مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا (ع) و احادیث رضوی

[ad_1]

چکیده

بنابر حدیث ثقلین که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو امانت بزرگ را به یادگار گذاشت. این دو امانت، قرآن و اهل بیت او (علیهم السلام) هستند که هدایت مسلمانان در گرو مراجعه و تمسک به آنها اعلام شده است. این دو امانت جداناشدنی تا حوض کوثر، محور اساسی تمامی مباحث اتحاد و هم‌‌گرایی مسلمانان را تشکیل می‌دهد.
این نوشتار با توجه به این ضرورت، کوشیده است تا مهمترین حقایق کتمان شده در کتاب منهاج السنة درباره امام رضا (علیه السلام) و احادیث رضوی را مورد بررسی قرار دهد. استنتاج نگارنده بر آن است که امام رضا (علیه السلام) علاوه بر جایگاه والایی که نزد علمای شیعه دارد، از مقام و منزلتی رفیع در منظر ائمه اهل سنت نیز برخوردار است و این معنا ازگفتار آنان – که سعی شده تا حد ممکن در متن مقاله ذکر گردد - به خوبی قابل استفاده است. با این وجود، احادیث رضوی در منابع اهل سنت اندک‌اند و این پژوهش بعد از سعی بسیار، تنها توانست حدود 35 حدیث رضوی را در 175 متن حدیثی معتبر اهل سنت بیابد. گر چه احادیث رضوی به صورت پراکنده در برخی از کتب تاریخی، تفسیری و ... از اهل سنت نیز دیده می‌شود، ولی در مقابل روایات فراوان رضوی در کتب حدیثی شیعه، چندان تفاوتی در نتیجه پذیرفته شده نخواهد داشت، آن هم با جایگاه والایی که علمای طراز اول عامه برای آن حضرت قائل بودند و هستند. مهم‌ترین دلیل این موضوع را می‌توان در گرایش اکثر راویان احادیث رضوی به مذهب تشیع دانست، چنان که برخی ازعلمای اهل سنت، مانند ابن حبان بدان اعتراف کرده‌اند. او می‌گفت: «واجب است احادیثش (امام رضا (علیه السلام)) را معتبر شُمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند.»

1. مقدمه

ابن تیمیه در منهاج السنة می‌نویسد:
«علی بن موسی دارای محاسن و مکارم معروفی است و مکارمی شایسته حال خود دارد که اهل معرفت بر آن آگاه‌اند، ولی این رافضی (علامه اصلی) حتی یک فضیلت صحیح و مستدل برای او ذکر نکرده است. این که می‌گوید: او زاهدترین و عالم‌ترین شخص زمان خود بوده است، ادعایی صرف و بدون دلیل است، و کسی که در مورد شخصی غلو می‌کند، چنین ادعایی را می‌کند. چگونه عالم‌ترین شخص زمان خود بوده است، در حالی که معاصرانی داشته که به گواهی همه، از او عالم‌تر و زاهدتر بوده‌اند؛ مثل شافعی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حنبل، اشهب بن عبدالعزیز، ابوسلیمان دارانی، معروف کرخی و امثال اینها. احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب سته نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال اوست که نسخه‌هایی از پدرانش نقل کرده و در آنها دروغ‌هایی است که خداوند، صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین اهل بیت. و این که می‌گوید: «بسیاری از فقهای جمهور از او اخذ علم کرده‌اند»، آشکارترین دروغ است. فقهای مشهور جمهور هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکرده‌اند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمی‌شوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ می‌کردند که از راسخان در علم و یا مرتبه‌ای از آنها پایین تر بوده‌اند. [و آنچه بعضی از مردم ذکر کرده‌اند که معروف کرخی خادم او بوده است و در محضر او مسلمان شده است و یا این که خرق عادت از او به کرخی رسیده، به اتفاق آگاهان به این مسئله، همه این مطالب باطل است.]» (1)
گفتار ابن تیمیه این شبهه را ایجاد خواهد کرد که علمای اهل سنت در طول تاریخ، هرگز توجه و علاقه‌ای به اهل بیت (علیه السلام) نداشته اند. لذا لازم است برای رد این شبهه، به بررسی
گفته‌های علما و بزرگان عامه بپردازیم.

2. فضایل امام رضا (علیه السلام) از منظر علمای اهل سنت

فضایل، مناقب و کرامات فراوانی از حضرت (علیه السلام) در کتب شیعه و سنی نقل شده است. هم چنین کتب متعددی به صورت خاص در موضوع فضایل و کرامات آن حضرت نگاشته شده که برخی از آنها از این قرارند: کرامات و مقامات عرفانی امام رضا (علیه السلام) علی حسینی قمی؛ کرامات امام رضا (علیه السلام)، حسین صبوری؛ کرامات الرضویة (علیه السلام) (معجزات علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بعد از شهادت)، علی میرخلف‌زاده؛ عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام رضا (علیه السلام) محمد طباطبایی؛ شفایافتگان از متوسلین به امام رضا (علیه السلام) محمد غفوری.
در لابه لای کتب تاریخی، حدیثی، ادبی و ... از علما برجسته اسلام به خصوص از عامه، می‌توان مناقب و فضایل امام رضا (علیه السلام) را جویا شد که برای رعایت اختصار، تنها به برخی از این سخنان اشاره خواهیم کرد.

ابن حبان: (2)

«وی از سادات و فرزانگان اهل بیت و بزرگان و فضلای بنی‌هاشم به شمار می‌آید. واجب است احادیثش را معتبر شمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او و به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند... علی بن موسی در شهر طوس و با شربت [زهرآگینی] که مأمون به او نوشاند، بلافاصله درگذشت... قبرش در سناباد، بیرون از نوقان، کنار قبر هارون‌الرشید، مشهور است که مردم به زیارتش می‌روند. من نیز چندین بار قبر او را زیارت کرده‌ام و در مدت اقامتم در طوس، هرگاه در دام مشکلات و سختی‌ها گرفتار می‌آمدم، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا (صلوات خدا بر جدش و او باد) می‌رفتم و از خداوند می‌خواستم مشکلات وسختی‌هایم را از میان بردارد. همه دعاهایم برآورده می‌شد و سختی‌هایم از میان می‌رفت. من این مسئله را بارها آزمودم و این چنین دریافتم. امیدوارم که خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیت او (علیه السلام) بمیراند.» (3)

خطیب بغدادی:

او از ابوعلی خلال (4) نقل می‌کند: «هرگاه امر مهمی برای من پیش آید، قصد زیارت قبر موسی بن جعفر می‌کنم و به ایشان متوسل می‌شوم و خداوند آنچه را می‌خواهم، بر من آسان می‌کند.» (5)

عبدالکریم بن محمد سمعانی: (6)

«ابوحاتم بن حبان بستی گفت: از پدرش، عجایب، از او ابوصلت و دیگران روایت کرده‌اند که امام رضا دچار توهم می‌شد و خطا می‌کرد... به اعتقاد من رضا از جمله عالمان و فاضلان با نسب شریف محسوب می‌شد و خلل در روایت او از سوی راویان است. هیچ راوی ثقه‌ای از او روایت نکرده، جز آنکه متروک گشته است. یکی از روایات مشهور از آن حضرت، صحیفه است که راوی آن بدین سبب مورد طعن قرار گرفته است.» (7)

شمس‌الدین ذهبی: (8)

«پیشوای بزرگ، ابوالحسن بن موسی الکاظم... در دوران خود، سرور بنی‌هاشم و گران‌قدرترین و شریف‌ترین آنها بود...» (9)
او هم چنین می‌گوید: «از چنان جایگاهی بهره می‌برد که می‌گفتند علی بن موسی به هنگام جوانی و در روزگار مالک، فتوان می‌دهد... علی بن موسی از جایگاهی بلندبرخوردار بود و شایستگی خلافت را داشت.» (10)

ابن حجر عسقلانی: (11)

«فردی راست‌گوست، خلل از کسانی است که از او روایت کرده‌اند. وی از بزرگان طبقه دهم بود.» (12)
وی هم چنین در تهذیب التهذیب از ابابکر محمّدبن المؤمل بن الحسن بن عیسی نقل می‌کند: «روزی با پیشوای اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمه و ابوعلی ثقفی و دیگر مشایخ خو، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا در طوس رفتیم، در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان می‌رفتند... تواضع و بزرگ داشت او (ابن خزیمه) را دیدم که چنان در برابر قبر و بقعه ایشان تعظیم و تواضع می‌کرد و در کنار آن تضرع می‌کرد که ما را متحیر کرد.» (13)

ابن حجر هیثمی: (14)

«علی الرّضا از نام‌آورترین و با منزلت‌ترین اهل بیت است و بدین دلیل، مأمون ایشان را احترام کرد ودخترش را به ازدواج ایشان درآورد و وی را ولی عهد خویش قرار داد.» (15)

علی بن شهاب‌الدین همدانی: (16)

او روایتی را به نقل از عایشه در مودة القربی به این شرح ذکر کرده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که فرزندم را در طوس زیارت کند، گویا یک حج به جا آورده است. عایشه پرسید: یک حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو حج، عایشه پرسید: دو حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سه حج. پس عایشه ساکت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر سکوت نمی‌کردی، تا هفتاد حج می‌شمردم.» (17)

شیخ عبدالله شبراوی: (18)

«هشتمین امام و پیشوا، علی الرضاست. او (رضی الله) شخصی کریم، بزرگوار، با ابهت و با وقار بود. پدرش موسی الکاظم او را بسیار دوست می‌داشت و مزرعه آبادی به نام یسیریه را که به مبلغ سی هزار دینار خرید، به او بخشید. گفته شده است که علی‌الرضا هزار بنده را آزاد کرد. آن حضرت اهل وضو و طهارت و پاکی و اهل نماز شب بود، به گونه‌ای که برای هر نماز شب وضو می‌گرفت و تا به صبح به عبادت و بندگی می‌پرداخت... بعضی گفته‌اند که علی الرّضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق [در دوران خویش] بر تمامی اهل بیت برتری داشت و مقام و منزلتش در بین آنها والا و یارانش فراوان و برهانش هویدا و آشکار است، تا آنجا که خلیفه مأمون، او را در جایگاه والایی قرار داد و در مملکت خویش، شریک ساخت و امر جانشینی خویش را به او واگذار کرد و دخترش را علنی و در برابر چشم مردم، به همسری او درآورد. مناقب او عالی و صفاتش ارزشمند بود و استدلال‌هایش محکم و استوار و اخلاقش عربی، روحیاتش هاشمی و منش و سجایای او پیامبرگونه بود. کرامات آن حضرت بیشتر از آن است که به شمار آید و مشهورتر از آن است که ذکر شود...» (19)
البته شبراوی در پاورقی به این نکته اشاره می‌کند که قاضی نورالله شوشتری (20) همین توصیفات را در کتاب احقاق الحق و إزهاق الباطل آورده است. (21)

محمدامین سویدی: (22)

«اخلاقش والا و صفاتش ارزشمند بود... کراماتش بسیار است و مناقبش مشهور، به حدی که در این مختصر نمی‌گنجد.»

ابراهیم جوینی: (23)

او نیز در فرائد السمطین، مطالب زیادی راجع کرامات و فضائل امام (علیه السلام) و فضیلت قبر شریف حضرت بیان می‌کند (24) و به نقل از حاکم نیشابوری می‌نویسد: «بزرگ‌ترین فضائل، از جانب نسب علی بن موسی الرضاست، زیرا وی از نسل و ذریه بهترین بشر، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است... این مطلب از باورها و اعتقادات مذهب سنت و جماعت است و تمام فقیهان حجاز بر این مطلب اتفاق نظر دارند و کسانی که با این موضوع مخالفت ورزند، با قرآن و سنت به مبارزه برخاسته و با حق به ستیز پرداخته‌اند و تا قیامت در مورد دو سرور جوانان بهشتی و دودمان آن دو، تعصب و دشمنی خود را آشکار ساخته‌اند.» (25)
جوینی در جای دیگری نیز روایتی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به این شرح نقل می‌کند: «زود است که پاره‌ای از تن من در خراسان دفن شود. هیچ مؤمنی او را زیارت نمی‌کند، جز آن که خداوند برای او بهشت را واجب و جسد او را بر آتش حرام کند.» (26)

ابن تغری: (27)

«پیشوا و عالم بود... و در دوران خود، سرور بنی‌هاشم و گران‌قدرترین آنها به شمار می‌رفت..»

سمهودی: (28)

«و اما علی الرّضا بن موسی الکاظم، یگانه زمان خویش و مردی جلیل‌القدر بود...» (29)

یوسف بن اسماعیل نهبانی: (30)

«از بزرگان امامان و چراغان امت، از اهل بیت نبوت و معادن علم و عرفان و کرم و مردانگی، عظیم‌القدر و مشهور ذکر بود و برای او کرامات بسیاری است...» (31)

محمدبن وهیب: (32)

«کرامات او بسیار بود (رضی الله)، زیرا او یگانه زمان خود به حساب می‌آمد.» (33)

فخر رازی:

وی در تفسیر معنای کوثر می‌نویسد: «برخی بر این باورند که مقصود از کوثر، فرزندان رسول خداست... در این صورت، کوثر بدین معناست که خداوند، نسلی جاویدان به پیامبر عطا می‌کند که در گذر زمان، باقی می‌مانند و چنان که می‌بینیم، افراد فراوانی از اهل بیت کشته شدند، اما باز هم جهان از حضور آنها موج می‌زند و این در حالی است که هیچ شخصیت قابل توجهی از نسل بنی امیه باقی نمانده است. وانگهی علمای بزرگ و فراوانی چون باقر، صادق، کاظم و رضا (علیه السلام) از میان اهل بیت برخاسته است.» (34)

محمدبن طلحه نصیبی شافعی: (35)

« با دقت نظر واندیشه روشن می‌شود که علی بن موسی نیز در واقع، وارث آن دو علی نخستین (امیرالمؤمنین و امام زین العابدین) است و سومین علی به شمار می‌رود. وی از ایمانی سرشار، جایگاهی بلند، شخصیتی والا، توانایی گسترده، یارانی فراوان و برهانی آشکار بهره می‌برد... وی از نَفس شریف هاشمی و تبار بلندنبوی برخوردار بود. اگر برجستگی‌های وی را برشماریم، می‌بینیم که از آن برتری‌ها، بزرگ‌تر است و اگر مناقبش را به تفصیل بیان کنیم، در می‌یابیم که از جایگاهی والاتر از آن مناقب بهره می‌بَرَد.» (36)

ابن ابی الحدید معتزلی:

«وی عالم‌ترین و سخی‌ترین و کریم‌ترین دراخلاق، در بین مردم بود.» (37)

ابن خلّکان:

«مأمون، علی بن موسی را در بهترین جایگاه نشاند، خواص اولیا را گرد آورد به آنها خبر داد که مأمون، فرزندان عباس و علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به دقت بررسی کرده و در زمان خود، هیچ کس را برتر و شایسته‌تر از علی بن موسی الرضا به خلافت، تشخیص نداده است...» (38)
علمای دیگری، از اهل سنت از جمله عسقلانی و واقدی نیز بیان داشته‌اند که حضرت در مسجدالنبی فتوا می‌داد و این خود حاکی از جایگاه بالای علمی ایشان است. (39)

3. راویان احادیث رضوی

الف – راویان احادیث رضوی از منظر علمای بزرگ اهل سنت

افراد زیادی از حضرت حدیث نقل کرده‌اند که در میان ایشان، علمای طراز اول اهل سنت نیز قرار دارند. در ادامه به نام برخی از راویان احادیث آن حضرت از زبان علمای بزرگ اهل سنت اشاره می‌شود.

ابن حجر عسقلانی:

اودر بیان راویان احادیث رضوی آورده است: «از او (امام رضا (علیه السلام))، پسرش محمد، ابوعثمان مازنی نحوی، علی بن علی دعبلی، ایوب بن منصور نیشابوری، ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی، مأمون بن رشید، علی بن مهدی بن صدقه... ابواحمد داوود بن سلیمان بن یوسف قاری قزوینی، ... عامربن سلیمان طائی، ... ابوجعفر محمدبن محمدبن حبان تمار و دیگران روایت کرده‌اند.» (40) ابن حجر هم چنین به نقل از حاکم نیشابوری اضافه می‌کند: «... امامان حدیث مانند آدم بن ابی ایاس، نصر بن علی جهضمی، محمدبن رافع قشیری و دیگران از او روایت کرده‌اند.» (41)

خطیب بغدادی:

وی نیز می‌گوید: «از او (علی بن موسی الرضا (علیه السلام)) عبدالسلام بن صالح ابوالصلت هروی، احمدبن عامر بن سلیمان طائی، عبدالله بن العباس قزوینی، و ابوعبدالله محمدبن احمدبن حنبل، معلی بن منصور رازی، آدم بن ابی ایاس عسقلانی، محمدبن رافع تستری، خالد بن احمد ذهلی، نصربن علی جهضمی، ابواحمد داوودبن سلیمان بن یوسف بن عبدالله غازی و غیر آنان روایت کرده‌اند.» (42)

مناوی:

او می‌نویسد: « در تاریخ نیشابور حاکم آمده است: علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمدالباقر بن علی زین العابدین بن الحسین وقتی به نیشابور وارد شد، درکجاوه‌ای سوار بر استر نشسته بود. راهی به سوی او باز کردند. دو امام حافظ ابوزرعه رازی و ابن اسلم طوسی ... گفتند: ‌ای سرور جلیل و فرزند سروران پیشوا! به حق پدران پاک نهادت و گذشتگان بزرگوارت، سوگندت می‌دهیم که چهره نیکوی خود را به ما نشان دهی و به واسطه پدرانت از جدّت، حدیثی برای‌مان بگویی که حضرتت را به وسیله آن یاد کنیم. حضرت خادمان خود را نگاه داشت. پرده کجاوه را کنار زد و دیدگان مردم را به جمال خود روشن ساخت... مردم برای دیدن ایشان ایستادند و با دیدن او به گریه افتادند، خود را به زمین می‌افکندند و فریادها بلند شد... دراین هنگام، پیشوایان و دانشمندان بانگ برآوردند:‌ ای گروه مردمان! ساکت شوید و به سخنی گوش فرا دارید که سودتان رساند و با فریاد خود، ما را میازارید. ابوزرعه و طوسی، کلام حضرتش را استملاء می‌کردند. رضا گفت: برایم حدیث گفت پدرم...». (43)

اسماعیل عَجلونی:

وی نیز در کشف الخفاء می‌نویسد: «وقتی علی بن موسی الرضا وارد نیشابور شد، بر استری سوار بود. عالمان آن دیار به استقبالش شتافتند، از جمله یحیی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حرب، و محمّدبن رافع. آنان زمان مرکب رضا را گرفتند. اسحاق گفت: سوگندت می‌دهم به حق پدران طاهرت، که برای ما حدیثی بگویی. پس گفت: مرا پدر بزرگوارم بنده صالح موسی بن جعفر (علیه السلام) ... حدیث کرد». (44)

ابن عساکر:

او نیز نام برخی از پیشوایانی را که هنگام ورود حضرت به نیشابور، زمام مرکب ایشان را گرفتند و از ایشان طلب حدیث کردند، ذکر کرده است: «یاسین بن نضر، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی و عده‌ای از اهل علم...» (45) وی سپس قول احمد بن حنبل را در مورد فضیلت سند حدیث رضوی، این گونه بیان می‌کند: «ان قرأت هذا الإسناد علی مجنون، بریء من جنونه وما عیب هذا الحدیث إلاّ جودة إسناده.» (46)
گزارش استقبال حضرت در نیشابور، از وقایع مسلم تاریخ است که کسی نمی‌تواند منکر آن شود. علاوه بر منابع فوق‌الذکر، می‌توان در این زمینه به منابعی چون المنتظم، (47) التوحید، (48) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، (49) کشف الغمة، (50) و بحار الانوار، (51) مراجعه کرد. این گزارش علاوه بر آن که گویای اعلم بودن آن جناب بر علمای زمان خود است، از علما و محدثان طراز اول اهل سنت مانند اسحاق بن راهویه و احمدبن حنبل به عنوان راویان احادیث رضوی سخن به میان می‌آورد؛ حقیقتی که ابن تیمیه در منهاج السنة منکر آن شده است.
نکته جالب توجه آن است که گزارش‌گر اصلی این واقعه، حاکم نیشابوری است که خود از اباصلت نقل می‌کند. این می‌تواند دلیلی برای رد اتهامات برخی مانند ابن حبان (52) و تصدیقی بر این سخن او باشد که گفت: «من از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) عالم‌تر ندیدم. هیچ دانشمندی او را ندید، مگر آن که او نیز مانند من به این حقیقت شهادت داد، مأمون به منظور مناظره با آن حضرت، گروهی از دانشمندان ادیان مختلف و فقهای شریعت و متکلمان مسلمان و غیر مسلمان را گرد می‌آورد، اما همگی مغلوب علوم سرشار او می‌شدند، تا این که احدی از آنها باقی نماند، مگر آن که به فضل او و ناتوانی خویش اقرار می‌کرد.» (53)

ب - اباصلت در منابع معتبر

عبدالسّلام بن صالح بن سلیمان بن أیوب بن میسرة، ابوالصّلت الهروی، مولی عبدالرحمان بن سمرة القرشی (54) از راویان مشهور و اصحاب امام رضا (علیه السلام) است. (55)
در مورد مذهب او ابهاماتی وجود دارد، زیرا برخی از رجالیون شیعه، مانند شیخ طوسی او را از عامه دانسته‌اند، (56) گرچه مرحوم خویی با رد عامه بودن مذهب اباصلت، این عقیده را اشتباه سهوی بعضی رجالیان می‌داند. (57) از سویی دیگر، علمای اهل سنت، مانند کشّی (58) او را در ردیف راویان شیعه قرار داده‌اند، اما گزارش‌هایی مبنی بر عامه بودن مذهب اباصلت، در دست است، چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ خویش آورده است: «اباصلت برای اخذ حدیث به بصره، کوفه، حجاز و یمن سفر کرد و در این مسافرت‌های علمی، از اساتیدی چون: حماد بن زید، مالک بن انس، عبدالوارث بن سعید، جعفر بن سلیمان، شریک بن عبدالله، عبدالله بن ادریس، عبادبن عوام، ابامعاویه ضریر، معتمر بن سلیمان تیمی، سفیان بن عیینه و عبدالرزاق بن همام بهره برده بود». (59)
همه اساتیدی که خطیب بغدادی برای اباصلت برمی شمرد، از علمای اهل سنت‌اند.
ذهبی نیز با اشاره به جایگاه خاص اباصلت نزد مأمون عباسی می‌گوید: «وقتی مأمون اباصلت را دید، [دانش] اومتعجبش ساخت و او را در شمار خواص خود درآورد... زمانی که بحث خلق قرآن پیش آمد، مأمون مناظره‌ای بین او و بشر بن غیاث برگزار کرد.» (60)
با جمع‌بندی مطالب فوق و موارد دیگری که به علت رعایت اختصار، ذکر آنها مقدور نبود، به نظر می‌رسد اباصلت در ابتدا بر مذهب عامه بوده و پس از آشنایی با امام رضا (علیه السلام) به مرور، به مذهب تشیع گرایش یافته و از اساتید و هم نشینان حدیثی خویش فاصله گرفته است.
او هم چنین علمایی چون اسحاق بن راهویه هم‌نشین بود و در مجلس احمدبن حنبل حضور می‌یافت. (61)

ج - اباصلت از منظر رجالیان اهل سنّت

در این جا لازم است به برخی از دیدگاه‌های علمای حدیث و رجالیان اهل سنت درباره اباصلت بپردازیم.
کشّی از یحیی بن نعیم نقل می‌کند: «ابوصلت نقی الحدیث بود و ما دیدیم که حدیث را از مشایخ می‌شنود، اما او شدید التشیّع است. با این حال ما از او دروغی ندیدیم.» (62) او هم چنین به نقل از احمدبن سعید الرازی می‌گوید: «به راستی که اباصلت بر حدیث، ثقه و امین بود و این نیست مگر به این سبب که آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست می‌داشت و دین و مذهب وی، محبت ایشان بود.» (63)
نجاشی آورده است: «هروی از رضا (علیه السلام) روایت کرده و ثقه و صحیح الحدیث است. برای او کتابی درباره رحلت امام رضا (علیه السلام) هست.» (64)
ذهبی نیز می‌گوید: «شیخ، عالم، عابد، شیخ الشیعه، ابوصلت عبدالسلام بن صالح هرو... از مالک و حمّاد بن زید، شریک، عبد وارث، هشیم، عبدالسلام بن حرب، ابن عیینه، علی بن موسی الرِّضی و غیره روایت می‌کند. هم چنین عباس دوری، ابوبکر بن ابی دنیا، احمدبن ابی خیثمه، محمدبن ضریس، عبدالله بن احمد، حسین بن اسحاق تستری و بسیاری دیگر از او روایت کرده‌اند.»
ذهبی در ادامه به دیدگاه‌های متفاوت و متضاد علمای حدیث درباره اباصلت می‌پردازد و از جمله می‌نویسد: «ابن محرز گفت: "من از یحیی بن معین درباره ابوصلت سؤال کردم؟ گفت: از دروغ‌گویان نیست. عباس گفت: "شنیدم این معین، اباصلت را توثیق می‌کرد. برای او حدیث أنَا مَدینَة العِلمِ را ذکر کردم. او گفت: این حدیث را محمّدبن جعفر الفَیدِی از ابی معاویة نقل کرده است.»
از گزارش ذهبی چنین بر می‌آید که مخالفت جمعی از عامّه با اباصلت، از آن روست که وی روایت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) : «أنا مدینة العلم و علی بابها» را گزارش کرده بود. هنگامی که یحیی بن معین، او را موثّق می‌شمارد، به عنوان اعتراض، به این نکته اشاره می‌کنند که او راوی روایت مذکور است و یحیی که از این اتهام برآشفته می‌شود، مدعی می‌شود که روایت را ابی معاویه نقل کرده است. این گونه روایات، تنها یک دلیل را برای مخالفت با اباصلت و روایات او بیان می‌کنند و آن، تشیع است.
ذهبی هم چنین آورده است: «ابوحاتم گفت: نزد من راست‌گو نیست. نسائی گفت: ثقه نیست... دارقطنی گفت: سگ علویان بهتر از همه بنی‌امیه است. حاتم بن یونس جرجانی حافظ گفت: از ابن معین درباره او سؤال کردم، گفت: راست‌گو واحمق بود. از صالح بن محمد نقل شده که گفت: ابن معین را در حال آمدن به سمت اباصلت دیدم که به او دشنام می‌داد...» (65)
ابن حجر عسقلانی نیز می‌گوید: «عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ابوالصلت الهروی مولی قریش، نزل نیسابور، صدوق، له مناکیرو کان یتشیع و أفرط. العقیلی فقال: کذاب.» (66)
راویان موثّق بسیاری از اباصلت حدیث نقل کرده‌اند که در این جا تنها به ذکر و شرح رجالی تعدادی از آنها می‌پردازیم.

راوی

شرح حال رجای

أبوبکر أحمدبن أبی خیثمة

قال الخطیب: کان ثقة عالماً متقناً حافظاً بصیراً بأیام الناس، راویة للادب... و ذکره الدارقطنی، فقال: ثقة، مأمون... (شمس الدین الذهبی، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شیخ شعیب ارنؤوط، ج11، ص 493)

أحمدبن سیار المروزی

الامام الکبیر الحافظ الحجة، ابوالحسن المروزی، الفقیه، عالم مرو ... قال النسائی: ثقة. و قال مرة: لیس به بأس. و قال الدارقطنی: ثقة، ... و قال ابن ابی داوود: کان من حفاظ الحدیث... (همان، ج12، ص 609 و 611)

أحمد ابن منصور الرمادی

الامام الحافظ الضابط، ابوبکر احمدبن منصور بن سیار بن معارک، الرمادی البغدادی... قال الدارقطنی: هو ثقة. و قال ابن أبی حاتم: کان ابی یوثقه... (همان، ج12، ص 389 و 390)

إسحاق بن الحسن الحربی

الامام الحافظ الصدوق، ابویعقوب اسحاق بن الحسن بن میمون البغدادی الحربی ... و سمعنا (الموطأ) من روایته عنه ... (همان، ج13، ص 410 و 411)

الحسن ابن علویة القطان

الشیخ الإمام الثقة، أبومحمد الحسن بن علی بن محمدبن سلیمان بن علویة، البغدادی القطان... و عنه: النجاد و الشافعی و أحمدبن سندی الحداد و أبوعلی بن الصواف و الآجری و مخلد الباقر حی و عبدالله بن إبراهیم الزبیبی: وثقه الدار قطنی و الخطیب... (همان، ج13، ص 559)

الحسین بن إسحاق التستری

سمع هشام بن عمار و سعیدبن منصور و یحیی الحمانی و شیبان بن فروخ و عبدالله بن ذکوان و دحیما و علی بن بحر القطان و طبقتهم. حدث عنه ابنه علی و سهل بن عبدالله التستری الصغیر و ابوجعفر العقیلی و ابومحمد بن زبر و سلیمان الطبرانی و آخرون. و کان من الحفاظ الرحالة، ... اکثر عنه ابوالقاسم الطبرانی. (همان، ج14، ص 57)

عباس بن محمّد

الإِمَامُ الحَافِظُ الیِّقَة النَّاقِدُ أبوالفَضل عَبَّاسُ بنُ مُحَمَّدِ بن حَاتِم بن وَاقِدٍ

الدوری

الدُّوری، ثُمَّ البَغَدادِی، مَولَی بَنِی هَاشِمٍ، أَحَدُ الأَثباتِ المُصنِّفِینَ... وَ وثَّقَهُ النَّسَائی ... (همان، ج12، ص 524-522)

عبدالله بن احمد بن حنبل

هو الإمام حقاً و شیخ الاسلام صدقاً، ابوعبدالله احمدبن حنبل بن هلال بن اسد بن إدریس بن عبدالله بن حیّان بن عبدالله بن أنس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبة بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر وائل الذهلی الشیبانی المروزی، ثمّ البغدادی، اخد الائمة الاعلام... (همان، ج11، ص 358-177)

4. امام رضا (علیه السلام) و منابع حدیثی اهل سنّت

الف - نقل حدیث از امام رضا (علیه السلام) توسط برخی علمای اهل سنّت

ابن تیمیه می‌گوید: «فقهای مشهور جمهور، هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکرده‌اند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمی‌شوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ می‌کردند که از راسخان در علم و یا مرتبه‌ای از آنها پایین تر بوده‌اند.»
این در حالی است که به نقل از برخی، چون محمّدبن عیسی بن عبید یقطینی، احادیث فقهی رضوی بسیار زیاد بودند: «چون مردم در امر خلافت امام رضا (علیه السلام) دچار اختلاف شدند (و ناچار با طرح سؤالاتی، امامت وی را به آزمون گذاشتند) من از سؤالات مردم و پاسخ‌های آن حضرت، پانزده هزار مسئله گردآوری کردم و نام آن را مسائل مجربّه گذاشتم.» (67)
برخی از علمای شیعه و سنی، نام بسیاری از فقهایی را که به نقل حدیث از آن حضرت پرداخته اند، ذکر کرده‌اند، چنان که المزی در تهذیب الکمال از این فقها نام برده است:
1. ابوبکر احمدبن الحباب بن حمزة الحمیری النسّابة؛
2. أیوب بن منصور النیسابوری؛
3. دارم بن قبیصة بن نهشل الصنعانی؛
4. أبو أحمد داوود بن سلیمان بن یوسف الغازی القزوینی؛
5. سلیمان بن جعفر؛
6. عامر بن سلیمان الطائی؛
7. عبدالله بن علی العلوی؛
8. ابوالعباس عبدالله المأمون بن هارون الرشید؛
9. أبوالصلت عبدالسلام بن صالح الهروی؛
10. علی بن صدقة الشطّی الرقّی؛
11. علی بن علی الخزاعی الدعبلی؛
12. علی بن مهدی بن صدقة بن هشام القاضی؛
13. محمدبن سهل بن عامر البجلی؛
14. ابنه أبوجعفر محمد بن علی بن موسی؛
15. أبوجعفر محمّدبن محمّد بن حیان التمّار البصری؛
16. موسی بن علی القرشی؛
17. أبوعثمان المازنی النحوی. (68)
در میان فقهایی که علامه برقی و شیخ طوسی در رجال خویش ذکر می‌کنند، برخی اسامی نیز به چشم می‌خورد که از جمله می‌توان این اسامی اشاره کرد:
18. أحمدبن محمدبن أبی نصر (البزنطی)؛
19. محمدبن اسماعیل بن بزیع؛
20. عبدالرحمن بن أبی نجران التمیمی؛
21. صفوان بن یحیی؛ (69)
22. أحمدبن محمّدبن حنبل الشیبانی (أبوعبدالله إمام الحنابلة)؛
23. إسحاق بن ابراهیم الحنظلی (ابن راهویه)؛
24. الفضل بن سهل ذوالریاستین. (70)

ب. روایات رضوی در متون حدیثی اهل سنّت

این جست و جو تنها در 175 کتاب حدیثی اهل سنّت و بر اساس واژگان «الرضا»، «الرضی» و «علی بن موسی» صورت گرفته است. گر چه احادیث منقول از آن حضرت در این منابع، بسیار کم است، (زیرا تنها در کتب اربعه شیعه، حدود پانصد حدیث از ایشان نقل شده) (71) اما ذکر همین تعداد روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنّت، دلیلی برای ردّ ادّعای ابن تیمیه خواهد بود که گفت: «احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب ستّه نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال او است که نسخه‌هایی از پدرانش نقل کرده که در آنها دروغ‌هایی است که خداوند صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین از اهل بیت.»
در ادامه، احادیث منقول از حضرت امام رضا (علیه السلام) در کتب حدیثی معتبر اهل سنّت، ذکر می‌شود:
1. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (72) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ». (73) «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ تَصدِیقُ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (74) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (75) الْإِیمَانِ بِاللهِ یَقِینٌ‌ بِالْقَلْبِ‌ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ «الْإِیمَانِ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ‌ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (76) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ»؛ (77) الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (78) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ‌ بِالْجَوَارِحِ‌. (79)
2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ- فَقَالَ یَا رَبِّ! أَ بَعِیدٌ أَنْتَ فَأُنَادِیَکَ‌ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَکَ- فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا مُوسَى بنَ عِمرَانَ! أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی.» (80)
3. فَقَالُوا:نَسألُک عَن مَسَائِلَ لَا یعلَمُهَا إلَّا عَالِمُ. فَقَالَ: سَلُوا عَمَّا شِئتُم. قَالُوا: أَخبِرنَا عَنِ الْحُورِ الْعِینِ مِمَّ خُلِقْنَ‌ وَ عَنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِذَا دَخَلُوا الْجَنَّةَ مَا أَوَّلُ مَا یَأْکُلُونَ مِنهَا وَ عَنْ مُعْتَمَدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَزَّ ذِکرُهُ أَیْنَ کَانَ وَ کَیْفَ کَانَ إِذْ لَا أَرْضَ وَ لَا سَمَاءَ وَ لَا شَیْ‌ءَ فَقَالَ «أَمَّا الْحُورُ الْعِینُ، فَإِنَّهُنَّ خُلِقْنَ مِنَ الزَّعْفَرَانِ وَ التُّرَابِ لَا یبقَی وَ أَمَّا أَهْلُ الْجَنَّةِ فَإِنَّهُمْ یَأْکُلُونَ أَوَّلَ مَا یَدْخُلُونَهَا مِنْ کَبِدِ الْحُوتِ‌ الَّذِی عَلَیهِ الأَرضُ وَ أَمَّا مُعْتَمَدُ الرَّبِّ العَالَمِینَ عَزَّ رَبُّنَا وَ جَلَّ فَإِنَّهُ هُوَ أَیَّنَ الْأَیْنَ وَ کَیَّفَ الْکَیْفَ وَ لَا کَیْفةَ لَهُ وَ کَانَ مُعْتَمَدُهُ عَلَى قُدْرَتِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى».فَقَالُوا نَشهَدُ أَنَّک عَالِمُ أَهلِ الأَرضِ. فَقَالَ: «الحَمدُللِّهِ الَّذِی لَا یَحسُّ وَ لَا یمَسُّ، وَ لَا یجَسُّ وَ لَا تدرِکُهُ الحَوَاسُّ الخَمسُ وَ لَا تَصِفُهُ الأَوهَامُ وَ لَا تَبلُغُهُ العُقُولُ لَم تَرَ رَبَّنَا العُیونُ فَتُخبِرَ بِحُیوثِیِتِهِ أَو أَینُونِیِتِهِ أَو مَحدُودِیِتِهِ أَو کَیفُوفِیِتِهِ، هُوَ العَلِی الأَعلَی حَیثُ مُا ینبَغِی یوَحَّدُ. الحَمدُاللهِ الَّذی بِسَترِه جَمَعَنَا وَ لَو کَانَ لِلذَّنبِ رِیحُ، مَا جَالَسَنَا أَحَدُ.» (81).
4. 2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا کَانَ وَ لَا یکُونُ إِلَی یوِم القِیامَةِ مَؤمِنُ إلَّا وَ لَهُ جَارُ یؤذِیهِ.» (82)
5. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یقُولُ: «عِدةُ المُؤمِنِ نَذرُ لَا کَفَّارَةَ لَهُ.» (83)
6. عَن عَلِی قَالَ: «فَرَضَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) عَلَی کُلِّ صَغِیرٍ أَو کَبِیر، حُرٍّ أَو عَبدٍ مِمَن یمَوِّنُونَ صَاعاً مِن شَعِیرٍ أَو صَاعاً مِن تَمرٍ أَو صَاعاً مِن زَبِیبٍ عَن کُلُّ إِنسَانٍ.» (84)
7. مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله وسلم) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ:«حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ سَیِّدُ الْمَلَائِکَةِ عَنِ اللهِ رَبِّ الأَربَابِ تَعَالَی قَالَ: " إِنِّنِی‌ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا" (85) مَنْ قَالَهَا دَخَلَ‌ حِصْنِی‌ وَ مَنْ دَخَلَ‌ حِصْنِی‌ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»؛ (86) «یقول الله (عزّ و جّل): لا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‌ فَمَن دَخَلَهُ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (87) « یقُولُ اللهُ تَعَالَی: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَن دَخَلَهُ ‌ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (88) قَالَ اللَّهُ (عزّ و جّل) إِنِّی‌ أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِی مَنْ جَاءَ نِی مِنْکُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِالْإِخْلَاصِ، دَخَلَ‌ فِی‌ حِصْنِی‌ وَ مَنْ دَخَلَ‌ فِی‌ حِصْنِی‌ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.» (89)
8. قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): « مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ (عزّ وجلّ) مِنْ ذُلِ‌ الْمَعَاصِی‌ إِلَى عِزِّ الطَّاعَةِ أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِیرَةٍ وَ آنَسَهُ بِلَا أَنِیسٍ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافُ اللهُ تَعَالَی مِنْهُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الرِّزْقِ، رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَحْیِ مِنْ طَلَبِ الْمَعِیشَةِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ رَخِیَ بَالُه‌ُُُ وَ نُعِّمَ‌ عِیَالُهُ‌ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا، ثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ‌اللهُ بِهَا لِسَانَهُ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَى دَارِ الْقَرَارِ.» (90)
9. ...عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ :سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: التَّوْحِیدُ ثَمَنُ‌ الْجَنَّةِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَفَاءُ شُکْرِ کُلِّ نِعْمَةٍ، وَ خَشْیَةُ اللَّهِ مِفْتَاحُ کُلِّ حِکْمَةٍ، وَ الْإِخْلَاصُ مِلَاکُ کُلِّ طَاعَةٍ.» (91)
10.... اَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یقُولُ: «إنَّ‌اللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ لِلفقَرَاءِ فِی أَموَالِ الأَغنِیاءِ قَدرَ مَا یَسعُهُم، فَإن مَنَعُوهُم، حَتَّی یجُوعُوا وَ یَعرُّوا، وَ یجهَدُوا، حَاسَبَهُمُ اللهُ حِسَاباً شَدِیداً وَ عَذَّبَهُم عَذَاباً نُکراً.» (92)
11. ....قَالَ لِی عَلی بنُ مُوسَى الرِّضَی(علیه السلام): «ثَلَاثَةٌ مُوَکَّلٌ بِهَا ثَلَاثَةٌ: تَحَامُلُ الْأَیَّامِ عَلَى ذَوِی الْأَدَوَاتِ الْکَامِلَةِ وَ اسْتِیلَاءُ الْحِرْمَانِ عَلَى‌ الْمُتَقَدِّمِ‌ فِی‌ صَنَعْتِهِ‌ وَ مُعَادَاةُ الْعَوَامِّ لِأَهْلِ الْمَعْرِفَةِ.» (93)
12. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. قِیلَ:یا رَسُولَ اللهِ!وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ: الَّذِینَ یَأْتُونَ‌ مِنْ‌ بَعْدِی‌ وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ.» (94)
13. ....أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): فَرَضَ زَکَاةَ الفِطرِ عَلَی الصَّغِیرِ وَ الکَبِیرِ وَ الذَّکَرِ وَ الأُنثَی مِمَّن تَمُونُونَ. (95).
14. سُئِل علی بن موسی الرَّضا: أیکلّف الله العبادَ ما لا یطِیقون؟ قال: «هوأَعدَل من ذلک.» قال: فیستطیعون أن یفعَلوا ما یریدون؟ قال: «هم أَعجَز من ذلک.» (96).
15. ...عن أبی علی بن أبی طالب مرفوعاً: «العلم خزائن ومفتاحها السؤال، فاسألوا یرحمکم‌الله، فإنه یؤخرفیه أربعة: السائل و المتعلم و المستمع و المحب لهم»؛ (97).
الْعِلْمُ‌ خَزَائِنُ‌ وَ الْمَفَاتِیحُ السُّؤَال، فَاسْأَلُوا یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِی الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ: السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ.» (98)
16. ....فَسئِلَ عَنِ القَدَرِ، فَقَالَ: «قَالَ اللهُ عَزَّ مِن قَائِلٍ (إِنَّ‌ الْمُجْرِمِینَ‌ فِی‌ ضَلالٍ‌ وَ سُعُرٍ* یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‌ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ* إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)». (99) (100)
17. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَنْ‌ أَفْتَى‌ النَّاسَ‌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‌.» (101)
18. ... قال سمعت قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «یقول الله (عزّ و جّل): عبدی! ما تنصفنی؟ أتحبب إلیک بالنعم و تتمقت إلی بالمعاصی. خیری علیک منزل و شرک إلی صاعد و لا یزال ملک کریم یأتینی منک فی کل یوم بعمل قبیح. عبدی! لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لاتدری من الموصوف، لتسارعت إلی مقته.» (102)
19. ....عَن جَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ فِی قَولِهِ (عزّ و جّل) «اتَّخَذَ اللهُ إبرَاهِیمَ خَلِیلاَ» (103) قَالَ: «أَظهَرَ اسمَ الخُلَّةِ لإِبرَاهِیمَ (علیه السلام)، لِأَنَّ الخلیل ظَاهِرُ فِی المَعنَی وَ أخفی اسمَ المَجَبَّةِ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله و سلم) لِتَمَامِ حَالِهِ، إذ لاَیحِبُّ الحَبِیبُ إظهَارَ حَالِ حَبِیبَهِ، بَل یحِبُّ إخفَاءَه وَ سَترَه لِئَلاَّ یطَّلِعَ عَلَیهِ أَحَدُ سِوَاهُ وَ لَا یدخُلَ أَحَدُ بَینَهُمَا. فَقَالَ لِنَبِیهِ وَ صَفِیهِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا أَظهَرَ لَهُ حَالَ المَحَبَّةِ: "قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ الله فَاتَّبَعُونِی یحبِبکمُ اللهُ"، (104) أَی لَیسَ الطَّرِیقُ إلَی مَحَبَّةِ اللهِ إلَّا اتَّبَاعَ حَبِیبِهِ وَ لَا یتَوَسَّلُ إلَی الحَبِیبِ بِشَیءٍ أَحسَنَ مِن مُتَابَعَةِ حَبِیبِهِ و طلب رِضَاه. » (105)
20. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): رَأْسُ‌ الْعَقْلِ‌ بَعْدَ الدِّینِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَ اصْطِنَاعُ الْخَیْرِ إِلَى کُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ.» (106)
21. ... حَدَّثَنِی أَبِی الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ قَالَ: کُنَّا عَلَى‌ مَائِدَةٍ أَنَا وَ أَخِی مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَنَفِیَّةِ وَ بَنُو عَمِّی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ العَبَّاسٍ وَ قُثَمُ وَ الْفَضْلُ عَلَی مَائِدةٍ نَأکُلُ، فَوَقَعَتْ جَرَادَةٌ عَلَی المَائِدَةِ فَأَخَذَهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَقَالَ لِلْحَسَینِ: یا سَیدِی! تَعْلَمُ مَا مَکْتُوبٌ عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَةِ. فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبِی أمِیرَالمُؤمِنِینَ فَقَالَ: إِنِّی سَأَلْتُ جَدَّک (صلی الله علیه و آله وسلم) فَقَالَ لِی عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَةِ مَکْتُوبٌ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا رَبُّ الْجَرَادَةِ وَ رَازِقُهَا إِذَا شِئْتُ بَعَثْتُهَا رِزْقاً لِقَوْمٍ وَ إِنْ شِئْتُ عَلَى قَوْمٍ بَلَاءً. قَالَ: فَقَامَ عَبدُاللهِ بْنُ عَبَّاسٍ فَضَمَّ الحُسینَ بنَ عَلِی إلَیهِ، ثُمَّ قَالَ: واحِدةُ مِنْ مَکْنُونِ الْعِلْمِ. (107)
22. ... عَن عَلِیٌّ قَالَ: «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ: إِعطَاءُ الحَقِّ مِن نَفسِک وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِ‌ حَالٍ‌ وَ مُوَاسَاةُ الْإِخْ فِی بِالْمَال.» (108)
23. قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى: «فَمَا تَرَکَ أَبِی هَذِهِ‌ الْوَصِیَّةَ إِلَى‌ أَنْ تُوُفِّیَ.» (109)
24. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «اخْتِنُوا أَوْلَادَکُمْ یوم السابع، فَإِنَّهُ أَطْهَرُ و أسرع لنبات اللحم و أن الْأَرْضَ تَنْجَسُ مِنْ بَوْلِ الْأَقْلَفِ أَرْبَعِینَ‌ صَبَاحاً.» (110)
25. ... أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ‌ مُرُوَّتُهُ‌ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غِیبَتُهُ.» (111).
26. ... عَن علی (رضی الله عن هو) قال: الحناء بعد النورة، أمان من الجذام و البرص.» (112)
27. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):‌ عَلَیْکُمْ‌ بِالزَّبِیبِ‌ فَإِنَّهُ یَکْشِفُ الْمِرَّةَ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَشُدُّ الْعَصَبَ وَ یَذْهَبُ بِالْإِعْیَاءِ وَ یُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ یُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ یَذْهَبُ بِالْهمِّ.» (113)
28. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «سید طعام الدنیا اللحم، ثم الأرز.» (114)
29. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):‌ یُبْعَثُ‌ شَاهِدُ الزُّورِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُولِغًاً لِسَانَهُ فِی النَّارِ کَمَا یَولِغُ الْکَلْبُ لِسَانَهُ فِی الْقَذَرِ.» (115)
30. عَنِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ: «مَنْ سَبَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ فَاقْتُلُوهُ‌، وَ مَنْ‌ سَب‌ّ وَاحِداً مِن أًصحَابِی، فَاجلِدُوه» و قَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): مَن سَبَّ أَصحَابِی، فَاجلِدُوهُ». (116)
31. .... قَالَ: سَمِعتُ المَأمُونَ یقُولُ لِعَلِی بنِ مُوسَی الرَّضِی (علیه السلام): إِلَی مَتَی یحسُنُ بِالإنسَانِ طَلَبُ العِلمِ؟ قَالَ: مَا حَسُنَتُ بِهِ الحَیاةُ. (117)
32. .... حَدَّثَنِی عَبدُالعَظیِمِ بنُ عَبداللهِ الرَّازِی الحَسَنِی فِی مَنزِلِهِ بِالرَّی، عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِی الرَّضِی عَن أَبِیهِ عَن آبَائِهِ عَن عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أَبِیهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدِّهِ عَلِی بنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلتُ أربَعاً أَنزَلَ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی تَصدِیقی بِهَا فِی کِتَابِهِ: قُلتُ: المَرءُ مَخبُوءُ تَحتَ لِسَان

عبارات مرتبط با این موضوع

منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا ع و احادیث رضوی منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا ع و احادیث رضوی


ادامه مطلب ...

میزبانی قرآنی از زائران حرم رضوی

[ad_1]

تبیان به نقل از گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، اداره علوم قرآن و حدیث آستان قدس رضوی، همزمان با ایام ماه ربیع الاول و در بازه زمانی 20 الی 26 آذرماه سال جاری با برنامه های قرآنی متنوع، فضایی معنوی از همراهی قرآن و عترت را برای زائران و مجاوران حضرت رضا(علیه السلام) فراهم کرده است.

بخش قرآن تبیان

حرم رضوی

بنابر این گزارش، در طول ایام این هفته هر روز نیم ساعت بعد از اقامه نماز صبح، برنامه های قرآنی با ترتیل خوانی کلام الله مجید در رواق امام خمینی(ره) آغاز می شود که محمدجواد رجبی و محمدرضا شفیعی مومن، اساتید تلاوت کننده در این برنامه هستند.
علاوه بر این، در روز جمعه، 26 آذرماه مانند دیگر جمعه های سال، به ترتیب قرائت آموزشی، ترتیل خوانی و محفل انس با قرآن کریم ویژه بانوان از ساعت 8 الی 11:15 و با حضور اساتید بانو همچون میرزایی پور، اسحاق نژاد، اسکندری، حسینی، دهقان، روحی، فکاهی و گروه تواشیح مبین در دارالقرآن  الکریم حرم امام رضا(علیه السلام) برگزار خواهد شد.
همچنین در این هفته جنگ قرآنی ویژه نوجوانان پنجشنبه، 25 آذر ماه و جلسه قرائت کودکان جمعه، 26 آذرماه بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در دارالقرآن  الکریم برگزار می شود.
از طرفی تلاوت روزانه یک صفحه قرآن ساعت 17 هر روز در رواق کوثر با حضور استاد سعادتی از جمله برنامه های معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی برای زائران اردو زبان در این هفته است.
علاوه بر این، تشکیل کلاس های آموزشی قرائت و حفظ ویژه آقایان در رشته های قرائت، حف1 تفسیر و حدیث در روزهای مختلف هفته و در مسجد ملاهاشم، مسجد گوهرشاد، ایوان ولی عصر و ضلع غربی صحن جامع رضوی از جمله این برنامه ها به شمار می رود.
برگزاری مسابقات متنوع قرآنی به صورت هفتگی و مناسبتی مانند «آفتاب طوس»، ویژه کارکنان اداره مرکزی آستان قدس رضوی، «فرشتگان آسمانی»، ویژه کودکان و نوجوانان، «مسابقه فرقان»، ویژه محافل قرآنی بانوان، «در محضر قرآن»، «ذریه طیبه» و «مصباح الهدی» ویژه عموم، «از قرآن بپرس» ویژه نوجوانان، «حریم نور» ویژه عموم در شبستان قرآن، «مرسل» و «روشنای هدایت» ویژه عموم در دارالقرآن و «شکوه هشتم» ویژه محفل قرآنی سپاه از دیگر این برنامه هاست که به صورت هفتگی و ماهانه انجام می شود.
واحد هنرهای قرآنی دارالقرآن حرم رضوی نیز با کارگاه هایی همچون تذهیب، خوشنویسی، معرق و نقاشی و همچنین واحد آموزش با کلاس های متنوع آموزشی قرائت و حفظ شامل تجوید، صوت و لحن، ترتیل، روانخوانی و ... از شنبه تا پنج شنبه پذیرای زائران و مجاوران است و علاقه مندان جهت اطلاع از برنامه زمانبندی این دوره ها می توانند به دارالقرآن الکریم مراجعه کنند.
یادآور می شود، دارالقرآن  الکریم حرم مطهر رضوی همه روزه با برنامه ها، کارگاه ها و کلاس های متنوع آموزشی در موضوعات حفظ قرآن، نهج البلاغه، آیات الاحکام، تدبر در قرآن و سیره ائمه(علیهم السلام)، تفسیر و حدیث، پاسخگویی به سوالات قرآنی و حدیثی، ترجمه و مفاهیم، تجوید، روخوانی، صوت و لحن، تصحیح قرائت قرآن، اذکار نماز و ... میزبان زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی در رده های مختلف سنی است.



برگزیدگان جشنواره ملی قرآن دانشجویان معرفی شدند

برگزیدگان جشنواره ملی قرآن دانشجویان معرفی شدند

مسابقه «اندیشه در قرآن» برگزار می شود

مسابقه «اندیشه در قرآن» برگزار می شود

ورود بانوان به رقابت های بین المللی قرآن ایران برای نخستین بار

ورود بانوان به رقابت های بین المللی قرآن ایران برای نخستین بار

حضور 500 هزار نفری کارکنان دولت در آزمون قرآنی

حضور 500 هزار نفری کارکنان دولت در آزمون قرآنی


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خبرگزاری بین المللی قرآنگروه فعالیت‌های قرآنی طی هفته گذشته با اخبارهای متنوعی از فعالیت‌های قرآنی کشور و گزارش مراسم باشکوه اربعین در ایران و عراق …اخبار مرتبط محافل انس با قرآن حرم رضوی همزمان با شهادت امام هشتمع ابعاد راههای قرآنی برای رفع مشکلاتآیه جهت محفوظ ماندن خانه از دزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود کسى که آیه سوره ره‌توشه صوتی زائران اربعین با نوای میثم مطیعیره‌توشه زائران اربعین حسینی با نوای میثم مطیعی شامل یا سیدی خذنی، کربلا شعلة لیس جدیدترین آدرس جلسات قرآنی در تهران استاد محمد عباسی شبهای جهارشنبه بعد از نماز مغرب وعشاء، مسجد نظام مافی، درخیابان خبرهای مذهبی خبر فارسیجمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم اهل بیت ع با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اخبار امروز باشگاه خبرنگاران اخبار،آخرین خبرها،خبر …کدام یک از اسباب بازی های متصل به اینترنت از شما جاسوسی می کنند؟ طرح ملی جنگلانه در خبرگزاری بین المللی قرآن گروه فعالیت‌های قرآنی طی هفته گذشته با اخبارهای متنوعی از فعالیت‌های قرآنی کشور و مجموعه گزارش مراسم باشکوه اربعین در ایران و عراق عظیم‌ترین گردهمایی اخبار مرتبط محافل انس با قرآن حرم رضوی همزمان با شهادت امام هشتمع ابعاد سیاسی و راههای قرآنی برای رفع مشکلات آیه جهت محفوظ ماندن خانه از دزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود کسى که آیه سوره آل ره‌توشه صوتی زائران اربعین با نوای میثم مطیعی ره‌توشه زائران اربعین حسینی با نوای میثم مطیعی شامل «یا سیدی خذنی، کربلا شعلة لیس تطفی جدیدترین آدرس جلسات قرآنی در تهران استاد محمد عباسی شبهای جهارشنبه بعد از نماز مغرب وعشاء، مسجد نظام مافی، درخیابان آیت اخبار امروز باشگاه خبرنگاران اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری کدام یک از اسباب بازی های متصل به اینترنت از شما جاسوسی می کنند؟ طرح ملی جنگلانه در یاسوج خبرجدید از زایران ایرانی عکس از زائران مکه


ادامه مطلب ...

سازوکارهای حمایتی از تربیت کودک در آموزه‌های دینی با تأکید بر سیره‌ی رضوی

[ad_1]
خداشناسی در روایت‌های امام رضا (علیه السلام)

خداشناسی-در-روایت‌های-امام-رضا-(علیه-السلام)از اساسی ترین و ریشه‌ای‌ترین اعتقادهای یک مسلمان، توحید است که پیامبران الهی و اوصیاء آنها برای تقویت ادامه ...

عنصر محبت در فرهنگ رضوی

عنصر-محبت-در-فرهنگ-رضویعنصر محبت در دنیای امروز یکی از گمشده‌های بشر و نواقص جوامع بشری است. با توسعه‌ی زندگی صنعتی و اشتغال‌های ادامه ...

ضحاک، افراسیاب، دیو سفید و رستم در شاهنامه

ضحاک-افراسیاب-دیو-سفید-و-رستم-در-شاهنامه- تفکیک شخصیتهای اهورایی و اهریمنی و ایرانی و انیرانی و شخصیتهای نیمه ایرانی و نیمه انیرانی و نیز شخصیتهای ادامه ...

چاپ‌‌های معتبر شاهنامه

چاپ‌‌های-معتبر-شاهنامه1) چاپ «تورنر ماکان» براساس نسخ متعدد. 2) چاپ «ژول مول» براساس نسخ متعدد. 3) چاپ «ژان اگوست وولرس»: بر ادامه ...

دامنه‌ی تأثیر و نفوذ فردوسی در زبان و ادب فارسی

دامنه‌ی-تأثیر-و-نفوذ-فردوسی-در-زبان-و-ادب-فارسیقراین مختلف نشان می‌دهد که از آغاز نشأت شعر فارسی دری تا روزگار فردوسی دو جریان در شعر فارسی وجود داشت، ادامه ...

ایران در شاهنامه

ایران-در-شاهنامهاین قبیل اشعار که از وجود آرمان و سنت تشکیل و تکوین قومیت و ملیت «ایران»، البته با تفاوت‌های مشخص و گاهی ادامه ...

آرمان اساسی و جهان‌بینی فردوسی در شاهنامه

آرمان-اساسی-و-جهان‌بینی-فردوسی-در-شاهنامهآرمان مبارزه‌ی دائم نیکی و بدی بزرگ‏ترین رشته‌ی حکمت‌آمیز سرتاسر شاهنامه، بخصوص قسمت اساطیری و پهلوانی ادامه ...

تراژدی و حماسه و داستانهای عشقی در شاهنامه

تراژدی-و-حماسه-و-داستانهای-عشقی-در-شاهنامهدر شاهنامه در چهارچوب حماسهای بزرگ چند تراژدی و چند اثر غنایی و چند حماسه‌ی تمام عیار روایت شده که هر ادامه ...

منابع و مواد شاهنامه

منابع-و-مواد-شاهنامهتضاد‏های کلی و غیر قابل اغماض در شاهنامه بزرگترین قرینه‌‌ی پیروی بی‌چون و چرای فردوسی از منابع و اسناد ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

همایش های اجتماعی و اقتصادی همایش ها ، کنفرانس ها …همایش بین المللی افق های نوین در علوم تربیتی ، روانشناسی و آسیب های اجتماعی دی ماه همایش های اجتماعی و اقتصادی همایش ها ، کنفرانس ها و سمینار ها همایش بین المللی افق های نوین در علوم تربیتی ، روانشناسی و آسیب های اجتماعی دی ماه


ادامه مطلب ...

عنصر محبت در فرهنگ رضوی

[ad_1]

چکیده

عنصر محبت در دنیای امروز یکی از گمشده‌های بشر و نواقص جوامع بشری است. با توسعه‌ی زندگی صنعتی و اشتغال‌های روزافزون مادی انسان، جنبه‌های معنوی و فطری به فراموشی سپرده شده است. فرهنگ حیات بخشی رضوی که همان فرهنگ قران و عترت بوده، به دلیل فرابشری بردن و اتصال به وحی، هماهنگ با فطرت آدمیان نیز است. متفکران اسلامی در کتاب‌های اخلاقی و آموزه‌های رضوی به بحث‌های کلی و تا حدی دسته بندی موضوع‌ها پرداخته‌اند؛ اما تمرکز این مقاله بر تحلیل ابعاد یک موضوع خاص و ضروری بشر معاصر یعنی «محبت» استوار است. لذا به این پرسش اصلی پرداخته می‌شود که «ابعاد محبت در فرهنگ رضوی چیست؟» بدیهی است تاکید اصلی در این مقاله بر حکمت نظری و عملی مستفاد از آموزه‌های رضوی است تا رابطه‌ی توحیدی و محبانه‌ی انسان با پروردگار و در راستای آن با سایر مخلوقات ترسیم شود. لذا با مراجعه‌ی مساله محورانه به منابع دینی (قرآن و روایت‌های معتبر) در پی کشف و تحلیل ابعاد مسئله بوده، برای نیل به این هدف، داده‌های لازم از منابع کتابخانه‌ای گردآوری شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. روش، تحلیلی – توصیفی و شیوه ی گردآوری اطلاعات، کتابخانه‌ای اسنادی است.
کلید واژه : محبت، قرآن، عترت، فرهنگ، امام رضا (علیه السلام)

مقدمه

آموزه‌های قرآن و عترت تنها راه نجات بشر در عصر مادیت و سرگشتگی است. سیره‌ی علمی و عملی امام رضا (علیه السلام) به عنوان امام معصوم و منصوب پروردگار، گنجینه‌های نهفته‌ی عقول و فطرت بشر را شکوفا و بارور می‌کند. یکی از مصادیق این شکوفایی، تبیین ابعاد محبت در فرهنگ رضوی است. بدیهی است تعالیم قرآن و عترت پر از آموزه‌های معرفتی و اخلاقی است که دانشمندان بزرگی به جمع آوری و دسته بندی آنها پرداخته‌اند. اما تحلیل آن آموزه‌ها نیاز به دقت و موشکافی بیشتری برای پاسخ به نیازهای روز بشری دارد. لذا در چارچوب نظری مکتب شیعه‌ی اثنی عشری به تحلیل این مقوله پرداخته می‌شود. این مقاله درصدد تحلیل ویژگی‌هایی است که با استفاده از آموزه‌های قرآن و عترت، به خصوص امام رضا (علیه السلام) ، موضوع محبت در فرهنگ رضوی تحلیل شود. لذا با مراجعه‌ی مسئله محورانه به منابع دینی (قرآن و روایت‌های معتبر) در چارچوب آموزه‌های قرآن و عترت در پی کشف و تحلیل ابعاد مسئله است و برای نیل به این هدف، داده‌های لازم از منابع کتابخانه‌ای گردآوری می‌شود و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد. روش، تحلیلی - توصیفی و شیوه‌ی گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه‌ای اسنادی است.
به طور مشخص پژوهش مستقلی درباره‌ی عنصر محبت در فرهنگ رضوی صورت نگرفته؛ اما پیرامون موضوع اخلاق و آداب رضوی، متفکران اسلامی در کتاب‌ها و مقاله‌های خود به بحث پرداخته‌اند. در آغاز ضروری است به تبیین واژگان مورد بحث پرداخته شود.

فرهنگ

فرهنگ فارسی معین، فرهنگ را مرکب از دو واژه‌ی «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت، آداب و رسوم تعریف کرده است (1387: واژه‌ی فرهنگ) . برای فرهنگ، تعاریف متعددی ارائه شده که بعضی از این تعاریف، مفهوم عام و برخی دیگر مفهوم خاصی به دست می‌دهند.
با عنایت به اینکه مفهوم امروزین «Culture» در سده‌های اخیر در جامعه‌ی غرب شکل گرفته و به طور عارضی معادل‌هایی مانند فرهنگ در زبان فارسی یا «الثقافة» در زبان عربی برای آن گزیده شده است، این اصطلاح را باید در شمار آن دسته از اصطلاحات علوم اجتماعی به شمار آورد که حاصل تحولات بنیادین رخ داده در سبک زندگی و شیوه‌ی‌اندیشه ورزی در عصر مدرن است. این اصطلاحات در بافت همین دوره‌ی تاریخی قابل درک هستند. با این همه می‌دانیم که فرهنگ‌های انسانی همواره آمادگی رابطه‌ی بینافرهنگی و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری بر دیگر فرهنگ‌ها را دارند، یعنی حفظ، رشد، تولید و تأثیرگذاری.
فرهنگ در درون خود نیز این امکان را دارد که به چندین خرده فرهنگ، تقسیم شود. از نگاه اسلام، فرهنگ متعالی، فارق از حیات انسان و حیوان است. زیرا تجلی این توانایی‌هاست که حیات فردی و زندگی اجتماعی انسان را شکوفا می‌کند و فقدان آنها، رکود و انحطاط را در جامعه در پی دارد، به حدی که به تعبیر قرآن، مانند چارپایان یا پست تر از آنان می‌شود: «لَهُم قُلوب لا یَفقَهونَ بِها و لَهُم اَعیُن لا یُبصِرونَ بِها و لَهُم آذان لا یَسمَعونَ بِها دُولئِک کالانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الغافِلون» (اعراف / 179) .
زندگی آنان که برای رشد و تعالی خود از ابزار معرفتی و فرهنگی بهره نمی‌برند با حیات حیوانات تمایز چندانی ندارد. غفلت از این توانایی‌ها، انسان و جامعه‌ی انسانی را به پرتگاه سقوط نزدیک می‌کند و به دنائت و پلیدی می‌کشاند.
با جمع بندی تعاریف فرهنگ، این نتیجه به دست می‌آید: فرهنگ مجموعه‌ای از باورها، انگیزه‌ها، ارزش‌ها، آداب و رسوم است که در جامعه نهادینه شده و دارای مرز مشخص و قابل انتقال از نسلی به نسل دیگر یا از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر است.

امام رضا (علیه السلام)

امام رضا (علیه السلام) (203 – 148 ق) به عنوان هشتمین امام شیعیان اثنی عشری به نص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیث لوح و نص پدران معصومش (علیه السلام) همه‌ی خصوصیات یادشده درباره‌ی امام را داراست. بر اساس روایت امام جواد (علیه السلام) ، نام گذاری آن حضرت به «علی» و لقب «رضا» از سوی خداوند تعالی است (مفید، 1413 ق الف، ج 2: 251) .
حضرت رضا (علیه السلام) وارث علم نبوی (صلی الله علیه و آله) است و فضائل علوی (علیه السلام) است. کتاب‌های شیعه و اهل سنت، از علم، زهد، عبادت، کرامت، سیاست و حکمت بی نظیرش که از اجداد خود به عنایت الهی به ارث برده است، حکایت می‌کند.
شخصیت امام رضا (علیه السلام) فراتر از ملاک‌های عقلی آدمیان و نصب او فرابشری است (موحدابطحی، 1381: 76) .
امام رضا (علیه السلام) مقتدای خود را امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌داند و می‌فرماید: «ان علیا امیرالمومنین (علیه السلام) ... امامی و حجتی و عروتی و صراطی و دلیلی و محجتی ... » (همان: 28 - 27) .
روایت‌های معتبر اسلامی حکایت از معجزه‌های حضرت رضا (علیه السلام) می‌کند، نظیر معجزه‌های حضرت عیسی و حضرت سلیمان (علیه السلام) (همان، 1430 ق: 153 - 65) . عبادتش آنچنان بود که در روز اعطای جامه به دعبل خزایی شاعر اهل بیت (علیه السلام) ، فرمود در این لباس هزار رکعت نماز خوانده و هزار بار ختم قرآن کرده ام.
در میان مردم مرو، پیروان اهل بیت (علیه السلام) بر این باور بودند که امام (علیه السلام) می‌باید از سوی خداوند نصب شود و ولایت را بر عهده گیرد؛ اما دیگران می‌گفتند امام را نه نصب الهی، که انتخاب مردمی معین می‌کند و او در حقیقت وکیل امّت است.
امام رضا (علیه السلام) پس از آمدن به مرو و آگاهی از این مسئله فرمودند: «امامت را نشناختند تا امام را بشناسند. همان گونه که الله با الوهیت شناخته می‌شود، امام با امامت.» آنگاه ویژگی‌های امام را برشمردند: «قدر و منزلت، شأن و جایگاه امام رفیع تر از آن است که با عقول مردم سنجیده شود یا آنکه به اختیار خود برگزینند...» (کلینی، 1407 ق، ج 199:1) .

فرهنگ رضوی

فرهنگ رضوی مجموعه‌ی آموزه‌های امام رضا و پدران پاک و معصومش تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حکمت نظری و عملی است. این تعالیم، همتای آموزه‌های قرآن کریم، مبیّن آیه‌ها و تجسم عینی و عملی آن است. از آنجا که ائمه (علیه السلام) نور واحدند (صدوق، 1378، ج 2: 58؛ صفار، 1404 ق: 57؛ ابن رستم طبری، 1415ق: 630) گفتار و رفتار امام رضا (علیه السلام) جدای از سایر معصومان نیست؛ بلکه در یک منظومه‌ی هماهنگ و به هم پیوسته قرار دارد. بنابراین، مجموعه آموزه‌های قرآن و عترت را با تأکید بر گفتار و رفتار امام رضا (علیه السلام) «فرهنگ رضوی» می‌نامیم؛ فرهنگی که امام رضا (علیه السلام) با حکمت و تدبیر از آن پاسداری کرد و در آن راه به شهادت رسید. فرهنگی که آدمی را در جاذبه‌ی هدف اعلای حیات به تکاپو وامی دارد و تمدن اصیل را برای بشریت به ارمغان می‌آورد. این تمدن اصیل جز در پرتو امامت عترت پاک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تحقق پیدا نمی‌کند. امام رضا (علیه السلام) «امام» را پدر رئوف امّت می‌شمارند: «امام ابر پر باران و باران پر برکت است، خورشید درخشان و زمین گسترده است. او چشمه‌ی جوشان و باغ و برکه است. امام امینی است همراه، پدری است مهربان، برادر تنی و در مصائب پناه بندگان است» (صدوق، 1372، ج 1: 450) بنا به فرموده‌ی امام رضا (علیه السلام) ، امام نه تنها داناترین، حکیم ترین، متقی ترین، بردبارترین، شجاع ترین، با سخاوت ترین و عابدترین مردم است؛ بلکه از پدر و مادر آنان به خودشان مهربان تر است. (2)

محبت

«محبت» به معنای دوست داشتن (3) ، از ریشه‌ی «ح ب ب» و اسم مصدر است. به تعبیر برخی از اهل لغت (غیاث ) مصدر میمی است (دهخدا، 1377، واژه‌ی محبت) . البته فلاسفه و عرفا تعاریف جداگانه‌ای از این واژه ارائه داده‌اند (رک: دهخدا، 1377، واژه‌ی محبت؛ فعالی، 1381: 129؛ قشیری، 1359ق: 552؛ انصاری، 1387: 217) .
در فرهنگ اسلامی، «دین» جز محبت نیست. (4) محبوب اصیل در فرهنگ قرآن و عترت، ذات باری تعالی است. بندگان خالص خدا، محبت او را در دل می‌پرورانند و در اوج خواسته‌هایشان او را طلب می‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل به خدا عرض می‌کند: «... وَ اجعَل لِسَانِی بِذِکرِکَ لَهِجاً وَ قَلبِی بِحُبِّکَ مُتَیّماً...» (ابن طاووس، 1409ق، ج2: 709) . در قلب محبان پروردگار جز او نیست، جز او را نمی‌بینند و جز به او، پناهنده نمی‌شوند. امام حسین (علیه السلام) در دعای شریف عرفه این چنین با خدا نجوا می‌کند: «أنتَ الَّذِی أزَلتَ الأغیَارَ عَن قُلُوبِ أحِبَّائِکَ حَتَّی لَم یُحِبُّوا سِوَاکَ وَ لَم یَلجَئَوا إِلَی غَیرِک» (همان، ج 1: 349) .
معصومان (علیه السلام) در مقام انس با پروردگار و اشتیاق مناجات با ذات ربوبی، به اسمای الهی متوسل می‌شوند. حضرت رضا (علیه السلام) در گشایش امور، پس از شهادت به توحید و بندگی، رسالت و ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و صلوات بر او و اهل بیت طاهرینش، به تک تک اسمای حسنای الهی متوسل و با انس و تضرع به پیشگاه آن محبوب، طلب حاجت می‌کند: «... یا مفرج الفرج، یا کریم الفرج، یا عزیز الفرج، ...» (کفعمی، 1418 ق: 324؛ موحدابطحی، 1381: 30) .
دعای افتتاح نمونه‌ی دیگری از انس معصومان (علیه السلام) با ذات احدیت و محبوب حقیقی است که با او معاشقه و بر او توکل می‌کنند: «... أسألُکَ مُستَانِساً لَا خَائِفاً وَ لا وَجِلاً مُدِلًّا عَلَیک...» (طوسی، 1411ق، ج 2: 578) .
هندسه‌ی عالم بر محور مهر و محبت است. محبت متقابل بین خدا و بندگان که مصدر آن نیز به رحمانیت خدا برمی گردد. انسان موحد، سراسر جهان را مظاهر فیض و رحمت خدا دانسته و در همه حال او را حاضر و ناظر بر احوال خویش می‌بیند.

کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را *** کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور *** پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(فروغی بسطامی، 1376، غزلیات) .

دل، ذره‌ای از ذرات وجود است که مظهر تجلی رحمت رحمانیه‌ی پروردگار شده است. «کدام دلی است که مسرور به سرّی از اسرار محبت او نیست و کدام جانی است که منوّر به نور هدایت او نه. کدام خاطری است که خزینه‌ی رازی از رازهای نهانی او نباشد و چگونه سینه‌ای است که دفینه‌ی رمزی از رمزهای پنهانی او نبود» (نراقی، 1369: 54) .
عالم بر اساس رحمت استوار بوده و غضب نیز مأموم رحمت است: «... یا من سبقت رحمته غضبه...» (مفید، 1413ق ب: 161) ؛ «... أنت الَّذِی تَسعَی رَحمَتُهُ أمَامَ غَضَبِه...» (امام علی بن الحسین (علیه السلام) ، 1376: 78) . هم رحمت خداوند از غضب او فزون تر است و هم امام جماعت همه‌ی اسماء و صفات او. «قهر و عذاب در عالم، راهبرد اصلی و استراتژی خدا نیست؛ بلکه تاکتیک اوست جهت انبساط رحمت» (فعالی، 1392: 40) .
در تعالیم حیات بخش قرآن و عترت، نعمتهای مادی مانند ثروت، ازدواج، حتی ابر، باد، باران و... در خدمت بشر و وسیله‌ای برای جلب رحمت پروردگاراند: «کَتَب ربکم عَلَی نَفسه الرحمَه» (انعام/ 54) .
در ذیل محبت و عشق به ذات ربوبی، نکاتی وجود دارد که به اختصار بیان می‌شود:

1. محبت اصیل

محبت مبتنی بر معرفت دینی، محبتی پایدار و واقعی است؛ اما محبت‌های مادی و زمینی، ناپایدار و غیر واقعی هستند. حب مال، جاه و بستگان، نمی‌تواند محبت واقعی باشد؛ مگر اینکه پیوندی با دین داشته باشد. «هر محبتی که دنیوی و مادی است و هدف و مقصودی جز دنیا و گرایش به زرق و برق آن ندارد، مجازی و سراب است و هر محبتی که بر اساس دین است حقیقی و نه سراب، بلکه آب است که جان را نشاط می‌بخشد و عطش روح را فرو می‌نشاند» (بهشتی، 1385: 176) عبادت واقعی هم مبتنی بر محبت به معبود استوار است و تا معرفت نباشد محبت واقعی هم شکل نمی‌گیرد. «محبت از معرفت است پس تا معرفت نباشد عبادت دست ندهد. حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: العلم امام العمل و العمل تابعه» (طوسی، 1374: 111) .
محبت و عشق به معبود، نه تنها امری فطری است، بلکه در آیات و روایت‌های متعددی به اشکال گوناگون نسبت به آن تأکید شده که دین جز محبت در راه خدا نیست. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : «هل الدین الا الحب فى الله و البغض فى الله قال الله تعالى: «قل إن کنتم تحبّون الله فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ الله» (آل عمران/31) (ابن شاذان، 1363: 287) . امام باقر (علیه السلام) به آیه‌ی هفتم سوره‌ی حجرات درباره‌ی گرایش انسان به سوی ایمان و آراستن آن توسط خداوند در قلبی آدمی، استناد می‌فرمایند و منشاً آن را محبت می‌دانند: قالَ أبو جَعفَرٍ (علیه السلام) : «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الحُبُ؟» قَالَ اللهُ تَعَالی: «حَبَّبَ إِلَیکُمُ الإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُم» (کلینی، 1407ق، ج8: 80) .
امام رضا (علیه السلام) از پدران گرامیشان از مناجات موسای کلیم با پروردگار نقل می‌فرمایند: «خداوند فرمود مرا در تمام حالات یاد کن» (چرا که او نزدیک و در همه حال شاهد و ناظر بنده‌ی خویش است) :
عَن عَلی بن مُوسَی الرضا (علیه السلام) عَن أبیهِ عَن آبَائِهِ عَن عَلِیًّ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) إنَّ مُوسَی بنَ عِمرانَ لَمَّا نَاجَی ربَّهُ قَالَ یَا رَبِّ أبعِیدٌ أنتَ مِنَّی فَأنَادِیکَ أم قَریبٌ فَأناجیَکَ فَأوحَی اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیهِ أنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنِی فَقالَ مُوسَی یَا رَبِّ إِنّی أکُونُ فِی حَالٍ أجِلُّکَ أن اذکُرَکَ فِها فَقَالَ یا مُوسَی اذکرنِی عَلَی کُلِّ حَالٍ (صدوق، 1398ق: 182) .
بدیهی است مراد از ذکر، تمام مراتب آن است.
معصومان (علیه السلام) همواره تأکید فرمودند که دوستی و دشمنی تان جز در راه خدا نباشد. تعبیری که در این باره در روایت‌ها زیاد به چشم می‌خورد «الحب فی الله و البغض فی الله» است: الامام أبى محمّد الحسن العسکرى عن أبیه .. قال: «قال رَسُول اللهِ (صلی الله علیه و آله) لِبَعضِ أصحَابِهِ ذَاتَ یَومٍ یَا عَبدَاللهِ أحبِب فی اللهِ وَ أبغض فِی اللهِ وَ وَالِ فِی الله وَ عَادِ فِی اللهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلایَة اللهِ إلَّا بِذَلِکَ وَ لا یَجِدُ رَجُلٌ طَعمَ الإیمانِ وَ إن کَثُرَت صَلَاتُهُ وَ صِیَامُهُ حَتَّ یَکُونَ کَذلِک» (صدوق، 1376: 11؛ همان، 1378، ج1: 291؛ منسوب به امام حسن بن علی بن محمد (علیه السلام) ، 1409ق: 723) .
خداوند به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) است در حدیث قدسی می‌فرماید: همتت را یک چیز قرار بده. زبان، بدن، اندیشه و انگیزه ات را الهی کن. اگر دل به خدا دادی دیگر نگران چیزی مباش. عقلت را در راه خدا به کار گیر. اهل یقین، حسن خلق، سخاوت و رحمت بر خلقی باش:
یَا أحمَدُ اجعَل هَمَّکَ هَمّاً وَاحِداً فَاجعَل لِسَانَکَ وَاحداً وَ اجعَل بَدَنَکَ حَیّاً لا تَغفُل أبَداً مَن غَفَلَ عَنِّی لَا أبَالِی بِأیِّ وَادٍ هَلَکَ یَا احمَدُ استَعمِل عَقلَکَ قَبلَ أن یَذهَبَ فَمَنِ استَعمَلَ عَقلَهُ لا یُخطِئُ وَ لا یَطغَی یَا أحمدُ انتَ لا تَغفُلُ أبَداً مَن غَفَلَ عَنِّی لا أبَالیِ بِأیَّ وادٍ هَلَکَ یَا أحمَدُ هَل تَدرِی لأیِّ شَیءٍ فَضَّلتُکَ عَلَی سَائِرِ الأنبیَاءِ قَالَ اللَّهُمَّ لا قَالَ بِالیَقینِ وَ حُسنِ الخُلُقِ وَ سَخَاوَة النَّفسِ وَ رَحمَة بِالخَلقِ وَ کَذَلِکَ أوتَادُ الارضِ لَم یَکُونُوا أوتَاداً إلَّا بِهَذا (فیض، 1406ق، ج26: 150 دیلمی، 1412ق، ج1: 205) .
در راستای عشق و محبت به پروردگار، محبت به اولیای او شکل می‌گیرد. امام رضا (علیه السلام) در نوشته‌ای به یونس بن بکیر این گونه آموزش می‌دهند که هنگام درخواست از خداوند، به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیتش (علیه السلام) متوسل شود، چرا که در اثر عدم ولایت و اقرار به امامت و فضائل ایشان، حتی اعمال نیکو هم پذیرفته نمی‌شود:
اللهُمَّ فَإنّی أوفی وَ أشهِدُ وَ أقِرُّ وَ لا أنکُرُ وَ لا أجحُدُ، وَ أسِرُّ وَ أعلِنُ وَ أظهِرُ وَ أبطنُ، بِأنکَ أنتَ اللهُ لا إلهَ إِلَّا أنتَ وَحدکَ لا شَریکَ لکَ و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُکَ وَ رَسولُکَ (صلی الله علیه و آله) وَ أنَّ عَلیّاً أمیرُالمؤمِنینَ سَیِّدُ الاوصیاء وَ وارِثِ عِلمِ الأنبیاء، علمُ الدِّینِ، وَ مُبیرُ المُشرِکینِ وَ مُمَیِّزُ المُنافِقینَ وَ مُجاهِدُ المارِقینَ وَ إِمامی وَ حُجَّتی و عُروَتی وَ صِراطی وَ دَلیلی وَ مَحَجَّتی وَ مَن لا أثِقُ بِأعمالی وَ لَو زَکَت وَ لا أراها مُنجیَة لی وَ لَو صَلَحَت، إِلّا بِوَلایَتِهِ وَ الائتِمامِ بِهِ وَ الإقرارِ بِفَضائِلِه... اللَّهُمَّ بِتَوَسُّلی بِهِم إِلَیکَ وَ تَقَرُّبی بِمَحَبَّتِهِم وَ تَحَصُّنی بِإِمامَتِهِم، افتَح عَلَیَّ فی هذا الیَومِ أبوابَ رزقِکَ وَ انشر عَلَیَّ رَحمَتَکَ وَ حَبِّبنی إلی خَلقِکَ، وَ جَنِّبنی بُغضَهُم وَ عَداوَتَهُم، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیء قَدیرٍ... (ابن طاووس، 1411ق: 303، مجلسی، 1403ق، ج94: 347، ح4؛ احمدی میانجی، 1426ق، ج5: 240) .
بنابراین در فرهنگ رضوی، در امتداد عشق به خداوند و یقین به او، ولایت اهل بیت (علیه السلام) و در ذیل ولایت ایشان، محبت به خلق قرار می‌گیرد.

2. محبت به خلق

قرآن کریم در آیات متعددی به موضوع اخوت انسانی اشاره کرده است. برای نمونه آنجا که از امت‌های انبیای گذشته که موحد نبودند سخن گفته، حضرت صالح، حضرت شعیب و حضرت هود (علیه السلام) را با تعبیر لطیف برادر، معرفی کرده است: «والی ثمود اخاهم صالِحا» (اعراف/ 73) ؛ «و اِلی مَدیَن اَخاهُم شُعیبا» (اعراف/85) ؛ «و اِلی عادٍ اَخاهُم هودا» (اعراف/65) .
امیرمؤمنان (علیه السلام) در عهدنامه‌ی مالک اشتر به موضوع اخوت و همانندی در آفرینش اشاره کرده و عمل به مقتضای آن را مورد تأکید قرار داده است: «ای مالک، قلبت را از رحمت، محبت و لطف بر مردم پر کن و نسبت به آنان درنده‌ای خون خوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری، زیرا مردم دو صنف‌اند: یا برادر دینی تو هستند یا مانند تو در خلقت (همنوع تو) .» بنابراین اخوت را می‌توان هم به معنای عام گرفت که عبارت است از رفتار مسالمت آمیز با دیگر انسان‌ها تا جایی که آنان با آیین حق دست به دشمنی و عناد نزده باشند (5) (اخوت انسانی) و هم به معنای خاص که همان اخوت ویژه‌ی میان مؤمنان است که در سوره‌ی حجرات با ادات حصر بیان شده: «انما المومنون اخوه» (حجرات / 10) یا در سوره‌ی فتح بیان شده که مؤمنان اگرچه در برابر کفار سرسخت و شدیداند اما در میان خود مهربانند. (6) صاحب تفسیر مجمع البیان نقل می‌کند آنچنان مؤمنان از کفار تنفر داشتند که حتی از لباس و بدن آنان دوری می‌کردند؛ اما هر وقت به مؤمنان می‌رسیدند دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند، «اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین» (مائده / 54) .
گفتار و رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز درباره‌ی مطلب یادشده می‌تواند چهره‌ی اسلام را به خوبی بنمایاند. وجود مبارک نبی گرامی (صلی الله علیه و آله) است جوامع بشری را همتای هم و در کنار هم بر اساس اصول مشترک انسانی با محور تعلیم و تربیت قرار می‌دهد و می‌فرماید: «الناس کاسنان المشط سوا: طبقات مختلف مردم مانند دندانه‌های شانه‌اند» (صدوق، 1413 ق، ج 4: 379) . اینجا سخن از مؤمن و مسلم نیست؛ بلکه سخن از مردم و ناس است، پس اقشار گوناگون مردم مانند دندانه‌های یک شانه هستند که باید کنار هم با فاصله‌ای کم، صف ببندند. «شانه اگر بخواهد غبار از سر و روی برطرف کند و موی را شانه بزند و تعدیل کند، باید دندانه‌هایش کنار هم با فاصله‌ی اندک منظم چیده شوند. ممکن است بعضی از این دندانه‌ها، باریک و بعضی تنومند و قوی باشند؛ ولی فاصله اندک است و قابل تحمل» (جوادی آملی، 1388: 143) .
فرهنگ رضوی که فرهنگ خردورزی است، نیکی و محبت به مردم را سرمایه‌ی حیات دنیوی و اخروی می‌داند. امام رضا (علیه السلام) می‌فرمایند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «رأس العقل بعدالایمان بالله، التودد الی الناس و اصطناع الخیر الی کل بر او فاجر؛ اوج خردمندی، پس از ایمان به خدا، دوستی با مردم و نیکوکاری نسبت به هر انسان است؛ چه نیکوکار باشد و چه بدکار» (صدوق، 1372، ج 2: 35) . این محبت و نیکی، به مردم زمان حیات آنها اختصاص ندارد؛ بلکه به پس از مرگ آنها نیز تسری پیدا می‌کند. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هیچ مؤمنی نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و هفت بار سوره‌ی قدر را بخواند، مگر آنکه خدا او و صاحب قبر را بیامرزد (همان، 1413ق، ج 1: 181) .
در بحث محبت به خلق، بدیهی است سفارش و تأکید فرهنگ رضوی نسبت به محبت به بستگان درجه یک و همسایگان از اولویت بیشتری برخوردار است (رک: جوادی آملی، 1391: 347-341) .

3. محبت عادلانه

محبت به خلق در کنار رفتار عادلانه معنا پیدا می‌کند. امیرمؤمنان (علیه السلام) در نامه‌ی ارزشمندشان به فرزند خود سفارش می‌فرمایند: «...وَ اجَعل نَفسَکَ مِیزاناً فِیمَا بَینَکَ وَ بَینَ غَیرِک فَأحبِب لِغَیرِکَ مَا تُحِبُ لِنَفسِکَ وَ اکرَه لَهُ مَا تَکرَهُ لِنَفسِکَ وَ لَا تَظلِم کَمَا لَا تُحِبُّ أن تُظلَمَ وَ أحسِن کَمَا تُحِبُّ أن یُحسَنَ إِلَیکَ وَ استَقبِح مِن نَفسِکَ مَا تَستَقبِحُ مِن غَیرِکَ وَ ارضَ مِنَ النَّاسِ لَکَ مَا تَرضَی بِهِ لَهُم مِنک» (ابن شعبه حرانی، 1404ق: 74) .
همدلی و یکی انگاشتن یکدیگر در اجتماع مؤمنان حقیقی که از مصادیق محبت عادلانه است، افزون بر آنکه رذائل اخلاقی را زائل می‌کند، فضائل را نیز رشد می‌دهد: «دامن کشیدن از هرگونه آزار و رنجش دیگران (7) ؛ خیرخواهی و خیررسانی به دیگران هر قدر که ممکن باشد (8) ؛ تکریم و تعظیم دیگران و بزرگ نپنداشتن خود (9) : بخشش و چشم پوشی از خطاهای دیگران و تلاش برای رفع آنها (10)» (نصیری، 1389: 35) .
امام رضا (علیه السلام) می‌فرمایند: «هرکس فقیر مسلمانی را ملاقات کند و بر او سلامی متفاوت با سلام به توانگران کند، خدا را در روز قیامت خشمگین ملاقات خواهد کرد» (صدوق، 1378، ج2: 52) .

4. محبت انسان ساز

تعالیم و رفتار اولیای الهی، کیمیایی است که مس وجود افراد را طلای ناب می‌کند. قرآن کریم تأثیر ایمان به پروردگار و رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را الفت و برادری میان مؤمنان می‌داند:
وَ اذکُروا نِعمَة اللهِ عَلَیکم إِذ کنتُم اعدَاءَ فَألفَ بَینَ قُلُوبِکم فَأصبَحتُم بِنِعمتِهِ إِخواناً و کُنتُم عَلَی شَفا حُفرَة مِن النَّارِ فَانقَذَکم مِنهَا کذَلِک یَبینُ اللهُ لَکم آیاتِهِ لَعَّلَکم تَهتَدُونَ؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‌های شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه‌های خود را برای شما روشن می‌کند، باشد که شما راه یابید (آل عمران/103) .
به تعبیر قرآن، الفت بین انسانها کار آسانی نبود؛ اما در اثر محبت ایمانی این غیر ممکن، ممکن شد:
وَ ألفَ بَینَ قُلُوبِهِم لَو أنفَفتَ ما فی الارضِ جَمیعاً مَا ألفتَ بَین قُلُوبِهِم وَ لَکنَّ اللهَ الفَ بَینَهُم إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ؛ و میان دل‌هایشان الفت انداخت، اگر آنچه در روی زمین است همه را خرج می‌کردی نمی‌توانستی میان دل‌هایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت، چرا که او توانای حکیم است (انفال/63) .

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است *** با دوستان مروت با دشمنان مدارا
(حافظ، 1320: غزل 5) .

تا افراد اصلاح نشوند، جامعه صالح نمی‌شود. اصلاح جامعه وابسته به اصلاح اکثریت قابل توجهی از افراد جامعه است. تا جامعه از یک نظام فکری، رهبری الهی و التزام عملی برخوردار نباشد، به صلاح و تعالی نخواهد رسید.
محبت در چارچوب نظام فکری الهی و برای وصول به مقام قرب ربوبی، انسانها را به اوج مراتب معرفت می‌رساند.
ابوذر غفاری از ربذه به مکه آمد و به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله) نائل شد که به تمام عقاید و عادت‌های باطل پشت پا زد و آماده ی هر نوع مبارزه و جهاد شد... ابوذرها چه یافته بودد که این گونه متحول می‌شدند؟ ... در کدام مدرسه دوره ی منطق، کلام و فلسفه گذرانده بودند؟ ... آنها فهمیده بودند که درس عشق، در دفتر و کتاب و مدرسه آموختنی نیست (بهشتی، 1386: 231-230) .

5. محبت متقابل حاکمان، خواص و مردم

محبت از عناصری است که اختصاص به توده‌ی مردم ندارد؛ بلکه شامل روابط متقابل حاکمان، خواص و مردم نیز می‌شود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عهدنامه‌ی مالک اشتر با ندای جهانی خویش، رواج محبت و لطف در میان بندگان خدا را، توصیه و مطالبه می‌فرمایند: «... أشعِر قَلبَکَ الرَّحمَة لِلرَّعِیَّة وَ المَحَبَّة لَهُم وَ اللُّطفَ بِالإحسانِ إِلَیهِم ...» (ابن شعبه حرانی، 1363: 126) .
در عبارت حضرت به مالک اشتر، «أشعِر قَبَکَ الرَّحمَة لِلرَّعِیَّة ِ...» آمده؛ یعنی در لباسی که روی قلبت را می‌پوشاند و هیچ فاصله‌ای بین آن و قلبت نیست، سه چیز باید باشد: 1. الرَّحمَة لِلرَّعیَّة؛ 2. المَحَبَّة لَهُم؛ 3. اللُّطفَ بهم.
هر کدام، عامل دیگری است: رحمت عامل محبت و محبت عامل لطف.
امام رضا (علیه السلام) به عنوان امام متقیان می‌فرمایند:
به خدا سوگند وقتی در مدینه بودم بر مرکب خود سوار می‌شدم بر در میان شهر و بیرون شهر رفت و آمد می‌کردم. مردم مدینه حوائج و گرفتاری‌های خود را به من می‌گفتند و من نیز نیازهای ایشان را برآورده می‌ساختم. به این ترتیب، من و آنها مثل دوست و خویشاوند، رابطه داشتیم (صدوق، 1372، ج2: 167) .
شخصی نزد امام رضا (علیه السلام) آمد، به او سلام داد و گفت: «من یکی از آنهایی هستم که تو و پدرت را دوست می‌دارد. من از حج برگشته و پول و داراییم را تمام کرده‌ام و هیچ پولی ندارم تا به منزل برسم. از تو خواهشی دارم، مرا به وطنم بازگردانی، وقتی به منزلم رسیدم، آنچه را که تو به عنوان صدقه به من داده‌ای، به فقیری می‌دهم.» امام (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: «خدای من به تو خیر دهد. این 200 دینار را بگیر و برای رفع احتیاج خود صرف کن و آن را از طرف من، به عنوان صدقه، به فقیر مده.» بعد از رفتن آن مرد، سلیمان جعفری رو به امام (علیه السلام) کرد و پرسید: «شما مقدار زیادی پول به آن مرد بخشیدید در حالی که صورتتان را پوشاندید؟» امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: «این کار را از آن جهت انجام دادم که مبادا آثار حقارت و شرمندگی را به خاطر برآورده شدن حاجتش، در صورتش ببینم» (مجلسی، 1403ق، ج 28:12) .
ابوحمزه ثمالی درباره‌ی امام سجاد (علیه السلام) نقل می‌کند که به کنیزشان فرمودند: «هر سائلی را که عبور کرد اطعام کنید... تا مبادا مانند آنچه بر یعقوب (علیه السلام) و خاندانش وارد شد بر ما هم نازل شود...» (صدوق، 1385، ج1: 45) .
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) درباره‌ی داوری امام رضا (علیه السلام) آورده است:
یاسر می‌گوید: نامه‌ای (به این مضمون) از نیشابور به مأمون رسید: مردی مجوس هنگام مرگ وصیت کرده است مال زیادی را از اموال او میان بینوایان و تهیدستان تقسیم کنند؛ اما قاضی نیشابور آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است. مأمون به امام رضا (علیه السلام) گفت:‌ای سرور من در این موضوع چه می‌گوییم؟ امام (علیه السلام) فرمودند: مجوسیان به بینوایان مسلمان چیزی نمی‌دهند، نامه‌ای به قاضی نیشابور بنویس تا همان مقدار، از مالیات‌های مسلمانان بردارد و به بینوایان مجوس بدهد (1372، ج1: 674) .

6. محبت اعضای خانواده به یکدیگر

بدیهی است وقتی اسلام این چنین الگوهای رفتاری با همشهریان یا حتی غیرمسلمانان را مطرح می‌کند، در خانواده نسبت به پدر و مادر، همسر و فرزندان تأکید بیشتری دارد. خداوند در آیه‌ی 36 سوره‌ی نساء پس از دستور به توحید، امر به نیکی نسبت به پدر و مادر، خویشاوندان، همسایگان و... می‌کند: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَ بِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً »
امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی محبت به فرزند، از رسول الله (صلی الله علیه و آله) سه نقل می‌فرمایند: «الولد ریحانه؛ فرزند، مانند گل است» (موحدابطحی، 1366: 92؛ صدوق، 1378، ج 2: 27) . با این تمثیل اهمیت توجه و محبت اعضای خانواده روشن تر می‌شود. مسلماً گل نیازمند مراقبت، ملاطفت، رسیدگی و توجه دائمی است؛ در غیر این صورت به زودی پژمرده می‌شود و از بین می‌رود.

7. بخشش و مدارا با مردم هنگام غضب

از موارد مهمی که اسلام تحت عنوان خود کنترلی و خویشتن داری از آن یاد و مؤمنان را به آن دعوت می‌کند، این است که اهل ایمان به آنچه نزد خداست دل می‌بندند و نسبت به دنیا و اهلش باگذشت رفتار می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «...وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ‌» (شوری / 37) .
خداوند به منظور بسط محبت، لطف و گذشت میان افراد، هم انسانها را به عفو و بخشش خطای یکدیگر و هم به گذشت از درون دل نسبت به هم دعوت می‌فرماید: «وَ لاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لاَ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌» (نور/ 22) .
بخشش، به چشم پوشی و گذشتن از خطا محصور نمی‌شود. بخشش مالی، آبرویی و سراسر وجود در اثر اشتیاق به پروردگار، مراتب بعدی آن را تشکیل می‌دهد.

8. بخشش مالی

انفاق به عنوان نمادی از محبت در راه خدا مورد تأکید فراوان قرآن قرار گرفته است. قرآن بارها پس از تأکید بر اقامه‌ی نماز به پرداختهای مالی، امر می‌فرماید: «الذینَ إن مَکَناهم فى الارض أقاموا الصَلوة وآتوا الزکاة» (حج/ 41) ؛ «الذین یُومنون بالغیب و یقیمون الصَلوه و ممّا رزقناهم یُنفقون» (بقره/ 3) .
امام رضا (علیه السلام) در نامه‌ای به فرزند دلبندشان جوادالائمه (علیه السلام) می‌نویسند:
فرزندم به اطلاعم رسیده هنگامی که تو را از منزل می‌برند از درِ کوچک خارج می‌کنند. اما مگر نباید ورود و خروجت از درِ بزرگ باشد؛ پس هنگامی که می‌روی باید همراهت طلا و نقره باشد تا هرگاه کسی از تو چیزی درخواست کرد؛ ببخشی. ... ببخش! و از خدای دارای عرش، نگران فقر مباش (کلینی، 1407ق، ج4: 43، ح 5؛ صدوق، 1378، ج1: 11، ح20؛ احمدی میانجی، 1426ق، ج5: 260) .
بخشش مالی که یکی از شعبه‌های محبت و احسان به خلق است، شعاعی از رحمت رحمانی خداوند است که در انسان موحد و پرهیزکار جلوه می‌کند.

نتیجه گیری

فرهنگ رضوی که همان فرهنگ قرآن و عترت است و در گفتار و رفتار سراسر عصمت امام منصوب پروردگار، امام رضا (علیه السلام) تجلی پیدا کرده، آکنده از آموزه‌های حیات بخش جوامع بشری است. امام رضا مظهر ربوبیت پروردگارست تا گوهر وجودی انسانها را تربیت کند. یکی از آموزه‌های مهم ایشان، رشد و کمال بخشی عنصر محبت در روح آدمیان است. در این مقاله، ضمن بیان مفهوم محبت، به ابعاد آن پرداخته شد. مهم ترین این ابعاد، شناخت محبت اصیل و عشق به پروردگارست. حب به پروردگار نه تنها امری فطری بوده، بلکه اساس دین بر محبت استوار است و نشانه‌ی اهل ایمان به شمار می‌رود. در فرهنگ رضوی، اندیشه و انگیزه‌ی انسان بر محور توحید و عشق به ذات ربوبی قرار دارد.
از آنجا که عالم بر محور رحمت رحمانیه‌ی پروردگار برپا شده و انسان به سبب برخوداری از روح الهی دارای شعاعی از رحمت اوست، انسان تربیت یافته در فرهنگ رضوی با انتخاب آگاهانه‌ی خویش، در نقطه‌ی اعلای محبت، حب به پروردگار، عشق به اولیای او و اقرار به ولایت، امامت و فضائل ایشان و در ذیل آن، محبت به مخلوقات و انسان‌ها، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، زنده یا مرده را سرلوحه‌ی اندیشه و عمل خود قرار می‌دهد. در این فرهنگ، محبت و احسان به بستگان درجه‌ی اول واجب شمرده می‌شود و سایر انسانها در درجه‌های بعد قرار می‌گیرند. در فرهنگ رضوی، عدالت در محبت، انسان سازی در پرتو محبت، محبت متقابل حاکمان و مردم ابعاد مهم دیگری را نیز تشکیل می‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
soroori@ricac.ac.ir.
2. عَن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُوسَی الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ لِلإمَامِ عَلَامَاتٌ یَکُونُ أعلَمَ النَّاسِ وَ أحکَمَ النَّاسِ وَ اتَقی النَّاسِ وَ احلَمَ النَّاسِ وَ اشجَعَ النَّاسِ وَ أسخَی النَّاسِ وَ اعبَدَ النَّاسِ... وَ یَکُونُ أوّلی بِالنَّاسِ مِنهُم بِأنفسِهِم وَ أشفَقَ عَلَیهِم مِن آبائِهِم وَ أمَّهَاتِهِم وَ یَکُونُ أشَدَّ النَّاسِ تَواضُعاً لِلهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ یَکُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا یَأمُرُ بِهِ و أکَفَ النَّاسِ عَمَّا یَنهَی عَنهُ وَ یَکُونُ دُعاؤهُ مُستَجاباً حَتَّی إنَّهُ لَو دَعَا عَلَی صَخرَة لَانشَقَّت بِنِصفَینِ وَ یَکُونُ عِندَهُ سِلاحُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ سَیفُهُ ذُوالفَقَارِ وَ یَکُونُ عِندَهُ صَحیفَة یَکونُ فِیهَا أسماءُ شیعَتِهِ إِلَی یَومِ القِیامَة... (صدوق، 1413ق، ج4: 419-418) .
3. Kindness, Love, Endear.
4. قال أبو جعفر (علیه السلام) وَ اللهِ لَو أحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدِّینُ إِلّا الحُبُّ إِنَّ اللهَ یَقُولُ قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحبِبکُمُ اللهُ وَ قَالَ یُحِبُّونَ مَن‌هاجَرَ إِلَیهِم وَ هَلِ الدِّینُ إِلا الحَب (مجلسی، 1403ق، ج27: 95) .
5. أشعِر قَلبَکَ الرَّحمَة لِلرَّعِیَّه وَ المَحَبَّة لَهُم وَ اللُّطفَ بِالإحسانِ إِلَیهِم وَ لا تَکُونَنَّ عَلَیهِم سَبُعاً ضَاریاً تَغتنِمُ اکلَهُم فَإِنَّهُم صِنفَانِ إِمَّا أخ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظیرٌ لَکَ فِی الخَلقِ...» (سیدرضی، 1414ق، نامه ی 53، بند 9-8) .
6. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (فتح/ 29) .
7. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه» (بخاری، 1401 ق، ج 1: 8 و ج7: 186؛ ابن حنبل، 1414ق، ج 2: 163) .
8. «ویوثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه» (حشر/ 9) در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (س) .
9. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : «لا تحقرن احدا من المسلمین فان صغیر هم عند الله کبیر» (محمدی ری شهری، 1416ق، ج 1: 652: متقی هندی، 1405 ق، ج 851:15) .
10. امیرالمؤمنین (علیه السلام) : «اذا قدرت علی عدوک فالجعل العفو عنه شکرا للقدره علیه» (سیدرضی، 1414ق، حکمت 11) .

منابع تحقیق :
قرآن کریم ابن حنبل، احمد، (1414 ق) . مسند. بیروت: الرساله.
ابن رستم طبری آملی کبیر، محمدبن جریر، (1415ق) . المسترشد فی الامامه. قم: کوشانپور.
ابن شاذان، فضل بن شاذان، (1363) . الایضاح. تحقیق جلال الدین محدث، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، (1404ق/1363ش) ، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله) . قم: اسلامی.
ابن طاووس، علی بن موسی، (1409 ق) . اقبال الاًعمال، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
ابن طاووس، علی بن موسی، (1411ق) . مهج الدعوات و منهج العبادات. قم: دارالذخائر.
احمدی میانجی، علی، (1426 ق) ، مکاتیب الأئمة (علیه السلام) . قم: دارالحدیث.
امام علی بن الحسین (علیه السلام) ، (1376) . الصحیفة السجادیة. قم: الهادی.
انصاری، عبدالله بن محمد، (1387) . منازل السائرین. ترجمه و توضیح علی شیروانی بر اساس شرح عبدالرزاقی کاشانی، قم: آیت اشراق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، (1401 ق) ، الصحیح. 8ج، بیروت: دارالفکر.
بهشتی، احمد، (1385) . گوهر و صدف دین. تهران: اطلاعات.
بهشتی، احمد، (1386) . فلسفه‌ی دین. قم: بوستان کتاب.
بهشتی، احمد، (1389) . اندیشه‌ی سیاسی تربیتی علوی در نامه‌های نهج البلاغه. قم: بوستان کتاب.
جوادی آملی، عبدالله، (1372) ، تحریر تمهید القواعد. تهران: الزهراء (س) .
جوادی آملی، عبدالله، (1388) . روابط بین المللی در اسلام قم: اسراء.
جوادی آملی، عبدالله، (1391) . مفاتیح الحیاه. قم: اسراء.
حافظ، شمس الدین محمد، (1320) . دیوان حافظ. تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: وزارت فرهنگ.
دهخدا، علی اکبر، (1377) . لغتنامه‌ی دهخدا. تهران: مؤسسه‌ی لغتنامه‌ی دهخدا وابسته به دانشگاه تهران.
دیلمی، حسن بن محمد، (1412ق) . إرشاد القلوب إلی الصواب. قم: الشریف الرضی.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412 ق) . مفردات ألفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
سید رضی، محمدبن حسین، (1414 ق) . نهج البلاغه. (للصبحی صالح) ، قم: هجرت.
صدوق، محمد بن علی، (1413 ق) . من لایحضره الفقیه. قم: اسلامی.
صدوق، محمدبن علی، (1372) . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) . ترجمه علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، تهران: شیخ صدوق.
صدوق، محمد بن علی، (1376) . الامالی. تهران: کتابچی.
صدوق، محمدبن علی، (1378) . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) . تهران: جهان.
صدوق، محمد بن علی، (1385) . علل الشرایع. قم: داوری.
صدوق، محمد بن علی، (1398 ق) . التوحید. قم: اسلامی.
صفار، محمد بن حسن، (1404 ق) . بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد (صلی الله علیه و آله) . قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی.
طریحی، فخرالدین بن محمد، (1375) . مجمع البحرین. 6ج، چاپ سوم، تهران: مرتضوی.
طوسی، محمدبن محمدبن حسن (1411ق) . مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد. بیروت: فقه الشیعة.
طوسی، محمدبن محمدبن حسن (خواجه نصیرالدین) ، (1374) . آغاز و انجام. شرح و تعلیقات حسن حسن زاده آملی، تهران: وزارت فرهنگ.
فروغی بسطامی، عباس، (1376) . دیوان فروغی بسطامی تهران: روزبه.
فعالی، محمد تقی، (1381) . دین و عرفان. قم: زلال کوثر.
فعالی، محمدتقی، (1392) . بخشش، تهران: دارالصادقین.
فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، (1406 ق) . الوافی اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) .
قرشی بنایی، علی اکبر، (1412 ق) . قاموس قرآن. 7 ج، چاپ ششم، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
قشیری، ابوالقاسم، (1359 ق) . الرساله القشیریه، مصر: بی نا.
کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی (1418 ق) . البلدالاًمین والدرع الحصین. بیروت: الأعلمی للمطبوعات.
کلینی، محمد بن یعقوب، (1407 ق) . الکافی تهران: دارالکتب الاسلامیه.
متقی هندی، علاء الدین علی، (1405 ق) ، کنرالعمال فی سنن الاقوال و الافعال. 18ج، بیروت: الرساله.
مجلسی، محمدباقر، (1403 ق) . بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار ائمه الاطهار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
محمدی ری شهری، محمد، (1416 ق) . میزان الحکمه. قم: دارالحدیث.
معین، محمد، (1387) . فرهنگ فارسی. تهران: هنرور.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413 ق الف) . الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: آل البیت.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413 ق ب) . المزار. قم: کنگره‌ی جهانی هزاره‌ی شیخ مفید.
منسوب به امام حسن بن علی بن محمد (علیه السلام) ، (1409 ق) ، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (علیه السلام) . قم: مدرسة الإمام المهدى (عج) .
موحدابطحی، سید محمدباقر (1366) ، صحیفة الامام رضا (علیه السلام) ، قم، الامام المهدی (عج) .
موحدابطحی، سید محمدباقر، (1381) . الصحیفة الرضویه (علیه السلام) الجامعه. قم: الامام المهدی (عج) .
موحدابطحی، سید محمدباقر، (1430) . عوالم العلوم و المعارف و الاحوال. ج 22، قم: الامام المهدی (عج) .
نراقی، محمدمهدی، (1369) ، انیس الموحدین. تصحیح محمد علی قاضی طباطبایی و مقدمه‌ی حسن حسن زاده آملی، تهران: الزهراء (س) .
نصیری، علی، (1389) ، امام حسین (علیه السلام) پیشوای روشنایی‌ها. قم: معارف وحی و خرد.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، فصلنامه فرهنگ رضوی، مشهد: بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (علیه السلام)، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جستاری به فرهنگ آموزش در مدارس ژاپن مرکز مطالعات …تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ دکتر ابوالفضل بختیاری در این نوشتار که نویسنده طی چندین سال بایسته‌های اخلاقی همسران و نقش آن در تربیت فرزندانخبرگزاری فارس پدر و مادر در جایگاه محوری‌ترین عنصر تعاملات خانوادگی، وقتی التزام و یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتبا درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه راهنمای حل جدول رضاآقازاده کلیبرع غ راهنمای حل جدول اطلاعات عمومی و لغات جدولی را در کلکسیون وبلاگ بنده ببینیدفرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و … نخبه گرایی یـا آموزش عمومی در وزارت آموزش و پرورش اشاره عصر ایران شاهکاری بی نظیر در فرودگاه سنگاپور عکس تایتانیک این بار در چین ساخته می شود ‏عکس مدیریت آموزشی فرهنگ سازمانیفرهنگ سازمانی حسن بنیادیان مقدمـــــه فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تساهل و مدارا در قرآنچکیده تساهل و مدارا به‌منزلة یک فضیلت اخلاقی و شیوۀ رفتار و عمل در مجموعۀ اندیشه اثرات قیام امام حسینع وب سایت حجت الاسلام و …مقالاتچکیده با ژرف نگری در تاریخ اسلام، مخصوصا قیام جاویدانه امام حسین ع در سال هجری قمری حکمت عملی در سیره امام رضاع نوشته شده در تاریخ ۱۱۳۱۰۰ ۱۳۹۱۰۹۲۰ و در حوزه های فلسفه اخلاق فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و پیشنهاد « نخبه گرایی » یـا « آموزش عمومی » در وزارت آموزش و پرورش اشاره جستاری به فرهنگ آموزش در مدارس ژاپن مرکز مطالعات ژاپن تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ دکتر ابوالفضل بختیاری در این نوشتار که نویسنده طی چندین سال به بایسته‌های اخلاقی همسران و نقش آن در تربیت فرزندان چکیده این مقاله، با رویکرد تحلیلی و نظری به بررسی بایسته‌های اخلاقی همسران و آثار آن در یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایت با درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه زمانی راهنمای حل جدول رضاآقازاده کلیبرع غ راهنمای حل جدول رضا درباره مطالب این وبلاگ مشتمل بر اطلاعات عمومی اعم از لغات جدولی و اطلاعاتی در مورد طبیعت مدیریت آموزشی فرهنگ سازمانی فرهنگ سازمانی حسن بنیادیان مقدمـــــه فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تازگی عصر ایران شاهکاری بی نظیر در فرودگاه سنگاپور عکس تایتانیک این بار در چین ساخته می شود ‏عکس تساهل و مدارا در قرآن چکیده تساهل و مدارا به‌منزلة یک فضیلت اخلاقی و شیوۀ رفتار و عمل در مجموعۀ اندیشه‌های اثرات قیام امام حسینع وب سایت حجت الاسلام و المسلمین سید مقالات چکیده با ژرف نگری در تاریخ اسلام، مخصوصا قیام جاویدانه امام حسین ع در سال هجری قمری از محبت در شعر ایجاد محبت در دل دیگران نقش محبت در تربیت فرزندان محبت در اسلام دعا محبت در روز یکشنبه عشق و محبت در مثنوی محبت در خانواده محبت در روانشناسی


ادامه مطلب ...

اصل رضوی در تبیین «أمر بین الأمرین»

[ad_1]

چکیده

قاعده «امر بین الأمرین» برای نخستین بار از جانب امام ششم شیعیان در حلّ رابطه اعمال اختیاری انسان و تقدیر خداوند صادر و ‌میان اصحاب امامان معروف گردید؛ اما تبیین این قاعده همواره در‌میان اصحاب امامان مورد توجه و سؤال بوده است. آنان همواره در پی دریافت تبیین عقلی از سوی امامان بوده‌اند. اگر چه قاعده «امر بین الأمرین» در نفی جبر و تفویض راهی‌میانه گشود، اما این قاعده نیاز به تبیین چگونگی انجام فعل خاصی در رابطه با اراده الهی و اراده انسان دارد.
اصل رضوی «هُوَ المَالِک لِمَا مَلَّکَهُم» در صدد تقریب نوعی از اختیار به ذهن است که در آن علاوه بر حفظ حریت انسانی در انجام عمل، اراده و قدرت الهی نیز وجود داشته باشد. امام هشتم (علیه السلام) در مورد رابطه ملکیت‌میان انسان و خدا، از اصلی با عنوان «ملکیت تبعی و وکالتی» سخن‌ می‌گوید. براساس این اصل، اراده و قدرت انجام افعال و تصرف در جهان که خداوند به انسان‌ها، واگذار کرده است، از اراده، قدرت و ملکیت خداوند خارج نمی‌گردد.

1. مقدمه

چگونه دو اصل قدرت و اراده مطلق الهی با قدرت و اراده آزاد انسان هم سازند؟ این پرسش به لحاظ تاریخی اولین بار در متن و بافت دین رخ نمایاند و از مسائل مهمی است که همواره ذهن متکلمان مسلمان را به خود متوجه ساخته است. نقطه نهایی این مسئله در رابطه با اراده الهی و افعال اختیاری انسان قرار دارد. اگر همه چیز در اختیار اراده خداوند است، پس انسان قادر به تغییر نخواهد بود و اگر نتوانیم تغییری ایجاد کنیم، پس مختار نیستیم، مگر این که خداوند اراده و قدرت انجام فعل را به ما واگذار کرده باشد. مسئله مورد اختلاف از نیز دقیق‌تر است و آن این که هنگام وقوع فعل اختیاری، آیا انسان با قدرت و اراده خود و به طور مستقل، آن فعل را انجام ‌می‌دهد، یا خداوند قدرت و اراده را در ما ایجاد‌می کند و فعل با قدرت و اراده الهی انجام‌ می‌پذیرد و یا این که امر دیگری در کار است.
در جهان اسلام بیشترین و تأثیرگذارترین اختلافات، بر سر همین مسئله رخ داده است. معتزلیان به عنوان متولیان نظریه اختیار، بر اراده آزاد انسان تأکید داشتند و علی‌رغم اشاعره که اراده الهی را منشأ تمام افعال اختیاری انسان‌ می‌دانستند، بر استقلال انسان در فاعلیت و تأثیر اصرار ‌می‌ورزیدند.
مسئله جبر و اختیار، پیوندی ناگسستنی با مسئله قضا و قدر نیز دارد، تا آن جا که اشاعره، به دلیل اعتقاد به این مسئله، از قبول اختیار و آزادی انسان سرباز زده، او را مقهور سرنوشت خود دانسته اند، اگر چه به دلیل ایرادهایی که بر نظریه جبر وارد بود، به جایگزینی نظریه کسب روی آوردند. بر اساس این نظریه، خداوند قدرت و مقدور را همراه هم به وجود ‌می‌آورد. این مقارنت قدرت و مقدور، «کسب» نامیده ‌می‌شود و همین اندازه در کیفر و پاداش دادن به بندگان کافی است. (1) برخی از آنان نیز اعتقاد دارند ذات فعل، به قدرت خداوند پدید ‌می‌آید، ولی وصف طاعت و معصیت را بندگان با قدرت خود ایجاد ‌می‌نمایند. (2) گروهی دیگر معتقدند کسب به معنای وقوع فعل بندگان با دو قدرت خداوند و انسان است. (3)
وجود اختلاف در مسئله جبر و اختیار در جامعه اسلامی، به جمع شیعیان نیز راه یافت و اصحاب امامان (علیه السلام) را به این نزاع کلامی علاقه‌مند کرد و بر آن داشت تا پاسخ این مسئله را از پیشوایان خود مطالبه کنند. پرسش اصحاب از زمان اولین امام شیعیان آغاز ‌می‌گردد و تا زمان امام عسکری (علیه السلام) ادامه ‌می‌یابد.

2. أمر بین الأمرین و تبیین‌های فلسفی و عرفانی

هیچ یک از دو مکتب فکری جبر و تفویض نتوانست بر نظر طرف مقابل چیره گردد. ورود خلافت‌های اموی و عباسی به این نزاع کلامی، بر حساسیت و درگیری پیروان آن دو نیز دامن زد و هم چنان مسئله را لاینحل باقی گذاشت. پیشوایان شیعه که همواره بر صیانت از شیعیان و عقاید آنان همت داشتند، علاوه بر دور نگاه داشتن شیعیان از این درگیری‌ها راهی بین جبر واختیار برای پیروان شان گشودند.
قاعده «أمر بین الأمرین» برای نخستین بار از جانب امام ششم شیعیان در حل رابطه اعمال اختیاری انسان و تقدیر خداوند صادر و‌میان اصحاب امامان معروف گردید؛ اما تبیین این قاعده همواره در ‌میان اصحاب امامان مورد توجه و سؤال بوده است. روایت زیر نشان‌می دهد که از زمان صدور قاعده‌ی أمر بین الأمرین، این قاعده چندان برای اصحاب روشن و واضح نبوده و آنان همواره در پی دریافت تبیین عقلی از سوی امامان بوده‌اند.
عَن أَبی عَبدِالله (علیه السلام) قالَ: «لَا جَبرَ و لا تفویضَ وَ لَکِن أَمرٌ بَینَ أَمرینِ.» قَالَ: قُلتُ: وَ مَا أَمرٌ بَینَ أَمرینِ؟ قَالَ: «مَثَلُ ذَلِک رَجُلٌ رَأیتهُ عَلَی مَعصِیةٍ فَنَهَیتَهُ فَلَم ینتَهِ فَتَرَکتَهُ فَفَعَلَ تِلک المَعصیةَ. فَلَیسَ حَیثُ لَم یقبَل مِنک فَتَرَکتَهُ کُنتَ أَنتَ الَّذی أَمرتَهُ بِالمَعصیة». (4)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «نه جبر است و نه تفویض، لکن امری است‌میان این دو». گفتم: أمر بین الأمرین چیست؟ فرمود: «مَثَل آن مانند مردی است که تو او را در حال معصیت ‌می‌بینی و او را از آن نهی ‌می‌کنی، اما او از آن دست نمی‌کشد، پس او را ترک‌ می‌کنی و او آن گناه را انجام‌ می‌دهد. این گونه نیست که وقتی او از تو نپذیرفت و تو او را رها کردی، تو او را به گناه امر کرده باشی.»
اگر چه قاعده «أمر بین الأمرین» در نفی جبر و تفویض راهی‌میانه گشود، اما همان‌گونه که از روایات فوق نیز مشخص است، نیاز به تبیین چگونگی انجام فعل خاصی در رابطه با اراده الهی و اراده انسان دارد. هر دسته از عالمان شیعه به فراخور تخصصی که در رشته علمی خود داشته‌اند، اقدام به تحلیل این قاعده کرده‌اند. در این‌میان، تحلیل‌های فلسفی، کلامی و عرفانی مورد توجه بیشتری بوده‌اند. متأسفانه تحلیل‌های حدیثی کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند و اگر تبیینی نیز از احادیث ارائه شده، با توجه به مبانی فلسفی و عرفانی صورت پذیرفته است. در حقیقت، شروح روایات در این باب، بیشتر با رویکرد عرفانی و فلسفی است و کمتر به روایات به گونه مستقل و اصیل توجه شده است، بلکه روایات به صورت فرعی و به عنوان شاهد بر استدلال‌های فلسفی و عرفانی تنزل یافته‌اند.
در این جا لازم است تا با تبیین‌های فلسفی و عرفانی آشنا شویم و سپس به تحلیل روایات و نقاط تمایز آنها با سایر تبیین‌ها بپردازیم.

الف - تبیین فلسفی

ابن سینا در پاسخ به این پرسش که «آیا انسان در افعال خویش مجبور است، یا افعال اختیاری انسان به وی تفویض شده است و از سیطره قدرت و مشیت الهی خارج است؟» چنین‌ می‌گوید:
نفس مضطر است، اما به صورت مختار و حرکات آن مانند حرکات طبیعی، تسخیری است. حرکات نفس بر اساس اغراض و دواعی به وجود می‌آید. بنابراین نفس انسان در تسخیر آن اغراض و دواعی است. تنها فرقی که‌میان نفس و طبیعت وجود دارد، این است که نفس، اغراض خود را ادراک‌ می‌نماید، در حالی که طبیعت، اغراض خود را درک نمی‌کند و افعال اختیاری در حقیقت جز در مورد خداوند، صحیح نیست. (5)
براساس نظر حکمای اسلامی، انسان، مضطر و مجبور است، اما این اجبار از سنخ جبر ادعایی اشاعره که افعال انسانی را بدون واسطه به خداوند نسبت ‌می‌دهند، نیست؛ بلکه انسان با وجود اختیار، اجبار دارد. بنابر دیدگاه فلاسفه، اختیار انسان به دست خود انسان نیست، بلکه انسان مختار آفریده شده است و مراد از این که انسان با وجود اختیار، مجبور است، این است که خداوند در اتمام فاعلیت انسان، دخالت دارد؛ به این معنا که انسان، فعل خود را از روی استقلال و بدون انگیزه زاید بر ذاتش انجام نمی‌دهد. هم چنین فلاسفه، اعتقاد معتزله را در باب مختار بودن انسان رد ‌می‌کنند، چرا که انسان را به طور مطلق، خالق افعال خود نمی‌دانند. بنابراین انسان نه مجبور مطلق است و نه مختار مطلق و چیزی است ‌میان این دو و این چیزی نیست جز تحلیلی فلسفی از «امر بین الامرین».
براساس دیدگاه بوعلی و سایر فلاسفه پس از وی، حرکات نفس، تسخیری است. بدین ترتیب نفس، فاعل مسخّر دانسته ‌می‌شود. فاعل مسخّر، فاعلی است که خود او و فعلش در تسخیر فاعل دیگری باشد. تنها تفاوتی که فاعلیت نفس با فاعل‌های طبیعی دارد، این است که فاعل طبیعی نسبت به اغراض و انگیزه‌ها درک و علمی ندارد، در حالی که نفس انسان نسبت به اغراض و دواعی، از علم و ادراک برخوردار است. البته از نظر فلاسفه، واجب بودن فعل به دلیل وجود داعی، با قادر بودن انسان تنافی نخواهد داشت؛ زیرا صدور فعل با وجود داعی بر آن، از هر قادری حتی خداوند، ضروری است. (6)
مبنای این دیدگاه را باید در اصل علیت و ضرورت علّی و معلولی فلاسفه جستجو کرد. قانون علیت و معلولیت عبارت است از این که هر شیء یا حادثه ای که پدید ‌می‌آید، احتیاج به پدیدآورنده‌ای دارد و به دیگر سخن، هر چیزی که هویت آن فعل و حادثه باشد، آن چیز، فاعل و پدیدآورنده ‌می‌خواهد. یکی از احکام و فروع قانون علیت و معلولیت، ضرورت‌دهندگی علت به معلول است. اگر علت، ضرورت‌دهنده نباشد، وجود دهنده نیز نخواهد بود؛ زیرا معلول با قطع نظر از علت، امکان وجود دارد و البته امکان وجود به تنهایی برای موجودیت چیزی کافی نیست.
نظام هستی، نظامی ضروری است و استثنا نمی‌پذیرد، اما در عین حال انسان در افعال خود، مختار و آزاد است و این اختیار و آزادی با ضرورت نظام هستی سازگاری دارد؛ زیرا هر معلولی که ضرورت‌ می‌یابد، با علت تامه‌اش ضرورت پیدا‌ می‌کند. افعال انسان نیز با پیدایش علت ‌تامه آنها، ضروری ‌می‌شوند. علت تامه فعل انسان از مجموع غرایز، تمایلات، عواطف، سوابق ذهنی، قوه عقل، سنجش و قدرت اراده ترکیب شده است. هر فعلی که از انسان صادر ‌می‌شود، باید مطلوبی را برای انسان در بر داشته باشد؛ یعنی باید با یکی از تمایلات و غرایز انسا، توافق داشته باشد. هر فعلی را که تصور ‌می‌کنیم، در صورتی که هیچ مطلوبی در بر نداشته باشد و نفس، فایده‌اش را تصدیق نکند، قوای فعاله انسان به سوی آن روانه نخواهد شد. (7) البته جزء اخیر علت تامه انسان، قدرت اراده انسان است.
به دلیل عمومیت و شمول اصل علیت، باید این اصل را در اجزای علت تامه نیز در نظر گرفت. به عبارت دیگر هر یک از مبادی فعل انسان، خود علت جزء دیگر است و به آن ضرورت‌می بخشد. غرایز و تمایلات انسان، عواطف را تحریک ‌می‌کنند و عواطف، عقل را به تکاپو وا می‌دارند و عقل، شوق به انجام فعل را ایجاد‌ می‌کند و سپس انسان چیزی را اراده ‌می‌کند و پس از آن، فعل ایجاد ‌می‌گردد. بنابراین انسان، فاعل با اراده است. البته از آن جا که داعی انسان، خارج از ذات او نیست، او «مجبور» نامیده نمی‌شود و انسان «مُکرَه»، انسانی است که داعی خارج از ذات او باشد. اما باید اعتراف کرد که انسان، فاعل مریدی است که اختیار او محصور در دو محیط است: از یک سو محصور در دایره اراده الهی است و از سوی دیگر محصور در نوع آفرینش خود و قانون علیت و ضرورت آن. شهید مطهری در این باره چنین‌ می‌گوید:
در مسئله جبر و اختیار، نظر صحیح همانا نظریه أمر بین الأمرین است؛ زیرا از جنبه فلسفی، افعال صادره از انسان در عین این که از نظری امکان شدن و امکان نشدن دارد، از نظر دیگری آنچه شدنی است، شدنی است و آنچه نشدنی است، نشدنی؛ یعنی نه ضرورت به طور مطلق حکم‌فرماست و نه امکان، بلکه امری است بین امرین و از نظری ضرورت و وجوب حکم فرماست و از نظر دیگر، امکان. (8)
مبنای دیگر نظریه فلاسفه در مورد أمربین الأمرین، قاعده الواحد است که بر اساس آن، از علت واحد، جز معلول واحد صادر نمی‌شود. بنابراین ممکن نیست که از خداوند که حقیقت بسیط است، معلول‌های متعدد صادر شود.
خواجه نصیرالدین طوسی در این باره چنین‌ می‌گوید:
در صورتی که به اسباب قدرت و اراده نظر کنیم، در اصل، [قدرت واراده] از جانب خداوند است و زمانی که قدرت و اراده وجود داشت، فعل واجب‌ می‌شود و در صورت عدم قدرت و اراده، فعل ممتنع است و اما اگر به فعل توجه کنیم، از جانب انسان است و با قدرت و اراده او ‌می‌باشد. از این رو گفته شده: نه جبر و نه تفویض، بلکه امری است‌میان آن دو. بنابراین اختیار حق است و نسبت دادن فعل به خداوند نیز حق است و فعل با یکی از آن دو، بدون دیگری تمام نیست.
براساس دیدگاه خواجه، خداوند و انسان هر دو فاعل افعال اختیاری انسان‌اند، اما همان‌طور که گذشت، فلاسفه وقوع فعل واحد با دو فاعل را غیر ممکن ‌می‌دانند. با این پیش فرض، لازم است فلاسفه وقوع افعال اختیاری را از سوی خدا و انسان تبیین نمایند. فلاسفه این مشکل را با علل طولی حل‌می کنند. بر این اساس، افعال انسانی ازآن جهت که تحت اراده و اختیار انسان واقع‌ می‌گردد، حقیقتاً به انسان منسوب ‌می‌شودو‌ می‌توان گفت انسان این اعمال را انجام داده است، اما از آن جهت که خداوند خالق همه موجودات جهان از جمله انسان قادر و مرید است، فاعل اعمال اختیاری انسان نیز هست. در این فرض، فاعلیت انسان در طول فاعلیت خداوند مطرح ‌می‌گردد. خداوند و انسان در عرض هم و یا با مشارکت یکدیگر، اعمال را انجام نمی‌دهند، بلکه در طول یک دیگر فاعلیت دارند. از این رو افعال اختیاری انسان از یک حیث منسوب به انسان و از حیث دیگر منسوب به خداوند است.
براساس دیدگاه خواجه، باید به این پرسش پاسخ داده شود که در علل طولی، نقش اراده و قدرت الهی در انجام فعل چیست؟ آیا خداوند از آن جا که آفریننده انسان با اراده و قادر است، فاعل فعل اختیاری انسان نیز هست؟ این تحلیل جز تفویض را نشان نمی‌دهد، زیرا این تحلیل به این معناست که خداوند به انسان قدرت و اراده بخشیده است. بنابراین خداوند مانند مخترعی در نظر گرفته ‌می‌شود که وسیله‌ای را ابداع کرده، به گونه‌ای که آن وسیله، فعل یا افعال خاصی را بدون ارتباط با مخترع خود انجام‌ می‌دهد. در این صورت، خداوند حقیقتاً فاعل آن اعمال دانسته نمی‌شود، گر چه به وی نیز مستند است، اما این استناد، استناد غیر مباشری و به تبع فعل انسان است.
براساس نظریه خواجه، فاعلیت مستقیم خداوند به دو صورت تصور‌ می‌شود: یکی این که فعل، با مشارکت خداوند و انسان انجام شده باشد که این همان علل عرضی است. دیگر این که انسان تنها ویژگی ابزاری داشته باشد و مرید حقیقی، خداوند باشد که این نیز همان نظریه جبر است. اگر اطلاق فاعل به انسان و خداوند، از جهت توجه به عامل باشد (همان‌گونه که خواجه بیان کرده است) در صورتی که در فعل خاصی به خداوند نظر کنیم، فاعل را خداوند می‌بینیم و اگر به انسان نظر کنیم، انسان را فاعل‌ می‌بینیم. این امری اعتباری و حیثیتی است و با امر واقعی و خارجی، ارتباطی ندارد. بنابراین علل طولی نیز مشکلی را حل نخواهد کرد.
نظر نهایی ملاصدرا با دیدگاه فلاسفه پیش از وی نظیر ابن سینا و ‌میرداماد، بسیار متفاوت و با دیدگاه عارفان، هم‌خوان است. وی دیدگاه خود را نظر «راسخان در علم» دانسته، ‌می‌گوید:
موجودات با تمام تفاوت مراتب شان در وجود، اختلاف در ذات و تباین در صفات وآثار، در یک حقیقت الهی بسیط، با تمام حقایق و درجات و طبقات آن جمع‌اند. با این که آن حقیقت در نهایت بساطت و احدیت است، اما نور او در جمیع موجودات در آسمان‌ها و زمین نفوذ داردو ذره ای از ذرات موجودات نیست، مگر این که نورالانوار بر آن محیط است و بر آن غلبه دارد. این همان چیزی است که علاوه بر شهود بالبصیرة و العیان، برهان نیز بر آن اقامه‌ می‌شود. بدین ترتیب فعلی نیست، جز این که فعل خداست. (9)
این که در عالم هستی «فعلی نیست، جز این که فعل خداست» به این معنا نیست که فعل انسان، صادر از انسان نیست، بلکه فعل انسان با وجود این که واقعاً و نه مجازاً فعل انسان است، در عین حال فعل خداوند است. بنابراین نسبت دادن فعل و ایجاد به انسان صحیح است، همان‌گونه که وجود و سایر حواس و صفات و افعال، از همان جهتی که به انسان نسبت داده‌ می‌شود، شأنی از شئون حق نیز هست.
این تفسیر ملاصدرا از رابطه افعال انسان با خداوند، همان نظریه «لا مؤثر فی الوجود الا الله» را به ذهن‌ می‌آورد که عارفان به آن معتقدند. بنابراین فرض، گر چه وجود، حواس، صفات و افعال به انسان نسبت داده‌ می‌شود، اما این نسبت، نسبت حقیقی نیست، بلکه اعتباراً به انسان اطلاق ‌می‌گردد و آن که این امور اصالتاً و حقیقتاً به او باز می‌گردد، خداوند است. ادله عارفان در این نظر در بخش تبیین عرفانی مورد بررسی قرار ‌می‌گیرد.

ب- تبیین عرفانی

از دیدگاه عرفان، با پذیرش وحدت شخصیه وجود، امکان تبیین اصل علّیت وجود ندارد و اصل علیت و کثرت وجود که از مبانی نظری فلاسفه است، مخدوش ‌می‌گردد. هم چنین در این صورت، فاعلیت قریب و بعید و فاعلیت طولی نیز توجیه صحیحی از واقع نخواهد داشت. عبدالرحمان جامی در مورد دیدگاه عارفان چنین ‌می‌گوید:
عارف را دو نظر است: نظر توحید و نظر تکثیر. اگر به نظر توحید در موجودات نظر کند، غیر از حق و صفات ذاتیه حق چیزی را نبیند و گوید: «لا مؤثّر فی الوجود الاّ الله و هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم.» پس به این ملاحظه و این نظر، نه عبادی باقی ماند و نه قدرت‌های آنها، چه جای آن که منشأ آثار باشند به مدخلیت یا استقلال. اگر به نظر تکثّر موجودات را ملاحظه کند، همه اشیا را مشاهده نماید و آثار هر یک را به خودشان نسبت دهد و افعال‌شان را صادر به قدرت و اختیار خودشان بیند و این افعال را منشأ ثواب و عقاب یابد. پس نه جبر باشد، چنانچه اشاعره گویند و نه تفویض، چنانچه معتزله، بلکه امری است برزخی و بین بین و متوسّط بین‌الأمرین. (10)
همان‌گونه که از بیان جامی مشخص ‌می‌شود، بر اساس دیدگاه عارفان، انتساب افعال به انسان، اعتباری است و واقعیتی ندارد و أمر بین الأمرین نیز امری اعتباری است و نه واقعی. به اعتبار توحید، افعال، افعال خدای‌اند و انسان هیچ دخالتی - نه حقیقی و نه مجازی – در آنها ندارد و به اعتبار تکثر، افعال به انسان انتساب ‌می‌یابند و از خداوند نفی ‌می‌شوند. با این بیان باید گفت در حقیقت، أمر بین الامرین هم جبر است و هم تفویض؛ به اعتباری جبر و به اعتباری تفویض است. البته هم چنان که عرفا توحید را عین کثرت و کثرت را عین وحدت‌ می‌دانند، باید اذعان نمود که عارفان، فعل انسان را عین فعل خدا‌ می‌دانند، اما چگونگی اختیار انسان در فعل انجام شده را به شکل زیر تبیین‌ می‌نمایند.
از دیدگاه عرفانی حقیقت هستی، واحد است، اما احکام آن مختلف؛ زیرا احکام و تعیّنات وجود، به اعیان ثابته باز‌ می‌گردد (11) و اختیار به عنوان یکی از ویژگی‌های اعیان ثابته محسوب شده است. عین واحده وجود به صورت‌های مختلفی ظهور ‌می‌کند و موجودات امکانی در حقیقت پرتو ذات حق و مظهر اسما و صفات الهی‌اند. از آن جا که اعیان ثابته، لوازم اسما و صفات حق اند، در نهایت تمام پدیده‌ها و افعال به حق منسوب ‌می‌گردد. اسما و صفات، علل و مبادی افعال انسان هستند و مکلف چه هنگام اطاعت و چه در زمان مخالفت، منقاد حق است. انقیاد مکلف دراطاعت خداوند، مشکلی در بر ندارد، اما در مخالفت، ذات مکلف یکی از دو امر را طلب ‌می‌کند: یا عفو و رحمت را و یا مؤاخذه را که در اسم منتقم و قهار ظهور ‌می‌یابد. بنابراین مکلف در صورت مخالفت نیز منقاد رب است.

3. تحلیل الأمر بین الامرین» در روایات رضوی

در‌میان پیشوایان معصوم شیعه، امام هشتم (علیه السلام) در موضوع جبر و تفویض و تحلیل «أمر بین الأمرین» از جایگاه ویژه‌ای در تاریخ کلام شیعه برخوردار است، چرا که روایات امام رضا (علیه السلام) در تحلیل و تبیین نظر شیعه در مورد رابطه اختیار انسان با قدرت و اراده الهی، نهایی‌ترین تبیین‌ها را به نمایش گذاشته است. در حقیقت همان‌گونه که بسیاری از نظریه‌های کلامی شیعه مانند نظریه امامت، در دوران امام رضا (علیه السلام) به بلوغ خود دست یافت، در مورد رابطه افعال انسان با قدرت مطلق الهی نیز در دوره امام هشتم، بلوغ و گسترش این مباحث دیده ‌می‌شود، چرا که به پشتوانه بیش از یک قرن تلاش امامان در ارتقای فرهنگ شیعی، اصحاب امامان درمسائل کلامی از دقت و تیزبینی خاصی بهره‌مند گشتند و با موشکافی مسائل کلامی را پیگیری ‌می‌کردند. از این رو ‌می‌توان آخرین تحلیل‌ها و تبیین‌ها از دیدگاه امامان در مورد مسئله جبر و تفویض را در آثار عالم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) جست. به همین دلیل تحلیل‌های امام از رابطه افعال اختیاری انسان و قدرت و اراده الهی، نه پیش از آن حضرت سابقه داشته است و نه پس از امام هشتم تحلیل جدیدی از آن به چشم‌ می‌خورد، به گونه‌ای که امامان پس از آن حضرت نیز در این موضوع از همان تحلیل‌ها در پاسخ به اصحاب خود بهره‌ می‌برند.
در‌میان روایات امام هشتم، هم روایاتی در نفی جبر و تفویض به چشم‌ می‌خورد، (12) هم روایاتی در اثبات أمر بین الأمرین (13) و هم روایاتی درتحلیل این قاعده. از جمله روایاتی که از امام رضا (علیه السلام) در تحلیل أمر بین الأمرین صادر گردیده است،‌ می‌توان به روایت زیر اشاره کرد:
عَن بُریدِ بنِ عُمَیر بنِ مُعَاوِیةَ الشَّامِی قَالَ: دَخَلتُ عَلَی عَلِی بنِ موسی الرِّضَا بِمَروَ، فَقُلتُ لَهُ: یا ابنَ رَسُولِ اللهِ!... فَمَا أَمرٌ بَینَ أمرَینِ؟ فَقالَ: «وُجُودُ السَّبیل إلَی إِتیانِ مَا أمِرُوا بِهِ و تَرک ما نُهُوا عَنهُ.» فَقُلتُ لَهُ: فَهَل لِلَّه (عجل الله) مَشِیةٌ و إِرادَةٌ فِی ذلکَ؟ فَقالَ: «فَأَمَّا الطَّاعاتُ، فَإِرادَةُ اللهِ و مَشیتُهُ فِیها الأَمرُ بِهَا و الرِّضَا لَهَا وَ المُعَاوَنَةُ عَلَیهَا وَ إِرادَتُهُ و مَشِیتُهُ فِی المَعَاصِی، النَّهی عَنهَا وَ السَّخطُ لَهَا و الخِذلانُ عَلَیها.» قُلتُ: فَهَل لِلَّهِ فِیهَا القُضَاءُ؟ قَالَ: «نَعَم، مَا مِن فِعلٍ یفعَلُهُ العِبادُ مِن خَیرٍ أَو شَرِّ إلّا وَ لِلهِ فیهِ قَضاءٌ.» قُلتُ: مَا مَعنی هَذا القَضاء؟ قال: «الحُکمُ عَلَیهم بِما یستَحِقُّونَهُ عَلَی أَفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَ العِقَابِ فی‌الدُّنیا و الآخِرةِ»؛ (14)
بریدبن معاویه ‌می‌گوید: در مرو به خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم و به ایشان گفتم: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! أمر بین الامرین چیست؟ فرمود: «راهی است به انجام آنچه به آن امر شده و ترک کردن آنچه از آن نهی شده است.» پس به او گفتم: آیا خداوند در آن عمل، اراده و مشیت دارد؟ فرمود: «اما در طاعت، اراده و مشیت خدا در آنها امر و رضایت و یاری دادن به آنهاست و اراده و مشیت خداوند در معاصی، نهی از آنها و سخط و عذاب بر آنهاست». گفتم: آیا برای خدا در این اعمال قضایی هست؟ فرمود: «بله، هیچ فعلی از افعال خیر و شر نیست که بنده انجام دهد، مگر این که خداوند در آن قضایی دارد.» گفتم: معنای این قضا چیست؟ فرمود: «حکم بر بندگان به آنچه به سبب اعمال شان مستحق آن هستند، اعم از ثواب و عقاب در دنیا و آخرت».
این روایت به روشنی دقت راوی را در بحث أمر بین‌الامرین نشان‌ می‌دهد، زیرا مفهوم اراده و اختیار – که در این بحث، مفهومی کلیدی است و گره این معما را خواهد گشود - و هم چنین رابطه افعال با قضا و قدر، مورد پرسش راوی قرار گرفته است؛ نکته‌ای که در راویان و اصحاب متکلم امامان، پیش‌تر مورد توجه نبوده است. بر اساس این روایت، راوی ابتدا از تأثیر یا عدم تأثیر مشیت و اراده خداوند در افعال اختیاری انسان‌ می‌پرسد. در پاسخ، امام (علیه السلام) مشیت و اراده الهی را در نوع تشریعی آن پاسخ ‌می‌دهد؛ به این ترتیب که اراده خداوند در طاعت، با امر به فعل و رضایت بر انجام آن حاصل ‌می‌گردد. در معصیت نیز اراده تشریعی خداوند، نهی از فعل و عذاب و خذلان است. راوی از اراده تکوینی خداوند در معاصی‌ می‌پرسد و امام نیز تأیید‌ می‌فرماید که هر پدیده‌ای در جهان، با اراده تکوینی الهی حاصل ‌می‌گردد.
از آن جا که قضا در مراحل فعل الهی پس از مشیت، اراده و قدر قرار دارد، این اشکال مطرح است که بنابراین در معاصی و اساساً در هر فعل اختیاری، خداوند علاوه بر مشیت و اراده، تقدیر نیز دارد و سپس آن مقدّر، مورد قضا واقع‌ می‌گردد و تحقق‌ می‌یابد. بدین ترتیب بنده نمی‌تواند در انجام فعل، اراده و اختیاری داشته باشد؛ زیرا تمامی مراحل فعل الهی، کامل است و فعل محقق گردیده است. از این رو بریدبن عمیر از معنای قضا سؤال‌ می‌کند، امام (علیه السلام) که ‌می‌داند هدف از این سؤال چیست، بدین ترتیب پاسخ ‌می‌دهد که مراد از قضا، حکم بر آن فعل است به ترتیبی که بنده بر اساس آن، استحقاق ثواب و عقاب در دنیا و آخرت را پیدا‌ می‌کند. (15) این پاسخ، بسیار هوشمندانه است، چرا که بدین وسیله، امام تبعیت اراده خداوند از اراده انسان را تأیید نمی‌نماید. این مطلب نیاز به توضیح بیشتری دارد.
رابطه افعال اختیاری انسان و اراده الهی، در نهایت به رابطه قدرت و اراده انسان و قدرت و اراده الهی باز می‌گردد. این رابطه را‌ می‌توان به چند شکل تصور کرد: صورت اول همان علل عرضی است، به این ترتیب که هر دو اراده به صورت جزء العلة، سبب انجام فعل گردند. این صورت چیزی جز مشارکت انسان و خدا در انجام فعل نیست که علاوه بر اشکال فلسفی، از نظر کلامی و روایی نیز مورد تأیید نیست.
صورت دوم این است که فعل حقیقتاً با یکی از این دو قدرت به وقوع‌ می‌پیوندد و دیگری یا مجازاً فاعل نامیده‌ می‌شود و یا فاعلیت وی اعتباری است. در این صورت نیز اگر فاعل حقیقی خداوند باشد، همان نظریه جبر تأیید گردیده است و اگر انسان باشد، نظریه تفویض مورد قبول واقع گردیده است.
صورت دیگر، فاعلیت طولی است. در این صورت انسان، فاعل مباشر و خداوند، فاعل بعید دانسته شده است. در این نظریه آیا‌ می‌توان اراده انسان را نیز در طول اراده الهی در نظر گرفت؟ قائلان به این نظریه آن را به چند شکل تحلیل کرده‌اند: یکی این که فعل با قدرت و اراده انسان محقق‌ می‌شود، اما قدرت و اراده‌ای که خداوند به وی بخشیده است. اگر انسان را فاعل فعل با قدرت و اراده‌ای که خداوند به وی بخشیده بدانیم و ظهور اراده الهی در همین حد باشد، این در حقیقت چیزی جز تفویض نیست و همان رابطه بنّا و بنا را بیان ‌می‌کند که بر اساس آیات و روایات و مبانی فلسفی و عقلی، مردود دانسته شده است.
شکل دیگر اِعمال اراده الهی از طریق اراده انسان است؛ یعنی خداوند اراده خود را از مجرای اراده انسان اعمال‌می کند. در این صورت نیز یا اراده انسان چیزی مانند ابزار است و نقشی در وقوع فعل ندارد که همان نظریه جبر است و یا اراده انسان نیز نقش ایفا ‌می‌کند که چگونگی و کیفیت آن مورد پرسش است.
تصور نوع دیگری نیز ممکن است و آن تبعیت اراده یکی از دیگری است. در این نوع اگر اراده انسان تابع اراده خداوند باشد، همان جبر است و اگر اراده خداوند تابع اراده انسان باشد، تفویض است. این فرض نیز ممکن است که خداوند از روی اختیار، اراده خود را تابع اراده انسان قرار دهد. این نظر گر چه امکان‌پذیر است، اما همان نظریه تفویض را در دایره‌ای محدودتر بیان‌ می‌دارد، زیرا نظریه تفویض نیز همین فرض را که خداوند انسان را خلق کرده واختیار اعمالش را به وی واگذار کرده و خود در آنها اعمال اراده نمی‌کند، تقویت‌ می‌نماید. در این فرض، خداوند با اختیار - نه به اجبار و اکراه - از اراده خود صرف نظر‌ می‌نماید و روایات پیشوایان شیعه همین فرض در تفویض را رد ‌می‌کنند.
امام هشتم در این روایت، «أمر بین الأمرین» را تنها با مشیت و اراده و قضای تشریعی تبیین‌ می‌نماید. علاوه بر اراده، تعریفی که حضرت از قضا ارائه‌ می‌دهند نیز تعریفی تشریعی از قضاست، چرا که قضا را حکم کردن به ثواب و عقاب دنیوی و اخروی تعریف‌ می‌فرماید. بر پایه این روایت، خداوند در هر فعل اختیاری انسان، هم مشیت و هم اراده و هم قضا دارد و هیچ عملی را به صورت مهمل رها نکرده است. حتی در معاصی نیز خداوند دارای اراده تشریعی است، ولی این اراده به نهی عذاب تعلق گرفته است.

الف -اصل رضوی در تبیین «امر بین الأمرین»

اگر چه در روایت گذشته، امام رضا (علیه السلام) تبیینی تشریعی از أمر بین الأمرین ارائه فرمود، اما تبیین تکوینی از رابطه اراده الهی و افعال اختیاری انسان نیز در روایات آن حضرت مورد غفلت واقع نگردیده است. در روایتی امام برای حل این مشکل، اصلی را بیان‌ می‌دارد که بر اساس آن، نوعی جدید از رابطه ‌میان افعال اختیاری انسان و اراده الهی تبیین‌ می‌گردد:
ذُکِرَ عِندَهُ (علیه السلام) الجَبرُ و التَّفوِیضُ، فَقَالَ: «أَلَا أُعطِیکُم فِی هَذَا أَصلاً لَا تَختَلِفونَ فِیهِ وَ لَا تُخَاصِمُونَ عَلَیهِ أحَداً إلَّا کَسَرتُمُوهُ؟» قُلنا: إنَّ رَأَیتَ ذَلِکَ. فَقَالَ: «إنَّ الله لَم یَطع بِإکرَاهٍ و َلَم یعصَ بِغلَبَةٍ وَ لَم یهمِلِ العِباَدَ فِی مُلکِه. هُوَ المَالِک لِمَا مَلَّکَهُم و القادِرُ عَلَی مَا أقدَرَ هُم عَلَیهِ. فَإنِ اتتَمَرَ العِبَادُ بِطَاعَتِهِ، لَم یکُنِ اللهُ عَنهَا صَادّاً و لَا مِنهَا مَانِعاً وَ إنِ اتُتَمرُوا بِمَعصِیِتِه فَشَاءَ أَن یحُولَ بَینَهُم وَ بَینَ ذَلِکَ، فَعَلَ وَ إن لَم یحُل وَ فَعَلُوهُ، فَلَیسَ هَوَ الَّذِی أَدخَلَهُم فِیهِ.» ثُمَّ قَالَ: (علیه السلام) «مَن یضبِط حُدُودَ هَذَا الکَلَامِ، فَقَد خَصَمَ مَن خَالَفَه»؛ (16)
در حضور امام رضا (علیه السلام) سخن از جبر و تفویض به ‌میان آمد. حضرت فرمود: «آیا‌ می‌خواهید به شما اصلی را بگویم که در آن اختلاف نکنید و هر کس با شما به مخاصمه پرداخت، او را شکست دهید». گفتیم: هر چه نظر شماست. حضرت فرمود: «خداوند با اکراه، اطاعت نمی‌شود و با غلبه، معصیت نمی‌گردد و بندگان را در ملک خود رها نکرده است. او مالک همه چیزهایی است که آنان مالک آن هستند و قادر بر آن چیزهایی است که آنان بر آن قدرت دارند. اگر بندگان به طاعت خداوند اقدام کنند، خدا آنان را از اطاعت باز نمی‌دارد و مانع از آن نمی‌شود، ولی اگر به معصیت اقدام کنند، پس اگر خدا بخواهد ‌میان آنها و آن فعل حائل شود، این کار را انجام ‌می‌دهد و اگر حائل نشد و آنها آن فعل را انجام دادند، خداوند در انجام فعل با آنان دخالت نکرده است.» سپس فرمود: «هرکس حدود این کلام را ضبط نماید، ‌می‌تواند با مخالفش مخاصمه کند.»
در این روایت، امام هشتم (علیه السلام) از اصلی یاد‌ می‌کند که ‌می‌توان آن را نوع متمایزی از مالکیت دانست. بر اساس اصل تملیک و تملک ‌میان انسان‌ها، هرگاه شخصی چیزی را به دیگری ببخشد، ملکیت آن شیء را از اختیار خود خارج و در اختیار آن دیگری قرار ‌می‌دهد و از حق تصرف خود در قبال آن شی دست شسته و این حق را در دیگری ثابت می‌گرداند؛ اما امام (علیه السلام) در مورد رابطه ملکیت میان انسان و خدا، از اصلی با عنوان ملکیت تبعی و وکالتی سخن‌ می‌گوید.
بر اساس این اصل، آنچه خداوند به انسان‌ها از اراده و قدرت انجام افعال و تصرف در جهان واگذار کرده است، از اراده، قدرت و ملکیت خداوند خارج نمی‌گردد. به عبارت دیگر، همان‌گونه که یک وکیل در تصرفات خود در موضوع وکالت، دارای اذن تشریعی از سوی موکل خویش است، انسان نیز در افعال اختیاری خود از سوی خداوند، دارای اذن تشریعی است، اما این اذن تشریعی یا تفویض تشریعی به تکوین سرایت نمی‌کند. به عبارت دیگر، تفویض تشریعی به انسان سبب نمی‌گردد که از نظر تکوینی انسان در انجام فعل اختیاری خود از ملکیت خداوند خارج شود.

ب- تحلیل مالکیت دوسویه خدا وانسان

آیا مراد از عبارت «هُوَ المَالِک لِمَا مَلَّکَهُم» شراکت در مالکیت و قدرت بر انجام فعل است، به صورتی که هر یک از خدا وانسان، قدرت بر انجام فعل داشته باشند؟ به طور قطع، قدرت و اراده انسان، قدرت و اراده‌ای مستقل از قدرت و اراده خداوند نیست، بلکه تابعی از آن است، اما آیا در این صورت فعل را باید به خداوند نسبت دهیم؟
نکته‌ای در روایت «لَا جَبرَ و لَا تَفوِیضَ وَلکِن أَمرٌ بَینَ أَمرَینِ» وجود دارد که در تحلیل این روایات، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در تمامی تحلیل‌های فلسفی و عرفانی گذشته، جبر و تفویض به عنوان متناقضین در نظر گرفته‌ می‌شوند. ویژگی متناقضین این است که در یک موضوع جمع نمی‌شوند و همچنین از یک موضوع رفع نیز نمی‌گردند. وجود و عدم، مثال معروف متناقضین هستند. بر اساس اصل تناقض، یک شی نمی‌تواند هم وجود داشته باشد و هم نداشته باشد. هم چنین نمی توان وجود و عدم را از چیزی رفع کرد.
اما آنچه از ظاهر روایات أمر بین الأمرین بر می‌آید، این است که جبر و تفویض متضاد در نظر گرفته شده‌اند. ویژگی دو امر متضاد این است که در یک شیء جمع نمی‌شوند، ولی امکان رفع آن دو از یک شیء امکان‌پذیر است. معنای این سخن این است که ‌می‌توان موردی را یافت که نه جبر باشد و نه تفویض، اگر چه موردی که هم جبر باشد و هم تفویض، امکان‌پذیر نباشد. تصور امری که نه جبر باشد و نه تفویض به سادگی ممکن نیست، اما اصل رضوی «هُوَ المَالِک لِمَا مَلَّکَهُم» درصدد تقریب چنین موردی به ذهن است. ‌می‌توان این موردی را نوعی از اختیار تصور کرد که در آن علاوه بر حفظ حریت انسانی در انجام عمل، اراده و قدرت الهی نیز وجود داشته باشد. در این نوع منحصر به فرد از اختیار (اختیار انسا که شق سوم جبر و تفویض است)، خداوند مالکیت حقیقی و ذاتی دارد. این مالک حقیقی، ملکیت خود را به دیگری تملیک‌ می‌کند، اما در عین حال این ملکیت از تملک وی خارج نمی‌گردد. امام مجتبی (علیه السلام) در پاسخ به سؤال حسن بصری در همین رابطه، این نوع از ملکیت را چنین تشریح‌ می‌نماید:
إِنّ اللهَ لَم یطَع مُکرِهاً وَ لَم یعصَ مَغلُوباَ وَ لَم یِهمِلِ العِبَادَ سُدًی مِنَ المَملَکَةِ، بَل هُوَ المَالِک لِمَا مَلَّکَهُم وَ القَادِرُ عَلَی مَا عَلَیه أقدَرَهُم، بَل أمَرَهُم تَخییراً وَ نَهَاهُم تَحذِیراً. فَإنِ ائتَمروُا بِالطَّاعةِ، لَم یجِدُوا عَنهَا صاداً وَ إن انتَهَوا إِلَی مَعصِیةٍ فَشَاءَ أن یمُنَّ عَلَیهِم بِأن یحُولَ بَینَهُم و بَینَهَا، فَعَلَ وَ إِن لَم یفعَل، فَلَیسَ هُوَ الَّذِی حَمَلَهُم عَلَیهَا جَبراً وَ لَا الزِمُوهَا کَرهاً، بَل مَنَّ عَلَیهِم بِأَن بَصَّرَهُم وَ عَرَّفَهُم وَ حَذَّرَهُم وَ أَمَرَهُم وَ نَهَاهُم، لَا جَبلاً لَهُم عَلَی مَا أَمَرَهُم بِهِ فَیکُونُوا کَالمَلَائِکَةِ وَ لَا جَبراً لَهُم عَلَی مَا نَهَاهُم عَنهُ»؛ (17)
خداوند از روی اکراه، اطاعت نمی‌شود و به دلیل مغلوب بودن، سرپیچی نمی‌گردد و بندگان را به دلیل خروج آنان از مملکت خود رها نکرده است، بلکه او مالک چیزهایی است که آنان مالک آن هستند و قادر بر آن چیزهایی است که آنان بر آن قدرت دارند. او آنان را به صورت متخیّر، امر کرده است و برای بر حذر داشتن، نهی نموده. بنابراین اگر بندگان به طاعت خداوند اقدام کنند، خدا آنان را از اطاعت باز نمی‌دارد و مانع از آن نمی‌شود، ولی اگر به معصیت اقدام کنند، پس اگر خدا بخواهد بر آنان منت گذارد و‌ میان آنها و آن فعل حائل شود، این کار را انجام ‌می‌دهد، ولی اگر حائل نشد [و آنها آن فعل را انجام دادند]، خداوند آنان را در انجام آن فعل مجبور نساخته است و آنان را از روی اکراه، ملزم نکرده است، بلکه بر آنان منت نهاده است به این که آنان را [بر آن عمل] بینا ساخته و به آنان شناسانده و آنان را بر حذر داشته و آنان را از امر و نهی کرده است، نه این که آنان را مانند ملائکه بر آنچه امر کرده، مفطور نموده باشد و یا بر آنچه نهی کرده، مجبور نموده باشد.
بر پایه این روایت، در افعال اختیاری انسان که طاعت خداوند به شمار‌ می‌روند، خداوند علاوه بر اراده تشریعی، از اراده تکوینی نیز برخوردار است. هم چنین خداوند در مورد معصیت، دارای اراده تشریعی است، اما اراده تشریعی خداوند بر نهی و عذاب قرار گرفته است. در این افعال، اراده تکوینی خداوند یا برحائل شدن‌میان بنده و فعل تعلق‌ می‌گیرد و یا به صورت مجبور نساختن بنده بر فعل و قضا نمودن شر از سوی خداوند، محقق‌می گردد.

نتیجه‌گیری

رابطه افعال اختیاری انسان و اراده الهی در نهایت به رابطه قدرت و اراده انسان و قدرت و اراده الهی باز‌ می‌گردد. این رابطه را‌ می‌توان به دو صورت تشریعی و تکوینی تصویر کرد. روایات أمر بین الأمرین هر دو صورت را مورد تحلیل قرار داده‌اند. اراده تشریعی خداوند در طاعت، با امر به فعل و رضایت بر انجام آن حاصل‌می‌گردد. اما اراده تشریعی خداوند در معصیت، نهی از فعل و عذاب و خذلان است.
امام هشتم علاوه بر اراده، تعریفی که از قضا ارائه‌ می‌دهد نیز تعریفی تشریعی از قضاست، چرا که قضا را حکم به ثواب و عقاب دنیوی و اخروی از سوی خداوند تعریف ‌می‌کند. بر این اساس، خداوند در هر فعل اختیاری انسان، هم مشیت و هم اراده و هم قضا دارد و هیچ عملی را به صورت مهمل رها نکرده است. حتی در معاصی نیز خداوند دارای اراده تشریعی است، ولی این اراده به نهی و عذاب تعلق گرفته است.
اما امام رضا (علیه السلام) در رابطه با اراده تکوینی خداوند در فعل اختیاری انسان، از اصلی پرده بر می‌دارد که‌ می‌توان آن را نوع متمایزی از مالکیت دانست. بر اساس این اصل، آنچه خداوند به انسان‌ها از اراده و قدرت انجام افعال و تصرف در جهان واگذار کرده است، نوعی ملکیت است که از اراده، قدرت و ملکیت خداوند خارج نمی‌گردد.
هم چنین روایات أمر بین الأمرین، جبر و تفویض را دو امر متضاد در نظر گرفته‌اند که در یک شیء جمع نمی‌شوند، ولی امکان رفع آن دو از یک شیء امکان‌پذیر است. بنابراین موردی را‌ می‌توان یافت که نه جبر باشد و نه تفویض، اگر چه موردی که هم جبر باشد و هم تفویض امکان‌پذیر نیست. بر اساس این نوع از اختیار، در افعالی که طاعت خداوند هستند، هم اراده تکوینی و هم اراده تشریعی خداوند وجود دارد، اما در مورد معصیت، اراده تشریعی خداوند بر نهی و عذاب قرار‌ می‌گیرد و اراده تکوینی خداوند یا بر حائل شدن‌ میان بنده و فعل تعلق ‌می‌یابد و یا به صورت مجبور نساختن بنده بر فعل و قضا نمودن شر از سوی خداوند، محقق ‌می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1. علامه حلی، کشف المراد، ص 308؛ دغیم، سمیح، موسوعة مصطلحات الامام الفخر الرازی، ص 616.
2. همان؛ طوسی خواجه نصیر، تلخیص المحصل، ص 325.
3. ‌میرداماد محمدباقر، مصنفات‌میرداماد، ص 226؛ خواجه نصیرالدین طوسی، همان. برای توضیحات بیشتر، ر.ک: علامه حلی، معارج الفهم، ص 408 و 409؛ همو، کشف الفوائد، ص 60-62.
4. الکافی، ج1، ص 389.
5. ابن سینا، التعلیقات، ص 53. مانند همین کلام را ‌میرداماد در کتاب القبسات ص 444 آورده است. هم چنین ملاصدرا نیز به همین نظر اعتقاد دارد ر.ک: الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیة الأربعه، ج6، ص 312).
6. این سخن، توضیح عبارت معروف فلاسفه است که: «الوجوب بالاختیار لاینافی الاختیار». برای مطالعه بیشتر ر. ک: ‌میرداماد، القبسات، ص 54 و 472؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج6، ص 349؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص‌المحصل، ص 445.
7. برای توضیح بیشتر ر.ک: مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص 86-99.
8. مرتضی مطهری، همان، ص 174.
9. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج6، ص 373؛ مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص 274.
10. عبدالرحمان جامی، الدرة الفاخرة، ص 221.
11. اعیان ثابته در اصطلاح سالکان، صور اسمای الهی را گویند که صور معقوله در علم حق‌اند و اعیان ثابته دو اعتبار دارند: یکی آن که صور اسماءاند؛ دوم آن که حقایق اعیان خارجی‌اند (سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج1، ص 247).
12. کلینی، الکافی، ج1، ص 382؛ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 143.
13. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص 309؛ حسین بن محمدبن حسن بن نصر حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 131.
14. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 124.
15. فضای تشریعی به معنای حکم خداوند به احکام شرعی و هم چنین حکم خداوند به این است که انسان‌ها به کیفر و پاداشی که به دلیل اعمال‌شان مستحق آن‌اند، برسند. دراین باره، ر.ک: رضا برنجکار، کلام و عقاید، ص 157.
16. صدوق، توحید، ص 361؛ همو، عیون أخبار‌الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 144؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2، ص 289؛ حسن بن سلیمان حلی، مختصر البصائر، ص 351 و 352؛ مفید، الاختصاص، ص 195.
17. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص 231.

منابع تحقیق :
1. ابن سینا، حسین بن عبدالله، التعلیقات، تحقیق: عبدالرحمان البدوی، مکتبة الاعلام الاسلامیة، بیروت 1404 ق.
2. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمّة، تحقیق: هاشم رسولی محلاتی، نشر بنی‌هاشمی، تبریز 1381 ق، چاپ اول.
3. برنجکار، رضا، کلام و عقاید (توحید و عدل)، انتشارات سمت، دانشکده علوم حدیث، تهران 1387 ش.
4. جامی، عبدالرحمان، الدرة الفاخرة، مؤسسه مطالعات اسلامی، تهران 1358 ق.
5. حرانی، حسن بن علی بن شعبه، تحف‌العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، جامعه مدرسین، قم 1363 ق، چاپ دوم.
6. حلوانی، حسین بن محمدبن حسن بن نصر، نزهةالناظر و تنبیه الخاطر، انتشارات مدرسه امام مهدی (عج)، قم 1408 ق، چاپ اول.
7. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر.
8. حلّی (علامه)، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف القوائد فی شرح القواعد العقائد، انتشارات مکتب اسلام، تبریز 1360 ش.
9. ـــــــــــ ، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیق: حسن حسن‌زاده آملی، موسسه النشر الاسلامی، قم 1413 ق، چاپ چهارم.
10. ـــــــــــ ، معارج الفهم فی شرح النظم، تحقیق عبدالحلیم عوض الحلی، انتشارات دلیل ما، قم 1386 ش، چاپ اول.
11. دغیم، سمیح، موسوعة مصطلحات الامام الفخر الرازی، مکتبه ناشرون، بیروت 2001، چاپ اول.
12. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات داشگاه، تهران 1373ش، چاپ سوم.
13. الشمس، السید حسین، الأمر بین الأمرین، موسسه بوستان کتاب، قم 1385 ش.
14. صدرالمتألهین، محمدبن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، داراحیاء التراث، بیروت 1981م، چاپ سوم .
15. ـــــــــــ ، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق و تصحیح: حامد ناجی اصفهانی، انتشارات حکمت، تهران 1375 ش، چاپ اول.
16. صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، التوحید، تحقیق و تصحیح: ‌هاشم حسینی، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1398ق، چاپ اول.
17. ــــــــــــ ، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، نشر جهان، تهران، 1378 ق، ج1، ص 124، چاپ اول.
18. طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، دارالاضواء، بیروت 1405 ق، چاپ دوم.
19. العاملی النباطی البیاضی، علی بن محمد بن یونس، عصرة المنجود فی علم الکلام، تحقیق: حسین التنکابنی، موسسه امام صادق (علیه السلام)، قم 1428 ق.
20. فیاض لاهیجی، ملاعبدالرزاق، گوهر مراد، موسسه الهادی، قم 1383 ش، چاپ اول.
21. کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، الکافی، انتشارات دارالحدیث، قم 1429 ق، چاپ اول.
22. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، قم بی‌تا.
23. مفید، محمدبن نعمان، الاختصاص.
24. الموسوی البحرانی، السید عبدالله السید حسن، حدیث حول الجبر و التفویض، موسسه الاعلمی، بیروت 1406 ق، چاپ اول.
25.‌میرداماد، محمدباقر، القبسات، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1367 ش، چاپ دوم.
26. ـــــــــــــ ، منصفات‌میرداماد، انتشارات انجمن آثار ومفاخر فرهنگی، تهران 1385 ش، چاپ اول.

منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
باز

عبارات مرتبط با این موضوع

نقش انسان در اعمال خود بخش اول اندیشه فخر رازی در …چکیده نقش انسان در افعال خود، از مباحث مهم کلامی و تفسیری است فخر رازی همه اعمال جستار آزاداندیشی خیلى از این حرفهایى که دوستان در اینجا گفتند، حرفهایى است که تکلیف آنها باید در خود مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان دیدنی های ایتالیا، مناطق دیدنی ایتالیادیدنی های ایتالیاایتالیامناطق دیدنی ایتالیاجاذبه های گردشگری ایتالیامراکز نقش انسان در اعمال خود بخش اول اندیشه فخر رازی در مصاف با چکیده نقش انسان در افعال خود، از مباحث مهم کلامی و تفسیری است فخر رازی همه اعمال انسان را جستار آزاداندیشی خیلى از این حرفهایى که دوستان در اینجا گفتند، حرفهایى است که تکلیف آنها باید در خود جلسات مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به دیدنی های ایتالیا، مناطق دیدنی ایتالیا دیدنی های ایتالیاایتالیامناطق دیدنی ایتالیاجاذبه های گردشگری ایتالیامراکز گردشگری


ادامه مطلب ...