معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور از فعالیت اورژانس اجتماعی در ۱۹۰ شهر کشور خبرداد و گفت: طی بررسیهای انجام شده، ۵۰ درصد اختلالات روانی زیر سن ۱۴ سال و ۷۵ درصد در سنین کمتر از ۲۴ سال شروع میشود.
علیرضا طاهری، مدیرعامل سرای احسان نیز چندی پیش در خصوص میزان توجه برنامههای توسعهای کشور به افراد مبتلا به اختلالات روانی، عنوان کرد: تنها در برنامه سوم آن هم بسیار مختصر و کوتاه، ماموریتی به سازمان بهزیستی در خصوص توجه به بیماران روانی واگذار شده در حالیکه به وزارت بهداشت و واحدهای درمانی هیچ تکلیفی در این خصوص واگذار نشده است.
طاهری در ادامه تاکید کرد: افرادی که برنامههای کشوری را تصویب میکنند عمدتا نگاه اقتصادی داشته و نگاه اجتماعی و سلامت محور ندارند به همین دلیل از کنار این مسائل به راحتی میگذرند در حالیکه نیاز است برنامه ریزان کشوری به این مسائل توجه ویژه داشته باشند.
وزیر بهداشت انتقاد کرد
سندی ضد نظام سلامت در تاریخ ایران/عملیات روانی علیه وزارت بهداشت
به گزارش ایسنا، دکتر سیدحسن هاشمی در مطلبی با عنوان "برای سلامت مردم، سیاسی تصمیم نگیریم" در اینستاگرام خود نوشت:
« طی دو هفته گذشته عملیات روانی سنگینی علیه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی شکل گرفت. عملیاتی که هدف از آن، اثرگذاری در تصمیم سازی کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی در مورد ساماندهی حوزه سلامت در برنامه ششم بود. از چپ و راست و میانه تا بخشی از جامعه پزشکی هم در این موضوع فعال بودند. البته این اقدام به عنوان سندی علیه سلامت مردم کشور در تاریخ باقی خواهد ماند و بالاخره روزی حقیقت روشن خواهد شد.
آنچه باید تأکید کنم این که در این میدان، وزارت بهداشت نه عقبه سیاسی دارد، نه تشکیلات رسانهای آماده به خدمت برای فضاسازی و نه پولی برای هزینه کردن در این حوزهها، که اگر داشت هم چنین نمیکرد.
اما لازم است هموطنان عزیز بدانند، ما در کمیسیون تلفیق تنها از یکپارچه سازی مدیریت خدمت و تجمیع منابع و بیمهها که نص قانون و سیاستهای ابلاغی رهبری در حوزه سلامت است، دفاع کردیم؛ آن هم برای ارائه خدمات بهتر و بیشتر بهداشتی و درمانی به مردمی که گاه در رنج بیماری و فقر و نبود امکانات، از هستی ساقط میشدند.
پرواضح است تولیت، بدون نظارت و مدیریت بر منابع مالی، قادر به اجرای سیاستها نیست. مدلهای موفقی از این دست نیز در جهان وجود دارد که همه آن را میشناسیم.
در کشور ما اما پول در اختیار وزارت رفاه است و سیاستگذار وزارت بهداشت! در چنین شرایطی آیا متولی میتواند پاسخگوی افکار عمومی، مجلس و نیازهای مردم باشد؟
متأسفم که در فضای سیاست زده کشور، برخی سیاست بازان هر آن چه را میخواهند، وارونه جلوه میدهند؛ و از همین وسیله برای رای نیاوردن نظرات کارشناسان دلسوز حوزه سلامت سود بردند.
همچنین با صراحت میگویم، با ادغام وزارت رفاه در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی یا انتزاع آموزش پزشکی مخالفم و چنین پیشنهادهایی را به سود نظام سلامت کشور نمیدانم.
اینها نشانیهای غلط دیگری است، برای ادامه همان عملیات روانی و بدون تردید دود این سیاست بازیها به چشم همان مردم دردمند میرود و سودش به جیب منفعت طلبان و تاریخ چنین خطایی را هرگز نخواهد بخشید.
امیدوارم در صحن علنی، نمایندگان به برنامهای رأی دهند که نفع مردم در آن است.»
انتهای پیام
کلمات کلیدی: وزیر بهداشت،انتقاد وزارت بهداشت،پیشنهاد تشکیل،وزارت رفاه و سلامت،سازمان رفاه اجتماعی مجلس شورای اسلامی،وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی
3 نشانه غیرمنتظره از بیماری روانی
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۷
بیماری روانی
تحقیقات اخیر نشان دهنده 3 نشانه در افراد است که میتوان آن را با مشکلات روانی مرتبط دانست.
با این وجود، این لیست همیشه نمیتواند کمک کننده باشد زیرا بیماریهای روانی بسیار فریبنده و گاهی مقطعی بوده و تشخیص آن به آسانی میسر نمیشود.
با این حال محققان اخیرا سه نشانه علمی معتبر را که بر وجود این بیماری دلالت میکند ارائه کردهاند:
1.شب بیداری
بدیهی است که شب بیداری برای تمام افراد نشانه بیماری روانی نیست، اما بنا بر پژوهشهای علمی بیماران روانی اغلب تا دیروقت بیدار میمانند .بنابراین اگر شما در حال حاضر به فرد خاصی مشکوک هستید، دانستن اینکه این فرد تا چه ساعتی از شب بیدار میماند میتواند کمک بزرگی به شما بکند.
این افراد اغلب دارای صفات سه گانه تاریک شخصیتی هستند که شامل خودشیفتگی، ماکیاولیسم و اختلالات روانی است.
2.اعتیاد به مصرف قهوه
باز هم تاکید میشود که بسیاری از معتادان به مصرف قهوه روانی نیستند اما علم ارتباط بین لذت بردن از طعم تلخ و اختلالات فکری و روانی را نشان میدهد.
یک پژوهش جدید نشان میدهد که داشتن تمایل به مصرف طعم تلخ با اختلالات روانی، خودشیفتگی و سادیسم روزمره مرتبط است.
اما محققان کشف کردهاند که در مقابل افرادی که علاقهای به طعم تلخ ندارند، افراد مطلوبتری هستند.
3.تقلید نکردن از خمیازه دیگران sympathy yawns
همه ما می دانیم که افراد روانی فاقد حس همدلی و همدردی هستند. در میان افراد عادی اقداماتی مانند خمیازه کشیدن بعد از شخص دیگر یک مورد عادی و طبیعی بوده که این اتفاق در افراد مبتلا به اختلالات روانی نمیافتد.
محققان در این پژوهش دریافتند افرادی با اختلالات روانی اینقدر نسبت به محیط پیرامون خود بیتفاوت و بیاحساس میشوند که کمتر احتمال دارد پس از دیدن خمیازه کشیدن دیگران خمیازه بکشند.
در نهایت همانطور که گفته شد هیچکدام از این موارد به تنهایی و در تمام افراد نشان دهنده اختلالات روانی نیست بلکه یک نشانگر است که در طول تجزیه و تحلیل رفتار یک فرد میتواند کمک کننده باشد.
روزنامه دنیای اقتصاد - سارا نظیفی فرد: موبینگ واژهای است که برای تشریح رفتارهای گوناگونی در محیط کار استفاده شده است و به مفهوم سوءاستفاده کارکنان از یک همکار یا به نوعی آزار و اذیت روانی فرد توسط عدهای دیگر است.
این اصطلاح زمانی بهکار میرود که گروهی از کارکنان در این رفتار خصمانه شرکت میکنند و به کمک هم به شکلی بسیار هماهنگ زندگی را برای شخصی در یک سازمان دشوار میسازند. این اخلالگران میتوانند از همکاران یا افراد مافوق باشند. این رفتارها که بر کارکنان دیگر در کسب و کارهایی با هر اندازه از جمله شرکتهای کوچکتر تاثیرات جبران ناپذیری میگذارد برای تمامی سازمانها یک آسیب زیانبار و خطرناک بهشمار میرود.
این اصطلاح که خود برآمده از روانشناسی حیوانی (Animal Psychology)است در سازمانها به مفهوم شیوهای از قلدری یا اوباشگری است. شاید همه ما داستان جوجه اردک زشت را به خاطر داریم، جوجه اردکی که در مزرعهای سر از تخم بیرون میآورد و به واسطه متفاوت بودنش به طرز وحشیانهای مورد تمسخر و حمله هر روزه دیگر حیوانات مزرعه قرار میگیرد. در بخشی از این داستان دو مفهوم اساسی «طرد» و «تفاوت فردی» نمایان است. این مفاهیم در موبینگ یا آزار روانی در محیطهای کار هم مشهودند.
افراد اخلالگر اغلب در نهان احساس کمبود میکنند و تصورشان این است که از سوی افراد شایستهتر و خلاقتر مورد تهدید قرار گرفتهاند یا شاید در سطحی باشند که در آن از تبعیض در مقابل گروههای دیگر نفع میبرند و با سرسختی از امتیاز کنونیشان هرچند ناعادلانه باشد محافظت میکنند. ممکن است از تغییر بترسند و احساس کنند بقایشان وابسته به حفظ موقعیت کنونی است. درک این تهدید سبب میشود افراد در ذهن خود هر عمل یا رفتار یا هر تهمتی را برای تخریب شخص هدف بهکار گیرند، حتی اگر دروغهای وقیحانه، بزرگنماییهای زشت یا بیعدالتی آشکار باشد.
برخی از رفتارهای رایج علیه افراد قربانی موبینگ عبارت است از: نادیده گرفتن کار آنها یا ارزش دادن بیشتر به دیگران، بیارزش کردن کار آنها و بزرگنمایی خطاهای کوچکشان، گرفتن مسوولیتهایشان، انتشار شایعات و دروغهای شنیع در مورد افراد هدف یا زندگیهای حرفهای آنها و در نهایت متهم کردن افراد هدف به آغاز خشونتی که خودشان قربانی آن بودهاند.در واقع اخلالگران سازمانی به شیوه هوشمندانهای قربانیان را افرادی توصیف میکنند که کار با آنها سخت و غیرممکن است و آنها را مقصر مشکلات پیشرویشان میدانند.
بسیاری از افراد قربانی موبینگ در سازمان که سابقا افراد موفقی نیز بوده اند، نمیتوانند درک کنند چه بر سرشان آمده است. آنها دیگر قادر به انجام کار نبوده یا مجبور به برعهده گرفتن کارهایی میشوند که فاصله زیادی از سطح تحصیلات یا تجربهشان دارد. برخی دیگر همه چیزشان ـ خانه، خانواده و دوستانشان ـ را از دست دادهاند یا در مقابل قلدرهای سازمانی مرتکب رفتار خشونتآمیزی شدهاند. برخی از آنها به مبارزهای طولانی و قانونی با سازمانشان پرداخته و در این راه یا موفق بوده یا نبودهاند.
همچنین موبینگ تاثیر شدیدی بر روحیه و عملکرد کاری قربانیان دارد و سبب میشود اشتیاق کمی برای کار از خود نشان دهند و تمرکزشان را بر وظایف روزانهشان از دست بدهند. بهعلاوه، این پدیده احتمالا سبب میشود قربانیان در وظایف دشوار کمتر به دنبال دریافت کمک از همکارانشان باشند، زیرا از سوی آنها احساس انزوای شدیدی دارند و به نیاتشان بیاعتماد هستند.
در نهایت، موبینگ سبب نگرانی و ناراحتی میشود و در نتیجه قربانی تصمیم میگیرد برای یافتن شغلی در هر جای دیگر سازمان را ترک کند و اغلب زمانی به وقوع میپیوندد که مدیریت برای برخورد با موبینگ وارد عمل نشود و اجازه دهد این پدیده ادامه یابد و رشد کند و افراد آزاررسان احساس کنند این رفتار قابل قبول است و میتوان آن را ادامه داد.
اگر عقیده دارید قربانی موبینگ شدهاید یا در خطر تبدیل شدن به یک قربانی موبینگ هستید، این مشکل تنها مربوط به شما نیست. مهم آن است که مشخص کنید چه چیزی اتفاق میافتد و بدانید شما مسوول اقدامات هدف داری نیستید که علیه شما به راه افتاده است. به یاد داشته باشید یافتن دیگر منابع تقویت کننده روحی و اعتبار و به دست آوردن حمایت از جایی بیرون از محل کار حیاتی است. مستند کردن هر آنچه روی میدهد احتمالا گاهی مفید خواهد بود، اما صرفنظر از میزان فاحش بودن این آزارها، آنقدر نیست که بتواند جلوی آنها را بگیرد.
ضمن اینکه توجه داشته باشید در مورد انجمنها و ادارههای منابع انسانی باید رویکرد محتاطانهای داشت، زیرا پرسنل آنها برای مواجهه موثر با این موضوع به ندرت آموزشهای کافی میبینند. اگر به این نتیجه رسیدید که هیچ اقدام یا تغییر نگرشی باعث نمیشود در محل کار احساس امنیت، آرامش فکری و تندرستی داشته باشید، پس جرات داشته باشید و از آنجا بروید چرا که هیچ شغلی ارزش آسیبهای عاطفی، حرفهای و فیزیکی حاصل از آزار و اذیتهای حاصل از این جنگ روانی را ندارد.
زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند
تعریف سلامت روانی
از هر ۵ بزرگسال ۱ نفرشان در طول حیات بیماریهای روحی را تجربه میکنند، اما زنان و مردان مستعد اختلالات متفاوتی هستند.
محققان دریافتهاند که مردان بیشتر مستعد اعتیاد و مشکلات جامعه ستیزی هستند، حال آنکه زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند.
طبق نظر دکتر سرانی استاد انستیتوی درنر در دانشگاه روانشناسی آدلفی، دلیل واحدی دال بر شکافهای جنسیتی وجود ندارد، بلکه ترکیبی از موارد بیولوژیکی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی منجر به این امر میگردد.
اگر شما نیز از یک از بیماریهای روحی زیر دست و پنجه نرم میکنید، که اساساً زنان را بیش از مردان درگیر میکند، بدانید که این بیماریها بسیار متداولند و البته به طور گسترده درمانپذیر، اما مستلزم متخصصان حرفهایی بیماریهای روحی برای ارزیابی و درمان اسـت.
زن افسرده
بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از زنان سطوح مختلف افسردگی را در طول حیات خود تجربه میکنند، که این آمار دو برابر مردان اسـت. زنان تغییرات بیولوژیکی مهمی، بیش از مردان، را در طول حیات خود تجربه میکنند، بنابراین این تغییرات دورهایی منقطع، مختل کننده یا موجب بیماری میگردد.
نوسانات هورمونی در افراد خاص میتواند موجب بروز بیماریهای روحی در زنان گردد. دکتر جارد هیتمن، روانشناس خانواده در هیوستون، تگزاس میگوید، هورمونها نقش مهمی در دوران بارداری ایفا میکنند که منجر به افسردگیهای پس از زایمان میگردد.
هیتمن معتقد اسـت، علائم اختلال بیقراری پیش از قاعدگی بسیار شبیه اختلالات افسردگی اسـت، بنابراین بسیاری از متخصصان آن را اختلال افسردگی حاد میخوانند. سرواژههای این دو نیز مشابه اسـت.
مشکلات اجتماعی نیز نقش مهمی دارند، از آنجایی که ما، زنان، با ذهنیت مخفی نمودن افکار و احساسات رشد میکنیم، برخلاف مردان، که احساسات خود را بروز میدهند، و افکار خود را بیرون میریزند. سرینی میگوید، ما همواره سعی میکنیم تا متوجه افکار و احساسات خود باشیم و آنها را بروز ندهیم. پنهان کردن اندوه و نگرانیها منجر به بروز بیماریهای روحی بیشتری میشود.
دکتر کریستین کارپنتر، متخصص سلامت رفتار زنان در دانشگاه وکسنر خاطر نشان میکند که، علاوه بر این، فاکتورهای محیطی و فرهنگی، از جمله حقایقی در اینباره که زنان هنوز باید کارهای خانه را انجام دهند و از خانواده خود مراقبت کرده و برنامههای اجتماعی آنان را سر و سامان دهند، حتی اگر خارج از خانه و به طور تمام وقت مشغول باشند، نیز بر آنها تاثیر گذار اسـت.
او اضافه میکند که، ما کمتر از همکاران و همتایان مرد خود کسب درآمد میکنیم که منجر به مضیقههای مالی و در نهایت حس اضطراب، افسردگی و ناامیدی در ما میگردد. عدم احساس گناه نسبت به دوری از فرزندان در طول ساعات اداری نیز بیتاثیر نیست. همین استرس و احساس گناه موجب افسردگی و وخامت آن میشود.
هیتمن میافزاید که، زنان به طور میانگین از مردان بیشتر عمر میکنند، بنابراین بیش از مردان داغ دیدگی و تنهایی را تجربه می کنند، که از عوامل شناخته شده افسردگی قلمداد میشود.
الیسون آبرامز، رواندرمانگر در نیویورک سیتی میگوید، افسردگی زنان در مقایسه با مردان نمودهای متفاوتی دارد. زنان اساساً علائم افسردگی را خستگی، عدم انگیزه یا عدمعلاقه و گریه متداوم توصیف میکنند. از طرف دیگر، اکثر بیماران مذکری که از افسردگی به من مراجعه میکنند، از علائمی همچون عصبانیت، که از علائم آشکار و متداول افسردگی در مردان اسـت، شکایت میکنند. ریشه افسردگی در بسیاری از بیماران وی، عدم اعتماد به نفس اسـت، پیغامی تلفیقی از اجتماع و فرهنگ که از جوانی دریافت میکنیم.
نوسانات هورمونی در افراد خاص میتواند موجب بروز بیماریهای روحی در زنان گردد
زن در حال جویدن ناخن از اضطراب
طبق نظر انجمن اضطراب و افسردگی امریکا، از بلوغ تا سن ۵۰ سالگی، زنان دوبرابر مردان اختلال اضطراب را تجربه میکنند، که علائم آن در قالب نگرانی، تنش، خستگی و ترس بروز میکند.
دوباره، فاکتورهای متعددی در این میان نقش ایفا میکنند، از جمله اجتماع و فرهنگ معیار و محرکهای تنشزا، اما نحوهی واکنش و برخورد با آنهاست که تمایز عمده بین زنان و مردان را مشخص میکند. نکته کلیدی در مطالعات انجمن روانشناسی امریکا این اسـت که: مردان تمایل دارند تا عواطف خود را بروز دهند، حال آنکه زنان آن را پنهان مینمایند.
البته زیستشناسی نیز نقش مهمی را ایفا میکند، و محققان بیش از پیش به تاثیرات استرادیول، اصلیترین هورمون جنسی زنانه، تمرکز نمودهاند. دکتر تامر گور، استادیار روانپزشکی و سلامت روان، عصبشناس، متخصص زایمان و بیماریهای زنان در دانشگاه ملی وکسنر معتقد اسـت، همین هورمون عامل و مسئول تفاوتهای جنسیتی اختلالات عمده روانپزشکی میباشد.
استرس پس از حادثه
طبق نظر جنیفر ولکین، عصب شناس و روانشناس، به لحاظ تکنیکی اختلال استرس پس از سانحه نوعی از اختلال اضطراب اسـت، طبقهایی از بیماری که شامل اختلال ترس، اختلال اضطراب تعمیمیافته، فوبیا(ترس مرضی) و اختلال اضطراب جدایی میشود، اما ذکر این نکته حائز اهمیت اسـت، زیرا زنان دوبرابر مردان در معرض علائم حاد و حدوداً ۴ برابر در معرض اختلال استرس مزمن قرار دارند.
اینچنین نیست که زنان به طور کلی حوادث بیشتری را تجربه کنند، اما ما زنان انواع خاصی از حوادث، از جمله سوء استفادههای جنسی و تجاوز را پشت سر میگذاریم که با استرس پس از حوادث ارتباط عمیقی دارد. چگونگی پاسخ ما به این تجربیات سخت میتواند وخامت اضطراب پس از حادثه را وخامت بخشد.
والکین شرح میدهد که زنان، در مقایسه با مردان نجات یافته از حوادث، بیشتر مستعد سرزنش خود هستند و بر این باورند که عدم کفایت آنها منجر به حوادث میگردد. در صدر همه اینها، ما به طور ارادی و غیر ارادی از مهارتهای مقابله، از قبیل رهاسازی یا سرکوبسازی استفاده میکنیم که خاطرات را متلاطم میسازد، که البته مفید نیستند.
والکین خاطر نشان میسازد که همچنین ممکن اسـت زنان بیشتر مستعد اضطراب پس از حوادث باشند، زیرا ما بیشتر پذیرای افسردگی و اضطراب هستیم.
خوردن بیش از حد از استرس
اگرچه مردان نیز به اختلال خوردن مبتلا میشوند، اما این اختلال یک اختلال زنانه تلقی میشود. دکتر راشل پورتر معتقد اسـت، این اختلالات اغلب دارای کلیدهای زنانه اعم از غرور، خویشتنداری، احساساتی بودن و ایدهال گرایی اسـت.
تمام افرادی که بیلبوردها، پیامهای بازرگانی یا مجلات بانوان را مشاهده کرده باشند، میدانند که زنان تحت فشار استانداردهای خاصی برای لاغری و تناسب اندام قرار دارند. پورتر میگوید، استانداردهای فرهنگی برای وزن متناسب، اندام و ظاهر موجه بار سنگینی را بر زنان تحمیل میکند و این مطلقگرایی بر روابط زنان با غذا و بدنشان تاثیرگذار اسـت.
ابتلا به اختلال خوردن الکل به طور خاص، شایعترین نوع اختلال خوردن، حتی شایعتر از آنارکسیا و گرسنگی مفرط اسـت، که ۲.۸ میلیون بزرگسال امریکایی به آن مبتلا هستند. آمار حاکی از آن اسـت که زنان دوبرابر مردان دچار اختلال خوردن الکل هستند، حال آنکه اختلال خوردن الکل به نظر رفتاری متداول در بین مردان اسـت. آی مردم، من یک پیتزای کامل را به تنهایی میخورم و به کمک نیز نیاز ندارم!
پورتر میگوید، اختلال خوردن الکل در قالب امری مخفی، شرمآور، شدیداً هیجانی و به هر قیمتی که شده، اختلالی مستلزم تغییر اسـت. اما اختلال خوردن برای تمام افرادی که آن را تجربه می کنند، و تمام افرادی که با آن دست به گریبانند و مستلزم درمان و مراقبت، خطرناک اسـت.
جام جم
اخبارمرتبط :
آیا سلامت روانی ربطی به زندگی جنسی دارد؟
سلامت روانی زنان به این ویتامین وابسته اسـت
15 اثر توکّل در سلامت روان
نقش دوستان در سلامت روان
اصول سلامت روانی در «خانواده و مهرورزی
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ رابطه بین سلامت روان و روابط جنسی، رابطهای متقابل و دوسویه اســت. به این شکل که ارضای نیاز جنسی برای زن و شوهر ، آرامش، آسایش و خشنودی و رضایت فراهم میسازد و از سوی دیگر، فردی(زن یا شوهری) که از نظر مؤلفههای سلامت روانی (یعنی نداشتن یا کمداشتن اضطراب و نگرانی، احساس مسئولیت شخصی و اجتماعی، رضایت از زندگی، وجود هیجانهای مثبت و…) وضعیت بهتری دارد، روابط جنسی خشنودکنندهتری دارد.
به تعبیر اریک برن، نظریهپرداز تحلیل تبادلی در کتاب «روابط جنسی، انسان» متکامل به شکلی عمل کرده تا چیزی را که مرد نیاز دارد، زن داشته باشد و آنچه را که زن میخواهد، مرد و این در مجموع در جهت بهباشی و آسایش روانی هردوی آنهاست. سلامت روانی در روابط جنسی در یک کلام به مؤلفهها و اجزایی میپردازد که سازمان جهانی بهداشت در تعریف خود از سلامتی جنسی آورده اســت:
سازمان جهانی بهداشت در سال 2002 جلسهای را در ژنو و با حضور صاحبنظران و متخصصان فن تشکیل داد تا در زمینة سه موضوع مهم (جنس) Sex، (امور جنسی) sexual و سلامت جنسی (sexual health) به تبادلنظر بپردازند و در مورد آنها به وحدتنظر برسند. در این جلسه تعریفی که در نهایت از سلامت جنسی شد، چنین اســت:
«حالت آسایش و بهباشی جسمی، عاطفی، روانی و اجتماعی مرتبط با فعالیتهای جنسی؛ این حالت صرفاً با نداشتن بیماری، اختلال یا مشکل جنسی یکی نیست[ بلکه] سلامت جنسی مستلزم نگاهی مثبت و احترامآمیز به روابط جنسی و نیز داشتن تجربههای لذتبخش و ایمن جنسی و به دور از هرگونه تبعیض اســت و در حفظ آن، حقوق هر دو طرف باید محترم شمرده شده، از آن محافظت گردد و این حقوق تأمین شوند.»
این تعریف از سلامت جنسی دقیقاً با نگاهی که به سلامت روانی در امور جنسی میشود، مترادف و یکسان اســت. توجه به این تعریف نشاندهندة یک نکته مهم و عمیق اســت که از نظر سلامت روانی باید به آن تأکید کرد: اهمیت روابط متقابل مثبت (یا همان روابط میانفردی مثبت).
یکی از شاخصهای یک رابطه جنسی که در خدمت سلامت روانی اســت، آن اســت که افراد پس از آن احساس لذت و رضایت داشته و دچار احساس گناه و اضطراب و نقص و کمبود نشوند. بررسیها نشان میدهد که رضایت جنسی حاصل از چنین رابطهای حتی میتواند در سلامتی بدنی و طول عمر بیشتر افراد مؤثر باشد که در ادامه به آن اشاره میشود.
بسیاری از زن و شوهرها به غلط گمان میکنند که عملکرد جنسی جریانی خودکار و خود به خود اســت که برای آن فقط کافی اســت در آنها (زن و شوهر) میلی وجود داشته باشد. از همین رو بدون توجه به شرایط روانشناختی و جسمانی و محیطی مؤثر، به فعالیت جنسی میپردازند. البته میتوان به رابطه جنسی بر پایة صرف میل هم اقدام کرد و شاید بتوان یکی از انواع «رابطه جنسی از نوع بهائم (حیوانات)» را که دراحادیث و روایات دینی آمده، همین شکل رابطه دانست؛ رابطهای بدون توجه به عاملهای زیستی، روانی و متغیرهای مثبت میانفردی (مثل محبت، عشق آگاهانه و….). همانطور که گفته شد، برای ایجاد هر رابطه جنسی سالم و درست، روابط میانفردی مثبت و عاملهای محیطی ضرورت دارند. در یک روش درمان اختلالات جنسی که به «مدیریت محرکها» معروف اســت، برهمین عاملها که در سلامت روانی جنسی حائز اهمیتاند، تأکید میشود. در این روش، برای ایجاد شرایطی تلاش میشود که به عملکرد جنسی سلامت بینجامد.
در این نکته که عوامل متعدد زیستی، روانی و اجتماعی بر چگونگی عملکرد جنسی تأثیر میگذارند، تردید نیست. در هریک از این حیطهها عاملهای مثبت و منفی زیادی بر هم، و بر وضعیت جنسی شخص اثر میگذارند( تعامل میکنند).
عاملهای مثبت و منفی مؤثر بر سلامت جنسی – به نقل از کتاب راهنمای درمان ناتوانیهای جنسی، ترجمة نیسان گاهان ( زیر چاپ، انتشارات رشد).
یکی از روشهایی که زن و شوهر برای سلامت جنسی خود میتوانند انجام دهند، آن اســت که فهرستی از شرایط یا عاملهای مثبت اثرگذار بر خود را تهیه کنند. برای مثال، هر یک میتوانند فضا و محیط، وقت دلخواه روز، خلق و خوی خود و همسر یا شرایط دلخواه محیطی (مانند نوع موسیقی خاصی که دوست دارند یا دکورخاص اتاق یا …) را مشخص کنند. سپس میتوانند تعداد عاملهای مثبت در هر بار رابطه جنسی را بیشتر و از عوامل منفی کم کنند.
سه متخصص روانشناس در کتابی با نام اوج لذت جنسی (ارگاسم) که در سال 2006 از سوی دانشگاه جان هاپکینز منتشر شد، در فصلی با عنوان« آیا لذت جنسی برای سلامتی خوب اســت؟» با اشاره به بررسیهای انجامشده نکات جالبی را آوردهاند که اشاره به بعضی از آنها آموزنده اســت:
در یک بررسی طولی از 1979تا 1983 در بریتانیا، مشخص شد خطر مرگ و میر در کسانی که رابطه جنسی بیشتری داشته و به اوج تجربة جنسی رسیدهاند، 50درصد کمتر از گروه گواه بود. در این بررسی منظور از رابطه جنسی، رسیدن به اوج لذت جنسی دو یا سه بار در هفته بوده اســت( در مقایسه با مردانی که کمتر از یک بار رابطه جنسی در ماه داشتهاند).
در بررسی دیگری در 1998، بین رابطه جنسی و کاهش خطر بیماریهای قلبی رابطهای دیده شد. محققان نتیجه گرفتهاند علت احتمالی آن اســت که طی تجربه جنسی، هورمونی در خون رها میشود که خطر بیماریهای قلبی را کم میکند.
حتی محققان نقش رابطه جنسی و رسیدن به اوج لذت جنسی و تعدیل استرس را هم بررسی کردهاند. در این بررسیها دیده شده که در هنگام رابطه جنسی، هورمون اکسیتوسین ترشح میشود که این هورمون یکی از هورمونهای اصلی در سازگاری و مقابله با فشارها و استرسهای روانی اســت. به همین دلیل نتیجه گرفتهاند کسانی که رابطه جنسی سالمی دارند، از نظر سلامت روانی و تأثیرپذیری کمتر از استرسها، وضعیت بهتری دارند. در هرحال آنچه بررسی شد تنها بخشی از مجموعة عظیمی از یافتههای علمی مربوط به سلامت روانی و سلامت جنسی بود که صرفاً هم از یک نگاه به موضوع پرداخته اســت. شاید همین مجموعه عظیم علمی بوده که کریستوفرپترسون، روانشناس مثبتگرای معاصر را به این نتیجهگیری رسانده که دفعات بیشتر رابطه جنسی، با شادکامی و رضایت بیشتر از زندگی مربوط و همبسته اســت(به کتاب مقدمات روانشناسی مثبتگرا منتشر شده به سال 2006 مراجعه شود).
کد مطلب: 393686
استفاده افراطی از اینترنت نشانه وجود مشکلات روانی اسـت؟
بخش دانش و فناوری الف،29 شهریور95
نتایج یک بررسی روی دانشجویان نشان میدهد استفاده افراطی از اینترنت میتواند حاکی از وجود مشکلاتی در سلامت روان آنان باشد.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۱
در این مطالعه میزان زمانی که 254 دانشجوی سال اول دانشگاه مکمستر در انتاریو به استفاده از اینترنت اختصاص میدهند مورد ارزیابی قرار گرفت. به گفته محققان کانادایی استفاده از اینترنت طی 18 سال گذشته تغییر قابل توجهی پیدا کرده اسـت به گونهای که تعداد بیشتری از افراد با استفاده از اینترنت کارهای خود را انجام میدهند و میزان زمان حضور در شبکههای اجتماعی بیشتر شده اسـت.
محققان کانادایی در ارزیابیهای خود روی این دانشجویان دریافتند 33 نفر از آنان به دلیل استفاده افراطی از اینترنت به آن اعتیاد پیدا کردهاند و 107 نفر دیگر نیز به گونهای دچار این مشکل هستند.
همچنین سلامت روان این دانشجویان مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد آنان در مدیریت کارهای روزمرهشان مشکل دارند و میزان افسردگی، اضطراب و عدم تمرکز در آنان بیشتر اسـت
کلمات کلیدی : دانش و فناوری+ اینترنت
نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.
به گزارش ایندپیندنت، جان دی. گارتنر،روانشناس بالینی اعلام کرده ترامپ «بهطرز خطرناکی بیماری روانی دارد و از نظر رفتاری نمیتواند رئیسجمهور باشد.»
وی معتقد است که ترامپ نشانههای «خودشیفتگی بدخیم» دارد که بر اساس تعریف ذکرشده در فرهنگ لغت روانپزشکی کمپبل، ترکیبی از خودشیفتگی، اختلال شخصیت ضداجتماعی، تجاوزگری و سادیسم است.
دکتر جولی فاترل، روانشناس بالینی هم در گفتگو با نیویورک دیلینیوز گفت خودشیفتگی در حقیقت یکی از معمولترین اختلالات روانی ترامپ است؛ «خودشیفتگی موجب اختلال در دیدن واقعیت خود میشود، درنتیجه نمیتواند از منطق برای متقاعد کردن شخص استفاده کند.»
او تاکید دارد: « 3 میلیون نفر تظاهرات کردند؛ وی واکنشی نداشت. مشاوران گفتند که این سیاست جواب نمیدهد؛ اما وی اهمیتی نداد.»
در روانشناسی خودشیفتگی یا نارسیسیسم بیانگر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشتهای درونی است. نارسیسیسم افراطی براساس خصیصههای روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بی حد و حصر شناسایی میشود و آن را نوعی اختلال روانی میدانند.
هیتلر و استالین نمونههایی از انسانهای خود شیفته بودند که با همین ویژگی به سوی رهبری جهان پیش میرفتند.
چند ماه قبل هم 3 استاد روانپزشک سرشناس امریکایی در نامهای به باراک اوباما، دربارۀ ثبات رفتاری ترامپ ابراز نگرانی کرده بودند.
هیلاری کلینتون، نامزد دمکراتها هم در جریان مناظرههای انتخاباتی هشدار داده بود که ترامپ «از نظر رفتاری صلاحیت» فرماندهی نیروهای نظامی امریکا را ندارد.
5454