مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دعای رفع ترس و وحشت در آیات و روایات

[ad_1]

دعای رفع ترس و وحشت شامل برخی از سوره های قرآن و برخی از آیات است. دعای ترس و وحشت در روایاتی از امامان نیز روایت شده است که شامل اذکار است.

چنانچه ترس و اضطراب بی مورد همراه با دلهره و دلشوره بر انسان غلبه کند و علت مشخص یا نامشخصی داشته باشد و یا اینکه انسان احساس عجیبی از ناامنی را داشته باشد همواره باید از خداوند استعانت بجوید.

دعای رفع ترس در آیات قرآن

  • برای دفع ترس و اضطراب و دلهره می توان آیات 45 و 46 سوره مبارکه الاسراء را که به کار بردن آنها خصوصا به جهت دفع ترس، اضطراب، دلهره، دلشوره و همچنین دفع دشمن بسیار موثر است قرائت نمود. این آیات شریفه حصاری محکم است:

«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿45﴾ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿46﴾»

  • هر کس با ایمان سوره مبارکه انسان را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن و با حال وضو بنویسد و در موم گیرد و با خود دارد از هر نوع خوف و فزع محفوظ ماند.
  • چنانچه شخصی از چیزی ترس داشته باشد مانند آن که از پادشاهی می ترسد یا از درنده ای وحشت دارد ذکر «یا مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ إِیاکَ نَعْبُدُ وإِیاکَ نَسْتَعِینُ» را ۱۱ مرتبه تکرار کند آن مانع برطرف خواهد شد.
دعای رفع ترس . دعای ریحتن ترس . دعای غلبه بر ترس
دعای رفع ترس

دعای رفع ترس در کلام پیامبر (ص)

در برکات این سوره سبا از رسول گرامی اسلام (ص) نقل شده: هر کس سوره «سبأ» را بنویسد و بر خود بیاویزد هیچ حیوان و جنبنده آزار دهنده ای به او نزدیک نمی شود و اگر نوشته این سوره را بشوید و از آن بنوشد و مقداری از آن را بر خود بپاشد، اگر از چیزی می ترسد، ایمنی یافته و ترسش می ریزد و اگر صورتش را با آن بشوید نیز ترس و هراسش از بین می رود

دعای رفع ترس در کلام امام علی (ع)

در الخصال از حضرت امیرالمومنین روایت شده است که قبل از خوابیدن و قرار گرفتن در رختخواب و فراش بگویید :

«أُعِیذُ نَفْسِی وَ دِینِی وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ مَالِی وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی وَ خَوَّلَنِی بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ عَظَمَةِ اللَّهِ وَ جَبَرُوتِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأْفَةِ اللَّهِ وَ غُفْرَانِ اللَّهِ وَ قُوَّةِ اللَّهِ وَ قُدْرَةِ اللَّهِ وَ جَلَالِ اللَّهِ وَ بِصُنْعِ اللَّهِ وَ أَرْکَانِ اللَّهِ وَ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ بِقُدْرَةِ اللَّهِ عَلَى مَا یشَاءُ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یدِبُّ فِی الْأَرْضِ وَ ما یخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ ما ینْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یعْرُجُ فِیها وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ»

و هر کس چنین کند خداوند او را از هر چه می ترسد پناه می دهد و پیامبر (ص) به آن حسنین علیهم السلام را تعویذ می فرمودند

دعای رفع ترس و تاثیر تربت امام حسین (ع)

سیّد ابن طاووس گوید: در کتاب مصباح الزّائر آورده‌ایم: هنگامى که امام صادق (ع) به عراق رفتند، مردم خدمت ایشان شرفیاب شدند و گفتند: مولاى ما، دانسته ‌ایم که خاک مرقد مطهّر حضرت امام حسین (ع) موجب شفا از هر بیمارى است؛ آیا وسیله ایمنى از هر ترسى هم مى ‌باشد؟ در پاسخ فرمود: «آرى، اگر کسى بخواهد از هر بیمى در امان بماند، تسبیحى که از خاک مرقد امام حسین (ع) ساخته شده است را بردارد و هنگامى که در بستر آرمید، آن را به دست بگیرد و سه بار دعاى لیلة المبیت را بخواند.

«أَمْسَیتُ اللَّهُمَّ مُعْتَصِماً بِذِمَامِکَ الْمَنِیعِ الَّذِی لاَیطَاوَلُ وَ لاَیحَاوَلُ‌ مِنْ شَرِّ کُلِّ غَاشِمٍ وَ طَارِقٍ مِنْ سَائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَ مَا خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ الصَّامِتِ وَالنَّاطِقِ‌ فِی جُنَّةٍ مِنْ کُلِّ مَخُوفٍ بِلِبَاسٍ سَابِغَةٍ وَ لاَءِ أَهْلِ بَیتِ نَبِیکَ‌ مُحْتَجِباً مِنْ کُلِّ قَاصِدٍ لِی إِلَى أَذِیةٍ بِجِدَارٍ حَصِینٍ الْإِخْلاَصِ فِی الاِعْتِرَافِ بِحَقِّهِمْ وَالتَّمَسُّکِ بِحَبْلِهِمْ‌ مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ فِیهِمْ وَ بِهِمْ‌ أُوَالِی مَنْ وَ الَوْا وَ أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا فَأَعِذْنِی اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَا أَتَّقِیهِ یا عَظِیمُ حَجَزْتُ الْأَعَادِی عَنِّی بِبَدِیعِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ‌ إِنَّا جَعَلْنَا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَیبْصِرُونَ‌»

سپس آن را بوسیده بر روى چشم بگذارد و بگوید:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ وَ بِحَقِّ صَاحِبِهَا وَ بِحَقِّ جَدِّهِ وَ أَبِیهِ وَ بِحَقِّ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ وَ بِحَقِّ وُلْدِهِ الطَّاهِرِینَ اجْعَلْهَا شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ أَمَاناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ سُوء»

دعای رفع ترس . دعا برای رهایی از ترس . دعای ریحتن ترس
دعای رفع ترس

نیز در حدیث دیگرى فرموده است: در هنگام برداشتن تربت بگو:

«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ طِینَةُ قَبْرِ الْحُسَینِ وَلِیکَ وَ ابْنِ وَلِیکَ اتَّخَذْتُهَا حِرْزاً لِمَا أَخَافُ وَ لِمَا لَا أَخَافُ»

هم چنین به سند دیگرى چنین روایت شده است :

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَخَذْتُهُ مِنْ قَبْرِ وَلِیکَ وَ ابْنِ وَلِیکَ فَاجْعَلْهُ لِی أَمْناً وَ حِرْزاً مِمَّا أَخَافُ وَ مِمَّا لَا أَخَافُ.»

روایت شده است که هر کس از زمام ‌دار یا شخص دیگرى مى ‌ترسد؛ اگر از منزل خود بیرون رود و به این کار مبادرت ورزد، [این کار] پناه او خواهد بود.

دعای رفع ترس در کلام امام باقر (ع)

ابوحمزه می گوید: امام محمدباقر (ع) به من فرمود: هرگاه پیشامدی برای تو رخ داد که موجب ترس و اندوه تو شد، به گوشه ای از خانه خود برو و بعد از خواندن دو رکعت نماز، هفتاد بار این دعا را بخوان:

«یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ‏ وَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ وَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»

(در نیت نماز می توانید بگویید: دو رکعت نماز نجات از غم و اندوه به جا می آورم قربۀ الی الله)

دعای رفع ترس در کلام امام صادق (ع)

امام صادق (ع) می‌فرماید: «در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» پناه نمی برد...»

حلبی می گوید: کسی به امام صادق (ع) عرض کرد وقتی تنها می شوم وحشت و اندوه مرا فرا می گیرد و آن گاه که میان مردم هستم چنین احساسی ندارم. حضرت به وی فرمودند: دستت را روی قلبت بگذار و بگو : «بسم الله» سپس دستت را بر قلبت کشیده و هفت بار بگو :«أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِی»

هر کس در هر شب و روز، سوره جمعه را قرائت نماید از آنچه می ترسد ایمنی می یابد و هر چیز خوفناک و ترسناکی از او دور می شود.

همچنین از ایشان روایت است: هر کس در قرائت سوره جمعه مداومت ورزد اجر عظیمی نصیب او خواهد شد و از هر چیزی که موجب ترس و خوف اوست ایمن می گردد.

سید بن طاووس از قول امام صادق (ع) نقل کرده است: «اگر نوشته سوره محمد را بشویند و از آب حاصل از آن بنوشند برای آرام شدن ترس و اضطراب مفید است»

امام صادق (ع) فرموده است: اگر انسانی که دچار اضطراب و ترس است، از آب نوشته سوره صافات، استحمام کند آرامش می یابد.

دعای رفع ترس . دعای ریختن ترس . دعای غلبه بر ترس و وحشت
دعای رفع ترس

از امام صادق (ع) برای دفع وحشت روایت شده است و نافع است :

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ بِاللَّهِ‏ وَ تَوَکَّلْتُ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ إِنَّهُ‏ مَنْ‏ یتَوَکَّلْ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ فَهُوَ حَسْبُهُ‏ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی کَنَفِکَ‏ وَ فِی جِوَارِکَ، وَ اجْعَلْنِی فِی أَمَانِکَ وَ فِی مَنْعِک»


دعای رفع ترس در کلام امام رضا (ع)

حضرت امام رضا (ع) فرمودند: هر کس از حادثه یا داهیه بزرگی بترسد و مال و جان او را تهدید کند و بخواهد در امان باشد پس بخواند سوره توحید و سوره نصر و این دعا را که جامع همه اسماء الحسنی است و بعد از خواندن هر ده اسم بگوید: «یا حافظ یا حفیظ یا رقیب یا قریب» ترس از وی برطرف می شود :

«الْمُتَکَبِّرُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ الْغَفَّارُ الْقَهَّارُ الْوَهَّابُ‏ الرَّزَّاقُ‏ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ‏ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ الْخَافِضُ الرَّافِعُ الْمُعِزُّ الْمُذِلُ‏ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْحَلیمُ‏ الْعَدْلُ‏ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ الْعَظِیمُ‏ الْغَفُورُ الشَّکُورُ الْعَلِی الْکَبِیرُ الْحَفِیظُ الْمُقِیتُ الْحَسِیبُ الْجَلِیلُ الْکَرِیمُ‏ الرَّقِیبُ‏ الْمُجِیبُ الْوَاسِعُ‏ الْحَکِیمُ‏ الْوَدُودُ الْمَجِیدُ الْمَاجِدُ الْبَاعِثُ الشَّهِیدُ الْحَقُ‏ الْوَکِیلُ‏ الْقَوِی‏ اَلمَتینُ الْوَلِی الْحَمِیدُ الْمُحْصِی الْمُبْدِءُ اْلْمُعِیدُ الْمُحْیی الْمُمِیتُ‏ الْحَی الْقَیومُ‏ الْواحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْقادِرُ القاهِرُ الْمُقْتَدِرُ الْمُقَدِّمُ الْمُؤَخِّرُ الْأَوَّلُ‏ الْآخِرُ الظَّاهِرُ الْباطِنُ‏ الْوَلیُّ الْمُتَعَالِی‏ الْبَرُّ التَّوَّابُ‏ اَلمُنعِمُ الْمُنْتَقِمُ الْعَفُوُّ الرَّءُوفُ‏ مالِکُ الْمُلْکِ‏ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ الْمُقْسِطُ الْجَامِعُ‏ الْغَنِی‏ الْمُغْنِی الْمَانِعُ الضَّارُّ النَّافِعُ النُّورُ الْهَادِی الْبَدِیعُ الْبَاقِی الْوَارِثُ الرَّشِیدُ الصَّبُورُ»

دعای رفع ترس در اذکار

هر که 1500 بار هر روز بخواند از ترس و پریشان احوالی ایمن بود و قرب حق تعالی یابد و صاحب یقین گردد:

«یا واحِدُ تَوَحَّدتَ بِالوَحدانِیَّةِ والوَحدانِیَّةُ فی وَحدانِیَّةِ وَحدانِیَّتِکَ یا واحِدُ»


گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و …ذکر آرام بخشدعای آرامش اعصابدعاهای آرامبخشدعاهای آرامش بخشذکرهای آرامبخشذکرهای تعریف عجایب در بهشت زهرا در غسال خانه دهان پر از …دعا برای رفع بلا و سختی ، سفارش شده از امام سجاد ع ازدواج حضرت محمد ص با حضرت خدیجه س بـــــــاغ دعــــا جهت توانگری در شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت مرتبه سوره حمد و آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ …آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمالدر لیله المبیت چرا مشرکان حضرت علیع را به شهادت نرساندند؟ ازدواج در ربیع الاول و خواص سوره ها ،انواع دعا ،انواع نمازفضیلت و خواص سوره طلاق در بیان آیه من یتق الله هر کس تقوای الهی پیشه کند و از گناه گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعجگنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج دوست محترم اندیشه مهدویت، به طور المصباحبله جریان خواب فرعون و معبران و کاهنان از مبرزترین و ملموس ترین این قضایا است آنجایی تاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و روان آکا ذکر آرام بخشدعای آرامش اعصابدعاهای آرامبخشدعاهای آرامش بخشذکرهای آرامبخشذکرهای آرام بـــــــاغ دعــــا جهت توانگری در شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت مرتبه سوره حمد و مرتبه تعریف عجایب در بهشت زهرا در غسال خانه دهان پر از کرم پیرزن دعا برای رفع بلا و سختی ، سفارش شده از امام سجاد ع ازدواج حضرت محمد ص با حضرت خدیجه س در آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ شهر سوال با عرض سلام مسائل زیادی درباره امام زمان عج وجود دارد و در این جا قصد این نبوده که با ایات تاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت برگرفته خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمال در لیله المبیت چرا مشرکان حضرت علیع را به شهادت نرساندند؟ ازدواج در ربیع الاول و خواص سوره ها ،انواع دعا ،انواع نماز فضیلت و خواص سوره طلاق در بیان آیه «من یتق الله» هر کس تقوای الهی پیشه کند و از گناه دوری گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج دوست محترم اندیشه مهدویت، به طور کلی المصباح بله جریان خواب فرعون و معبران و کاهنان از مبرزترین و ملموس ترین این قضایا است آنجایی که مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان است که


ادامه مطلب ...

تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیه

[ad_1]
نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

عصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات متعدد می‌باشد. لکن اهل سنت و کسانی که مقام امامان را در حد یک حاکم عالم دینی تنزل دادند، برای اثبات مدعای خود یعنی عدم عصمت ائمه اطهار به روایاتی تمسک می‌کنند که امامان در آنها خودشان را معصوم و دور از خطا و گناه وصف نکرده بلکه به آن نیز اعتراف می‌کنند که در اینجا به تحلیل این روایات و نقد استناد مخالفان (1) می‌پردازیم.
فلاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعد فانی لستُ فی نفسی بفوق اَن أخطی و لا آمنُ ذلک من فعلی. (2)
همچنین طراحان شبهه به دعای شریف حضرت استناد کردند که حضرت در دعا می‌فرماید:
اللهم اغفرلی ما انت اعلم منی فان عُدتُ فعُد علیّ بالمغفرة اللهم اغفرلی ما وأیتُ من نفسی و لم تجدله و فاء عندی اللهم اغفرلی ما تقربتُ به الیک ثم خالفه قلبی، اللهم اغفرلی رمزات الألحاظ و سقطات الألفاظ و شهوات الجنان و هفوات اللسان. (3)

تحلیل و بررسی

در نقد شبهه مزبور نکات ذیل در خور تأمل است:

الف. مخالفت با آیات و روایات نبوی

برحسب این نصوص قرآنی و روایی امام باید معصوم باشد و در خصوص حضرت علی (علیه السلام) آیات و روایات صریح و شفاف است. بنابراین اگر با یک یا چند مورد مواجه شویم که برخلاف عصمت دلالت می‌کند به تبیین و توجیه آن باید بپردازیم.
اما اگر کسی از همان ابتدا حضرت علی (علیه السلام) را در ردیف سه خلیفه اول بلکه نازل‌تر از آنها (چنان‌که اکثر اهل سنت بر آن باورند) قرار دهد و آیات متعدد و روایات کثیر عصمت اهل بیت را نادیده انگارد، چنین شخصی بر خلاف آیات و روایات مشی نموده و داوری و تحلیل خود را بر ظواهر چند روایت مبتنی کرده که آنها نیز توجیه عقلایی دارند.

ب. کلام حضرت بیان یک اصل کلی و نه شخصی

درباره کلام حضرت علی (علیه السلام) و درخواست از مردم برای ارائه مشورت و سخن حق با این دلیل که حضرت از خطا مصون نیست، باید گفت با مطالعه کامل خطبه مزبور روشن می‌شود که حضرت آن را در جریان جنگ صفین برای اصحابش تلاوت ‌فرمود که در آن هنگام فردی به ستایش و تمجید حضرت- که از آن بوی تملق و چاپلوسی برمی‌آمد- پرداخت. حضرت که از ثنا و تعریف‌ها خوشش نمی‌آمد در جواب وی فراز فوق خطبه را ایراد فرمود و خاطرنشان ساخت که مردم به جای ثناگویی از حاکم باید به ارائه سخن و راهکار حق و منطقی و مشورت عادلانه روی آورند؛ چراکه حاکم به این راهکار نیازمند است، البته چون حضرت خود عنوان حاکم را دارا بود و از جهت اخلاقی خود را برتر از دیگران نمی‌دانست، به شخص خود اشاره کرد که من نیز از این خطا و نیاز به مشورت مستثنا نیستم. اما در واقع مقصود حضرت مذمت و ثناگویی از حاکم و بیان یک اصل کلی برای حاکمان درباره لزوم مشاوره با مردم است. اما شخص حضرت از ارتکاب خطا پاک و مبرا و به تبع آن نیز به مشاوره نیاز نداشت. دلیل بر این مطلب نصوص و تصریحات حضرت بر عصمت خود نیاز به مشورت به دلیل آگاهی و علم تام و جامع به ابعاد و زوایای حکم و موضوع است.

ج. امکان صدور خطا در صورت عدم یاری خدا

مخالفان عصمت و به تعبیری طرفداران صدور خطا و گناه از امامان باید به روایاتی استشهاد کنند که آنها بر صدور، فعل معصیت و خطا از امامان به صورت شفاف دلالت کنند. لکن خطبه حضرت در نهج‌البلاغه تنها و نهایت بر مکان و طبیعت انسانی حضرت دلالت می‌کند که سرشت آن به گونه‌ای است که اگر به خود واگذار شود، منشأ صدور خطا و گناه می‌تواند باشد. واژه «فی نفسه» در فراز «فانی لستُ فی نفسی بفوق اَن أخطا»، کاملاً بر این مدعا دلیل و شاهد است. اما اینکه آیا نفس و طبیعت حضرت بر چنین شاکله‌ای باقی مانده است یا نه؟ می‌توان جواب آن را در فراز بعدی یافت.
خوشبختانه حضرت در ادامه تصریح می‌کند که نفس من که چنین شاکله‌ای هم به عنوان انسان دارد، اما لطف و عنایت الهی شامل حال من شده و لذا من از گرد خطا پاک و مبرا هستم، «الّا اَن تکفی الله من نفسی». این استثنا بر طبیعت انسانی حضرت ناظر است و آن یعنی امکان صدور خطا را استثنا می‌کند.
متأسفانه طراحان شبهه فوق در این استناد به مغالطه حذف و تقطیع روی آورده و ادامه و استثنا را مورد لحاظ و توجه قرار ندادند.

د. نصوص دیگر حضرت دال بر عصمت

در نکته پیشین اشاره رفت که خطبه فوق نهایت بر طبیعت و امکان صدور خطا و نه وقوع آن دلالت می‌کند و اضافه شد که این امکان نیز با فراز دیگر حضرت نفی و رد شده است. از حضرت روایات دیگری وارد شده که بر عصمت حضرت و عدم صدور خطا دلالت می‌کند که اشاره می‌شود. حضرت در خطبه مزبور هرچند از حاضران می‌خواهد که رأی و مشاوره خود را از وی دریغ نورزند، لکن در جای دیگر تصریح می‌کند که اصلاً وی به مشاوره نیازی ندارد، چرا که باب جهل و خطا در وی بسته است. چنان‌که در پاسخ عتاب و گلایه طلحه و زبیر مبنی بر عدم مشاوره حضرت با آنان فرمود:
ام ایّ حق رفعه الیّ احدٌ من المسلمین ضعفتُ عنه ام جهلتهُ ام اخطأت بابه؟ ... و لا وقع حکم جهلتُه فأستشیر کما و اخوانی المسلمین و لو کان ذلک لم ارغب عنکما و لاعن غیرکما. (4)
حضرت بعد از کشته شدن طلحه و زبیر درباره عدم تردید خود درباره شناخت حق می‌فرماید:
ما شککتُ فی الحق مذ أریته ... من وثق بماء لم یظمأ. (5)
حضرت درباره عصمت و عدم صدور کذب و گمراهی فرمود:
ما کَذبتُ و لا کُذِبتُ و لا ضللتُ ولاضلل بی. (6)

اعتراف امامان به گناهان در ادعیه

یکی از تقریرهای شبهه انکار عصمت امامان دعاهای مختلف امامان است که در آنها ائمه به گناهانی اعتراف نمودند. (7)

تحلیل و بررسی

در تحلیل این شبهه باید گفت امروزه مباحث معناشناختی و شناخت زبان یکی از مباحث مهم علوم انسانی است که به دلیل اهمیت و ارتباط بحث زبان با آموزه‌‌ها و نصوص دینی در علم فلسفه دین و دین‌پژوهی و تفسیر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. اینکه زبان دین چیست یا آیا همان زبان عرفی است یا زبانی متفاوت با عرف؟ تفاوت آن چیست؟ قدر متیقن این است که زبان دین خصوصاً زبان قرآن تفاوت ماهوی با زبان عرف ندارد، و مانند زبان عرف بر استعاره، کنایه، تعلیم و مبالغه مشتمل است در عین حال حاوی معانی بلند و ژرفی است که در زبان عرف وجود ندارد.

الف. تفسیر عرفانی

زبان دعا نوعی خاص‌تر از زبان دین که آن در حقیقت زبان واسطه ارتباط دعاکننده با خداوند و معبود و عالم قدسی و فراطبیعی است. دعاکننده خود را در برابر آفریدگار و هستی‌بخش بی‌نهایت می‌بیند که خود موجود وابسته و متقوم در هر لحظه به آن وجود قدسی است، لذا در این میان نسبت خود با خداوند را نسبت قطره با دریا می‌یابد که وظیفه‌اش عبادت و فرمان‌برداری از آن معبود فیّاض است و هر قدمی که در این مسیر برمی‌دارد آن را رضای محبوب و معبود و به تبع آن پیروزی و موفقیت خود و بالعکس هر فعل و لحظه‌ای که موجب دوری از مقصد و معبود خودش شود، آن را خسران و گناه جبران‌ناپذیری برای خود می‌داند، هرچند که در قالب شریعت آن گناه و معصیت تلقی نگردد. عارفی که نه تنها گناهان بلکه مکروهات و بالاتر از آنها بعض مباح‌ها را هم به منظور انجام مستحبات و واجبات، ترک می‌کند، انگیزه‌اش نیل به مقصد نهایی خود و پیوستن به دریای بی‌کران الهی است که در اصطلاح عرفان از آن به «فناء» تعبیر می‌شود. چنان‌که گفته‌اند: «حسنات الأبرار، سیئات المقربین».
شخصیتی چون علی‌ (علیه السلام) که سرآمد عارفان و بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشرف مخلوقات است تمام هستی وجود خود را در راه نیل به مقصود و کمال غیرمتناهی خداوند می‌خواهد صرف کند و هر فعل و حرکتی و سخنی که او را نه تنها از آن مقصد دور کند، بلکه باعث کند یا توقف سیر و حرکت گردد (مثل مباحات)، از منظر حضرت، خطا، لغزش و گناه محسوب می‌شود و لذا حضرت با زبان دعا به استغفار و آمرزش روی می‌آورد.
از این رو نه یک و دو دعا بلکه دعاهای متعددی نظیر دعای کمیل و صباح از حضرت در این مقام وارد شده است که زبان آنها، زبان دعا و آمرزش از مکروهات و اباحاتی است که نه گناه در قالب شریعت بلکه گناه در قالب عرفان و انسان کامل به شمار می‌آید. (8)

ب. تفسیر تعلیمی و تربیتی

وجه دوم اینکه امامان در دعاهای خود در مقام تعلیم و یاد دادن جگونگی ذکر دعا و ارتباط با خداوند برای دیگران بودند، آنان به طور غیرمستقیم می‌خواستند به انسان‌های گناهکار تعلیم دهند که با اعتراف به گناهان خود و یادآوری آنها به صورت متناوب دل را از سیاهی و کدورت‌ها پاک نموده و به سوی نور و روشنایی حرکت می‌دهد. برخی این پاسخ را غیرقانع‌کننده می‌دانند. (9)

ج. حمل بر استغفار دفعی

برخی از معاصران در تحلیل و توجیه اعترافات امامان نوشتند:
"استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است، یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه می‌شود نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است، مَثَل آن مَثَل کسی است که پارچه‌ای برای آینه شفاف آویزان می‌کند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه‌ی غبار گرفته‌اش دستمال می‌کشد تا غبار آن را بزداید. (10)"

د. استغفار از گناهان امت

نکته دیگری که می‌توان از بعض روایات استفاده کرد (11) اینکه: آن بزرگواران خود معصوم و مبرا از گناه بودند، لکن از آنجا که مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبر معنوی امت مسلمانان بودند و به نوعی هدایت و رشد مردم به آنان واگذار شده بود، هرچند در زمینه هدایت برای امامان مجال و بستر لازم فراهم نشد، لکن با این وجود آنان احساس مسئولیت می‌نمودند و خطا و تقصیر مردم را خطا و گناه خود تلقی و از آن برای خداوند استغفار و آمرزش می‌طلبیدند. چنان‌که اگر فرزند کوچک انسان مرتکب خطا و تقصیری شود، والدین وی ضامن و از کسی که خطا بر او واقع شده، طلب پوزش و رحمت می‌نمایند، پیامبر و امامان نیز پدر امت اسلام بودند. (12)
مؤید این نکته و تفسیر، پاسخ امام صادق (علیه السلام) از نسبت گناه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه شریفه: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ» (13) است که فرمود:
"برای حضرت گناهی نبود ولکن خداوند برای حضرت تضمین نموده که گناهان شیعه علی (علیه السلام) را بیامرزد، اما گناهان شیعیان را بر وی حمل نمود، آن‌گاه آنها را بخشید. (14)"
بنابراین استغفار امامان مانند استغفار و آمرزش پدران از امت خودشان بوده است که با چشم بصیرت و وجود نورانی خود گناهان امت را مشاهده و از حق متعال، مغفرت می‌خواستند.

هـ عدم امکان حمل بر ظاهر دعاها

اگر طراحان شبهه اعم از سنی و شیعه که به حضرت علی (علیه السلام) ارادت می‎‌ورزند، اصرار کنند که زبان دعا با زبان عرفی فرقی ندارد و حضرت در ادعیه خود نه به تعارف و تواضع بلکه بر حقیقت سخن گفته و به ارتکاب خطا یا معاصی- العیاذ بالله- اعتراف نموده است، در اینجا از آنان سؤال می‌کنیم موضع شما درباره تفسیر دعاهای مشابه موارد ذیل چیست؟ مانند دعای امام علی (علیه السلام):
الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر. (15)
ولاتعاجلنی بالعقوبة علی ما عملتُه فی خلواتی من سوءِ فعلی و اسائتی. (16)
دعای معروف عرفه امام حسین (علیه السلام):
ولولا سترک ایّای لکنتُ من المفضوحین. (17)
امام عارفان سجاد (علیه السلام):
الهی ألبستنی الخطایا ثوب مذلتی و امات قلبی عظیمُ جنایتی. (18)
آیا فرد منصف اعم از شیعی و سنی می‌تواند ملتزم شود که العیاذ بالله هوای نفس امام علی (علیه السلام) بر عقلش غالب، معاصیش از طاعتش بیشتر است؟! آیا اگر پرده‌پوشی خداوند نبود، امام حسین (علیه السلام) از مفتضحان بین عام و خاص می‌شد؟! آیا امام سجاد- که دائم در سجده و نماز بود- جنایاتش قلب و دلش را میرانده بود؟!

و. نقض در دعاهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

باز اگر مخالف بر حمل ظاهر دعاها در روایات ائمه اصرار ورزد و با توسل به آنها عدم عصمت امامان را ثابت کند، از او درباره تفسیر دعاهای وارد شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دال بر اعتراف به گناه سؤال می‌کنیم، مانند:
أنت الجواد و أنا البخیل. أنت الغافر و أنا المسیئی. (19)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعای مجیر حدود نود مرتبه ذکر «اجرنا من النار» (20) و در دعای جوشن کبیر ذکر «الغوث الغوث خلّصنا من النار» (21) را یکصد مرتبه تکرار می‌کند.
آیا فرد شیعی و سنی می‌تواند چنین دعاهایی را بر ظاهر آن حمل و تفسیر کند؟! اگر زبان دعای پیامبر تفسیر خاصی دارد، باید شاگرد و دست‌پرورده وی یعنی حضرت علی (علیه السلام) و سایر امامان غیر آن باشد؟!

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: احمد کاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، صص 24 و 81؛ سروش، بسط تجربه دینی، ص 279.
2. نهج‌البلاغه، خطبه 207، فیض اسلام، ص 687.
3. همان، خطبه 77، ص 176.
4. نهج‌البلاغه، خطبه 196، فیض‌الاسلام، ص 656.
5. همان، خطبه 4.
6. همان، حکمت: 176.
7. آلوسی، تفسیر روح‌المعانی، ج12، ص 26، ذیل آیه 33 سوره احزاب.
8. ر. ک: کشف‌الغمة، ج3، ص 46.
9. ابن ابی‌الفتح الأرملی در کشف الغمة، ج3، ص 46؛ وی خاطرنشان می‌سازد که شبهه اعترافات امامان بر نفس وی مطرح و جواب آن را نیافته با سیدبن طاووس در میان گذاشتم، وی مسئله تعلیم و تربیت را متذکر شدند که برای من قانع‌کننده نبود. و نیز: جوادی‌آملی، ادب فنای مقرّبان، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص 262.
10. جوادی‌آملی، ادب فنای مقربان، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص 263.
11. تفسیر مجمع‌البیان، ج9، ص 189؛ ذیل آیه 4 فتح؛ بحار، ج68، ص 24؛ ادب فنای مقربان، ج3، ص 263.
12. «أنا و علیّ ابوا هذه الأمة»، (بحار، ج23، ص 259).
13. فتح: 2.
14. بحار، ج17، ص 76.
15. مفاتیح‌الجنان، دعای صباح.
16. همان، دعای کمیل.
17. همان، دعای عرفه.
18. همان، مناجات خمس عشرة، مناجات اول.
19. همان، دعای یستشیر؛ کفعمی، المصباح، ص 286.
20. همان، دعای مجیر.
21. همان، دعای جوشن کبیر.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیهعصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات متعدد می‌باشد لکن اهل سنت و تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیهنویسنده محمدحسن قدردان قراملکی عصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات معارف اسلامی جوابیه ای بر رد عصمت و علم غیب ائمه ع و عصمت امامان را روایات، ادعیه و امامت و عصمت ندارد و این موضوع با ادله عصمت امامان ع از منظر آیات و روایات پرسمان ادلهعصمتامامانعادله عصمت امامان انجام می گیرد نه فقط با روایات نبی و با اثبات امامتشان عصمت پیامبران و امامان ع، جبری یا اختیاری؟عصمت پیامبران و امامان شما در خصوص رابطۀ عصمت انبیاء و امامان ع با ادعیه و عصمت امام عصمتاماماین نیز محقق نمی شود مگر با عصمت امام زیرا خواهد شد و امامان متعددی ادعیه و زیارات قرآن و عصمت امامان معصومعآنان بر این عقیده از راه عقل و… قرآن و عصمت امامان و اطلاق آن جز با عصمت ادعیه و تفاوت عصمت امامان با پیامبران؟ مرکز ملی …تفاوتی که بین عصمت امامان با پرسشگر گرامی با سلام و بر اساس روایات متعدد فرق میان تعارض و تزاحم چیست؟ گنجینه …گفتنی است؛ تعارض و تنافی میان دو دلیل دارای وحی، نبوت و عصمت روایات و عصمت پیامبران در قرآن موسسه تحقیقات و نشر …عصمتپیامبراندرقرآنادعیه و زیارات ، منحصر در پیامبران و امامان نیست بلکه عصمت شرط پیامبرى عصمت با متن کامل مطلب در ادامه دعا این پایگاه در راستای معرفی و ترویج مکتب دعایی قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم دانلود کتب فرهنگی مذهبی گزیده فعالیت‌‌ها و آثار علمی علامه عسکری به زبان عربی مئة و خمسون صحابى مُختلَق سه جلد آیه وکل شیئ احصیناه فی امام مبین به چه معناست؟ ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی باشد و مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به کیهان نهاوند روشهای اهل بیت در مبارزه با جریان‏هاى انحرافى‏ مبارزه اهل بیت‏ علیهم السلام با جریان‏هاى فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و پیشنهاد اگر مرکز مستقل تحت نظر وزیر آموزش و پرورش برای مدیریت راهبردی آموزش عمومی قرآن با حضور نرگس آباده توجه به تاثیر ارائه بازخورد در مسابقات و به کار بستن آن در جهت شناخت بهتر فرد چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوال جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور کرده و


ادامه مطلب ...

مراقب باشیم، دل پدر و مادرمان را نشکنیم + روایات تکان دهنده

مراقب باشیم، دل پدر و مادرمان را نشکنیم + روایات تکان دهنده

در دین اسلام بر نیکی کردن به والدین و نگه داشتن احترام پدر و مادر بسیار تاکید شده و آزردن آن‌ها عواقب خطرناکی در پی خواهد داشت. در این نوشتار به نتایج و عواقب آزردن والدین از سوی فرزندان بر اساس احادیث و روایات دینی اشاره می‌شود.

نیکی به والدین نیکی به پدر و مادر عاق والدین احترام به پدر و مادر

عقوق والدین امری خطرناک است که باید به شدت از آن پرهیز کرد؛ چرا که دارای آثار وضعی بر زندگی انسان است. البته پدر و مادری هم که موجب شوند فرزند سر بر طغیان بردارد و موجبات عقوق خویش را فراهم آورد، از گرفتاری در امان نیستند؛ چرا که آنان نیز وظیفه‌ای خطیر در قبال فرزندان خویش دارند. ولی وقتی شرایط قابل تغییر نیست، فرزندان که نوعاً از اعصاب قوی تری برخوردارند، باید به گونه‌ای رفتار نمایند که خدای ناکرده موجبات ناراحتی و نارضایتی واقعی والدین را فراهم نیاورند.

نیکی به والدین نیکی به پدر و مادر عاق والدین احترام به پدر و مادر

معنای عاق والدین

عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بد‌ترین نوع قطع رحم است.

علامه مجلسی در شرح کتاب اصول کافی درباره معنای عاق والدین می‌نویسد: «عقوق والدین به این است که فرزند، حرمت آن‌ها را رعایت نکند و بی‌ادبی کند و آن‌ها را به سبب گفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت کند و در چیزهایی که منع شرعی و عقلی ندارد، از آن‌ها نافرمانی کند؛ چه اینکه در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که کمترین ناسپاسی والدین، گفتن «اُف» است. نگاه تند به پدر و مادر، محزون ساختن آن‌ها و ترک وظایف حتمی در قبال آن‌ها مثل برآورده نساختن نیازهای مالی والدین در صورت نیاز نیز از موارد عاق شدن فرزندان معرفی شده است. به بیانی هر کاری که موجب ایذا و اذیت والدین گردد، به معنای عاقّ والدین است، مگر در مواردی که تکلیف واجب یا حرامی باشد و به انسان دستور مخالفت با آن را بدهند (اسفتائات از آیت الله مکارم شیرازی)

نیکی به والدین نیکی به پدر و مادر عاق والدین احترام به پدر و مادر

وظایف فرزندان نسبت به والدین

در نهج البلاغه تاکید شده است: همانا فرزند را به پدر و پدر را به فرزند حقّی است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت کند و حق فرزند بر پدر آنکه نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند و او را قرآن بیاموزد. (نهج البلاغه ترجمه دشتی، ص: ۷۲۷)

نیکی به والدین

در روایتی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: نیکی رساندن به پدر و مادر واجب است و هر‌گاه مشرک باشند نه ایشان را و نه دیگری را در معصیت خدا فرمان برداری مکن چون برای مردم در مورد گناهکاری خدا فرمان برداری نیست (خصال ترجمه مدرس گیلانی، ج۲، ص: ۲۳۴)

احسان به والدین

امام صادق (ع) فرمود: احسانِ به والدین این است که وقتی چیزی از تو می‌خواهند آن‌ها را به زحمت نیندازی؛ گرچه بی‌نیاز هستند، حاجت آنان را برآور.

احسان به والدین آثار متعددی داردکه ما در اینجا چند نمونه از احادیثی در این زمینه را ذکر می‌کنیم: احسان به والدین بالا‌ترین مصداق صله رحم است و عمر را طولانی می‌کند. (بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۸۰)
در روایتی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: نیکی کنید با پدرانتان تا به شما نیکی کنند پسرانتان.

بعضی‌ها فکر می‌کنند که عاق والدین یعنی اینکه حتما پدر و مادر نفرین بکنند تا مورد عاق والدین واقع بشوند ولی نمی‌دانند که بسیاری از مشکلات زندگیشان به خاطر عاق بودنشان است. امیرالمومنین (ع) می‌فرمایند: هرکس پدر و مادر خود را غمگین کند عاق والدین است.

عاق والدین قابل بخشش است

گناه عاق والدین مانند گناهان دیگر قابل بخشش است. اگر والدین زنده هستند، می‌توان با عذرخواهی و احسان، گناه گذشته را جبران کرد و اگر از دنیا رفته‌اند، با طلب مغفرت و دادن خیرات و صدقات می‌توان رضایت آن‌ها را جلب کرد. در این صورت اثر وضعی گناه از بین خواهد رفت.

احترام به پدر و مادر عاق والدین نیکی به پدر و مادر نیکی به والدین


ادامه مطلب ...

تقابل دیدگاه وهابیت تکفیری در حرمت تکفیر اهل قبله با آیات و روایات

[ad_1]

چکیده

از دیدگاه قرآن کریم، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را به کفر و شرک متهم سازد و به این بهانه متعرض جان و مال او شود؛ بلکه اگر کسی اظهار اسلام کرد، بر مسلمانان واجب است که با آغوش باز سخنش را بپذیریند و او را مسلمان بدانند. از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که گفتار و حال ظاهری افراد، معتبر است. و اگر کسی کوچک‌ترین نشانه‌ای از خود مبنی بر مسلمان بودن؛ مثل سلام کردن، نشان داد باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محترم است.
قرآن کریم صراحتاً به مسلمانان دستور داده است که از به کار بردن کلمه‌ی «یا کافر» برای برادر مسلمان خود، خودداری نمایند.
طبق روایات صحیحی که در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد، هر کس برادر خود را کافر خطاب کند، انگار که او را کشته است، در خون او شریک است و این کفر، به خود او بر می‌گردد، اما وهابی‌ها بدون هیچ دلیل و مدرکی تمام مسلمانان را تنها به بهانه‌ی توسل و استغاثه، کافر، مشرک و محدور الدم می‌دانند. طبق مدارکی که در کتاب‌های وهابیت وجود دارد، محمد بن عبدالوهاب دو خصلت مهم داشته است:
1. تکفیر تمام اهل زمین.
2. جرئت زیاد در ریختن خون افراد بی‌گناه.
آن‌ها حتی مدعی شده‌اند که اگر کسی، از خاندان محمد بن عبدالوهاب اطاعت نکند، راهی دوزخ خواهد شد. و این تفکر با آیات و روایات معتبر السند در تضاد است.

بیان مسئله و قلمرو تحقیق

سال‌هاست که آشوب و ناامنی، بسیاری از کشورهای اسلامی را فراگرفته است. گروهی با تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، خون آنان را مباح دانسته و به بهانه‌ی وجود شرک و بدعت در دیگر مذاهب، اسلحه به دست گرفته و مسلمانان را قتل عام می‌کنند و جالب این است که آن‌ها خود را تنها فرقه‌ی بر حق و دیگر مذاهب را باطل پنداشته و کشتار پیروان آنان را واجب می‌دانند و قربة الی الله آنان را به قتل می‌رسانند.
در این تحقیق به دنبال اثبات این مسئله هستیم که از نظر قرآن و روایاتی که خود تکفیری قبول دارند «تکفیر و کشتن هیچ مسلمانی جایز نیست و خون، مال و ناموس هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری کند، محترم است.»
سپس در ادامه از کتاب‌هایی که مورد تأیید محمد بن عبدالوهاب و علمای سرشناس وهابی می‌باشند، ثابت خواهیم کرد که آن‌ها مردمی را که از مذهب وهابیت پیروی نمی‌کنند کافر و محدور الدم می‌دانند و این دیدگاه آن‌ها در تقابل مستقیم با قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد.

اهمیت تحقیق

آرامش و امنیت در هر کشوری سنگ‌بنای هر نوع پیشرفت دنیوی و اخروی است. دین اسلام برای آرامش و امنیت، اهمیت زیادی قائل شده و برهم زننده‌ی آن را محارب و مفسد فی‌الأرض خوانده است. از طرف دیگر بسیاری از تکفیری‌ها، آگاهی کامل از باورهای اصیل اسلامی ندارند و بر این باورند که اندیشه‌ی تفکیر، باوری است اسلامی و قرآنی.
از این رو بر ماست که با استدلال به آیات قرآن و روایات مورد قبول خود آنان، این باور را تصحیح و به آرامش و امنیت جامعه‌ی اسلامی کمک نماییم.
پیش از ورود به اصل بحث، برای تبیین مسئله، توضیح برخی واژه‌های کلیدی این مقاله ضروری است.

اسلام و مسلمان:

«اسلام» در لغت به معنای تسلیم شدن و صلح است و «مسلمان» کسی است که دین مبین اسلام را پذیرفته باشد و خود را تسلیم فرمان‌های خدا و پیامبرش بداند، (2) اما از نگاه شرع و اصطلاحی که اهل سنت و وهابیت قبول دارند؛ «مسلمان کسی است که با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دهد، نماز را اقامه کرده، زکات واجب خود را پرداخت نماید، در ماه رمضان روزه بگیرد و در صورت قدرت به زیارت خانه‌ی خدا برود.» (3)
طبق روایاتی که در معتبرترین کتاب‌های اهل سنت پس از قرآن وارد شده است، هر کس با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف کند و عملاً نماز بخواند و زکات پرداخت کند، مسلمان است و جان و مالش محترم و محفوظ است.» (4) و در روایت دیگری نقل شده است: «هر کس بگوید «لا اله ‌الا الله» و تنها با زبان بر وحدانیت خداوند شهادت دهد، برای اثبات مسلمان بودن و حفظ جان و مالش کفایت می‌کند.» (5)

وهابیت:

وهابیت، فرقه‌ای است نو ظهور که در تابستان سال (1157 ق) در منطقه درعیه (سیزده کیلومتری شمال غربی شهر ریاض) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود تشکیل شد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب و امیرمحمد بن سعود، پیمان بستند که براساس آن، حکومت و قدرت سیاسی، نسل اندر نسل در اختیار آل سعود (خاندان محمد بن سعود) و رهبری مذهبی و دینی در اختیار آل الشیخ (خاندان محمد بن عبدالوهاب) باشد و هر دو طایفه، همواره از همدیگر پشتیبانی کنند. (6)
وهابیت سه دوره در شبه جزیره‌ی عربستان حکومت کرده است که حکومت اول آن‌ها در سال (1233 ق) با دستگیری عبدالله بن سعود به دست ابراهیم پاشا پسر محمدعلی پاشا - حاکم عثمانی مصر و گردن زدن او در میدان بایزید استانبول، در عهد سلطان محمود خان عثمانی پایان یافت.
دوره دوم این حکومت در سال (1236 ق) با تصرف منطقه‌ی درعیه توسط ترکی بن عبدالله تشکیل و با کشته شدن او در سال (1249 ق) به دست پسر عمویش - مشاری بن عبدالله - جنگ قدرت میان خاندان آل سعود بالا گرفت تا این که در سال (1263 ق) طومار دومین حکومت وهابیت به دست آل رشید پیچیده شد.
حکومت سوم وهابیت با تصرف شهر ریاض در سال (1319 ق) توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن مشهور به «ابن سعود» و ملقب به «شاهین صحرا» آغاز و تا امروز در خاندان او دست به دست می‌شود.
وهابی‌ها اعتقادهای ویژه‌ای دارند که آنان را از سایر مسلمانان متمایز می‌کند، از جمله این که تمام مسلمانانِ غیر از خود را کافر می‌دانند، هرگونه استغاثه، توسل و تبرک به قبور انبیاء و صالحین را شرک می‌پندارند، از سفر برای زیارت انبیاء و صالحین، ساختن گنبد و بارگاه، گذاشتن شمع بر روی مقابر، جشن گرفتن برای تولد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و... جلوگیری می‌کنند و انجام دهنده آن را کافر و محدور الدم می‌دانند. اما مهمترین تفاوتی که آنان با سایر مسلمانان دارند، فهم آنان از توحید است. آنان معتقد هستند که فهمشان از توحید سبب نجات آنان از آتش جهنم می‌شود، در حالی که توحید دیگر مذاهب چنین خاصیتی ندارد.
محمد ناصرالدین البانی در این باره گفته است:
من اقرار می‌کنم که وهابی هستم، جماعت نجدی از این که وهابی گفته شوند نگران نیستند؛ در حالی که با مسلمانان در اصول مذهب تفاوتی ندارند. غالب مسلمانان امروز یا حنفی هستند، یا شافعی، یا مالکی و یا حنبلی. و نجدی‌ها خود را از حنابله می‌دانند و در پیروی از مذهب همانند سایر مسلمانان هستند، اما وهابی‌ها با سایر مسلمانان در یک ناحیه‌ی بسیار مهم اختلاف دارند و آن، فهم آنان از توحید است که فهم صحیحی است. فهم وهابیت از کلمه‌ی توحید و «لا اله ‌الا الله»، فهمی است که آنان را از خلود در آتش جهنم در روز قیامت نجات می‌دهد. (7)
بر همین مبنا، آنان، مسلمانان غیر از خود را کافر و مخلد در آتش جهنم می‌دانند و بر این باورند که کشتن آنان حلال و تصرف در اموالشان جایز است.

مقدمه

تکفیر و ارهاب، یکی از شوم‌ترین پدیده‌هایی است که در قرون اخیر و بیش از گذشته، امنیت جانی، مالی و آرامش خاطر جامعه‌ی اسلامی را به یغما برده است.
تکفیری‌ها با تحریک صهیونیسم و صد البته سرمایه نفتی کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس، هر روز امنیت و آرامش گوشه‌ای از سرزمین‌های اسلامی را با ارهاب، انفجار و قتل و غارت برهم می‌زنند و حتی به زن‌ها، کودکان و پیرمردها نیز رحم نمی‌کنند. و تأسف‌بارتر این که در هنگام انفجار، بریدن سر مسلمانان و کشتارهای دسته جمعی، شعار مقدس «الله اکبر» را نیز سر می‌دهند. این جریان باعث شده است که این شعار مبارک و دلنشین، به منفورترین شعار نزد سایر ادیان و مذاهب غیر اسلامی تبدیل شود.
اصلاح و تغییر این باور غلط و بسیار مخرب که عاقبت بسیار خطرناکی دارد، وظیفه‌ی تمام علمای مسلمان است و بر همین اساس بزرگان شیعه و سنی در برابر این تفکر ایستاده و آن را تقبیح و محکوم کرده‌اند.
در پیامی که حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای به مناسبت برگزاری کنگره‌ی عظیم حج صادر کردند، آمده است:
عناصر تکفیری که امروز بازیچه‌ی سیاست صهیونیست‌های غدّار و حامیان غربی آنان شده و دست به جنایت‌های سهمگین می‌زنند و خون مسلمانان و بی‌گناهان را می‌ریزند، کسانی از مدعیان دینداری و ملبّسین به لباس روحانیت که در آتش اختلاف‌های شیعه و سنّی و امثال آن می‌دمند، بدانند که نفس مراسم حج، باطل کننده‌ی مدعای آنان است. شگفتا! کسانی که مراسم برائت از مشرکان را که ریشه در عمل پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، جدال ممنوع قلمداد می‌کنند، خود از مؤثرترین دست‌اندرکاران ایجاد منازعه‌های خونین میان مسلمانانند. این جانب هم چون بسیاری از علمای اسلام و دلسوزان امت اسلامی بار دیگر اعلام می‌کنم که هر گفته و عملی که موجب برافروختن آتش اختلاف میان مسلمانان شود و نیز اهانت به مقدّسات هر یک از گروه‌های مسلمان یا تکفیر یکی از مذاهب اسلامی باشد، خدمت به اردوگاه کفر و شرک و خیانت به اسلام و حرام شرعی است. (8)
ابوحامد غزالی، دانشمند پر آوازه‌ی اهل سنت درباره‌ی خطر تکفیر مسلمان توسط مسلمان می‌گوید:
آن چه شایسته است که یک محصل انجام دهد، دوری کردن از تکفیر است، زیرا حلال کردن خون و مال کسانی که به سوی قبله نماز می‌خوانند و به صراحت شهادتین را می‌خوانند، خطا است. خطا کردن در ترک کشتن هزار کافر، راحت‌تر است از ریختن خون یک مسلمان. به درستی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: که من به شما دستور می‌دهم که با مردم بجنگید تا زمانی که شهادتین را نگفته‌اند، زمانی که آن را بر زبان جاری کردند، خون و اموال آنان محفوظ است مگر این که حق باشد. (9)
ابن‌ناصرالدین دمشقی، شاگرد ابن‌تیمیه در کتابی که در دفاع از تکفیر ابن‌تیمیه توسط علمای اهل سنت نوشته است، درباره‌ی عواقب تکفیر یک مسلمان می‌نویسد:
پس لعن کردن مسلمان معین حرام است و بدتر از آن نسبت دادن یک مسلمان به کفر و خروج او از اسلام است، زیرا این کار عواقب بدی دارد که یکی از آن‌ها شاد کردن دشمنان این ملت پاک سرشت است و این که آن‌ها می‌توانند به خاطر لعن و تکفیر بر مسلمانان اشکال بگیرند و شرایع این دین را ضعیف جلوه دهند. (10)
و ‌ای کاش وهابی‌ها حداقل به نصیحت بزرگان خود گوش می‌دادند و لااقل به خاطر شاد نشدن دشمنان اسلام، از تکفیر و کشتار مسلمانان بی‌گناه دست می‌کشیدند.
محمد بن علی شوکانی که وهابی‌ها برای سخنان او ارزش ویژه‌ای قائلند، درباره‌ی حرمت تکفیر می‌گوید:
بدان که حکم به خروج یک مسلمان از اسلام و دخول او در کفر، برای مسلمانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، شایسته نیست؛ مگر این که برای آن دلیلی روشن‌تر از روشنایی خورشید در وسط روز، داشته باشد، زیرا در روایات صحیح، که از طریق گروهی از صحابه نقل شده است، اگر کسی به برادرش کافر بگوید، یکی از آن‌ها گرفتارش خواهد شد. این روایت در صحیح بخاری آمده است. (11)
دیگر بزرگان اهل سنت نیز در این باره مطالب زیبا و جالبی دارند که به جهت اختصار به همین اندازه بسنده می‌کنیم.
البته دوران تکفیر و ارهاب به سر آمده است، زیرا نابودی و اضمحلال، سرنوشت تمام پدیده‌های غیرعقلانی، تندرو و بی‌ترمز بوده و هست. امروزه تکفیری‌ها به جایی رسیده‌اند که فقط دیگران را نمی‌کشند، تنها غیر خودی‌ها را ذبح نمی‌کنند و سر نمی‌برند؛ بلکه در بسیاری از کشورها به جان هم افتاده‌اند و در یک کلام خوی درندگی و ددمنشی، آنان را به خودکشی و رفیق‌کشی کشانده است. و این نشانه‌ی خوبی است برای اضمحلال و نابودی کامل این پدیده‌ی شوم و نامبارک.
این تحقیق شامل دو بخش می‌شود که در قالب دو گفتار طرح شده است. در گفتار اول، حرمت تکفیر مسلمان و اهل قبله را از دیدگاه آیات قرآن کریم و روایات صحیح السندی که وهابی‌ها آن را قبول دارند، بررسی و تحلیل کرده‌ایم.
و در گفتار دوم: مدارکی به صورت مستند از کتاب‌های خود وهابی‌ها آورده‌ایم که ثابت می‌کند آن‌ها تمام مسلمانان و بلکه تمام اهل زمین را کافر و مشرک می‌دانند؛ غیر از کسانی که از وهابیت پیروی کنند.

گفتار اول: دیدگاه قرآن و روایات درباره‌ی تکفیر اهل قبله

در بخش اول برای اثبات حرمت تکفیر اهل قبله، به سراغ آیات قرآن کریم خواهیم رفت که صراحتاً کافر خواندن دیگران را غیر مشروع اعلام کرده‌اند و در بخش دوم به روایاتی استناد می‌کنیم که در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت وجود دارد و وهابی‌ها نیز این روایات را برای خود حجت می‌دانند.

بخش اول: حرمت تفکیر از دیدگاه قرآن

قرآن کریم، در آیات متعدد در برابر پدیده‌ی تکفیر، قتل، فساد و غارت موضع‌گیری و آن را محکوم کرده است تا جایی که کشتن بی‌دلیل یک انسان را برابر با کشتن تمام بشریت دانسته است:
(مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعا)؛ (12)
هر کسی انسانی را جز برای انتقام، قتل یا فساد در روی زمین بکشد، مانند آن است که همه مردم را کشته باشد، و هر که شخصی را از مرگ نجات دهد گویی همه‌ی مردم را زنده کرده است.
(وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً)؛ (13)
و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد بکشد، مجازاتِ او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می‌ماند و خداوند بر او غضب می‌کند و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.
این منطق قرآن است که به صراحت، کشتن انسان‌ها را جنایت بزرگ و گناه آن را به اندازه‌ی نسل‌کشی تمام بشریت تلقی کرده است، اما تکفیر باوران، بدون هیچ دلیل و حجتی کشتن هر کسی را جایز می‌دانند، مسلمان باشد، غیر مسلمان، زن باشد یا کودک، جوان باشد یا مسن، برای آن‌ها تفاوتی نمی‌کند، مهم این است که بتوانند خوی درندگی خود را تشفّی دهند.

1. هر کس بر شما سلام کرد، نباید او را کافر بخوانید:

تردیدی نیست که پدیده‌ی ارهاب و کشتار مسلمین، نتیجه‌ی مستقیم تفکر تکفیر است و اگر این باور، علاج و از جامعه اسلامی ریشه کن نشود، جامعه‌ی اسلامی هیچ‌گاه روی آرامش را نخواهد دید.
قرآن کریم راجع به حرمت تکفیر اهل قبله می‌فرماید:
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى‌ إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً)؛ (14)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که در راه خدا گام بر می‌دارید پس خوب وارسی کنید و کسی را که به شما اظهار اسلام می‌کند نگویید تو مؤمن نیستی، که بهره‌ی ناپایدار زندگی دنیا را بجویید، چرا که غنیمت‌های فراوان نزد خداست. پیش‌تر خودتان نیز همین‌گونه بود.
این آیه به روشنی به تمام مسلمانانی که برای جهاد خارج می‌شوند، دستور می‌دهد که اگر کسی نزد شما اظهار اسلام کرد، با آغوش باز سخنش را بپذیرید و حق ندارید که به او بدگمان بوده و بدون دلیل، اسلام او را رد کنید. و سپس در ادامه می‌افزاید که مبادا برای به دست آورد غنیمت و اموال بی‌ارزش دنیا دیگران را متهم به کفر نموده و آن‌ها را به قتل رسانید. و نیز صراحتاً دستور می‌دهد که اگر یقین ندارید که شخصی مؤمن هست یا کافر، وظیفه دارید که تحقیق و وارسی کنید و تا زمانی که کفر آن شخص برای شما روشن نشده است، حق ندارید تنها با شبهه‌ی کفر و شرک، با او بجنگید و او را بکشید.
هم‌چنین از این آیه استفاده می‌شود که از دیدگاه اسلام، گفتار و حال ظاهری افراد معتبر است، اگر کسی گفت: من موحد هستم، مسلمانان حق ندارند از باطن او تفتیش و به بهانه‌ی این که او در باطن مسلمان نیست خونش را بریزند، زیرا این تنها خداوند است که از دل‌ها و باطن افراد خبر دارد.
درباره شأن نزول این آیه نیز روایات مختلفی نقل شده است. در تعدادی از کتاب‌های اهل سنت آمده که این آیه درباره‌ی اسامه‌ی بن زید که تعدادی از یهودی‌ها را بعد از گفتن شهادتین کشته بود، نازل شده است. (15)
در کتاب‌های روائی و تفاسیر اهل سنت افراد دیگری نیز نام برده شده است و البته در بیشتر آن‌ها بدون ذکر نام و به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده شده است.
قرطبی در این باره می‌نویسد:
درباره‌ی قاتل و مقتول در این قصه اختلاف شده است، دیدگاه اکثر علما که در سیره‌ی ابن‌اسحاق، مصنف أبی‌داود و استعیاب ابن‌عبدالبر آمده، این است که قاتل محلم بن جثامه و مقتول بن الأضبط بوده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محلم را نفرین کرد و او تنها هفت روز بعد از آن زنده ماند، هنگامی که می‌خواستند دفن کنند، زمین بدن او را قبول نمی‌کرد، بار سوم وقتی دیدند که زمین بدنش را قبول نمی‌کند، او را در بیابانی رها کردند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمین شرورتر از او را نیز قبول می‌کند. (16)
در صحیح بخاری و صحیح مسلم که معتبرترین کتاب‌های اهل سنت بعد از قرآن به شمار می‌روند، آمده است:
ابن‌عباس گفت: مردی چند گوسفند داشت و با تعدادی از مسلمانان برخورد کرد و گفت: السلام علیکم، اما مسلمانان او را کشتند و گوسفندانش را گرفتند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد... (17)
و مسلم نیشابوری در صحیح خود می‌نویسد:
از أسامة بن زید نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به همراه لشکری فرستاد، هنگام صبح در منطقه‌ی جهینه، مردی را دستگیر کردیم، او «لا اله ‌الا الله» گفت، اما من با نیزه او را کشتم. در دل ناراحت شدم، جریان را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان گذاشتم، آن حضرت سؤال کرد: آیا او «لا اله ‌الا الله» گفت و او را کشتی؟ گفتم: ‌ای پیامبر خدا او از ترس اسلحه‌ی من این جمله را گفت. فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا متوجه شوی که قلب او نیز این سخن را گفته یا نه؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این قدر این جمله را تکرار کرد که آرزو کردم ‌ای کاش امروز اسلام آورده بودم. (18)
فخرالدین رازی در شأن نزول این آیه می‌نویسد:
تمام مفسران اجماع دارند که این آیات درباره‌ی گروهی از مسلمانان نازل شده است که تعدادی از کافران را ملاقات کردند و آن‌ها اسلام آوردند، اما توسط مسلمانان - به این خیال که آن‌ها از ترس مسلمان شده‌اند - کشته شدند. براساس این فرضیه، این آیه درباره‌ی نهی مؤمنان از کشتن کسانی که اظهار ایمان می‌کنند، نازل شده است. (19)
جالب این است که ابن‌عبدالبر قرطبی شخصی را که توسط صحابه در این قضیه کشته شده، جزء اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است. وی در کتاب الإستیعاب می‌نویسد:
این آیه درباره‌ی «مرداس بن نهیک فزاری» نازل شده است که چوپانی تعدادی از گوسفندان به عهده داشت. او با لشکری از مسلمانان که در آن لشکر اسامه بن زید حضور داشت و فرمانده آن سلمه بن الأکوع بوده، ملاقات کرد. وقتی با اسامه رودررو شد، به او سلام کرد و گفت: که من مؤمن هستم، اما اسامه خیال کرد که او ترس کشته شدن، سلام کرده و او را کشت. پس خداوند این آیه را نازل کرد... (20)
و جالب‌تر این که شوکانی گفته:
به این آیه استدلال شده بر این که اگر کسی کافری را بعد از این که «لا اله ‌الا الله» گفت، بکشد، کشته می‌شود، زیرا خون، مال و خانواده‌ی کافر با گفتن این کلمه مصون می‌شود. (21)
و حتی ابن‌تیمیه حرانی که تئوریسین اصلی تفکر تکفیری به شمار می‌رود، درباره‌ی شأن نزول این آیه می‌گوید:
این آیه درباره‌ی کسانی نازل شده است که مرد چوپانی را یافتند که او گفت من مسلمان هستم، ولی سخن او را تصدیق نکردند و گوسفندانش را گرفتند، پس خداوند به آن‌ها دستور داد که تحقیق و وارسی کنند و از تکذیب کسی که ادعای اسلام کرده، به علت طمع در اموال او، نهی کرده است. (22)
و در کتاب دیگر خود می‌نویسد:
بین مسلمانان اختلافی وجود ندارد که اگر دشمن حربی با دیدن شمشیر اسلام بیاورد، چه اسیر باشد و چه آزاد، اسلامش صحیح است و توبه‌اش از کفر پذیرفته می‌شود، اگر این وضعیت او اقتضا می‌کند که باطنش برخلاف ظاهر او است.
و نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از منافقین اعمال ظاهری آنان را می‌پذیرفت و باطن آن‌ها را به خداوند واگذار کرده بود با این که خداوند خبر داده است که آن‌ها «سوگند خود را سپر خود قرار داده‌اند» و خداوند فرموده است: «به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‌اند در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‌اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده‌اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند». با این توضیح دانسته می‌شود که اگر کسی اظهار اسلام کرد و از کفر توبه نمود، از او پذیرفته می‌شود. (23)
در کتاب الجواب الصحیح در تفسیر همین آیه آمده است:
خداوند به مسلمانان دستور داده است در هنگام جهاد، تحقیق و وارسی کنند و به کسی که وضعیت او مشخص نیست، برای به دست آوردن مال دنیا، نگویند که مؤمن نیست. اگر چنین کنند، خبر دادن آن‌ها از این که مؤمن نبوده، خبری است بدون دلیل و بلکه از روی هوای نفس و این که اموال او را به دست بیاورند. حتی اگر این قضیه در دارالحرب اتفاق بیفتد و سلام دهد. (24)
کاش وهابی‌ها سخن ابن‌تیمیه را که از سخن خداوند نیز ارزشمندتر می‌دانند، می‌پذیرفتند و اندیشه‌ی تکفیر و ارهاب و قتل را از مخیله خود بیرون می‌کردند، اما انگار توصیه، روایت و آیه، تأثیری بر آن‌ها ندارد و آن‌ها را از خواب غفلت بیدار نخواهد کرد.
و باز هم فخرالدین رازی در ذیل آیه می‌گوید:
من می‌گویم: این آیه اشاره دارد به این که آن چه در قلب می‌گذرد، غیر معلوم و اجتناب از ظن واجب است. پس حکم به ظاهر می‌شود و به کسی که عملی را انجام می‌دهد حق نداریم بگوییم ظاهرسازی می‌کند و هم‌چنین نمی‌توانیم به کسی که اسلام آورده منافق بگوییم، اما خداوند از دل‌ها باخبر است و زمانی که به کسی بگوید مؤمن نیست، یقین حاصل می‌شود. (25)
قرطبی، مفسر نامدار مالکی مذهب در این باره می‌گوید: «این آیه، باب بزرگی را در فقه باز می‌کند و آن این که احکام بر معیار ظاهر و گمان اجرا می‌شود، نه با معیار یقین و اطلاع از اسرار درونی». (26)
و در نهایت از آیه استفاده می‌شود که اگر کسی کوچک‌ترین نشانه‌ای از خود مبنی بر مسلمان بودن را نشان داد، باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محفوظ است، زیرا در بین مسلمانان مرسوم و متعارف این است که وقتی به همدیگر رسیدند، سلام می‌کنند و سلام کردن یکی از نشانه‌های مسلمان بودن است؛ یعنی برای این که حکم به اسلام کسی بکنیم، تنها یک نشانه ظاهری کافی است.
علاءالدین خازن در تفسیر خود در این باره می‌نویسد:
مقصود از این آیه همان سلام کردن است. یعنی اگر کسی بر شما سلام کرد، نگویید که او به خاطر ترس از کشته شدن سلام کرده است و سپس با شمشیر به او حمله کنید تا اموالش را بگیرید؛ بلکه باید از کشتن او دست بکشید و آن چه را که برای شما اظهار کرده، از او بپذیرید. (27)
بغوی، مفسر پرآوازه‌ی اهل سنت در ذیل این آیه می‌گوید:
من می‌گویم: اگر جنگ‌آوران مسلمان وارد شهر یا دهستانی شدند و شعار اسلام را دیدند، نباید با آنان بجنگند، زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی با قومی قصد جنگ داشت و صدای اذان را می‌شنوید، از جنگ دست می‌کشید.
از ابن‌عصام از پدرش نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی لشکری را می‌فرستاد به آن‌ها می‌فرمود: «اگر مسجدی را دیدید و یا صدای اذان شنیدید، هیچ کس را نکشید.» (28)
اما تکفیری‌ها کسانی را می‌کشند که هر روز و هر لحظه شعارشان «لااله‌الاالله و محمد رسول الله» است، پنج نوبت نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، زکات می‌دهند و...

2. اطلاق کلمه‌ی «یا کافر» بر مسلمان جایز نیست

علاوه بر آنچه گذشت، در ة آیات دیگری نیز وجود دارد که اطلاق کلمه‌ی «کافر» را بر مسلمانان حرام اعلام کرده است.
خداوند متعال در می‌فرماید:
(وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیَمانِ)؛ (29)
و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقب‌های زشت مخوانید که بدنامی است، نام کفر و فسوق پس از ایمان.
ابن‌عبدالبر قرطبی در تفسیر این آیه می‌نویسد:
جماعتی از اهل علم درباره‌ی آیت (وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ...) گفته‌اند که مقصود از آن این است که شخصی به برادرش بگوید که ‌ای کافر و ‌ای فاسق. این تفسیر موافق حدیث است؛ پس قرآن و سنت از فاسق خواندن مسلمان و تکفیر او نهی کرده است، آن هم به بیانی که هیچ اشکالی در آن نیست. (30)
و در کتاب الإستذکار پس از نقل روایتی در حرمت تکفیر می‌نویسد:
جماعتی از مفسران درباره‌ی این آیه گفته‌اند: که مقصود از آن این است که مردی به برادرش بگوید که ‌ای کافر و ‌ای فاسق. عکرمه، حسن بصری و قتاده همین نظر را داشته‌اند. نتیجه‌ی سخن مجاهد نیز همین می‌شود، زیرا او نیز گفته که مقصود این است که کسی را کافر بخوانی در حالی که مسلمان است. (31)
طبری در تفسیر خود، بیهقی در شعب الإیمان و تعداد دیگری از علمای اهل سنت، روایاتی را نقل از عکرمه نقل کرده‌اند که مقصود از این آیه تکفیر مسلمانان است. (32)

3. اگر شهادتین را بخواند، نماز بخواند و زکات بدهد، کشتن او جایز نیست

خداوند کریم در آیه 5 سوره توبه، ابتدا به مسلمانان دستور می‌دهد که پس از تمام ماه‌های حرام، مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید و همه جا به کمینشان بنشینید، اما در ادامه می‌فرماید:
(فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الْصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ (33)
اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز کنید که خداوند بخشنده‌ی مهربان است.
(فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ)؛ (34)
پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، برادران دینی شما هستند، و ما آیات [خود] را برای قومی که می‌فهمند توضیح می‌دهیم.
محمد بن اسماعیل بخاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود:
از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت ندهند، نماز را اقامه نکنند و زکات نپردازند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جان‌شان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست. (35)
ابن‌جریر طبری، مفسر نامدار اهل سنت در ذیل این آیه می‌نویسد:
خداوند فرموده است: اگر این مشرکانی که دستور دادم آن‌ها را بکشید، از کفر و شرک دست کشیدند و به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، نمازهای واجب را خواندند، زکات واجب را ادا کردند، آن‌ها برادر دینی شما هستند. بلی آن‌ها برادران شما در دینی هستند که خداوند به پیروی از آن دستور داده و او همان اسلام است. همین مطالبی را که من گفتم، مفسران نیز گفته‌اند. از قتاده نقل شده است که اگر آن‌ها توبه کردند، نماز خواندند و زکات دادند، پس برادران دینی شما هستند. ابن‌عباس گفته است که طبق این آیه، خون اهل قبله، محترم است. (36)
قرطبی دیگر مفسر پرآوازه اهل سنت، تصریح می‌کند که اگر مشرک توبه کرد، خون و مال او محترم است؛ حتی اگر هنوز نماز نخوانده باشد و هنوز زکات پرداخت نکرده باشد:
با توجه به این آیه روشن می‌شود که خداوند کشتن را بر شرک معلق کرده است و سپس توبه را آورده است. اصل این است که کشتن تا زمانی است که شخص مشرک باشد و با زایل شدن شرک، کشتن نیز زایل می‌شود و این بدان معنا است که زوال کشتن به مجرد توبه است و خواندن نماز و پرداخت زکات شرط نیست. بنابراین کشتن به مجرد توبه ساقط می‌شود؛ قبل از این که زمان نماز و زمان دادن زکات فرا برسد و این مطلب روشن است. نظیر این آیه، این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جانشان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست. (37)
ابن‌قیم جوزیه، شاگرد ابن‌تیمیه می‌گوید: «مسلمانان اجماع دارند که اگر کافری «لااله‌الاالله و محمد رسول الله» بگوید: وارد اسلام شده است.» (38)
تذکر این نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد که ایمان آوردن و توبه از شرک، یک امر قلبی و درونی است و کسی غیر از خداوند از آن آگاه نیست؛ بنابراین طبق این دو آیه، هر کسی ظاهراً از شرک توبه کند و در ظاهر نماز بخواند، زکات پرداخت کند، حکم مسلمان بر او جاری شده و از اهل قبله به حساب می‌آید.
و طبق نص صریح قرآن کریم، چنین کسی برادر دینی همه‌ی مسلمانان به شمار می‌رود و خون و مال او محترم است.
جمال‌الدین غزنوی حنفی در این باره می‌گوید:
اعتقاد ما این است که ایمان در حقیقت همان تصدیق قلبی است و او همان ایمانی است که بر بندگان واجب است آن را بر زبان جاری کنند تا بر مردم نیت‌های قلبی او روشن شود و اگر چنین کرد، احکام اسلام بر او جاری می‌شود. پس اگر کسی قلباً ایمان آورد مؤمن است بین خود او و خداوند و اگر کسی ایمان آورد و بر زبان نیز جاری کرد، از دیدگاه خداوند و از دیدگاه مردم مؤمن است. (39)
حتی اگر کسی یقین داشته باشد که این شخصی که ادعای ایمان می‌کند، منافق است و ایمان واقعاً در قلب او رسوخ نکرده است، وظیفه دارد که حکم اسلام را بر او جاری کند؛ همان طوری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همین حکم را بر مشرکانی که در فتح مکه تسلیم شده بودند و واقعاً اسلام نیاورده بودند، اجرا کرد:
ابن‌تیمیه حرانی در این باره می‌نویسد:
بر منافقین احکام ظاهری اسلام جاری می‌شود. از هیچ یک از طلقا (آزاد شدگان در فتح مکه) بعد از فتح دشمنی با خدا و رسول او دیده نشده است؛ بلکه از همدیگر ارث می‌بردند و بر آن‌ها نماز خوانده می‌شدند، در قبرستان‌های مسلمانان دفن شدند و احکام اسلام بر آن‌ها جاری شد، همان طوری که بر دیگر مسلمانان جاری می‌شد. (40)
ابن‌کثیر دمشقی سلفی که شاگرد ابن‌تیمیه به شمار می‌رود، نیز در این باره گفته است:
شافعی گفته: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کشتن منافقان جلوگیری می‌کرد تا زمانی که اظهار اسلام می‌کردند، با این که می‌دانست آن‌ها منافق هستند، زیرا آن چیزی که آن‌ها اظهار می‌کردند، اثر کفر آن‌ها را از بین می‌برد».
مؤید سخن شافعی، این حدیث صحیح است که همگان بر صحت آن اجماع دارند و در صحیحین نیز وارد شده که آن حضرت فرمود:
به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که کلمه‌ی توحید را بر زبان جاری کنند. هر وقت چنین کردند، خون و مال آن‌ها محفوظ است مگر به حقی که اسلام داده است و حساب قیامت آن‌ها با خداوند است». معنای روایت است که هر کس شهادت به وحدانیت خداوند داد، احکام اسلام در ظاهر بر او جاری می‌شود و اگر واقعاً به توحید اعتقاد داشت، ثواب آن را در آخرت خواهد چشید و اگر اعتقاد نداشت، جریان حکم اسلام بر او در دنیا و همراهی آن‌ها با اهل ایمان، فایده‌ای برای او در آخرت نخواهد داشت. (41)
حال از وهابی‌ها می‌پرسیم: اگر کسی مسلمان زاده باشد و یک عمر نماز خوانده باشد و زکات پرداخت کرده باشد و با صدای رسا فریاد بزند که من مسلمانم، می‌توان او را تکفیر و خونش را مباح اعلام کرد؟
این چند نمونه از آیات قرآن کریم بود که بر طبق آن، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر نماید.

بخش دوم: حرمت تکفیر از دیدگاه روایات اهل سنت

علاوه بر روایاتی که در تفسیر آیات گذشته، از کتاب‌های اهل سنت بیان شد، روایات فراوان دیگری نیز در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت یافت می‌شود که براساس آن‌ها، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر کند.

1. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، انگار که او را کشته است

بخاری در صحیح خود آورده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:... لعن مؤمن همانند کشتن اوست و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، همانند این است که او را کشته باشد.» (42)
طبق این روایت، گناه تکفیر یک مؤمن به اندازه‌ی گناه کشتن اوست و همان طور که گذشت، جزای کسی که یک مؤمن را بکشد، طبق نص صریح قرآن کریم، خلود در جهنم، خشم و لعنت خداوند و عذاب عظیم خواهد بود. (43)

2. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، خودش گرفتار کفر می‌شود

بخاری، در همین باب روایات دیگری را نیز نقل کرده است:
از ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: زمانی که مردی به برادر خود می‌گوید: «ای کافر»، به راستی که یکی از آن‌ها گرفتار کفر می‌شود.
همین روایت از عبدالله بن عمر نیز نقل شده است. (44)
این روایت بدین معنا است که اگر کسی به برادر خودش کافر بگوید، اگر واقعاً آن شخص کافر است، گناهی نکرده و اگر کافر نباشد، خود شخص گوینده در قیامت کافر محشور خواهد شد، چنانچه در روایت دیگری در بخاری آمده است:
ابوذر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که می‌فرمود: هیچ شخصی، دیگری را به فسق و کفر متهم نمی‌کند؛ مگر این که به خودش بر می‌گردد، اگر آن شخص این چنین نباشد. (45)
مسلم نیشابوری نیز در صحیح خود روایت دیگری را از جناب ابوذر (رحمه الله) این چنین نقل کرده است: «هر کسی شخصی را کافر بخواند و یا بگوید که ‌ای دشمن خدا و آن شخص این چنین نباشد، به خود گوینده بر می‌گردد.» (46)
ابن‌دقیق العید، از علمای نامدار اهل سنت در شرح این روایت می‌گوید:
این جمله، هشدار بزرگی است به کسانی که یکی از مسلمین را تکفیر می‌کنند؛ در حالی که کافر نیست. این منجلاب بزرگی است که افراد زیادی از متکلمین و از کسانی که به اهل سنت و اهل حدیث منسوب هستند، در آن گرفتار شده‌اند. در آن هنگام که در عقیده‌ای با هم اختلاف کرده‌اند، پس بر مخالفین خود خشمگین شده و حکم به کفر او کرده‌اند. حجاب این گناه را گروهی از حشویه پاره کرده‌اند. این هشدار بزرگ به آن‌ها نیز داده شده است، زمانی که دشمنان آن‌ها این چنین نیستند. (47)
ابن‌عبدالبر در کتاب التهمید خود در شرح این جمله می‌گوید:
معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شد، ‌ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر بر گردن خود اوست و گوینده گناهی نکرده است، چون راست گفته است، اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته می‌شود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از اهل قبله است. (48)
ابن‌حجر عسقلانی درباره‌ی این روایات می‌نویسد:
نظر حق این است که این روایت درباره‌ی ممانعت مسلمان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست... و معنای حدیث این است که تکفیر به خود گوینده برمی‌گردد. آن‌چه بر می‌گردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود است. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمی‌شود. (49)

3. هر کس اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است

طبرانی در معجم الکبیر به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نویسد که اگر کسی اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است:
عبدالله بن عمر نقل می‌کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از اهل «لا اله ‌الا الله» دست بردارید و آن‌ها را به علت گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی اهل «لا اله ‌الا الله» را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است. (50)
طبق این روایت، هیچ کسی حق ندارد، مسلمانی را که کلمه توحید را بر زبان جاری می‌کند، تکفیر کند و اگر چنین کند، خود او کافر است، اما متأسفانه وهابی‌ها به بهانه‌های واهی؛ مثل سفر برای زیارت، توسل به انبیاء و... مسلمانان را تکفیر و حکم به کشتن آنان می‌دهند. و این برخلاف سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

4. صحابه، هیچ مسلمانی را تکفیر نکردند:

از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل شده است که آن‌ها به هیچ یک از اهل قبله، کلمه «یا کافر» و «یا مشرک» را به کار نمی‌برده‌اند.
طبرانی در معجم اوسط خود می‌نویسد:
ابوسفیان می‌گوید به جابر گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، کافر خطاب می‌کنید؟ گفت: خیر. گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، مشرک می‌گویید؟ گفت: پناه بر خدا (از چنین کاری). (51)
حتی طبق گفته‌ی اهل سنت، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) کسانی که با و جنگیده‌اند را نیز تکفیر نکرده است. ابن‌أبی‌شیبه در کتاب المصنف و بیهقی در سن کبری خود می‌نویسند:
از ابوالبختری نقل شده است که از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) درباره‌ی اهل جمل سؤال شد که آیا آن‌ها مشرک هستند؟ فرمود: از شرک دور شدند. سؤال کردند: آیا آن‌ها منافق هستند؟ فرمود: منافقین خداوند را جز اندکی یاد نمی‌کنند. گفته شد که پس آن‌ها چی هستند؟ فرمود: آن‌ها برادران ما هستند که بر ما سرکشی کرده‌اند. (52)
وقتی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که از دیدگاه وهابیت یکی از خلفای راشدین به حساب می‌آید، دشمنان و محاربین خود را تکفیر نکرده است، چرا وهابی‌ها که خود را مسلمان و پیرو و خلفای اربعه می‌دانند، مسلمین را بدون هیچ گناهی تکفیر می‌کنند، می‌کشند و آرامش و امنیت جامعه‌ی اسلامی را به ویرانی، تخریب و فساد تبدیل می‌کنند؟!

5. امت اسلام، هیچ‌گاه دچار کفر نخواهند شد

بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
معاویه بن أبی‌سفیان خطبه می‌خواند و می‌گفت: «هر کس که خداوند در حق او اراده‌ی خیر نماید، به وی فهم دین نصیب خواهد کرد. من - رسول الله - تقسیم کننده‌ی علوم و معارف شریعت هستم، اما عطا کننده‌ی اصلی، خداوند است. و این امت همچنان بر دین خدا استوار خواهد ماند و مخالفت مخالفان به آن‌ها ضرری نخواهد رساند تا این که قیامت فرا رسد. (53)
سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب در وجه دلالت این آیه بر حرمت تکفیر اهل قبله می‌نویسد:
وجه دلالت روایت این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده است که این امت تا قیامت همواره بر صراط مستقیم خواهند بود. روشن است که این اموری که شما وهابی‌ها، مسلمانان را برای آن تکفیر می‌کنید، از گذشته و به صورت آشکارا در تمام شهرها انجام می‌شده است. اگر این کارها، همان بت‌های بزرگ و انجام دهنده‌ی آن بت‌پرست بودند، طبیعی است که امر امت مستقیم نبود؛ بلکه برعکس بود و شهرهای آن‌ها بلاد کفر بود و بت به صورت واضح پرستش و احکام اسلام بر بت‌پرستان اجرا می‌شده است. (54)
طبق این روایت، مسلمانان همواره در صراط مستقیم هستند، یعنی آن‌ها هرگز کافر و مشرک نمی‌شوند. لااقل همه‌ی مسلمانان هیچ‌گاه به صورت دسته جمعی مشرک و کافر نمی‌شوند، اما در گفتار دوم ثابت خواهیم کرد که وهابی‌ها مدعی هستند که تمام مسلمانان در عصر محمد بن عبدالوهاب کافر بوده‌اند، حتی خود محمد بن عبدالوهاب پیش از تحقیق و تعلیم کافر و مشرک بوده است.
سلیمان بن عبدالوهاب در ادامه می‌نویسد:
این برخلاف مذهب شماست، زیرا از دیدگاه شما تمام امت بت‌پرس هستند و شهرهای مسلمانان مملو از بت است. از دیدگاه شما تمام شهرهای مسلمانان از چیزهایی پر شده است که شما آن را بت می‌پندارید. و شما گفته‌اید که اگر کسی انجام دهنده‌ی این کارها را تکفیر نکند، خود او کافر است. (55)
بنابراین، دیدگاه وهابیت، در تضاد کامل با این روایت است.
روایات درباره‌ی حرمت تکفیر بیش از آن است که در این مقاله گنجانده شود و از آن جایی که این روایات را از معتبرترین کتاب‌های اهل سنت نقل کردیم، برای رسیدن به مقصودمان کافی است. از این رو از اطاله‌ی کلام خودداری می‌شود.
از آن چه گذشت، این مطلب ثابت شد که تکفیر مسلمان، از دیدگاه صحیح‌ترین روایات اهل سنت، حرام و گناه بسیار بزرگی است که طبق برخی از روایات معادل کشتن است و تکفیر به خود تکفیر کننده برمی‌گردد.

گفتار دوم: وهابی‌ها تمام مسلمانان را کافر می‌دانند

در گفتار پیشین ثابت شد که از دیدگاه آیات و روایات صحیح السند، کافر خواندن مسلمانان حرام است. در گفتار دوم به دنبال این هستیم که ثابت کنیم وهابی‌ها تمام مسلمانان را کافر و مشرک می‌دانند و برای اثبات این مطلب به مدارکی از کتاب‌های خود وهابی‌ها استناد خواهیم کرد.
در تاریخ اسلام، گروه‌ها و مذاهب مختلفی بوده‌اند که دیگران را کافر و محدور الدم و تنها خود را مسلمان واقعی می‌دانسته‌اند که یکی از این گروه‌ها در صدر اسلام به نام خوارج، ظهور و در مدت کوتاه جنایت‌های فراوانی علیه مسلمین انجام داده و حتی به زن باردار نیز رحم نکرده و جنینش را از شکم او درآوردند و کشتند.
وهابیت، دین نو ظهوری که در سال (1157 ق) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود از سرزمین نجد سر درآورد، همانند خوارج، دیگر مسلمانان را تکفیر و خون، مال و ناموسشان را برای خود حلال می‌دانند.
براساس همین تفکر، آن‌ها در هر سه دوره‌ی حکومت خود، به شهرهای مسلمان‌نشین که اکثراً از پیروان مذاهب اربعه‌ی اهل سنت نیز بوده‌اند، هجوم آورده و آنان را کشتند، اموالشان را به غارت برده و زنان را نیز اسیر خود کردند.
هر چند که برای اثبات این فرضیه ضرورتی به استدلال و استناد به کتاب‌های خود وهابی‌ها احساس نمی‌شود و مردم با چشم خود روزانه شاهد جنایت‌های وهابی‌ها در سرزمین‌های مختلف اسلامی هستند، اما در عین حال ما در گفتار دوم مدارکی را از کتاب‌های خود وهابی‌ها ارائه می‌کنیم تا جای هیچ‌گونه انکاری باقی نماند. و البته به علت محدودیت در حجم مقاله، ناچار هستیم که به دوازده مورد از این مستندات بسنده نماییم.

1. محمد بن عبدالوهاب: من و اساتیدم تا امروز معنای توحید را نمی‌دانستیم

محمد بن عبدالوهاب در نامه‌ای که به مردم ریاض نوشته، تصریح می‌کند که من و تمام اساتیدم و تمام مسلمانان و اساتیدشان تا امروز معنای توحید را نمی‌دانستیم و آن چه که بدان عمل می‌کردیم، دین اسلام نبوده است:
من از وضعیت خودم به شما خبر می‌دهم. قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست، من قبل از این که دنبال علم بروم و تحقیق کنم اصلاً معنای «لا اله ‌الا الله» را نمی‌دانستم. کسانی که مرا می‌شناسند نیز اعتقاد دارند که من معنای «لا اله ‌الا الله» را قبل از این که خداوند، خیری بر من منت نهد نمی‌دانستم و اسلام را نمی‌شناختم. استادان من نیز هیچ کدام معنای «لا اله ‌الا الله» را نمی‌دانستند و هیچ کدام از آن‌ها دین اسلام را نمی‌شناختند. هر کس خیال کند که معنای «لا اله ‌الا الله» و یا معنای اسلام را قبل از این می‌دانست یا ادعا کند استادهای او تا پیش از این، معنا

عبارات مرتبط با این موضوع

افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خوردر همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا ع چندین مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خور در همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا ع چندین رأس مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

ترسیم تولی و تبری در قرآن و روایات چگونه است؟

[ad_1]
بامداد-پرسش :
تولّی و تبرّی در قرآن و روایت چگونه ترسیم شده است؟
پاسخ :
ما در اسلام دو اصل به نام تولّی و تبرّی داریم، یا به تعبیر دیگر: «حبّ فی الله» و «بغضٌ فی الله» که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است، طبق این دو اصل ما موظفیم دوستان خدا را دوست داریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ را در همه چیز اسوه و الگوی خود قرار دهیم.
این دستور به قدری مهم است که در آیات قرآن به عنوان نشانة ایمان، و در روایات اسلامی به عنوان «اوثقُ عری الایمان»[۱] محکمترین دستگیرة ایمان معرفی شده است، و تا تولّی و تبرّی نباشد، بقیه اعمال و عبادات و اطاعات، بی‌حاصل شمرده شده است.
این تولّی و تبرّی یا «حبّ فی الله و بغض فی الله» یکی از گام‌های بسیار مهم و مؤثر در تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله است، روی همین اصل، بسیاری از علمای اخلاق، وجود استاد و مربی را برای رهروان این راه، لازم شمرده‌اند.

re858

الف: تبری و تولّی از دیدگاه آیات قرآن
۱٫ «قد کانت لکم اسوة حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منکم و مما تعبدون من دون الله»[۲] سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند برای شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم.
در آغاز این سوره، همة مؤمنان را مخاطب ساخته، می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دشمن من و دشمن خود را دوست خویش قرار ندهید، شما نسبت به آنها اظهار محبت می‌کنید در حالی که آنها نسبت به آن چه بر شما نازل شده است کفر می‌ورزند و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شما را به خاطر ایمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و دیارتان بیرون می‌کنند، این نکته روشن است که اگر هنگام تضاد «پیوندهای محبت و دوستی» با «پیوندهای اعتقادی و ارزشی» پیوند محبت و دوستی مقدم شمرده شود، پایه‌های اعتقاد و ارزش‌ها متزلزل می‌گردد و انسان تدریجاً به سوی باطل و فساد گرایش پیدا می‌کند، و نکتة اساسی «حبّ فی الله و بغضٌ فی الله» یا به تعبیر دیگر «تولای اولیاء الله و تبرای از اعداء الله» نیز همین است.
سپس در آیة چهارم همین سوره، مسلمانان را به پیروی از ابراهیم ـ علیه السّلام ـ و یارانش، به عنوان یک (اسوه حسنه) و (الگوی زیبای پرارزش) دعوت کرده، چرا که انتخاب سرمشقها و الگوهای پاک و باایمان و شجاع و مقاوم، تأثیر عمیقی در پاکسازی روح و فکر و اخلاق و اعمال انسان دارد.
۲٫ «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور، و الّذین کفروا اولیاء هم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمت اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[۳] خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنها را از ظلمت‌ها، به سوی نور خارج می‌سازد، (امّا) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می‌برند، آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
در این آیه تفاوت خط مؤمنان و کافران تبیین شده است، مؤمنان به خدا وابسته‌اند و از صفات جمال و جلال او سرمشق می‌گیرند، و کافران، به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابی از صفات طاغوت است، خارج شدن از ظلمت ها و تاریکی ها به نور، به صورت نتیجه ولایت خداوند بر مؤمنان ذکر شده است، و خروج از نور به سوی ظلمت‌ها از آثار ولایت طاغوت، نور و ظلمت در این آیه معنای وسیعی دارد که تمام نیکی‌ها‌ و بدیها، خوبی‌ها و زشتی‌ها و فضایل و رذایل را شامل می‌شود![۴] آری! آن کس که در سایه ولایت الله قرار گیرد، هجرتش از رذایل به فضایل و از بدیها به خوبیها آغاز می‌گردد؛ زیرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست، او به سوی پاکی می‌رود، چرا که ذات مقدس خدا از هر گونه آلودگی و نقص، پاک و منزه است، او به سوی رحمت و رأفت، جود و سخاوت پیش می‌رود، چرا که ذات خداوند، رحمان و رحیم، جواد و کریم است، و به همین ترتیب، حرکت به سوی فضایل دیگر شروع می‌شود؛ زیرا که نقطة امید و مقصد و مقصود و معبود و محبوب، اوست.
درست عکس این حرکت، یعنی از فضائل به سوی رذائل از آن کسانی است که طاغوت، بت های بی‌شعور و بی‌خاصیت و فاقد چشم و گوش و هوش، و همچنین انسان‌های طغیانگر و خودکامه را ولی خود قرار داده‌اند.
۳٫ «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجو الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً»[۵]

برای شما در (رفتار) فرستادة خدا پیروی نیکوست برای آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند، و خدا را بسیار یاد کنند.
این آیه که ناظر به جنگ احزاب است، نه تنها در میدان جنگ احزاب که مصداق جهاد اصغر محسوب می‌شد، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اسوه و الگو بود، بلکه در میدان جهاداکبر و مبارزه با هوا و هوسهای نفسانی و تهذیب اخلاق نیز اسوه و سرمشق بسیار مهمی بود، و آن کسی که بتواند گام در جای گامهای آن بزرگوار بنهد، این راه پرفراز و نشیب را با سرعت خواهد پیمود.
قابل توجه این که در این آیه، علاوه بر مسأله ایمان به خدا و روز جزا (لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر)، روی یاد خدا نیز تکیه شده است، و با ذکر جمله (و ذکرالله کثیراً) نشان می‌دهد آنها که بسیار به یاد خدا هستند، از هدایت‌های چنین پیشوایی الهام می‌گیرند؛ زیرا ایمان و ذکر خدا، آنها را متوجه مسئولیت‌های بزرگشان می‌کند، در نتیجه به دنبال رهبر و پیشوایی می‌گردند، و کسی را بهتر از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای این کار نمی‌یابند.[۶] ب. تولّی و تبرّی از دیدگاه احادیث

احادیث بسیار فراوانی در کتب اسلامی اعم از شیعه و سنی در زمینة تولی و تبرّی آمده است، و به قدری در این باره اهمیت داده شده که کمتر چیزی نظیر آن دیده می‌شود.
۱٫ زراره از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند: بنی الاسلام علی خمسة الاشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة، قال زراره: فقلتُ ایّ شی من ذلک افضل؟ فقال: الولایةُ افضل؛ لانّها مفتاحُهُنَّ، و الوالی هو الدلیل علیهن، اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، و زکات و حج و روزه، و ولایت (رهبری معصومین)، زراره می‌گوید: عرض کردم: کدامیک از اینها افضل است؟
فرمود: ولایت افضل است؛ زیرا کلید همة آنهاست، (و والی و رهبر الهی راهنما به نور چهار اصل دیگر است)، از این تعبیر به خوبی استفاده می‌شود که ولایت و اقتدا به اولیاء الله سبب احیاء‌ سایر برنامه‌های دینی و مسایل عبادی و فردی و اجتماعی است، و این اشارة روشنی به تأثیر مسأله ولایت در امر تهذیب نفوس و تحصیل مکارم اخلاق می‌باشد.[۷] ۲٫ ح ۳۲: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ انّ حول العرش منابِرٌ من نور، علیها قوم لباسهم و وجوههم نور لیسوا بانبیاء، یغبطهم الانبیاء و الشهداء، قالوا یا رسول الله! حلّ لنّا، قال: هم المتّحابّون فی الله و المتّجالون فی الله و المتزاودون فی الله،[۸] حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: در اطراف عرش الهی منبرهایی از نور است که بر آنها گروهی هستند که لباسها و صورتهایشان از نور است، آنها پیامبر نیستند، ولی پیامبران و شهداء به حال آنها غبطه می‌خورند، عرض کردند: ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ: این مسأله را برای ما حل کن، فرمود: آنها کسانی هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست دارند و برای خدا با یکدیگر مجالست می‌کنند، و برای خدا به دیدار هم می‌روند.
۳٫ و در «حدیث قدسی خداوند» آمده که به حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا هرگز عملی برای من انجام داده‌ای؟ موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: آری! برای تو نماز خوانده‌ام، روزه گرفته‌ام، انفاق کرده‌ام و به یاد تو بوده‌ام، خداوند فرمود: امّا نماز برای تو نشانة (ایمان) است و روزه سپر آتش، و انفاق سایه‌ای در محشر، و ذکر خدا نور است، کدام عمل را برای من بجا آورده‌ای! موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایی فرما، خداوند فرمود: آیا هرگز به خاطر من با کسی دوستی کرده‌ای، و به خاطر من کسی را دشمن داشته‌ای؟

 

در این جا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله است»،[۹] لازم به ذکر است این دو واژه معمولا در چهار مورد استعمال می‌شوند: ولاء محبت و عشق و علاقه به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولاء امامت به معنای الگو قرار دادن امامان برای اعمال و رفتار خویش، و ولاء زعامت به معنای حق رهبری اجتماعی و سیاسی امامان، و ولاء تصرف یا ولاء معنوی که بالاترین مراحل. ولاء تصرف است.[۱۰] با توجه به قسمتی از آیات و روایات ذکر شده در باب تولّی و تبرّی، به خوبی استفاده می‌شود که تولّی معنایی بالاتر و عالی‌تر از دوستی دارد و آن پذیرفتن ولایت خدا و اولیای اوست، و خود را مطیع فرمان آنها کردن است، و تبرّی یعنی زیر بار ولایت غیر خدا نرفتن است، از این رو نخستین پیام اسلام که از حلقوم مبارک پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در فضای مکه طنین انداخت و تمام جهانیان را به سوی آن فراخواند (قولوا لا اله الا الله تفلحون) بود که شرط رستگاری را تبرّی از غیر خدا و تولّای ولایت خدایی بیان فرمودند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱٫ ولایت در قرآن، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چ اول، ۱۳۶۷٫
۲٫ اخلاق در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی، ج ۱، مدرسه الامام علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ، ۱۳۷۷٫
۳٫ ولاءها و ولایتها، آیت الله شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
۴٫ بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج ۶۶ و ۶۷٫[۱] . بحار الانوار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ هـ .ق، ج ۶۹، ص ۲۳۹، ح ۲٫
[۲]. ممتحنه/۴٫
[۳]. بقره/۲۵۷٫
[۴] . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، نشر چاپخانه، مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ۱۳۷۷، ج ۱، با تلخیص.
[۵]. احزاب/۲۱٫
[۶] . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ص۳۷۱، همان، ج ۱، ص۳۷۱٫
[۷] . اصول کافی، ج ۲، ص ۱۸، به نقل از کتاب اخلاق در قرآن.
[۸] . بحار الانوار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ هـ .ق، ج ۶۶، ص ۲۵۲٫
[۹] . همان، حدیث شماره ۳۳٫
[۱۰] . مطهری، مرتضی، ولاء و ولایتها، انتشارات صدرا.
منبع:andisheqom.com

نوشته ترسیم تولی و تبری در قرآن و روایات چگونه است؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چرا باید برای شهادت امام حسینع و یارانش عزاداری و …پرسش چرا باید برای شهادت امام حسینع و یارانش عزاداری و گریه کنیم؟ آنان با شهادت به روایت امام جعفر صادقع از سیره امام محمدباقرع آکااز این زاویه که این رفتارها و گفتارها از حجت خدا صادر شده است، مسئولیت آفرین خواهد مادران مقدس، هشت مادر مقدس، به روایت انجیل آکامادران مقدس آکاایران یوکابد، مادر موسی است و در انجیل مدح بسیاری از او شده است، او اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیمناظرات بین شیعه و سنی استراتژی پیامبر اسلام در جنگ احد با نظارت خاص در چینش نیروها از جمله تعیین عبد الله بن دفتر پرسش ها و پاسخ ها شیعه و پرسش ها و پاسخ های دانشجویی دفتر سی و یکم شیعه و اهل ‌ سنت هاد نمایندگی مقام معظم مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت …السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ چرا باید برای شهادت امام حسینع و یارانش عزاداری و گریه کنیم پرسش چرا باید برای شهادت امام حسینع و یارانش عزاداری و گریه کنیم؟ آنان با شهادت به قرب روایت امام جعفر صادقع از سیره امام محمدباقرع آکا از این زاویه که این رفتارها و گفتارها از «حجت خدا» صادر شده است، مسئولیت آفرین خواهد بود و مادران مقدس، هشت مادر مقدس، به روایت انجیل آکا مادران مقدس آکاایران یوکابد، مادر موسی است و در انجیل مدح بسیاری از او شده است، او ایمان اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی مناظرات بین شیعه و سنی استراتژی پیامبر اسلام در جنگ احد با نظارت خاص در چینش نیروها از جمله تعیین عبد الله بن جبیر دفتر پرسش ها و پاسخ ها « شیعه و اهل سنت پرسش ها و پاسخ های دانشجویی دفتر سی و یکم شیعه و اهل ‌ سنت هاد نمایندگی مقام معظم رهبری در مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت ایرانیان برهان السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ


ادامه مطلب ...

دعای رفع ترس و وحشت در آیات و روایات

[ad_1]

دعای رفع ترس و وحشت شامل برخی از سوره های قرآن و برخی از آیات است. دعای ترس و وحشت در روایاتی از امامان نیز روایت شده است که شامل اذکار است.

چنانچه ترس و اضطراب بی مورد همراه با دلهره و دلشوره بر انسان غلبه کند و علت مشخص یا نامشخصی داشته باشد و یا اینکه انسان احساس عجیبی از ناامنی را داشته باشد همواره باید از خداوند استعانت بجوید.

دعای رفع ترس در آیات قرآن

  • برای دفع ترس و اضطراب و دلهره می توان آیات 45 و 46 سوره مبارکه الاسراء را که به کار بردن آنها خصوصا به جهت دفع ترس، اضطراب، دلهره، دلشوره و همچنین دفع دشمن بسیار موثر است قرائت نمود. این آیات شریفه حصاری محکم است:

«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿45﴾ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿46﴾»

  • هر کس با ایمان سوره مبارکه انسان را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن و با حال وضو بنویسد و در موم گیرد و با خود دارد از هر نوع خوف و فزع محفوظ ماند.
  • چنانچه شخصی از چیزی ترس داشته باشد مانند آن که از پادشاهی می ترسد یا از درنده ای وحشت دارد ذکر «یا مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ إِیاکَ نَعْبُدُ وإِیاکَ نَسْتَعِینُ» را ۱۱ مرتبه تکرار کند آن مانع برطرف خواهد شد.
دعای رفع ترس . دعای ریحتن ترس . دعای غلبه بر ترس
دعای رفع ترس

دعای رفع ترس در کلام پیامبر (ص)

در برکات این سوره سبا از رسول گرامی اسلام (ص) نقل شده: هر کس سوره «سبأ» را بنویسد و بر خود بیاویزد هیچ حیوان و جنبنده آزار دهنده ای به او نزدیک نمی شود و اگر نوشته این سوره را بشوید و از آن بنوشد و مقداری از آن را بر خود بپاشد، اگر از چیزی می ترسد، ایمنی یافته و ترسش می ریزد و اگر صورتش را با آن بشوید نیز ترس و هراسش از بین می رود

دعای رفع ترس در کلام امام علی (ع)

در الخصال از حضرت امیرالمومنین روایت شده است که قبل از خوابیدن و قرار گرفتن در رختخواب و فراش بگویید :

«أُعِیذُ نَفْسِی وَ دِینِی وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ مَالِی وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی وَ خَوَّلَنِی بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ عَظَمَةِ اللَّهِ وَ جَبَرُوتِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأْفَةِ اللَّهِ وَ غُفْرَانِ اللَّهِ وَ قُوَّةِ اللَّهِ وَ قُدْرَةِ اللَّهِ وَ جَلَالِ اللَّهِ وَ بِصُنْعِ اللَّهِ وَ أَرْکَانِ اللَّهِ وَ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ بِقُدْرَةِ اللَّهِ عَلَى مَا یشَاءُ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یدِبُّ فِی الْأَرْضِ وَ ما یخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ ما ینْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یعْرُجُ فِیها وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ»

و هر کس چنین کند خداوند او را از هر چه می ترسد پناه می دهد و پیامبر (ص) به آن حسنین علیهم السلام را تعویذ می فرمودند

دعای رفع ترس و تاثیر تربت امام حسین (ع)

سیّد ابن طاووس گوید: در کتاب مصباح الزّائر آورده‌ایم: هنگامى که امام صادق (ع) به عراق رفتند، مردم خدمت ایشان شرفیاب شدند و گفتند: مولاى ما، دانسته ‌ایم که خاک مرقد مطهّر حضرت امام حسین (ع) موجب شفا از هر بیمارى است؛ آیا وسیله ایمنى از هر ترسى هم مى ‌باشد؟ در پاسخ فرمود: «آرى، اگر کسى بخواهد از هر بیمى در امان بماند، تسبیحى که از خاک مرقد امام حسین (ع) ساخته شده است را بردارد و هنگامى که در بستر آرمید، آن را به دست بگیرد و سه بار دعاى لیلة المبیت را بخواند.

«أَمْسَیتُ اللَّهُمَّ مُعْتَصِماً بِذِمَامِکَ الْمَنِیعِ الَّذِی لاَیطَاوَلُ وَ لاَیحَاوَلُ‌ مِنْ شَرِّ کُلِّ غَاشِمٍ وَ طَارِقٍ مِنْ سَائِرِ مَنْ خَلَقْتَ وَ مَا خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ الصَّامِتِ وَالنَّاطِقِ‌ فِی جُنَّةٍ مِنْ کُلِّ مَخُوفٍ بِلِبَاسٍ سَابِغَةٍ وَ لاَءِ أَهْلِ بَیتِ نَبِیکَ‌ مُحْتَجِباً مِنْ کُلِّ قَاصِدٍ لِی إِلَى أَذِیةٍ بِجِدَارٍ حَصِینٍ الْإِخْلاَصِ فِی الاِعْتِرَافِ بِحَقِّهِمْ وَالتَّمَسُّکِ بِحَبْلِهِمْ‌ مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ فِیهِمْ وَ بِهِمْ‌ أُوَالِی مَنْ وَ الَوْا وَ أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا فَأَعِذْنِی اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَا أَتَّقِیهِ یا عَظِیمُ حَجَزْتُ الْأَعَادِی عَنِّی بِبَدِیعِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ‌ إِنَّا جَعَلْنَا مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَیبْصِرُونَ‌»

سپس آن را بوسیده بر روى چشم بگذارد و بگوید:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ وَ بِحَقِّ صَاحِبِهَا وَ بِحَقِّ جَدِّهِ وَ أَبِیهِ وَ بِحَقِّ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ وَ بِحَقِّ وُلْدِهِ الطَّاهِرِینَ اجْعَلْهَا شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ أَمَاناً مِنْ کُلِّ خَوْفٍ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ سُوء»

دعای رفع ترس . دعا برای رهایی از ترس . دعای ریحتن ترس
دعای رفع ترس

نیز در حدیث دیگرى فرموده است: در هنگام برداشتن تربت بگو:

«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ طِینَةُ قَبْرِ الْحُسَینِ وَلِیکَ وَ ابْنِ وَلِیکَ اتَّخَذْتُهَا حِرْزاً لِمَا أَخَافُ وَ لِمَا لَا أَخَافُ»

هم چنین به سند دیگرى چنین روایت شده است :

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَخَذْتُهُ مِنْ قَبْرِ وَلِیکَ وَ ابْنِ وَلِیکَ فَاجْعَلْهُ لِی أَمْناً وَ حِرْزاً مِمَّا أَخَافُ وَ مِمَّا لَا أَخَافُ.»

روایت شده است که هر کس از زمام ‌دار یا شخص دیگرى مى ‌ترسد؛ اگر از منزل خود بیرون رود و به این کار مبادرت ورزد، [این کار] پناه او خواهد بود.

دعای رفع ترس در کلام امام باقر (ع)

ابوحمزه می گوید: امام محمدباقر (ع) به من فرمود: هرگاه پیشامدی برای تو رخ داد که موجب ترس و اندوه تو شد، به گوشه ای از خانه خود برو و بعد از خواندن دو رکعت نماز، هفتاد بار این دعا را بخوان:

«یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ‏ وَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ وَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»

(در نیت نماز می توانید بگویید: دو رکعت نماز نجات از غم و اندوه به جا می آورم قربۀ الی الله)

دعای رفع ترس در کلام امام صادق (ع)

امام صادق (ع) می‌فرماید: «در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» پناه نمی برد...»

حلبی می گوید: کسی به امام صادق (ع) عرض کرد وقتی تنها می شوم وحشت و اندوه مرا فرا می گیرد و آن گاه که میان مردم هستم چنین احساسی ندارم. حضرت به وی فرمودند: دستت را روی قلبت بگذار و بگو : «بسم الله» سپس دستت را بر قلبت کشیده و هفت بار بگو :«أَعُوذُ بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَلَالِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ أَعُوذُ بِأَسْمَاءِ اللَّهِ مِنْ شَرِّ مَا أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ عَلَى نَفْسِی»

هر کس در هر شب و روز، سوره جمعه را قرائت نماید از آنچه می ترسد ایمنی می یابد و هر چیز خوفناک و ترسناکی از او دور می شود.

همچنین از ایشان روایت است: هر کس در قرائت سوره جمعه مداومت ورزد اجر عظیمی نصیب او خواهد شد و از هر چیزی که موجب ترس و خوف اوست ایمن می گردد.

سید بن طاووس از قول امام صادق (ع) نقل کرده است: «اگر نوشته سوره محمد را بشویند و از آب حاصل از آن بنوشند برای آرام شدن ترس و اضطراب مفید است»

امام صادق (ع) فرموده است: اگر انسانی که دچار اضطراب و ترس است، از آب نوشته سوره صافات، استحمام کند آرامش می یابد.

دعای رفع ترس . دعای ریختن ترس . دعای غلبه بر ترس و وحشت
دعای رفع ترس

از امام صادق (ع) برای دفع وحشت روایت شده است و نافع است :

«بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ وَ بِاللَّهِ‏ وَ تَوَکَّلْتُ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ إِنَّهُ‏ مَنْ‏ یتَوَکَّلْ‏ عَلَى‏ اللَّهِ‏ فَهُوَ حَسْبُهُ‏ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی کَنَفِکَ‏ وَ فِی جِوَارِکَ، وَ اجْعَلْنِی فِی أَمَانِکَ وَ فِی مَنْعِک»


دعای رفع ترس در کلام امام رضا (ع)

حضرت امام رضا (ع) فرمودند: هر کس از حادثه یا داهیه بزرگی بترسد و مال و جان او را تهدید کند و بخواهد در امان باشد پس بخواند سوره توحید و سوره نصر و این دعا را که جامع همه اسماء الحسنی است و بعد از خواندن هر ده اسم بگوید: «یا حافظ یا حفیظ یا رقیب یا قریب» ترس از وی برطرف می شود :

«الْمُتَکَبِّرُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ الْغَفَّارُ الْقَهَّارُ الْوَهَّابُ‏ الرَّزَّاقُ‏ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ‏ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ الْخَافِضُ الرَّافِعُ الْمُعِزُّ الْمُذِلُ‏ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْحَلیمُ‏ الْعَدْلُ‏ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ الْعَظِیمُ‏ الْغَفُورُ الشَّکُورُ الْعَلِی الْکَبِیرُ الْحَفِیظُ الْمُقِیتُ الْحَسِیبُ الْجَلِیلُ الْکَرِیمُ‏ الرَّقِیبُ‏ الْمُجِیبُ الْوَاسِعُ‏ الْحَکِیمُ‏ الْوَدُودُ الْمَجِیدُ الْمَاجِدُ الْبَاعِثُ الشَّهِیدُ الْحَقُ‏ الْوَکِیلُ‏ الْقَوِی‏ اَلمَتینُ الْوَلِی الْحَمِیدُ الْمُحْصِی الْمُبْدِءُ اْلْمُعِیدُ الْمُحْیی الْمُمِیتُ‏ الْحَی الْقَیومُ‏ الْواحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْقادِرُ القاهِرُ الْمُقْتَدِرُ الْمُقَدِّمُ الْمُؤَخِّرُ الْأَوَّلُ‏ الْآخِرُ الظَّاهِرُ الْباطِنُ‏ الْوَلیُّ الْمُتَعَالِی‏ الْبَرُّ التَّوَّابُ‏ اَلمُنعِمُ الْمُنْتَقِمُ الْعَفُوُّ الرَّءُوفُ‏ مالِکُ الْمُلْکِ‏ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ الْمُقْسِطُ الْجَامِعُ‏ الْغَنِی‏ الْمُغْنِی الْمَانِعُ الضَّارُّ النَّافِعُ النُّورُ الْهَادِی الْبَدِیعُ الْبَاقِی الْوَارِثُ الرَّشِیدُ الصَّبُورُ»

دعای رفع ترس در اذکار

هر که 1500 بار هر روز بخواند از ترس و پریشان احوالی ایمن بود و قرب حق تعالی یابد و صاحب یقین گردد:

«یا واحِدُ تَوَحَّدتَ بِالوَحدانِیَّةِ والوَحدانِیَّةُ فی وَحدانِیَّةِ وَحدانِیَّتِکَ یا واحِدُ»


گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و …ذکر آرام بخشدعای آرامش اعصابدعاهای آرامبخشدعاهای آرامش بخشذکرهای آرامبخشذکرهای تعریف عجایب در بهشت زهرا در غسال خانه دهان پر از …دعا برای رفع بلا و سختی ، سفارش شده از امام سجاد ع ازدواج حضرت محمد ص با حضرت خدیجه س بـــــــاغ دعــــا جهت توانگری در شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت مرتبه سوره حمد و آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ …آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمالدر لیله المبیت چرا مشرکان حضرت علیع را به شهادت نرساندند؟ ازدواج در ربیع الاول و خواص سوره ها ،انواع دعا ،انواع نمازفضیلت و خواص سوره طلاق در بیان آیه من یتق الله هر کس تقوای الهی پیشه کند و از گناه گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعجگنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج دوست محترم اندیشه مهدویت، به طور المصباحبله جریان خواب فرعون و معبران و کاهنان از مبرزترین و ملموس ترین این قضایا است آنجایی تاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و روان آکا ذکر آرام بخشدعای آرامش اعصابدعاهای آرامبخشدعاهای آرامش بخشذکرهای آرامبخشذکرهای آرام بـــــــاغ دعــــا جهت توانگری در شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت مرتبه سوره حمد و مرتبه تعریف عجایب در بهشت زهرا در غسال خانه دهان پر از کرم پیرزن دعا برای رفع بلا و سختی ، سفارش شده از امام سجاد ع ازدواج حضرت محمد ص با حضرت خدیجه س در آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ شهر سوال با عرض سلام مسائل زیادی درباره امام زمان عج وجود دارد و در این جا قصد این نبوده که با ایات تاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت برگرفته خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمال در لیله المبیت چرا مشرکان حضرت علیع را به شهادت نرساندند؟ ازدواج در ربیع الاول و خواص سوره ها ،انواع دعا ،انواع نماز فضیلت و خواص سوره طلاق در بیان آیه «من یتق الله» هر کس تقوای الهی پیشه کند و از گناه دوری گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج دوست محترم اندیشه مهدویت، به طور کلی المصباح بله جریان خواب فرعون و معبران و کاهنان از مبرزترین و ملموس ترین این قضایا است آنجایی که مناظره خدا و شیطان یکی از زیباترین ونخستین مناظراتی که در عالم هستی اتفاق افتاده مناظره بین خدا و شیطان است که


ادامه مطلب ...

تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیه

[ad_1]
نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

عصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات متعدد می‌باشد. لکن اهل سنت و کسانی که مقام امامان را در حد یک حاکم عالم دینی تنزل دادند، برای اثبات مدعای خود یعنی عدم عصمت ائمه اطهار به روایاتی تمسک می‌کنند که امامان در آنها خودشان را معصوم و دور از خطا و گناه وصف نکرده بلکه به آن نیز اعتراف می‌کنند که در اینجا به تحلیل این روایات و نقد استناد مخالفان (1) می‌پردازیم.
فلاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعد فانی لستُ فی نفسی بفوق اَن أخطی و لا آمنُ ذلک من فعلی. (2)
همچنین طراحان شبهه به دعای شریف حضرت استناد کردند که حضرت در دعا می‌فرماید:
اللهم اغفرلی ما انت اعلم منی فان عُدتُ فعُد علیّ بالمغفرة اللهم اغفرلی ما وأیتُ من نفسی و لم تجدله و فاء عندی اللهم اغفرلی ما تقربتُ به الیک ثم خالفه قلبی، اللهم اغفرلی رمزات الألحاظ و سقطات الألفاظ و شهوات الجنان و هفوات اللسان. (3)

تحلیل و بررسی

در نقد شبهه مزبور نکات ذیل در خور تأمل است:

الف. مخالفت با آیات و روایات نبوی

برحسب این نصوص قرآنی و روایی امام باید معصوم باشد و در خصوص حضرت علی (علیه السلام) آیات و روایات صریح و شفاف است. بنابراین اگر با یک یا چند مورد مواجه شویم که برخلاف عصمت دلالت می‌کند به تبیین و توجیه آن باید بپردازیم.
اما اگر کسی از همان ابتدا حضرت علی (علیه السلام) را در ردیف سه خلیفه اول بلکه نازل‌تر از آنها (چنان‌که اکثر اهل سنت بر آن باورند) قرار دهد و آیات متعدد و روایات کثیر عصمت اهل بیت را نادیده انگارد، چنین شخصی بر خلاف آیات و روایات مشی نموده و داوری و تحلیل خود را بر ظواهر چند روایت مبتنی کرده که آنها نیز توجیه عقلایی دارند.

ب. کلام حضرت بیان یک اصل کلی و نه شخصی

درباره کلام حضرت علی (علیه السلام) و درخواست از مردم برای ارائه مشورت و سخن حق با این دلیل که حضرت از خطا مصون نیست، باید گفت با مطالعه کامل خطبه مزبور روشن می‌شود که حضرت آن را در جریان جنگ صفین برای اصحابش تلاوت ‌فرمود که در آن هنگام فردی به ستایش و تمجید حضرت- که از آن بوی تملق و چاپلوسی برمی‌آمد- پرداخت. حضرت که از ثنا و تعریف‌ها خوشش نمی‌آمد در جواب وی فراز فوق خطبه را ایراد فرمود و خاطرنشان ساخت که مردم به جای ثناگویی از حاکم باید به ارائه سخن و راهکار حق و منطقی و مشورت عادلانه روی آورند؛ چراکه حاکم به این راهکار نیازمند است، البته چون حضرت خود عنوان حاکم را دارا بود و از جهت اخلاقی خود را برتر از دیگران نمی‌دانست، به شخص خود اشاره کرد که من نیز از این خطا و نیاز به مشورت مستثنا نیستم. اما در واقع مقصود حضرت مذمت و ثناگویی از حاکم و بیان یک اصل کلی برای حاکمان درباره لزوم مشاوره با مردم است. اما شخص حضرت از ارتکاب خطا پاک و مبرا و به تبع آن نیز به مشاوره نیاز نداشت. دلیل بر این مطلب نصوص و تصریحات حضرت بر عصمت خود نیاز به مشورت به دلیل آگاهی و علم تام و جامع به ابعاد و زوایای حکم و موضوع است.

ج. امکان صدور خطا در صورت عدم یاری خدا

مخالفان عصمت و به تعبیری طرفداران صدور خطا و گناه از امامان باید به روایاتی استشهاد کنند که آنها بر صدور، فعل معصیت و خطا از امامان به صورت شفاف دلالت کنند. لکن خطبه حضرت در نهج‌البلاغه تنها و نهایت بر مکان و طبیعت انسانی حضرت دلالت می‌کند که سرشت آن به گونه‌ای است که اگر به خود واگذار شود، منشأ صدور خطا و گناه می‌تواند باشد. واژه «فی نفسه» در فراز «فانی لستُ فی نفسی بفوق اَن أخطا»، کاملاً بر این مدعا دلیل و شاهد است. اما اینکه آیا نفس و طبیعت حضرت بر چنین شاکله‌ای باقی مانده است یا نه؟ می‌توان جواب آن را در فراز بعدی یافت.
خوشبختانه حضرت در ادامه تصریح می‌کند که نفس من که چنین شاکله‌ای هم به عنوان انسان دارد، اما لطف و عنایت الهی شامل حال من شده و لذا من از گرد خطا پاک و مبرا هستم، «الّا اَن تکفی الله من نفسی». این استثنا بر طبیعت انسانی حضرت ناظر است و آن یعنی امکان صدور خطا را استثنا می‌کند.
متأسفانه طراحان شبهه فوق در این استناد به مغالطه حذف و تقطیع روی آورده و ادامه و استثنا را مورد لحاظ و توجه قرار ندادند.

د. نصوص دیگر حضرت دال بر عصمت

در نکته پیشین اشاره رفت که خطبه فوق نهایت بر طبیعت و امکان صدور خطا و نه وقوع آن دلالت می‌کند و اضافه شد که این امکان نیز با فراز دیگر حضرت نفی و رد شده است. از حضرت روایات دیگری وارد شده که بر عصمت حضرت و عدم صدور خطا دلالت می‌کند که اشاره می‌شود. حضرت در خطبه مزبور هرچند از حاضران می‌خواهد که رأی و مشاوره خود را از وی دریغ نورزند، لکن در جای دیگر تصریح می‌کند که اصلاً وی به مشاوره نیازی ندارد، چرا که باب جهل و خطا در وی بسته است. چنان‌که در پاسخ عتاب و گلایه طلحه و زبیر مبنی بر عدم مشاوره حضرت با آنان فرمود:
ام ایّ حق رفعه الیّ احدٌ من المسلمین ضعفتُ عنه ام جهلتهُ ام اخطأت بابه؟ ... و لا وقع حکم جهلتُه فأستشیر کما و اخوانی المسلمین و لو کان ذلک لم ارغب عنکما و لاعن غیرکما. (4)
حضرت بعد از کشته شدن طلحه و زبیر درباره عدم تردید خود درباره شناخت حق می‌فرماید:
ما شککتُ فی الحق مذ أریته ... من وثق بماء لم یظمأ. (5)
حضرت درباره عصمت و عدم صدور کذب و گمراهی فرمود:
ما کَذبتُ و لا کُذِبتُ و لا ضللتُ ولاضلل بی. (6)

اعتراف امامان به گناهان در ادعیه

یکی از تقریرهای شبهه انکار عصمت امامان دعاهای مختلف امامان است که در آنها ائمه به گناهانی اعتراف نمودند. (7)

تحلیل و بررسی

در تحلیل این شبهه باید گفت امروزه مباحث معناشناختی و شناخت زبان یکی از مباحث مهم علوم انسانی است که به دلیل اهمیت و ارتباط بحث زبان با آموزه‌‌ها و نصوص دینی در علم فلسفه دین و دین‌پژوهی و تفسیر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. اینکه زبان دین چیست یا آیا همان زبان عرفی است یا زبانی متفاوت با عرف؟ تفاوت آن چیست؟ قدر متیقن این است که زبان دین خصوصاً زبان قرآن تفاوت ماهوی با زبان عرف ندارد، و مانند زبان عرف بر استعاره، کنایه، تعلیم و مبالغه مشتمل است در عین حال حاوی معانی بلند و ژرفی است که در زبان عرف وجود ندارد.

الف. تفسیر عرفانی

زبان دعا نوعی خاص‌تر از زبان دین که آن در حقیقت زبان واسطه ارتباط دعاکننده با خداوند و معبود و عالم قدسی و فراطبیعی است. دعاکننده خود را در برابر آفریدگار و هستی‌بخش بی‌نهایت می‌بیند که خود موجود وابسته و متقوم در هر لحظه به آن وجود قدسی است، لذا در این میان نسبت خود با خداوند را نسبت قطره با دریا می‌یابد که وظیفه‌اش عبادت و فرمان‌برداری از آن معبود فیّاض است و هر قدمی که در این مسیر برمی‌دارد آن را رضای محبوب و معبود و به تبع آن پیروزی و موفقیت خود و بالعکس هر فعل و لحظه‌ای که موجب دوری از مقصد و معبود خودش شود، آن را خسران و گناه جبران‌ناپذیری برای خود می‌داند، هرچند که در قالب شریعت آن گناه و معصیت تلقی نگردد. عارفی که نه تنها گناهان بلکه مکروهات و بالاتر از آنها بعض مباح‌ها را هم به منظور انجام مستحبات و واجبات، ترک می‌کند، انگیزه‌اش نیل به مقصد نهایی خود و پیوستن به دریای بی‌کران الهی است که در اصطلاح عرفان از آن به «فناء» تعبیر می‌شود. چنان‌که گفته‌اند: «حسنات الأبرار، سیئات المقربین».
شخصیتی چون علی‌ (علیه السلام) که سرآمد عارفان و بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشرف مخلوقات است تمام هستی وجود خود را در راه نیل به مقصود و کمال غیرمتناهی خداوند می‌خواهد صرف کند و هر فعل و حرکتی و سخنی که او را نه تنها از آن مقصد دور کند، بلکه باعث کند یا توقف سیر و حرکت گردد (مثل مباحات)، از منظر حضرت، خطا، لغزش و گناه محسوب می‌شود و لذا حضرت با زبان دعا به استغفار و آمرزش روی می‌آورد.
از این رو نه یک و دو دعا بلکه دعاهای متعددی نظیر دعای کمیل و صباح از حضرت در این مقام وارد شده است که زبان آنها، زبان دعا و آمرزش از مکروهات و اباحاتی است که نه گناه در قالب شریعت بلکه گناه در قالب عرفان و انسان کامل به شمار می‌آید. (8)

ب. تفسیر تعلیمی و تربیتی

وجه دوم اینکه امامان در دعاهای خود در مقام تعلیم و یاد دادن جگونگی ذکر دعا و ارتباط با خداوند برای دیگران بودند، آنان به طور غیرمستقیم می‌خواستند به انسان‌های گناهکار تعلیم دهند که با اعتراف به گناهان خود و یادآوری آنها به صورت متناوب دل را از سیاهی و کدورت‌ها پاک نموده و به سوی نور و روشنایی حرکت می‌دهد. برخی این پاسخ را غیرقانع‌کننده می‌دانند. (9)

ج. حمل بر استغفار دفعی

برخی از معاصران در تحلیل و توجیه اعترافات امامان نوشتند:
"استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است، یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه می‌شود نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است، مَثَل آن مَثَل کسی است که پارچه‌ای برای آینه شفاف آویزان می‌کند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه‌ی غبار گرفته‌اش دستمال می‌کشد تا غبار آن را بزداید. (10)"

د. استغفار از گناهان امت

نکته دیگری که می‌توان از بعض روایات استفاده کرد (11) اینکه: آن بزرگواران خود معصوم و مبرا از گناه بودند، لکن از آنجا که مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبر معنوی امت مسلمانان بودند و به نوعی هدایت و رشد مردم به آنان واگذار شده بود، هرچند در زمینه هدایت برای امامان مجال و بستر لازم فراهم نشد، لکن با این وجود آنان احساس مسئولیت می‌نمودند و خطا و تقصیر مردم را خطا و گناه خود تلقی و از آن برای خداوند استغفار و آمرزش می‌طلبیدند. چنان‌که اگر فرزند کوچک انسان مرتکب خطا و تقصیری شود، والدین وی ضامن و از کسی که خطا بر او واقع شده، طلب پوزش و رحمت می‌نمایند، پیامبر و امامان نیز پدر امت اسلام بودند. (12)
مؤید این نکته و تفسیر، پاسخ امام صادق (علیه السلام) از نسبت گناه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه شریفه: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ» (13) است که فرمود:
"برای حضرت گناهی نبود ولکن خداوند برای حضرت تضمین نموده که گناهان شیعه علی (علیه السلام) را بیامرزد، اما گناهان شیعیان را بر وی حمل نمود، آن‌گاه آنها را بخشید. (14)"
بنابراین استغفار امامان مانند استغفار و آمرزش پدران از امت خودشان بوده است که با چشم بصیرت و وجود نورانی خود گناهان امت را مشاهده و از حق متعال، مغفرت می‌خواستند.

هـ عدم امکان حمل بر ظاهر دعاها

اگر طراحان شبهه اعم از سنی و شیعه که به حضرت علی (علیه السلام) ارادت می‎‌ورزند، اصرار کنند که زبان دعا با زبان عرفی فرقی ندارد و حضرت در ادعیه خود نه به تعارف و تواضع بلکه بر حقیقت سخن گفته و به ارتکاب خطا یا معاصی- العیاذ بالله- اعتراف نموده است، در اینجا از آنان سؤال می‌کنیم موضع شما درباره تفسیر دعاهای مشابه موارد ذیل چیست؟ مانند دعای امام علی (علیه السلام):
الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر. (15)
ولاتعاجلنی بالعقوبة علی ما عملتُه فی خلواتی من سوءِ فعلی و اسائتی. (16)
دعای معروف عرفه امام حسین (علیه السلام):
ولولا سترک ایّای لکنتُ من المفضوحین. (17)
امام عارفان سجاد (علیه السلام):
الهی ألبستنی الخطایا ثوب مذلتی و امات قلبی عظیمُ جنایتی. (18)
آیا فرد منصف اعم از شیعی و سنی می‌تواند ملتزم شود که العیاذ بالله هوای نفس امام علی (علیه السلام) بر عقلش غالب، معاصیش از طاعتش بیشتر است؟! آیا اگر پرده‌پوشی خداوند نبود، امام حسین (علیه السلام) از مفتضحان بین عام و خاص می‌شد؟! آیا امام سجاد- که دائم در سجده و نماز بود- جنایاتش قلب و دلش را میرانده بود؟!

و. نقض در دعاهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

باز اگر مخالف بر حمل ظاهر دعاها در روایات ائمه اصرار ورزد و با توسل به آنها عدم عصمت امامان را ثابت کند، از او درباره تفسیر دعاهای وارد شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دال بر اعتراف به گناه سؤال می‌کنیم، مانند:
أنت الجواد و أنا البخیل. أنت الغافر و أنا المسیئی. (19)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعای مجیر حدود نود مرتبه ذکر «اجرنا من النار» (20) و در دعای جوشن کبیر ذکر «الغوث الغوث خلّصنا من النار» (21) را یکصد مرتبه تکرار می‌کند.
آیا فرد شیعی و سنی می‌تواند چنین دعاهایی را بر ظاهر آن حمل و تفسیر کند؟! اگر زبان دعای پیامبر تفسیر خاصی دارد، باید شاگرد و دست‌پرورده وی یعنی حضرت علی (علیه السلام) و سایر امامان غیر آن باشد؟!

پی‌نوشت‌ها:

1. ر. ک: احمد کاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، صص 24 و 81؛ سروش، بسط تجربه دینی، ص 279.
2. نهج‌البلاغه، خطبه 207، فیض اسلام، ص 687.
3. همان، خطبه 77، ص 176.
4. نهج‌البلاغه، خطبه 196، فیض‌الاسلام، ص 656.
5. همان، خطبه 4.
6. همان، حکمت: 176.
7. آلوسی، تفسیر روح‌المعانی، ج12، ص 26، ذیل آیه 33 سوره احزاب.
8. ر. ک: کشف‌الغمة، ج3، ص 46.
9. ابن ابی‌الفتح الأرملی در کشف الغمة، ج3، ص 46؛ وی خاطرنشان می‌سازد که شبهه اعترافات امامان بر نفس وی مطرح و جواب آن را نیافته با سیدبن طاووس در میان گذاشتم، وی مسئله تعلیم و تربیت را متذکر شدند که برای من قانع‌کننده نبود. و نیز: جوادی‌آملی، ادب فنای مقرّبان، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص 262.
10. جوادی‌آملی، ادب فنای مقربان، شرح زیارت جامعه کبیره، ج3، ص 263.
11. تفسیر مجمع‌البیان، ج9، ص 189؛ ذیل آیه 4 فتح؛ بحار، ج68، ص 24؛ ادب فنای مقربان، ج3، ص 263.
12. «أنا و علیّ ابوا هذه الأمة»، (بحار، ج23، ص 259).
13. فتح: 2.
14. بحار، ج17، ص 76.
15. مفاتیح‌الجنان، دعای صباح.
16. همان، دعای کمیل.
17. همان، دعای عرفه.
18. همان، مناجات خمس عشرة، مناجات اول.
19. همان، دعای یستشیر؛ کفعمی، المصباح، ص 286.
20. همان، دعای مجیر.
21. همان، دعای جوشن کبیر.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیهعصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات متعدد می‌باشد لکن اهل سنت و تعارض عصمت امامان با روایات و ادعیهنویسنده محمدحسن قدردان قراملکی عصمت صفت لازمه مقام امامت و مورد تأکید آیات و روایات معارف اسلامی جوابیه ای بر رد عصمت و علم غیب ائمه ع و عصمت امامان را روایات، ادعیه و امامت و عصمت ندارد و این موضوع با ادله عصمت امامان ع از منظر آیات و روایات پرسمان ادلهعصمتامامانعادله عصمت امامان انجام می گیرد نه فقط با روایات نبی و با اثبات امامتشان عصمت پیامبران و امامان ع، جبری یا اختیاری؟عصمت پیامبران و امامان شما در خصوص رابطۀ عصمت انبیاء و امامان ع با ادعیه و عصمت امام عصمتاماماین نیز محقق نمی شود مگر با عصمت امام زیرا خواهد شد و امامان متعددی ادعیه و زیارات قرآن و عصمت امامان معصومعآنان بر این عقیده از راه عقل و… قرآن و عصمت امامان و اطلاق آن جز با عصمت ادعیه و تفاوت عصمت امامان با پیامبران؟ مرکز ملی …تفاوتی که بین عصمت امامان با پرسشگر گرامی با سلام و بر اساس روایات متعدد فرق میان تعارض و تزاحم چیست؟ گنجینه …گفتنی است؛ تعارض و تنافی میان دو دلیل دارای وحی، نبوت و عصمت روایات و عصمت پیامبران در قرآن موسسه تحقیقات و نشر …عصمتپیامبراندرقرآنادعیه و زیارات ، منحصر در پیامبران و امامان نیست بلکه عصمت شرط پیامبرى عصمت با متن کامل مطلب در ادامه دعا این پایگاه در راستای معرفی و ترویج مکتب دعایی قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم دانلود کتب فرهنگی مذهبی گزیده فعالیت‌‌ها و آثار علمی علامه عسکری به زبان عربی مئة و خمسون صحابى مُختلَق سه جلد آیه وکل شیئ احصیناه فی امام مبین به چه معناست؟ ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی باشد و مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به کیهان نهاوند روشهای اهل بیت در مبارزه با جریان‏هاى انحرافى‏ مبارزه اهل بیت‏ علیهم السلام با جریان‏هاى فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و پیشنهاد اگر مرکز مستقل تحت نظر وزیر آموزش و پرورش برای مدیریت راهبردی آموزش عمومی قرآن با حضور نرگس آباده توجه به تاثیر ارائه بازخورد در مسابقات و به کار بستن آن در جهت شناخت بهتر فرد چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوال جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور کرده و


ادامه مطلب ...

نفی علم غیب در بعض روایات

[ad_1]
جوانی حضرت علی (ع) برای امامت

جوانی-حضرت-علی-(ع)-برای-امامتیکی از مستمسکان و به تعبیر دقیق‌تر بهانه‌های مخالفان امامت حضرت علی (علیه السلام) جوانی وی بود، آن حضرت ادامه ...

شئون امامت به دلالتِ نص

شئون-امامت-به-دلالتِ-نصبرخی معتقدند ماهیت امامت بر جنبه هدایت‌گری امام و به تعبیری رهبری و مرجعیت دینی مردم استوار است و لذا ادامه ...

اعتراف خلفای راشدین به نصّ پیامبر (ص) درباره‌ی علی (ع)

اعتراف-خلفای-راشدین-به-نصّ-پیامبر-(ص)-درباره‌ی-علی-(ع)ابوبکر در روزهای آخر عمرش از چند امر اظهار تأسف می‌کند یکی از این موارد اعتراف به عدم ورود نص از سوی ادامه ...

ستایش و تمجید حضرت علی (ع) از خلفا

ستایش-و-تمجید-حضرت-علی-(ع)-از-خلفااهل سنت در بعض آثار روایی خود از حضرت علی (علیه السلام) احادیثی نقل کرده‌اند که به موجب آنها مقام ابوبکر ادامه ...

چرا حضرت علی (ع) نام خلفا را بر فرزندان خود نهاد؟

چرا-حضرت-علی-(ع)-نام-خلفا-را-بر-فرزندان-خود-نهادبرخی از اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت سه خلیفه اول از طرف حضرت علی (علیه السلام) به هرچه به نظرشان ادامه ...

رابطه فامیلی حضرت علی (ع) با خلیفه دوم

رابطه-فامیلی-حضرت-علی-(ع)-با-خلیفه-دومرابطه حضرت علی (علیه السلام) با خلفای زمانه مخصوصاً با خلیفه دوم از همکاری در عرصه‌های سیاسی، نظامی، ادامه ...

چرا حضرت علی (ع) نماز را به خلفا اقتدا می‌کردند؟

چرا-حضرت-علی-(ع)-نماز-را-به-خلفا-اقتدا-می‌کردندیکی دیگر از شبهات این است که اگر خلفای معاصر حضرت علی (علیه السلام) غاصب و ظالم و غیرمشروع بودند، چرا ادامه ...

چرا حضرت علی (ع) با خلفا همکاری می‌کرد؟

چرا-حضرت-علی-(ع)-با-خلفا-همکاری-می‌کردبرخی بر این گمان‌اند که اگر از ناحیه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بر خلافت و امامت حضرت علی (علیه ادامه ...

چرا حضرت علی (ع) بعد از عثمان حکومت را به دست نگرفت؟

چرا-حضرت-علی-(ع)-بعد-از-عثمان-حکومت-را-به-دست-نگرفتیکی از ادله اهل سنت مبنی بر نبود اصل نص و نصب بر امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) استنکاف و سرباز ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بررسی و تحلیل مبانی تفسیر قرآن به قرآن با …چکیده این نوشتار به‌منظور نشان‌دادن اعتبار روش تفسیر قرآن به قرآن و کارآمدی آن، به رازجاودانگی قرآن دانشگاه علم و صنعت ایران گروه …قرآن کتاب شور و شیدایی علی نصیری بسم الله الرحمن الرحیم رابطه علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهریبررسی تاریخی نسبت میان عقل و دین و تعامل بین داده های دینی و یافته های بشری و تبیین بخش اول رابطه عقل و وحی چکیده بدون تردید پرسشهای چون رابطه میان عقل و وحی چیست؟ قلمرو هر یک کدام است؟ از جمله یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب اهل سنت اینجا را … حدیث از فضایل حضرت زهراء س در منابع أهل تسنّن قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله اصول سیاست خارجی در قانون اساسی دیگرانچکیده نوشتار حاضر پژوهشی است مختصر پیرامون اصول سیاست خارجی در قانون اساسی نگارنده عایشه در زمان ازدواج با پیامبر ص چند سال داشت؟ …مساله ازدواج یک پاسخ منطقی به نیاز زن و مرد به یکدیگر است که در تمام شرایع و ادیان و عالم برزخـ کوتاهی عمر عالم برزخ در مقایسه با عمر قیامت قرآن در چند مورد به کوتاهی عمر عالم مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان آیا بختک از نظر دینی واقعیت دارد؟ شهر سوالسلام شما می فرمایید که دست خود را تکان داده اید در اون لحظه من از ترس دست خودم رو تکون بررسی و تحلیل مبانی تفسیر قرآن به قرآن با تأکید بر تفسیر المیزان چکیده این نوشتار به‌منظور نشان‌دادن اعتبار روش تفسیر قرآن به قرآن و کارآمدی آن، به بررسی رازجاودانگی قرآن دانشگاه علم و صنعت ایران گروه معارف قرآن کتاب شور و شیدایی علی نصیری بسم الله الرحمن الرحیم یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب اهل سنت اینجا را نخوانند چون؟ حدیث از فضایل حضرت زهراء س در منابع أهل تسنّن قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله إذا رابطه علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهری بررسی تاریخی نسبت میان «عقل و دین» و تعامل بین داده های دینی و یافته های بشری و تبیین حوزة هر بخش اول رابطه عقل و وحی خبرگزاری فارس راه کشف و شهود در مقایسه با حسّ و عقل، رهروان کم‌تری دارد؛ امّا به هر حال اصول سیاست خارجی در قانون اساسی دیگران چکیده نوشتار حاضر پژوهشی است مختصر پیرامون اصول سیاست خارجی در قانون اساسی نگارنده با عالم برزخ ـ کوتاهی عمر عالم برزخ در مقایسه با عمر قیامت قرآن در چند مورد به کوتاهی عمر عالم برزخ عایشه در زمان ازدواج با پیامبر ص چند سال داشت؟ شهر سوال مساله ازدواج یک پاسخ منطقی به نیاز زن و مرد به یکدیگر است که در تمام شرایع و ادیان و جوامع مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به آیا بختک از نظر دینی واقعیت دارد؟ شهر سوال با عرض سلام بنده در جواب شما بگم برا اولین بار تو سن ۴ یا ۵ سالگی اتفاق افتاد ، میشه برام یه


ادامه مطلب ...

نبود نصبِ ائمه (ع) در روایات نبوی

[ad_1]
نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی

 نقدِ شبهاتی درباره‌ی اصل نصب ائمه (ع)

یکی از شبهات معروف و مهم مخالفان امامت و تعیین نصب ادعای فقدان نصب امام علی (علیه السلام) برای امامت در روایات نبوی است. آنان مدعی‌اند اگر در روایات نبوی نصبی صورت می‌گرفت، نقل و گزارش می‌شد. (1)

نقد و نظر

عالمان شیعی از دوران امامت کتب مفصلی در اثبات نصب و امامت امام علی (علیه السلام) و سایر ائمه نوشتند که در منابع معتبر ثبت و ضبط شده است. اینجا به عنوان مثال می‌توان به تک‌نگاری اصحابی چون عیسی‌بن روضه (م 138 ق)، ابن رئاب (م 148ق)، خلیل‌بن احمد (م 170 ق)، مؤمن‌الطاق (م 160 ق) و هشام‌بن حکم (م 189 یا 199) اشاره کرد. (2) به دلیل وجود منابع متعدد در ارائه ادله نقلی مثبت نظریه اصل نصب شیعه ما در اینجا به اختصار بسنده می‌کنیم:

یکم: احادیث خلافت

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز رسالت خویش نخست سه سال دعوت خویش را علنی ننمود، بلکه تنها به دعوت فامیل و نزدیکان خود می‌پرداخت. در روایتی که اهل سنت و شیعه آن را از حضرت علی (علیه السلام) نقل نموده‌اند، آمده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنبال آیه شریفه «وَاَنذَر عَشیرِتَک الأقرَبین» (3)، چهل تن از شخصیت‌های فامیل خود را به ضیافتی دعوت فرمود، بعد از صرف غذا، دعوت خود را آشکار نمود و فرمود: هرکس مرا در این امر یاری رساند او «برادر»، «وصی» و «خلیفه» من خواهد بود.
فایکم یوازرنی علی هذا الأمر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم:
قال: فأحجم القوم عنها جمیعاً و قلت: أنا یا نبی الله اکون وزیرک علیه فأخذ برقبتی ثم قال: انّ هذا اخی و وصی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه. (4)
کیست از شماها که مرا در این امر یاری رساند؟ تا او برادر، وصی و جانشین من در شما شود؟ همه قوم از آن امتناع ورزیدند. اما من گفتم:
من ای پیامبر خدا حاضر هستم تا وزیر تو شوم. پیامبر از سر و گردنم گرفت و فرمود: همانا این برادر، وصی و خلیفه من در شما است، پس از او سخن شنوید و او را اطاعت نمایید.
در سند حدیث جای بحث نیست، همه روایان بنابر مکتب اهل سنت نیز ثقه هستند، تنها ابومریم عبدالغفار را برخی از اهل سنت تضعیف نمودند که آن نیز به خاطر شیعه بودنش می‌باشد، اما برخی دیگر او را نیز ستایش نمودند. (5)
اما دلالت متن و محتوایی حدیث نیز شفاف و روشن است که به نکاتی اشاره می‌شود:
الف. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث به صورت مطلق از خلافت و جانشینی در امر نبوت سخن به میان آورده است که آن شامل خلافت در عرصه‌های سیاسی، علمی و دینی می‌شود.
ب. دلیل دیگر بر شفافیت دلالت، تحریف و حذف برخی از مورخان اهل سنت محتوای حدیث فوق است، مثلاً طبری با وجود گزارش تمام واقعه غدیر در تاریخ خود، در تفسیرش به تقطیع روی آورده و بعد از «اخی» عبارت «وصی و خلیفتی» را حذف و به جای آن «و کذا و کذا» آورده است. (6)
ابن کثیر (م 774) در کتاب معروف تاریخی خود به نام البدایه و النهایه با آنکه آن را عین تاریخ طبری می‌آورد، اما در گزارش حدیث دعوت، آن را از تفسیر طبری گزارش می‌کند که متأسفانه کلام ناظر به امامت حضرت علی (علیه السلام) را حذف نموده است.
محمدحسنین هیکل در کتاب حیات محمد جمله سؤال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌آورد اما عبارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفی حضرت علی (علیه السلام) را حذف می‌کند. ناشر کتاب فوق در چاپ‌های بعدی هر آنچه به علی (علیه السلام) مربوط می‌شد را کلاً حذف نمود.
ج. قرینه دیگر فهم مخاطبان و حاضران بود که از این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده خلافت، امیری و سرپرستی نموده‌اند، چنان‌که بعد از اتمام سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدم پذیرفتن آن از باب استهزاء و تمسخر به پدر حضرت علی (علیه السلام) یعنی ابوطالب گفتند که از این پس باید از فرزندت اطاعت کنی.

تصریح به خلافت حضرت علی (علیه السلام)

آن حضرت بارها در طول حیات مبارک خویش به خلافت حضرت علی (علیه السلام) تصریح داشته است که به بعضی اشاره می‌شود:
عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره تعیین جانشینی خود، اول ابوبکر بعد عمر را پرسیدم که در هر دفعه حضرت از جواب اعراض نمود. درباره استخلاف علی (علیه السلام) را پرسیدم که فرمود:
ذاک و الذی لا اله غیره لو بایعتموه و اطعتموه اَدخَلتُکم الجنة اکتعین. (7)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید در جریان معراج خویش خداوند خطاب به من فرمود: آیا برای خودت خلیفه‌ای انتخاب نموده‌ای که امور و شئون تو را ادا کند و بر بندگانم که از کتابم نمی‌دانند، تعلیم دهد؟ گفتم: ای خدا تو خود برایم انتخاب کن، همانا انتخاب تو انتخاب من هم است. ندا آمد که: علی را برای تو اختیار نمود، او را خلیفه و وصی اتخاذ کن.
فهل اتخذت لنفسک خلیفة یؤدی عنک، یعلّم عبادی من کتابی مالایعلمون؟ قال: قلت: یا رب اخترلی فان خیرتک خیرتی. قال: اخترتُ لکن علیّا فاتخذه خلیفة و وصیّاً. (8)
ابن عباس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که آن حضرت دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود:
هو فاروق هذه الامة یفرّق بین الحق و الباطل ... هو خلیفتی من بعدی. (9)
حدیث ذیل نیز به مسئله امامت و خلافت حضرت علی (علیه السلام) تصریح می‌کند:
یا علیّ انت الامام و الخلیفة بعدی و انت اولی بالمؤمنین من انفسهم. (10)

حدیث خاصف النعل

از دیگر روایات که در آن به خلافت حضرت علی (علیه السلام) آن هم به معنای حکومت تصریح شده است، حدیث ام‌سلمه است. وی نقل می‌کند در یک سفری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- که عایشه نیز حضور داشت- ابوبکر و عمر وارد محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شده و ما به سراپرده رفتیم، علی (علیه السلام) نیز به دوختن کفش‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول بود.
آن دو از حضرت درباره خلیفه بعدی پرسیدند که:
ما نمی‌دانیم ای رسول خدا تا کی با ما خواهی بود. (11) پس اگر به ما تعیین کنی که خلیفه‌ات بر ما کیست تا برای ما بعد از تو راه روشن و رستگاری باشد.
یا رسول الله انا لاندری قدر ما تصحبنا فلو اَعلَمتنا من یسختلف علینا لیکون لنا بعدک مفزعاً.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب فرمود:
همانا من جای او را می‌بینم، اگر من انجام دهم، شما از دور آن پراکنده و متفرق خواهید شد، چنان‌که بنی اسرائیل از هارون‌بن عمران متفرق شدند. ابوبکر و عمر ساکت شده راه خروج را پیش گرفتند.
آنگاه عایشه از رسول خدا پرسید که آن شخصیت کیست که او را بر آن دو خلیفه قرار می‌دهی؟ حضرت پاسخ داد: دوزنده کفش‌ها، ما نگاه کردیم کسی جز علی را ندیدیم. عایشه گفت: ای رسول خدا ما جز علی کسی را نمی‌بینیم. حضرت فرمود: او این است.
در این حدیث روشن می‌شود که خلیفه حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصیتی جز علی (علیه السلام) نیست، لکن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان به لحاظ مصالحی نام خلیفه خود را به ابوبکر تصریح نکرد، اما به همسرانش فرمود. اما حضرت در زمان‌های بعدی به خلافت حضرت علی (علیه السلام) در احادیث مختلف مانند غدیر تصریح داشت.

دوم: احادیث امامت، امیرمؤمنان و وزارت

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان ابتدا می‌کوشید حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان حاکم و امیرمؤمنان برای مردم معرفی و بدین‌سان بستر امامت آینده وی را هموار نماید، لذا به صحابه توصیه می‌نمود وقتی به علی(علیه السلام) سلام می‌دهند، سلام ساده و معمولی نباشد بلکه به سلام خود قید «امیرمؤمنان» را هم بیفزایند.
صاحب تاریخ دمشق از بریده أسلمی نقل می‌کند که رسول خدا بر ما- که هفت نفر بودیم- امر فرمود که برعلی به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهیم.
امرنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اَن نسلّم علی علیّ بأمیرالمؤمنین. (12)
حضرت در جای دیگر علی (علیه السلام) را به عنوان امام مطرح و آن را به جبرئیل و خدا نسبت می‌دهد:
ألا ادلّکم علی ما ان تساءلتم علیه لم تهلکوا؟ ان ولیکم الله و ان امامکم علی بن ابیطالب فناصحوه و صدقوه فانّ جبرئیل اخبرنی بذلک. (13)
در منابع شیعی نیز این روایات متعدد وارد شده است. (14)
حضرت در برخی مواضع از امام علی (علیه السلام) به عنوان وزیر خود و امام مسلمین بعد از خود یاد می‌کند و آن را به خدا نسبت می‌دهد:
یا ایها الناس ان الله أمرنی أن اَنصب لکم اماماً یکون وصی فیکم و خلیفتی فی اهل بیتی و فی امتی من بعدی ... یا ایها الناس: انی قد اعلمتکم مفزعکم بعدی و امامکم و ولیکم و هادیکم بعدی و هو علی‌بن ابی‌طالب. (15)
در این روایت عناوین «خلیفه»، «امام»، «ولیّ» و «هادی» در توصیف جانشین به کار رفته است که بر شئون مرجعیت علمی، سیاسی و معنوی امام دلالت می‌کند. حضرت در روایت دیگر علاوه بر صفات فوق به صفات دیگر مانند امر و نهی علی (علیه السلام) امر و نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حجت الهی بر مردم، امین خدا بر سِرّش تصریح می‌کند:
امرک امری و نهیک نهیی اقسم بالذی بعثنی بالنبوة و جعلنی خیرالبریة، انک لحجة الله علی خلقه و امینه علی سره و خلیفته علی عباده. (16)
در روایت دیگر پیامبر وصف «امیرالمؤمنین» را هم می‌افزاید که بیشتر بر مسئله حکومت ناظر است:
امام المسلمین و المؤمنین و مولاهم بعدی علیّ بن ابی طالب. (17)

سوم: حدیث غدیر

معروف‌ترین حدیث در این موضوع حدیث غدیرخم است که پیامبر اسلام در جریان برگشت از آخرین حج خویش «حجةالوداع» بر اساس وحی الهی حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان مولی و اولی به همه مردم معرفی نمود.
ایها الناس مَن اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟ قالو الله و رسوله اعلم! قال: انّ الله مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه.
از جهت سندی این حدیث شریف مورد پذیرش و اتفاق اهل سنت و شیعه قرار گرفته است به گونه‌ای که 110 صحابی و 84 تابعین آن را گزارش کرده‌اند. (18) هرچند برخی کوشیدند که با نقل ناقص حدیث مزبور و حذف صدر آن «من اولی الناس بالمؤمنین» در دلالت حدیث بر امامت و حکومت حضرت تردید کنند، لکن صدر حدیث شریف در بعض منابع اهل سنت نیز آمده است. (19)
لکن بحث درباره مفهوم و دلالت حدیث است که اکثر عالمان اهل سنت «مولی» را به معنای دوست داشتن تفسیر نموده‌اند که بر امامت حضرت علی (علیه السلام) دلالت نمی‌کند.

دلایل و شواهد دلالت مولی به أولی

در شرح «مولی» باید گفت هرچند این کلمه دارای معانی مختلف است، لکن با توجه به قراین ذیل معنای امامت و حکومت از کلمه «مولی» استفاده می‌شود:

الف. واژه «أولی»:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود قبل از بیان مولی بودن حضرت علی (علیه السلام)، معنای مولی را به «اولی الناس بالمؤمنین بأنفسهم» تفسیر کرده است. (20) این أولویت یاری یا دوست‌داشتن نیست بلکه تقدم و سیطره فرد مولی بر مولی‌علیه است به گونه‌ای که مولی از خود شخص نیز بر امور مولی‌علیه أولی و مقدم‌تر است؛ پس مولی بودن حضرت علی (علیه السلام) به این معناست که آن حضرت بر همه امور مردم حتی بر نفوس‌شان نیز از خودشان اولی و مقدم است.

ب. خوف پیامبر از ابلاغ پیام:

مطابق روایت فریقین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب وحی الهی به تبلیغ و ابلاغ امری مأمور بود که از بیان آن خوف داشت.
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ. (21)
اما با تأکید وحی الهی و وعده نگهداری حضرت از گزند مخالفان و نیز تهدید آیه مبنی بر عدم ابلاغ رسالت الهی در صورت عدم رساندن امر ویژه به مردم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام آسمانی را به مردم ابلاغ نمود. عالمان فریقین نقل کردند که آیه شریفه مزبور در جریان غدیر خم نازل شد. (22)
روشن است اگر مقصود آیه از ابلاغ پیام آسمانی همان محبت و دوست‌داشتن علی (علیه السلام) بود، برای خوف پیامبر از ابلاغ وجهی وجود نداشت، عدم ابلاغ آن به معنای عدم ابلاغ کل رسالت پیامبر تلقی نمی‌شد، پس مقصود بالاتر از محبت علی (علیه السلام) و آن همانا امامت حضرت است که با ابلاغ آن، این خوف وجود داشت برخی از پذیرش امامت آن حضرت به بهانه‌های مختلف مثل انگیزه‌های قبیله‌ای، جوان بودن حضرت، کشته شدن اقوام نزدیک برخی از مسلمانان در صدر اسلام توسط علی (علیه السلام) امتناع ورزیده و وحدت مسلمانان خدشه‌دار شود.

ج: یأس کفار و اکمال دین:

قرینه سوم بر تفسیر «مولی» بر امامت، آیه نازله ذیل بعد از ابلاغ پیام آسمانی است:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا. (23)
مطابق نقل مفسران اهل سنت (24) و شیعه این آیه شریفه بعد از جریان غدیر خم و نصب امام علی (علیه السلام) به مقام ولایت نازل شد که خداوند چنین روزی را روز یأس و ناامیدی کفار از دین اسلام و همچنین آن روز را روز اکمال دین و اتمام دین و اتمام نعمت و رضایت خدا از انتخاب اسلام به عنوان دین مسلمانان توصیف می‌کند.
روشن است که آیه درصدد صرف توصیه مردم به محبت و دوستی حضرت علی (علیه السلام) نبوده است چون اولاً: چنین توصیه‌ای قبلاً نیز بوده است و ثانیاً: بین توصیه به محبت و دوستی آن حضرت با اکمال دین، اتمام نعمت و یأس کفار ملازمه‌ای وجود ندارد، بلکه از برکات و رهاورد ابلاغ پیام غدیر (اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت از اسلام) برمی‌آید که امر واقع در غدیر امر بسیار مهم و نقش کلیدی در حیات اسلام داشته است و آن نه صرف دوستی و یاوری حضرت علی (علیه السلام) بلکه پذیرفتن امامت، مرجعیت علمی و دینی و حاکمیت وی بوده است.

د. تبریک شخصیت‌ها:

قرینه دیگر تبریک‌های شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی صحابه بعد از ابلاغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. عمر خلیفه دوم بعد از اتمام حدیث غدیر خطاب به حضرت علی (علیه السلام) گفت:
هنیئاً یابن ابی طالب! اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة. (25)
در برخی از گزارش‌ها (26) به اول کلام عمر عبارت «بخٍ بخٍ» اضافه شده که مبالغه در تبریک و فخر است. آیا اگر مقصود صرف توصیه دوستی بود، برای این‌گونه پیام‌های تبریک مجالی بود؟! به علاوه آیا «مولی» در عبارت خلیفه دوم که می‌گوید: «یا علی بر تو گوارا باد که مولی هر مؤمن، مرد و زن شدی» صرف دوست داشتن بود یا مقصود عمر اشاره به مقام امامت و خلافت حضرت بود که در جریان غدیر به صورت رسمی از طرف پیامبر اعلام شد؟

هـ فهم حاضران و شاعران:

قرینه دیگر قرینه ادبی است، حاضران در غدیر به درستی می‌توانستند به مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شوند، یکی از حضار شاعر مشهور عرب یعنی حسان‌بن ثابت بود که بعد از اتمام حدیث غدیر از پیامبر اجازه خواست شعری در این‌باره بسراید، در آن سروده است:

الهک مولانا و انت نبینا *** ولم تلق منا فی الولایة عاصیا
فقال له: قسم یا علیّ فاننی *** رضیتک من بعدی اماما و هادیا (27)

خدای تو مولی ما و تو ولیّ ما هستی- در مردم برای این امرت مختلفی پیدا نخواهی کرد.
پیامبر به علی (علیه السلام) گفت که برخیز که همانا من از رضای دل، تو را امام و هادی بعد از خودم قرار دادم.
حسان در این شعر مولی را نه صرف دوست‌داشتنی بلکه به امام و هادی تفسیر نموده و شعر خود را به پیامبر و صحابه خوانده و آنان نیز هیچ اعتراضی بر آن نداشتند. (28)
از قراین دیگر که بسیار مستحکم و معتبر است، برداشت و تفسیر خود حضرت علی (علیه السلام) است. آن از حضرت حدیث غدیر را بر امامت و حکومت خویش ناظر می‌دانست و بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسئله حکومت و خلافت از آن حدیث به نفع موضع خویش استدلال می‌کرد این استدلال نیز مورد انکار طرف رقیب قرار نگرفت.
و. برخی از عالمان اهل سنت مانند ابن جوزی و حافظ ابوالفرج یحیی ثقفی نیز بر معنای اولویت «مولی» اعتراف کرده‌اند. (29)

ز. واژه بعدی:

حدیث غدیر در بعض روایات اهل سنت با کلمه «بعدی» آمده است: «من کنت مولاه فان علیّاً بعدی مولاه». (30) در این شعر اخیر حسان نیز «من بعدی اماما» گویای مدعاست.
روشن است معنای دوست داشتن یا یاری رساندن علی (علیه السلام) توصیه مطلق و در هر زمانی است و لازم نبود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به بعد خود اختصاص دهد، اما اینکه چنین نمود، از آن پیداست که مقصود خلافت و حکومت است که با کلمه «بعدی» تناسب دارد.
پژوهشگران مانند علامه امینی قراین و شواهد متعددی برای دلالت حدیث غدیر بر مدعای شبهه آورده‌اند که ما خواننده محقق را به اثر گران‌سنگ الغدیر حواله می‌دهیم. (31)

چهارم: احادیث منزلت

در جریان جنگ تبوک پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین و مسئول حکومت خویش در مدینه تعیین کرد و خود عازم منطقه جنگی شد، منافقان از این مسئله برای سرکوب شخصیت امام علی (علیه السلام) استفاده نموده که پیامبر وی را در میان لشکر خود قرار نداد. حضرت علی (علیه السلام) با شنیدن این انگ و تهمت بالفور خود را به لشکر پیامبر رساند و خواهان حضور در جنگ شد، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن تکذیب ادعای منافقان فرمود:
أفلا ترضی یا علیّ اَن تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؟ (32)
ای علی! آیا راضی نیستی که مانند هارون به موسی برای من باشی، مگر اینکه بعد از من پیغمبری نیست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث حضرت علی (علیه السلام) را مانند هارون برای موسی در همه عرصه‌ها توصیه کرده و تنها مسئله نبوت را استنثا می‌کند.
اینکه هارون نسبت به موسی چگونه منزلتی داشته است، آیه ذیل آن را بیان می‌کند:
وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی. (33)
در این آیه هارون برای موسی به عنوان وزیر، پشتیبان و مشارک و یاور در تبلیغ پیام آسمانی ذکر شده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را- جز نبوت- در حدیث فوق به حضرت علی (علیه السلام) تفویض می‌کند.
پس از جهت مفهومی حدیث بر امامت و خلافت علی (علیه السلام) دلالت می‌کند، اما از جهت سند باید گفت آن را اکثریت عالمان اهل سنت نقل و تأیید نموده و تنها آمدی در آن شک نموده است (34) که شک وی در مقابل اکثریت قریب به اتفاق مضر نیست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگر خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:
یا علی! انت الذی ... تقوم فیهم مقامی ... . (35)
در این حدیث پیامبر در حل مسائل اختلافی و لزوم اطاعت مردم از علی (علیه السلام)، بین خود آن حضرت فرق قائل نشده و تصریح می‌کند که در این عرصه‌ها مقام و شخصیت حقوقی علی (علیه السلام) مانند مقام و شخصیت حقوقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که این روایت کاملاً جوابی برای کسانی است که خاتمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاتمیت همه شئون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر می‌کنند.
نکته دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مفهوم حدیث منزلت را بارها در مواضع مختلف مانند، شروع دعوت، روز اعلام برادری، هنگام بستن درهای مسجد مدینه، فتح خیبر و جنگ تبوک مورد تأکید قرار داده است. (36)

پنجم: حدیث قلم و دوات (وصیت نانوشته)

یکی از ادله‌ای که می‌توان از آن به عنوان دلیل نصب امامت حضرت علی (علیه السلام) نام برد، حدیث معروف به حدیث قلم و دوات است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین روزهای بیماری خود خواست امامت حضرت علی (علیه السلام) را برای آخرین بار به صورت رسمی و علنی و مکتوب اعلام و امضا نماید. برای این منظور قلم و دفتری خواست:
اِئتونی بکتاب اکتُبُ لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً. (37)
برای من دفتر و کاغذی را بیاورید تا برای شما یادداشتی بنویسم تا هرگز بعد از آن گمراه نشوید.
با به راه انداختن هیاهو و غوغا و اختلاف مخطابان و اتهام بیماری سهو و سخن هذیان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- العیاذ بالله- حضرت از وحدت مسلمانان ترسید و به خروج حاضران از مجلس امر فرمود.

تحلیل و بررسی

قراین ذیل نشان می‌دهد که مقصود حضرت درج و ثبت امامت حضرت علی (علیه السلام) در وصیت‌نامه رسمی خود بود.
الف. از ذیل حدیث «لن تضلوا بعده» معلوم بود که مقصود حضرت تعیین جانشین و امام بعدی است، همچنین چون مشابه این فراز را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها درباره توصیه به اهل بیت و عترت خویش مثل حدیث ثقلین انجام داده بود، مخاطبان خصوصاً آنانی که شمّ سیاسی داشتند، هدف حضرت را بالفور دریافتند، لذا کوشیدند مانع تحقق هدف پیامبر شوند، برای این منظور مناقشاتی را در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که در بستر بیماری بود راه انداختند، از آن بالاتر پیامبر الهی را- العیاذ بالله- به هذیان‌گویی متهم نمودند که در منابع تاریخی اهل سنت و شیعه نام جسارت کننده خلیفه دوم عدم عمر ثبت و ضبط شده است، که گفت:
فقال عمر: ان النبی قد غلب علیه الوجع و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله. (38)
عمر گفت: همانا بیماری- العیاذ بالله- بر وی غلبه کرده است، پیش شما قرآن است و کتاب خدا بر ما کفایت می‌کند.
در این گفتار جسارت‌آمیز خلیفه دوم نه تنها نسبت هذیان- العیاذبالله- به پیغمبری می‌دهد که قرآن می‌فرماید: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (39) بلکه مقام خود را بالاتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز توصیف می‌کند که می‌گوید بر وصیت پیامبر نیازی نیست و ما را قرآن کفایت می‌کند. اینکه بر مسلمانان چه چیزی لازم است؟ آیا امثال عمر باید آن را تشخیص دهند یا رسول خدا؟ پاسخ آن را ما از وجدان انسان‌های آزاده می‌طلبیم!
ب. خود خلیفه دوم به نیت و قصد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعدها اعتراف می‌کند، چنان که در مباحثه‌ای با ابن عباس می‌گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درصدد تصریح به امامت علی (علیه السلام) بود که من مانع شدم. (40)
البته عمر باز در مقام توجیه غرض و مانع شدن خود برآمده و می‌گوید: مانعیت من برای خوف از فتنه بود. در این توجیه خلیفه دوم خود را برتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بیند، گویا- العیاذ بالله- آن حضرت از تشخیص مصلحت اسلام و جامعه مسلمانان عاجز و ناتوان و به ارشاد و راهنمایی خلیفه دوم نیازمند بود! آیا واقعاً اشرف کائنات و اعظم پیامبران و متصل به وحی توان تشخیص مصلحت دین و جامعه خویش را به اندازه خلیفه دوم نداشت؟! باز جواب این پرسش را ما به وجدان انسان‌های آزاده و دور از تعصب حواله می‌دهیم.
ج. بر این نکته بیفزایید که وقتی خلیفه اول در بستر بیماری و بیهوشی عهدنامه‌ای مبنی بر خلاف عمر توسط عثمان را به نگارش درآورد، عمر و دیگران هیچ مخالفتی سر ندادند و خلیفه اول را به غلبه درد و بیماری و هذیان متهم ننمودند؟! در حالی که مطابق نقل خود اهل سنت ابوبکر در وسط تدوین عهدنامه و منشور خلافت عمر به خلافت عمر به حالت اغما افتاد. (41) با این وجود نه خلیفه اول و نه دوم و نه عثمان به عنوان دبیر خلیفه صحبتی از غلبه بیماری بر خلیفه به میان نیاوردند.
هر آنچه هست این قطعی است که امثال خلیفه دوم اجرای وصیت‌نامه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نفع مواضع خود نمی‌یافتند و دلیل این ادعا مخالفت آنان با نوشتن وصیت‌نامه با هزینه حداکثر سرمایه یعنی اتهام سهو و هذیان- العیاذ بالله- به رسول خداست. پس وصیت‌نامه به نفع رقیب عمر یعنی حضرت علی (علیه السلام) بود که بالاخره نانوشته باقی ماند!
د. قرینه دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشاپیش می‌دانست امامت و حکومت حضرت علی (علیه السلام) را برخی برنمی‌تابند، لذا در بستر بیماری خویش دستور داد سپاهی به فرماندهی جوانی 18 ساله با نام اسامة بن زید عازم منطقه مأموریت خود گردد، در حالی که گزارشی درباره وجود خطر و تهدید خارجی وصول نشده بود. حضرت اصرار داشت مهره‌های اثرگذار در مسائل سیاسی و اجتماعی مانند: ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سعدبن وقاص (عاملان مؤثر جریان سقیفه) به همراه لشکر از مدینه خارج شوند. لکن همین شخصیت‌ها به بهانه‌های مختلف از فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سرباز زدند، با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متخلفان از حضور در لشکر اسامه را لعنت کرده بود. (42) روشن است در صورت تحقق نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئله انتقال حکومت برای حضرت علی (علیه السلام) بدون دغدغه انجام می‌گرفت. لکن ظاهراً اشخاص فوق نیز با شم سیاسی خودشان دریافته بودند که در صورت رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست آنان از حکومت تهی خواهد ماند.
نکته دیگر در اعزام سپاه فوق اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با گماردن جوان 18 ساله به فرماندهی لشکری که فرماندهان و شخصیت‌های معروفی در آن شرکت داشتند، می‌خواست عملاً این آموزه‌ی دینی و نکته عقلی را القا کند که ملاک فرماندهی و رهبری صلاحیت و شایستگی ذاتی است و آن به صغر سن ارتباطی ندارد تا اینکه این نکته و اصل جوابی برای کسانی باشد که زعامت و رهبری حضرت علی (علیه السلام) را به بهانه سن کمتر- 34 ساله- برنمی‌تافتند. (43)

ششم: احادیث حجت

در برخی از روایات نبوی از حضرت علی (علیه السلام) به عنوان حجت خدا ذکر شده است.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل یاد می‌کند که خداوند به فرشتگان خطاب فرمود:
ملائکتی انظروا الی حجتی فی ارضی علی عبادی بعد نبیی فقد عفّر خدّه فی التراب تواضعاً لعظمتی اُشهدکم انه امام خلقی و مولی بریّتی. (44)
فرشتگانم به حجت خودم در زمین بر بندگانم بعد از پیامبر نظر کنید که چگونه صورتش را برای تواضع به عظمتم بر خاک گذاشته است. شما را شاهد می‌گیرم که او امام و مولی مردم و خلق من است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر فرمود:
یا علیّ انت امام المسلمین و امیرالمؤمنین و قائد العزّ المحجّلین و حجة الله بعدی علی الخلق اجمعین (45)
حضرت در جایی دیگر فرمود:
انک لحجة الله علی خلقی و امینه علی سره و خلیفته علی عباده. (46)
احادیث فوق جواب روشن و شفاف به کسانی است که به بهانه خاتمیت، حجت الهی را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر و منکر حجت بودن امامان شده‌اند.

هفتم: احادیث عصمت

اشاره شد که امامت سه شأن و منزلت (حکومت، مرجعیت علمی و دینی و ولایت معنوی و باطنی) دارد که روایات مختلف بر حسب مقتضای حال مخاطب و مجلس شأن خاصی را اثبات می‌کنند. در اینجا روایات متعددی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که عصمت امامان و حضرت علی (علیه السلام) را ثابت می‌کند که لازمه آن مرجعیت علمی و دینی و حجیت ذاتی سیره نظری و علمی آنان می‌باشد. خوشبختانه به این لازمه یعنی اطاعت مطلق از امامان به دلیل وجود عصمت توجه شده است.

هشتم: احادیث مرجعیت علمی و دینی

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایات متعدد از علی (علیه السلام) به عنوان یک مقام و مرجع رسمی علمی و دینی یاد می‌کند که از طرف خداوند و خودش به این مقام بعد از رحلت حضرت، نصب شده است.
انس‌بن مالک از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که حضرت به ابوذر اسلمی خطاب فرمود:
ان رب العالمین عهد الیّ عهدا فی علیّ بن ابی طالب فقال: انه رایة الهدی و منار الایمان و امام اولیائی و نور جمیع مَن اطاعنی ... . (47)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر:
یا علیّ ... انک لسبیل الجنة و رایة الهدی و عَلَم الحق و امام من آمن بی و ولیّ من تولانی. (48)
حضرت در روایتی تصریح می‌کند که در مسائل اختلافی، علی (علیه السلام) مرجع نهایی حل اختلاف است، چنان‌که به عبدالرحمن بن سمره فرمود:
یابن سمرة اذا اختلفت الأهواء و تفرقت الآراء فعلیک بعلی بن ابی‌طالب فانه امام امتی و خلیفتی علیهم من بعدی. (49)
ای ابن سمره! زمان اختلاف هواهای نفس و تفرق آرا تو را به ملازمت علی بن ابی طالب توصیه می‌کنم چرا که او امام امت و جانشینم بر آنان است.
در روایت دیگر:
ألا أدلکم علی ما ان تسأءلتم علیه لم تهلکو؟ ان ولیکم الله و ان امامکم علی بن ابی طالب فناصحوه و صدقوه فان جبرئیل اخبرنی بذلک. (50)
آیا شماها را بر راهی دلالت و رهنمون سازم که اگر از آن پرسش نمایید، هلاک نخواهید شد؟ همانا ولیّ خدا و امام شما علی بن ابی طالب است که او را خیرخواهی و تصدیق کنید، همانا جبرئیل بر این مسئله مرا خبر داده است.
ایها الناس: قد بیّنت لکم مفزعکم بعدی و امامکم و دلیلکم و هادیکم و هو اخی علی بن ابی طالب و هو فیکم بمنزلتی فیکم فقلّدوه دینکم و اطعیوه فی جمیع امورکم فان عنده جمیع ما علّمنی الله. (51)
بعد از نزول آیه شریفه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، (52) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خودش را منذر و با اشاره به علی (علیه السلام) فرمود: «انت الهادی یا علیّ، بک یهتدی المهتدون بعدی». (53)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان معراج خویش نقل می‌کند که آیه فوق به گوشم خورد و از خداوند پرسیدم که هادی کیست؟ خداوند فرمود:
ذلک علی بن ابی طالب غایة المهتدین و امام المتقین و قائد العزّ المحجّلین. (54)
پیامبر در روایات مختلف و متعدد علی (علیه السلام) را مبیّن دین و مرجع حل نهایی اختلافات امت اسلام معرفی می‌کند:
انت تبیّن لأمتی ما اختلفوا فیه من بعدی. (55)
یا علیّ انت الذی تبیّن لأمتی ما یختلفون فیه بعدی و تقوم فیهم مقامی، قولک قولی و امرک امری و طاعتک طاعتی و طاعتی طاعة الله و معصیتک معصیتی و معصیتی معصیة الله عزوجل. (56)
درباره علم حضرت علی (علیه السلام) روایات متعددی در فریقین وارد شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
انا مدینة العلم و علیّ بابها. (57)
درباره علم آن حضرت به این نکته بسنده می‌کنیم؛ علم حضرت علم عادی نبود، بلکه مؤید از طرف خداوند و از جنس الهام بود. رهاورد چنین علمی خطاناپذیری و عدم درماندگی در پاسخ مسائل می‌شود. اینجا به این نکته اشاره می‌کنم که مرجعیت علمی و دینی حضرت بر خلفای سه گانه کاملاً کارساز بود، به گونه‌ای که خلیفه دوم بارها اعتراف می‌کرد که: «لولا علی لهلک عمر». (58)
عمر در جای دیگر حضرت علی (علیه السلام) را مرجع نهایی حل مناقشات علمی و قضایی معرفی می‌کند:
اُمرنا اذا اختلَفنا فی شیء اَن نحکُم علیّاً. (59)
در منابع معتبر اهل سنت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که:
علیّ اقضاکم علیّ افقهکم و اعلم امتی بکتاب الله و علیّ مع الحق و الحق مع علیّ حیثما دار و أنا مدینة العلم و علیّ بابها. (60)
تاریخ، موارد متعددی از قضاوت‌های اشتباه سه خلیفه اول و اصلاح آنها توسط حضرت علی (علیه السلام) را ثبت و ضبط کرده است که استقرای آنها خود کتاب مستقلی می‌طلبد. (61)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دو روایت مختلف در وصف علی (علیه السلام) فرمود:
انت یعسوب الدین ... انت یعسوب المؤمنین. (62)
«یعسوب» در لغت به معنای رئیس و ملکه زنبوران است، ابن ابی‌الحدید در شرح روایت فوق می‌نویسد:
کانه جعل رئیس المؤمنین و سیدهم او جعل الذین یبعه و یقفو اثره حیث سلک کما یتبع النحل الیعسوب. (63)
گویا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) را رئیس و آقای مؤمنان یا دین را تابع آن حضرت قرار داده به گونه‌ای که در هر راه و قدمی از او تبعیت می‌کنند، چنان‌که زنبوران تابع ملکه خودشان هستند.

روایات علی (علیه السلام):

برای شیعیان حضرت علی (علیه السلام) حجت و امام الهی است که سخنانش معتبر و قابل استدلال است، اهل سنت نیز برای آن حضرت مقام بالایی قائل‌اند و سخنان و احادیث او را حداقل به عنوان یکی از بزرگان صحابه می‌پذیرند.
با توجه به این نکته اگر از آن حضرت روایت یا روایاتی یافت شود که بر اصل نصب دلالت کند روایت وی حجت و می‌بایست آن را پذیرفت. خوشبختانه ما در این‌باره روایات صریح و شفافی از آن حضرت داریم. اینجا به دو روایت اشاره می‌شود که حضرت ضمن گلایه از مسلمانان صدر اسلام از عدم شناخت مقام و رتبه خویش، تصریح می‌کند که مقام امامتش یک فریضه‌ای بود که در قرآن و سنت نبوی تأکید شده، اما جز انسان‌های اندک به این فضل حضرت پی نبردند.
قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی و فرض أمامتی من کتاب الله و سنة رسول الله. (64)
آن حضرت در جریان انتخاب عثمان به عنوان خلیفه سوم و کنار گذاشتن وی، در خطبه‌ای چنین به اختصاص حق حاکمیت به خودش تصریح می‌کند:
فنحن بیت النبوة و معدن الحکمة و امان اهل الأرض ... لنا حق اِنّ نعطه نأخذه و ان نُمنَعه نرکب اعجاز الأبل و لو طال السری. (65)

روایات سیدشباب اهل‌الجنة:

اهل سنت به امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مطابق روایات متعدد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در توصیف آن دو امام همام با دیده احترام و عظمت می‌نگرند، چه بسا مقام آن دو بزرگوار را از مقام امام علی (علیه السلام) نیز بالاتر انگارند، چنان‌که وقتی می‌خواهند حضرت علی (علیه السلام) را توصیف نمایند می‌گویند: ابوسید شباب اهل الجنة.
بر این اساس اهل سنت باید همه روایات امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را هم به عنوان راوی مورد وثوق و هم ذریه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بپذیرند. اما پذیرفتند برخی و رد بعض دیگر از باب ایمان به بعض و کفر به بعض دیگر خواهد شد.
با این مقدمه وقتی به سیره آن دو امام همام نظر می‌افکنیم به وضوح درمی‌یابیم که آنان نیز مسئله امامت را از باب نصب امام علی (علیه السلام) می‌دانند که اینجا به بعضی اشاره می‌شود:
امام حسن (علیه السلام) در خطبه‌ای به اصل و سنت الهی مبنی بر تعیین جانشین و رهبر برای هر پیغمبری اشاره فرموده و مصداق آن را در پیامبر اسلام اهل البیت معرفی می‌کند:
ان الله لم یبعث نبیاً الا اختار له نقیباً و رهطاً و بیتاً. فوالذی بعث محمداً بالحق نبیا لاینقص من حقنا اهل البیت احد الا نقصه الله من علمه مثله و لاتکون علینا دولة الا و تکون العاقبة. (66)
امام حسن (علیه السلام) بعد از شهادت علی (علیه السلام) بر بالای منبر رفت و امامت آن حضرت را از باب نصب پیامبر تفسیر نمود و فرمود:
... قد نصبه رسول الله. (67)
آن حضرت با اشاره به دو امانت گرانمایه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «الثقلین» آن دو را قرآن و اهل بیت معرفی و تأکید می‌کند که اطاعت آنان در قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب شمرده شده است:
نحن احدالثقلین اللذین خلّفها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ... فاطیعونا فان طاعتنا مفروضة اذ کانت بطاعة الله و الرسول و اولی الامر مقرونة. (68)
وی در خطبه‌ای در مسجد کوفه فرمود:
یا اهل الکوفة اتقوا الله فینا فانا أمراءکم و نحن اهل‌البیت الذی ... . (69)
ایشان که به علت وجود نفاق در لشکر خود به صلح با معاویه مجبور شد، فرمود:
أنا اولی بالناس فی کتاب الله و مع لسان نبی الله. (70)
امام حسین (علیه السلام) با احضار بزرگان قوم خویش در منی از آنان خواست شهادت دهند که آیا جز این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) را در روز غدیر خم به مقام ولایت نصب فرمود:
انشدکم الله اتعلمون انّ رسول الله نصبه یوم غدیرخم فنادی له بالولایة. (71)
آن حضرت در کربلا نیز فرمود:
نحن اهل بیت محمد اولی بولایة هذا الأمر علیکم من هؤلاء المدعین ما لیس لهم السائرین فیکم بالجور و العدوان و ان أبیتم الا کراهیة لنا و الجهل بحقنا. (72)

پی‌نوشت‌ها:

1. المغنی فی ابواب‌التوحید و العدل، ج20، ص 99؛ شرح مواقف، ج3، ص 265؛ تئوری امامت در ترازوی نقد، ص 50؛ احمدالکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص 16 به بعد.
2. ر. ک: ابن ندیم، الفهرست، صص 17، 36، 57، 123، 306، 307؛ عبدالجبار الرفاعی، معجم ما کتب عن الرسول و اهل‌البیت، ج5، ص 134، ش 11974 و ج9، ش 23362.
3. شعراء: 214.
4. تاریخ کامل، ج2، ص 63؛ موسوعة الامام علی، ج2، ص 23.
5. ر. ک: لسان‌المیزان، ج4، ص 43.
6. ر. ک: تفسیر طبری، ج19، ص 75.
7. المعجم الکبیر، ج10، ص 67، ش 9969 و 9970؛ موسوعة امام علی، ج2، ص 138؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 421؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 273؛ البدایه و النهایه، ج7، ص 361.
8. مناقب خوارزمی، ص 303، ش299؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 268، ش 210.
9. تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 42. ش 8371 و 8373.
10. شمس‌الدین ذهبی، تاریخ‌الأسلام، ج3، ص 643؛ بیهقی، دلایل‌النبوة، ج6، ص 436؛ اسدالغابة، ج3، ص 325؛ بحار، ج26، ص 349.
11. «انی قد اری مکانه و لو فعلتُ لتفرقتم عنه ... من کنتَ یا رسول الله مستخلفاً علیهم؟ فقال: خاصف النعل، فنظرنا فلم نراحداً الا علیّا فقلت: یا رسول الله ما اری الا علیا، فقال: هو ذاک». (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 218)؛ الکافی، المعیار و الموازنة، ص 29؛ اعلام‌النساء، ج1 و 2، ص 789.
12. تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 303.
13. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج3، ص 98.
14. فضایل ابن شاذان، ص 113.
15. نعمانی، الغیبة، ص 71؛ کمال‌الدین، ص 277.
16. عیون اخبارالرضا، ج1، ص 297، ش 57؛ امالی صدوق، ص 155، ش149.
17. امالی صدوق، ص 374.
18. ر. ک: المستدرک للحاکم، ج3، ص 109؛ سنن ترمذی، ج5، ص 297؛ شرح صحیح ترمذی، ج13، ص 165؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ الغدیر، ج1، ص 41 به بعد.
19. تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 481، ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ المعجم الکبیر، ج5، ص 194.
20. ر. ک: الغدیر، ج1، ص 651؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 481؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371.
21. مائده: 67.
22. ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 237 و 213؛ اسباب نزول القرآن، ص 203؛ شواهدالتنزیل، ج1، صص 248 و 254؛ ج13، ص 140، ش 36441.
23. مائده: 3.
24. ر. ک: تفسیر الدرالمنثور، ج3، ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 237 و 234؛ تاریخ بغداد، ج8، ص 290؛ شواهدالتنزیل، ج1، ص 200؛ مناقب خوارزمی، ص 156.
25. مسند ابن حنبل، ج6، ص 401؛ فضائل الصحابه ابن حنبل، ج2، ص 596؛ البدایة و النهایة، ج7، صص 4- 371؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 220؛ الغدیر، ج1، ص 508.
26. ر. ک: النهایة، ج1، ص 101.
27. الغدیر، ج2، ص 34، علامه امینی در همین منبع از دوازده راوی سنی گزارش می‌کند که شعر فوق را در آثارشان آوردند.
28. مولی در لغت عرب بسیار به معنای اولی به تصرف به کار رفته است که علامه طهرانی از منابع ادبی معاصر اسلام مانند معلقات سبعه شواهد آن را آورده است. (امام‌شناسی، ج7، صص 242- 393).
29. ر. ک: ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص 37، با مقدمه سیدمحمدصادق بحرالعلوم.
30. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، ص 349؛ خلاصة عبقات الأنوار، ج9، ص 93.
31. ر. ک: الغدیر، ج1، ص 650، وی 20 شاهد آورده است.
32. صحیح بخاری، ج3، ص 1359 و ج4، ص 1602؛ صحیح مسلم، ج4، ص 1871؛ مسند احمد، ج1، ص 170 به بعد خواننده با جستجوی واژه «بمنزلة هارون» در نرم‌افزار «المکتبة الأسلامیة الکبری اشامله»، (محصول کشور عربستان) بیش از 600 مورد در منابع معتبر اهل سنت حدیث فوق را خواهد یافت.
33. طه: 36.
34. ر. ک: الالهیات، ج4، ص 79 (پاورقی)
35. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 179.
36. ر. ک: موسوعة الامام علی (علیه السلام)، ج2، ص 152 به بعد.
37. تاریخ کامل، ج2، ص 320؛ تاریخ طبری، ج2، ص 505؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 188؛ امتاع الأسماع، ج14، ص 449؛ البدأ و التاریخ، ج5، ص 59.
38. صحیح بخاری، ج5، ص 2146؛ نیز: صحیح مسلم، ج3، ص 1259؛ مسند احمد، ج1، ص 336؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 243؛ تاریخ طبری، ج2، ص 505؛ تاریخ کامل، ج2، ص 320؛ نکته قابل ذکر اینکه در بعض این منابع نام خلیفه دوم را- لابد برای احترام- حذف نمودند که مصداق تحریف تاریخ است.
39. نجم: 3 و 4.
40. «ان رسول الله أراد أن یذکره للأمر فی مرضه فصددتُهُ عنه خوفاً من الفتنة» (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج12، ص 79)، ابن ابی الحدید هم‌چنین از عمر گزارش می‌کند که رسول خدا امامت علی (علیه السلام) را اراده کرده بود اما خداوند غیر آن را. «یابن عباس واراد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الأمر له فکان ماذا اذا لم یرد الله تعالی ذلک! ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اراد امراً و اراد الله غیره». (همان، ص 78) این سخن خلیفه دوم اتهام تازه به پیامبر الهی است که آن حضرت- العیاذ بالله- بر خلاف اراده الهی انجام وظیفه می‌کرد. اشکال دیگر اینکه خلیفه دوم مخالفت خود با آماده کردن قلم و کاغذ برای نوشتن وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در انتصاب علی (علیه السلام) به جانشینی خوف از فتنه توجیه می‌کند، اینجا این سؤال سبز می‌شود که چرا خلیفه اول و دوم بعد از تثبیت حکومت و خلافت و سرکوبی مخالفان داخلی و خارجی، به اجرای وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی خلافت و امامت علی (علیه السلام) تن ندادند و نیز چرا ابوبکر خلیفه بعدی را نه مورد نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه فرد دیگری را نصب کرد، شخصی که در جریان سقیفه در خلافت رسیدن ابوبکر نقش کلیدی ایفا نمود! و نیز خلیفه دوم بعد از خود علی (علیه السلام) را- که خود به جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودن اعتراف می‌کند- به خلافت نصب نکرد؟ بلکه وی را در شورایی قرار داد که نتیجه آن خلافت عثمان بود.
41. «هذا ما عهد عبدالله بن عثمان الی المسلمین ثم اما بعد، ثم اغمی علیه و کتب عثمان ...». (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج1، ص 165؛ نهایة الأرب، ج3، ص 129).
42. المراجعات، مراجعه 92.
43. ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج8، صص 51 و 63؛ کنزالعمال، ج10، ص 571؛ الطبقات الکبری، ج4، ص 66.
44. مناقب خوارزمی، ص 319، ش322.
45. امالی صدوق، ص 375؛ بشارة المصطفی، ص 35؛ بحار، ج38، ص 100.
46. عیون اخبارالرضا، ج1، ص 297؛ امالی صدوق، ص 155، ش 149.
47. حلیةالأولیاء، ج1، ص 66؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، صص 330، 291، 270؛ تاریخ بغداد، ج14، ص 99. ش 7441؛ مناقب خوارزمی، ص 311.
48. شرح الأخبار، ج2، ص 264.
49. کمال‌الدین، ص 257؛ امالی صدوق، ص 78؛ بحار، ج36، ص 266.
50. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج3، ص 98؛ امالی صدوق، ص 564؛ بحار، ج38، ص 104.
51. کتاب سلیم‌بن قیس، ص 200.
52. رعد: 7.
53. تفسیر طبری، ج8، جزء 13، ص 108؛ تفسیر کبیر، ج19، ص 15؛ الدرالمنثور، ج4، ص 607.
54. تفسیر فرات، و شواهد التنزیل ذیل آیه 7 رعد.
55. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 179.
56. کنزالعمال، ج11، ص 615؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 387.
57. صحیح ترمذی، ج5، ص 637؛ مستدرک حاکم، ج3، صص 127 و 136؛ احیاءالعلوم، ج2، ص 190؛ ابوسعید سمعانی، الأنساب، ج13، ص 404؛ ابن جوزی، المنتظم، ج11، ص 243؛ زرلکی، الأعلام، ج5، ص 17.
58. سنن ابوداود، ج4، ص 114؛ کنزالعمال، ج3، ص 95. برای توضیح بیشتر ر. ک: علامه طهرانی، امام‌شناسی، ج11.
59. مناقب خوارزمی، ج1، ص 258.
60. فرائدالسمطین، ج1، ص 97، ب18؛ مناقب خوارزمی، ص 40.
61. ر. ک: علامه حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج11، صص 170، 178، 229 و دیگر صفحات.
62. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج19، ص 225؛ تاریخ‌الأسلام، ج46، ص 391.
63. همان.
64. کافی، ج8، ص 59.
65. تاریخ کامل، ج3، ص 74.
66. مروج‌الذهب، ج3، ص 11.
67. نقل از: رونلد سن، عقیدةالشیعة، ص 84.

عبارات مرتبط با این موضوع

یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتبا درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه معجزه دات کامسلام برعلیعویارانش سلام برمهدیع ویارانش وسلام برشمابه وبلاگ من خوش آمدید حادثه ای فارسی العربیةقرائت فراموش شده بازخوانی نظریۀ علمای ابرار، …امامت کانونی‌ترین اصل در تلقی شیعی از اسلام است سوال این است که آیا شیعیان درباره بنی‌هاشم کارنامه سیاهی در حمایت از ائمه دارد کربلا …بنی‌هاشمکارنامهبرخی عالم نمایان دین به دنیا فروش در عصر حاضر برای توجیه سیاست‌های دولت، سخن امام آیه تطهیر و عصمت اهل بیتع پرسمان دانشجویی …یکم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام ، در مسائل عادى فردى و زندگینامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاباسمه تعالی زندگینامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فاطمه علیها السلام در نزد پایگاه اطلاع رسانی استاد حسین انصاریانپاسخگویی به ۴۰۰ هزار پرسش توسط پایگاه اطلاع‌رسانی استاد انصاریان در گفت‌وگو با مدرسه هوشمنددر روایات آمده، زمانی امام زمان ظهور می‌کند که همه جا را فساد گرفته باشد؛ پس آیا برای میرزابیگی خـــــادم بچه ارزشی ها به نام خدایی که از شدت حضور ناپیداست سلام بر شهدا و سلام بر دوستانی که در کلاس معجزه دات کام سلام برعلیعویارانش سلام برمهدیع ویارانش وسلام برشمابه وبلاگ من خوش آمدید حادثه ای تاسف قرائت فراموش شده بازخوانی نظریۀ علمای ابرار، تلقی اولیۀ امامت کانونی‌ترین اصل در تلقی شیعی از اسلام است سوال این است که آیا شیعیان درباره این اصل بنی‌هاشم کارنامه سیاهی در حمایت از ائمه دارد کربلا درس بنی‌هاشمکا برخی عالم نمایان دین به دنیا فروش در عصر حاضر برای توجیه سیاست‌های دولت، سخن امام حسین را آیه تطهیر و عصمت اهل بیتع پرسمان دانشجویی معارف اسلامی یکم پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام ، در مسائل عادى فردى و امور فارسی العربیة محسن کدیور ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد محسنکدیور قبل از انقلاب کدیور در اردیبهشت ۱۳۵۷ توسط مأموران ساواک در مراسم چهلم شهدای مردم یزد زندگینامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باسمه تعالی زندگینامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فاطمه علیها السلام در نزد حجاب؛ حد شرعی، حد قانونی محسن کدیور مسئله مشهور به «مسئله حجاب» ابعاد مختلفی دارد قبل از هر بحثی لازم است تأمّلی درباره واژه یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایت با درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه زمانی مدرسه هوشمند در روایات آمده، زمانی امام زمان ظهور می‌کند که همه جا را فساد گرفته باشد؛ پس آیا برای اینکه عکس وفات علی ع در قرآن علی ع در قرآن


ادامه مطلب ...

تقابل دیدگاه وهابیت تکفیری در حرمت تکفیر اهل قبله با آیات و روایات

[ad_1]

چکیده

از دیدگاه قرآن کریم، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را به کفر و شرک متهم سازد و به این بهانه متعرض جان و مال او شود؛ بلکه اگر کسی اظهار اسلام کرد، بر مسلمانان واجب است که با آغوش باز سخنش را بپذیریند و او را مسلمان بدانند. از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که گفتار و حال ظاهری افراد، معتبر است. و اگر کسی کوچک‌ترین نشانه‌ای از خود مبنی بر مسلمان بودن؛ مثل سلام کردن، نشان داد باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محترم است.
قرآن کریم صراحتاً به مسلمانان دستور داده است که از به کار بردن کلمه‌ی «یا کافر» برای برادر مسلمان خود، خودداری نمایند.
طبق روایات صحیحی که در کتاب‌های اهل سنت وجود دارد، هر کس برادر خود را کافر خطاب کند، انگار که او را کشته است، در خون او شریک است و این کفر، به خود او بر می‌گردد، اما وهابی‌ها بدون هیچ دلیل و مدرکی تمام مسلمانان را تنها به بهانه‌ی توسل و استغاثه، کافر، مشرک و محدور الدم می‌دانند. طبق مدارکی که در کتاب‌های وهابیت وجود دارد، محمد بن عبدالوهاب دو خصلت مهم داشته است:
1. تکفیر تمام اهل زمین.
2. جرئت زیاد در ریختن خون افراد بی‌گناه.
آن‌ها حتی مدعی شده‌اند که اگر کسی، از خاندان محمد بن عبدالوهاب اطاعت نکند، راهی دوزخ خواهد شد. و این تفکر با آیات و روایات معتبر السند در تضاد است.

بیان مسئله و قلمرو تحقیق

سال‌هاست که آشوب و ناامنی، بسیاری از کشورهای اسلامی را فراگرفته است. گروهی با تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، خون آنان را مباح دانسته و به بهانه‌ی وجود شرک و بدعت در دیگر مذاهب، اسلحه به دست گرفته و مسلمانان را قتل عام می‌کنند و جالب این است که آن‌ها خود را تنها فرقه‌ی بر حق و دیگر مذاهب را باطل پنداشته و کشتار پیروان آنان را واجب می‌دانند و قربة الی الله آنان را به قتل می‌رسانند.
در این تحقیق به دنبال اثبات این مسئله هستیم که از نظر قرآن و روایاتی که خود تکفیری قبول دارند «تکفیر و کشتن هیچ مسلمانی جایز نیست و خون، مال و ناموس هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری کند، محترم است.»
سپس در ادامه از کتاب‌هایی که مورد تأیید محمد بن عبدالوهاب و علمای سرشناس وهابی می‌باشند، ثابت خواهیم کرد که آن‌ها مردمی را که از مذهب وهابیت پیروی نمی‌کنند کافر و محدور الدم می‌دانند و این دیدگاه آن‌ها در تقابل مستقیم با قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد.

اهمیت تحقیق

آرامش و امنیت در هر کشوری سنگ‌بنای هر نوع پیشرفت دنیوی و اخروی است. دین اسلام برای آرامش و امنیت، اهمیت زیادی قائل شده و برهم زننده‌ی آن را محارب و مفسد فی‌الأرض خوانده است. از طرف دیگر بسیاری از تکفیری‌ها، آگاهی کامل از باورهای اصیل اسلامی ندارند و بر این باورند که اندیشه‌ی تفکیر، باوری است اسلامی و قرآنی.
از این رو بر ماست که با استدلال به آیات قرآن و روایات مورد قبول خود آنان، این باور را تصحیح و به آرامش و امنیت جامعه‌ی اسلامی کمک نماییم.
پیش از ورود به اصل بحث، برای تبیین مسئله، توضیح برخی واژه‌های کلیدی این مقاله ضروری است.

اسلام و مسلمان:

«اسلام» در لغت به معنای تسلیم شدن و صلح است و «مسلمان» کسی است که دین مبین اسلام را پذیرفته باشد و خود را تسلیم فرمان‌های خدا و پیامبرش بداند، (2) اما از نگاه شرع و اصطلاحی که اهل سنت و وهابیت قبول دارند؛ «مسلمان کسی است که با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دهد، نماز را اقامه کرده، زکات واجب خود را پرداخت نماید، در ماه رمضان روزه بگیرد و در صورت قدرت به زیارت خانه‌ی خدا برود.» (3)
طبق روایاتی که در معتبرترین کتاب‌های اهل سنت پس از قرآن وارد شده است، هر کس با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف کند و عملاً نماز بخواند و زکات پرداخت کند، مسلمان است و جان و مالش محترم و محفوظ است.» (4) و در روایت دیگری نقل شده است: «هر کس بگوید «لا اله ‌الا الله» و تنها با زبان بر وحدانیت خداوند شهادت دهد، برای اثبات مسلمان بودن و حفظ جان و مالش کفایت می‌کند.» (5)

وهابیت:

وهابیت، فرقه‌ای است نو ظهور که در تابستان سال (1157 ق) در منطقه درعیه (سیزده کیلومتری شمال غربی شهر ریاض) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود تشکیل شد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب و امیرمحمد بن سعود، پیمان بستند که براساس آن، حکومت و قدرت سیاسی، نسل اندر نسل در اختیار آل سعود (خاندان محمد بن سعود) و رهبری مذهبی و دینی در اختیار آل الشیخ (خاندان محمد بن عبدالوهاب) باشد و هر دو طایفه، همواره از همدیگر پشتیبانی کنند. (6)
وهابیت سه دوره در شبه جزیره‌ی عربستان حکومت کرده است که حکومت اول آن‌ها در سال (1233 ق) با دستگیری عبدالله بن سعود به دست ابراهیم پاشا پسر محمدعلی پاشا - حاکم عثمانی مصر و گردن زدن او در میدان بایزید استانبول، در عهد سلطان محمود خان عثمانی پایان یافت.
دوره دوم این حکومت در سال (1236 ق) با تصرف منطقه‌ی درعیه توسط ترکی بن عبدالله تشکیل و با کشته شدن او در سال (1249 ق) به دست پسر عمویش - مشاری بن عبدالله - جنگ قدرت میان خاندان آل سعود بالا گرفت تا این که در سال (1263 ق) طومار دومین حکومت وهابیت به دست آل رشید پیچیده شد.
حکومت سوم وهابیت با تصرف شهر ریاض در سال (1319 ق) توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن مشهور به «ابن سعود» و ملقب به «شاهین صحرا» آغاز و تا امروز در خاندان او دست به دست می‌شود.
وهابی‌ها اعتقادهای ویژه‌ای دارند که آنان را از سایر مسلمانان متمایز می‌کند، از جمله این که تمام مسلمانانِ غیر از خود را کافر می‌دانند، هرگونه استغاثه، توسل و تبرک به قبور انبیاء و صالحین را شرک می‌پندارند، از سفر برای زیارت انبیاء و صالحین، ساختن گنبد و بارگاه، گذاشتن شمع بر روی مقابر، جشن گرفتن برای تولد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و... جلوگیری می‌کنند و انجام دهنده آن را کافر و محدور الدم می‌دانند. اما مهمترین تفاوتی که آنان با سایر مسلمانان دارند، فهم آنان از توحید است. آنان معتقد هستند که فهمشان از توحید سبب نجات آنان از آتش جهنم می‌شود، در حالی که توحید دیگر مذاهب چنین خاصیتی ندارد.
محمد ناصرالدین البانی در این باره گفته است:
من اقرار می‌کنم که وهابی هستم، جماعت نجدی از این که وهابی گفته شوند نگران نیستند؛ در حالی که با مسلمانان در اصول مذهب تفاوتی ندارند. غالب مسلمانان امروز یا حنفی هستند، یا شافعی، یا مالکی و یا حنبلی. و نجدی‌ها خود را از حنابله می‌دانند و در پیروی از مذهب همانند سایر مسلمانان هستند، اما وهابی‌ها با سایر مسلمانان در یک ناحیه‌ی بسیار مهم اختلاف دارند و آن، فهم آنان از توحید است که فهم صحیحی است. فهم وهابیت از کلمه‌ی توحید و «لا اله ‌الا الله»، فهمی است که آنان را از خلود در آتش جهنم در روز قیامت نجات می‌دهد. (7)
بر همین مبنا، آنان، مسلمانان غیر از خود را کافر و مخلد در آتش جهنم می‌دانند و بر این باورند که کشتن آنان حلال و تصرف در اموالشان جایز است.

مقدمه

تکفیر و ارهاب، یکی از شوم‌ترین پدیده‌هایی است که در قرون اخیر و بیش از گذشته، امنیت جانی، مالی و آرامش خاطر جامعه‌ی اسلامی را به یغما برده است.
تکفیری‌ها با تحریک صهیونیسم و صد البته سرمایه نفتی کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس، هر روز امنیت و آرامش گوشه‌ای از سرزمین‌های اسلامی را با ارهاب، انفجار و قتل و غارت برهم می‌زنند و حتی به زن‌ها، کودکان و پیرمردها نیز رحم نمی‌کنند. و تأسف‌بارتر این که در هنگام انفجار، بریدن سر مسلمانان و کشتارهای دسته جمعی، شعار مقدس «الله اکبر» را نیز سر می‌دهند. این جریان باعث شده است که این شعار مبارک و دلنشین، به منفورترین شعار نزد سایر ادیان و مذاهب غیر اسلامی تبدیل شود.
اصلاح و تغییر این باور غلط و بسیار مخرب که عاقبت بسیار خطرناکی دارد، وظیفه‌ی تمام علمای مسلمان است و بر همین اساس بزرگان شیعه و سنی در برابر این تفکر ایستاده و آن را تقبیح و محکوم کرده‌اند.
در پیامی که حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای به مناسبت برگزاری کنگره‌ی عظیم حج صادر کردند، آمده است:
عناصر تکفیری که امروز بازیچه‌ی سیاست صهیونیست‌های غدّار و حامیان غربی آنان شده و دست به جنایت‌های سهمگین می‌زنند و خون مسلمانان و بی‌گناهان را می‌ریزند، کسانی از مدعیان دینداری و ملبّسین به لباس روحانیت که در آتش اختلاف‌های شیعه و سنّی و امثال آن می‌دمند، بدانند که نفس مراسم حج، باطل کننده‌ی مدعای آنان است. شگفتا! کسانی که مراسم برائت از مشرکان را که ریشه در عمل پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، جدال ممنوع قلمداد می‌کنند، خود از مؤثرترین دست‌اندرکاران ایجاد منازعه‌های خونین میان مسلمانانند. این جانب هم چون بسیاری از علمای اسلام و دلسوزان امت اسلامی بار دیگر اعلام می‌کنم که هر گفته و عملی که موجب برافروختن آتش اختلاف میان مسلمانان شود و نیز اهانت به مقدّسات هر یک از گروه‌های مسلمان یا تکفیر یکی از مذاهب اسلامی باشد، خدمت به اردوگاه کفر و شرک و خیانت به اسلام و حرام شرعی است. (8)
ابوحامد غزالی، دانشمند پر آوازه‌ی اهل سنت درباره‌ی خطر تکفیر مسلمان توسط مسلمان می‌گوید:
آن چه شایسته است که یک محصل انجام دهد، دوری کردن از تکفیر است، زیرا حلال کردن خون و مال کسانی که به سوی قبله نماز می‌خوانند و به صراحت شهادتین را می‌خوانند، خطا است. خطا کردن در ترک کشتن هزار کافر، راحت‌تر است از ریختن خون یک مسلمان. به درستی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: که من به شما دستور می‌دهم که با مردم بجنگید تا زمانی که شهادتین را نگفته‌اند، زمانی که آن را بر زبان جاری کردند، خون و اموال آنان محفوظ است مگر این که حق باشد. (9)
ابن‌ناصرالدین دمشقی، شاگرد ابن‌تیمیه در کتابی که در دفاع از تکفیر ابن‌تیمیه توسط علمای اهل سنت نوشته است، درباره‌ی عواقب تکفیر یک مسلمان می‌نویسد:
پس لعن کردن مسلمان معین حرام است و بدتر از آن نسبت دادن یک مسلمان به کفر و خروج او از اسلام است، زیرا این کار عواقب بدی دارد که یکی از آن‌ها شاد کردن دشمنان این ملت پاک سرشت است و این که آن‌ها می‌توانند به خاطر لعن و تکفیر بر مسلمانان اشکال بگیرند و شرایع این دین را ضعیف جلوه دهند. (10)
و ‌ای کاش وهابی‌ها حداقل به نصیحت بزرگان خود گوش می‌دادند و لااقل به خاطر شاد نشدن دشمنان اسلام، از تکفیر و کشتار مسلمانان بی‌گناه دست می‌کشیدند.
محمد بن علی شوکانی که وهابی‌ها برای سخنان او ارزش ویژه‌ای قائلند، درباره‌ی حرمت تکفیر می‌گوید:
بدان که حکم به خروج یک مسلمان از اسلام و دخول او در کفر، برای مسلمانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، شایسته نیست؛ مگر این که برای آن دلیلی روشن‌تر از روشنایی خورشید در وسط روز، داشته باشد، زیرا در روایات صحیح، که از طریق گروهی از صحابه نقل شده است، اگر کسی به برادرش کافر بگوید، یکی از آن‌ها گرفتارش خواهد شد. این روایت در صحیح بخاری آمده است. (11)
دیگر بزرگان اهل سنت نیز در این باره مطالب زیبا و جالبی دارند که به جهت اختصار به همین اندازه بسنده می‌کنیم.
البته دوران تکفیر و ارهاب به سر آمده است، زیرا نابودی و اضمحلال، سرنوشت تمام پدیده‌های غیرعقلانی، تندرو و بی‌ترمز بوده و هست. امروزه تکفیری‌ها به جایی رسیده‌اند که فقط دیگران را نمی‌کشند، تنها غیر خودی‌ها را ذبح نمی‌کنند و سر نمی‌برند؛ بلکه در بسیاری از کشورها به جان هم افتاده‌اند و در یک کلام خوی درندگی و ددمنشی، آنان را به خودکشی و رفیق‌کشی کشانده است. و این نشانه‌ی خوبی است برای اضمحلال و نابودی کامل این پدیده‌ی شوم و نامبارک.
این تحقیق شامل دو بخش می‌شود که در قالب دو گفتار طرح شده است. در گفتار اول، حرمت تکفیر مسلمان و اهل قبله را از دیدگاه آیات قرآن کریم و روایات صحیح السندی که وهابی‌ها آن را قبول دارند، بررسی و تحلیل کرده‌ایم.
و در گفتار دوم: مدارکی به صورت مستند از کتاب‌های خود وهابی‌ها آورده‌ایم که ثابت می‌کند آن‌ها تمام مسلمانان و بلکه تمام اهل زمین را کافر و مشرک می‌دانند؛ غیر از کسانی که از وهابیت پیروی کنند.

گفتار اول: دیدگاه قرآن و روایات درباره‌ی تکفیر اهل قبله

در بخش اول برای اثبات حرمت تکفیر اهل قبله، به سراغ آیات قرآن کریم خواهیم رفت که صراحتاً کافر خواندن دیگران را غیر مشروع اعلام کرده‌اند و در بخش دوم به روایاتی استناد می‌کنیم که در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت وجود دارد و وهابی‌ها نیز این روایات را برای خود حجت می‌دانند.

بخش اول: حرمت تفکیر از دیدگاه قرآن

قرآن کریم، در آیات متعدد در برابر پدیده‌ی تکفیر، قتل، فساد و غارت موضع‌گیری و آن را محکوم کرده است تا جایی که کشتن بی‌دلیل یک انسان را برابر با کشتن تمام بشریت دانسته است:
(مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعا)؛ (12)
هر کسی انسانی را جز برای انتقام، قتل یا فساد در روی زمین بکشد، مانند آن است که همه مردم را کشته باشد، و هر که شخصی را از مرگ نجات دهد گویی همه‌ی مردم را زنده کرده است.
(وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً)؛ (13)
و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد بکشد، مجازاتِ او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می‌ماند و خداوند بر او غضب می‌کند و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.
این منطق قرآن است که به صراحت، کشتن انسان‌ها را جنایت بزرگ و گناه آن را به اندازه‌ی نسل‌کشی تمام بشریت تلقی کرده است، اما تکفیر باوران، بدون هیچ دلیل و حجتی کشتن هر کسی را جایز می‌دانند، مسلمان باشد، غیر مسلمان، زن باشد یا کودک، جوان باشد یا مسن، برای آن‌ها تفاوتی نمی‌کند، مهم این است که بتوانند خوی درندگی خود را تشفّی دهند.

1. هر کس بر شما سلام کرد، نباید او را کافر بخوانید:

تردیدی نیست که پدیده‌ی ارهاب و کشتار مسلمین، نتیجه‌ی مستقیم تفکر تکفیر است و اگر این باور، علاج و از جامعه اسلامی ریشه کن نشود، جامعه‌ی اسلامی هیچ‌گاه روی آرامش را نخواهد دید.
قرآن کریم راجع به حرمت تکفیر اهل قبله می‌فرماید:
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى‌ إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً)؛ (14)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که در راه خدا گام بر می‌دارید پس خوب وارسی کنید و کسی را که به شما اظهار اسلام می‌کند نگویید تو مؤمن نیستی، که بهره‌ی ناپایدار زندگی دنیا را بجویید، چرا که غنیمت‌های فراوان نزد خداست. پیش‌تر خودتان نیز همین‌گونه بود.
این آیه به روشنی به تمام مسلمانانی که برای جهاد خارج می‌شوند، دستور می‌دهد که اگر کسی نزد شما اظهار اسلام کرد، با آغوش باز سخنش را بپذیرید و حق ندارید که به او بدگمان بوده و بدون دلیل، اسلام او را رد کنید. و سپس در ادامه می‌افزاید که مبادا برای به دست آورد غنیمت و اموال بی‌ارزش دنیا دیگران را متهم به کفر نموده و آن‌ها را به قتل رسانید. و نیز صراحتاً دستور می‌دهد که اگر یقین ندارید که شخصی مؤمن هست یا کافر، وظیفه دارید که تحقیق و وارسی کنید و تا زمانی که کفر آن شخص برای شما روشن نشده است، حق ندارید تنها با شبهه‌ی کفر و شرک، با او بجنگید و او را بکشید.
هم‌چنین از این آیه استفاده می‌شود که از دیدگاه اسلام، گفتار و حال ظاهری افراد معتبر است، اگر کسی گفت: من موحد هستم، مسلمانان حق ندارند از باطن او تفتیش و به بهانه‌ی این که او در باطن مسلمان نیست خونش را بریزند، زیرا این تنها خداوند است که از دل‌ها و باطن افراد خبر دارد.
درباره شأن نزول این آیه نیز روایات مختلفی نقل شده است. در تعدادی از کتاب‌های اهل سنت آمده که این آیه درباره‌ی اسامه‌ی بن زید که تعدادی از یهودی‌ها را بعد از گفتن شهادتین کشته بود، نازل شده است. (15)
در کتاب‌های روائی و تفاسیر اهل سنت افراد دیگری نیز نام برده شده است و البته در بیشتر آن‌ها بدون ذکر نام و به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده شده است.
قرطبی در این باره می‌نویسد:
درباره‌ی قاتل و مقتول در این قصه اختلاف شده است، دیدگاه اکثر علما که در سیره‌ی ابن‌اسحاق، مصنف أبی‌داود و استعیاب ابن‌عبدالبر آمده، این است که قاتل محلم بن جثامه و مقتول بن الأضبط بوده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محلم را نفرین کرد و او تنها هفت روز بعد از آن زنده ماند، هنگامی که می‌خواستند دفن کنند، زمین بدن او را قبول نمی‌کرد، بار سوم وقتی دیدند که زمین بدنش را قبول نمی‌کند، او را در بیابانی رها کردند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زمین شرورتر از او را نیز قبول می‌کند. (16)
در صحیح بخاری و صحیح مسلم که معتبرترین کتاب‌های اهل سنت بعد از قرآن به شمار می‌روند، آمده است:
ابن‌عباس گفت: مردی چند گوسفند داشت و با تعدادی از مسلمانان برخورد کرد و گفت: السلام علیکم، اما مسلمانان او را کشتند و گوسفندانش را گرفتند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد... (17)
و مسلم نیشابوری در صحیح خود می‌نویسد:
از أسامة بن زید نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به همراه لشکری فرستاد، هنگام صبح در منطقه‌ی جهینه، مردی را دستگیر کردیم، او «لا اله ‌الا الله» گفت، اما من با نیزه او را کشتم. در دل ناراحت شدم، جریان را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان گذاشتم، آن حضرت سؤال کرد: آیا او «لا اله ‌الا الله» گفت و او را کشتی؟ گفتم: ‌ای پیامبر خدا او از ترس اسلحه‌ی من این جمله را گفت. فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا متوجه شوی که قلب او نیز این سخن را گفته یا نه؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این قدر این جمله را تکرار کرد که آرزو کردم ‌ای کاش امروز اسلام آورده بودم. (18)
فخرالدین رازی در شأن نزول این آیه می‌نویسد:
تمام مفسران اجماع دارند که این آیات درباره‌ی گروهی از مسلمانان نازل شده است که تعدادی از کافران را ملاقات کردند و آن‌ها اسلام آوردند، اما توسط مسلمانان - به این خیال که آن‌ها از ترس مسلمان شده‌اند - کشته شدند. براساس این فرضیه، این آیه درباره‌ی نهی مؤمنان از کشتن کسانی که اظهار ایمان می‌کنند، نازل شده است. (19)
جالب این است که ابن‌عبدالبر قرطبی شخصی را که توسط صحابه در این قضیه کشته شده، جزء اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است. وی در کتاب الإستیعاب می‌نویسد:
این آیه درباره‌ی «مرداس بن نهیک فزاری» نازل شده است که چوپانی تعدادی از گوسفندان به عهده داشت. او با لشکری از مسلمانان که در آن لشکر اسامه بن زید حضور داشت و فرمانده آن سلمه بن الأکوع بوده، ملاقات کرد. وقتی با اسامه رودررو شد، به او سلام کرد و گفت: که من مؤمن هستم، اما اسامه خیال کرد که او ترس کشته شدن، سلام کرده و او را کشت. پس خداوند این آیه را نازل کرد... (20)
و جالب‌تر این که شوکانی گفته:
به این آیه استدلال شده بر این که اگر کسی کافری را بعد از این که «لا اله ‌الا الله» گفت، بکشد، کشته می‌شود، زیرا خون، مال و خانواده‌ی کافر با گفتن این کلمه مصون می‌شود. (21)
و حتی ابن‌تیمیه حرانی که تئوریسین اصلی تفکر تکفیری به شمار می‌رود، درباره‌ی شأن نزول این آیه می‌گوید:
این آیه درباره‌ی کسانی نازل شده است که مرد چوپانی را یافتند که او گفت من مسلمان هستم، ولی سخن او را تصدیق نکردند و گوسفندانش را گرفتند، پس خداوند به آن‌ها دستور داد که تحقیق و وارسی کنند و از تکذیب کسی که ادعای اسلام کرده، به علت طمع در اموال او، نهی کرده است. (22)
و در کتاب دیگر خود می‌نویسد:
بین مسلمانان اختلافی وجود ندارد که اگر دشمن حربی با دیدن شمشیر اسلام بیاورد، چه اسیر باشد و چه آزاد، اسلامش صحیح است و توبه‌اش از کفر پذیرفته می‌شود، اگر این وضعیت او اقتضا می‌کند که باطنش برخلاف ظاهر او است.
و نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از منافقین اعمال ظاهری آنان را می‌پذیرفت و باطن آن‌ها را به خداوند واگذار کرده بود با این که خداوند خبر داده است که آن‌ها «سوگند خود را سپر خود قرار داده‌اند» و خداوند فرموده است: «به خدا سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته‌اند در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته‌اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده‌اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند». با این توضیح دانسته می‌شود که اگر کسی اظهار اسلام کرد و از کفر توبه نمود، از او پذیرفته می‌شود. (23)
در کتاب الجواب الصحیح در تفسیر همین آیه آمده است:
خداوند به مسلمانان دستور داده است در هنگام جهاد، تحقیق و وارسی کنند و به کسی که وضعیت او مشخص نیست، برای به دست آوردن مال دنیا، نگویند که مؤمن نیست. اگر چنین کنند، خبر دادن آن‌ها از این که مؤمن نبوده، خبری است بدون دلیل و بلکه از روی هوای نفس و این که اموال او را به دست بیاورند. حتی اگر این قضیه در دارالحرب اتفاق بیفتد و سلام دهد. (24)
کاش وهابی‌ها سخن ابن‌تیمیه را که از سخن خداوند نیز ارزشمندتر می‌دانند، می‌پذیرفتند و اندیشه‌ی تکفیر و ارهاب و قتل را از مخیله خود بیرون می‌کردند، اما انگار توصیه، روایت و آیه، تأثیری بر آن‌ها ندارد و آن‌ها را از خواب غفلت بیدار نخواهد کرد.
و باز هم فخرالدین رازی در ذیل آیه می‌گوید:
من می‌گویم: این آیه اشاره دارد به این که آن چه در قلب می‌گذرد، غیر معلوم و اجتناب از ظن واجب است. پس حکم به ظاهر می‌شود و به کسی که عملی را انجام می‌دهد حق نداریم بگوییم ظاهرسازی می‌کند و هم‌چنین نمی‌توانیم به کسی که اسلام آورده منافق بگوییم، اما خداوند از دل‌ها باخبر است و زمانی که به کسی بگوید مؤمن نیست، یقین حاصل می‌شود. (25)
قرطبی، مفسر نامدار مالکی مذهب در این باره می‌گوید: «این آیه، باب بزرگی را در فقه باز می‌کند و آن این که احکام بر معیار ظاهر و گمان اجرا می‌شود، نه با معیار یقین و اطلاع از اسرار درونی». (26)
و در نهایت از آیه استفاده می‌شود که اگر کسی کوچک‌ترین نشانه‌ای از خود مبنی بر مسلمان بودن را نشان داد، باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محفوظ است، زیرا در بین مسلمانان مرسوم و متعارف این است که وقتی به همدیگر رسیدند، سلام می‌کنند و سلام کردن یکی از نشانه‌های مسلمان بودن است؛ یعنی برای این که حکم به اسلام کسی بکنیم، تنها یک نشانه ظاهری کافی است.
علاءالدین خازن در تفسیر خود در این باره می‌نویسد:
مقصود از این آیه همان سلام کردن است. یعنی اگر کسی بر شما سلام کرد، نگویید که او به خاطر ترس از کشته شدن سلام کرده است و سپس با شمشیر به او حمله کنید تا اموالش را بگیرید؛ بلکه باید از کشتن او دست بکشید و آن چه را که برای شما اظهار کرده، از او بپذیرید. (27)
بغوی، مفسر پرآوازه‌ی اهل سنت در ذیل این آیه می‌گوید:
من می‌گویم: اگر جنگ‌آوران مسلمان وارد شهر یا دهستانی شدند و شعار اسلام را دیدند، نباید با آنان بجنگند، زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی با قومی قصد جنگ داشت و صدای اذان را می‌شنوید، از جنگ دست می‌کشید.
از ابن‌عصام از پدرش نقل شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی لشکری را می‌فرستاد به آن‌ها می‌فرمود: «اگر مسجدی را دیدید و یا صدای اذان شنیدید، هیچ کس را نکشید.» (28)
اما تکفیری‌ها کسانی را می‌کشند که هر روز و هر لحظه شعارشان «لااله‌الاالله و محمد رسول الله» است، پنج نوبت نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، زکات می‌دهند و...

2. اطلاق کلمه‌ی «یا کافر» بر مسلمان جایز نیست

علاوه بر آنچه گذشت، در ة آیات دیگری نیز وجود دارد که اطلاق کلمه‌ی «کافر» را بر مسلمانان حرام اعلام کرده است.
خداوند متعال در می‌فرماید:
(وَلاَ تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیَمانِ)؛ (29)
و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقب‌های زشت مخوانید که بدنامی است، نام کفر و فسوق پس از ایمان.
ابن‌عبدالبر قرطبی در تفسیر این آیه می‌نویسد:
جماعتی از اهل علم درباره‌ی آیت (وَلاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ...) گفته‌اند که مقصود از آن این است که شخصی به برادرش بگوید که ‌ای کافر و ‌ای فاسق. این تفسیر موافق حدیث است؛ پس قرآن و سنت از فاسق خواندن مسلمان و تکفیر او نهی کرده است، آن هم به بیانی که هیچ اشکالی در آن نیست. (30)
و در کتاب الإستذکار پس از نقل روایتی در حرمت تکفیر می‌نویسد:
جماعتی از مفسران درباره‌ی این آیه گفته‌اند: که مقصود از آن این است که مردی به برادرش بگوید که ‌ای کافر و ‌ای فاسق. عکرمه، حسن بصری و قتاده همین نظر را داشته‌اند. نتیجه‌ی سخن مجاهد نیز همین می‌شود، زیرا او نیز گفته که مقصود این است که کسی را کافر بخوانی در حالی که مسلمان است. (31)
طبری در تفسیر خود، بیهقی در شعب الإیمان و تعداد دیگری از علمای اهل سنت، روایاتی را نقل از عکرمه نقل کرده‌اند که مقصود از این آیه تکفیر مسلمانان است. (32)

3. اگر شهادتین را بخواند، نماز بخواند و زکات بدهد، کشتن او جایز نیست

خداوند کریم در آیه 5 سوره توبه، ابتدا به مسلمانان دستور می‌دهد که پس از تمام ماه‌های حرام، مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید و همه جا به کمینشان بنشینید، اما در ادامه می‌فرماید:
(فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الْصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ (33)
اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز کنید که خداوند بخشنده‌ی مهربان است.
(فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ)؛ (34)
پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، برادران دینی شما هستند، و ما آیات [خود] را برای قومی که می‌فهمند توضیح می‌دهیم.
محمد بن اسماعیل بخاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود:
از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت ندهند، نماز را اقامه نکنند و زکات نپردازند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جان‌شان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست. (35)
ابن‌جریر طبری، مفسر نامدار اهل سنت در ذیل این آیه می‌نویسد:
خداوند فرموده است: اگر این مشرکانی که دستور دادم آن‌ها را بکشید، از کفر و شرک دست کشیدند و به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، نمازهای واجب را خواندند، زکات واجب را ادا کردند، آن‌ها برادر دینی شما هستند. بلی آن‌ها برادران شما در دینی هستند که خداوند به پیروی از آن دستور داده و او همان اسلام است. همین مطالبی را که من گفتم، مفسران نیز گفته‌اند. از قتاده نقل شده است که اگر آن‌ها توبه کردند، نماز خواندند و زکات دادند، پس برادران دینی شما هستند. ابن‌عباس گفته است که طبق این آیه، خون اهل قبله، محترم است. (36)
قرطبی دیگر مفسر پرآوازه اهل سنت، تصریح می‌کند که اگر مشرک توبه کرد، خون و مال او محترم است؛ حتی اگر هنوز نماز نخوانده باشد و هنوز زکات پرداخت نکرده باشد:
با توجه به این آیه روشن می‌شود که خداوند کشتن را بر شرک معلق کرده است و سپس توبه را آورده است. اصل این است که کشتن تا زمانی است که شخص مشرک باشد و با زایل شدن شرک، کشتن نیز زایل می‌شود و این بدان معنا است که زوال کشتن به مجرد توبه است و خواندن نماز و پرداخت زکات شرط نیست. بنابراین کشتن به مجرد توبه ساقط می‌شود؛ قبل از این که زمان نماز و زمان دادن زکات فرا برسد و این مطلب روشن است. نظیر این آیه، این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جانشان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست. (37)
ابن‌قیم جوزیه، شاگرد ابن‌تیمیه می‌گوید: «مسلمانان اجماع دارند که اگر کافری «لااله‌الاالله و محمد رسول الله» بگوید: وارد اسلام شده است.» (38)
تذکر این نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد که ایمان آوردن و توبه از شرک، یک امر قلبی و درونی است و کسی غیر از خداوند از آن آگاه نیست؛ بنابراین طبق این دو آیه، هر کسی ظاهراً از شرک توبه کند و در ظاهر نماز بخواند، زکات پرداخت کند، حکم مسلمان بر او جاری شده و از اهل قبله به حساب می‌آید.
و طبق نص صریح قرآن کریم، چنین کسی برادر دینی همه‌ی مسلمانان به شمار می‌رود و خون و مال او محترم است.
جمال‌الدین غزنوی حنفی در این باره می‌گوید:
اعتقاد ما این است که ایمان در حقیقت همان تصدیق قلبی است و او همان ایمانی است که بر بندگان واجب است آن را بر زبان جاری کنند تا بر مردم نیت‌های قلبی او روشن شود و اگر چنین کرد، احکام اسلام بر او جاری می‌شود. پس اگر کسی قلباً ایمان آورد مؤمن است بین خود او و خداوند و اگر کسی ایمان آورد و بر زبان نیز جاری کرد، از دیدگاه خداوند و از دیدگاه مردم مؤمن است. (39)
حتی اگر کسی یقین داشته باشد که این شخصی که ادعای ایمان می‌کند، منافق است و ایمان واقعاً در قلب او رسوخ نکرده است، وظیفه دارد که حکم اسلام را بر او جاری کند؛ همان طوری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همین حکم را بر مشرکانی که در فتح مکه تسلیم شده بودند و واقعاً اسلام نیاورده بودند، اجرا کرد:
ابن‌تیمیه حرانی در این باره می‌نویسد:
بر منافقین احکام ظاهری اسلام جاری می‌شود. از هیچ یک از طلقا (آزاد شدگان در فتح مکه) بعد از فتح دشمنی با خدا و رسول او دیده نشده است؛ بلکه از همدیگر ارث می‌بردند و بر آن‌ها نماز خوانده می‌شدند، در قبرستان‌های مسلمانان دفن شدند و احکام اسلام بر آن‌ها جاری شد، همان طوری که بر دیگر مسلمانان جاری می‌شد. (40)
ابن‌کثیر دمشقی سلفی که شاگرد ابن‌تیمیه به شمار می‌رود، نیز در این باره گفته است:
شافعی گفته: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کشتن منافقان جلوگیری می‌کرد تا زمانی که اظهار اسلام می‌کردند، با این که می‌دانست آن‌ها منافق هستند، زیرا آن چیزی که آن‌ها اظهار می‌کردند، اثر کفر آن‌ها را از بین می‌برد».
مؤید سخن شافعی، این حدیث صحیح است که همگان بر صحت آن اجماع دارند و در صحیحین نیز وارد شده که آن حضرت فرمود:
به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که کلمه‌ی توحید را بر زبان جاری کنند. هر وقت چنین کردند، خون و مال آن‌ها محفوظ است مگر به حقی که اسلام داده است و حساب قیامت آن‌ها با خداوند است». معنای روایت است که هر کس شهادت به وحدانیت خداوند داد، احکام اسلام در ظاهر بر او جاری می‌شود و اگر واقعاً به توحید اعتقاد داشت، ثواب آن را در آخرت خواهد چشید و اگر اعتقاد نداشت، جریان حکم اسلام بر او در دنیا و همراهی آن‌ها با اهل ایمان، فایده‌ای برای او در آخرت نخواهد داشت. (41)
حال از وهابی‌ها می‌پرسیم: اگر کسی مسلمان زاده باشد و یک عمر نماز خوانده باشد و زکات پرداخت کرده باشد و با صدای رسا فریاد بزند که من مسلمانم، می‌توان او را تکفیر و خونش را مباح اعلام کرد؟
این چند نمونه از آیات قرآن کریم بود که بر طبق آن، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر نماید.

بخش دوم: حرمت تکفیر از دیدگاه روایات اهل سنت

علاوه بر روایاتی که در تفسیر آیات گذشته، از کتاب‌های اهل سنت بیان شد، روایات فراوان دیگری نیز در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت یافت می‌شود که براساس آن‌ها، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر کند.

1. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، انگار که او را کشته است

بخاری در صحیح خود آورده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:... لعن مؤمن همانند کشتن اوست و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، همانند این است که او را کشته باشد.» (42)
طبق این روایت، گناه تکفیر یک مؤمن به اندازه‌ی گناه کشتن اوست و همان طور که گذشت، جزای کسی که یک مؤمن را بکشد، طبق نص صریح قرآن کریم، خلود در جهنم، خشم و لعنت خداوند و عذاب عظیم خواهد بود. (43)

2. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، خودش گرفتار کفر می‌شود

بخاری، در همین باب روایات دیگری را نیز نقل کرده است:
از ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود: زمانی که مردی به برادر خود می‌گوید: «ای کافر»، به راستی که یکی از آن‌ها گرفتار کفر می‌شود.
همین روایت از عبدالله بن عمر نیز نقل شده است. (44)
این روایت بدین معنا است که اگر کسی به برادر خودش کافر بگوید، اگر واقعاً آن شخص کافر است، گناهی نکرده و اگر کافر نباشد، خود شخص گوینده در قیامت کافر محشور خواهد شد، چنانچه در روایت دیگری در بخاری آمده است:
ابوذر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که می‌فرمود: هیچ شخصی، دیگری را به فسق و کفر متهم نمی‌کند؛ مگر این که به خودش بر می‌گردد، اگر آن شخص این چنین نباشد. (45)
مسلم نیشابوری نیز در صحیح خود روایت دیگری را از جناب ابوذر (رحمه الله) این چنین نقل کرده است: «هر کسی شخصی را کافر بخواند و یا بگوید که ‌ای دشمن خدا و آن شخص این چنین نباشد، به خود گوینده بر می‌گردد.» (46)
ابن‌دقیق العید، از علمای نامدار اهل سنت در شرح این روایت می‌گوید:
این جمله، هشدار بزرگی است به کسانی که یکی از مسلمین را تکفیر می‌کنند؛ در حالی که کافر نیست. این منجلاب بزرگی است که افراد زیادی از متکلمین و از کسانی که به اهل سنت و اهل حدیث منسوب هستند، در آن گرفتار شده‌اند. در آن هنگام که در عقیده‌ای با هم اختلاف کرده‌اند، پس بر مخالفین خود خشمگین شده و حکم به کفر او کرده‌اند. حجاب این گناه را گروهی از حشویه پاره کرده‌اند. این هشدار بزرگ به آن‌ها نیز داده شده است، زمانی که دشمنان آن‌ها این چنین نیستند. (47)
ابن‌عبدالبر در کتاب التهمید خود در شرح این جمله می‌گوید:
معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شد، ‌ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر بر گردن خود اوست و گوینده گناهی نکرده است، چون راست گفته است، اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته می‌شود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از اهل قبله است. (48)
ابن‌حجر عسقلانی درباره‌ی این روایات می‌نویسد:
نظر حق این است که این روایت درباره‌ی ممانعت مسلمان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست... و معنای حدیث این است که تکفیر به خود گوینده برمی‌گردد. آن‌چه بر می‌گردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود است. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمی‌شود. (49)

3. هر کس اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است

طبرانی در معجم الکبیر به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نویسد که اگر کسی اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است:
عبدالله بن عمر نقل می‌کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از اهل «لا اله ‌الا الله» دست بردارید و آن‌ها را به علت گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی اهل «لا اله ‌الا الله» را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک‌تر است. (50)
طبق این روایت، هیچ کسی حق ندارد، مسلمانی را که کلمه توحید را بر زبان جاری می‌کند، تکفیر کند و اگر چنین کند، خود او کافر است، اما متأسفانه وهابی‌ها به بهانه‌های واهی؛ مثل سفر برای زیارت، توسل به انبیاء و... مسلمانان را تکفیر و حکم به کشتن آنان می‌دهند. و این برخلاف سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

4. صحابه، هیچ مسلمانی را تکفیر نکردند:

از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل شده است که آن‌ها به هیچ یک از اهل قبله، کلمه «یا کافر» و «یا مشرک» را به کار نمی‌برده‌اند.
طبرانی در معجم اوسط خود می‌نویسد:
ابوسفیان می‌گوید به جابر گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، کافر خطاب می‌کنید؟ گفت: خیر. گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، مشرک می‌گویید؟ گفت: پناه بر خدا (از چنین کاری). (51)
حتی طبق گفته‌ی اهل سنت، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) کسانی که با و جنگیده‌اند را نیز تکفیر نکرده است. ابن‌أبی‌شیبه در کتاب المصنف و بیهقی در سن کبری خود می‌نویسند:
از ابوالبختری نقل شده است که از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) درباره‌ی اهل جمل سؤال شد که آیا آن‌ها مشرک هستند؟ فرمود: از شرک دور شدند. سؤال کردند: آیا آن‌ها منافق هستند؟ فرمود: منافقین خداوند را جز اندکی یاد نمی‌کنند. گفته شد که پس آن‌ها چی هستند؟ فرمود: آن‌ها برادران ما هستند که بر ما سرکشی کرده‌اند. (52)
وقتی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که از دیدگاه وهابیت یکی از خلفای راشدین به حساب می‌آید، دشمنان و محاربین خود را تکفیر نکرده است، چرا وهابی‌ها که خود را مسلمان و پیرو و خلفای اربعه می‌دانند، مسلمین را بدون هیچ گناهی تکفیر می‌کنند، می‌کشند و آرامش و امنیت جامعه‌ی اسلامی را به ویرانی، تخریب و فساد تبدیل می‌کنند؟!

5. امت اسلام، هیچ‌گاه دچار کفر نخواهند شد

بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
معاویه بن أبی‌سفیان خطبه می‌خواند و می‌گفت: «هر کس که خداوند در حق او اراده‌ی خیر نماید، به وی فهم دین نصیب خواهد کرد. من - رسول الله - تقسیم کننده‌ی علوم و معارف شریعت هستم، اما عطا کننده‌ی اصلی، خداوند است. و این امت همچنان بر دین خدا استوار خواهد ماند و مخالفت مخالفان به آن‌ها ضرری نخواهد رساند تا این که قیامت فرا رسد. (53)
سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب در وجه دلالت این آیه بر حرمت تکفیر اهل قبله می‌نویسد:
وجه دلالت روایت این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده است که این امت تا قیامت همواره بر صراط مستقیم خواهند بود. روشن است که این اموری که شما وهابی‌ها، مسلمانان را برای آن تکفیر می‌کنید، از گذشته و به صورت آشکارا در تمام شهرها انجام می‌شده است. اگر این کارها، همان بت‌های بزرگ و انجام دهنده‌ی آن بت‌پرست بودند، طبیعی است که امر امت مستقیم نبود؛ بلکه برعکس بود و شهرهای آن‌ها بلاد کفر بود و بت به صورت واضح پرستش و احکام اسلام بر بت‌پرستان اجرا می‌شده است. (54)
طبق این روایت، مسلمانان همواره در صراط مستقیم هستند، یعنی آن‌ها هرگز کافر و مشرک نمی‌شوند. لااقل همه‌ی مسلمانان هیچ‌گاه به صورت دسته جمعی مشرک و کافر نمی‌شوند، اما در گفتار دوم ثابت خواهیم کرد که وهابی‌ها مدعی هستند که تمام مسلمانان در عصر محمد بن عبدالوهاب کافر بوده‌اند، حتی خود محمد بن عبدالوهاب پیش از تحقیق و تعلیم کافر و مشرک بوده است.
سلیمان بن عبدالوهاب در ادامه می‌نویسد:
این برخلاف مذهب شماست، زیرا از دیدگاه شما تمام امت بت‌پرس هستند و شهرهای مسلمانان مملو از بت است. از دیدگاه شما تمام شهرهای مسلمانان از چیزهایی پر شده است که شما آن را بت می‌پندارید. و شما گفته‌اید که اگر کسی انجام دهنده‌ی این کارها را تکفیر نکند، خود او کافر است. (55)
بنابراین، دیدگاه وهابیت، در تضاد کامل با این روایت است.
روایات درباره‌ی حرمت تکفیر بیش از آن است که در این مقاله گنجانده شود و از آن جایی که این روایات را از معتبرترین کتاب‌های اهل سنت نقل کردیم، برای رسیدن به مقصودمان کافی است. از این رو از اطاله‌ی کلام خودداری می‌شود.
از آن چه گذشت، این مطلب ثابت شد که تکفیر مسلمان، از دیدگاه صحیح‌ترین روایات اهل سنت، حرام و گناه بسیار بزرگی است که طبق برخی از روایات معادل کشتن است و تکفیر به خود تکفیر کننده برمی‌گردد.

گفتار دوم: وهابی‌ها تمام مسلمانان را کافر می‌دانند

در گفتار پیشین ثابت شد که از دیدگاه آیات و روایات صحیح السند، کافر خواندن مسلمانان حرام است. در گفتار دوم به دنبال این هستیم که ثابت کنیم وهابی‌ها تمام مسلمانان را کافر و مشرک می‌دانند و برای اثبات این مطلب به مدارکی از کتاب‌های خود وهابی‌ها استناد خواهیم کرد.
در تاریخ اسلام، گروه‌ها و مذاهب مختلفی بوده‌اند که دیگران را کافر و محدور الدم و تنها خود را مسلمان واقعی می‌دانسته‌اند که یکی از این گروه‌ها در صدر اسلام به نام خوارج، ظهور و در مدت کوتاه جنایت‌های فراوانی علیه مسلمین انجام داده و حتی به زن باردار نیز رحم نکرده و جنینش را از شکم او درآوردند و کشتند.
وهابیت، دین نو ظهوری که در سال (1157 ق) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود از سرزمین نجد سر درآورد، همانند خوارج، دیگر مسلمانان را تکفیر و خون، مال و ناموسشان را برای خود حلال می‌دانند.
براساس همین تفکر، آن‌ها در هر سه دوره‌ی حکومت خود، به شهرهای مسلمان‌نشین که اکثراً از پیروان مذاهب اربعه‌ی اهل سنت نیز بوده‌اند، هجوم آورده و آنان را کشتند، اموالشان را به غارت برده و زنان را نیز اسیر خود کردند.
هر چند که برای اثبات این فرضیه ضرورتی به استدلال و استناد به کتاب‌های خود وهابی‌ها احساس نمی‌شود و مردم با چشم خود روزانه شاهد جنایت‌های وهابی‌ها در سرزمین‌های مختلف اسلامی هستند، اما در عین حال ما در گفتار دوم مدارکی را از کتاب‌های خود وهابی‌ها ارائه می‌کنیم تا جای هیچ‌گونه انکاری باقی نماند. و البته به علت محدودیت در حجم مقاله، ناچار هستیم که به دوازده مورد از این مستندات بسنده نماییم.

1. محمد بن عبدالوهاب: من و اساتیدم تا امروز معنای توحید را نمی‌دانستیم

محمد بن عبدالوهاب در نامه‌ای که به مردم ریاض نوشته، تصریح می‌کند که من و تمام اساتیدم و تمام مسلمانان و اساتیدشان تا امروز معنای توحید را نمی‌دانستیم و آن چه که بدان عمل می‌کردیم، دین اسلام نبوده است:
من از وضعیت خودم به شما خبر می‌دهم. قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست، من قبل از این که دنبال علم بروم و تحقیق کنم اصلاً معنای «لا اله ‌الا الله» را نمی‌دانستم. کسانی که مرا می‌شناسند نیز اعتقاد دارند که من معنای «لا اله ‌الا الله» را قبل از این که خداوند، خیری بر من منت نهد نمی‌دانستم و اسلام را نمی‌شناختم. استادان من نیز هیچ کدام معنای «لا اله ‌الا الله» را نمی‌دانستند و هیچ کدام از آن‌ها دین اسلام را نمی‌شناختند. هر کس خیال کند که معنای «لا اله ‌الا الله» و یا معنای اسلام را قبل از این می‌دانست یا ادعا کند استادهای او تا پیش از این، معنا

عبارات مرتبط با این موضوع

افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خوردر همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا ع چندین مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان افراط و جریانی بنام شیرازی ها تصاویر ساندیس خور در همین حال در مدخل شهر کربلا پشت صحن حضرت ابوالفضل و درب صحن حضرت سیدالشهدا ع چندین رأس مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...