مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاع از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

بررسی زمینه‌های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام

[ad_1]

چکیده

عملکرد جریانهای تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران‌های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم‌ترین پیامد آن محسوب می‌شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه‌های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه‌ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می‌کند.
جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین‌هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه‌های اسلامی پرداخته و زمینه‌های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می‌کند و در این زمینه با بهره‌گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می‌کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم‌ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل‌گیری و گسترش این جریان را فراهم می‌کنند. در این مقاله زمینه‌های شکل‌گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می‌کنیم.
کلید واژه :سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیه‌ی نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین‌های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب‌ها و اقوام سرزمین‌های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولّات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده‌های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه‌های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین‌های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین‌های دیگر نمود یافت.
در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت‌هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی‌ها» معروف شدند. اشاعره شاخه‌ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می‌نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه‌هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در بر گرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می‌کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می‌پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری‌ها را به مثابه «متن» می‌بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می‌پردازیم. (2)
هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می‌کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعه‌ی و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی، (3) از دو نظر می‌تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش‌ها و رویدادهای سیاسی.
برای استفاده از مفهوم متن برای کنش‌های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:
1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.
2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می‌گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می‌شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمدهای سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش‌ها ایجاد می‌شود.
3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می‌آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه‌ی تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب‌های اجتماعی نیز بگنجد.
4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می‌گیرد، زیرا کنش‌های انسانی همانند اثری است که با ارجاع‌های جدید، می‌توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه‌های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد. (4)
حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ‌های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می‌کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می‌توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل‌گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می‌دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویه‌ی دید را به ما می‌دهد.
اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می‌شود. هم چنین شرایط مادی شکل‌گیری متن را مورد بررسی قرار می‌دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می‌کند و توصیه‌هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می‌دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می‌کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می‌یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی - اجتماعی و انگیزه‌های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می‌گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک‌های سیاسی است و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته‌اند.
هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می‌کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می‌کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می‌شوند. در نهایت هرمنوتیک را می‌توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می‌شناسد و نگرشی دیالکتیکی دارد. (5)
حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. بر این اساس چارچوب‌های بایسته برای نگرش متنی را می‌توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه‌های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می‌کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل‌گیری اندیشه‌های سلفی

الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل‌گیری سلفی گرایی

آغاز قرون دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. بر این اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه‌ای نو بنیادی را بر ساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته‌های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود. (6)
گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه‌ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ‌ها را ضروری می‌نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می‌یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام بر سازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می‌شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده‌ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته‌های خود را با مواجهه‌ی مستقیم با متن مقدسِ قرآن کسب و بدان عمل می‌نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می‌بود.
این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی‌توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می‌ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می‌کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت‌های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب‌ها با دانش اداره سرزمین‌های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین‌های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب‌ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن‌های دیگر، رقم خورد. در این عصر بر اساس این نیاز، پایه‌های تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن‌های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و ... استوار شد. اتحاد مسلمانان - با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی - بر محور اسلام، دوره‌ای را شکل می‌دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می‌کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل‌گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان‌های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود. (7)
بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت‌های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجه‌ی این فرآیند، گروه‌ها، گرایش‌ها و فرقه‌های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال‌های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و ... نمونه‌ای از این خوانش‌های گوناگون از دین اسلام بوده است.
در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تأثیر رویکردهای علم گرایانه و دستآوردهای ملت‌های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش‌ها و فهم‌های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه‌های پراکنده‌ای را بر ساخته‌اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه‌های دین را بیشتر می‌نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.
با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می‌بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان - که قومی ایرانی بودند - به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه‌هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده‌های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل‌گیری گروه‌ها و جریان‌های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد. سلفی‌ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می‌پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می‌بردند. (8) (9)

ب. مبانی نظریه اندیشه‌های سلفی

اندیشه‌های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می‌دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می‌دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه‌ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه‌های بعد از آن با شنیدن آیات قران، معنای آن را بدون روش‌های علمی می‌فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می‌برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می‌دهد. (10)
نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می‌شود. آنان در رویارویی با متن از بهره‌گیری از روش‌های علمی وارداتی از سرزمین‌های دیگر دوری می‌کردند، زیرا این روش‌ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می‌دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می‌دانستند. احمدبن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می‌دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می‌آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می‌شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می‌کند و با پذیرش یقینی رو به رو می‌سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می‌شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می‌شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده‌های دینی است. (11)
قرآن نیز در دیدگاه سلفی‌ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می‌گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی‌تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی‌ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن را مبنای عمل قرار می‌دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می‌نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می‌کردند و بدان عمل می‌کردند.
آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و ... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع‌ها بر حیرانی جوینده می‌افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.
قضاء و قدر نیز دو مقوله‌ای است که سلفی‌ها آن را مکمل ایمان تلقی می‌کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می‌شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته‌ای که سلفی‌ها به عنوان مبنا مطرح می‌سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف‌های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت‌های ناسالم از یاران پیامبر منجر می‌شود. (12)
از مبانی فکری دیگر سلفی‌ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می‌دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی‌ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظر گاه تأمل دور نگه می‌دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن‌ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن‌ها اطاعت کرد و قیام علیه آن‌ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می‌کند. (13)
با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می‌توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:
توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی‌توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سرلفیان در مجازات انسان‌های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می‌شمارند.
این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را بر ساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سرباز می‌زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (14)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سر گذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل‌گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمدبن عبدالوهاب این تئوری‌های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می‌زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره‌ای است که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش. (15)
در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب می‌شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می‌توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی‌های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف. فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه‌های سلفی را تدوین نمود، محمدبن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمدبن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه‌های سلفی و بازگشت آن‌ها به سرزمین‌های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می‌شود. (16)
مهم‌ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین‌های اسلامی در قالب سیاست‌های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی‌ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین‌های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستورکار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته‌های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی (ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب‌ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان‌های سلفی راه پیدا کرد.
جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب - اسلام مطرح می‌ساختند. بر اساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمودهای عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می‌کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی‌دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود. (17)
با این پشتوانه فکری، سلفی‌ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت‌ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.
در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می‌پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدوده‌ی مرزهای ملی صورت می‌پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می‌ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.
مهم‌ترین ویژگی که می‌توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی‌ها در کنار امر سیاست علیه جریان‌ها و افراد مخالف فعالیت می‌کردند، اما در این دوره، سلفی‌ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می‌ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می‌خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است. (18)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی

دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و ... آن را دنبال می‌کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت‌های دست نشانده و مطیع غرب، مهم‌ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می‌شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی‌های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب‌های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب‌های آزاد، همواره مورد توجه ابر قدرت‌ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه‌ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت‌های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده‌های غرب، تأمین می‌نمود. شوروی نیز که به دلیل نیاز به منابع انرژی و آب‌های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان‌های خود می‌پنداشت، در جهت تحقق آرمانهای خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد. (19) این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت‌های آن و نیز دولت‌های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.
دولت‌های سرزمین‌های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند. (20)
بر این اساس با حمایت‌های مالی حکومت عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی دولت‌های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی‌ها در این جریان، منطق درونی اندیشه‌های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می‌شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می‌نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین‌های اسلامی هموار شود. (21)
در اندیشه سلفی‌ها، جهاد مؤلفه‌ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می‌شود؟ در پاسخ به این سؤال، اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان‌هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان‌ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه‌ای از جهان می‌تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان‌ها نقش‌های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل‌گیری سازمان‌های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و ... را به وجود آورد. (22)
در درون این سازمان‌ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته‌ای به حساب می‌آید، زیرا این سازمان‌ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته‌اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می‌شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می‌شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه‌های آنان، اسلام است.
در این نگرش بهره گیری از سلاح‌های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته‌ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ‌های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاه از روش‌های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل‌های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات اتنحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می‌شود این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می‌شود. (23)
پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشه‌ی سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می‌بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می‌شد. بر این اساس دوره‌ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست‌های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن‌ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت. (24)
بحث اصلی جریان سلفیه‌ی جهادی، امروزه متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی‌های کافر قرار گرفته، نباید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین‌های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی‌ها شده است. خروج آمریکایی‌ها از سرزمین‌های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن‌ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته‌های تحلیل گران این جریان در می‌یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت‌ها را نداریم، باید به جنگ‌های نامنظم و چون عملیات تروریستی - که در منطق آنان عملیات استشهادی است - همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود. (25)
این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختارهای حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه‌ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم) :

پس از سقوط برج‌های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان‌های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه‌ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب‌های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گرایان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود. (26)
بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم» (27) مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیندهای خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می‌زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب‌ها در بعضی از سرزمین‌های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان‌های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین‌ها که انقلاب از خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. (28)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست:

پس از پیروزی انقلاب‌های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان‌های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان‌ها نشان نمی‌داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده‌های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می‌شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری‌های ایدئولوژیک همراه خواهد بود. (29)
در نوشته‌های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گمراهی و کفر تلّقی می‌شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته‌های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه‌های تاریخی به نیکی نشان می‌دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می‌کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده‌ای سیاسی، آن را وارداتی از سرزمین‌های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می‌کنند. لذا تمام فرآیندهایی که در عرصه سیاسی بر روش‌هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می‌کنند.
بر این اساس راه صحیح برای تأثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می‌شود. تحقق حکومت اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی‌شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه‌های آن را باید در عمل به اجرا درآورد.
در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را رد می‌کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می‌کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند. یعنی در میان داده‌ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می‌نمایند. در این چارچوب، سلفی‌ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی‌ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن‌ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت. (30)
جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن‌ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره‌های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی‌های سرزمین‌های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می‌دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ‌های نامنظم می‌دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرایند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست:

جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد - در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت‌های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دموکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد. (31)
سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی‌ها، از آلمان‌های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می‌گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.
این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه‌های گوناگون قرار می‌گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کارآمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می‌زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه‌های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و بر ساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می‌کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست‌های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می‌نهد. بی شک دولت‌های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می‌شود. (32)
عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می‌شود، در جریان اعتراض‌های مسالمت آمیز مردمی که مسئله‌ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه‌ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت‌های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین‌های خود را در اشغال اسرائیل می‌دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی‌ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش‌های دولت‌های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت‌های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله‌ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می‌خوردند. (33)
در این مسیر دولت‌هایی چون عربستان به نیکی می‌دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش‌های بسیاری رو به رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می‌نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتواهای علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی‌ها قلمداد کردند. و بر این اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزه‌ی مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگ تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی که شیعیان در آن تردد می‌کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت‌های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه‌ای از عرصه جنگ تلقی می‌شد.
می‌دانستند، در جهت علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی‌های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال‌های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع‌های فرقه گرایانه دامن نزده‌اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان‌های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.
قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می‌دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی‌های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان‌ها گره می‌زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه‌ای از سیاست‌های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاسی حمایتی از سلفی‌ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند. (34)
در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زده‌ی عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تأثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مو

عبارات مرتبط با این موضوع

کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی، معرفی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاع از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

بررسی زمینه‌های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام

[ad_1]

چکیده

عملکرد جریانهای تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران‌های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم‌ترین پیامد آن محسوب می‌شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه‌های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه‌ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می‌کند.
جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین‌هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه‌های اسلامی پرداخته و زمینه‌های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می‌کند و در این زمینه با بهره‌گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می‌کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم‌ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل‌گیری و گسترش این جریان را فراهم می‌کنند. در این مقاله زمینه‌های شکل‌گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می‌کنیم.
کلید واژه :سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیه‌ی نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین‌های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب‌ها و اقوام سرزمین‌های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولّات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده‌های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه‌های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین‌های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین‌های دیگر نمود یافت.
در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت‌هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی‌ها» معروف شدند. اشاعره شاخه‌ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می‌نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه‌هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در بر گرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می‌کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می‌پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری‌ها را به مثابه «متن» می‌بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می‌پردازیم. (2)
هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می‌کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعه‌ی و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی، (3) از دو نظر می‌تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش‌ها و رویدادهای سیاسی.
برای استفاده از مفهوم متن برای کنش‌های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:
1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.
2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می‌گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می‌شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمدهای سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش‌ها ایجاد می‌شود.
3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می‌آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه‌ی تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب‌های اجتماعی نیز بگنجد.
4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می‌گیرد، زیرا کنش‌های انسانی همانند اثری است که با ارجاع‌های جدید، می‌توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه‌های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد. (4)
حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ‌های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می‌کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می‌توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل‌گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می‌دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویه‌ی دید را به ما می‌دهد.
اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می‌شود. هم چنین شرایط مادی شکل‌گیری متن را مورد بررسی قرار می‌دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می‌کند و توصیه‌هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می‌دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می‌کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می‌یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی - اجتماعی و انگیزه‌های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می‌گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک‌های سیاسی است و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته‌اند.
هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می‌کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می‌کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می‌شوند. در نهایت هرمنوتیک را می‌توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می‌شناسد و نگرشی دیالکتیکی دارد. (5)
حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. بر این اساس چارچوب‌های بایسته برای نگرش متنی را می‌توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه‌های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می‌کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل‌گیری اندیشه‌های سلفی

الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل‌گیری سلفی گرایی

آغاز قرون دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. بر این اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه‌ای نو بنیادی را بر ساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته‌های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود. (6)
گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه‌ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ‌ها را ضروری می‌نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می‌یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام بر سازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می‌شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده‌ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته‌های خود را با مواجهه‌ی مستقیم با متن مقدسِ قرآن کسب و بدان عمل می‌نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می‌بود.
این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی‌توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می‌ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می‌کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت‌های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب‌ها با دانش اداره سرزمین‌های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین‌های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب‌ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن‌های دیگر، رقم خورد. در این عصر بر اساس این نیاز، پایه‌های تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن‌های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و ... استوار شد. اتحاد مسلمانان - با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی - بر محور اسلام، دوره‌ای را شکل می‌دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می‌کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل‌گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان‌های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود. (7)
بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت‌های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجه‌ی این فرآیند، گروه‌ها، گرایش‌ها و فرقه‌های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال‌های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و ... نمونه‌ای از این خوانش‌های گوناگون از دین اسلام بوده است.
در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تأثیر رویکردهای علم گرایانه و دستآوردهای ملت‌های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش‌ها و فهم‌های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه‌های پراکنده‌ای را بر ساخته‌اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه‌های دین را بیشتر می‌نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.
با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می‌بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان - که قومی ایرانی بودند - به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه‌هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده‌های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل‌گیری گروه‌ها و جریان‌های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد. سلفی‌ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می‌پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می‌بردند. (8) (9)

ب. مبانی نظریه اندیشه‌های سلفی

اندیشه‌های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می‌دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می‌دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه‌ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه‌های بعد از آن با شنیدن آیات قران، معنای آن را بدون روش‌های علمی می‌فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می‌برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می‌دهد. (10)
نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می‌شود. آنان در رویارویی با متن از بهره‌گیری از روش‌های علمی وارداتی از سرزمین‌های دیگر دوری می‌کردند، زیرا این روش‌ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می‌دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می‌دانستند. احمدبن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می‌دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می‌آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می‌شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می‌کند و با پذیرش یقینی رو به رو می‌سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می‌شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می‌شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده‌های دینی است. (11)
قرآن نیز در دیدگاه سلفی‌ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می‌گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی‌تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی‌ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن را مبنای عمل قرار می‌دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می‌نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می‌کردند و بدان عمل می‌کردند.
آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و ... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع‌ها بر حیرانی جوینده می‌افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.
قضاء و قدر نیز دو مقوله‌ای است که سلفی‌ها آن را مکمل ایمان تلقی می‌کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می‌شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته‌ای که سلفی‌ها به عنوان مبنا مطرح می‌سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف‌های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت‌های ناسالم از یاران پیامبر منجر می‌شود. (12)
از مبانی فکری دیگر سلفی‌ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می‌دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی‌ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظر گاه تأمل دور نگه می‌دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن‌ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن‌ها اطاعت کرد و قیام علیه آن‌ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می‌کند. (13)
با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می‌توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:
توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی‌توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سرلفیان در مجازات انسان‌های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می‌شمارند.
این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را بر ساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سرباز می‌زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (14)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سر گذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل‌گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمدبن عبدالوهاب این تئوری‌های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می‌زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره‌ای است که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش. (15)
در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب می‌شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می‌توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی‌های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف. فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه‌های سلفی را تدوین نمود، محمدبن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمدبن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه‌های سلفی و بازگشت آن‌ها به سرزمین‌های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می‌شود. (16)
مهم‌ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین‌های اسلامی در قالب سیاست‌های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی‌ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین‌های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستورکار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته‌های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی (ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب‌ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان‌های سلفی راه پیدا کرد.
جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب - اسلام مطرح می‌ساختند. بر اساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمودهای عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می‌کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی‌دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود. (17)
با این پشتوانه فکری، سلفی‌ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت‌ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.
در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می‌پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدوده‌ی مرزهای ملی صورت می‌پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می‌ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.
مهم‌ترین ویژگی که می‌توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی‌ها در کنار امر سیاست علیه جریان‌ها و افراد مخالف فعالیت می‌کردند، اما در این دوره، سلفی‌ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می‌ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می‌خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است. (18)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی

دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و ... آن را دنبال می‌کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت‌های دست نشانده و مطیع غرب، مهم‌ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می‌شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی‌های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب‌های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب‌های آزاد، همواره مورد توجه ابر قدرت‌ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه‌ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت‌های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده‌های غرب، تأمین می‌نمود. شوروی نیز که به دلیل نیاز به منابع انرژی و آب‌های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان‌های خود می‌پنداشت، در جهت تحقق آرمانهای خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد. (19) این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت‌های آن و نیز دولت‌های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.
دولت‌های سرزمین‌های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند. (20)
بر این اساس با حمایت‌های مالی حکومت عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی دولت‌های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی‌ها در این جریان، منطق درونی اندیشه‌های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می‌شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می‌نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین‌های اسلامی هموار شود. (21)
در اندیشه سلفی‌ها، جهاد مؤلفه‌ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می‌شود؟ در پاسخ به این سؤال، اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان‌هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان‌ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه‌ای از جهان می‌تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان‌ها نقش‌های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل‌گیری سازمان‌های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و ... را به وجود آورد. (22)
در درون این سازمان‌ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته‌ای به حساب می‌آید، زیرا این سازمان‌ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته‌اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می‌شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می‌شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه‌های آنان، اسلام است.
در این نگرش بهره گیری از سلاح‌های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته‌ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ‌های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاه از روش‌های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل‌های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات اتنحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می‌شود این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می‌شود. (23)
پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشه‌ی سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می‌بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می‌شد. بر این اساس دوره‌ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست‌های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن‌ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت. (24)
بحث اصلی جریان سلفیه‌ی جهادی، امروزه متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی‌های کافر قرار گرفته، نباید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین‌های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی‌ها شده است. خروج آمریکایی‌ها از سرزمین‌های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن‌ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته‌های تحلیل گران این جریان در می‌یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت‌ها را نداریم، باید به جنگ‌های نامنظم و چون عملیات تروریستی - که در منطق آنان عملیات استشهادی است - همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود. (25)
این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختارهای حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه‌ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم) :

پس از سقوط برج‌های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان‌های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه‌ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب‌های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گرایان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود. (26)
بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم» (27) مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیندهای خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می‌زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب‌ها در بعضی از سرزمین‌های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان‌های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین‌ها که انقلاب از خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. (28)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست:

پس از پیروزی انقلاب‌های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان‌های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان‌ها نشان نمی‌داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده‌های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می‌شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری‌های ایدئولوژیک همراه خواهد بود. (29)
در نوشته‌های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گمراهی و کفر تلّقی می‌شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته‌های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه‌های تاریخی به نیکی نشان می‌دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می‌کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده‌ای سیاسی، آن را وارداتی از سرزمین‌های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می‌کنند. لذا تمام فرآیندهایی که در عرصه سیاسی بر روش‌هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می‌کنند.
بر این اساس راه صحیح برای تأثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می‌شود. تحقق حکومت اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی‌شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه‌های آن را باید در عمل به اجرا درآورد.
در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را رد می‌کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می‌کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند. یعنی در میان داده‌ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می‌نمایند. در این چارچوب، سلفی‌ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی‌ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن‌ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت. (30)
جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن‌ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره‌های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی‌های سرزمین‌های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می‌دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ‌های نامنظم می‌دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرایند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست:

جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد - در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت‌های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دموکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد. (31)
سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی‌ها، از آلمان‌های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می‌گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.
این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه‌های گوناگون قرار می‌گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کارآمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می‌زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه‌های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و بر ساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می‌کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست‌های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می‌نهد. بی شک دولت‌های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می‌شود. (32)
عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می‌شود، در جریان اعتراض‌های مسالمت آمیز مردمی که مسئله‌ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه‌ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت‌های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین‌های خود را در اشغال اسرائیل می‌دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی‌ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش‌های دولت‌های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت‌های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله‌ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می‌خوردند. (33)
در این مسیر دولت‌هایی چون عربستان به نیکی می‌دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش‌های بسیاری رو به رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می‌نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتواهای علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی‌ها قلمداد کردند. و بر این اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزه‌ی مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگ تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی که شیعیان در آن تردد می‌کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت‌های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه‌ای از عرصه جنگ تلقی می‌شد.
می‌دانستند، در جهت علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی‌های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال‌های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع‌های فرقه گرایانه دامن نزده‌اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان‌های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.
قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می‌دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی‌های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان‌ها گره می‌زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه‌ای از سیاست‌های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاسی حمایتی از سلفی‌ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند. (34)
در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زده‌ی عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تأثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مو

عبارات مرتبط با این موضوع

کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی، معرفی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...