مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

پیامدهای «ازدواج نوبتی» در خانواده‌ها

دکتر احمد برجعلی افزود: اگرچه با ازدواج فرزند کوچک‌تر، موقعیت‌های بهتری برای فرزند بزرگ‌تر فراهم می‌شود اما در غیر این صورت، فرزند کوچک‌تر هم موقعیت‌های ازدواجش را از دست خواهد داد. ما نباید در فضای خانه گره‌ها را باز به هم گره بزنیم و گره کوری درست کنیم.

این روان‌شناس با بیان اینکه در ازدواج باید اقتضائی عمل کرد، اظهارکرد: هر کس اقتضائاتی دارد. ممکن است فرزند بزرگ‌تر تمام تمرکزش را متوجه تحصیل کرده یا در حال حاضر از نظر روحی آمادگی ازدواج نداشته باشد یا حتی موقعیتی که درشان او باشد، برایش پیش نیامده باشد. فرزندان و خانواده‌ها باید بدانند که هر تأخیری منفی نیست، بلکه مهم این است که افراد درست ازدواج کنند نه اینکه الزاما زود ازدواج کنند.

وی اضافه کرد: موفقیت و خوشبختی فرزند کوچک‌تر روی سایر اعضای خانواده همچنین دیدی که افراد نسبت به آن‌ها دارند تأثیر مثبت می‌گذارد، در حالی که مجرد باقی ماندن همه بچه‌ها، تأثیر تخریبی بیشتری روی وجهه خانواده دارد.

وی درباره راهکارهای مواجه شدن فرزندکوچک‌تر با مخالفت با ازدواجش پیش از فرزند بزرگ‌تر گفت: درصورتی که فرزند بزرگ‌تر با این موضوع مخالفت کند، فرزند کوچک‌تر نباید عجله کند، بلکه باید صبر کند تا موافقت تمام اعضای خانواده جلب شود و جوّ خانواده مساعد شود.

برجعلی در پایان اظهار کرد: این فرآیند نه با جنگ و کشمکش، بلکه باید با ملاطفت و مهربانی صورت گیرد. همچنین باید برای متقاعد کردن والدین و فرزند بزرگ‌تر از مشاور کمک گرفت. زیرا در خانواده جوّ احساسی وجود دارد و ممکن است افراد نتوانند منطقی تصمیم بگیرند اما مشاور با دید منطقی به نمای بیرونی خانواده می‌نگرد و راهکارهای بهتری ارائه می‌کند. (ایسنا به نقل از سپیده دانایی)


ادامه مطلب ...

دلایل و پیامدهای قهر در خانواده؛ چگونه آشتی کنیم؟

نکته جالب این است که نسترن می‌گوید واقعا دوست ندارم برای مدت طولانی با همسرم قهر کنم، ولی وقتی مشکلی پیش می‌آید نمی‌دانم چگونه باید با او آشتی کنم.

برای این‌که قهرهای کوچک مابه کینه‌های عمیق و طولانی تبدیل نشود، باید مهارت آشتی کردن را مانند دیگر مهارت‌های زندگی بیاموزیم. اما ابتدا بدانیم قهر چیست و چرا ما در زندگی خود به این رفتار متوسل می‌شویم؟

قهر رفتاری است که ریشه در هیجان منفی توام با خشم و عصبانیت دارد و بسته به شدت و ضعف آن از چند ساعت تا سالیان سال ممکن است طول بکشد. قهر وضعی است که در آن فرد ارتباط عادی خود را با شخص یا افرادی خاص قطع می‌کند‌ یا کاهش می‌دهد که معمولا نیز هنگام برآورده نشدن توقعات و انتظارات به‌وجود می‌آید و هر چه این توقعات بیشتر باشد، میزان حساسیت و زودرنجی هم بیشتر شده و در نتیجه احتمال قهر هم افزایش می‌یابد.

این رفتار می‌تواند مثبت و منفی باشد، مثبت است اگر جانشین انتخاب‌های عجولانه و غیرمنطقی شود‌ یا عاملی برای تادیب و مانع تسلیم شدن در برابر اوامر زورگویانه دیگری باشد؛ اما منفی و آسیب‌زاست اگر از روی انتقام، لجبازی و عدم گذشت و بخشش اتفاق بیفتد. قهر کردن معمولا با لجبازی تکمیل می‌شود و در اغلب موارد هدف از لجبازی این است که فردی که قهر کرده قصد دارد با این عمل خود، پیامی را به دیگری انتقال دهد که او را به اهدافش برساند؛ چنانچه اوضاع بر وفق مراد و انتظارات پیش نرود، لجبازی ادامه می‌یابد‌ و بیشتر می‌شود. برخی افراد وقتی با کسی قهرمی کنند، تمام رفتار و حرکات منفی وی را با بزرگ نمایی کردن بد جلوه می‌دهند و به موضوع بحث دامن می‌زنند که نتیجه این رفتارهای ناپخته و کودکانه باعث بروز قهرهای طولانی مدت می‌شود.

قهر برای هر دو طرف سخت، تلخ، بسیار استرس‌زا و ‌مایوس‌کننده است حتی اگر شخص با وارونه کردن احساسات خود قصد خوب و عادی جلوه دادن شرایط را داشته باشد، نباید فریب او را خورد، بی‌تردید او در شرایط خوبی قرار ندارد و انرژی روانی زیادی را از دست می‌دهد، پس دوست دارد سریع‌تر از فضای قهر بیرون بیاید، اما چون راه دیگری بلد نیست، مجبور می‌شود با فریب موقت خویش، در آن موقعیت باقی بماند.

ادامه قهر و لجبازی آزاردهنده است، به‌گونه‌ای که گاه به آسیب‌های متعددی در زندگی فرد منجر می‌شود که بزرگ‌ترین آن از هم پاشیده شدن بنیان خانواده است، قهر همسران موجب ایجاد فاصله عاطفی بین آنها شده و به مرور زمان با طولانی شدن آن دلسردی بین آنها را افزایش می‌دهد، حتی فضای عشق‌ورزی را به فضای همزیستی تبدیل می‌کند تا جایی که به جای مراوده‌های عاطفی و روانی، زوجین فقط خود را متعهد به انجام وظایف روزمره می‌دانند.

چه کسانی بیشتر قهر می‌کنند؟

قهر و لجبازی، دو رفتار مختلف است که در یک خصوصیات اخلاقی واحدی ریشه دارد، این دو، محصول خشم افراد درونگرا، کم جرات، ضعیف، کم‌رو و خجالتی، کم حرف، تودار و مرموز، پرتوقع و ناتوان در ابراز احساسات و عواطف است. البته قهر به‌عنوان سلاحی برای بیان اعتراض و دلخوری می‌تواند از سوی هر کسی اتفاق بیفتد، اما از جانب کسانی که دارای ویژگی‌های گفته شده هستند، بیشتر سر می‌زند، زیرا این افراد معمولا اهل احتیاط بوده و نمی‌توانند هیجانات خود را کنترل و بیان کنند، ترس و نگرانی‌های مخفی بسیاری دارند، توان ابراز وجود ندارند و نمی‌توانند قاطعانه خواسته هایشان را بیان کرده و از نظر، ایده و عقیده خود دفاع کنند، اینها رفتاری خشونت آمیز، آشکار و قابل استنادی انجام نمی‌دهند که کسی بتواند محکوم و متهم‌شان کند، به همین دلایل قهر را انتخاب می‌کنند تا بی‌سرو صدا و بدون پرداخت هزینه‌ای طرف مقابل‌شان را به ستوه آورند.

زن‌ها بیشتر قهر می‌کنند یا مردها؟

نمی‌توان دقیق گفت مردها بیشتر قهر می‌کنند یا زنان، ولی بین زنان و مردان در علت توسل به این رفتار تفاوت وجود دارد.

قهر واکنش تنبیهی برای نشان دادن نارضایتی است که زنان از قهر برای نمایش نارضایتی خود استفاده می‌کنند. زنان مشتاق نشان دادن عواطف و احساسات‌شان به محیط اطراف هستند، بنابراین با تصمیم به قهر سریعا می‌خواهند ثابت کنند که از مساله‌ای ناراحت هستند، در واقع یک زن با هدف جلب توجه طرف مقابل قهر می‌کند؛ از سوی دیگر زن برای بیان احساسات و عواطف خود از کلمات استفاده کرده و تصور می‌کند‌ بدترین جریمه برای دیگران، محروم کردن آنها از حرف زدن است، اما این هرگز به معنی قطع کل رابطه نیست و آشتی کردن حتمی است، اما مردان از قانون همه یا هیچ استفاده می‌کنند یک رابطه یا از نظرشان کلا مختومه است یا ادامه دار، هیچ نقطه میانی در یک رابطه برای خودشان قائل نیستند و چون نسبت به زنان در ارتباط کلامی ضعف دارند، به همین دلیل نمی‌توانند از قهر به‌عنوان ابراز ناراحتی استفاده کنند، چون مانند آنها از گفت‌وگو نکردن ناراحت و اذیت نمی‌شوند، شاید به همین دلیل است که برخی از مردان اگر قهر کنند و در دور باطل لجبازی گرفتار شوند، دیگر کمتر حاضر به آشتی می‌شوند، حتی اگر به ضررشان‌ تمام شود.

چرا قهر می‌کنیم؟

افرادی که زیاد قهر می‌کنند،عموما انتقاد ناپذیر و زودرنج هستند و اعتماد به نفس کمی دارند و از عزت نفس بالایی برخوردار نیستند. آنها هنگام رویارویی با مشکلات یا اختلاف عقیده با دیگران، احساس ترس و حقارت می‌کنند و به ناچار برای دفاع از خود و اجتناب از استرس و اضطراب، راهی جز قهر نمی‌یابند، در حقیقت فرد با قهر و محل نگذاشتن به دیگری به نوعی از مساله فرار می‌کند که این خود نشانه ترس و ضعف شخصیتی فرد است.

ناتوانی در بیان مشکلات

دو بردار، بر سر این مساله که چرا در مهمانی بزرگ خانوادگی، برادر کوچک‌تر حفظ رعایت ادب و حرمت او را نکرده و بدون خداحافظی از برادر بزرگ‌تر مجلس را ترک کرده از هم دلخور شده اند و حالا بیش از پنج سال است که با هم حرف نمی‌زنند! برادر بزرگ‌تر می‌گوید: از این رفتار برادرم خجالت زده شدم و از اقوام همسرم حرف‌هایی ‌شنیدم که بیا و ببین! اما برادر کوچک‌تر توضیح می‌دهد که من به خاطر تلفن‌های مکرر همسرم عجله داشتم و با اکتفا کردن به یک خداحافظی همگانی، مجبور به ترک مهمانی شدم، حالا برادرم با مقصر دانستن من می‌خواهد رفتارهای بد خانواده همسرش را توجیه کند. بسیاری از ما نه‌تنها قدرت رویارویی برای بیان مشکلات را نداریم، بلکه مهارت لازم برای بیان ناراحتی‌هایمان را هم نداریم، این یعنی خیلی از ما نمی‌خواهیم، نمی‌توانیم ‌یا یاد نگرفته‌ایم وقتی با کسی به مشکلی برمی‌خوریم، بنشینیم و به شیوه‌ای کاملا صریح و رودررو، بدون هیچ قضاوت منفی و غیرمنصفانه، ناراحتی و احساساتمان را ابراز کنیم و علت را توضیح بدهیم‌ یا با دل و جان به حرف‌های طرف مقابلمان گوش بسپاریم و دقیقا به همین دلیل به مسائلی پیله می‌کنیم که شاید هیچ ربطی به اصل قضیه و مشکل فعلی‌مان ندارد. اگر این دو برادر به جای انتخاب موضع خصمانه و تدافعی، آن‌قدر شجاعت و توانایی داشتند که بدون قهر و شکایت‌های ناموجه، مثل دو انسان بالغ رودرروی هم می‌نشستند و درباره علت دلخوری‌شان با هم صحبت می‌کردند، بی‌تردید هرگز روابطشان سرد نمی‌شد، کینه یکدیگر را به دل نمی‌گرفتند و آن را به خشم و تنفر چند ساله تبدیل نمی‌کردند.

نبود شناخت از یکدیگر

زن به بهانه این که همسرش به او توجهی ندارد و هر وقت به خانه می‌رسد فقط به فکر استراحت و تماشای برنامه دلخواه تلویزیونی‌اش است، با شوهرش بگومگو می‌کند و ترجیح می‌دهد قهر کند تا شاید همسرش رفتار اشتباه خود را اصلاح کند. در این مثال هدف زن نزدیک شدن به همسر و در کانون توجه او قرار گرفتن است، اما قهر کردن، مرد را متوجه چیز دیگری می‌کند (عادت همیشگی‌اش است، دلش از جایی دیگر پر است، امروز غرغرو شده است و...) که دقیقا برعکس نیاز و خواسته قلبی زن است.

بسیاری از ما هدف‌هایمان را گم کرده‌ایم و از همدیگر شناختی نداریم، خودمحوریم و کلام و رفتارمان را بدون توجه به خواسته‌ها، نیازها و انتظارات طرف مقابل مطرح می‌کنیم و نمی‌دانیم دقیقا از یکدیگر چه می‌خواهیم، طرف مقابلمان چطور فکر می‌کند و دوست دارد ما چگونه با او رفتار کنیم. در نتیجه تفاوت نگاه و نگرش نه‌تنها مشکل‌ساز می‌شود، بلکه با احساس ناامیدی و یاس نیز همراه می‌شود.

اگر به این مطلب آگاه شویم قطعا بسیاری از زمینه‌های اختلافات و سوءتفاهم‌ها و در نتیجه قهرهای کوتاه‌مدت و گاه بلندمدت از زندگی‌هایمان حذف خواهد شد.

در این مثال اگر زن به اندازه کافی شوهرش را بشناسد و بداند که مرد با نگاه کردن به تلویزیون و گوش کردن به اخبار، آرام آرام در فضای منزل قرار می‌گیرد و بعد از تجدید قوا، قطعا به او توجه خواهد کرد، هیچ‌گاه برای جلب توجه و محبت همسرش متوسل به قهر نمی‌شود.

خودخواهی و خودبینی

کار همیشگی‌اش است، او هیچ وقت رفتارش را ترک نمی‌کند، من برای چه خودم را کوچک کنم و مدام منت او را بکشم، اگر پذیرای رفتار غلط او باشم نه‌تنها غرورم را شکسته‌ام بلکه نشان داده‌ام که حق با اوست و من مقصرم...

گاهی قهرهای کوچک به قهرهای بزرگ و طولانی تبدیل می‌شود، فقط به این دلیل که هیچ‌یک از دو طرف حاضر نیستند‌ یا جرات نمی‌کنند ‌ برای فیصله دادن به مساله پا پیش بگذارند و عذرخواهی‌ یا حتی دست‌کم سر صحبت را با فرد مقابل باز کنند، چون تصور می‌کنند شخصیت‌شان زیر سوال می‌رود‌ یا این‌که تاب‌ تندی را ندارند و نمی‌خواهند حرف‌های از سر دلخوری دیگری را که شاید بحق هم باشد بشنوند، پس فرار را بر قرار ترجیح داده و قهر می‌کنند.

فرار از مسئولیت و تعهد

طوری حرف می‌زند و شرایط را جوری پیش می‌برد که کارمان به بحث و دعوا بکشد و بعد از آن قهر کردن؛ چون می‌داند از این طریق می‌تواند چند روزی از دست من خلاص شود و از انجام کارهایش طفره برود...

برای گروهی، قهرکردن راهی برای فرار از زیر بار مسئولیت است. قهر کردن معمولا برای افراد مسئولیت‌ناپذیر و بی‌تعهد، نوعی جایزه محسوب می‌شود، چون توانسته‌اند با توسل به این روش نه تنها خود را از انجام وظایف محوله رها کنند، بلکه دیگران را نیزدرمانده از نیازهایی‌کنند که برآورده شدن آنها منوط به انجام کارهایی از جانب آنان است. البته این افراد نیز چون سایرین از قهر کردن لذت نمی‌برند اما برای حل مشکلات‌شان مجبورند از آن استفاده کنند. آنها با قهر احساس امنیت و آرامش بیشتری می‌کنند، چون برای مدتی هم که شده، مجبور نیستند پاسخگوی بی‌مسئولیتی هایشان باشند اگر چه همین رفتار نیز از ضعف و ناتوانی آنها نشأت می‌گیرد.

عادت به باجگیری

«اگر چند روزی محلش ندهم، به خودش می‌آید و به خواسته من رضایت می‌دهد»، «با هر زبانی بگویم قبول نمی‌کند اما فقط کافی است چند روزی سگرمه‌هایم را درهم کنم، دیگر همه چیز بر وفق مرادم می‌شود»، «مادرم هم هر وقت نمی‌توانست پدرم را متقاعد به انجام کاری کند، چند روزی قهر می‌کرد و بعد پدرم گوش به فرمانش می‌شد» و...

بسیاری از افراد با توسل آگاهانه به قهر سعی می‌کنند به اهداف کوچک و بزرگ‌شان دست یابند. معمولا این افراد در کودکی یاد گرفته‌اند که اگر بهانه‌گیری کنند‌ یا روی نقطه ضعف دیگران انگشت بگذارند، خیلی سریع و راحت‌تر می‌توانند با مستاصل کردن دیگران، رضایت آنان را برای رسیدن به اهدافشان جلب کنند، گرچه قهر کردن گاهی نیز مولود شرایط خاص زندگی فرد است. زندگی با افراد مستبد و زورگو و سرکوب نیازها و امیال طبیعی ممکن است باعث پرورش رفتارهایی چون قهر و لجبازی در فرد شود. بنابراین «باج‌گیری عاطفی» از دیگران، خواه ارثیه فرد از والدینش باشد، خواه الگوبرداری از روی رفتار دیگران، از دوران کودکی در شخصیت فرد نهادینه و باعث می‌شود فرد در بزرگسالی هم، هر جا که به مشکلی برخورد، با توسل به ترفند قهر کردن، کارش را پیش ببرد.

قهرهای لیلی و مجنونی

«همسرم با کوچک‌ترین حرف یا رفتاری که مطابق میلش نباشد، بسرعت ناراحت می‌شود و قهر می‌کند، اگر خودش هم مقصر باشد، هرگز حاضر نمی‌شود کوتاه بیاید و اشتباهش را بپذیرد و عذرخواهی کند، همیشه من باید کوتاه بیایم و برای آشتی پیشقدم شوم و گرنه ممکن است مدت‌ها با هم قهر باشیم. الان هم که قهریم، هر دو دلمان می‌خواهد آشتی کنیم، او منتظر من است که منتش را بکشم من هم با آن‌که خیلی دلتنگش هستم و دوست دارم با او حرف بزنم، اما حاضر نیستم غرورم را بشکنم...»

شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید که با همسرتان برسر هر مساله کوچکی قهر می‌کنید و گاهی تا چند روز رابطه‌تان شکرآب است و جز سکوت، اخم کردن، نگاه‌های غضبناک و گاهی نیزغرولندهای زیرلب هیچ چیز دیگری بین شما وجود ندارد.

قهر در بین بیشتر همسران اتفاق می‌افتد اما در بیان برخی بسیار بیشتر و جدی‌تر است و به‌صورت یک عادت غلط رفتاری برای مواجهه با مشکلات ترجیح داده می‌شود. قهر همسران رفتاری است که غالبا به‌عنوان حربه‌ای برای دفاع از خود یا آزار دیگری به‌کار گرفته می‌شود، فقط به این امید که شاید منجر به تغییراتی شود، در حالی که قهر یکی از مهلک‌ترین آسیب‌های رابطه زن و شوهری محسوب می‌شود و لازم است از این سم مهلک دوری کرد. کسانی که همسران قهرقهرو دارند، حتما به یقین متوجه شده‌اند که قهر تا چه اندازه موجب عذاب و فرسودگی اعصاب و خانمانسوز است. معمولا این افراد ترجیح می‌دهند مورد ضرب و شتم، فحش و دشنام همسرشان قرار بگیرند، اما هرگز با قهر او مواجه نشوند. گرچه قهر کردن با همسر اصلا شایسته یک فرد عاقل و بالغ نیست، اما گاهی قهر کردن به معنای «سرسنگین بودن» خالی از لطف هم نیست؛ در برخی شرایط البته نه همیشه و نه برای مدت زمان طولانی؛ در مواردی که خطای همسر کاملا عمدی است و به دفعات بسیار تکرار می‌شود و راه‌حل‌های ساده احتمالی موثر نمی‌افتد، متوسل شدن به قهر به‌عنوان راهی یا نشانه‌ای برای آگاه کردن همسر از رفتار اشتباهش تا حدی مجاز است. گاهی هم درست و منطقی است با همسرمان قهر کنیم تا مقابل خواسته‌های اشتباه و غلط او تسلیم نشویم.

هنگام قهر، برخی از همسران به تقلید از رفتار دیگری درصدد تلافی برمی‌آیند و به قهر ادامه می‌دهند، در حالی که در محیط خانواده که محل آرامش و محبت است، پاسخ قهر با قهر کار شایسته‌ای نیست. هر یک از زوجین نقطه‌ضعف‌هایی دارد که دیگری آن را تحمل می‌کند، پس هیچ اشکالی ندارد که همسران برای جلب نظر یکدیگر منت‌کشی کنند و برای آشتی پیشقدم شوند.

مردان می‌توانند با محبت به همسرشان او را راضی به آشتی کنند، چون زنان براساس روحیات فطری‌شان دوست دارند هنگام ناراحتی و افسردگی، مورد توجه و مهرورزی همسرشان قرار گیرند؛ اما زنان نباید اصرار نابهنگام برای آشتی کنند، چون مردها وقتی دلخور و عصبی‌اند ترجیح می‌دهند مدتی تنها باشند و در لاک خودشان فرو روند؛ در این حالت، اصرار و پافشاری زن آنان را آزرده‌تر خواهد کرد، لذا در برخورد با قهر شوهر، بهترین رفتار این است که اگر زن خود را مقصر می‌داند، عذرخواهی کند و اگر مقصر نیست، خیلی کوتاه و مختصر ابراز ناراحتی و تاسف کند و اصرار به آشتی را به جای حرف زدن، در رفتارش نشان دهد، مثلا غذای دلخواه همسرش را آماده کند، لباس دلخواه او را بپوشد و... تا بتواند با برطرف کردن رنجیدگی مرد و با ایجاد حس دلسوزی و ترحم در او، آشتی را به خود، فرزندان و همسرش هدیه دهد.

امان از قهرهای فامیلی

نیم‌نگاهی به اطراف خود بیندازید، ارتباطات خانوادگی و دوستانه خود و اطرافیانتان را زیر ذره‌بین بگذارید، هر روز بیش از دیروز فاصله‌ها زیاد و زیادتر می‌شود، کمتر اتفاق می‌افتد افراد فامیل به بهانه تجدید دیدار کنار هم جمع شوند؛ یک جا جمع شدن افراد فامیل منوط به یک مراسم عروسی و عزا شده است که در این مواقع نیز آن‌قدر غرق مسائل حاشیه‌ای می‌شویم که اصل کار یعنی دیدار یکدیگر فراموش شده و حتی به بروز پاره‌ای از مشکلات نیز منجر می‌شود. در این شرایط به‌خاطر سوءتفاهمات پیش آمده، ارتباط فامیلی قطع شده و کینه‌های شتری مهمان قلب‌ها می‌شود و افراد ‌ سال‌ها از دیدار هم محروم می‌مانند. این گونه می‌شود که گاه می‌بینیم خواهر و برادر، مادر و فرزند، عروس و مادرشوهر، داماد و مادرزن سال‌ها با هم قهر و از حال هم بی‌خبرند. حال تصور کنید هر روز و هر ساعت در مجاورت فامیلی قرار می‌گیرید که با او قهر کرده‌اید، یا مطلبی را از او می‌شنوید که باعث مرور احساس خشم و تنفرتان می‌شود، خاطرات بد او را یادآوری می‌کنید و حالتان بد می‌شود. نیروی دافعه‌ای که تحملش می‌کنید مدام به شما آسیب می‌زند و کینه دیرین مانده به دلتان را سنگین‌تر می‌کند، کینه هم چون کیسه پرسنگی است که به دوش گرفته‌اید و اجازه نمی‌دهد براحتی مسیر آشتی و خوشبختی را طی کنید.

از سوی دیگر، قهرهای فامیلی دور و نزدیک وقتی زیاد تکرار شود، به مرور زمان به قطع ارتباطات منجر می‌شود و کسی که مسبب اصلی قهرها بوده از نظر دیگران به‌عنوان فردی زودرنج و آتش‌بیار معرکه شناخته خواهد شد که قهر کردن عادت همیشگی‌اش و دو به هم زنی خصلتش است و ممکن است به همین دلیل هیچ‌کس برای آشتی با او پا پیش نگذارد و عاقبت او تنهایی خواهد بود.

ماهیگیری برخی از آب گل آلود

با محدود شدن روابط اجتماعی دو فامیل، سو استفاده کردن دیگران از مشکل هم دو ‌ چندان می‌شود و برخی با بزرگنمایی مشکل یا حتی یک کلاغ را چهل کلاغ کردن علت اصلی قهر، از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند. بنابراین قهرهای فامیلی را نباید ادامه داد چون در درازمدت، دو طرف را از هم دور می‌کند و به آنها می‌فهماند که می‌توانند بدون ارتباط با هم به زندگی‌شان ادامه دهند و این اصلا خوب نیست. از طرفی چگونه می‌توان با خواهر و برادری که‌ سال‌ها زندگی کرده‌ایم و همیشه در شادی و غم هم شریک بوده‌ایم، قطع مراوده کرد و بی‌خبر از احوالشان شد و راحت زندگی کرد، ممکن است زمانی به خود آییم که دیر شده باشد و روزگار فرصت آشتی کردن را از ما بگیرد و برای همیشه حسرت با هم بودن تا آخر عمر بر دلمان بماند و روزی برسد که انگشت حسرت به دهان بگزیم و بگوییم که کاش اندکی زودتر برای آشتی پیشقدم می‌شدیم.

قهرهای والد و فرزندی

گرچه قهر کردن برای حل مسائل دنیای بزرگسالان به هیچ‌وجه کارساز نیست، اما برای تربیت کودکان خردسال می‌تواند مفید باشد. این نسخه تربیتی برای والدینی مناسب است که اعتقادی به تنبیه بدنی و پرخاش کردن با کودکان ندارند، اما به طریقی قصد دارند به کودکشان بفهمانند‌ رفتارش درست نبوده و باعث ناراحتی و تکدر خاطرشان شده است. قهر کردن با کودک زمانی مفید است که:

• پیش از قهر کردن، برای کودکتان دقیقا توضیح دهید که خطایش چیست و به چه علت از دستش ناراحت شده‌اید؛ مثلا بگویید: ‌محمدجان از این که حرف بد زدی، از دستت ناراحت هستم.‌

• به کودک بفهمانید تا چه مدت قصد دارید با او صحبت نکنید؛ مثلا به او بگویید: من برای تنبیه تو قصد دارم، از همین الان تا دو ساعت دیگر با تو صحبت نکنم.

• قهرتان را طولانی نکنید، پس از مدت زمان مقرر شروع به حرف زدن کنید چون اگر بیش از حد بر این رفتارتان سماجت کنید، فرزندتان به این روش شما عادت خواهد کرد و دیگر قهر کردن را واکنش تنبیهی برای رفتار ناپسندش قلمداد نخواهد نکرد.

• ممکن است فرزندتان بعد از شنیدن تصمیم شما، بلافاصله به تکاپو بیفتد و به شما التماس کند که او را ببخشید. گرچه تماشای التماس کودک برای آشتی، برایتان سخت و عذاب‌آور است، اما توصیه می‌کنیم بر احساسات خود غلبه کنید و قهرتان را به هیچ وجه نشکنید تا مهلت قراردادی‌تان به سر آید. اگر فرزندتان بتواند با اصرار و پافشاری خواسته‌اش را به کرسی بنشاند، به مرور زمان درمی‌یابد که می‌تواند هر کاری کند و سپس والدینش را از تصمیم‌شان منصرف سازد. این حالت نه‌تنها برای شما به عنوان پدر یا مادر خوب نیست، بلکه فرزندتان نیز عادت می‌کند ‌ از التماس کردن به‌عنوان ابزاری برای فریب یا تحت‌فشار قراردادنتان استفاده کند.

• اجازه توهین و تحقیر کلامی و غیرکلامی ندارید، فقط گفت‌وگویتان را با او متوقف کنید و هرگز زیر لب غرغر یا مرتبا صفات بدش را گوشزد نکنید. یادتان باشد شما قهر کرده‌اید تا او را متوجه رفتار نامطلوبش کرده و او را اصلاح کنید.

• قهرتان را عمومی نکنید. مثلا هیچ لزومی ندارد مادرتان بفهمد که شما امروز با فرزندتان قهر کرده‌اید، چون با این کار هم قبح قهر بودن‌تان را از بین می‌برید و هم این که او را نزد دیگران تحقیر و کوچک می‌کنید.

از قهر پیشگیری کنیم

وقتی دلایل برای قهر فراهم شد، دیگر قهر نکردن کاری بس مشکل است، اما اگر عوامل و ریشه آن شناسایی شود، پیشگیری از آن سهل و ممکن خواهد بود. حداقل پس از یک سال ارتباط با یک فرد (همسر، فرزند، مادر و پدر، خواهر و برادر،...) شما خواهید دانست که او چه شخصیتی دارد و اگر قهر و لجبازی رفتار غالب اوست، می‌توانید با پیش بینی رفتارها و موقعیت‌هایی که منجر به قهر او می‌شود از افتادن در تله قهر و کم محلی او نجات پیدا کنید.

قهر زمانی اتفاق می‌افتد که فرد از شدت خشم و هیجانات منفی پر می‌شود اما چون نمی‌تواند هیج واکنشی برای تخلیه روانی خود انجام دهد و به اصطلاح کم می‌آورد قهر می‌کند؛ با تقویت ظرفیت و افزایش تجربیات اخلاقی می‌توان کاری کرد که او زود دچار رنجش نشود.

مانع هیجانات منفی شوید

هنگام مشاجره، آن‌که قوی و مسلط است به هر طریق ممکنی عصبانیت و خشونت خود را ابراز و از خود دفاع می‌کند و خیلی سریع از شر احساسات منفی رها می‌شود، اما فرد ضعیف فقط نظاره‌گر است، فریادها را می‌شنود، حرف‌ها و کنایه‌ها را ظاهرا تحمل می‌کند و چون کاری از پیش نمی‌برد به قهر متوسل می‌شود. برای پرهیز از این وضع بهتر است هنگام خشم و مشاجره، روی اعصاب و رفتارمان کنترل داشته باشیم، قلب و روح طرف مقابل مان را از هیجانات منفی پر نکنیم، بگومگوی مان را دو طرفه پیش ببریم تا ضمن دفاع خویش، او هم بتواند حرف بزند و از خودش دفاع کند و هرگز خود را مظلوم و شکست خورده نپندارد که بعد در صدد انتقام و تلافی و در نتیجه قهر برآید.

آشتی کردن سخت نیست

با چند نفر قهر هستید؟ دلتان طاقت دوری آنها را دارد؟ تا به حال شده به این فکر بیفتید که به او زنگی بزنید و صدایش را بشنوید؟ دوست دارید برای آشتی با او پیشقدم شوید اما این غرور لعنتی‌تان اجازه ندهد! خیلی آسان‌تر از آنچه گمان می‌کنید می‌توانید آشتی کنید:

با مشکل روبه‌رو شوید

قهر و لجبازی کردن مانند ریختن زباله زیر فرش خانه است؛ مشکلات با قهر کردن حل نمی‌شود، بلکه برای همیشه به قوت خود باقی می‌ماند و حتی ممکن است چون زباله متعفن شده بویش همه زندگی مان را فرا بگیرد. بپذیرید قهر و ترشرویی با دیگران راهی برای فرار از مشکل است، به جای این که صورت مساله را پاک کنید به‌دنبال راه‌حل باشید. تمرین کنید که هر وقت مشکلی با همسر، پدر و مادر، فرزندان، خویشاوندان، دوستان و همکاران پیدا کردید با مشکل روبه‌رو شوید و درباره آن به طور کاملا قاطع، صریح و روشن، بدون کلی‌گویی و اغراق و در عین حال با ملایمت و بدون خشم، گفت‌وگو کنید تا مساله حل شود.

بهتر است احساستان را درباره رفتار بدی که با شما شده، بدون دلخوری توضیح دهید و بگویید دوست داشتید چگونه با شما رفتار شود و در صورت مواجهه با رفتار مطابق میل‌تان چه نتیجه‌ای در روابط‌تان حاصل می‌شد و البته همین رفتار را در مورد طرف مقابل‌تان نیز اعمال کنید.

علت تقویت رفتار قهر را بیابید

اگر با کسی در ارتباط هستید که مدام قهر می‌کند، بهتر است بررسی کنید تا ببینید چه پاداش‌هایی برای انجام این رفتار دریافت می‌کند، اجابت سریع خواسته، دریافت توجه و محبت کافی، اعمال قدرت و... از جمله عواملی است که منجر به تکرار قهر می‌شود، با حذف پاداش‌هایی که در پاسخ به قهر داده می‌شود، می‌توان بتدریج شعله این عادت منفی را خاموش کرد.

فراموش نکنید علت ناراحتی و رنجش‌تان هر چه بوده، اتفاق افتاده ؛ به تعبیری آبی است که ریخته شده و شما چاره‌ای جز پذیرش آن ندارید. با بخشش دیگری، اول از همه خودتان را از شر انرژی‌های منفی خلاص می‌کنید، دوم آن که با بخشش و گذشت اعتماد به نفس‌تان را بالا می‌برید و با احساس مثبت و قوی بودن برای آشتی کردن پیشقدم می‌شوید.

غرور را کنار بگذارید و با این تصور اشتباه که «اگر پا پیش بگذارم، شخصیت‌ام را کوچک کردم»، مبارزه کنید؛ به جای آن، به این فکر کنید اگر با فرد مقابل‌تان رابطه داشته باشید چه ساعات خوبی را می‌توانید در کنار یکدیگر سپری کنید. توقعات و انتظارات خود را کم کنید، بر آورده نشدن توقعات و انتظارات یکی از علت‌های اصلی قهرهاست، سعی کنید زیادی آنها را کنترل کنید و به دیگران هم به خاطر رفتارهایشان حق بدهید و با درک متقابل از علت رفتار آنها برای آشتی کردن پیش بروید.

معذرت‌خواهی فراموش نشود

اگر مقصر هستید بدون چک و چانه زدن اشتباهاتتان را بپذیرید و به هر طریقی که می‌توانید احساس پشیمانی‌تان را ابراز کنید و برای جبران آن‌قدم بردارید. معذرت‌خواهی کردن، هدیه گرفتن، دعوت به یک رستوران و... باعث رفع ناراحتی‌ها می‌شود. فراموش نکنید خیلی از قهر‌های کوچک به کینه‌های بزرگ و حتی نفرت دو نفر بویژه همسران از یکدیگر می‌انجامد. به‌گونه‌ای که آنها به مرور و با قهرهای طولانی مدت از غذا خوردن کنار هم، خرید رفتن، سفر کردن و حتی همبستر شدن با یکدیگر گریزان می‌شوند و بتدریج حتی به جدایی تن می‌دهند. قهر کردن رفتاری ناصحیح در رابطه زناشویی است، قهر نکنید و اگربه هردلیلی به این رفتار متوسل شدید مهارت آشتی کردن را بیاموزید. (جام جم سرا/ نسرین صفری‌- مشاور خانواده/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)


ادامه مطلب ...

پیامدهای رابطه از راه دور چیست؟

به گزارش جام جم سرا به نقل از ایسنا، دکتر رباب حامدی در کارگاه مشاوره پیش از ازدواج که در دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد، گفت: هدف از یک رابطه طبیعی شناخت یکدیگر است اما در رابطه راه دور این است که فقط همدیگر را ببینند، ماسک ها بر چهره و شخصیت شما دوام می‌آورند، فرصت شناخت واقعی از شما سلب می شود و دیدی غیر واقعی درباره میزان تفاهم در رابطه به وجود می آید که همگی از پیامدهای رابطه از راه دور است.

وی یادآور شد: نپرسیدن سوالات ناکافی (به خاطر ترس از دست دادن رابطه یا فضای عاشقانه آن یا ترس مورد سوال قرار گرفتن)، نادیده گرفتن نشانه‌های هشدار دهنده (توجیه کردن، بی اهمیت نشان دادن، انکار)، تسلیم زرق و برق های ظاهری (پول، شغل، قدرت، زیبایی)، مقدم دانستن تعهد بر تفاهم ( قول زود هنگام ازدواج) و باور به این که او را تغییر خواهیم داد از اشتباهاتی است که اغلب در فرآیند آشنایی اتفاق می افتد.

حامدی مصاحبه و روش ترکیبی را از روش های گفتگو برای شناخت دانست و افزود: خود افشایی یکی دیگر از روش های گفتگو برای شناخت است که در آن فرد در مورد خود می گوید و از کم گویی و پرگویی یک طرفه پرهیز می کند و به صورت خود افشایی تدریجی از ساده به مشکل و سوال پس از خود افشایی یا برعکس انجام می شود.

این روانشناس با بیان این مطلب که صحبت نکردن فرد از گذشته خود می تواند از موارد دردسرساز در ازدواج باشد، گفت: ارتباط کم با خانواده، دقت و مراقبت بیش از حد از شما، محبت کردن به شما، مقصر دانستن بیش از حد نامزد قبلی، ارتباط داشتن با دوست یا نامزد قبلی، مصرف مشروبات الکلی یا مواد مخدر، مسئولیت پذیری بیش از حد و زیاد قوی بودن از دیگر موارد مهمی است که باید قبل و حتی بعد از ازدواج هم به آن توجه شود.

وی اظهار کرد: تعهد به رشد شخصی، باز بودن احساسی، راستگویی و قابل اعتماد بودن، پختگی و مسئولیت پذیری، عزت نفس بالا، سطح انرژی متناسب با شما، انعطاف پذیری، توافق در خرج کردن حقوق و رابطه مثبت با خانواده از ویژگی های بسیار مهمی است که باید در انتخاب همسر به آن توجه کرد.

حامدی ملاقات های طولانی، دیدار در موقعیت های مختلف نه تزئین شده، آشنایی دراز مدت و ملاقات خانوادگی را جزء بایدها در آشنایی پیش از ازدواج دانست و افزود: وقتی فرد در شرایط بحرانی، در سوگ رابطه قبلی، ازدواج به امید یا به شرط تغییر، ملاقات در فضای بسته، رابطه جنسی، ازدواج از راه دور و اتکا به نظر معرف است نمی تواند ازدواج کند چرا که این ها مواردی هستند که در چهارچوب نبایدهای آشنایی پیش از ازدواج قرار می گیرد.


ادامه مطلب ...

بررسی زمینه‌های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام

[ad_1]

چکیده

عملکرد جریانهای تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران‌های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم‌ترین پیامد آن محسوب می‌شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه‌های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه‌ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می‌کند.
جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین‌هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه‌های اسلامی پرداخته و زمینه‌های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می‌کند و در این زمینه با بهره‌گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می‌کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم‌ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل‌گیری و گسترش این جریان را فراهم می‌کنند. در این مقاله زمینه‌های شکل‌گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می‌کنیم.
کلید واژه :سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیه‌ی نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین‌های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب‌ها و اقوام سرزمین‌های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولّات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده‌های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه‌های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین‌های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین‌های دیگر نمود یافت.
در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت‌هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی‌ها» معروف شدند. اشاعره شاخه‌ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می‌نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه‌هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در بر گرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می‌کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می‌پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری‌ها را به مثابه «متن» می‌بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می‌پردازیم. (2)
هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می‌کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعه‌ی و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی، (3) از دو نظر می‌تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش‌ها و رویدادهای سیاسی.
برای استفاده از مفهوم متن برای کنش‌های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:
1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.
2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می‌گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می‌شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمدهای سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش‌ها ایجاد می‌شود.
3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می‌آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه‌ی تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب‌های اجتماعی نیز بگنجد.
4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می‌گیرد، زیرا کنش‌های انسانی همانند اثری است که با ارجاع‌های جدید، می‌توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه‌های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد. (4)
حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ‌های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می‌کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می‌توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل‌گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می‌دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویه‌ی دید را به ما می‌دهد.
اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می‌شود. هم چنین شرایط مادی شکل‌گیری متن را مورد بررسی قرار می‌دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می‌کند و توصیه‌هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می‌دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می‌کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می‌یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی - اجتماعی و انگیزه‌های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می‌گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک‌های سیاسی است و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته‌اند.
هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می‌کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می‌کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می‌شوند. در نهایت هرمنوتیک را می‌توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می‌شناسد و نگرشی دیالکتیکی دارد. (5)
حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. بر این اساس چارچوب‌های بایسته برای نگرش متنی را می‌توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه‌های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می‌کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل‌گیری اندیشه‌های سلفی

الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل‌گیری سلفی گرایی

آغاز قرون دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. بر این اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه‌ای نو بنیادی را بر ساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته‌های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود. (6)
گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه‌ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ‌ها را ضروری می‌نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می‌یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام بر سازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می‌شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده‌ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته‌های خود را با مواجهه‌ی مستقیم با متن مقدسِ قرآن کسب و بدان عمل می‌نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می‌بود.
این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی‌توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می‌ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می‌کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت‌های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب‌ها با دانش اداره سرزمین‌های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین‌های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب‌ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن‌های دیگر، رقم خورد. در این عصر بر اساس این نیاز، پایه‌های تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن‌های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و ... استوار شد. اتحاد مسلمانان - با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی - بر محور اسلام، دوره‌ای را شکل می‌دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می‌کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل‌گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان‌های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود. (7)
بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت‌های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجه‌ی این فرآیند، گروه‌ها، گرایش‌ها و فرقه‌های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال‌های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و ... نمونه‌ای از این خوانش‌های گوناگون از دین اسلام بوده است.
در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تأثیر رویکردهای علم گرایانه و دستآوردهای ملت‌های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش‌ها و فهم‌های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه‌های پراکنده‌ای را بر ساخته‌اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه‌های دین را بیشتر می‌نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.
با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می‌بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان - که قومی ایرانی بودند - به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه‌هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده‌های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل‌گیری گروه‌ها و جریان‌های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد. سلفی‌ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می‌پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می‌بردند. (8) (9)

ب. مبانی نظریه اندیشه‌های سلفی

اندیشه‌های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می‌دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می‌دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه‌ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه‌های بعد از آن با شنیدن آیات قران، معنای آن را بدون روش‌های علمی می‌فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می‌برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می‌دهد. (10)
نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می‌شود. آنان در رویارویی با متن از بهره‌گیری از روش‌های علمی وارداتی از سرزمین‌های دیگر دوری می‌کردند، زیرا این روش‌ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می‌دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می‌دانستند. احمدبن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می‌دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می‌آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می‌شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می‌کند و با پذیرش یقینی رو به رو می‌سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می‌شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می‌شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده‌های دینی است. (11)
قرآن نیز در دیدگاه سلفی‌ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می‌گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی‌تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی‌ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن را مبنای عمل قرار می‌دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می‌نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می‌کردند و بدان عمل می‌کردند.
آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و ... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع‌ها بر حیرانی جوینده می‌افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.
قضاء و قدر نیز دو مقوله‌ای است که سلفی‌ها آن را مکمل ایمان تلقی می‌کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می‌شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته‌ای که سلفی‌ها به عنوان مبنا مطرح می‌سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف‌های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت‌های ناسالم از یاران پیامبر منجر می‌شود. (12)
از مبانی فکری دیگر سلفی‌ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می‌دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی‌ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظر گاه تأمل دور نگه می‌دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن‌ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن‌ها اطاعت کرد و قیام علیه آن‌ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می‌کند. (13)
با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می‌توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:
توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی‌توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سرلفیان در مجازات انسان‌های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می‌شمارند.
این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را بر ساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سرباز می‌زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (14)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سر گذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل‌گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمدبن عبدالوهاب این تئوری‌های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می‌زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره‌ای است که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش. (15)
در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب می‌شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می‌توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی‌های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف. فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه‌های سلفی را تدوین نمود، محمدبن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمدبن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه‌های سلفی و بازگشت آن‌ها به سرزمین‌های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می‌شود. (16)
مهم‌ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین‌های اسلامی در قالب سیاست‌های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی‌ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین‌های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستورکار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته‌های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی (ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب‌ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان‌های سلفی راه پیدا کرد.
جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب - اسلام مطرح می‌ساختند. بر اساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمودهای عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می‌کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی‌دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود. (17)
با این پشتوانه فکری، سلفی‌ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت‌ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.
در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می‌پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدوده‌ی مرزهای ملی صورت می‌پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می‌ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.
مهم‌ترین ویژگی که می‌توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی‌ها در کنار امر سیاست علیه جریان‌ها و افراد مخالف فعالیت می‌کردند، اما در این دوره، سلفی‌ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می‌ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می‌خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است. (18)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی

دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و ... آن را دنبال می‌کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت‌های دست نشانده و مطیع غرب، مهم‌ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می‌شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی‌های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب‌های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب‌های آزاد، همواره مورد توجه ابر قدرت‌ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه‌ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت‌های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده‌های غرب، تأمین می‌نمود. شوروی نیز که به دلیل نیاز به منابع انرژی و آب‌های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان‌های خود می‌پنداشت، در جهت تحقق آرمانهای خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد. (19) این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت‌های آن و نیز دولت‌های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.
دولت‌های سرزمین‌های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند. (20)
بر این اساس با حمایت‌های مالی حکومت عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی دولت‌های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی‌ها در این جریان، منطق درونی اندیشه‌های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می‌شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می‌نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین‌های اسلامی هموار شود. (21)
در اندیشه سلفی‌ها، جهاد مؤلفه‌ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می‌شود؟ در پاسخ به این سؤال، اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان‌هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان‌ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه‌ای از جهان می‌تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان‌ها نقش‌های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل‌گیری سازمان‌های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و ... را به وجود آورد. (22)
در درون این سازمان‌ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته‌ای به حساب می‌آید، زیرا این سازمان‌ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته‌اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می‌شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می‌شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه‌های آنان، اسلام است.
در این نگرش بهره گیری از سلاح‌های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته‌ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ‌های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاه از روش‌های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل‌های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات اتنحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می‌شود این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می‌شود. (23)
پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشه‌ی سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می‌بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می‌شد. بر این اساس دوره‌ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست‌های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن‌ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت. (24)
بحث اصلی جریان سلفیه‌ی جهادی، امروزه متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی‌های کافر قرار گرفته، نباید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین‌های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی‌ها شده است. خروج آمریکایی‌ها از سرزمین‌های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن‌ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته‌های تحلیل گران این جریان در می‌یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت‌ها را نداریم، باید به جنگ‌های نامنظم و چون عملیات تروریستی - که در منطق آنان عملیات استشهادی است - همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود. (25)
این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختارهای حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه‌ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم) :

پس از سقوط برج‌های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان‌های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه‌ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب‌های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گرایان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود. (26)
بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم» (27) مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیندهای خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می‌زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب‌ها در بعضی از سرزمین‌های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان‌های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین‌ها که انقلاب از خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. (28)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست:

پس از پیروزی انقلاب‌های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان‌های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان‌ها نشان نمی‌داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده‌های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می‌شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری‌های ایدئولوژیک همراه خواهد بود. (29)
در نوشته‌های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گمراهی و کفر تلّقی می‌شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته‌های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه‌های تاریخی به نیکی نشان می‌دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می‌کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده‌ای سیاسی، آن را وارداتی از سرزمین‌های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می‌کنند. لذا تمام فرآیندهایی که در عرصه سیاسی بر روش‌هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می‌کنند.
بر این اساس راه صحیح برای تأثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می‌شود. تحقق حکومت اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی‌شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه‌های آن را باید در عمل به اجرا درآورد.
در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را رد می‌کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می‌کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند. یعنی در میان داده‌ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می‌نمایند. در این چارچوب، سلفی‌ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی‌ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن‌ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت. (30)
جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن‌ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره‌های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی‌های سرزمین‌های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می‌دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ‌های نامنظم می‌دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرایند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست:

جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد - در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت‌های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دموکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد. (31)
سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی‌ها، از آلمان‌های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می‌گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.
این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه‌های گوناگون قرار می‌گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کارآمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می‌زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه‌های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و بر ساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می‌کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست‌های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می‌نهد. بی شک دولت‌های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می‌شود. (32)
عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می‌شود، در جریان اعتراض‌های مسالمت آمیز مردمی که مسئله‌ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه‌ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت‌های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین‌های خود را در اشغال اسرائیل می‌دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی‌ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش‌های دولت‌های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت‌های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله‌ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می‌خوردند. (33)
در این مسیر دولت‌هایی چون عربستان به نیکی می‌دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش‌های بسیاری رو به رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می‌نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتواهای علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی‌ها قلمداد کردند. و بر این اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزه‌ی مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگ تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی که شیعیان در آن تردد می‌کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت‌های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه‌ای از عرصه جنگ تلقی می‌شد.
می‌دانستند، در جهت علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی‌های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال‌های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع‌های فرقه گرایانه دامن نزده‌اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان‌های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.
قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می‌دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی‌های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان‌ها گره می‌زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه‌ای از سیاست‌های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاسی حمایتی از سلفی‌ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند. (34)
در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زده‌ی عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تأثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مو

عبارات مرتبط با این موضوع

کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی، معرفی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

پیامدهای قطع 24 ساعته اینترنت در سال 2017

[ad_1]

خبر قطع ۲۴ ساعته اینترنت در سال ۲۰۱۷ تا چه حد جدی است؟ این اتفاق چه عواقبی در پی دارد؟

به گزارش صبحانه،در این روزها خبرهایی دال بر احتمال قطع ۲۴ ساعته اینترنت در سال ۲۰۱۷  در برخی سایت‌های خبری  و اطلاعاتی، به چشم می‌خورد، این  احتمال وجود دارد که در سال جدید شاهد چنین حملاتی باشیم که گهگاه و به صورت موردی اینترنتی قطع شود، اگر این اتفاق بیفتد باید در نظر داشت که قطع اینترنت به دلیل حملات گفته شده، می‌تواند بازارهای مالی دنیا را دچار مشکل کند. اما در اینجا این سوال پیش می آید که قطع ۲۴ ساعته اینترنت در سال ۲۰۱۷ تا چه حد جدی است؟
پیامدهای قطع 24 ساعته اینترنت در سال 2017
این خبر اولین بار توسط  موسسه امنیتی LogRhythm اظهار شد و  این موسسه در گزارش خود علت این مساله را  نه نقص و مشکلات فنی، بلکه حملات دامنه‌دار DOS دانست که از طریق ایجاد ترافیک بی‌سابقه و مصنوعی بر روی سایت‌های هدف آنها را از دسترس خارج می‌کند.

جیمز کاردر مدیر امور امنیتیLogRhythm  معتقد است در سال ۲۰۱۷ شاهد  حملاتی بر این پایه و اساس خواهیم بود که گاه به گاه و در برخی موارد صورت می‌گیرند و باید توجه داشت که قطع اینترنت به دلیل حملات یاد شده می‌تواند بازارهای مالی را دچار مشکل کند.

البته ناگفته نماند که افزایش ابزار و وسایل متصل به اینترنت و آسیب‌پذیری بسیاری از آنها دامنه این مشکل را تشدید کرده و حالا می‌توان انتظار داشت که دوربین‌های مدار بسته، لوازم خانگی متصل به اینترنت و خودروهای پیشرفته هم که  به شبکه های بوت‌نت مورد استفاده برای حملات DOS بپیوندند.

در همین راستا کارشناسان امنیتی  در خصوص حملات هکری سال ۲۰۱۶  نظریه ای داند و آن را به تست موشکی تشبیه کرده و می‌گویند در سال ۲۰۱۷ شاهد پرتاب این موشک‌ها و اختلال جدی در دسترسی به اینترنت خواهیم بود. در یک ماه گذشته حملات شدید DOS سایت هایی مانند توییتر و اسپاتی‌فای را برای ساعات متمادی از دسترس خارج کرد.

جیمز کاردر نیز پیش‌بینی کرد در سال ۲۰۱۷ شاهد رشد تعداد سایت‌های منتشرکننده اخبار جعلی خواهیم بود و هکرها بیش از پیش سایت‌های خبری مهم وابسته به شبکه‌های معتبر رسانه‌ای مانند سی.ان.ان و فاکس‌نیوز را هدف قرار خواهند داد.

منبع : کلیک


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خبرگزاری فارس صفحه اصلی رئیس قوه قضاییه آزادی حلب، معادلات دشمن در منطقه را بر هم زد مردم و مسئولان در قبال فان وسرگرمیفان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران دانلود فیلم …مالتی مدیافیلمدانلود فیلم بتمن علیه سوپرمن طلوع عدالت نسخه سانسور شده دوبله سارال خبر سایت مستقل خبری تحلیلی شهرستان …نظارت شرعی و بهداشتی بر دامهای ذبحی در روز عید سعید قربان دانشجویان جهادگر کردستانی اخبار بانک، بیمه، طلا و ارز بنکرنافرمانی بانک‌های خصوصی در اعطای وام بانک ایران زمین در امانتداری اول شد ارائه خدمات مشخصات کلی سوبارو فورستر شما میتوانید در بخش اطلاعات فنی خودرو بر اساس نیاز خود و بر اساس فاکتورهای مختلف بانک اطلاعات خودرو قیمت خودرو اطلاعات فنی خودرو …اتومبیل بانک اطلاعات خودرو، قیمت خودرو، قیمت ماشین،قیمت اتومبیل مقایسه و انتخاب اخبار امروز خبرگزاری فارس اخبار،آخرین خبرها،خبر فوریباطنی گرایی در یونان باستان پیامدهای سکوت دولت در برابر هشدارهای علما چرا نظام بانکی اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین …در این بخش شما با انواع اخبار غزهاخبار ایراناخبار سوریهاخبار اخبار روز غزه خبرگزاری فارس صفحه اصلی رئیس قوه قضاییه آزادی حلب، معادلات دشمن در منطقه را بر هم زد مردم و مسئولان در قبال تفرقه فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی دانلود فیلم بتمن علیه مالتی مدیا فیلم دانلود فیلم بتمن علیه سوپرمن طلوع عدالت نسخه سانسور شده دوبله پارسی سارال خبر سایت مستقل خبری تحلیلی شهرستان دیواندره نظارت شرعی و بهداشتی بر دامهای ذبحی در روز عید سعید قربان دانشجویان جهادگر کردستانی در بخش اخبار بانک، بیمه، طلا و ارز بنکر نافرمانی بانک‌های خصوصی در اعطای وام بانک ایران زمین در امانتداری اول شد ارائه خدمات ۲۴ مشخصات کلی سوبارو فورستر شما میتوانید در بخش اطلاعات فنی خودرو بر اساس نیاز خود و بر اساس فاکتورهای مختلف مانند بانک اطلاعات خودرو قیمت خودرو اطلاعات فنی خودرو اتومبیل بانک اطلاعات خودرو، قیمت خودرو، قیمت ماشین،قیمت اتومبیل مقایسه و انتخاب ماشین اخبار امروز خبرگزاری فارس اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری باطنی گرایی در یونان باستان پیامدهای سکوت دولت در برابر هشدارهای علما چرا نظام بانکی اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری در این بخش شما با انواع اخبار غزهاخبار ایراناخبار سوریهاخبار اخبار روز غزهاخبار


ادامه مطلب ...

تبارشناسی سلفی‌های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن

[ad_1]

چکیده

جریان سلفی‌گری تکفیری که با حمایت استعمار روز به روز در جهان اسلام در حال گسترش است، آسیب‌ها و مشکلات زیادی را برای مسلمانان در پی داشته است. هدف اصلی دشمنان اسلام در پس این حمایت‌ها علاوه بر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، معرفی اسلام به عنوان نماد خشونت و افراط‌گری است تا جایی که مسلمانان را مساوی تروریست می‌خوانند. پاکستان از جمله کشورهای اسلامی‌ است که سال‌ها قربانی سیاست‌های تفرقه انگیز دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقه‌های تکفیری در این کشور کهن و بزرگ اسلامی ‌با جریان‌های سیاسی- مذهبی حاکم و تأثیرگذار پیوند عمیق خورده و حاکمیت سیاسی پاکستان در برهه‌ای از زمان در ترویج و تبلیغ برخی از این فرقه‌ها نقش اساسی داشته است که پیامدهای آن هنوز مشاهده می‌شود. برخی گروه‌های سلفی پاکستان که گاه به صورت حزب سیاسی با نفوذ، گاه به صورت گروه تروریستی، یا به صورت فعالیت‌های فرهنگی عمل می‌کنند عبارت‌اند از: دیوبندی، بریلوی، القاعده، سپاه صحابه، طالبان، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و ... . بخش قابل توجهی از خشونت‌های عملی این گروه‌ها از قبیل کشتارهای بی رحمانه، عملیات‌های انتحاری، تخریب اماکن مقدس و ... ناشی از جهل علمی‌ و ناآشنایی آنها با اسلام ناب محمدی است که به دروغ تحت لوای نام سلف انجام می‌پذیرد.
کلید واژه : پاکستان، تکفیری، سلفی‌گری، طالبان، القاعده، سپاه صحابه، وهابیت، دیوبندی، لشگر جهنگوی.

مقدمه

جریان سلفی‌گری تکفیری روز به روز در سطح جهان اسلام گسترش می‌یابد و به تبع آن فعالیت‌های مختلف افراطی به نام اسلام گرایی نیز افزایش یافته است که سر بریدن و کشتارهای گروه‌های تکفیری در سوریه، پاکستان، عراق و ...، ماحصل ترویج عقاید این جریان است. پاکستان به جهات مختلف اهمیت دارد، ولی برای آنکه بحث روشن تر شود ابتدا به تاریخ پیدایش و چگونگی شکل‌گیری و کالبد شکافی تکفیر اشاره می‌کنیم. تبارشناسی جریان‌های تکفیری، که به ریشه یابی اندیشه‌های تکفیری و تاریخ و چگونگی پیدایش آنها می‌پردازد، در روشنگری و پرده برداری از چنین جریان‌هایی که به نام سلف انجام می‌شود اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا شناخت این اندیشه‌ها در طول تاریخ و حلقه پیوند این اندیشه‌ها با یکدیگر چهره واقعی آنها را برملا می‌سازد. همچنین اشاره‌ای گذرا به کارنامه جریان‌های تکفیری در پاکستان، از قبیل جنایت‌ها و هدم آثار اسلامی ‌و خسارت‌هایی که‌این جریان‌ها بر جهان اسلام وارد کرده‌اند، می‌تواند مسلمانان را برای مقابله با این گروه‌های ساختگی متحد کند و جلوی آسیبهای بیشتر را بگیرد.

پاکستان قربانی افراط‍‌گری سلفی تکفیری

مروری هرچند گذرا به تاریخ پاکستان راه شناسایی بهتر جریان‌های تکفیری در این کشور بزرگ اسلامی ‌را هموار می‌کند. پس از جدا شدن پاکستان از هند در 1947، متأسفانه کشور پاکستان به بهشت جریان‌های تکفیری تبدیل شد و آنها با تمام توان به کشتار مسلمانان پرداختند و در سال‌های اخیر این جنایت‌ها ابعاد گسترده‌تری پیدا کرده است. مردم مظلوم پاکستان به نام اسلام سلفی سال‌هاست که در آتش تکفیر و بی رحمی‌ می‌سوزند و این کشور جولانگاه آدم کشان وهابی سلفی تکفیری شده است. با این حال تاکنون تحقیق جامعی درباره ماهیت گروه‌های تروریستی و رهبران این اندیشه و حامیان خارجی آنها و برآورد خسارت‌های ناشی از آن نشده است. تبلیغ وهابیت سلفی تکفیری در کشورهای اسلامی، مخصوصاً پاکستان، از جهات مختلف مسئله‌ای جدّی است. این جریان سازی فرقه‌ای، غیر از انحراف‌های اساسی، ابزاری در دست استعمارگران و سیاست‌های شیطانی آمریکا و انگلستان است و یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف بین مسلمانان محسوب می‌شود که نمونه‌های آشکار آن را در پاکستان مشاهده می‌کنیم. ایجاد تفرقه در دنیای اسلام، خواست استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم است و در اثر وجود اختلاف‌ها و تشدید آن، دشمنان اسلام بیشترین بهره برداری را از ذخایر مادی و معنوی کشورهای اسلامی‌کرده‌اند. آنها با ایجاد اختلاف و فرقه سازی جهان اسلام را به خود مشغول کرده‌اند و کشورهای تأثیرگذار، از جمله پاکستان، را به گونه‌ای درگیر جنگ و کشتار کرده‌اند تا خطری متوجه آنها نباشد. هرچند تاریخ اسلام شاهد چنین جریان‌های تفرقه افکنانه در طول تاریخ بوده و گروه‌هایی چون خوارج به برترین شخصی جهان اسلام امام علی (علیه السلام) نیز نسبت کفر و خروج از دین را داده‌اند، اما در شرایط کنونی اختلافات ناشی از جهل به مبانی اسلام و ناآشنایی با فقاهت، جهان اسلام را با خطری بزرگ مواجه ساخته و مسلمانان را به خود مشغول کرده است. آشکار ساختن چنین برداشت‌های ناصواب از دین در پرتو مفهوم شناسی واژه‌های تأثیرگذاری چون «اسلام» و «کفر» است.

مفهوم شناسی تکفیر و تکفیری

«تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می‌شود که غالباً برخاسته از قرائت‌های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش‌های عملی مهمی ‌در جوامع اسلامی‌دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی در جهان اسلام، از جمله پاکستان، قرار دارد. یکی از پرسش‌های اساسی این است که‌ آیا نسبت دادن کفر به برخی مسلمانان با مبنا و سنت سلف صالح مطابقت دارد؟ آیا چنین اباحه گری افراطی و خشونت‌های ناشی از آن توجیه صحیح اسلامی‌ دارد؟ پاسخ این موارد به چگونگی تلقی و برداشت از معنا و حقیقت «کفر» بستگی دارد. «کفر» در لغت، در معنای «انکار» به کار رفته است. زیرا پوشانیدن چیزی، به انکار آن می‌انجامد. (2) در اصطلاح، «کفر» به صورت مطلق درباره کسی به کار می‌رود که وحدانیت خداوند، نبوت یا شریعت و یا همه‌ اینها را انکار کند. (3)
از دیدگاه تمامی ‌فقهای شیعه، اگر کسی یکی از ضروریات اسلام را انکار کند، کافر و بیرون از دین است. هیچ مسلمانی، خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قیامت و دستورهای اسلام را انکار نمی‌کند. اگر هم نظر و عقیده‌ای در بین فرقه‌های اسلامی‌ درباره مسائل مربوط به توحید، نبوت و غیر آن مطرح شده، از ضروریات دین نیست؛ بلکه از مسائل نظری است که انکار آن، به معنای خروج از دین نیست؛ زیرا مسائل غیرضروری که با اجتهاد صحیح انجام شود، انکار آن، خروج از اسلام نیست. برای نمونه، سید کاظم طباطبایی، صاحب عروه می‌گوید:
کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود. البته انکار ضروری دین، در صورتی موجب کفر می‌شود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونه‌ای که انکار آن، به انکار رسالت بازگردد. (4)
محمد کرکی، عالم بزرگ شیعه، نیز می‌نویسد:
علمای شیعه فرقه‌های خوارج، غلات، نواصب و اهل تجسیم را نجس می‌دانند؛ اما فرقه‌های دیگر، چنانچه یکی از ضرورت‌های دین را انکار نکنند، جزء مسلمانان به شمار می‌آیند. (5)
آیت الله خویی، مرجع تقلید شیعیان نیز می‌فرماید:
«آنچه در تحقق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و غیر آن دو، بر او مترتب می‌شود عبارت است از اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقه‌های اسلامی ‌به آن عقیده دارند»؛ (6) «کسی که ولایت را انکار می‌کند، هر گاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد؛ چنان که سیره قطعی ائمه اهل بیت بر طهارت اهل سنت دلالت می‌کند». (7)
بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه، بین طهارت و مسلمان بودن، ملازمه وجود دارد؛ یعنی هر مسلمانی محکوم به طهارت است.
بسیاری از مراجع بزرگ سنی نیز از تکفیر، نهی کرده‌اند و این نشانگر برائت آنها از چنان نسبت‌هایی است. از جمله احمد بن حنبل در مغنی المحتاج، (8) خطاب به علمای فرقه جهمیه می‌گوید: «آنچه شما به آن عقیده دارید، اگر من بپذیرم، کافر می‌شوم؛ ولی من شما را تکفیر نمی‌کنم زیرا شما از نظر من جاهل هستید». (9) ابن تیمیه بر آن است که: «وجوب و تحریم و عقاب و ثواب و تکفیر و تفسیق مربوط به خداوند متعال و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هیچ کس حق صدور حکم در این موارد را ندارد». (10) طحاوی می‌نویسد:
شیعیان، اهل قبله هستند؛ و مادام که چیزی در ایشان ندیده‌ایم، آنها را به کفر و شرک و نفاق متهم نمی‌کنیم. از درونشان نیز خداوند متعال آگاه است. زیرا ما فرمان داریم که حکم به ظاهر کنیم و از گمان و پیروی از آنچه نمی‌دانیم، نهی شده‌ایم. (11)
بنابراین، اعتقاد نداشتن به عدالت صحابه یا همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا بعضی از خلفای نخستین، ملاک کفر نیست؛ حتی اگر هم فرض کنیم که شیعیان آنها را لعن کنند، بالاترین حد آن، معصیت بزرگ و جرمی‌ عظیم است. میان این عنوان و عنوان کفر که موجب جدایی و خارج شدن از دین اسلام است، تفاوت بسیاری وجود دارد. همان گونه که در بسیاری از متون امامان شیعه (علیه السلام) حکم به مسلمان بودن اهل تسنن وجود دارد، و آنها در هر گونه اثری که مترتب بر عموم مسلمانان باشد، همچون شیعیان‌اند، شیعیان نیز اهل سنت را کافر نمی‌دانند. (12) بنابراین، همان طور که مشاهده شد، اکثر علمای مسلمان، اعم از شیعه و سنی، به طهارت و اسلام پیروان سایر مذاهب حکم داده‌اند؛ اما در هر دو گروه شیعه و سنی، عالمان تندرویی هستند که مصالح اسلام را در نظر ندارند و با حکم و سخن خود، عامل تکفیر و تفرقه می‌شوند. (13) و متأسفانه بستر بسیاری از کشتارها و جنایات بی رحمانه را در پرتو برداشت‌های غلط خود از معنا و حقیقت اسلام و کفر مهیا می‌سازند. در این خصوص مسئولیت خطیر دانشمندان بصیر مسلمان اقتضا دارد با بیان مبانی و اصول و مسائل اسلام و کفر، راه را بر چنین برداشت‌های نادرست ببندند و حساب اصول و ضروریات دین را از فروعات جدا کرده، آتش فتنه و اختلاف را خاموش کنند.

سلفی‌گری

با توجه به‌ اینکه جریان‌های تکفیری به خطا، خود را به سلف نسبت می‌دهند و نام سلفی بر خود می‌نهند، شناخت جایگاه و تفاوت‌های آنها با منش و روش سلف، اهمیت بسزایی دارد. به عبارت دیگر، جریان‌های سلفی انواع مختلفی دارند که فقط گروه کوچکی از آنها تکفیری هستند. تفکیک جریان‌های تکفیری از سلفی‌ها امری ضروری است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد، ولی در این مقال در حد اشاره بسنده می‌کنیم.
سلفی‌گری در معنای لغوی به معنای تقلید از گذشتگان، کهنه‌پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سلفیه (اصحاب السلف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی‌ باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی‌ را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیان، اسلوب‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و فقط نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نصوص قرآن برای آنها حجیت دارد. (14)
معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (164-241 ه.ق.) نسبت می‌دادند. تصاویری که از احمد بن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنت گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می‌دهد که از تمسک به رأی تبری می‌جسته و فقط به قرآن و حدیث استدلال می‌کرده است؛ و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می‌کرده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمد بن جریر طبری و محمد بن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث- و نه از مجتهدان اسلام- شمرده‌اند. در واقع، ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تأویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می‌خواند و با «اهل الاهواء والبدع» موافق نبود. (15)
آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بیش از یکصد و پنجاه سال پیشوای عقاید سنتی- سلفی بود، اما «به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد». (16) پس از مرگ احمد بن حنبل، اندیشه‌ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی‌گری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف بر بهاری در احیای سلفی‌گری کوشید، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.
در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد بن تیمیه و سپس پیروانش، از جمله ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونه‌ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه، به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاد اندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی دانسته شده است. (17)

احیای سلفی‌گری افراطی با ظهور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206ه. ق.) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی‌آورد. او با استناد به حدیث نبوی «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» (18) معتقد بود اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ از این رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می‌خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می‌کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود. (19)
به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله‌ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و از این رو، خود را «سلفیه» نیز می‌نامند؛ زیرا آنها مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعین آنها پیروی می‌کنند. وهابیان معتقدند باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که ‌این آیات و روایات بدون هر گونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این رو، آنها آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی‌کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می‌شمارند. (20)
دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی‌ درباره سلفیه و پیدایش آن می‌گوید:
سلفیه پدیده‌ای ناخواسته و نسبتاً نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می‌شمرد؛ فرقه‌ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی‌مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرن‌ها تلاش و جست و جوی عالمان فرقه‌ها بوده و اندوخته‌ای گران‌سنگ از فرهنگ اسلامی‌ در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاس داشت پویایی اسلام و فقه اسلامی‌ آن را به پاسخ‌گویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و «اسلام بلامذهب» را اختیار کرد. سلفیه دستی به دعوت بلند می‌کند و می‌گوید: «بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی‌کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی‌ و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی ‌را یک دست می‌کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بیروع، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می‌کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هر گونه نزدیک شدن به همدیگر می‌بندد. (21)

وضعیت جریان‌های سلفی وهابی در پاکستان

کشور اسلامی‌ پاکستان با چهار ایالت پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسایگی شرقی ایران با فرهنگ سنتی- اسلامی‌ و حاکمیتی حزبی، همواره با طمع و تجاوز استعمارگران خارجی مواجه شده است. مهم‌ترین احزاب پاکستان، حزب «مردم»، «جماعت اسلامی»، «استقلال» و «نهضت اجرای فقه جعفری» است و این کشور به دلیل فقر فرهنگی و نفوذ روحانیان متعصّب و مخالف شیعه، یکی از عمده‌ترین مراکز تبلیغ وهابیت در بین کشورهای اسلامی ‌به شمار می‌آید. گروه‌های سلفی وهابی پاکستان گاه به صورت حزب سیاسی، با نفوذ در دولت، گاه به صورت گروه‌های فرقه گرای تروریستی و زمانی به صورت فعالیت‌های فرهنگی عمل می‌کنند که به مهم‌ترین این گروه‌ها اشاره می‌کنیم:

1. دیوبندی

در 1282 ه. ق. مدرسه‌ای در هند و در شهر «دیوبند» به دست محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد کنکوهی تأسیس شد. در آن مدرسه تعدادی از طلاب در رشته علوم دینی و خصوصاً فقه حنفی مشغول تحصیل شدند. از همین مدرسه زیربنای مکتب دیوبندی شکل گرفت. این فرقه مسلمان، و اهل سنت و جماعت‌اند. در فقه، تابع فقه حنفی هستند و در سلوک و مسائل اخلاقی، صوفی هستند و از لحاظ عقیدتی پیرو ابومنصور ماتریدی‌اند. (22) مکتب دیوبند امروزه یکی از مهم‌ترین جریان‌های دینی در جهان اسلام است که نفوذ و گسترش قابل توجهی در میان مسلمانان جنوب آسیا پیدا کرده و حتی اهمیت سیاسیِ بین المللی دارد.
این اهمیت از آنجا مایه می‌گیرد که ‌این مکتب با رگه‌های نیرومند بنیادگرایانه خود، بسترساز پیدایش بسیاری از گرایش‌ها و گروه‌هایی شده که برای تحقق آرمان‌های خود دست به خشونت می‌زنند. از این رو نام مکتب دیوبند، یادآور ستیزه جویی ضدغربی و خشونت فرقه‌ای است. با این حال، این تصویر از مکتب دیوبند فقط در خصوص حیات و فعالیت آن در چند دهه گذشته صادق است و برای شناخت بهتر و دقیق تر این جریان مذهبی، باید به سیر تحول تاریخی آن توجه کرد.
شالوده و بنیان اندیشه دینی مکتب دیوبند، برگرفته از اندیشه‌ها و آرای «شاه ولی الله دهلوی» است. (23) شاه ولی الله را می‌توان بزرگ‌ترین شخصیت دینی مسلمانان شبه قاره در چند سده اخیر دانست. بسیاری وی را میانجیِ گذار جامعه مسلمانان هند از دوره سنت به عصر جدید می‌دانند. در واقع، تأثیر عقاید و نظام باورهای وی در میان همه جریان‌های مذهبی امروز پاکستان و هند کم و بیش نمایان است. کار عمده وی را می‌توان در دو محور عمده شناسایی و بررسی کرد: نخست تلاش و رویکرد وی برای ایجاد آشتی و هماهنگی میان مذاهب و گرایش‌های گوناگون فقهی، کلامی، تصوف و . . .؛ و دوم به وجود آوردن یک دستگاه فکری منسجم و بسامان که می‌توانست به گونه‌ای مناسب برای سامان دادن زندگی و حیات مادی معنوی افراد و جوامع مسلمان به کار آید. به هر روی مکتب دیوبند از هنگام تأسیس مدرسه دارالعلوم دیوبند تا کنون بیش از هر جریان دیگری خود را وامدار اندیشه‌های شاه ولی الله و ادامه دهنده آن می‌داند؛ و این به رغم آن است که در موارد بسیاری، آشکارا از آن فاصله گرفته است. می‌توان گفت تشکیل حکومت یک پارچه اسلامی ‌یا همان «امارات اسلامی» یکی از یادگارهای برجای مانده از اندیشه سیاسی شاه ولی الله است که بسیاری از گروه‌های دیوبندی و غیردیوبندی هم سودای آن را در سر می‌پرورانند.
در دوره پیش از تجزیه شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان، مهم‌ترین سازمان سیاسی‌ای که عمدتاً علمای دیوبندی تشکیل دادند، «جمعیت علمای هند» بود. (24) این جمعیت در 1919 م./ 1298ه.ش، و در دوره‌ای که «جنبش خلافت» در هند جریان داشت، تأسیس شد. علمای دیوبندی با کمک برخی علمای دیگر این سازمان را ایجاد کردند تا رهبری نهضت مسلمانان بر ضد استعمار بریتانیا را بر عهده گیرد و نیز حمایتی باشد از خلافت عثمانی که در سال‌های پس از جنگ جهانی اول در معرض نابودی قرار گرفته بودند. جنبش خلافت با نهضت «عدم همکاری» به رهبری کنگره ملی هند و مهاتما گاندی هم زمان شد و این دو سازمان با کمک یکدیگر خواهان دست‌یابی هند به استقلال بودند. بنابراین، جمعیت علمای هند و به طور کلی علمای دیوبندی با جدایی مسلمانان و تشکیل کشور مستقل که در دهه‌های 1930-1940 م./ 1310-1330 ه. ش. به رهبری محمدعلی جناح و مسلم لیگ هند در جریان بود، مخالف بودند. پس از تأسیس پاکستان نیز بیشتر علمای دیوبندی با استقلال آن مخالف بودند و از مهاجرت به پاکستان خودداری کردند. به نظر آنها، اندیشه تشکیل کشور مستقل برای مسلمانان، از انگیزه‌های استعماری بریتانیا مایه می‌گرفت که می‌خواستند مانع از اتحاد همه هندوها و تشکیل یک هند مستقل و قدرتمند شوند. اینها البته دو انگیزه مهم دیگر هم در مخالفت خود داشتند. به نظر آنها، محمدعلی جناح و رهبران مسلم لیگ افرادی سکولار و دست کم سست دین بودند که شایستگی به دست گرفتن رهبری خواسته‌های سیاسی مسلمانان را نداشتند. افزون بر این، به نظر ایشان با تشکیل پاکستان، آن دسته از مسلمانانی که در قلمرو هند باقی می‌ماندند، با سرنوشتی نامعلوم روبه رو می‌شدند و قادر نبودند به خوبی از حقوق سیاسی- اجتماعی خود دفاع کنند. با این حال، اقلیتی از علمای عضو جمعیت علمای هند، با جنبش پاکستان همراه شدند و بدان پیوستند. برجسته‌ترین آنها، «مولانا شبیر احمد عثمانی» بود. اینها در 1945م./1324 ه. ش. از جمعیت علمای هند جدا شدند و «جمعیت علمای اسلام» را تأسیس کردند که تا کنون به رغم انشعاب‌های گوناگون، مهم‌ترین حزب سیاسی دیوبندی، و یکی از مهم‌ترین احزاب اسلام‌ گرای پاکستان به شمار می‌رود. (25)
با توجه به مطالب پیش گفته، باید دانست میان آنچه امروز به ویژه در پاکستان به نام جریان دیوبندی معروف است و جریانی که پیش از تأسیس این کشور در هند بدین نام خوانده می‌شد، تفاوت‌هایی وجود دارد. البته در مخالفت با زیاده‌روی در آیین‌ها و آداب صوفی‌گری که همواره در میان مسلمانان شبه قاره رایج بوده است، و همچنین داعیه تشکیل حکومتی یکپارچه برای مسلمانان، در کنار رگه‌هایی از فرقه گرایی، اموری هستند که در هر دو دوره وجود داشته‌اند. ولی جریان دیوبندی در دوره پیش از تجزیه شبه قاره جریان ریشه داری بود که عالمان بزرگی را در دامن خود پرورش داد. از جمله آنها می‌توان مولانا محمود حسن، مولانا محمد حسین مدنی، سید
سلیمان ندوی، عبیدالله سندی، و مولانا شبیر عثمانی را نام برد. همچنین اشخاص برجسته‌ای مانند ابوالکلام آزاد با جمعیت علمای هند و مکتب دیوبند ارتباط داشتند. (26) در این دوره جریان دیوبند به تصوف میانه رو دل بستگی داشت و به طور عمده پیرو مکتب چشتیه بودند؛ حال آنکه جریان دیوبند معاصر، مخالفت و حتی دشمنی سرسختانه با جریان‌های تصوف دارد. در دوره پس از تجزیه، جریان دیوبندی مرتبه و جایگاه علمی‌ خود را به کلی از دست داد و فقط از جنبه‌های سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد. همین امر سبب شد این جریان استقلال هویتی خود را تا‌ اندازه‌ای از دست بدهد و در دهه‌های اخیر تحت نفوذ وهابیت قرار گیرد. مدرسه‌های دیوبندی ای که امروز در پاکستان وجود دارند، بیش از آنکه «عالم مذهبی» تربیت کنند، جوانان تهی دست و پرشور را جذب کرده، در راستای اهداف و آرمان‌هایی که چندان نیازمند برخورداری از سطوح بالای علم دینی نیست، سازماندهی می‌کنند. چنان که امروزه جریان دیوبندی در پاکستان نه با نام عالمان بزرگ و شخصیت‌های علمی ‌برجسته، بلکه با نام گروه‌های شبه نظامی‌و سازمان‌های ستیزه‌گر شناخته می‌شود. حتی بسیاری از کسانی که با پیشوند «مولانا» خوانده می‌شوند دانش و تحصیلات دینی بسیار ناچیزی دارند. علت و ریشه این وضع را تا اندازه زیادی باید در تحولی که در دهه‌های پس از تأسیس پاکستان در خاستگاه اجتماعیِ جریان یا مکتب دیوبند روی داد جست وجو کرد. (27)
در دهه‌های اخیر فعالیت‌ها و جهت گیری‌های مکتب دیوبند در پاکستان توجه فراوانی را برانگیخته و ابعادی فراملی یافته است. علت آغازگر و بسیار مهم در پیش آمدن این تحولات، زنجیره وقایع و فرآیندهایی بود که از اواخر دهه 1970م./1350 ه. ش. در افغانستان رخ داد و این کشور را به میدان «جهاد» و رویارویی با شوروی و سپس نیروهای غربی تبدیل کرد. این تحولات زمینه ساز آن شدند که جریان «وهابی‌گری» و سازمان‌هایی چون القاعده- با برخورداری از منابع سرشار ثروت- به طور جدی به ‌این سرزمین پای گذارند و به همکاری نزدیک با گروه‌های دیوبندی بپردازند. البته مسئله پیوند میان جریان دیوبندی و وهابیت، پیشینه‌ای طولانی دارد. شاه ولی الله هم روزگار محمد بن عبدالوهاب بود و همزمان با وی در مدینه به آموختن دانش دینی پرداخت. گرچه هیچ گزارش معتبری درباره تأثیرپذیری و حتی دیدار شاه ولی الله با ابن عبدالوهاب وجود ندارد، اما از دیرباز بسیاری به خلاف آن باور پیدا کرده‌اند. از دیرباز خود شاه و سپس پیروانش به تاثیرپذیری از وهابیت منسوب شده‌اند. تا جایی که در سده 19 میلادی در هند این رسم جا افتاد که کسانی که درباره تصوف و آیین‌های آن نوعی دیدگاه انتقادی داشتند، وهابی خوانده شوند. بنا بر پژوهش‌های جدید، این نسبت‌ها پایه و ریشه درستی ندارند و البته دولت بریتانیایی هند نیز در رواج پیدا کردن آن نقش داشت.
به هر روی و به رغم این گونه نسبت‌ها، و با وجود شباهت‌های انکارناپذیر میان وهابی‌گری با آموزه‌های شاه ولی الله و جریان دیوبندی، باید گفت که تا میانه سده بیستم میلادی هیچ پیوند معناداری میان آنها وجود نداشته است. اما با تأسیس پاکستان، بنیه اقتصادی ضعیف این کشور باعث شد دولت‌های پاکستانی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی نزدیک شوند. این امر در دوره زمامداری ذوالفقار علی بوتو و سپس ضیاءالحق آغاز شد و تا کنون کمابیش ادامه پیدا کرده و خود موجب گسترش دیدگاه‌های مذهبی مورد حمایت این کشورها در پاکستان شده است. (28)
زمینه درآمیختن وهابیت و دیوبندی‌گری، همانا مقوله «جهاد» در افغانستان و نیز کشمیر بود که پیش تر هم بدان اشاره شد و گروه «طالبان» مهم‌ترین ثمره آن به شمار می‌رود. در واقع، طالبانیسم را می‌توان محصول ترکیبی از قبیله‌گرایی پشتونی، سنت دینی دیوبندی و نیز وهابی‌گری دانست. امروزه گروه‌های ستیزه گر پرشماری در پاکستان وجود دارند که از جریان دیوبندی الهام می‌گیرند. بیشتر این سازمان‌ها از جمله جیش محمد، شبکه حقانی، لشکر جهنگوی، و سپاه صحابه خواستار برقراری حاکمیت یافتن شریعت در پاکستان هستند، خود را دیوبندی می‌دانند و تبار فکری خود را به شاه ولی الله دهلوی می‌رسانند؛ ادعاهایی که با توجه به آنچه در این نوشتار گفته شد به طور کامل پذیرفتنی نیست. (29)
نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان همچنان ادامه دارد. اما این را هم باید در نظر داشت که بیشتر سنیان پاکستانی به مکتب رقیب آن، یعنی مکتب صوفی‌گری بریلوی، دل بستگی دارند؛ مکتبی که گرایش‌های صوفیانه دارد، از سیاست و خشونت و جهاد می‌پرهیزد، هوادار رواداری با شیعیان است، و برخاسته از محیط مذهبی بومی‌شبه قاره هند و پاکستان است. آنچه در این میان اهمیت فراوائی دارد این نکته است که جریان تصوف برخلاف جریان دیوبندی افراطی زمینه‌های بسیار مساعدی برای نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی، پذیرش زبان فارسی، و نیز تشیع دارد. (30)
این گروه با بریلویه، مکتب دیگری که در مقابل این فرقه قرار دارند، به طور جدّی مخالف‌اند؛ همچنین با اهل حدیث و خصوصاً ابن تیمیه و پیروان او مانند ابن قیم جوزی و محمد بن عبدالوهاب، رئیس فرقه وهابیه، شدیداً عناد دارند. شیخ محمد حسین احمد، یکی از علمای مهم دیوبندی، درباره محمد بن عبدالوهاب می‌گوید:
محمد بن عبدالوهاب نجدی، از نجد ظهور کرد. او افکار باطل و عقیده فاسدی داشت و بسیاری از اهل سنت و جماعت را کشتند. او اهل حجاز و خصوصا ساکنان حرمین شریفین را به بدترین وجه آزار و شکنجه می‌داد. (31) مخالفت این فرقه با «بریلویه»- که بیشتر اهل سلولش صوفیانه‌اند- باعث شده ‌این گروه متهم به وهابیت شود، اما آنها از این اتهام بسیار ناراحت و عصبانی هستند و به شدت تمام این اتهام را رد می‌کنند و آن را دسیسه حسودان و نااهلان می‌دانند. (32)
هدف اصلی بنیان‌گذاران این مکتب در حقیقت، دفاع و نشر افکار و اندیشه‌های ابوحنیفه بوده است، محمد انور کشمیری، یکی از رهبران این گروه، در اظهارات خود می‌گوید: «در حالی که جهان اسلام از هر سو مورد هجمه قرار دارد، ما تمام همّ و غمّمان دفاع از ابوحنیفه شده است». (33) این گروه در حالی که با بریلویه شدیداً مخالف‌اند، در عین حال سلسله‌های تصوف را قبول دارند. از میان آنها به سلسله نقش‌بندیه، چشتیه، قادریه و سهروردیه، بیشتر اهمیت داده، دخول در یکی از اینها را توصیه می‌کنند. (34)
در حال حاضر، این مکتب در پاکستان نفوذ و قدرت فراوانی دارد. همچنین مدارس زیادی در سراسر این کشور دارند. جریان طالبان در حقیقت پرورش یافته همین مکتب بوده است و آنها در پدید آمدن این گروه نقش اساسی داشته‌اند. مطلب قابل توجه ‌این است: در حالی که مکتب دیوبندی با وهابیت به شدّت مخالف بوده، و ده‌ها کتاب مهم بر ردّ آنها از طرف علمای دیوبندی نوشته شده است، اما در تجهیز و حمایت مالی و معنوی طالبان، دیوبندی‌ها و وهابیت هم سو بوده‌اند. همین مطلب باعث شده است برخی تصور کنند که طالبان یک جریان وهابی است. به هر حال، مکتب دیوبندی بر اساس دفاع، ترویج و گسترش مذهب حنفی به وجود آمده و فعلاً یکی از مهم‌ترین جریان‌های فکری در کشور پاکستان محسوب می‌شود. (35)

2. القاعدہ

تشکیلات القاعده در 1988 به دست اسامه بن لادن برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در پیشاور پاکستان تأسیس شد. مناطق قبایلی شمال غرب این کشور که با افغانستان هم مرز است، همچنان خط مقدم جبهه در جنگ علیه پیکارجویان اسلام گراست. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح کردن و آموزش مجاهدین اسلامی ‌برای جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولت‌های اسلامی، به ویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا، برخوردار بود.
در سال 2000، ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی ‌مصر را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. وجه نام گذاری سازمان القاعده برگرفته از توصیف این سازمان در یکی از متن‌های آن است که تشکیلات القاعده را «قاعدة الجهاد» (اساس و بنیان نبرد اسلامی) توصیف می‌کند. این در حالی است که خود اعضای این سازمان آن را «جبهه بین المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامند. (36)
همکاری القاعده با طالبان سبب شد قبل از حملات یازدهم سپتامبر در آمریکا، اسامه بن لادن بتواند در افغانستان اسکان یابد. در پی اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکا در 2001، اسامه بن لادن ناچار شد افغانستان را ترک کند. نیروهای آمریکایی نهایتاً در 2011 به مخفیگاه او در پاکستان رخنه کردند و او را کشتند. پس از آن ایمن الظواهری، که آخرین بار در اکتبر 2001 در افغانستان دیده شده بود، به عنوان رهبر جدید القاعده معرفی شد. در این میان آمریکا همچنان به حمله با هواپیماهای بدون سرنشین به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان که با افغانستان هم مرز است، ادامه می‌دهد. این حملات علیه کسانی است که شک آن می‌رود از رهبران القاعده باشند و با تأیید باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، صورت می‌گیرد. برخی از طرفداران این حملات می‌گویند این استراتژی مؤثر بوده، سبب حذف رهبران پیکارجویان از میدان نبرد شده است. (37)
گفته می‌شود متحدان القاعده در پاکستان از جمله لشکر جنگوی و لشکر طیبه، به مخفی شدن پیکارجویان رده بالای القاعده کمک کرده‌اند. حافظ محمد سعید، رهبر لشکر طیبه به اسامه بن لادن در تأسیس شبکه القاعده در 1988، کمک کرده بود. گروه تحت رهبری او عامل حملات به بمبئی در 2008 بود که منجر به کشته شدن 174 نفر شد. شبکه حقانی و سایر گروه‌های طالبان پاکستانی و جنبش اسلامی ‌ازبکستان نیز از متحدان القاعده هستند. این شبکه مانند القاعده پس از اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکایی، به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان نقل مکان کرد. (38)

3. سپاه صحابه

سپاه صحابه، واحدی تروریستی است که در 1985 به دست «حق نواز جهنگوی»، از روحانیون جمعیة علماء الاسلام و به خواست سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی.) به منظور محدود کردن شیعیان پاکستان، به ویژه تشکیلات تحریک فقه جعفری، تشکیل شد که به آنها طالبان پنجابی نیز می‌گویند. این گروه که به دنبال کنفرانس مشترک جماعت اسلامی ‌پاکستان و جمعیت علماء اسلام با بدنه‌ای از مسلمانان مهاجر تشکیل شد، نخست، عنوان انجمن سپاه صحابه پاکستان نام گرفت که بعدها به سپاه صحابه پاکستان معروف شد. گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضد شیعیان، به ایرانیان مقیم پاکستان نیز حمله می‌کردند، به‌ این بهانه که‌ ایشان از ناحیه حکومت شیعی در ایران حمایت می‌شوند و باید از میان برداشته شوند، که می‌توان به ترور صادق گنجی، سرکنسول ایران در لاهور در تلافی مرگ جهنگوی در دسامبر 1990 اشاره کرد. همچنین افراطی‌های سپاه صحابه در ژانویه 1997 به مرکز فرهنگی ایران در لاهور حمله کردند و نیز هفت دیپلمات ایرانی در مولتان را به شهادت رساندند. در تلافی مرگ ضیاءالرحمن فروغی (رهبر این گروه) پنج افسر نظامی‌ ایران در پاکستان در سپتامبر 1997، به دست سپاه صحابه و لشکر جهنگوی کشته شدند.
گروه سپاه صحابه هدف خود را این اعلام کرده است که پاکستان به طور رسمی‌ سرزمینی سنی نشین معرفی شود. از این رو قلعه‌های نظامی‌ و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقه مرکزی و پرجمعیت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده و تعداد دفاتر و مراکز فعالیت این گروه به 500 مرکز بالغ می‌شود و در هر بخش از استان پنجاب شاخه‌ای از این گروه وجود دارد و حدود صد هزار نفر در عضویت این گروه ثبت نام و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعالیت خود دایر کرده‌اند؛ کشورهایی چون: امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... . بسیاری از حوزه‌های علمیه و مدارس را در ایالت پنجاب این گروه اداره می‌کنند و گفته می‌شود بسیاری از مدرسه‌های سنی در خارج از کشور پاکستان، تحت نظارت معلمان و نیروهای سپاه صحابه اداره می‌شود و نیروهایِ خود را برای ترور مخالفان آموزش می‌دهند.
در 2002، پرویز مشرف، رییس جمهوری وقت پاکستان، این گروه را سازمانی تروریستی معرفی کرد و به دنبال آن، دولت پاکستان، به گروه سپاه صحابه حمله کرد و افراد بسیاری را دستگیر کرد، پس از فروپاشی سپاه صحابه، «اعظم طارق»، رهبرآن گروه، فعالیت خود را با نام جدیدی به نام «ملت اسلامیه» آغاز کرد و مبالغ هنگفتی از ناحیه هواداران خارجی خود به دست آورد. در پانزدهم نوامبر 2003، دولت پاکستان این گروه را نیز ممنوع اعلام کرد و اعضای اصلی آن را دستگیر، و حساب بانکی آنها را مصادره کرد و به محل اجتماعات ایشان، در خانه‌ها، مساجد و دیگر اماکن حمله کرد. (39)
سپاه صحابه نمونه کامل یک حزب تفرقه گرا و مورد حمایت عربستان در پاکستان است که در زمان رئیس جمهوری ژنرال ضیاءالحق گسترش یافت، به گونه‌ای که بسیاری از افراد آن در ارتش و پست‌های اطلاعاتی و امنیتی نفوذ داده شدند و این امر سبب تقویت بیشتر جریان‌های تکفیری و در نهایت خشونت‌های بیشتر در پاکستان و منطقه شبه قاره شد. (40)
مراکز فعالیت سپاه صحابه بیشتر شهرهای سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ بود و تأسیس سپاه صحابه یکی از اهداف شوم در مبارزه با شیعیان است. از سوی دیگر، عربستان سعودی که پشتیبان سرسخت ضیاءالحق بود، از سپاه صحابه و فعالیت‌های آن حمایت مالی و سیاسی می‌کرد؛ رژیم آل سعود از شهریور 1368 به بهانه کمک‌های آموزشی و انسان دوستانه به مهاجران افغانی در ایالات بلوچستان، مراکز متعددی را به نام‌های «مؤسسه الدعوة الاسلامیه»، «ادارة الاسراء»، «مؤسسه مکة المکّرمة الخیریه» و «مؤسسه مسلم» تأسیس کرده است و در پوشش کمک‌های مالی، فرهنگ ضد شیعی وهابیت و سیاست‌های ضد ایرانی را از طریق توزیع کتاب، جلسات سخنرانی، فیلم و نوار و عکس به آوارگان و مهاجران سنی مذهب مقیم در این ایالت منتقل می‌کند. (41) یکی از شعارها و اهداف تأسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامی‌ ایران بود. تبلیغات گسترده و گمراه کننده آنها و کارهایی مانند آدم ربایی، سرقت مسلحانه، ترور، کشتار جمعی (بمب گذاری) و اعمال وحشیانه دیگر، باعث ایجاد وحشت و دلهره در بین شیعیان شده است.
سپاه صحابه، گروهک‌های وابسته دیگری را که در جهت اهداف آنها می‌کوشند، مانند گروه سوار اعظم، به رهبری مولانا اسفندیار و سلیم الله خانی و گروه «حرکة الانصار» و «تنظیم الدعوة» تأسیس کرده است. (42) در واقع، تکوین سپاه صحابه واکنشی به تشکیل تحریک فقه جعفری بود که در دفاع از حقوق شیعیان در 13 آوریل 1979 (24 فروردین 1358) مقارن با اجرای قوانین اسلامی‌حکومت ژنرال ضیاء الحق، به دست مفتی جعفر حسین و علامه سید احمد رضوی ایجاد شد. همچنین، آی.اس.آی با حمایت آمریکا و عربستان، گروهی از مسلمانان مهاجر دیوبندی را تشویق به مبارزه علیه فعالیت‌های تحریک فقه جعفری کرد و داخل این فضا، انجمن سپاه صحابه- که بعدها به سپاه صحابه پاکستان تغییر نام داد- به رهبری مولانا حق نواز جهنگوی (از روحانیون جمعیة علماء الاسلام) در 1985 (1364) ایجاد شد. (43)

4. طالبان پاکستان

گروه طالبان از قوم پشتون (بزرگ‌ترین قوم افغانستان) هستند، که به دست ارتش سپاه صحابه، «جمعیة العلما»ی پاکستان و مدارس دیوبند، (محل آموزش اندیشه‌ها و پندارهای وهابیان) شکل گرفت. آنها مدعی استقرار شریعت غرّای محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد می‌کنند، ولی اعمالشان نشان دهنده احیای سنت‌های قومی ‌و قبیله‌ای 250 سال گذشته پشتون‌ها است. این باورها و سنت‌ها شباهت فراوانی با عملکرد وهابیان دارد، به طوری که شواهد موجود نشان از حمایت کامل سیاسی، فکری و اقتصادی عربستان از آنها دارد. نام این گروه در دوازده اکتبر 1994 برای اولین بار در خبرگزاری‌ها مطرح شد. آنها با یک دسته دویست نفره به طور سریع، در سایه حمایت‌های مالی و نظامی ‌دولت‌های پاکستان، آمریکا، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، توانستند مناطق وسیعی را از دست دولت اسلامی ‌افغانستان خارج کنند و به تصرف خود درآورند. (44)
برخی معتقدند اطلاق طالبان پاکستان به یک گروه به هیچ وجه صحیح نیست و باید بین گروه‌های مختلفی که در ادبیات موجود طالبان پاکستان خوانده می‌شوند، تفکیک قائل شد. گروه‌های فرقه‌ای مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، گروه‌های ضد هندی مانند لشکر طیبه، جیش محمد، حرکة المجاهدین و حرکة الجهاد الاسلامی ‌پاکستان، تحریک طالبان، تحریک نفاذ شریعت محمدی از جمله گروه‌هایی هستند که در برخی منابع به اشتباه به عنوان طالبان شناخته نمی‌شوند. پاکستان در جریان اشغال افغانستان به دست شوروی سابق، به مانند آمریکا و انگلیس از مجاهدین افغان پشتون حمایت کرد تا بعد از خارج شدن نیروهای شوروی از افغانستان بتواند با خیالی آسوده در دولت جدید کابل نفوذ کرده، مهره‌های خود را در نظام سیاسی جدید این کشور بچیند. اما خلاف خواست پاکستان، با تشکیل دولت جدید افغانستان، تاجیک‌ها قدرت گرفتند و مجاهدین پشتون حامی‌ پاکستان موفق نشدند امتیاز مهمی ‌از حکومت افغان‌ها دریافت کنند. بدین ترتیب پاکستانی‌های مغموم از 1994 تلاش خود را برای اعمال نفوذ بر دولت افغانستان آغاز کردند. دولت ضیاءالحق با تشویق «جماعت اسلامی ‌پاکستان» به رهبری قاضی حسین احمد و «جمعیت علمای اسلام» به رهبری فضل الرحمان و سمیع الحال با تأکید بر حمایت از مجاهدین، مسیر گروه‌های مذهبی پاکستان برای حضور در جهاد مسلحانه افغانستان را هموارکرد. به طور کلی، سه رویکرد مشخص را می‌توان در گونه‌های مختلف طالبان پاکستان مشاهده کرد.
1. دارای گرایش ایدئولوژیک (تحریک نفاذ شریعت محمدی در سوات)
2. دارای گرایش‌های سیاسی (سپاه صحابه و لشگر جهنگوی در پنجاب جنوبی)
3. دارای گرایش‌های قومی‌ و قبیله‌ای (گروه تحریک طالبان در وزیرستان)
سازمان اطلاعات پاکستان در سال‌های گذشته بر همه‌این جریان‌ها اشراف و تسلط داشته، به نوعی آنها را در زمان‌های خاص مدیریت کرده است. (45)

5. لشکر جهنگوی

یکی از مهم‌ترین گروه‌های تروریستی پاکستان لشکر جهنگوی است که عده زیادی از آن به عنوان جانشین القاعده در پاکستان یاد می‌کنند. لشکر جهنگوی، یک گروه شبه نظامی‌ فرقه‌ای و ضد شیعه است که در 1996 به دست گروهی از اعضای سازمان فرقه‌ای «سپاه صحابه پاکستان» ایجاد شد. هرچند لشکر جهنگوی ساختار رهبری خود را پنهان نگه می‌دارد، اما یکی از رهبران ارشد این گروه، فردی به نام «ملک اسحاق» است. ملک اسحاق به شدت تحت تأثیر افکار «مولانا حق نواز جهنگوی»، پایه گذار سپاه صحابه بوده است. اسحاق پس از دیدار با مولانا جهنگوی در 1989، رسماً به سپاه صحابه پیوست و در همان سال فعالیت‌های ضدشیعه خود را آغاز کرد. مولانا جهنگوی در 1990 ترور شد و لشکر جهنگوی در 1996 تأسیس شد. با وجود اختلافات، این دو گروه با یکدیگر مرتبط باقی ماندند. در حقیقت، لشکر جهنگوی به عنوان دومین بازوی نظامی ‌سپاه صحابه نیز در نظر گرفته می‌شود که به طور خاص وظیفه آن مقابله با «سپاه محمد»، شاخه نظامی‌ حزب شیعی «تحریک نفاذ فقه جعفریه» تعریف شده است. در این میان، هرچند سپاه صحابه ارتباط خود را با لشکر جهنگوی پنهان می‌کرد، سرانجام دولت پاکستان در 2002 این حزب را به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام کرد. با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی ‌بر آن است که اسحاق- که پس از تحمل 14 سال زندان، در 2011 آزاد شد- هم اکنون نقش اصلی را در آن دارد و شاهد این مدعا آن است که فقط اندکی پس از آزادی اسحاق، شمار حملات به شیعیان در پاکستان به طور بی سابقه‌ای افزایش یافت. (46)

لشکر جهنگوی و شبکه تروریستی عربستان و آمریکا

لشکر جهنگوی، مانند لشکر صحابه که در عملیات بمب گذاری در بمبئی هند 160 نفر را به قتل رساند، هر دو بازوهای کمکی القاعده هستند. پشتیبان مالی هر سه گروه عربستان است. گاردین در مقاله‌ای با عنوان «اسناد ویکی لیکس و نقش عربستان در حمایت مالی از تروریسم جهانی» به‌این مسئله پرداخت که دولت آمریکا از نقش عربستان به عنوان بنگاه مالی تروریست‌ها در جهان آگاه است:
عربستان سعودی بزرگ‌ترین منبع مالی تروریسم در جهان است. القاعده، طالبان، لشکر صحابه و لشکر طیبه همگی دست پخت دولت عربستان هستند. اسناد دولتی آمریکا بارها به ‌این مسئله اشاره کرده‌اند. ثروتمندان و شیوخ نفتی عربستان منبع اصلی مالی دولت عربستان در تجهیز نظامی ‌این گروه‌ها هستند. کویت، امارات متحده عربی و قطر، به عربستان در این زمینه کمک می‌کنند.
انگیزه اصلی حمایت‌های مالی کشورهای حوزه خلیج فارس از گروه‌های تروریستی در منطقه، مقابله با تأثیر فزاینده انقلاب شیعی ایران است. اما شگفت آور آن است که علی رغم همه‌ این شواهد و مدارک، آمریکا پیوندهای گسترده سیاسی، اقتصادی، مالی و حتی نظامی‌ با این کشورها برقرار کرده است. کشورهایی که هسته تروریسم جهانی را تغذیه می‌کنند. آ

عبارات مرتبط با این موضوع

تبارشناسی سلفی‌های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن تبارشناسی سلفی‌های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن


ادامه مطلب ...

بررسی زمینه‌های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام

[ad_1]

چکیده

عملکرد جریانهای تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران‌های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم‌ترین پیامد آن محسوب می‌شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه‌های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه‌ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می‌کند.
جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین‌هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه‌های اسلامی پرداخته و زمینه‌های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می‌کند و در این زمینه با بهره‌گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می‌کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم‌ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل‌گیری و گسترش این جریان را فراهم می‌کنند. در این مقاله زمینه‌های شکل‌گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می‌کنیم.
کلید واژه :سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیه‌ی نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین‌های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب‌ها و اقوام سرزمین‌های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولّات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده‌های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه‌های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین‌های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین‌های دیگر نمود یافت.
در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت‌هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی‌ها» معروف شدند. اشاعره شاخه‌ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می‌نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه‌هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در بر گرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می‌کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می‌پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری‌ها را به مثابه «متن» می‌بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می‌پردازیم. (2)
هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می‌کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعه‌ی و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی، (3) از دو نظر می‌تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش‌ها و رویدادهای سیاسی.
برای استفاده از مفهوم متن برای کنش‌های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:
1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.
2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می‌گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می‌شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمدهای سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش‌ها ایجاد می‌شود.
3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می‌آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه‌ی تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب‌های اجتماعی نیز بگنجد.
4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می‌گیرد، زیرا کنش‌های انسانی همانند اثری است که با ارجاع‌های جدید، می‌توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه‌های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد. (4)
حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ‌های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می‌کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می‌توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل‌گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می‌دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویه‌ی دید را به ما می‌دهد.
اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می‌شود. هم چنین شرایط مادی شکل‌گیری متن را مورد بررسی قرار می‌دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می‌کند و توصیه‌هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می‌دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می‌کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می‌یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی - اجتماعی و انگیزه‌های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می‌گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک‌های سیاسی است و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته‌اند.
هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می‌کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می‌کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می‌شوند. در نهایت هرمنوتیک را می‌توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می‌شناسد و نگرشی دیالکتیکی دارد. (5)
حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. بر این اساس چارچوب‌های بایسته برای نگرش متنی را می‌توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه‌های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می‌کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل‌گیری اندیشه‌های سلفی

الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل‌گیری سلفی گرایی

آغاز قرون دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. بر این اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه‌ای نو بنیادی را بر ساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته‌های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود. (6)
گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه‌ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ‌ها را ضروری می‌نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می‌یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام بر سازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می‌شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده‌ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته‌های خود را با مواجهه‌ی مستقیم با متن مقدسِ قرآن کسب و بدان عمل می‌نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می‌بود.
این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی‌توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می‌ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می‌کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت‌های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب‌ها با دانش اداره سرزمین‌های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین‌های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب‌ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن‌های دیگر، رقم خورد. در این عصر بر اساس این نیاز، پایه‌های تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن‌های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و ... استوار شد. اتحاد مسلمانان - با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی - بر محور اسلام، دوره‌ای را شکل می‌دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می‌کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل‌گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان‌های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود. (7)
بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت‌های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجه‌ی این فرآیند، گروه‌ها، گرایش‌ها و فرقه‌های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال‌های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و ... نمونه‌ای از این خوانش‌های گوناگون از دین اسلام بوده است.
در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تأثیر رویکردهای علم گرایانه و دستآوردهای ملت‌های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش‌ها و فهم‌های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه‌های پراکنده‌ای را بر ساخته‌اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه‌های دین را بیشتر می‌نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.
با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می‌بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان - که قومی ایرانی بودند - به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه‌هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده‌های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل‌گیری گروه‌ها و جریان‌های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد. سلفی‌ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می‌پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می‌بردند. (8) (9)

ب. مبانی نظریه اندیشه‌های سلفی

اندیشه‌های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می‌دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می‌دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه‌ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه‌های بعد از آن با شنیدن آیات قران، معنای آن را بدون روش‌های علمی می‌فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می‌برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می‌دهد. (10)
نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می‌شود. آنان در رویارویی با متن از بهره‌گیری از روش‌های علمی وارداتی از سرزمین‌های دیگر دوری می‌کردند، زیرا این روش‌ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می‌دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می‌دانستند. احمدبن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می‌دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می‌آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می‌شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می‌کند و با پذیرش یقینی رو به رو می‌سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می‌شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می‌شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده‌های دینی است. (11)
قرآن نیز در دیدگاه سلفی‌ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می‌گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی‌تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی‌ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن را مبنای عمل قرار می‌دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می‌نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می‌کردند و بدان عمل می‌کردند.
آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و ... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع‌ها بر حیرانی جوینده می‌افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.
قضاء و قدر نیز دو مقوله‌ای است که سلفی‌ها آن را مکمل ایمان تلقی می‌کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می‌شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته‌ای که سلفی‌ها به عنوان مبنا مطرح می‌سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف‌های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت‌های ناسالم از یاران پیامبر منجر می‌شود. (12)
از مبانی فکری دیگر سلفی‌ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می‌دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی‌ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظر گاه تأمل دور نگه می‌دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن‌ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن‌ها اطاعت کرد و قیام علیه آن‌ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می‌کند. (13)
با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می‌توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:
توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی‌توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سرلفیان در مجازات انسان‌های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می‌شمارند.
این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را بر ساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سرباز می‌زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (14)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سر گذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل‌گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمدبن عبدالوهاب این تئوری‌های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می‌زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره‌ای است که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش. (15)
در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب می‌شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می‌توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی‌های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف. فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه‌های سلفی را تدوین نمود، محمدبن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمدبن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه‌های سلفی و بازگشت آن‌ها به سرزمین‌های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می‌شود. (16)
مهم‌ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین‌های اسلامی در قالب سیاست‌های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی‌ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین‌های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستورکار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته‌های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی (ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب‌ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان‌های سلفی راه پیدا کرد.
جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب - اسلام مطرح می‌ساختند. بر اساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمودهای عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می‌کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی‌دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود. (17)
با این پشتوانه فکری، سلفی‌ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت‌ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.
در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می‌پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدوده‌ی مرزهای ملی صورت می‌پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می‌ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.
مهم‌ترین ویژگی که می‌توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی‌ها در کنار امر سیاست علیه جریان‌ها و افراد مخالف فعالیت می‌کردند، اما در این دوره، سلفی‌ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می‌ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می‌خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است. (18)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی

دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و ... آن را دنبال می‌کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت‌های دست نشانده و مطیع غرب، مهم‌ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می‌شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی‌های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب‌های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب‌های آزاد، همواره مورد توجه ابر قدرت‌ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه‌ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت‌های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده‌های غرب، تأمین می‌نمود. شوروی نیز که به دلیل نیاز به منابع انرژی و آب‌های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان‌های خود می‌پنداشت، در جهت تحقق آرمانهای خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد. (19) این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت‌های آن و نیز دولت‌های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.
دولت‌های سرزمین‌های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند. (20)
بر این اساس با حمایت‌های مالی حکومت عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی دولت‌های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی‌ها در این جریان، منطق درونی اندیشه‌های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می‌شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می‌نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین‌های اسلامی هموار شود. (21)
در اندیشه سلفی‌ها، جهاد مؤلفه‌ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می‌شود؟ در پاسخ به این سؤال، اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان‌هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان‌ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه‌ای از جهان می‌تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان‌ها نقش‌های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل‌گیری سازمان‌های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و ... را به وجود آورد. (22)
در درون این سازمان‌ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته‌ای به حساب می‌آید، زیرا این سازمان‌ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته‌اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می‌شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می‌شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه‌های آنان، اسلام است.
در این نگرش بهره گیری از سلاح‌های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته‌ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ‌های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاه از روش‌های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل‌های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات اتنحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می‌شود این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می‌شود. (23)
پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشه‌ی سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می‌بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می‌شد. بر این اساس دوره‌ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست‌های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن‌ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت. (24)
بحث اصلی جریان سلفیه‌ی جهادی، امروزه متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی‌های کافر قرار گرفته، نباید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین‌های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی‌ها شده است. خروج آمریکایی‌ها از سرزمین‌های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن‌ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته‌های تحلیل گران این جریان در می‌یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت‌ها را نداریم، باید به جنگ‌های نامنظم و چون عملیات تروریستی - که در منطق آنان عملیات استشهادی است - همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود. (25)
این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختارهای حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه‌ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم) :

پس از سقوط برج‌های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان‌های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه‌ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب‌های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گرایان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود. (26)
بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم» (27) مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیندهای خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می‌زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب‌ها در بعضی از سرزمین‌های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان‌های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین‌ها که انقلاب از خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. (28)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست:

پس از پیروزی انقلاب‌های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان‌های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان‌ها نشان نمی‌داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده‌های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می‌شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری‌های ایدئولوژیک همراه خواهد بود. (29)
در نوشته‌های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گمراهی و کفر تلّقی می‌شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته‌های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه‌های تاریخی به نیکی نشان می‌دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می‌کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده‌ای سیاسی، آن را وارداتی از سرزمین‌های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می‌کنند. لذا تمام فرآیندهایی که در عرصه سیاسی بر روش‌هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می‌کنند.
بر این اساس راه صحیح برای تأثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می‌شود. تحقق حکومت اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی‌شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه‌های آن را باید در عمل به اجرا درآورد.
در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را رد می‌کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می‌کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند. یعنی در میان داده‌ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می‌نمایند. در این چارچوب، سلفی‌ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی‌ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن‌ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت. (30)
جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن‌ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره‌های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی‌های سرزمین‌های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می‌دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ‌های نامنظم می‌دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرایند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست:

جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد - در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت‌های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دموکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد. (31)
سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی‌ها، از آلمان‌های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می‌گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.
این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه‌های گوناگون قرار می‌گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کارآمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می‌زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه‌های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و بر ساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می‌کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست‌های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می‌نهد. بی شک دولت‌های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می‌شود. (32)
عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می‌شود، در جریان اعتراض‌های مسالمت آمیز مردمی که مسئله‌ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه‌ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت‌های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین‌های خود را در اشغال اسرائیل می‌دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی‌ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش‌های دولت‌های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت‌های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله‌ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می‌خوردند. (33)
در این مسیر دولت‌هایی چون عربستان به نیکی می‌دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش‌های بسیاری رو به رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می‌نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتواهای علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی‌ها قلمداد کردند. و بر این اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزه‌ی مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگ تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی که شیعیان در آن تردد می‌کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت‌های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه‌ای از عرصه جنگ تلقی می‌شد.
می‌دانستند، در جهت علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی‌های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال‌های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع‌های فرقه گرایانه دامن نزده‌اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان‌های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.
قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می‌دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی‌های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان‌ها گره می‌زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه‌ای از سیاست‌های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاسی حمایتی از سلفی‌ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند. (34)
در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زده‌ی عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تأثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مو

عبارات مرتبط با این موضوع

کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی، معرفی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن

[ad_1]
وب‌سایت دیجیاتو - مریم موسوی: پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه اسـت که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول تولید رنگدانه) در بخش هایی از پوست کارایی خود را از دست می دهند و تخریب می شوند. در نتیجه، لکه های سفید رنگی روی پوست افراد مبتلا ایجاد می گردد و معمولا موهایی هم که در این نواحی رشد می کنند هم فاقد رنگ هستند.

در ادامه قصد داریم نگاهی به این بیماری داشته باشیم و گفته های یکی از مبتلایان به پیسی را با هم از نظر بگذرانیم. ژان پل برامر فردی اسـت که به ویتیلیگو مبتلا شده و حالا شرح حالش را از زبان خود او خواهیم شنید.

نگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن از زبان یک فرد مبتلا

هیچگاه بخش سفید رنگ روی پوستم برایم اهمیت نداشت؛ برایم مانند ماه گرفتکی بود اما یک شب زمانی که مشغول آماده شدن برای دوش گرفتن بودم در مقابل آینه حمام درنگی کوتاه کردم و به جزیره کوچک بی رنگی خیره شدم که روی بدنم شکل گرفته بود. انگار ابعادش با قبل فرق کرده بود و کمی بزرگ تر به نظر می آمد.

حتما شما هم برایتان پیش آمده که کمی قبل از استحمام در آینه به بدن خود خیره می شوید تا هرگونه ناهنجاری یا علائم مربوط به بیماری ها را که ممکن اسـت روی آن ایجاد شده باشد، پیدا کنید.

بعد از آنکه متوجه این لکه شدم حدودا ده دقیقه ای را صرف وارسی و موشکافی در آن کردم. لبه ها و قسمت های بیرونی اش را بررسی کردم و متوجه شدم که بخش های تازه ای به آن لکه اضافه شده و ابعادش نسبت به قبل افزایش یافته بود. دیگر بر من روشن شده بود که این لکه یک ماه گرفتگی یا چیزی شبیه آن نیست.

لکه سفید رنگ کوچکی که تا همان چند دقیقه قبل برایم بی اهمیت بود به یک باره آنقدر مهم شده بود که دیگر در مرکز و بطن دنیایم قرار داشت. به یکباره ذهنم به گذشته معطوف شد و در پستوی آن به دنبال اولین باری می گشتم که لکه را روی بدنم دیده بودم. تصورم این بود که اگر خیلی به عقب برگردم و به خودم ثابت کنم که آن لکه از ابتدا روی بدنم بوده می توانم تا حدودی دلهره و نگرانی ام را کم کنم.

می دانستم از زمانی که کودک بوده ام آن را روی پوستم داشته ام. در آن زمان البته تصورم این بود که چون پدر و مادرم از نژادهای مختلفی هستند چنین اثری روی بدنم ایجاد شده. در واقع فکر می کردم بخش هایی از بدنم سفید هستند و بخش هایی قهوه ای و درست مانند خونم، پوستم هم معرف دو میراثی اسـت که از پدر و مادرم به من رسیده.

اما ظاهرا این موضوع به ژنتیک مربوط نمی شد و بیشتر به نقشه ای واقعی می ماند؛ جزیره های سفید رنگ روی بدنم داشتند کم کم نواحی قهوه ای را می پوشاندند و این اتفاق هم به سرعت در حال رخ دادن بود. من که از این اتفاق به شدت آزرده خاطر شده بودم همان کاری را انجام دادم که هر فرد حساس دیگری انجام می داد: اینترنت را زیر و رو کردم تا بفهمم چه اتفاقی در حال رخ دادن اسـت.

بعد از بررسی اشکال مختلف سرطان، به یک تشخیص عملی تر رسیدم: پیسی؛ وضعیتی که در آن بخش های مختلف بدن دیگر ملانین تولید نمی کنند. در واقع بدن به ملانوسیت ها یا همان سلول های تولید کننده ملانین خود حمله می کند و در نتیجه قسمت های سفید رنگی روی آن ایجاد می گردند.

طولی نکشید که ذهنم به سمت هنرپیشه معروف آمریکایی افتاد و یادم آمد که در گذشته بارها و بارها در مورد بیماری او و مشکلاتش در این باره مطلب خوانده بودم.

از روی اطلاعات اندکم تصور می کردم که قرار اسـت بدنم کاملا به رنگ سفید در بیاید و از آن به بعد باید همیشه دستکش بپوشم، عینک آفتابی به چشم بزنم و با یک چتر در محیط های باز ظاهر شوم. با پزشک معالجم تماس گرفتم تا دریابم که آیا قرار اسـت باقی عمرم را هم در خلوت و تنها سر کنم و آیا این بیماری همه وجودم را در بر  می گیرد؟

پزشک معالجم به سرعت بیماری ام را تشخیص داد و آنقدر با اطمینان و اعتماد به نفس در این باره حرف می زد که هوش از سرم پرید؛ بله، شما به پیسی مبتلا شده اید. خودم با استناد به اینترنت می دانستم که مشکلم چیست و حالا دکتر هم مهر تاییدش را روی آن زد.

در حالی که گیج و مبهوت بودم، به پارکینگ رفتم، موبایلم را برداشتم و به خواهرم زنگ زدم و تا می توانستم گریه کردم. گریه کردم چون این اتفاق حق من نبود و باورم این بود که عذابی بر من نازل شده.

من پیشتر با دو نژادی بودنم مشکل داشتم و حالا بدنم هم این مساله را باید نشان می داد و مرتبا باید شاهد شکل گیری لکه های سفید رنگ روی بدنم می بودم. اما آیا فرد دیگری غیر از من هم این مشکل را دارد؟

در آن زمان ذهنم شروع به درست کردن هزاران سناریو مختلف در مورد زمانی کرد که ویتیلیگو در بدنم شروع به گسترش کرد. مدام این فکر به ذهنم می آمد که از این پس، وقتی سوار مترو شدم حتما دیگران به من خیره می شوند و دیگر یک لحظه هم آرام و قرار نخواهم داشت و این سوال ها در ذهنم نقش بست که درمان بیماری چیست؟ آیا کسی عاشق من می شود؟ آیا دوستانم مرا ترک خواهند کرد؟ آیا وقتی با دیگران دعوایم شد از بیماری ام برای تخریب من استفاده خواهند کرد؟ از خواهرم پشت تلفن سوال کردم: آیا کسی مرا با این بیماری می خواهد؟

در آن زمان تازه با دختر مورد علاقه ام آشنا شده بودم و نگران بودم که نکند وجود این لکه های سفید رنگ او را از ازدواج با من منصرف کند. دلهره و اضطرابم تمامی نداشت. در خود توانی نمی دیدم. گویی بدنم داشت مرا مجازات می کرد و راهی برای تمام کردنش نداشتم.

بعد از آنکه پزشم بیماری ام را تشخیص داد، فرایند گسترشش در بدنم حتی از قبل هم سریع تر شد و مرتبا شاهد بزرگ تر شدن لکه های سفید رنگ روی پوستم بودم.

امروز اما حالم خوب اسـت و از اینکه چنین حسی دارم به خودم افتخار می کنم چراکه بعد از تشخیص بیماری توسط پزشک معالجم ابدا فکر نمی کردم که این اتفاق برایم رخ بدهد. رسیدن به این نقطه اما ابدا برایم ساده نبود و پیش از آنکه بتوانم آن را به عنوان بخشی از وجودم بپذیرم باید چیزهای زیادی در مورد پیسی یاد می گرفتم.

هر فردی ممکن اسـت که به پیسی مبتلا شود

نگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن از زبان یک فرد مبتلا

وقتی اولین بار از زبان پزشک معالجم شنیدم که به این بیماری مبتلا شده ام این تصور در ذهنم شکل گرفت که نکند زیاد مراقبت خودم نبوده ام. تصورم این بود که چیزی در رژیم غذایی ام کم اسـت یا اینکه بدنم بیش از اندازه که بتواند از خودش مراقبت کند، ضعیف شده. همانطور که در بالا اشاره شد، تصور می کردم نژادم هم در بروز این مساله دخیل بوده.

اما اینطور نیست!

بین یک تا دو درصد از جمعیت دنیا یا حدودا 50 میلیون نفر در سرتاسر جهان به این عارضه دچار هستند. این بیماری در تمامی سنین، نژادها و جنسیت ها ممکن اسـت رخ بدهد هرچند در افرادی که پوست های تیره تری دارند، آشکارتر خواهد بود. نکته دیگر اینکه پیسی معمولا در افرادی که به بیماری های خودایمنی نظیر سل جلدی، تیروئید پرکار و کم خونی مبتلا هستند بیشتر نمود می یابد.

ویتیلگو درمان ندارد

هیچکس واقعا نمی داند که علت اصلی بروز این عارضه چیست اما تصور می شود که نوعی بیماری خود ایمنی باشد که در آن بدن به اشتباه به خود حمله می کند. البته برخی پزشکان نیز معتقدند که ویتیلیگو کاملا ژنتیکی اسـت و به باور بعضی دیگر ممکن اسـت به پریشان احوالی و اضطراب های روحی یا آفتاب سوختگی مربوط باشد. اما علت هرآنچه که باشد، می دانیم در برهه کنونی درمانی برای این بیماری ابداع نشده اسـت.

البته بعد از آنکه برامر دریافت این بیماری درمان ندارد به یکباره از داخل فرو ریخت و تصور می کرد که تا ابد باید آن بخش های سفید رنگ آزار دهنده را روی پوست خود ببیند. در نهایت برامر تصمیم گرفت که شرایط را بپذیرد. روشن بود که بیماری به این زودی ها از بین نمی رفت و درمانی برای آن ابداع نشده بود. در حال حاضر البته دانشمندانی زیادی در سرتاسر دنیا روی این بیماری مطالعه می کنند و احتمال می رود در آینده روشی برای وارونه کردن اثرات پیسی ابداع گردد اما در برهه کنونی، ویتیلیگو حقیقتی از زندگی برامر اسـت.

نگاهی به راهکارهای موجود

ویتیلیگو بیماری یا عارضه ایست که تماما به حوزه زیبایی مربوط می شود اما خیلی ها هستند که این مساله برایشان اهمیت دارد و دوست ندارند این لکه های سفید روی بدنشان رویت شوند. برای این گروه از افراد البته روش هایی فراهم اسـت که تا حدودی اثرات ویتیلگو را تخفیف دهند و فرایند رشد بیماری را متوقف کنند.

کرم ها و کورتیکواستروئیدها می توانند تا حدودی بخش های بدون رنگ پوست را پوشش داده و اندکی از رنگ این نواحی را به آنها باز گردانند. لیزرهای اگزایمز یا نور درمانی نیز می توانند در باز گردادن رنگ به این قسمت ها موقر باشند هرچند که نتیجه کار همیشگی نخواهد بود.

افراد مبتلا به این عارضه همچنین می توانند از تتو یا پیوند بافت استفاده نمایند که البته پیوند پوست فرایندی بسیار گران اسـت و خیلی ها استطاعت مالی برای انجام این کار را ندارند. خطر این قبیل اعمال جراحی هم مساله ای دیگر اسـت که باید در نظر گرفته شود. نکته دیگر اینکه، پیوند پوست به این بخش ها همیشه هم جواب نمی دهد (ممکن اسـت پوست پیوندی هم بعد از مدتی رنگدانه خود را از دست بدهد) و حتی اگر عمل  و نتیجه موفقیت آمیز باشد هم ویتیلیگو می تواند به سایر نواحی پیشتر رنگی بدن نفوذ کند.

با در نظر داشتن موارد یاد شده، هم اکنون کرم های ضد آفتاب و آرایشی بهترین و رایج ترین گزینه ها برای افرادی هستند که به پیسی مبتلا شده اند. آرایش می تواند تا حدودی این نواحی بدون رنگ را پوشش دهد و کرم ضد آفتاب نیز از این بخش ها در برابر پرتوهای فرابنفش و سایر اشعه های مضر حفاظت خواهد کرد. اما هرگونه بحث یا گفتگویی در مورد درمان ویتیلیگو بدون اشاره به سلامت روانی مبتلایان به آن ناقص اسـت.

افرادی که این عارضه را تجربه می کنند، باید خیلی مراقب باشند که بیماری اثر منفی و ناخوشایندی بر سلامت روانی شان نداشته باشد و افسردگی و دلهره از جمله عوارض جانبی رایج ویتیلیگو هستند. در این موارد برخی پزشکان به مبتلایان توصیه می کنند سرگذشت افراد دیگری را بخوانند که به باورشان ویتیلگو تجربه ای مثبت برای آنها بوده اسـت.

همه ما با ظاهرمان در کشمکش هستیم

برامر می گوید به واسطه این بیماری تصمیم گرفت بار دیگر در مورد رفتارهایش با بدن خود بازنگری کند؛ بار دیگر در مورد مقوله زیبا فکر کند؛ دیدگاه هایش در مورد «بیماری» یا «اختلال» را مورد بازنگری قرار دهد.

برامر می گوید: بعد از آنکه مشخص شد به پیسی مبتلا شده ام، متوجه شدم من تنها نیستم که بدنم را قبول ندارم. در واقع به این نتیجه رسیدم که در این مسیر دنباله رو افرادی بودم که از دریچه چشمان خود به دیگران نگاه می کردند و در مورد ظاهر آنها قضاوت می نمودند.

ما در سرتاسر زندگی مان به گونه ای رشد و پرورش پیدا می کنیم که حکم نهایی در مورد زیبایی یا زشتی ظاهر افراد را از دیگران می گیریم و به بیانی برای این کار برنامه ریزی می شویم. به اغلب ما گفته اند که پوست سفید زیباست و پوست سیاه نازیبا. ما یاد گرفته ایم که افراد چاق یا دارای اضافه وزن نمی توانند زیبا باشند. ما آموخته ایم که همواره لاغر و عضلانی بمانیم (بسته به نوع جنسیت).

از همین رو، شاید دشوارترین بخش درمانی برای برامر کنار زدن این دریچه نگاه بود. او برای این منظور علاوه بر اینکه سرگذشت دیگر افراد مبتلا به پیسی را که حالا افراد موفق هستند از نظر گذراند، به آنهایی توجه کرد که با اطرافیانشان فرق دارند اما بدن خود را دوست دارند و از آن گلایه نمی کنند؛ زال ها، آنها که نمی توانند راه بروند و دیگر نژادهای رنگین پوست و عاقبت به این نتیجه رسید که باید ظاهرش را دوست داشته باشد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


11 سپتامبر 2016 ... بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن. پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ...مجله اینترنتی ندا آنلاین: پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه هست که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول...پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول تولید رنگدانه) در بخش هایی از ...بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن. وبسایت دیجیاتو - مریم موسوی: پيسي، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بيماري اختلال تولید رنگدانه است که در ...پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول تولید رنگدانه) در بخش هایی از ...بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن. وبسایت دیجیاتو - مریم موسوی: پيسي، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بيماري اختلال تولید رنگدانه است که در ...بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن. وبسایت دیجیاتو - مریم موسوی: پيسي، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بيماري اختلال تولید رنگدانه است که در ...پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول تولید رنگدانه) در بخش هایی از ...نگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن. بیماری پیسی ، مشکلات بیماری پیسی ، عوارض بیماری پیسی ، درمان بیماری پیسی ، بیماری پیسی چیست .پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ها (یا همان سلول های مسئول تولید رنگدانه) در بخش هایی از ...


کلماتی برای این موضوع

بیماری پیسی و پیامدهای جسمی و روحی آن پورتال …بیماریپیسیوبیماری پیسی و پیامدهای جسمی و روحی آن بیماری پیسی و پیامدهای جسمی و روحی آن پورتال بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن شفا …بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن آکاآکاایران پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آنبیماریپیسیوپیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در نگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آنبیماری پیسی پیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید بیماری پیسی و ارتباط آن با ژنتیک آکابیماری پیسی و ارتباط آن با ژنتیک بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آننگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن از …نگاهیبهبیماریپیسی، لک و پیس یا اسم علمی تَرَش ویتیلیگو نوعی بیماری اختلال تولید رنگدانه است که در پیسی – دیجیاتو پیسینگاهی به بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن پیسی، لک و پیس بیماری ها و درباره بیماری لک و پیسی در افرادبیماریپیسیافراد افراد پیسی بیماری است که در آن پوست فرد پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن از زبان بیماری ایدز و پیامدهای روحی و روانی آن ایدز پیامدهای روحی روانی بیماری ایدزراههای بیماری ایدز و پیامدهای روحی و روانی آن


ادامه مطلب ...