جام جم سرا: سیاوش شهریور در رابطه با موضوع ازدواج سپید در جامعه ایران، تصریح کرد: ایران جامعهای در حال گذر به سمت مدرنیته شدن است. طبیعی است که چنین آسیبهایی وجود داشته باشد، اما در این خصوص بزرگنماییهایی شده است و ما آمار دقیقی از میزان گستردگی آن نداریم.
وی با بیان اینکه ازدواج سپید به صورت محدود و معدود وجود دارد، افزود: به این نحوه آشکار و تندی که در رسانهها به آن پرداخته میشود نیست، اما همین میزان محدود هم باید با کار فرهنگی و با رویکرد اجتماعی مقابله شود.
مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران با اشاره به تبلیغ ازدواج رسمی و قانونی گفت: فراهم کردن ازدواج آسان و اطلاعرسانی به خانوادهها برای محکم شدن بنیان خانواده میتواند در این زمینه نمونهای از رفتاری فرهنگی در مقابله با این آسیب باشد.
به گزارش جام جم سرا، شهریور از اجرای طرح «اعتلای خانواده پایدار» در استان تهران خبر داد و گفت: طرح «اعتلای خانواده پایدار» در استان تهران نهایی شده است و به شورای برنامهریزی استان میرود. براین اساس تحکیم خانواده پایدار در بخشهای سیاستهای جمعیتی ابلاغ شده از سوی مقام معظم رهبری، افزایش نرخ زاد و ولد، افزایش نرخ ازدواج و بسترسازی، برای ازدواج آسان مطرح شده است. باید جوانان را به این سمت سوق دهیم تا بدانند که آرامش در ازدواج پایدار است و این نوع ازدواج یک نگاه وارداتی است و نمیتواند آرامش، سلامت و بهروزی را برای خانوادههای ایرانی به همراه داشته باشد.
به نقل از ایسنا، در ازدواج سفید که در غرب رایج است و به معنای «همباشی» نیز شناخته میشود، پیوندی به مدت زمان نامعلوم بین دو فرد برقرار میشود که فاقد مشروعیت اجتماعی و حقوقی است.
ازدواج سفید، تهدید جدید نهاد خانواده در ایران است. شاید از تهدید هم باید پا را فراتر گذاشت؛ کابوس هولناک نهاد خانواده. اگر تا یکی دو سال پیش از جامعهشناسان خانواده و از مسوولان حقوقی میپرسیدید مهمترین آسیبی که خانواده ایرانی را تهدید میکند، به اتفاق از طلاق نام میبردند. موضوعی که با هر کیفیتی و به هر دلیلی، به هرحال در بطن خانواده اتفاق میافتد. هرچند که افزایش سن ازدواج و بیرغبتی جوانان به ازدواج هم در مراحل بعدی قرار میگرفت. اما دغدغه حفظ خانوادههای تشکیل شده، از همه مهمتر بود.
اما در سال ۹۳، زنگ هشدار برای ازدواج سفید، به صدا درآمد؛ شیوهای از زندگی که با عرف، شرع، سنت و سبک زندگی جامعه ایرانی در همه این سالها و دههها و حتی قرنهای گذشته همخوانی ندارد. هرچند که بسیاری بگویند که این موضوع آنقدر فراگیر نیست که برایش نگران بود، اما به نظر آنقدر جدی هست که معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان، یکی از نخستین افرادی باشد که دراینباره هشدار میدهد.
ازدواج سفید درحالی در جامعه ایران دیده میشود که در شرع، قانون ازدواج موقت وجود دارد. قانونی مترقی که به دلیل استفاده نامناسب از آن و رواج ازدواج موقت در برخی مردان متاهل از چنین چیزی، با واکنشهای منفی بسیاری همراه شده و ظاهرا عرف آن را نمیپذیرد. این درحالی است که ازدواج موقت میتواند جایگزینی برای ازدواج سفید باشد.
در یک سال گذشته درباره ازدواج سفید، گفتگوهای بسیاری از کارشناسان و مسوولان مختلف منتشر شده است. اما تاکنون از خودتان پرسیدهاید آنهایی که تن به ازدواج سفید میدهند، حرفشان چیست؟ البته مشاورها و آسیبشناسان خانواده نقلقولهایی از دلایل این افراد برای ازدواج سفید ارائه دادهاند. اما سراغ زن و مردی رفتیم که به سبک ازدواج سفید، با هم زندگی میکنند. نگفتنی است که اسمی در این گفتگو-گزارش از این دو نفر برده نمیشود و فقط حرفهای این دو نفر روایت شده؛ بدون هیچ قضاوتی درباره آن.
***
قرار ملاقات را در خانهشان میگذاریم. دورادور میشناسمشان. مرد و زنی هستند سی و چندساله، فرهنگی، تحصیلکرده و از طبقه متوسط. میدانند قرار است درباره نوع زندگیشان، درباره آنچه این روزها به آن «ازدواج سفید» گفته میشود یا خیلیها از آن تعبیر همزیستی دارند و زندگی مشترک زن و مرد بدون مراحل قانونی و شرعی است، گزارش بنویسم.
قرار است بنشینیم و یکی دوساعت حرف بزنیم تا به سوالهایی که توی ذهنم دارم جواب بدهند. یکیشان چای میآورد و دیگری شیرینی. تا مینشینند، به انگشتشان نگاه میکنم. زن که متوجه میشود دلیل نگاهم چیست، با خنده میگوید «نه، ما حلقه نداریم». و ادامه میدهد: «این سبک زندگی با آنچه همیشه همه جا دیدهاید تفاوت دارد دیگر، قرار نیست کارهایی را بکنیم که بقیه انجام میدهند. در زندگی ما از رسم و رسوم و خریدها و خرجهای اضافه خبری نیست. ضمن اینکه تا جایی که میشود، باید نشانههای ظاهری را حذف کنیم، چون جامعه ما این زندگی را نمیپسندد، میدانید که؟»
میدانم. سرم را تکان میدهم که یعنی میدانم: «برای همین الان اینجا هستم، که بدانم چرا با اینکه جامعه این سبک زندگی را نمیپسندد، آن را انتخاب کردهاید و حتی مجبور میشوید به جای دفاع از آن، پنهانش کنید و این همه سختی را تحمل کنید؟»
لیوان چایش را برمیدارد و میگوید: «تمام زندگیها همینطور است. هر کدام سختیها و مزیتهای خودش را دارد. این شیوه زندگی هم همینطور. از نظر ما اتفاق عجیب و غریبی نیست ولی از نظر دیگران هست، پس مجبوریم پنهانش کنیم. راستش، این سختترین بخش قضیه است. اگر به شیوه دیگران ازدواج کرده بودیم و بعد زیر یک سقف زندگی میکردیم، نیازی به این همه پنهانکاری و ترس از برملا شدن قضیه نداشتیم، اما حالا بعضی از دوستان و آشنایانمان وضعیت زندگی ما را میدانند، بعضی نمیدانند، گاهی باید مراقب باشیم که بقیه نفهمند و گاهی خیالمان راحت است. همکارها نباید سر در بیاورند، دوستها اشکالی ندارد، بعضی از اعضای فامیل میتوانند بدانند و بعضی دیگر نه، به همکلاسیها و همسایهها چه بگوییم که هزار جور فکر به سرشان نزند. چطور بگویم چه حسی است...»
میگویم: «سردرگمی؟ دوگانگی؟...»
با سر تایید میکند: «دقیقا همین، دوگانگی. فکر کنید یک فرم به شما میدهند که پر کنید، تا به قسمت متاهل یا مجرد میرسید، میدانید تکلیفتان چیست. یا متاهل هستید و با همسرتان زندگی میکنید یا مجردید. اما من بارها در این شرایط قرار گرفتهام و از خودم پرسیدهام خب، تو کدامی؟ و به نتیجه نرسیدهام. شاید به نظر شما ساده بیاید اما این بدترین حسی بوده که داشتهام. اینکه ندانید چه هستید و که هستید.»
نگاه متعجبم را میفهمد که پس چرا؟!
مرد جواب میدهد: «اما چیزهای مهمتر از این هست که مجابمان میکند اینطور زندگی کنیم.»
منتظر دلایل مهمی هستم که مجابشان کرده است. ادامه میدهد: «همین آمار طلاق را نگاه کنید که روز به روز بیشتر میشود. ما نمیخواهیم یکی از اینها باشیم. میخواهیم اول به شناخت از همدیگر برسیم و بعد اگر دیدیدم همدیگر را برای تمام عمرمان میخواهیم آنوقت به این موضوع رسمیت بدهیم، نه اینکه مثل خیلیها ندیده و نشناخته وارد یک رابطه دائمی شویم که در ادامه آن مثل خیلیهای دیگر یا از هم جدا شویم یا دلزده شویم اما از سر اجبار به زندگیمان ادامه دهیم. قرارمان بین خودمان این است که تا زمانی که «عشق» هست، ادامه بدهیم.»
میپرسم در این چند سال به شناخت نرسیدهاید؟ و اصلا مگر شناخت فقط با زندگی کردن به دست میآید؟ که میگوید: «به شناخت رسیدهایم اما ازدواجمان را ثبت کنیم که چه بشود؟ قوانین دست و پاگیر برای خودمان جور کنیم؟ هزار جور رفت و آمد و خواستگاری و انواع مخالفتها و موافقتها و تشریفات مختلف برای چه؟ همدیگر را انتخاب کردیم و حالا زندگی میکنیم دیگر. هروقت هم دیدیم مناسب نیستیم از هم جدا میشویم.»
میپرسم: «تعهد چطور؟»
زن چهره جدی به خودش میگیرد و میگوید: «به نظر ما خیلی مهم است که تعریف مشترکی از «تعهد» داشته باشیم. برای ما تعهد یعنی احساس یگانهای که به یکدیگر داریم و نوع و میزان رابطهمان را با هم مشخص میکند. به این تعریف پایبندیم و هروقت هرکدام احساس کردیم از این احساس چیزی کم شده یا یکی از ما مایل است رابطه احساسی یا فیزیکی که مخصوص ما دو نفر است را با دیگری تجربه کند، دیگر زندگی مشترکی در کار نخواهد بود. بدون دردسر و دادگاه و طلاق از هم جدا میشویم. میبینید؟ بنابراین خیانتی هم در کار نیست.»
میپرسم یعنی مهمترین دلیلتان برای انتخاب این نوع زندگی همین است؟ نگرانید که مبادا مناسب همدیگر نباشید و میتوانید به راحتی از همدیگر جدا شوید؟ مشکلات دیگری مثلا مشکل اقتصادی برای ازدواج و شروع زندگی مشترک نداشتید؟ مرد دستی به موهایش میکشد و به صندلی تکیه میدهد: «دوستانی داریم که به خاطر مشکلات اقتصادی، بدون اینکه با هم ازدواج کنند تصمیم گرفتهاند به صورت مشترک با هم زندگی میکنند؛ هر دوی دختر و پسر در تهران دانشجو هستند یا تصمیم گرفتهاند جدا از خانوادهشان زندگی کنند و برای اینکه در مخارج مسکن و انواع قبض و خریدهای روزانه صرفهجویی شود با هم زندگی میکنند.»
به این فکر میکنم که با همه این حرفها که گفتند، توی دلشان، توی فکرشان، با خودشان چند چندند؟ چقدر به آیندهای که قرار است بیاید خوشبینند؟ چقدر میتوانند آجرهای رابطهشان را اینطور روی هم بچینند و نترسند از توفانی که ممکن است آن را متلاشی کند |
او تاکید میکند: «اما ما دلیلمان اینها نیست. میتوانستیم با یک مراسم ساده و بدون تشریفات هم به عقد همدیگر دربیاییم. ضمن اینکه این نوع زندگی در کشورهای دیگر هم جواب خودش را پس داده؛ آدمها اول با هم زندگی میکنند، بعد اگر خواستند ازدواج میکنند.»
اشارهام به تفاوت فرهنگها را میپذیرند. قبول میکنند که برای تجربه کردن آنچه در فیلمها دیده یا از آن سوی آبها به گوششان خورده، باید تبعات زیادی را بپذیرند. میپذیرند که مردم هر جامعهای بایدها و نبایدهای خودشان را دارند و اصلا برای همین است که در موارد زیادی شرایطشان را از دیگران پنهان میکنند؛ اما در نهایت به اینجا میرسیم که: «اما فعلا که درباره این زندگی توافق کردهایم.»
میرسم به اینکه «تکلیفتان با بچهدار شدن چیست؟»
«مسلما هرگز، اصلا. مگر دیوانهایم؟ هم دلمان بچه نمیخواهد و هم در این شرایط بلاتکلیف؟ ما حتی هنوز مسافرت نمیتوانیم برویم، در هتل نمیتوانیم با هم بمانیم چون اسممان در شناسنامه همدیگر ثبت نشده، در مناسبتها و مراسم خانوادگی نمیتوانیم با هم باشیم، از تسهیلاتی که به متاهلها داده میشود بیبهرهایم، برای اجاره کردن خانه مشکل داریم، آنوقت بچهدار هم بشویم؟ استرس و نگرانی پنهان زندگی کردن دو نفره کافی نیست؟»
بعد از حرفهای دیگرمان درباره مسائل مختلف، میپرسم: فکر میکنید بتوانید به بقیه هم پیشنهاد بدهید اینطور زندگی کنند؟
بعد از چند دقیقه، زن سکوت را میشکند: «راستش این است که نمیدانم! یک جور شنا کردن خلاف جریان آب است دیگر. سختیهای خودش را دارد. این تصمیمها به شرایط آدمها بستگی دارد. تنها چیزی که میدانم این است که من استقلال مالی و شخصیتی دارم و به علاقه شریک زندگیام نسبت به خودم اطمینان دارم در غیر این صورت قطعا آسیب میدیدم. میدانید؟ این زندگی برای زنها خطرناکتر است. دوستان دختری داشتم که با تصور اینکه زندگیشان زیر یک سقف با پسر مورد علاقهشان به ازدواج میانجامد یا اینکه فکر میکردند این زندگی دوام دارد وارد رابطهای شدند اما درنهایت از اینجا مانده و از آنجا رانده شدند. دیگر خانوادهشان آنها را نپذیرفت و رابطهشان به یک رابطه دائمی هم منجر نشد. در این میان هم آنقدر از لحاظ عاطفی و اقتصادی وابسته شدند که بعد از جدایی از شریک زندگیشان به افسردگیهای شدید یا حتی اعتیاد دچار شدند.»
به لیوان خالی چایش نگاه میکند و ادامه میدهد: «نه اینکه پسرها آسیب نبینند، اما تربیت خانوادگی و اجتماعی ما طوری است که به دخترها اعتماد به نفس کمتری داده میشود بنابراین اگر این زندگی را انتخاب کنند و بعد آنچه در ذهنشان ساختهاند از بین برود، چیزی برایشان باقی نمیماند. دستکم در زندگیهای متعارف، بعد از جدایی از همسرشان یا هنگام اختلاف، حمایت خانواده و اطرافیانشان را دارند، از بعضی حمایتهای مادی و قانونی بهرهمند میشوند، اما اگر در این زندگی حواسشان به خودشان نباشد، بازنده اصلی آنها هستند. از نظر فیزیکی هم که خودتان میدانید زنان چقدر ممکن است آسیب ببینند. سقط جنینهای مکرر دوستانم را دیدهام. میدانم یک رابطه نامطمئن و ناپایدار چطور میتواند از نظر روحی و جسمی زنان را تهدید کند و به آنها ضربه بزند. اینها فقط توی فیلمها نیست. این اتفاقها را با چشم خودم دیدهام...»
در را که میبندم و از خانهشان بیرون میآیم، به سوالهای بسیار دیگری فکر میکنم که توی ذهنم دارم. بیشتر از همه به این فکر میکنم که با همه این حرفها که گفتند، توی دلشان، توی فکرشان، با خودشان چند چندند؟ چقدر به آیندهای که قرار است بیاید خوشبینند؟ چقدر میتوانند آجرهای رابطهشان را اینطور روی هم بچینند و نترسند که هر باد و طوفانی ممکن است آن را از هم متلاشی کند؟ اصلا دلشان میآید بدون نقشه، آجر روی آجر بگذارند؟ (فهیمه حسنمیری/خبرآنلاین)
دکتر احمد برجعلی افزود: اگرچه با ازدواج فرزند کوچکتر، موقعیتهای بهتری برای فرزند بزرگتر فراهم میشود اما در غیر این صورت، فرزند کوچکتر هم موقعیتهای ازدواجش را از دست خواهد داد. ما نباید در فضای خانه گرهها را باز به هم گره بزنیم و گره کوری درست کنیم.
این روانشناس با بیان اینکه در ازدواج باید اقتضائی عمل کرد، اظهارکرد: هر کس اقتضائاتی دارد. ممکن است فرزند بزرگتر تمام تمرکزش را متوجه تحصیل کرده یا در حال حاضر از نظر روحی آمادگی ازدواج نداشته باشد یا حتی موقعیتی که درشان او باشد، برایش پیش نیامده باشد. فرزندان و خانوادهها باید بدانند که هر تأخیری منفی نیست، بلکه مهم این است که افراد درست ازدواج کنند نه اینکه الزاما زود ازدواج کنند.
وی اضافه کرد: موفقیت و خوشبختی فرزند کوچکتر روی سایر اعضای خانواده همچنین دیدی که افراد نسبت به آنها دارند تأثیر مثبت میگذارد، در حالی که مجرد باقی ماندن همه بچهها، تأثیر تخریبی بیشتری روی وجهه خانواده دارد.
وی درباره راهکارهای مواجه شدن فرزندکوچکتر با مخالفت با ازدواجش پیش از فرزند بزرگتر گفت: درصورتی که فرزند بزرگتر با این موضوع مخالفت کند، فرزند کوچکتر نباید عجله کند، بلکه باید صبر کند تا موافقت تمام اعضای خانواده جلب شود و جوّ خانواده مساعد شود.
برجعلی در پایان اظهار کرد: این فرآیند نه با جنگ و کشمکش، بلکه باید با ملاطفت و مهربانی صورت گیرد. همچنین باید برای متقاعد کردن والدین و فرزند بزرگتر از مشاور کمک گرفت. زیرا در خانواده جوّ احساسی وجود دارد و ممکن است افراد نتوانند منطقی تصمیم بگیرند اما مشاور با دید منطقی به نمای بیرونی خانواده مینگرد و راهکارهای بهتری ارائه میکند. (ایسنا به نقل از سپیده دانایی)
دکتر حبیبالله مسعودی فرید با اشاره به اینکه در حال حاضر ۲۳ هزار کودک بیسرپرست و بدسرپرست تحت حمایت سازمان بهزیستی قرار دارند افزود: ۱۰ هزار کودک بیسرپرست و بدسرپرست نیز در ۶۰۰ مرکز «شبه خانواده» بهزیستی حضور دارند که بیش از ۹۰ درصد این مراکز غیردولتی بوده و در حدود ۱۰ درصد مراکز دولتی نیز به دلیل حساسیت دوره شیرخوارگی، شیرخوارها نگهداری میشوند.
فرید همچنین اظهار کرد: ۸۰ درصد کودکان تحت سرپرستی بهزیستی بد سرپرست هستند که با حکم قوه قضاییه تحت قیمومیت سازمان بهزیستی قرار میگیرند بنابراین فقط ۲۰ درصد کودکان تحت سرپرستی، بیسرپرست هستند.
وی همچنین عنوان کرد: چندین سال است ورودیها و خروجیهای سازمان بهزیستی در این حوزه تقریبا یکسان است به طوریکه سالیانه حدود ۱۰۰۰ نفر به فرزند خواندگی پذیرفته میشوند که تعداد ورودیها نیز مشابه همین رقم است.
مراکز شبه خانواده رتبه بندی میشوند
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور از رتبه بندی مراکز شبه خانواده در سال جاری خبر داد و گفت: امسال قصد داریم با هدف ارتقای کیفیت این مراکز آنها را رتبه بندی کنیم.
وی ادامه داد: در سال گذشته دورهای آموزشی ویژه مربیان این مراکز برگزار شد و در سال جاری نیز این امر توسعه مییابد تا تمامی این مربیان در سراسر کشور مورد بازآموزی قرارگیرند.
سطح رفاه کودکان در مراکز شبه خانواده
فرید با بیان اینکه مراکز نگهداری سازمان بهزیستی نسبت به گذشته افزایش کیفیت شایانی داشتهاند عنوان کرد: در گذشته مراکز شبه خانواده به صورت اردوگاهی بودند و ۴۰ تا ۶۰ کودک یا نوجوان در یک مرکز حضور داشتند اما در حال حاضر شاهد آن هستیم که تنها ۱۰ تا ۱۵ کودک در یک مرکز اقامت دارند.
وی همچنین مدعی شد: عنوان شبه خانواده برای این مراکز شایسته نیست، زیرا در واقع این مراکز خانههای کودک و نوجوان هستند.
فرید افزود: در بسیاری از این مراکز سطح رسیدگی از متوسط جامعه بالاتر بوده و حتی این نگرانی را برای ما به وجود آورده است که افراد در این مراکز آنقدر در رفاه نباشند که در آینده و در جریان زندگی مستقل خود توان رویارویی با مشکلات را نداشته باشند.
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور از از ارائهٔ آموزشهای متعدد در این مراکز خبر داد و افزود: در حال حاضر آموزش ICDL به همراه یک مهارت دیگر به منظور توانمندسازی و آمادگی کودکان و نوجوانان حاضر در این مراکز برای سهولت اشتغال آنان در اینده، از دیگراقدامات بهزیستی در این مراکز است.
روند ترخیص کودکان از مراکز شبه خانواده طولانی میشود
فرید ضمن بیان اینکه در گذشته ترخیص کودکان از مراکز شبه خانواده در ۱۸ سالگی انجام میشد، عنوان کرد: در حال حاضر در تلاش هستیم تا در این موضوع تجدید نظر کنیم.
وی در ادامه با تاکید بر اینکه ترخیص به معنای رهاسازی نیست و باید همچنان ارتباط این افراد پس از ترخیص با بهزیستی حفظ شود تصریح کرد: هیچگاه در خانواده به کودکان خود در سن ۱۸ سالگی نمیگوییم از خانواده جدا شو و زندگی مستقل را آغاز کن؛ به همین دلیل نمیتوان از این کودکان نیز انتظار داشت در ۱۸ سالگی زندگی مستقل خود را آغاز کنند.
فرید در ادامه با بیان اینکه در حال حاضر مراکز قبل از سه سالگی (شیرخوارگاها)، سه تا شش سال، شش تا ۱۲ سال، ۱۲ تا ۱۸ سال به طور جداگانه در بهزیستی وجود دارند افزود: در حال حاضر در تلاش هستیم تا فرآیند ترخیص را تغییر و سن آن را افزایش دهیم تا این نوجوانان بتوانند حتی تا بیست و چند سالگی نیز در این مراکز اقامت داشته باشند.
وی تصریح کرد: در حال حاضر مراکزی به صورت نیمه مستقل برای افراد بالای ۱۸ سال به صورت گروههای چهار تا پنج نفره و با نظارت بهزیستی وجود دارد اما در تلاش هستیم این مراکز را توسعه دهیم.
تلاش برای حذف قانون ازدواج سرپرست و فرزندخوانده
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور از تلاش برای حذف قانون ازدواج سرپرست و فرزند خوانده که به موجب آن در ماده ۲۶ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بد سرپرست، آمده «ازدواج چه در زمان حضانت و چه بعد از آن بین سرپرست و فرزند خوانده ممنوع است؛ مگر اینکه دادگاه صالح پس از اخذ نظر مشورتی سازمان این امر را به مصلحت فرزند خوانده تشخیص دهد» خبر داد و افزود: در تلاشیم با اصلاحیهای این بند را از قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست حذف کنیم.
وی ادامه داد: با تجربیاتی که در سازمان بهزیستی داریم این موضوع بسیار نادر است و زمانی که موضوعی به این حد نادر باشد آمدن آن در قانون ضرورتی ندارد. مطرح شدن این موضوع در قانون نگرانیهایی را در جامعه ایجاد کرده است که نمیتوان آنها را انکار کرد به همین جهت در حال تلاش برای اصلاح آن هستیم.
معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در پایان اظهار کرد: این موضوع از نظر شرعی و حقوقی امکان پذیر و بلامانع است اما از نظر عرف و اجتماع بسیار نادر و در برخی مواقع امکان ناپذیر است. (ایسنا)
164