قضاوت دیگران بر شما چه تاثیری دارد؟ اصلا آیا دیگران دائماً در حال قضاوت کردن درباره شما هستند؟
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ روانشناسان معتقدند فقط چند ثانیه طول میکشد تا در اولین برخورد، طرف مقابلمان را قضاوت کنیم. آیا تا به حال فکر کردهاید این قضاوت سریع بر چه اساسی شکل میگیرد؟ در ادامه، با یک روانشناس اجتماعی همراه میشویم که پانزده سال است روی همین موضوع کار میکند و به نتایج جالبی دست یافته است.
اِمی کادی (Amy Cuddy) در کتاب جدیدش با عنوان حضور مینویسد وقتی کسی را برای بارِ اول میبینیم، قبل از هر چیزی از خودمان میپرسیم: «میتونم به این آدم اعتماد کنم؟ واقعا آدم کاربلدیه؟» جواب ما به این دو سوال تا حد زیادی بستگی دارد به اولین برداشتی که از طرز رفتار طرف مقابل در ذهنمان شکل میگیرد.
کادی میگوید بیشتر مردم، به ویژه در محیطهای کاری، فکر میکنند کاربلد بودن از قابل اعتماد بودن مهمتر است. این قبیل آدمها همهی سعیشان را میکنند تا باهوش و کاردان به نظر برسند. آنها امیدوارند با این رفتار به طرف مقابلشان بفهمانند که میتوانند سررشتهی امور را به دست بگیرند، غافل از اینکه قابل اعتماد بودن نخستین مولفهای است که دیگران بر اساس آن قضاوتمان میکنند. به زبان ساده، دیگران قبل از اینکه از روی کاربلد بودن قضاوتمان کنند، میخواهند بدانند شایستگی اعتمادشان را داریم یا نه.
برای اینکه به اهمیت نکتهی گفته شده پی ببرید، شاید بد نباشد به دوران غارنشینی برگردیم. در آن زمان، ارزیابی و قضاوت یک شخص میتوانست به دلیل سبک زندگی بر اساس مهارتهایی نظیر روشن کردن آتش باشد، اما مهمتر از توانایی آتشافروزی این بود که آن شخص به همقبیلهایهایش خیانت نکند و نقشهی کشتنشان را نکِشد.
به عبارت دیگر، ما ابتدا بر اساس قابل اعتماد بودنمان قضاوت میشویم و بعد بر اساس توانایی انجام کار. پس یادتان باشد قابلیتهای کاری خود را بیش از حد پررنگ نکنید، چرا که ممکن است نتیجهی معکوس ببینید. خلاصه اینکه حواستان باشد طوری رفتار نکنید که مهارتهایتان زیرکانه و تهدیدآمیز به نظر برسند.
دانش آموختگان دورههای کسبوکار تا مدتی بعد از فارغالتحصیلی سعی میکنند خودشان را در مصاحبههای شغلی باهوشتر و کارکشتهتر از آنچه در واقعیت هستند نشان دهند. اینها خودشان را بینیاز از کمک دیگران میبینند و هدفشان فقط این است که دست نیافتنی جلوه کنند. اما همین آدمهای باد به غبغب انداخته، حتی اگر واقعا هم کاربلد باشند، چون نمیتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند، موقعیتهای شغلی بسیاری را از دست میدهند.
همهی اینها را گفتیم تا به این نتیجه برسیم که اگر نتوانید اعتماد طرف مقابلتان را جلب کنید، مطمئن باشید راه به جایی نخواهید برد. بدون تردید آدمهای قابل اعتماد و کاربلد تحسین برانگیزند، اما فراموش نکنید کاربلد بودن فقط در صورتی مزیت حساب میشود که اعتماد طرف مقابلتان را از پیش جلب کرده باشید.
خبرگزاری آریا -
قضاوتهایتان را به تاخیر بیندازید
افراد، ظاهربین و سریع القضاوه هستند؛ یعنی به محض مشاهده ظاهر کسی یا چیزی، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت می کنند.
"قضاوتهایتان را به تاخیر بیندازید." شما تا چه حد بر افکارتان آگاهی دارید و چه قدر برای به زبان آوردن افکار و تصورات ذهنیتان، صبر و تحمل پیشه میکنید؟
متاسفانه گاهی اوقات نسبت به دیگران قضاوتهای نادرستی داریم، چیزهایی را در ذهنمان میپرورانیم و آنها را بسط میدهیم و سپس این برداشتهای نادرست را به دیگران نیز منتقل میکنیم و در نهایت این کلاف سردرگم دست به دست میگردد و همگی را در دام خود گرفتار میکند. متاسفانه چه بسیار خانوادههایی که به خاطر قضاوت نادرست نفر سومی از هم پاشیده شدهاند.
این حالت سطحی نگری نه تنها در شان انسان مومن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل نیز نمی باشد. قضاوت انسان عاقل باید مبتنی بر تحقیق و دوراندیشی باشد؛ صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یک رفتار خوب یا بد نباید مبنای قضاوت انسان قرار گیرد. اما متاسفانه بسیاری از مردم این گونه هستند؛ یعنی منشا قضاوت آنها را همین ادراکات سطحی و ابتدایی تشکیل می دهد.
از این رو، در بسیاری از موارد با قضاوت های نادرست، در دامهای شیطان می افتند. حضرت عیسی علیه السلام ضمن دادن هشدار نسبت به این آفت، می فرماید: خوشا به حال آن کسی که بینش یا بینایی اش در دلش باشد نه در چشمش: «طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه.» صرف دیدن با چشم، بینش نیست، یک رویت سطحی است که حیوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب» در این تعبیر، عقل می باشد که جامع ادراکات درونی و عمیق است. بنابراین، ما باید سعی کنیم از قضاوت های منفعلانه و سطحی در مورد اشیا و اشخاص که منشا آن، تنها ادراکات حسی ظاهری است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روی تحقیق و دقت قضاوت کند و عقل خود را به کار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمی خورد. در دنیا چیزهایی وجود دارد که ممکن است انسان با مشاهده آنها به قضاوت های عجولانه ای دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بیندیشد، متوجه می شود که بسیاری از چیزها که ظاهری فریبنده دارند، باطن خوبی ندارند.
چه بسا به دنبال یک نگاه، سال ها گرفتاری و بدبختی باشد. همچنین با دیدن ظاهر اشخاص نمی توان در مورد شخصیت حقیقی آنها قضاوت کرد. ممکن است کسانی ظاهری موجه داشته باشند، اما در باطن افرادی دو رو و منافق باشند و به عکس، کسانی ظاهر خوبی نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد.
ما نباید به دیدنی های ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم
بنابراین، ما نباید به دیدنی های ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلکه باید به دنبال ادراکات حسی، عقل خود را نیز به کار بگیریم. بسیاری از مردم به جای اینکه به دنبال رفع عیوب خود باشند، مدام در پی جست وجوی عیوب دیگران هستند. این گونه افراد رفتار دیگران را زیر ذره بین قرار می دهند تا به محض مشاهده کوچک ترین لغزش و یا اشتباهی، شروع به عیب جویی نمایند. این حالت از خودخواهی انسان سرچشمه می گیرد؛ یعنی چون انسان حب ذات دارد، نمی خواهد باور کند که آلوده است و دارای عیوب بسیاری است. با آنکه همه انسانها بر نقصها و ضعف های خود آگاهند، اما برخی از آنان به دلیل داشتن حس خودپرستی و خودخواهی، چنین وانمود می کنند که هیچ گونه عیب و ایرادی ندارند.
این افراد برای سرپوش گذاشتن بر عیوب خود، خودشان را با افرادی که دارای عیوب بدتری هستند مقایسه می کنند تا از این طریق هم خود را بهتر از دیگران جلوه دهند و هم دلشان را به این خوش کنند که آن قدرها هم آدم بدی نیستند! ما اگر می خواهیم این انگیزه شیطانی را از خود دور کنیم، باید به جای عیب جویی از دیگران، درصدد یافتن عیوب خود و رفع آنها باشیم.
فردی که منفیگرا است، در برخورد با هر شخصی فورا نکات منفیای را که در ذهنش پرورانده، برایش تداعی میشود و ناخودآگاه امواج منفی را به سمت خود جلب میکند و چون توقعی غیر از برخورد منفی از سوی دیگران ندارد دقیقا همانها را به سمت خود جلب کرده و جز آن نصیبش نخواهد شد در نتیجه هر روز وسعت دایره منفینگری او افزایش مییابد و گستره حلقه مهر و آرامش در زندگیاش تنگتر و تنگتر میشود. احساس میکند که از زندگی راضی نیست، جسم و روحی خسته دارد و حریصانه به دنبال جلب توجه است و به هر حربهای متوسل میشود اما میبیند که هر لحظه محوتر و محوتر میگردد.
وظیفه من و شما این است که در هر جمعی که متوجه شدیم برخی افراد در آنجا مشغول بدگویی، قضاوت و تولید امواج منفی هستند این چرخه را بشکنیم و قانون کارما و قانون جذب را به سادگی به آنها یادآور شویم.
بیایید از همین امروز شروع کنید و با خودتان قرار بگذارید که برای یک ساعت بعد، از ذهنتان مراقبت کنید. سعی کنید افکار منفی را از ذهنتان دور کنید و اگر قضاوتی به ذهنتان آمد آن را بر زبان نیاورید و داوریها را به تاخیر بیندازید. سعی کنید امروز بر مبنای برداشتهای دیروزتان افراد را به محاکمه نکشید.
برای یک روز تمرین کنید و خود را نگهبان آبروی دیگران بدانید و لذت داشتن ذهنی آرام و پاک را تجربه کنید. فقط برای یک روز تمرین کنید مطمئن باشید آنقدر احساس آرامش میکنید که دوست دارید همه روزیهایتان این چنین باشد.
باور کنید حتی اگر زیباترین چهرهها را هم داشته باشید اما ذهنی زیبا و اثرگذار نداشته باشید، ماندگار و اثرگذار نخواهید بود. ایمان داشته باشید که هیچ چیز به اندازه یک ذهن زیبا و آرام شما را محبوب نخواهد کرد. بیایید کاری کنید که دیگران شیفته ذهن و منش شما شوند وگرنه زیباترین چهرهها هم در پس پرده تکرار، دچار روزمرگی خواهند شد.
بیایید تمرین کنید که به جای آرایش ظاهر، هر روز ساعتی را به آرایش ذهنتان اختصاص دهید:
امروز ریشه قضاوت را در ذهنم جراحی میکنم.
امروز بدگویی را پاکسازی میکنم.
امروز برداشتها و نگاهم را زیبا میکنم و افکار زاید را از ذهنم میزدایم.
گردآوری: بخش روانشناسی بیتوته
منابع:
مجله موفقیت
آرمان دیلی
عمر از او پرسید: مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت مى کنى؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده. اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم ، مرا طرد کرده و مى گوید: تو فرزند من نیستى! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم. عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت اظهارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.
عمر به زن گفت: شما در جواب چه مى گویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم. او با چنین ادعایی مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تا به حال شوهر نکرده ام و هنوز باکره ام. در چنین حالتى چگونه ممکن است او فرزند من باشد؟
عمر پرسید: آیا شاهد دارى؟ زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند. آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد. ماموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند.
پسر فریاد زد: یا على! به دادم برس. زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد.
حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت: من دستور زندان داده بودم. براى چه او را آوردید؟
گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند و او را آوردند.
آن گاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت: آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت: سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام که فرمود: على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى؟
گفت: بلى ! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهى دادند.
على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم . همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است. سپس به زن فرمود: آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى؟
زن پاسخ داد: بلى! این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند.
آن گاه حضرت به برادران زن فرمود: آیا در باره خود به من اجازه و اختیار مى دهید؟
گفتند: بلى! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند. این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم.
سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن. قنبر چهارصد درهم آورد.
حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت. فرمود: این پولها را بگیر و در دامن زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما برنگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى.
پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت: برخیز! برویم.
در این هنگام زن فریاد زد: النار! النار! اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار بدهى؟! به خدا قسم! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام. وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند: فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است. مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت: اگر على نبود من هلاک شده بودم.
نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.
خبرگزاری آریا -
زود قضاوت کردن در خصوص مواردی که اطلاعات ناچیزی در مورد آن دارید، کار شایسته ای نیست.زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد. ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: حالا ببینم این مرد بی ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیت هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد.
منبع:خبرگزاری ایسنا
بخش قرآن تبیان
تبیان به نقل از به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)، داوران یازدهمین دوره جشنواه قرآنی مدهامتان که طی روزهای 24 تا 26 آذرماه در استان قم برگزار می شود، اعلام شد.
بر همین اساس در این دوره از مسابقات مجموعاً 19 داور در دو بخش بانوان و آقایان به امر قضاوت این مسابقات مشغول خواهند بود.
بر همین اساس در رشته های قرائت تحقیق و ترتیل آقایان، حسین اخوان اقدم، محمدرضا ستوده نیا، محمد عباسی و محمود لطفی نیا به امر قضاوت این مسابقات می پردازند.
همچنین در رشته حفظ آقایان نیز عباس امام جمعه، امیر آقایی، شهریار پرهیزگار، کریم دولتی، مهدی دغاغله و حسن ربیعیان داوری مسابقات را برعهده دارند. داوران رشته اذان نیز احمد ابوالقاسمی، محمدرضا پورزرگری، محمدحسین سعیدیان و حسینعلی شریف خواهند بود.
در بخش تفسیر نیز حجج اسلام صفری، علی اصغر قرائتی و هاشمی و در بخش بانوان نیز راضیه جمالی، خان بابا، صالحی، صریح نژاد و کریم زاده این مسابقات را داوری خواهند کرد.
یادآور می شود، یازدهمین دوره جشنواره قرآنی مدهامتان طی روزهای 24 تا 26 آذرماه در مجتمع یاوران مهدی شهر مقدس قم برگزار می شود. در این مسابقات بالغ بر 300 شرکت کننده در دو بخش بانوان و آقایان حضور دارند.
تالیف تفسیر «تنعیم» در 14 جلد
برگزیدگان جشنواره ملی قرآن دانشجویان معرفی شدند
سمینار علمی قرائات قرآنی در مصر
ویژه برنامه های امروز رادیو قرآن
قضاوت دیگران بر شما چه تاثیری دارد؟ اصلا آیا دیگران دائماً در حال قضاوت کردن درباره شما هستند؟
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ روانشناسان معتقدند فقط چند ثانیه طول میکشد تا در اولین برخورد، طرف مقابلمان را قضاوت کنیم. آیا تا به حال فکر کردهاید این قضاوت سریع بر چه اساسی شکل میگیرد؟ در ادامه، با یک روانشناس اجتماعی همراه میشویم که پانزده سال است روی همین موضوع کار میکند و به نتایج جالبی دست یافته است.
اِمی کادی (Amy Cuddy) در کتاب جدیدش با عنوان حضور مینویسد وقتی کسی را برای بارِ اول میبینیم، قبل از هر چیزی از خودمان میپرسیم: «میتونم به این آدم اعتماد کنم؟ واقعا آدم کاربلدیه؟» جواب ما به این دو سوال تا حد زیادی بستگی دارد به اولین برداشتی که از طرز رفتار طرف مقابل در ذهنمان شکل میگیرد.
کادی میگوید بیشتر مردم، به ویژه در محیطهای کاری، فکر میکنند کاربلد بودن از قابل اعتماد بودن مهمتر است. این قبیل آدمها همهی سعیشان را میکنند تا باهوش و کاردان به نظر برسند. آنها امیدوارند با این رفتار به طرف مقابلشان بفهمانند که میتوانند سررشتهی امور را به دست بگیرند، غافل از اینکه قابل اعتماد بودن نخستین مولفهای است که دیگران بر اساس آن قضاوتمان میکنند. به زبان ساده، دیگران قبل از اینکه از روی کاربلد بودن قضاوتمان کنند، میخواهند بدانند شایستگی اعتمادشان را داریم یا نه.
برای اینکه به اهمیت نکتهی گفته شده پی ببرید، شاید بد نباشد به دوران غارنشینی برگردیم. در آن زمان، ارزیابی و قضاوت یک شخص میتوانست به دلیل سبک زندگی بر اساس مهارتهایی نظیر روشن کردن آتش باشد، اما مهمتر از توانایی آتشافروزی این بود که آن شخص به همقبیلهایهایش خیانت نکند و نقشهی کشتنشان را نکِشد.
به عبارت دیگر، ما ابتدا بر اساس قابل اعتماد بودنمان قضاوت میشویم و بعد بر اساس توانایی انجام کار. پس یادتان باشد قابلیتهای کاری خود را بیش از حد پررنگ نکنید، چرا که ممکن است نتیجهی معکوس ببینید. خلاصه اینکه حواستان باشد طوری رفتار نکنید که مهارتهایتان زیرکانه و تهدیدآمیز به نظر برسند.
دانش آموختگان دورههای کسبوکار تا مدتی بعد از فارغالتحصیلی سعی میکنند خودشان را در مصاحبههای شغلی باهوشتر و کارکشتهتر از آنچه در واقعیت هستند نشان دهند. اینها خودشان را بینیاز از کمک دیگران میبینند و هدفشان فقط این است که دست نیافتنی جلوه کنند. اما همین آدمهای باد به غبغب انداخته، حتی اگر واقعا هم کاربلد باشند، چون نمیتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند، موقعیتهای شغلی بسیاری را از دست میدهند.
همهی اینها را گفتیم تا به این نتیجه برسیم که اگر نتوانید اعتماد طرف مقابلتان را جلب کنید، مطمئن باشید راه به جایی نخواهید برد. بدون تردید آدمهای قابل اعتماد و کاربلد تحسین برانگیزند، اما فراموش نکنید کاربلد بودن فقط در صورتی مزیت حساب میشود که اعتماد طرف مقابلتان را از پیش جلب کرده باشید.