جامجمسرا: وقتی بادبادک بازی میکنی پایت روی زمین است و سرت به سوی آسمان؛ به اوج گرفتن و صعود فکر میکنی و این که چطور خودت و اسباببازیات را در جهت باد موافق قرار بدهی، اما هنگام بازی کردن با یک وسیله رایانهای باید مدام به یک نقطه خیره بشوی و با عصبانیت دکمهای را تندتند فشار بدهی. به این امید که شلیک اسلحهات تعداد بیشتری از سربازان دشمن را هلاک کند.
آنها نمیدانند چطور کاغذهای بیجان پس از ساعتها تلاش و دردسر بال درمیآورند و پرواز میکنند. نمیدانند پشت این بازی به ظاهر آرام چقدر هیجان خوابیده است. کافی است یک لحظه ناخودآگاه نخ را رها کنی و بادبادک با سرعتی نزدیک به سرعت هواپیما از جلوی چشمانت دور شود. آن وقت باید لاشه بادبادکت را از لای کابلهای برق و شاخههای درختان چند کیلومتر آن طرفتر بیرون بکشی. تو باید به عنوان هدایتکننده بادبادک هر چند دقیقه یکبار نخ را کمی به پایین بکشی و رها کنی. این طور بادبادکت در آسمان ابراز وجود میکند و بیشتر اوج میگیرد. نسل جدیدیها طعم این جور بازیها را نچشیدهاند.
آنها ترجیح میدهند تبلت به دست بگیرند و عکسهای دوستان مجازیشان را لایک بزنند. آنها همچنان عطش کشتن غول بازیهای رایانهای را دارند و کنجکاوند بدانند در مرحله بعدی هر بازی چه خبر است. گاهی سالها در حسرت رکورد زدن و امتیاز گرفتن میمانند و یکباره چشم باز میکنند و میبینند کودکیشان را پای این دستگاه خشن گذاشتهاند. آنها تقصیری ندارند؛ ذائقهها عوض شده است. (ضمیمه چمدان)
به گزارش جام جم آنلاین ، به گفته متخصصان علت قولنج کردن مفاصل، ایجاد حبابهای گاز دی اکسید کربن(Co2) است که با افزایش حجم داخل مفصل نوعی احساس تنگی در فواصل مفصلی ایجاد میکند و افراد با خم کردن مفصلشان حباب به وجود آمده را میترکانند و به اصطلاح قولنجشان شکسته میشود. در این حالت حجم مفصل به حالت عادی و طبیعی خود برمیگردد، اما این برگشتپذیری همیشگی نیست و به همین دلیل شکستن قولنج با آن صدای خوشایند به یک عادت تبدیل خواهد شد. بد نیست بدانید بر اساس آمار بیش از 68 درصد افراد عادت به شکستن قولنج انگشتان دستشان دارند، 50 درصد علاوه بر انگشتان دست قولنج کمر، گردن و شانههایشان را هم میشکنند اما درصد کمی هم وجود دارند که با شکستن قولنج گوش، انگشتان پا، مچ و... احساس خوبی پیدا میکنند.
این قولنج آن قولنج نیست!
دکتر فریبرز حمزهزاده، متخصص ارتوپدی در گفتوگو با جامجم میگوید: اگر این روزها از قولنج حرف میزنیم منظورمان همان قولنج عضلانی است، اما قدیمیها به درد و کشیدگی در هر قسمت از بدن قولنج میگفتند. شاید شما هم وقتی دچار معده درد شدهاید مادربزرگتان این موضوع را به قولنج معده یا روده نسبت داده و برایتان داروهای بادشکن مثل عرق نعناع تجویز کرده است. حتی بیماری خطرناکی به اسم قولنج نوزادان که به دلیل پاسخ نادرست مغز نوزاد به فرآیندهای گوارشی ایجاد میشود، انقباض شدید عضلات شکم همراه با درد شدید و یکی از دلایل مهم گریههای طولانی مدت نوزادان است. همچنین قولنج روده که در دنیای امروز سندرم روده تحریکپذیر نام گرفته، نوعی اختلال در عملکرد روده است که با علائمی مثل درد مزمن در ناحیه شکم، احساس ناراحتی، نفخ، اسهال یا یبوست و... بروز میکند و درمان آن نیاز به مداخلات پزشکی و مصرف دارو دارد.
آیا شکستن قولنج خطر دارد؟
بسیاری از متخصصان براین باورند قولنج شکستن یا همان خم کردن مفاصل تنها برای افرادی خطرناک است که دچار مشکلات مفصلی و دردهای مزمن استخوانی ـ عضلانی هستند. دکتر حمزهزاده در این باره میگوید: براساس بسیاری از بررسی ها، خم کردن مفاصل انگشتان، گردن، کمر و... و شکستن قولنجشان تقریبا هیچ ضرری برای افراد سالم ندارد و آسیبی به مفاصل، مهرههای گردن، کمر و استخوانها وارد نمیکند. حتی هیچ پژوهش علمی موثقی در رابطه با شکستن قولنج و ابتلا به آرتروز وجود ندارد. البته کم نیستند متخصصان سرشناسی که بیخطر بودن شکستن قولنج را در طولانی مدت رد میکنند و بر این باورند شکستن قولنج برای بعضیها با آسیبهایی همراه است چون فرد برای رسیدن به صدای خوشایند ناشی از آن گاهی فشار زیادی به مفاصل وارد میکنند و به آنها صدمه میزند. با این حساب اگر شما هم جزو افرادی هستید که عادت به شکستن قولنج دارید و گاهی اوقات این فشار به حدی است که دچار درد میشوید، باید این عادت را برای همیشه کنار بگذارید. حتی اگر مدام از اطرافیانتان می خواهید قولنج کمرتان را با دست یا حتی پا بشکنند، باید خیلی زود این عادت را ترک کنید، چون این کار میتواند به بروز آسیبهای ستون فقرات، دردهای مفصلی در ناحیه کمر، گردن، سردرد، تاری دید و... منجر شود.
شکستن قولنج و پارکینسون؟!
حتما شما هم شنیدهاید که میگویند شکستن قولنج باعث بروز بیماری پارکینسون در دوران میانسالی و سالمندی میشود. این موضوع چقدر واقعیت دارد؟ دکتر حمزهزاده با بیان این که شاید بهتر باشد با آگاهی از پارکینسون و توضیحاتی درباره این بیماری به جواب برسیم، اضافه میکند: پارکینسون یک بیماری دستگاه عصبی مرکزی در بزرگسالان است که با افزایش سن احتمال ابتلا به آن افزایش مییابد و ازجمله علائم آن، سفتی عضلانی پیشرونده تدریجی، لرزش و از بین رفتن مهارتهای حرکتی است. در واقع این مشکل هنگامی ایجاد میشود که نواحی خاصی از مغز تواناییشان را که تولید هورمون دوپامین است از دست میدهند. پس با توجه به این موضوع که پارکینسون یک اختلال مغزی است و در شاخه بیماریهای مغز و اعصاب قرار میگیرد، نمیتواند رابطهای با شکستن قولنج داشته باشد و اگر هم عدهای میگویند شکستن قولنج زمینه لرزش دست را در دوران سالمندی فراهم میکند، این لرزش هیچ ربطی به پارکینسون ندارد.
شکستن قولنج اعتیادآور است
احتمالا اولین بار که صدای شکستن قولنجتان را شنیدهاید به یاد ندارید، اما از همان زمان به بعد یا جزو آنها بودهاید که به این کار اعتیاد پیدا کردهاید و روزی چند بار قولنج انگشتان و کمر و گردنتان را میشکنید یا مثل 2درصد افرادی که از این صدا متنفرند و به نوعی فوبیای آن را دارند، هرگز حاضر به انجام این کار چندشآور نیستید و از دیگران هم میخواهید در حضور شما قولنجشان را نشکنند. به گفته دکتر حمزهزاده، اعتیاد شکستن قولنج فقط به این معنا نیست که روزی چند بار مفاصلتان را خم کنید و با شنیدن چند صدای مختصر بیخیال آن شوید، بلکه گاهی اوقات این اعتیاد به حدی است که افراد برای لذت بردن بیشتر از صدای ترکیدن به جان مفاصل خود میافتند به طوری که تا صدای دوباره آنها به گوششان نرسد، شکستن قولنج را رها نمیکنند و گاهی تا جایی پیش میروند که با تحمل درد بسیار زیادی کوچکترین قولنجها را هم میشکنند؛ حتی قولنج گوش! در چنین شرایطی نهتنها خود مفاصل بلکه بافتهای اطراف مفصل مثل عضلات، رباطها و تاندونها هم دچار آسیب میشوند و حتی قدرت حرکتی مفصل کاهش پیدا میکند و احتمال دررفتگی مفصلی بیشتر خواهد شد. حتی بررسیها نشان میدهد خانمهایی که به شکستن قولنج دستشان اعتیاد دارند، به مرور زمان ظرافت انگشتانشان را از دست میدهند و دستها حالت زمختی پیدا میکنند.
شکستن قولنج گردن ممنوع
دکتر حمزهزاده تاکید میکند: شاید شکستن معمولی قولنج انگشتان در حالت عادی مشکلزا نباشد، اما این موضوع در مورد گردن اصلا صادق نیست و ممکن است انجام حرکات سریع برای شکستن قولنج به شریانهای گردن آسیب برساند و باعث تحریک لنفهای ناحیه سر و گردن و سایش تدریجی مهرهها شود و سلامت فرد را بشدت به خطر بیندازد. همچنین هرگز نباید از فرد دیگری برای شکستن قولنجتان خود کمک بگیرید چون احتمال آسیب به ستون فقرات، کوفتگی، ضربدیدگی و دررفتگی مفاصل کم نیست. از طرفی شکستن قولنج برای افرادی که در سنین میانسالی و سالمندی قرار دارند، خطرناکتر است چون به دلیل ضعف مفاصل، ابتلا به آرتروز یا پوکی استخوان ممکن است دچار دردهای شدید در ناحیه مورد نظر و حتی شکستگی استخوان شوند.
با قولنجمان چه کنیم؟
اگر بهواسطه ایستادنهای طولانی مدت، پشت میز نشینیهای مداوم یا نشستنهای غیراصولی دچار قولنج میشوید باید کمی سبک زندگیتان را تغییر دهید. به عنوان مثال بیش از یک ربع تا 20 دقیقه در یک حالت ثابت قرار نگیرید و هر نیمساعت یکبار وضعیتتان را تغییر دهید، چند دقیقه پیادهروی کنید و نرمشهای ساده کمر و گردن و مچ انجام دهید و با باز و بسته کردن انگشتانتان به مفاصل و استخوانها استراحت دهید تا دیگر نیازی به شکستن قولنجشان نداشته باشید.
پریسا اصولی
نبوت را ظهور از آدم آمد *** کمالش در وجود خاتم آمد
ولایت بود باقی تا سفر کرد *** چو نقطه در جهان دور دگر کرد (7)
به سخن دیگر، گرچه ولایت، حقیقتی عام اســت و شامل نبیّ و ولیّ میشود، اما اظهار اسرار و حقایق که از مقام ولایت اســت، در انبیا مخفی بوده و در عصر خاتم انبیا، به ظهور رسیده اســت. بنابراین «ولایت بود باقی تا سفر کرد» به این معنا اســت که نبوت به پایان رسید، اما ولایت محض از لباس نبوت کاملاً عاری شد و به طریق سیر و سفر، در مظاهر اولیا ظاهر گشت و همانند نقطهی سیّار، دوری دیگر کرد. (8)
بنابراین عصر محمدی، عصر ظهور ولایت اســت و برخلاف امتهای پیشین که در کسوت نبوت و رسالت مطرح بود، در عصر خاتم انبیا، ولایت در چهرهی امامت ظاهر گردید.
امام خمینی درباره وجود امیرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید:
"این روز... که علی بن ابیطالب - سلام الله علیه -... متولد شد... قرآن کریم و سنت رسول اکرم... مفسر پیدا کرد و پشتوانهی وحی و پشتوانهی اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد، که اتمام بعثت به وجود این مولود بزرگ شد و باید بگوییم فتح باب وحی و تفسیر وحی و ادامهی وحی به وجود مقدس این سرور، [محقق] شد... این روز هم روز بعثت اســت و هم روز ولایت اســت و هم روز نبوت اســت و هم روز امامت. (9)"
امام خمینی در جایی دیگر بدین مضمون میفرمایند:
درود بر کلید هستی و رابط بین شاهد و مشهود، حضرت محمد و آل او که برگزیدگان الهیاند و ولایت در آنها ظاهر و نبوت و رسالت در آنان پوشیده و مستور اســت. (10)
در تبیین کلام امام باید گفت، مراد از استتار نبوت و رسالت در کسوت ولایت آن اســت که بعد از پایان پذیرفتن رسالت و نبوت در وجود خاتم انبیا، حقایقی بدون سمت نبوت و رسالت، نصیب مقام ولایت میشود. این مسأله در واقع طرح همان نکتهای اســت که در کلام امیرمؤمنان (علیهالسلام) در نهجالبلاغه آمده آن جا که فرمود:
«اری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النبوة»؛ (11) من نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی پیامبری به مشامم میرسید.
در فرازی دیگر از کلام آن حضرت آمده اســت که رسول خدا به من فرمود:
«إنّک تسمع ما أسمع، و تری ما أری، إلا أنّک لست بنبی»؛ (12) تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه را من میبینم، جز آن که شما نبی و پیامبر نیستید.
بنابراین اوصیای انبیای پیشین تحت عنوان نبی یا وزیر حافظ و مبلغ ادیان پیامبران بزرگ و انبیای اولوالعزم بودهاند؛ اما در عصر ختمی مرتبت اوصیای او به عنوان اولیای الهی و مشخصاً به نام «ولیّ الله» حافظ و مبلغ دین و امام امت اسلامی، بلکه امام عالم و آدم میباشند.
با توجه به این که ولایت از جانب خداوند به آنها داده شده، برخی از عارفان معتقدند که اطلاق اسم «ولیّ» بر غیر از علی و اولاد او جایز نیست. (13)
نتیجه آن که اگرچه ولایت به صورتی مستور و تحت عنوان نبوت و رسالت در انبیای پیشین وجود داشته و اساساً تا کسی به مقام ولایت نرسد به نبوت نایل نمیشود، اما گویا دلیلی وجود ندارد که ثابت کند قبل از اوصیای خاتم انبیا، کسی به عنوان «ولی الله» شناخته شده باشد و در آموزههای وحیانی، از اوصیای پیامبران پیشین به عنوان «نبی» یاد شده اســت.
پینوشتها:
1. شوری (42): 28.
2. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 26.
3. مثل جریان هارون که در قرآن آمده: (وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً)؛ به یقین ما به موسی کتاب عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار گردانیدیم؛ فرقان (25): 35.
4. مثل امامت حضرت ابراهیم که در قرآن چنین آمده اســت: (قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً)؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم؛ بقره (2): 124.
5. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 38.
6. الانسان الکامل (نسفی)، ص 319-320.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 741.
8. همان، ص 314-315.
9. صحیفه امام، ج 14، ص 350.
10. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 3-4.
11. نهجالبلاغه، خطبه 192.
12. همان.
13. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 431.
نبوت را ظهور از آدم آمد *** کمالش در وجود خاتم آمد
ولایت بود باقی تا سفر کرد *** چو نقطه در جهان دور دگر کرد (7)
به سخن دیگر، گرچه ولایت، حقیقتی عام اســت و شامل نبیّ و ولیّ میشود، اما اظهار اسرار و حقایق که از مقام ولایت اســت، در انبیا مخفی بوده و در عصر خاتم انبیا، به ظهور رسیده اســت. بنابراین «ولایت بود باقی تا سفر کرد» به این معنا اســت که نبوت به پایان رسید، اما ولایت محض از لباس نبوت کاملاً عاری شد و به طریق سیر و سفر، در مظاهر اولیا ظاهر گشت و همانند نقطهی سیّار، دوری دیگر کرد. (8)
بنابراین عصر محمدی، عصر ظهور ولایت اســت و برخلاف امتهای پیشین که در کسوت نبوت و رسالت مطرح بود، در عصر خاتم انبیا، ولایت در چهرهی امامت ظاهر گردید.
امام خمینی درباره وجود امیرمؤمنان (علیهالسلام) میفرماید:
"این روز... که علی بن ابیطالب - سلام الله علیه -... متولد شد... قرآن کریم و سنت رسول اکرم... مفسر پیدا کرد و پشتوانهی وحی و پشتوانهی اسلام به وجود این مبارک مولود قوی شد، که اتمام بعثت به وجود این مولود بزرگ شد و باید بگوییم فتح باب وحی و تفسیر وحی و ادامهی وحی به وجود مقدس این سرور، [محقق] شد... این روز هم روز بعثت اســت و هم روز ولایت اســت و هم روز نبوت اســت و هم روز امامت. (9)"
امام خمینی در جایی دیگر بدین مضمون میفرمایند:
درود بر کلید هستی و رابط بین شاهد و مشهود، حضرت محمد و آل او که برگزیدگان الهیاند و ولایت در آنها ظاهر و نبوت و رسالت در آنان پوشیده و مستور اســت. (10)
در تبیین کلام امام باید گفت، مراد از استتار نبوت و رسالت در کسوت ولایت آن اســت که بعد از پایان پذیرفتن رسالت و نبوت در وجود خاتم انبیا، حقایقی بدون سمت نبوت و رسالت، نصیب مقام ولایت میشود. این مسأله در واقع طرح همان نکتهای اســت که در کلام امیرمؤمنان (علیهالسلام) در نهجالبلاغه آمده آن جا که فرمود:
«اری نور الوحی و الرسالة و أشمّ ریح النبوة»؛ (11) من نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی پیامبری به مشامم میرسید.
در فرازی دیگر از کلام آن حضرت آمده اســت که رسول خدا به من فرمود:
«إنّک تسمع ما أسمع، و تری ما أری، إلا أنّک لست بنبی»؛ (12) تو میشنوی آنچه را من میشنوم، و میبینی آنچه را من میبینم، جز آن که شما نبی و پیامبر نیستید.
بنابراین اوصیای انبیای پیشین تحت عنوان نبی یا وزیر حافظ و مبلغ ادیان پیامبران بزرگ و انبیای اولوالعزم بودهاند؛ اما در عصر ختمی مرتبت اوصیای او به عنوان اولیای الهی و مشخصاً به نام «ولیّ الله» حافظ و مبلغ دین و امام امت اسلامی، بلکه امام عالم و آدم میباشند.
با توجه به این که ولایت از جانب خداوند به آنها داده شده، برخی از عارفان معتقدند که اطلاق اسم «ولیّ» بر غیر از علی و اولاد او جایز نیست. (13)
نتیجه آن که اگرچه ولایت به صورتی مستور و تحت عنوان نبوت و رسالت در انبیای پیشین وجود داشته و اساساً تا کسی به مقام ولایت نرسد به نبوت نایل نمیشود، اما گویا دلیلی وجود ندارد که ثابت کند قبل از اوصیای خاتم انبیا، کسی به عنوان «ولی الله» شناخته شده باشد و در آموزههای وحیانی، از اوصیای پیامبران پیشین به عنوان «نبی» یاد شده اســت.
پینوشتها:
1. شوری (42): 28.
2. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 26.
3. مثل جریان هارون که در قرآن آمده: (وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً)؛ به یقین ما به موسی کتاب عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار گردانیدیم؛ فرقان (25): 35.
4. مثل امامت حضرت ابراهیم که در قرآن چنین آمده اســت: (قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً)؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم؛ بقره (2): 124.
5. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 38.
6. الانسان الکامل (نسفی)، ص 319-320.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 741.
8. همان، ص 314-315.
9. صحیفه امام، ج 14، ص 350.
10. ر.ک: شرح دعاء السحر، ص 3-4.
11. نهجالبلاغه، خطبه 192.
12. همان.
13. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 431.