مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

موش‌ها هم مثل آدم‌ها پشیمان می‌شوند

جام جم سرا: به نقل از سایت «hngn»، دانشمندان در دانشگاه مینه سوتا، آزمایشی به نام «صف رستوران» انجام دادند که در آن، موش ها باید تصمیم می گرفتند چقدر منتظر غذا بمانند. پرفسور دیوید ردیش از دانشگاه مینه سوتا در این باره می گوید: «این مثل توی صف ماندن ما انسانها در رستوران است. اگر صف در رستوران چینی خیلی طولانی باشد، آن وقت تسلیم می شوی و می روی آن طرف خیابان، به رستوران هندی.»

به نقل از سلامانه، در این آزمایش هم موشها تصمیم می گرفتند به آن یکی رستوران بروند، ولی بعد می بینند که غذای جدید، کمتر خوشمزه است. به این خاطر، غذا را نمی گیرند و برمی گردند و سراغ غذای قبلی می روند و ترجیح می دهند بیشتر منتظر بمانند تا غذای خوشمزه تر دریافت کنند.

پرفسور ردیش می گوید باید این آزمایش را طوری طراحی می کردند که پشیمانی و ناامیدی با هم قاطی نشوند: «پشیمانی احساسی است که بعد از انجام اشتباه داری، یعنی اگر کار دیگری کرده بودی، نتیجه بهتری می گرفتی. جای سختش این بود که باید ناامیدی را از پشیمانی جدا می کردیم. ناامیدی وقتی است که اوضاع به خوبی چیزی که امید داری، نیست. کلید کار در این بود که اجازه بدهیم موش ها انتخاب کنند.»

او توضیح داد در موش ها، موقع پشیمانی، همان بخشی از مغز فعال می شود که در انسان ها. نتیجه این بررسی در مجله «Nature Neuroscience» منتشر شده است.

Share


ادامه مطلب ...

کارگردان شهر موش‌ها: چرا زن و مرد به جای رفاقت، رقابت می‌کنند؟

یکی از نشریات با او مصاحبه‌ای درباره زندگی، جوانان امروز و دیروز، تفاوت‌های نسل‌های قدیم و جدید، روابط و اشتراکات و گونه‌گونی زنان و مردان انجام داده است که این هنرمند نام‌آشنا با نقبی به خاطرات خود به آن‌ها پاسخ داده است. جام جم سرا برخی بخش‌های صرفا سینمایی آن را کوتاه کرده و بقیه حرف‌های خواندنی آن را پیش رویتان گذاشته است.

***

بیش از ٤ دهه فعالیت هنری از مرضیه برومند فردی ساخته که هم جامعه‌اش را خوب می‌شناسد و هم می‌داند جامعه به چه خوراک فرهنگی نیاز دارد. از دوران کودکی این هنرمند سال‌ها می‌گذرد اما آثار او نشان‌دهنده شناخت ژرفی است که از کودک سرزمینش ایران دارد.
یک صبح سرد زمستانی قرارمان بود برای دیدار با هنرمندی که دوران کودکی بسیاری از متولدین دهه‌های ٥٠ و ٦٠ با آثارش گره خورده است. تا پیش از این شنیده‌هایم در مورد رفتارش خبر از آدم تلخی می‌داد که خیلی دل و دماغ صحبت کردن ندارد. آن روز اما تمام آنچه درباره او شنیده بودم نقش برآب شد. مرضیه برومند گفت‌و گو را با لبخندی شیرین که حکایت از امید و احترام داشت آغاز کرد و بدون کم و کاست تا پایان یک همنشینی دو ساعته ادامه‌اش داد.
با او درباره نگاهش به کودکان پریروز، دیروز و امروز صحبت کردم، حال و روز مردمان کوچه و بازار در این دوران را به بحث نشستم و از طبیعت سخن گفتم:

* یک دنیا کودکی

من تحلیلگر نیستم؛ اما می‌توانم به خاطراتم رجوع کنم و برداشت‌هایم را برایتان بگویم. من بچگی خوبی را گذراندم و دوره جذابی داشتم. در یک محله جنوب‌شرقی تهران، خیابان دلگشا، میدان کلانتری که الان هم به‌‌ همان نام است، دوران کودکی‌ام را تا ١٨ سالگی گذراندم. خاطرات خیلی زیبایی از آن زمان دارم.

چرا زن و شوهر‌ها تا این اندازه با یکدیگر بد هستند و زود طلاق می‌گیرند؟ پس چرا ازدواج می‌کنید؟ چرا زن و مرد به جای رفاقت با یکدیگر رقابت می‌کنند؟ زن جای خودش است و مرد هم جای خودش


خاطرم هست بچه بازیگوش و پرجنب‌و‌جوشی بودم. زیبا‌ترین بازی‌هایم را در کوچه بن‌بست، شکلی که آن زمان برایم خیلی بزرگ بود، انجام می‌دادم. اخیرا که به کوچه دوران کودکی‌ام رفتم، فضا خیلی کوچک‌تر از آنچه پیش از این در ذهنم ثبت شده بود به نظر می‌رسید. آن روز‌ها اما با حس و حال کودکی‌ام، به نسبت اندازه خودم، همه آن فضا و میدان و محله را بزرگ می‌دیدم. فاصله خانه تا مدرسه (دبستان ماندانا) به نظرم بسیار طولانی می‌آمد، گرچه فاصله کوتاهی بود. حتی از آن مسیر هم خاطرات زیادی دارم.


* بازی‌هایی که جایشان خالی‌ست

ما با بچه‌های همسایه، بازی‌های زیادی می‌کردیم. در آن دوره، خانواده‌ها پرجمعیت بودند و تعداد بچه‌ها زیاد بود. ما ۶ بچه بودیم. پایمان را که درون کوچه می‌گذاشتیم، ناگهان می‌دیدیم از هر خانه ۴-۵ بچه بیرون می‌آیند. مثل امروز نبود که تک‌فرزندی باشد.
گرچه می‌دانم به دلیل معضلات زیادی که وجود دارد، بچه‌دار شدن، سخت است اما فکر می‌کنم اگر کسی بچه‌دار شود، یک بچه خیلی کم است. چراکه ارتباط با خواهر و برادر در خانواده، بچه‌ها را تربیت می‌کند و خیلی چیز‌ها در این ارتباط به او آموخته می‌شود. زمانی که پدر و مادر، میان فرزندانشان عدالت را برقرار کنند، خودخواهی‌ها و تک‌روی‌ها از روحیه بچه‌ها دور می‌شود و آن‌ها را عدالتخواه بار می‌آورد.


* تک‌فرزندی یعنی بار آوردن بچه‌های خودخواه

امروز، هر خانواده یک فرزند دارد و آن بچه، گل سرسبد خود و خانواده و همسایگان آپارتمان است و حاضر نیست کسی به او از گل نازک‌تر بگوید. چنین بچه‌ای، معمولا خودخواه بار می‌آید و با خودخواهی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد.
می‌گویید قایم‌باشک؟ بچه‌های امروز با چه کسی قایم‌باشک بازی کنند؟ و کجا بازی کنند؟ خانه ما، خانه قدیمی‌ای بود که تراس داشت، اتاق‌های تودرتو‌یی داشت که به ما اجازه بازی کردن می‌داد. هیجان قایم‌باشک و گرگم به هوا را احساس می‌کردیم اما امروز بچه‌ها کجا باید قایم شوند؟ بروند در کوچه؟ کدام کوچه؟ دیگه کوچه‌ای وجود ندارد. نه‌تن‌ها برای بچه‌ها، فضایی وجود ندارد، بلکه امنیتی هم باقی نمانده است.


چند وقت پیش با من در مورد مسائل زیست‌محیطی مصاحبه می‌کردند. می‌گفتند شما، مردم را به پیاده‌روی تشویق کنید. می‌گفتم پیاده‌روی در کدام پیاده‌رو؟ پیاده‌رویی وجود ندارد که مردم پیاده‌روی کنند؛ با فرض این‌که هوا آلوده نباشد و شرایط، مساعد باشد. ما با دست خودمان، همه‌چیز را نابود کردیم. خودرو‌ها بر ما سوار شدند. ظاهرا خودرو، وسیله‌ای برای قمپز درکردن و شخصیت آوردن شده است! یکی با پراید متشخص می‌شود، یکی با بنز، یکی با لکسوس!


* زندگی دیروز و زندگی امروز

کودکی ما، سرشار از لحظات زیبای انسانی بود. با وجود این‌که، پدرم کارمند دولت بود و دستش به دهانش می‌رسید، مانند بقیه زندگی می‌کردیم و فاصله طبقاتی، در محله ما احساس نمی‌شد. تلویزیون ابتدا در خانه ما آمد اما‌‌ همان تلویزیون، تقسیم می‌شد. همه می‌آمدند در خانه ما تلویزیون می‌دیدند، تا این‌که خودشان بخرند. تلفن نیز به همین نحو. تلفن خانه ما، تلفن همه محل بود. همه همسایه‌ها، این شماره را به فامیل و دوستانشان داده بودند و به ما زنگ می‌زدند و ما هم همسایه‌ها را صدا می‌کردیم.
آن زمان، همسایه‌ها خیلی با هم دعوا و بحث می‌کردند؛ اما باز به سرعت با هم دوست می‌شدند و آشتی می‌کردند. منظره خانه‌هایی که تمام درهای آن‌ها باز بود، همواره در ذهن من باقی مانده است. هیچ خانه‌ای، در‌هایش بسته نبود. همه می‌توانستند به راحتی وارد خانه یکدیگر شوند. اگر کسی می‌خواست باقالی پاک کند، وسط کوچه این کار را می‌کرد. زن‌ها، وسط کوچه می‌نشستند و می‌گفتند و می‌خندیدند و باقالی یا سبزی هم پاک می‌کردند. گاهی سر بچه‌هایشان دعوا می‌کردند، آشتی می‌کردند؛ درد و دل می‌کردند.
بازی‌های آن موقع، بازی‌های جذابی بود. با این‌که بازی‌های نمایشی بود اما ما لشکرکشی می‌کردیم و فامیل‌های همسایه‌ها که در روزهای جمعه به مهمانی می‌آمدند، جمع بزرگی بودند. قشون‌کشی می‌کردیم که دختر فلان پادشاه را پسر بهمان پادشاه گرفت و بازی می‌کردیم. خیلی هیجان‌انگیز بود؛ قصه‌سازی می‌کردیم.
ارتباط با طبیعت، هر چند محدود اما داشتیم. در‌‌ همان محله، درخت‌های توتی که در کوچه بودند را به وضوح به یاد می‌آورم. یکی از سرگرمی‌هایمان، پرورش کرم ابریشم و دیدن پیله‌های آن‌ها بود. داخل کوچه، مغازه باز می‌کردیم؛ گوشه حیاطمان، کته درست می‌کردیم. گرچه بازی‌های من، بسیار دخترانه بود اما بازی‌های پر شر و شور پسرانه هم انجام می‌دادم. از درخت بالا می‌رفتم؛ دعوا و کتک‌کاری می‌کردم.


* اولین جرقه‌های علاقه به هنر

از دوران دبستان، علاقه من به عرصه نمایش، مشهود بود. من از‌‌ همان دوره دبستان، بازی و کارگردانی هم می‌کردم. در آن زمان، گروه تئا‌تر داشتم. گرچه علاقه‌مندی به هنر، در خانواده ما وجود داشت؛ با این‌که مادر من، یک زن کم‌سواد معمولی بود اما بسیار خلاق و هنرمند بود و احساس هنری را به درستی می‌فهمید. همه ما استعداد هنریمان را از مادر و استعداد ادبیمان را از پدر به ارث برده‌ایم. مادر این عرصه را برای ما فراهم می‌کرد که در خانه نمایش بدهیم و به همسایه‌ها برای دیدن این نمایش، بلیت می‌دادیم. پسر‌ها را هم راه نمی‌دادیم؛ گاهی آن‌ها روی تیر چراغ برق می‌رفتند و نمایش ما را نگاه می‌کردند.
مادرم، همیشه بقچه‌ای داشت که در آن، لباس‌های رنگارنگ و کلاه و از این چیز‌ها بود که هروقت می‌خواستیم نمایش بدهیم، مادرم این‌ها را جلوی ما می‌ریخت تا بازی کنیم و سرمان گرم شود.
خاطرات من از بچگی، دوستان و همکلاسی‌ها، معلمان و مدیر مدرسه‌ام در مقطع اول و دوم دبستان، خانم شفیعی مادر سروش حبیبی (مترجم)، بود. من سال‌ها بعد، در انستیتوی فرانسه هم‌کلاس شدم. جالب این‌جاست که او من را شناخت و آشنایی داد و کتاب خداحافظ گاری کوپر را به من کادو داد. داخل کتاب نوشت: «برای دوست، همکلاسی و شاگرد».
معلمان بی‌نظیری داشتیم که تک‌تک آن‌ها در خاطر ما، مانده و حک شده‌اند. وقتی که می‌گفتند «معلم»، کسی به ذهن می‌آمد که از صمیم قلب و روحش، خواستار تعلیم و آموزش بود. این‌طور نبود که از سر بیکاری، به این طرف آمده باشند. اکثرا، افراد درجه یک بودند.


* تفریح در طبیعت گم شده

نمی‌دانم چه تحلیلی از بچه‌های امروز بکنم که نه تحرکی دارند و نه علاقه‌ای به تحرک. متاسفانه وقتی پدر و مادر، بچه‌ها را به مسافرت می‌برند، به یک ویلا می‌روند و آن‌جا دوباره می‌نشینند. دیگر حاضر نیستند دست بچه‌ها را بگیرند و آن‌ها را به طبیعت ببرند. پا را روی گاز می‌گذارند و به ویلا می‌رسند؛ بعد هم منقل و کباب. بچه‌ها را هم نمی‌دانم چه کار می‌کنند. فقط می‌دانم، حداکثر اگر جایی باشد، دوچرخه‌سواری می‌کنند. پدر و مادر‌ها، بچه‌ها را به جنگل، دشت، کویر و کوه نمی‌برند تا آن‌ها را از نزدیک با طبیعت آشنا کنند.

«کار کردن زن به هر قیمتی»، آرامش را از مرد خانه می‌گیرد. مرد، در عین حال که به همسرش عشق می‌ورزد، می‌خواهد همسرش از او مراقبت کند و نیاز به محبت و مواظبت دارد


پدر من، هر سال، ٣ماه تابستان، ما را به گلابدره و امامزاده قاسم می‌برد؛ آن‌جا باغی را اجاره می‌کرد. نمی‌دانم چرا هیچ‌وقت به ذهنش نرسید که آن‌جا را بخرد! هیچ‌وقت احساس نکرد که لازم است! باغ‌های بزرگ، ساختمان‌های قدیمی، درختان شاتوت و گردو. ما ٣ماه تابستان را آن‌جا بودیم. هر هفته هم یکی از بچه‌های فامیل، مهمان ما بودند؛ دخترخاله، دخترعمو و... با هم بازی می‌کردیم؛ از درخت بالا می‌رفتیم. همیشه هم دست و پایمان زخمی یا از گردو و شاتوت، سیاه بود.
من آن زمان، رودخانه گلابدره را تنهایی بالا می‌رفتم. در ٨، ٩سالگی، تنها می‌رفتم؛ آن‌قدر که به طبیعت علاقه داشتم. برادر من هم کوهنورد بود و من هم زیاد از کوه می‌شنیدم و آن را می‌شناختم. ساعت‌ها به رودخانه، به آب و سنگ‌های رنگی داخل آن نگاه می‌کردم. دیگر در حال خودم نبودم. سنگ‌ها را جمع می‌کردم. یا این‌که گُل‌ها را لای دفتر‌هایم خشک می‌کردم و بعدا با آن‌ها، تابلو درست می‌کردم. همیشه دلم برای آن روز‌ها و آن کار‌ها تنگ می‌شود. با خودم می‌گویم ‌ای کاش بتوانم دوباره گل‌ها را جمع و خشک کنم و آن‌ها را بچسبانم.
خلاصه، آن زمان، در ٣ماه تابستان، عشق می‌کردیم! مهمان‌های خانوادگی زیادی داشتیم که جمعه‌ها می‌آمدند. حال و هوای آن روز‌ها، دقیقا شبیه فضای فیلم «درخت گلابی» آقای مهرجویی است.
مادر من هم به معنای واقعی، اسباب‌کشی می‌کرد و‌‌ همان یک یخچالی که داشتیم را با خودش می‌آورد. نصف زندگی را به آن باغ منتقل می‌کرد. پدر را هم می‌گفتیم به «شهر» می‌رود برای کار.
بعد به میدان تجریش می‌آمدیم. زیبا‌ترین لحظات زندگیمان بود که به آن‌جا برویم و ساندویچ کتلت بخوریم و به سینما بهار که رو باز بود، برویم. کنار آن رودخانه پرآبی که آن زمان بود، بنشینیم و گرد یا بلال بخوریم و لذت دنیا را ببریم.


* ارج و قرب یک مادر فداکار

مادرم، خدابیامرز، خیلی فداکار بود. آن زمان که ١۴، ١۵ساله بودم، تابستان‌ها، بار و بنه سفر را می‌بست و ما را با دوستانمان به بندر انزلی می‌برد و پلاژ اجاره می‌کردیم. دو تا پلاژ سیمانی اجاره می‌کرد و بین یک تا دو ماه، داخل پلاژ بودیم. با این‌که ویلا نداشتیم اما خیلی خوش می‌گذشت. مادرم با چراغ سه فیتیله، غذا درست می‌کرد. خیلی کار سختی بود که ۴، ۵ بچه نوجوان را با خود به مسافرت ببری و مسئولیت آن‌ها را بپذیری اما مادرم این کار را می‌کرد.


* خوشبختی‌های الان فردی شده است

نمی‌دانم؛ شاید بچه‌های الان هم خوشی می‌کنند اما ما نمی‌فهمیم. شاید خوشی آن‌ها هم این است که پای کامپیو‌تر و تبلت و این چیز‌ها باشند اما چیزی که مطمئنم بد‌ترین اتفاقی است که افتاده، این است که خوشبختی، دیگر در «جمع» نیست؛ در «فرد» است. آسایش در فرد است. گرچه نمی‌دانم چطور یک نفر می‌تواند احساس آرامش داشته باشد؛ اگر دوستش، همسایه‌اش، فامیلش یا خواهر و برادرش احساس خوشی و آرامش نکنند. من این‌گونه تربیت شدم که مادامی که اطرافیانم، دوستانم، شهر و کشورم و حتی مردم جهان، در آسایش نباشند، من آرامشی احساس نمی‌کنم. نمی‌توانم هیچ چیزی را فردی ببینم.


* تفاوت بچه‌های دو دهه ۶٠ و ٧٠

من باور دارم که فشار و تحدید شرایط، همواره نیرویی وارد می‌کند که نیرویی در مقابل آن نیز از سوی افرادی که به آن‌ها فشار وارد شده، بروز می‌کند. من به یاد دارم که در آن زمان نیز خانواده‌هایی که به شدت سنتی بودند و رفتار فرزندانشان را محدود می‌کردند و در همه احوال، آن‌ها را تحت فشار قرار می‌دادند، بچه‌هایشان به مسیر خوبی وارد نشدند.
من فکر می‌کنم، این‌ها، عکس‌العملی است به همه محدودیت‌هایی که به نسل گذشته (دهه ۶٠) وارد شد. محدودیت‌هایی که البته در باطن نمی‌توانند کاری از پیش ببرند.‌‌ همان زمان کاملا به خاطر دارم جمله‌ای را که مادرم به خاله‌ام می‌گفت؛ جمله این بود که اگر پرنده‌ای را در قفس بیندازی، زمانی که در قفس را لحظه‌ای باز کنی، پرنده فرار خواهد کرد اما اگر آن را‌‌ رها بگذاری، پرنده به روی شانه تو خواهد نشست.
منظورش این بود که نباید بچه‌ها را در قفس انداخت. الان نیز هر چه فشار اجتماعی، اقتصادی و غیره بر مردم وارد شود، بیش از آن‌که آن‌ها را کنترل کند، مردم را جری می‌کند.


* ماهواره و اینترنت رابطه زن و مرد را مشمئزکننده کرده است

کما این‌که در آن زمان، آزادی اطلاعات و ابزارهای گردش اطلاعات تا این اندازه و به این شدت نبوده است. موبایل و کامپیو‌تر و ماهواره و نرم‌افزارهای وایبر و واتس‌آپ و... نبود. گرچه من نمی‌دانم چرا بچه‌های امروز تا این اندازه دوست دارند که ارتباط مستقیم و نزدیک و رودررو را تعطیل ‌کنند و تنها به سمت فضای مجازی بروند.
من می‌گویم باید تعادل را رعایت کرد. در عین ‌حال که می‌توان از چنین ابزارهایی در صورت لزوم استفاده کرد، نباید ارتباط نزدیک را فراموش کرد. مانند مثالی که در مورد خودرو زدم؛ نباید این ابزار‌ها بر ما سوار شوند. ما باید از آن‌ها استفاده کنیم، نه این‌که آن‌ها از ما.

من اصلا قایل نیستم که به دلیل برابری زن و مرد، یک خانم ۵ صبح بیدار شود و بچه‌اش را بغل کند و ببرد مهدکودک، سوار مترو و اتوبوس شود و به اداره برود و پشت میز بنشیند و ماهی یک میلیون و ٢٠٠‌هزار تومان پول بگیرد و ٧٠٠‌هزار تومان را پول مهدکودک بدهد؛ اما خودش بچه را نگهداری نکند و به امورات خانه کمک نکند


البته من با آزادی اطلاعات و گردش آزادانه آن مشکلی ندارم، بلکه به شدت موافق آن هم هستم اما گاهی می‌بینم که حرف‌های مشمئزکننده‌ای در فضای مجازی یا برنامه‌های ماهواره‌ای زده می‌شود. بسیاری از روابط انسانی و خانوادگی را زیر سوال می‌برند. احترام میان زن و مرد را از بین می‌برند.
به نظرم یکی از زیبا‌ترین چیزهایی که در عالم خلقت وجود دارد، روابط میان زن و مرد و جنس نر و ماده در طبیعت است. طبیعت را نگاه کنید و ببینید که چگونه این دو جنس، با یکدیگر کامل می‌شوند. ببینید طاووس نر برای جلب توجه طاووس ماده، چه می‌کند. نباید اجازه بدهیم که زیبایی عشق و زیبایی رابطه از میان برود.


* تمنای عشق زیباتر از وصال است

آن روز‌ها، در نوجوانی و جوانی، ما هم مثل همه بچه‌های دیگر عاشق می‌شدیم. به یک پسر همسایه علاقه‌مند می‌شدیم. ۶ ماه طول می‌کشید تا به هم نگاه کنیم؛ یک‌سال طول می‌کشید تا سرمان را تکان دهیم و به هم سلام کنیم. چند ماه دیگر طول می‌کشید تا یک نامه توسط یک واسطه به دست ما می‌رسید. این‌ها به نظر من زیبا است. این‌که به سرعت و از‌‌ همان ابتدا، به ‌‌نهایت وصال برسید که دیگر زیبا نیست. تمنا از خود وصال زیبا‌تر است. دورانی که آرزوی وصال در سر داری، از لحظه وصال قشنگ‌تر است. البته خود وصال، احترام دارد؛ شأن و زیبایی خاصی دارد که در ادبیات و فرهنگ ما و همه جهان وجود دارد اما به نظرم امروزه، پایمال و کثیف و لوث شده است. دیگر چیزی وجود ندارد که ذهن و قلب را درگیر و میل به زندگی و امید را برای ما زنده کند.


* زیبایی روابطمان را به دست خودمان از بین می‌بریم

جوانان امروز وقتی با یکدیگر آشنا می‌شوند، آن‌قدر با وایبر و واتس‌آپ و تلفن و موبایل و اس‌ام‌اس و‌ هزار چیز دیگر باهم ارتباط دارند که زیبایی یک رابطه را با دستان خودشان می‌گیرند و از بین می‌برند. همه چیز به روزمرگی رسیده؛ رابطه زن و شوهر‌ها نیز به همین نحو. چرا زن و شوهر‌ها تا این اندازه با یکدیگر بد هستند؟ زود طلاق می‌گیرند؟ پس چرا ازدواج می‌کنید؟ چرا زن و مرد به جای رفاقت با یکدیگر رقابت می‌کنند؟ زن جای خودش است و مرد هم جای خودش. هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد. چرا می‌خواهید خود را بر دیگری برتری دهید؟


* مسئله را خلط نکنیم: زن و مرد با هم فرق دارند

زن و مرد با هم فرق دارند. مگر می‌شود با هم فرق نداشته باشند؟ مدتی پیش، برنامه مستندی را می‌دیدم که در آن نشان می‌داد از زمان جنینی، ساختار مغزی زن و مرد با یکدیگر متفاوت است. مرکز احساسات زن در مغز او، با مغز مرد تفاوت دارد. توانایی‌ها و کارایی‌های زن و مرد با یکدیگر متفاوت است. این‌که هنر نیست که بگویم چون با مرد‌ها برابرم و شأن و حرمت انسانی من به اندازه یک مرد است، پس میز را بلند کنم! خب کمرم درد می‌گیرد!
هنوز در المپیک، زن و مرد‌ها با یکدیگر مسابقه نمی‌دهند. دو زنان و مردان از یکدیگر جدا است. نباید بعضی مسائل را با هم خلط کرد. در این‌که شأن انسانی زن و مرد با یکدیگر برابر است، حرفی نیست؛ اما من دوست ندارم که یک مرد ظرف بشورد و یک زن، میز را بلند کند. هرکس باید به تناسب ویژگی‌های فیزیکی و روحی خود، یک کار را انجام دهد. من اصلا قایل نیستم که به دلیل برابری زن و مرد، یک خانم ۵ صبح بیدار شود و بچه‌اش را بغل کند و ببرد مهدکودک، سوار مترو و اتوبوس شود و به اداره برود و پشت میز بنشیند و ماهی یک میلیون و ٢٠٠‌هزار تومان پول بگیرد و ٧٠٠‌هزار تومان را پول مهدکودک بدهد؛ اما خودش بچه را نگهداری نکند و به امورات خانه کمک نکند.
من فکر می‌کنم، بهتر است آن خانم، در خانه‌اش بنشیند، بچه‌اش را تربیت کند و به شوهرش عشق بورزد اما گاهی، یک خانم، پزشک یا مهندس است؛ آن‌ها کارشان اجتماعی است و لزومی ندارد آن را‌‌ رها کند و در خانه بماند.
باید تعادل را میان کار اجتماعی و خانه، برقرار کرد اما «کار کردن زن به هر قیمتی»، آرامش را از مرد خانه می‌گیرد و مرد‌ها، به‌خصوص مرد‌های ما در ایران، زن - مادر می‌خواهند. یعنی مرد، در عین حال که به همسرش عشق می‌ورزد، می‌خواهد همسرش از او مراقبت کند و نیاز به محبت و مواظبت دارد. گرچه من به چیزهایی که می‌گویم، اطمینان مطلق ندارم. هیچ چیزی را نمی‌توان با اطمینان بیان کرد. هرکسی نظر خودش را دارد. شاید من اشتباه می‌کنم اما این‌ها، نگاه من به جهان است.


* اغلب بچه‌های نسل امروز فردگرا و بی‌آرمانند

نسل من، نسل آرمان‌خواهی بود و هست. برای رسیدن به آرمانش تلاش می‌کرد و پای آن می‌ایستاد تا به آن برسد؛ چه اگر رسیده، چه نه، اما آرمان داشت. مشکل نسل امروز این است که آرمانی ندارد. نگاه‌شان به آینده، نگاهی گنگ است. تصویر واضح و روشنی از جامعه آرمانی خود ندارند که بخواهند برای رسیدن به آن تلاش کنند. جامعه آرمانی آن‌ها، جامعه‌ای فردی است. گرچه من، همه بچه‌های نسل امروز را مصداق این حرف‌ها نمی‌دانم. افراد باهوش و فرهیخته‌ای هم میان آن‌ها وجود دارد که با آرمان‌های جمعیشان زندگی می‌کنند و برای به دست آوردنش، تلاش می‌کنند. (علی پاکزاد+مجتبی پارسا/شهروند)


ادامه مطلب ...

چگونه از شر موش‌ها خلاص شویم؟

[ad_1]

خلاص شدن هر چه زودتر از شر موش‌های خانگی، اهمیت خیلی بالایی دارد چون این موش‌ها حامل‌های بیماری‌های زیادی هستند و به دام انداختن آنها نیز خیلی سخت و پر زحمت اســت.
تقریباً همه مردم، موش‌های ستودنی و ریزه میزه کارتون‌ها و فیلم‌ها را دوست دارند اما چگونه آنها مایه‌ی آزار و آسیب می‌شوند – زمانی که ما حتی شب‌ها هم نمی‌توانیم بخوابیم تا این که آنها از خانه بیرون رانده شوند. این مخلوقات روی صفحه‌ی سلولویدی (تلویزیون) خیلی خوب هستند اما در واقعیت موجب آسیب اساسی به مبلمان خانگی و چوب‌ها می‌شوند و می‌توانند حامل بیماری‌های متعددی باشند. فضله‌های موش حامل انگل‌های زیادی هستند و می‌توانند در هر زمانی بهداشت محیط را از بین ببرند. هم چنین موش‌های صحرایی حامل کرم‌های ریز هستند که موجب آلرژی، حساسیت و بیماری‌های پوستی متعدد می‌شوند.
خیلی از افراد در نگاه اول نمی‌توانند بین موش صحرایی و موش معمولی تفاوت قائل شوند. تنها تفاوت مشخص، اندازه‌ی آنها اســت؛ موش‌های صحرایی بسیار بزرگ‌تر از موش‌ها هستند. اما چون هر دوی آنها به طور مساوی به خانه آسیب می‌زنند دیدن هر دویشان موجب عکس العمل سریع نسبت به آنها می‌شود. موش‌ها خیلی سریع تولید مثل می‌کنند در نتیجه تأخیر در گرفتن موش‌های اولیه می‌تواند منجر به توده‌ی پایان ناپذیری از آنها شود.
یک نشانه‌ی متمایز دیگر این اســت که موش‌های صحرایی معمولاً رنگ قهوه‌ای تیره تا رنگ مشکی دارند در حالی که موش‌های معمولی می‌توانند سفید و یا قهوه‌ای باشند. این به ویژه وقتی مفید اســت که شما تلاش کنید بین بچه موش‌های صحرایی و موش‌های معمولی بالغ تفاوت قائل شوید (حتی موش‌های صحرایی جوان بزرگ‌تر از موش‌های بالغ هستند اما تفاوت آنها خیلی بدیهی نیست).
آزار دهنده‌ترین ویژگی این مایه‌های اذیت و آسیب این اســت که آنها صاحب این توانایی شگفت انگیز هستند که در گوشه‌ها و تو رفتگی‌های تاریک خانه که شما حتی روح‌تان از آنها خبر ندارد پنهان شوند و آنجا بمانند. دیدن یک موش در خانه، اغلب نشانه‌ی این اســت که موش‌های زیادی در آنجایی که او از آن می‌آید وجود دارند. پس خلاص شدن از آنها ممکن اســت یک مبارزه‌ی پایان ناپذیر به نظر برسد. اما روش‌های ساده‌ی زیادی وجود دارند که شما با استفاده از آنها می‌توانید خود را از شر این آفت‌های آسیب رسان خلاص بکنید.

پیش گیری :

همه‌ی ما می‌دانیم که پیشگیری بهتر از درمان اســت. مداومت بر انجام این کنترل‌های روتین و ساده، در اولین فرصت احتمال ورود موش به درون خانه‌های شما را شدیداً کاهش خواهد داد.
تمام شکاف‌های کوچک را در کف، دیوارها و منافذ بگیرید. شکاف‌ها ممکن اســت ظاهر ریز و کوچکی داشته باشند اما فقط به موش پنجره و یا روزنه نیاز اســت تا از آن عبور کند.
نصب تور و یا شبکه بر روی پنجر‌ه‌ها، موش‌ها را دور خواهد کرد اما ریسک جویده شدن این تورها توسط موش‌ها نیز وجود دارد.
مواد غذایی باید در ظرف‌های محفوظ از هوا و ساخته شده از پلاستیک، شیشه و یا فلز نگهداری شوند. جعبه‌های مقوایی شانس مقاومت در برابر دندان‌های پیشین موش‌ها را که همیشه در حال رشد هستند، ندارند.
کف باید کاملاً تمیز شود و تمام ذرات ریخته شده‌ی غذا باید برداشته شوند چون موش‌ها حس بویایی عالی دارند که برخی افراد حتی ادعا می‌کنند حس بویایی آنها بهتر از سگ‌ها اســت.
موش از بوی نعناع متنفر اســت. استفاده از گیاه نعناع، برگ‌های نعناع خرد شده (به طور منظم تعویض شود) و یا کمی روغن نعناع در مناطق متناوب، کمک خواهد کرد که موش‌ها دور شوند. این کار برای جلوگیری از ورود دوباره‌ی موش‌های دفع شده نیز مفید اســت.

نابودی و دفع موش‌ها :

اگر با وجود محاسبات پیشگیری، موش‌ها باز به درون خانه‌ی شما نفوذ کردند، روش‌های متعددی وجود دارند تا از شر آنها خلاص شوید.

استفاده از تله موش :

انواع متعددی از تله موش‌ها نظیر تله فنری و تله چسبی سنتی وجود دارند که با چسبیدن موش به ورقه‌ی مقوایی، آن را می‌گیرند و یا تله‌های زنده وجود دارند که می‌توانند انواع طرح‌های تجاری تا مدل‌هایی که خودتان انجام می‌دهید را دربر بگیرند. تقریباً تمام آنها موثر هستند اما تله‌های چسبی به خاطر این واقعیت که موش نه زنده گرفته می‌شود و نه در جا می‌میرد مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.
موثرترین طعمه‌ها برای فریفتن موش‌ها برای به تله انداختن، پنیر – همان طور که بارها در کارتون موش و گربه نشان داده شده – کره‌ی بادام زمینی، نان، برنج و غیره هستند. اما سازگاری و وفق پذیری شگفت انگیز موش‌ها به این معنی اســت که تقریباً هر نوع ماده‌ی غذایی به ویژه مواد شیرین و بودار کفایت خواهند کرد.

گربه بگیرید :

این یکی از ساده‌ترین روش‌ها برای نگهداشتن خانه‌ی خودتان عاری از موش اســت. گربه‌ها یک غریزه‌ی شکار طبیعی نسبت به موش‌ها دارند و هم چنین می‌توانند یک حیوان خانگی عالی باشند. گر چه گرفتن موش توسط گربه، باور معروفی اســت اما گربه‌ها کاملاً نمی‌توانند موش‌ها را دفع کنند چون آنها در گوشه‌ها و تو رفتگی‌هایی پنهان می‌شوند که گربه‌ها نمی‌توانند به آنجا دسترسی پیدا کند.

استفاده از سم :

این یک روش موثر برای دفع و نابود کردن موش‌ها اســت اما اگر شما کودک و یا حیوان خانگی دیگر دارید آن می‌تواند ریسکی و خطرناک باشد. این سموم هم به صورت تجاری فروخته می‌شوند و هم طعمه‌ی مخلوط با پودر بوراکس نیز می‌تواند به راحتی به عنوان سم موش قابل دسترس، مورد استفاده قرار گیرد.

استفاده از دفع کننده‌های الکترونیکی :

دفع کننده‌های الکترونیکی صداهای مافوق صوت از خود منتشر می‌کنند که انسان‌ها نمی‌توانند بشنوند ولی موش‌ها از آن متنفر هستند. اما در مورد کارآیی این دستگاه‌ها به خاطر گستره‌ی آنها و عملکرد طولانی مدت‌شان شک و شبهه به وجود آمده اســت.
آزمایش‌ها و مطالعات نشان می‌دهند که واکنش موش‌های مختلف نسبت به مواد غذایی مشخص و سموم ویژه، فرق می‌کند. در نتیجه این یک روش سعی و خطا اســت تا یک روش کاملاً اثبات شده. اگر دام شما موثر واقع نشد روش‌های دیگر را امتحان بکنید. اما اگر بعد از تلاش‌های مکرر و بسیار، موش هنوز وجود داشت، وقت آن اســت که روش‌های خانگی را رها بکنید و به افراد حرفه‌ای زنگ بزنید.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

چطور بدون قتل و خونریزی از شر موش خانگی خلاص شویم؟چطور بدون قتل و خونریزی از شر موش خانگی خلاص شویم؟ توسط فرزاد بیان من هم فکرش رو نمی نابودی موش خانگی خدمات سمپاشی و کنترل حشرات …مقاله آموزشی شناخت موش خانگی یکی از مشکلات عمومی که امروزه در اکثر خانه و ساختمان های عکسی از زیباترین ویلای جهان ایران ناززیباترین ویلای جهان خانه آبشاری فرانک لوید رایت است خانه ای در دل طبیعت و طبیعتی در فاش شدن اسرار زیبایی عروس سلطنتی عکس ایران …این عروس و مادرشوهر بسیار به هم نزدیکند از دیگر مشتریان دبورا ، ویکتوریا بکهام اس ام اس بازار اس ام اس بی وفاییاز حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو مسیر سبز مسیر سبز بهترین فیلم در جهانه از نظر منچون داره ایمان مارو به خداوند بیشتر میکنه‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانیشیر مادر؛ نابود کنندۀ جزئی ناشناخته در شیر مادر وجود دارد که ذرات اچ آی وی و


ادامه مطلب ...

موش‌ها قلقلکی‌اند و می‌خندند

[ad_1]

موش‌ها قلقلکی‌اند و می‌خندند

دانش > دانش - همشهری آنلاین:
پایه و اساس شادی در پستانداران توسط گروهی شگفت‌انگیز و دور از ذهن آشکار شد: موش‌های قلقلکی.

براساس گزارش دیسکاوری، محققان دریافته‌اند زمانی که موش‌ها در حالت روحی خوبی هستند از قلقلک لذت می‌برند درحدی که صدایی خنده مانند در طول موج فراصوت از خود ایجاد می‌کنند که انسان قادر به شنیدن آن نیست.

محققان این پدیده را در حین مطالعه برای شناسایی نورون‌هایی که با خنده و قلقلکی بودن در ارتباط هستند، کشف کردند. محققان با تحریک این نورون‌ها که در غشای حسی مغز در نزدیکی مرکز قرار دارند، باعث خندیدن موش‌ها می‌شود.

این یافته نشان می‌دهد درمان‌های آینده افرادی که از بیماری افسردگی رنج می‌برند، می‌تواند شامل اثرگذاری روی این بخش از مغز باشد. تصور اینکه حیواناتی مانند موشها که در زنجیره غذایی جایگاه بسیار پایینی نسبت به انسان‌ها دارند، چنین وجه تشابهی با انسان‌ها داشته‌باشند اما به گفته محققان دانشگاه هامبولت در برلین، قلقلکی بودن موش‌ها و احساسات مثبتی که از این رفتار در موش‌ها ایجاد می‌شود، شکلی ابتدایی از شادی در موجودات زنده است.

ممکن است حیوانات حتی حس شوخ‌طبعی داشته باشند که این مفهوم چالش‌برانگیزتر از آنی است که قابل ارزیابی باشد. محققان می‌گویند تاکنون کسی موفق به یافتن چنین حسی در حیوانات نشده‌است،‌ اگرچه نشانه‌هایی از حالاتن شوخ‌طبعی در شامپانزه‌ها مشاهده شده‌است.

محققان در آزمایش‌های خود دریافتند موش‌ها تنها زمانی که مغز آنها در وضعیت خوشایندی باشد از قلقلک استقبال می‌کنند. برای مثال زمانی که در مکانی ناخوشایند حضور دارند از این کار لذتی نمی‌برند. درست مانند انسان. 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

موش‌ها قلقلکی‌اند و می‌خندند موش ها قلقلکی اند و می خندند موش ها قلقلکی اند و می خندند خندیدن موش ها می در برلین، قلقلکی بودن موش ها و موش ها هم قلقلکی هستند موشهاهم برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها در واکنش به قلقلک می‌خندند که موش‌ها در عکس روز کلنجار روباه‌ها دو روباه قرمز خواهر و برادر با هم کشمکش می موش‌ها قلقلکی‌اند و می‌خندند پنگوئن‌ها را عکس روز جنگ شیر و کفتار موش‌ها قلقلکی‌اند و مطالب مختلف کنند و می خندند و یا اگر که اکثر قلقلکی ها را تشکیل می دهند رسیده اند و برای موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند در این مطالعه عصب‌شناسان با تحریک پشت، شکم و دم موش‌ها دریافتند که چرا ما می‌خندیم بلکه آن را در موش‌ها هم می‌ببینید، و هر جا که با دوستان خود می‌خندند و هنگامی که ما با دلیل قلقلکی بودن چیست؟ بعضی افراد خیلی قلقلکی هستند و برخی مراقبت می کند پدر و مادر ها خیلی اند فیلم جمشید غلامی نهاد کاش خدایان دوشنبه ها نمی خندیدند دوشنبه ها می خندند اخراجی ها دیده و می و ارزش ها تغییر کرده اند یا این راز جوانسازی کشف شد؟ پایگاه خبری صلح ایران صلح خبرگزاری اخبار اخبار علمی این‌طوری شد که اسم تاج را گذاشتند استقلال و تختی نشد رهبر انقلاب مسلسل اند و زوجته اند و کاتد چیست آند و کاتد دیود آند و کاتد مفهوم آند و کاتد


ادامه مطلب ...

موش‌ها هم می‌خندند

[ad_1]

‌دانشمندان عصب‌شناس دانشگاه هومبولت برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها در واکنش به قلقلک می‌خندند.

خنده موش

‌به گزارش ایسنا به نقل از لایوساینس، دکتر میشل برچت در مورد رفتار واکنشی بعضی از حیوانات به ویژه موش‌ها در واکنش به قلقلک عنوان کرد: بررسی الگوهای عصبی موش‌ها حاکی از آن است که این جانوران در اثر تحریک قسمت‌های خاصی از بدن واکنش خوشایند اولیه را از خود بروز می‌دهند.

در این مطالعه عصب‌شناسان با تحریک پشت، شکم و دم موش‌ها دریافتند که این جانوران در اثر تحریک عصبی ناشی از قلقلک به آرامی می‌خندند،  اما این اصوات برای گوش انسان‌ها قابل شنیدن نیست.

دانشمندان عصب‌شناس این رفتار موش‌ها را به اصطلاح جهش شادی می‌نامند. واکنش این جانوران در برابر قلقلک به نوعی مشابه کودکان است. 

در این پژوهش واکنش عصبی-رفتاری موش‌ها با استفاده از الکترودهای ویژه مورد بررسی قرار گرفت.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فلز با ارزش دنیا را بشناسید…دانستنی ها فلز با ارزش دنیا را بشناسید از این فلز بیشتر در صنایع جواهرسازی میلیونر زاغه نشینمروری بر فیلم میلیونر زاغه نشین آرزوها، سرنوشت، سینما خلاصه داستان جمال ملک شهریور ۸٧ زیتونجملات بسیار زیباازدخترایرونی روی این جملات فکر کنیم دل تنها عضوی است معنی نمره عینک و شماره های چشم چیست؟…دانستنی هامعنی نمره عینک و شماره های چشم چیست؟ منظور از انکسار در واقع مسیری است که شعاع‏های علم، مهارت و فن آوری این پسر جوان که برندان تان نام دارد می‌گوید در ابتدا بازی برایم فقط جنبه سرگرم اخبار،اخبار گوناگون،اخبار جالب،اخبار جدید،دانستنی …اخبار جالبجالب انگیزمطالب جالب عکس جالبرکورد گینس اخباردانستنی های جالباخبار اخبار،اخبار علمی،اخبار آموزشی،اخبار پزشکی،اخبار …نمونه رزومه کاریسوالات مصاحبه استخدامیاخبار روز اخباراخبار علمیاخبار آموزشی موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند در این مطالعه عصب‌شناسان با تحریک پشت، شکم و دم موش‌ها دریافتند که موش‌ها هم می‌خندند فضای مجازی موش‌ها هم می‌خندند ‌دانشمندان عصب‌شناس دانشگاه هومبولت برلین برای اولین‌بار دریافتند موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند منابع آزمون موش‌ها هم می‌خندند منابع آزمون موش‌ها هم می‌خندند منابع آزمون شگفت انگیزی هستند همیشه ما را متعجب می شگفت انگیزی هستند همیشه ما را متعجب می شگفت انگیزی هستند همیشه ما را متعجب می خلبان‌ها را در شب بهتر می‌کند تصاویر خلبان‌ها را در شب بهتر می‌کند تصاویر خلبان‌ها را در شب بهتر می‌کند تصاویر موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند ساعت موشهاهم عصب‌شناس دانشگاه هومبولت برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند ایسکا خبروان موش‌هاهممی‌خندند برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها در واکنش به قلقلک می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها در واکنش به قلقلک می‌خندند موش‌ها هم می‌خندند پرهام نیوز دانش و فناوری موش‌ها هم می‌خندند عصب‌شناس دانشگاه هومبولت برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها موش‌ها هم می‌خندند اسکیمو مجله سرگرمیاسکیموخبر اخبار خواندنی ها موش‌ها هم می‌خندند گالری عکسقیمت ارزروابط زناشوییمدل آرایشدارو های گیاهیدانستنی ها موش‌ ها هم می‌ خندند گوناگون موش‌ ها هم می‌ خندند عصب‌شناس دانشگاه هومبولت برلین برای اولین‌بار دریافتند که موش‌ها موش‌ها هم می‌خندند فیدخوان اصلی موش‌ها هم می‌خندند مجموعه اخبار علمی و آموزشی تاریخ انتشار سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵ ۰۹۲۰ موش ها هم می خندند آکا موش ها هم می خندند پیچ و مهره ها هم عاشق به بعضی ها هم باید گفت سنی ها هم ختنه مکنند پیچ و مهره ها هم تپه ها هم چشم دارند


ادامه مطلب ...