در تحقیقی در کلینیک مایو در روچستر، مینه سوتا، از بیمارانی که دچار افسردگی بودند، آزمون شخصیت گرفتند و مقدار خوش بینی و بدبینی آنها را سنجیدند.
محققان این کلینیک، به مدت 30 سال بیماران را تحت نظر داشتند و در نهایت دریافتند، افراد خوش بین بیش از افراد بدبین زندگی کردند.
محققان به این نتیجه رسیدند که خوش بینی، سیستم ایمنی بدن را قدرت بخشیده و به افراد کمک می کند تا سبک زندگی سالم تری در پیش بگیرند.
افراد خوش بین و مثبت اندیش، نسبت به خود و زندگی شان احساس بهتری دارند و همیشه سعی می کنند از خودشان مراقبت کنند.
اما افراد بدبین، دایما بر ترس های شان صحه گذاشته و موجب بالا رفتن فشار خون، اضطراب و افسردگی در خود می شوند.
شما می توانید افکار منفی و افسرده کننده در ذهن تان داشته باشید و یا مثبت اندیش و الهام بخش باشید.
در حقیقت طرز تلقی شما نسبت به زندگی، نوع زندگی و رفتار و عملکردتان را تعیین می کند.
در بسیاری از تحقیقات مشخص شده است، افراد هرچه مثبت تر فکر کنند، به موفقیت بیشتری دست پیدا می کنند و هرچه موفق تر باشند، شادتر و در نتیجه طولانی تر زندگی می کنند.
اما افراد منفی گرا، خود را به بدبختی و زندگی سرشار از ناامیدی انداخته و در نهایت عمری بی کیفیت و کوتاه خواهند داشت.
اگر شما از این دسته افراد هستید و دید منفی تان به زندگی غالب است پس بهتر است هرچه سریع تر نوع زندگی تان را تغییر دهید و با به کاربردن 5 روش زیر نگاه تان به زندگی را به سمت مثبت اندیشی پیش برده و با افزایش قدرت روحی تان از زندگی بیشتر لذت ببرید.
این 5 کار ساده را در پنج روز پی در پی انجام دهید. در واقع آنها را تبدیل به وظایف روزانه تان نمایید تا در قبال شان احساس مسئولیت کنید.
انجام دادن این کارها برای برخی بسیار ساده و پیش پا افتاده است اما برای افرادی که گرفتاراضطراب های شدید هستند کمی مشکل به نظر می رسد.
اما نباید ناامید باشید زیرا با تمرین، هر کار سختی را می توان به کاری شیرین و آسان تبدیل کرد.
روز اول
صبح وقتی از خواب بیدار می شوید، قبل از اینکه از رختخواب بیرون بیایید با خود بیندیشید چقدر خوش شانس هستید که یک روز دیگر از خواب بیدارشدید و می توانید به زندگی ادامه دهید و از تجربه های تازه بهره مند شوید.
سپس با خود فکر کنید امروز باید چه کار مفید و سازنده ای انجام دهید تا ارزش این لحظات از بین نروند.
روز دوم
به یک غریبه مهربانی کنید و با او رفتار محبت آمیزی داشته باشید.
روز سوم
به چیزی که ممکن است بی توجه از آن بگذرید توجه کرده و زیبایی موجود در آن را بیابید.
روز چهارم
ویژگی خوب کسی را که می شناسید پیدا کرده و مهم تر از همه به او یادآور شوید.
روزپنجم
شب، قبل از خواب، به چیزی فکر کنید که امروز انجام دادید و با آن توانسته اید شرایط خود و اطرافیان تان را هرچند اندک بهتر از قبل نمایید.
پس از اینکه در پنج روز متوالی این کارها را انجام دادید، سعی کنید هر پنج مورد را به بخشی از رفتارهای روزمره تان تبدیل کنید.
مطمئن باشید با این روش می توانید افکار مثبت تان را افزایش داده و تجربه های بهتری از زندگی داشته باشید و کمتر دچار اضطراب شوید.
افکار عجیب و غریبی که ما هنگام مواجهه با سختیها داریم
در زمان بروز یک مشکل اساسی شما چه عکس العملی دارید؟ آیا مثل روزهای عادی زندگی تان فکر میکنید؟
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ اواسط دوران دکترا، پزشکان در من تشخیص سرطان کلیه دادند. بعد از این تشخیص خیلی چیزها برایم اتفاق افتاد که از نظر روانشناسی جالب و شایان توجه بودند؛ اما یکی از آنها به شکل خاصی عجیب بود: شروع به «جانبخشی» کردم. تقریبا از همان زمانی که از سرطانم باخبر شدم، آن را به صورت یک عامل تصمیمگیر، با اهداف و نیتهای خود دیدم و هر کدام از سلولهای سرطانیام را به عنوان پیاده نظامش، در مأموریتی برای فتح اعضای بدنم. حتی دوستان و اعضای خانواده درباره تومورم به عنوان یک موجود با آرمآنهای شیطانی صحبت میکردند. یکی از دوستانم قبل از شروع درمانم میگفت: «نمیدونه ما چهطوری داریم میریم سراغش.»
این البته صرفا «یک» قصه است. اما به یکی از جنبههای کاملا عجیب شناخت انسانی برمیگردد که البته زمانی کاملا طبیعی بوده است. در واقع، تحقیقات اشاره بر این دارند که این گرایش به جانبخشی تا حد زیادی عمومی است. در دههٔ ۱۹۴۰، روزهای آغازین پیدایش روانشناسی اجتماعی به شکلی که ما میشناسیم، دو روانشناس به نامهای فریتز هیدر و مرین سیمل مطالعهای را مدیریت کردند که نشان میداد، شرکتکننده به راحتی برای مجموعهای از اَشکال که در یک فیلم کوتاه نمایش داده شده بودند، اهداف، احساسات و نیت قائل میشدند.
چرا ما به این راحتی در این قالب و با این اصطلاحات فکر میکنیم؟ نوشتهجات علمی چند دلیل برای این موضوع مطرح میکنند. یکی از آنها این است که جانبخشی به ما کمک میکند، دنیایی پیچیده را درک کنیم. ما چیزی را که ممکن است تماماً نفهمیم با عباراتی که با آنها از قبل کاملا آشناییم تجزیه میکنیم. من دکتر یا تومورشناس نبودم؛ پس آسانترین راه من برای درک سرطانم این بود که آن را از دریچه رفتار انسانی ببینم.
همچنین جانبخشی به ما کمک میکند که تردید و اضطراب همراه با آن را کم کنیم. وقتی من به سرطانم به عنوان یک عامل شبه انسان فکر کردم، میتوانستم الگوی تجربیات انسانی را برای پیشبینی آنچه بعد از این انجام خواهد داد، به کار ببرم.
این جور یافتهها در کنار هم این ایده را به ذهن میرسانند که جانبخشی در واقع به عنوان یک مکانیزم مقابله عمل میکند که در زمان مواجهه با چالشهای زندگی به کار ما میآید. در عواقب پس از یک تشخیص پزشکی که مسیر زندگی را تغییر میدهد، جانبخشی ممکن است تسکیندهندهای باشد که به ما کمک میکند نوعی حس نظم و پیشبینیپذیری در زندگی را بازگردانیم.
البته، یکی از ویژگیهای جالب ماجرا این است که جانبخشی معمولا روالی خودبهخودی است: راهی ابتکاری برای درک چیزی که در غیر این صورت غیرقابلتصور به نظر میرسد. روانشناسان ادبیات مستحکمی حول این ایده دارند که ما دو روش یا دو نظام تفکر داریم: یک روش سریع و سرسری که از روالهای ابتکاری و سایر میانبرهای روانی استفاده میکند و یک سیستم ثانویه که درگیر روندی استدلالی میشود که آهستهتر و هوشیارانهتر و پرزحمتتر است.
جام جم سرا:
پرسشی قدیمی ولی مهم
شما نیمه پر لیوان را میبینید یا نیمه خالی آن را؟ اگر از شما بپرسند لیوانتان پر است یا خالی چه پاسخی خواهید داد؟ اگر میخواهید پاسخ این پرسش را پیدا کنید، خیلی دقت داشته باشید چون پاسخی که به این پرسش ساده و قدیمی میدهید، میتواند نشان دهنده شخصیت شما و طرز نگرشتان نسبت به زندگی باشد. در ضمن، پاسختان نشان میدهد شما انسانی مثبتاندیش هستید یا منفینگر و به همین دلیل حتی میتواند بر وضع سلامت جسم و روحتان هم تاثیر بگذارد.
در واقع، تحقیقات زیادی در این مورد انجام شده و نشان داده است، ویژگیهای رفتاری انسان مانند خوشبینی یا بدبینی میتواند بر جنبههای مختلف زندگی فرد اثرگذار باشد. بهعنوان نمونه، تفکر مثبت که بهطور معمول با خوشبینی همراه است، میتواند بهعنوان یکی از مهمترین موضوعات در کنترل استرس مورد توجه قرار گیرد. از طرفی هم اگر فرد بتواند استرسش را به درستی کنترل کند، از نظر جسمی نیز به نفعش خواهد بود.
البته اگر تا الان به بدبینی عادت کردهاید و فکر میکنید نمیتوانید افکارتان را تغییر دهید، خیلی ناامید نباشید، چون مهارتهای ایجاد تفکر مثبت میتواند به شما کمک کند تا زندگیتان را تغییر دهید و طور دیگری به اتفاقات اطرافتان نگاه کنید.
مثبت یا منفی؟
بعضی وقتها ممکن است به اشتباه فکر کنید آنهایی که مثبتاندیش هستند و فقط به نکات و موضوعات مثبت زندگی توجه میکنند، درک صحیحی از زندگی ندارند. در صورتی که تفکر مثبت به این معنی نیست که خودتان را فریب دهید و اتفاقات ناخوشایند زندگی را به کلی نادیده بگیرید، بلکه تفکر مثبت یعنی اینکه در شرایط نامناسب و سخت زندگی با روشی مثبت و سازنده پیش بروید و بهترین تصمیمها را بگیرید. پس در این مواقع باید طوری تصمیمگیری و براساس آن عمل کنید که گویی بهترینها اتفاق خواهد افتاد و در نتیجه منتظر هیچ اتفاق بدی نیز نخواهید بود.
از طرف دیگر، تفکر مثبت معمولا با حرفهای ذهنی ما شروع میشود؛ حرفهایی که هیچوقت به کسی گفته نخواهد شد و به شکل افکاری بیپایان در ذهن ما میچرخد و همیشه هم حضور دارد، اما این افکار میتواند مثبت یا منفی باشد و هر چه تعداد افکار مثبتی که در ذهن جریان دارد، بیشتر شود نگرش شما هم نسبت به زندگی و شرایطی که دارید، بهتر خواهد بود. در مقابل، کسانی که دائم با افکار منفی درگیر هستند، انسانهایی بدبین و منفینگر شناخته میشوند و همین موضوع نشان میدهد باید بیشتر مراقب افکاری باشیم که دائم در ذهنمان حضور دارد و با ما زندگی میکند.
چرا باید مثبتاندیش باشیم؟
اگر فکر میکنید افکار مثبت و منفی تاثیری در زندگیتان ندارد، باید بدانید متخصصان و پژوهشگران، تحقیقات زیادی در این مورد انجام داده و براساس نتایجی که به آن رسیدهاند، میگویند تفکر مثبت و خوشبینی در زندگی بر سلامت روحی و جسمی فرد اثرات زیادی میگذارد. برای همین هم توصیه میشود تا جایی که امکان دارد، با افکار مثبت زندگی کنید و طرز نگاهتان را نسبت به زندگی تغییر دهید.
براساس این مطالعات، کسانی که خوشبین هستند و بیشتر به موضوعات مثبت زندگی توجه میکنند، طول عمر بیشتری دارند و کمتر با مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب روبهرو میشوند. علاوه بر اینها، احتمال بروز بیماریهای جسمی مانند مشکلات قلبی هم در این افراد کمتر است. آنها میتوانند بهتر از دیگران با عوامل استرسزا و شرایط سخت زندگی بسازند و در نتیجه کمتر صدمه میبینند. البته محققان هنوز بهدرستی نمیدانند چرا چنین اتفاقی میافتد ولی مشخص است تفکر مثبت زندگی، افراد را به طرز چشمگیری تحت تاثیر قرار میدهد.
افکار منفی را تشخیص دهید
اگر هنوز نمیدانید افکارتان مثبت است یا منفی، نگاهی به این موارد بیندازید تا بهتر بتوانید واقعیت را تشخیص دهید:
یکی از مشخصترین انواع افکار منفی این است که جنبههای مثبت اتفاقات مختلف زندگی را نادیده بگیرید و فقط به موضوعات منفی فکر کنید. برای مثال، روزی که در محل کارتان همه چیز بخوبی سپری شده و دیگران از کار خوب شما تعریف کردهاند، ممکن است با تاکید و تمرکز بیش از حد بر کارهای باقیمانده، حس خوب را از خودتان بگیرید و به جای آن مشغول سرزنش خود شوید. در این مواقع، مطمئن باشید افکار ذهنیتان منفی است و در نتیجه تاثیری منفی هم بر زندگی شما میگذارد.
بعضیها هم عادت دارند برای هر اتفاق بدی، خودشان را مقصر بدانند و همین وضع باعث شکل گرفتن افکار منفی در زندگیشان میشود. مثلا وقتی مهمانی دوستانهای که داشتند، به هم میخورد شاید آنها فکر کنند بقیه نمیخواستند روزی را با آنها بگذرانند و برای همین ترجیح دادهاند برنامه به کلی عوض شود. بنابراین به همین سادگی، تغییر برنامه مهمانی را به خودشان ربط میدهند و از این موضوع ناراحت میشوند.
عده دیگری هستند که همیشه به اتفاقات بد فکر میکنند و منتظر بدترینها میمانند. در نتیجه طبیعی است کوچکترین ناراحتی را هم به شکلی افراطی و بزرگ ببینند و تحت تاثیر آن قرار بگیرند.
مثبتاندیشی را تمرین کنید
اگر تا به حال فقط اتفاقات بد و منفی زندگی را میدیدید و به آنها توجه میکردید، نباید انتظار داشته باشید یکشبه همه چیز به بهترین شکل تغییر کند. البته خوشبختانه این تغییر غیرممکن هم نیست، یعنی با تمرین میتوانید بتدریج طرز فکر و نگاهتان را نسبت به زندگی عوض کنید. زمانی که بتوانید به این هدف برسید، با عوامل استرسزا و موقعیتهای سخت هم بهتر کنار خواهید آمد و زندگی آرامتری را تجربه خواهید کرد. (ضمیمه چاردیواری/جام جم/منبع:mayoclinic)
جام جم سرا: بچه دار شدن و بقای نسل از اهداف زندگی مشترک است که برخی از زوجین از داشتن این نعمت محروم می شوند و زندگی فردی و خانوادگی آن ها تحت تاثیر قرار می گیرد. اما بچه دارشدن تنها هدف ازدواج و تشکیل زندگی مشترک نیست. گاهی اوقات زوجینی که دیر بچه دار می شوند و یا بچه دار نمی شوند اهداف دیگر ازدواج مانند عشق وعلاقه، باهم بودن، تشکیل خانواده و داشتن زندگی مستقل را نیز، فراموش می کنند و از هم فاصله می گیرند که این باعث می شود دچار مشکلات روحی شوند و البته این موضوع تشدید نازایی را هم در پی دارد.
توصیههایی برای آنها که بچه دار نمی شوند:
1- در ابتدا اهداف خود از ازدواج و زندگی مشترک را مشخص و سعی کنید بر اساس اهمیت آن ها را اولویت بندی کنید. برای مثال: مصاحبت و همراهی، عشق و صمیمیت، رشد فردی، روابط عاطفی با همسر، بچه دارشدن و ...
۲ - بعد از تعیین اهداف و اولویت بندی آن ها، مشخص کنید که به کدام یک از آن ها رسیده اید و به کدام یک نرسیده اید؛ برای مثال ممکن است شما به همه اهداف خود به جز بچه دار شدن رسیده باشید و یا به بیشتر اهداف خود از جمله بچه دارشدن نرسیده باشید.
3- سهم خود را در نرسیدن به اهدافتان مشخص کنید؛ مثلا اگر در زندگی مشترک صمیمیت لازم را ندارید آن را به گردن بچه دارنشدن نیندازید. همچنین ببینید چقدر برای بهبود این موضوع سعی و تلاش کرده اید.
4- در صورتی که به بیشتر اهداف مهم خود از ازدواج به جز بچه دار شدن رسیده اید، برای بچه دار شدن به دنبال راه حل باشید از جمله درمان های پزشکی جدید، فرزندخواندگی، پذیرفتن مخارج کودکان یتیم و یا حتی پذیرش واقعیت بچه دار نشدن. چون ممکن است در صورت تصمیم به جدایی از همسرتان و ازدواج مجدد چیزهای مهم تری را از دست بدهید.
5 - در صورتی که به اهداف مهم و اصلی خود از ازدواج نرسیده اید و صاحب فرزند نیز نمی شوید حتما باید از یک مشاور خانواده مشورت بگیرید.
6- اگر در زندگی مشترک با مشکل روبه رو هستید ببینید واقعا علت این مشکلات و اختلافات نداشتن بچه است؟ یا بچه دارنشدن سرپوشی برای اختلافات عمیق تر است. احساسات و نظرات خود را از این موضوع صادقانه بیان کنید و به احساسات و نظرات همسرتان نیز در این باره گوش دهید. شاید برخلاف نظر شما علت مشکلات و اختلافات، بچه دارنشدن نیست و درصورت حل شدن اختلافات دیگر بتوانید با بچه دارنشدن کنار بیایید. یکی از راه حل های پیشنهاد شده را جایگزین کنید.
7- فهرستی از مشکلات و اختلافات زندگی مشترک خود بنویسید و تلاش کنید آن ها را حل کنید. حتی می توانید برای حل آن ها از مشاور کمک بخواهید.(مهرناز صفرزایی - روانشناس/خراسان)
جام جم سرا: حقیقت این است که ما اگر اشتباه فکر کنیم حتما اشتباه زندگی خواهیم کرد. خلاف آن نیز درست است. اگر میخواهیم زندگی سالمی داشته باشیم باید درست فکر کنیم. افکار صحیح، زندگی سالم و بینقص به دنبال خواهد داشت.
انسان میتواند زندگیاش را با نحوه افکارش تغییر دهد. وقتی دچار افسردگی میشویم الگوهای مخرب افکارمان به بزرگترین منبع ترس و نگرانی در زندگی تبدیل میشود. این افکار شوم و بدطینت ما را گرفتار خود محکومی و در نتیجه ناامنی میکند تا آنجا که ممکن است دست به اعمال خطرناک بزنیم. برای درست زیستن باید با این نوع تفکرات مبارزه کرد.
گامهای زیر میتواند در پردازش و بازبینی افکارتان مفید باشد. شما میتوانید اندیشههایتان را دوباره برنامهریزی کنید و شرایط زندگیتان را تا حد چشمگیری بهبود بخشید.
گام نخست: قدرت اندیشه را بپذیرید
پیش از هر چیز باید قبول داشته باشیم «ما چیزی هستیم که میاندیشیم.» در حقیقت، بزرگترین میدان نبرد زندگیمان همان ذهنمان است. افکار، واقعی و بسیار قدرتمند هستند. اعمال ، طرزفکر و عادات ما همه و همه ابتدا در ذهن تولید میشود و سپس در زندگیمان اثرشان را نشان میدهد. ما با تغییر دادن نحوه تفکرمان میتوانیم نوع زندگیمان را تغییر دهیم. مثلا اگر بتوانیم به وجود خود و ارادهمان اعتماد کنیم، میتوانیم به خواستههایمان برسیم و به دنبال آن از آرامش و شادی روح برخوردار شویم. بنابراین اولین قدم در راه داشتن اندیشه صحیح تشخیص قدرت اندیشه است.
گام دوم: شناخت استانداردهای افکار و اندیشه
منظور از استاندارد همان سیستم پاکسازی و ارزیابی شده افکارمان است. با این کار تصمیم میگیریم که آیا اندیشهای خاص ارزش جای گرفتن در ذهنمان را دارد یا خیر. در حقیقت طبق این تعریف، پنج استاندارد درخصوص افکار وجود دارد؛ افکاری که مناسب اندیشیدن است:
استاندارد اول: افکار واقعی
باید افکار دروغین و پوچ را دور بریزیم و ذهنمان را با حقایق محض پر کنیم. وقتی توانستیم ذهنمان را سرشار از افکار واقعی و صحیح کنیم در آن صورت میتوانیم بین راست و دروغ تفاوت قائل شویم. متاسفانه انسان معمولا افکار منفی را ـ که همچون دروغ میماند و صحت ندارد ـ به ذهن خود راه میدهد و بر مبنای آنها تصمیمگیری میکند. با این کار اجازه میدهد این افکار منفی و دروغین روی زندگیاش اثر گذاشته و امور او را تحت سلطه خود بگیرد. باید از ورود این افکار بد جلوگیری کنیم. وقتی دروغ به اندیشهمان قدم میگذارد، هر لحظه از زندگیمان همراه با تخریب است و درنهایت ما را به سوی نابودی میکشاند. در واقع اندیشههای دروغین در مورد هرچیزی از ظاهرتان گرفته تا روابط، ارزش و هویت، ترسها و رویاهایتان به شما دروغ میگوید و گمراهتان میکند. مراقب باشید حتی ذرهای از ذهنتان را با دروغ فکرهای پوچ پر نکنید.
ذهن باغی است که میتوانیم هرچه بخواهیم در آن کاشته و پرورش دهیم. بنابراین هرگاه موضوعی به ذهنتان آمد آن را بررسی کنید که آیا منفی است یا خیر و اگر منفی است چرا، سپس آن فکر را به نوع مثبت تبدیل کنید. ابتدا اگر نتوانستید خودتان این کار را انجام دهید، میتوانید از مشاوران کمک بگیرید تا این کار به نوعی عادت تبدیل شود؛ مانند ادیسون که در آزمایشهایش برای تولید لامپ، هزار ماده را آزمایش کرد و نتیجهای نگرفت. وقتی به او گفتند هزار بار شکست خوردی او پاسخ داد: «نه، من هزار مادهای را که برای تولید لامپ مناسب نیست، شناختم» و سرانجام توانست لامپ را اختراع کند.
افکار نجیب
«نجیب» در لغت به معنای «سزاوار عزت و احترام» است. سخن پسندیده نیز بسیار شبیه افکارنجیب و چیزی است که ارزش بیانشدن دارد. به عبارت دیگر اگر ما درست فکر کنیم، میتوانیم درست نیز صحبت کنیم. اگر تعداد کلماتی را که در طول روز و ماه و سال صحبت میکنید، جمع کنید مسلما کتاب قطوری خواهد شد. حال با خود بیندیشید کتابی را که هر روز بخشی از آن را مینویسید چگونه کتابی است؟ پر از سخنان و افکار دلگرمکننده است یا سرزنش و بدگویی، عشق است یا تنفر، صلح است یا خشونت. کلمات ادا شده قدرتمند و درست مانند دانههایی است که برای پرورش کاشته میشود. کلمات میتوانند موجب رحمت یا لعنت ما شوند. میتوانند مشوق یا مخرب باشند. بنابراین برای کنترل زبانمان باید افکارمان را مهار کنیم؛ افکاری که ستودنی، پسندیده و نجیب و با روشنایی همراه است، نه تاریکی.
استاندارد سوم: افکار صالح
«صالح» به معنای «منطبق بودن با اصول اخلاقی و درستکاری» است. اگر به معیارهای اخلاقی صحیح آشنایی نداشته باشیم و از آنها پیروی نکنیم معمولا در اعمالمان دچار شک و تردید میشویم و چه بسا ممکن است انتخابهای غلط داشته باشیم و رو به تباهی گام برداریم. افکارمان را باید با اصول صحیح تربیت کنیم و فراموش نکنیم افکار نادرست معمولا نقاط ضعف ما را بروز و ما را در مسیر بسیار نامناسبی قرار میدهد. فردی که افکار ناصواب در ذهن دارد به خاک حاصلخیزی برای برداشت انواع وسوسهها تبدیل میشود و وسوسهها او را وادار به انجام اعمال پلید کرده و در نهایت به تباهی میکشاند. با انتخابهای صحیح اخلاقی میتوانیم از بدی و شکست در زندگی جلوگیری کنیم.
استاندارد چهارم: افکار پاک و روشن
این افکار در واقع دربرگیرنده افکار سالم و بیخطر است. در حقیقت افکار پاک، پاکی زندگیمان را موجب میشود. تاریکی از افکار ناپاک و شرور تغذیه میکند. جنگ با افسردگی حمله مستقیم به افکار ناپاک است. با این کار ما میتوانیم افکار تیره و تار را از خود دور و در مقابل افکار منفی ایستادگی کنیم. برای اینکه به این حد از تعهد به خودمان برسیم و افکارمان را کنترل کنیم باید اثرات عوامل بیرونی مانند فیلمها، کتابها، تلویزیون، موسیقی، روابط و گفتوگوهایمان را مهار و همیشه بهترینها را انتخاب کنیم.
یک ذهن پاک آرزوهای پاک و مناسب دارد و آرزوهای پاک، تولید عادات درست و صحیح و در نهایت موفقیت و سربلندی میکند.
افکار دوستداشتنی
افکار دوستداشتنی درواقع جذاب و دوستداشتنی است. روش زندگیمان تا حد زیادی تحت تسلط ذهنمان است، ذهنی که هرروز طبق شرایط موجود تنظیم میشود. افکار نامطلوب مانند انتقام، خشم، انتقاد و از این نوع، زندگیمان را به آهنربایی تبدیل کرده که تلخی و آزردگی بیشتری را به سمت خود جذب مینماید. چرخه مرگبار آن نیز غالبا تاریکی و افسردگی است. برای اینکه از شر این افکار رها شویم باید افکارمان را به سمت افکار دوستداشتنی و جذاب سوق دهیم؛ افکاری چون مهربانی، نجابت، عشق، شکیبایی و خودداری. در نتیجه میتوانیم تمام خوبیهای دنیا و هستی را به سمت خود جذب و زندگی سالمتر و بهتری را تجربه کنیم.
گام سوم: تمرین اندیشههای فوق
در این مرحله وقتی به اندازه کافی به شناخت رسیدید، میتوانید در مورد هر چیزی که باارزش و ستودنی است بیندیشید، در مورد دیگران حرفهای مناسب بزنید و تمام آموختههایتان در خصوص افکار صحیح را به کار بندید تا به آنها کاملا عادت کنید و جزء جدانشدنی زندگیتان شود. در این صورت میتوانید امیدوار باشید از زندگی سالمی بهرهمند میشوید.
marysoutherland / مترجم: نادیا زکالوند
انسان وقتی اتفاقی را تجربه میکند فکری به ذهنش خطور و به دنبال آن احساسی را تجربه و سپس رفتار میکند.
گام اول ما برای درمان، آگاهی از افکار منفی است که برخی از آنها عبارتند از:
ـ همه افراد باید من را دوست بدارند و به من احترام بگذارند.
ـ استفاده بیش از حد از باید و الزام در ذهن.
ـ تفکرات همه یا هیچ و اعتقاد به اینکه باید یا همه چیز درست پیش برود یا اگر کمی غلط باشد نهایت فاجعه است.
ـ کسانی که خطا و اشتباه میکنند، باید بشدت مورد تنبیه و سرزنش قرار گیرند.
ـ اگر وقایع و حوادث آنطور که من میخواهم پیش نرود، اوج ناراحتی، گرفتاری و بدبختی را برای من به دنبال خواهد داشت.
ـ اعتقاد به اینکه بدبختی و ناخشنودی که فرد تجربه میکند بهوسیله عوامل بیرونی ایجاد شده و انسان، توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالهای روانی و عاطفی خود را ندارد.
ـ لازمه احساس ارزشمندی، وجود بیشترین لیاقت، شایستگی و فعالیت شدید است.
ـ اجتناب و دوری از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخصی، آسانتر از مواجهشدن با آنهاست.
ـ تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی، تعیینکننده مطلق رفتار کنونی فعلی افراد است.
ـ برای هر مشکلی، فقط یک راهحل درست و کامل وجود دارد و اگر به آن دست نیابیم، بسیار وحشتناک و فاجعهآمیز خواهد بود.
ـ وقایع خطرناک و ترسآور، موجب نهایت نگرانی خواهند شد و فرد همواره باید تلاش کند تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیندازد.
ـ اگر فرد در فرآیند درمان، این افکار را شناسایی کند، میتواند به تغییر فکر برسد و در نهایت رفتار او نیز تغییر و آرامش بیشتری را تجربه خواهد کرد.
وقتی اتفاق ناخوشایندی برای شما پیش میآید لازم است مشخص کنید که در آن لحظه چه فکری از ذهن شما عبور میکند که آنقدر احساس ناراحتی دارید و همچنین پس از شناسایی فکر، احساسی را که در آن زمینه به شما دست میدهد نیز ثبت کنید و مثلا تعیین کنید که با خشم یا غم با آن روبهرو شدهاید سپس رفتاری را که برگرفته از آن احساس و رفتار است، نیز شناسایی کنید.
این فرآیند به شما کمک میکند که گام اول را بدرستی طی کنید و بتوانید ویروسهای ذهن خود را شناسایی کنید و حتی در همین مرحله نیز چون آگاهی شما افزایش مییابد معمولا حال بهتری خواهید داشت، اما مداخله اصلی پس از شناسایی، جایگزین کردن افکار منطقی است.
فرد سالم بیش از آنچه به گذشته توجه دارد، به زمان حال و وضع موجود توجه میکند و باور دارد که برای حل مشکلات تنها یک راهحل وجود ندارد.
پس از جایگزین کردن افکار منطقی لازم است احساس خود را و رفتاری را که به دنبال آن بروز میدهید، ثبت کنید.
این کار نیاز به وقت گذاشتن دارد بنابراین در فرآیند تغییر و درمان بهتر است صبور باشیم و مقاومت نکنیم.
دکتر مهرنوش دارینی - روانشناس و مشاور
جام جم سرا: روانپزشکان آمریکایی پس از آن تاکید کردند که خوابیدن زود هنگام در شب عامل کلیدی و مهم برای شاد بودن در طول روز است.
این متخصصان در بررسیهای خود مشاهده کردند افرادی که مدت کوتاهی را در طول شب میخوابند و اغلب دیر وقت به رختخواب میروند نسبت به افراد دیگر تعداد دفعات بیشتری در طول روز گرفتار افکار و قضاوتهای منفی و آزاردهنده میشوند.
متخصصان توصیه میکنند افرادی که به طور مکرر با افکار منفی درگیر هستند، میتوانند با خوابیدن زود هنگام در شب به خود کمک کنند. همچنین روانپزشکان امیدوارند با انجام مطالعات بیشتر در آینده بتوانند با این یافته در ارائه روش درمانی مناسب برای اختلالهای استرس و افسردگی بهره بگیرند.
به نقل از ساینس ورلد ریپورت، نویسنده ارشد این مطالعه گفت میتوان با اطمینان اظهار کرد که خواب کافی و به موقع یک میانجی مفید و کمهزینه برای حل مشکل افرادی است که در قفس افکار منفی گرفتار شدهاند و با این افکار خودآیند و کنترلشده، زندگی هر روز به کامشان تلخ شده است. (ایسنا)
استرس یا فشار روانی واکنش بدن به هرگونه تغییر و برهم خوردن تعادل است که حال میتواند این تغییرات مثبت یا منفی باشد.
برای مقابله با استرس، باید اعتبار افکار منفی خود را به چالش بکشید. البته فقط موانع و چالشها نیستند که استرسزا هستند، بلکه بسیاری از تغییرات مثبت و منفی که در زندگی رخ میدهند، مانند امتحانات دوران دانشآموزی، آزمون کنکور، جابهجایی جغرافیایی یا مکانی، ازدواج، بارداری، ترفیع درجه و گرفتن مسئولیت هم میتواند فشار روانی ایجاد کرده و تعادل روانی فرد را برهم بزند.
بسیاری مواقع استرس علاوه بر آثار روحی، آثار جسمی نیز در بدن دارد مانند افزایش ضربان قلب، تعداد تنفس، گرم و داغ شدن پریدن عضلات بدن و تکرر ادرار. البته آثار روانی استرس شامل افکار منفی، ترس، اضطراب یا رفتاری مانند بیقرار شدن، رفتارهای اجتنابی، کز کردن و گوشهگیری نیز پیامدهای این بیماری است.
گرچه این رویدادها یا تغییرات مهم زندگی هستند که استرس ایجاد میکنند، اما عامل اساسی در ایجاد استرس نحوه برداشت ما از این رویدادهاست. وقتی اتفاقی میافتد ابتدا فکر میکنیم که آیا این اتفاق برای ما تهدیدکننده است یا خیر؟ پس از آن، در مورد نحوه برخورد با آن فکر میکنیم. اگر توانایی ما بیشتر از عامل استرسزا باشد در این صورت دیگر آن موقعیت استرسزا نیست؛ موقعیتی استرسزا تلقی میشود که توانایی ما کمتر از آن باشد و در این شرایط است که بدن واکنش نشان میدهد.
عوامل استرسزا (استرسور) به دو دسته تقسیم میشوند:
١- عوامل بیرونی
اتفاقات منفی و مثبت زندگی مانند ازدواج کردن،جزو عوامل بیرونی محسوب میشوند. اتفاقات منفی مانند افرادی که عزیزان خود را از دست میدهند، مجازاتهای دادگاهی یا رویدادهای بزرگ و کوچکی که هر روزه فرد را درگیر میکنند، مثل ایستادن در صف، زندگی در محلههای شلوغ یا محلههایی که دارای امکانات کافی نیست؛ همیشه باعث آزار و اذیت افراد میشود.
اندیشمندان معتقدند،اگر رویدادهای کوچک بهطور پیوسته رخ دهد و همیشگی باشد تاثیرش بیشتر از رویدادهای بزرگ منفی است.
٢- عوامل درونی
افکاری که افراد درباره خود، آینده و دیگران دارند نیز میتواند استرسزا باشد.
افرادی که دیگران را همیشه خطرناک و غیرقابل ایمن میدانند این طرز تفکر همیشه باعث میشود افراد در حالت گوش به زنگ باقی بمانند و این حالت باعث تشدید برانگیختگی و استرس میشود.
کسانی که درباره خود مثبت فکر نمیکنند و خودشان را ضعیف و ناکارآمد میدانند نیز استرس را تجربه میکنند و اعتماد بهنفس پایینی دارند. بنابراین این باورهای غلط میتواند یکی از عوامل درونی استرس باشند.
ویژگیهای شخصیتی نیز میتواند منبع درونی استرس باشد. افراد کمالگرا، بدبین و افرادی که انعطافپذیر نیستند، افرادی که «تکانشی» عمل میکنند (قبل از فکر، عمل میکنند) از جمله افرادی هستند که در معرض استرس شدید قرار دارند و بیشتر از دیگران استرس را تجربه میکنند.
چه میزان استرس برای بدن ضروری است
انسانها برای داشتن یک زندگی طبیعی و سالم به میزان محدودی فشار روانی نیازمند هستند. به نظر میرسد برای اینکه دستگاه عصبی درست کار کند، لازم است کمی تحریک شود اما در عین حال، فشار روانی شدید یا طولانی آسیب جسمانی و روانی به بار میآورد.
واقعیت این است که واکنش استرس در بدن یک نوع سازگاری زیستی طبیعی است که به انسانها کمک میکند تا در صورت رویارویی با شرایط خطرناک و استرسزا با نشان دادن واکنش سریع، جان خود را حفظ کنند.
انسان برای اینکه از حالت یکنواختی خارج شود به میزانی (حدود ١٠ تا ٢٠ درصد) در طول روز به برانگیختگی نیاز دارد. طبیعی است همیشه تغییرات مثبت، استرس به همراه دارد و اگر قرار باشد افراد از آن اجتناب کنند، تغییرات اتفاق نمیافتد.
هر چالش و هر تغییر مثبتی میتواند استرس داشته باشد اما سطح استرس آنقدر بالا نیست که باعت افت عملکرد فرد شود. استرسی مخرب است که بر سطح عملکرد فرد تأثیر دارد.
سطح استرس یا برانگیختگی خوب تا یک حدی برای زندگی طبیعی لازم است و افرادی که برانگیختگی و تاثیری ندارند خیلی تمایلی به رویارویی با چالشها دارند.
در بعضی جاها لازم است وقتی میخواهیم یک تغییر مثبت در زندگی ایجاد کنیم خود به پیشواز استرس برویم مانند افرادی که مهاجرت داوطلبانه میکنند.
چه زمانی استرس مخرب است؟
استرس زمانی مخرب است که روی کارآیی فرد تأثیر داشته و باعث افت عملکرد یا رنج فرد شود و فرد کارآیی رفتار و ذهنی خود را از دست بدهد که در این موقع میگوییم استرس مخرب است.
چه زمانی به استرس بیماری میگوییم؟
اگر نتوانیم انرژی حاصل از استرس را از بدن تخلیه کنیم به تدریج سلامت جسمانی و روانی خود را از دست میدهیم.
براساس طبقهبندیهای انجام شده اگر یک فرد نتواند با اتفاق یا یک رویداد منفی طی یک دوره یک تا دوساله کنار بیاید طبیعتا این استرس را بیمارگونه میدانیم، یعنی زمان طولانی فرد نتوانسته با آن موضوع کنار بیاید.
نشانههایی که نهتنها شدید است بلکه بر عملکرد فرد نیز تأثیر دارد و فرد کارآیی خود را از دست میدهد و نمیتواند خوب بخوابد و مطالعه کند.
بهطور کل آدم مقاوم به استرس نداریم و همه انسانها به نوعی آسیبپذیر اما بعضی کمتر آسیبپذیر و برخی هم مقاوم هستند.
راهحلهای مقابله با استرس
برخی افراد مقاوم هستند و نشانههای خفیفتری از خود نشان میدهند و زودتر با این قضیه کنار میآیند. مثل افرادی که همیشه خود را آماده کردهاند خطر، تغییر و رویدادهای منفی را برای خود یک چالش میدانند نه یک مصیبت یا کسانی که اعتقادات مذهبی و به خدا توکل و نسبت به خودشان باور مثبت دارند از عهده مشکلات برمیآیند و طبیعتا بهتر میتوانند با رویدادهای استرسزا مقابله کنند.
برای مقابله با نشانههای بدنی استرس انجام برخی تمرینهای ساده و آسان مانند مشکلات بیخوابی، تکرر ادرار مشکلات گوارش، سوزش معده و تنفس سریع یوگا، تنفس دیافراگمی (شکمی)، آرمیدگی و در حالت شدید دارو درمانی پاسخگو است.
کسانی مقاوم هستند که سبک زندگی سالم، خواب و ورزش مناسب دارند. این راهکارها برای همه جواب میدهد ولی بلافاصله نیست اما اگر مداومت کند و پیادهروی داشته باشد کمککننده است.
برای نشانهای شناختی استرس که همان افکار منفی است باید فنون شناخت و تغییر افکار منفی و مبارزه با آن را یاد گرفت که روانشناسان نیز میتوانند در این زمینه کمککننده باشند و مهارتهای چالشی را به فرد آموزش دهند.
ما باید یاد بگیریم چگونه هیجانهای خود را مانند خشم تخلیه کنیم و به شیوه مثبت برای مدیریت استرس حل مسأله را یاد بگیرم. افراد باید مهارت حل مساله و مذاکره را بلد باشند تا در برابر استرس و رویدادهای منفی یا چالشهایی که استرس ایجاد میکنند مقابله کنند تا از هم فرو نپاشند.
پرخوری راه ناسالم مبارزه با استرس
برخی برای مقابله با استرس به پرخوری و ورزش سنگین، سیگار والکل روی میآورند که راههای مقابله ناسالم با استرس هستند.
همچنین درددل کردن با یک دوست یا مشاور و یافتن راهحلی برای موضوعی که باعث استرس شده یکی از راههای مقابله با استرس است.
برخی رویدادهای استرسزا راهحل ندارند و فرد باید با آنها کنار بیاید و برخی مواقع راهحل دارد که باید جستوجو کرد. (دکتر شهربانو قهاری - روانشناس بالینی/شهروند)
پاسخ مشاور: به طور کلی آمدن افکار مزاحم در ذهن انسان یکی از نشانههای اضطراب است و چنانچه این افکار تکرار شونده باشد، به آن وسواس فکری گفته میشود. برای حذف افکار مزاحم از ذهن لازم، است منشاء و زمان آمدن آن را به درستی بشناسید.
منشاء افکار مزاحم
منشاء افکار مزاحم در دو دسته قابل تقسیم است: الف- افکاری که مربوط به اتفاقات روزمره میشود؛ ب- افکاری که از احساسات یعنی حس ترس، گناه، خشم و مواردی از این قبیل نشأت میگیرد. برای رفع این افکار ابتدا باید منشاء آن را پیدا کنید؛ برای اینکه بفهمید، زیربنای این افکار کدام حس شما است، بهتر است از یک مشاور کمک بگیرید.
زمان آمدن افکار مزاحم
موضوع بعدی زمان آمدن افکار مزاحم است. این افکار بیشتر شب سراغ شما میآید یا صبح؟! معمولاً افکار مزاحم در دو زمان بیشتر به ذهن انسان میآیند، یکی شب هنگام و در زمان خواب که باعث میشود فرد دچار بیخوابی، اختلال خواب و یا دیدن کابوس شود و دوم در زمان کارهای نیازمند به تمرکز و یکنواخت مثل درس خواندن، رانندگی، ظرف شستن و... با بررسی این موارد میتوانید به راهکار مناسبی برای رفع افکار مزاحم خود دست یابید. ما در ادامه چند راه حل ساده و عمومی را برای کنترل این افکار به شما پیشنهاد میکنیم.
راههای کنترل فکر
۱- تهیه فهرستی از افکار استرسزا:
روی یک برگه سفید افکار غیرمنطقی، استرس زا و بیفایدهای را که به عادت تبدیل شده و متوقف کردن آنها برای شما سخت است بنویسید؛ سپس این افکار را اولویت بندی کنید؛ یعنی ابتدا آن مواردی را که بیشتر تکرار میشود به ترتیب بنویسید و بعد از آن مواردی را که آزاردهندگی بیشتری برای شما دارند یادداشت کنید.
۲- تخلیه افکار:
گام بعدی این است که روزی یک بار در یک ساعت مشخص افکاری را که بیشتر به سراغتان میآیند روی کاغذ منتقل کنید. نوشتن به شما کمک میکند که افکارتان تخلیه شود.
۳- ریلکسیشن (تمدد اعصاب):
این روش به رفع افکار مزاحمی که ریشه در اضطراب دارند، کمک زیادی میکند و باعث استراحت اعضای بدن شما خواهد شد. برای این کار بهتر است لوح فشرده یا کتابهایی را که در این زمینه نوشته شده است از بازار تهیه کنید.
۴- تصویرسازی فکر:
چشمهایتان را ببندید و موقعیتی را که احتمالاً فکر استرس زا اتفاق میافتد، تصویرسازی کنید البته بهتر است که این روش را با کمک یک مشاور اجرا کنید.
۵ - تکنیک توقف فکر:
هر زمان که افکار مزاحم به ذهن شما آمد، خودتان با صدای بلند فرمان «ایست» بدهید. در ابتدا این کار خیلی سخت به نظر میرسد، اما تکرار آن باعث میشود که به مرور حواس شما پرت شود. پس از ایست، چند نفس عمیق بکشید و به کار عادی خود ادامه دهید یا اگر امکانش وجود داشت، موقعیت خود را تغییر دهید یعنی اگر نشسته هستید، بلند شوید وچند قدم راه بروید.
۶- جانشین سازی افکار:
زمانی که فکری به ذهن شما خطور میکند، از خودتان بپرسید که این فکر را با چه افکار دیگری میتوانم جایگزین کنم و یا به گفتوگو با فکرتان بنشینید. در پایان به شما توصیه میشود که در این خصوص حتماً از مشاوره حضوری بهره گیرید؛ از آنجا که ریشه افکار مزاحم اغلب در اضطراب نهفته است و اگر رفع نشود، خدای نکرده به وسواس فکری یا عملی، ترسهای بیمارگونه، اختلال خواب یا افسردگی تبدیل میشود؛ بهتر است برای پیشگیری، مشاوره خود را آغاز کنید. (راهله فارسی، کارشناس ارشد مشاوره/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
549
همۀ ما برای مثبت بودن بیشترین تلاش خود رامی کنیم، ولی گاهی هم الگوهای منفی فکری باعث نابودی لحظات زیبای زندگیمان می شود.
ما ممکن است در گذشته اشتباهاتی کرده باشیم که باعث نگرانی و تنش ما در زمان حال باشد و این موضوع می تواند در آینده به نتایج منفی منجر شود. ما احتمالاً بیش از اندازه به تجزیه و تحلیل تجارب معمولی و تعاملاتمان می پردازیم و این در حالی است که بسیاری از مشغولیات ذهنی ما، حتی وجود خارجی هم ندارند. بسیاری از مواقع به محض این که اتفاق بدی رخ می دهد، ما آن را با اتفاقات بد گذشته پیوند می دهیم و شروع به احساس ناراحتی و غم می کنیم و شاید همین حالا در مورد بسیاری از مشکلات که احتمال می دهیم به نتایج منفی برسد، به خود سخت بگیریم و مضطرب باشیم.
اگر شما بسیاری از مواقع خود را در چنین موقعیت هایی می یابید، به قول روانشناسان؛ "بیش از اندازه متفکر" هستید و این طرز فکر می تواند به سلامتی شما آسیب شدید برساند.
روانشناسان معتقدند که تفکر بیش از حد می تواند باعث بروز اشکالات اساسی در اعمال انسان شود، به ویژه برای خانم هایی که در استرس و ناامیدی بسرمی برند، به اضطراب و افسردگیشان منجر خواهد شد.
در ادامه، توصیه هایی برای توقف تفکر بیش از حد و آرامش یافتن در زمان حال به شما پیشنهاد می شود.
1- پذیرش این که بیش از حد تفکر می کنید
نخستین گام برای حل مشکل، قبول آن است. اگر احساس می کنید که نمی توانید ذهن خود را نسبت به افکار بیش از اندازه کنترل کنید و این موضوع در کاهش شادی، تصمیم گیری، انجام کارها و یا تشکیل روابط عاطفی شما تاثیر گذار است پس بپذیرید که مشکل دارید. اگر هر زمانی که اتفاق بدی می افتد و خود را در دام افسردگی و منفی گرایی می بینید، شما مشکل دارید. انکار مشکل و سرِ خود را درون برف پنهان کردن منجر به وضعیت بدتر شما خواهد شد. اگر در این مورد شک دارید و مطمئن نیستید، از دوستان وعزیزان خود صادقانه بخواهید که به شما واقعیت را بگویند زیرا آنها گاهی شما را بهتر از خودتان مشاهده می کنند.
2- خود را ببخشید؛ مغز ما تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد
هنگامی که پذیرفتید بیش از حد فکر می کنید، خود را ببخشید زیرا مغز انسان تمایل طبیعی به تفکر بیش از حد دارد. خانم دکتر روانشناس «سوزان نولن-هوکسما» کارشناس برجسته در این زمینه، می گوید: "مغز ما برای تفکر بیش از حد برنامه ریزی شده است زیرا افکار و خاطرات ما به طور ذاتی به یکدیگر مرتبط هستند. بنابراین هنگامی که انسان در اثر یک رخداد دچار استرس می شود، سیل افکار منفی که هیچ ربطی به موضوع اصلی ندارد به ذهن او سرازیر می شود. برای نمونه؛ عملکرد ضعیف شغلی شما باعث می شود که به یاد خاله تان که سال گذشته فوت کرده، بیافتید!"
علاوه بر این زمانی که اتفاق بدی برای انسان رخ می دهد یا کسی احساس منفی دارد، به احتمال زیاد به تمام چیز های منفی که زندگی اتفاق افتاده و ربطی به یکدیگر ندارند و شاید حتی وجود نداشته باشند، فکر می کند. هر چه این اتفاق بیشتر رخ دهد، در آینده فرد به تفکرات بیشتر و بیش از حد گرفتار می شود. حال با دانستن این موضوع؛ هنگامی که مغزتان تلاش برای متصل کردن رویدادها را به هم دارد، شما می توانید آگاهانه شروع به حل مشکل خود کنید.
3- بیشتر تنفس کنید
اگر مغز ما به این اتصال تارعنکبوتی در مورد حوادث بد مشغول شد، امواج افکار منفی شروع به بارش می کنند ولی چگونه می توان این الگو را شکست؟
اولین و ساده ترین کاری که انسان در این مواقع می تواند انجام دهد، کنترل تنفس است. تنفس به شما آرامش می بخشد و شما را به زمان حال و طبیعت پیرامونتان مرتبط می سازد. این موضوع بسیار ساده به نظر می رسد ولی هنگامی که ذهن ما شروع به تفکر منفی می کند، ما به نوعی جنون کشیده می شویم که کنترل آن نیز مشکل است ولی باید بدانیم که در این هنگام ما به آرامش ذهنی و بدنی نیازمندیم.
4- کمتر صحبت کنید
بسیاری از کسانی که بیش از حد تفکر می کنند، به ویژه خانم ها در هنگام استرس و نگرانی، نمی توانند جلوی صحبت کردن خود را بگیرند. در مواقع نادری ممکن است که صبحت کردن در مورد نگرانی ها به شما کمک کند ولی در بیشتر اوقات باعث بدتر شدن اوضاع و شرایط می شود به ویژه اگر شنونده هم کسی باشد که بیش از حد فکر می کند، در نتیجه شما تمامی وقت خود را به تجزیه و تحلیل و شکافتن جزییات هر مشکل منفی زندگی خود خواهید کرد. احتمالا در پایان صحبت نیز در اثر مرور افکار منفی بیش از حد، غمگین تر از قبل خواهید شد.
این نوع همکاری در نشخوار فکری که در آن هر دو نفر در مورد زندگی هایشان صحبت می کنند، می تواند هر دو را به عمق بیشتری از منفی گرایی و استرس بکشاند. پژوهش ها نشان داده است که این نوع نشخوار فکری، در میان خانم ها باعث افزایش هورمون استرس (کورتیزول) می شود.
اگر واقعا احساس نیاز به بیان مسائل خود دارید، می توانید آنها را بنویسید و به وسیلۀ ذهن آگاه خود آنها را تجزیه و تحلیل و در نتیجه روشن نمایید. در بیشتر مواقع، هنگامی که آنها را می خوانید، متوجه می شوید که بیشتر نگرانی ها و افکار منفی شما بی مورد است. این نوع ژورنالیک آزاد می تواند بسیار سودمند باشد.
5- مشغولیت فیزیکی برای خود ایجاد کنید
شما اکنون می دانید که بدن و ذهن خود را به وسیلۀ کنترل تنفس و کمتر صحبت کردن چگونه آرام نگاه دارید ولی گاهی انرژی درونی بدن شما باید به گونه ای تخلیه شود که در این موارد یک پیاده روی سریع، دوچرخه سواری طولانی و یا سریع، بازی با حیوانات خانگی و کودکان، انجام یوگا، بازی های ورزشی، شنا و یا دویدن می تواند مفید باشد. فعالیت هایی که جاذب هر دو حالات ذهنی و بدنی باشد، بهتر است زیرا شما نیاز به بیرون رفتن از الگوهای وسواسی فکری دارید تا وضعیت حضور در زمان حال در شما به جریان افتد.
علاوه بر فعالیت های فیزیکی، تمریناتی که باعث تحریک مغز شود نیز برای هدایت و تغییر مناسب الگوهای فکری موثر است. بازی های گوناگون فکری، یادگیری زبان یا موسیقی و یا هر گونه هنری که بتواند سرگرم کننده باشد، شما را از تفکرات بیش از حدتان منحرف می سازد.
6- تمرین تمرکز حواس
یکی از بزرگ ترین و بهترین راه های مبارزه با تفکر بیش از حد، توانایی زندگی کردن در زمان حال است. احساس گناه در شکست های گذشته و نگرانی در مورد موضوعات آینده می تواند انرژی و اوقات شما را تحلیل برد ولی به وسیلۀ توجه به اکنون، شما به عشقی که شایستگی آن را برای خود دارید خواهید رسید. لائو تزو می گوید: "اگر شما افسرده هستید در گذشته زندگی می کنید. اگر شما مضطرب هستید، درآینده زندگی می کنید ولی اگر آرامش دارید، در زمان حال بسر می برید." حال پرسش این است که چگونه می توانیم در زمان حال حاضر زندگی کنیم؟
با توجه به استراتژی هایی که در بالاتر برای داشتن یک ذهن آرام ذکر شد، شما می توانید با تمرکز حواس یا شکلی از مدیتیشن که بدون قضاوت و تفکرست، مشاهده گر زمان حالتان باشید. اگر در این حالت افکار مزاحم و نگران کننده به ذهن شما هجوم آورد، آن را نادیده بگیرید و اجازه دهید که با احترام تمام و بدون هیچ گونه تقلایی از ذهنتان عبور کند. انرژی افکارتان را آزاد سازید و فضای درونی آرام برای خود ایجاد کنید. برای دست یابی به نتایج سودمند؛ بهترین کاری که می توانید انجام دهید، یادگیری تکنیک های مراقبۀ فکری مانند مدیتیشن متعالی است ولی اگر انجام این کار برایتان مشکل است با متخصصانی که به شیوه های شناخت درمانی آشنایی دارند، مشورت کنید.
7- به کائنات تسلیم شوید
هنگامی که ما نگران هستیم، اساساً به کنترل جریان زندگی امید داریم زیرا به نتایج یک وضعیت اهمیت می دهیم و می خواهیم همه چیز بر وفق مرادمان باشد و در نتیجه از وقوع اشتباهات و تغییر نتایج وحشت داریم. در واقع ما بر وقایع زندگیمان کنترل زیادی نداریم.
اگر از یک نقطه نظر آگاهانه به این موضوع نگاه کنیم؛ نگرانی های ما به نتایجی که مایلیم دست یابیم، اثری ندارد. حال می توانیم نگران باشیم و تحلیل رویم یا این که هر آنچه هست را بپذیریم و بگذاریم که بگذرد. کائنات از ما قدیمی تر و خردمندتر است، پس بجای وسواس های نگران کننده، کنترل را تا حدودی فراموش کرده و با عشق و اعتماد و تسلیم به جهان، بگذاریم که آرامش بیشتری داشته شود.
تسلیم شدن به معنای واگذاری و عدم تلاش نیست بلکه این حالت بدان معناست که شما به جای ایستادگی و مبارزه در مقابل جریان کنونی زندگی با آن هماهنگ می شوید و به آن می پیوندید.
تسلیم، شکلی از آزادی و آرامش است زیرا شما مایلید که به جریان زندگی اعتماد کنید و می دانید همه چیز در زمان، مکان و شرایط مناسب اتفاق خواهد افتاد و شما در جایی قرار دارید که باید باشید.
حتی اگر مفهوم نگرانی "خوب" یا "بد" بودن نتایج باشد، این نشانه ای از دوگانگی و در نتیجه تنها یک توهم است. از نظر کائنات و جهان هستی؛ هیچ چیز خوب یا بدی وجود ندارد. هر دو این ها، پشت و روی یک سکه هستند.
8- به یاد داشته باشید؛ این افکار ماست که واقعیتمان را می سازد
همان طور که در بالاتر ذکر شد ما هیچ گونه کنترلی بر آشکار شدن و چگونگی وقایع زندگی خود نداریم، حداقل بخشی از ذهن خودآگاه ما تنها توانایی دیکته کردن برخی وقایع را دارد و این افکار ماست که با شکل دادن انرژی برای ما ایجاد واقعیت می کند. بنا به قانون جذب؛ ما هر بیشتر در مورد چیزی نگران باشیم، همان نتایج نگران کننده را به سوی خودمان جذب می کنیم.
ما باید نسبت به افکار خود آگاهی بیشتری داشته باشیم زیرا که افکار ما دارای قدرت بیش از اندازه ای است که حتی بتوانید فکرش را بکنید. اگر نگران از دست دادن شغلتان باشید، با این نگرانی؛ احتمال اخراج خود را بیشتر می کنید.
اگر نگران مبتلا شدن به بیمارهای مهلک باشید، به وسیلۀ انرژی ای که به آن سو ارسال می کنید، ندانسته بدن خود را در وضعیت ابتلا به آن بیماری ها آماده می سازید.
انرژی افکار و احساسات شما، خالق زندگی شماست و به همین دلیل برخی می گویند: "نگرانی، سوءاستفاده از انرژی تفکر خلاق است."
آیا می خواهید یک زندگی شاد، آرام و همراه با توجه و تمرکز به اکنون برای خود ایجاد کنید؟ اگر جوابتان مثبت است، شما تمامی ابزار مناسب برای ساخت واقعیت ذهنی و حضور در افکارتان را دارید. اگر به تفکر بیش از حد ادامه دهید، آنگاه با استفاده از همین ابزار، شما می توانید یک زندگی سرشار از نگرانی و اضطراب برای خود بوجود آورید. انتخاب با شماست.(سلامت نیوز)