جام جم سرا: در هرحال راهانداختن هر کار تازهای سرمایه میخواهد اما نه فقط آن سرمایه میلیاردی که ذهن شما سریع به سراغش رفت. خیلی وقتها سرمایه اصلی و اولیه افرادی که این روزها به اسم افراد موفق و البته سرمایه دار از همان لحاظ! میشناسیمشان استفاده درست از هوش، زمانسنجی، ابتکار، ریسک پذیری و البته تجربه شان بوده است.وقتی صحبت از راهانداختن کسب و کار میشود، بازار هم یکی از گزینههاست.
هر روز تعدادی از جوانها برای پیداکردن شغل مورد نظرشان سری به بازار میزنند. بازاریها به تناسب حرفه خودشان و عرضه و تقاضا به تنهایی یا گروهی به دادوستد میپردازند.برای اینکه بدانیم شیوه سنتی بازاری شدن چیست، رفتیم سراغ بازاریها. هم قدیمی هم جدید. آنچه میخوانید توصیههای بازاریها درباره بازاری شدن است.
بازاریابی و فروش
برای اینکه در بازار مشغول به کار شوید حتما لازم نیست خودتان تولید کننده باشید، اما باید بتوانید مشتری و بازارهای تازه را پیدا کنید و اطمینان داشته باشید که کار شما سود خوبی خواهد داشت. اما قبل از این مرحله باید کسب تجربه کنید؛ امری که پیر و جوان بازار بر آن تأکید دارند.
تجربههایی برای فرداها
خیلی از بازاریها میگویند معمولاً رسم است پسرها که میخواهند وارد بازار شوند پیش پدر یا آشنایان که از کسبه بازار هستند نمیروند بلکه آنها دوره شاگردی را در جایی دیگر میگذرانند تا قوانین، اطلاعات، احترام و مرام کسب و کار را یاد بگیرند. شاید برای شما هم سؤال شود که چرا پسر باید پیش غریبه برود؟
بازاریها در این مورداتفاق نظر دارند: «کسی که تازه وارد بازار میشود برای اینکه متوجه شود نان درآوردن به همین راحتی نیست، بهتر است اول پیش غریبه برود تا از فراز و نشیب کار باخبر شود. چون میان پدر و پسر یک رابطه احساسی است. شاید بعضی از موارد را پدر نتواند به طور مستقیم به پسر انتقال دهد، ولی «اوستا» از پس این کار برمیآید. در مواقع نیاز حتی میتواند او را تنبیه کند!»
پیشنهاد اول نسل دیروز و امروز بازار به شما که قصد دارید یک بازاری اصیل شوید این است که ابتدا جایی بروید که از صفر شروع کنید. یعنی از جارو کشیدن مغازه تا چک نقد کردن و الی آخر. سختی کار را بچشید و هر وقت اوستا نظرش این بود که برای خودتان «اوستایی» شدهاید وارد کار شوید.
صداقت، اصل اول
خصلت مشترک بازاریهای قدیم این است که کسی میتواند جنسش را بفروشد که صداقت داشته باشد. البته اگر شما به مشتری احترام بگذارید و به پیشنهاد یا انتقادش گوش کنید او هم میتواند برای شما یک تریبون باشد و دیگر نیازی به پولی که میخواهید برای تبلیغات خرج کنید، نیست چون مشتری از جنس شما برای دوست و آشنایش تعریف میکند.
ما آینده 40سال پیش هستیم
محمد ابراهیم گلپایگانی که حجره کوچکش را با طبقهبندیهایی که از زمین تا سقف رفته و با طاقه پارچههای پردهای پر کرده است، بازاری بودن را دارای شرایطی میداند. البته از نظر او بین بازاریهای دیروز و امروز تفاوتهای بسیاری وجود دارد: «وقتی میگوییم بازاری یعنی کاسبی که اول از همه شرع و تقدس کار را خوب میشناسد و با انصاف، توجه به نوع سلیقه مردم و حلال بودن پولی که به خانه میبرد عجین شده. در گذشته اگر فردی در روز چیزی فروخته بود مشتری بعدی که میآمد در حالی که خودش جنس مورد نظر را داشت میگفت من دشتم را کردهام بروید مغازه روبهرو آنجا هم همین جنس را دارد، فقط برای اینکه همسایهاش هم یک لقمه نان برای خانواده ببرد. اما در نظر بعضی از جوانهای امروز بازاری به اشتباه به کسی گفته میشود که یک مغازه داشته باشد برای فروش اجناس! همین و بس.»
هیچ وقت مقروض نباشید
گلپایگانی در صحبتهایش نکتههای جالبی درباره موفقیت و پیشرفت جوانها میگوید: «به همه جوانها در هر حرفهای که میخواهند فعالیت کنند توصیه میکنم که روی استعدادهایشان سرمایهگذاری کنند. استعدادهای خود را کشف و به آنها بها دهند زیرا این چیزی است که هیچ فردی نمیتواند آن را از آنها بگیرد یا از آن کپیبرداری کند.»
به طور معمول، هر انسانی که بدهی یا قسط ندارد، خوشحالتر از انسانی است که بدهی یا قسط دارد. بازاری که باشید باید اولین هدف زندگیتان در بخش اقتصادی پرداخت بدهیها باشد. مهمترین نکتهای که میتواند در زندگی شما ایجاد ثبات اقتصادی کند، این است که وامهایی با بهره سنگین نگیرید، شاید وامها به شما در مدت کوتاه کمک کنند اما وامها با بهره سنگین قطعاً شما را در آینده برای بازپرداخت دچار مشکل میکند. این حرف قدیمیها یا میتوانیم بگوییم کهنه کارهای بازار است: «هیچوقت مقروض نباشید».
شاگردی، دستکم 3 سال
سیدابوالقاسم میری 78 سال دارد و از بازاریان قدیمی بازار بزرگ تهران است. او 60 سال است که در حجرهاش لوازم خیاطی میفروشد: «من سال 1333 دیپلم گرفتم. دیپلمههای زمان ما از برخی دانشگاه رفتههای امروز باسوادتر بودند چون خیلی بیشتر درس میخواندند. پدرم هم در بازار در همین صنف کاسب بود. من هم بعد از دوران تحصیلم به سمت کاسبی کشیده شده و وارد بازار شدم تا حرفه پدرم را ادامه دهم»
او کار کردن در بازار را مثل کار در بخش صنعت مستلزم یادگیری قلقها و کسب اطلاعات مورد نیاز میداند:«هرچند که بازار هم مثل یک دانشگاه میماند اما کاسب تحصیلکرده موفقتر از یک کاسب بیسواد است.کسی که به بازار میآید باید علاقهمند باشد و دستکم 3 سال هم پیش کسی شاگردی کند تا معلوم شود میتواند اینجا موفق باشد یا نه.»
ورشکستگی ننگ نیست
در همه دنیا ورشکستگی یک امر طبیعی است اما در ایران ورشکستگی یک ننگ است. در این باره پیشکسوت بازار معتقد است: «جوانها باید بدانند که از دست دادن امید در هر کاری یعنی شکست. پول از دست دادن و ضررکردن که شکست نیست.»
او تأکید میکند که ادامه حرفش را حتما بنویسم: «موبایل آفت جوانهای امروز ما شده حتی در کار! من تا به حال 7 یا 8 شاگردم را سر همین موضوع بیرون کردم. از اول صبح که وارد میشوند موبایلشان دستشان است تا لحظه آخر که چراغ حجره را خاموش میکنیم. مدام اس ام اس میزنند یا بازی میکنند. مشتری که میآید اصلا سرشان را بالا هم نمیکنند ببینند مشتری چه میخواهد!»
و آخرین پیشنهاد پیشکسوت بازار به جوانانی که اول راه هستند: «خوب است که همیشه یک الگو و یک مشاور داشته باشید. زمانی که الگو داشته باشید، میتوانید راحتتر به سمت جلو حرکت کنید، یک الگو به شما انرژی میدهد تا پیش بروید و مشکلات را حل کنید.»
سحرخیزی برای خوش روزی بودن
سحرخیز بودن از ویژگیهای یک بازاری است. سحرخیز بودن بازاری ملاکی برای خوش روزی بودن به حساب میآید. البته این رسم صبح زود سرکار آمدن، بیشتر برای قدیمیهاست که 7 صبح حرکت میکنند به سمت مغازهشان و در مغازه را باز میکنند تا مغرب که موقع سرچراغی است. اینکه امروزی ها 10 صبح تازه در مغازه را باز میکنند و تا ساعت 12 شب در مغازه هستند، آن زمان معنی و مفهومی نداشت. متأسفانه با تغییر نوع زندگی رسم و رسوم کار هم عوض شده است.
اول چاله را بکن، بعد به فکر مناره باش
سهیل بمانی از جوانهایی است که در مغازه پلاستیک فروشی در بازار کار میکند اما گویا از شغلش ناراضی است: «به نظر میرسد عمر کار در بازار به سر آمده و هرچیز تکراری تولید کنید ضرر میکنید. چینیها همان جنس را با کمترین قیمت میزنند. باید تولیدی داشته باشید که با تغییرات کوچک تند تند بتوانید جنس جدیدی تولید کنید. مثلاً با پلاستیک میتوان صدها هزار محصول تولید کرد، اما اگر با یک تکه پلاستیک چیزی درست کردید که مشتری را سر ذوق آورد، برندهاید وگرنه تولید جاصابونی، جاسوییچی و مانند آنها که کاری ندارد.»
رضا داوری جوان پرانرژی که 5 سال است در بازار پارچه فروشها مشغول به کار شده، از کارش راضی است. او باور دارد که بازاریهای دیروز و امروز از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند: «بازاریهای جوان بیشترشان انتظار دارند راه هزار ساله را یک شبه بروند و همه خواستهها و آرزوهایشان را با یکی دو سال کار کردن در بازار بهدست آورند. (مرجان قندی/ایران)
جام جم سرا: به عنوان یک خریدار و ورزشکار تازه کار، به بازار سیاه فروش هورمونهای غیرمجاز بدنسازی میرویم تا از فروش این مواد غیرمجاز اطلاعاتی به دست بیاوریم.
غول مرحله آخر
آن سوی خیابان مرد درشت اندامی روی یک جعبه نوشابه نشسته است. جلوتر میروم و درباره هورمون سوالاتی از او میپرسم:
-میخواهم بدنم در کمترین زمان ممکن روی فرم بیاد و اندامی بشوم.
-خب اگر اینقدر عجله داری باید برایت برنامه تلفیقی بنویسم.
-برنامه تلفیقی چیه؟
-برنامهای است که در زمان کم آدم رو میسازه، از همه هورمونها بهت میدهم.
-چه نوع هورمونهایی؟
-مثلاً هورمون گوریل رو میدهم تا شکمت را عضلهای کند، هورمون اسب میدهم تا پاهایت را بسازد و هورمون کرگدن هم برای تقویت سر شانهها و بازوها.
-هزینهاش چقدر است؟
-بستگی به مدل هورمونی که انتخاب میکنی دارد، پاکستانی بخواهی، هندی بخواهی، آمریکایی بخواهی، از یک میلیون و هفتصد شروع میشود تا سه میلیون تومان.
-چقدر دورهاش طول میکشد؟
-سه ماه.
-سه ماه خیلی دیر است
-کمی خرجت بالا میرود، اشکالی ندارد؟
-پولش برایم مهم نیست
-در یک ماه و نیم هم میتوانم ولی خرجت میرود روی پنج میلیون تومان. فقط باید دو برابر قبل هورمونها را مصرف کنی.
-خب این کار خطری ندارد؟
-خطر چیه بابا؟! تمام این داروها طبیعی هستند! یک زمانی درون بدن یک حیوان بودند حالا ما میخواهیم تمام قدرت آن حیوانها را به تو بدهیم، حتی اگر بخواهی میتوانم با آمپول هم بسازمت، یک هفتهای ساخته میشوی ولی موقته یعنی بدنت را باد میکند ولی یک هفته بیشتر اثر ندارد.
پسر خودم هم مصرف میکند!
از روی چهره میشود فهمید که چه کسی فروشنده است، از همان دور که میآیی با چشمانشان دنبالت میکنند. کنار پیرمردی که به موتورش تکیه زده و با چشمش مرا میپاید، میایستم و میگویم هورمون بدنسازی میخواهم.
میگوید چه هورمونی میخواهی؟
میگویم: [...] یا [...] میخواهم.
در جواب میگوید: من این اسمهای اجق وجق را نمیفهمم چه هستند، اسم هورمونی که میخواهی را بگو
میگویم: خب اسمش همین است.
جواب میدهد: بگو هورمون کدوم حیوان را میخواهی، اسب یا کانگورو یا هر حیوان دیگری!
میگویم: هورمون حیوان؟ خب اینها چه فرقی با هم دارند؟
میگوید: من مگه مصرف کنندهام؟! من فقط میفروشم، هیچ چیز دیگری هم از اینها نمیدانم.
میگویم ضرری ندارد؟
میگوید نه بابا، چه ضرری؟! پسر خودم هم مصرف میکند.
برایم یک بسته هورمون گوریل میآورد، به او میگویم کجای این بسته نوشته است که هورمون گوریل است؟
میگوید: من همین فارسیاش را هم حتی نمیتوانم بخوانم، دیگر چه برسد به خارجی! (محمد امین شرکت اول/جیم-خراسان)
جام جم سرا: بسیاری از جوانان به دنبال فارغالتحصیل شدن از مدرسه یا دانشگاه حملات پنیک یا افسردگی را تجربه میکنند و به نوعی خود را نزدیک به خط پایان میبینند بهخصوص اگر برنامه اشتغال تنظیم شدهای نداشته باشند احساسات ناخوشایندی سراغ شان رفته و افسرده و ناامید میشوند. این نوع افسردگی که به <افسردگی فارغالتحصیلی> معروف است بر روند زندگی روزمره تأثیر میگذارد. بنابراین توجه به سلامت روان بعد از پایان دوره تحصیلی از مسائل حائز اهمیت است.
به گفته «ویکی هیز» مدیر مرکز مشاوره خدمات روانشناختی در دانشگاه میشیگان؛ افسردگی فارغالتحصیلی خیلی شایعتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. به نظر میرسد ترک دانشگاه خیلی سختتر از ورود به دانشگاه است و این مرحله دورهای جدید در زندگی است، زیرا بیشتر مردم زندگی بدون وجود ساختار نظام آموزش و پرورش را پیش از این دوره هرگز تجربه نکردهاند.
«تیفانی میلر» روانشناس و روان درمانگر در نیویورک میگوید: تغییر رفتار از علائم شایع افسردگی در دورهگذار است. تغییر در رفتار اجتماعی از جمله گذراندن زمان زیاد در تنهایی یا دوری از ملاقات دوستان نزدیک همگی ناراحتیهای روحی و روانی ایجاد میکند. این نوع تغییر در روابط اجتماعی بستگی به افراد دارد اما در هر حال معمولاً تغییرات بسیار شدید است. توجه به نوع ارتباط و گوش دادن به سخنان فارغالتحصیلان ناامیدی واقعی آنها را نشان میدهد. به گفته این روان درمانگر دوستان و اعضای خانواده باید به عبارتهایی مانند «من نمیتوانم هیچ چیزی را درست کنم ، من زحمت نکشیدم و من ارزش آن را ندارم» گوش دهند. این عبارات نشان میدهد که فرد در معرض خطر است.
علائم افسردگی در این گروه از افراد، شامل تغییر در اشتها و خواب است بنابراین، چنانچه بیکاری پس از فارغالتحصیلی در کیفیت زندگی تأثیر بگذارد باید آن را به رسمیت شناخت و علت آن را کشف کرد و بر آن غلبه کرد.
افسردگی فارغالتحصیلی از کجا میرسد
از دست دادن هویت، یکی از دلایل اصلی افسردگی فارغالتحصیلی است. صرف نظر از برنامههای مربوط به اشتغال، فارغالتحصیلی علامت پایان یک دوره است. این علامت ممکن است پایان دوره کار علمی یا پایان زندگی تحصیلی باشد. در هر صورت فارغالتحصیل شدن نشانه تغییر در روال کار و هویت است. اغلب فارغالتحصیلان دبیرستانی یا حتی دانشگاهی با خروج از دنیای درس و تحصیل مجبورند هویت شان را دوباره کشف کنند. به گفته میلر، نبود برنامه اشتغال این کشف مجدد را ظاهراً سخت و غیرممکن میسازد.
گاهی اوقات شکلگیری و استحکام هویت، زمانی اتفاق میافتد که فرد در تعریف خود از عباراتی مانند «من یک معلم هستم، من یک کارگر هستم، من یک نقاش یا بنا هستم و...» استفاده میکند وقتی از کسی پرسیده میشود شما که هستید و چه کار میکنید اگر پاسخی برای این سؤالها نداشته باشد نشان دهنده آن است که هنوز بخشی از هویت فرد تشکیل نشده است.
دانشگاه فرصتی برای برنامهریزی اهداف بلند مدت و حرفهای است. گاهی اوقات افراد فارغالتحصیل به پدر و مادر و حتی استادان شان میگویند فرصتهای بیپایان و بالقوهای دارند اما این نوع انتظارات غیر واقعی از بازار کار و تواناییها فرصت دستیابی به موفقیت را به تعویق میاندازد.
به گفته «تیفانی میلر» روانشناس امریکایی در برخی اوقات افسردگی به خاطر انتظارات غیرواقعی از تواناییهای خویش و رؤیاهای غیرقابل تحقق اتفاق میافتد. به عنوان مثال دانشجویی را در نظر بگیرید که با معدل خوب فارغالتحصیل میشود و دوره کارآموزی را هم سپری میکند اما این موضوع آینده کاری او را تضمین نمیکند و به این معنا نیست که بعد از پایان دوره تحصیل با یک شغل رؤیایی مواجه خواهد شد، متأسفانه این مسألهای است که اغلب افراد به سختی آن را درک میکنند.
از سوی دیگر، یکی از دلایل اصلی و واضحی که منجر به افسردگی پس از پایان دوره تحصیلی میشود گذراندن یک دوره فشار مالی است. اینکه آیا پدر و مادر بعد از پایان دانشگاه به لحاظ مالی آنها را حمایت خواهند کرد یا نه، از جمله افکاری است که ذهن جوانان را درگیر میکند چون در ظاهر انتظار میرود فرزندان قادر باشند بعد از گرفتن دیپلم یا مدرک دانشگاهی از نظر مالی خودشان را تأمین کنند.
این مسأله فشار عاطفی زیادی را به آنها تحمیل میکند و این فشار روانی زمانی بیشتر میشود که جوانان از وامهای دانشجویی استفاده کرده و بعد از پایان دانشگاه توانایی پرداخت آن را نداشته باشند.
هر پدر و مادری بعد از پایان دوره تحصیلی به فرزندش افتخار میکند اما درست چند ماه بعد زمانی که آنها در حال برنامهریزی برای اوقات بیکاریشان هستند احساس ناامیدی سراغ اعضای خانواده میرود بنابراین والدین باید به خاطر داشته باشند که وارد شدن به بازار کار مانند چند دهه پیش نیست. به همین دلیل گاهی ممکن است آنها نتوانند مشکل وارد شدن به بازار کار را درک کنند. اگر والدین از اهداف و تلاشهای فرزندشان برای ورود به بازار کار و اشتغال آگاه نباشند، فشار بیشتری را به فرزندانشان تحمیل خواهند کرد.
برخورد با افسردگی فارغالتحصیلی
راههای بسیاری برای غلبه بر علائم این نوع افسردگی و رسیدن به روشنایی در انتهای این تونل تاریک وجود دارد.
یکی از بهترین روشها برای جلوگیری از افسردگی فارغالتحصیلی، نگرش واقع بینانه است. جوانان باید درباره مشاغلی که در حال حاضر در جامعه وجود دارد، واقع بین باشند و توجه کنند، انتخاب برخی مشاغل حتی در حد پایینتر از تحصیلات دانشگاهی نقطه شروعی برای ورود به بازار کار و کسب تجربه است.
به گفته «میلر»، یکی از نکات کلیدی این است که فارغالتحصیلان هم با خود هم با خانواده شان در مورد بازار فعلی و مهارت هایشان صادق باشند، زیرا رسیدن به اهداف حرفهای بلافاصله پس از تمام کردن دانشگاه امری بعید است.
در حالی که برخی افراد احساس میکنند دستاوردهایشان نسبت به گذشته وضعیت بهتری پیدا کرده ولی برخی دیگر از فارغالتحصیلان احساس دلسردی میکنند، زیرا به اعتقاد این گروه موفقیت آنها در درس و تحصیل به جهان واقعی شان ارتباطی نداشته است. این جور افراد به جای تمرکز بهطور خاص به مدرک تحصیلی یا رزومه کاری، باید برای غلبه بر موانع اشتغال تمرکز و برای کسب موفقیت بهتر راهکارهایی را تدوین کنند برای غلبه بر موانع باید قبول کرد که این هم یکی دیگر از چالشهای زندگی است و مانند چالشهای گذشته باید بر آن غلبه کرد.
در این دوره از زندگی، خانواده برای برخی از فارغالتحصیلان منبع فشار و برای برخی دیگر منبع حمایت تلقی میشود، در هر صورت برقراری ارتباط با خانواده برای غلبه بر علائم افسردگی مفید است اما اگر والدین تلاشهای فرزندشان را برای یافتن کار درک نکردند، لازم است با آنها صحبت شود تا سرخوردگی فرزندانشان را درک کنند.
صرفهجویی در پول و هزینههای شخصی یکی دیگر از روشهای کمک به اقتصاد خانواده است. استفاده از امکانات دوران کودکی و کم کردن میزان توقع از والدین به غلبه بر علائم بحران کمک میکند و توصیه میشود جوانان به والدین شان نشان دهند که به خاطر حمایت شان سپاسگزار هستند اما لازم است در عین حال حقوق خود را به عنوان یک بزرگسال حفظ کنند.
میلر میگوید: برخی از خانوادهها این شرایط را کاملاً درک کرده و میپذیرند و فکر میکنند زمان آن رسیده که فرزندان شان دوباره مانند روزهای کودکی به آغوش خانواده بازگردند و آزادیها و حقوق خاص شان را حفظ میکنند. این طرز تلقی والدین با احساس اضطراب در جوانان مبارزه کرده و از بسیاری لحاظ به آنها کمک میکند.
در صورت تداوم نشانههای افسردگی به منظور بهبود وضعیت باید از یک روانشناس یا روان درمانگر بهره گرفت. گفتوگوی مناسب و حرفهای در برخورد با این گروه بسیار مهم است.
«تیفانی میلر» روان درمانگری که در این زمینه خدمات مشاورهای ارائه میدهد، میگوید: افسردگی بالینی اغلب توسط عوامل استرسزا شروع و هر عامل استرسزای بیرونی خوب یا بد باعث ایجاد اضطراب و استرس میشود اما افسردگی فارغالتحصیلی با عوامل استرس زای بزرگی همراه است. هماهنگ شدن با تغییرات بزرگ زندگی مانند فارغالتحصیلی احتیاج به زمان دارد زیرا نه تنها زندگی شغلی در حال تغییر است بلکه هویت فرد نیز در حال تغییر است و او برای نخستین بار در زندگی با مفهوم «خداحافظ دانشآموز یا دانشجو» روبهرو میشود. پذیرش این تغییر سختترین کاری است که افراد تا آن دوره از زندگی شان انجام میدهند. همچنین از دست دادن سیستم پشتیبانی با پایان مدرسه و دانشگاه به معنای پایان سیستم حمایتی دوستان و احتمالاً خانواده است که مقابله با این تغییرات و ایجاد سیستم پشتیبانی جدید شرایط سختی را بوجود میآورد. (فریبا خان احمدی/ایران)
جام جم سرا: محمد تقی حسن زاده با اشاره به نتایج آخرین تحقیقات انجام شده در مرکز مطالعات و پژوهشهای راهبردی وزارت ورزش و جوانان در خصوص ازدواج جوانان گفت: بخشی از این تحقیق که در مورد ارزشها و نگرشهای جوانان در مورد ازدواج جوانان است نشان میدهد که 55/6 درصد از جوانان پایبندی به سنتهای ازدواج از جمله خواستگاری رسمی، مهریه، جهیزیه را در پایداری زندگی زناشویی مؤثر میدانند.
وی ادامه داد: در خصوص انتخاب همسر از طریق اینترنت نیز 6.3 درصد با این روش همسر گزینی موافق هستند.
مراکز مناسب همسرگزینی در جامعه وجود ندارد
رئیس مرکز مطالعات و پژوهشهای راهبردی وزارت ورزش و جوانان در پاسخ به این سؤال که آیا مراکز معتبر برای همسرگزینی در جامعه وجود دارد یا خیر، افزود: 19/4 درصد معتقدند که این مراکز وجود دارد و 58 درصد از جوانان معتقد هستند مراکز معتبر و مناسب برای همسرگزینی در جامعه وجود ندارد. این موضوع یکی از مهمترین نقاط ضعف در حوزه ازدواج جوانان است و نبود محیط سالم و امن برای آشنایی صحیح دختران و پسران یکی از موانع بزرگ در مسیر ازدواج جوانان است.
58 درصد از جوانان مخالف خواستگاری دختران از پسران
وی تصریح کرد: همچنین در مورد خواستگاری دختران از پسران، 58 درصد از جوانان مخالف و 20 درصد موافق این موضوعند.
تشخیص اخلاق خوب یا بد، معیار اول انتخاب همسر
رئیس مرکز مطالعات وزارت ورزش و جوانان همچنین در مورد معیارهای انتخاب همسر و ویژگیهایی که مورد توجه جوانان است، گفت: نتایج تحقیقات انجام شده نشان میدهد 92/6 درصد از جوانان اخلاق را اولین معیار خود برای ازدواج میدانند و 52/2 درصد به اصالت خانوادگی، 84/4 درصد به اجتماعی بودن، 63/3 درصد به داشتن شغل، 62/4 درصد از جوانان به مذهبی بودن همسران خود اهمیت میدهند.
حسن زاده در خصوص تفاوت سنی دختران و پسران نیز گفت: تفاوت سنی و بزرگتر بودن پسران از دختران برای 57/7 درصد از جوانان اهمیت دارد و برای 58/8 درصد، زیبایی و تناسب اندام در انتخاب همسر اهمیت دارد.
وی ادامه داد: معیارهایی که جوانان برای ازدواج دارند نشان میدهد اولویت آنها برای انتخاب همسر، اخلاق، اصالت خانوادگی و اجتماعی بودن است و در کنار آنها مسائل مالی از اهمیت ویژهای برخوردار است. (فارس)
به مناسبت هفته ازدواج که از چهارم مهر مصادف با اول ذیالحجه و سالروز ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) آغاز شده موانع ازدواج جوانان را با کارشناسان این حوزه در میان گذاشته و راهحلهای آنها را بررسی کردیم.
سختگیریهای غیرمنطقی والدین یکی از مشکلاتی است که گریبان زوجهای جوان را هنگام ازدواج میگیرد، برخی پدر و مادرها به دلیل چشم و همچشمی با دیگر اقوام به وضع مالی خود و فرزندشان توجهی نداشته و با برگزاری مراسم پرهزینه و در نظر گرفتن مهریههای سنگین به قول معروف جلوی پای جوانانی که قصد ازدواج دارند، سنگ میاندازند.
محسن ایمانی، عضو هیات مدیره دانشگاه تربیت مدرس و کارشناس حوزه ازدواج در این باره به جامجم میگوید: باید نگرشهای والدین در برخی موارد تغییر کند، چون سختگیریهای آنها به یکی از موانع ازدواج جوانان تبدیل شده است. برای نمونه در نظر گرفتن مهریههای سنگین و برگزاری مراسم پرهزینه از این موارد است.
البته سختگیری نکردن به این معنا نیست که نباید حداقلها را در نظر گرفت، زیرا چنانچه توقع و تعادلی در بین نباشد زوجها بخوبی قدر یکدیگر را نمیدانند.
نکته اینجاست که اغلب جوانان این روزها برای تهیه شغل با مشکل روبهرو هستند و آن دست از جوانان نیز که شغل دارند درآمدشان آنقدر پایین است که نمیتوانند از پس هزینههای سنگین ازدواج بربیایند.
ازدواج بیمایه فطیر است
شروع زندگی مشترک این روزها با حداقلها نیز مشکل است، برای نمونه چنانچه حداقلها را برای شروع یک زندگی مشترک در نظر بگیریم، باید گفت رهن یک آپارتمان کوچک در حاشیه شهری مانند تهران دستکم 30 میلیون تومان آب میخورد و در خوشبینانهترین حالت وقتی زوج جوان باید بیخیال برگزاری مراسم در تالار و سفر ماه عسل شده و حدود 20 میلیون تومان نیز برای خرید جهیزیه، مهمانی مختصر و خریدهای ضروری دیگر کنار بگذارند. بنابراین باید تاکید کرد ازدواج آسان که این روزها برخی مسئولان و کارشناسان حوزه ازدواج از آن دم میزنند نیز آنقدر آسان نیست. به همین دلیل مسئولان باید فکری برای برطرف شدن این مشکلات کنند.
ایمانی اظهار میکند: امکانات جوانان برای شروع زندگی کم است، بنابراین والدین در صورتی که توان مالی دارند باید به جوانان کمک کنند، برای نمونه همان طور که در زمان مجردی حواسشان به جوانان است، چنانچه میتوانند بعد از شروع زندگی مشترک نیز بهتر است به آنها کمک کنند.
وی با تاکید بر این که در این میان مسائل اقتصادی برای جوانان مشکلسازتر است وقتی بخواهند با طبقه بالاتری از خود ازدواج کنند، میافزاید: مشکلات اقتصادی زمانی بیشتر خود را نشان میدهد که شخص بخواهد با طبقه بالاتر از خانوادهاش ازدواج کند، برای نمونه اکنون برخی دختران با این که وضع مالی خانوادهشان مناسب نیست، میخواهند با خانوادهای که وضع مالی مناسبی دارد ازدواج کنند یا پسرانی از طبقه متوسط قصد دارند با دختری از طبقه مرفه جامعه ازدواج کنند؛ این طرز فکرها سبب شده مشکلات اقتصادی بیشتر خودنمایی کند.
یه روز خوب میآد
مانع دیگری که سبب شده ازدواج جوانان با تاخیر انجام شده و سن ازدواج در کشورمان بالا برود، برخی توقعهای غیرمنطقی خود جوانان است. برای نمونه بعضی از آنها تصور میکنند تا خانه و ماشین نداشته باشند نباید تن به ازدواج بدهند، اما نباید فراموش کرد که با شروع زندگی زناشویی زوجها به کمک یکدیگر بهتر میتوانند به این اهداف برسند.
عضو هیات مدیره دانشگاه تربیت مدرس یادآور میشود: جوانان نباید منتظر بمانند وضع مالیشان خوب شود بعد ازدواج کنند، زیرا افرادی که چنین تصوری دارند از سن ازدواج عبور میکنند، این در حالی است که با شروع زندگی مشترک خداوند نیز به آنها کمک کرده و مشکلاتشان سریعتر حل و فصل میشود.
وی با اشاره به این که روابط خارج از عرف جوانان نیز یکی از موانع ازدواج است، خاطرنشان میکند: چنین روابطی سبب میشود جوانان به سمت زندگی مشترک نروند به همین علت باید آموزشهای لازم به آنها داده شود.
مساله دیگری که میتوان به آن اشاره کرد، این است که با افزایش آمار طلاق تعدادی از جوانان تجربه زندگی زناشویی را داشتهاند و به همین علت براحتی با جنس مخالف خود ارتباط برقرار میکنند، باید تاکید کرد این رفتار به جوانان مجرد نیز سرایت کرده و سبب بیمیلی آنها نسبت به ازدواج میشود.
به گفته وی، برای تغییر نگرش جوانان مسئولان بایدکارهای فرهنگی انجام دهند، برای نمونه استادان دانشگاه باید در این باره توصیههای مناسبی به جوانان ارائه و در کلاسهای درس نکات زندگی را نیز به جوانان آموزش دهند.
حمایتهای دولت
این در حالی است که مسئولان نیز میتوانند با کنترل تورم و ایجاد شغل و امنیت شغلی برای جوانان، موانع ازدواج آنها را برطرف کنند. برای نمونه دولت میتواند با قبول بازنشستگی پیش از موعد کارمندان یا برخورد با افرادی که اکنون چند شغل و پست دولتی دارند، زمینه را برای اشتغال تعدادی از جوانان بیکار آماده کند.
ایمانی عنوان میکند: مسئولان باید به جوانان مسکن ارزانقیمت داده و مقدمات صاحبخانه شدن آنها را فراهم کنند.
امیرحسین قاضیزاده هاشمی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس نیز در این باره به جامجم میگوید: تمام موانع موجود از سوی دولت قابل حل و فصل نیست، چون اگر دولت همه امکانات را نیز در اختیار داشته باشد، نمیتواند مشکل ازدواج نکردن جوانان را برطرف کند، هرچند دولت در ایجاد سبک زندگی نقش دارد که البته اثر غیرمستقیم رفتار دولتهاست.
نکته اینجاست که دولت در اعطای کمکهای اقتصادی به جوانان نیز مشکلات جدی دارد و نتوانسته کارهای لازم را انجام بدهد. برای نمونه وام ازدواج تا مدتی قبل پرداخت نمیشد و حالا که دوباره روند پرداخت آن به صورت محدود آغاز شده، مبلغ آن تناسبی با رشد تورم ندارد.
تغییر سبک زندگی
غلامرضا قاسمی کبریا، مدرس دانشگاه نیز در این باره به جامجم میگوید: اکنون سبک زندگی خانوادهها تغییر کرده، توقعات آنها بالا رفته و دیگر تمایلی به برگزاری مراسم ساده جشن ازدواج ندارند. در چنین شرایطی اگر بخواهیم ازدواج آسان را مطرح کنیم، باید طرحی ارائه دهیم که با سبک زندگی حال حاضر خانوادهها همخوانی داشته باشد.
مسئولان باید با سرمایهگذاری روی برنامههای فرهنگی، جوانان و خانوادهها را نسبت به عواقب برگزاری مراسم پرهزینه ازدواج آگاه کنند؛ زیرا تعداد زیادی از جوانان به دلیل هزینههای غیرمنطقی در سالهای اول زندگی خود بدهکار شده و روزهای زندگی آنها به جای خوشی و آرامش، تحت تاثیر قسط و بدهکاریها رو به تلخی میگذارد.
این در حالی است که وقتی جوانان معنای واقعی زندگی آرام را درک کنند، به این نتیجه میرسند که میتوانند به صورت پلهای نیازهای خود را برطرف کنند، به این شکل زوجهای جوان اصراری برای داشتن خانه و خودرو در شروع زندگی نخواهند داشت.
ایمانی بیان میکند: چنین مشکلاتی فرهنگی است، اما نباید فراموش کرد رفع مشکلات فرهنگی و تغییر رفتارهایی اینچنینی به زمان نیاز دارد. برای نمونه در چند سال گذشته خیلی از خانوادهها طرفدار برگزاری مراسم پرهزینه شدهاند و برای تغییر دیدگاه آنها باید کار فرهنگی کرد که به زمان نیاز دارد.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس یادآور میشود: سبک زندگی به خانواده مربوط است، اکنون فرهنگ فردگرایی در حال شیوع است. برای حل این معضل نیز تمام نهادهای حاکمیتی و مردم باید تلاش کنند.
قاضیزاده هاشمی برای مثال به وضع خانوادهها در زمان جنگ جهانی اول اشاره و خاطرنشان میکند: در زمان جنگ جهانی اول حدود شش میلیون ایرانی در مدت چهار سال به دلیل شدت فقر و گرسنگی فوت کردند به همین دلیل جمعیت 26 میلیونی آن زمان کشور به حدود 19 میلیون رسید، اما در همان ایام سن ازدواج پایین بود؛ یعنی با توجه به وجود مشکلات زیاد پاسخ دادن به نیاز ازدواج جوانان اولویت خانوادهها بود.
به گفته وی، یکی از اولویتهای خانوادهها باید پرداختن به ازدواج فرزندان باشد، ولی این اولویت با گذشت زمان کمرنگ شده است.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان این که برای رفع موانع ازدواج چنین مسائلی باید احیا شود، ابراز میکند: حل مشکل ازدواج جوانان نیاز به کار آسیبشناسی عمیق دارد.
به عمل کار برآید، نه به حرف
چند سالی است در هفته ازدواج مسئولان به مناسبت این هفته نشستهای خبری برگزار میکنند، اما نکته اینجاست که چنین نشستهایی گرهی از کار جوانان باز نمیکند، زیرا به نظر میرسد مسئولان نیز در حد کارشناسان این حوزه عمل کرده و فقط به ارائه توصیه و بیان مشکلات بسنده میکنند، ولی وظیفه مسئولان چیز دیگری است، به همین علت جوانان از آنها توقع دارند برای حل مشکلاتشان گامهای عملی بردارند، زیرا این روزها همه از مشکلات جوانان باخبر هستند و تکرار این نکات دردی از جوانان دوا نمیکند.
عضو هیات مدیره دانشگاه تربیت مدرس تصریح میکند: برگزاری نشست خبری و دم زدن از مشکلات جوانان دردی را دوا نمیکند، مسئولان باید خبر از اقدامات واقعی بدهند، مهم است که آنها بگویند چه کارهایی انجام داده و چه کارهایی میخواهند انجام بدهند، در واقع مسئولان نباید به توصیه و بیان مشکلات جوانان بسنده کنند، آنها باید با امکاناتی که در اختیار دارند ازدواج را تسهیل کنند.
جوانان از مسئولان توقع دارند در چنین مناسبتهایی خبرهایی مانند افزایش وام ازدواج، آسان شدن دریافت کمک هزینهها، ایجاد اشتغال و اختصاص تالارهایی با هزینه کم برای برگزاری جشن ازدواج را بخوانند و بشنوند.
جام جم سرا: واژه «فارغ التحصیل» از آن واژههای پربسامدی است که در طول زمان، مشروعیت و وجاهتی هم کسب کرده است. جانمایه این واژه خیلی شبیه روح واژه «خسته نباشید» است که ما از اول صبح تا شب مثل نخود کشمش به همدیگر نثار میکنیم. وقتی به کسی میگوییم «خسته نباشید» اول خستگی را روی دوش او میگذاریم و بعد هم به او القا میکنیم که با وجود آن خستگی نباید احساس کند که خسته است. این تناقض نیست؟ هنوز طرف از رختخواب درست و حسابی کنده نشده به او میگوییم خسته نباشید. لابد منطق خاص خود را هم دارد. خسته نباشید که هشت ساعت خوابیدید و خستگی درکردید.
روح فرهنگ عمومی را واژههایی میسازند که بین عامه و در دهانها میچرخند و از فرط تکرار مقبولیت مییابند. کسی بعد از 30 سال، مُهر بازنشسته و بازنشستگی به دست و پا و چشم و گوش و ذهن و زبانش میخورد. هر جا که میرود و هر کاری که میکند مُهر بازنشسته با اوست. بلند میشود بازنشسته است، مینشیند بازنشسته است، راه میرود بازنشسته است، میدود بازنشسته است. او مجبور است در کالبد این کلمه که تداعی کننده رکود و نشستن است فرو برود در حالی که شاید بهاندازه یک جوان انرژی ذهنی دارد، ولی ما با آن واژه بازنشستگی، ترمزی را به پاهای او میبندیم که نیازی به آن ندارد.
شاه عباس با اینترنت پرسرعت بر ایوان عالی قاپو
به نظرم بهترین اتفاق خبری آزمونهای سراسری - کنکور- نشان دادن آدمهایی است که به فاصله چندین نسل روی فصل مشترکی به نام صندلی کنکور مینشینند و کنار هم به سؤالات پاسخ میدهند؛ پدربزرگ 65 سالهای که عشق ادامه تحصیل است کنار جوانی 16 – 17 ساله یا حتی کمتر مینشیند. فاصله آنقدر عظیم است که انگار شاه عباس را با اینترنت پرسرعت و لپ تاپ بر ایوان علی قاپو در نقش جهان نشانده باشیم، اما فصل مشترکی به نام آموختن این فاصلهها را طی میکند و آدمها را به هم سنجاق میزند.
من هر ماه بیشتر از پنج دقیقه به گذشتهام فکر نمیکنم
ما گاهی بیش از حد درگیر گذشتههایمان میشویم. به قول ریموند کارور، نویسنده امریکایی در مجموعه داستان کوتاه «کلیسای جامع» من هر ماه بیشتر از پنج دقیقه به گذشتهام فکر نمیکنم. بسیاری از ما وقتی به هر دلیل موقعیتی را در یک زمان خاص از دست میدهیم کل قضیه را رها میکنیم و به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش میکشیم پس کارمان میشود رجعتهای وسواس گونه به گذشته و افسوس موقعیت تحصیلی که از دستمان رفته است. اما دیدار با آدمهایی که بعد از یک یا دو دهه مصاف با گردابهای درونی یا بیرونی که در زندگی داشتهاند دوباره به سمت تحصیل بازگشتهاند، این امید را در ما زنده میکند که میتوان در هر سنی آموخت و یاد گرفت.
باطلالسحر این گفته ویران کننده که «بالا رفتن سن مانعی برای یادگیری است» و «آموزش یک بازه زمانی خاص دارد» نگاهی به دور و بر انداختن است از توالی فصلها که تازگی و کهنگی کنار هم قرار میگیرند و از دل کهنگی تازگی میزاید.
همچنان که طبیعت بیرونی ما مدام در مصاف کهنگی و تازگی قرار دارد و توالی پاییز و بهار را در درون خود میپذیرد، این توالی و چرخشها میتواند در درون ما اتفاق بیفتد و مدام با پوست اندازیهای مکرر به دنبال تحصیل رموزی باشیم که از چشمهای ما دور ماندهاند.
چرا دانشجوها وقتی میخواهند وارد دانشگاه شوند چنان انرژی و انگیزهای دارند که به عنوان تفریح آخر هفته میخواهند سیارهها را از مدارشان خارج کنند یا دست کم تعداد اقیانوسها و قارهها را کم و زیاد کنند و طرحی نو دراندازند و دنیا را سر و ته کنند اما وقتی یک ترم را در دانشگاه پشت سر میگذارند مثل بادکنکی که سوراخ شده، فیس میخوابند و از آن به بعد میشوند آدمهای متوسط شب امتحانی کپی کار جزوههای دیگران؟ آدمهای مطیع و سر به زیری که جز در چارچوبهایی که به آنها گفته میشود فکر نمیکنند. اشکال کار از کجاست؟ چرا اشتها و ولع ما بسیار زودتر از آنچه فکر میکنیم فروکش میکند؟
اگر بهترین استعدادها در چرخهای قرار بگیرند که به آنها گفته میشود مدرکی بگیرند و بروند بیرون و پولی دربیاورند آنها هم نهایتا استعداد خود را در همین چرخه به جریان خواهند انداخت و به پایان خواهند رساند.... پس چه کسی مسئولیت حفظ و تأیید بلندپروازیهای جوانها را در کشور دارد؟
زیر پالسهای کلیشه «دکتر – مهندس» زندگی میکنیم
یکی از اتفاقات جالب در خانوادههای ایرانی از زمان شکلگیری دانشگاهها در کشور، نوع واکنش و مواجهه آنها با رشتهها و گرایشهای تحصیلی است. کلیشه رایج «دکتر – مهندس» که هنوز هم در افکار خانوادههای ایرانی جریان دارد و به جوانها دیکته میشود – گرچه در سالهای اخیر کمی رقیقتر شده است – نشان دهنده دو گرایش مرسوم به رشتههای پزشکی و فنی - مهندسی است.
اگر بپذیریم آدمیان در رنگین کمانی از طیفهای استعداد به دنیا میآیند، کسی هوش فنی دارد، دیگری هوش ریاضی، آن دیگری هوش موسیقایی، هوش نقاشی، هوش بدن و ورزش، هوش روایت و داستان پردازی و... در آن صورت میتوان به این فکر کرد که جامعه همه این هوشها را بپذیرد و به حساب آورد |
اینکه چرا خانوادهها چنین تمایلاتی دارند، نیاز به واکاوی تاریخی و ارزشگذاریهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران نسبت به تخصصهای گوناگون دارد، با این همه نمیشود منکر این شد که خانوادهها در جهت دادن ذائقههای جوانان خود به سمت رشتهها درگیر پالسهایی هستند که از روابط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی درون همان جامعه میگیرند و به صورت دغدغه به فرزندان خود منتقل میکنند.
احساس نیاز به یک تخصص از کجا میآید؟
یک نکته کلیدی در این باره این است که ما هنوز در ارزشگذاری نسبت به مفهومی به نام «کار»، دچار ضعفهای زیادی هستیم. شاید اگر همین موضوع را خوب و دقیق کالبدشکافی کنیم به پاسخ بسیاری از سؤالاتمان در این باره برسیم.
نکته مهم دیگر که از دل این سؤال ایجاد میشود این است: جامعه به چه تخصصهایی احساس نیاز میکند و چه تخصصها و گرایشهایی را پس میزند و قبول میکند؟
مثلا جامعهای به یک جراح مغز و اعصاب احساس نیاز میکند اما همان جامعه ممکن است به یک روانشناس احساس بینیازی کند و وجود او را یک وجود تشریفاتی و لوکس بداند. اگر این تفکر در لایههای فرهنگی آن جامعه رسوخ داشته باشد که اولا ذهن و روان چیز مهمی نیست یا ذهن و روان زخم برنمیدارد و زخم هم بردارد مثل یک زخم سطحی روی پوست، خودش خود به خود خوب میشود و خوب هم نشود مهم نیست چون در معرض دید نیست، معلوم است که آن جامعه، تخصصی به نام روانشناسی را پس میزند و کار روانشناس را جدی نمیگیرد.
از سوختن واشر سرسیلندر تا نیاز به شاعر
اگر در یک جامعه، باز کردن موتور یک خودرو و تعویض واشر سرسیلندر و بستن دوباره آن یک کار مفید و خوب تلقی شود –که البته همین طور است چون موتور یک خودرو را دوباره در چرخه مصرف قرار داده است - اما احضار آگاهانه کلمات و نوشتن یک مقاله یا گزارش خوب در یک روزنامه کار مفید تلقی نشود، معلوم است که جامعه کدام تخصص را پس خواهد زد و به زبان بیزبانی اعلام بینیازی خواهد کرد.
اگر بپذیریم آدمیان در رنگین کمانی از طیفهای استعداد به دنیا میآیند، کسی هوش فنی دارد، دیگری هوش ریاضی، آن دیگری هوش موسیقایی، هوش نقاشی، هوش بدن و ورزش، هوش روایت و داستان پردازی و... در آن صورت میتوان به این فکر کرد که جامعه همه این هوشها را بپذیرد و به حساب آورد.
اما اگر فقط یک طیف از رنگین کمان پذیرفته شود چطور؟
جامعه به همان میزان که به کار فنی و صنعتی نیاز دارد به الهیات هم نیاز دارد و به این نیاز باید پاسخ داده شود. همانطور که به پزشک نیاز دارد به شاعر هم نیاز دارد. تخصصهایی که کنار هم قرار میگیرند ولی ما گاهی آنها را علیه هم میبینیم. (آیدین تبریزی/ایران)
جام جم سرا به نقل از مهر: مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت گفت: حفظ و ارتقای سلامت جسمی و روانی جوانان یکی از ضرورتهای نظام سلامت کشور در راستای تحقق اصول ۳، ۱۰، ۲۹ و ۴۳ قانون اساسی و بند ۲ سیاستهای کلی سلامت ابلاغی مقام معظم رهبری است.
دکتر محمد اسماعیل مطلق افزود: در راستای اجرای این ضرورت، اداره سلامت جوانان نزدیک به یک سال است که شکل گرفته و همکاران ما با در نظر گرفتن همه ابعاد برای حفظ و ارتقاء سلامت جوانان تلاش میکنند.
وی یکی از مهمترین فعالیتهای اداره سلامت جوانان را تدوین سند جامع و راهبردی سلامت جوانان در حوزه وزارت بهداشت عنوان کرد و گفت: این سند بعد از دریافت نظرات درونسازمانی، برای اخذ نظرات سایر دستگاههای اجرایی مرتبط نیز ارسال میشود.
بر اساس اعلام مدیرکل سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، سند جامع و راهبردی سلامت جوانان مشتمل بر ۸ بسته راهبردی شامل؛ «سبک زندگی سالم در جوانان»، «سلامت باروری جوانان و ازدواج مناسب»، «تقویت بنیان خانواده»، «سلامت روانی، اجتماعی جوانان»، «پیشگیری از اعتیاد»، «گسترش برنامه سلامت جوانان»، «بسیج همگانی دستگاهها» و «ارتقای ایمنی حمل و نقل جادهای» است.
مطلق، سند جامع سلامت جوانان را مجموعهای جامع و یکپارچه و پویا از اهداف، سیاستها، راهبردها و برنامهها دانست و یادآور شد: چنانچه بستر اجرایی این سند با همکاری گسترده و همه جانبه دستگاهها و نهادهای متولی سلامت کشور فراهم شود، میتواند گام ارزشمندی در تأمین، حفظ و ارتقاء همه جانبه سلامت جوانان محسوب شود.
وی، تهیه و تدوین این سند را استوار بر چند پیش فرض کلیدی عنوان کرد و گفت: سلامت، همان طور که در بند دوازدهم از اصل سوم قانون اساسی اشاره شده است، حق طبیعی انسان از جمله جوانان کشورمان است.
مطلق افزود: بنیان بسیاری از رفتارهای تأثیرگذار بر سلامت و شیوه زندگی افراد در سنین جوانی شکل میگیرد و اتخاذ شیوه زندگی سالم در این دوران بر کاهش بار بیماریها بسیار تأثیرگذار است.
وی با تاکید بر اینکه برنامههای ارتقای سلامت در جوانان از اثربخشترین برنامهها در حوزه سلامت کشور است، تصریح کرد: توفیق در ارتقاء سلامت جوانان، قطعاً تضمین کننده سلامت نسل حاضر و آینده کشور است و پایداری برنامههای توسعه کشور را در عرصههای کلانتر به دنبال خواهد داشت.
مدیرکل دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، تأثیرگذاری بسیار زیاد جوانان را پیش فرض دیگر دستاندرکاران تدوین سند جامع سلامت جوانان عنوان کرد و گفت: براساس این پیش فرض، جوانان میتوانند بیشترین تأثیر را بر همسالان و اعضای خانواده خود داشته باشند و از این رو نرخ بازگشت مستقیم و غیرمستقیم سرمایهگذاری به منظور ارتقاء سلامت آنها بسیار بالا خواهد بود.
جام جم سرا به نقل از شهروند: اعتقاد به خرافه و انتقال سینه به سینه آن طی سالیان گذشته تا حدودی به فرهنگ خاص هرجامعه برمیگردد، فرهنگی که القا میکند میتوان با برخی نیروهای ماورای طبیعی همه امور را حلوفصل کرد. این مسائل که هیچ پایه و اساس علمی نداشته و امروزه بین مردم و حتی قشر تحصیلکرده هم رواج پیدا کرده است.
در سالهای اخیر و از میان انواع خرافات و فالهایی که مرسوم است، فال قهوه به طرز عجیبی رواج پیدا کرده است. حتی دختر و پسرهای تحصیلکرده هم به این نوع دستاویزها رجوع فراوان دارند و تلاش میکنند با این روش از آینده خود اطلاع پیدا کنند.
یکی از علتهایی که باعث شده این مسأله تا به این حد جدی شود، علاقه به آیندهبینی، بین جوانان است. شاید خیلیها تنها برای شوخی و سرگرمی به فالگیرها مراجعه کنند اما همین شوخیها رفتهرفته جدی میشود و این جدیشدن از زمانی اتفاق میافتد که برحسب تصادف چند موضوع درست از آب درمیآید.
متاسفانه فالگیرها و کسانی که در این حوزه ورود میکنند، هوش اجتماعی بالایی دارند. خیلی از آنها میتوانند با استفاده از این هوش حدسهایی درباره زندگی شما بزنند. همین حدسها مبنایی میشود برای اینکه پیشگوییهایشان جدی گرفته شود و هر روز مشتریهای بیشتری پیدا کنند. علت دیگری که باعث میشود تا افراد به سمت خرافات بروند، کمبود اعتماد به نفس است. کسانی که از نظر اجتماعی خلاق نیستند، معمولا به سمت فالگیرها رویمیآورند با این امید که چیزی از آینده، آنها را دلگرم کند. در اینجور مواقع فالگیرها چیزهایی میگویند که میتواند به فرد امید واهی بدهد و آنها را دلخوش کند و البته این دلخوشی بسته به اینکه فرد چقدر آن را مبنای زندگی خود قرار میدهد، میتواند به زندگی افراد ضربه بزند. اگر کسی واقعا منتظر رخ دادن اتفاقی باشد اما به نتیجهای که میخواهد نرسد، قطعا تبعات بدی برای او خواهد داشت که افسردگی یکی از آنهاست.
آنچه منطقی به نظر میرسد این است که باید هرچه سریعتر با پدیدهای به نام خرافات مقابله شود. بخشی از این مقابله به مراجع قانونی برمیگردد که باید بهطور جدی این موضوع را در دستور کار خود قرار دهند. برخی دیگر به اطلاعرسانی در این زمینه مربوط است. من همیشه از مراجعهکنندگانی که پیش من میآیند و به فالگیرها اعتقاد عجیبی دارند، تنها یک سوال میپرسم؛ اینکه اگر یک فالگیر میتواند با یک طلسم و جادو زندگی شما را تا این حد دگرگون کند چرا نتوانسته برای خودش کاری کند و از این طریق امرارمعاش میکند؟
همانطور که میدانید فالگیرها معمولا از طبقه بالای اجتماعی نیستند و معمولا مشکلات زیادی در زندگی خود دارند. مراجعهکنندگان معمولا نمیتوانند برای سوالم پاسخی پیدا کنند و سکوت میکنند. اینکه بخواهیم ثابت کنیم فالگیرها و اصولا خرافات تنها یک تلقین در زندگی افراد است و نمیتواند زندگی آنها را دگرگون کند، تنها با طرح چند مسأله و اطلاعرسانی درباره آن، ممکن است. به نظر میرسد باید در این زمینه کارهای بیشتری شود و هرچه زودتر با منطق و گفتوگو از رواج و همهگیرتر شدن خرافات جلوگیری شود. (زهره واحدی)
جام جم سرا: دریفت در لغت به معنای گرد و خاک کردن است ولی در رانندگی به لیز دادن خودرو با استفاده از ترمز دستی یا در جا چرخاندن چرخها و اتومبیل میگویند. انجام چنین حرکاتی فقط از عهده کسانی برمیآید که بخوبی و به گونهای حرفهای آموزش دیده باشند. گرچه با خودروهای دیفرانسیل جلو هم میتوان دریفت کرد اما معمولا این حرکات با ماشینهای محور عقب راحتتر است.
در دنیای رانندگی وقتی رانندهای با سرعت قصد رد کردن پیچی را دارد برای جلوگیری از چپ شدن خودرو به واسطه فشار نیروی گریز از مرکز، مجبور است سرعت اتومبیل را کاهش دهد، در مسابقات که سرعت اهمیت زیادی دارد به جای کاهش سرعت، خودرو را با ترمز دستی کشیدن و دریفت کردن، روی سطح زمین لیز داده یا دریفت میکنند و بدین گونه پیچ را پشت سر میگذارند.
یادآوری میشود که این کار نیاز به آموزش حرفهای و تجربه زیاد دارد و اگر شما هم علاقهمند به انجام دریفت و حرکات نمایشی با خودرو هستید، علاوه بر لزوم آموزش و تمرین تحت نظر مربی، یادتان باشد جای آن در خیابان و اتوبان نیست و همواره باید ایمنی و امنیت خود و دیگران را در این قبیل امور مد نظر داشته باشید.
(عکس: حسین خسروی/تسنیم)