جام جم سرا به نقل از خراسان: نگرانی و آشفتگی ذهنی شما کاملا طبیعی است. شما به عنوان یکی از اعضای خانواده در جایگاهی هستید که باید نگران آینده رابطه والدینتان باشید. با این حال در نظر گرفتن نکاتی که در ادامه ذکر میشود، میتواند با توجه به شرایط کنونی شما، راهنمای مناسبی برای بهترین واکنش از سوی شما باشد.
شاید مادرتان خبر داشته باشد
به یاد داشته باشید در زندگی مشترک و پس از گذشت زمان و به دست آوردن شناخت کافی زوجین از یکدیگر، زن و شوهرها در درک و شناسایی احساسات همسرشان بخوبی عمل میکنند. به عبارت دیگر، زن و شوهرها میتوانند تشخیص دهند همسرشان در حال حاضر نگران است، خسته است، در محل کارش اتفاقی افتاده و یا... توجه داشته باشید که بخصوص در مواردی همچون خیانتهای زناشویی، زنان میتوانند این مشکل را حل کنند و از حضور زنی دیگر در زندگی شوهرشان آگاه شوند. پس در صورتی که این موضوع جدی باشد، به احتمال زیاد مادرتان پیش از اینکه شما متوجه موضوع شوید، این را درک و مسلما برای حل آن فکر کرده است؛ بنابراین از مطلع کردن دیگران در این زمینه، حتما بپرهیزید.
از یکی از بزرگان فامیل کمک بگیرید
اگر ارتباط پدر ومادرتان به هر دلیلی مناسب و مطلوب نیست، بدین معنا که در بیشتر مواقع با هم اختلاف نظر دارند و حتی گاهی قهر میکنند، باید بدانید که شرایط برای ارتباط پدرتان با شخص سوم دور از ذهن نیست. با این حال و در صورتی که مشکلات والدینتان به طور ریشهای حل نشود، چه بسا عواقب نامناسب این موضوع دامنه بیشتری پیدا کند. اگر این طور است از یکی از اشخاصی که مورد اعتماد والدینتان است و همچنین میتواند نقشی موثر ایفا کند، بخواهید که با والدینتان صحبت کند تا آنها را برای حل مشکلاتشان به طور ریشهای راهنمایی کند.
به یاد داشته باشید اصل حفظ اسرار خانواده و بیان نکردن ذهنیات خودتان برای افرادی که از آنها درخواست کمک میکنید از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به والدینتان اعتماد کنید
با این حال من به شما توصیه میکنم که حل این موضوع را به والدینتان واگذار و به آنها اعتماد کنید. به طور قطع با توجه بهشناختی که والدینتان از یکدیگر دارند، میتوانند این موضوع را حل کنند. در انتها به یاد داشته باشید، شما فرزند این خانواده هستید؛ بنابراین همانند یک فرزند رفتار و سعی کنید وارد حوزه ارتباط والدینتان با یکدیگر نشوید و بیش از حد در این مسئله ماجراجویی نکنید. آنها به طور حتم میتوانند مشکلات را حل کنند و در حفظ زندگی مشترکشان گام بردارند. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده)
جام جم سرا: «آناتولی مسکوین» مرد ۴۶ ساله اهل روسیه، گرفتار اختلالات شدید روانی و صاحب «خانه وحشت» در روسیه است. او سالها به همراه ۱۵۰ دختر مومیایی شده و بقایای اسکلت انسانی زندگی میکرد. وی دختران مرده را که سنی بین ۳ تا ۱۲ سال داشتهاند، از درون خاک، از میان قبرهایشان بیرون کشیده و در خانه خود مومیایی کرده، بر تنشان لباسهای رنگارنگ، حتی لباس عروس، پوشانده و چنان که گفته شده، هر سال برای آنها جشن تولد میگرفته است.
به نقل از دیلیمیل، اگرچه او در سال ۲۰۱۱ دستگیر شد اما یک فیلم ویدئویی که خود او از خانهاش گرفته بود به تازگی پخش شده است. در این خانه میتوان جنازههای مختلفی را دید که به طرزی وحشتناک در نقاط مختلف خانه افتادهاند. موقعیت مکانی خانه او را در تصویر پائین میبینید.
گفته میشود که آناتولی، تاریخدان است و توان صحبت به ۱۳ زبان را دارد اما او از هنگام دستگیری در یک کلینک روانی نگهداری میشود تا زمان دادگاه نهایی فرا برسد و درباره جنایتهایش تصمیمگیری شود. (ترجمه: زری حسینزاده)
دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 09:46
نجمه خدمتی، دختر تیرانداز و برنده طلا در بازیهای آسیایی اینچئون، تصویری از خود را در حال پختن نذری در ایام ماه محرم منتشر کرده است که در ادامه میبینید.
جام جم سرا به نقل از شرق: این پرونده از زمانی تشکیل شد که کارآگاهان جنایی استان فارس جنازه دختری جوان را در منطقهای کوهستانی پیدا کردند. شواهد اولیه نشان میداد این دختر در همان محل به قتل رسیده است. شواهد و نشانههای موجود از آن حکایت داشت که قربانی قاتل یا قاتلان را از پیش میشناخته و به همین دلیل با آنها همراه شده و به محلی خلوت رفته است.
کارآگاهان بعد از انتقال جسد به پزشکیقانونی، هویت قربانی بهنام مریم را فاش کردند و به تحقیق از اعضای خانواده او پرداختند. در این اثنا پزشکیقانونی اعلام کرد مریم با جسمی نرم و قابلانعطاف خفه شده است. همچنین در این نظریه تاکید شد قربانی مورد آزار جنسی نیز قرار گرفته است. به همین دلیل افسران جنایی به تحقیق درباره زندگی خصوصی مریم پرداختند و پی بردند او از چندی قبل با پسری جوان بهنام داریوش رابطه داشته.
کارآگاهان پی بردند داریوش و مریم به هم علاقهمند شده بودند و هرازگاهی با هم ملاقات میکردند. در این میان شاهدی پیدا شد که خبر داد روز حادثه مریم را سوار موتوسیکلت داریوش دیده است. به این ترتیب پسر جوان بهعنوان مظنون اصلی پرونده شناسایی و بازداشت شد.
او که ابتدا قصد داشت خودش را بیگناه معرفی و وانمود کند از قتل مریم اطلاعی ندارد، وقتی تحت بازجوییهای تخصصی قرار گرفت به ارتکاب این جنایت اقرار کرد.
متهم گفت: «من و مریم از مدتها قبل با هم دوست بودیم و به یکدیگر علاقه داشتیم. روز حادثه قرار گذاشتیم تا برای تفریح به کوه برویم. در آنجا با مریم رابطه برقرار کردم. او از این کار بهشدت ناراحت شد و گفت موضوع را به خانوادهاش اطلاع میدهد. این طور بود که با هم مشاجره کردیم و من کمربند مانتو او را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.»
داریوش ادامه داد: «آن لحظات بهشدت عصبانی بودم و نتوانستم خودم را کنترل کنم.»
متهم بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری استان فارس پای میز محاکمه رفت. اولیایدم مقتول در جلسه دادگاه خواستار قصاص متهم شدند. سپس داریوش در جایگاه قرار گرفت و گفت: «آن روز بعد از اینکه مریم تهدید کرد موضوع رابطهمان را به خانوادهاش میگوید گفتم اگر چنین کاری بکند او را میکشم. سپس کمربند را دور گردن مریم انداختم اما دلم برای او سوخت و به مریم گفتم بهتر است حرفش را پس بگیرد اما او همچنان روی گفتهاش پافشاری کرد و من که بهشدت عصبانی شده بودم اینبار او را خفه کردم و بعد، از ترس، سریع از آن محل دور شدم.»
هیات قضات متهم را بعد از اتمام جلسه محاکمه به اتهام قتل به قصاص محکوم کردند که این رای مورد تایید دیوانعالی کشور قرار گرفت. این در حالی است که داریوش به اتهام آزار و اذیت قربانی نیز به مرگ محکوم شده بود که این حکم در دیوانعالی کشور نقض شده و قضات دادگاه کیفری باید یکبار دیگر رای خود را در این خصوص اعلام کنند.
جام جم سرا به نقل از خراسان: تلاش شما و دیگر اعضای خانوادهتان برای چرخاندن چرخ زندگی ستودنی است. همان طور که میدانید خانواده یک سیستم یکپارچه است که هریک از اعضا نقشی در آن اجرا میکنند و هنگامی که یکی از اعضا نقش خود را بخوبی ایفا نکند، دیگر اعضا به زحمت میافتند و ناچارند برای بقا و خوشبختی تلاش بیشتری کنند.
دلیل بیکاری پدرتان را بررسی کنید
اشاره نکردهاید که پدر شما به چه علت بیکار است. دلیل بیکار بودن پدرتان بسیار مهم است و بر اساس آن، باید مشکل شما را بررسی کرد و راه حل منطقی ارائه داد. با این حال و اگر پدرتان به خاطر بیماری، نقص عضو یا از کار افتادگی کار نمیکنند، باید توجه داشته باشید که او به عنوان پدر و مرد احتیاج دارد که برای تامین برخی از نیازهای خود پولی داشته باشد و به خاطر غرور پدری مشکل است که از فرزندان خود تقاضای پول کند. بهتر است قبل از اینکه پدرتان از شما پول بخواهد، خودتان مبلغی را در اختیار او قرار دهید.
اگر پدرتان اعتیاد دارد
اما اگر پدرتان به خاطر اعتیاد کار نمیکند به جای دادن پول باید کمک کنید تا اعتیادش را ترک کند؛ چراکه در غیر این صورت واضح است پولی که پرداخت میکنید خرج اعتیاد او خواهد شد.
وضعیتتان را برای پدرتان توضیح دهید
اگر پدرتان به دلایل دیگری تن به کار نمیدهد، باید تلاش کنید تا مشکل پدرتان را حل کنید. حتما در این باره، در یک زمان مناسب با او صحبت کنید و ضمن رعایت ادب و احترام، بخواهید دلایل کار نکردنش را توضیح دهد. همچنین برای پدرتان توضیح دهید که شما مخارج زندگی را بسختی تهیه میکنید و باید با برنامه ریزی خرج شود تا چرخ زندگیتان بچرخد. (اعظم متیننژاد - کارشناس ارشد روانشناسی)
از تاریخ:
تا تاریخ:
عین عبارت
مرتب سازی نتایج بر اساس
جام جم سرا به نقل از همشهری: اینها 2 دنیای متفاوت از هم هستند که اگر تلفیق شوند...، بله اگر تلفیق شوند، تصورکردنش هم سخت است؛ دنیایی که نه نور دارد نه صدا؛ دنیایی که یک دختر شیرازی سالهاست دارد تجربهاش میکند. دنیایی که خانه او در آن قرار دارد و ما، حالا در خانهاش نشستهایم اما در دنیای پر نور و پر صدای خودمان.
دختری میزبان ماست که شهربازیاش هم صامت است و هم بیتصویر؛ یک دختر جوان که نابینا و ناشنواست و ما آمدهایم که دنیایش را بشنویم و ببینیم. یک جهان ساکت ِ تکرنگ، اما عاشقانه؛ عاشقانههایی با مادر و البته پدر، با همه سلیقهها و وسواسهای دخترانه؛ با همان حس همیشگی دخترها به درس؛ درسی که حالا دارد به ادامهاش در دانشگاه فکر میکند؛ درسی که برای همه ما درس زندگی است. اینجا یک دختر نازنین نشسته است که نه ما را میبیند و نه میشنود اما حسمان میکند، خیلی راحت؛ کافی است مادرش را لمس کند!
وقتی نازنین به دنیا آمد، پدر و مادرش، مثل تمام پدر و مادرهایی که صاحب دختر میشوند، برایش خیلی آرزو داشتند. تا اینجای کار، مادر ِ نازنین درست مثل مادرهای دیگر بهنظر میرسد اما او خبر داشت که دخترش ناشنواست و بهزودی بیناییاش را هم از دست میدهد. همین هم شد که فهمید وقت کم دارد و باید کاری کند. باید او را خیلی زود مانند تمام بچههای دیگر در مسیر رسیدن به آرزوهای بزرگش قرار بدهد.
مادر او را از لحظه تولد با این باور بزرگ کرده که دخترش میتواند زندگی کند. او قبل از تمام شدن بینایی دختر، حروف فارسی را به او که استعداد خوبی هم دارد یاد میدهد. مسیر زندگی این خانواده اما از وقتی عوض میشود که دختر پا به مدرسه میگذارد. این خانواده کوچک ِ شیرازی، سالهاست «نتوانستن» دخترشان را به «توانستن» تبدیل کردهاند.
زبان اشاره، با تکنولوژی لمسی
خانه پر از مجسمههای سفالی بزرگ و کوچک است؛ کیفها و ساختههای کوچکی از جنس چرم که ساخته نازنین است. دیوارهای خانه را لوحهای تقدیر و تشویقنامهها پر کردهاند. روی یکی از دیوارها تقدیرنامه بزرگی به چشم میخورد که مربوط به فارغالتحصیلی از مقطع دوم دبیرستان است؛ آن هم با معدل 93/19.
نازنین با کشیدن دستهای مادرش روی صورت و دستهایش، اشارهها و حرفها را میفهمد. مادرش که روی صورت او «سلام» را میکشد، لبخند میزند. بعد هم به اتاقش میرود و کتابهای آموزش چرمش را بیرون میآورد. بعد هم پشت میز تحریرش مینشیند و با کمک مادر، روی کاغذ مینویسد. مادر که صحبت میکند، دختر دستهایش را رها نمیکند. گاهی گردنش را نوازش میکند یا دستهایش را دور بدن او حلقه میکند. چهرهاش همیشه میخندد.
مادرش میگوید او را در مدرسه نابینایان نپذیرفتند، همین شد که در دبستان ناشنوایان شروع به تحصیل کرد. دانشآموزان مدارس استثنایی، هرکدام از کلاسهای اول و پنجم دبستان را در 2 سال میگذرانند؛ یعنی دبستانشان 7سال طول میکشد. نازنین پنجم دبستان را بهصورت جهشی، در یک سال گذرانده و با معدل ممتاز از دبستان فارغالتحصیل شده. البته طی سالهایی که درس میخواند، آموزش تک نفره داشته؛ یعنی یک مربی بهطور خاص آموزشاش را بهعهده میگرفته است اما همیشه نیاز به نفر دوم هم داشتهاند که مربی را ببیند و حرفهایش را بشنود و به نازنین انتقال بدهد.
مادر، این وظیفه را بهعهده گرفته و در تمام این سالها حرفهای مربیها و بقیه را با اشاره روی دستها و صورت نازنین میکشد تا به او منتقل کند. او هم با صورت خندانش جواب میدهد. آنها هم زبان فارسی را میدانند هم زبان اشاره ناشنوایان را و با لمسکردن به هر دو این زبانها با هم حرف میزنند. به ابتکار مادر، این اشارهها بهصورت لمسی و روی صورت همدیگر انجام شده است.
مادر از زمان تولد فرزندش تا امروز، توان و وقتش را صرف ساختن پلی کرده بین درون دخترش و دنیای بیرونی که خودش میبیند و میشنود؛ برای ارتباط با یک وجود پر استعداد که توانایی پل ساختن ندارد. حالا برق چشمها و لبخندش نشان میدهد موفق شده.
هر چند که خستگی یار همیشگیاش بوده اما نازنین امروز در 18سالگی، مینویسد، میخواند، بافتنی میبافد و حتی در آستانه رفتن به دانشگاه است. دیگر چه جایی برای گفتن از خستگی و سختیها؟ با وجود این، مادر از جای خالی نیروی متخصص برای کار با کودکان نابینا- ناشنوا میگوید. آنها با خانوادههای دیگری هم که درگیر این نوع معلولیت هستند ارتباط دارند. هم او و هم نازنین دوست دارند روزی برسد که با ایجاد امکانات شهری مخصوص معلولان که در بعضی نقاط جهان رایج است، بتوانند در شهر به راحتی رفتوآمد کنند و تمام بار توانبخشیشان بر عهده خودشان نباشد.
خواستن، توانستن است؛ همیشه
معلولیت نازنین «اشر» نام دارد. آنها نه توانایی شنیدن دارند، نه قابلیت دیدن. سخت نیست حدس زدن اینکه از بین چندین مورد ِ اشر در ایران، فقط یک نفر در انتظار نتیجه انتخاب رشته دانشگاهش است. معلولیت، باعث میشود در آغاز دوران راهنمایی، مدرسه اصرار به ادامه تحصیل نازنین بهصورت پیشحرفهای داشته باشد.
دورههای پیش حرفهای دورههای مخصوص آموزشی برای افراد کمتوان ذهنی هستند اما مادر و پدر نازنین میدانند و اصرار دارند که فرزندشان کمتوان ذهنی نیست؛ همین است که با پشتکار و اصرار، نازنین راهنمایی و دبیرستانش را هم در مدارس استثنایی میگذراند.
او معتقد است که معلولان زیادی امروز در کشور زندگی میکنند که با وجود استعداد و پشتکار، بهدلیل نبود امکانات آموزشی، از تحصیل در مدارج بالاتر محروم میمانند.
نازنین بهعنوان یک نابینا، خط بریل را یاد گرفته اما مادرش میگوید که او برای برقرار کردن ارتباط نوشتاری -یکی از تنها راههای ارتباطیاش- نیاز داشت که خواندن و نوشتن به فارسی را هم یاد بگیرد، پس آموزش از همان اوایل مدرسه شروع شد. مادرش کلمات کتابهای نازنین را با سوزن برجسته میکند، همینطور روزنامهها و مجلههایش را. او با سوزن، خطهای صافی هم روی کاغذ برجسته میکند تا نازنین بتواند روی آنها با حروف فارسی بنویسد.
این روزها هم مشغول برجسته کردن کتاب آموزش چرم اوست؛ یکی از چندین سرگرمی و مهارتی که بعد از تمام کردن دبیرستان، روزهایش را با آن میگذراند. این کار، دستهای مادر را به درد آورده، اما دلش شاد است از خواندن و نوشتن دختر.
نازنین دوست دارد مصاحبههایش را نگهدارد، حتی روزنامه میخواند. او دیپلم «مدیریت خانواده» را با معدل 56/19 گرفته، سفالگری را هم پیش یکی از اساتید شیراز یاد گرفته، با ماشین، بافتنی میبافد و این روزها مشغول بافت جوراب زمستانی برای یکی از دوستانش در مشهد است که در سفر بعدی به او هدیه بدهد. چرمدوزی اما کار ویژهای است که بعد از تمام کردن دبیرستان شروع کرده و با موفقیتی که در این زمینه از خود نشان داده، حالا تصمیم خانواده بر این است که ادامه تحصیلش در دانشگاه را در رشته چرم و دوخت انجام بدهد.
دو اتفاق سرنوشتساز
پدر نازنین راننده اتوبوس سرویس دانشگاه شیراز است. مادر با لبخند میگوید که پدر، زیاد کار میکند. شاید نتواند دخترش را زیاد ببیند و در آموزشاش دخالت داشته باشد اما حتما هر چندماه یک بار، خانواده را به مسافرت میبرد. این مسافرتها به گفته مادر، به نازنین یاد میدهد که دنیا از خانه امنش خیلی بزرگتر است.
نازنین دریا را دیده، طراوت جنگل را حس کرده و گرما و سرمای جنوب و شمال ایران را در خاطرهاش خوب نگهداشته. یکی از آرزوهای بزرگش رفتن به سفر زیارتی مکه است. او دختری مذهبی است که با تلاش چند ساله، حالا میتواند قرآن را نه به خط ِ بریل که به زبان اصلی بخواند.
نازنین این روزها منتظر 2 اتفاق مهم است: کاشت حلزون گوشش و رفتن به دانشگاه. اولی ممکن است بعد از سالهای طولانی ناشنوایی، بالاخره زندگیاش را پر از سر و صدا کند و شنواییاش را تا اندازه قابل توجهی به او برگرداند. او چند سال قبل هم یکبار برای کاشت حلزون گوش اقدام کرده اما این کار به دلایلی به سرانجام نرسیده. حالا خانواده امیدوار است که تلاش و تقدیر، بالاخره شنوایی او را بهبود دهد.
دومین اتفاق، برای خانواده مهم و بزرگ و سخت است. نازنین در دانشگاه علمی- کاربردی تهران تحصیل خواهد کرد و این یعنی منتقل شدن خانواده به پایتخت. مادر باید مثل تمام این سالها همراه نازنین در کلاس درس، آموزش ببیند و آن را به دخترش منتقل کند و پدر باید شغل و درآمد را در شیراز بگذارد و در تهران دنبال زندگی جدیدی باشد. خانواده ترجیح میداد نازنین در رشتهای ادامه تحصیل بدهد که بعد از پایان درسش، بتواند در آن زمینه مفید و کار آفرین باشد. رشته دوخت و چرم، با توجه به علاقهاش بهترین گزینه است که متأسفانه یا خوشبختانه، فقط در دانشگاه علمی- کاربردی تهران تدریس میشود. با کمک و همکاری این دانشگاه، حالا مادر و دختر میتوانند با هم وارد دانشگاه شوند و درس خواندن را شروع کنند.
جام جم سرا به نقل از ایران: «شادی سرخیل» صبح شنبه گذشته ۱۷ آبان هنگام تمرین در پیست قایقرانی تالاب انزلی در اثر واژگون شدن قایق غرق شد.
رئیس هلال احمر بندرانزلی گفت: نیروهای هلال احمر، نیروی دریایی، دریابانی و غواصان از همان دقایق نخست به جستوجوی جسد این دختر ورزشکار پرداختند.
«اکبر صبربخش» با اشاره به شدت جریان آب اظهار کرد: طبق صحبتهای مربی تیم، شادی سرخیل همراه ۱۱ عضو دیگر تیم کایاک با نظارت مربیانشان از درون دو قایق موتوری در پیست قایقرانی تالاب انزلی در حال تمرین بودند که به دلایل نامعلوم قایق وی واژگون شد.
صبربخش با بیان اینکه مربی بلافاصله پس از مشاهده واژگون شدن قایق به سمت آن میرود، تصریح کرد: این ورزشکار یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زده و بدنش گرم، ولی آب تالاب سرد بود و وی جلیقه نجات نیز به تن نداشت و احتمالاً بسرعت غرق شده است.
«قاسم روحانیفر» فرماندار انزلی که به منظور بازدید مستقیم از محل حادثه راهی تالاب شده و از نزدیک در جریان اقدامات نیروهای امدادی برای پیدا کردن جسد قایقران جوان قرار گرفته بود، نیز گفت: از همان ابتدای امر که این موضوع به فرمانداری گزارش شد با بسیج و کمک همه دستگاههای امدادی بخصوص نیروی دریایی، هلال احمر و دریابانی عملیات پیدا کردن جسد مرحومه را شروع کردیم. روز یکشنبه تا پاسی از شب چهار گروه دو نفره غواص نیروی دریایی در کنار نیروهای دریابانی و امدادگران هلال احمر مشغول فعالیت و گشتزنی بودند که متأسفانه نتیجهای حاصل نشد. از صبح دوشنبه نیز مجدداً فعالیتها با شش گروه دو نفره غواص ادامه پیدا کرده است.
نماینده دولت در بندرانزلی با اشاره به هماهنگی خوب بین نیروهای امدادی، گفت: امیدوارم جسد این قایقران جوان هر چه زودتر پیدا شود تا برای این خانواده تسلی خاطری باشد.
اکبر صبربخش رئیس هلال احمر بندرانزلی نیز میگوید: پیشبینی ما این است که به دلیل اینکه آب بسیار سرد و بدن قایقران بعد از یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زدن قطعاً گرم بوده و نیروهای امدادی پشتیبان نیز میگویند هیچگونه حرکت و تکاپویی پس از واژگونی از او ندیدهاند و در کمتر از ۲۰ ثانیه به او رسیدهاند، این دختر احتمالاً بعد از واژگونی قایق، ایست قلبی کرده و این نشان میدهد که قطعاً دلیل مرگ، غرقشدگی نیست.
«امید عظیمیان» مدیر روابط عمومی هلال احمر استان گیلان نیز درباره چگونگی وقوع حادثه گفت: این گروه از قایقرانان ساعت ۸ صبح روز شنبه برای تمرین به مرداب انزلی رفته بودند، طی روزهای قبل بارندگی زیادی رخ داده و جریان آب کمی تند شده بود. ساعتی بعد بر اثر جریان موج شدیدی که در مرداب رخ میدهد دو تن از قایقرانان با واژگون شدن قایقشان داخل آب میافتند. قایق پشتیبان این گروه بلافاصله خود را به قایقی که نزدیکتر بوده رسانده و او را از آب بیرون میآورند. وقتی آنها برای نجات ورزشکار دوم که دختر قایقران بوده اقدام میکنند حدود ۵ دقیقه از افتادن او به داخل آب میگذشت. آب مرداب بسیار سرد بود و به نظر میرسد که این ورزشکار قایقران در همان لحظات نخستین افتادن به آب دچار گرفتگی عضلات شده و سنکوب کرده باشد. بلافاصله وقتی ما در جریان قرار گرفتیم تیمهای مختلفی از غواصان و قایقهای اداره بنادر و کشتیرانی خود را به محل حادثه رساندند اما متأسفانه اقدامات بینتیجه بوده است. ما احتمال میدهیم جریان آب او را به سمت دریا برده باشد.
جام جم سرا به نقل از ایسنا: روز جمعه 26 مهرماه پارسال اگرچه روز بزرگی عید قربان بود، اما دلگیر بود مثل همه آدینههای دیگر. ساعت 16 و 15دقیقه کودکان روستا فراغ از هیاهیوی روزگار در میدان اصلی ده مشغول بازی هستند، بهنوش، آلا، متین، خبات، سینا و زانا منتظر رسیدن توپ بازی از طرف گشین هستند. توپ زیر پای گشین رفت به سمت بهنوش، همه دنبال آن دویدند، آن اتفاقی که نباید بیفتد، افتاد... صدای انفجار مین بیرحم، روستا را لرزاند و گویی آسمان آن روز از این حادثه فریاد کشید.
مچ و کف پای راست گشین و چشم راست آلا مجروح شد و هر کدام از کودکان دیگر نیز ترکشهایی به بدنشان وارد آمد که آنها را روانه بیمارستان کرد.
گشین و آلا مورد عمل جراحی قرار گرفتند، علیرغم همه تلاشها، کف پای راست گشین و چشم راست آلا مانند قبلش نشد.
امروز یکسال و یک ماه از رخداد آن حادثه میگذرد، این روزها دیگر کودکان نشکاشی از بازیکردن واهمه دارند. آرام روی زمین راه برو، مبادا...
«نشکاش» روستایی در 20 کیلومتری مریوان است که حدود 35 خانوار در آن زندگی میکنند.
براساس شواهد و قراین موجود درگذشته در این روستا پایگاهی نظامی وجود داشته که این مین به جای مانده از آن دوران بوده و با گذشت سالها به دلیل بارش باران جابجا شده و به داخل روستا ورود پیدا کرده است.
برای پیگیری آخرین وضعیت این کودکان پای صبحت خانوادههای آنان و خودشان نشستم... گشین هفته پیش مورد عمل جراحی قرار گرفت.
رابعه رخشبهار مادر گشین درباره آخرین وضعیت جسمانی دخترش گفت: گشین هفته پیش در تهران دوباره پای راستش مورد عمل جراحی قرار گرفت و در حال حاضر آتلبندی شده و 45 روز دیگر آتل را باید باز کنیم.
وی افزود: گشین 11 سال سن دارد و امسال کلاس پنجم ابتدایی است اما فقط دو هفته به مدرسه رفته و در حال حاضر هم به دلیل آتلبندی پایش امکان رفتن به مدرسه را ندارد.
رخشبهار عنوان کرد: علیرغم اینکه چندین بار به مدرسه مراجعه کردهام، اما اولیای مدرسه قبول نکردند که حداقل روزی یک ساعت معلمی را برای تدریس به دخترم در اختیارمان قرار دهند و کسی را هم در خانه نداریم که درسهای عقب مانده را برای دخترم توضیح دهد.
وی با اشاره به اینکه در حال حاضر دخترم از تحصیل بازمانده است، تصریحکرد: آرزوی این روزهای او این است که مانند دیگر دانشآموزان درس بخواند، اما در این میان معلمی وجود ندارد که به او کمک کند.
از مادر گشین میپرسم تا حالا کمک مالی از جانب ارگانهای دولتی برای پیگیری کارهای درمانی گشین به شما تعلق گرفته است، در جواب میگوید: تاکنون خیر، اما بناست از این به بعد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کردستان هزینههای درمانی این کودکان را تقبل کند.
وی میگوید: از پارسال دخترم دیگر سراغ بازی نرفته و هر وقت از محل آن حادثه گذر میکنیم من را وادار میکند که او را بغل کنم و از کوچه پشتی عبور کنیم.
با خود گشین صحبت میکنم، هیجان خاصی در صحبتهایش وجود دارد و باور نمیکنی که او در حال حاضر با درد پای عمل کردهاش کلنجار میرود.
معصومیت در چهرهاش و صداقت کودکانه در صحبتهایش موج میزند، از روز حادثه برایم میگوید و اینکه توپ زیر پای او بود و آن را به بهنوش پاس داده که در نهایت مین منفجر شد.
از آرزوی این روزهای او میپرسم، با همان صدای کودکانه و لطیفش پاسخ میدهد، دوست دارم مثل دیگر کودکان روستا به مدرسه بروم، درس بخوانم، اما حالا از تحصیل باز ماندهام و کسی نیست درسهای عقب ماندهام را برایم توضیح دهد.
همچنین با پدرآلا دیگر قربانی مین روستای نشکاش صحبت میکنم، وی میگوید: چشم راست آلا به طور کلی فاقد دید است، پارسال مورد عمل جراحی قرار گرفته و بعد از سن 18 سالگی نیز یک بار دیگر مورد عمل جراحی قرار میگیرد.
وی افزود: خود ما ساکن روستای زوریان مریوان هستیم و پارسال برای عید دیدنی به منزل اقواممان در روستای نشکاش رفته بودیم که این اتفاق برای آلا افتاد.
"آلا" هفت سال دارد و امسال در کلاس اول دبستان مشغول به تحصیل است.
فلاحی فرماندار مریوان ، در رابطه با این مسئله اظهارکرد: روستای نشکاش در گذشته مین روبی شده، پایگاهی نظامی درگذشته در این روستا مستقر بوده که اطراف آن مینگذاری شده، به دلیل گذشت زمان و بارش نزولات جوی این مین جابجا شده و به داخل روستا ورود پیدا کرده که در نهایت پارسال متاسفانه کودکان این روستا در دام آن افتادند.
وی تعداد کودکان آسیبدیده را هفت نفر اعلام کرد و افزود: پس از مجروحیت وارد آمده، آنها در بیمارستان بستری شدند و از خدمات رایگان درمانی بهرهمند شدند.
«نشکاش» روستایی در 20 کیلومتری مریوان است که حدود 35 خانوار در آن زندگی میکنند. |
فلاحی عنوان کرد: پرونده این کودکان در کمیسیون ماده دو و شورای تامین استان مطرح و تایید شد و برای تعیین درصد جانبازی به کمیسیون پزشکی مستقر در بنیاد شهید و امور ایثارگران ارجاع داده شدند.
وی ادامه داد: دو نفر از این کودکان به نامهای "گشین" و "آلا" که بیشتر از دیگران مجروح شده بودند، 30 و 40 درصد جانبازی برای آنها تعیین شد و مابقی نیز که مجروحیت سطحی داشتند تحت درمان قرار گرفتند.
فرماندار مریوان خاطرنشان کرد: همه مناطق مسکونی مریوان از وجود مین پاکسازی شدهاند اما در مناطق مرزی هنوز مکانهای آلوده به مین وجود دارد که امسال تاکنون دو مورد انفجار مین در مناطق مرزی مریوان اتفاق افتاده که خوشخبتانه تلفات جانی در برنداشته است.
وی یادآور شد: یگان مینروب نیز در استان کردستان مستقر است و در مناطق مرزی مشغول فعالیت هستند.
همچنین عبدالله پیرخضرانیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مریوان نیز دراین باره گفت: پرونده این هفت کودک آسیبدیده مریوانی در این اداره موجود است و برای گشین کریمی 30 درصد، آلا روبینا 40 درصد و دیگر کودکان آسیبدیده روستای نشکاش پنج درصد جانبازی تعیین شده است.
وی عنوان کرد: این کودکان از خدمات رایگان درمانی و هزینه پوشش تحصیلی بهرهمند خواهند شد، اما دو کودکی که درصد جانبازی آنها از 25 درصد بالاتر است بعد از 18 سالگی مشمول حقوق و مزایای بنیاد شهید و امور ایثارگران میشوند.
وجود مین در مناطق مرزی کردستان براساس بررسیهای به عمل آمده، مناطق مسکونی استان کردستان از وجود مین پاکسازی شده است، اما مناطق مرزی هنوز به طور کامل پاکسازی نشدهاند و میطلبد که اهتمام ویژهی نسبت به این مسئله صورت گیرد تا دوباره شاهد چنین مسائل ناگواری نباشیم. (ویدا باغبانی)
جام جم سرا به نقل از خراسان: اینکه گفتهاید دخترتان خواستگار دارد، ولی منصرف میشوند جای بررسی و تامل بیشتری دارد چرا که محروم بودن دختر از نعمت پدر بتنهایی نمیتواند دلیل انصراف همه خواستگاران از ازدواج باشد مگر اینکه نبود پدر در زندگی، باعث تغییر در نحوه زندگی و موجب بروز ناهنجاریهایی در عملکرد اعضای خانواده شده باشد.
در واقع خانوادههایی هستند که سایه پدر بر سرشان نیست ولی همه فرزندان آنها ازدواج کرده و تشکیل خانواده دادهاند و در زندگیشان بسیار موفقند. ای کاش به زمان فوت همسرتان اشاره میکردید ولی اگر زمان زیادی از درگذشت شوهرتان نمیگذرد، احتمالا قبل از آن نیز برای دخترتان خواستگارانی آمدهاند که در این صورت میتوان نتیجه گرفت دلایل دیگری مانع ازدواج فرزندتان شده است.
به چند مورد که ممکن است سبب پشیمان شدن خواستگار برای ازدواج با یک دختر شود، اشاره کوتاهی میکنیم:
لازم است که با بررسی و تحقیق بیشتر در این باره به دنبال علل و عوامل اصلی این مشکل باشید. هرچند ممکن است برای بعضی خواستگاران پذیرش این موضوع که پدر دخترتان فوت کرده است، کمی سخت باشد اما شما و دخترتان با داشتن ویژگیهای مثبت دیگری میتوانید تا حدودی این موضوع را حل کنید.
سختگیری بیش از حد و قرار دادن شرایط سنگین برای ازدواج یکی از عواملی است که تعداد زیادی از پسرهای جوان و آماده ازدواج را میترساند و چون نمیتوانند آن شرایط را مهیا کنند، به دنبال خانوادههای دیگری برای تشکیل زندگی مشترک میروند.
بیان انتظارات و خواستههای غیر معقول در جلسه خواستگاری، یکی دیگر از عواملی است که باعث میشود، خواستگار از ازدواج با دختر شما منصرف شود. بار دیگر انتظارات و خواستههایتان را که در جلسات خواستگاری مطرح میکنید، بررسی کنید و در صورت غیر معقول بودن، دیگر آنها را مطرح نکنید.
توصیه میکنم با دخترتان صمیمانه و منطقی گفتوگو کنید و در صورت امکان، افراد بزرگ و معتبر فامیل نیز در جلسات خواستگاری حضور داشته باشند تا بتوانند در مدیریت مطلوب جلسه و حصول نتیجه به شما کمک کنند. (حسین محرابی - کارشناس ارشد روانشناسی)