برای یک فرد کمالگرا هیچ چیزی به اندازه کافی خوب نیست و در هر سطحی به دنبال سطح بالاتر بودن طبیعی است.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ «من احساس خوبی نسبت به خودم ندارم. خواهش میکنم اینقدر به من گوشزد نکنید که باهوش و موفق و فوقالعاده هستم! لطفاً من را گول نزنید. گوشم از این حرفها پر است. من میتوانستم خیلی بهتر از اینها باشم. آن تصویری که من از خودم در ذهنم دارم، بسیار عالیتر از این حرفهاست؛ اما چه فایده که من آنطور نیستم. من به اندازهٔ کافی خوب نیستم.» این حرفها به گوشتان آشنا نیست؟
کمالگرایی یکی از شایعترین پدیدههایی است که شما میتوانید در اطراف خودتان مشاهده کنید. کمالگرایی باعث میشود طعم شیرین موفقیتهای خود را احساس نکنید و به ارزشمند بودن خودتان اعتقادی نداشته باشید و حتی از لحاظ سلامتی دچار مشکل شوید. اما چرا اینطور میشویم؟ برای این وضعیت چه کاری باید انجام دهیم؟
پیش از هر چیز باید برایتان این نکته را بگویم که از دید بعضی روانشناسان میشود کمالگرایی را نوعی الگوی ناسازگار دانست که ما به دلایل مختلف از کودکی آن را کسب کردهایم و در واقع آن را بخشی از هویت و شخصیت خودمان میدانیم. متأسفانه مشکل اصلی اینجاست که بخشی از ذهن ما، کمالگرایی را نوعی افتخار برای خودش تلقی میکند. این بخش از ذهن ما استدلالی میآورد که به سختی میشود آن را نقض کرد: من برای تو بهترینها را میخواهم!
این بخش از ذهن، شما را قانع میکند که اگر به آنچه او میگوید عمل کنید، بهترین میشوید و آن وقت است که موردقبول و تحسینبرانگیز خواهید شد. حتی اگر اعتراض کنید که این معیارها خیلی سختگیرانه هستند و به سختی میشود به آنها رسید، این جواب را خواهید شنید که در عوض آن شرایط عالی هستند و تنها همان شرایط هستند که ارزش کافی برای تحسین شدن دارند و این که شما به یک حالت بخور و نمیر راضی نمیشوید و بهترینها را میخواهید، در واقع نشانهٔ بزرگمنشی و والا بودن شماست.
افراد مختلف ممکن است به این شرایط با حالتهای گوناگونی واکنش نشان دهند:
تمام تلاش خودشان را به خرج میدهند تا کامل و بیعیب و نقص باشند (که البته معمولاً هم اینطور نخواهد شد)؛ آنها بایدونبایدهای زیادی در زندگی دارند و با دقت تمام این بایدونبایدها را رعایت میکنند. ممکن است ارائهٔ یک پایاننامهٔ ساده، به این دلیل که فرد میخواهد عالی باشد، چندین ترم طول بکشد. ممکن است سالها برای رسیدن به یک همسر ایدهآل صبر کند و در نهایت فرصتهای بسیار خوبی را از دست بدهد، به این دلیل که مشکلات کوچکی داشتهاند و ایدهآل نبودهاند. ممکن است در روابط خود به شکست برخورد کند، زیرا دیگران باید شرایط و ضوابطی را رعایت میکردند و از آن قصور کردهاند. به عبارتی چنین افرادی بایدونبایدهای سختگیرانهٔ خودشان را به خودشان، دیگران و دنیا تحمیل میکنند یا حداقل تلاش میکنند که تحمیل کنند.
این دسته از افراد ممکن است از دید بیرونی، تنبل، کند و یا عجیب به نظر برسند. دیگران همیشه ممکن است از این موضوع شکایت داشته باشند که او چرا کار مهمی در زندگیاش انجام نمیدهد و یا برای بهتر شدن زندگیاش قدمی برنمیدارد. اگر پای درددل این افراد بنشینید به شما خواهند گفت که «اگر کاری را نتوانی به بهترین شکل ممکن انجام بدهی، پس بهتر است که اصلاً آن را انجام ندهی. من هم همین راه را انتخاب کردهام، کاری را که مطمئنم به اندازهٔ دلخواهم خوب نمیشود، اصلاً انجام نمیدهم».
این افراد ممکن است همیشه تهدلشان از این که بهترینها و کاملترینها را میخواهند، آگاه باشند؛ اما در ظاهر، اهمیتی به بایدهاونبایدها نمیدهند و کارهایشان را بدون در نظرگرفتن زمان و به صورت کاملاً شتابزده انجام میدهند. گویی که میخواهند، عمداً در برابر ملاکهای سختگیرانهٔ ذهنشان بایستند و با آنها مخالفت کنند.
شاید شما هم در خودتان بخشهایی از این رفتارها را شناسایی کرده باشید و با خودتان بگویید که «خوب، فرض کنیم من اینطوری هستم، چه اشکالی دارد که بخواهم همهچیز در ایدهآلترین حالت ممکن باشد؟»
اشکال کار اینجاست که در چنین حالتی زمین و زمان و مردم دست به یکی میکنند تا شما را حرص بدهند. برای مثال فرض کنید که مدتهای زیادی برای یک امتحان مهم وقت صرف کردهاید، درس خواندهاید و روز امتحان بسیار آماده برای رفتن سر جلسه سوار ماشین میشوید و دقیقاً همانروز پشت ترافیکی گیر میافتید که دلیل آن رانندهٔ خوابآلودی است که مثل شما به اصول اولیهٔ رانندگی اهمیت نمیدهد. یا ممکن است برای مهمانی عصر، مدت زیادی را صرف تزیین یک ظرف زیبای شیرینی کردهاید که با یک لگد از سوی کودک مهمانتان نقش بر زمین میشود. متأسفانه دیگران به اندازهٔ شما به کامل، ایدهآل و اصولی بودن همهچیز اهمیت نمیدهند.
خوب تا حدودی قانع شدید؟ حالا برای بهتر شدن ماجرا چه کار باید بکنید؟ شاید پیشنهادات زیر برای شما کمککننده باشد:
دقت کنید و ببینید که آیا بر سر کاری که باید انجام بدهید، زیاد مته به خشخاش میگذارید یا خیر؟ آیا بخش کمالگرای ذهن شما دستش را به چانهاش زده و با نگاهی قضاوتگرانه شما را تماشا میکند؟ در چنین شرایطی دست نگه دارید و از خودتان بپرسید که آیا دارم برای رسیدن به استانداردهای خیلی بالا، خودم را آزار میدهم؟ در صورتی که کار شما به خوبی پیش رفته، ولی هنوز ایدهآل نیست، توصیه میکنم عمداً آن را کنار بگذارید و یا تحویل بدهید. ممکن است در ابتدا احساس بدی پیدا کنید، اما مطمئن باشید به ناراحتیاش میارزد.
یکی از دوستان بسیار هوشمند من که به خاطر کمالگرایی بیشاز حدش، به قدری مضطرب شده بود که نمیتوانست برای یک امتحان سرنوشتساز درس بخواند، این جمله را روی یک کاغذ بزرگ نوشت و روی دیوار اتاقش چسباند، با این کار، هر بار که ذهنش میگفت یا باید بهترین نمره را بیاوری و یا هیچ ارزشی نداری! این یادداشت را نگاه میکرد و آرام میشد. شما هم اگر لازم میدانید چنین یادداشتی برای خودتان بنویسید تا به شما یادآوری کند که همینطور که هستید، به اندازهٔ کافی خوب هستید.
هنوز ازدواج نکردهاید و یا خیلی دیر ازدواج کردید؟ خیلی دیر فارغالتحصیل شدید؟ مدام از کارهایتان عقب میمانید و نمیتوانید کارهایتان را تحویل بدهید، چون دلتان نمیآید اثر بدی از شما به جا بماند؟ کمالگرایی، به جز این که احساس خوبی مثل برتر بودن نسبت به دیگران در شما ایجاد کند، چه سودهایی برای زندگیتان داشته است؟ در زندگیتان بگردید و صادقانه بررسی کنید که کمالگرایی چه تأثیری روی زندگیتان گذاشته است.
گاهی برای این که بتوانید راحتتر پدیدههای غیرکامل محیط اطرافتان را تحمل کنید، کمی خرابکاری کنید و بعد احساسات و افکاری را که از ذهنتان میگذرد، بررسی کنید. مثلاً یک بخش از میز کار یا گوشهای از اتاقتان را کثیف و نامرتب باقی بگذارید و سعی کنید که این شرایط را تحمل کنید. میتوانید، ظرفهای غذا را برای مدتی نشسته باقی بگذارید و در مقابل میل به شستن آنها مقاومت کنید. تحملکردن این شرایط مثل ورزشکردن، به مرور زمان قدرت و توانایی شما را برای تحمل چیزهایی که در زندگی کامل نیستند (یعنی تقریباً همهچیز) بالاتر میبرد.
جام جم سرا به نقل از آی بانو: من به عنوان یک دانشگاهی، باید با انتقاد کنار بیایم. اساتید راهنمای من مقالاتم را با رنگهای مختلف تصحیح میکنند و تک تک نقاط ضعف آن را نشان میدهند. پس از انتشار آنها نوبت منتقدین میرسد تا نقاط ضعف و تک تک خطاها را آشکار کنند و برخی از آنها حتی از این کار لذت هم میبرند.
برای کنار آمدن با انتقادات باید چه کرد؟
اول ببینید آیا موضوع انتقاد، شما هستید؟ برخی از انتقادها متوجه شخص شماست. وقتی کسی از ظاهر یا رفتار شما انتقاد میکند، نمیشود آن را به دل نگرفت. اما در برخی موارد این افکار و سایر کارهای شماست که مورد انتقاد قرار میگیرد.
شاید سخت باشد، اما شما باید تفکر و کارهایتان را از خودتان مجزا بدانید. وقتی کسی از نتیجه تلاش شما انتقاد میکند، باید ازاین امر استقبال کنید. هرچقدر هم که به نوشتهها و فعالیتهایتان علاقمند باشید، باید بدانید که همیشه راهی برای پیشرفت و بهبود آنها وجود دارد. اگر کسی وقت بگذارد و به شما پیشنهادی بدهد، با گوش دادن به آن میتوانید چیزهای زیادی یاد بگیرید.
باید گفت که رو به رو شدن با انتقاد ممکن است دردناک باشد. من پیشنهاد میکنم مدتی از گوش کردن و مطالعه انتقادها دست بردارید و هروقت احساسات منفی درونی خود را از بین بردید، برای بررسی آنها برگردید. شما وقتی آماده رویارویی سازنده با انتقاد هستید که با مطالعه گفتههای منتقدین کارهایتان احساس نکنید آنها احمق هستند و باور کنید که شاید منظوری داشته باشند. پس از این، میتوانید بفهمید که کجای کارتان اشکال داشته و آن را اصلاح کنید.
اگر انتقاد در مورد خودتان باشد چطور؟
اغلب افرادی که انتقاد میکنند، هدف بدی ندارند. آنها به شما و زندگی شما اهمیت میدهند. خود آنها هم از اشاره به نکات نادرست به شما که نیاز به تغییر دارند، حداقل اندکی احساس ناراحتی میکنند.
توجه به اینکه انتقادات از سر دوست داشتن بیان میشوند، در مواردی که مربوط به موضوعات شخصی است، کمی مشکل است و به ما برمیخورد (و باید هم بربخورد)؛ مثل وزن، ظاهر یا انتخابهای سرنوشتساز شما! قبول کردن انتقادهایی که در مورد تصویر ذهنی شما از خودتان باشد سخت است. مثلا وقتی وزنتان زیاد شود، خودتان از این موضوع آگاهید. از این جهت اگر کسی این موضوع را به شما بگوید، کمکی به شما نکرده است.
در این موارد، سعی کنید محبت را در پس کلمات ببینید. چند نفس عمیق بکشید و لبخند بزنید. آنها برایتان ارزش قائلند که حرفی میزنند.
در مورد انتقادات دائمی چه باید کرد؟
بله، افرادی هستند که برای انتقاد کردن زندگی میکنند (یا حداقل برای انتقاد کردن از شما زندهاند). در مواجهه با این افراد، توجه به اینکه آنها برایتان ارزش قائلند کافی نیست، زیرا انتقاد کردن آنها پایان ندارد. در این شرایط باید با آنها گقتگویی بیرودربایستی داشته باشید. به آنها بگویید که از توجهی که به شما دارند، متشکرید، اما اظهار نظرهای مداوم آنها ناراحتکننده و آزاردهنده است.
اگر این هجمهها پایان نیافت، باید از رو به رو شدن با این فرد دست بردارید. از وقتگذراندن با افرادی که مدام شما را ناراحت میکنند و دست از انتقاد برنمیدارند، اجتناب کنید.
تحقیقات جدید نشان داده که زنان در محل کارشان بیشتر از مردان مورد انتقاد قرار میگیرند. اگر این اتفاق برایتان میافتد، به دفعاتی که از کار شما انتقاد میشود و دفعاتی که به خاطر آن مورد تشویق قرار میگیرید توجه کنید. اگر حس میکنید همکارانتان به اندازه کافی به کارهای مثبت شما توجه نمیکنند و بیشتر به بیان مشکلات میپردازند، وقت آن رسیده که با رئیس و همکاران خود در مورد محیط کاری صحبت کنید.
سایت یک پزشک نوشت: آنها فستفودها را به عنوان غذای اصلی مصرف میکنند و وقت زیادی را پای کامپیوتر هدر میدهند و احتمالاً اگر دو فرزند هم داشتهباشیم، علاوه بر دو برابر شدن این دردسرها، حتماً باید جلوی زد و خوردهای آنها را هم بگیریم! گاهی هم ممکن است همسرمان الگوی غذایی نامناسبی برای فرزندانمان باشد.
خلاصه اینکه واقعاً برای والدین، چه احساس شکستی بزرگتر از این که در بهبود عادات بدِ فرزندانشان، احساس ناتوانی نمایند؟! امروز میخواهیم دربارهی اینکه چطور با عادات بد اعضای خانوادهمان کنار بیاییم، و اینکه بهعنوان والدین کودکان یا همسر یا یک دوست خانوادگی چگونه با شرایطی از این دست دربارهی بچهها، همسر، اقوام و دوستان خانوادگی و فرزندانشان روبرو شویم، صحبت کنیم.
طرز فکر صحیح
فیلسوفی بهنام اپیکتِتوس دربارهی ایدهی تمرکز روی آن چه که تحت کنترل ماست و وا نهادن آن چه که در اختیارمان نیست، مینویسد: «تنها یک راه برای رسیدن به شادی وجود دارد و آن این است که نگرانیمان را در مورد اموری که فراتر از قدرت ارادهمان است، متوقف نماییم.»
شاید این گفته، برای هیچیک از ما تازه نباشد و پیشتر شنیده باشیم. ولی میتواند یادآوری خوبی دربارهی این سئوال باشد که اگر نوبت به عزیزان مان برسد، چه عملکری خواهیم داشت؟!ما کنترلی روی ایجاد عادات سالم در آن ها نداریم، ولو اگر آن عزیز، فرزند خودِ ما باشد.
تمایلی طبیعی در ما وجود دارد که بخواهیم همه به طرزی اخلاقی و صحیح عمل کنند و این راه درست، همان راهی است که ما عمل میکنیم! اگر از غذاهای سالمی استفاده میکنیم، میخواهیم عزیزانمان هم مثل ما غذا بخورند. اما این واقعاً موضوعی نیست که تحت ارادهی ما انجام شود و از طرفی، اگر نخواهیم روی این موضوع اختیار و دخالت داشتهباشیم و به خود اجازه دهیم که روی موضوعی که تخت ارادهمان نیست تمرکز نکنیم، حس میکنیم که شادیمان مختل گردیدهاست. عوضش، چرا روی عادات خوب خودمان تمرکز نکنیم و با شفقت دربارهی عادات عزیزانمان رفتار ننماییم؟ چرا روی اینها که میتواند تحت کنترل ما باشد، تمرکز ننماییم؟!
مثالی برای ما
بیایید به گذشته فکر کنیم، به زمانی که خودمان هم نوجوان بودیم و والدینمان از ما انتظار داشتند که غذاهای مفید و مقوی بخوریم. یعنی واقعاً شما با خوشحالی میگفتید: «وای! من چقدر خوشحال و خرسندم که والدینم از من خواستهاند این سالاد را بخورم!» ؟!؟!خودتان هم میدانید که بیشتر دوست داشتید پیتزا و کیک بخورید و محض رضای خدا هم شده، والدینتان دربارهی این یک قلم هم شده، شما را به حال خود بگذارند! همهی ما در روزهای نوجوانی یاغیگریهایی داشتیم. دوست نداشتیم کسی به ما امر و نهی کند که چه بخوریم و کی ورزش کنیم. خب، حالا کافی است که خانواده و دوستانمان را به جای خودمان در نوجوانی بگذاریم. چنین امر و نهیای آزاردهنده است. اینطور نیست؟!
شاید و فقط شاید، این حالت در بعضی از اعضای خانوادهتان پیش بیاید که آنها بخواهند برخی از تغییراتِ مثبت را امتحان کنند. ممکن است همسرمان با الهام از ما بخواهند غذاهای مقوی را امتحان کنند و در دنیای آنلاین هم با مزایای این عادت، بیشتر و بهتر آشنا شوند. اما باید پذیرفت که انگیزه دادن به کودکان، واقعاً کار دشواری است. هرچند گاهی بهصورت مقطعی ممکن است تشویقهای ما مؤثر واقع شود و آن ها به ورزش یا عادات خوب دیگر روی آورند، اما این عادات خوب احتمالاً در آنها زودگذر است. حداکثر تلاشی که ما میتوانیم بکنیم این است که محیط زندگیمان را چنان تنظیم کنیم که آنها از میزان بیشتری از غذاهای سالم و عادات خوب دیگر بهرهمند شوند اما بهطور خلاصه، نباید انتظار داشتهباشیم خانواده و فرزندانمان، همیشه کاملاً مطابق با یک برنامهی سختگیرانه عمل کنند.
محیطی که ما خلق میکنیم
نه تنها ما میتوانیم برای عزیزانمان مانند یک الگوی خوب عمل کنیم، بلکه میتوانیم برای آن ها محیطی بهوجود اوریم که آن ها تشویق به برگزیدنِ عادات خوب نماید.ولی باید از همین ابتدا با یک حقیقت، کنار بیاییم: محیط کاملاً تحت تسلط ما نیست. راستش، حتی بهطور نسبتاً کامل هم در اختیار ما نیست! عزیزان ما میتوانند بخشی از زمان خود را در محیطهایی بگذرانند که عادات ناسالم در آن رایج است. این موضوع، چیزی نیست که در کنترل ما باشد، اما باز موضوع همان است که ما باید با تمام توان روی محیطی که بر آن بیشتر مسلط هستیم، تمرکز نماییم. از چیزهایی که تحت کنترل ما هستند، این موارد را میتوان برشمرد:
– از آنها بخواهیم با ما در یک چالش، وارد رقابت شوند. مثلاً اگر میخواهیم آنها را تشویق به ورزش کنیم، یک چالش دراز و نشست یا چالش هر روز، یک قدم بیشتر در پیادهروی.
– از آنها بخواهیم در یک مسابقهی دوی ۵ کیلومتری در آیندهای نزدیک، با ما رقابت کنند.
– پیشنهاد دهیم که همگی با هم به پیادهروی یا به یک اردو برویم.
– پیشنهاد دهیم با هم به یک دوچرخهسواری یا پیکنیکی که عزیزانمان دوست دارند، برویم.
– به یکی از این افراد، پیشنهاد دهیم با ما به پیادهروی بیاید و شانسی داشتهاشیم تا دربارهی یک موضوع، گفتوگویی دو نفره داشتهباشیم.
– به آن ها پیشنهاد دهیم که با هم آشپزی کنیم و غذایی سالم و خوشمزه بپزیم.
– برای آن ها مقالاتی دربارهی مزایای برگزیدن عادات سالم بفرستیم، اما بدون تعیین اجبار برای آن ها که حتماً مطالعه کنند.
– از آنها بخواهیم که یارِ ورزشی ما باشند.
– از آنها بخواهیم برای دقایقی کوتاه هم شده، با ما به تمرین تمرکز بپردازند.
– کتابهای خوبی را که خواندهایم و ممکن است باعث شویقشان گردد، به آنها قرض دهیم
– دربارهی عادات سالمی که خود تجربه کردهایم صحبت کنیم و آن ها را تشویق نماییم که در بحث شرکت کنند.
– منابع الهامبخش و رویاهایمان را با آنها به اشتراک بگذاریم.
– تلاش کنیم آن ها را بهشیوهای غیراجباری دربارهی موضوعهای مربوط به سلامتی که ممکن است ندانند، آموزش دهیم.
تمام موارد فوغ، باید با حداقل فشار بر مخاطبانمان اجرا گردند و میزان تشویق روش، بیش از فشار و اصرار باشد. نباید از یک شیوه چند بار استفاده کنیم. و مهمتر از همه این که این شیوهها را به عنوان یک پیشنهاد ارائه دهیم، نه یک اجبار! این به آن معناست که اگر آنها موافق انجام پیشنهادات ما نبودند، نباید اصرار کنیم یا غمگین شویم. پیشنهادِ واقعی، با فشار بر فردی که مایل نیست آن را بپذیرد همراه نیست.
در نهایت باید بدانیم حتی اگر نتوانیم تأثیری شگرف و کامل بر عادات عزیزانمان داشتهباشیم، اما به میزان عمدهای میتوانیم مؤثر واقع شویم. ما نمیتوانیم و حق نداریم زندگیِ فردی دیگر و همچنین آرزوهایش را کنترل کنیم. ما می توانیم کمکی مؤثر کنیم، اما مؤثرترین کمک ما این است که زندگی خودمان را اداره نماییم و اجازه دهیم که دیگران، خود به نتایجشخصیِ مسیر زندگیشان برسند!
به گزارش جام جم سرا ، بدبینی به همسر اشکال متفاوتی دارد، برخی از همسران بدبینی ها وسوءظن های نابهنجار و بیمارگونه خود را نوعی رفتار طبیعی قلمداد می کنند و آن را با عناوینی همچون غیرت، تعصب و مراقبت توجیه می نمایند، حال آن که واقعیت چیز دیگری است.
بیماری بدبینی را با نام پارانوئید می شناسیم. پارانویا گاهی تا حدی پیش می رود که فرد، بیمار روحی و نیازمند دارو می شود تا بتواند سالم زندگی کند. پارانوئید نوعی ترس بیش از اندازه است که اعتماد را از وجود فرد می گیرد. این بیماری یکی از مهم ترین آفت هایی است که اگر بموقع و درست به آن رسیدگی نکنیم ممکن است ارکان زندگی مشترک را مورد هدف قرار داده و به گونه ای موذیانه زندگی زناشویی را از اساس دچار مشکل کند، اگرچه گاه این حرکت به قدری تدریجی است که زوج هنگامی نسبت به آن هوشیار می شوند که کار از کار گذشته است.
بدبینی به همسر اشکال متفاوتی دارد
خیلی از زوجین بدبینی های بیمارگونه خود را نوعی رفتار طبیعی تلقی می کنند و آن را با عناوینی همچون غیرت و تعصب و مراقبت توجیه می کنند، حال آن که واقعیت چیز دیگری است.
اساسا بدبینی به همسر در 3 حالت کلی بروز می کند :
1-گروه اول افرادی هستند که بدبینی در ذاتشان است. این افراد را از همان ابتدای زندگی براحتی می توان شناخت؛ آن زمان که نسبت به هر موضوعی نیمه خالی لیوان را می بینند ودر رابطه با پیرامون خود نوعی نگاه منفی دارند.
2- گروه دوم افرادی هستند که نوعی وسواس نیز در بدبینی هایشان نهفته است. این دسته از زوجین نسبت به برخی رفتارها و واکنش های همسر خود به جنس مخالف، حال در محیط کاری باشد، نوعی وسواس فکری دارند که در پاره ای اوقات همراه با بدبینی به وی است که البته در این فرم باز هم اختلاف بین زوجین خیلی پدیدار نمی شود.
3- گروه سوم که در حقیقت روزگاری جزو گروه های یک و دو بودند بشدت در معرض خطرند، چرا که مبتلا به اختلالات پارانوئیدال می شوند به این معنا که با کنار هم گذاشتن برخی پارامترهای خیالی به این نتیجه می رسند که همسرشان قطعا در حال خیانت به وی است و این فکر همچون خوره جسم و روح فرد را نابود می کند و اگر خوشبین باشیم که اتفاق ناگواری در این بین نیفتد، طلاق و جدایی بین زوجین مسالمت آمیز ترین اتفاق است.
افراد شکاک ویژگی هایی دارند که با کمی دقت در رفتارشان می توانید آنها را بشناسید:
* تئوری توطئه دارد
فرد بدبین به همه اشخاص و رفتارهای اطراف شان شک دارد. از نظر او دیگران غیر قابل اعتمادند. ارتباطات خودش محدود و ناچیز است و از شما هم می خواهد مثل خودش باشید. برای آنکه پوششی بر بدگمانی خود بگذارد، ممکن است شما را به ساده بودن متهم کند، بگوید تو بی تجربه هستی که راحت اعتماد می کنی. او می گوید همه می خواهند سرمان کلاه بگذارند و از ما سوء استفاده کنند.
* فراموش نمی کند
فرد بدبین کینه ای است و به راحتی از گناه دیگران نمی گذرد. او سخت می بخشد و وقتی هم ببخشد یک عمر خطای شخص خاطی در یادش هست. کافیست از شما یک اشتباه ببیند، یک دروغ بشنود یا رفتاری را ببیند که نمی پسندد. تا عمر دارید این رفتار را منشا سرزنش ها و تلخی ها و بی اعتمادی اش خواهد کرد.
* سرد و تنها است
افراد بدبین دوستان صمیمی کمی دارد چرا که درکی از صمیمیت ندارد و از نزدیک شدن به آدم ها می ترسد. چنین افرادی عواطف خود را بروز نمی دهند و به همین دلیل سعی دارند عقلانی و منطقی جلوه کنند. ضمن اینکه به وضعیت شان افتخار کرده و معتقدند اصلا خوب است آدم جدی و دقیق باشد.
*مانند یک کاراگاه است
فرد بدبین دائم در حالت آماده باش است و به چیزهای خیلی ریز و پیش پاافتاده با دقت یک کارآگاه توجه می کند و واکنش نشان می دهد. او سرتاپای مخاطب را زیر نظر می گیرد و می تواند از تغییر رنگ جوراب هایش هم نتیجه گیری های عجیب و غریب داشته باشد. این افراد به ذهن خوانی هم علاقه دارند و مدام دوست دارند دیگران را غافلگیر کنند.
*نازک نارنجی است
اشخاص بدبین حساس اند. عادی ترین رفتار و حرکات دیگران را به بی محلی، تحقیر یا تهدید تعبیر می کنند و فاجعه اینجاست که شخص بدبین بخواهد براساس همین برداشت های اشتباه و بیمارگونه خودش به اطرافیان واکنش نشان داده و با فرد یا افراد مورد نظر، درگیر هم شود! آن وقت باید منتظر یک جنگ تمام عیار باشید.
چه باید کرد؟
*هشدارها را جدی بگیرید
چه بخواهید و چه نخواهید زندگی مشترک شما، دچار آفتی به نام سوءظن شده است، حال می توانید از سر ستیز برآیید و برای رفع این مشکل، با همسرتان گلاویز شوید و حق تان را شاید که گاهی حتی به ناحق نادیده می گیرد، طلب کنید و یا آن که می توانید این وضعیت را بپذیرید و برای سامان دادن آن به تدابیری متوسل شوید تا بدان طریق نه تنها رنگ و لعاب افراط شده این مشکل را کمرنگ و بی رنگ کنید بلکه زخم برجا مانده و گاه حتی متعفن شده آن بر زندگی مشترک تان را برای همیشه مرهم شوید و ترمیم کنید.
*حساسیت های یکدیگر را بشناسید
ریشه بسیاری از بدبینی ها عدم صداقت در ابتدای زندگی است. زن یا مرد رازی را در زندگی دارد که می کوشد آن را از همسرش پنهان کند که البته در بیشتر مواقع موفق نمی شود و خود این پنهانکاری نقطه شروع بدبینی ها می شود
بی شک هریک از ما نسبت به برخی رفتار و ژس العمل ها حساسیت بسیاری داریم و حتی آنها را نشانه ای بر بی وفایی می بینیم. برای اجتناب از شک و تردید، بهتر است حساسیت های یکدیگر را شناسایی کنید و برای اصلاح و یا حذف آنان از خزانه رفتاری و گفتاری خود تمامی تلاش تان را به کار گیرید. البته شایان ذکر است که فقط حساسیت ها را بشناسید اما هرگز آنها را به رخ طرف مقابل تان نکشید و یا با دستاویز شدن بر آنها، در جهت تحریک همسرتان گام برندارید.
*خوشبین و مثبت نگر باشید
به جای این که همیشه نیمه خالی لیوان را ببینید یا برای هر رفتار و کلام همسرتان به دنبال معنای خاصی باشید، شایسته است چشم هایتان را بشویید و جور دیگر نگاه کنید، به جای تکیه بر نقاط منفی یکدیگر بر جنبه ها و خصلت های مثبت یکدیگر توجه کنید.
*همیشه سعی کنید با همسر خود صادق باشید
ریشه بسیاری از بدبینی ها عدم صداقت در ابتدای زندگی است. زن یا مرد رازی را در زندگی دارد که می کوشد آن را از همسرش پنهان کند که البته در بیشتر مواقع موفق نمی شود و خود این پنهانکاری نقطه شروع بدبینی ها می شود.
*جملات طلایی را فراموش نکنید
با بیان کلمات و جملات محبت آمیزی چون «تو همه امید من هستی و من به تو عشق می ورزم»، «من تو را بسیار دوست می دارم»، «تو از هر کس دیگری برای من ارزشمندتری»، «علاقه هیچ کس بجز تو در دل من نیست» و... عشق، محبت و صمیمیت تان را از صمیم قلب به همسرتان ابراز کنید، چه بسا با هر بار بیان «دوست دارم» نه تنها سلطان قلب همسرتان می شوید بلکه اعتماد او را به خود و زندگی مشترک تان بیش از پیش جلب می کنید.
منبع : تبیان
شکی نیست که طلاق یک نقطه عطف بزرگ در زندگی هر شخصی است و این نقطه عطف بدون مشکل نخواهد بود.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ خیلی از ما تصور میکنیم طلاق همیشه با درگیری، دعوا، نزاع و نارضایتیهای بیشماری همراه است. گاهی یکی از زوجها مایل به جدایی نیست و به همین دلیل پس از چند سال رفت و آمد در دادگاههای خانواده، سرانجام حکم جدایی صادر میشود. در این میان زوجهایی هم هستند که با آگاهی و شناخت به این نتیجه میرسند که ادامه زندگی مشترک برایشان ممکن نیست و بهتر است به ازدواجشان خاتمه دهند. اما این زوجها هم از آسیبهای طلاق در امان نیستند و به هر حال مشکلاتی را تجربه میکنند اما با کمک چند نکته میتوانند بر مشکلات پیروز شوند، به آرامش برسند و روال عادی زندگی را دنبال کنند.
زمانیکه اختلافات و انتقادات به شکل بنیادی، زیربنایی و عقیدتی است و زن و مرد نمیتوانند یکدیگر را بپذیرند، سازگاری کافی ندارند یا قادر به پاسخگویی نیازهای یکدیگر نیستند و توافق مثبتی را احساس نمیکنند، باید شرایط را برای جدایی آنها فراهم کرد. زوجها باید بفهمند دیگر نمیتوانند به عنوان زن و شوهر موفق به زندگی ادامه دهند. اگر راهحلی وجود داشته باشد بهتر است برای پذیرش و آشتی اقدام کنند اما در صورتیکه با شرایط فعلی ادامه زندگی برای زوجها با سختی و دشواری همراه باشد بهتر است به جدایی فکر کنند.
قبل از طلاق توافقی باید زمینه این جدایی ایجاد شود. زن و مرد باید به این باور رسیده باشند که راهی جز جدایی ندارند. طبیعی است پس از طلاق ناراحتیهایی شبیه افسردگی برای هر دو نفر پیش بیاید یا احساس کنند تنها هستند.
بنابراین لازم است افراد برای مقابله با این احساس تنهایی فعالیتهایی را انجام دهند. یکی از بهترین فعالیتها ورزش کردن است. علاوه بر این بهتر است فرد برای فعالیتهای خارج از خانه هم برنامههایی داشته باشد تا از این طریق احساس تنهاییش را کاهش دهد.
ممکن است فرد در این زمان با یکسری افکار منفی هم روبهرو شود. برخی از این افکار ناشی از این است که فرد فکر میکند آیا تصمیم من درست بوده است؟ به هر حال فرد باید به این شناخت برسد که غیر از این راه، چاره دیگری نداشته و طلاق برای او بهترین گزینه ممکن است.
علاوه بر این باید زمینه مشاوره هم فراهم شود. اگر لازم است برای کاهش افکار منفی از مشاور کمک بگیرد تا اگر این افکار به ذهنش خطور کرد، روش مؤثری را برای مقابله با این افکار به کار گیرد.
طلاق توافقی نسبت به جداییهای پرسروصدا و مشکلساز مزایایی هم به همراه دارد. عواقب طلاق توافقی کمتر از طلاق غیرتوافقی است. در این شرایط هر دو طرف مایل به جدایی هستند. اما در طلاقهای غیرتوافقی ممکن است یکی از طرفین مایل به جدایی نباشد، که این وضعیت کار را دشوارتر میکند.
در طلاقهای توافقی آمادگی ذهن برای هر دو طرف وجود دارد. ضمن اینکه زوجها از نظر عاطفی کمتر آسیب میبینند. اگر بچهدار باشند فرزندان را هم آماده میکنند تا شرایط آینده را راحتتر بپذیرند.
خیلی مهم است هر دو طرف برای پذیرش طلاق آمادگی قبلی را داشته باشند. در طلاق توافقی شرایط بهگونهای است که این نوع آمادگی برای زن و مرد وجود دارد. هر چقدر زمینههای شناختی بیشتر فراهم شود این طلاقها بهتر و مؤثرتر انجام میشود و زوجها برای سازگاری با شرایط بعدی آمادگی بیشتری بهدست میآورند.
گاهی اوقات زوجها چند سال با هم زندگی میکنند، اما در این مدت قادر به برقراری ارتباط نیستند. توانایی رابطه زناشویی یا درک متقابل را ندارند و علاقهمندیهای یکدیگر را نمیشناسند. اختلالات کلامی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی از مهمترین عواملی است که زوجها را نسبت به طلاق توافقی مصمم میکند. زن و شوهر بعد از مدتی خودشان هم میتوانند به این مشکلات پی ببرند و برای جدایی اقدام کنند. شاید هم با کمک خانوادهها و مشاور تصمیم بگیرند.
این احتمال وجود دارد زن و شوهر پس از جدایی، از سوی خانواده مورد سرزنش قرار گیرند یا اطرافیان به آنها بگویند بهتر بود باز هم بیشتر سعی میکردید و جدا نمیشدید.
در این حالت ممکن است زوجها با حالتهایی از افسوس و پشیمانی روبهرو شوند که شرایط زندگی بعد از طلاق را برایشان دشوار میکند. برای پیشگیری از چنین مشکلاتی بهتر است زن و شوهر قبل از طلاق توافقی زمینه را برای خانوادهها فراهم کنند. گفتوگو با خانواده باید در حدی باشد که آنها بدانند مشکلی وجود دارد.
بهطور مثال ممکن است خانمی از شوهرش گله داشته باشد که با خانمهای دیگر در ارتباط است یا حتی ممکن است به دلایل قابل قبول دیگری مایل به ادامه زندگی مشترک نباشد.
بهتر است چنین خانمی به خانوادهاش بگوید من دو سال است چنین مشکلی دارم و دیگر نمیتوانم تحمل کنم. در نتیجه بهتر است طلاق صورت بگیرد.
در این صورت پدر و مادر هم راضی میشوند و فرزندشان را بعد از طلاق سرزنش نمیکنند.
طلاق توافقی هم مانند سایر جداییها آسیبهایی را به همراه دارد. درست است که آسیبهای طلاق توافقی کمتر هستند، ممکن است فرد با اختلالات عاطفی روبهرو شود و از نظر روحی به این نتیجه برسد که در زندگی شکست خورده است. همین موضوع میتواند تأثیرات منفی برجای داشته باشد و احساس پوچی، ناامیدی و بیارزشی را در فرد بهوجود آورد. برای رفع این موارد بهتر است با مراجعه به مشاور بر این احساسات منفی غلبه کرد.
حدود ۴ تا ۶ درصد جمعیت کل جهان از بیماری افسردگی رنج می برند، این در حالی است که تقریبا ۱۰ تا ۲۰ درصد افراد نیز مبتلا به افسردگی های خفیف فصلی هستند.
به گزارش مشرق، برخی از افراد در فصول خاصی از سال از علایم افسردگی رنج می برند، نشانه هایی که دائم نیست و با تغییر فصل فروکش می کنند. افسردگی فصلی یکی از اختلالات خلقی است که باعث تغییرات روحی و خلقی شدیدی در فرد می شود، معمولا افراد مبتلا در فصل پاییز و یا زمستان نسبت به سایر فصل ها، بی حوصله تر و بی حالتر بوده و انگیزه کافی هم برای انجام کارهایشان ندارند، در بیشتر اوقات گرفته و غمگیند، بی دلیل احساس استرس و بیقراری می کنند، نسبت به زندگی بی تفاوت شده و یا کمتر از آن لذت می برند، نسبت به قبل بسیار زودرنج تر می شوند، به شدت عصبی هستند و فشار روحی بسیار بالایی را تحمل می کنند. خلق پایین این افراد در روابط اجتماعی و عملکرد روزانه شان تاثیرات منفی بسیاری دارد، معمولا مبتلایان به این اختلال، خواب منظم و آرام بخشی نداشته و به هنگام بیداری از خواب، هرقدر هم که خوابیده باشند، احساس کسالت، خستگی و خواب آلودگی می کنند، اگر چه برخی از مبتلایان به این اختلال، در شرایط بسیار بحرانی تری قرار می گیرند و دایما به راجع به مرگ و خودکشی می اندیشند.
افسردگی فصلی در برخی از افراد حساس بسیار شایع است و شدت آن از حد خفیف و ملایم تا بسیار شدید قابل مشاهده است؛ در شروع بیماری، معمولا نشانه ها حداقل است اما اندک اندک فراتر رفته و با آغاز پاییز و زمستان، علایم بیشتری تظاهر می یابند. شیوع افسردگی فصلی نوع زمستان با توجه به سن، جنسیت، و اقلیم متفاوت است، مثلا میزان شیوع این بیماری در اقلیم های مرتفع (نواحی کوهستانی) بیشتر است.
امکان ابتلا به افسردگی فصلی در تمام سنین وجود دارد اما در دهه سوم و چهارم زندگی بیشتر است. افسردگی فصلی به مانند دیگر افسردگی ها شیوع بیشتری بین خانم ها دارد، معمولا خانم های بیست تا سی ساله بیشتر در معرض ابتلا به این اختلال هستند، مسائل ژنتیکی، ویژگی های هورمونی، نوع روابط عاطفی، شیردهی، زایمان و... از جمله مسائلی هستند که میزان افسردگی در زنان را افزایش می دهند.
چرا افسردگی فصلی؟
نظریه های مختلفی به تشریح علت این بیماری پرداخته اند ولی هنوز علت دقیق و اصلی این مساله مشخص نیست. برخی از نظریه پردازان به دلیل شیوع بالای این اختلال در مناطق خاص، معتقدند که تغییر در میزان تابش نور خورشید علت اصلی این بیماری است، کوتاه شدن روز و کاهش اشعه نور خورشید در فصل پاییز و زمستان، ساعت بیولوژیک که خواب، خلق و خو و هورمون ها را تنظیم می کند، تحت تاثیر قرار داده و باعث کندی و اختلال درعملکردش می شود. تئوری دیگر این است که با تغییر فصل، میزان ترشح مواد شیمیایی خاصی در مغز یعنی همان انتقال دهنده ها و یا پیک های عصبی دستخوش تغییراتی می شوند(انتقال دهنده ها یا نوروترنس میتورها، مواد شیمیایی مغزی هستند که اطلاعات میان نرون ها یا اعصاب را منتقل می کنند)، مثلا کاهش نور خورشید در ماههای پاییز و زمستان باعث می شود که تولید سروتونین(پیک عصبی موثر بر خلق و خو) در مغز کاهش یابد و وقتی میزان سروتونین در بدن به حداقل برسد ، فرد علائمی شبیه غم و غصه را تجربه می کند.
از سوی دیگر برخی از محققان معتقدند تغییر در میزان هورمون ملاتونین(ملاتونین هورمونی است که در نور کم، انرژی را کاهش می دهد، بدن را آماده استراحت می کند و منجر به خواب آلودگی می شود) در ایجاد این نوع افسردگی نقش دارد. حسایست سیستم های مغزی نسبت به افزایش ملاتونین زمینه بروز این اختلال را خصوصا در افرادی آسیب پذیری بیولوژیک بیشتری دارند، ایجاد می کند.
علایم افسردگی فصلی
کسانی که از این اختلال رنج می برند بسیاری از علایم شایع افسردگی را تجربه می کنند، اگر این نشانه ها در فصول کم نور سال به مدت دو هفته متوالی ادامه یافت، می توان از ابتلای فرد به افسردگی فصلی سخن گفت:
احساس خستگی مفرط، کسالت و یکنواختی، کاهش میزان انرژی
احساس غمگینی و پوچی در بیشتر ساعات روز و تمایل به گریه
تحریک پذیری عصبی و احساس اضطراب و بی قراری
بی علاقگی به فعالیت های روزانه و پایین آمدن سطح عملکرد
احساس یاس شدید و مرور کردن عقاید منفی در مورد گذشته و حال خود
ناتوانی در تمرکز و عدم تصمیم گیری صحیح
افزایش اشتها و اضافه وزن و میل افراطی به خوردن اغذیه های شیرین و پر از کربوهیدرات.
احساس خوابآلودگی و افزایش نیاز به خواب
تمایل افراطی به تنهایی و انزوا گزینی
ملامت گری و سرزنش خویشتن و در درجات شدیدتر تصمیم به خودکشی
این علایم، در برخی از افراد، شدت زیادی ندارند و معمولا فرد توانایی تحمل و سازگاری با آنها را دارد، اگر چه اما برای برخی دیگر موضوع جدی تر از این حرفهاست. اگر گمان می کنید، علایم افسردگی فصلی را دارید، سریعا با یک متخصص مجرب، مشورت کنید تا تحت آزمایشات و ارزیابی های لازم تشخیصی قرار بگیرید، چه بسا بررسی علایم و نشانه ها الزامی است، گاه همین نشانه ها علت بیماری بالینی دیگری است.
درمان افسردگی فصلی
شناخت و درمان به موقع افسردگی فصلی می تواند فرد را سریعتر به زندگی عادی برگرداند، در این راستا، تشخیص دقیق ابتلای فرد به افسردگی فصلی اولین گام است، در صورت یقین به این امر، درمان در دومین مرحله قرار دارد، برای مواجهه با این اختلال، راهبردهای درمانی زیر بسیار مفیده به فایده هستند:
نوردرمانی کنید
تحقیقات نشان داده است انسانها نیز همچون گیاهان نیازمند نور هستند و وقتی جهان به مانند گلخانه ای تاریک می شود، جسم، روح و روان بشری در هم تنیده و پژمرده می شود؛ بنابراین می توان گفت کم بودن نور یکی از دلایل افسردگی است که بی تردید برای رفع آن باید نور محیط را زیاد کرد، فتوتراپی(نور درمانی)، با ممانعت از ترشح بیش از حد ملاتونین در بدن، یکی از بهترین روشهای درمانی است که بیمار را از حس افسردگی فصلی رها می کند. پرتو درمانی تا حد زیادی روش کاملا مطمینی است که در بیشتر موارد هم نتیجه بخش است، اغلب بیماران، به این درمان پاسخ داده اند.
درمان از طریق قطعه ای که شامل لامپهای فلوارنس (پخش کننده نور سفید فلوروسنت) و یک روکش پلاستیکی بر روی آن (برای خنثی سازی امواج فرابنفش) صورت می پذیرد؛ نور با حداقل ترین شدت، بر صفحه فلزی انعکاس داده می شود و شخص در مقابل این نور، با چشمان باز بدون نگاه مستقیم به نور، حتی به هنگام انجام فعالیتهای روزمره، به فاصله یک تا دو متر در معرض آن قرار می گیرد.
از این شیوه درمانی به مدت نیم الی دو ساعت در روز استفاده می شود، پرتو درمانی در ساعات اولیه روز(صبح ها) تاثیر بیشتری دارد، چرا که بهره مندی از این روش، در ساعات پایانی روز(بعد از ظهر) موجب بروز بی خوابی، سردرد، زودرنجی و بدخلقی و خستگی در بیمار می شود. اثرات بهبود از حدود ۲ تا ۴ روز بعد از شروع پرتو درمانی قابل مشاهده است اگر چه در حدود ۲ تا ۴ هفته پیشرفت های چشمگیری در وضعیت بیمار رخ می دهد و بهبود کلی حاصل می شود. پرتو درمانی را باید در سرتاسر فصل کم نور ادامه داد چون در صورت متوقف ساختن آن، علایم بیماری به سرعت خود را نشان خواهند داد. اگر فتوتراپی، البته به احتمال بسیار اندک، موثر واقع نشد، دارو درمانی و استفاده از داروهای ضد افسردگی کم عارضه الزامی است، اگر چه در مراحل حادتر در کنار روان درمانی و دارودرمانی، استفاده از الکتروشوک هم اجباری است.
البته در موارد خفیف بیماری، قرار گرفتن در معرض نورآفتاب به تنهایی می تواند علائم این بیماری را تا حدودی کاهش داده و شخص را در بهبود بیماری کمک کند. افرادی که افسردگی پاییزی آنها در حد خفیف است، باید سعی کنند در طول روز حتی در روزهای ابری از منزل خارج شوند و حداقل به مدت یک ساعت در معرض نور قرار بگیرند (یک ساعت قدم زدن در نورآفتاب به اندازه دو ساعت در مقابل نور سفید فلوروسنت قرار گرفتن، مفیدتر است ) و یا به هنگام حضور در منزل، کنار پنجره بنشینند، پرده ها را کنار بزنند تا نور طبیعی بیشتری وارد خانه شان شود.
به سلامت خودتان اهمیت بدهید
با وجود خلق پایین، احساس ضعف و بیحوصلگی، به هر میزان که میتوانید فعالیت بدنی داشته باشید، توصیه می کنیم بسیار حمام بروید و با یک برنامه ورزشی منظم و متناسب،حداقل هفته ای سه نوبت و هر نوبت ۳۰ دقیقه، ورزش کنید و صد البته داشتن رژیم غذایی مناسب هم ضروری است،از مقادیر کافی ویتامین ها و مواد معدنی استفاده کنید، این کار به حفظ انرژی بیشتر در بدن شما کمک میکند.
با فردی امین و معتمد گفتگو کنید
تحقیقات نشان داده است افرادی که حال و هوای خودشان را بهتر می شناسند و بهتر می توانند راجع به خودشان صحبت کنند، کنترل بهتری هم روی احساساتشان دارند، بر همین اصل توصیه می کنیم وقتی خلق تان تنگ می شود، یک گوش مهربان و صبور پیدا کنید و از او بخواهید به حرفهایتان توجه کند، بهتر است تا آنجا که می توانید حال خود را به طور کاملا مبرهن برای او توصیف کنید.
مثبت اندیشی را تمرین کنید
اگر چه انرژی کمی دارید و دایما نیز ذهن تان به دنبال تعبیر و تفسیرهای غمگین کننده است، اما باید تلاش کنید که هر تفسیری را یک بار دیگر مرور کرده و به طوری متفاوت از قبل راجع به ان فکر کنید و بیش از هر چیز، نیمه پر لیوان را بیش از نیمه خالی آن مورد توجه قرار دهید.
ریلکسیشن فراموش نشود
همگام با گوش دادن به اهنگی آرامبخش ، چشمان خود را ببندید و برای مدتی تمرکز کنید، به این صورت که در ذهنتان آسمان آبی بزرگی را متصور شوید که تمامی مشکلات، سختی ها و دل تنگی هایتان به شکل ابرهای سفیدی در جایی نزدیک به افق ( یعنی در جایی دور) در حال فرار از شما هستند. با اجرای چندباره این تمرین در روز به مرور احساس خواهید کرد که مشکلات، احوالات و افکار منفی از شما خیلی دور هستند.
از رنگ ها کمک بگیرید
روان شناسان معتقدند رنگ های روشن و گرم باعث تقویت روحیه و احساس شادی می شوند، پس برای مبارزه با افسردگی موقت پاییزی و زمستانی بهتر است به رنگ نارنجی نگاه کنید، لباس نارنجی بپوشید، در خانه از پرده های نارنجی استفاده کنید و یا در پارک قدم بزنید و برگ های قرمز، زرد و نارنجی روی درختان را تماشا کنید.
نحوه برخورد زمان دریافت یک درخواست خلاف قانون؛
داشتن یک مشتری گردن کلفت و پولدار باعث میشود شما خارج از نوبت و بیشتر از حد معمول به این مشتری لطف کنید اما این لطف تا کجا قابل پیشرفت است؟ آیا باید برای این مشتری هرکاری را انجام بدهید؟
به گزارش آلامتو و به نقل از ibazaryabi.com؛ زمانی که اربابرجوع یا حتی رئیس شما از شما درخواست کاری را دارد که غیرقانونی یا حتی خلاف اخلاق است، باید چهکار کنید؟ در ادامه این مطلب به بیان این موضوع و دلیل آن پرداختهام.
آیا تاکنون یک کارفرما یا اربابرجوع برای ارجاع یک پروژه به شما، از شما درخواست کاری غیرمنطقی، خلاف اخلاق یا حتی غیرقانونی داشته؟ من خودم چنین تجربهای داشتهام. و حتی با مدیران پروژه و مسئولان فنی پروژههایی هم کارکردهام که چنین تجربههایی داشتهاند. بهعنوان مشاور و افراد حرفهای در این حوزه (مدیریت و زیرمجموعههای آن) ما همواره نیاز به حفظ بالاترین سطح از تمامیت و درستی در حین ارائه خدمت به مراجعین و کارفرماهای خودداریم و این به معنای انجام دادن یا گذشتن از کنار هر آنچه آنها میخواهند و سپس انجام دادن آن نیست. شاید گاهی این کار به معنای انجام دادن تنها و بهترین کار ممکن باشد . . . و آنهم یعنی فرار از موقعیت.
در رابطه با بهترین روشهای قابلاستفاده در حوزه مدیریت پروژه و مشاوره، تمایل دارم به چگونگی اداره کردن مواردی بپردازم که در آنها پروژه، درخواست یا فرصت تجاری موردنظر اشتباه و غلط بوده یا آنقدر خوب و جذاب است که عملی شدن آن اصلاً امکانپذیر نیست. پیشنهاد میکنم قبل از اینکه سرخودتان را پایین بیندازید و به جلو حرکت کنید، دوباره بر روی کاری که در شرف انجام دادن آن هستید، فکر کنید.
این مسئله خیلی ساده و راحت است، اما بیاعتنایی کردن به وسوسه ایجادشده خیلی سخت و دشوار است. اگر شیر خوراکی و موجود در یخچال فاسد شده باشد و شما بهشدت عطش و علاقه زیادی برای نوشیدن آن احساس کنید، میزان این عطش و علاقه اصلاً اهمیت ندارد، بههرحال نباید چنین کاری کنید. شما نمیتوانید کاری که بد و غیرعقلانی و خلاف اخلاق را شروع کنید و درنهایت از آن یک عایدی خوب و مثبت داشته باشید. یک اربابرجوع بد یک اربابرجوع بد است و استثناء ندارد. سازمانی که در حال استخدام شماست و به نظر میرسد که در حال انجام یک کار غیرقانونی و خلاف اخلاق است، بهاحتمالزیاد در حال کاری اشتباه و غیرقانونی است و بههرحال باید به آن شک کرد. به حس درونی خود اعتماد کنید. شاید اشتباه کنید. اما اگر اشتباه نکرده باشید و این مسیر را ادامه دهید، چه کسی به شما کمک خواهد کرد؟
اگر نشانههای هشداری از قبیل درخواست اربابرجوع مبنی بر امضاء یک سند مسئولیت را مشاهده میکنید که پیشازاین در پروژههای قبلی نباید امضاء میکردید، یا اطلاعات مالی خاصی از شما میپرسند یا میخواهند به نمایندگی از طرف آنها کار خاصی را انجام دهید، بههیچوجه کار را ادامه ندهید. در برابر هر اربابرجوع یا پروژه بد، صدها و صدها اربابرجوع و پروژه خوب دیگری وجود که تاکنون با آنها روبرو نشدهاید. ریسک کردن شغل و حرفه و اعتبار خودتان در چنین شرایط اصلاً منطقی نیست – هرقدر هم که این کار برای عایدی مالی داشته باشد.
چند درصد از افرادی که کاری غیرقانونی و اشتباه انجام میدهند، نهایتاً میتوانند از قانون فرار کنند؟ ممکن است برای مدتی خطاهای آنها بر کسی پوشیده بماند، اما درنهایت مجبور به پرداخت هزینهها ناشی از رفتار خود میشوند. من حدس میزنم رقم افرادی که درنهایت مجبور به پرداخت هزینه رفتارهای خود میشوند، چیزی در حدود 95 تا 98% باشد. آیا تصور میکنید که آنقدر باهوش، بیاخلاق و . . . باشید که بتوانید برای مدتی طولانی جزء آن 2 تا نهایت 5% باقی بمانید و هزینه رفتارهای خودتان را پرداخت نکنید. و جالبتر اینکه آن هزینهای که درنهایت مجبور به پرداخت آن میشوید هرگز قادر به بازگرداندن آبرو و اعتبار، زندگی و فرصتهای ازدسترفته و پاک کردن سابقه شما نیست. به حال از این بابت هم ضرر و زیانی منتظر شماست و حرفه و کسبوکار خودتان و حتی خانواده خودتان را از دست میدهد.
اگر کارفرما شما از شما درخواست کاری برای یک پروژه را دارد که شما تصور میکنید که ممکن است غیرقانونی و یا خلاف اخلاق باشد، مدتی صبر کنید. به همین ترتیب اگر در مقام یک کارمند یا یک مشاور هستید و یک اربابرجوع از شما میخواهد که به نظر با اصول درست و اخلاقی در کسبوکار در تضاد است، نیز باید مدتی صبر کنید. به موقعیت و پیامدهای آن فکر کنید. خودخواه باشید – به شرایطی فکر کنید که این کار ممکن است برای خانواده شما ایجاد کند.
شخصاً فردی را میشناسم که برای انجام دادن کارهایی غیرقانونی و شبهه انگیز در سالیان متمادی برای یک شرکت دیگر نهایتاً مجرم شناختهشده و به زندان رفتهاند، باوجودآنکه خودشان سودی از آن اعمال نبرده و تنها یک کارمند ساده بودهاند. اینکه طرف آگاهانه این کارها را انجام داده یا تنها از روی سادگی گول شخص دیگری را خورده است، موضوعی نیست که قصد قضاوت یا بررسی آن را داشته باشیم. خلاصه کار این است که خانواده وی درخطر قرارگرفته و خود وی هم احتمالاً برای چند ماه یا چند سال گرفتارشده است. خودتان را بجای آن فرد بگذارید و ببینید آیا واقعاً خواهان قرار گرفتن در چنین موقعیتی هستید؟
زمانی که در حال ارائه مشاوره به یک اربابرجوع هستیم، مسئولیت انجام دادن کارها به بهترین شکل ممکن از طرف آنها بر عهده ما واگذارشده است. مطمئناً خواهان تکرار تعامل تجاری انجامشده با آنها هستیم و این تنها در صورتی ممکن میشود که آنها از ما راضی باشند. اما خوشحال و راضی شدن آن نباید به قیمت از دست رفتن شغل و اعتبار و خانواده و آزادی ما باشد. در رابطه با هر قدمی که برمیدارید، هشیارانه رفتار کنید. مردم در این امور اغلب فقط به فکر منافع مالی خودشان هستند و به عواقب و نتایج حاصلشده برای دیگران توجهی ندارند.
خبرگزاری آریا -
راههای مبارزه با حس تنهایی یا احساس تنهایی را در این مقاله شمرده شده است
حس تنهایی
این روزها تنهایی مشکل حادی است. جهان بیشتر و بیش از پیش به هم متصل شده است، اما بسیاری از مردم در داخل آن احساس تنهایی می کنند. در واقع، می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر با اشخاصی زیادی در تعامل باشید. می توانید احساس تنهایی کنید، حتی اگر تنها زندگی نمی کنید.
ممکن است الان احساس تنهایی نکنید، اما ممکن است بارها این احساس به شما دست داده باشد یا در همین لحظه دست دهد.
در اینجا نکاتی درباره مواجهه با احساس تنهایی بیان شده است:
1. در مقابله با حس تنهایی نسبت به خودتان خوشبین باشید
منفی بافی درونی می تواند شما را به کشتن دهد. اگر دائماً خودتان را زشت، مفلوک یا بی ریخت تصور می کنید، بنابراین برای شما بسیار مشکل است که با دیگران ارتباط برقرار کنید. باید نخست خودتان را بپسندید پیش از اینکه بتوانید دیگران را بپسندید.
درست است، شما ممکن است خصلت های منفی داشته باشید. اما می دانید؟ هرکسی همین طور است. پس به جای وجه منفی بر وجه مثبت تان تمرکز کنید. به روش خوشبینانه خود را تصور کنید.
اگر پی بردید که حذف تفکر بدبینانه دشوار است. آنگاه از قدرت «اما» استفاده کنید، برای مثال، باید به خودتان بگویید: « ممکن است زیباترین فرد جهان نباشم اما قلبی بخشنده دارم»
2. در مواجهه با حس تنهایی نگرشی قدردان داشته باشید
نعمت های خود را بشمارید و به خاطر آنها سپاسگزار باشید. بر جنبه های منفی زندگی تمرکز کردن آسان است.اما فراموش نکنید که جنبه های مثبتی زیادی هم وجود دارد. آنها را به یاد بیاورید و سپاسگزار باشید.
اما این موضوع چه ربطی به تنهایی دارد؟ بسیار خوب، اگر شما قدرشناس باشید، پس؛ آنگاه خوشحال خواهید بود که موجب جذب مردم به سوی شما خواهد شد. یک لحظه به این موضوع فکر کنید: ترجیح می دهید در کنار یک شخص غرغرو باشید یا یک شخص خوشحال؟
3. جنبه مثبت دیگران را ببینید
همچنان که باید تنها جنبه مثبت خود را ببینید، افزون بر این باید جنبه مثبت دیگران را ببینید. هرکسی نقایصی دارد ، اما همه نیز جنبه ی مثبتی دارند. تمرکز بر وجه مثبت را برگزینید. که ممکن است باعث شود به دیگران علاقه مند شوید و برقراری ارتباط با آنها برایتان ساده تر گردد.
4. راه مبارزه با حس تنهایی : برای دیگران کاری انجام دهید
اگر بیشتر در فکر خودتان هستید، بیشتر احتمال دارد که احساس تاسف و حس تنهایی کنید. برای مثال، ممکن است تصور کنید کسی شما را دوست ندارد یا به فکر شما نیست. بنابراین مهم است که توجه تان را از خودتان دور کنید.
شما می توانید برای دیگران کاری انجام دهید. این عمل می تواند به سادگی لبخند زدن به همسایگان و همکاران باشد. یا اگر به دعا معتقدید (چنانکه من معتقدم)، می توانید برای دیگران دعا کنید. اسم شان را ذکر کرده و برای خواسته هایشان دعا کنید. این ساده است اما می تواند خودتان و دیگران را شگفت زده کند.اینگونه حس تنهایی را از خود دور کنید.
5. برای جلوگیری از حس تنهایی عضو یک انجمن شوید
این مهم است که شما به یک انجمن به پیوندید جایی که مردم مراقب یکدیگر هستند. انجمن های مجازی کفایت نمی کند. شما باید در جهان واقعی عضو یک انجمن شوید. می تواند یک انجمن تفریحی باشد، سازمان اجتماعی یا هر چیز دیگری که مناسب شماست.
اگر از قبل دوستی دارید که عضو یک انجمن است، از او بخواهید که شما را به انجمن معرفی کند. اگر نمی خواهید، این شجاعت را به خرج داده، بروید و خودتان را معرفی کنید. نگاه مثبتی به خودتان و دیگران داشته باشید. موفق خواهید شد.
6. مبارزه با حس تنهایی و همیشه پیش قدم شدن
وقتی به یک نشست اجتماعی می روید، منتظر نباشید دیگران به شما توجه کنند. به جای آن پیش قدم شده و به دیگران توجه کنید. با آنها سلام و احوال پرسی کنید. صمیمانه به زندگی شان علاقه مند شوید.
اگر حس تنهایی ندارید و احساس تنهایی نمی کنید:
ممکن است این مقاله را خوانده باشید و فکر کنید: « من احساس تنهایی نمی کنم پس این مقاله به درد من نمی خورد»
بسیار خوب، چه خوب! بنابراین وظیفه ای خواهید داشت: با یک شخص تنها دوست شوید، به او توجه کنید. او را از تنهایی دور کنید. ممکن است برای شما ساده باشد، اما هیچ نمی دانید که چقدر ممکن است برای شخص دیگری پیچیده باشد.
چه کسی می داند؟ ممکن است به زندگی شخص دیگری جان ببخشید!
منبع:برترین ها
برای یک فرد کمالگرا هیچ چیزی به اندازه کافی خوب نیست و در هر سطحی به دنبال سطح بالاتر بودن طبیعی است.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ «من احساس خوبی نسبت به خودم ندارم. خواهش میکنم اینقدر به من گوشزد نکنید که باهوش و موفق و فوقالعاده هستم! لطفاً من را گول نزنید. گوشم از این حرفها پر است. من میتوانستم خیلی بهتر از اینها باشم. آن تصویری که من از خودم در ذهنم دارم، بسیار عالیتر از این حرفهاست؛ اما چه فایده که من آنطور نیستم. من به اندازهٔ کافی خوب نیستم.» این حرفها به گوشتان آشنا نیست؟
کمالگرایی یکی از شایعترین پدیدههایی است که شما میتوانید در اطراف خودتان مشاهده کنید. کمالگرایی باعث میشود طعم شیرین موفقیتهای خود را احساس نکنید و به ارزشمند بودن خودتان اعتقادی نداشته باشید و حتی از لحاظ سلامتی دچار مشکل شوید. اما چرا اینطور میشویم؟ برای این وضعیت چه کاری باید انجام دهیم؟
پیش از هر چیز باید برایتان این نکته را بگویم که از دید بعضی روانشناسان میشود کمالگرایی را نوعی الگوی ناسازگار دانست که ما به دلایل مختلف از کودکی آن را کسب کردهایم و در واقع آن را بخشی از هویت و شخصیت خودمان میدانیم. متأسفانه مشکل اصلی اینجاست که بخشی از ذهن ما، کمالگرایی را نوعی افتخار برای خودش تلقی میکند. این بخش از ذهن ما استدلالی میآورد که به سختی میشود آن را نقض کرد: من برای تو بهترینها را میخواهم!
این بخش از ذهن، شما را قانع میکند که اگر به آنچه او میگوید عمل کنید، بهترین میشوید و آن وقت است که موردقبول و تحسینبرانگیز خواهید شد. حتی اگر اعتراض کنید که این معیارها خیلی سختگیرانه هستند و به سختی میشود به آنها رسید، این جواب را خواهید شنید که در عوض آن شرایط عالی هستند و تنها همان شرایط هستند که ارزش کافی برای تحسین شدن دارند و این که شما به یک حالت بخور و نمیر راضی نمیشوید و بهترینها را میخواهید، در واقع نشانهٔ بزرگمنشی و والا بودن شماست.
افراد مختلف ممکن است به این شرایط با حالتهای گوناگونی واکنش نشان دهند:
تمام تلاش خودشان را به خرج میدهند تا کامل و بیعیب و نقص باشند (که البته معمولاً هم اینطور نخواهد شد)؛ آنها بایدونبایدهای زیادی در زندگی دارند و با دقت تمام این بایدونبایدها را رعایت میکنند. ممکن است ارائهٔ یک پایاننامهٔ ساده، به این دلیل که فرد میخواهد عالی باشد، چندین ترم طول بکشد. ممکن است سالها برای رسیدن به یک همسر ایدهآل صبر کند و در نهایت فرصتهای بسیار خوبی را از دست بدهد، به این دلیل که مشکلات کوچکی داشتهاند و ایدهآل نبودهاند. ممکن است در روابط خود به شکست برخورد کند، زیرا دیگران باید شرایط و ضوابطی را رعایت میکردند و از آن قصور کردهاند. به عبارتی چنین افرادی بایدونبایدهای سختگیرانهٔ خودشان را به خودشان، دیگران و دنیا تحمیل میکنند یا حداقل تلاش میکنند که تحمیل کنند.
این دسته از افراد ممکن است از دید بیرونی، تنبل، کند و یا عجیب به نظر برسند. دیگران همیشه ممکن است از این موضوع شکایت داشته باشند که او چرا کار مهمی در زندگیاش انجام نمیدهد و یا برای بهتر شدن زندگیاش قدمی برنمیدارد. اگر پای درددل این افراد بنشینید به شما خواهند گفت که «اگر کاری را نتوانی به بهترین شکل ممکن انجام بدهی، پس بهتر است که اصلاً آن را انجام ندهی. من هم همین راه را انتخاب کردهام، کاری را که مطمئنم به اندازهٔ دلخواهم خوب نمیشود، اصلاً انجام نمیدهم».
این افراد ممکن است همیشه تهدلشان از این که بهترینها و کاملترینها را میخواهند، آگاه باشند؛ اما در ظاهر، اهمیتی به بایدهاونبایدها نمیدهند و کارهایشان را بدون در نظرگرفتن زمان و به صورت کاملاً شتابزده انجام میدهند. گویی که میخواهند، عمداً در برابر ملاکهای سختگیرانهٔ ذهنشان بایستند و با آنها مخالفت کنند.
شاید شما هم در خودتان بخشهایی از این رفتارها را شناسایی کرده باشید و با خودتان بگویید که «خوب، فرض کنیم من اینطوری هستم، چه اشکالی دارد که بخواهم همهچیز در ایدهآلترین حالت ممکن باشد؟»
اشکال کار اینجاست که در چنین حالتی زمین و زمان و مردم دست به یکی میکنند تا شما را حرص بدهند. برای مثال فرض کنید که مدتهای زیادی برای یک امتحان مهم وقت صرف کردهاید، درس خواندهاید و روز امتحان بسیار آماده برای رفتن سر جلسه سوار ماشین میشوید و دقیقاً همانروز پشت ترافیکی گیر میافتید که دلیل آن رانندهٔ خوابآلودی است که مثل شما به اصول اولیهٔ رانندگی اهمیت نمیدهد. یا ممکن است برای مهمانی عصر، مدت زیادی را صرف تزیین یک ظرف زیبای شیرینی کردهاید که با یک لگد از سوی کودک مهمانتان نقش بر زمین میشود. متأسفانه دیگران به اندازهٔ شما به کامل، ایدهآل و اصولی بودن همهچیز اهمیت نمیدهند.
خوب تا حدودی قانع شدید؟ حالا برای بهتر شدن ماجرا چه کار باید بکنید؟ شاید پیشنهادات زیر برای شما کمککننده باشد:
دقت کنید و ببینید که آیا بر سر کاری که باید انجام بدهید، زیاد مته به خشخاش میگذارید یا خیر؟ آیا بخش کمالگرای ذهن شما دستش را به چانهاش زده و با نگاهی قضاوتگرانه شما را تماشا میکند؟ در چنین شرایطی دست نگه دارید و از خودتان بپرسید که آیا دارم برای رسیدن به استانداردهای خیلی بالا، خودم را آزار میدهم؟ در صورتی که کار شما به خوبی پیش رفته، ولی هنوز ایدهآل نیست، توصیه میکنم عمداً آن را کنار بگذارید و یا تحویل بدهید. ممکن است در ابتدا احساس بدی پیدا کنید، اما مطمئن باشید به ناراحتیاش میارزد.
یکی از دوستان بسیار هوشمند من که به خاطر کمالگرایی بیشاز حدش، به قدری مضطرب شده بود که نمیتوانست برای یک امتحان سرنوشتساز درس بخواند، این جمله را روی یک کاغذ بزرگ نوشت و روی دیوار اتاقش چسباند، با این کار، هر بار که ذهنش میگفت یا باید بهترین نمره را بیاوری و یا هیچ ارزشی نداری! این یادداشت را نگاه میکرد و آرام میشد. شما هم اگر لازم میدانید چنین یادداشتی برای خودتان بنویسید تا به شما یادآوری کند که همینطور که هستید، به اندازهٔ کافی خوب هستید.
هنوز ازدواج نکردهاید و یا خیلی دیر ازدواج کردید؟ خیلی دیر فارغالتحصیل شدید؟ مدام از کارهایتان عقب میمانید و نمیتوانید کارهایتان را تحویل بدهید، چون دلتان نمیآید اثر بدی از شما به جا بماند؟ کمالگرایی، به جز این که احساس خوبی مثل برتر بودن نسبت به دیگران در شما ایجاد کند، چه سودهایی برای زندگیتان داشته است؟ در زندگیتان بگردید و صادقانه بررسی کنید که کمالگرایی چه تأثیری روی زندگیتان گذاشته است.
گاهی برای این که بتوانید راحتتر پدیدههای غیرکامل محیط اطرافتان را تحمل کنید، کمی خرابکاری کنید و بعد احساسات و افکاری را که از ذهنتان میگذرد، بررسی کنید. مثلاً یک بخش از میز کار یا گوشهای از اتاقتان را کثیف و نامرتب باقی بگذارید و سعی کنید که این شرایط را تحمل کنید. میتوانید، ظرفهای غذا را برای مدتی نشسته باقی بگذارید و در مقابل میل به شستن آنها مقاومت کنید. تحملکردن این شرایط مثل ورزشکردن، به مرور زمان قدرت و توانایی شما را برای تحمل چیزهایی که در زندگی کامل نیستند (یعنی تقریباً همهچیز) بالاتر میبرد.
برای خیلی از افرادی که آرتریت یا ورم و درد مفاصل دارند، درد مزمن یک واقعیت است. اما هنوز هم تعابیر نادرستی در مورد درد مزمن وجود دارد. آنهایی که به تازگی در حال تجربه این درد هستند، یا افرادی که کسی در خانواده یا دوستان شان این درد را دارد، واقعیت زندگی با این درد را، مخصوصا در اوایل نمی دانند.
درد مزمن به دردی گفته می شود که بیشتر از دوازده هفته طول بکشد
تجربه، معلم بزرگی است. اساسا در مورد زندگی، دانش زیادی داریم، اما پندار نادرست و تعابیر اشتباه درباره درد مزمن می تواند مشکلاتی ایجاد کند.
در اینجا هشت نکته در مورد درد آرتریت که لازم است بدانید را می گوییم. شناخت بهتر درد مزمن به فرد مبتلا این امکان را می دهد تا به بهترین شیوه با آن کنار آمده و نیازهایش شناخته و برطرف شود.
درد مزمن به دردی گفته می شود که بیشتر از دوازده هفته طول بکشد
درد حاد و زودگذر، احساسی طبیعی است که ما را نسبت به آسیب احتمالی آگاه می کند، اما درد مزمن، خیلی متفاوت است.
درد مزمن اغلب ماه ها و یا حتی بیشتر طول می کشد. درد مزمن ممکن است پیرو یک آسیب ایجاد شود مانند کمردرد. همچنین ممکن است همراه با یک بیماری باشد، مانند آرتریت یا ورم مفاصل.
در مورد آرتریت، درد مزمن در تمام طول عمر همراه فرد است، زیرا درمان قطعی برای آن وجود ندارد. معالجه مناسب آرتریت، برای کنترل بیماری ضروری است.
حتی درد مزمن هم متغیر است
شدت درد مزمن می تواند هر روز با روز دیگر فرق کند و یا حتی در طول یک روز، متغیر و متفاوت باشد.
این تصور اشتباه وجود دارد که افراد با درد مزمن، علائم شان را بزرگنمایی می کنند تا از انجام کارها و پذیرفتن مسئولیت شانه خالی کنند. این پندار غلط ناشی از داشتن اطلاعات ناقص در مورد عواملی است که درد را تحت تاثیر قرار می دهند
درک این موضوع برای اعضای خانواده بیمار سخت است که چطور می شود با درد شدیدی از خواب بیدار شود و به طور عجیب و غیرمنتظره ای این درد تغییر کند.
هر زمانی از روز که این درد به سراغ تان می آید مجبورید بتوانید آن را بپذیرید و با آن بسازید.
در مجموع این که درد مزمن متغیر و پیش بینی نشده است.
افرادی که با درد مزمن زندگی می کنند، برای داشتن زندگی عادی تلاش می کنند
افراد مبتلا به آرتریت سعی می کنند روی کارهایی که توان انجام شان را دارند تمرکز کنند و در فعالیت های معمولی شرکت کنند، بدون این که اجازه دهند درد مزمن شان مزاحمت و اختلالی ایجاد کند.
عادی بودن، همیشه هدف آنهاست. دوستان و خانواده می توانند به آسان کردن این هدف کمک کنند، کافیست بپرسند که چه کمکی از دست شان برمی آید. اطرافیان باید خودشان را وارد این موقعیت کنند، نه این که دور باشند و صرفا نظاره گر.
گاهی درد مزمن مختل کننده زندگی می شود
اشتباه است که فکر کنیم با تلاش برای عادی زندگی کردن، این درد به سراغ مان نمی آید. اما این که چه زمان هایی این درد، مزاحم زندگی روزمره یا برنامه ها می شود، بستگی به شدت بیماری اصلی دارد. مهم است که درک کنیم که این درد گاهی خواهد آمد.
وقتی درد مزمن ظاهر شد، سعی کنید راحت آن را بپذیرید و احساس گناه نکنید. اگر مجبور شدید برنامه ای را حذف کنید تا در اسرع وقت جبرانش نمایید. به عبارتی دیگر نگذارید اختلال ایجاد شده، زیاد جولان دهد و مضطرب تان کند.
زندگی با درد مزمن می تواند خودباوری فرد را ویران کند
درد مزمن می تواند فرد را از گذشته اش بدزدد. بدیهی است که افراد مبتلا به درد شدیدتر، بیشتر تحت تاثیر هستند. آرتریت، محدودیت های جسمی در بر دارد و ممکن است فرد را وادار به فعالیت کمتر کرده و منجر به ناتوانی شود.
پذیرفتن و باور این تغییرات دشوار بوده و روی اعتمادبنفس فرد تاثیر می گذارد. متعاقبا می تواند موجب تغییرات خلق و خو و حتی افسردگی او شود.
درد مزمن روی خواب هم تاثیر می گذارد
درد مزمن می تواند روی عادات خواب هم اثر گذاشته و اگر اختلال خواب تبدیل به مشکلی همیشگی شود، می تواند روی تفکر و احساس فرد نیز اثر بگذارد. درد مزمن، روی میزان انرژی، نگرش به زندگی و روی همه چیز اثر دارد! این درد تبدیل به فرسودگی گسترده ای می شود که تزلزل ناپذیر است.
مبتلایان به دردمزمن، تظاهر نمی کنند، تنبل هم نیستند
تعجب می کنم از این که برخی افراد می گویند اشخاص مبتلا به آرتریت مزمن، تظاهر به بیماری می کنند یا تنبل هستند. این تصور اشتباه وجود دارد که افراد با درد مزمن، علائم شان را بزرگنمایی می کنند تا از انجام کارها و پذیرفتن مسئولیت شانه خالی کنند.
این پندار غلط ناشی از داشتن اطلاعات ناقص در مورد متغیر بودن درد و عواملی است که میزان درد را تحت تاثیر قرار می دهند.
درمان غیر موثر، استرس، استراحت کم و یا فعالیت بیش از حد، چند نمونه از مواردی هستند که می توانند میزان درد را افزایش دهند.
درد مزمن برای کسانی که درگیرش نیستند قابل درک نیست
درد مزمن مثل درد انگشت ضربه خورده و یا بریده شده نیست. شبیه پادرد ناشی از ایستادن در صف های طولانی یا شبیه زانودرد ناشی از ضرب دیدگی هم نیست، کاملا متفاوت است و تا زمانی که کسی این درد را نداشته باشد، نمی داند چگونه دردی است، این را همیشه یادتان باشد!
منبع:tebyan.net
نوشته چگونه با درد مزمن آرتروز کنار بیاییم؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.