-حداقل سخت افزار مورد نیاز در ویندوز سرور ۲۰۱۲:
پردازنده : ۱٫۴ گیگاهرتز (توصیه شده: ۲ گیگاهرتز)
رم : ۵۱۲ مگابایت (توصیه شده: ۲ گیگابایت)
فضای هارد دیسک : ۳۲ گیگابایت
-حداقل سخت افزار مورد نیاز در ویندوز سرور ۲۰۱۶:
پردازنده : ۱٫۴ گیگاهرتز
رم : ۵۱۲ مگابایت (توصیه شده: ۲ گیگابایت)
فضای هارد دیسک : ۳۲ گیگابایت
توجه داشته باشید که ویندوز سرورهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ از پردازندههای ۳۲ بیتی پشتیبانی نمیکنند.
-اما شرکت ماکروسافت در آخرین آپدیت خودش برای Windows Server 2012 R2 ویژگی های زیر را به این نسخه اضافه کرد:
– به روز رسانی ابزار Hyper-V (برای ایجاد ماشین های مجازی در ویندوز، بدون نیاز به ابزار جانبی)
– به روز رسانی IP Address Management Role (یا همان IPAM)
– به روز رسانی Windows Task Manager
– قابلیت سوئیچ بین Server Core (محیط خط فرمان) و GUI (رابط گرافیکی)
– IIS 8.0
– پشتیبانی از ۶۴ پردازنده همزمان، و ۴ ترابایت حافظه Ram
– افزایش سرعت دسترسی به حافظه دیسک سخت
– حاوی Windows PowerShell 4
– وجود Windows Defender در محیط Server Core
– تغییرات Windows Server 2016:
1-نانو سرور:
۲-کانتینرهای Windows Server Container و Hyper-V Containers:
۳-بهروزرسانیهای قدرتمند در AD DS و AD FS
Privileged access management
Azure AD Join
Microsoft Passport
Active Directory Domain Services
Federation Services
4-پشتیبانی از داکر:
داکر یک موتور است که برای ساخت، اجرا و مدیریت کانتینرها مورد استفاده قرار میگیرد. کانتینرهای داکر اساساً برای لینوکس ساخته شدهاند،اما ویندوز سرور ۲۰۱۶ از داکر بصورت پیش فرض پشتیبانی خواهد کرد.کاربر این توانایی را دارد تا از داکر برای مدیریت کانتینترهای ویندوز سرور و Hyper-V استفاده کند.
۵-ارتقای چرخشی برای Hyper-V و Storage clusters
کلاستر در سطح Functional level به اجرای خود روی ویندوز سرور ۲۰۱۲ نسخه R2 تا وقتی همه گرههای کلاستر به سرور ۲۰۱۶ ارتقا پیدا کنند، ادامه خواهد داد. زمانی که کلاستر به سطح ترکیبی از گرهها برسد، مدیریت باید از طریق ویندوز سرور ۲۰۱۶ یا ویندوز ۱۰ انجام شود.
۶-اضافه و کم کردن حافظه و کارت شبکه بدون خاموش کردن ماشین مجازی
۷-مجازیسازی تودرتو
۸-PowerShell Direct:
با استفاده از این سرویس شما این توانایی را پیدا خواهید کرد تا فرمانهای PowerShell را بدون رفتن به لایه شبکه در سیستمعامل میهمان ماشین مجازی اجرا کنید .
۹-Linux Secure Boot:
توانایی جدید در Hyper-v 2016 فعال کردن بوت امن (Secure Boot) برای ماشینهای مجازی است که سیستمعامل لینوکس را اجرا میکنند
۱۰-Host Guardian Service وShielded VMs
Host Guardian Service شبیه به یک سپر برای ماشین مجازی عمل میکند و از دادهها در برابر دستیابیهای غیر مجاز حتی از طریق مدیر Hyper-V ممانعت به عمل میآورد.
۱۱-Storage Spaces Direct
این ویژگی به یک کلاستر اجازه میدهد تا به JBOD storage در یک محوطه خارجی همچون ویندوز سرور ۲۰۱۲ نسخه R2 دسترسی داشته باشد. همچنین، میتواند اجازه دسترسی به دیسکهای JBOD و SAS را که بهطور داخلی درون گرههای یک کلاستر قرار گرفته دهند، بدهدو از SSD و HDD پشتیبانی خواهد کرد.
چکیده
دوره امامت امام رضا (علیه السلام)، بیست سال به طول انجامید. امام (علیه السلام)، ده سال از مدت یاد شده را در روزگار هارون در مدینه سپری کرد و حدود سه سال آخر عمر ایشان در مرو و در دوران خلافت مأمون سپری شد.1. بررسی آموزههای روایی امام رضا (علیه السلام) در مدینه
دوره بیست ساله روزگار امامت و رهبری امام رضا (علیه السلام) را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول از آغاز امامت تا سفر به خراسان، یعنی از سال 183 ق تا 201 که ایشان عمده آن را در مدینه حضور داشت. بخش دوم از میانه سال 201 ق تا پایان عمر امام، یعنی آخر ماه صفر سال 203 ق بود که در مرو سپری شد.الف – خداشناسی و توحید
در رأس تلاشهای امام رضا (علیه السلام) در مدینه، مسئله توحید و خداشناسی و تصحیح این اعتقاد قرار داشت؛ به عنوان نمونه، امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به سؤال صفوان به یحیی درباره تفاوت میان معنای اراده خداوند و اراده بشر، میفرماید:ب – امامت
بیتردید امامت در منظومه اندیشه کلامی شیعه دارای جایگاهی محوری است. اعتقاد به امامت از مؤلفههای اصلی تفکر شیعه و یکی از وجوه تمایز شیعه از دیگر فرقههای اسلامی است. از نظر شیعه، ولایت و امامت در سه جنبه سیاسی، دینی و معنوی مطرح است. (4)ج – اثبات حقانیت امامیه
حسین بن خالد از حضرت رضا (علیه السلام) نقل کرد:د – تبیین عقاید خاصه امامیه
از جمله اقدامات امام رضا (علیه السلام) در نشر فرهنگ ناب اسلامی، دفاع از عقاید خاصه شیعیان است که در این جا به برخی از این عقاید اشاره میشود:تقیه:
قابل توجه است که تقیه نه به معنای تعطیل کار و تلاش، بلکه به معنای پوشیده نگه داشتن کار و تلاش است و این مطلب با مراجعه به روایات، به طور کامل آشکار میشود. (8)مهدویت:
حسین بن خالد میگوید:شفاعت:
حسین بن خالد در روایتی دیگر از حضرت رضا (علیه السلام) و آن حضرت از آبای گرامش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:اثبات حقانیت ولایت اهل بیت با استفاده از آیات:
حضرت رضا (علیه السلام) در مدینه با تفسیر بسیاری از آیات، بر حقانیت مذهب شیعه و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه (علیه السلام)، پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم تأکید میورزید، به عنوان نمونه حسین بن خالد میگوید:هـ - مقابله با غالیان
امام رضا (علیه السلام) در ضمن دفاع از حقانیت شیعه و پرورش شیعیان، مطالبی نیز در نکوهش و تکفیر جماعت غلات و بیزاری از آنان و طرفداران شان بیان فرمود، (13) چنان که حسین بن خالد صیرفی از آن حضرت نقل میکند:2. بررسی آموزههای روایی امام رضا (علیه السلام) در مرو
در زمان حکومت مأمون، دستگاه عباسی به تاکنیک جدیدی دست یازید و امام نیز متناسب با وضع موجود، فعالیتهای سیاسی خود را ترتیب داد. در این دوره برای جلوگیری از گسترش نفوذ امام در جامعه، حکومت تصمیم گرفت محصولات فرهنگی تمدنها و فرهنگهای دیگر را ترجمه و در جامعه اسلامی منتشر کند تا هم اذهان مردم از پیگیری مسئله خلافت و جانشینی پیامبر، متوجه مسائل دیگری شود و هم با ورود مسائل علمی و عالمان جدید به جامعه اسلامی، اهمیت و نفوذ علمی امام کاهش یابد. با همین هدف، «بیت الحکمة» تأسیس و نهضت ترجمه آغاز شد و هستههای علمی جدید و جلسات مناظره علمی پرشماری برگزار گردید (15) تا شاید موقعیت علمی امام، تحتالشعاع قرار گیرد. اما امام از این فرصت استفاده کرد و به نشر هر چه بیشتر حقایق اصیل دین اسلام پرداخت و با مباحثات و مناظرات خود با دیگر عالمان، موقعیت علمی خویش را بیش از پیش مستحکم ساخت. (16)الف – تبیین تفاوت «عترت» و «امّت»
از جمله آموزههای روایی حائز اهمیت امام رضا (علیه السلام) در مرو، مناظره ایشان با مأمون و برخی از علما در مورد فرق بین «عترت» و «امت» است. ریان بن صلت میگوید: حضرت رضا (علیه السلام) در مجلس مأمون در مرو حاضر شد. در آن مجلس عدّهای از علمای عراق و خراسان حضور داشتند. مأمون گفت: معنای آیه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ...» (26) را برایم بگویید. علما گفتند: «مراد خداوند، تمامی امّت است.»ب – ابطال خلافت خلفا با دلایل خودشان
نقل است که مأمون در باطن میل داشت امام رضا (علیه السلام) در بحث و مناظره، درمانده و عاجز شود و حریفش بر او چیره گردد، هر چند در ظاهر، غیر این را جلوه میداد. پس گروهی از فقیهان و علمای کلام نزد او گرد آمدند و مأمون در پنهان به ایشان گفت که درباره مسئله امامت با علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بحث کنید و محور بحث تان همین مطلب باشد.ج – بیان نسب امامان (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) بارها و در مجالس گوناگون به صورت کامل از نسب ائمه اطهار (علیه السلام) به عنوان جانشینان راستین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفت تا کسی در این مورد به خطا نرود.د- برشمردن صفات و ویژگیهای امام
در حدیثی که در مرو از امام رضا (علیه السلام) نقل شده، ایشان از صفات امام و فضایل وی سخن راند. عبدالعزیز بن مسلم میگوید:هـ - اشاره به علم بیبدیل امام
ابوصلت هروی از یاران امام رضا (علیه السلام) در مرو میگوید: حضرت رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از امام حسین (علیه السلام) نقل کرد که سه روز قبل از شهادت حضرت علی (علیه السلام) مردی نزد آن حضرت آمده و درباره اصحاب الرس، چنین سؤالاتی نمود: «اصحاب الرس در چه زمانی میزیستد؟ مسکن آنان کجا بود؟ پادشاه آنان چه کسی بود؟...» حضرت علی (علیه السلام) فرمود:و – تطبیق آیات قرآن بر امامان
در برخی از احادیث منقول از امام رضا (علیه السلام) در مرو، با استفاده از آیات قرآن به جایگاه رفیع حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار (علیه السلام) اشاره شده، چنان که فضل بن شاذان میگوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که فرمود:ز – علم اهل بیت به باطن قرآن
حضرت رضا (علیه السلام) در مرو هم چنین به این مطلب که علم به باطن قرآن و تأویل آن، نزد عترت طاهره (علیه السلام) است، اشاره کرده است. (38)ج – تبیین عقاید خاصه شیعه
امام رضا (علیه السلام) در مرو نیز هم چون مدینه، از اعتقادات خاصه شیعیان با دلایل محکم و مستدل قرآنی و عقلی ودر حدی وسیعتر دفاع میکرد که در ادامه به دو نمونه از آن اشاره میشود:مهدویت:
یکی از شیعیان خالص امام که در زمان حضور آن حضرت در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود. (41) امام رضا (علیه السلام) در دیدار با دعبل خزاعی، از مهدویت و انتظار سخن گفت و قائم آخرالزمان را که از نسل اوست معرفی کرد. (42)بداء:
امام رضا (علیه السلام) در مدینه نیز مسلمانان را به عقاید خاصه شیعیان توجه میداد، ولی در روایتی که در مرو و در مناظره با سلیمان مروزی عنوان شده است، امام (علیه السلام) عقاید خاصه شیعه را اثبات فرمود. آن حضرت در این مناظره، به آیات فراوان از قرآن در اثبات بداء استشهاد کرد، چنان که سلیمان گفت: «یا امیرالمؤمنین! إن شاءالله من بعد از امروز به بعد، منکر بداء نگردم و آن را تکذیب نکنم.» (43)ط – در برخورد با شیعیان در مرو
از امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل است که فرمود: وقتی حضرت رضا (علیه السلام) به ولایت عهدی انتخاب شد، آن حضرت برای مدتی کسانی را که خود را شیعیان علی (علیه السلام) میدانستند، به حضور نپذیرفت. پس از گلایه آنها حضرت رضا (علیه السلام) به دربان خود فرمود: «اجازه بده داخل شوند.» آنان وارد شدند و سلام کردند، ولی آن حضرت نه جواب سلامشان را داد و نه اذن جلوس، صادر کرد، و همانطور ایستادند. آنان گفتند: «ای زاده رسول خدا! این چه جفای عظیم و استخفافی، پس از آن حجاب سخت است؟ دیگر چه جفایی مانده که بر سر ما آید؟»ی – تصحیح اعتقادات
وجود امام رضا (علیه السلام) از عوامل گسترش تشیع در ناحیه خراسان بوده است. تماس شیعیان این ناحیه با امام و نگارش نامههایی به آن حضرت و طرح سؤال و گرفتن پاسخ نیز یکی از شواهد این امر است. مجموعه نامههای امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه، گستردگی این ارتباط را نشان میدهد؛ نامههایی با موضوع تبیین جایگاه اهل بیت در کتاب و سنت، (47) برخی از مسائل کلامی، (48) مسائل اختلافی میان شیعه و سنی، (49) توضیح مصداق شیعه، (50) بیان مصداق صحابی (51) و معنای اولی الامر (52) و مطالبی از این دست. این پاسخها آموزههایی بود که برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته میشد. (53)ک – دفاع از حقانیت اسلام
یکی از تلاشهای امام رضا (علیه السلام) در مرو، اثبات حقانیت اسلام در برابر سایر ادیان بود؛ فرصتی که برای امام (علیه السلام) در مدینه فراهم فراهم نشده بود و این نیز از تفاوتهای عمده آموزههای حدیثی امام (علیه السلام) در مدینه و مرو است. حسن بن محمد نوفلی هاشمی نقل میکند: وقتی که حضرت امام رضا (علیه السلام) نزد مأمون آمد، همه اهل کتاب جمع شدند و حضرت حدیثی به عنوان احتجاج (بیان حجت) برای آنان ذکر کرد، از جمله احتجاجی که خطاب به رأس الجالوت، عالم بزرگ یهودیان بود و طی آن فرمود: «ای یهودی! به من توجه کن! من از تو درباره ده آیه سؤال خواهم کرد که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده است. آیا در تورات خبر از محمّد و امتش آمده که میگوید: وقتی امت آخر که پیرو پیامبر شترسوار هستند میآیند، آنها خداوند خویش را به طور جدی تسبیح میگویند. پس در آن هنگام بنیاسرائیل به آن ملت پناه میبرد و در ملک آنها وارد میشود تا دلهایشان آرام شود، زیرا در دست آنها شمشیرهایی است که به وسیله آن از امتهای کافر روی زمین انتقام میکشند. آیا اینها در تورات هست یا خیر؟» رأس الجالوت گفت: «بلی، ما در تورات این مطالب را دیدهایم.» (64)نتیجهگیری
امامان شیعه، وارث پیامبر و علوم انبیا بودند. هر امامی، معارف و احکام الهی را از طریق پیامبر یا امام قبل از خود دریافت می کرد و چنانچه به موضوع جدیدی بر میخورد، به طور حتم باید آن را از طریق الهام و به مدد قوه قدسیه فرا میگرفت. امامت، استمرار نبوت بود و همان عاملی که موجب ضرورت ارسال پیامبران و بعثت انبیا بود، نصب امام بعد از نبی (صلی الله علیه و آله و سلم را هم واجب میساخت. بنابراین امامان رسالت انبیا را در دفاع از آموزههای دینی بر عهده داشتند، اما در حدی وسیعتر و به صورت عمیقتر.پینوشتها:
1. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 226.
2. ابوالفرج، اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 358.
3. فضلالله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ج4، ص 51.
4. تقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دایرةالمعارف اسلام «ترجمه و نقد»، ص 353، مقاله عبدالرضا عرب.
5. طبرسی، الاحتجاج، شرح و ترجمه جعفری، 1371ش ، ج2، ص 474.
6. طبرسی، الاحتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 486-487.
7. ترجمه امامت بحارالانوار، ترجمه: موسی خسروی، ج1، ص 93 (نقل از: عیون اخبار الرضا (ع)، ص 161).
8. لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ص 60.
9. طبرسی، زندگانی چهارده معصوم (ترجمه کتاب اعلام الوری باعلام الهدی)، ص 547.
10. مجلسی، مهدی موعود، ترجمه: علی دوانی، ص 1957 (به نقل از معانی الاخبار شیخ صدوق) .
11. احزاب، آیه 72.
12. مجلسی، امامت (ترجمه امامت بحارالانوار)، ج1، ص 204 (به نقل از معانی الاخبار و عیون اخبار الرضا) (ع).
13. طبرسی، الاحتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 488 -489.
14. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع).
15. ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ج2، ص 143.
16. تقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دایرةالمعارف اسلام، ص 358.
17. شهید اول، الدرةالباهره من الاصداف الطاهرة، ص 36.
18. جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، طبرسی، الاحتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 472.
19. ابوالفرج، اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 564.
20. لیثی، جهاد شیعه در دورهی اوّل عباسی، ص 55.
21. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: مستفید و غفاری، ج2، ص 261-264.
22. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، (ع) ص 45.
23. کلینی، الکافی، ترجمه: مصطفوی، ج1، ص 198؛ صدوق، کمالالدین، ترجمه: کمرهای، ص 675.
24. مسعودی، مروجالذهب، ج4، ص 5.
25. طبرسی، زندگانی چهارده معصوم (ترجمه کتاب اعلام الوری باعلام الهدی)، ص 128.
26. «سپس کتاب را به عنوان ارث به کسانی از بندگانمان که آنان را برگزیده بودیم، دادیم» (فاطر، آیه 32).
27. بعضی از آنان به خود ستم میکنند و بعضی میانه رو هستند و بعضی دیگر به اذن خدا در خیرات پیش قدماند و از دیگران سبقت میگیرند، این است فضل بزرگ. (فاطر، آیه 32).
28. احزاب، آیه 33.
29. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: غفاری و مستفید، ج1، ص 475-496.
30. طبرسی، الاحتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 498.
31. انعام، آیه 38.
32. (امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم). (مائده، آیه 3)
32. بقره، آیه 124.
33. صدوق، عیون أخبار الرضا (عم)، ترجمه: غفاری و مستفید، ج1، ص 445-458.
34. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: غفاری، و مستفید، ج1، ص 419-426.
35. صافات، آیه 107.
36. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه: غفاری و مستفید، ج1، ص 427-428.
37. جوادی آملی، قرآن حکیم از منظر امام رضا (ع)، ص 80.
38. (و تأویل آن را کسی جز خدا و راسخان در علم نمیداند) (آل عمران، آیه 7)
39. فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ص 210-213.
40. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه. (ع)
41. طبرسی، اعلام الوری، ص 330؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ص 339.
43. طبرسی، شرح و ترجمهی احتجاج طبرسی (شرح و ترجمه: غفاری)
44. فضلالله، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ج4، ص 51.
45. (و هر مصیبتی که به شما رسد، به سبب کارهایی [خطا و گناهانی] است که دستهایتان کرده و [خدا] بسیاری از گناهان در میگذرد. (شورا، آیه 30)
46. طبرسی، الاحتجاج، ترجمه: جعفری، ج2، ص 500-502.
47. الکافی، ج1، ص 223؛ محمدبن علی الصفار، بصائر الدرجات، تصحیح: کوچه باغی، ص 118؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص 336.
48. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 16.
49. فیض کاشانی، معادن الحکمه، ج2، ص 76.
50. حمیری، قرب الاسناد، ص 203-206.
51. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 87.
52. عیاشی، تفسیرالعیاشی، محقق: هاشم رسولی، ج1، ص 360؛ مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص 296.
53. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 461.
54. صدوق، التوحید ص 338.
55. صدوق، التوحید، ص 47.
56. صدوق، التوحید، ص 117؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج1، ص 115.
57. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع).
58 . نجم، آیه 13.
59. آنچه را که پیامبر با دل خود و نه به چشم سر دیده، تکذیب نمیکند. (نجم، آیه 11)
60. (پیامبر، پارهای از ایات بزرگ خدایش را دید).
61. (هیچ کسی نمیتواند به خدا احاطه علمی پیدا کند).
62. قیامت، آیه 23.
63. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه.
64. شیخ حر عاملی، الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه (کلیات حدیث قدسی) ص 109.
65. امین، سیره معصومان، ج5، ص 147.
«مدیریت اجتماع» لقبی ست که مسئولیت های مختلفی به دنبال همراه دارد. بعضی از این مسئولیت ها از بقیه معقول تر هستند.
بازاریابی ارزشمند اسـت و اگر به درستی انجام شود در راستای توسعه ی کسب و کار نقش مهمی ایفا می کند. اما با اجتماع متفاوت اسـت.
چرا شرکت ها اصرار دارند کارمندانشان را مدیر اجتماع بنامند در حالیکه شغل اصلی آن ها بازاریابی ست؟ شاید چون اینطور بهتر به نظر می رسد که بگویید در حال تشکیل دادن یک اجتماع هستید تا اینکه بگویید در حال بکار گیری افراد در زمینه ی بازار یابی هستید.
اگر بخواهیم عادلانه به این قضیه نگاه کنیم می بینیم آن ها در حال ساختن یک اجتماع هستند و این کار را ابتدا از مخاطبان شروع می کنند که بعدا عضوی از این اجتماع می شوند. نمی توانید بدون مشتری، یک اجتماع از مشتریان تشکیل دهید.
اما مشکل اینجاست که بازار یابی و تشکیل اجتماع اهداف متفاوتی دنبال می کنند.
بازاریابی به معنای کشیده شدن مشتریان به طرف شرکتتان اسـت و روابط به معنای تجربه ی آن افراد اسـت وقتی به جمع شما اضافه شده اند.
اگر در حال ساخت اجتماع هستید یعنی قصد دارید به افراد حس تعلق و هویت القا کنید. شما موجب ایجاد تعامل و ساخت روابط بین افراد هستید.
حالا تصور کنید در جهت بازاریابی فعالیت دارید اما مطابق با قوانین اجتماع سنجیده می شوید یا یک اشتباه رایج تر ، یعنی در اجتماعات فعالیت دارید اما با ارزش ها و اهداف بازاریابی مقایسه می شوید. بعضی از معیارهای بازاریابی به راحتی قابل دسترس هستند در حالیکه رسیدن به معیار های اجتماع وقت گیر هستند. یعنی فهمیدن و دست یابی به آن ها پروسه ی وقت گیر و مشکلی ست.
واضح اسـت که مانند بقیه ی قسمت های کار تیمی، بازاریابی و اجتماع هم به هم مرتبط هستند. برند شرکت یک اعتقاد، فرهنگ و هویت را به دنبال می کشد. معمولا اعتقاد در پی فرهنگ و هویت به وجود می آید و همان اسـت که افراد گروه را در کنار هم نگه می دارد.
Lyft یک نمونه از شرکتی ست که بازار یابی ، فرهنگ و اجتماع را به خوبی باهم تراز کرده و در این راستا موفق هم بوده.
باید توجه داشته باشید که بازاریابی و اجتماع در رقابت و مسابقه در کنار هم قرار نمی گیرند اما ممکن اسـت زمانی که هرکدام برای بدست آوردن منابع با هم رقابت می کنند این گونه به نظر برسد. آیا سعی می کنید تعداد مخاطبان افزایش پیدا کند یا همین تعداد مخاطب با تجربه ی بیشتری باقی بمانند؟ این سوالی ست که هر کسب و کاری باید در جای جای مسیر اقتصادی پاسح گوی آن باشد.
– می توانید از اجتماع خودتان افرادی به عنوان سفیر انتخاب کنید تا در کمپ سفرا شرکت کنند و افراد بیشتری به حیطه ی کاری خود وارد کنید.
– بازار یابی ارجاعی با ساختن اجتماعات بهبود پیدا می کند و آن ها را تشویق می کند تا به اجتماعات دیگران هم رجوع کنند.
– اجتماع به محتوا کمک می کند و سپس برای پیشرفت بازاریابی هم موثر اسـت.
– بازار یابی و اجتماع هردو در پی برند شرکت ، به افراد حس هویت القا می کنند.
این قضیه که یک نفر هم می تواند برای اجتماع فعالیت داشته باشد هم برای بازار یابی درست اسـت. برای استارت آپ هایی که در اوایل فعالیت به سر می برند این موضوع بیشتر اتفاق می افتد یعنی یک فرد هر دو وظیفه را بر عهده دارد.
باید توجه داشته باشید این وظایف دو نقش متفاوت برای دو هدف متفاوت با معیار های مختلف هستند. حتی اگر یک نفر آن ها را انجام می دهد .
باید امیدوار بود روزی برسد که کسی نمانده باشد که تفاوت این دو مسئله را نداند. امروزه شرکت های زیادی برای اجرا شدن قوانین اجتماع در حال استخدام هستند. یعنی کم کم در حال فهمیدن اهمیت آن هستند.
، درست اسـت اگر اینگونه فرض کنیم که بیشتر ما استرس را به شکلی تجربه کردهایم، چه مربوط به یک ضربالعجل کاری باشد، چه یک اختلاف خانوادگی و یا یک تصمیم مهم. ترسی نفسگیر و محدودکننده که انگار هرگز تمام نمیشود و میتواند بیقرار و مشوشمان کند.
بزرگنمایی، طبیعت بشر اسـت، بنابراین، خیلی وقتها احساسمان درمورد چیزی را بیشتر از مقدار واقعی آن ابراز میکنیم. بیان جملاتی مانند ” این موقعیت مضطربم میکند” و ” این موضوع دارد مرا میکشد”.
بنابراین از کجا بدانیم چه زمانی استرس ما واقعا دارد به چنین شرایطی میرسد؟ دیوید اسپیگل، کرسیدار علوم روانپزشکی و رفتاری در دانشگاه استنفورد میگوید، هرچند تفاوت میان استرس و اضطراب اغلب قابل تشخیص نیست اما نکات قطعی و آشکاری وجود دارند که باید به آنها آگاه باشیم، شامل اینکه این هیجانات چگونه بدن را تحت تاثیر قرار میدهند و علت ریشهای هرکدامشان چیست.
در ادامه، پنج نکتهای را که باید درباره اضطراب و استرس و نحوه مقایسهشان بدانید برایتان میگوییم.
استرس و اضطراب، علائم فیزیکی مشابه زیادی دارند.
به گفته اسپیگل، چه عصبی و پرتنش باشید و چه از چیزی رنج ببرید، احساسات پراسترس و تشویشانگیز هردو منجر به احساس برانگیختگی میشوند. احساسات پرتنش یا تشویشبرانگیز، ضربان قلب را بالا برده، تنفس سریع را موجب شده و باعث کشیدگی عضلات میشوند. زمانی که اضطراب، حملات آسیمگی را در بر داشته باشد این تشابهات کاهش پیدا میکنند چون علائم در نوع خود شدیدتر میشوند، شامل لرز، سردرد، گرگرفتگی و درد قفسه سینه.
دلیل استرس حاد، کاملا با دلیل اضطراب تفاوت دارد
هرچند تداخل حتمی میان استرس و اضطراب وجود دارد، اما به گفته اسپیگل، نهایتا این دو احساس از دو منشا متفاوت میآیند. در مورد استرس، ما میدانیم چه چیزی نگرانمان میکند اما در مورد اضطراب، آگاهی کمتری نسبت به چیزی که مضطربمان میکند داریم(در لحظه) و واکنش نشان دادن تبدیل به یک معضل میشود و شروع میکنیم به احساس اضطراب کردن درباره مضطرب بودن!
بخش عمده اضطراب میتواند ناشی از ترس باشد
فوبیای حوادث، فعالیتها یا موقعیتهای اجتماعی همگی ریشه در وحشت دارند و باعث میشوند وقتی فرد با این عامل استرس روبرو میشود، از اختلا آسیمگی رنج ببرد. اسپیگل اینطور توضیح میدهد که، اضطراب مانند یک گلوله برفی اسـت و ترس را به احساسات تبدیل میکند، کسانی که از این حالت رنج میبرند میخواهند از چیزهایی که ترس و دلهرهشان را دربر دارد اجتناب کنند و همین، اضطراب را تشدید میکند.
مگان دوین، مشاور بالینی، در هافینگتون پست مینویسد و توضیح میدهد که ترس همیشگیاش ازمنبعی ناشناخته، چطور باعث اضطرابی فلج کننده شده بود. او توصیه میکند، برای غلبه بر این ترس با آن شاخ به شاخ شوید و سپس از آنجا شروع کنید.
یادتان باشد فرونشاندن اضطرابتان کوچکترین ارتباطی به این ندارد که آیا چیزی غیرمنتظره روی میدهد یا نه، آرام کردن اضطراب تنها مربوط به آرام کردن اضطراب اسـت! سلسله ترسهای احمقانه، شما را از حضور داشتن در چیزی که هست باز داشته و مطمئنا مانع لذت بردن شما از چیزی که در این لحظه وجود دارد میشود.
هرچند بخش عمده استرس حاد، از مسائل بیرونی ناشی میشود…
اسپیگل میگوید:” در مورد استرس، شما میدانید که با چه چیزی سرکار دارید؛ ضربالعجلی که رو به اتمام اسـت، صورتحسابها، دنبال بچهها رفتن،… . اینها استرسبرانگیزهای بیرونی هستند که میتوانند الویت بندی شده و هرکدام در زمان خودشان مورد رسیدگی قرار گیرند.
اسپیگل توصیه میکند فکر انجام همزمان چندکار را از سر بیرون کنید تا بتوانید استرس را بهتر مدیریت کرده و از این ایده که باید همهچیز را حل و فصل نمایید رها شوید. ببینید چه کاری میتوانید انجام دهید و چهکاری را نمیتوانید انجام دهید. کارهایی را که میتوانید انجام دهید در پیش بگیرید و وقتی کاری را به انجام رساندید تاحدودی خودتان را باور کنید.
اضطراب و استرس معمولا بهجای هم بهکار برده میشوند، اما دو تجربه متفاوت هستند.
از نظر تعریفی، اضطراب و استرس با احساسات جداگانه طبقهبندی میشوند. استرسی که در زندگی روزمرهمان تجربه میکنیم همراه با استیصال و بیقراری اسـت، اما اضطراب معمولا از ترس، ناراحتی و نگرانی ناشی میشود. علی رغم این تفاوتها، بسیاری از افراد از این دو کلمه بهجای هم استفاده میکنند.
در مقالهای در Psychology Today، هریت لرنر، روانشناس و روانپزشک، توضیح میدهد که چرا ما مایلیم راجع به واکنشهای هیجانی، این دو را باهم یکی کنیم:
"در مکالمات روزمره، زبانی از هیجانات را استفاده میکنیم که با آن راحتیم و این با نهاد و شخصیت روانشناسی ما تناسب دارد. من با مراجعهکنندگانی کار کردهام که احساس اضطراب یا ترس را گزارش نکردند: ” من استرس عجیبی دارم…” زبانی اسـت که انتخاب میکنند.
” استرس”، رمزواژهای برای ” کلا ازخودبیخود شدن” آنهایی اسـت که از شناسایی و به اشتراک گذاشتن آسیبپذیری خودشان گریزانند. یا درحالتی دیگر از زبانشناختی نامتعارف، خانمی هنگام درمان به من میگفت، وقتی به این فکر میکرد که لباس عروسی دخترش ممکن اسـت کاملا اندازهاش نباشد، احساس” وحشت محض” میکرده اسـت.
من به اندازه کافی او را میشناختم تا بتوانم ” وحشت محض” را به "واقعا واقعا نگران” ترجمه کنم. واژهنامه احساسی شما هرچه که باشد، هیچکس آن را به اضطراب، ترس و شرمندگی و یا هرنوع سختی و هیجان ناراحتکنندهای تعبیر نمیکند. اما ما از این احساسات هم نمیتوانیم اجتناب کنیم.”
اسپیگل توضیح میدهد:” تفاوت کلیدی بین این دو، حس درماندگی و ناتوانی اسـت. وقتی استرس داشته باشید، میتوانید به امور رسیدگی کنید و آنها را تحت کنترل درآورید. آستینهایتان را بالا بزنید و استرس را مهار کنید تا کمتر احساس درماندگی کنید.”
مشکلات جنسی یکی از عوامل مهم اختلاف میان زوجین و گاه حتی طلاق آنهاست. تحقیقات نشان داده اســت که بیش از ۶۲ درصد همسران از مشکلات جنسی رنج می برند، زودانزالی بیماری شایع مردان و کاهش میل جنسی و سردمزاجی در زنان شیوع بیشتری دارد.
اختلالی مهمتر از طلاق عاطفی
طلاق جنسی، یکی از مهمترین مسائل حائز اهمیت در حوزه خانواده محسوب می شود تا بدان جا که روان شناسان و کارشناسان خانواده معتقدند، طلاق جنسی مقدمه ای بر طلاق عاطفی اســت. طلاق جنسی به معنای سرد شدن از روابط زناشویی اســت و مولفه های زیادی مخل بر این وضعیت هستند، اما ناهمخوانی جنسی زوجین نقش مبرهن و بسزایی در این امر دارد. ناهمخوانی جنسی زن و شوهر در طولانی مدت می تواند بنیان خانواده را با مشکلاتی که مهمترین آن طلاق قانونی اســت، مواجه کند.
در طلاق جنسی زن و شوهر به لحاظ عاطفه و صمیمیت، علاقه و عشق در یک راستا هستند، اما هم آغوش مناسبی برای یکدیگر نیستند، یا مرد نمی تواند روند یک رابطه جنسی را به خوبی پیش ببرد و یا زن قادر نیست خود را سازگار و منطبق بر این رابطه کند. شکل و شیوه رابطه جنسیمورد علاقه دو طرف، پیش نوازی و یا پس نوازی در رابطه، میل جنسی زیاد و یا میل جنسی کم هر یک از زوجین بر روند، کیفیت و کمیت رابطه جنسی تاثیرگذار اســت، بنابراین اگر زن و شوهر به لحاظ تمایلات جنسی متفاوت از هم باشند، بی تردید در رابطه جنسی و صد البته در دیگر ابعاد زندگی مشترک نیز دچار مشکل خواهند شد، چرا که رابطه جنسی خوب و مساعد، موتور حرکت یک زندگی زناشویی اســت و موجب تغییرات و تحولات شگرف می شود. حال اگر این رابطه موفقیت آمیز نباشد، ماحصلی جز دلسردی، دلخوری و دوری نخواهد داشت. دریک کلام می توان گفت، طلاق جنسی در طولانی مدت به طلاق عاطفی و طلاق عاطفی در بلند مدت به طلاق رسمی و قانونی منتهی می شود.
تامین آرامش وابسته به درک جنسی و عاطفی همسر اســت
اگر ارضای جنسی در زندگی زناشویی اصل بنیادین زندگی نباشد، حداقل چسب زندگی اســت که باعث لذت بردن، صمیمیت و آرامش و محبت زوجین به یکدیگر می شود. البته ارضای غرایز جنسی، تنها به سلامت اعضای جنسی بدن و رابطه جنسی زوج منوط نمی شود، چه بسا درک متقابل و همسویی عاطفی زن و شوهر با یکدیگر، گاه بیش از همسویی جسم ها باعث تسکین و آرامش می شود، مثلا بانویی که مورد توجه و محبت همسرش اســت، از نظر جنسی ارضا می شود، بدون آن که هیچ تماس بدنی صورت گرفته باشد.
رابطه بین غرایز جنسی و ارضای آن و درک متقابل و صمیمیت بین همسران، همچون کلاف در هم تنیده ای اســت که اثر مستقیم بر روی هم دارند، درک جنسی و عاطفی همسر، فرد را به آرامش می رساند، حال اگر در ارضای غرایز جنسی هر یک از زوجین مشکلی وجود داشته باشد، بی تردید کیفیت روابط زناشویی تحت تاثیر آن قرار خواهد گرفت، به دیگر سخن، اگر در ارضای غریزه جنسی همسران هماهنگی و همسانی وجود نداشته باشد به طوری که تنها نیاز یکی از همسران تامین شود، بی شک زندگی جنسی این زوج با مشکلاتی مواجه خواهد شد، چه بسا در تامین غرایز جنسی همسران، دو وضعیت موجود اســت یا برد – برد و یا باخت –باخت، به همین دلیل عدم تامین نیاز یکی از طرفین باعث می شود هر دو زوج به یک میزان احساس باخت و شکست کنند.
تفاوت جنسیتی
نحوه ارضای غرایز جنسی در زن و مرد کاملا متفاوت اســت، معمولا مردان سریعتر از زنان تحریک می شوند و تحریک جنسی شان نیز دوام زیادی ندارد، در حالی که شدت تحریک جنسی زن بسیار بیشتر از مرد اســت. از سوی دیگر، تفاوتهایی در فرایند ارضای جنسی و عاطفی زن و مرد قابل مشاهده اســت، معمولا ارضای زنان از بیرون اتاق خواب و حتی از روزها قبل شروع می شود، در صورتی که ارضای جنسی مردان از داخل اتاق خواب و از روی تختخواب آغاز می شود و این نکته بسیار مهمی اســت که بسیاری از مردان نسبت به آن بی اطلاع هستند.
متاسفانه زنان و مردان همدیگر را با معیارهای خودشان می شناسند و می سنجند، شناخت درستی از نیازهای یکدیگر ندارند و حتی تکالیف شان را در مقابل یکدیگر نمی دانند و خوب تعریف نمی کنند، معمولا مرد سعی می کند همسر خود را در رفتار و نیاز مانند یک مرد تصور کند و یا مورد قضاوت قرار دهد و زن نیز تلاش می کند شوهرش را بر اساس معیارهای زنانه، مورد ارزیابی و توجه قرار دهد و این عامل، یکی از مهمترین دلایل اختلافات زناشویی، سردی و بی میلی های جنسی در زندگی زوجین و یا حتی خیانت اســت.
اختلالات جنسی درمان دارد
اختلالات جنسی یا صددرصد ریشه روان شناختی دارند یا با منشا ارگانیک و عضوی با درصدی از ریشه های روان شناختی قابل تشخیص هستند. نگاه جامع و توجه همزمان به جنبه های پزشکی و روان شناختی اختلالات جنسی، امری الزامی اســت. معمولا شروع اختلالات جنسی همراه با مشکلات روان شناختی اســت، اگرچه گاهی نیز آغاز بیماری با برخی از بیماریهای پزشکی توام اســت و به تدریج، استرس ها و عوامل رفتاری نیز به آن اضافه می شوند.
روند درمان در هرزوجی بنا بر شرایط ویژه آنها قابل تعریف اســت، مثلا در نوعی از اختلال رابطه جنسی که به عنوان ازدواج به وصال نرسیده شناخته می شود، زن و شوهر پس از گذشت ماهها و گاه حتی چند سال، نمی توانند رابطه جنسی کاملی را تجربه کنند، درمانگر باید با بررسی علت های بیولوژیکی و روان شناختی به تشخیص درست برسد تا بتواند درمان مناسبی که نتایج قطعی نیز به همراه دارد، به زوج پیشنهاد دهد، مثلا اگر حجب و حیای ساختگی مانع این عمل اســت، باید علت روان شناختی این مطلب را کشف نمود تا از طریق روشهایی، عمل جنسی قبیح پنداشته شده در ذهن بیمار را موجه و مناسب متصور ساخت.
به طور قطع می توان گفت اختلال جنسی تثبیت شده غیرقابل درمانی وجود ندارد، بلکه فقط روشهای درمانی افراد گوناگون، متفاوت اســت، نحوه درمان، بسته به سن مراجعه کننده، مدت زمان ازدواج، وضعیت پزشکی، عوامل ایجاد کننده اختلال و آخرین وضعیت رفتاری زندگی زناشویی متفاوت اســت.
نکته مهم دیگر در درمان اختلالات جنسی آن اســت که زن و مرد هرگز در مسند قضاوت از یکدیگر قرار نگیرند و همدیگر را مقصر و متهم بر این مشکل ندانند، زن و شوهر مبتلا به اختلالات جنسی باید هر دو، برای حل مشکل مشترکشان تلاش کنند و با همدلی، همراهی و تشویق همدیگر تا زمان حصول نتیجه قطعی دست از تلاش برندارند، چه بسا شادابی و یا افسردگی و ناراحتی یکی از طرفین بر دیگری تاثیر گذار اســت و موجب پیامدهای مثبت و منفی بیشتری می شود.
مشاوره جنسی پیش از ازدواج الزامی اســت
بسیاری از جوانان، بنابر تابوهای اجتماعی، خانوادگی و شخصی، در دوران آشنایی و یا در مشاوره های پیش از ازدواج، هرگز به بررسی این مساله نمی پردازند، معمولا انتخاب همسر با بسنده کردن به اطلاعات عام و مطرح در میان اطرافیان و بدون توجه به میل و نیازهای جنسی انجام می پذیرد، در حالی که ضرورت و اهمیت سنجش و ارزیابی این عامل، بسیار مهمتر از بررسی های دیگر اســت.
در مشاوره های ازدواج، توجه به هم تایی جنسی زن و شوهر امری الزامی اســت، کسب اطلاعات از فیزیولوژی بدن، تشخیص گرم بودن و سرد بودن جنسی، آگاهی از رویاهای جنسی فرد از بلوغ تا کنون، ارزیابی و بررسی تصورات و فانتزی های جنسی، شناخت و آگاهی از تبعات ازدواج زوج های غیر همخوان جنسی با هم و... مولفه های مهم قابل دریافت در جلسات مشاوره پیش از ازدواج هستند که شناخت و سنجش آنها می تواند پیش بینی خوبی از آینده زندگی جنسی زوج در اختیارشان قرار دهد، بررسی مهمی که همیشه به دست فراموشی سپرده می شود.
برترین ها: وقتی در اتاق را باز کردم او آنجا کنارِ بخاری روی صندلی راحتیاش نشسته بود و در سکوت و آرامشی که او در نظر من بزرگ جلوه میداد به رویم نگریست و آن وقت مثلِ این که صدای به هم خوردن پنجرهها ناگهان او را از خوابِ رویا بار و شیرینی بیدار کرده باشد آهسته گفت:
«عجب!... شما هستید، بفرمایید، خواهش میکنم بفرمایید.»
با اندوه پیش رفتم، قدمهایم مرا میکشیدند، انتظار نداشتم که بعد از یک هفته دوری و قهر اینقدر بیتفاوت مرا استقبال کند. فکر میکردم با همة کوششی که او برای پنهان کردنِ احساساتش میکند باز من خواهم توانست بعد از یک هفته، در اولین دیدار بارقة ضعیفی از شادی و خوشبختی آنی را در چشمانِ او بیدار کنم و با این همه ترسیدم به چشمانش نگاه کنم. ترسیدم در چشمهای او با سنگی روبهرو شوم که بر روی آن هیچ نشانی از آنچه که من جستوجو میکردم نقش نشده باشد. پیش خودم فکر کردم:
من نباید مثلِ همیشه تسلیم او باشم، من میخواهم حرفهایم را بزنم و او باید گوش بدهد، او باید جواب بدهد، من او را مجبور میکنم، و در تعقیب این فکر با اطمینان و اندکی خشونت در مقابلش ایستادم.
«میدانی که برای چه آمدهام؟!»
مثلِ بچهها خندید. شاید به من و شاید برای اینکه در مقابل حرفهای من عکسالعمل خُرد کنندهای نشان داده باشد. آنوقت درحالی که با یک دست صندلی روبهرو را نشان میداد و با دستِ دیگرش کتابِ قطوری را که به روی زانوانش گشوده بود میبست و گفت: «البته که میدانم، البته، حالا اول بهتر اسـت کمی بنشینید و خودتان را گرم کنید، اینجا، نزدیک بخاری.»
وقتی روی نیمکت نشستم فکر کردم که او چرا میکوشد تا با تکرار کلمة «شما» بین من و خودش دیواری بکشد.
آه، بعد از یک سال، بعد از یک سال، من هنوز برای او «شما» بودم. بعد از گذشتنِ روزها و ساعاتی که در آن حال «من و او» دیگر وجود نداشتهایم بعد از لحظات پیوند، بعد از لحظات یکی بودن و یکی شدن.
آن وقت از خودم پرسیدم: چه میخواهی بگویی، با این ترتیب و با صدای بلند، بیآنکه خودم توجهی داشته باشم تکرا کردم:
«با این تریب.»
و صدای او را شنیدم: «حالا میتوانیم شروع کنیم.»
سرم را بلند کردم. در آن لحظه آماده بودم تا چون دریای دیوانهای در مقابلِ او طغیان کنم و به روش بیایم. پنجههایم را گشودم، در لبانم لرزشی پدید آمد، در جای خود اندکی به جلو خزدیم، میخواستم فریاد بزنم:
«که چه؟ چرا به من راه نمیدهی؟ چرا مثل دیواری در مقابلم ایستادهای؟ یا راهم بده، یا راهم را باز کن، یکی از این دوتا. هیچوقت نمیگویی که از من چه میخواهی، هیچوقت ندانستم که برای تو چه هستم. بگو، فقط یک کلمه، آن وقت من خوشبخت خواهم شد، حتی اگر کلمة تلخی باشد.
شاید اولین کلمات هم از میانِ لبانم بیرون آمدند، اما بغض گلویم را فشرد و نگاه او، نگاه او که مانند قهقهة مردگان از سرمای وحشتانگیز و تمسخرآلودی لبریز بود، دهانم را بست و پلکهایم را به زیر انداخت. خجلتزده درونم را نگاه کردم و آهسته زیر لب گفتم: «آه دیوانه، دیوانه!»
نگاهم از روی انگشتانِ لرزانم به پایین خزید و به روی گلهای رنگارنگِ فرشِ قالی، نوک کفشهای او، زانوانِ لاغرش که طرحِ آن از پشتِ شلوار به خوبی هویدا بود، افتاد؛ و بالاتر، دستش که بیرنگ و باریک بود و دستة عینک رابا هیجان میفشرد، سینهاش که زندگی در پشت آن گویی بالبخند - خاموشی «زندگی» را مینگریست و چانة محکم و لبهای لرزانش، و نمیدانم چرا بیهوده آرزو کردم که بروم، به جای دوری بروم و همه چیز را فراموش کنم.
او از جایش بلند شد و درحالی که با قدمهای کشیدهاش به سوی من میامد گفت: «و بالاخره هیچ چیز معلوم نشد!»
سرم را با بیاعتنایی نومیدانهای تکان دادم.
«چه چیز را بگویم چه چیز را؟»
به نظرم رسید که آن چه مرا رنج میدهد از او جداست، چیزی اسـت در خودِ من و چسبیده به دنیای تاریک من و افزودم:
«قضیه خیلی یکطرفی اسـت نه، من اشتباه میکنم من باید بروم و به تنهایی فکر کنم.»
آنوقت او دستهایش را گذاشت روی شانههای من و روی صورتم خم شد. نفساش داغ بود. گونههای لاغر و پیشانی بلندش را به گونهها و پیشانی من مالید و در همة این احوال من بوی تنش را با عطش تنفس میکردم و دنیای من در میان آن بازوانِ مطمئن و در عمق آن چشمهای خاکستری و سرد، رنگ میگرفت.
«اگر یک کمی از خودمان بیرون بیاییم شاید بتوانیم اطرافمان، و دیگران را هم ببینیم.»
«عزیز من، کلمات خیلی زیبا و در عین حال خیلی تو خالی هستند. میفهمی چه میخواهم بگویم، بهتر نیست که قضاوتمان را نسبت به اشخاص، خارج از حدود دنیای مسخرة کلمات تنظیم کنیم؟»
آه، او پیوسته با این فلسفهها مرا گمراه میکرد. اندیشیدم چه میخواهد به من بگوید. آیا دوستم دارد؟!
این اولین ادراکم از گفتههای او بود. بیآنکه به مقصود حقیقی او توجه داشته باشم، هیچوقت راجع به گفتههای او عمیقانه فکر نمیکردم. از این کار میترسیدم و پیوسته در همة حرکات و گفتههای او به دنبال یک اعتراف میگشتم، اعترافی که به آن احتیاج داشتم، میخواستم راحت بشوم و او زیرکانه با من بازی میکرد.
با هیجان دستهایم را به دور گردنش حلقه کردم: «دوستم داری، نه؟ دوستم داری؟»
و در آن حال دلم میخواست که از فرط شادی گریه کنم، اما او خودش را با اندکی تاثر و حالت رمیدهای از میانِ بازوانِ من بیرون کشید، به سوی دیگر اتاق رفت و در مقابل گنجة کتابها ایستاد.
«همهاش حساب میکنی، همهاش به خودت فکر میکنی.»
و آن وقت با هیجان بهطرف من برگشت.
«بیا انسان بشویم، بزرگ بشویم، دوست داشتن و دوست داشته شدن رابه وجود بیاوریم.»
آه. دنیای او برای من قابل لمس نبود. دنیای او برای من جسمیت نداشت. میدانستم که چه میخواهد و چه میگوید. میدانستم که فقط میخندد، فقط میخندد، فقط میخندد به همهچیز و به همهکس، حتی به خودش. اما من نمیتوانستم مثل او باشم، میخواستم فریاد بزنم:
«دستم را بگیر و با خودت ببر به هرکجا که میخواهی، شاید یک روز بتوانم با تو به آنجا برسم.»
اما احساس کردم که قدمهایم در سستی و رکودِ وحشتناکی فرو رفتهاند، حس کردم که قدمهایم مرا یاری نمیکنند. من هنوز در تارهای ابریشمین زندگی اسیر بودم، مثلِ صدها و هزارها انسان دیگر، به آن اوج رسیدن، به آن وارستگی و بینیازی رسیدن...آه، شاید همة سالهای عمرم کافی نبودند و من بیهوده تلاش میکردم: بیهوده تلاش میکردم تا او را به سطحِ زمین به آن جایی که خودم زندگی میکردم باز گردانم.
از مقابل گنجة کتابهایش برگشت و کنارِ من ایستاد. مثلِ شیطانی تاریک و وسوسهانگیز بود.
«گفتی این آخرین بار اسـت که به دیدنِ من میآیی، نه؟»
قلبم لرزید. نمیخواستم او به همین آسانی این دوری و گسستن را قبول کند، دلم میخواست دستم را بگیرد و مرا به خودش بفشارد و در صدایش اندوهی باشد و بگوید «تو این کار را بهخاطر من نخواهی کرد»، اما او خاموش بود. صورتم را به طرفِ تاریکی برگرداندم و نومیدانه گفتم:
«این طور تصمیم گرفته بودم.»
«وحالا چهطور؟»
بیشتر به طرفم خم شد. آه، او نزدیکِ من بود، زندگی من بود و من دیگر چه میخواستم؟
«حالا، حالا،...آه، نمیدانم!»
شاید او همین را میخواست، همین تزلزل و تردید را و من او را کشف نمیکردم. این خیلی دردناک بود. آنوقت او با اطمینان برخاست.
«شام را با هم میخوریم.»
من ساعتم را نگاه کردم، هشت و نیم بود و اندیشیدم: «نباید تسلیم بشوم، نباید مغلوب بشوم.»
و در همان حال گویی او با نگاهش به من میگفت: «دختر کوچولوی احمق، فتح و شکست چه معنی دارد...آیا دوست داشتن برای تو کافی نیست؟»
«البته شام میخوریم، اما بعد...»
و او با خونسردی گفت:
«بعد هر طور که دلت میخواهد رفتار کن.»
«من اینجا نمیمانم.»
و فقط این حرف را زدم تا او بگوید «بمان» و لااقل یکبار از من با «کلمه»، کلمهای که در گوش من صدا میکند، چیزی خواسته باشد.
«اما او خندید، خندهاش رنجم میداد، چون میدانستم که همه چیز را در من میخواند.»
«البته اگر بخواهی، میروی.»
من بیآنکه خودم بخواهم التماس میکردم با جملاتی که هیچ مفهوم دیگری جز تضرع نداشت و او...او مرا خُرد و مغلوب میکرد، بیآنکه لحظهای از آن اوجِ بینیازی پایین آمده باشد.
آهسته گفتم: «نه، اگر تو بخواهی میمانم...و در غیر این صورت...»
نگاهش را با دقت به چشمان من دوخت، مثل اینکه میخواست بگوید: «بازی نکن، من دست تو را خواندهام، و با لحن کنایهآلودی گفت:
«من عادت نکردهام امر کنم. بهخصوص در مقابلِ خانمی... تو میدانی که در این مورد خودت باید تصمیم بگیری.»
میز کوچکش را جلو کشید.
«شراب خوبی هم در خانه داریم.»
من میدانستم که تسلیمم و تلاشی نکردم. هیچچیز نگفتم. میترسیدم که تا مرحلة زنِ حسابگری تنزل کنم.
در مقابلِ من پشتِ میز نشست و درحالی که جام را پُر میکرد به شوخی گفت:
«آنهایی که با زبانشان به آدم فحش میدهند با قلبشان آدم را نوازش میکنند.»
و با لبخند پُرمعنایی به صورت من نگاه کرد.
شب تاریک و سنگین بود و آتش در بخاری با زمزمة ملایمی شعله میکشید. خسته و ناامید سرم را بلند کردم و اطراف را نگریستم. همهاش کتاب، کتاب، کتاب، همة دیوارها از قفسههای کتاب پوشیده شده بود و او در میان این همه کتاب زندگی میکرد.
و ناگهان حس کردم که او برایم سنگین و غیرقابل درک اسـت. نمیتوانم تحملش کنم، حس کردم که از او دورم. آنوقت سرم را در میان دو دست گرفتم و به تلخی گریستم.
«آه خدای من، پس من چه باید بکنم؟»
و او با خونسردی گفت: «دوستِ کوچکِ من نوشیدنیات را بخور، آنوقت میرویم در آن اتاق دراز میکشیم و من برای تو قصه میگویم.»
سرم را بلند کردم. چیزی در چشمهایش میسوخت. حس کردم که پلکهایم داغ و سنگین میشوند. رویایی روی پیکهایم ایستاده بود. شب در ظلمت نفس میکشید، اما به نظرم رسید که از پشت شیشههای پنجره آفتاب به درون اتاق نفوذ میکند...
ایوان در معماری ایران یکی از مهم ترین فضاهای معماری محسوب می شود که در بیشتر خانه های سنتی و ابنیه تاریخی با کاربری های متفاوت از جمله عبادتگاه، کاخ ها، عمارت مسکونی و ... به چشم می خورد. از نظر فرم، ابعاد و جایگاه متنوع اسـت و عملکرد های زیادی دارد.
ایوان در معماری ایران
ایوان در معماری ایران یکی از مهم ترین فضاهای معماری محسوب می شود که در بیشتر خانه های سنتی و ابنیه تاریخی با کاربری های متفاوت از جمله عبادتگاه، کاخ ها، عمارت مسکونی و ... به چشم می خورد. از نظر فرم، ابعاد و جایگاه متنوع اسـت و عملکرد های زیادی دارد. فضاهای زیادی نیز مترادف ایوان هستند، نوع بدون سقف آن را گاه بهار خواب و گاه مهتاب نشین می نامند. گونه دیگر از آن با ستون های متعدد در جلو و ارتفاعی برابر سقف و عرض کم، رواق نام دارد. درباره مفهوم ایوان به عنوان " فضای انتقالی بین عوامل زمینی و زمانی " نیز یاد شده اسـت. از طرفی ایوان به عنوان یکی از فضاهای به جا مانده از معماری کهن ایرانی که البته با تغییرات فراوان، هنوز ردپایش در معماری معاصر ایران قابل روئت اسـت، به جهت دید نظرگاهی یعنی عنصری در ارتفاع بالاتر که دارای دید به منظر و سطح روبرو اسـت، بسیار قابل توجه اسـت.
رواق چیست؟
رواق فضایی اسـت مشتمل بر سقف و ستون که حداقل در یک طرف مسدود باشد و انسان را از تماس با بارش و تابش نورآفتاب مصون می دارد و درمناطقی که شدت نور و حرارت خورشید زیاد باشد نور مناسب و ملایمی را به داخل عبور می دهد و در این صورت روشنایی از طریق غیرمستقیم یا با واسطه خواهیم داشت.
فضای رواق در معماری در مجموع یکی از کنترل کننده های نور در فضاهای معماری می باشد. این فضا جز عناصر سنتی معماری ایرانی می باشد که بیشترین استفاده را در مساجد و اماکن مذهبی داشته اسـت.
ایوان چیست؟
ایوان در زبان فارسی به معنای پیشگاه اتاق اسـت و ازدیدگاه معماری به بخشی از ساختمان که مسقف اسـت اما جلو آن باز اسـت گفته می شوند تقریبا فضایی معادل با بالکن های امروزی که درب و پنجره ندارد اما مشرف به حیاط اسـت. ایوان ها یکی از اجزای مهم در معماری سنتی ایران به شمار می روند که ریشه ی پیدایش آن به دوره اشکانیان برمی گردد. ایوان در زبان معماری اصیل ایرانی فضایی اسـت میانی ، بین بیرون و درون. فضایی اسـت که به خاطر ارتفاع آن از زمین مانع نفوذ گرد و غبار را به داخل خانه می شود.
ایوان یادآور فضاهای نیمه باز معماری اقلیم گرم و خشک اسـت که در مساجد و خانههای قدیمی دیده میشود؛ سطوح نسبتا بزرگی که مشرف به حیاط هستند و به خصوص در فصل تابستان، به عنوان یکی از فضاهای اصلی بنا استفاده میشوند و مختص معماری ایران و توابع آن هستند اما انواع دیگری نیز در سایر اقلیمهای ایران مانند جنوب و شمال دیده میشود که معمولا به نامهای محلی خوانده میشوند مانند «شناشیل» در بندر بوشهر که بالکنهایی با تزئینات بسیار زیبا هستند.
بالکن چیست؟
معادل فارسی کلمه ی بالکن در زبان فارسی ایوانک اسـت. اما اگر از دید معماری بخواهیم به آن نگاه کنیم بالکن از الحاقات آپارتمان هامحسوب می شود که مساحت آن در مساحت آپارتمان و بنا محاسبه می گردد. بالکن ها فضاهایی مسقف هستند که حداقل یک طرف آن رو به فضای بیرونی دارند، گاهی بالکن هادو طرف و گاهی سه طرف باز رو به فضای مجاور دارند. در این فضا قسمت های بسته فضا شامل نیم دیوار، نرده و یا ترکیب این دو با دیوار اسـت.
تراس چیست؟
معادل فارسی کلمه تراس در زبان فارسی بهار خواب اسـت. اما از دیدگاه معماری تراس به فضای الحاق شده به آپارتمان گفته می شود غیر مسقف اسـت و جز مشاعات محسوب می گردد در نتیجه مساحت تراس ها در محاسبه ی مساحت آپارتمان ها دخالتی ندارد.بطور کلی ایوان، تراس، بالکن فضاهای مسکونی را بالاتر از فضای بیرون قرار می دهند که در صورت نشستن کاربر در آن بتواند به فضای حیاط ویا مظره ی بیرونی مسلط شود و از زیبای های آن بهرمند شود.
چیدانه
وب سایت کلیک: اشکهای شما در هر شرایطی و براثر هر عاملی که ریخته شوند شکلهای متفاوتی دارند، حتی اشکی که براثر ناراحتی ریخته شود با اشکی که در اثر خرد کردن پیاز ریخته شود؛ ازنظر شکل باهم متفاوتاند.
این هنرمند هلندی قبل از رفتن به مدرسه هنر دستیار یک آزمایشگاه بوده است و بهصورت اتفاقی دو قطره اشک را باهم مقایسه کرده و به متفاوت بودن شکل ظاهری آنها پی برده است. مطالعات گسترده این هنرمند در این رابطه است که مؤلفههایی مانند دما، رطوبت و حتی احساس و علت گریه نیز میتواند بر روی شکل ظاهری آن تأثیر بگذارد.
این هنرمند با قرار دادن پسزمینهای تیره در پشتکار خود با وضوح تغییرات قطرات اشک را ثبت کرده است.
اشکها در سه دسته کلی تقسیمبندی شده است: اشکهای پایه که چشمهای شمارا مرطوب نگاه میدارد؛ اشکهای پاسخدهنده به التهابهای بیرونی مانند اشکی که در اثر پیاز و با دست زدن به چشم به وجود میآید؛ و دسته آخر اشکهایی که بر اساس احساساتی مثل خوشحالی یا ناراحتی به وجود میآید.
اشکهای احساسی از سه ماده یا عنصر اصلی تشکیل میشوند که این عناصر عبارتاند از: هورمون استرس پرولاکتین، هورمون آدرنوکورتیکو و انکفالین.
مسلماً احساسات انسانها بسیار متفاوت است. ممکن است فردی با یک مسئله کوچک بهشدت ناراحت شود و اشک بریزد. بیشک شکل اشکهای انسانها با یکدیگر متفاوت خواهد بود.
هنرمند هلندی Mikkers حدود ۱ تا ۴ قطره اشک را در زیر میکروسکوپ در فاصله زمانی ۵ تا ۳۰ دقیقه موردبررسی قرار داده است.
دانشمند پزشکی Naomi Chayen از دانشگاه لندن اظهار دارد که این تفاوت نوع اشکها به دلیل عوامل مختلف بسیار جالب است. او میگوید: این تفاوتها به دلیل علت به وجود میآیند که در زیر میکروسکوپ با جزئیات دقیق دیده میشود. این دانشمند معتقد است که شکل ظاهری اشکها در افراد مختلف ممکن است متفاوت باشد ولی همگی از یک الگوی ثابت پیروی میکنند.
در تصاویر زیر شکلهای زیبای اشکها با موقعیتهای مختلف را مشاهده میکنید:
اشک شادی
معاون سرمایه انسانی و توسعه مدیریت ریاست جمهوری گفت: با توجه به این که هنوز با استقرار کامل زیرساختها فاصله داریم، باید ابتدا برای رسیدن به شهر الکترونیکی بکوشیم.