پینوشتها:
1. مفردات راغب کلمهی نبأ.
2. سیرهی شامی2: 370 و 372.
3. سرزمین مدین در طول خلیج عقبه تا موآب و طور سینا، یا در امتداد شبه جزیرهی سینا تا فرات اســت. ساکنان آنجا با مردم فلسطین و لبنان و مصر تجارت میکردند و همان تاجران بودند که یوسف را از چاه بدر آوردند (سفر پیدایش37: 28). موسی پس از فرار از نزد فرعون مدتی نزد شعیب در آنجا زیست (خروج2: 11-15) و با دختر او ازدواج کرد (خروج2: 16-22).
4. الثقافة العربیة اسبق من ثقافة الیونان و العبریین: 71.
5. عاموس7: 12.
6. ملکی صادق یا ملکی صَدَق Melchizedek قدیمیترین پادشاه اورشلیم، کاهن و یکی از موحدین اولیهی سامی بود که ابراهیم را متبرک کرد و از او عشر گرفت. (سفر پیدایش 14: 18-20)
7. انجیل: رسالهی عبرانیان 7: 4.
8. عاموس7: 14-15.
9. اصول کافی1: 176 چاپ دوم، الاختصاص شیخ مفید 328 تهران، البصائر: الجزء الثامن، الباب الخامس، بحار7: 293، تفسیر البرهان 3: 16.
10. خروج3: 13، اشعیاء6: 8، ارمیا 1: 7.
11. انجیل لوقا22: 28، 1 قرنتیان 9: 1.
12. در رسالهی ضمیمهای اعمال سنت توماس، از مقالهی رسول ونسینک مختصر دائرةالمعارف اسلام.
13. در آن روز جز رسولان سخن نگویند. بخاری: اذان129، توحید 24، مسلم: ایمان 299.
14. در حدیثی هم آمده «انّ نبیاً من الانبیاء کان اُعجِبَ بامته» ترمذی تفسیر سورهی 85: 2.
15. البرهان فی علوم القرآن1: 208.
16. مقالهی «نبی» از هوروویتز در مختصر دائرةالمعارف اسلام.
17. سیرهی شامی 2: 370.
18. اصول کافی1: 176 چاپ دوم تهران.
19. تفسیرالمیزان ذیل آیهی 213 سورهی بقره.
وزیر بهداشت در ادامه به وضعیت نیروی پرستاری در بیمارستان ها اشاره کرد و افزود: هنوز در خصوص استخدام پرستاران اتفاق خاصی نیفتاده اسـت.
وی با اعلام اینکه ۱۰۰ هزار نفر از پرسنل وزارت بهداشت ردیف حقوقی ندارند، گفت: حقوق این افراد از محل درآمد بیمارستان ها پرداخت می شود.
هاشمی با عنوان این مطلب که در این دولت ۱۱ میلیون نفر بیمه شدند و ۱۰ هزار تخت جدید بیمارستانی اضافه شد، افزود: در این مدت تنها توانسته ایم ۷ هزار نیروی پرستاری برای بیمارستان های جدید جذب کنیم و برای جذب ۱۷ هزار نیروی انسانی مورد نیاز هنوز آزمون برگزار نشده اسـت.
وزیر بهداشت با بیان این مطلب که در مدت ۲ سال اخیر به اندازه ۵۰ درصد تخت های آی سی یو، تخت اضافه کرده ایم، گفت: در دولت یازدهم ۴۰ هزار تخت بیمارستانی نوسازی شده اسـت.
وی در ادامه با عنوان این مطلب که کمبود نیرو در بیمارستان ها باعث شده نیروی اورژانس تا ۵۰۰ ساعت کار کند، افزود: پرستارانی هستند که تا ۳۰۰ ساعت کار می کنند.
هاشمی به اختلاف پرداختی نیروهای پیراپزشکی و پزشکی در بخش دولتی اشاره کرد و گفت: بین دریافتی پزشک و پرستار همیشه تفاوت بوده اسـت.
وی با عنوان این مطلب که مدعی هستیم کاری که برای پرستاران در این دولت انجام داده ایم، قبل از ما انجام نشده بود، افزود: تفاوت پرداخت بین پرستار و پزشک قابل توجه اسـت. اما در این دوره توانسته ایم کارانه پرستاران را ۲ تا ۳ برابر افزایش دهیم.
هاشمی با اعلام اینکه حقوق پزشک متخصص در بخش دولتی بعد از فارغ التحصیل شدن بین یک میلیون و ۸۰۰ هزار تا دو میلیون و ۴۰۰ هزار تومان اسـت، گفت: ۲۱ سال پیش طرح خودگردانی بیمارستان ها تصویب شد و در حال حاضر دولت از این محل ۲۶ هزار میلیارد تومان درآمد دارد.
وزیر بهداشت با عنوان این مطلب که پرداخت کارانه طبق روال قبل ادامه خواهد یافت، افزود: ۷۰ درصد از کارانه یا حق العلاج پزشک، به دولت می رسد.
هاشمی با تاکید بر اینکه تعداد پزشک متخصص و فوق تخصص در کشور به اندازه کافی نیست، گفت: در حال حاضر یک نفر به جای ۵ نفر کار می کند و اگر نیروی متخصص و فوق تخصص به اندازه کافی تربیت شود، درآمدها تعدیل می شود.
بازآوری: مریم جعفری -بخش اعتقادات شیعه تبیان
نکته ای که در اینجا قابل بررسی اسـت اینکه آیا این افراد حتی اگر گناهکار هم باشند با ملک الموت ملاقات ندارند؟ یعنی زجر و سختی که افراد عادی خواه مؤمن یا گناهکار در هنگام مرگ و جان دادن دارند این افراد درک نمی کنند وبا آن مواجه نمی شوند؟
در آنجا همان یک لحظه ای که ما خیال می کنیم یک لحظه جان داد ای بسا ممکن اسـت هزاران سال به نظرش عذاب و سختی بیاید.
در مورد اینکه آیا کسانی که با مرگ ناگهانی می میرند سکرات مرگ دارند یا نه پاسخ این اسـت که حالات احتضار ، عوامل و علل سکرات ، فشارهای موت ، سختی های هنگام جان دادن و احتضار را قطعاً دارند.
تأکید می کنم همین که انسان وارد عالم برزخ می شود تابع نظامات و مقررات آن عالم می شود. آنجا دیگر زمان مثل اینجا نیست . از نظر ما ممکن اسـت یک لحظه و یک آن جان بدهد و بمیرد اما همین یک آن ممکن اسـت در عالم برزخ وقتی که در حال عذاب هست سال ها بلکه بیشتر از سالها طول بکشد. در روایات به این مطلب اشاره شده و اهل مکاشفه هم این مطلب را دیده اند.
بنابراین عالم برزخ را از نظر زمانی نباید با عالم دنیا مقایسه کرد . چنانکه کسانی که در عالم برزخ هستند رها هستند و مؤمنین هم تقریباً همین طورهستند. وقتی که ازآنها می پرسند شما چه مدت در عالم برزخ بودید می گویند " یوماً أو بعض یوم ، یک روز یا بخشی از یک روز ". در حالی که هزاران سال در آنجا بودند و ای بسا اگر یک کافرکه در عالم برزخ در حال عذاب
همین که انسان وارد عالم برزخ می شود تابع نظامات و مقررات آن عالم می شود. آنجا دیگر زمان مثل اینجا نیست . از نظر ما ممکن اسـت یک لحظه و یک آن جان بدهد و بمیرد اما همین یک آن ممکن اسـت در عالم برزخ وقتی که در حال عذاب هست سال ها بلکه بیشتر از سالها طول بکشد
اسـت یک روز بعد از او بپرسند که چه مدت اسـت عالم برزخ آمدی بگوید من میلیونها سال اسـت که در اینجا عذاب می کشم.
بنابراین نباید مقایسه کرد همان طور که اینجا وقت می خواهد تا انسان عذاب را بچشد و با یک لحظه و آن کسی معذب نمی شود ، بعد از سکرات یا در هنگام سکرات یا بعد از مرگ هم همین طور اسـت. در حالی که در آنجا همان یک لحظه ای که ما خیال می کنیم یک لحظه جان داد ای بسا ممکن اسـت هزاران سال به نظرش عذاب و سختی بیاید.
نکته دیگر در مورد مرگ ناگهانی آن اسـت که کسانی که هیچ میانه ای و هیچ رابطه ای با مرگ ندارند و اصلاً به یاد مرگ نیستند گاهی ممکن اسـت فقط صحنه ها در مقابلش عوض می شود وای بسا سختی ها را هم تحمل می کند اما نمی فهمد. این سختی ها، سختی های احتضار و مرگ اسـت. می بیند که شرایط عوض شد، جلوی چشمش همه چیزعوض می شود. می بیند که چهره ها، چهره های دیگری هستند و عذاب را هم لمس می کند ولی نمی فهمد که وارد عالم برزخ شده و دارد عذاب می شود تا اینکه آرام آرام متوجه می شود که وارد عالم برزخ شده اسـت.
مهم اســت که وقتی می گویید «سرگیجه دارم» دقیقاً چه حسی دارید و وقتی می گویید گیجی سر چه حسی. به همین دلیل برای افتراق این دو از هم باید تعریف درستی از سرگیجه، گیجی سر و سردرگمی داشته باشیم.
تفاوت های سرگیجه و گیجی سر
زن میانسالی با شکایت از احساس سرگیجه در زمان های مختلف مانند راه رفتن، برخاستن، تمیز کردن شیشه ها و یا بالا رفتن از نردبان به پزشک مراجعه می کند و می گوید نگران اســت هنگام راه رفتن و یا خانه داری زمین بخورد. دختر جوانی هم می گوید پس از ورزش کردن احساس گیجی دارد. دیگری توصیف احساسش برایش سخت اســت اما می گوید، وقتی سوار آسانسور شیشه ای می شود که از بالا به پایین در حرکت اســت نمی تواند بیرون را نگاه کند و می گوید پس از پیاده شدن تا چند دقیقه چشمانش سیاهی می رود و حال خود را نمی فهمد.
هر یک از ما برای یک بار هم که شده احساس سبک سری، سرگیجه و سیاهی رفتن چشم را تجربه کرده ایم. در بیشتر موارد این حالت ها مسئله ساز و مهم نیستند، اما در مواردی می توانند نشانه یک مشکل مهم باشند. در این مقاله درباره تفاوت های سردرگمی، سرگیجه و گیجی سر و دلایل ایجاد و راه های درمان آنها توضیح می دهیم.
سرگیجه و احساس سبکی سر از شکایت های رایج بیماران مراجعه کننده به پزشکان عمومی و حتی متخصصان مغز و اعصاب اســت. اگر چه سرگیجه، احساس سبکی و حتی سنگینی سر، هر یک به تنهایی برای بیمار یک مسئله آزاردهنده اســت، ولی به ندرت به یک بیماری وخیم و خطرناک تبدیل می شود. سرگیجه یک اصطلاح کلی اســت که بیشتر برای توصیف دو احساس متفاوت مورد استفاده قرار می گیرد، بنابراین مهم اســت که وقتی می گویید «سرگیجه دارم» دقیقاً چه حسی دارید. به همین دلیل برای افتراق این دو از هم باید تعریف درستی از سرگیجه، گیجی سر و سردرگمی داشته باشیم.
گیجی سر یا سرگیجه؟
در گیجی سر فرد از احساس منگی و مواج بودن، سیاهی رفتن چشم، سبک شدن و احساس سنگینی در سر و سرگیجه شکایت دارد، بنابراین گیجی سر یک اصطلاح کلی اســت که سرگیجه و احساس سبکی سر را در دل خود دارد. این حالت عموماً با دراز کشیدن بهتر شده و از بین می رود، البته در حالت شدید با احساس غش و یا بیهوشی همراه اســت. در خارج از ایران کلینیک های مخصوص گیجی سر وجود دارند که وقتی بیمار به آنها مراجعه می کند و شرح دقیق حالت های خود را توضیح می دهد، براساس شرح حال و معاینه فیزیکی مشخص می شود که بیمار دچار سرگیجه اســت یا گیجی سر.
پس از تشخیص، درمان شروع می شود. وقتی بیمار نتواند توصیف دقیقی از وضعیت خود ارائه دهد و یا نتوان برای توصیف اش معادلی در نظر گرفت، در دسته گیجی سر قرار می گیرد. از سوی دیگر، سرگیجه عبارت اســت از توهم حرکت، یعنی بیمار احساس می کند خود یا محیط اطرافش در حال چرخیدن، کشیده شدن به یک سمت و نزدیک شدن اشیای موجود در محیط به طرف خودش اســت. به بیانی دیگر در سرگیجه بیمار فکر می کند خودش یا محیط او در حال حرکت اســت.
دلایل رایج سرگیجه
اختلال گوش درونی، وقتی سرماخوردگی به گوش سرایت می کند و نارسایی خون به مغز، مانند بلند شدن ناگهانی صبح هنگام. اضطراب و دلهره ای که به دنبال آن ضربان قلب افزایش می یابد و حرکت های اشتباه و نادرستی که منجر به افت فشار خون می شوند نیز می توانند باعث سرگیجه شوند. جدی ترین عامل سرگیجه خونریزی اســت. گاهی ممکن اســت فرد به دلیل بیماری های دستگاه گوارش روزانه یا در طول هفته دچار خونریزی های داخلی باشد که پنهان اســت. در این حالت سرگیجه با خستگی بیش از حد نشانه مشکل جدی در دستگاه گوارش اســت.
شما سبکی سر دارید
سبکی سر احساس شناور و ناپایداری اســت که در اثر عوامل زیادی مانند کم خونی، آلودگی هوا، بیماری های گوش داخلی، بی خوابی، استرس های روزمره، اختلال های بینایی، عفونت، حساسیت و همچنین تمام بیماری های سیستماتیک(کلیه، ریه، قلبی و…) ایجاد می شود. سرگیجه، گیجی سر و سبک سری محدودیت سنی ندارند، اما بیشتر افراد از این دو حالت می ترسند، زیرا فکر می کنند که این حالت ها مقدمه یک بیماری مغزی مانند تومور، سکته، ام اس و… اســت. این ترس موجب اضطراب، تپش قلب، افزایش فشار خون و محدودیت فعالیت های اجتماعی افراد می شود. بیشتر دلایل سرگیجه و گیجی سر به تنهایی جدی نبوده و کاملاً قابل درمان هستند.
تازگی ها سر سنگین شده اید
سر سنگینی نوعی گیجی سر اســت که به صورت احساس سنگینی در سر بیان می شود. شایع ترین دلیل سنگینی سر عفونت سرماخوردگی اســت که در آن مخاط سینوس ملتهب و تخلیه سینوس مختل می شود. سردردهای تنشی و افرادی که مایع مغزی نخاعی آنها کشیده می شود بیشتر دچار این حالت می شوند. بسیاری از مردم سنگینی سر را دلیل وجود تومور می دانند که این باور نادرست اســت.
سرگیجه ناشی از اختلال در سیستم شنوایی
سرگیجه بسته به سن و شرایط فرد می تواند دلایل و عوامل مختلفی داشته باشد. بیشتر سرگیجه ها به دلیل اختلال در سیستم شنوایی اتفاق می افتند و مهمترین ویژگی این نوع سرگیجه، تکرار آنهاست، در صورتی که سایر سرگیجه ها پس از مدتی برطرف می شوند. بیشتر سرگیجه های مربوط به گوش میانی ناشی از التهاب هستند و مهمترین دلیل آن عفونت حاد ویروس سرماخوردگی اســت که باعث التهاب و آسیب گوش می شود.
حساسیت نیز از دیگر عوامل ایجاد این نوع سرگیجه اســت. شایع ترین دلیل سرگیجه های ناشی از اختلال در سیستم شنوایی، بیماری گوش داخلی اســت که به نام سندروم مِنیر معروف اســت. در این بیماری، فرد دچار حمله های متناوب سرگیجه، تهوع و استفراغ شده و با تغییر وضعیت سر تشدید می شود. البته علاوه بر اینها بیمار دچار سنگینی پیشرونده و بیشتر اوقات یک طرفه گوش هم می شود.
در این گونه بیماران ممکن اســت صداهای غیر طبیعی در گوش نیز ایجاد شوند. هر چند دلیل اصلی آن ناشناخته اســت اما گاهی به دنبال ضربه های وارده شده به جمجمه و یا عفونت گوش داخلی و میانی ایجاد می شود. فردی که دچار سندروم مِنیر اســت ممکن اســت به دلیل سرگیجه های متناوب به زمین بیفتد. حمله های سرگیجه ممکن اســت بین چند دقیقه تا حتی چند ساعت طول بکشند و معمولاً با وزوز گوش و کاهش شنوایی همراهند.
شروع سرگیجه ها ناگهانی اســت و گاهی شدت سرگیجه به حدی اســت که بیمار قادر به راه رفتن و ایستادن نیست. در این حالت به بیماران توصیه می شود زیاد جابجا نشوند و بعد از یک هفته تا ۱۰ روز پس از خروج ویروس از بدن و مصرف دارو بیمار بهبود می یابد. اگر چه سرگیجه نشانه مشکل خاصی نیست، اما از کنار آن نیز نباید به سادگی گذشت. اگر سرگیجه همراه با وزوز گوش، تهوع و استفراغ شدید و کاهش شنوایی باشد، دلیل آن بیماری گوش داخلی اســت. هرگاه سردرد، دوبینی، تاری دید، بی حسی در صورت یا دست و پا و یا اختلال تعادل در حرکت و راه رفتن با سرگیجه همراه شود، احتمال بیماری دستگاه عصبی مرکزی شامل مغز، مخچه و ساقه مغز بیشتر اســت.
درمان
درمان آن استراحت و تجویز داروهایی اســت که روی دستگاه تعادلی گوش داخلی اثر آرامبخش دارند و به بهبود بیمار کمک می کنند. بهتر اســت غذای فرد بی نمک باشد. ورزش نیز برای کاهش تحریک پذیری دستگاه تعادلی گوش داخلی و پیشگیری از تکرار حمله ها مفید اســت. البته همه این موارد بعد از معاینه بیمار باید توسط پزشک معالج تجویز می شود.
استرس عامل سرگیجه اســت یا برعکس؟
برخلاف باور عمومی سرگیجه بیشتر باعث اضطراب و استرس افراد می شود تا اینکه استرس عامل سرگیجه باشد. اگر چه شواهد بسیاری در دست اســت که نشان می دهند استرس های روزمره مانند شکست های زندگی، از دست دادن عزیزان و مشکلات اقتصادی عامل تشدید بسیاری از بیماری ها هستند، اما اینکه استرس را به عنوان عامل بیماری ها بدانیم، هنوز بحث برانگیز اســت. برای مثال اینکه استرس ناشی از رد شدن کنکور را باعث سکته و یا یک بیماری مغزی بدانیم، کاملاً اشتباه اســت.
البته استرس می تواند باعث تشدید بیماری ام اس، میگرن و بیماری های قلب و عروق شود، زیرا در زمان استرس شدید، هورمون های شیمیایی مانند اپی نفرین تشرح می شوند که باعث عدم کارایی قلب و ایست قلبی می شوند، اما این اتفاق همیشگی نیست و گاهی بیمار زمینه قبلی دارد و استرس تنها تشدید کننده آن اســت.
این مواقع حتماً به پزشک مراجعه کنید
اگر چه نادرست اســت که سرگیجه نشانه یک بیماری مهم دیگر باشد، ولی اگر همراه هر یک از موارد زیر بود، بهتر اســت سریع به پزشک مراجعه کنید:
سردرد شدید و متفاوت که به تازگی شروع شده اســت.
اختلال در صحبت کردن و بینایی و دو بینی.
ضعف در پاها و یا دست ها.
کاهش هوشیاری.
اختلال در راه رفتن.
بی حسی، حالت گزگز و سوزن سوزن شدن اندام ها.
نگذارید سرگیجه بدتر شود
از تغییرات ناگهانی در وضع و حالت بدن اجتناب کنید. از حالت خوابیده به آهستگی بلند شوید و قبل از ایستادن برای چند دقیقه در حالت نشسته باقی بمانید. هنگام ایستادن مطمئن شوید چیزی برای گرفتن یا تکیه کردن دارید. هنگام بروز علائم، بی حرکت مانده و استراحت کنید. به آهستگی فعالیت خود را افزایش دهید.
از نورهای روشن، تلویزیون و مطالعه کردن در هنگام سرگیجه اجتناب کنید، زیرا ممکن اســت علائم را بدتر کند. از فعالیت هایی مانند رانندگی، راه اندازی ماشین آلات سنگین و کوهنوردی یا حتی بالا رفتن در سربالایی تا یک هفته بعد از بروز علائم اجتناب کنید. استرس های زندگی خود را به حداقل برسانید.
افکار نیوز
اخبار مرتبط:
سرگیجه داشتن در حالت ایستاده و این هشدار!
سرگیجه همراه با تاری چشم را جدی بگیرید
انواع سرگیجه و دلیل و درمان آن
علل علائم و درمان سرگیجه
سرگیجه خطرناک کدام اســت؟
روز پتر کبیر از پیرمردی پرسید که چرا موی سر او سفید و ریشش سیاه اســت؟ پیرمرد جواب داد: - چون که موهای ادامه ...
دو برادر که سرنوشتشان را با هم عوض کردنددو برادر بودند: برادر بزرگتر ثروتمند و خسیس بود و برادر کوچکتر سخاوتمند ولی فقیر. با این که بعد از ادامه ...
لایمای مهرباناربابی در جنگل برای یکی از روستاییان قطعه زمینی جهت کشت و زرع معلوم کرد. روستایی برای خودش در آن جا کلبهای ادامه ...
بهترین داروی لاغریمرد ثروتمندی بود که از بس خورده و خوابیده بود بینهایت چاق شده بود و بزحمت میتوانست چند قدم راه برود. ادامه ...
معمادر دوران پیشین، در ساحل دریا، ماهیگیر پیری با زنش زندگی میکرد. دار و ندار این زن و شوهر عبارت بود از ادامه ...
مادری که فالگیر شدمادری فرزند تنبلی داشت که در منزل کنار بخاری مینشست و ابداً کار نمیکرد. یک روز مادر به او گفت: - پسرم، ادامه ...
یک ملاقه آبمردی بود بسیار خسیس که عادت داشت قبل از غذا به هر یک از کارکنان منزلش ملاقهای آب بدهد؛ زیرا فکر میکرد ادامه ...
زن لجبازپدر و مادر ثروتمندی دختری داشتند که بسیار زیبا ولی لوس و ننر بود. با تمام زیبایی و ثروتش هیچ کس به خواستگاری ادامه ...
زن دانادر روزگار خیلی خیلی پیش، در یکی از روستاهای دورافتاده، یکی از روستاییان از دستور ارباب اطاعت نکرد و باعث ادامه ...
کابوس دیدن و هراس شبانه دو عامل شایع بیدار شدن کودکان از خواب هستند که بیشتر والدین آنها را با هم اشتباه میگیرند.
دو عامل شایع بیدار شدن کودکان از خواب
کابوس دیدن و هراس شبانه دو عامل شایع بیدار شدن کودکان از خواب هستند که بیشتر والدین آنها را با هم اشتباه میگیرند.
پیش از آنکه به تفاوت بین کابوس و هراس شبانه پی ببریم لازم اســت نسبت به روند خواب نرمال آگاهی پیدا کنیم. چرخه خواب تمامی کودکان و بزرگسالان مراحل خواب عمیق و خواب سبک را شامل میشود. به طور طبیعی فرد ابتدا به خواب عمیق میرود و سپس وارد چرخه خواب سنگین و سبک میشود. این چرخه خواب در کودکان ۳۰ تا ۶۰ دقیقه و در افراد بزرگسال حدود ۹۰ دقیقه به طول میانجامد.
زمانی که فرد وارد مرحله خواب سبک میشود برای چند لحظه بیدار میشود، اطراف خود را میبیند و اگر مشکلی وجود نداشت مجدد به خواب میرود.
کابوس دیدن و هراس شبانه در بخشهای مختلف چرخه خواب و قسمتهای مختلف شب رخ میدهند. به طور معمول هراس شبانه پیش از نیمه شب رخ می دهد و کودک بین مرحله خواب عمیق و سبک آن را تجربه می کند. در این شرایط بدن بیدار اســت اما ذهن هوشیاری ندارد. در حالی که کابوس پس از نیمه شب و هنگام خواب سبک رخ میدهد.
کودک به هنگام هراسهای شبانه شروع به جیغ کشیدن کرده و با چشم های باز به سرعت نفس میکشد. همچنین ضربان قلب بالایی پیدا میکند هر چند از آنجایی که واقعا بیدار نیست رفتارهای خود را پس از بیدار شدن به یاد نمیآورد. کودکی که دچار هراس شبانه شده حتی اگر چشمانش کاملا باز باشد و شما هم درست جلوی او قرار گرفته باشید اصلا نمی داند که آنجا هستید. کودک در این زمان همچنان خواب اســت و کلمات و آغوش شما اثری روی او ندارد.
شما نمی توانید فرزندتان را در خلال
هراس شبانه بیدار کنید. زمان ترس شبانه کوتاه اســت و کودک دوباره مثل اول با
آرامش به خواب می رود. صبح کودک اصلا نمی داند چه اتفاقی افتاده اســت و
معمولا وقتی ترس های شبانه تمام می شوند هیچ اثری از خود باقی نمی گذارند.
اگر تشخیص دادید که کودک دچار ترس شبانه شده اســت و نه کابوس، هیچ کاری از
دست شما بر نمی آید. این پدیده طبیعی مربوط به خواب عمیق اســت و در زمان
بیداری ادامه ندارد.
اما در کابوس دیدن کودک به طور معمول کاملا از خواب بیدار میشود و میتواند به هنگام صبح هر آنچه را دیده و پس از آن برایش اتفاق میافتد به یاد آورد. کابوس کودکان از بزرگسالان بزرگ تر و ترسناک تر اســت. در این مرحله کودک نوپا نسبت به خطرات دنیا آگاهی پیدا می کند. متوجه می شود انسان آسیب می بیند، گل ها می میرند و پدر و مادرش هم می توانند مریض شوند. حتی شادترین کودکان نیز با خاطراتی از نگرانی های واقعی و خیالی به خواب می روند و این نگرانی ها خود را در رویا نشان می دهد.
هنگامی که کودک تان جیغ زنان از خواب می پرد بهتر اســت مطمئن شوید که در دام کابوس گرفتار آمده یا دچار هراس شبانه شده اســت. اگر کابوس باشد خودش بیدار می شود، اما سعی می کند تشخیص دهد کدام دنیا واقعی اســت. در این صورت او را آرام کنید و به واقعیت برگردانید، با او صحبت کنید که کابوس واقعی نیست، پیش او بمانید تا مطمئن شوید همه چیز رو به راه اســت. لمس کردن شما، شنیدن صدایتان، دیدن صورتتان یا حتی بوی آشنای شما به او کمک می کند بر ترس خود غلبه کند.
به گفته کارشناسان، کودکانی که به طور مرتب و در یک زمان مشخص هر شب دچار هراس شبانه میشوند باید با تکنیک «بیدار شدن برنامه ریزی شده» تحت درمان قرار گیرند. به این ترتیب که کودک را ۳۰ دقیقه پیش از شروع هراس شبانه از خواب بیدار میکنیم در این شرایط چرخه خواب باز تنظیم میشود.به گزارش لایوساینس، برخی بیماریها و کمبود خواب از عوامل موثر در بروز کابوس و هراس شبانه هستند.
ایسنا
برترین ها: وقتی در اتاق را باز کردم او آنجا کنارِ بخاری روی صندلی راحتیاش نشسته بود و در سکوت و آرامشی که او در نظر من بزرگ جلوه میداد به رویم نگریست و آن وقت مثلِ این که صدای به هم خوردن پنجرهها ناگهان او را از خوابِ رویا بار و شیرینی بیدار کرده باشد آهسته گفت:
«عجب!... شما هستید، بفرمایید، خواهش میکنم بفرمایید.»
با اندوه پیش رفتم، قدمهایم مرا میکشیدند، انتظار نداشتم که بعد از یک هفته دوری و قهر اینقدر بیتفاوت مرا استقبال کند. فکر میکردم با همة کوششی که او برای پنهان کردنِ احساساتش میکند باز من خواهم توانست بعد از یک هفته، در اولین دیدار بارقة ضعیفی از شادی و خوشبختی آنی را در چشمانِ او بیدار کنم و با این همه ترسیدم به چشمانش نگاه کنم. ترسیدم در چشمهای او با سنگی روبهرو شوم که بر روی آن هیچ نشانی از آنچه که من جستوجو میکردم نقش نشده باشد. پیش خودم فکر کردم:
من نباید مثلِ همیشه تسلیم او باشم، من میخواهم حرفهایم را بزنم و او باید گوش بدهد، او باید جواب بدهد، من او را مجبور میکنم، و در تعقیب این فکر با اطمینان و اندکی خشونت در مقابلش ایستادم.
«میدانی که برای چه آمدهام؟!»
مثلِ بچهها خندید. شاید به من و شاید برای اینکه در مقابل حرفهای من عکسالعمل خُرد کنندهای نشان داده باشد. آنوقت درحالی که با یک دست صندلی روبهرو را نشان میداد و با دستِ دیگرش کتابِ قطوری را که به روی زانوانش گشوده بود میبست و گفت: «البته که میدانم، البته، حالا اول بهتر اسـت کمی بنشینید و خودتان را گرم کنید، اینجا، نزدیک بخاری.»
وقتی روی نیمکت نشستم فکر کردم که او چرا میکوشد تا با تکرار کلمة «شما» بین من و خودش دیواری بکشد.
آه، بعد از یک سال، بعد از یک سال، من هنوز برای او «شما» بودم. بعد از گذشتنِ روزها و ساعاتی که در آن حال «من و او» دیگر وجود نداشتهایم بعد از لحظات پیوند، بعد از لحظات یکی بودن و یکی شدن.
آن وقت از خودم پرسیدم: چه میخواهی بگویی، با این ترتیب و با صدای بلند، بیآنکه خودم توجهی داشته باشم تکرا کردم:
«با این تریب.»
و صدای او را شنیدم: «حالا میتوانیم شروع کنیم.»
سرم را بلند کردم. در آن لحظه آماده بودم تا چون دریای دیوانهای در مقابلِ او طغیان کنم و به روش بیایم. پنجههایم را گشودم، در لبانم لرزشی پدید آمد، در جای خود اندکی به جلو خزدیم، میخواستم فریاد بزنم:
«که چه؟ چرا به من راه نمیدهی؟ چرا مثل دیواری در مقابلم ایستادهای؟ یا راهم بده، یا راهم را باز کن، یکی از این دوتا. هیچوقت نمیگویی که از من چه میخواهی، هیچوقت ندانستم که برای تو چه هستم. بگو، فقط یک کلمه، آن وقت من خوشبخت خواهم شد، حتی اگر کلمة تلخی باشد.
شاید اولین کلمات هم از میانِ لبانم بیرون آمدند، اما بغض گلویم را فشرد و نگاه او، نگاه او که مانند قهقهة مردگان از سرمای وحشتانگیز و تمسخرآلودی لبریز بود، دهانم را بست و پلکهایم را به زیر انداخت. خجلتزده درونم را نگاه کردم و آهسته زیر لب گفتم: «آه دیوانه، دیوانه!»
نگاهم از روی انگشتانِ لرزانم به پایین خزید و به روی گلهای رنگارنگِ فرشِ قالی، نوک کفشهای او، زانوانِ لاغرش که طرحِ آن از پشتِ شلوار به خوبی هویدا بود، افتاد؛ و بالاتر، دستش که بیرنگ و باریک بود و دستة عینک رابا هیجان میفشرد، سینهاش که زندگی در پشت آن گویی بالبخند - خاموشی «زندگی» را مینگریست و چانة محکم و لبهای لرزانش، و نمیدانم چرا بیهوده آرزو کردم که بروم، به جای دوری بروم و همه چیز را فراموش کنم.
او از جایش بلند شد و درحالی که با قدمهای کشیدهاش به سوی من میامد گفت: «و بالاخره هیچ چیز معلوم نشد!»
سرم را با بیاعتنایی نومیدانهای تکان دادم.
«چه چیز را بگویم چه چیز را؟»
به نظرم رسید که آن چه مرا رنج میدهد از او جداست، چیزی اسـت در خودِ من و چسبیده به دنیای تاریک من و افزودم:
«قضیه خیلی یکطرفی اسـت نه، من اشتباه میکنم من باید بروم و به تنهایی فکر کنم.»
آنوقت او دستهایش را گذاشت روی شانههای من و روی صورتم خم شد. نفساش داغ بود. گونههای لاغر و پیشانی بلندش را به گونهها و پیشانی من مالید و در همة این احوال من بوی تنش را با عطش تنفس میکردم و دنیای من در میان آن بازوانِ مطمئن و در عمق آن چشمهای خاکستری و سرد، رنگ میگرفت.
«اگر یک کمی از خودمان بیرون بیاییم شاید بتوانیم اطرافمان، و دیگران را هم ببینیم.»
«عزیز من، کلمات خیلی زیبا و در عین حال خیلی تو خالی هستند. میفهمی چه میخواهم بگویم، بهتر نیست که قضاوتمان را نسبت به اشخاص، خارج از حدود دنیای مسخرة کلمات تنظیم کنیم؟»
آه، او پیوسته با این فلسفهها مرا گمراه میکرد. اندیشیدم چه میخواهد به من بگوید. آیا دوستم دارد؟!
این اولین ادراکم از گفتههای او بود. بیآنکه به مقصود حقیقی او توجه داشته باشم، هیچوقت راجع به گفتههای او عمیقانه فکر نمیکردم. از این کار میترسیدم و پیوسته در همة حرکات و گفتههای او به دنبال یک اعتراف میگشتم، اعترافی که به آن احتیاج داشتم، میخواستم راحت بشوم و او زیرکانه با من بازی میکرد.
با هیجان دستهایم را به دور گردنش حلقه کردم: «دوستم داری، نه؟ دوستم داری؟»
و در آن حال دلم میخواست که از فرط شادی گریه کنم، اما او خودش را با اندکی تاثر و حالت رمیدهای از میانِ بازوانِ من بیرون کشید، به سوی دیگر اتاق رفت و در مقابل گنجة کتابها ایستاد.
«همهاش حساب میکنی، همهاش به خودت فکر میکنی.»
و آن وقت با هیجان بهطرف من برگشت.
«بیا انسان بشویم، بزرگ بشویم، دوست داشتن و دوست داشته شدن رابه وجود بیاوریم.»
آه. دنیای او برای من قابل لمس نبود. دنیای او برای من جسمیت نداشت. میدانستم که چه میخواهد و چه میگوید. میدانستم که فقط میخندد، فقط میخندد، فقط میخندد به همهچیز و به همهکس، حتی به خودش. اما من نمیتوانستم مثل او باشم، میخواستم فریاد بزنم:
«دستم را بگیر و با خودت ببر به هرکجا که میخواهی، شاید یک روز بتوانم با تو به آنجا برسم.»
اما احساس کردم که قدمهایم در سستی و رکودِ وحشتناکی فرو رفتهاند، حس کردم که قدمهایم مرا یاری نمیکنند. من هنوز در تارهای ابریشمین زندگی اسیر بودم، مثلِ صدها و هزارها انسان دیگر، به آن اوج رسیدن، به آن وارستگی و بینیازی رسیدن...آه، شاید همة سالهای عمرم کافی نبودند و من بیهوده تلاش میکردم: بیهوده تلاش میکردم تا او را به سطحِ زمین به آن جایی که خودم زندگی میکردم باز گردانم.
از مقابل گنجة کتابهایش برگشت و کنارِ من ایستاد. مثلِ شیطانی تاریک و وسوسهانگیز بود.
«گفتی این آخرین بار اسـت که به دیدنِ من میآیی، نه؟»
قلبم لرزید. نمیخواستم او به همین آسانی این دوری و گسستن را قبول کند، دلم میخواست دستم را بگیرد و مرا به خودش بفشارد و در صدایش اندوهی باشد و بگوید «تو این کار را بهخاطر من نخواهی کرد»، اما او خاموش بود. صورتم را به طرفِ تاریکی برگرداندم و نومیدانه گفتم:
«این طور تصمیم گرفته بودم.»
«وحالا چهطور؟»
بیشتر به طرفم خم شد. آه، او نزدیکِ من بود، زندگی من بود و من دیگر چه میخواستم؟
«حالا، حالا،...آه، نمیدانم!»
شاید او همین را میخواست، همین تزلزل و تردید را و من او را کشف نمیکردم. این خیلی دردناک بود. آنوقت او با اطمینان برخاست.
«شام را با هم میخوریم.»
من ساعتم را نگاه کردم، هشت و نیم بود و اندیشیدم: «نباید تسلیم بشوم، نباید مغلوب بشوم.»
و در همان حال گویی او با نگاهش به من میگفت: «دختر کوچولوی احمق، فتح و شکست چه معنی دارد...آیا دوست داشتن برای تو کافی نیست؟»
«البته شام میخوریم، اما بعد...»
و او با خونسردی گفت:
«بعد هر طور که دلت میخواهد رفتار کن.»
«من اینجا نمیمانم.»
و فقط این حرف را زدم تا او بگوید «بمان» و لااقل یکبار از من با «کلمه»، کلمهای که در گوش من صدا میکند، چیزی خواسته باشد.
«اما او خندید، خندهاش رنجم میداد، چون میدانستم که همه چیز را در من میخواند.»
«البته اگر بخواهی، میروی.»
من بیآنکه خودم بخواهم التماس میکردم با جملاتی که هیچ مفهوم دیگری جز تضرع نداشت و او...او مرا خُرد و مغلوب میکرد، بیآنکه لحظهای از آن اوجِ بینیازی پایین آمده باشد.
آهسته گفتم: «نه، اگر تو بخواهی میمانم...و در غیر این صورت...»
نگاهش را با دقت به چشمان من دوخت، مثل اینکه میخواست بگوید: «بازی نکن، من دست تو را خواندهام، و با لحن کنایهآلودی گفت:
«من عادت نکردهام امر کنم. بهخصوص در مقابلِ خانمی... تو میدانی که در این مورد خودت باید تصمیم بگیری.»
میز کوچکش را جلو کشید.
«شراب خوبی هم در خانه داریم.»
من میدانستم که تسلیمم و تلاشی نکردم. هیچچیز نگفتم. میترسیدم که تا مرحلة زنِ حسابگری تنزل کنم.
در مقابلِ من پشتِ میز نشست و درحالی که جام را پُر میکرد به شوخی گفت:
«آنهایی که با زبانشان به آدم فحش میدهند با قلبشان آدم را نوازش میکنند.»
و با لبخند پُرمعنایی به صورت من نگاه کرد.
شب تاریک و سنگین بود و آتش در بخاری با زمزمة ملایمی شعله میکشید. خسته و ناامید سرم را بلند کردم و اطراف را نگریستم. همهاش کتاب، کتاب، کتاب، همة دیوارها از قفسههای کتاب پوشیده شده بود و او در میان این همه کتاب زندگی میکرد.
و ناگهان حس کردم که او برایم سنگین و غیرقابل درک اسـت. نمیتوانم تحملش کنم، حس کردم که از او دورم. آنوقت سرم را در میان دو دست گرفتم و به تلخی گریستم.
«آه خدای من، پس من چه باید بکنم؟»
و او با خونسردی گفت: «دوستِ کوچکِ من نوشیدنیات را بخور، آنوقت میرویم در آن اتاق دراز میکشیم و من برای تو قصه میگویم.»
سرم را بلند کردم. چیزی در چشمهایش میسوخت. حس کردم که پلکهایم داغ و سنگین میشوند. رویایی روی پیکهایم ایستاده بود. شب در ظلمت نفس میکشید، اما به نظرم رسید که از پشت شیشههای پنجره آفتاب به درون اتاق نفوذ میکند...
تفاوت دو واژه مسکین با فقیر در چیست؟
تفاوت دو واژه مسکین با فقیر در چیست؟
البته باید توجه کرد که این فرق در زمانی است که این دو واژه با یکدیگر بیان شوند.
” فقیر” به معنى کسى است که در زندگى خود کمبود مالى دارد،
هر چند مشغول کسب و کارى باشد و هرگز از کسى سوال(درخواست)نکند،
اما” مسکین” کسى است که نیازش شدیدتر است
و دستش از کار کوتاه است، و به همین جهت از این و آن سؤال مى کند.
شاهد این موضوع، نخست ریشه لغت مسکین است
که از ماده” سکون” گرفته شده، گویا چنین کسى بر اثر شدت فقر، ساکن و زمینگیر شده است.
دیگر اینکه ملاحظه موارد استعمال این دو کلمه در قرآن معنى فوق را تایید مى کند، از جمله:
«أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ؛[بلد/۱۶] یا مسکین خاک نشینى را اطعام کند»
«وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ؛[نساء/۸]
هر گاه خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، در موقع تقسیم ارث، حضور یابند، چیزى از آن به آنها ببخشید»
«أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ؛[قلم/۲۴] امروز هیچ مسکینى نباید در محوطه زراعت شما حضور یابد»
همچنین تعبیر به” اطعام مسکین” یا” طعام مسکین” در آیات متعددى از قرآن نشان مى دهد
که مساکین افراد گرسنه اى هستند که حتى نیاز به یک وعده غذا دارند. و اهل درخواست نیز هستند.
در حالى که از پاره اى از موارد استعمال کلمه” فقیر” در قرآن به خوبى استفاده مى شود
که افراد آبرومندى که هرگز روى سؤال ندارند اما گرفتار کمبود مالى هستند، در مفهوم این کلمه واردند، مانند:
«لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛[بقره/۲۷۳]
انفاق براى فقیرانى است که در راه خدا گرفتار شده اند، و آن چنان ظاهر خویش را حفظ مى کنند
که جاهل از شدت عفت نفس آنان، چنین مى پندارد که غنى و بى نیازند.»
و در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
فقیر کسى است که سؤال نمى کند، و مسکین حالش از او سختتر است.[۱]
البته باید توجه کرد که این فرق در زمانی است که این دو واژه با یکدیگر بیان شوند
و ظرافت های آن دو (فقیر و مسکین) ملحوظ باشد.
و الا اگر تنها یکی از این دو واژه ذکر شود، می تواند به هر دو مفهومی که اشاره شد، دلالت داشته باشد.[۲]
مطلب بر گرفته از: تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۴.
[۱]. الکافی، ج۳، ص۵۰۱.
[۲]. الفقیر و المسکین إذا اجتمعا افترقا و إذا افترقا اجتمعا – کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط-الحدیثة)، ج۲، ص۴۸.
باشگاه خبرنگاران جوان
۷ تفاوت اساسی افراد درونگرا و خجالتی که آنها را از یکدیگر جدا میکند.
بدون شک مهارتهایی نظیر روابط اجتماعی و عاطفی، صحبت کردن میان جمع و از این دست، مواردی اکتسابی هستند و کمتر جنبهی انتسابی دارند. با این وجود، گاهی اوقات مشکلاتی در مسیر کسب این مهارتها به وجود میآید که سبب بروز آسیبهای اجتماعی میشود. افراد خجالتی و درونگرا دو قشر کاملاً متفاوت هستند که بعضاً امکان دارد با یکدیگر اشتباه گرفته شوند.
در زیر میتوانید ۷ مورد اساسی از تفاوتهای میان این دو شخصیت را مشاهده کنید:
دنیای زنان و مردان جذاب و اسرارآمیز است..
علت تفاوت زن و مرد ,چرا شوهرم مرا درک نمی کند؟ چرا زنم خواسته های نا به جا از من دارد؟ چرا همسرم گرم و صمیمی نیست؟ هزاران چرا ذهن تان را مشغول کرده است و شما با یک جواب می توانید به آنها پاسخ دهید….
دنیای زنان و مردان جذاب و اسرارآمیز است. حال آنکه گوهر وجودی زن و مرد یکی است، هر دو انسانند و طبیعتاً با یکدیگر شباهت های بسیار دارند، ضمن آنکه در مواردی با یکدیگر تفاوت دارند. شاید با دانستن این حقیقت که مردها در دنیای متفاوتی از دنیای ما زن ها زندگی می کنند و برای مردان هم دنیای زن ها اسرار آمیز، گیج کننده و متناقص است چهره واقعی زندگی را ببینید و بهتر بگویم واقع بینانه زندگی کنید. در این مطلب به تفاوتهای زنان و مردان که کمتر به آن اشاره شده، می پردازیم.
تحقیقات نشان می دهد، زنان در مکالمات شان نسبت به مردان از واژههای گرمتر و متعادلتری استفاده میکنند؛ از طرف دیگر مردان متاسفانه بیشتر از دشنام و واژههایی که بیانکننده خشماند بهره میبرند و زبان آنها استدلالی است.
مردان نسبت به زنان تحمل کمتری از خود هنگام خرید نشان میدهند. این تفاوتها فقط در این مورد صادق نیست بلکه مطالعات حاکی از تفاوت عمدهای میان کارکردهای مغز زنان و مردان است که بسیاری از آن در استفاده از واژگان و کاربرد لغات نهفته است.
در سال ۲۰۱۳ پژوهشی در مورد تفاوتهای مغز مردان و زنان انجام شد و طی آن ۱۰۰۰ اسکن مغزی انجام شد. در آن پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که تفاوتهای عمدهای میان کارکرد مغز زنان با مردان وجود دارد و آنها را در ۱۲ دسته عمده دستهبندی کردند که یکی از آنها مربوط به استفاده از زبان بود.
آنها در این بررسی به این نتیجه رسیدند که زنان نسبت به واژهها و صداها حساسترند و به طور نرمال در یادگیری زبان توانایی بیشتری دارند و از این رو، به همین دلیل هم مردان در ابراز کلامی احساسات ناتوان و نابلدند.
لذت جنسی در مردان در این مورد هم شبیه به مایکروویو است.
آن ها بلافاصله بعد از اوج لذت تحریک ناپذیر می شوند و تا تحقیقات نشان می دهد،
زنان در مکالمات شان نسبت به مردان از واژههای گرمتر و متعادلتری استفاده میکنند؛
از طرف دیگر مردان متاسفانه بیشتر از دشنام و واژههایی که بیانکننده خشماند بهره میبرند و زبان آنها استدلالی است.
مدتی این دوره تحریک ناپذیری ادامه دارد، اما برای زنان این اتفاق آرام آرام می افتد. ضمن این که زنان بعد از اوج دوباره می توانند تحریک شوند و دوره تحریک ناپذیری ندارند. برای همین است که زنان دوست دارند بعد از رابطه جنسی همچنان در آغوش همسرانشان بمانند، اما برعکس مردان آن قدر بی انرژی و تحریک ناپذیر می شوند که ترجیح می دهند بخوابند یا کار دیگری کنند. درواقع زنان هم به پیش نوازش و هم به پس نوازش احتیاج دارند.
میل جنسی یک زن معمولا به تدریج بیشتر می شود و در سن 36 تا 38 سالگی به اوج خود می رسد،
اما در مردان از ابتدای بلوغ میل جنسی بالایی وجود دارد.
عملکرد جنسی مرد در نوزده سالگی را می توان با کارکرد جنسی زن سی تا چهل ساله مقایسه کرد.
از طرف دیگر زنان بعد از میان سالی در سن خاصی یائسه می شوند
و برای مردان این اتفاق به تدریج با کم شدن میل جنسی در سنین سالمندی اتفاق می افتد.
پدیده ای که به آن یائسگی مردانه می گویند.
زنان در مکالمات شان نسبت به مردان از واژههای گرمتر و متعادلتری استفاده میکنند
احتیاط، صبر و حوصله از مشخصات رانندگی زنان است؛
ویژگیهایی که حرص رانندگان مرد را درمیآورد و آنها را به عکسالعمل وامیدارد.
اما ریشه تفاوت شیوهها یا سبکهای رانندگی زنان و مردان در کجاست؟
شواهد گستردهای وجود دارد که ثابت میکند مردان، خصوصاً مردان جوان، در تمامی فرهنگها نسبت به زنان رفتارهای پرخطرتری دارند که بیشتر، آن را بهصورت مستقیم نشان میدهند؛ این موارد رانندگی ایمن را کاملا تحتتأثیر قرار میدهد و رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی احتمال میزان تصادف را بالاتر میبرد. میزان انحراف رفتاری (تخطی از قانون) به شکل قابلملاحظهای در مردان بیشتر از زنان است.
این مسئله در تخطی از قوانین رانندگی شامل سرعت مجاز، سبقت و رانندگی در حال مستی و… نمود بیشتری پیدا میکند.
همچنین، بهطور متوسط مردان در بسیاری از موارد، بیش از زنان جویای خطر و هیجان هستند؛
بنیان این تفاوت سازمان یافته جنسی بیش از آنکه تنها محصول جامعه یا تجربه باشد، پایههای فیزیولوژیکی در زنان و مردان دارد.
زنانی که با سرمایه مشابه با مردان به دنیای سرمایه گذاری پای می گذارند بسیار موفق تر هستند و سود بیشتری کسب می کنند.
زنان بیشتر به مشاوران حرفه ای رجوع می کنند و مشورت پذیرتر هستند،
در حالی که مردان خودشان تصمیم می گیرند؛
این امر عاملی است که زنان را سرمایه گذاران موفق تری می کند.
زنان با پول احساسی تر رفتار می کنند و این ویژگی مثبتی برای یک سرمایه گذار است ؛
زیرا زنان نگرانی بیشتری دارند و در نتیجه همه جوانب امور را با موشکافی بیشتری می سنجند،
بیشتر دقت می کنند و در نتیجه انتخاب بهتری دارند.
زنان، در مقایسه با مردان، بیشتر به ذخیره کردن پول عادت دارند،
اما این ذخیره را کمتر به سرمایه گذاری تبدیل می کنند
و پول های نقد آن ها برای وسایلی صرف می شود که دوست دارند بخرند،
و این گونه در زمینه سرمایه گذاری بین زنان و مردان شکافی عمیق ایجاد شود؛
همه این ها در حالی است که مردان، در مقایسه با زنان، سرمایه گذاران بهتری نیستند.
این نکات را گفتیم تا یکدیگر را بهتر درک کنید و بیشتر دوست داشته باشید
و زن های خوبی برای شوهرتان و مردهای خوبی برای زنان تان باشید.
شما با درک نیازها و طبیعت و خواسته های قلبی یکدیگر فاصله عاطفی را کاهش می دهید.
چرا که زن و مرد برای برآورده کردن نیازهای عمیق و ضروری نیازمند توجهات و رفتارهای خاص هم هستند.
تبیان