مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

از جواد خیابانی و فردوسی پور تا پیمان یوسفی و محمدرضا احمدی بیوگرافی و تکیه کلام گزارشگران ورزشی

از جواد خیابانی و فردوسی پور تا پیمان یوسفی و محمدرضا احمدی /بیوگرافی و تکیه کلام گزارشگران ورزشی

بدون شک برای بیشتر لذت بردن از تماشای فوتبال نیاز به گزارشگر هایی است که در حین تماشای بازی ما به صدای آن ها گوش دهیم و البته از اطلاعات آن ها استفاده کنیم، در کشور ما هم مانند سایر کشورها گزارشگرانی حضور دارند که عموما با آن ها آشنا هستید اما برای آشنایی بیشتر و همین طور تجدید خاطرات این مقاله را مرور کنید.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

در حالی که شمار گزارشگران و مجریان برنامه‌های صدا و سیما نسبت به گذشته افزایش یافته، بد نیست کمی درباره تاریخچه گزارشگری در تلویزیون و رادیو بدانید. فکر می‌کنید نخستین گزارشگران تاریخ صدا و سیمای تلویزیون ایران چه کسانی بودند؟

بازگشت به ۵۶ سال پیش

برای این که نخستین گزارشگران تاریخ تلویزیون ایران را بیشتر بشناسیم، باید به سال ۱۳۳۷ یعنی ۵۶ سال پیش برگردیم، زمانی که تلویزیون ملی ایران بتازگی افتتاح شده بود. نخستین فردی هم که در تلویزیون ایران کار گزارشگری را آغاز کرد، کسی نبود جز استاد عطاءالله بهمنش که هم‌‌اکنون در نود سالگی همچنان با حرارت درباره مسائل مربوط به ورزش صحبت می‌کند، هر چند دیگر چهره او را به عنوان گزارشگر در قاب تلویزیون نمی‌بینیم. استاد بهمنش نه‌تنها در فوتبال که در رشته‌های دیگری همچون کشتی گزارشگری کرده است. تسلط کامل او به زبان فارسی باعث شد تا هرگز به اصطلاح امروزی‌ها «گاف» ندهد.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی ایران دو گزارشگر دیگر به نام‌های خدابخشیان و روشن‌زاده به استاد بهمنش اضافه شدند. دنیای گزارشگران ورزشی ایران در سال‌های قبل از انقلاب تنها به همین سه نام محدود می‌شد. البته قربان علی تاری هم نخستین گزارشگر رادیویی به شمار می‌رود. او قبلا دروازه‌بان بود و یک بار هم برای تیم ملی ایران به میدان رفت.

گام بعدی با کوثری

در سال‌های بعد از آن پای گزارشگران دیگری هم به برنامه‌های ورزشی باز شد. اواخر دهه ۵۰ که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود، جهانگیر کوثری گام به دنیای گزارشگری گذاشت.

کوثری سال ۷۳ و پس از پایان جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا کم‌کم از تلویزیون به عنوان گزارشگر فاصله گرفت. علاوه بر کوثری، مجید وارث هم به عنوان یک گزارشگر تازه نفس و تازه معرفی شده به مردم ورزش دوست محبوبیت زیادی پیدا کرد. او از سال ۵۹ اجرای برنامه ورزش و مردم را به عهده گرفت و بعدها جای خود را به بهرام شفیع داد. آنچه باعث شد شفیع اجرای برنامه ورزش و مردم را به عهده بگیرد، ممنوع‌التصویر شدن مجید وارث بود. برنامه ورزش از شبکه دو با اجرای عباس جاراللهی دیگر برنامه‌ای بود که در سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ از تلویزیون ایران پخش شد.

دهه میدان‌داری شفیع

دهه ۶۰، دهه میدان‌داری بهرام شفیع به عنوان گزارشگر و مجری در تلویزیون بود. در سال‌های جنگ و دفاع مقدس این بهرام شفیع بود که با برنامه «ورزش و مردم» جای خود را در میان مردم باز کرد. محبوب‌ترین برنامه ورزشی دهه ۶۰ اکنون با تغییر زمان پخش، جایگاه گذشته خود را ندارد. با وجود این شفیع تنها گزارشگر ورزشی آن سال‌ها نبود. کیومرث صالح نیا نیز از گزارشگرانی بود که برخی بازی‌های مهم را گزارش می‌کرد. اواخر دهه ۶۰ عباس بهروان نیز روی کار آمد، مجری ای که کار خود را با گزارشگری دیدار ایران و چین آغاز کرد. گزارش‌های پرانتقاد بهروان در سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ باعث شد، برخی چهره‌های مطرح فوتبالی همچون علی پروین به او اعتراض کنند. این گزارشگر در دهه ۸۰ پس از یک تصادف هولناک کم‌کم از دور خارج شد. بهروان که اصفهانی است، هرگز حاضر نشد به دلیل کارش در تلویزیون به تهران نقل مکان کند تا به این ترتیب نزدیک به ۳۰ سال مدام در حال رفت و آمد بین تهران و اصفهان باشد.

پس از بهروان نوبت به گزارشگری افراد دیگری همچون مرحوم کیانوش یا خجسته هم رسید. اسکندر کوتی هم دهه ۷۰ توانایی‌های خود را به عنوان یک گزارشگر به همه نشان داد، اما اتفاقات بازی ایران و عربستان در مقدماتی جام جهانی ۹۸ فرانسه، پرونده او را برای همیشه به بایگانی سپرد.

و حالا جواد خیابانی

دوران بیشتر گزارشگرهای مورد اشاره پس از مدتی به پایان رسید تا این‌که جواد خیابانی گام به میدان گذاشت. گزارشگری که با گزارش بازی ایران و استرالیا نقطه عطفی در کارنامه خود به وجود آورد. خیابانی سال ۱۳۷۷ به عنوان بهترین گزارشگر تلویزیونی انتخاب و سال ۱۳۷۸ از سوی مجله سروش به عنوان دومین چهره محبوب تلویزیونی پس از الهی قمشه‌ای برگزیده شد.

او سال‌های ۸۴ و ۸۶ نیز به عنوان برترین مجری تلویزیونی انتخاب شد، هرچند در سال‌های بعد با فاصله گرفتن از دوران اوجش ، بتدریج جایگاه خود را در میان بیننده‌های تلویزیونی از دست داد. جملات و اصطلاحات خاص خیابانی همیشه بعد از بازی‌های مهم فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. خیابانی سال ۱۳۷۶ در حالی بازی تاریخی ایران و استرالیا را گزارش کرد که مجری جوان و جویای نام دیگری به نام عادل فردوسی پور گام به حیطه گزارشگری گذاشت. عصر عادل از سال ۱۳۷۶ آغاز شد.

عصر عادل

اگر قرار باشد در تاریخ گزارشگران ورزشی ایران فقط یک نفر پدیده باشد، کسی نیست جز عادل فردوسی‌پور؛ کسی که پیش از این در روزنامه ابرار ورزشی خبرنگار و نویسنده بود. عادل مدتی پس از شروع کار خود در تلویزیون به عنوان گزارشگر سنگ بنای برنامه نود را نهاد تا پربیننده‌ترین برنامه ورزشی تاریخ تلویزیون ایران را به نام خود کند. نخستین قسمت از برنامه تلویزیونی نود سال ۱۳۷۸ از شبکه سه پخش شد و پس از ۱۴ سال همچنان پخش آن از این شبکه در دوشنبه شب‌ها ادامه دارد. داستان‌های داغ و جذاب او در برنامه نود در یک کتاب هم نمی‌گنجد. او در برنامه دیدنی‌اش بارها شاهد دعوای چهره‌های معروف فوتبالی بوده و توانسته با جسارت لازم، روند برنامه را به گونه‌ای هدایت کند که روز به روز بر شمار بینندگانش اضافه شود.

چهره‌های جدید

در سال‌های بعد چهره‌های جدیدی وارد شدند، چهره‌هایی به نام‌های مزدک میرزایی، پیمان یوسفی (با ادبیات خاص و شاهنامه‌ای‌اش)، محمد سیانکی، مجتبی صادقیان، محمدرضا بالاپور، علیرضا علیفر، حسین اسماعیلی و محسن عزیزی. در میان همه این گزارشگران، ابتدا مزدک میرزایی بیش از همه توانایی خود را نشان داد و پس از او پیمان یوسفی جای پای خود را محکم کرد. علیفر نیز چهره مطرحی داشت، بعضی گزارش‌های او بخصوص در این اواخر، انتقاداتی را متوجه او کرده است. با وجود کارنامه موفقیت‌آمیز مزدک میرزایی یا پیمان یوسفی، هیچ کدام به پای عادل فردوسی‌پور نرسیدند.

یک پدیده دیگر

محمدرضا احمدی بهترین گزارشگری است که در چند سال اخیر به صدا و سیما معرفی شده است. این گزارشگر که متولد سال ۱۳۶۱ است، از سال ۱۳۸۳ یعنی زمانی که بیست و دو ساله بود، در رادیو کار اجرا و گزارشگری را آغاز کرد و تا امروز همچنان گزارشگری می‌کند. احمدی در کنار عادل فردوسی‌پور، از پرمطالعه‌ترین و آگاه‌ترین گزارشگران صدا و سیما به شمار می‌رود و تسلط او هنگام گزارشگری تحسین بسیاری را برانگیخته است.

او نخستین بار بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا را با تاخیر گزارش کرد و پس از آن بسرعت جایگاه خوبی در میان گزارشگران باتجربه‌ای چون عادل فردوسی‌پور، میرزایی، خیابانی و دیگر گزارشگران مطرح به دست آورد. البته ایرادی که گاهی به احمدی و به طور کلی گزارشگران جدید فوتبال وارد می‌شود، تبعیت از یک موج تقلید از عادل فردوسی‌پور است، چنانکه بسیاری از شنوندگان غیرحرفه‌ای فوتبال هنگام گوش دادن به گزارش‌های این افراد – از جمله محمدرضا احمدی – ممکن است آنها را با عادل فردوسی‌پور اشتباه بگیرند.

افزایش تصاعدی گزارشگران

حالا شبکه ورزش هم روی کار آمده و تعداد مجریان و گزارشگران تلویزیونی مدام رو به افزایش است. این گزارشگران خود را به فوتبال محصور نکرده‌اند و اکنون در هر رشته‌ای مشغول گزارشگری هستند، اما واقعا چند نفر از آنها به کار خود تسلط دارند؟ همه آنها گزارشگران جوانی هستند که به دنبال نام و اعتبار و شهرت آمده‌اند و می‌خواهند با اتکا به توانایی خود به عادل فردوسی‌پور بعدی تبدیل شوند.


عادل فردوسیپور

عادل تلویزیون ایران متولد ۱۳۵۳ است، یعنی یک سال دیگر تا چهل و یک سالگی فاصله دارد. مرد همه فن حریف فوتبال ایران در کارنامه کاری‌اش تنوع‌طلبی را کاملا رعایت کرده است، در کارنامه او می‌توانید مشاغلی همچون روزنامه‌نگاری، مترجمی، تدریس در دانشگاه، تهیه‌کنندگی برنامه‌های تلویزیونی و صدالبته گزارشگری و مجریگری را هم ببینید. او که اصالتی کرمانی دارد زمانی در دانشگاه صنعتی شریف هم‌دانشکده‌ای علی دایی بود، با این تفاوت که او در رشته مهندسی صنایع درس می‌خواند. عادل هم‌اکنون مدرک کارشناسی ارشد را در این رشته دارد. او که در روزنامه ابرار ورزشی زمانی قلم می‌زد کماکان در کنار مجریگری و گزارشگری همچنان کار خبری انجام می‌دهد، البته این بار برای نشریه معتبر «ورلدساکر». فردوسی‌پور سال ۱۳۷۳ با آزمون در تست گویندگی سازمان صدا و سیما وارد کار گزارشگری شد، او ابتدا برنامه‌های آرشیوی صدا و سیما را گزارش می‌کرد، اما بتدریج گزارش بازی‌های مهم‌تر را به عهده گرفت و پس از گزارش‌های جذاب و عالی در جام جهانی ۱۹۹۸ به طور ثابت و دائم گزارشگری بازی‌های مهم و البته زنده را به عهده گرفت. فردوسی‌پور زمانی گام به دنیای گزارشگری گذاشت که از معدود کسانی در این حیطه بود که به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت. همین تسلط باعث شد او کمترین ضریب اشتباه را هنگام گزارش‌های فوتبالی‌اش داشته باشد. فردوسی‌پور پیش از هر بازی مطالعه کاملی درباره بازیکنان هر دو تیم دارد و به همین دلیل هرگز نام بازیکنان را اشتباه نمی‌گوید و این مساله برایش پیش نمی‌آید که نام بازیکنی را نداند. فردوسی‌پور که به دلیل صراحت کلام در برنامه‌اش بارها از سوی چهره‌های مطرح فوتبالی همچون قلعه‌نویی با اتهاماتی مانند دلالی روبه‌رو شده است سابقه تالیف و ترجمه کتاب را هم دارد. اولین کتاب او به نام «فوتبال علیه دشمن» سال ۸۸ چاپ شد که البته سایمون کوپر، نویسنده اصلی این کتاب ترجمه بدون مجوز کتابش را سرقت بزرگ ادبی خواند. «کتاب جامع فوتبال» دومین کتاب عادل فردوسی‌پور است که اردیبهشت ۱۳۹۱ به مرحله چاپ و توزیع رسید. جنجال‌های عادل فردوسی‌پور در برنامه نود پس از ۱۴ سال از پخش این برنامه همچنان ادامه دارد، اما هر چه باشد او در میان گزارشگران بی‌رقیب است.

مزدک میرزایی

میرزایی متولد ۱۳۴۹ و هم‌اکنون چهل و چهار ساله است. او فارغ‌التحصیل رشته مهندسی صنایع چوب است و طرفدار پر و پاقرص تیم ملی فوتبال ایتالیا.

مزدک سال ۱۳۸۴ برنده جایزه بهترین گزارشگر صدا و سیمای ایران شد. مسابقه میان تیم‌های نانت و موناکو نخستین بازی فوتبال بود که او موفق شد به مدت ده دقیقه در کنار جواد خیابانی قسمت‌هایی از آن را گزارش کند و بعد از آن کم‌کم به گروه گزارشگران فوتبال شبکه سه تلویزیون پیوست.

میرزایی همانند عادل از سال ۷۶ کار خود را به طور رسمی آغاز کرد، اما به جایگاهی که عادل فردوسی‌پور داشت، نرسید. با این حال در میان گزارشگران صدا و سیما شاید تنها کسی است که عادل فردوسی‌پور او را قبول دارد؛ آنقدر زیاد که وقتی برای ماموریتی به خارج از کشور رفته بود میرزایی را به جای خود در برنامه نود نشاند تا به طور موقت مجری این برنامه باشد، ولی مزدک میرزایی در آن برنامه بارها از کلمه «اما» استفاده کرد و علاوه بر آن دستپاچه نشان داد تا ثابت کند هرگز نمی‌تواند اجراکننده برنامه‌ای همچون نود باشد.

میرزایی در سال‌های اخیر جزو گزارشگرانی بوده که در حین گزارش اشتباهاتی از او سر زده است. او در برخی از گزارش‌هایش جملاتی عجیب و غریب به زبان می‌آورد. او در لیگ همین فصل در بازی استقلال و سپاهان هم بسیار احساساتی شد و به نحوه قضاوت فغانی ایراداتی گرفت که در حیطه وظایف او نبود.

حتی در این دیدار عملکرد فنی بازیکنان را زیرسوال برد و همانند یک کارشناس از آنها اشکال گرفت. با وجود همه این اتفاقات میرزایی پس از فردوسی‌پور و خیابانی مشهورترین مجری چند سال اخیر فوتبال ایران بوده و گاهی اوقات تسلط خود را روی امور نشان داده است.

جواد خیابانی

خیابانی سال ۱۳۴۵ در شهر کرج به دنیا آمد. او که دانش‌آموخته رشته مهندسی متالورژی ـ ریخته‌گری ـ از دانشکده تربیت دبیر فنی تهران است سال ۱۳۷۲ در آزمون جذب گزارشگر ورزشی صدا و سیما شرکت کرد و قبول شد. او از سال ۱۳۷۲ تاکنون به کار گزارشگری، مجریگری و تهیه‌کنندگی برنامه‌های ورزشی مشغول است. البته او در واقع در برنامه‌ای به نام آنچه شما خواسته‌اید شرکت کرد که مسابقه‌‌ای برای کسانی بود که می‌خواستند گزارشگر برنامه‌های ورزشی شوند.

خیابانی سال ۱۳۷۶ محبوبیت و شهرت فزاینده‌ای پیدا کرد، یعنی زمانی که بازی تاریخی ایران و استرالیا را گزارش کرد. او در این بازی به خداداد عزیزی لقب غزال تیز‌پای فوتبال ایران را داد و آن بازی را که به صعود ایران به جام جهانی منتهی شد، حماسه نامید. البته خیابانی به همان سرعت که به قله اوج و موفقیت رسید به همان سرعت سقوط را تجربه کرد.

اشتباه‌های بعضاً زیاد، نداشتن تسلط روی گزارش در هنگام بازی، قضاوت‌های یکطرفه به کار بردن جملاتی غیرمرتبط با بازی از انتقاداتی است که به او وارد می‌کنند. خیابانی در یکی از بازی‌های دوستانه تیم ملی فوتبال مقابل بلاروس بشدت به علی دایی مهاجم سابق تیم ملی حمله کرد و اظهار داشت آقای دایی! رئیس‌جمهورها هم هر هشت سال یک بار عوض می‌شوند، اما شما پس از این همه سال در تیم ملی جای خود را به کسی نمی‌دهید!

گذشت زمان باعث شد تا حدود سه سال پیش علی دایی در مقام انتقام بربیاید و خطاب به خیابانی بگوید رئیس‌جمهورها هم هشت سال یک بار عوض می‌شوند حالا شما چرا پس از ۱۸ سال کنار نمی‌کشید؟!

پیمان یوسفی

او پس از عادل فردوسی‌پور، جواد خیابانی و مزدک میرزایی چهارمین گزارشگر مطرح سال‌های اخیر بوده است.

پیمان یوسفی که متهم به استقلالی و البته بارسلونایی بودن است در گزارش‌هایش ادبیاتی خاص دارد و خیلی سعی می‌کند لفظ قلم و با استفاده از واژه‌های ادبی بازی را گزارش کند.

البته یوسفی کمتر ادبیات شاهنامه‌‌ای‌اش را این روزها در گزارش‌هایش به کار می‌برد، اما گاهی اوقات بدون این ادبیات عجیب و غریبش هم خبرساز شده است.

نقطه اوج انتقادات به این گزارشگر زمانی بود که او در بازی ایران و قطر هنگام به ثمر رسیدن گل دوم قطر بسیار خوشحالی خود را از گل خوردن ایران نشان داد.

یوسفی گاهی اوقات نام بازیکنان را اشتباه می‌گوید و علاوه بر آن طرفداری خود از بارسلونا را بوضوح در گزارش‌هایش نشان می‌دهد.

مدتی او کمتر در تلویزیون دیده می‌شد که دلیلش چیزی نبود جز فعالیت‌های او در برنامه‌سازی ورزشی.

فارغ از همه مسائل این نکته را نمی‌توان انکار کرد که آنچه جای پای یوسفی را در میان گزارشگران محکم کرد تسلطی است که او در ابتدای کار در حین گزارشگری از خود نشان داد.

علیرضا علیفر

سرهنگ علیفر هرگز نتوانست با عادل فردوسی‌پور، مزدک میرزایی و پیمان یوسفی یا جواد خیابانی رقابتی داشته باشد. در واقع این گزارشگر تلویزیون بنا به دلایلی در سایه این گزارشگران باقی ماند. او سبک خاص خود را در گزارشگری دارد و همیشه هم از این سبک دفاع می‌کند. او می‌گوید دلیلی ندارد که در حین گزارش یک بازی بگوید مثلا حسن توپ را به حسین پاس داد، این یک چیز بدیهی است که خود بیننده می‌بیند. این گزارشگر بلند پرواز حتی زمانی فرگوسن و مورینیو را به یک مناظره دعوت کرد. او از شانزده سالگی وارد کار خبرنگاری شد، البته سرهنگ علیفر مدتی هم فوتبالیست و حتی همبازی فیروز کریمی بود، اما مجبور به کناره‌گیری از فوتبال شد تا این بار کار خود را در فوتبال به عنوان مربی آغاز کند، اما گزارشگر شدن علیفر نیز ماجرای جالبی دارد، آن طور که خودش می‌گوید فقط در سه دقیقه در آزمون گویندگی و گزارشگری صدا و سیما قبول شده است.

این اتفاق در بدو تاسیس شبکه سوم جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. علیفر بارها هنگام گزارش‌هایش جملات عجیب و غریبی به زبان آورده است که آخرین آن به بازی ناپولی و آرسنال مربوط می‌شود؛ زمانی که او بازیکن تیم ناپولی را به دلیل مدل خاص موهایش عقده‌ای توصیف کرد!

بهرام شفیع

گزارشگر و مجری مطرح تلویزیون از ابتدای دهه ۶۰ تاکنون بدون وقفه اجرای برنامه ورزش و مردم را بر عهده دارد. این مجری پنجاه و هفت ساله دارای مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران و مدرک دوره ارشد تهیه‌کنندگی و گزارشگری از اتحادیه رادیو تلویزیونی آسیا و اقیانوسیه (ABU) است. وی از زمان جوانی به گزارشگری علاقه داشت و در دبیرستان و دانشگاه علاوه بر بازی فوتبال به گزارشگری نیز می‌پرداخت و در دوران جوانی بازیکن تیم فوتبال قصر یخ تهران بود. پس از انقلاب همکاری خود را با سازمان صدا و سیما آغاز کرد و با شرکت در آزمون صدا و سیما در سال ۱۳۶۱ به استخدام رسمی این سازمان درآمد. جزو نخستین نسل برنامه‌سازان ورزشی بعد از انقلاب در تلویزیون است. وی پس از مدت اندکی از ورود به صدا و سیما همکاری خود را با برنامه ورزش و مردم آغاز کرد و از سال ۱۳۶۴ پس از ممنوع‌التصویر شدن مجید وارث بنیانگذار برنامه ورزش و مردم اجرای برنامه را به عهده گرفت که تاکنون نیز ادامه دارد. وی هم‌اکنون علاوه بر اجرای برنامه، تهیه‌کنندگی آن را نیز انجام می‌دهد. وی از همان ابتدا گزارشگری مسابقات فوتبال را نیز انجام می‌داد، اما با ورود گزارشگران جدید در دهه ۷۰ بتدریج از این فعالیت خود کاست و چند سال قبل با گزارش بازی ایران و کره شمالی برای همیشه آن را کنار گذاشت. شفیع با گذشت زمان بتدریج میزان محبوبیت و تاثیرگذاری برنامه خود را از دست رفته دید، اما حاضر نشد تغییری در نحوه اجرای خود به وجود بیاورد و اگر هم خواست چنین کاری انجام دهد موفقیتی به دست نیاورد. برنامه ورزش و مردم یکی از پرانتقادترین برنامه‌های ورزشی به شمار می‌رود چرا که شفیع در این برنامه یا خیلی با مهمان خود راه می‌آید یا این که با پیش کشیدن مسائلی نامربوط موضوع اصلی برنامه را از خط مستقیم خود خارج می‌کند. با همه این تفاسیر شفیع همچنان با برنامه ورزش و مردم حضور دارد و صبح‌های جمعه به طور زنده روی آنتن می‌آید.

هادی عامل

ورزش فقط فوتبال نیست و گزارشگران نیز تنها در فوتبال فعال نیستند. کشتی هم با کمک گزارشگرانش همواره جذابیت بیشتری پیدا کرده و تماشاگران بیشتری را به خود جذب کرده است. در میان همه کسانی که در ۳۰ سال اخیر رقابت‌های کشتی را گزارش کرده‌اند هادی عامل مطرح‌ترین نام است. این کارشناس و مفسر مشهدی سال ۱۳۳۴ در مشهد متولد شده است و بهترین گزارشگر تاریخ کشتی ایران به شمار می‌رود، هر چند به کار او هم انتقاداتی وارد است. او نیز گاهی اوقات در جریان یک مسابقه کشتی بیش از اندازه احساساتی می‌شود و بیشتر از حد معمول از کلمات و جملات غیرمتعارف استفاده می‌کند.

او در رقابت‌های بین‌المللی همه حریفان کشتی‌گیران ایرانی را چغر معرفی می‌کند و گاهی اوقات حریفان خارجی ملی‌پوشان ایرانی را «بدبدن» توصیف می‌کند. برخی هادی عامل را خیابانی کشتی معرفی می‌کنند چون مانند وی بیش از اندازه به یک مسابقه هیجان می‌دهد.


۱- عادل فردوسی پور: بدون شک یکی از توانا ترین و البته تاثیر گزار ترین افرادی که در صدا و سیمای کشورمان فعالیت می کند عادل خان فردوسی پور است.او که با اطلاعاتی کامل و کنایه هایی به موقع ذهن مخاطبان را به سمتی می برد که باید برود.

خیلی ها می گویند عادل متولد شهر لیورپول انگلیس است و زمانی به دنیا آمده که پدر و مادرش در آنجا بودند و البته پس از چند روز به ایران بازگشته اند، اصالتا اهل کرمان یا به قول خودش ” کرمون ” است.

قطعا بهتر و مسلط تر از او تا به حال نداشته ایم، تکه کلام هایش هم اینقدر زیاد هست که نمی توان به همه آن ها اشاره کرد، فقط به یکی، دو جمله که در خاطرم هست اشاره می کنم شاید برایتان جالب باشد:

بازی انگلیس و آلمان، همین جام جهانی ۲۰۱۰ که آلمان با اقتدار پیروز شد ، می شد حس کرد عادل انگلیسی ۶ آتیشه چقدر ناراحت است، او یک جمله گفت که هیچ گاه از یاد نمی رود: ” تیمی که دروازبانش ۴۰ سالش باشه و اسمش هم دیوید جیمز باشه باید هم اینطوری بشه.”

فردوسی پور طرفدار پرسپولیس و هوادار ۶ آتیشه لیورپول است و البته تیم ملی انگلستان و برزیل.

جمله ای دیگری که در یکی از دیدار های پرسپولیس گفت، زمانی که دوربین کریم باقری را روی سکوها نشان داد و می گفتند کریم قرار است به پرسپولیس کمک کند، عادل گفت: ” باید ببنیم آقا کریم می تواند در ” حریم سلطان ” دوام بیاورد یا نه؟! “
* منظور از سلطان هم خوب همه می دانید، همان علی آقای خودمان است و حریم سلطان هم که قاعدتا خیلی ها آشنایی کامل دارند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۲- مزدک میرزایی: مزدک خان طرفدار پر و پا قرص یوونتوس ایتالیا و همین طور تیم ملی ایتالیا است، حتی برای ایتالیا در استودیو گزارش گری هم اشک ریخته است، جام جهانی ۲۰۰۲ اگه به خاطر بیاورید در مراحل بالا ۲ دیدار هم زمان بود و یکی از آن ها با تاخیر پخش می شد، پخش زنده بازی ایتالیا و کره بود که عادل فردوسی پور گزارش گر بود و دیگر بازی را مزدک در حال گزارشش بود که با تاخیر پخش می شد، در انتهای بازی ها از فردوسی پور خواستن یه خاطره بگوید،
او گفت: ” زمانی که در حال گزارش بازی ایتالیا، کره بودم مزدک کمی آن طرف تر بازی دیگری داشت گزارش می کرد و هر چند ثانیه یک بار نتیجه را از من می پرسید، تا زمانی که ایتالیا گل خورد و حذف شد، مزدک بار دیگر گفت عادل بازی چند چنده؟! من یک لحظه سکوت کردم و آب دهانم را قورت دادم و گفتم، ایتالیا گل خورد…

مزدک برای ۱ دقیقه گزارش بازی را رها کرد و مات و مبهوت به من خیره شده بود، تا به حال او را این گونه ناراحت ندیده بودم.”

در هر صورت مزدک میرازیی هم یکی از گزارش گران پر توان و با اطلاع فوتبال است که کمتر ” سوتی ” دست مخاطبان می دهد، برخی ها می گویند قرمز است و خیلی ها هم با قاطعیت می گویند استقلالی ۶ آتشه.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۳- علی رضا علیفر: جناب سرهنگ، مخالف سر سخت دفاع خطی(!)

او حتی از بازی بارسلونا هم ایراد می گیرد، استاد طرفدار سر سخت رئال مادرید و همین طور پرسپولیس است، در بازی های که پرسپولیس بد بازی می کند به گزارش او دقت کنید.

البته آقای علیفر طرفدار همیشگی لیگ آلمان و تیم ملی این کشور هم بوده و مانند آن ها به نظم اعتقاد خاصی دارد.
هرگاه دوستان می شنوند گزارش گر بازی ایشون هستند یا خیلی ناراحت می شوند یا خیلی خوشحال(!)
دوستانی که ناراحت می شوند طبیعتا از سوتی ها و گاهی اوقات کج خلقی های ایشون ناراحت می شوند، در طرف مقابل هم کسانی هستند که منتظر گزارش استاد می باشند تا دلی از عذا در بیاورند(!)
تکه کلام های او را تقریبا همه می دانند; دو، چهار، شش ، هشت نفر در محوطه جریمه حضور دارند، فقط خیلی دوست دارم بدانم چرا هر گاه آقای علیفر شروع به شمارش بازیکنان می کند تعداد آن ها از عدد ۸ کمتر یا بیشتر نمی شود؟! در هر حال ۸ نفر هستند، نه بیشتر نه کمتر(!)

فوتبال هم که همه می دانند ۹۰ دقیقه است و وقت های پس از آن جز وقت های بازی نیست، وقت اضافه است(!)

پدیده ای هست که از این موضوع تا به حال اطلاع نداشته باشد؟! اگر ندارید پس یک سر به گزارش های آقای علیفر بیندازید.
* بوی آفساید در فضای ورزشگاه پیچیده شده(!)

تصویر ” فیریز ” شده استاد را با هم در زیر مشاهده می نماییم:

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۴- پیمان یوسفی: خیلی ها می گویند پیمان یوسفی در صدا و سیما آشنا دارد و به همین دلیل است به او گزارش بازی می دهند(!) بماند بر گردن کسانی که می گویند، ما نمی دانیم.
اما می دانیم آقای یوسفی طرفدار استقلال و بارسلوناست.
ایشون هم کم ” سوتی ” دست مخاطبین نمی دهد(!) در هر گزارشش حداقل یکی، دو جمله جالب می گوید که فکر ما را برای مدت ها به خود مشغول می کند.
به مانند تیری که از چله کمان رها شود به ذهن ما می کوبد و آب از جوی رفته را دوباره به جوی باز می گرداند(!)
البته او مدتی است که بیشتر علاقه دارد مجری گری کند و کمتر به گزارش فوتبال بپردازد، دلیلش هم واقعا نمی دانم.در هر حال موردی که خیلی در گزارش ایشون می توان یافت این است که کمتر احساساتی می شود و خیلی از زمان ها خودش را کنترل می کند، ” سوتی هایش ” بماند.
* اوایل بود، هنوز کسی نمی دانست بازیکنی است به نام ” گرت بیل “، استاد ایشون را ” باله ” نام می بردند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۵- جواد خیابانی: هرگاه اسم آقای خیابانی را می شنویم نا خود آگاه به یاد ” خداداد عزیزی ” و ” غزال ” می افتیم، البته از نوع ” تیز پایش “.
در هر صورت بازی ملبورن، گزارشی بود که تا سال های سال از یادمان نخواهد رفت و البته این را هم بگویم هیچ کس به مانند استاد جواد خیابانی نمی توانست آن دیدار را گزارش کند.

خیلی ها فکر می کنند آقا جواد پرسپولیسی است، اما باید بگویم دوستان سخت در اشتباه هستید، ایشون آبی پوش هستند و چندین مرتبه هم در جشن ها و جلسات خصوصی هم به حضار گفته اند.
در بیرون از مرزهای کشور هم تا آن جا که من به خاطر میاورم آقای خیابانی طرفدار پر و پا قرص رم و دورتمند بودند، حالایش را نمی دانم، شاید مانند خیلی ها تیم خود را عوض کرده اند (!) اما مطمئن هستم که گذشته طرفدار آن دو تیم بوده اند و چندین بار هم اعلام کردند.

اما از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است، جمله ها و دیالوگ ها آقا جواد اینقدر زیاد و زیبا هستند که منتر در خاطر می مانند و به یک باره می آیند و می روند(!)
* نقطه پنالتی را می بینید که درون محوطه جریمه قرار گرفته است.* واقعا به موضوع جالبی اشاره کردند، تا به حال به این فرآیند فکر نکرده بودم.

قطعا کسی که لیزر انداخته درون استادیوم است(!)، ۱ بر ۰ به نفع سوئیس، تا اینجای کار سوئیس برنده است و اسپانیا بازنده، جلوی اسم سوئیس بنویسید برنده، البته با ” مداد ” چون امکان دارد نتیجه عوض شود.

چندین سال پیش بازی اینترمیلان و رم بود، بازی از شبکه ۳ پخش می شد و گزارش گر استاد بودند.دست بر قضا در تهران برف سنگینی می بارید و شب اعلام کردند مدارس فردا تعطیل می باشد، در اوج خوش ذوقی به یک باره استاد فرمودند: ” خوب بچه ها هم نگران نباشند چون مدارس فردا تعطیل شده و با خیال راحت بازی را تماشا کنند، فقط یک مروری بر روی درس ها داشته باشند که یادشان نرود.”

شاید باورتان نشود ولی آن شب خیلی از آقای خیابانی تشکر کردم.

به هر حال خوش ذوقی های استاد فراوان است و مقاله ما گنجایشش را ندارد، دوستان خیلی بهتر و بیشتر از من واقف می باشند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

* در همه جا اشتباه یا به قول خودمان ” سوتی ” هست اما باید از زحمات این عزیزان تشکر کنیم که بازی ها را برایمان پوشش می دهند و گزارش می کنند.

بیوگرافی بهرام شفیع بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی محمدرضا احمدی سوابق جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوتی های جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری همسر جواد خیابانی همسر مزدک میرزایی


ادامه مطلب ...

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

تصویب نرخ‌های جدید تلفن ثابت با تکیه بر ۳ فاکتور

[ad_1]

رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعه‌ای از سه فاکتور را جهت تدوین نرخ‌های جدید تلفن ثابت در نظر می‌گیریم.

 به گزارش مشرق، علی اصغر عمیدیان دوره گذشته مخابرات را مانند قفلی بر حوزه دسترسی‌های ارتباطی دانست و اظهار کرد: با توجه به اینکه آقای مهندس خسروی در شرکت ارتباطات زیرساخت، ظرفیت‌های این حوزه را تا شش برابر افزایش داده بود، کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات هم مصوبه کرد تا شرکت مخابرات ایران با ارائه برنامه توسعه‌ای منطبق با سرمایه‌گذاری‌های از پیش انجام شده، امکان تعدیل تعرفه‌های ارتباطی را داشته باشد.
 
وی با بیان اینکه هدف از چنین الزامی توسعه بخش مخابرات کشور بود، درباره تعدیل تعرفه تلفن ثابت عنوان کرد: افزایش تعرفه‌های ارتباطی معقول و منطقی خواهد بود و به نحوی صورت می‌گیرد که برنامه‌های توسعه‌ای این شرکت عمل شود.
 
رگولاتور ارتباطی در پاسخ به این سوال که آیا این برنامه توسعه‌ای همان برنامه دوره قبل هیات مدیره مخابرات است؟، گفت: خیر؛ منظور برنامه‌ای است که با نظر ما اصلاح شد. تأکید ما این بود که درصدی از درآمدهای تلفن ثابت از طریق ارائه خدمات ارزش افزوده محقق شود.
 
معاون وزیر ارتباطات با تأکید بر اینکه نباید تنها از محل یک خط تلفن ثابت از مردم پول زیاد دریافت کنیمف ابراز کرد: به شرکت مخابرات ایران گفته بودیم که اگر توسعه با فناوری‌های مورد نیاز را انجام دهند و سرویس ارزش افزوده ایجاد کنند، اجازه افزایش تعرفه را به آنها می‌دهیم.
 
عمیدیان تصریح کرد: ساده‌ترین کاری که در ارتباط با تعدیل تعرفه‌های تلفن ثابت می‌توانستیم انجام دهیم، این بود که نرخ‌های 30 و 330 ریال برای ارتباطات درون استانی و بین استانی را به ارقام بالاتری می‌رساندیم.
 
وی ادامه داد: اما در حال حاضر مجموعه‌ای از سه فاکتور آبونمان، حق اتصال و تعرفه متناظر با خدمات و سرویس‌ها را ملاک تدوین نرخ‌های جدید ارتباطی در این حوزه قرار داده‌ایم.
 
او معتقد است با توجه به اینکه ارائه همه نوع خدمات تلفن ثابت در تمامی شهرها به شکل یکسان نیست، باید مدلی فعال و داینامیک جهت تدوین تعرفه‌ها و توسعه برنامه‌های این شرکت در نظر گرفت.
 
عمیدیان درباره نحوه اجرای چنین الگویی که می‌تواند در عمل بسیار پیچیده باشد، گفت: بازه زمانی مشخصی برای عملیاتی شدن در نظر می‌گیریم تا اگر در اجرا موفق بودند، ادامه دهند در غیر این صورت جلوی اجرا گرفته می‌شود.
 
وی عنوان کرد: قطعا تعرفه‌هایی که در کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات تصویب می‌شود همسو با برنامه‌های توسعه‌ای کشور است. در دوره قبل هیات مدیره مخابرات هم آماده ارائه و تدوین تعرفه‌های ارتباطی بودیم اما برنامه توسعه‌ای نیاوردند.
 
رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی بار دیگر با تأکید بر اینکه دولت سرمایه‌گذاری عظیمی در بخش Core و Edge انجام داده که باید به بخش Aggregation و Access نیز منتقل شود، اظهار کرد: اینترانت استانی دست مخابرات است و با فرض اینکه تمامی سرمایه‌گذاری‌های لازم تا مرحله Edge صورت گرفته باشد اما مخابرات توسعه نبافته باشد، تمامی سرویس‌ها و اپلیکیشن‌ها قبل از رسیدن به منازل مردم با در بسته مواجه می‌شود.
 
وی در پایان گفت: مخابرات باید به سمتی برود که منوی ارائه خدمات در اختیار مردم قرار دهد و مردم حق انتخاب داشته باشند.
 
وزیر ارتباطات روز گذشته در حاشیه همایش سراسری روابط عمومی مجموعه‌های تابعه وزارت ارتباطات در ارتباط با تعیین تکلیف تعرفه‌های تلفن ثابت گفته بود که این موضوع امروز در کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات بررسی خواهد شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


29 مه 2016 ... رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعهای از سه فاکتور را جهت ...رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعه ای از سه فاکتور را جهت تدوین نرخ های جدید ...رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعهای از سه فاکتور را جهت تدوین نرخهای جدید ...رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعهای از سه فاکتور را جهت تدوین نرخهای جدید ...29 مه 2016 ... سرانجام نرخهای جدید تلفن ثابت با تکیه بر ۳ فاکتور ... در کمیسیون تنظیم مقررات ارتباطات تصویب میشود همسو با برنامههای توسعهای کشور است.عمیدیان تصریح کرد: سادهترین کاری که در ارتباط با تعدیل تعرفههای تلفن ثابت میتوانستیم انجام دهیم، این بود که نرخهای 30 و 330 ریال برای ارتباطات درون استانی ...29 مه 2016 ... رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید منوی ارائه خدمات به مردم ارائه دهد، گفت: مجموعهای از سه فاکتور را جهت ...معاون وزیر ارتباطات خبر داد: تصویب نرخهای جدید تلفن ثابت با تکیه بر ۳ فاکتور. رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی با بیان اینکه مخابرات باید ...تصویب نرخهای جدید اینترنت و تلفن/ نرخ تلفن ثابت گران شد. 12-6-2016 کامپیوتر و ... تصویب نرخهای جدید تلفن ثابت با تکیه بر ۳ فاکتور. نرخ جدید تلفن ...عمیدیان تصریح کرد: سادهترین کاری که در ارتباط با تعدیل تعرفههای تلفن ثابت میتوانستیم انجام دهیم، این بود که نرخهای 30 و 330 ریال برای ارتباطات درون استانی ...


کلماتی برای این موضوع

اخبار،اخبار اقتصادیجدیدترین اخبار اقتصادی و …خوش خلق با بیان اینکه می‌توان استفاده از انرژی برق را جایگزین گاز در کشور کرد، گفت ما گلستانشعبان وشوق وشادی بی انتظار چه حاصل با انتظار کشیدن بی روی بیار چه حاصل بر همتش بنازم نیوزهاب نشریه روزانه گروه مپنانیرو مذاکرات نیروگاه سازان خارجی با نعمت زاده دلیل ورود وزارت صنعت به تولید برق چیست؟شهریور ۸٧ زیتونبا موضوع روان شناسی با تغذیه اعصاب ومبارزه با تحجر


ادامه مطلب ...