مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

وصف حالات فرشتگان الهی از زبان امیرالمومنین(ع)

[ad_1]

بامداد – امام علی(ع) در خطبه ای بسیار زیبا با کلامی شیوا و دلنشین به وصف حالات فرشتگان الهی می پردازد.

5524999_282-300x210

فرشتگان الهی

حضرت علی (ع)در خطبه اول نهج البلاغه در توصیفی زیبا، فرشتگان را معرفی می کند
و می فرماید: خداوند آسمان های بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر کرد.
گروهی از فرشتگان همواره در سجده هستند و رکوع ندارند
و گروهی در رکوع هستند و یارای ایستادن ندارند
گروهی در صف هایی ایستاده اند که پراکنده نمی شوند

و گروهی همواره تسبیح گویند و خسته نمی شوند و هیچ گاه خواب به چشمانشان راه نمی یابد.

امیرالمومنین علی (ع) در ادامه این خطبه نورانی می فرماید:
عقل های فرشتگان دچار اشتباه نمی شود. بدن های آنها دچار سستی نشده
و آنان دچار بی خبری برخاسته از فراموشی نمی شود. برخی از فرشتگان امینان وحی الهی و زبان گویای وحی برای پیامبر می باشند
که پیوسته برای رساندن حکم و فرمان خدا در رفت و آمد هستند.
جمعی از فرشتگان حافظان بندگان و جمعی دیگر دربانان بهشت خداوند هستند
بعضی از آن ها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته
و گردان هایشان از آسمان فراتر و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته فرش الهی بر دوش هایشان استوار است.

امام علی (ع)گروه دیگری از فرشتگان را این طور معرفی می کند و می فرماید:
برخی فرشتگان نیز وجود دارند که در برابر عرش خدا دیده به زیر افکنده و در زیر آن بال ها را به خود پیچیده اند.
میان این دسته از فرشتگان با آن ها که در مراتب پایین تر قرار دارند، حجاب عزت و پرده های قدرت فاصله انداخته است
هرگز خدا را با وهم و خیال در شکل و صورتی نمی پندارند و صفات پدیده ها را بر او روا نمی دارند
هرگز خدا را در جایی محدود نمی سازند و نه با همانند آوردن به او اشاره می کنند.

باشگاه خبرنگاران جوان

نوشته وصف حالات فرشتگان الهی از زبان امیرالمومنین(ع) اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

دین و اندیشه حضرت محمد ص آخرین رسول و برگزیده ای از آغاز خلقت خدمت به پدر و مادر چه آثاری بر خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمالخواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمال فاتحه مال وثروت – زنده شدن مرده آرام حسین آرام جانم حسین روح و روانمای کوکب آسمان ایمان ای شیرزن نبرد و میدان ای هم‏چو پدر فصیح و گویا رسواگر ظالمان تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی و متقین …سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی چیست؟ تقوی از ریشه وقی حالت خویشتن داری علمی اجتماعی فرهنگی اموزش زبان عربیدرس نوزدهم معتلات مثال از آنجا که در کلمه هاى معتل، حرف علّه وجود دارد، این کلمات حکمت های امام علی علیه السّلام حدیثحکمت روش برخورد با فتنه ها اخلاقی، سیاسی درود خدا بر او، فرمود در فتنه ها، چونان طریق الی الله شرح حال اولیای الهی و اهل معناکه محمد گفته بر دست صبا از یمن می آیدم بوی خدا بوی رامین می رسد از جان ویس بوی یزدان حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایاتهمچنان که لباس، انسان را از گرما و سرما حفظ می کند همسر هم انسان را از آن چیزهایی که به حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ دین و اندیشه استفاده از طلا برای مردان چرا حرام شمرده شده است؟ ماجرای خواستگاری حضرت خدیجه س از خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمال خواص درمانی و مشکل گشایی سوره های قرآن به اجمال فاتحه مال وثروت – زنده شدن مرده آرام بخش تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی و متقین درقرآنویژگی های سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی چیست؟ تقوی از ریشه وقی حالت خویشتن داری حسین آرام جانم حسین روح و روانم حسین آرام جانم حسین روح و روانم ارتباط مستقیم با حرم امام حسین دانلود نوحه روایت حدیث علمی اجتماعی فرهنگی اموزش زبان عربی درس نوزدهم معتلات مثال از آنجا که در کلمه هاى معتل، حرف علّه وجود دارد، این کلمات نمى حکمت های امام علی علیه السّلام حدیث حکمت روش برخورد با فتنه ها اخلاقی، سیاسی درود خدا بر او، فرمود در فتنه ها، چونان شتر دو طریق الی الله شرح حال اولیای الهی و اهل معنا که محمد گفته بر دست صبا از یمن می آیدم بوی خدا بوی رامین می رسد از جان ویس بوی یزدان می رسد حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات همچنان که لباس، انسان را از گرما و سرما حفظ می کند همسر هم انسان را از آن چیزهایی که به او حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

خصلتی که عذاب الهی را از شهرها دفع می کند!

یکی از بارزترین خصلت هایی که یک مسلمان باید رعایت نماید انصاف است. انصاف نه یک مقوله فردی که یک امر مهم اجتماعی است و بر روابط درون یک جامعه اثرات فراوانی دارد. دین اسلام وقتی مسلمین را برادر یکدیگر می خواند به ملزومات آن هم امر می کند. یکی از آنها انصاف در همه امور است.
در همین ارتباط پیامبر اکرم (ص) در روایتی مهم انصاف را به قدری مهم و اثرگذار می دانند که آن را موجب دفع بلا از جامعه مسلمین بر می شمرند:
«با مردم منصفانه رفتار کن و نسبت به آنان خیرخواه و مهربان باش، زیرا اگر چنین بودى و خداوند بر مردم آبادیى که تو در آن به سر مى ‏برى خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مى ‏کند و به خاطر تو به آن مردم رحم مى‏ کند. خداى متعال مى ‏فرماید “و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش درستکارند، به ستمى هلاک کند.”» (مکارم الاخلاق ص‏ ۴۵۷)
                                                                                   ***
سه نکته:
* انصاف با دشمن!

امیرمومنان (ع) می فرمایند: «انصاف ، دلها را به یکدیگر پیوند می دهد» (غرر الحکم ، حکمت ۵۷۰) اسلام نه تنها به رعایت انصاف در رفتار و برخورد با مسلمانان دستور می دهد بلکه به رفتار منصفانه با دشمنان نیز توصیه می نماید:
آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است
با دوستان ، مروّت، با دشمنان ، مدارا

** انصاف در سخن، قضاوت و عمل
انصاف انواع مختلفی دارد، انصاف در سخن، در عمل و در قضاوت. در سخن یعنی طالب حق باشی و آن را از هرکس و هرجا بپذیری هرچند گوینده سخن حق فردی عوام باشد و باطل را نپذیری هرچند فرد معتبر و مشهوری به تو گوید.
در قضاوت هم یعنی اگر به هر دلیلی و در هر جایگاهی هستی و خواستی درباره کسی یا چیزی قضاوت کنی از دایره انصاف و عدل خارج نشوی.

*** یادت نرود خودت هم یک روز کارگر بودی!
اما انصاف در عمل بدین معناست که با دیگران همانگونه رفتار کنی که دوست داری با تو رفتار کنند. اگر رئیس اداره یا شرکت یا سرکارگر شدی یادت نرود یک روز زیر دست بودی، به کارمندان و کارگرانت ظلم نکن و از آنها تقاضای بیش از توان نداشته باش. اگر مغازه ای داری همانگونه با مشتری برخورد کن که وقتی به مغازه ای رفتی می پسندی با تو آنگونه برخورد کنند. لذا امیرالمومنین علی(ع) در نامه‌ به مالک اشتر فرمودند: «با خدا و با مردم، با خویشاوندان نزدیک و با افرادى از رعیّت خود که آنان را دوست دارى انصاف را رعایت کن…» (بخشی از نامه حضرت به مالک اشتر، نهج الیلاغه)


ادامه مطلب ...

روزه در میان ادیان الهی چه جایی دارد؟

[ad_1]
بامداد-روزه عملی عبادی و هماهنگ با روح و روان انسان است که در صورت تحقق دقیق با توجه به شرایط و معیارهای یک روزه واقعی نتایج گرانی را در امور روحی، روانی، معنوی، بهداشتی، اقتصادی و … برای فرد و اجتماع به ارمغان می‌آورد.

روزه ظهور در پیروان ادیان الهی دارد، چون ناشی از مبدا ایمان و امر خدا می‌باشد و نیروی مقاومت را افزایش می‌دهد تا انسان را به مقام تقوا برساند.
1406750772-talab-ir
روزه ضمن وجوب در ادیان الهی، انگیزه فطری نیز داشته زیرا بشر تعالی طلب که نمی‌خواست تا سطح حیوانات پایین بیاید و یکسره محکوم تمایلات و شهوات حیوانی گردد، روزه را وسیله و سپری برای مقاومت در برابر این گونه تمایلات قرار داده تا خود را به کمال برساند.
چنانکه پیامبر می‌فرماید: امت من وقتی روزه گرفتن نیروی شهوت و هوا و هوس در آنها ضعیف شده و دیگر گرد اعمال زشت نمی‌گردند.
روزه گرفتن در میان ادیان الهی، تاریخی بس طولانی دارد و از جمله عبادات دیرینی است که پیدایش آن را می‌توان با رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت مقارن دانست.
بعضی مفسران می‌گویند که خداوند روزه روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه را بر آدم صفی واجب کرد، علت آن بود هنگامی که آدم به زمین آمد از گرمی و تابش آفتاب سوخت و سیاه شد ولی پس از روزه بدنش سفید شد و به این جهت آن سه روز را ایام البیض خواندند.
صوم در لغت به معنای خودداری از عمل است البته در معنای آن این قید را اضافه کرده‌اند که به معنای خودداری از کارهای مخصوصی است که دل آدمی مشتاق آن باشد و اشتهای آن را داشته باشد.
اما صوم در فرهنگ و شریعت دینی عبارت از خودداری و پرهیز از چیزهایی خاص در زمان معین است.
خداوند در قرآن می‌فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده‌اید بر شما روزه نوشته شد همانگونه که بر اممی که پیش از شما بودند، نوشته شد.
این آیه نشان می‌دهد که روزه بر مسلمانان و بر امتهای پیش از آنان نیز واجب بوده است. در روایات اسلامی آمده که کتابهای بزرگ آسمانی همچون تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن در رمضان نازل شده‌اند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: تورات در ششم ماه رمضان، انجیل در دوازدهم ماه رمضان، زبور داود در هجدهم ماه رمضان و قرآن در شب قدر نازل شده است.
امیرمومنان در این باره می‌فرماید: روزه عبادت قدیمی است که خدا هیچ امتی را از آن معاف نکرده است. اما لزومی ندارد که روزه وضع شده برای پیشینیان شبیه روزه مسلمانان باشد.
تفاوت روزه در ادیان از جهت تعداد روزها و چگونگی روزه‌هاست، هرچند در ادیان مختلف جزئیات و کیفیت روزه تفاوت دارد اما اصل حکم روزه وجود دارد و هدف آن بطور کلی تهذیب نفس و ایجاد طهارت و پاکی معنوی و رفع رنج و بلاست .
غرض از ذکر مطالب یاد شده این است که باید بدانیم در بررسی پرهیز و روزه در ادیان دیگر، باید ذهن خود را از معنای مصطلح آن در اسلام و آنچه در شرع اسلام مبطل روزه محسوب می‌شود بخصوص خوردن و آشامیدن فراتر ببریم.
این فرانگری باید عوارض و لوازم آن را نیز دربگیرد، برای مثال روزه سکوت که به واسطه نذر، سوگند و … واجب می‌شده و در میان قوم یهود متداول بوده به روزه مسلمانان شباهتی ندارد.
با این اوصاف درمی‌یابیم که اکثر ادیان بزرگ دنیا از جمله صائبین، مانویان، بودائیان و اهل کتاب روزه‌های واجب و مستحب دارند.

نوشته روزه در میان ادیان الهی چه جایی دارد؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

روزه در میان ادیان الهی چه جایی دارد؟ روزه عملی عبادی وروزه عملی عبادی و هماهنگ با روح و روان انسان است که در صورت تحقق دقیق با توجه به شرایط روزه و روزه داری در ادیانروزه ظهور در پیروان ادیان الهی روزه گرفتن در میان ادیان دارد که روزه پرسش و پاسخ دینی دیگر ادیان الهی چگونه روزه …روزه گرفتن در میان ادیان الهی در تمام ادیان الهی روزه دارد، خداوند متعال در روزه در ادیان و فرق پیشینه گرفتن روزه در میان ادیان الهی روزه نمی گرفتند؛ اگر چه دارد ممکن است روزه خبرگزاری فارس پرسش و پاسخ دینی دیگر ادیان الهی …روزه گرفتن در میان ادیان الهی در تمام ادیان الهی روزه دارد، خداوند متعال در دیگر ادیان الهی چگونه روزه می‌گرفتندادیانالهیچگونهروزهروزه گرفتن در میان ادیان الهی در تمام ادیان الهی روزه دارد، خداوند متعال در پیروان ادیان مختلف چگونه روزه می گیرندروزه گرفتن در میان ادیان الهی جایی که ساموئل برای روزه وجود دارد که آیین ‌روزه‌داری پیش از‌ دین اسلام در ادیان الهی بلکه در در میان این ادیان چه تفاوتی با روزه ما دارد روزه در ادیان مختلف تفاوت روزه گرفتن در میان ادیان الهی تفاوت روزه گرفتن در میان ادیان چه مدت در روزه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادروزهدر میان اونک‌های کیپور نام دارد این روزه با گذارد زیرا که آن‌چه به وصله می پیشینهتأثیر روزه تأثیر روزه روزه آب پرسش و پاسخ دینی دیگر ادیان الهی چگونه روزه می‌گرفتند روزه گرفتن در میان ادیان الهی، تاریخی بس طولانی دارد و از جمله عبادات دیرینی است که پیدایش پاسخ به سؤالات شرعی مخاطبان درباره‌ی احکام ارتباط بین صاحبان پیام تسلیت در پی درگذشت حجت‌الاسلام فاضل استرآبادی روایتی از دیدار جمعی از خانواده‌های آیین ‌روزه‌داری پیش از‌ دین اسلام چگونگی روزه در ادیان مختلف وحیانی و غیروحیانی و اهداف و نیات روزه موضوعی است که در گفتگو با دیدن خواب در چه ساعاتی صحت دارد ؟ منتظران و یاوران حضرت دیدن خواب در چه ساعاتی صحت دارد و اگر فردی آینده زندگی خود را در خواب ببیند آیا تعبیر دارد یا شانس به چه معنا است؟ آیا اساساً چیزی به نام شانس وجود دارد اصل واژه شانس، فرانسوی و به معنای فرصت است اما در میان مردم شانس عموماً از رویدادی تعبیر تحقیر زنان رنجدیده در دین زرتشتی پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب آیا می دانید دین زرتشتی با زنی که فرزندی مرده به دنیا آورده مسیحیت جهنم آیا جهنم وجود دارد ؟ ا صولا مباحث مرتبط با معاد مثل جهنم در مسیحیت شباهت هایی زیادی به یهودیت دارداگر چه اعتقاد نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر و عثمان چگونه بوده از طرف چه نحوه به خلافت رسیدن سه خلیفه اول خلافت ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اکرمص در حالی که حضرت دین و زندگی فلسفه و منطق قرآن و تعلیمات دینی درس سوم سوالات چهار گزینه ای موضوعات مرتبط تست دین و زندگی سوم دبیرستان پرسش و پاسخ پرسش و پاسخ پرسش کیفیت نزول قرآن در ماه مبارک چگونه بوده است ؟ پاسخ درباره کیفیت نزول قرآن


ادامه مطلب ...

خدمتگزاران باید در دادگاه الهی و تاریخ پاسخگو باشند

[ad_1]

 

خدمتگزاران،

تبیان به نقل از گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از زنجان، آیت اله علی خاتمی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه زنجان امروز(3 شهریور) در مراسم تودیع و معارفه استاندار زنجان اظهار کرد: به فرموده امام علی(علیه السلام) « زندگی دنیا سراسر امتحان و ابتلاء است» و قرآن هم افراد را برای برنده شدن تشویق می‌کند.

وی با اشاره به اینکه فرصت خدمت در نظام جمهوری اسلامی توفیقی از سوی خداوند است، ادامه داد: معمار کبیر انقلاب در این زمینه فرمودند«شان و شانیت ما خدمت است و ارزش ما هم خدمت به ولی نعمتان است».

به گفته امام جمعه زنجان، مقام معظم رهبری بارها در سخنان خود مسوولان را برای خدمت به مردم و جامعه تشویق و ترغیب فرمودند.

آیت اله خاتمی با بیان اینکه هیچ کس برای همیشه فرصت خدمت ندارد، ادامه داد: برنده کسی است که از این فرصت حداکثر استفاده را می کند و در پایان دوران خدمت کارنامه درخشانی از خدمت که رضایتمندی خدا و رضایتمندی بندگان خدا را به همراه خواهد داشت.

وی با اشاره به اینکه نسبت به دوران خدمت در دو دادگاه باید پاسخگو باشیم، گفت:  دادگاه نخست، دادگاه عدل الهی و دادگاه بعدی دادگاه تاریخ است.

نماینده ولی فقیه در استان گفت: در این سه سال از نزدیک شاهد خدماتی که استاندار زنجان و تیم خدمتگذار در استان داشتند، بودم و در این دوره توجه به زیرساخت‌ها بیشتر بود.

آیت اله خاتمی با تاکید بر اینکه تداوم خدمت استاندار سابق زنجان نتایج خوبی را برای استان در پی داشت، گفت: 3 درصد بودجه کشور با تمام محدودیت‌ها در استان زنجان هزینه می‌شود و توجه به زیرساخت‌ها که بستری برای توسعه است قدم‌های خوبی برداشته شد.

وی افزود: برای مردم زنجان مایه مباهات است که یکی از فرزندان این خطه در عرصه وسیع‌تری مشغول خدمت می‌شوند.

نماینده ولی‌فقیه در استان حضور مردم در عرصه‎های اجتماعی، صحنه‌های انقلاب و پاسداری از انقلاب چشمگیر دانست و گفت: این استان بیش از 3 هزار شهید تقدیم اسلام کرده و نمود اعتقاد و دین باروی مردم در عزاداری‌ها متجلی است.

وی از مردم زنجان به عنوان مردمانی نجیب و دین باور یاد کرد و گفت: مردم این استان از دوران مشروطیت جزو چهره‌های اثرگذار در حرکت‌های انقلاب، ولایتمداری بوده و همیشه در عرصه‌های خدمتگزار پیشتاز هستند

امام جمعه زنجان به تقارن ایام معارفه استاندار سابق زنجان با هفته دولت اشاره کرد و گفت: علیرغم دوره خدمتگزاری کوتاه این شهید، نام شهید رجایی به جهت خدمت به این کشور بیش از30 سال برزبان ها جاری است.


منبع:
خبرگزاری شبستان :: Shabestan News
نعمتی که هم عسل است و هم زهر !!

نعمتی که هم عسل است و هم زهر !!

جام بلای مقربان

جام بلای مقربان

قانون باید در مورد همه‏ ى افراد، یکسان اجرا شود

قانون باید در مورد همه‏ ى افراد، یکسان اجرا شود

حقیقتی گمشده که حتی گیاهان هم به دنبال آنند!!

حقیقتی گمشده که حتی گیاهان هم به دنبال آنند!!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

جزئیات مصوبات جدید مجلس در خصوص ایثارگرانهمایش تجلیل از جهادگران بسیجی خوزستانی در حوزه علم و فناوریمصاحبه بالینی تشخیصی در روان شناسیبیین و برو من بار سنگینم مرا بگذار و بگذر نیکم، بدم، اینم مرا بگذار و بگذرجستار فتنه در ایّام فتنه در سال ۸۸ در اوّل کار، بنده یکی از این سران فتنه را خواستم و به او گفتم که آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و …آیا می توانم در ماه مبارک رمضان یک دور ثواب ختم قرآن را برای از بین بردن حق الناس هایی آزادگان نیوز تحلیلی خبری فرهنگیصنفی شرکت مینو و …در جلسه بهمن بصورت مشروح درباره نمایندگان استانی بایدها و نبایدها مشروحا بحث گردیدارتباط ایثارگران با رییس جمهور خبرگزاری ایثارگرانبا توجه به تاکید رییس جمهور در همایش افق رسانه، مبنی بر اینکه بدنبال مشورت با همه الف متن پیام تبریک شخصیت‌های مختلف و رقبای …خدا را شکر بلوغ سیاسی را فعلاً در رفتار برنده و بازنده انتخابات شاهد هستیم و بازنده آذر راه زندگینقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را علوم تربیتی مدیریت آموزشیتعیین هدف ، مهمترین رکن برنامه ریزی اولین نکته مهم و حیاتی در فرایند برنامه ریزی


ادامه مطلب ...

از جریمه های الهی تا دانشمندی که تعلیم نیافت!

[ad_1]
مفیدستان:

مقالات خواندنی گروه دین در هفته ای که گذشت.

 

گروه دین تبیان

ترامپ، بهشت، کشتی نجات

 آیا در نظام جمهورى اسلامى، مخالفت با قوانین و مقررات دولت ـ که به تصویب مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان رسیده ـ ، جایز است؟  

 

خرمن آتشی که ساختمان عظیم پلاسکو را در برگرفته بود، زنده ماندن هر کسی را در زیر کوه آتش شبیه معجزه می نمود. ولی با این‌حال آتش سهمگینی که موجب خم شدن ستون های فولادی و فروریختن ساختمان آهنی پلاسکو بود، نتوانست موجب آتش گرفتن برگه های نازک کاغذی، قرآن کریم در آن ساختمان شود. این واقعه شگفت انگیز گویای اسرار غیبی است که در نظام تکوین بر این دنیای خاکی حاکم است.

قرآن ،پلاسکو ،آتش

«چهارپایان تمام همّتشان شکم هاى شان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدى به دیگران است و زنان (هوسباز) تمام فکرشان زینت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضعند و مؤمنان نسبت به دیگران بیمناکند.»

تقوا یک نیروى باز دارنده درونى است که در وجود انسان به وجود می آید و او را در برابر ارتکاب کارهای خلاف حفظ مى‏کند. کمال تقوا آن است که علاوه بر دوری از گناهان و محرمات، از مشتبهات نیز اجتناب شود.

از جمله موارد نعمت های بهشتی که پیرامون آن سوالات و ابهاماتی بوجود آمده است، نعمت متنعم شدن از حورالعین است. برخی با توجه به سیاق برخی از آیات اینگونه سوال می کنند، در بهشت به مردان وعده ی حورالعین داده شده، پس زنان چه پاداشی می گیرند؟

دختران مجرد ،زندگی ،تنها

در این سالها دخترانی مجرد و شاغل، به دنبال زندگی مستقل هستند. که باید دید از جهت شرع مقدس اسلام این کار جایز است یا خیر. 

در قرآن کریم آیات بسیاری نیز وجود دارد که گذشت و عفو را افضل از قصاص قلمداد نموده و به تقوا نزدیک ‌تر برشمرده است. به ویژه در مسائل شخصی. چنان چه در اختلافات خانوادگی می ‌فرماید در صورت تخلف می ‌توانید متارکه کنید، اما اگر گذشت و صلح کنید، به تقوا نزدیک‌ تر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» پس، نه قصاص یک حکم مطلق است و نه گذشت و هر کدام باید در جای خود عمل شود.

کسانی که قادر به پرداخت خمس نیستند شخصى به طور متناوب از درآمدش که مخلوط از نقد و نسیه و ارثیّه و احیاناً مخلوطى هم از پول حرام است براى خود خانه مسکونى و اثاثیه آن را فراهم کرده و از ابتداى تکلیف تا این ساعت تصفیه حساب خمس نکرده است و حال مى خواهد تصفیه کند آیا به این خانه و اثاثیّه آن خمس تعلّق مى گیرد و یا جزء موونه سال و مستثناست مضافاً این که فرضاً خمس تعلّق بگیرد تخمینى حدود یک میلیون بدهکار مى شود و از عهده پرداخت آن (چه فعلا و چه به تدریج) عاجز است چون درآمدى بسیار کم دارد با این وضع آیا مى تواند با حاکم شرع و یا نماینده او به مبلغى که قادر به پرداخت باشد مصالحه کند

«بنده خالص خدا قرآن را پیشوا و امام خود قرار داده؛ هر جا قرآن فرود آید، او بار خویش را همانجا فرود مى آورد و هر جا قرآن منزل کند او آنجا را منزلگاه خویش مى گرداند».

مدتهاست واژه خیانت را به کرّات در گفتگوهای عادی مردم مى‏شنوم. در مترو، محل کار، بازار و ... ؛ هر کس هم به زعم خود، درباره یک رفتار از طرف مقابلش، ادعای خیانت‌کاری دارد؛ خیانت‌هایی که بین دو دوست، دو همکار، بین همسران، یا حتی در بازار بین خریدار و فروشنده اتفاق افتاده. این بود که به فکر افتادم به یک مرجع درست رجوع کنم و ببینم واقعا خیانت به چه رفتارهایی مى‏گویند و به چه دلایلی رخ مى‏دهد! پس لازم بود به سراغ قرآن بروم. 

 این راه کار، برای بانک ها و تعاونی های خصوصی ، دولتی، مشترک صحیح است و ظاهرا معروف مراجع تقلید هم این راه کار را قبول نمایند.

یکی از جنبه های کمترشناخته شده تاریخ اسلام، زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها است. گرچه نقش مهم و انکار ناشدنی در واقعه کربلا داشتند اما نقش ایشان فقط به عاشورا ختم نمی شود.


 

 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر

خدایا مرا پاکیزه بپذیر

چگونگی انتخاب همسر در بهشت

چگونگی انتخاب همسر در بهشت

پاداش میلیاری به آتش نشانان فداکار

پاداش میلیاری به آتش نشانان فداکار

وقتی چشمها خیانت می کنند

وقتی چشمها خیانت می کنند


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط

همه چیز درباره ی زبان عربی ۱۳۹۴۱۲۳ إن جمیع مساعی الاستکبار المعتدی والمتآمر إنّما تبذل الیوم لحرف مسارات هذه الحرکات الإسلامیة العظیمة در این قیامهای بزرگ، مرد و زن مسلمان، بر ضدّ استبداد حاکمان و بیشتر کیمیا مطالب پرسش و پاسخ ۱۳۹۳۱۰۱۲ به هر حال از جهت یادآوری برای خودم و همچنین به خاطر استفاده‌ی احتمالی دوستان و اهالی کیمیا، ثبت این سوالات و پاسخ‌های آن را ادامه می‌دهم قبلا هم عرض کردم که آنچه بیشتر ره ولاء ۱۳۹۳۱۲۱۵ مأدب شدن به آداب انسانی و آداب الهی، از اینجاست این است که روی باطن اثر می گذارد وقتی هم که اثر گذاشت دستت را روی هم نگذار بدان که این زائل می شود تا سر به سنگ بیشتر لینک در اینترنتعفاف نامه ۱۳۹۳۱۰۱۴ ملی مساجد کشور بچه های قلم موسسه روایت سیره شهدا سبکبالان سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی پایگاه اطلاع رسانی جنگ ایران وعراق مدرسه اسلامی هنر رهبران شیعه پرتال فرهنگی بیشتر دانلود فایلپژوهشکده مجازی تربیت اسلامی بنیان ۱۳۹۵۹۲۰ اند ویژگی طبیبان الهی بیماری هایی که طبیبان الهی علاج می کنند راه رهایی از سرگردانی تلاش پیگیر در امر تربیت ب مسؤولیت پدر و مادر در تربیت فرزند تاثیر »اسم« در شخصیت بیشتر پرسمان با موضوع مهدویت بایگانی کانون گفتگوی قرآنی ۱۳۹۴۸۱۶ مطلب درست است که نامه هایی که در آب روان انداخته می شود به دست امام زمان عج می رسد؟ در بعضی از کتاب ها مانند کتاب مفاتیحالجنان مرحوم شیخ عباس قمی آمده است که از کتاب بیشتر کلید های طلایی برای لذت بردن از زندگی آکاغذاها ۱۳۹۵۱۱۴ هاى پیامبران الهی اعتقاد شیعه قانون علیت دیدار با امام عصر صحرای عرفات ملکه سبا علت تجدید نبوت نبوت های دروغین نبی و رسول دلیل سجده بر مهر اطاعت از رسول خدا راز ختم نبوت بیشتر پایگاه مذهبی زاگرس ۱۳۹۳۸۱۹ لکن اللّه یشهد سرچشمه ى وحى علم بى نهایت الهى است انزله بعلمه از این رو با پیشرفت علوم ، هر روز از معارف قرآن پرده اى برداشته مى شود اگر در گوشه اى بیشتر پادشاه گفت او یوسف را نزد من آورید تا وی را از خاّصان خود ۱۳۹۴۱۲۸ آنچنان که همه چیز خود را در خطر میبینند در اینگونه موارد برای رهایی خویشتن از مهلکه حاضرند حتّی از یکحکومت عادنة مردمی استقبال کنند تا خود را نجات دهند ٢اهّمّیتمسائلاقتصادیو بیشتر ابن عربی ۱۳۹۴۶۵ پژوهشگر عرصه علم و تاریخ، آنچه در این باره ملاک است نسخه های خطی قدیمی است، ب مطالبی در معتبر ترین نسخه های خطی نویسنده ای یافت شود، آن مطالب مورد پذیرش اهل علم و تحقیق بیشتر ره ولاء ۱۳۹۳۱۲۱۵ مأدب شدن به آداب انسانی و آداب الهی، از اینجاست این است که روی باطن اثر می گذارد وقتی هم که اثر گذاشت دستت را روی هم نگذار بدان که این زائل می شود تا سر به سنگ بیشتر لینک در اینترنتعفاف نامه ۱۳۹۳۱۰۱۴ ملی مساجد کشور بچه های قلم موسسه روایت سیره شهدا سبکبالان سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی پایگاه اطلاع رسانی جنگ ایران وعراق مدرسه اسلامی هنر رهبران شیعه پرتال فرهنگی بیشتر دانلود فایلپژوهشکده مجازی تربیت اسلامی بنیان ۱۳۹۵۹۲۰ اند ویژگی طبیبان الهی بیماری هایی که طبیبان الهی علاج می کنند راه رهایی از سرگردانی تلاش پیگیر در امر تربیت ب مسؤولیت پدر و مادر در تربیت فرزند تاثیر »اسم« در شخصیت بیشتر پرسمان با موضوع مهدویت بایگانی کانون گفتگوی قرآنی ۱۳۹۴۸۱۶ مطلب درست است که نامه هایی که در آب روان انداخته می شود به دست امام زمان عج می رسد؟ در بعضی از کتاب ها مانند کتاب مفاتیحالجنان مرحوم شیخ عباس قمی آمده است که از کتاب بیشتر کلید های طلایی برای لذت بردن از زندگی آکاغذاها ۱۳۹۵۱۱۴ هاى پیامبران الهی اعتقاد شیعه قانون علیت دیدار با امام عصر صحرای عرفات ملکه سبا علت تجدید نبوت نبوت های دروغین نبی و رسول دلیل سجده بر مهر اطاعت از رسول خدا راز ختم نبوت بیشتر پایگاه مذهبی زاگرس ۱۳۹۳۸۱۹ لکن اللّه یشهد سرچشمه ى وحى علم بى نهایت الهى است انزله بعلمه از این رو با پیشرفت علوم ، هر روز از معارف قرآن پرده اى برداشته مى شود اگر در گوشه اى بیشتر پادشاه گفت او یوسف را نزد من آورید تا وی را از خاّصان خود ۱۳۹۴۱۲۸ آنچنان که همه چیز خود را در خطر میبینند در اینگونه موارد برای رهایی خویشتن از مهلکه حاضرند حتّی از یکحکومت عادنة مردمی استقبال کنند تا خود را نجات دهند ٢اهّمّیتمسائلاقتصادیو بیشتر ابن عربی ۱۳۹۴۶۵ پژوهشگر عرصه علم و تاریخ، آنچه در این باره ملاک است نسخه های خطی قدیمی است، ب مطالبی در معتبر ترین نسخه های خطی نویسنده ای یافت شود، آن مطالب مورد پذیرش اهل علم و تحقیق بیشتر لینک کمکیپژوهشی درباره ابن عربی ۱۳۹۴۱۷ جوینده حقی، حق بح صورت نقد آنها از ابتدا متهم خواهد بود نکته بسیار مهمی که لازم است در این مقدمه به آن اشاره کرد این است که در عرفان متداول است که نهایتاً برای اثبـات بیشتر برگزیده تفسیر نمونه ـ ج تالار گفتگو تالار گفتگوی ایرانیان ۱۳۹۲۷۲۲ برمحروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته انداضافه مى کند آنها که بر خدا دروغ مى بندند در باره مجازات روز قیامت چه مى اندیشند ؟ آیا تامینى بیشتر


ادامه مطلب ...

خوش صداترین پیامبر الهی را بشناسید

[ad_1]
مفیدستان:

خوش صداترین پیامبر الهی را بشناسید

خوش صداترین پیامبر الهی

خوش صداترین پیامبر الهی را بشناسید

حضرت داود(ع) یکی از پیامبران بنی اسراییل است که در بیت اللحم متولد شده و در ابتدای جوانی شبانی کرده
و به خاطر شجاعت، دانایی و صدای خوبی که داشت شهرت یافت.
زیبایی، معجزه صحبت کردن با حیوانات، داشتن مهارت در اومور حکومتی، صدای خوش و …
از جمله توانمندی هایی است که پروردگار الهی در کنار هدایت الهی و رستگاری بندگان به پیامبران خود از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم(ص) توفیق داده است.

 

خوش صداترین پیامبر الهی

زیبایی را به یوسف نبی، صبر را حضرت ایوب(ع)، عمر طولانی به نوح نبی،
جمال و ختم هدایت خود را به محمد رسول الله(ص) عطا فرموده و صدای خوش را نصیب نبی الله الحکام(حضرت داود(ع)) کرده‌است.

پیش از آنکه حضرت داود نبی(ع) را به عنوان پیامبر خوش الحان معرفی کنیم،
شهرت این پیامبر الهی به جنگ سربازان طالوت و جالوت بازمی گردد.
بدین ترتیب که این حضرت(ع) به عنوان یکی از سربازان طالوت به جنگ جالوت و لشکریانش می رود
و یا سنگی که در سنگ قلاب خود گذاشته، جالوت جبار را از پای در‌می‌آورد.

مشخصات حضرت داوود (ع) و ویژگی‎های اوحضرت داود(ع) یکی از پیامبران بزرگی است
که علاوه بر قدرت معنوی و نبوّت، دارای حکومت ظاهری وسیع نیز بوده و نام مبارکشان شانزده بار در قرآن آمده است.

نبی الله الحکام(ع) در سرزمینی بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نواده‎های حضرت یعقوب نبی(ع)است
و به 9 واسطه به یکی از فرزندان حضرت یعقوب(ع) می‎رسد، پدرش «ایشا» نام داشت.
او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود.

خوش صداترین پیامبر الهی

حضرت داود (ع) بسیار خوش صوت بود، به طوری که وقتی صدایش به مناجات بلند می‎شد،
پرندگان به سوی او می‎آمدند و حیوانات وحشی گردن می‎کشیدند تا صدای دلنشین او را بشنوند،
او کوتاه قد و کبود چشم و کم مو بود، در میان بنی اسرائیل و در پیشگاه طالوت فرمانده شجاع و با ایمان لشکر بنی اسرائیل، دارای موقعیت عظیم بود،
پس از آن که طالوت از دنیا رفت، بنی اسرائیل حکومت و فرماندهی طالوت را، در اختیار داود(ع)گذاشتند،
و همه ثروتهای طالوت را به او سپردند، وقتی که به حاکمیّت رسید، خداوند او را به مقام پیامبری نیز رسانید.

همچنین این پیامبر الهی، دومین پادشاه اسرائیل به روایت عهد عتیق بود.
در کتاب عهد عتیق پادشاهی برحق، اما نه بی‌اشتباه، جنگ‌جویی متبحر و نوازنده و شاعری بزرگ معرفی شده
و تعدادی از ترانه‌های منسوب به حضرت داود(ع) در کتاب «مزامیر» یا «زبور» جمع‌آوری شده‌است.
کتاب «زبور» مشتمل بر نصایح و مناجات و امور اخلاقی است و «مزامیر» یا «زبور» در کتاب عهد عتیق،
مشتمل بر 150 فصل، که هر کدام به نام «مزمور» نامیده شده و سراسر آن به شکل اندرز، دعا و مناجات است.

خوش صداترین پیامبر الهی

 

10 خصلت عظیم حضرت داوود(ع)

 

در قرآن، در آیه 15 تا 20 سوره «ص»، خداوند داوود(ع) را با 10 خصلت ارجمند می‎ستاید،
حتی به پیامبر اسلام (ص) سفارش کرده که در برابر گزند مخالفان و بدخواهان همانند داوود(ع) صبر و مقاومت داشته باشد.

در آیه نخست (آیه 17 ص) چنین آمده: «اِصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛
ای پیامبر! در برابر آن چه مخالفان می‎گویند شکیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داوود علیه السلام را که صاحب قدرت، و بسیار بازگشت کننده به خدا بود.»

 

خصال دهگانه ارجمند داوود(ع) عبارتند از:

* صبر و مقاومت.

* مقام عبودیّت و بندگی.

* قوّت و قدرت معنوی و جسمی.

* بازگشت و رجوع مداوم به خدا، و رابطه تنگاتنگ با خدا.

* کوهها در تسخیر او بودند و با او صبح و شام تسبیح خدا می‎گفتند.

* پرندگان در تسبیح خدا با او هم آواز می‎شدند.

* آنها نه تنها در آغاز کار بلکه در همه احوال، با تسبیح او هماهنگ می‎شدند.

* داشتن حکومت استوار و مقتدرانه.

* علم و دانش سرشار که مایه برکات است.

* منطقی گویا، و بیانی لطیف و شیوا

خداوند گاهی او را به عنوان «نِعمَ العَبدِ» «نیکوترین بنده» و زمانی او را به عنوان خلیفه خود، و نیز به داشتن امتیاز و فضایل علم و حکمت معرفی کرده،
و نزول کتاب اخلاقی و مهم زبور را بر حضرت داوود(ع)، بر شمرده او را با عالی‌ترین خصلت‎ها ستوده است.

باشگاه خبرنگاران جوان

خوش صداترین پیامبر الهی را بشناسید


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ثروتمندترین پیامبر الهی که بود؟ثروتمندترینپیامبرمطلب خیلی خوبی بود سلام بر صادق ال محمد و درود بر سلیمان پیامبر به امید شفاعت هر دو کدام پیامبر الهی سال ابتدایی زندگی اش را به …کدامپیامبرالهیسالبعد از مدتی نمرود به همه ماماها وقابله ها دستور داد که زنان باردار را تحت کنترل و یک ضد لک بسیار قوی برای خانم هایکضدلکبسیارقویجوانه گندم در درمان ریزش مو، رفع شوره سر و رفع انواع جوش صورت و ناراحتی پوستی موثر استچگونه تیرگی پوست را درمان کنیم؟چگونهتیرگیپوستراپربیننده ترین خبرها چه کسی جانشین آیت الله هاشمی می شود؟ سید حسن خمینی و ظریف پس از پایگاه جنبش مطالبه گری و عدالت خواهی حامیان ولایت …اخبار روز بین المللی اوباما برنامه هسته‌ای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کردیمبازیگر مجردی که مادر شدن را تجربه کرد تصاویرشدنراتجربهکردتصاویرمن هم شرایط این خانم را دارم اما باوجودی که خیلی دلم بچه می خواد فکر میکنم این طفل بی باک نیـــوز پایگاه خبری تحلیلی بی باک نیوز آخرین اخبار سیاست اقتصاد ورزش فرهنگ‌و‌هنر سلامت پماد گیاهی برای درمان زخم بسترسلام ما هم مادرم همین مشکل رو داشت با این داره درصد بهتر شد زخم بسترش با دارو گیاهی ثروتمندترین پیامبر الهی که بود؟ ثروتمندترین مطلب خیلی خوبی بود سلام بر صادق ال محمد و درود بر سلیمان پیامبر به امید شفاعت هر دو برای ما کدام پیامبر الهی سال ابتدایی زندگی اش را به تنهایی در غار کدامپیامبرالهی برای اینکه در آن زمان امر خدا محقق نشود، پادشاه جبار آن دوره دستور قتل هزار نوزاد پسر را داد یک ضد لک بسیار قوی برای خانم ها یکضدلکبسیار جوانه گندم در درمان ریزش مو، رفع شوره سر و رفع انواع جوش صورت و ناراحتی پوستی موثر است چگونه تیرگی پوست را درمان کنیم؟ چگونهتیرگیپوست پربیننده ترین خبرها چه کسی جانشین آیت الله هاشمی می شود؟ سید حسن خمینی و ظریف پس از درگذشت پایگاه جنبش مطالبه گری و عدالت خواهی حامیان ولایت عدالت پایگاه جنبش مطالبه گری و عدالت خواهی عدالت خواهان گلستان بازیگر مجردی که مادر شدن را تجربه کرد تصاویر شدنراتجربهکرد من هم شرایط این خانم را دارم اما باوجودی که خیلی دلم بچه می خواد فکر میکنم این طفل معصوم ها بی باک نیـــوز دادگاه ویژه روحانیت، فلان آقا را براساس اسناد معتبر محکوم کرده است، حالا بوقهای غربی از او پماد گیاهی برای درمان زخم بستر به گزارش شبکه خبر، پژوهشگران در این بررسی محل زخم شماری از بیماران مبتلا به این عارضه را به


ادامه مطلب ...

سختی و آسایش دو آزمون الهی

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک هفت سوره‌ای است که، آغاز آنها با حروف «حم» شروع می‌شود. و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح خطوط کلی وحی، و بیان ره‌آورد وحی است که عبارتند از توحید و نبوت و معاد، به انضمام احکام و حکم دیگر.
یکی از آن هفت سوره «حم دخان» است، [که در] این کریمه فرمود: «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌ یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» (1) بعد از اقامه برهان بر توحید ربوبی و همچنین بر توحید عبادی آن‌گاه فرمود: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» (2) اینها با لعاب شک سرگرمند. در حالی که می‌توانند چشمه‌های حکمت را از درونشان جوشان کنند.
فرق بین مؤمن و کافر، آن است که، مؤمن در اثر اخلاص از درونش چشمه‌های حکمت می‌جوشد، ولی کافر فقط به لعاب دهانش دل‌بسنده می‌کند که می‌خواهد با آن رفع عطش کند.

لعب به معنای بازیچه و لعاب به معنای آبی که از دهان بریزد نزدیک هم‌اند. همانطوری که لعاب دهان، هیچ تشنه‌ای را سیراب نمی‌کند، بازیچه‌های دنیا، هیچ انسان تشنه‌ی کمال را، به کمال نمی‌رساند. تنها چیزی که به عطش انسان خواهان کمال، پاسخ می‌دهد همان چشمه‌های جوشان حکمت است، که از درون او می‌جوشد. در جوامع روایی ما دستور کندوکاو درون دل داده شد که اگر مؤمنی چهل شبانه‌روز، به اصلاح خود بپردازد چشمه‌های حکمت از قلبش می‌جوشد «من أخلص لله أربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه». (3)

آن‌گاه درباره آن‌ها که در شک و تردید بسر می‌برند و به بازیچه‌های دنیا، انس گرفته‌اند. می‌فرماید؛ تو منتظر باش که روز سیاه و پر دود و خطری را، اینها در پیش دارند «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌» روزی آسمان ابر سیاهی را به همراه می‌آورد، که راه نفس و دید اینها بسته می‌شود.
این دود غلیظ دردناک، یا کنایه از آن است که در ثر شدت فقر و بدبختی و گرسنگی آن‌ها آسمان باز و وسیع را نمی‌بینند، زیرا چشمشان تیره و تار شده است. یا نشانه‌های عذاب دیگری در آسمان به صورت دخان ظهور کرد و یا مقدمه ظهور قیامت کبری است.
علی ای حال؛ آن پدیده یک غذایی است برای تنبیه تبهکاران، که دست از تجاوز و تعدی بردارند. «یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» آن دود دردناک این گروه تبهکار را زیر پوشش می‌گیرد و اینها را در عذاب فرو می‌برد.
تعذیب خداوند سبحان، گوناگون است. گاهی عذاب غرق است که آب توفنده کفار را به کام خود فرو می‌برد «فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ‌» (4) و گاهی عذاب دود است که تبهکاران را زیر پوشش خود قرار می‌دهد و آن‌ها را احاطه می‌کند.
مجرمین؛ وقتی این عذاب دردناک را دیدند، عرض می‌گویند؛ خدایا این عذاب را برطرف کن، ما ایمان می‌آوریم «رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ‌» (5) این پوشش عذاب را برطرف کن، تا ما فضای باز رفاه و آسایش را ببینیم، ما مؤمنانیم.
آنگاه خدای سبحان می‌فرماید: «أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ‌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌ إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» (6) بارها به آن‌ها تذکر و نیز مهلت داده شد و آنان ایمان نیاوردند و پیامبر روشن‌گر به سوی آن‌ها رفت، و روش تلاوت و تعلیم و تزکیه را برای آنان مطرح نمود، نپذیرفتند.
«ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ» و از این پیامبر روبرگرداندند. به جای اینکه به او گرایش پیدا کنند، از او گریختند. «فقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌» و به او تهمت‌ها زدند، گفتند؛ آنچه را او می‌گوید حرفهایی است که دیگران به او آموختند نه آنکه وحی باشد. و از طرفی او رشد عقلی ندارد او معاذالله دیوانه است.
نه این حرفها؛ مال خود اوست، نه او هم یک پذیرنده‌ی عاقلی است. هم گفتار او گفته‌ی دیگران است و هم او جنون دارد. و قدرت تجزیه و تحلیل در او نیست که درست بپذیرد.
«مَجْنُونٌ‌»، به پیامبر این تهمت را زدند، چون گفته‌های او را برابر عقل آن نابخردان نبود. چه اینکه آنان چیزی که مطابق با اندیشه‌های خام آن‌ها بود آن را معقول می‌دانستند، و چیزی که با آن‌ها مخالف بود نامعقول می‌پنداشتند.
همه‌ی این اهانتها و تهمتها را حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تحمل کرد و راه ارشاد و تعلیم و تزکیه‌اش را ادامه داد. خدای سبحان می‌فرماید؛ ما برای اتمام حجت، این عذاب را برطرف می‌کنیم، ببینیم اینها که در حال رفاه و آسایش قرار گرفتند، متنبه و بیدار می‌شوند، و به حق توجه می‌نمایند، یا دوباره تن به تباهی گناه می‌دهند، و دست از ظلم و ستم نمی‌کشند؟
«إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» ما در آینده‌ی نزدیکی، این عذاب را بر می‌داریم. یا یک مدتی این عذاب را برمی‌داریم، تا معلوم بشود که شما چه می‌کنید؟ شما باز؛ به همان فساد و طغیانتان برمی‌گردید. این چنین نیست که، این دوران عذاب، دوران تربیت و تعلیمی برای شما باشد. ما این عذاب موقت را، برای هشیاری و هشداری شما، نازل کردیم. ولی شما همینکه از این بند بیرون رفتید، باز به تجاوز قبلیتان می‌پردازید.
در سوره‌ی «حم زخرف» که قبل از «حم دخان» است، آمده که ما عذابها را به عنوان آزمون می‌فرستیم. آنها می‌گویند اگر عذاب برطرف شد، ما ایمان می‌آوریم. عذاب را برطرف می‌کنیم، اینها دوباره به طغیان و رفاه‌طلبی خود می‌پردازند. «وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ‌» (7) وقتی فرعونیان به عذاب الهی گرفتار شدند موسای کلیم را به عنوان ساحر متهم کردند، و گفتند ای ساحر ازخدایت بخواه عذاب را از ما برطرف کند، ما ایمان می‌آوریم.
در سوره‌ی دخان آمده است که کافران درباره‌ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گفتند: «مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» معاذالله دست‌آموز دیگران و دیوانه است. کافران و منافقان در هر عصر بر اساس «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» (8) آورندگان وحی و دارندگان نبوت را اهانت و تحقیر می‌کردند، و به دعوت آنان پاسخ منفی دادند.
آل فرعون؛ به موسای کلیم گفتند؛ آن پیمانی که با خدا داری که اگر کسی توبه کرد و ایمان آورد، توبه‌اش پذیرفته و ایمانش مقبول شود، و عذاب برطرف گردد، از پروردگارت بخواه که عذاب را برطرف کند «إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ» ما تعهد می‌نمائیم که هدایت شویم و راه را ببینیم و طی کنیم.
«فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ» (9) وقتی ما عذاب را برطرف کردیم، و اینها به رفاه و آسایش رسیدند «إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ» (10) باز نکث عهد می‌کنند و پیمان‌شکنیشان را همچنان ادامه می‌دهند و در سوره‌ی «حم دخان» فرمود؛ ما عذاب را برمی‌داریم ولی شما به طغیان و تجاوزتان برمی‌گردید.
عذاب و فشار و سختی، در قرآن به عنوان یک آزمون و امتحان الهی مطرح است. خدا، گاهی انسان را به نعمت مبتلا می‌کند تا او را بیازماید، و گاهی به عذاب و رنج و فشار مبتلا می‌سازد، تا وی را امتحان کند، و آنچه در درون اوست با آزمون آسایش یا با امتحان رنج، شکوفا شود.
هر پیامبری که آمد، قومش به این امتحانهای سخت و سنگین، مبتلا شده‌اند، تا در این دوران فشار و سختی، کاملاً پخته و ورزیده بشوند. یعنی اگر احیاناً فشاری برای امت‌ها هست برای این است که اینها به هوش بیایند، و بدانند که رفاه دوامی ندارد و بدانند که عالم طبیعت متغیر است، و در تحت تدبیر یک مبدأ متعال است، و در اختیار احدی نیست.
اینکه در دو سوره‌ی‌ «حم زخرف» و «حم دخان» آمده به عنوان یک اصل کلی در سوره‌ی انعام و سوره‌ی اعراف مطرح شده.
در سوره‌ی انعام این چنین فرمود: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ‌» (11) می‌فرماید؛ ما قبل از شما پیام‌آورانی را برای اقوام و اممی فرستادیم. آنها سرکشی و طغیان داشتند. آنها را در رنج و فشار قرار دادیم، به مصیبتهای سختی و قحطی و بیماری، مبتلا کردیم، تا از تمرد و انحراف برگردند و تضرع کنند، و بفهمند که این خودکامگی دوام ندارد.
نه قدرت زورمداران پایدار است، نه آسایش و رفاه مترفین دوام دارد، و نه ارضای غریزه‌های طبیعی و حیوانی در شهوت و غضب، و جذب و دفع و میل و نفرت برقرار می‌ماند. و منظور از آن آزمون، این بود که اینها برگردند و تصرع کنند و به هوش بیایند ولی همچنان در بی‌هوشی مانده‌اند.
چرا اینها در حال خطر متنبه نمی‌شوند؟ چرا در دوران فشار پخته نمی‌شوند؟ چرا مشکلات و رنج اینها را بیدار نمی‌کند؟ مگر نمی‌دانند فشار و سختی امتحان است؟
قرآن؛ تشویق می‌کند که در مدرسه‌ی سختی، و در کلاس آزمایش فشار، باید پخته بشویم. «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» (12) چرا در زمان سختی لابه نمی‌کنند و بیدار نمی‌شوند که هیچ قدرتی در عالم نیست، مگر قدرت حق!؟
لازمه‌ی بیداری، همانا بینش توحیدی است. و اثر توحید، همان انقطاع از خود، و بریدن از دیگران، و پیوستن به قدرت زوال ناپذیر الهی است، یعنی؛ هم خود را مهره‌ای بی‌کران خلقت بدانید، و هم دیگران را در تحت قهر خالق یکتا بدانید.
چرا در دوران فشار این معنا برای شما روشن نمی‌شود که هیچ مبدئی در عالم حاکم نیست جز خدا؟! «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا اینها در زمان سختی نمی‌فهمند کار به دست خداست و بس؟
منطق وحی این است که؛ خدای سبحان هرگز بی خود کسی را در فشار و رنج قرار نمی‌دهد، بلکه به منظور آزمون و تکامل انسان‌‌ها است و اگر خدای سبحان اراده امتحان نمود، به همه‌ی مأمورین الهی دستور می‌دهد و همه‌ی اسباب و علل، در جهت امتحان به کار گرفته می‌شوند، تا انسان‌ها در درون رنج امتحان گنج کمال بیابند.
قرآن، همگان را ترغیب و تحریص می‌کند، که دوران رنج را، مدرسه‌ی آموزنده بدانند. می‌فرماید؛ کلید آسمان‌ها و زمین، به دست خداست. یعنی ظاهر و باطن، و غیب و شهادت آسمان به دست خداست. نظام آفرینش نظام علت و معلول است. هر علتی، کلید معلول است. هر حادثه‌ای بخواهد پدید آید باید از راه علتش پدید آید.
نظام علی و معلولی، نظام قفل و کلید است. کلید این نظام به دست خداست. جهان شهادت، معلول جهان غیب است. غیب این عالم هم، به دست خداست.
قرآن، هم می‌گوید: «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (13) یعنی ظاهر آسمان‌ها و زمین مال خداست و هم می‌گوید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (14) قلاده‌ها، و کلیدهای آسمان و زمین به دست خداست، و هم می‌گوید: «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (15) باطن آسمان‌ها و زمین مال خداست.
اگر نظام آفرینش؛ نظام علی و معلولی است، علت که غیب معلول است، در اختیار خداست. انسان رنجدیده که در آزمون فشار بسر می‌برد باید بفهمد کاری از دست احدی ساخته نیست، مگر خدای سبحان، که کلیددار عالم است و همه‌ی کلیدها پیش اوست «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (16) چه اینکه همه خزینه‌ها پیش اوست. و هر چه از مخزن نازل می‌شود، به تنظیم خدای سبحان است.
یکی از بهترین نعمت‌های الهی فشار آموزنده، و رنج موجب گنج کمال است. زیرا انسان بیدار می‌شود و می‌بیند، که کار به دست یک مبدأ است، که کلیددار جهان هستی است. «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» خیلی از کلیدهای غیب را فرشتگان می‌دانند، ائمه (علیهم السلام) می‌دانند، ولی همه آن کلیدها به دست خدای سبحان است.
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - علیه أفضل صلوات المصلین - آنکه همیشه بیدار بود می‌فرماید: «یا أیها الانسان ماجرأک علی ذنبک و ما غرک بربک و ما أنسک بهلکة نفسک...أم لیس من نومتک یقظة...» (17) چه چیز تو را به گناه جرأت داد؟ و چه چیز مایه غرورت، به پروردگار تو شد، و چه چیز تو را به هلاک مأنوس نمود؟ آیا از خوابت بیداری نیست؟!
اگر کسی با اراده‌ی خود بیدار نشد، او را با سختی بیدار می‌کنند، و بهشت از آن بیداران است. بنده‌ی صالح خدای سبحان که بهشت به انتظار اوست، مظهر خدایی خواهد بود که هرگز نمی‌خوابد و اهل غفلت نیست. «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» (18) مؤمن هرگز نمی‌خوابد. در بیداریش بیدار است، خواب او هم بیداری است.
رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب خاصش را طوری تربیت کرد، که بسیاری از حقائق برای آن‌ها در عالم خواب حل می‌شد. گاهی از آنان در بامداد می‌پرسید: «هل من مبشرات» (19) یعنی دیشب در رؤیا چه دیدی؟
اولیای الهی دائماً بیدارند، چه اینکه افراد عادی دائماً خوابند تا اینکه با مرگ بیدار شوند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (20) و کسی می‌تواند رؤیای صادق داشته باشد که در بیداری مراقب و محاسب خود باشد. مثلاً یک محقق که به کتابخانه می‌رود، در را به روی دیگران می‌بندد، که مزاحم او نباشند، صداها به گوشش نیاید، مناظر بیرونی چشمش را به خود متوجه نکند. این برای آن است که از هر چه بیگانه از اندیشه است محفوظ باشد، تا چیز بفهمد.
یک مؤمنی که ولیی از اولیاء الهی است، چون از هر چه بیگانه با تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح است می‌پرهیزد، بنابراین هنگام خواب، گذشته از آنکه، هیچ آلودگی را به درون خود راه نمی‌دهد، از امور عادی هم که ارتباط با آنها گناه نیست ولی مایه سرگرمی است محفوظ می‌ماند. لذا معارفی در رؤیا برای او کشف می‌شود، و از درونش چشمه‌ی حکمت می‌جوشد.
خواب؛ برای ولی‌الله به منزله کلاس درس است. آنکه کم می‌خورد، و با یاد خدا می‌خوابد، و هر شب مسبحات شش‌گانه را تلاوت می‌کند، و از قرائت سوره «واقعه» محروم نمی‌ماند، و با یاد حق و با طهارت می‌خوابد رؤیای صالح بهره‌ی او خواهد شد.
وقتی از کسی پرسیدند که برای فرزندانت چه ذخیره کرده‌ای؟
گفت؛ بچه‌هایم را سوره «واقعه» آموختم و آن‌ها هر شب، قبل از خواب می‌خوانند، و خداوند توفیق تحصیل مال حلال را به بنده‌ی صالح خود خواهد داد.
دل‌های اولیای راستین الهی، همانند بهشت است که؛ نه می‌خوابد، و نه خوابگاه است. زیرا هم بهشت همواره بیدار است و هم بهشتیان همواره یقظان‌اند.
و اگر در قرآن کریم، سخن از مقیل و خواب نیمروز مطرح است، آن مال برزخ است. «أَحْسَنُ مَقِیلاً» (21) در برزخ قیلومه و خواب کوتاهی هست، والا در بهشت خوابی نیست. آن کسی که در دنیا همواره بیدار بود به عالمی می‌رود که «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ».
تعلیم رسای قرآنی اینست که؛ اگر خدای سبحان حی بالذات است، شما بکوشید حی بالعرض باشید. اگر خدا همیشه زنده و بیدار است، و هرگز خواب و مقدمات خواب را در حریم خدا راهی نیست، شما هم بکوشید، همیشه بیدار بالعرض باشید.
نامه‌ای در بهشت از طرف خدای متعالی به بهشتیان می‌رسد که در عنوان نامه نوشته است «من الحی الذی لایموت الی الحی الذی لا یموت» این نامه از خدایی است که نمی‌میرد به مؤمن ولی اللهی که هرگز نمی‌میرد، چون مرگ را پشت سر گذاشت. بلکه اصلاً، مرگ مرده است. دیگر مرگی برای بهشتی‌ها نیست. خدا زنده‌ی جاوید بالذات است، ولی‌الله در بهشت زنده‌ی جاوید بالعرض است.
این سخن را بسیاری از حکمای اسلامی و عرفای الهی، در کتابهای عقلی و عرفانیشان از رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده و برای او معانی بلندی ذکر کرده‌اند.

استاد بزرگوار، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی - مدظله‌العالی - در آن رساله‌ی شریفشان به نام «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» (که این رساله‌ی عمیق علمی را در حدود پنجاه سال قبل نوشته‌اند که سن شریفشان آن وقت حدود بیست و نه یا سی سال بوده. و درک این کتاب عمیق برای اهلش بسیار دشوار است چه رسد به دیگران که دستی از دور بر این مطالب دارند) این حدیث شریف را نقل کردند، و تشریح کردند که نامه‌ای از خدای متعال، برای مؤمنین در بهشت می‌آید که، در آن نامه نوشته است؛ از خدایی که نمی‌میرد به مؤمنی که دیگر مرگ ندارد. در آن نامه نوشته است که من هر چه بخواهم محقق می‌شود، به تو هم اجازه دادم که هر چه بخواهی در بهشت برای تو حاصل باشد.

این همان مقام بلند است که مظهر اراده‌ی تامه‌ی خدای سبحان می‌شود، حیف آن مقام بلند نیست، که انسان به متاع دنیا بفروشد؟ در همین «حوامیم سبعه» آمده به تبهکاران می‌گویند شما آن طیبات را در دنیا از دست دادید.
خلاصه آنکه؛ دوران فشار، همانند دوران مدرسه آموزنده است تا شما بیدار شوید و بدانید که تمام کارها به دست رب‌العالمین است، و باید او را بپرستید و از او مدد بگیرید. و بس.
گرچه در سوره «حم دخان» و «حم زخرف» مسأله‌ی آزمون رنج مطرح شد، ولی اصل کلی آن در سوره‌ی انعام چنین آمده است: «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا مبتلایان به زحمت و سختی، ضراعت و ابتهال، و ناله و لابه نمی‌کنند؟
بیان لطیفی را استاد بزرگوارمان آیت‌الله مرحوم شیخ محمد حسین فاضل تونی (رضوان‌الله علیه) در درس می‌فرمودند، که انسان عبد خداوند است و به حضور مولای خود مشرف می‌شود «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ‌» (22) و بنده وقتی به حضور مولی می‌رود باید هدیه و ره ‌توشه‌ای ببرد، که قابل توجه مولا باشد، یعنی باید چیزی ببرد که مولی نداشته باشد. زیرا اگر چیزی به حضور مولی ببرد که مولی مانند آن را فراوان داشته باشد آن چیز، زادراه جالب و هدیه ارزنده نخواهد بود.
مثلاً اگر انسانی، در هنگام رجوع به سوی خداوند متعالی، علم یا قدرت یا کمال دیگر از کمالات وجودی را ارائه دهد، و بگوید پروردگارا من با سعی و کوششم، علم تحصیل نمودم و هدیه‌ی علم را به پیشگاه شما تقدیم می‌دارم، این علم اندک، در برابر علم بیکران حق جلوه‌ای نخواهد داشت. چون خدای سبحان نه تنها دارای علوم نامحدود است و به تمام اشیاء از تمام جهات احاطه علمی دارد، بلکه علم دیگران نیز از مواهب اوست و آن حضرت، مقداری از علم نامتناهی خود را به نحو تجلی نه به نحو تجافی بین جوامع بشری توزیع کرده است.
با توجه به آنکه، علم محدود انسان در مقابل علم نامحدود خدا قرار نمی‌گیرد، چون اگر علم خدا، نامحدود شد، هرگز مقابل ندارد، تا انسان بگوید علم بشر محدود است و علم خدا نامحدود. اگر علم بشر در مقابل علم خدا قرار گرفت و علم خدا در مقابل علم بشر قرار گرفت هر دو محدود خواهند بود، با این تفاوت که علم خداوند بیشتر از علم بشر می‌باشد، و چون علم الهی نامتناهی است و نامحدود، جا برای غیر نمی‌گذارد. از این جهت با وجود علم نامحدود خداوند جا برای علم دیگری نیست.
نه تنها «غیرتش غیر در جهان نگذاشت» بلکه همه‌ی کمالاتش این چنین است. یعنی قدرتش هم قدرتی در جهان نگذاشت. اگر پذیرفتیم که کمالات خدای متعال نامحدود است، کمال هر انسانی را ظهوری از آن کمالات نامحدود می‌دانیم. نه اینکه بگوییم کمال ما در برابر کمال نامحدود خدا است، و کمال نامحدود خدا، در برابر کمال محدود ما است.
زیرا اگر این چنین گفتیم هر دو را محدود کرده‌ایم، در حالی که صفات خداوند عین ذات اوست، و ذاتش هستی صرف و نامتناهی است، پس همه صفات ذاتی آن حضرت نیز نامحدود خواهند بود. یعنی هر ذات و هر صفت و هر فعل، که در عالم یافت شوند فانی در ذات و صفت و فعل بی‌کران حق‌اند.
بنابراین، انسان سالک نمی‌تواند بگوید خدایا من علم یا قدرت یا ایثار یا کمال دیگر را به حضور شما اهداء می‌نمایم، پس نمی‌توان کمال را به حضور مولا برد، بلکه باید چیزی ببرد که مولا نداشته باشد و نداشتنش هم، عین کمال باشد، و آن ره‌توشه همانا، بندگی، فقر، مسکنت، ذلت، لابه و ناله است.
یعنی بگوید؛ خدایا ره‌توشه‌ام ذلت و مسکنت است، می‌دانم که کاری از من ساخته نیست، عجز آورده‌ام، ذلت آورده‌ام، بندگی و بردگی آورده‌ام، که این بندگی و بردگی در حرم کبریای مولی نیست.
این نبودن، چون سلب سلب است، به کمال وجودی برمی‌گردد و این هدیه را خداوند سبحان از انسان می‌پذیرد. زیرا وقتی انسان به خداوند ایمان می‌آورد، یعنی می‌پذیرد که جان و مال او متعلق به خداست و خود را عاجز می‌یابد.
چون مؤمن تمام ذات و وصف و فعل خود را از راه بیعت با خداوند به حضرت باری تعالی می‌فروشد، زیرا بیعت، یعنی؛ جان و مال را بیع نمودن و فروختن و بایع کسی است که متاعش را بفروشد، و با فروش همه‌ی هستی خود به خدا، دیگر مالک چیزی نخواهد بود.
البته تکویناً این چنین است که، کسی در برابر خدای سبحان مالک چیزی نیست. منتها این مطلب در مقام امتحان و تکامل برای بعضی حل می‌شود و آن را می‌یابند و برای بعضی که محجوب‌اند مجهول می‌ماند.
بنابراین، کسی که با خدا بیعت کرد، دیگر مالک جان یا مال نخواهد بود «لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً وَ لاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاةً وَ لاَ نُشُوراً» (23) لذا می‌گوید؛ من هیچ چیز ندارم. نه اینکه تعارف کند. بلکه یک حقیقتی است. و این فقدان ذات و صفت و فعل را به عنوان هدیه و زادراه به حضور مولا می‌برد، و این ره توشه مقبول حق قرار می‌گیرد چون چیزی به همراه می‌برد که، در حضور مولا نیست، و این نبودن هم کمال است. قرآن؛ انسان را، به این نکته دقیق آگاه می‌کند و می‌گوید؛ چرا مبتلایان به سختی نمی‌فهمند که همه کارها به دست خدا است «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا در زمان سختی ناله نمی‌کنند؟
«وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» آنگاه سر عدم تنبیه را بیان می‌فرماید؛ که در اثر تداوم گناه دل‌های آنان سنگین شد. قلب قاسی، حوادث الهی را که آزمایش خداست به عنوان حادثه‌ی اتفاقی تلقی می‌کند، به عنوان بخت بد تلقی می‌کند. لذا نه می‌فهمد و نه می‌نالد.
کسی که به واقعیت معتقد نیست، به خرافات تن در می‌دهد. شانس، بخت بد، بخت خوب جزء خرافات است. کسی که در اثر فقدان تفکر عقلی به خدا و ربوبیت خداوند رب‌العالمین معتقد نیست، به بخت بد و خوب معتقد می‌شود.
وقتی به عقل تن در نداد، و هم، او را تصاحب می‌کند. وقتی به ندای فرشته، حرمت ننهاد، به وسوسه‌ی شیطان سر می‌سپارد. به بخت بد و خوب، معتقد می‌شود که خرافات است. به ربوبیت خدای سبحان که حق است معتقد نمی‌شود.
برای آخرین بار، خداوند آنان را به رنج و زحمت مبتلا می‌نماید که بیدار گردند. وقتی اینها در دوران آخرین آزمون فشار، بیدار و آگاه نشدند آن گاه خدای سبحان اینها را با دست خود می‌گیرد، یعنی فشار را برطرف می‌کند، رفاه و آسایش می‌آورد. اینها از کلاس فشار و امتحان سختی به کلاس رفاه و آسایش منتقل می‌شوند.
چون آسایش و رفاه هم مانند فشار و سختی آزمون و امتحان الهی است. می‌فرماید: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ» (24) یعنی زمانی که آنچه به آنان تذکر داده شد عمداً آن را در بوته نسیان سپری کرده‌اند «فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ»
(25) آنگاه درهای رفاه و نعمت‌های مادی را از هر راهی به روی اینها باز می‌کنیم. کاملاً مرفه و مترف و متنعم خواهند بود، هیچ رنجی ندارند. آسایش کامل از جهات مادی بهره‌ی آن‌ها می‌شود.
آن‌گاه؛ در درون این آسایش و در بحبوحه‌ی رفاه و سرگرمی نشاط، عذاب الهی فرا می‌رسد و به حیات اینها یکجا خاتمه می‌دهد. «حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (26) آن وقت که تمام درهای نعمت به چهره‌ی رفاه‌طلبان باز شد، و سرگرم عیش و نوش شدند، دفعة اینها را می‌گیریم، که راهی برای فرار و گریز آنان نباشد.
«فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ‌» (27) چون دفعتاً اینها راگرفتیم سراسیمه می‌شوند. طوری هم آن‌ها را می‌گیریم که توان فرار نداشته باشند، مبلس و سراسیمه می‌شوند که چه کنند؟
چون خاتمه بخشیدن به حیات تبهکاران طغیانگر، رحمت است خداوند می‌فرماید: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌» (28) ما دابر، یعنی اصل، و ریشه‌ی تبهکاران را قطع کردیم، و ریشه‌ی ستمکاران قطع شد و ستایش از آن خداوند است.
این قطع ظلم، و ریشه‌کن شدن طغیان و طاغوت، نعمت الهی است و همین معنا را در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف با تعبیر دیگر بیان کرد. «وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ‌». (29) فرمود؛ ما هیچ پیامبری را به هیچ منطقه‌ای نفرستادیم، مگر اینکه اهل آن منطقه را با سختی و زیان آزمودیم تا بدرگاه خداوند لابه کنند.
انسان رنج دیده می‌داند که، نه رفاه ماندنی است، و نه از دست کسی برمی‌آید که او را، از رنجوری رهایی بخشد. رنج مدرسه آموزنده است.
فرمود؛ ما هیچ پیامبری را، برای هدایت هیچ امتی، به منطقه‌هایی اعزام نمی‌کردیم، مگر اینکه مردم آن منطقه را، در کلاس رنج و فشار می‌آزمودیم. یا جنگ بود، یا محاصره‌‎ی اقتصادی بود، یا گرفتاریها، و اختلاف داخلی بود و مانند آن.
گاهی آن‌ها را در جنگ، گاهی در گرانی، گاهی در کمی مواد غذایی و مانند آن به عنوان امتحان قرار می‌دهیم تا اینها به مبدأ یکتا متوسل شوند و بدانند که هیچ قدرتی در عالم حاکم نیست مگر خدایی که سراسر جهان، سپاهیان اویند «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». (30)
آنگاه، اگر اینها در دوران فشار، آزموده و پخته شدند، و فهمیدند که قدرت حاکم بر جهان، قدرت‌الله است، نه هوای خود را می‌پرستند، تا بگویند هر چه میل داریم می‌کنیم و نه برای دیگری ارزش ربوبی قائل‌اند، تا هر چه آن دیگری تعیین کند، آن‌ها انجام دهند.
«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا» (31) ما بعد از اینکه اینها را در کلاس رنج آزمودیم و آنان بیدار نشدند، آن‌گاه رنج را برطرف می‌کنیم. همه وسایل رفاه و آسایش را در اختیار اینها قرار می‌دهیم. طوری که بیش از نیاز آن‌ها باشد و آنان در رفاه و آسایش نمو کنند.
عفو یعنی افزونی. عفاالنبات یعنی گیاه خیلی سر کشید، و بیش از اندازه لازم، نمود کرد.
«وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ » (32) می‌گویند پیشینیان ازیان و سرسختی آسیب رساند و ما اکنون از هر نعمتی برخورداریم و همه روی زمین زیر پرماست. وقتی به این حال رسیدند، به این دید طغیانگری رسیدند، «فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (33) دفعة به حیات اینها خاتمه می‌دهیم. «وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ‌» (34) در حالی که آنان سرگرم عیش و نوش‌اند، و بی‌خبرانه به سر می‌برند. جریان انقلاب عظیم اسلامی ایران، نمونه خوبی برای این آیات کریمه خواهد بود. آن رژیم‌هایی که از همه نعم برخوردار بودند، دفعة سقور کردند. طولی نکشید که به حیات اینها خاتمه داده شد «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌».
الآن که دوران جنگ تحمیلی است، و رزمندگان ما در جبهه‌های جنگ در این فشار امتحان الهی قرار دارند، و در تضرع و ناله‌اند یقیناً پیروزند. اینها نمی‌گویند خدایا این فشار را بردار، می‌گویند خدایا ما را از کلاس آزمون و امتحان پیروزمندانه فارغ کن نمی‌گویند ما را امتحان نکن، می‌گویند ما را سرفراز کن که از امتحان سربلند برآییم.
آن‌گاه دو اصل کلی را هم در همین سوره‌ی اعراف بیان می‌کند. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» (35) قرآن، هم درباره‌ی جامعه، هم درباره‌ی فرد در طرف اطاعت، وعده قطعی داد. فرمود؛ چه فرد، چه جامعه اگر وارسته و پارسا بودند بهره‌ی فراوان می‌برند. ولی درباره‌ی معصیت راجع به جامعه تهدید کرد ولی درباره‌ی فرد درحد احتمال تهدید نمود نه به عنوان قطع.
درباره‌ی فرد یک اصل کلی را چه در سوره‌ی یوسف چه در سوره‌های دیگر بیان فرمود؛ که هر کسی وارسته و صابر و بردبار بود از جرات خوب برخوردار است. درباره‌ی جامعه در سوره‌ی اعراف فرمود اگر اهل منطقه‌ها مؤمن و وارسته باشند برکت‌هایی از زمین و آسمان به روی اینها باز می‌نماییم. این به عنوان وعده‌ی کلی خداست نسبت به جامعه پرهیزکار.
اما نسبت به جامعه تبهکار چنین فرمود: «وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (36) اگر جامعه آیات الهی را تکذیب کرد خدا یقیناً آن‌ها را می‌گیرد، زیرا گرچه مضمون آیه به صورت شرط و جزا بیان نشد، ولی از نحوه‌ی تعبیر آن استفاده می‌شود که تکذیب حق سبب مؤاخذه الهی است.
اما نسبت به معصیت فرد، آیه‌ای که دلالت بر وعید قطعی بکند در قرآن نیست، بلکه در حد تهدید احتمالی است. فرمود: «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (37) و امثال ذلک.
آنگاه فرمود: «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَ هُمْ نَائِمُونَ‌ أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ‌» (38) آیا اینان که سرگرم رفاه و آسایش‌اند در امانند؟ شاید شبانگاه که به خواب رفته‌اند عذاب دردناک ما به سراغ آنها بیاید یا در بحبوحه بازیگری و سرگرمی نیم روز عذاب الهی فرا رسد، چه می‌دانند این آیات هشداری است نسبت به غافلان مترف و رفاه‌طلبان ناآگاه.
آنچه که مربوط به بحث ماست، در سوره‌ی «حم دخان» این است که فرمود: «إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ» یعنی ما عذاب را از شما برطرف می‌نماییم، ولی شما دوباره به همان رفتار بدتان برمی‌گردید، اما یک روزی در پیش دارید که دیگر جا برای برگشت نیست.
«یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» (39) ما مهلت دادیم، عقل را از درون، به آنان هبه نمودیم و پیامبران را از بیرون اعزام کردیم، و همچنین آن‌ها را آزمایش کردیم و امتحان نمودیم، فراز و نشیب‌ها را چشاندیم، تا شما بیدار بشوید. اگر به تبهکاریتان ادامه دادید «إِنَّا مُنْتَقِمُونَ‌» تحقیقاً انتقام خواهیم گرفت. قبل از شما هم اممی بودند که به انتقام الهی گرفتار شدند. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ‌ أنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‌ وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» (40) فرمود؛ قبل از شما آل فرعون را آزمودیم، و موسای کلیم به آنان گفت من امین امتم و این بندگان خدا را، به من تأدیه کنید.
رهبر مردم باید امین باشد تا ملت را بتوان به دست او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند تا احدی بر او چیره نشود و این دو خصلت از خصوصیت‌های رهبران الهی است.
موسای کلیم فرمود؛ چون من امین حقوق مردمم، این مردم مستضعف و بندگان خدا را به من ادا کنید، چون من امین آنهایم. حقوق مردم، اعراض مردم، اموال مردم، شعور مردم را من به کمال امانت پاسداری می‌کنم. و چون به سلطنت الهی تکیه کرده‌ام تحت سلطه‌ی هیچ طغیانگری قرار نمی‌گیرم، پس بر خدا شما اعتلاء نکنید، و قدرت و افزون‌طلبی را کنار بگذارید.
«وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ» شما بر خدا برتری نگیرید. پیام من همانا کلام خداست. اگر خواستید بر من افزونی بطلبید، مثل آن است که خواستید بر خداوند چیره بشوید.
من با سلطنت الهی به سوی شما آمده‌ام. یعنی با معجزه که مسلط بر هر قدرتی است اعزام شده‌ام، که سلطه بر همه‌ی دسیسه‌های شما دارد. «إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
رهبر باید امین باشد تا امت را به او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند که به سلطنت الهی مسلط باشد. که بهترین نمونه را بعد از انبیاء الهی و ائمه معصومین - علیهم السلام- ما در انقلاب عظیم اسلامی‌مان مشاهده می‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی دخان، آیات 10 و 11.
2. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
3. بحار ج 70 ص 249.
4. سوره‌ی طه، آیه‌ی 78.
5. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 12.
6. سوره‌ی دخان، آیات 13 تا 15.
7. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 49.
8. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 118.
9. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
10. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
11. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 42.
12. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 43.
13. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 107.
14. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 63.
15. سوره‌ی هود، آیه‌ی 123.
16. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
17. نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه 214.
18. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 255.
19. کافی ج 8 ص 90.
20. صد کلمه جاحظ.
21. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 24.
22. سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6.
23. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 3.
24. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
26. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
27. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
28. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 45.
29. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 94.
30. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
31. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
32. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
33. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
34. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
35. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
36. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
37. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی اعراف، آیات 97 و 98.
39. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 16.
40. سوره‌ی دخان، آیات 17 تا 19.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموسبی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار عوامل و آثار صبر در زندگی سماموسیکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود نامه نگار به رئیس جمهور نامه نگار به رئیس جمهور نامه پردرد نگارس که به تازگی منتشر شد، یکی از ده ها نامه ای پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرسیک تصمیم جدید و عالی در بویراحمد هویت جسد دختر پیدا شده در جاده یاسوجاصفهان مشخص ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ایپرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و …پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآنبسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموس بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی تکرار شده هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار شده است عوامل و آثار صبر در زندگی سماموس یکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود، در چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و این نامه نگار به رئیس جمهور سلام…دوستان فقط برا ظهور اقا امام زمان دعا کنیم که اون بیاد و عدالت را در جامعه برپا کنه و پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس شهردار محترم جناب آقای دکتر تخشا در شهر ماتم زده دهدشت غمنامه برای گفتن زیاد و چهره شهر ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز با ذکر دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و دکتریپاسخ خودآزمایی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای پرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما آگاه است و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآن بسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و موارد بی آسایش دو گیتى


ادامه مطلب ...

قرآن هم کلام الهی است، و هم تکلم الهی

[ad_1]

خداوند سبحان رسول ‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به چند وظیفه مسئول کرد و حضرتش را با آن سمت‌ها به مردم معرفی نمود، که برخی از آن‌ها ذیلاً یاد‌آوری می‌شود.
یکی از آن وظایف حتمی رسالت و اولین آن‌ها تلاوت آیات الهی است، که آیات الهی را درست برای مردم بخواند. دوم: تبیین و تفسیر است، که آیات آسمانی است. سوم: تبیین دستورالعمل و تشریح راه عمل به قوانین و احکام آن، و همچنین تزکیه مردم از راه عمل صالح است. چهارم: هشدار مردم به اینکه ره‌آورد وحی تحمیلی بر خواسته‌های اصیل شما نیست، بلکه برابر فطرت شما و مطابق با مقتضای نهان و نهادتان می‌باشد.
فرمود؛ رسول الله تالی آیات است «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ» (1) چنانکه آن حضرت مأمور شد که بگوید: «وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» (2) یعنی وظیفه‌ام قرائت قرآن کریم است. چه اینکه باید مضامین آیات را، بعد از خواندن آن‌ها برای مردم تفسیر و تبیین کند. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» (3)، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (4) سپس فرمود راه عمل به محتوای کتاب و حکمت را هم به مردم می‌آموزاند و با توضیح سیره عملی آنان را تهذیب می‌کند «وَ یُزَکِّیهِمْ». (5)
و همچنین به مردم می‌رساند که دستورات آسمانی خواسته‌ی درونی شماست و در نهانتان با آن‌ها آشنا بوده و هستید. لذا قرآن «تذکره» است، و خدای سبحان پیامبرش را به عنوان مذکر معرفی کرد «إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ». (6)
تذکره یعنی یاد‌آوری کردن. معلوم می‌شود معارف الهی در نهاد انسان بود و هست، و انسان در اثر اشتغال به طبیعت آن‌ها را فراموش کرده است. رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن است که پرده‌های غفلت را کنار بزند، و فطرت درونی را شکوفا کند و انسان را به آن عهد دیرین الهی توجه دهد، تا وی به توحید و نبوت و معاد گرایش پیدا کند، و خود را در بین راه بازگشت به سوی هدف نهایی معطل نکند.
این امور یاد شده و مانند آن‌ها سمت‌های رسمی رسول ‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، که باید درباره آن‌ها تدریجاً بحث شود. فهرست مباحث بعدی عبارت از گفتار در پیرامون تلاوت قرآن، و سخن در اطراف تعلیم و تبیین و تفسیر قرآن، و گفتگو درباره تهذیب و تزکیه نفس، و بحثی راجع به تذکره و یاد‌آوری قرآن و مانند آن می‌باشد.
و چون خدای سبحان رسول ‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسوه و الگو قرار داد و فرمود شما به پیامبر تأسی و به او اقتداء کنید «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (7) اگر این سمت‌ها را خدا برای پیامبر قرار داد شایسته بلکه بایسته است که دیگران به حضرتش در امور یاد شده اقتداء کنند.

یعنی هم در مسأله‌ی تلاوت، هم در تعلیم کتاب و حکمت، هم در تزکیه نفوس، و هم هشدار به مردم که ره‌آورد وحی سابقه فطری در نهانتان و نهادتان دارد، و این چنین نیست که دستورات وحی آسمانی برنامه‎‌های تحمیلی باشد، نظیر بسیاری از قوانین جعلی که چون واضعان آن احکام با فطرت درونی انسان‌ها آگاه نیستند، قوانین ناخواسته را بر آنها تحمیل می‌کنند. بلکه چون طراح قوانین شرع همان آفریدگار انسان‌ها است برابر تقاضای درونی آن‌ها قانون وضع می‌نماید، که وقتی آن قوانین بر فطرت انسان‌ها عرضه شد برای آن‌ها آشنا است. لذا قرآن را تذکره می‌نامند، خواه درباره معارف و خواه درباره احکام.

اما آنچه که مربوط به تلاوت است، این است که؛ در بسیاری از سور وقتی ستم‌های پیامبر را معرفی می‌کند می‌فرماید: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» یا خود پیامبر به حسب آنچه در سوره نمل آمده است می‌فرماید: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» (8) من مأمور شدم که پروردگار این شهر - مکه - را عبادت کنم، نه بتها را و همچنین مأمور شدم که آیات قرآن را بر شما تلاوت کنم.
یعنی همانطوری که خودم آیات الهی را استماع نمودم عین همان آیات را بدون کاهش یا افزایش به سمع شما برسانم.
خدای سبحان می‌فرماید: «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» (9) یعنی آن‌ها آیات الهی است که ما بر تو به حق تلاوت می‌کنیم.
پس اولین مرحله‌ی تلاوت، همانا تلاوت خدای سبحان است، که به وسیله‌ی فرشته‌ی امین، آیات قرآن بر سمع مبارک رسول‌ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاوت می‌شود، و چون تلاوت الهی مصاحب حق است یا کسوت حق در بردارد، از گزند هر گونه فزونی یا کاستی مصون است.
روی این امر که خدا تلاوت آیات را برای اولین مرحله به خود نسبت می‌دهد، پس آنچه را که خدای سبحان قرائت نمود بعینه به پیامبر رسید. زیرا، نه خداوند سبحان فراموش می‌کند، چون «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً » (10) نه فرشتگان آن را کم یا زیاد می‌کنند، چون «لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‌» (11) نه شیطان را به حرم امن وحی الهی راه است که بتواند فرشتگان را انساء کند تا آنان بر اساس نسیان کم و زیاد کنند و تحریف و تصحیف روا بدارند و مانند آن. زیرا خدای سبحان فرشتگان را به عنوان پیک امین معرفی کرد و آنان را به وصف ممتاز امانت ستود. «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (12).
یعنی فرشته وحی نسبت به سایر ملائکه که مأموریت تلقی و حفظ و ابلاغ آن را دارند مطاع و متبوع است وگرنه مطاع نمی‌بود. و اگر زیاده یا نقص در حریم وحی راه یابد آن فرشته مسئول ابلاغ، امین نخواهد بود در حالی که خدا می‌فرماید؛ فرشته‌ی وحی هم مطاع است و هم امین.
لذا وقتی خداوند تلاوت آیات را به خود نسبت می‌دهد می‌گوید «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» حرف «باء» یا «باء ملابسه» است یا «باء مصاحبت» است. در هر دو حال می‌رساند که تلاوت آیات در صحبت حق است، یا در کسوت حق است. یعنی آیات الهی با پوشش حق تلاوت می‌شود یا در صحابت حق آیات خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رسد. لذا هیچ ممکن نیست آیه‌ای کم یا زیاد بشود.
چون اگر آیات قرآن در صحبت حق یا زیر پوشش حق است و با لباس حق تلاوت می‌شود بنابراین نه کم خواهد شد، نه زیاد.
پس از مصدر غیب تا به سامعه‌ی مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آیات الهی آن‌طوری که باید تلاوت بشود، بدون تغییر یا تبدیل، تلاوت شد.
طرز رسیدن آنها از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت اسلامی هم از صیانت خاصی برخوردار است. زیرا خدای سبحان رسول ‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) را در این جهت به چند صفت برجسته و ممتاز ستود. فرمود هر چه را از وحی می‌گیرد به مردم ابلاغ می‌کند، و غیر از یافته‌های وحی در معارف و قوانین و احکام چیزی نمی‌گوید. یعنی هم عقد ایجابی قضیه را حصر کرد و هم عقد سلبی قضیه را منحصر نمود. هم فرمود هر چه را که ما گفتیم به مردم می‌رساند و چیزی از آن را کتمان نمی‌کند، و هم فرمود هر چه می‌گوید وحی است.
این دو مطلب مهم در پیامبرشناسی به عنوان دو اصل مطرح است. یک اصل آن است که هر چه را ما به او گفتیم او همه را به مردم می‌رساند و چیزی را کتمان نمی‌کند، یعنی کم نمی‌کند. اصل دوم آن است که هر چه می‌گوید گفته‌ی ماست و چیزی اضافه نمی‌کند. نه بخل و ضنت باطل دارد، تا آنچه را که باید بگوید نگوید و نه سخا و بخشش بیجا، تا آنچه را که نباید بگوید، به مردم ابلاغ کند.
و چون دارای این ملکات نفسانی است از لحاظ سیر و سلوک الهی، خودش عین صراط مستقیم خواهد بود. اگر انسان کاملی هر چه را که باید بگوید می‌گوید و هر چه را هم می‌گوید وحی باشد، یعنی نه افراط را در گفتار او راه باشد که اضافه کند، نه تفریط را در رساندن او مجالی باشد، که کم کند، معلوم می‌شود که نحوه هستی او همانا صراط مستقیم است.
لذا نه تنها تلاوت او بر صراط مستقیم است، بلکه سایر سمت‌ها و شئون پیامبری او بر متن صراط مستقیم خواهد بود. یعنی تعلیم و تفسیرش بر صراط مستقیم است. تزکیه‌ی او، بر صراط مستقیم است. تذکره‌ی او هم بر صراط مستقیم است.
صراط مستقیم آن است که هم از خطر افراط دور باشد، هم از خطر تفریط. لذا خدای سبحان به رسول ‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین فرمود:
«یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ‌ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌» (13) یعنی سوگند به این کتاب که تو بر بستر صراط مستقیم قرار داری.
سوگند خدای سبحان نظیر قسم بشر نیست. قسم بشر در مقابل بینه است. مثلاً کسی که در محکمه شاهد ندارد قسم می‌خورد. ولی قسم خدای سبحان در مقابل شاهد نیست بلکه به خود بینه است و خداوند سبحان به شاهد سوگند یاد می‌کند.
مثلاً وقتی خدای سبحان می‌گوید به قرآن قسم تو بر صراط مستقیمی، یعنی به همین قرآن که خود متن دلیل و بینه است سوگند که تو حق آوردی و حق می‌گویی و بر بشر راه مستقیمی. بنابراین اگر خدای سبحان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان پوینده‌ی صراط مستقیم معرفی کرد یعنی همه شئون پیامبری او اعم از تلاوت و تبیین و تفسیر و تعلیم و تزکیه و تذکره و ... بر صراط مستقیم است.
پس همان‌طوری که تلاوت الفاظ قرآن مصون از زیاده و نقص است، همه‌ی شئون مربوط به آن منزه از فزونی و کاهش می‌باشد. یعنی از تعلیم تا تذکره و مانند آن، همه سالم از افراط و تفریط می‌باشد و برای تفهیم این صیانت همه جانبه دو قضیه جدای از هم لازم است.
لذا خدای سبحان هر دو قضیه را بطور وضوح بیان فرمود. اما راجع به صیانت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از تفریط و عصمت آن حضرت از بخل و کاهش از وحی چنین فرمود: «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ‌» (14) پیامبر بر غیب ضنت نمی‌ورزد.
ضنین یعنی بخیل و ضنت یعنی بخل. فرمود؛ پیامبر ضنین نیست. بخیل نیست که آیات الهی را کتمان کند و به مردم نرساند. در هیچ قسمی از اقسام آیات قرآنی ضنین و بخیل نیست. یعنی در همه‌ی شئون پیامبری مصون و معصوم از ضنت و بخل است. هم در تلاوت ضنین نیست، هم در تفسیر و تعلیم ضنین نیست، هم در تزکیه ضنین نیست و هم در تذکره و مانند آن.
و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معاذالله در شأنی از شئون یاد شده چیزی را کتمان کند و به مردم نرساند، یا آن‌ها را تعلیم ندهد، یا در تزکیه آن‌ها نکوشد یا در تذکره کوتاهی روا داشته باشد، هر آینه ضنت ورزید و بخل نمود در حالی که تعبیر لطیف قرآن کریم آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به معارف غیبی ضنین نیست.
نفی ضنت و بخل و اثبات سخاوت وجود غیر از نفی خیانت و اثبات امانت است، چون امین غیر از سخی است. بنابراین مستفاد از قرآن این خواهد بود که سفره خداوندی به دست سخاوتمند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان گسترده است و هیچ بخشش همانند جود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نخواهد بود، زیرا اگر دیگران با مواد غذایی جنبه طبیعی انسان‌ها را تغذیه می‌کنند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معارف غیبی جنبه ماوراء طبیعی آن‌ها را پرورش می‌دهد و تزکیه می‌نماید.
پس همگان توسط ضیافت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مهمان علوم الهی خواهند بود. لذا از رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل شد که فرمود: «القرآن مأدبة الله» (15) قرآن مأدبه خداست، یعنی غذای پخته و آماده الهی است.
احتمالاً مأدبه به معنای جای ادب‌پروری و رشد ادیبانه است. و عصاره جود الهی که با مهمانداری رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) صورت می‌پذیرد، به صورت قرآن تجلی کرد. و پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مصون از بخل است که این جود را کتمان کند و به مردم نرساند. پس تمام روزیهای معنوی مردم که به صورت آیات قرآن کریم از مخزن غیب تنزل کرد، توسط میزبان سخاوتمند یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) به مردم می‌رسد.
این خلاصه کلام در امر اول یعنی نفی بخل و ضنت و اثبات جود و سخای پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم).
و اما درباره‌ی امر دوم که هر چه پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) درباره قوانین و احکام می‌گوید وحی الهی است، نه از هوای خود می‌گوید و نه از هوس دیگران سخن می‌راند، در سوره‌ی «والنجم» چنین آمده است: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى‌ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى‌ وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى‌» (16).
مضمون این آیات همان مطلب دوم را می‌رساند. یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) همانطوری که از کاهش وحی مصون بود چون از ضنت و بخل منزه بود، از افزایش بر آن نیز معصوم است، چون گفته‌های او همان وحی است و نه غیر آن. و چون نفی بخل مستلزم نفی افزایش بر وحی نیست، لذا مطلب دوم را جدای از مطلب اول در سوره «والنجم» بیان فرمود.

خلاصه محتوای آیات یاد شده این است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) روی میل خود یا دیگران سخن نمی‌گوید، بلکه هر چه می‌گوید وحی است. پس نه سخن دیگری را می‌گوید تا بگویند «إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»، (17) نه سخن خود را می‌گوید که به خداوند افتراء ببندد. چون قرآن کتابی نیست که قابل افتراء باشد «وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ». (18) قرآن قابل افتراء نیست. چون مثل او کسی نمی‌تواند سخن بگوید، قابل تحریف و تصحیف نیست. نمی‌شود آیاتی و سوری مثل قرآن آورد و به نام قرآن به مردم ابلاغ کرد. چون معجزه است و دیگران از آوردن مثل او عاجزند. قرآن کلام‌الله است و نه غیر.

بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نه تنها هر چه را از خدای سبحان دریافت نمود می‌گوید، بلکه هر چه را هم می‌گوید عین وحی است. پس در مقام تلاوت نه تفریطی در کار است که چیزی از وحی را بر مردم نخواند، نه افراطی در کار است که چیزی غیر از وحی بر آن بیفزاید.
آیات سوره‌ی «نجم» یک مطلب لطیف‌تری را هم در بردارد. همانطوری که آیه «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ‌» دو نکته را فهماند، یکی اینکه پیامبر هر چه را شنید می‌گوید. نکته دیگر اینکه رسالت و رساندن پیام خداوندی همانا جود و بخشش است، در آیات سوره‌ی «والنجم» هم دو نکته وجود دارد. یکی اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) هر چه را می‌گوید گفته‌ی خداست «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى‌» یعنی نه از خود اضافه می‌کند و نه از دیگران اضافه می‌نماید. سخن غیر خدا را نمی‌گوید.
نکته دوم آنکه نطقش عین وحیی است که تجلی می‌کند. نظیر «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى» (19) این کلام خداست که از زبان رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) شنیده می‌شود. همانطوری که طبق آیه‌ی سوره‌ی انفال دست خداست که از آستین پیامبر بدر آمده. آن خدایی که دست ندارد، دست بی‌دستی خدا از آستین رسول‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) برآمده «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى» یعنی این رمی تو در حقیقت رمی خداست، اینجا می‌فرماید نطق تو عین وحی است، یعنی هم کلام تو در حقیقت کلام خداست، و هم تکلم تو تکلم خداست.
پس دو مطلب از آیه استفاده می‌شود؛ یکی اینکه کلام، کلام‌الله است. دیگری اینکه تکلم، تکلم الهی است.
«ان هو» یعنی آن نطق نیست «الا وحی». نه اینکه آنچه را که تو نطق می‌کنی برابر با وحی است، یا آنچه که وحی شده تو آن را نطق می‌کنی، بلکه مراد آن است که، تکلم تو و نطق تو همان تکلم الهی است. لذا هم امام صادق (سلام‌الله علیه) فرمود، و هم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغة آمده است که خدای متعالی برای بندگانش در کتابش تجلی کرد «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه». (20)
آنچه که از امام ششم (علیه السلام) رسید و مرحوم شیخ‌بهائی (رضوان‌الله علیه) آن را در تفسیر «فاتحة‌الکتاب» نقل فرمود این است که: «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون» (21) و اما آنچه که از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌البلاغة آمد با آنچه یاد شد تفاوت مختصر دارد.
در حدیثی که از امام ششم (علیه السلام) نقل شد عنوان «کلام» دارد و در حدیث نهج‌البلاغه عنوان «کتاب» نقل شد و قرآن هم کلام خداست و هم کتاب خداوند سبحان است.
نتیجه آنکه؛ نه تنها کلام، کلام الله است، بلکه تکلم هم تکلم الهی است. گویا خدای سبحان فرموده است «و ما تکلمت اذ تکلمت و لکن الله تکلم و...».
و بر این اساس می‌توان آنچه را که مرحوم شیخ بهائی از امام ششم (علیه السلام) نقل کرد توجیه نمود. مرحوم شیخ بهائی در همان تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی «فاتحة‌الکتاب» از امام صادق (سلام الله علیه) چنین نقل نمود که آن حضرت بعضی از جملات سوره‌ی فاتحةالکتاب را مثلاً «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌» (22) یا «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‌» (23) را آن قدر تکرار نمود که «فخر مغشیاً علیه» (24) مدهوش شد و افتاد. سپس خود حضرت فرمود؛ اینقدر من این کلمه را تکرار کردم که گویا از متکلمش شنیدم.
معلوم می‌شود متکلم این کلمات دیگری است. و اگر خدای سبحان درباره قرآن چنین فرمود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (25) یعنی هرگاه یکی از مشرکین استیمان کرد، امان خواست که بیاید کلام الله را بشنود به او جوار و پناهندگی بده، تا بیاید و کلام‌الله را بشنود و به مأمن خود برگردد. در این آیه آمده که «حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ» یعنی تا کلام خدا را بشنود. نه یعنی آنچه که در کتاب بنام قرآن است، شما برای او بخوانید. کلام، وقتی کلام الله است که متکلمش الله باشد. پس هم اکنون هم گوینده قرآن الله است. منتها ما از زبان رسول‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) می‌شنویم، پس متکلم حقیقی این کلمات خدای سبحان است و مجرای این تکلم زبان مبارک معصوم (سلام الله علیه) است.
«ان هو» یعنی آن نطق جز وحی نیست. هم کلام، کلام الله است هم تکلم، تکلم الهی است. بنابراین، هم متلو کلام الله است، هم تلاوت آن تکلم الله است.
«تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» پس اگر خوب گوش فرا دهیم، خداوند سبحان است که بر ما تلاوت می‌کند، با ما سخن می‌گوید. لذا شایسته است وقتی جمله «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» را می‌شنویم بگوئیم: «لبیک» زیرا که متکلم هم اکنون با ما شفاهاً خطابی و ندایی دارد.
بنابراین، آنچه که به سمع ما می‌رسد عین همانست که از مبدأ متعال تنزل کرد و بر قلب و سمع پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) فرود آمد، و هیچ‌گونه دگرگونی در آن راه نیافت و لازم است که آیات الهی را با همه خصوصیاتی که دارد در گوش دل جا داد تا سامعه، ظرف آیات کریم گردد و نه معبر آن. چه اینکه خدای سبحان در این باره می‌فرماید: «تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» (26) یعنی فقط گوش‌های شنوا و دل‌های پذیرا ظرف معارف قرآنی خواهد بود و گرنه گوش‌های دیگران معبر و گذرگاه آن می‌باشد نه وعاء.
و چون این آیات قرآن کریم بدون افراط و تفریط و کم و کاست به سمع ما رسیده است و این نزول و رسیدن هم به نحو تجلی است نه تجافی، بنابراین اگر ما همراه با همین آیات الهی ترقی نمائیم و به درستی به آن اعتصام جوئیم یقیناً به عالی‌ترین مراتب آن خواهیم رسید. زیرا قرآن کریم رشته ناگسستنی حق است که بین خداوند سبحان و بین هر بنده صالحی آویخته است. نه آنکه فقط بین خدای سبحان و قلب و سمع مبارک رسول‌الله(صلی الله علیه وآله و سلم) آویخته باشد، بلکه به تمام دل‌ها و گوش‌های انسانی تا انقراض جهان تکلیف رسیده و می‌رسد و در تمام این مراحل در صحبت حق یا در کسوت حق می‌باشد.
نشانه‌ی آنکه سلسله وحی به مجرد رسیدن به سمع و قلب مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) منقطع نمی‌شود، آن است که خدای سبحان فرمود رسول گرامی آنچه می‌گوید عین وحی است «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى‌ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى‌» پس آنچه را که ما می‌شنویم عین حق است که شنیده‌ایم. آنگاه فرمود «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ». (27)
و چون عین آنچه که از خدا صادر شده است، بدون افزایش و کاهش به سمع ما می‌رسد، در مقام تلاوت آیات دستورات فراوانی رسیده است که آن دستورها را باید به عنوان وظیفه‌ی عبادی انجام دهیم. منظور از بحث تفسیر تنها این نیست که یک سلسله مفاهیم قرآنی در ذهن ترسیم شود، بلکه وظیفه انسان سالک آن است که؛ هم آیات الهی را به طور ترتیل قرائت نماید، و هم به تزکیه و تذکره توفیق پیدا کند. و گرنه تفسیر و تبیین و تعلیم که در حد گفتن و شنیدن و به ذهن سپردن باشد رهگشای انسان سالک نخواهد بود.
اگر گوینده یا شنونده آیات قرآن تعهد عملی نسبت به آن نداشته باشد، صرف درس و بحث قرآن زادراه او نمی‌باشد.
هدف اصیل تلاوت و تعلیم و تفسیر قرآن همانا نفس و دل است گرچه هر کدام از امور یاد شده از اهمیت خاصی برخوردارند. مثلاً تلاوت آیات قرآنی آنقدر مهم است که امیرالمؤمنین (سلام‌الله علیه) به فرزندش «این حنفیه» می‌فرماید؛ لااقل روزی پنجاه آیه از این عهدالله را تلاوت کن. و اگر کسی روزانه در حد تلاوت پنجاه آیه با قرآن که عهد است ارتباط برقرار نکند خود را از فیض مهمی محروم نموده است.
اگر خدای سبحان به ما فرمود؛ به رسول‌الله اقتدا کنید «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» یعنی در همه‌ی مراحل قرآن‌شناسی به آن حضرت تأسی کنید. هم در تلاوت، هم در تعلیم و تبیین، هم در تزکیه و هم در تذکره.
از رسول‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) چنین نقل شده است که هر شب مسبحات ششگانه را تلاوت می‌کرد و آن شش سوره که با تسبیح شروع می‌شوند، عبارتند از سوره‌های: حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن و أعلی. گرچه مرحوم مجلسی اول سوره اسراء را هم که آغاز آن «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (28) قرار دارد جزء مسبحات آورده و قرائت آن را نیز هر شب همانند سایر مسبحات مستحب دانسته است.
بنابراین؛ لازم است انسان سالک یک برنامه‌ی عملی از لحاظ تلاوت قرآن داشته باشد. مثلاً هر شب قبل از خوابیدن سوره‌ی مبارکه‌ی «واقعه» را تلاوت کند. تلاوت قرآن آنقدر مؤثر است که اگر کسی با اخلاص آیاتی را قرائت کند مشمول فیض خداوند سبحان می‌شود، گرچه معانی آن‌ها را نداند. البته به آن هدف اصیل دست نمی‌یابد. ولی همین فیض خاص زمینه دست‌یابی به فیض برتر را فراهم می‌کند. زیرا قرآن هم کلام الهی است و هم تکلم الهی.
یعنی همانطوری که دست پیغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مظهر دست خدای سبحان قرار گرفت و از این جهت فرمود «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»، دست پیروان پیغمبر هم مظهر دست خدای سبحان شد. و از این جهت به آنان فرمود: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» (29) یعنی کافران را شما نکشتید بلکه خداوند سبحان کشت. و این تناسب و ارتباط معنوی بین ظاهر و مظهر ایجاب می‌نماید که خداوند کار مظاهر قدرت را که همانا سپاهیان اسلام‌اند به خودش نسبت دهد، و به آنان بفرماید که شما مشرکان را نکشید بلکه خداوند آن‌ها را کشت.
این‌گونه دقت‌های قرآنی مسئله توحید افعالی را تبیین می‌کند، نه جبر و مانند آن را که عقلا و نقلا، محال و باطل می‌باشد. لذا خدای سبحان فعل‌های نیک و خیر را که به نحوه وجود و کمال وجودی برمی‌گردند، در عین آن که به فاعل نزدیک آن‌ها نسبت می‌دهد، به خودش نیز منسوب می‌داند. و اگر آن فعل‌های خیر را از فاعل‌های مباشر آن سلب می‌کند ناظر به آن است که استقلال و مبدأ ذاتی بودن را از آنان سلب نماید، نه استناد و فاعلیت را.
لذا در هنگام اعزام نیروهای رزمنده به صحنه نبرد علیه باطل چنین می‌فرماید: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ» (30) یعنی با کافران مبارزه کنید خداوند می‌خواهد آن‌ها را با دست شما عذاب کند؛ که در این آیه قتال و مبارزه را به مؤمنان نسبت داد و تعذیب را به خودش، ولی در عین حال همان قتال را تعذیب دانست. و چون قتل و تعذیب و مانند آنها از اوصاف فعلی حق‌اند نه از اوصاف ذات الهی و هرگونه صفت فعل را از مقام فعل انتزاع می‌کنند نه از مقام ذات، بنابراین عمل مؤمنین همانا ظهور فعل خداست.
پس تلاوت آیات الهی که از زبان اهل ایمان شنیده می‌شود به منزله تکلم خداوند و تلاوت الهی به شمار می‌رود. لذا شایسته است به خوبی آن را استماع کرد و به آن اضغاء نمود. «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» (31) چه اینکه شایسته است در اصل تلاوت قرآن نیز به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتداء کنیم چون آن حضرت مأمور به تلاوت قرآن بود، ما هم در خود احساس مأموریت نماییم، و با تدبر تام آن را تلاوت کنیم.
گاهی انسان در حال تلاوت به معنای لطیفی برخورد می‌کند که ظهور آن معنا، در اثر ظهور متکلم می‌باشد. بسیاری از معارف در حین تلاوت برای انسان روشن می‌شود.
روایات فراوانی در اهمیت تلاوت قرآن کریم آمده. چه اینکه روایات فراوانی درباره شفاعت قرآن وارد شده است. یعنی این کتاب الهی در قیامت به بهترین چهره متمثل می‌شود، آن چنان که هر گروهی می‌پندارند این حقیقت تمثل یافته، از سنخ آنها است، لکن از جمال برتری برخوردار است. مثلاً مؤمنان، انبیاء اولیاء، صلحا و شهداء هر کدام گمان می‌کنند که این حقیقت نورانی از نوع آن‌ها است و به صف آنان متصل می‌شود، ولی می‌بینند که از صفوف همه آن‌ها می‌گذرد و به مقام خاص خود می‌رسد و سرانجام از دیگران که واجد شرایط‌اند شفاعت می‌نماید.
پس حقیقت قرآن فوق آن است که آن را در مقام‌های معهود، منحصر بدانیم. و برای آنکه بهره‌های بیشتری از او برده باشیم شایسته است که تلاوت آن با تدبر در معارف آن همراه باشد.
مثلاً وقتی به آیات رحمت می‌رسیم به معنای آن آشنا شده و محتوای آن را که همانا رحمت مخصوص است از خدای سبحان مسئلت کنیم. وقتی به آیات عذاب می‌رسیم از خدای سبحان طلب آمرزش و بخشایش و نجات کنیم، که با تلاوت آیات آن، قلب را از هر گرد و غباری برهانیم.
از این رو قبلاً باید آداب تلاوت قرآن را فرا گرفت. مثلاً باید دهان‌ها را تطهیر نمود. زیرا قرآن باید از این دهان‌ها بگذرد، و چون دهان راه عبور قرآن است و خود قرآن نیز از هر آلودگی پاک است لذا معبر و گذرگاه او نیز باید کاملاً پاک باشد، و تطهیر دهان، غیر از تنظیف دندان است چون مسواک نمودن و دندان را تمیز کردن گوشه‌ای از برنامه وسیع تطهیر دهان است. چه اینکه در تطهیر دهان لازم است که، نه غذای حرام وارد دهان بشود و نه حرف بد از دهان بیرون بیاید.
خلاصه آنکه لب را، دندان را، فضای کام را، زبان را که قلیل‌الجرم است و کثیرالجرم، همه و همه را باید پاک نگه داشت تا قرآن با همه حروف گوناگونی که دارد از مجاری دهان بگذرد.
در جوامع روایی ما آمده است که مردم را جز زبان بد چیزی به جهنم نمی‌برد «هل یکب الناس علی مناخر هم فی النار الا حصائد ألسنتهم» (32) یعنی چیزی جز درو نمودن محصول مزرعه زبان، مردم را به رو وارد جهنم نمی‌کند. اگر دهان پاک شد، نه حرف بد از دهان بیرون آمد، نه غذای بد به دهان رفت، آنگاه شایسته است که همانند کانال و نهر آب زلال قرآن گردد.
مگر، با دهانی که بوی بد می‌دهد، می‌توان آیات الهی را درست تلاوت کرد. چون گناه بوی بد دارد و انسان تبهکار را رسوا می‌کند. دستور دینی آن است که استغفار کنید تا بوی بد گناه شما را رسوا نکند. «تعطروا بالاستغفار لاتفضحنکم روائح الذنوب» (33) یعنی با استغفار معطر بشوید که بوی بد گناهان، شما را رسوا نکند. معلوم می‌شود گناه بدبوست و انسان را رسوا می‌کند، و بهترین عامل برای پرهیز از آن همانا استغفار است.
پس لازم است که انسان با دهان پاک قرآن را تلاوت کند. اگر فضیلت تلاوت قرآن روشن گردد، و معلوم شود که قرآن عهد الهی است هرگز فیض عظیم تلاوت آن، لااقل روزانه پنجاه آیه، از ما سلب نمی‌شود.

تلاوت قرآن وقت فراوان نمی‌خواهد. اگر کسی اهل حساب باشد می‌بیند بسیاری از وقت‌هایش به هدر می‌رود، ولی اگر اهل برنامه باشد و عمر خود را در خدمت قرآن بگذراند برکت زندگی او کاملاً مشهود خواهد شد. و انسان متعهد هم برای زمان خود ارزش قائل است و هم برای مجلس و مکان خود احترام قائل است. درباره اهمیت فراگیری علوم الهی در هر مجلسی چنین از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد که: «من جلس مجلساً و لم یزدد فیه من العلم شیئاً لم یزدد من الله الا بعداً» اگر کسی جایی بنشیند و چیزی در آن جا یاد نگیرد به همان اندازه از خدا دور می‌شود. کسی که از خدا دور شد از فیضش بهره نمی‌برد. «أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ». (34)

آنکه از خداوند سبحان دور است به حال خود رها می‌شود. اگر انسان خویشتن خویش را دریابد، می‌بیند بسیاری از فضائل الهی و نفسانی را می‌تواند با وقت کم ادراک کند. آنگاه عمرش پر برکت می‌شود.
خلاصه اگر اهمیت تلاوت قرآن با امور یاد شده روشن گردد که قرآن بهترین بخشش و سخای خداوند است و همچنین کلام خدا و نیز تکلم خدایی است، هرگز حاضر نیستیم بین خود و قرآن فاصله بیندازیم. مگر نه آن است که نیروی سامعه می‌خواهد لذت ببرد؟ چرا لذت را با شنیدن تکلم الهی تأمین نکنیم و از راه باطل آن را به لذت مادی سرگرم کنیم؟ اگر برای کسی روشن شد که قرآن، هم کلام الله است، هم، تکلم الهی است، چگونه به استقبال آن نمی‌شتابد؟
اگر کسی مزاج روحی خود را با گناه مسموم کرد از شهد قرآن لذت نمی‌برد. همانطوری که انسان معتادی که مزاجش را مسموم کرد از عسل لذت نمی‌برد و فقط از آن سم لذت می‌برد، کسی که با گناه مزاج روحی خود را مسموم کرد از تلاوت قرآن لذت نمی‌برد. چرا ما از شنیدن غیبت لذت می‌بریم و از شنیدن تکلم الهی لذت نمی‌بریم؟ جز آن است که این مزاج را مسموم کرده‌ایم؟ جز آن است که این گناهان نگذاشت ما طعم گوارای کلام الهی را بچشیم، و در کنار سفره‌ی جود خدا بنشینیم؟
تعبیر لطیف خداوند سبحان این است که قرآن جود الهی است، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رساندن این بخشش الهی بخل نمی‌ورزد، بلکه همه‌ی عطایا و مواهب الهی را به انسان‌های مستعد ابلاغ کرد. قرآن به منزله تکلیف محض و تحمیل صرف نیست بلکه عطای خاص الهی است و چون آن حضرت در رساندن سخای خدایی بخل نورزید، شما هم در پذیرش و فهمیدن آن بخل نورزید. «سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (35) یعنی شما اگر بخل ورزیدید و جود نکردید، از بدن نکاستید و به جانتان ندادید، آنچه که بخل ورزیدید خواه در مسائل مالی و خواه از لحاظ صرف وقت به منظور تلاوت و تدبر در قرآن، همان بخل، طوق لعنتی خواهد شد و در قیامت بگردنتان آویخته خواهد شد.
حقیقت جود را امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین بیان فرمود: «جودوا بها علی أنفسکم» (36) یعنی از آسایش بدن بکاهید و بر ترقی جانتان بیافزایید و خیلی به آسایش بدن نیاندیشید. از لذائذ بدنی به منظور تأمین لذت معنوی و روحی، بکاهید. بهترین جود همانا دانی را فدای عالی نمودن، و طبیعت را به ماورای طبیعت رساندن است، و اگر کسی از بخشش لازم دریغ نمود و بخل ورزید هر بخلی در قیامت به صورت طوق لعنت گردن گیر خواهد شد. و این همان تجسم عمل است.
اگر رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أجود الاجواد الله و أنا أجود بنی‌آدم» (37) یعنی بخشنده بالاصالة و بالذات خدای سبحان است و در بین افراد بشر من از همه بخشنده‌ترم، برای این است که سفره‌ای که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پهن نمود هیچ بخشنده‌ای پهن نکرد. اگر سخاوتمندان به نام دنیا چون حاتم طائی و دیگران به مردم آب و نان می‌دادند، رسول گرامی به جوامع انسانی آب حیات داده است. پس سخای هیچ بخشنده‌ای در جهان امکان به جود و سخای رسول ‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌رسد. و بعد از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سائر اولیای الهی از دیگران بخشنده‌ترند، که انسان‌ها را به فراگیری علوم الهی دعوت نموده و فرا می‌خوانند.
و چون بحث درباره‌ی اهمیت تلاوت قرآن و تدبر در آن مبسوط است.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 2.
2. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 92.
3. سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 2.
4. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 44.
5. سوره‌ی جمعه، آیه‌ی 2.
6. سوره‌ی غاشیه، آیه‌ی 21.
7. سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 21.
8. سوره‌ی نمل، آیات 91 و 92.
9. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 108.
10. سوره‌ی مریم، آیه‌ی 64.
11. سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 27.
12. سوره‌ی تکویر، آیه‌ی 21.
13. سوره‌ی یس، آیات 1 تا 4.
14. سوره‌ی تکویر، آیه‌ی 24.
15. بحار ج 92، ص 19.
16. سوره‌ی نجم، آیات 1 تا 4.
17. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 103.
18. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 37.
19. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 17.
20. نهج‌البلاغه صبحی صالح ص 204.
21. بحار ج 92، ص 107.
22. سوره‌ی فاتحه، آیه‌ی 5.
23. سوره‌ی فاتحه، آیه‌ی 4.
24. مفتاح الفلاح، تفسیر فاتحه، ص 292.
25. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 6.
26. سوره‌ی حاقه، آیه‌ی 12.
27. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 149.
28. سوره‌ی اسراء آیه‌ی 1.
29. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 17.
30. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 14.
31. سوره‌ی أعراف، آیه‌ی 204.
32. کافی ج 2، ص 115.
33. بحار ج 93، ص 278.
34. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 44.
35. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 180.
36. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 183.
37. ارشاد القلوب، فی ثواب الموعظة، ص 18.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بررسی تطبیقی ویژگی‌های نوشتاری کتاب مقدس و قرآن …این مقاله با رویکرد نظری و تحلیلی، برخی از ویژگی‌های نوشتاری تورات، انجیل و قرآن را دعاها و اذکار الهی رزق و روزیدعاها و اذکار الهی رزق و روزی وبلاگ انواع دعا و ذکر و خواص ایات قران کریم و مطالب آثار و برکات روزه، آثار و برکات روزه در کلام ائمه علیهم آثار و برکات روزهتاثیر روزه بر بدنآثار اجتماعی روزهاثار وفواید روزهآثار روزه در رمز ستایش و نکوهش های انسان در قرآن آکاپس از آشنایی با وجود ستایش ها و ملامت های بسیاری که در قرآن برای انسان ذکر شده رابطه قرآن و انسان با خواندن عنوان مقاله فارغ از این سؤال که آیا میان قرآن و انسان رابطه ای وجود دارد دو دعاها و اذکار الهی دیدن اموات و معصومین در خواب و دیدن دعاها و اذکار الهی دیدن اموات و معصومین در خواب و دیدن مطلوب در خواب وبلاگ انواع دعا رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآنرابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن شکرالله جهان مهین عضو هیأت علمی ومدیر تحقیق نقش قرآن در زندگی انسان چیستنقش قرآن در زندگی انسان چیست؟ قرآن چیزی جز کتاب هدایت در زندگی نیست هدی للمتقینعلم کلام ویکی فقهعلمکلامعلم کَلام یا کلام‌شناسی دانشی است که به بحث پیرامون اصول اعتقادی و جهان‌بینی دینی بر علم صرف و نحو عربی بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ما سالهای سال به قرائت قرآن پرداختیم،اما چنانکه شاید و دعاها و اذکار الهی رزق و روزی دعاها و اذکار الهی رزق و روزی وبلاگ انواع دعا و ذکر و خواص ایات قران کریم و مطالب مذهبی بررسی تطبیقی ویژگی‌های نوشتاری کتاب مقدس و قرآن کریم این مقاله با رویکرد نظری و تحلیلی، برخی از ویژگی‌های نوشتاری تورات، انجیل و قرآن را بررسی دعاها و اذکار الهی دیدن اموات و معصومین در خواب و دیدن دعاها و اذکار الهی دیدن اموات و معصومین در خواب و دیدن مطلوب در خواب وبلاگ انواع دعا و ذکر آثار و برکات روزه، آثار و برکات روزه در کلام ائمه علیهم آثار و برکات روزهتاثیر روزه بر بدنآثار اجتماعی روزهاثار وفواید روزهآثار روزه در قرآن رمز ستایش و نکوهش های انسان در قرآن آکا آیا انسان یک موجود دو سرشتی است؟ نیمی از وجودش نور است و نیمی تاریکی؟ چگونه است که قرآنهم او تحقیق نقش قرآن در زندگی انسان چیست نقش قرآن در زندگی انسان چیست؟ قرآن چیزی جز کتاب هدایت در زندگی نیست هدی للمتقین رابطه قرآن و انسان با خواندن عنوان مقاله فارغ از این سؤال که آیا میان قرآن و انسان رابطه ای وجود دارد دو سؤال به رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن شکرالله جهان مهین عضو هیأت علمی ومدیر گروه علم کلام ویکی فقه علمکلام علم کَلام یا کلام‌شناسی دانشی است که به بحث پیرامون اصول اعتقادی و جهان‌بینی دینی بر مبنای علم صرف و نحو عربی بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ما سالهای سال به «قرائت» قرآن پرداختیم،اما چنانکه شاید و باید به


ادامه مطلب ...

فطرت الهیه‌ی آدم، تجلی اسم اعظم الهی (1)

[ad_1]

چکیده

همگی مخلوقات بر توحید خلق شده‌اند. نحوه‌ی وجود، حرکات، سکنات، فضائل و خصائل آنها، همگی حکایت از این نحوه خلقت دارد و همه‌ی خلائق بر ربوبیت و الوهیت حضرت حق تعالی اقرار می‌کنند.
اما در این بین، انسان که حقیقتش جامع جمیع مظاهر در تمام مراتب الهیه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) (2)، کونیه اعم از عقول و نفوس، کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا آخر تنزلات وجود است، ظریف‌ترین، دقیق‌‌ترین و عمیق‌‌ترین کانال سری و ارتباطی را با حضرت حق تعالی دارد.
یقین می‌دان که ما چندین عجایب برای یک دل بینا نهادیم فرستادیم آدم را به صحرا جمال خویش بر صحرا نهادیم
از این رو گرایش به مطلق و حقیقت، جزء سرشت و خمیرمایه وجودی او است و با سوز و گداز در پی کشف حقیقت اشیا بوده و با حال و قال عرض می‌کند:
رب ارنی الاشیاء کماهی
همین گرایش است که او را به سمت دانایی و کمال شوق می‌دهد؛ تا جایی که به راحتی از لذایذ دیگر غافل یا منصرف می‌شود.
دلی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید اول خدا دید.
وسوسه‌های شیاطین جنی و انسی و داخلی و خارجی، در این مهم رهزن انسان است.
کل عبادی خلقت حنفاء فاجتبالتهم الشیاطین عن دینهم و امروهم یشرکو ابی (3)
همه بندگان من حنیف و خالص خلق شده‌اند. شیطان آنها را از فطرت اصلی خودشان منحرف می‌کند.
بعد وهم و خیال او را به لذایذ دنیوی و حیوانی و فطرت الهی او را به ساحت قدس ربوبی می‌کشاند. او در اوایل تولد، حیوان بالفعل و انسان بالقوه است؛ از این رو بعد حیوانی در او غالب است. ولی به تدریج باید به سمت شکوفایی مراتب عالی وجودی خود حرکت کند تا بعد عقل و نفخه الهی او شکوفا شود و مراقب باشد رهزن‌های وهم و خیال او را از مقصد باز ندارند. بنابراین قرآن کریم با زبان‌های مختلف او را به حقیقت اصلی وجودش سوق می‌دهد؛ از جمله «عهد الست» را به او یادآوری می‌کند تا تجدید بیعت کند و از اسارت آزاد گردد یا به صورت صریح متذکر فطرت حقیقی او می‌شود و تأکید ویژه بدان می‌کند:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ (4)
با تمام توجه به فطرت الهی خود توجه کن؛ زیرا این خلقت و برش تو است و همه انسان‌ها از ازل تا ابد، الهی بر آن خلق شده‌اند و دین تنها همین است.
همه مخلوقات بر توحید خلق شده‌اند، ولی هر مخلوقی به اندازه بهره وجودی‌اش از علم، آگاهی و فطرت برخوردار است؛ چنان که کرم شب تاب به اندازه خود و خفاش هم به اندازه خود. ولی در این بین، انسان کامل که دارای عالی‌ترین درجه وجود است، عالی‌ترین مرتبه علم، آگاهی و فطرت را داراست. به همین جهت در مورد انسان گفته می‌شود که «مفطور بر فطرت الهیه است». (5)

فصل اول

تحلیل معناشناختی فطرت

الف. لغوی: ابتداء کردن، ابتداع و اختراع (6)
راغب می‌گوید: ایجاد و ابداع کردن خداوند خلق را به گونه‌ای که برای انجام فعل خاص مناسبت داشته باشد. (7) طبرسی می‌گوید: فرو ریختن از امر الهی، همان گونه که برگ از درخت می‌ریزد خلق از جانب خداوند پدید آمده است. (8) «فطر الله الخلق» نیز کنایه از این صفت و حالت غیراکتسابی که انسان، با آن از مادر متولد می‌شود؛ کیفیت یا صفتی که ذات انسان با آن تکون یافته است. ب. اصطلاحی: در این معنا لازم است به دو نکته توجه شود:
1. تعریف حقیقی و حدی فطرت یعنی بیان ذاتیات آن، امکان‌پذیر نیست؛ ولی بیان خواص و ویژگی‌های آن امکان‌پذیر است.
2. در تعریف اصطلاحی، از دو نگاه می‌توان فطرت را تعریف کرد:
الف. عقل؛ در منطق به ادراکات بدیهی اعم از تصور و تصدیق، فطرت اطلاق شده است و در فلسفه، جوهر، ماهیت انسان و آنچه انسان با او بالفعل می‌شود. (9) فیض کاشانی کلمه فطرت را به معنای عقل گرفته است. (10)
ب. دل؛ در عرفان علم حضوری انسان به بعضی از حقایق که انسان با توجه به ساختار روحی خود به صورت تکوینی (غیراکتسابی) آن را دارا است (و با تعبیر بعد معنوی، حالت قدسی و... از آن یاد می‌شود)، فطرت اطلاق می‌شود. (11) یا حالت خاص عرفانی که از سرشت و ذات انسان نشات می‌گیرد و در زندگی «فعلیت» لازم خویش را بازمی‌یابد. قرآن کریم فطرت را به معنای بینش شهودی انسان به «الله» معرفی می‌کند:
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا (12)
آفرینش الهی که مردم بر آن خلق شده‌اند. در روایات نیز فطرت، حالت جبلی و ذاتی قلوب معرفی شده است.
جابل القلوب علی فطرتها (13) که با ضمیمه کردن «لا تدرکه العیون بمشاهده الابصار و لکن راته القلوب بحقایق الایمان» (14) یعنی خداوند با مشاهده چشم سر درک نمی‌شود؛ بلکه قلوب با حقایق ایمان او را مشاهده می‌کنند؛ «فطرت به معنای مشاهده» قلبی و بینش شهودی است که از ازل انسان‌ها بر آن خلق شده‌اند.
بنابراین فطرت، آگاهانه‌تر و والاتر از غریزه است و انسان به فطریات خود آگاه اوست می‌داند که آنها را دارا است.
در این مقاله منظور از فطرت، معنای عرفانی و قرآنی آن است؛ یعنی بینش شهودی که از ذات و خلقت اولیه انسان نشات می‌گیرد و به تدریج فعلیت خود را بازمی‌یابد.

فطریات

معنای کلمه فطری، منسوب به فطرت است و منظور اموری است که از فطرت نشات می‌گیرد.
فطرت سرچشمه کمالات، فضایل و خوبی‌ها است که در ضمن مقاله به صورت مبسوط به آن خواهیم پرداخت. در اینجا به ذکر نمونه‌هایی از ویژگی‌های امور فطری بسنده می‌کنیم.
الف. تخلف ناپذیر (15) و فراگیر هستند؛ به گونه‌ای که همه افراد با هر فرهنگ، تمدن و نژاد، از آن برخوردارند.
ب. اختلاف ناپذیر هستند؛ یعنی این گونه نیست که به بعضی بیشتر اعطا شده باشد و به بعضی کمتر. (16)
ج. نیاز به تعلیم و تعلم ندارند و به رهبری فطرت انجام می‌شوند.
د. ریشه‌کن نمی‌شوند؛ گرچه ارتکاب امور خلاف، از ظهور و بروز آنها می‌کاهد و آنها را می‌پوشاند.
ه. عوامل جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی، رشد تکنولوژی و... در آنها تأثیر ندارد.
و. اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد.
ز. از ارزش حقیقی برخوردارند؛ زیرا خاستگاه آنها هستی محض، کمال مطلق و وجود بحت می‌باشد که مبدأ هر ارزشی، بلکه تنها ارزش است.
ح. اقتضای آفرینش است. بنابراین عمل بر مقتضای آنها، عمل بر طبق ساختار اصیل قلب و اصل وجود است و هر چیز با همسنخ خود سازگاری دارد؛ از این رو عمل بر طبق آنها تحمیلی و اکتسابی نیست؛ همچنین ملال‌آور نبوده و عمل به آن تکلیف نیست، بلکه نشاط‌آور بوده و عمل به تشریف است.
زیرا هنگامی که انسان در اقلیم عقل وارد شود، در اقلیم دین فطری و الهی وارد شده است؛ هر چه کند، الهی است گرچه خوردن، آشامیدن و... باشد؛ چرا که ادراک و تحریک او به اشاره عقل است نه به دلخواه نفس اماره و در حق او گفته شود: (17)
وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى (18)
آن گاه که تیر انداختی، تو نینداختی، بلکه خدا است که تیر افکنده است.
چنین فردی به تدریج از حکومت ارباب متفرق خارج شده و به حکومت رب واحد و حکومت توحیدی وارد می‌شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:
المومن یاکل فی معاء واحد و المنافق یاکل فی سبعه امعاء (19)
مومن در یک روده می‌خورد ولی منافق در روده‌های هفت‌گانه.
زیرا مؤمن تحت حکومت عقل و دین است، لذا تمام ادراکات و تحریکات او از عقل و دین نشأت می‌گیرد و به حکم از هرجا آمد، به همانجا برمی‌گردد، موجب کمال بعد عقل و بعد الهی او می‌شود ولی منافق که تحت حکومت هوای نفس است، نفس اماره او را به سمت و سویی می‌کشد، به تقاضای او با چشم می‌بیند، به تقاضای او با گوش می‌شنود و...

تقسیم بندی فطریات

در یک نظر اجمالی، فطریات به دو دسته ادراکی و گرایشی تقسیم می‌شود. فطریات اداراکی، اصول تفکر بشر به شمار می‌رود و فطریات گرایشی، انسان را به جست وجوی احوال خاص و فرار از دسته‌ای حالات دیگر وا‌می‌دارد.
سوسویی از فطرت در کلام بعضی از اندیشمندان
ویلیام جیمز، فیلسوف و روان شناس معروف امریکایی، می‌گوید: در نیایش، روح آدمی کاملاً بیدار و بینای به خدا است و از جهان حس و محسوسات و نیز از خویشتن به دور است و در مدتی که این «اتحاد» برقرار است، آدمی از هر آنچه که محسوس و مربوط به حس‌های مختلف می‌شود جدا است. (20)
کوونتام، محقق و روان‌شناس معروف، می‌گوید: حس مذهبی یکی از عناصر ثابت و طبیعی روح انسان است. (21)
اینشتین: زیباترین و عمیق‌ترین احساس که به ما دست می‌دهد، حس عرفانی است که تخم همه علوم را در دل‌ها می‌نشاند. کسی که از این حس‌ بی بهره است، کسی است که دیگر نمی‌تواند دستخوش حیرت شود یا به حالت بهت‌زدگی درآید و گویی مرده است. (22)
با سیر در این کلمات، می‌توان اذعان به نوعی شناخت ذاتی و شهودی انسان در برابر خداوند تعالی را دریافت که سوسویی از نور اقیانوس فرمایش نغمه‌سرای بستان عشق است که فرمود:
عمیت عین لاتراک علیها رقیبا و خسرت صفقه عبد لم تجعل له من حبک نصیباً (23)
چشمی که تو را نبیند کور است و بنده‌ای که از حب تو بهره‌ای ندارد زیانبار است.

بعضی از تجلیات فطرت

الف. گرایش فطرت به کمال مطلق

فطرت چون کمال مطلق را اصیل می‌داند و اصالت آن را مشاهده می‌کند، طبیعی است که در آغاز به کمال‌های مقطعی گرایش دارد؛ چون آن را تابع می‌بیند؛ ولی بعد از شکوفایی فطرت با تزکیه عقل نظر و عقل عمل، با هدایت و عنایت وحی نبوی و الهام ولوی بینش و گرایش اصل و تبع، به حقیقت و مجاز تلطیف می‌شود؛ یعنی فطرت حقیقتاً به کمال مطلق و مجازاً به کمال محدود گرایش دارد.
می‌توان گفت سخن امام سجاد (علیه‌السلام):
اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور (24)
اشاره به این سیر متعالی و بینش متعالی حاصل از آن در انسان دارد؛ زیرا انسان با وجود بعد مادی، ناگزیر از استفاده از دنیا و توجه به آن است؛ ولی این توجه اولاً باید در حد ضرورت باشد؛ ثانیاً در آغاز امر و قبل از رشد عقلی، مقصد است؛ ولی بعد از رشد عقلی و بلوغ معرفتی، وسیله بودن آن روشن می‌شود. با بلوغ عقلی؛ توجه انسان به دنیا در طول توجه او به حقیقت و فطرتش قرار می‌گیرد؛ زیرا حقیقت نامحدود مجالی برای کمال مجازی و غیرخداوند باقی نمی‌گذارد و هر چه غیر حضرت حق، مجازی است؛ بنابراین گرایش انسان به آن نیز مجازی است؛ گرچه حقیقت آن در حشر اکبر روشن می‌شود.
انسان در آغاز امر سر از عالم ماده درمی‌آورد و انس او به مادیات بیشتر است؛ از این رو باید بکوشد در دنیا توقف نکند و به رشد مراتب عالی خود نیز توجه داشته باشد؛ همچنین از دنیا به عنوان وسیله برای رسیدن به حقیقت و شکوفایی فطرت خود استفاده کند؛ یعنی حالت نیم‌خیز از دنیا داشته باشد. با شکوفایی فطرت، توجه و گرایش انسان فقط به حق و حقیقت معطوف می‌شود و جز حق نمی‌بیند و جز حق نمی‌یابد و با آن به آرامش و اطمینان قلبی می‌رسد که با هیچ چیز غیر آن حاصل نمی‌شود. بنابراین حقیقت انسانی، طالب کمال مطلق است و صرفاً در پناه او شکوفا می‌شود.

ب. گریز فطرت از نقص

صفات سلبی کمال محض و جمال صرف، به سلب سلب برمی‌گردد که نتیجه آن ثبوت است. فطرت انسان همان‌گونه که به کمال گرایش دارد از نقص گریزان است و همان‌طور که به جمال می‌گرود از قبح می‌گریزد؛ لیکن بعد از تحلیل، مرجع تمام گریزها، گرایش‌ها است. در حقیقت دو فطرت در نهاد بشر تعبیه نشده، بلکه یک فطرت در او به ودیعه نهاده شده و آن عبارت از کمال‌خواهی او است و لازمه گرایش به کمال، گریز از نقص است؛ همان گونه اگه صفات سلب ربوبی که کمال محض و جمال صرف است، به سلب سلب برمی‌گردد و نتیجه آن ثبوت است. گریز از نقص فطرت نیز به سلب نقص و عیب، یعنی سلب سلب برمی‌گردد و بازگشت آن همان وجود أکید است.

ج. فطرت بینش جمال و گرایش به کمال

فطرت انسان، خواه مکشوف و خواه محجوب، غیر از بینش جمال، بینش دیگری ندارد و غیر از گرایش به کمال، گرایش دیگری ندارد؛ یعنی فطرت محجوب همان را می‌طلبد که فطرت مکشوف؛ ولی خواستن یکی مشهود و خواستن دیگری محجوب است و هرگز فطرت محجوب خواهان شر نیست. البته حاجب فطرت و ساتر گوهر انسانیت به سمت شر می‌رود و فراخوان گناه و تباهی است؛ ولی این اقتضای حاجب است نه محجوب. بنابراین حاجب و محجوب، را باید از یکدیگر ممتاز کرد.

د. حیات‌یابی طبیعت از فطرت

بدن به وسیله روح زنده است. در خواب که ارتباط روح و بدن کم می‌شود، اجزای بدن از حرکت می‌ایستند و توانایی‌های خود را از دست می‌دهند، بنابراین عضوی که با عمل جراحی ارتباطش با روح قطع می‌شود نه تنها قابلیت انجام کاری را ندارد، بلکه به تدریج فاسد و متعفن می‌شود؛ چنان که بعد از مرگ که ارتباط بدن به طور کامل با بدن قطع می‌شود، تمام اعضا از کار می‌افتد و به سمت فساد پیش می‌رود. (25)

موانع شکوفایی فطرت الهیه در انسان

انسان از راه فطرت به حق تعالی گرایش دارد و از راه احساس نیز کششی به طرف طبیعت دارد. اگر بر اثر گرایش به سمت طبیعت، از گرایش به سمت فطرت منحرف شود، از آن هبوط و خدا را فراموش می‌کند. درحقیقت می‌توان گفت که خود را فراموش کرده است.
نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ (26)
پرده‌ها و عوارض طبیعت باعث دوری انسان از فطرت می‌شود:
کل عبادی خلقت حنفاء فاجتبالتهم الشیاطین عن دینهم (27)
تربیت یا عادت غلط باعث دوری انسان از فطرتش می‌شود:
کل مولود یولد علی الفطره، ابواه هما اللذان یهود انه و ینصرانه (28)
حقیقت انسان از حالت ذاتی خودش تغییر نمی‌کند؛ بلکه این انسان است که بر حقیقت خود، حجاب غلیظ طبیعت و باطل را می‌کشد و آن را می‌پوشاند. نسفی در انسان کامل می‌گوید:
خدای تعالی جمله ارواح را در عالم، در اصل فطرت پاک و مطهر آفریده است؛ اما چون به این عالم سفلا به طلب کمال برآمدند، بعضی به عالم فریفته شدند و در راه بماندند و این فریفته شدن معلول تربیت ناروا است (29) که در حدیث نبوی به آن اشاره شده است.
اگر انسان غفلت کند و در مراتب پایین بماند، سنگ طبیعت را بر گوهر فطرت فرود آورد و فطرت خود را با حجاب طبیعت و سبعیت بپوشاند. (30)

ظاهرش با باطنش گشته به جنگ *** باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ (31)

این بزرگ‌ترین خطر برای انسان است. اگر چهره دل از فطرت توحیدی منحرف شود و به سمت طبیعت حیوانی او بازگردد، هرگز از فیض الهی بهره نمی‌برد و بسان کاسه‌ای می‌ماند که به طرف زمین باشد، هرچه باران ببارد، چیزی داخل آن نمی‌شود بلکه از پشت آن می‌گذرد. قلب منکوس به طرف طبیعت به گونه‌ای است که هر فیض که از سوی «الله» نازل شود، چیزی درون آن فرود نمی‌آید.
إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ (32)

شعله کز فطرت جدا شد دود گشت *** دود هم ویلان شد و نابود گشت

زیر و رو شدن قلب و قبض و بسط او، به دست «الله جل و علا» است، ولی مبدأ قابلی آن و انتخاب زشت یا زیبا، خود انسان است. (33)
فطرت یعنی نبوت و ولایت انسان اصل او است. اگر آدمی روی دل و توجه خود را به سمت فطرت بازگرداند و غذای مخصوصش را به او داد، فربه و بارور می‌شود؛ ولی اگر توجه خود را از او برداشت و به ابعاد حیوانی خود متوجه شد، جنبه حیوانی او فربه و بارور می‌شود و فطرت الهی او به سمت لاغری و ضعف می‌رود.

چرب و شیرین کم ده این مرداب را *** چرب و شیرین ده ز حکمت روح را

کافران در قوس نزول، با فطرت الهی آمدند و در قدم‌های اول صعود، میل به فجور و تقوا پیدا کردند و با رفتار ناشایست خود از وصل به مقصد اصلی خود یعنی «الله» و ملاقات با او محروم و با انتقام و عذاب الهی محشور شدند (34):
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ (35)
خداوند تعالی عذاب شدیدی را برای آنها آماده کرده است، آنچه عمل می‌کنند، بسیار بد است.
مرحوم شاه‌آبادی طبقات بشر را از جهت توجه خیال، شرح صدر و حصول ملکات به دو دسته تقسیم می‌کند: 1. انسان 2. نسناس
نسناس هفت طایفه‌اند که همه اهل دوزخند:
لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (36)
برای جهنم هفت در است که هر در برای ورود دسته‌ای از گمراهان معین شده است.
اگر توجه خیال به سوی شهوت و حیوانیت باشد، به گونه‌ای که این صفت، ملکه راسخ در انسان شود، از سنخ گاو خواهد بود؛ اگر همش درندگی باشد، فعلیت او، پلنگ است و اگر دو خصوصیت را دارا باشد، گاو پلنگ خواهد بود.
کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (37)
گویی خران گریزانی هستند که از شیر درنده می‌گریزند.
همچنین اگر توجه او به شیطنت و نیرنگ باشد، فعلیت او شیطان خواهد بود و نیز اگر شیطنت و حیوانیت و درندگی با هم باشد، شیطان گاوپلنگ خواهد بود. (38)
کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیاطِینِ (39)
گویی سرهای شیاطین است.
عین القضات انسان‌ها را به سه دسته تقسیم می‌کند:
1. افردای که به حیوانات شباهت دارند.
2. افرادی که به ملائک شباهت دارند.
3. افرادی که به انبیا شباهت دارند.
تمام همت گروه اول، خوردن و آشامیدن و خواب و آسایش است:
أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ (40)
آنها مانند چهارپایانند؛ بلکه بسی گمراه‌ترند.
زیرا «أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (41) هستند. این گروه به ظاهر آدم هستند، ولی از حقیقت آن فارغند. رب آنها دنیا است و تمام توجه و همت آنها بدان معطوف است.
ذَرْهُمْ یأْکُلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الْأَمَلُ (42)
‌ای رسول ما، این کافران لحوج را به خورد و خواب طبیعت و لذات حیوانی واگذار تا آمال و اوهام دنیوی آنها را غافل گرداند.
گروه دوم امروز در حجاب معرفت و فردا در حسرت رویت حضرت حق خواهند بود. تمام همت آنها تسبیح، تهلیل نماز و روزه است و فرشته صفت هستند:
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا (43)
و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم و جهان جسم و جان را مسخر انسان ساختیم او از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود، برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.
تفضیل آنها از جهت حقیقتی است که به آن مزین شدند؛ یعنی:
وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی (44)
در آن از روح خویش بدمم.
اینان در هر دو جهان در بهشت به سر می‌برند.
اِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ (45)
(و روز جزا) نیکوکاران عالم در بهشت پر نعمت متنعمند.
به صورت و به حقیقت آدم هستند و خلق از آنها منفعت دنیوی و اخروی بسیار می‌برد. امروز با حقیقت و معرفت قرینند و در قیامت با رویت و وصلت.
گروه سوم مانند پیامبران و رسولان هستند و همت ایشان عشق و محبت، شوق و رضا و تسلیم است. آنها کسانی هستند که به لب و حقیقت دین رسیده، حقیقت یقین را چشیده و در حمایت غیرت الهی‌اند. ( اولیائی تحت قبائی لایعرفهم غیری)
شناخت افراد دیگر از این طایفه، به تشبیه و تمثیل و ظن است:
وَمَا یتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا (46)
و اکثر این مردم الا از خیال و گمان باطل خود از چیزی پیروی نمی‌کنند.

هر کسی از ظن خود شد یار من *** از درون من نجست اسرار من (47)

مخلوقات دیگر هم برای این گروه خلق شده‌اند:
لولاک لما خلقت الافلاک
دل آنها از خورشید روشن‌تر است و حتی یک لحظه نیز از حضور و مشاهده حضرت حق جل و علاء خالی نیست. (48)
عین القضات برای تأکید سخن خود، این آیه شریفه را به عنوان سند ذکر می‌کند:
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ (49)
پس (از آن پیغمبران سلف) ما آن خاندان را که از بندگان خود برگزیدیم (یعنی رسول خاتم و آلش (صلی الله علیه و آله و سلم)) وارث علم قرآن گردانیدیم. باز هم بعضی از آنها (یعنی فرزندان یا عترت او) به نفس خود ظلم کردند و بعضی راه عدل پیمودند و برخی به هر عمل خیر (با جان و دل) به دستور حق سبقت گیرند.
«فمنهم ظالم لنسفه» اشاره به گروه اول است که همت آنها جز دنیا نیست و در مسیر حقیقت الهی خود قرار نگرفتند؛ بنابراین به خود ستم کردند و «منهم مقتصد» اشاره به گروه دوم است. با آنکه از حصار دنیا تا حدی خارج شده و به ماورا نیز توجه دارند، ولی هنوز از خود خبر هست، که هیچ بلایی در این راه سخت‌تر از وجود خود نیست؛ از این رو باید از سر خود برخاست:

ما را خواهی تن به غمان اندر ده *** چون شیفتگان سر به جهان اندر ده
دل پر خون کن به دیدگان اندر ده *** وانگه زره و دو دیده جان اندر ده (50)

«منهم سابق بالخیرات باذن الله» اشاره به گروه سوم است که به حسب شأن و استعداد خود به نهایت درجه ممکن رسیده و برای تکمیل دیگران رجوع کرده‌اند. ایشان، زمین فنا و قالب را به زمین بقا و دل مبدل ساخته و در هر ذره‌ای، زمین و آسمان‌های هفت‌گانه را می‌بینند.
ما رایت شیئاً الا و رایت الله فیه (51)
که همه چیز، آینه معاینه حضرت حق است و از همه چیز فایده و معرفت می‌برد:
وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (52)
هیچ چیز نیست مگر تسبیح و تحمید حق را می‌کند.

من به هر که می‌گذارم ذکر دوست می‌شنوم *** من به هر چه می‌نگرم، روی دوست می‌بینم
نی عجب، اگر گویم او من است و من اویم *** نی عجب‌تر که او باز اوست و من اینم (53)

بعضی از ثمرات شکوفایی فطرت

الف. استقرار توحید

اگر فطرت از لوث طبیعت پاک شود، توحید در دل مستقر می‌شود؛ یعنی ساختار حقیقی و اصیل قلب ظهور پیدا می‌کند. فطرت شکوفا، شاهد میثاق الهی و معرفت به توحید ربوبی است:
متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک (54)

کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را *** کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور *** پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

آنچه او را سیراب می‌کند، ارتباط و اتصال تام و بدون واسطه است؛ لذا وسائط را هم نمی‌تواند تحمل نماید و دردمندانه به حضرت حق جل و علا عرض می‌کند:
الی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار فاجمعنی علیک بخدمه توصلنی الیک (55)
خدایا، این رفت وآمد من در آثار تو باعث دوری تو می‌شود، مرا به خدمتی مشغول کن که تمام وجودم محو تماشای تو باشد.

ب. جذبه و فنای فی الله

سالک در پله‌های آغازین سفر خود، دیوار من و تو را خراب می‌کند و به من استعلا یافته خود و به نحوه حقیقی ارتباط خود با حق تعالی، که اضافه اشراقی است، دست پیدا می‌کند و می‌یابد که هویتی ممتاز از آفرینش و آفریننده ندارد؛ بلکه عین ظهور و ربط است. ذاتش را در ذات حق، فانی و مضمحل می‌یابد؛ بلکه ذاتی ندارد جز ظهور حق تعالی. بنابراین فنا، نابودی یکی و اثبات دیگری نیست؛ بلکه خودآگاهی عارفانه است که من آدمی، سعه و گسترش می‌یابد و همه را در برمی‌گیرد؛ در این دیدگاه، جهان و مخلوقات، پدیده بیرونی نیستند؛ بلکه معرفت کامل او به ذات خودش، همان معرفت به حقایق است و ارتباط انسان و جهان، وحدت این همانی است.
فنا دارای سه مرتبه است :
1. فنای افعالی
2. فنای صفات
3. فنای ذات
در عالی‌ترین مرتبه فنا، سالک عالی همت، به فنای ذات بار می‌یابد و وجودش در وجود حضرت حق مضمحل می‌شود.

چون سایه به آفتاب پیوست از ظلمت بود خود بر آسود *** چون سوخته شد تمام هیزم پیدا نشود از آن سپس دود

نمونه کامل آن امام صادق (علیه‌السلام) است که وقتی مشغول نماز بود و ناگهان بیهوش شد، حضرت (علیه‌السلام) را به هوش آوردند و در مورد این حالتشان سؤال کردند، امام فرمود:
لنا حالات مع الله هو فیها نحن و نحن فیها هو و مع ذلک هو هو و نحن نحن (56)
ماییم کز خدا، چو خدایی جدا نئیم از وی، جدا نئیم ولیکن خدا نئیم

در بحر عشق، کشتی فانی ما شکست *** تا او شدیم «او» ست که ماییم و مانئیم

پی‌نوشت‌ها

1- عضو هیأت علمی دانشکده فنی شریعتی.
2- حجر/ 29.
3- شذرات المعارف، ص150.
4- روم/30.
5- همان: شذرات المعارف، ص128.
6- همان.
7- مفردات راغب، ماده فطر.
8- مجمع البیان، ج2، ص169.
9- شرح المصطلحات الفلسفیه.
10- اصول المعارف، ص195 (نقل از ماجرای تفکر فلسفی، ص16).
11- پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی، ص7.
12- روم/30.
13- نهج البلاغه، خطبه72.
14-توحید صدوق، ج6، ص 19؛ به نقل از فطرت در قرآن، ص78.
15- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص4.
16- همان.
17- شدرات المعارف، ص142.
18- انفال/17.
19- تنبیه الخواطر، ص82؛ به نقل از شذرات المعارف، ص38.
20- پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی در انسان، ص341.
21- همان،343.
22- همان،344.
23- مفاتیح الجنان، دعای امام حسین (علیه‌السلام) در روز عرفه.
24- خدایا، حالت نیم خیز از دنیا را نصیب من کن.
25- فطرت در قرآن، ص58.
26- حشر/19.
27- تفسیر ابن عربی، ج2، ص455.
28- همان.
29- فطرت در قرآن، ص70.
30- همان، ص61.
31- مولوی.
32- سجده/12.
33- فطرت در قرآن، ص116.
34- هستی و هبوط، ص119.
35- مجادله/15.
36- حجر/44.
37- مدثر/50-51.
38- شذرات المعارف، ص141.
39- صافات/ 65.
40- اعراف/179.
41- همان.
42- حجر/3.
43- اسراء/70.
44- حجر/29.
45- انفطار/13.
46- یونس/ 36.
47- مولوی: «مثنوی»، دفتر اول.
48- تمهیدات، ص39.
49- فاطر/32.
50- تمهیدات، ص74.
51- فیض کاشانی؛ «علم الیقین»، ج1، ص49؛ به نقل از شرح دعای صباح، ص147.
52- اسراء/ 44.
53- حکیم هیدجی.
54- کی غایب بوده‌ای که نیاز به دلیل داشته باشی و کی دور بوده‌ای تا آثار به تو وصل نمایند. (مفاتیح الجنان، دعای امام حسین در روز عرفه)
55- مفاتیح الجنان دعای امام حسین در روز عرفه.
56- کلمات مکنونه فیض کاشانی، ص11؛ به نقل از پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی در انسان.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فطرت الهیه‌ی آدم، تجلی اسم اعظم الهی فطرت الهیه‌ی آدم، تجلی اسم اعظم الهی


ادامه مطلب ...