مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

از جواد خیابانی و فردوسی پور تا پیمان یوسفی و محمدرضا احمدی بیوگرافی و تکیه کلام گزارشگران ورزشی

از جواد خیابانی و فردوسی پور تا پیمان یوسفی و محمدرضا احمدی /بیوگرافی و تکیه کلام گزارشگران ورزشی

بدون شک برای بیشتر لذت بردن از تماشای فوتبال نیاز به گزارشگر هایی است که در حین تماشای بازی ما به صدای آن ها گوش دهیم و البته از اطلاعات آن ها استفاده کنیم، در کشور ما هم مانند سایر کشورها گزارشگرانی حضور دارند که عموما با آن ها آشنا هستید اما برای آشنایی بیشتر و همین طور تجدید خاطرات این مقاله را مرور کنید.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

در حالی که شمار گزارشگران و مجریان برنامه‌های صدا و سیما نسبت به گذشته افزایش یافته، بد نیست کمی درباره تاریخچه گزارشگری در تلویزیون و رادیو بدانید. فکر می‌کنید نخستین گزارشگران تاریخ صدا و سیمای تلویزیون ایران چه کسانی بودند؟

بازگشت به ۵۶ سال پیش

برای این که نخستین گزارشگران تاریخ تلویزیون ایران را بیشتر بشناسیم، باید به سال ۱۳۳۷ یعنی ۵۶ سال پیش برگردیم، زمانی که تلویزیون ملی ایران بتازگی افتتاح شده بود. نخستین فردی هم که در تلویزیون ایران کار گزارشگری را آغاز کرد، کسی نبود جز استاد عطاءالله بهمنش که هم‌‌اکنون در نود سالگی همچنان با حرارت درباره مسائل مربوط به ورزش صحبت می‌کند، هر چند دیگر چهره او را به عنوان گزارشگر در قاب تلویزیون نمی‌بینیم. استاد بهمنش نه‌تنها در فوتبال که در رشته‌های دیگری همچون کشتی گزارشگری کرده است. تسلط کامل او به زبان فارسی باعث شد تا هرگز به اصطلاح امروزی‌ها «گاف» ندهد.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی ایران دو گزارشگر دیگر به نام‌های خدابخشیان و روشن‌زاده به استاد بهمنش اضافه شدند. دنیای گزارشگران ورزشی ایران در سال‌های قبل از انقلاب تنها به همین سه نام محدود می‌شد. البته قربان علی تاری هم نخستین گزارشگر رادیویی به شمار می‌رود. او قبلا دروازه‌بان بود و یک بار هم برای تیم ملی ایران به میدان رفت.

گام بعدی با کوثری

در سال‌های بعد از آن پای گزارشگران دیگری هم به برنامه‌های ورزشی باز شد. اواخر دهه ۵۰ که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود، جهانگیر کوثری گام به دنیای گزارشگری گذاشت.

کوثری سال ۷۳ و پس از پایان جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا کم‌کم از تلویزیون به عنوان گزارشگر فاصله گرفت. علاوه بر کوثری، مجید وارث هم به عنوان یک گزارشگر تازه نفس و تازه معرفی شده به مردم ورزش دوست محبوبیت زیادی پیدا کرد. او از سال ۵۹ اجرای برنامه ورزش و مردم را به عهده گرفت و بعدها جای خود را به بهرام شفیع داد. آنچه باعث شد شفیع اجرای برنامه ورزش و مردم را به عهده بگیرد، ممنوع‌التصویر شدن مجید وارث بود. برنامه ورزش از شبکه دو با اجرای عباس جاراللهی دیگر برنامه‌ای بود که در سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ از تلویزیون ایران پخش شد.

دهه میدان‌داری شفیع

دهه ۶۰، دهه میدان‌داری بهرام شفیع به عنوان گزارشگر و مجری در تلویزیون بود. در سال‌های جنگ و دفاع مقدس این بهرام شفیع بود که با برنامه «ورزش و مردم» جای خود را در میان مردم باز کرد. محبوب‌ترین برنامه ورزشی دهه ۶۰ اکنون با تغییر زمان پخش، جایگاه گذشته خود را ندارد. با وجود این شفیع تنها گزارشگر ورزشی آن سال‌ها نبود. کیومرث صالح نیا نیز از گزارشگرانی بود که برخی بازی‌های مهم را گزارش می‌کرد. اواخر دهه ۶۰ عباس بهروان نیز روی کار آمد، مجری ای که کار خود را با گزارشگری دیدار ایران و چین آغاز کرد. گزارش‌های پرانتقاد بهروان در سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ باعث شد، برخی چهره‌های مطرح فوتبالی همچون علی پروین به او اعتراض کنند. این گزارشگر در دهه ۸۰ پس از یک تصادف هولناک کم‌کم از دور خارج شد. بهروان که اصفهانی است، هرگز حاضر نشد به دلیل کارش در تلویزیون به تهران نقل مکان کند تا به این ترتیب نزدیک به ۳۰ سال مدام در حال رفت و آمد بین تهران و اصفهان باشد.

پس از بهروان نوبت به گزارشگری افراد دیگری همچون مرحوم کیانوش یا خجسته هم رسید. اسکندر کوتی هم دهه ۷۰ توانایی‌های خود را به عنوان یک گزارشگر به همه نشان داد، اما اتفاقات بازی ایران و عربستان در مقدماتی جام جهانی ۹۸ فرانسه، پرونده او را برای همیشه به بایگانی سپرد.

و حالا جواد خیابانی

دوران بیشتر گزارشگرهای مورد اشاره پس از مدتی به پایان رسید تا این‌که جواد خیابانی گام به میدان گذاشت. گزارشگری که با گزارش بازی ایران و استرالیا نقطه عطفی در کارنامه خود به وجود آورد. خیابانی سال ۱۳۷۷ به عنوان بهترین گزارشگر تلویزیونی انتخاب و سال ۱۳۷۸ از سوی مجله سروش به عنوان دومین چهره محبوب تلویزیونی پس از الهی قمشه‌ای برگزیده شد.

او سال‌های ۸۴ و ۸۶ نیز به عنوان برترین مجری تلویزیونی انتخاب شد، هرچند در سال‌های بعد با فاصله گرفتن از دوران اوجش ، بتدریج جایگاه خود را در میان بیننده‌های تلویزیونی از دست داد. جملات و اصطلاحات خاص خیابانی همیشه بعد از بازی‌های مهم فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. خیابانی سال ۱۳۷۶ در حالی بازی تاریخی ایران و استرالیا را گزارش کرد که مجری جوان و جویای نام دیگری به نام عادل فردوسی پور گام به حیطه گزارشگری گذاشت. عصر عادل از سال ۱۳۷۶ آغاز شد.

عصر عادل

اگر قرار باشد در تاریخ گزارشگران ورزشی ایران فقط یک نفر پدیده باشد، کسی نیست جز عادل فردوسی‌پور؛ کسی که پیش از این در روزنامه ابرار ورزشی خبرنگار و نویسنده بود. عادل مدتی پس از شروع کار خود در تلویزیون به عنوان گزارشگر سنگ بنای برنامه نود را نهاد تا پربیننده‌ترین برنامه ورزشی تاریخ تلویزیون ایران را به نام خود کند. نخستین قسمت از برنامه تلویزیونی نود سال ۱۳۷۸ از شبکه سه پخش شد و پس از ۱۴ سال همچنان پخش آن از این شبکه در دوشنبه شب‌ها ادامه دارد. داستان‌های داغ و جذاب او در برنامه نود در یک کتاب هم نمی‌گنجد. او در برنامه دیدنی‌اش بارها شاهد دعوای چهره‌های معروف فوتبالی بوده و توانسته با جسارت لازم، روند برنامه را به گونه‌ای هدایت کند که روز به روز بر شمار بینندگانش اضافه شود.

چهره‌های جدید

در سال‌های بعد چهره‌های جدیدی وارد شدند، چهره‌هایی به نام‌های مزدک میرزایی، پیمان یوسفی (با ادبیات خاص و شاهنامه‌ای‌اش)، محمد سیانکی، مجتبی صادقیان، محمدرضا بالاپور، علیرضا علیفر، حسین اسماعیلی و محسن عزیزی. در میان همه این گزارشگران، ابتدا مزدک میرزایی بیش از همه توانایی خود را نشان داد و پس از او پیمان یوسفی جای پای خود را محکم کرد. علیفر نیز چهره مطرحی داشت، بعضی گزارش‌های او بخصوص در این اواخر، انتقاداتی را متوجه او کرده است. با وجود کارنامه موفقیت‌آمیز مزدک میرزایی یا پیمان یوسفی، هیچ کدام به پای عادل فردوسی‌پور نرسیدند.

یک پدیده دیگر

محمدرضا احمدی بهترین گزارشگری است که در چند سال اخیر به صدا و سیما معرفی شده است. این گزارشگر که متولد سال ۱۳۶۱ است، از سال ۱۳۸۳ یعنی زمانی که بیست و دو ساله بود، در رادیو کار اجرا و گزارشگری را آغاز کرد و تا امروز همچنان گزارشگری می‌کند. احمدی در کنار عادل فردوسی‌پور، از پرمطالعه‌ترین و آگاه‌ترین گزارشگران صدا و سیما به شمار می‌رود و تسلط او هنگام گزارشگری تحسین بسیاری را برانگیخته است.

او نخستین بار بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا را با تاخیر گزارش کرد و پس از آن بسرعت جایگاه خوبی در میان گزارشگران باتجربه‌ای چون عادل فردوسی‌پور، میرزایی، خیابانی و دیگر گزارشگران مطرح به دست آورد. البته ایرادی که گاهی به احمدی و به طور کلی گزارشگران جدید فوتبال وارد می‌شود، تبعیت از یک موج تقلید از عادل فردوسی‌پور است، چنانکه بسیاری از شنوندگان غیرحرفه‌ای فوتبال هنگام گوش دادن به گزارش‌های این افراد – از جمله محمدرضا احمدی – ممکن است آنها را با عادل فردوسی‌پور اشتباه بگیرند.

افزایش تصاعدی گزارشگران

حالا شبکه ورزش هم روی کار آمده و تعداد مجریان و گزارشگران تلویزیونی مدام رو به افزایش است. این گزارشگران خود را به فوتبال محصور نکرده‌اند و اکنون در هر رشته‌ای مشغول گزارشگری هستند، اما واقعا چند نفر از آنها به کار خود تسلط دارند؟ همه آنها گزارشگران جوانی هستند که به دنبال نام و اعتبار و شهرت آمده‌اند و می‌خواهند با اتکا به توانایی خود به عادل فردوسی‌پور بعدی تبدیل شوند.


عادل فردوسیپور

عادل تلویزیون ایران متولد ۱۳۵۳ است، یعنی یک سال دیگر تا چهل و یک سالگی فاصله دارد. مرد همه فن حریف فوتبال ایران در کارنامه کاری‌اش تنوع‌طلبی را کاملا رعایت کرده است، در کارنامه او می‌توانید مشاغلی همچون روزنامه‌نگاری، مترجمی، تدریس در دانشگاه، تهیه‌کنندگی برنامه‌های تلویزیونی و صدالبته گزارشگری و مجریگری را هم ببینید. او که اصالتی کرمانی دارد زمانی در دانشگاه صنعتی شریف هم‌دانشکده‌ای علی دایی بود، با این تفاوت که او در رشته مهندسی صنایع درس می‌خواند. عادل هم‌اکنون مدرک کارشناسی ارشد را در این رشته دارد. او که در روزنامه ابرار ورزشی زمانی قلم می‌زد کماکان در کنار مجریگری و گزارشگری همچنان کار خبری انجام می‌دهد، البته این بار برای نشریه معتبر «ورلدساکر». فردوسی‌پور سال ۱۳۷۳ با آزمون در تست گویندگی سازمان صدا و سیما وارد کار گزارشگری شد، او ابتدا برنامه‌های آرشیوی صدا و سیما را گزارش می‌کرد، اما بتدریج گزارش بازی‌های مهم‌تر را به عهده گرفت و پس از گزارش‌های جذاب و عالی در جام جهانی ۱۹۹۸ به طور ثابت و دائم گزارشگری بازی‌های مهم و البته زنده را به عهده گرفت. فردوسی‌پور زمانی گام به دنیای گزارشگری گذاشت که از معدود کسانی در این حیطه بود که به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت. همین تسلط باعث شد او کمترین ضریب اشتباه را هنگام گزارش‌های فوتبالی‌اش داشته باشد. فردوسی‌پور پیش از هر بازی مطالعه کاملی درباره بازیکنان هر دو تیم دارد و به همین دلیل هرگز نام بازیکنان را اشتباه نمی‌گوید و این مساله برایش پیش نمی‌آید که نام بازیکنی را نداند. فردوسی‌پور که به دلیل صراحت کلام در برنامه‌اش بارها از سوی چهره‌های مطرح فوتبالی همچون قلعه‌نویی با اتهاماتی مانند دلالی روبه‌رو شده است سابقه تالیف و ترجمه کتاب را هم دارد. اولین کتاب او به نام «فوتبال علیه دشمن» سال ۸۸ چاپ شد که البته سایمون کوپر، نویسنده اصلی این کتاب ترجمه بدون مجوز کتابش را سرقت بزرگ ادبی خواند. «کتاب جامع فوتبال» دومین کتاب عادل فردوسی‌پور است که اردیبهشت ۱۳۹۱ به مرحله چاپ و توزیع رسید. جنجال‌های عادل فردوسی‌پور در برنامه نود پس از ۱۴ سال از پخش این برنامه همچنان ادامه دارد، اما هر چه باشد او در میان گزارشگران بی‌رقیب است.

مزدک میرزایی

میرزایی متولد ۱۳۴۹ و هم‌اکنون چهل و چهار ساله است. او فارغ‌التحصیل رشته مهندسی صنایع چوب است و طرفدار پر و پاقرص تیم ملی فوتبال ایتالیا.

مزدک سال ۱۳۸۴ برنده جایزه بهترین گزارشگر صدا و سیمای ایران شد. مسابقه میان تیم‌های نانت و موناکو نخستین بازی فوتبال بود که او موفق شد به مدت ده دقیقه در کنار جواد خیابانی قسمت‌هایی از آن را گزارش کند و بعد از آن کم‌کم به گروه گزارشگران فوتبال شبکه سه تلویزیون پیوست.

میرزایی همانند عادل از سال ۷۶ کار خود را به طور رسمی آغاز کرد، اما به جایگاهی که عادل فردوسی‌پور داشت، نرسید. با این حال در میان گزارشگران صدا و سیما شاید تنها کسی است که عادل فردوسی‌پور او را قبول دارد؛ آنقدر زیاد که وقتی برای ماموریتی به خارج از کشور رفته بود میرزایی را به جای خود در برنامه نود نشاند تا به طور موقت مجری این برنامه باشد، ولی مزدک میرزایی در آن برنامه بارها از کلمه «اما» استفاده کرد و علاوه بر آن دستپاچه نشان داد تا ثابت کند هرگز نمی‌تواند اجراکننده برنامه‌ای همچون نود باشد.

میرزایی در سال‌های اخیر جزو گزارشگرانی بوده که در حین گزارش اشتباهاتی از او سر زده است. او در برخی از گزارش‌هایش جملاتی عجیب و غریب به زبان می‌آورد. او در لیگ همین فصل در بازی استقلال و سپاهان هم بسیار احساساتی شد و به نحوه قضاوت فغانی ایراداتی گرفت که در حیطه وظایف او نبود.

حتی در این دیدار عملکرد فنی بازیکنان را زیرسوال برد و همانند یک کارشناس از آنها اشکال گرفت. با وجود همه این اتفاقات میرزایی پس از فردوسی‌پور و خیابانی مشهورترین مجری چند سال اخیر فوتبال ایران بوده و گاهی اوقات تسلط خود را روی امور نشان داده است.

جواد خیابانی

خیابانی سال ۱۳۴۵ در شهر کرج به دنیا آمد. او که دانش‌آموخته رشته مهندسی متالورژی ـ ریخته‌گری ـ از دانشکده تربیت دبیر فنی تهران است سال ۱۳۷۲ در آزمون جذب گزارشگر ورزشی صدا و سیما شرکت کرد و قبول شد. او از سال ۱۳۷۲ تاکنون به کار گزارشگری، مجریگری و تهیه‌کنندگی برنامه‌های ورزشی مشغول است. البته او در واقع در برنامه‌ای به نام آنچه شما خواسته‌اید شرکت کرد که مسابقه‌‌ای برای کسانی بود که می‌خواستند گزارشگر برنامه‌های ورزشی شوند.

خیابانی سال ۱۳۷۶ محبوبیت و شهرت فزاینده‌ای پیدا کرد، یعنی زمانی که بازی تاریخی ایران و استرالیا را گزارش کرد. او در این بازی به خداداد عزیزی لقب غزال تیز‌پای فوتبال ایران را داد و آن بازی را که به صعود ایران به جام جهانی منتهی شد، حماسه نامید. البته خیابانی به همان سرعت که به قله اوج و موفقیت رسید به همان سرعت سقوط را تجربه کرد.

اشتباه‌های بعضاً زیاد، نداشتن تسلط روی گزارش در هنگام بازی، قضاوت‌های یکطرفه به کار بردن جملاتی غیرمرتبط با بازی از انتقاداتی است که به او وارد می‌کنند. خیابانی در یکی از بازی‌های دوستانه تیم ملی فوتبال مقابل بلاروس بشدت به علی دایی مهاجم سابق تیم ملی حمله کرد و اظهار داشت آقای دایی! رئیس‌جمهورها هم هر هشت سال یک بار عوض می‌شوند، اما شما پس از این همه سال در تیم ملی جای خود را به کسی نمی‌دهید!

گذشت زمان باعث شد تا حدود سه سال پیش علی دایی در مقام انتقام بربیاید و خطاب به خیابانی بگوید رئیس‌جمهورها هم هشت سال یک بار عوض می‌شوند حالا شما چرا پس از ۱۸ سال کنار نمی‌کشید؟!

پیمان یوسفی

او پس از عادل فردوسی‌پور، جواد خیابانی و مزدک میرزایی چهارمین گزارشگر مطرح سال‌های اخیر بوده است.

پیمان یوسفی که متهم به استقلالی و البته بارسلونایی بودن است در گزارش‌هایش ادبیاتی خاص دارد و خیلی سعی می‌کند لفظ قلم و با استفاده از واژه‌های ادبی بازی را گزارش کند.

البته یوسفی کمتر ادبیات شاهنامه‌‌ای‌اش را این روزها در گزارش‌هایش به کار می‌برد، اما گاهی اوقات بدون این ادبیات عجیب و غریبش هم خبرساز شده است.

نقطه اوج انتقادات به این گزارشگر زمانی بود که او در بازی ایران و قطر هنگام به ثمر رسیدن گل دوم قطر بسیار خوشحالی خود را از گل خوردن ایران نشان داد.

یوسفی گاهی اوقات نام بازیکنان را اشتباه می‌گوید و علاوه بر آن طرفداری خود از بارسلونا را بوضوح در گزارش‌هایش نشان می‌دهد.

مدتی او کمتر در تلویزیون دیده می‌شد که دلیلش چیزی نبود جز فعالیت‌های او در برنامه‌سازی ورزشی.

فارغ از همه مسائل این نکته را نمی‌توان انکار کرد که آنچه جای پای یوسفی را در میان گزارشگران محکم کرد تسلطی است که او در ابتدای کار در حین گزارشگری از خود نشان داد.

علیرضا علیفر

سرهنگ علیفر هرگز نتوانست با عادل فردوسی‌پور، مزدک میرزایی و پیمان یوسفی یا جواد خیابانی رقابتی داشته باشد. در واقع این گزارشگر تلویزیون بنا به دلایلی در سایه این گزارشگران باقی ماند. او سبک خاص خود را در گزارشگری دارد و همیشه هم از این سبک دفاع می‌کند. او می‌گوید دلیلی ندارد که در حین گزارش یک بازی بگوید مثلا حسن توپ را به حسین پاس داد، این یک چیز بدیهی است که خود بیننده می‌بیند. این گزارشگر بلند پرواز حتی زمانی فرگوسن و مورینیو را به یک مناظره دعوت کرد. او از شانزده سالگی وارد کار خبرنگاری شد، البته سرهنگ علیفر مدتی هم فوتبالیست و حتی همبازی فیروز کریمی بود، اما مجبور به کناره‌گیری از فوتبال شد تا این بار کار خود را در فوتبال به عنوان مربی آغاز کند، اما گزارشگر شدن علیفر نیز ماجرای جالبی دارد، آن طور که خودش می‌گوید فقط در سه دقیقه در آزمون گویندگی و گزارشگری صدا و سیما قبول شده است.

این اتفاق در بدو تاسیس شبکه سوم جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. علیفر بارها هنگام گزارش‌هایش جملات عجیب و غریبی به زبان آورده است که آخرین آن به بازی ناپولی و آرسنال مربوط می‌شود؛ زمانی که او بازیکن تیم ناپولی را به دلیل مدل خاص موهایش عقده‌ای توصیف کرد!

بهرام شفیع

گزارشگر و مجری مطرح تلویزیون از ابتدای دهه ۶۰ تاکنون بدون وقفه اجرای برنامه ورزش و مردم را بر عهده دارد. این مجری پنجاه و هفت ساله دارای مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران و مدرک دوره ارشد تهیه‌کنندگی و گزارشگری از اتحادیه رادیو تلویزیونی آسیا و اقیانوسیه (ABU) است. وی از زمان جوانی به گزارشگری علاقه داشت و در دبیرستان و دانشگاه علاوه بر بازی فوتبال به گزارشگری نیز می‌پرداخت و در دوران جوانی بازیکن تیم فوتبال قصر یخ تهران بود. پس از انقلاب همکاری خود را با سازمان صدا و سیما آغاز کرد و با شرکت در آزمون صدا و سیما در سال ۱۳۶۱ به استخدام رسمی این سازمان درآمد. جزو نخستین نسل برنامه‌سازان ورزشی بعد از انقلاب در تلویزیون است. وی پس از مدت اندکی از ورود به صدا و سیما همکاری خود را با برنامه ورزش و مردم آغاز کرد و از سال ۱۳۶۴ پس از ممنوع‌التصویر شدن مجید وارث بنیانگذار برنامه ورزش و مردم اجرای برنامه را به عهده گرفت که تاکنون نیز ادامه دارد. وی هم‌اکنون علاوه بر اجرای برنامه، تهیه‌کنندگی آن را نیز انجام می‌دهد. وی از همان ابتدا گزارشگری مسابقات فوتبال را نیز انجام می‌داد، اما با ورود گزارشگران جدید در دهه ۷۰ بتدریج از این فعالیت خود کاست و چند سال قبل با گزارش بازی ایران و کره شمالی برای همیشه آن را کنار گذاشت. شفیع با گذشت زمان بتدریج میزان محبوبیت و تاثیرگذاری برنامه خود را از دست رفته دید، اما حاضر نشد تغییری در نحوه اجرای خود به وجود بیاورد و اگر هم خواست چنین کاری انجام دهد موفقیتی به دست نیاورد. برنامه ورزش و مردم یکی از پرانتقادترین برنامه‌های ورزشی به شمار می‌رود چرا که شفیع در این برنامه یا خیلی با مهمان خود راه می‌آید یا این که با پیش کشیدن مسائلی نامربوط موضوع اصلی برنامه را از خط مستقیم خود خارج می‌کند. با همه این تفاسیر شفیع همچنان با برنامه ورزش و مردم حضور دارد و صبح‌های جمعه به طور زنده روی آنتن می‌آید.

هادی عامل

ورزش فقط فوتبال نیست و گزارشگران نیز تنها در فوتبال فعال نیستند. کشتی هم با کمک گزارشگرانش همواره جذابیت بیشتری پیدا کرده و تماشاگران بیشتری را به خود جذب کرده است. در میان همه کسانی که در ۳۰ سال اخیر رقابت‌های کشتی را گزارش کرده‌اند هادی عامل مطرح‌ترین نام است. این کارشناس و مفسر مشهدی سال ۱۳۳۴ در مشهد متولد شده است و بهترین گزارشگر تاریخ کشتی ایران به شمار می‌رود، هر چند به کار او هم انتقاداتی وارد است. او نیز گاهی اوقات در جریان یک مسابقه کشتی بیش از اندازه احساساتی می‌شود و بیشتر از حد معمول از کلمات و جملات غیرمتعارف استفاده می‌کند.

او در رقابت‌های بین‌المللی همه حریفان کشتی‌گیران ایرانی را چغر معرفی می‌کند و گاهی اوقات حریفان خارجی ملی‌پوشان ایرانی را «بدبدن» توصیف می‌کند. برخی هادی عامل را خیابانی کشتی معرفی می‌کنند چون مانند وی بیش از اندازه به یک مسابقه هیجان می‌دهد.


۱- عادل فردوسی پور: بدون شک یکی از توانا ترین و البته تاثیر گزار ترین افرادی که در صدا و سیمای کشورمان فعالیت می کند عادل خان فردوسی پور است.او که با اطلاعاتی کامل و کنایه هایی به موقع ذهن مخاطبان را به سمتی می برد که باید برود.

خیلی ها می گویند عادل متولد شهر لیورپول انگلیس است و زمانی به دنیا آمده که پدر و مادرش در آنجا بودند و البته پس از چند روز به ایران بازگشته اند، اصالتا اهل کرمان یا به قول خودش ” کرمون ” است.

قطعا بهتر و مسلط تر از او تا به حال نداشته ایم، تکه کلام هایش هم اینقدر زیاد هست که نمی توان به همه آن ها اشاره کرد، فقط به یکی، دو جمله که در خاطرم هست اشاره می کنم شاید برایتان جالب باشد:

بازی انگلیس و آلمان، همین جام جهانی ۲۰۱۰ که آلمان با اقتدار پیروز شد ، می شد حس کرد عادل انگلیسی ۶ آتیشه چقدر ناراحت است، او یک جمله گفت که هیچ گاه از یاد نمی رود: ” تیمی که دروازبانش ۴۰ سالش باشه و اسمش هم دیوید جیمز باشه باید هم اینطوری بشه.”

فردوسی پور طرفدار پرسپولیس و هوادار ۶ آتیشه لیورپول است و البته تیم ملی انگلستان و برزیل.

جمله ای دیگری که در یکی از دیدار های پرسپولیس گفت، زمانی که دوربین کریم باقری را روی سکوها نشان داد و می گفتند کریم قرار است به پرسپولیس کمک کند، عادل گفت: ” باید ببنیم آقا کریم می تواند در ” حریم سلطان ” دوام بیاورد یا نه؟! “
* منظور از سلطان هم خوب همه می دانید، همان علی آقای خودمان است و حریم سلطان هم که قاعدتا خیلی ها آشنایی کامل دارند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۲- مزدک میرزایی: مزدک خان طرفدار پر و پا قرص یوونتوس ایتالیا و همین طور تیم ملی ایتالیا است، حتی برای ایتالیا در استودیو گزارش گری هم اشک ریخته است، جام جهانی ۲۰۰۲ اگه به خاطر بیاورید در مراحل بالا ۲ دیدار هم زمان بود و یکی از آن ها با تاخیر پخش می شد، پخش زنده بازی ایتالیا و کره بود که عادل فردوسی پور گزارش گر بود و دیگر بازی را مزدک در حال گزارشش بود که با تاخیر پخش می شد، در انتهای بازی ها از فردوسی پور خواستن یه خاطره بگوید،
او گفت: ” زمانی که در حال گزارش بازی ایتالیا، کره بودم مزدک کمی آن طرف تر بازی دیگری داشت گزارش می کرد و هر چند ثانیه یک بار نتیجه را از من می پرسید، تا زمانی که ایتالیا گل خورد و حذف شد، مزدک بار دیگر گفت عادل بازی چند چنده؟! من یک لحظه سکوت کردم و آب دهانم را قورت دادم و گفتم، ایتالیا گل خورد…

مزدک برای ۱ دقیقه گزارش بازی را رها کرد و مات و مبهوت به من خیره شده بود، تا به حال او را این گونه ناراحت ندیده بودم.”

در هر صورت مزدک میرازیی هم یکی از گزارش گران پر توان و با اطلاع فوتبال است که کمتر ” سوتی ” دست مخاطبان می دهد، برخی ها می گویند قرمز است و خیلی ها هم با قاطعیت می گویند استقلالی ۶ آتشه.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۳- علی رضا علیفر: جناب سرهنگ، مخالف سر سخت دفاع خطی(!)

او حتی از بازی بارسلونا هم ایراد می گیرد، استاد طرفدار سر سخت رئال مادرید و همین طور پرسپولیس است، در بازی های که پرسپولیس بد بازی می کند به گزارش او دقت کنید.

البته آقای علیفر طرفدار همیشگی لیگ آلمان و تیم ملی این کشور هم بوده و مانند آن ها به نظم اعتقاد خاصی دارد.
هرگاه دوستان می شنوند گزارش گر بازی ایشون هستند یا خیلی ناراحت می شوند یا خیلی خوشحال(!)
دوستانی که ناراحت می شوند طبیعتا از سوتی ها و گاهی اوقات کج خلقی های ایشون ناراحت می شوند، در طرف مقابل هم کسانی هستند که منتظر گزارش استاد می باشند تا دلی از عذا در بیاورند(!)
تکه کلام های او را تقریبا همه می دانند; دو، چهار، شش ، هشت نفر در محوطه جریمه حضور دارند، فقط خیلی دوست دارم بدانم چرا هر گاه آقای علیفر شروع به شمارش بازیکنان می کند تعداد آن ها از عدد ۸ کمتر یا بیشتر نمی شود؟! در هر حال ۸ نفر هستند، نه بیشتر نه کمتر(!)

فوتبال هم که همه می دانند ۹۰ دقیقه است و وقت های پس از آن جز وقت های بازی نیست، وقت اضافه است(!)

پدیده ای هست که از این موضوع تا به حال اطلاع نداشته باشد؟! اگر ندارید پس یک سر به گزارش های آقای علیفر بیندازید.
* بوی آفساید در فضای ورزشگاه پیچیده شده(!)

تصویر ” فیریز ” شده استاد را با هم در زیر مشاهده می نماییم:

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۴- پیمان یوسفی: خیلی ها می گویند پیمان یوسفی در صدا و سیما آشنا دارد و به همین دلیل است به او گزارش بازی می دهند(!) بماند بر گردن کسانی که می گویند، ما نمی دانیم.
اما می دانیم آقای یوسفی طرفدار استقلال و بارسلوناست.
ایشون هم کم ” سوتی ” دست مخاطبین نمی دهد(!) در هر گزارشش حداقل یکی، دو جمله جالب می گوید که فکر ما را برای مدت ها به خود مشغول می کند.
به مانند تیری که از چله کمان رها شود به ذهن ما می کوبد و آب از جوی رفته را دوباره به جوی باز می گرداند(!)
البته او مدتی است که بیشتر علاقه دارد مجری گری کند و کمتر به گزارش فوتبال بپردازد، دلیلش هم واقعا نمی دانم.در هر حال موردی که خیلی در گزارش ایشون می توان یافت این است که کمتر احساساتی می شود و خیلی از زمان ها خودش را کنترل می کند، ” سوتی هایش ” بماند.
* اوایل بود، هنوز کسی نمی دانست بازیکنی است به نام ” گرت بیل “، استاد ایشون را ” باله ” نام می بردند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

۵- جواد خیابانی: هرگاه اسم آقای خیابانی را می شنویم نا خود آگاه به یاد ” خداداد عزیزی ” و ” غزال ” می افتیم، البته از نوع ” تیز پایش “.
در هر صورت بازی ملبورن، گزارشی بود که تا سال های سال از یادمان نخواهد رفت و البته این را هم بگویم هیچ کس به مانند استاد جواد خیابانی نمی توانست آن دیدار را گزارش کند.

خیلی ها فکر می کنند آقا جواد پرسپولیسی است، اما باید بگویم دوستان سخت در اشتباه هستید، ایشون آبی پوش هستند و چندین مرتبه هم در جشن ها و جلسات خصوصی هم به حضار گفته اند.
در بیرون از مرزهای کشور هم تا آن جا که من به خاطر میاورم آقای خیابانی طرفدار پر و پا قرص رم و دورتمند بودند، حالایش را نمی دانم، شاید مانند خیلی ها تیم خود را عوض کرده اند (!) اما مطمئن هستم که گذشته طرفدار آن دو تیم بوده اند و چندین بار هم اعلام کردند.

اما از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است، جمله ها و دیالوگ ها آقا جواد اینقدر زیاد و زیبا هستند که منتر در خاطر می مانند و به یک باره می آیند و می روند(!)
* نقطه پنالتی را می بینید که درون محوطه جریمه قرار گرفته است.* واقعا به موضوع جالبی اشاره کردند، تا به حال به این فرآیند فکر نکرده بودم.

قطعا کسی که لیزر انداخته درون استادیوم است(!)، ۱ بر ۰ به نفع سوئیس، تا اینجای کار سوئیس برنده است و اسپانیا بازنده، جلوی اسم سوئیس بنویسید برنده، البته با ” مداد ” چون امکان دارد نتیجه عوض شود.

چندین سال پیش بازی اینترمیلان و رم بود، بازی از شبکه ۳ پخش می شد و گزارش گر استاد بودند.دست بر قضا در تهران برف سنگینی می بارید و شب اعلام کردند مدارس فردا تعطیل می باشد، در اوج خوش ذوقی به یک باره استاد فرمودند: ” خوب بچه ها هم نگران نباشند چون مدارس فردا تعطیل شده و با خیال راحت بازی را تماشا کنند، فقط یک مروری بر روی درس ها داشته باشند که یادشان نرود.”

شاید باورتان نشود ولی آن شب خیلی از آقای خیابانی تشکر کردم.

به هر حال خوش ذوقی های استاد فراوان است و مقاله ما گنجایشش را ندارد، دوستان خیلی بهتر و بیشتر از من واقف می باشند.

همسر مزدک میرزایی همسر جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری سوتی های جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوابق جواد خیابانی بیوگرافی محمدرضا احمدی بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی بهرام شفیع

* در همه جا اشتباه یا به قول خودمان ” سوتی ” هست اما باید از زحمات این عزیزان تشکر کنیم که بازی ها را برایمان پوشش می دهند و گزارش می کنند.

بیوگرافی بهرام شفیع بیوگرافی پیمان یوسفی بیوگرافی جواد خیابانی بیوگرافی عباس بهروان بیوگرافی عطا الله بهمنش بیوگرافی محمدرضا احمدی سوابق جواد خیابانی سوتی گزارشگران ورزشی سوتی های جواد خیابانی همسر جهانگیر کوثری همسر جواد خیابانی همسر مزدک میرزایی


ادامه مطلب ...

جواد موفقیان ،میلیاردر ایرانی و رکورددار نیکوکاری + عکس

جواد موفقیان کیست؟

نام آقای موفقیان را ما ایرانی ‌های ساکن کانادا شاید کمتر شنیده باشیم و خیلی از ایرانی‌ های ونکوور هم او را کمتر می ‌شناسند اما سرمایه ‌های هنگفتی که او در سال‌ های اخیر خرج خیریه کرده است او را رکورددار نیکوکاران ایرانی ـ کانادایی می‌ سازد.

میلیاردرهای ایران ثروتمندان ایران ثروت جواد موفقیان بیوگرافی جواد موفقیان

در بیمارستان دانشگاه بریتیش کلمبیا مرکز جدیدی برای بهداشت مغز ساخته شد. طرح این ساختمان پزشکی از سیناپس مغز الهام گرفته شده است نام این مرکز با مساحت بیش از ۱۲۵۰۰ متر مربع که در سال ۲۰۱۳ افتتاح شد “مرکز جواد موفقیان برای بهداشت مغز”است. این ‌را بگذارید کنار “بخش جواد موفقیان” در همان بیمارستان،”سینمای جواد موفقیان”در دانشگاه سیمون فریزر و “سالن جواد موفقیان”در مرکز تنوع زیستی بیتی در دانشگاه بریتیش کلمبیا (که این آخری میزبان اسکلت عظیم یک نهنگ آبی است که بین دانشجویان و بازدیدکنندگان معروف است.)

روزنامه ‌ی سانِ ونکوور در مقاله ‌ای با عنوان “نیکوکاری بی‌سر و صدای مردی از تهران” به معرفی این سرمایه‌ دار ۸۴ ساله پرداخت.

موفقیان متولد تهران است و همان‌ جا بزرگ شده. پدرش رضا وقتی جواد هنوز یک سالش بود از سکته جان سپرد و می‌ گوید او از مادرش، ربابه، الهام گرفته که به خیریه‌ ها کمک کند. موفقیان به سان می‌ گوید: “مادرم همه‌ ی پولش را خرج خیریه کرد و اهمیت کمک به فقرا را به ما آموخت و وقتی درگذشت تمام پولش را به خیریه‌ ها سپرد. و من اخیرا تصمیم گرفتم همه‌ ی پولم را خرج خیریه کنم و جیب‌ هایم را خالی کنم.”

موفقیان پیش از انقلاب در تهران از دانشگاه فارغ‌ التحصیل شد و با سرمایه‌ ی خانوادگی ‌اش یکی از بزرگترین شرکت ‌های ساختمانی را ساخت که به گفته‌ ی خودش بیش از ۱۰ هزار کارگر را در استخدام داشت. قبل از انقلاب پروژه‌ های بزرگ می‌ ساخت (مدرسه و جاده و پل) اما این ‌ها با درگرفتن انقلاب متوقف شد. این‌ جا بود که آقای موفقیان ایران را ترک کرد و به سه فرزندش پیوست که در سوئیس درس می‌ خواندند، اما ۲۵ سال پیش که برای اولین بار از ونکوور دیدن کرد حسابی قانع شد که بهترین جای دنیا برای زندگی همین‌جا است و در سال ۱۹۸۸ به آن‌جا نقل مکان کرد.

میلیاردرهای ایران ثروتمندان ایران ثروت جواد موفقیان بیوگرافی جواد موفقیانDjavad Mowafaghian Centre for Brain Health

رابطه ‌اش با ایران را البته قطع نکرده و از زمان انقلاب سه بار برای دیدن خویشاوندان خود رفته. خودش می‌ گوید:”من علیه دولت نیستم و آن‌ها هم علیه من نیستند.”

سابقه‌ ی نیکوکاری‌ های جدی و وسیعِ موفقیان به هفت هشت سال قبل برمی‌گردد. در سال ۲۰۰۳ بود که بنیادی به نام خودش به راه انداخت و در این‌جا بود که پول ‌های میلیون دلاری شروع به پر کردن جیب نهادهایی کرد که مورد لطفِ این فرد نیکوکار قرار می ‌گرفتند. ۱۹ میلیون دلار به دانشگاه بریتیش کلمبیا داد، ۵/۹ میلیون دلار به دانشگاه سیمون فریزر، ۵/۶ میلیون دلار به بیمارستان کودکان (که امسال هم ۴ میلیون دلار برای ساخت مهدکودکی جدید به آن اضافه شد)، ۲ میلیون دلار به بیمارستان عمومی ونکوور ، ۳۰۰ هزار دلار به بیمارستان لاینز گیت (با ۴ میلیون دلار دیگری که قرار است به زودی به آن اضافه شود) و ۷۵۰ هزار دلار به مرکز رشد کودکانِ در ساریِ بریتیش کلمبیا. این اقدامات البته به کانادا محدود نمی ‌شود. او پول این ‌طرف و آن‌ طرف دنیا کم نریخته. یک مرکز پیوند استخوانی در سوئیس مدیون کمک ‌های او است، بیش از ۷۰ بورسیه به دانشجویان خارجی برای تحصیل در انگلیس داده و خرج ساخت ۲۶ مدرسه در تهران را هم تقبل کرده است.

کمک این ایرانی نیکوکار به مرکز پژوهشی سلامت مغز دانشکده پزشکی دانشگاه بریتیش کلمبیا، بیشترین مبلغی است که از تاریخ تاسیس این دانشگاه تاکنون اهدا شده است.

او در مصاحبه با سان می‌ گوید بهداشت و آموزش و پرورش کودکان از همه چیز برایش مهم ‌تر است:”من به این باور دارم. به نظرم تنها راه‌ حل نجات جامعه این است که کودکان بهداشت خوب و آموزش و پرورش خوب داشته باشند. چه در کانادا، چه در بریتیش کلمبیا و چه در هر جای دیگری.”

موفقیان در این‌جا هم کارهای ساختمانی کرده و صاحب چهار ساختمان اداری است، اما ژانویه ‌ی امسال که خودش سکته کرد، یاد فانی بودن خود افتاد و این بود که کلیه ‌ی دارایی ‌هایش را به بنیادش منتقل کرد و می‌ خواهد تا دلار آخرش را خرج نیکوکاری کند.

گزارشگر روزنامه ‌ی سان اشاره می‌ کند که با این ‌که ساختمان‌ هایی که به نام او است همه‌ جای ونکوور را پر کرده خودش تا به حال کم‌تر معرفی شده و اهل سخنرانی عمومی هم نیست. دانشگاه سیمون فریزر به او دکترای افتخاری داده ،اما گزارشگر سان می ‌گوید که او لایق ستایش بزرگتری همچون “نشانِ کانادا” (Order of Canada) است.

موفقیان پس از سکته ‌ی مغزی در صحبت کردن مشکل دارد، اما داستان ‌های جالب زیادی برای تعریف کردن دارد.

در پایان گزارش سان ماجرای اهدای چند میلیون دلار به بیمارستان کودکان و ساختن “بخش جواد موفقیان” در آن ‌را تعریف می ‌کند.

“یک ‌بار از این بیمارستان بازدید می‌ کردم و به کودکان سرطانی سر زدم و منقلب شدم. بعد به یکی از راهروهای قدیمی‌ تر ساختمان نگاه ‌کردم، دیدم که وضع تعمیراتش خیلی بد است. گفتم ۱ میلیون دلار (به بیمارستان) می‌دهم. بعد به راهروی دیگری سر زدم و همین را گفتم و این شد ۲ میلیون دلار.” و خلاصه چهار راهروی دیگر با وضع خراب و چهار میلیون دلار دیگر.

کتاب زندگی و کارنامه خیّر مدرسه‌ساز، جواد موفقیان در ۲۶۴ صفحه گلاسه و رنگی و با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه در ایران به چاپ رسیده است.

میلیاردرهای ایران ثروتمندان ایران ثروت جواد موفقیان بیوگرافی جواد موفقیانکتاب زندگی و کارنامه

ساختمانی به ارزش هشت میلیارد تومان را جهت تأسیس «مرکز تحقیقات فناوری های توانبخشی هوشمند» به دانشگاه صنعتی شریف اهدا کرد.

بنیاد خیریه او تا کنون به احداث ۲۶ مدرسه در ایران کمک کرده که سالی۱۷هزار دانش آموز از آن بهره مند می شوند. تعدادی از این مدارس برای کودکان دچار مشکلات جسمی-ذهنی است

در اردیبهشت سال ۹۲ از تندیس خیر مدرسه ساز جواد موفقیان در تهران رونمایی میشود

و این است گوشه ای از ماجرای این میلیونر و احتمالا میلیاردر که در آخرین سال‌های زندگی می‌ خواهد سرمایه‌ هایش را خرجِ نیکوکاری کند.

میلیاردرهای ایران ثروتمندان ایران ثروت جواد موفقیان بیوگرافی جواد موفقیان

جرقه‌ی کارهای بشردوستانه‌ی آقای موفقیان در سال ۱۳۷۲ زده شد. ایشان در ابتدا علاقه‌مند بودند یک مرکز بهداشتی- درمانی احداث کنند و بنده را مأمور تحقیق و بررسی کردند؛ اما به دلیل عدم استقبال وزارت بهداری آن زمان، این امر میسر نشد تا این‌که به پیشنهاد یکی از اقوام، احداث یک خوابگاه برای معلولان کهریزک را تقبل کردند. در همان زمان‌ بود که ایشان از طریق شبکه‌ی جام جم، مصاحبه‌ی شخصی به نام دکتر لواسانی را دیدند که نابینا و مدیر یک مجتمع نابینایان در تهران بود. آقای موفقیان با شنیدن آن مصاحبه مبنی بر این‌که هیچ توجهی به بچه‌های نابینا نمی‌شود تصمیم گرفتند آن مجتمع آموزشی را بازسازی و تجهیز کنند و تعدادی کلاس و خوابگاه شبانه‌روزی در زمینی به وسعت ۷۰۰۰ متر مربع احداث کنند. این مجموعه نهایتاً با ساخت یک آمفی‌تئاتر چندمنظوره به اتمام ‌رسید. ما به همین ترتیب در نقاط محروم استان تهران فضایابی ‌کردیم. البته چند نکته مد نظرمان بود؛ اول این‌که وسعت زمین‌ها بزرگ باشد، دیگر این‌که بناهای آموزشی را با آخرین استاندارد‌های فنی بسازیم و نیز جاذبه‌های بصری را در طراحی معماری ساختمان‌ها لحاظ کنیم. نتیجه‌ی تلاش‌های آقای موفقیان در عرصه‌ی مدرسه‌سازی، احداث چندین مدرسه و بیش‌تر در نقاط جنوبی تهران بود. بعد از ساخت چندین مدرسه‌ی ابتدایی و دبیرستان این نیاز را احساس ‌کردیم که جوانان پس از اتمام دوران تحصیل به شغل یا حرفه‌ای نیاز دارند؛ بنابراین به سمت احداث هنرستان‌های فنی و حرفه‌ای هدایت شدیم که بیش‌ترِ آن‌ها در کرج، اسلامشهر، محمد‌شهر و ورامین در مساحتی بالغ بر ۵۰۰۰ متر مربع ساخته شد. ماحصل کار بنیاد خیریه‌ی موفقیان، ساخت ۲۶ بنای آموزشی اعم از ۱۱ مدرسه و ۷ هنرستان فنی و حرفه‌ای شامل کلاس‌های آموزشی و تئوری و کارگاه‌های فنی ا‌ست. هم‌چنین تعدادی مدرسه برای دانش‌آموزان استثنایی و فضاهای آموزشی و خوابگاهی برای دانش‌آموزان نابینا احداث کرده‌اند که در مجموع شامل ۴۰۰ کلاس درس و ۱۲ کارگاه فنی و حرفه‌ای و ۲۲۰ تخت خوابگاهی به مساحت ۷۷۰۰۰ متر مربع است که هم‌اکنون بیش از ۱۴ هزار دانش‌آموز و هنرجو در آن‌ها تحصیل می‌کنند.


ادامه مطلب ...

جواد نوروزبیگی از جنجال رقص و دیسکو در سلام بمبئی می گوید

جواد نوروزبیگی از جنجال رقص و دیسکو در سلام بمبئی می گوید

نام آقای جواد نوروزبیگی تا ابتدای دهه هفتاد با سینمای دفاع مقدس گره خورده بود؛ اما نزدیک به دو دهه است که این گره بازشده و این نام در تیتراژ فیلم‌های اجتماعی و تجاری بیشتر دیده می‌شود. تغییر رویه‌ای که چند سالی است دستاویزی جدی به دست منتقدان داده تا سابقه پاسداری او را دلیل بر پذیرش فیلم‌های مسأله‌دارش از سوی دستگاه نظارتی بدانند.
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

سراغ او رفتیم تا نظرش را در این باره جویا شویم اما اوحرف‌های دیگری هم داشت؛ حرف‌هایی که به بهانه آخرین ساخته او، صراحت بیشتری پیدا کرد تا شاید کمی صادقانه‌تر پرده از مناسبات دولتمردان و سینماگران در حوزه نظارت و ممیزی بردارد. آن چه در پی می‌آید بخش اول از گفت‌وگویی دوقسمتی است که به «سلام بمبئی» و حواشی آن می‌پردازد. بخش دوم این گفت‌وگوی چالشی در نزدیکی ایام جشنواره منتشر خواهد شد که مرور کارنامه نوروزبیگی است با حرف‌های ناگفته‌ای درباره اقتصاد و سیاست در سینما…

  شما در سینمای سرگرمی‌ساز، هم آثاری از گونه کمدی مثل مارمولک و طبقه‌حساس را در کارنامه دارید و هم اثری مثل سلام‌بمبئی. چرا سمت این جنس سینما رفتید؟

فیلمنامه سلام‌بمبئی را خواندم؛ بنایم بر این بود که باب تولید مشترک با کشورهای دیگر را باز کنم. نیاز بود در این حوزه هنجارشکنی شود تا از ظرفیت دیگر کشورها استفاده کنیم. باز کردن باب کارمشترک جزو اهداف من است. می‌خواستیم نشان دهیم که می‌شود بدون مسأله، نزدیک شد. الان ۵ دقیقه از فیلم در ایران است و ۱۰۰ دقیقه در هند. به نظر شما چه کسی حرف زده است؟

  نظر خودتان؟

ما حرف زده‌ایم! ما آن زن را در فیلم مسلمان کردیم! آنها به شدت با این که یک هندو مسلمان شود مشکل دارند. اصلاً با جابه‌جایی مذهب در فیلم به دلیل امکان ایجاد جنگ داخلی در کشورشان، مشکل دارند.

  مگر در فیلم مسلمان شدن زن، صراحتاً نشان داده می‌شود؟

خطبه عقد می‌خوانند، بله می‌گوید، قرآن را می‌بوسد!

  اما این‌ها که نمایش مسلمان شدن آدم نیست!

قرآن را می‌بوسد!

 مگر معنای بوسیدن قرآن، تشرف به دین اسلام است؟ می‌تواند ادای احترام به تقدس کتاب باشد.

عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی
خب آخر فیلم هم که زن می‌میرد آن را در قبرستان مسلمانان به خاک می‌سپارند…

  در آن نما هم، چیزی مبنی بر مسلمان بودن قبرستان دیده نمی‌شود.

اصلاً آن جا به جز مسلمانان کسی قبرستان ندارد! همه را می‌سوزانند… به‌هرحال ما می‌خواستیم کار مشترک انجام دهیم و آنها با این کار سینمای ایران را شناختند. این چند بازیگر هندی، دغدغه اصلی‌شان این بود که اگر ایران بیایند، آیا بعدش می‌توانند آمریکا بروند یا نه؟ حالا که آمدند و رفتند می‌گویند که ما می‌خواهیم بیاییم ایران! باز هم منتظر دعوت ما هستند! من الان از آن طرف، دوسه پیشنهاد دارم! خب این‌ها خیلی خوب است!

  یعنی شما صِرف کارمشترک را مثبت می‌دانید فارغ از این که محتوا به نفع کدام طرف باشد؟

کارکرد محتوا باید به نفع دوطرف باشد. ما این‌جا پروانه ساخت را دوماهه گرفتیم اما در هند ۶ ماه طول کشید! در هند، پروانه‌ساخت و پروانه‌نمایش گرفتن خیلی‌سخت است. خیلی سخت‌تر از ایران. آقای ایل‌بیگی با ما آمده بود و دید. قوانینی که رییس سازمان سینمایی آن جا تشریح کرد به مراتب سخت‌تر از ایران بود تا حدی که من به آقای ایل‌بیگی گفتم لطفاً شما یاد نگیر! رده‌بندی سنی عجیب‌وغریبی هم دارند.
  فکر می‌کنید ما اشتباهیم که این طور نیستیم یا آنها اشتباه می‌کنند که سخت می‌گیرند؟
این، شرایط جامعه آنهاست…

  یعنی شرایط جامعه ما چه فرقی دارد که رده‌بندی سنی در سینمای ما وجود ندارد؟

این را دیگر آقای ایل‌بیگی باید جواب بدهند. همین الان در انگلستان، سلام‌بمبئی رده‌بندی دارد. به نظر خود من، سلام‌بمبئی را گروه بیماری‌های خاص نباید ببینند. شاید امیدبخش نباشد… اما این فتح بابی بود برای کار مشترک با سایر کشورها. الان من از اسپانیا پیشنهاد دارم. مگر این بد است؟

  اصل ارتباط شاید بد نباشد اما به شرط این که لااقل تبعات سوئی برای فرهنگ ایرانی نداشته باشد…

ببینید تبعات دارد ولی باید تحمل کنیم! خوب است همه چیز به نفع ما باشد اما…
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  چه دیپلماتیک! پس شاید به همین خاطر باشد که پس از ۳۷ سال برای اولین بار است که صحنه رقص…

پس از ۳۷سال؟! (با خنده و تعجب) من خودم یکی‌یکی این همه صحنه‌های رقص را از فیلم‌ها به شما نشان می‌دهم!

  بله. منظور صحنه رقص در فضایی مثل دیسکوست که اساساً برای این هدف طراحی شده و شخصیت‌ها به قصد تماشای رقص و موسیقی، در آن نشسته‌اند. این، از اول در فیلمنامه بود؟ این را دیده‌بودند و پروانه‌ساخت دادند؟

بله. از اول بود! قرار است دروغ نگوییم دیگر! و من حاضرم فیلمنامه را در اختیارتان بگذارم؛ اما درباره این رقص، بالیوود اصلاً این را به عنوان رقص قبول ندارد.

  پس وجود رقص، جزو شروط آنها بود؟

ما داریم «تولید مشترک» می‌کنیم! بالاخره وقتی قرار است در هند نمایش داده‌شود ترانه و رقص لازم است. همین «I love you»گفتنِ بدونِ بوسیدن، آن جا کلی مسأله برایم درست کرد! می‌گفتند این جا باید این طور باشد که همدیگر را ببوسند! بالیوود یک سینمای صنعتی است…

  بالاخره شما موافق بودید که سکانس دیسکو در فیلمنامه باشد یا به خاطر سینمای هند مجبور شدید بگذارید؟

من موافق بودم باشد و خیلی هم از این‌ها امتیاز گرفتم. ما گفتیم آخرآخرش این است که برای هندی‌ها می‌گذاریم و برای خودمان برمی‌داریم ولی این طرف هم، همه موافق بودند. هندی‌ها می‌خواهند فیلم‌شان بفروشد! آنها مثل ما نیستند که هنروتجربه و جشنواره و برلین و…

&nnbsp; غیر از رقص چه توقعاتی داشتند؟

این که خانم مسلمان نشود و در انتها سوزانده شود. نه این که مسلمان شدنش، خیلی گل‌درشت، معلوم باشد ولی شما شک نکنید که هست!
  شما این همه امتیاز دادید که این جنس اسلامی را بیاورید که این‌قدر تشرف به آن در فیلم، خاموش است و بعد در رفتارها تغییری ایجاد نمی‌کند و خیلی چیزهای لااقل ظاهری مثل بی‌حجابی و دیسکو رفتن و امثالهم با آن قابل جمع است؟!
مهم این است که من به عنوان تهیه‌کننده و همین‌طور کارگردان به اسلام پایبندم. من معتقد بودم باید یک جایی به ظرافت روسری را جا بیندازم. من خودم هر بار آن صحنه را می‌بینم که گلزار روسری مادرش را به خانم هدیه می‌دهد، گریه‌ام می‌گیرد! آنها طور دیگری به این مسائل نگاه می‌کنند.
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  بالاخره این فیلم برای ما هم ساخته شده…

خب این‌جا پذیرفتند دیگر. بالاخره در کار مشترک باید نگاه فرهنگی هر دو طرف را لحاظ کرد.
  خب در نگاه فرهنگی ما وجود سکانس دیسکو مورد قبول بود؟
بگذارید کامل توضیح بدهم. سکانس رقص از ابتدا در فیلمنامه بود و ما هم همه ترانه‌های ضبط‌شده را برای شورای نظارت فرستاده بودیم. من اعلام کردم که مشخصاً روی این آهنگ، قرار است رقص نشان داده‌شود. بعد آقای ایل‌بیگی به دستور مستقیم آقای ایوبی – که اول هم قرار بود خودشان بیایند- آمدند و سکانس رقص را دیدند. ما از اول بنایمان این بود که اگر موافقت نشد، دو نسخه متفاوت خواهیم داشت که در نسخه ایرانی این سکانس نباشد. اسم نمی‌برم اما خیلی‌ها معتقد بودند که این رقص که اصلاً چیزی نیست! خیلی باشکوه است و هیچ اشکالی ندارد. بعضی‌ها هم معتقد بودند که از ۴دقیقه کمتر شود بهتر است، اما مطلقاً هیچ‌کس نمی‌گفت که باید برداشته ‌شود.
من از اول عمد داشتم که بعد از گرفتن پروانه نمایش، فیلم را به برخی نشان دهم چون نمی‌خواستم به قول یک عده، از اتصالم به منابع قدرت استفاده کنم. بعد از گرفتن پروانه، کمیسیون فرهنگی مجلس را دعوت کردم و همه ۴دقیقه را بدون سانسور، نشانشان دادم. خانم‌ها و آقایان و روحانیون هم حضور داشتند و گفتم که من، پروانه را هم گرفته‌ام اما می‌خواهم نظر شما را بدانم که از میان آن ۷-۶ نماینده حاضر و دو روحانی -آقایان شیخ و …. که اتفاقاً بیشتر از سایرین هم با من همراه بودند- کسی مخالفت خاصی نداشت. بعد از آن هم چون اولین کار بود، باز هم درون من انقلابی بود که آیا اشتباه کرده‌ایم یا نه…

باز هم در پردیس کوروش، برای یک تعدادی از سینماگران از جمله آقایان افخمی، آلادپوش، تبریزی، مجیدی و خانم درخشنده و برخی دیگر نمایش دادیم که همگی بالاتفاق موافق بودند. خصوصاً نظر آقای مجیدی هم به واسطه تأکید آقای ایل‌بیگی و هم از جهت شخصی، برایم خیلی مهم بود و با وجود گرفتن پروانه، اگر ایشان می‌گفتند نه، کنار می‌گذاشتم که نهایتاً ایشان هم گفتند شما به هدف خودتان رسیده‌اید و این، یک فیلم تجاری است، فقط بهتر است کمی جمع‌ترش کنید. باز هم نگران بودم و فیلم را به آقای جنتی وزیر وقت ارشاد نشان دادم و ایشان هم گفتند فقط زمانش را کمتر کنید. من خودم در یک پارادوکسی بودم چون بالاخره بعد از سال‌ها اولین بار بود…

  خب فکر می‌کنید چرا قبلاً نبوده؟ چه اصراری داشتید؟

یک مقداری سینما را ببینید! من فتح باب کردم. الان می‌توانیم با هند کار مشترک کنیم.

  ولی هنجارهای سینمای ما شکسته شد…

هنجارهای سینمای هند شکسته شد. شما فیلم هندی دیده‌اید. این فیلم، هندی است؟
  البته بعضی چیزهایش هندی نیست. می‌دانید کجای فیلم، اصلاً هندی نیست و ایرانی‌ترین بخش فیلم است؟ تنها توقع ما بعد از اعطای این همه امتیاز و باج فرهنگی به سینمای هند، می‌توانست فقط همین نگه‌داشتن «پایان خوش» باشد! «پایان خوش» اصل مهم سینمای صنعتی، تجاری و سرگرم‌کننده است چون مردم همه‌جای دنیا برای امید، پول می‌دهند و شما همین مقدار را هم از مخاطب ایرانی و حتی هندی دریغ کردید! البته برای آنها شاید جدید باشد اما مخاطب ایرانی، در امتداد سینمای سیاه این سال‌هایش، حتی از «پایان خوش» یک فیلم هندی هم متنعم نمی‌شود…
شاید من روی فینال با شما موافق باشم اما به‌هرجهت نویسنده و کارگردان فرد دیگری است.

  حالا با این همه امتیازدادن، ظاهراً فروش هم افت کرده است.

به ما تبلیغات تلویزیونی ندادند.
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  فکر می‌کنید جنس مخاطب عام تلویزیون واکنش منفی به مبانی فرهنگی و اخلاقی این فیلم نداشته باشد؟

ببینید هیچ فیلمی در جمهوری اسلامی نیست که موازین اخلاقی و شرعی را رعایت نکرده باشد. این اهانت به وزارت ارشاد و فیلمسازان است. اگر رعایت نکرده باشد مقصر آن کسانی هستند که اجازه پخش فیلم را داده‌اند. من مقصر نیستم و آنها باید پاسخ بدهند. ما در پروانه‌ ساخت، تعهد می‌دهیم که این‌ها را رعایت کنیم. اصلاً به پروانه کاری ندارم. جامعه ما، جامعه متدینی است و ما باید به آن متعهد باشیم. حالا من هم رعایت نکنم فیلترهایی گذاشته‌اند که آن‌ها مسوولند. ۴۸ساعت مانده به اکران، به خاطر گزارش‌های رسیده، بازهم رفتیم و مجدداً با ارشادی‌ها فیلم را دیدیم و آقای ایل‌بیگی باز هم پخش را تأیید کردند.

  در مجموع فکر می‌کنید چقدر این نوع سینما، که بدون حضور جواد نوروزبیگی هم به لطف وجود تهیه‌کنندگانی مثل آقایان فرح‌بخش و شایسته و امثالهم سرپا ایستاده، به شما نیاز دارد؟ چنین سینمایی در مأموریت فرهنگی شما می‌گنجد و آیا اساساً به چنین چیزی قائلید؟

این فیلم‌ها در کارنامه من شاید کمتر از انگشتان دست باشد، اما من همیشه سعی کرده‌ام برای سینما پول بسازم. من خودم بارها به آقای حمزه‌زاده در حوزه‌هنری مراجعه کردم و گفتم می‌توانم برای شما کارهای دفاع‌مقدسی را تهیه‌کنندگی کنم اما خب بعد از چند دیدار حس کردم آن حس خودی بودن دیگر وجود ندارد. در نهادهای دیگر هم از اشتیاقم برای تولید آثار دفاع‌مقدسی گفته‌ام اما به‌هرحال من باید پول فیلمم را دربیاورم. من در ۶ اثر آخر یعنی از طبقه‌حساس به بعد، ضرر داده‌ام. کدام‌یک از این‌ها از فارابی و اوج و حوزه‌هنری بودجه داشتند؟

  این فیلم‌ها، سبکی بودند که در اهداف این نهادها بگنجد؟

نه نبوده؛ توقعی هم ندارم اما بالاخره ضرر داده‌ام.

 سرمایه سلام‌بمبئی از کدام نهادها تأمین شد؟ سرمایه‌گذاران اشخاص بودند یا بانک‌ها یا…

ارتباطی با نهادها و بانک‌ها نداشت. آقای کشتی‌آرا هستند و من و آقای محمدپور و آقای گلزار.

 خب سرمایه‌ها از کجا تأمین می‌شود؟

توزیع دیگر…. (بلند می‌خندد)ماها سرمایه‌گذاریم. شما به «تایتل» توجه کن! ما «سرمایه‌گذار»ایم!… (همین طور که می‌خندد…) ما واقعاً سرمایه‌گذاریم…
  یعنی سرمایه‌ها شخصی است دیگر؟… خب این هزینه ازجیب‌پرداخت‌شده، برای سلام‌بمبئی چقدر بود؟
دو میلیون دلار. آقای کشتی‌آرا که ۵۰درصد آورد. بقیه هم هریک به نوعی… من و آقای محمدپور هم خداشاهد است ۵۰درصد از جیب تأمین کردیم. ۵۰درصد هم آقای کشتی‌آرا… دیگر چطور بگویم؟!… راجع به بانک‌ها هم، ببینید این، به شدت برای سینمای ما خوب است و متأسفم که با این کلمات رانت و این‌ها، حضور آنان در سینما با ترس‌ولرز همراه شده‌است. آنها بودجه هنگفتی برای تبلیغات دارند و من بارها گفته‌ام که سازمان سینمایی کارگروهی تشکیل دهد و پتانسیل تبلیغاتی سینما را در اختیار بانک‌ها یا صنایع دیگر قرار دهد.
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  خودتان در این زمینه با کدام بانک، تلاشی در این جهت کردید؟

من با بانک پاسارگاد همکاری داشتم و درحال گسترش آن بودم که خبرها مانع شد… در هر یک از این فیلم‌ها با درصدهایی کنار ما قرار گرفتند؛ ملبورن، طبقه حساس، دیگومارادونا…، مرگ ماهی، قبل از آن هم کار آقای فرهادی و کار آقای میری.

  فقط تبلیغات می‌خواستند یا در سود هم شریک می‌شدند؟

در سود هم شریک بودند و مثلاً در بیلبوردهای شهری، تبلیغات تلویزیونی یا صحنه‌ای از فیلم برایشان تبلیغ می‌شد؛ اما حالا کمی سخت‌تر شده‌است. من گفتم یک شرکتی تشکیل شود که هر بانکی اگر خواست در هر کار سینمایی مشارکت کند از طریق آن شرکت، قراردادی سه‌جانبه میان بانک، شرکت و تهیه‌کننده بسته شود که به نفع همه باشد. الان همه فیلم‌ها محدود به لوکیشن‌های بسته و کم‌خرج شده‌اند و این ورود، شاید به لحاظ بصری، تغییری در فیلم‌ها ایجاد کند. مثلاً سلام‌بمبئی با تمام نقدهای شما باید بپذیریم که فیلم چشم‌نوازی است…

  بانک‌ها، توقعی هم در حوزه مضمون و محتوا دارند؟

حتماً دارند! به دقت فیلمنامه‌ها را می‌خوانند و نظر می‌دهند. تیم فیلمنامه‌خوانی جدی دارند و با اطلاعاتی که من دارم امسال ۳۰-۴۰ فیلمنامه را هم خوانده‌اند.

  خب سؤالات ما تمام…

من حرف دارم!…

  بفرمایید!

این روزها جواد نوروزبیگی در سینما، نه به خاطر فیلمش بلکه به خاطر موقعیت‌هایی که در گذشته داشته، تخریب می‌شود. ای‌کاش مثل شما می‌نشستند و سلام‌بمبئی را نقد می‌کردند، اما این که بگویند تازه فهمیدیم چه قدرتی پشت فیلم است؛ سرهنگ سپاه! خانواده شهید!… این‌ها چیست که می‌گویند؟ اصلاً خجالت نمی‌کشند این مفاهیم را به چنین فیلمی نزدیک می‌کنند؟!

 اگر کسی غیر از شما تهیه‌کننده این فیلم بود می‌توانست مجوز آن سکانس دیسکو را بگیرد؟

والله من قدرتی نداشتم!

  پس چرا تا به‌حال اتفاق نیفتاده بود؟

من از هیچ قدرتی استفاده نکردم. آقای ایل‌بیگی شاهد است. مجوز اکران بعد از عاشورا صادر شده بود ولی من گفتم اعتقاداتی دارم بگذارید این دوماه تمام شود. مثل هر فیلمساز دیگری فیلمم را دادم و هرچه گفتم گوش کردند. آقای شهاب اسفندیاری می‌گوید نوروزبیگی از قدرتش استفاده کرده! خب شما که خودت در شورای پروانه‌نمایش هستی! باید بایستی و جلویش را بگیری! من قدرت دارم یا تو بی‌قدرتی؟ من فقط درخواستم را دادم. من اگر قدرت داشتم، تیزر تلویزیونی کارم کجاست؟ راضی شدم به تیزر زیرنویس!
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  اگر جای آقای ایل‌بیگی، مسوول نظارت ارشاد بودید به سلام بمبئی مجوز می‌دادید؟

مجوز می‌دادم اما در همان مرحله پروانه‌ساخت، فیلمنامه را از نگاه نظارتی درست‌ترش می‌کردم. ما آن جا مشکل داریم. نباید عجله کنیم که پروانه‌ساخت بدهیم.

  برگردیم به درددل‌تان…

حرفم این است اگر من در سینما موقعیتی داشتم خیلی‌های دیگر هم شبیه من بودند. مگر من از عنوان جانبازی و رزمنده بودن و سرهنگی استفاده‌ای کرده‌ام؟! مگر اصلاً این‌ها در جامعه ما استفاده دارند؟! الان در یک اداره بگو جانبازم؛ مگر تحویلت می‌گیرند؟! اما بگو فیلمسازم؛ کلی تحویلت می‌گیرند. من می‌گویم تقدس آن مقطع را از بین نبریم. بحث گرین‌کارت را می‌کنند و… خب فیلم را بزنید! حریم خصوصی من به درد مردم نمی‌خورد! رزمنده یا بی‌دین چه ارزش خبری دارد؟ و از هیچ کسی به اندازه آقای اسفندیاری ناراحت نیستم چون او در جایگاه حقوقی‌اش است. چرا شما تمام‌قد نایستادی که جلوی فیلم را بگیری؟ اگر این فیلم سرتاپا گناه است، گناه تو بیشتر است! تو از مردم حقوق می‌گیری که جلوی فیلمی را که به ضرر این ملت است بگیری؛ چرا نگرفتی؟

  شاید یک رأی داشته است؟

خیلی وقت‌ها یک رأی مؤثر بوده و صاحبش ایستاده است. در همین شورای پروانه ساخت و نمایش خیلی وقت‌ها بوده و می‌توانم ثابت کنم.

  شاید این توقع را از شما ندارند…

همین توقع، بد است. من دارم در قوانین جمهوری اسلامی فیلم می‌سازم. من دوست داشتم که درباره سلام بمبئی یک جلسه مشترک بین من و شما و آقای ایل‌بیگی باشد و ببینید که من کجای این ماجرا قدرت‌نمایی کرده‌ام؟

  این تصور طبیعی است که شاید برای هر کسی ایجاد می‌شود. یعنی بالاخره فکر می‌کنند که شما سابقه پاسداری دارید، به نگاه رسمی نزدیکید و شاید آن‌قدری که از شما حرف را می‌پذیرند از دیگران نمی‌پذیرند…

ما خیلی در سینما پاسدار داریم. آخر فقط جناحی که الان شما برایش قلم می‌زنید این طوری برخورد می‌کند. از آن طرف که کسی این چیزها برایش مهم نیست، تقدیر هم می‌کنند. از این طرف هم آقای بهمنی و شورجه، قرار بوده بروند فیلم ابوزینب را برای یک گردان نقد و تحلیل کنند، نبوده و سلام بمبئی را پخش کرده‌اند؛ با من تماس گرفتند و تقدیر کردند که چه فیلم خوبی ساختی! خب آقای شورجه، شما چه نگاهی داری که تقدیر می‌کنی؟
بسیاری از سرداران بزرگ فیلم را دیدند اما شأنشان این نیست که من برای یک فیلم نامشان را ببرم. آنها هم تأیید کردند. من آن‌جا ناراحت می‌شوم که از خط قرمز شرع و دفاع‌مقدس عبور کرده باشم. بارها به آقای ایل‌بیگی گفتم شما مراقب باشید من این دو مرز را رد نکنم. ایشان باید باشند که بگویند من از ایشان خواستم که اگر خلاف شرع است رحم نکنید! بیرون بکشید! اگر است گردن آنان! باید جواب بدهند. من نگذاشتم فیلم، بی‌اخلاق و اروتیک باشد. علاقه‌ای هم به رقص ندارم.
عکس سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی بازیگران سلام بمبئی

  الان این چیزها نیست؟ کنایه‌های اروتیک نیست؟ خرس، مرزهای دفاع‌مقدس را رد نمی‌کند؟

من که خرس را پس گرفتم! همان موقع که فیلمنامه را خواندم به آقای پرستویی و معصومی گفتم این فیلم حتماً توقیف خواهد شد و الان هم دارم به نوعی آن را از کارنامه‌ام بیرون می‌گذارم. من فقط می‌گویم که نمی‌شود به خاطر جانباز و رزمنده بودن، نگذارید که کسی وارد هیچ‌گونه از مناسبات اجتماعی نشوند. خیلی از این رزمندگان و جانبازان الان مناسبات دیگری در کاسبی دارند، حالا ما که فعالیت فرهنگی می‌کنیم؛ من هم جایی که متهمم می‌گویم که بله متهمم. درباره خرس، ما سه نفر تصمیم گرفتیم آن را بسازیم و خب گاهی آدم در اجرا که می‌افتد دیگر کار ساخته می‌شود.

اعضای ستاد آزادگان آمدند این‌جا و فیلم را دیدند و احساس کردم شاید ناراحتی ایجاد شود و گفتم اصلاً پول را بریز دور! این‌ها شعار نیست و من خودم این را می‌فهمم و خرس را هم نهایتاً پس گرفتم. من تنها خواسته‌ام این است که بچه‌های حزب‌اللهی مطبوعات مثل شماها این مسائل را ورود ندهند. بیایند ما را کتک بزنند، فیلم را زمین بزنند، گوشمان را بکشند اما این مسائل را این طور ورود ندهند. من به اهداف پاسداری‌ام پایبندم اما مسائل شخصی را باید جدا کرد.

 خب اگر این بچه‌ها به شما بگویند که برخی فیلم‌هایتان با آن اهداف سنخیت ندارد، باز هم ناراحت می‌شوید؟

نه، بگویند اما وارد حریم خصوصی من نشوند. شرعاً هم مشکل دارد یک چیزی را پر می‌کنند که چه؟! خروجی من از طریق همین وزارت ارشاد است. آقای ایل‌بیگی! من که هزار بار به شما گفتم خلاف شرع را از فیلم من دربیاورید. اگر نکردید بعد باید پشت من بایستید. من پای فیلمم ایستاده‌ام و از کسی هم خرج نمی‌کنم اما شما هم پای کار خودتان بایستید. این، سینمایی است که شما مسوول آن هستید. اگر بفروشد شما با افتخار عنوان می‌کنید. این همه این هیأت هندی به این‌جا آمدند، یکی از این مسوولان سر نزد! اگر معتقدید این فیلم اشتباه است، شما بزرگ‌تر از اشتباه من هستید! اگر معتقدند که به این فیلم نزدیک نشدند و دعوت‌نامه‌های ما را پاسخ ندادند، مطمئن باشید که اشتباه آنان بزرگ‌تر از اشتباه من است.

 یعنی همان آدم‌ها که تأییدتان کردند، پاسخ دعوت‌نامه‌ها را ندادند…

ندادند… من پروانه گرفتم! شما به من بر اساس سیاست‌های جمهوری اسلامی مجوز دادید! چرا به ما نزدیک نشدید؟ این را برای خودم نمی‌گویم. به خاطر ما نه؛ بلکه به خاطر مهمانان. همه گفتند و توقع داشتند که جلسه‌ای با مسوولان سینمایی داشته باشند اما نشد.
منبع : روزنامه صبح نو – فاطمه ترکاشوند
بازیگران سلام بمبئی بیوگرافی جواد نوروز بیگی عکس سلام بمبئی


ادامه مطلب ...

جواد یساری از ورشکستگی و ممنوع الصدایی اش میگوید

جواد یساری از ورشکستگی و ممنوع الصدایی اش میگوید

مصاحبه با جواد یساری خواننده کوچه بازاری

جواد یساری یکی از شمایل موسیقی کوچه بازاری ایران است. یساری که در دهه ۵۰ برای خود بروبیایی داشت در سالهای بعد از انقلاب هیچ گاه نتوانست به عنوان یک خواننده مجاز ظاهر شود.

سال هاست از جواد یساری تنها یک نام باقی مانده. به جز برخی اجراها در خارج از ایران، تصور همگانی درباره اش خیلی روشن و دقیق نیست. بسیاری فکر می کنند جلای وطن کرده؛ برخی هم به آهنگ هایی که سال ها پیش خوانده، دل خوش کرده اند. 

یساری اما همچنان نفس می کشد؛ در جوار بازار کهنسال تهران. او یک پدیده است؛ پدیده موسیقی «کوچه بازاری» یا «مردمی». یساری در یکی از نقاط مرکزی تهران، در مجاورت بازار، پذیرایمان می شود تا از حال وروز این روزها و گذشته اش بگوید. قبل از انجام گفت وگو صفحاتی از مجله ای خارجی را نشانمان می دهد که او را خواننده افسانه های بازار تهران معرفی کرده است.

همسر جواد یساری موسیقی کوچه بازاری زندگینامه جواد یساری خواننده قبل از انقلاب خانواده جواد یساری جواد یساری ترانه جدید جواد یساری بیوگرافی جواد یساری

جواد یساری خواننده قدیمی

به مناسبت سالروز تولد جواد یساری (۲۳ اسفند ۱۳۲۵)، گفت و گوی وی با روزنامه شرق انجام شد را برای شما در نظر گرفته ایم که متن کامل این مصاحبه را در ادامه می خوانید:

آهنگ های شما هنوز مخاطب دارد. این برایتان عجیب نیست؟

چرا باید عجیب باشد؟ 

از این نظر که بیش از سه دهه است آهنگی نخوانده و آلبومی منتشر نکرده اید…

من از همان اولین آهنگی که خواندم معروف شدم. اولین آهنگم «پول سیاه» نام داشت. شعر آن را «سعید مهناویان» سروده بود که استاد بزرگی است. داود مقامی و علی نظری را ایشان کشف کرد. آخرین آهنگم هم «سپیده دم» بود. آن زمان سالی یک کاست ضبط می کردم. یک آهنگم هم در قالب «صفحه» منتشر شد. من کلا پنج سال خواننده بودم و پنج کاست ضبط کردم که همه شان موردپسند واقع شد و بعد از انقلاب هم هرآهنگی که خواندم تکراری بود. بعد از انقلاب احساس می کردم فضا بهتر شده و می توانم کار کنم، اما این طور نشد. کارهایی هم ارایه کردم که مورد پسند من نبود اما به این دلیل این کارها را ارایه کردم تا نامم از یاد نرود. 

چه شد وارد عرصه خوانندگی شدید؟

من کشتی می گرفتم ولی چون پایم مشکل داشت این کار را ادامه ندادم؛ اگرچه در حد رزرو تیم ملی بودم. در باشگاه های فولاد، فردوسی، تهران میدان شاپور کشتی می گرفتم. بعد از آن غزل خوانی می کردم. همراه «حسن شهرستانی» هم در یک فیلم خوانده بودم. به این ترتیب وارد کار موسیقی شدم و «پول سیاه» را خواندم. چون از کشتی کناره گیری کرده بودم برای خوانندگی آمادگی داشتم. البته همه این قضایا با شوخی جدی شد. مثلا آن اوایل از من می خواستند ترانه های دیگران را بخوانم و مورد تشویق واقع می شدم. هیچ وقت خودم یا دیگران فکر نمی کردیم که روزی خواننده شوم. 

پس شما به طور حرفه ای فقط پنج سال خواننده بودید؟

بله، سالی یک کاست ضبط می کردم که آخرین آن «سپیده دم» بود که جاودانه شد و هنوز هم مردم این آهنگ را مانند دیگر آهنگ هایم از جمله صبر ایوب، بچه ها، مادر، مناجات، راه خطا و… گوش می کنند. 

قبل از خوانندگی چه می کردید؟

من طره بازی هم بلد بودم و در همان زمان یک نفر دنبالم آمد که خوانندگی کنم. اولین شان «علی نوع دوست» بود و بعد هم آقای بدر. البته آهنگ هایی هم بود که نشد بخوانم. بعد دوباره غزل خوانی کردم تا اینکه استاد مهناویان صدای من را پیدا کرد. استاد «امیر شاملو» هم کمک زیادی به من کرد و احمد معینی-که آهنگساز بسیار پرفکری است – از همان موقع هر آهنگی برای من ساخت معروف شد. 

آهنگ های شما مشکل خاصی ندارد. مانند بعضی از خواننده ها هم مهاجرت نکردید. چرا سکوت کرده اید و در عُزلت زندگی می کنید؟

چون عاشق ایرانم. با اینکه یکی از فرزندانم ۲۸ ساله است و در بلژیک زندگی می کند و به راحتی می توانم به آنجا بروم و زندگی کنم، اما من اهل تهران و ایرانم. 

چطور همچنان شغلتان را در محله شاپور حفظ کرده اید؟

من در بازارچه قوام به دنیا آمده ام و روحیه خاصی دارم. من یکه پرستی را خیلی دوست دارم. 

روزگار خیلی تغییر کرده. از آن زمان که آهنگ های شما دهان به دهان می چرخید زیاد گذشته. ذایقه های جدیدی در موسیقی به وجود آمده. با گذشت این همه سال چه تغییری در درونتان اتفاق افتاده است؟

شماری از شاعران ما که درددل مردم را می سرودند فوت کرده و یک عده هم دیگر کشش کار کردن ندارند. من هنوز همان یساری قدیمم؛ اما امکان خواندن نیست. اگر بخواهم یک CD ضبط و منتشر کنم حدود ۸۰ میلیون هزینه در بردارد که توان این کار را ندارم و برگشت مالی هم ندارد. 

بحث مسایل مالی یک جنبه قضیه است. مشکل دیگر دریافت مجوزهای لازم است.

اگر وزارت ارشاد به من اجازه می داد، ممکن بود فقط مخارج CDها پرداخت شود و به خود من پولی ندهند و نام من همچنان پررنگ بماند. قبلا خیلی سعی می کردم اشعار خانوادگی بخوانم تا همه بتوانند گوش کنند. در مواردی استاد مهناویان این کار را انجام می دادند و در مواردی هم خودم سوژه می دادم. 

مثلا در مورد صبر ایوب؟

اشعاری که من می خوانم خیلی شاد است؛ اما باید به محتوای شعر هم گوش کرد. 

در صدای شما همیشه حُزن وجود دارد…

این سبک متعلق به خودم است. 

این سبک را از کجا آورده اید؟

از خودم ساخته ام. آقای شهرستانی سبکی می خواند که شما در زمان گوش کردن بی اختیار سیگار می کشیدید، اما من خواستم سبکی بخوانم که به اینجاها نرسد. شعرهای پرمغز می خواندم. آن زمان موسیقی به این صورت نبود. همزمان با خواندن یک قناری، من هم می خواندم و خیلی هم استقبال می شد. 

قبل از غزل خوانی چه می کردید؟

قبل از موسیقی در بازار رویه کفش می دوختم. 

در خانواده تان کسی به حرفه موسیقی اشتغال نداشت؟

خیر. همه شان در هیات هستند و سبک خودشان را دارند. 

حدود ۴۰سال از انتشار آخرین آهنگ شما گذشته، می خواهم اشاره ای کنم به صحنه ای از مستند «جواد» ساخته «بهمن کیارستمی» که در آن نشان داده می شود سالن اجرای شما در دوبی تقریبا خالی است. این نشان دهنده چیست؟ آیا موسیقی شما دیگر خریدار ندارد؟

خانمی اهل انگلیس که البته فارسی هم صحبت می کرد به من گفت که می خواهد از من فیلمی برای انگلستان بسازد. گفتم من در ایران زندگی می کنم و نمی توانم این کار را بکنم. اگر در ایران پخش می شود اشکال ندارد. پسر آقای کیارستمی به من گفتند می خواهیم داستان مستند و روزمره بسازیم. بعد چند نفر اینجا آمدند و از مردم درباره من سوال کردند. آن خانم چون دید من در وادی های دیگر نیستم رفت. بهمن کیارستمی از من خواست بقیه کار را در دوبی فیلمبرداری کند و این فیلم بین ۴۰، ۵۰ فیلم دیگر در جشنواره ای اول شد. موضوعی هم نداشت. مثلا از من پرسیده بودند که چطور روی سن می روی؟ من هم گفتم مانند وقتی که می خواستم روی تشک کشتی بروم، صلوات می فرستم که کار خوب پیش برود. از دور هم از من فیلم گرفت. 

سالن اجرایتان تماشاچی زیادی نداشت؟

سالن تاریک بود و من متوجه نشدم. اما صددرصد هم پر نبود. 

از یک طرف این ذهنیت از طرف عده ای مطرح می شود که دوره خوانندگانی چون «جواد یساری» سپری شده و از طرف دیگر می بینم آهنگ هایتان هنوز هم در اتومبیل ها و خانه ها شنیده می شود. این دو نوع نگاه متفاوت به موسیقی شما وجود دارد. در قبال این نگاه ها چه پاسخی دارید؟

می توانم از شما خواهش کنم زمانی که در جاهایی مانند دوبی برنامه داریم بیایید ببینید که پوسیده شده ام یا نه؟ آن فیلم، ربطی به اجرا نداشت. فقط یک فیلم بود. در آن جشنواره هم نظر دادند که این فیلم خیلی راحت کارگردانی شده است. 

به هرحال دیدگاه ما این است که این نوع موسیقی مردمی، مخاطب خود را دارد و از این نظر قابل احترام است… .

من کلا شرقی خوان هستم… 

آیا تلاش کرده اید خودتان را به روز کنید؟ چرا کار جدیدی ارایه نکردید؟

بیکار نبوده ام. دو سال قبل کار جدیدی به نام «بُت» ارایه کردم که خیلی هم هزینه برایم داشت. 

این CD در ایران مجوز داشت؟

خیر. آهنگش متعلق به «صمد نوریان» بود. دو شعر هم متعلق به آقای جویباری. CD حاوی هشت آهنگ بود که الان هم خریده می شود اما در حدی که من می خواستم نبود. 

به صورت رسمی ممنوع الصدا نشده اید؟

می گویند صبر کنید. می خواهند بعد از مردنم مانند آغاسی آهنگ هایم را بسازند. 

شما در ایران زندگی و کار می کنید. مشکل کار کجاست؟

خودم هم نمی دانم. صدبار گفته ام که به من بگویید مشکل کجاست که دولت اجازه اجرا به من نمی دهد؟ کسی به من نگفته تو سواد نداری و لیاقت موسیقی نداری. بیایند بگویند چرا فلان آهنگ را خوانده ای تا بگویم آهنگ «راه خطا» را با تاثیر از قرآن خواندم. «مناجات» را خواندم که بتوانم جواب بدهم. کسی به من توجه نکرده و من هم کسی نیستم که به ارشاد بروم. دولت حکم یک پدر را دارد و ما همه از دولت توقع داریم. به خصوص ما که اهل بازار هستیم و شیله پیله نداریم. درد من یکی، دو تا نیست… . شخصی به نام «ایرج حبیبی» ادای من را درآورد و از عکس من هم سوء استفاده کرد. من اعلام کردم که این، من نیستم. اصلا عکس من را استفاده می کردند که فروش داشته باشند. سال ۲۰۰۲ یک کاست قدیمی مربوط به قبل از انقلاب به نام «جواد یساری جدید» به بازار آمد. فحوای اشعار آن کاست این بود:من دزد نیستم، به نماز جمعه می روم. آن فرد، اینها را خوانده بود. صدای من را به خوبی تقلید کرده بود. کاملا می دانست چه کار کند. 

طبیعی است که وقتی کاری به نامتان با تیراژ بالا منتشر می شود آزرده خاطر شوید؛ کاری که متعلق به شما نیست و کیفیت هم ندارد… 

مخصوصا که اشعار ضعیفی دارد. من روی اشعار خیلی حساسم. البته آهنگ «سپیده دم» من را وزارت ارشاد اجازه انتشار داد و یکی از خواننده های پاپ، خیلی بد آن را اجرا کرد و در آخر هم نوشت:با تشکر از جواد یساری! 

از شما اجازه نگرفتند؟

خیر. اگر این کار ایراد دارد چرا ارشاد مجوز داده است؟ من که هنوز زنده ام. من در چنین شرایطی قرار دارم. زمانی که دولت به من اجازه خواندن ندهد چه کار دیگری می توانم بکنم؟ جوانی ام را در این کار گذاشته ام. به هرحال من هم انسانم. تهرانی اصیل هستم ولی اجازه نمی دهند کاری کنم. آن زمان موسیقی بلد نبودم؛ ولی وقتی یک بار خواندم دیگران خوششان آمد. اگر به من می گفتند تو سواد نداری و باید بروی یاد بگیری، قضیه فرق می کرد. 

مساله اینجاست که کار شما در چرخه رسمی ارایه نمی شود و عواید مادی برایتان ندارد. دیگر اینکه باعث می شود سوءاستفاده هایی از نام شما صورت گیرد…

بله همین طور است. نام این افراد را ببرید تا بدانند که حقیقت چیست. ارشاد به من می گوید چرا خوانده ای؟ باید من را بخواهند تا برایشان توضیح دهم که من بوده ام یا نه. در حالی که بدتر از اینها را می خوانند و ارشاد هم اجازه اش را صادر می کند. 

در حال حاضر خیلی از موسیقی ها و ترانه ها ارزش گوش کردن ندارند. خیلی هایشان تقلید محض است…

می خواهم بگویم در این مورد هم نمی توانند به من ایراد بگیرند و بگویند تو سواد نداری. اگر هم عیبی بوده از روی دشمنی روی من گذاشته شده است. خیلی چیزها را به دروغ شایعه کرده و درباره من گفته اند.آهنگ های من به لحاظ بافت خاص اجتماعی اثرگذار بوده است. آلبوم «بچه ها» که منتشر شد؛ مجله جوانان نوشت صدهزار نامه فرستاده شده که کسانی که طلاق گرفته بودند دوباره آشتی کردند. 

منظورتان این است که این آلبوم باعث جلوگیری از طلاق آنها شد؟

حداقل کمکی که این آلبوم کرد این بود که باعث شد عده ای بعد از شنیدن آن با هم آشتی کنند. من ضرر نکردم. سپیده دم را که در تئاتر پارس خواندم، آقای منظوری صدایم کرد و گفت موفق شدی. آن زمان سالن صدهزار نفری آزادی تازه افتتاح شده بود و این آهنگ را گذاشته بودند و مردم هم همراهی می کردند. از من پرسیدند پولی داده ای که آهنگ تو را پخش کنند! در حالی که من اصلا خبر نداشتم. این آهنگ ها همه مربوط به عواطف پاک است و در همه آنها نامی از خدا برده شده است. 

درست است که شما چند سال پیش برای گروه های تندرو خوانندگی کرده بودید؟

خیر، من با گروه هایی که خیلی معروف هستند کاری ندارم. نیمه شعبان بود و برنامه ای نزدیکی شاه عبدالعظیم برپا شد. خیلی از هنرپیشه ها و ورزشکاران حضور داشتند و من آنجا خوانندگی کردم، اما برایم مشکل ساز شد و احضارم کردند. البته این را هم باید بگویم که همیشه با من با احترام برخورد کردند. بعد از آن ماجرا گروهی تحت عنوان «تشکل و سازمان فرهنگی و تبلیغاتی اسلام گستر» با من تماس گرفتند و گفتند می خواهیم برای شما کنسرت بگذاریم. ما هم خوشحال شدیم که حقمان را به ما داده اند و می توانیم شروع به کار کنیم. بعد از آن هم سه کنسرت برای من در برج میلاد گذاشتند. 

سال ۸۱ بود؟

روز آزادی خرمشهر بود. سه کنسرت برای من ترتیب دادند که در پله ها هم جای تماشاچی نبود. بعد از سه روز، آقایی از طرف وزارت ارشاد با من تماس گرفت و از برنامه کنسرت سوال کرد و گفت باید به دفترشان بروم. من هم مراجعه کردم و گفتم تشکل مزبور گفته من از طرف مقامات بالا آمده ام و وزارت ارشاد هم از ما اجازه می گیرد. گفتند آنها کلاهبردار ند. گفتم با وجود اجرای سه کنسرت و این همه جمعیت یعنی یک نفر مامور نبوده که جلوی این کار را بگیرد؟ گفتند خیر سهل انگاری شده. خلاصه اینکه سابقه من خراب شد و پولم را هم پرداخت نکردند. احضار من، باعث نگرانی خودم و خانواده ام شد البته خیلی با احترام برخورد کردند و در نهایت گفتند بروید با شما تماس می گیریم. یک روز تماس گرفتند و مراجعه کردم. دیدم همان آقایی که در تشکل مذکور سمت داشت، حضور دارد. گویا خواسته بودند که با من رودررو شوند. من تمام ماجرا را توضیح دادم و ایشان هم تایید و تمام گفته ها را امضا کرد. به من گفتند دیگر لازم نیست شما به دادگاه مراجعه کنید. خبر ندارم که با آن آقا چه کردند. اما در واقع من آلت دست شدم. هم از گندم ری شدم هم از خرمای بغداد. هم آن موقع دشت نکردم و هم این موقع. نمی دانم چه اسمی روی خودم بگذارم. 

شما قبل از انقلاب به نوعی اجرای کوچه بازاری داشته اید و تا جایی که می دانم از شما استقبال فراوانی می کردند. الان برخورد مردم با شما چطور است؟

الان ۱۰برابر آن زمان است. آن موقع من با آهنگ «سپیده دم» شروع به کار کردم. کارم را هم دوست داشتم. 

همسر جواد یساری موسیقی کوچه بازاری زندگینامه جواد یساری خواننده قبل از انقلاب خانواده جواد یساری جواد یساری ترانه جدید جواد یساری بیوگرافی جواد یساری

اما آنقدر شناخته شده نبودید؟

چرا اتفاقا. همه این نام ها متعلق به همان دوره است. آن زمان افرادی مانند پدران شما ما را می شناختند. با آمدن تکنولوژی های جدید و پخش آهنگ های ما از آن طریق، جوانان هم ما را شناختند و علاقه شان دو برابر آن زمان شد. مردم آنقدر به من محبت دارند که با وجود ۶۸ سال سن احساس پیری نمی کنم. ۹۰درصد کسانی که به من محبت دارند از جوان ها هستند. این قضیه برای من معما شده است. 

اشعار ترانه هایتان را چه کسی می سرود؟

استاد سعید مهناویان و مرحوم جوزانی. البته خیلی های دیگر مرحوم شده اند. 

سازوکار انتخاب شعر بر عهده چه کسی بود؟

بر عهده استاد مهناویان. من هم سوژه می دادم. 

مثلا ترانه «من به غربت رفتم و دیدم به مانند وطن نیست» کار چه کسی بود؟

این شعر خودم بود. من شعر کسی را نمی خوانم، اما آدم بعضی اشعار را در جایی می بیند و به دلش می نشیند و همان را انتخاب می کند. 

مطالعه تان در زمینه موسیقی به چه صورت بود؟

من سه سال در امیریه به کلاس موسیقی آقای علی نوع دوست رفتم و تمرین کردم. 

یعنی با دستگاه های موسیقی آشنا هستید؟

تقریبا. تا اندازه ای که بتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. 

ساز هم نواخته اید؟

خیر. 

شما در کشورهای مختلفی کنسرت برپا کرده اید. این رفت وآمدتان به کشورهای مختلف باعث نشده که در ایران با مشکل ممیزی مواجه شوید؟

شاید هم ایراد کار همین باشد. مشکل را به من بگویند تا من هم جوابگو باشم. چه کار باید می کردم؟ این حرفه من بوده و زندگی ام را روی این کار گذاشته ام. وقتی در داخل، امکان اجرا ندارم چه کار باید کنم؟ خدا لطف کرده و چند نفر من را می شناسند. از کجا باید درآمد داشته باشم؟ قبلا مغازه ای داشتم که ورشکست شدم و تصمیم گرفتم از همان راه آواز خواندن امرار معاش کنم. 

به دلیل ورشکستگی به حرفه خوانندگی برگشتید؟

بله. اینها همه اتفاقاتی است که باعث می شود شما به سمتی کشیده شوید. من مجبور بودم به خارج از کشور بروم. مگر کسی به من گفته بود که نرو و داخل ایران بخوان؟ دو، سه بار من را بالا بردند و گفتند آنجا چه کار می کنی؟ گفتم خوانندگی می کنم. گفتند با کسی یا گروهی تماس نداری؟ گفتم من اصلا در این وادی ها نیستم. تا اینکه فرزندم در بلژیک فوت کرد. ۱۸میلیون تومان هزینه کردم تا جسدش را به ایران برگرداندم. چه باید می کردم؟ جمعیت زیادی برای مراسم آمدند و حدود ۲۰روز مراسم داشتیم. سال ۷۲، ۱۸میلیون مبلغ زیادی بود و دیگر به سیم آخر زدم. من سابقه قدیمی در کاسبی دارم. ورشکست شده بودم و یک مقدار هم از بانک وام گرفته و بدهکار بودم. مجبور بودم به سراغ خوانندگی بروم. اینها گفته های دلم است و شاید به شما مربوط نباشد. کسانی را سراغ دارم که کافه هم داشته اند ولی کاری به آنها نداشته اند. من که فقط آواز می خواندم تا مشکلاتم را حل کنم. مشکل اینجاست که کسی نمی خواهد به من بگوید ایراد کار کجا بوده. اصلا من را نخواستند که بگویند این آهنگ ها را چرا می خوانی تا جواب بدهم. 

اخیرا مجله بین المللی بیدون Bidoun که یک نشریه معتبر در حوزه فرهنگ و هنر است شما را خواننده ای معرفی کرده که همچنان افسانه های «بازار تهران» را روایت می کند. به نظر می رسد شما یک انزوا را انتخاب کرده اید. ارزش ندارد که از این خلوت و انزوا بیرون بیایید؟ چون افرادی به همین دلایل از نام شما سوءاستفاده می کنند و شما را خراب می کنند…

من اصلا در این وادی ها نیستم. به میهمانی هایی رفته ام ولی به محض اینکه متوجه شده ام نمی توانم جو آنها را قبول کنم – با اینکه نیاز مالی داشتم – از آن جمع خارج شده ام. امام حسین(ع) گفته اند اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. من قدم به جایی می گذارم که در آن راحت باشم و دردسر نداشته باشد. جایی غذا می خورم که می دانم در گلویم گیر نمی کند. من اخلاق بخصوصی دارم که الان در بازار رو به افول گذاشته شده. این روزها، سروقت حاضر شدن خریدار ندارد. اگر بخواهند کمی کلاس بگذارند نیم ساعت دیرتر حاضر می شوند. ولی همیشه کارم طبق مقررات بوده است. 

بازار، عناصری در خود دارد. مثلا وقتی می گوییم بازار تهران یا اصفهان فقط نام دو قطب اقتصادی را بر زبان نمی آوریم. کسی که در بازار زندگی می کند خوش مشربی و سروقت بودن و نظم در کارش است. شما هم اصالتا چون بازاری بوده اید این روحیه را حفظ کرده اید. روحیه ای که الان دیگر وجود ندارد و تقریبا از بین رفته. الان زرق و برق هایی ما را مشغول خود می کند. کمتر به خودمان رجوع می کنیم. بیشتر مجذوب دنیای مُد و مظاهر زندگی مدرن هستیم. طبیعتا فردی مانند شما در این فضا، به خلوت و سکوت پناه می برد. اما این سکوت و انزوا تا کی ادامه خواهد داشت؟

به نظر شما چه باید کنم؟ با این موقعیت و وضع، هرجا می روم چند نفر دورم جمع می شوند. بعد به من می گویند چرا جمعیت را دورت جمع کرده ای؟ به من گفته می شود که ممنوع الصدا هستم و اجازه ارایه دادن کارت ویزیت ندارم. 

رسما اعلام شده که ممنوع الصدا هستید؟

خیر. 

یعنی به شما نامه ای در این زمینه داده نشده است؟

مگر این کار را می کنند؟ 

به بعضی ها رسما اعلام می کنند که ممنوع الصدا هستند…

خیر. من که واقعا خواهان هستم این کار را بکنند. فقط می گویند یک مقدار دست نگه دارید. باید بروم التماس کنم که بتوانم بخوانم؟ با اینکه مغازه ام خالی است اما برای روز مبادا پیش بینی کرده ام اگر نتوانستم خوانندگی را ادامه بدهم در همین مغازه شروع به کار کنم. من اهل این حر ف ها نیستم. اینها به من یاد دادند که چه کنم. موسیقی جدید موفق نبوده به این دلیل که من و امثال من در اصل بازنشسته هستیم. تمام دنیا به موسیقی مردمی بها می دهد. اینجا این نوع موسیقی را نداریم. اگر هم موسیقی مردمی داشتیم زمانی از ته دل خوانده می شد اما الان مدام با ممیزی روبه رو می شود و می گویند مفهوم ندارد. آهنگی خوانده ام به این عبارت:«تو مثل طلوع خورشید، گاهی سرخی گاهی زردی، تو مثل دوا می مونی که واسه شفای دردی. تو خودت زندگی هستی» این یک شعر کوچه بازاری است. یا:«تو مثل معبدهای قدیم چینی، منم اون عابد پیری/ که به عشق تو اسیرم/ مثل اهرام ثلاثه توی مصری/ که وجودم شده افسون/ تو بیا نذار بمیرم» این یک شعر کوچه بازاری است. آیا اجازه پخش این کارها را می دهند؟ همه اینها داستان دارد. داستان های جدید، خیلی مبتذل است. 

البته اشکالی ندارد. تا مردم نخواهند، خواننده نمی تواند بخواند؛ مردم می خواهند. من دستگاه ها را بلد نیستم اما هر سازی که نوازنده بزند، وفق آن می خوانم. نمی دانم این ابوعطاست، شور است یا… این به خاطر عشقاست. خیلی ها مانند اکبر عبدی دوره ای ندیده اند اما بهترین کارها را ارایه می کنند. در این کار باید عشق، حاکم باشد. موسیقی ما الان مرده و دیگر طوری نیست که یک کارگر شبکار، بتواند از آن لذت ببرد. در حالی که موسیقی جزیی از قانون زندگی است. نمی دانم چرا موسیقی فراموش شده است. سال ها پیش به مناسبت روز مادر، آهنگ من از رادیو پخش شد. مشغول رانندگی بودم که متوجه شدم رادیو در حال پخش آهنگم است. توقف کردم و کنار خیابان نشستم و گوش کردم. باور نمی کردم آهنگ من در حال پخش است. اگر بخواهی عشق را در بند کنی نمی توانی کار خوبی ارایه کنی. من به اینجا رسیده ام و نمی دانم شما ایده من را قبول دارید یا نه. 

نسل جوان، سادگی صدایتان را دوست دارد و مهم برایش این است که به مخاطب دروغ نمی گویید… 

روراستی دیگر خریدار ندارد. من دنبال چیزی که نمی فهمم و حس نمی کنم نمی روم. یکی از این موارد سیاست است. اما دردم را می گویم و می گویم من به تو شکوه نکنم چه کنم؟ در اوایل دوره دولت کنونی به من گفتند چه خواسته ای از این دولت داری؟ گفتم ایشان (رییس جمهور) آنقدر خودش گرفتاری دارد که به حل مشکلات من نمی رسد! من از پارتی بازی بدم می آید. کسی را جز خدا ندارم. خدا اگر صلاح می دانست من را به سمت خوانندگی می برد. همه چیزم را مدیون خدا می دانم. 

بعضی شب ها با خداوند درد دل می کردم و برای خدا می خواندم. صبح که بیدار می شدم می دیدم همان وامی را که با پرداختش موافقت نشده بود جور شده و آبرویم نمی رفت و می توانستم بدهکاری هایم را پرداخت کنم. منزلی در اکباتان داشتم که ۵/۲میلیون فروختم تا در زمان انقلاب مشکلم حل شود. بعد از انقلاب چون کار دیگری جز خوانندگی بلد نبودم بدهکار بودم. حاج آقایی بود که منزلی در سرچشمه به من کادو داد. فقط این دارایی را داشتم که فروختم و با قرار پرداخت اقساط یک منزل دیگر خریدم. بعد از انقلاب چون از نظر مالی در مضیقه بودم منزلم را فروختم و بدهی هایم را پرداخت کردم و با مابقی آن یک آپارتمان خریدم که بعد از آن هم فرزندم فوت کرد و مشکلات پشت سر هم آمدند. اگر من در خارج از کشور می خوانم به علت مشکلات مالی بوده است. 

پارتی همه چیز را حل می کند. من طرفداران جوان زیادی دارم اما هیچ گاه از آنها چیزی نخواسته ام. چون یک ایرانی ام و خواهان صلح و صفا. دو سال قبل تعدادی از جوان ها آمدند و برای من گل آوردند. وقتی از آنها تشکر کردم یک نفرشان بیرون ایستاده بود و سیگار می کشید. گفتند او دوست ماست و بعد از تمام شدن سیگار می آید و به من گفتند عمو جواد این آقا خیلی عاشق شماست. آن جوان آمد و دست من را بوسید. گفتم شنیده ام خیلی من را دوست داری. گفت بله اگر ناراحت نمی شوی از مادرم هم بیشتر! گفتم پس چرا سیگار می کشی؟ مگر من سیگار کشیده ام؟

چرا موهای سرت را این طور درست کرده ای؟ چند روز بعد خانمی با من تماس گرفت و گفت شما فرزند من را نصیحت کرده اید که سیگار نکشد و دیگر نکشید. فهمیدم مادر همان پسر بوده است. خلاصه اینکه خدا و جوان ها من را محبوب کرده اند. می خواهم همه اینها را بنویسید تا همه بدانند. اما خیلی ناراضی هستم چون خیلی در حق من کم لطفی کردند. کشاورزهایی در قم و کاشان بودند که به من می گفتند ضبط شراکتی خریده ایم و با آن آهنگ های شما را گوش می کنیم. شما در ابتدا به مستند پسر آقای کیارستمی اشاره کردید. سه سال پیش سناریویی پیشم آوردند تا طبق آن فیلمی از زندگی ام بسازند. این سناریو هنوز دست من مانده. این داستان زندگی من است که یساری می گوید:خداحافظ تهران.

منبع : برترین ها
بیوگرافی جواد یساری ترانه جدید جواد یساری جواد یساری خانواده جواد یساری خواننده قبل از انقلاب زندگینامه جواد یساری موسیقی کوچه بازاری همسر جواد یساری


ادامه مطلب ...

چهل حدیث از امام جواد (ع) برای عزت مومنان

در میان تمام اهل‌‌بیت عصمت و طهارت (ع)، بیشترین احادیثی که اکنون به دست‏مان رسیده است، از صادقین (ع) بوده است که این امر نشان از فضای خاص حکومتی آن دوران بوده است که بنا به دلایلی وقتی فضای جامعه کمی بهبود پیدا می‌کرد، صادقین (ع) به نشر دین و معارف آن می‌‌پرداختند، با این وجود، محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم (ع) می‌‎شد و تقیه و شیوه‌های پنهانی مبارزه که برای حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمی بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است که این امر دربارۀ برخی از ائمه (ع) چون امام جواد (ع) نیز صادق است.

در ادامه به ۴۰ حدیث از امام جواد (ع) اشاره شده است و امید آن را داریم تا به توجه به کلام نورانی اهل‌بیت (ع) نوع نگاه‌مان نسبت به مقولهات مختلف اصلاح شود و از نور آن بزرگواران بیشترین بهره را ببریم.

۱ـ «الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»
مؤمن در هر حال نیازمند سه خصلت است: توفیق از جانب خداوند، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت کند. (بحار‌الانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)

۲ـ «مُلاقاهُ الاْخوانِ نَشْرَهٌ، وَ تَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إنْ کانَ نَزْراً قَلیلاً»
ملاقات و دیدار با دوستان و برادران، سبب صفاى دل و نورانیّت آن و شکوفایى عقل و درایت خواهد شد؛ گرچه در مدّت زمانى کوتاه انجام پذیرد. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۳۵۳)

۳ـ «إیّاکَ وَ مُصاحَبَهُ الشَّریرِ، فَإنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ، یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبَحُ أثَرُهُ»
تو را از مصاحبت و دوستى با افراد شرور بر حذر می دارم؛ زیرا او همانند شمشیرى زهرآلود، برّاق است که ظاهرش زیبا و اثراتش زشت و خطرناک خواهد بود. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۱۹۸)

۴ـ «کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللّهُ کافِلُهُ، وَکَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إلى غَیْرِ اللّهِ وَ کَّلَهُ اللّهُ إلَیْهِ.
چگونه گمراه و درمانده خواهد شد کسى که خداوند سَرپرست و متکفّل اوست؟ چطور نجات مى‌یابد کسى که خداوند طالبش است؟ هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى‎‌کند. (بحار‌الانوار، ج۶۸، ص۱۵۵)

۵ـ «عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا ع قَالَ: ضَمِنْتُ لِمَنْ زَارَ أَبِی ع بِطُوسَ عَارِفاً بِحَقِّهِ الْجَنَّهَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى»
از عبدالعظیم بن عبداللّه حسنى روایت شده است که امام جواد (ع) فرمود: من براى آن کس که مزار پدرم (ع) را در طوس زیارت کند در صورتى که عارف به حق او باشد؛ از جانب خداوند متعال ضامن بهشت هستم. (عیون أخبارالرضا (ع)، ج‌۲، ص ۲۵۶)

۶ـ «عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ، قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ و ذَکَرَ شَیْئاً فَقَالَ: مَا حَاجَتُکُمْ إِلى‏ ذلِکَ؟ هذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِی و صَیَّرْتُهُ مَکَانِی وَ قَالَ: إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّهَ بِالْقُذَّهِ».
معمر بن خلاد گوید: از امام رضا (ع) شنیدم، چیزى ذکر کرده و فرمود: چه حاجتى به ایشان دارید؟ ایشان ابو جعفر است که او را به جاى خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم و فرمود: ما خاندانى هستیم که صغیر ما از کبیر ما ارث می‌برند به مانند هم، هیچ تفاوتى ندارند. (کافی (ط – دار الحدیث)، ج۲، ص ۹۸)

۷ـ «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ قَرَأْتُ کِتَابَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَبْلِغْ شِیعَتِی أَنَّ زِیَارَتِی تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ أَلْفَ حِجَّهٍ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ابْنِهِ ع أَلْفَ حِجَّهٍ قَالَ إِی وَ اللَّهِ أَلْفَ أَلْفِ حِجَّهٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ»
احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى روایت کرده است که: من نامه ابوالحسن الرضا (ع) را خواندم که فرموده: به شیعیانم برسانید که زیارت من نزد خدا برابر است با هزار حج. به فرزند بزرگوارش، ابى جعفر (ع) گفتم: هزار حج؟ فرمود: آرى، به خدا هزارهزار حج براى آنکه عارف به حق او زیارتش کند. (الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۱۹)

۸ـ «یَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ یَغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ، وَ هُوَ سَمّیُ رَسُول اللّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله وَ کَنّیهِ»
زمان ولادت امام عصر (ع) بر مردم زمانش مخفى و شخصش از شناخت افراد غایب و پنهان و حرام است که آن حضرت را نام ببرند و او همنام و هم‎‌کنیه رسول خدا (ص) است. (بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۲)

۹ـ «عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ»
«عزّت مؤمن در بى‌نیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است». (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۰۹)

۱۰ـ «مَنْ أصْغى إلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ، وَ إنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ»
هر کس به شخصى سخنور علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنانچه سخنور براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن گوید، بنده خداست و اگر از زبان شیطان و هوا و هوس و مادیات سخن گوید، بنده شیطان خواهد بود. (کافی، ج۶، ص۴۳۴)

۱۱ـ «لایَضُرُّکَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ»
تو را زیان نمی‎‌رساند، خشم آن کسی که رضا و خشنودیش جور و ستم است. (بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸۰)

۱۲ـ «مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکْنُ فِتْنَهٌ فِى الاْرْضِ وَ فَسادٌ کَبیر»
هر که به خواستگارى دختر شما آیند و به تقوا، تدیّن و امانتدارى او مطمئن بودید، با او موافقت کنید، وگرنه سبب فتنه و فساد بزرگى بر روى زمین خواهید شد. (کافی، ج۵، ص۳۴۷)

۱۳ـ «لَوْ سَکَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ»
چنانچه افراد جاهل ساکت باشند، مردم دچار اختلافات نمى‎‌شوند. . (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

۱۴ـ «مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحاً کانَ شَریکاً فیهِ»
هر که کار زشتى را تحسین و تأیید کند، در [عِقاب] آن شریک است. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)

۱۵ـ «مَنِ انْقادَ إلَى الطُّمَأنینَهِ قَبْلَ الْخِیَرَهِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَکَهِ وَالْعاقِبَهِ الْمُغْضِبَهِ»
هرکس بدون اطمینان نسبت به جوانب [هر کارى ، فرمانى، حرکتى و…] مطیع و پذیراى آن شود، خود را در معرض هلاکت قرار داده است و نتیجه‎‌اى جز خشم نخواهد گرفت . (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۴)

۱۶ـ «مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَیْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا»
هر که خود را به ‌وسیله خداوند بى‎‌نیاز بداند، مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقواى الهى را پیشه خود کند، خواه یا ناخواه، مورد محبت مردم قرار مى‌‎گیرد، گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۷۹)

۱۷ـ «عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ (ص) عَلّیا (ع) ألْفَ کَلِمَهٍ، کُلُّ کَلِمَهٍ یَفْتَحُ ألْفُ کَلِمَهٍ»
رسول الله (ص)، یک هزار کلمه به امام على (ع) تعلیم کردند که از هر کلمه‎‌اى هزار باب علم و مسئله فرعى باز مى‎‌شود. (بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۳۴)

۱۸ـ «نِعْمَهٌ لاتُشْکَرُ کَسِیَّئَهٍ لاتُغْفَرُ»
خدمت و نعمتى که مورد شکر و سپاس قرار نگیرد، همچون خطائى است که غیر قابل بخشش باشد. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۴)

۱۹ـ «مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالأجَلِ، وَ حَیاتُهُ بِالْبِرِّ أکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمْرِ»
فرارسیدن مرگ انسانها به‌ جهت معصیت و گناه، بیشتر است تا مرگ طبیعى و عادى، همچنین حیات و زندگى به ‌وسیله نیکى و احسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بى‎‌نتیجه. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۳)

۲۰ـ «لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَهَ الاْیمانِ حَتّى یُؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یُهْلِکَ حَتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ.
بنده‎‌ای حقیقت ایمان را نمى‎‌یابد، مگر آنکه دین و احکام الهى را در همه جهات بر تمایلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد و کسى هلاک و بدبخت نمی‎شود، مگر آنکه هواها و خواسته‌‎هاى نفسانى خود را بر احکام الهى مقدم کند. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

۲۱ـ «عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَریضَهٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَهٌ، وَ هُوَ صِلَهُ بَیْنَ الاْخْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّهِ، وَ تُحْفَهٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أنْسٌ فِى الْغُرْبَهِ»
بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیرى آن واجب و بحث دربارۀ آن مستحب و مفید است، علم وسیله کمک به دوستان و برادران و دلیل و نشانه مروّت و جوانمردى، هدیه و سرگرمى در مجالس، همدم و رفیق انسان در مسافرت و انیس و مونس انسان در تنهایى است. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۰)

۲۲ـ «خَفْضُ الْجَناحِ زینَهُ الْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْدَبِ زینَهُ الْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زینَهُ الْحِلْمِ»
تواضع و فروتنى زینت‎‌بخش علم و دانش، ادب داشتن و اخلاق نیک زینت‌بخش عقل و خوش‎‌رویى با افراد زینت‎‌بخش حلم و بردبارى است. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۱)

۲۳ـ «تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى، وَ اعْلَمْ أنَّکَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَیْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ»
در زندگى، صبر را تکیه‌‎گاه خود، فقر و تنگ‌‎دستى را هم‌‎نشین خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت کن و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش که در چه حالتى خواهى بود. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)

۲۴ـ «مَنْ اتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَهُ الْقَبْرِ»
هرکس رکوع نمازش را به ‌طور کامل و صحیح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد. (کافی، ج۳، ص۳۲۱)

۲۵ـ «الْخُشُوعُ زینَهُ الصَّلاهِ، وَ تَرْکُ مالایُعْنى زینَهُ الْوَرَعِ»
خشوع و خضوع زینت‎‌بخش نماز خواهد بود، ترک و رها کردن آنچه [براى دین و دنیا و آخرت] سودمند نباشد، زینت‎بخش ورع و تقواى انسان است. (بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۳۱)

۲۶ـ «الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْکَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ»
امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق الهى است، هر که آنها را یارى و اجرا کند، مورد نصرت و رحمت الهی و هر که آنها را ترک و رها کند، مورد خذلان و عِقاب قرار مى‌گیرد. (وسائل‌الشیعه، ج۱۶، ص۱۲۴)

۲۷ـ «إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ انْفَسَهُ لِیَأجُرَهُ عَلى ذلِکَ»
همانا خداوند متعال بهترین و عزیزترین ثروت و فرزند مؤمن را مى‌‎گیرد، چون دنیا و متعلقات آن بى‎‌ارزش است تا [در قیامت] پاداش عظیمى عطایش کند. (کافی، ج۳، ص۲۱۸)

۲۸ـ «قالَ له رجل: اوصِنى بَوَصِیَّهٍ جامِعَهٍ مُخْتَصَرَهٍ؟ فَقالَ (ع): صُنْ نَفْسَکَ عَنْ عارِ الْعاجِلَهِ وَ نار الْآجِلَهِ».
شخصى به حضرت عرض کرد: مرا موعظه و نصیحتى کامل و مختصر عطا فرما؟ امام (ع) فرمودند: اعضا و جوارح ظاهرى و باطنى خود را از ذلت و ننگ سریع و زودرس، همچنین از آتش و عذاب آخرت در امان و محفوظ بدار. (عوالم‎العلوم و المعارف، ج۲۳، ص۳۰۵)

۲۹ـ «فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَهِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَهِ الْعُقَلاءِ»
معاشرت و همنشینى با بى‎‌خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق خواهد شد. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)

۳۰ـ «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی بِطُوسَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر»
هر که قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده‎‌اش را می‎‌آمرزد. (وسائل‎‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۵۰)

۳۱ـ «ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّهُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَهِ، وَ الْمُواساهُ فِى الشِّدِّهِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْبٍ سَلیمٍ».
سه خصلت جلب محبت مى‎‌کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردى در مشکلات آنها و همراه و همدم شدن با معنویات. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)

۳۲ـ «التَّوْبَهُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ»
شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران کردن گناه نسبت به همان گناه و تصمیم جدى بر اینکه دیگر مرتکب آن گناه نشود. (کشف‌الغمه، ج۲، ص۳۴۹)

۳۳ـ «ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَهُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَهِ فِى الدّین»
سه چیز از کارهاى نیکان است: انجام واجبات الهى، ترک و دورى از گناهان، مواظبت و رعایت مسائل و احکام دین. (بحارالانوار، ج۵، ص۸۱)

۳۴ـ «الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا یَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إِذَا لَمْ یَکُ مَطْبُوعٌ»
علم دوگونه است: علمی که شنیده شود و علمی که [علاوه بر شنیده شدن] تبعیت شود، علم شنیده شده تا زمانیکه بدان عمل نشود، فایده‎‌ای ندارد. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۰)

۳۵ـ «إنَّ بَیْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَهٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّهِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ النّار»
همانا بین دو سمت شهر طوس قطعه‎‌اى از بهشت گرفته شده است، هر که داخل آن شود و با معرفت زیارت کند، روز قیامت از آتش در امان خواهد بود. (وسائل‎‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۵۶)

۳۶ـ «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ».
هرکس قبر عمّه‌‎ام ـ حضرت معصومه (س) ـ را در قم زیارت کند، اهل بهشت خواهد بود. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۷۶)

۳۷ـ «مَنْ زارَ قَبْرَ اخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَهَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَ قَرَأَ: «إنّا أنْزَلْناهُ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّاتٍ، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ».
هرکس بر بالین قبر مؤمنى حضور یابد، رو به قبله بنشیند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه «إنّا أنزلناه» را بخواند، از شداید و سختی‎هاى صحراى محشر در امان قرار مى‎‌گیرد. (وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۲۲۷)

۳۸ـ «ثَلاثٌ یَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: کَثْرَهُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ کَثْرَهِ الصَّدَقَهَ».
سه چیز، سبب رسیدن به رضوان خداست: نسبت به گناهان و خطاها، زیاد استغفار و اظهار ندامت کردن، اهل تواضع کردن و فروتن بودن، صدقه و کارهاى خیر بسیار انجام دادن. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

۳۹ـ «الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَکاءٌ»
انجام ‌دهنده ظلم، کمک‌ دهنده ظلم و کسى که راضى به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)

۴۰ـ «التَّواضُعُ زینَهُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَهُ زینَهُ الْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَهُ الاْیمانِ، وَالسَّکینَهُ زینَهُ الْعِبادَهِ، وَالْحِفْظُ زینُهُ الرِّوایَهِ»
تواضع و فروتنى زینت‎‌بخش حسب و شرف، فصاحت زینت‎‌بخش کلام، عدالت زینت‎‌بخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینت‎‌بخش اعمال و عبادات و دقت در ضبط و حفظ آن، زینت‎‌بخش نقل روایت و سخن است. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۱)


ادامه مطلب ...