مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

رقیب کوچک دیگری برای عزیز خانواده

جام جم سرا: یکی از دغدغه‌های هر خانواده‌ای برای داشتن فرزند دوم تصمیم‌گیری درخصوص فاصله سنی، شیوه‌های برخورد با کودک اول و حسادت‌های او و این که آیا والدین به دلیل افزایش وظایف و نقش‌هایی که با تولد فرزند دوم بر دوششان دارند، عملکرد مطلوبی خواهند داشت یا نه، است.

دکتر شیوا دولت‌آبادی، روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در گفت‌وگو با جام‌جم، درباره کارهایی که باید قبل از به دنیا آمدن فرزند دوم انجام داد، می‌گوید: اولین اقدام، قبل از به دنیا آمدن فرزند دوم، آماده کردن عاطفی فرزند اول برای اضافه شدن نوزاد به خانواده است، که این کار می‌تواند با تعریف داستان در این باره با خوشحالی و انتقال یک نوع مسئولیت عاطفی به فرزند اول باشد.

وی می‌افزاید: بعد از به دنیا آمدن فرزند دوم هم، باید والدین با کودک بالای سه سال گفت‌وگوی صادقانه‌ای داشته باشند؛ وقتی به فرزند اول با صداقت بگویند که این فرزند تازه متولد شده نیاز به توجه دارد، باید تو هم در تعویض لباس و کارهای مربوط به او کمک کنی، کودک اول بسیار راحت‌تر می‌تواند این مساله را بپذیرد و با اهمیت دادن به او و سپردن کارهایی از قبیل لالایی خواندن و گفتن قصه برای کودک دوم می‌توان حس مهم بودن و مفید بودن را به فرزند اول القا کرد و همین طور کودک می‌تواند به درک متفاوت‌تر و لطیف‌تری نسبت به وقتی که توسط والدین بویژه مادر از او گرفته و صرف فرزند کوچک‌تر می‌‌شود، برسد.

وقت بیشتری برای فرزند اول بگذارید

به طور قطع زمانی که فرزند دوم در خانواده‌ای به دنیا می‌آید، مادر به دلیل ناتوانی این نوزاد و نیاز به زمان زیاد برای برطرف کردن نیازهای او، وقت کمتری را می‌تواند برای کودک بزرگ‌تر که زمانی مادر، تمام وقت در اختیار او بوده است، صرف کند که همین مساله اگر به طور صحیح مدیریت و برنامه‌ریزی نشود، می‌تواند مشکلات بسیار زیادی را همراه داشته باشد.

دکتر شیوا دولت‌آبادی، روان‌شناس می‌گوید: وقتی مادر وقت ​ کمتری را برای فرزند اول دارد یعنی به نسبت گذشته زمان کمتری را می‌تواند صرف فرزند اول کند، بهتر است این زمان‌های کم را از نظر کیفی تقویت کند و با دل دادن، توجه، دقت بیشتر و صحبت کردن‌های عاطفی در آن زمان‌های کم، کیفیت این رابطه را بالاتر ببرد و با کمک پدر و توجه بیش از پیش او به فرزند اول، این کم شدن وقت برای وی جبران شود.

دکتر دولت‌آبادی می‌افزاید: اگر به این مساله توجه شود و توجه کیفی و گفت‌وگو، جایگزین کم‌توجهی و صرف وقت کم از سوی مادر برای فرزند اول شود می‌توانیم شاهد کم شدن مشکلات ناشی از به دنیا آمدن فرزند دوم و اضافه شدن یک فرد جدید به خانواده باشیم.

اگر منتظر فرزند دوم هستید

تولد فرزند دوم، علاوه بر فرزند اول روی بقیه اعضای خانواده و حتی خویشاوندان نزدیک تاثیراتی را دارد و این تاثیر بیشتر از همه روی مادر مشهود است، اگر تا قبل از به دنیا آمدن دومین فرزند مادر فقط به دنبال رفع خواسته‌های تنها فرزندش بوده است، اما اکنون باید علاوه بر کارها و وظایف قبلی، به رفع نیازهای کودک تازه متولد شده، از قبیل شیردهی و تعویض پوشک​ که در ماه‌های اول تولد، بدون کمک و همکاری​ بسیار سخت است، اقدام کند.

اما از همه مهم‌تر این است که در این زمان پدر و مادر و اطرافیان نکاتی را رعایت کنند؛ اول از همه مادر باید مراقب باشد کودک اول از جانب او دچار کم‌توجهی و کمبود محبت نشود؛ دقت کنید، اگر وقت کمی در این باره دارید می‌توانید از کارهایی استفاده کنید که موجب نزدیک شدن او به خودتان در زمان رفع نیازهای کودک دوم، ​می​شود مثلا اگر مایل است، او را در زمان شیردهی در کنار خودتان نگه دارید.

مراقب باشید که اطرافیان فقط به نوزاد تازه متولد شده توجه نکنند و اگر هدیه‌ای برای به دنیا آمدن نوزاد تازه متولد شده​ می‌آورند حتما برای کودک اول هم هدیه‌ای در نظر بگیرند.

پدرها نیز دقت کنند که می‌توانند با سرگرم کردن فرزند اول هم به مادر کمک کنند و هم از حس کودک در این مورد که کسی دیگر او را دوست ندارد، بکاهند. (ضمیمه چاردیواری)

الهام طباطبایی


ادامه مطلب ...

خانه‌‌ای که روزگاری عزیز بود!

جام جم سرا به نقل از ایران:

من یک دخترم:

از نگاه سنگین فامیل خسته شده‌ام. هر کسی می‌آید، چیزی می‌گوید و می‌رود. خب، شرایط برای ازدواجم مهیا نبوده. نتوانستم مرد زندگی ام را پیدا کنم... گناه که نکرده‌ام.
هنوز که هنوز است در خانه پدرم زندگی می‌کنم، باز هم خطایی نکرده‌ام. خانه، خانه پدری است و از بچگی اینجا بزرگ شده‌ام. حرف و حدیث فامیل هم که دیوانه ام کرده، همین دیروز خاله‌ نرگس بعد از مدتها آمده بود دیدن پدر و مادرم. خاله نرگس خیلی سال پیش برای تنها پسرش از من خواستگاری کرد اما خوب مگر می‌شود زن پسری شد که نه تحصیل کرده بود و نه دنیاهای‌مان به هم نزدیک؛ آن هم نه زیاد نزدیک.
مگر می‌شود زن پسرخاله ای شد که مثل برادر خودم دوستش داشتم. خاله وقتی جواب منفی ام را شنید پکر شد. الان چند سالی است که با من سرسنگین است و هر کجا که باشم نیش و کنایه می‌زند. دیروز هم بلند بلند به مادرم می‌گفت: «این دختر دیگر از وقت ازدواجش خیلی گذشته...حالا دیگر کسی نیست در این خانه را بزند... مگر پسر من بد بود. گفت می‌خوام درس بخونم، کار کنم، حالا به کجا رسید؟ الان تک و تنها در این خونه مانده. نه خواستگاری نه شوهری. انگار پرستار شما شده.»
مادر فقط گوش کرد. البته گاهی وقت‌ها با خاله همراهی می‌کند: «ما هم از این موضوع ناراحتیم خواهر جان. چه کنم دخترم است. از پیری و کوری این بچه می‌ترسم. نمی‌دانم چه کنم.»
این حرفها مثل پتک هر روز هر لحظه روی سرم محکم کوبیده می‌شود. اما چاره ای ندارم. خیلی وقتها نمی‌شنوم. نمی‌بینم. خیلی وقتها غمگین می‌شوم و فقط گریه می‌کنم. خودم هم خوب می‌دانم هر چیزی سن و سالی دارد اما باز هم می‌گویم برای ازدواج هیچ وقت دیر نیست. اما حرف مادر یک کلام است: «دختر یک نفر را انتخاب کن و برو سر خانه و زندگی‌ات تا من با خیال راحت سر روی زمین بگذارم.»
بارها و بارها به مادرم گفته‌ام: گریه نکن؛ اگر با شما زندگی می‌کنم دلیلش فقط عشقم به شماست. اگر باعث خجالت شما شده‌ام، از این خانه می‌روم... اما تا موضوع رفتن از خانه پیش می‌آید، مادر به هم می‌ریزد و می‌گوید: «خدا مرگم بده من جواب در و همسایه، دوست و آشنا را چی بدم. بگم دخترم شوهر نکرده و رفته خانه گرفته. نتیجه درس خوندنت همین بود؟»
برایش می‌گویم: «درست است که تنهایی و تجرد سخت و گاهی غیر قابل تحمل است، اما تنهایی من و امثال من، آخر دنیا نیست و...» اما انگار مادرم گوشش به این حرفها بدهکار نیست.
درکشان می‌کنم و به‌خاطر این احساسات مادرم از آینده‌ام می‌ترسم. ترس های زیادی به سراغم می‌آید. سنم بالا رفته است. اطرافیانم احساس بدی را ناخواسته منتقل می‌کنند. دیگر حوصله چند سال پیشم را ندارم. سر کوچکترین موضوعی تلخ می‌شوم. استقلالی در خانه پدری ندارم. هر کجا می‌روم باید به پدر و مادر و خواهر و برادر جواب پس دهم. یک دقیقه دیر به خانه می‌آیم هزار نفر به گوشی همراهم زنگ می‌زنند که کجایی و چرا دیر کردی؟ این که نشد زندگی.
مادر حرف‌های مرا نمی‌فهمد. مادر دغدغه‌های مرا نمی‌داند. تقریباً برای هر موضوعی با او چالش دارم. همین دیروز بود که مهمان یکی از دوستانم بودم و کمی ‌دیر به خانه آمدم. داد و فریادش کل خانه را برداشته بود: «شوهر کن بعد هر کاری دوست داری انجام بده.»
در 37 سالگی اول و آخر هر کاری که می‌خواهم در خانه انجام دهم مساوی می‌شود با ازدواج.

من یک پسرم:

بیکار نیستم. از وقتی هم که خیر و شر را فهمیده‌ام، هیچ وقت بیکار نبوده‌ام. هنگام تحصیل، تابستان‌ها به نحوی پول تو جیبی‌ام را درمی‌آوردم. تا از سربازی برگشتم، دانشگاه قبول شدم. چند سالی درس خواندم و بعد از فارغ التحصیلی مدتی گذشت که به سختی شغلی دست و پا کردم.
چند سال اول حقوقم کم بود. آن زمان دختری را دوست داشتم. چون پول کافی نداشتم، این وصلت مبارک نشد. حالا چند سالی هست که حقوقم کفاف زندگی‌ام را می‌دهد؛ نه این که خیلی باشد، به هرحال خرج زندگی‌ام را درمی‌آورم. اما دیگر علاقه‌ای به ازدواج ندارم.
نه این که نخواهم ازدواج کنم، بعضی اوقات بشدت هوای ازدواج به سرم می‌زند اما شش و بش که می‌کنم، با این هزینه‌های کمرشکن و خرج‌های وحشتناک و... مو به تنم سیخ می‌شود. همین هم هست که در خانه پدرم زمان می‌خرم و روزگار می‌گذرانم. تا چه پیش آید.
فعلاً که اموراتم می‌گذرد. غذا آماده و شرایط هم برایم همه جوره مهیاست. مادر همیشه برایم به دنبال یک دختر زیبا و کدبانوست. همیشه هم با پدرم، درباره زن گرفتنم مشکل دارد. مادر معتقد است: «پسرم باید زنی نصیبش بشه که همه کمالات رو با هم داشته باشه» اما پدر این نظر را ندارد. اصلاً این پدر سر سازگاری با من را ندارد.
هیچ وقت حرف هم را نفهمیدیم. پدر همیشه با صدای بلند می‌گوید که : «من همسن تو بودم زن و دو فرزند داشتم و خرج دو خانواده را می‌دادم. عمو فرهادت همسن تو که بود یک بازار روی اسمش قسم می‌خورد. اما حالا تو مفت مفت می‌خوری و تمام فکر و ذهنت این است که با دوستانت بگردی و امروز را فردا کنی و... آخر پسر! این شد زندگی؟»
در جواب پدر این مادر است که محکم می‌گویـد: «خیـلی خب. بچه‌های دیروز با امروز خیلی فرق می‌کنن. این جوانها به اندازه کافی مشکلات دارند حالا تو نمی‌خواد هر چند وقت یکبار براش مرور کنی.»

مادر از همان بچگی حامی‌ام بوده. وقتی پدر مرا دعوا می‌کرد این مادر بود که جلوی پدر می‌ایستاد و از من دفاع می‌کرد. حالا هم همین طور است. یک وقتهایی که پدرم از دستم عصبانی و آتشی است، اوست که آتش‌اش را خاموش می‌کند.
مادر همیشه هوای من را دارد. وقتهایی که با دوستانم بیرون هستم و یا می‌خواهم سفرهای مجردی بروم، کافی‌ست به او اطلاع دهم اگر 10 روز هم خانه نیایم آب از آب تکان نمی‌خورد. تفکرم با خانواده فرق می‌کند. یک وقتهایی هم بحث می‌کنیم. اما حالا خانه شده برای من خوابگاه. حالا تا فردا...! اگر غرغرهای پدر و توقع بالایش نبود شاید شرایط خانه پدری برایم بهتر از حالا بود.


ادامه مطلب ...

عزیز من؛ بیا با هم زبان عشق را تجربه کنیم

برای این‌که زندگی خانوادگی 94 را تجربه کنید باید در برخی رفتارهای سال‌های قبل به طور جدی تجدید نظر داشته باشید. ما برای چاردیواری خانه‌تان چند پیشنهاد کوچک داریم و امیدوار هستیم با این پیشنهادها، عشق و علاقه قبلی‌، پر‌رنگ‌تر شود و مشکلات احتمالی سال گذشته، از رابطه شما خداحافظی کند.

زندگی زناشویی که می‌گن، یعنی چه!

شما چند سال است که ازدواج کرده‌اید؟ امسال سال اول زندگی مشترک‌تان بوده است؟ ده سال است که زیر یک سقف رفته‌اید یا بیست سال است که همراه زندگی هم هستید؟ فرقی نمی‌کند حتی اگر چند سال از ازدواج‌تان می‌گذرد بازهم نیاز دارید تا به مفهوم زندگی مشترک فکر کنید. این بار سعی کنید هر چه شنیده‌اید و هر چه خوانده‌اید را کنار بگذارید و فقط شناسنامه‌هایتان را بردارید و به دقت آن را بخوانید. در صفحه اول آن مشخصات شماست و والدین‌تان. در صفحه دوم آن مشخصات همسر و تاریخ ازدواج‌تان. مشخصات فرزندان و تاریخ تولد آنها و بالاخره در صفحه آخر تاریخی که زندگی‌تان (البته ان‌شاءالله بعد از صد و بیست سال) به پایان خواهد رسید. دیدن این صفحات مفید و مختصر چه چیز را در ذهن شما تداعی می‌کند؟ من وقتی به شناسنامه‌ام نگاه می‌کنم، انگار صحنه‌های مهم از یک فیلم طولانی را کنار هم می‌گذارم و بقیه را پاک می‌کنم.

والدین، همسر، فرزندان و در نهایت اینها یعنی همه چیزی که از من ثبت می‌شود و شاید همان چیزهایی که باید در زندگی به آنها اهمیت دهم، اما شلوغی دنیا نمی‌گذارد. زندگی زناشویی یکی از اتفاقات مهم شناسنامه هر فرد است. تا وقتی مجرد هستیم همه ما به این موضوع اعتقاد داریم. دغدغه خیلی از ما این است که یک همسر خوب پیدا کنیم و یک ازدواج موفق داشته باشیم، اما این مال زمانی است که هنوز ازدواج نکرده‌ایم. وقتی صفحه دوم شناسنامه‌مان پر شد، انگار خیالمان راحت می‌شود و آن وقت سراغ کارهای مهم‌تر می‌رویم. کارهایی که هیچ رد پایی در شناسنامه ما نخواهد گذاشت. اما آنها می‌شوند اولویت زندگی‌مان و این بزرگ‌ترین خطای همسران است.

در سال 94 باید نگاهمان به اولویت‌های زندگی‌مان تغییر کند. خانواده مهم‌ترین اولو یت زندگی‌مان قرار بگیرد و صدر‌نشین انتخاب‌هایمان باشد.

حرف‌هایی برای نگفتن

حرف‌ها، باید گفته شوند وگرنه مانند احتکار هر چیز که گرانی بازار را در پی دارد، حرف‌هایی که در خانه گفته نمی‌شود، سرگرانی نزدیک‌ترین افراد را باهم به دنبال خواهد داشت. همه ما گرفتار هستیم، این بهترین بهانه است تا برای هم وقت نداشته باشیم. اما گرفتاری ما برای چیست؟ خرید خانه؟ ماشین بهتر؟ تربیت بچه‌ها؟ یا هر دلیل دیگر که هیچ‌کدام بدون زیر بنای یک ارتباط عاطفی عمیق در خانه، نتیجه‌ای نخواهد داشت و احساس خوشبختی را ایجاد نخواهد کرد. بیایید امسال قرار بگذاریم تا باهم حرف بزنیم. دیده‌اید در فیلم‌ها وقتی می‌خواهند دو نفر را با هم غریبه نشان دهند، جوری برخورد می‌کنند که حرفی برای گفتن ندارند و بعد از مدت‌ها که در سکوت می‌گذرانند، یکی می‌گوید چه هوای خوبی و دیگری هم از ترافیک صحبت می‌کند؟ این یعنی جز هوا و ترافیک بهانه‌ای برای همکلامی‌شان وجود ندارد. این یعنی آن دو نفر از هم دورند، خودشان و دنیای‌شان. حال من و شما با همسرمان جز هوا و ترافیک در مورد چه چیزهایی حرف می‌زنیم؟ مدرسه بچه‌ها، گذاشتن زباله دم در، تغییر دکوراسیون خانه! اما بسیاری از حرف‌هایی که ما باهم می‌زنیم مثل همان ترافیک و آب و هوا در حقیقت برای شکستن سکوت خانه است. باید برنامه‌ای داشته باشیم تا با هم حرف بزنیم. حتی همین حرف‌های معمول هم برای شروع خوب است و خیلی بهتر از این است که بنشینیم و به صفحه تلویزیون یا تلفن همراهمان خیره شویم.

عادت به گفت‌وگو یک نتیجه بسیار خوب دارد و آن بیمه کردن ارتباط اهالی خانه با یکدیگر است، زیرا حتی اگر تفاوت‌ها یا سوءتفاهم‌ها بین‌شان اختلاف و ناراحتی ایجاد کند، می‌توانند با حرف زدن در درجه اول از وجود مشکل یا دلخوری باخبر شوند و در درجه دوم برای رفع آن چیزی بگویند یا کاری انجام دهند.

در سال 94 ما و همسرمان باهم گفت‌وگو کنیم. هم گوینده حرف‌ها و احساساتمان باشیم و هم بخواهیم تا شنونده حرف‌ها و دغدغه‌های طرف مقابل بشویم. در این صورت است که فرزندان ما هم در خانه یاد می‌گیرند اگر حرفی هست که همیشه هست و این یعنی ما زنده‌ایم، باید اینجا و زیر این سقف گفته شود.

صفرهای حساب بانکی

پول برای آن‌که زندگی راحتی داشته باشیم لازم است اما این جمله به معنی این‌که داشتن ماشین شاسی بلند و خانه بزرگ و... ایجاد خوشبختی می‌کند، نیست. برای این‌که بتوانیم زندگی کنیم و دردسر کمتری داشته باشیم، باید به فکر ساختن یک زندگی ساده اما خودکفا و در عین حال همراه با آسایش باشیم. یکبار دیگر این جمله را بخوانید. «ساختن یک زندگی ساده، اما خودکفا» یعنی باید کنار هم بسازیم و به دست آوریم. برای آن‌که در جهت بهبود شرایط مالی خانواده‌مان اقدام کنیم، باید بتوانیم یک برنامه‌ریزی مالی خوب انجام دهیم. بهتر است برای خرج و دخلمان یک طرح جدید داشته باشیم. می‌توانیم همه چیز را روی کاغذ بیاوریم تا قابل بررسی و نقد باشد. خرج‌های غیر ضروری یعنی تمام لحظاتی که برای درآمد بیشتر کار کردیم و همه آن را در جایی هزینه کردیم که بی‌فایده بوده است. به زبان خودمانی‌تر، ما، بودن با خانواده را از دست دادیم تا چیزی به دست بیاوریم، اما این اتفاق نیفتاد. در حقیقت ضرر بزرگی می‌کنیم، زیرا تمام آن دوندگی‌ها و خسته شدن‌ها و باهم نبودن‌ها را داده‌ایم و هیچ چیز هم به دست نیاورده‌ایم.

در سال 94 اگر لازم است به فکر راه‌های مناسب‌تری برای امرار معاش باشیم، سعی کنیم طوری پول‌مان را خرج کنیم که هم از زندگی‌ لذت ببریم و هم پولی را که با زحمت به دست آورده‌ایم، براحتی خرج دنیای مصرف‌زدگی نکنیم.

داستان تکراری مادر من، مادرتو!

یکی از چیزهایی که باید امسال درباره آن فکر کنیم و اگر تا به‌حال درست رفتار نمی‌کردیم، تغییر رویه بدهیم، نگاه ما به خانواده همسر و بخصوص مقوله مهم مادرزن و مادرشوهر است. با توجه به فرهنگ ما و وابستگی دختر و پسر به خانواده‌هایشان، چیزی که نیاز داریم تا یک زندگی آرام را تجربه کنیم، پذیرش خانواده همسر مانند خانواده خودمان است و این‌که باور کنیم ما دختر یا پسر جدید آنها هستیم. پیش داوری‌ها را کنار بگذاریم و فیلم‌های دهه شصت با مادرشوهر بدجنس را فراموش کنیم.

در سال 94 سعی کنیم یک عروس و داماد خوب باشیم و پرونده این‌که مادر تو این را گفت و پدر تو این کار را کرد را برای همیشه ببندیم. شکایت از عزیز‌ترین افراد همسر مشکلی را حل نمی‌کند.

یک «ما» اما «من» و «توی» مستقل!

وقتی تازه ازدواج کرده‌ایم فکر می‌کنیم اگر مانند چسب به هم بچسبیم و بدون هم نفس نکشیم، یعنی زوج خوشبختی هستیم. این‌که همیشه و همه جا باهم باشیم، یک غذا را دوست بداریم، از دیدن یک فیلم لذت ببریم و یک موسیقی در ما احساس شادی ایجاد کند، یعنی ما توقع داریم با همسرمان «یک نفر» باشیم نه دو نفر که همدیگر را دوست دارند و کنار هم رشد می‌کنند و برای موفقیت به هم کمک می‌کنند. تفاهم و شباهت لازمه زندگی مشترک موفق است، اما این‌که یاد بگیریم تفاوت‌ها را بپذیریم و از آن برای رسیدن به تفاهم‌ها استفاده کنیم هنری است که همسران موفق دارند. این‌که بتوانیم در کنار هم باشیم و علایق یکدیگر را حتی اگر علاقه خودمان نیست، قبول کنیم یعنی به همسرمان به عنوان یک انسان متفاوت احترام می‌گذاریم.

در سال 94 تمرین کنیم تا در عین متفاوت بودن، همراه و همسفر باشیم و نخواهیم همسرمان رونوشتی از ما بشود. حریم شخصی یکدیگر را نشکنیم و بگذاریم یک قدم فاصله بین‌مان باشد تا یکدیگر را بهتر ببینیم.

چه جور همسری دوست داری؟

شما فکر می‌کنید همسر خوبی هستید؟ تمام وظایف‌تان را انجام می‌دهید و همان شوهری هستید که هر زنی آرزو دارد یا همان زنی که هر مردی در رویایش به آن فکر می‌کند؟

خیلی از ما همسران در خلوت خود و در بحث‌هایی که بین‌مان رخ می‌دهد، در دل نجوا می‌کنیم یا فریاد می‌زنیم که ما بهترین همسر دنیا هستیم. همسرمان باید احساس خوشبختی کند که ما را دارد چون آن‌طور که فکر می‌کنیم درست است، محبت‌مان را به او نشان می‌دهیم اما واقعیت این است که باید زبان عشق همسرمان را بیاموزیم و بدانیم همسر ایده‌آل از نظر او چگونه معنا می‌شود.

در سال 94 خیلی صادقانه از شریک زندگی‌مان بپرسیم که دوست داری چگونه باشم؟ جای چه حرف‌هایی در زندگی‌مان خالی است؟ چه رویاهایی را نتوانستم برایت محقق کنم؟ با همسرمان در این باره حرف بزنیم. اگر بتوانیم شنونده خوبی برای رویاهای او باشیم، او هم شنونده رویاهای ما خواهد بود. زندگی که همسران طبق خیال خود رفتار نکنند و به ‌ایده‌آل طرف مقابل نزدیک شوند، می‌تواند همان بهشت گمشده روی زمین باشد.

در فلان روز، می‌گویم که دوستت دارم...

این که تاریخ تولد یکدیگر را به یاد داشته باشید و برای سالگرد ازدواج‌تان گل بخرید و زمان‌های خاص در خانه‌تان اتفاقات خاص بیفتد خیلی زیباست، اما زیباتر این است که به دنبال زمانی بگردید که محبت‌تان را به هم نشان دهید، کاملا بی‌بهانه! وقتی طرف مقابل انتظارش را ندارد و وقتی زندگی‌تان حالت روزمرگی به خود گرفته است، زمان خوبی است تا با یک کار ساده به او یاد آوری کنید که چقدر دوستش دارید. عشق بین همسران مانند گیاهی است که باید مراقبت شود وگرنه خشک می‌شود یا در خوشبینانه‌ترین حالت به بار نمی‌نشیند.

ما برای هر چیزی در زندگی‌مان طرحی داریم. حتی وقتی قرار است به جایی برویم به این‌که از کدام مسیر حرکت کنیم که زودتر به مقصد برسیم فکر می‌کنیم، اما گاهی در زندگی مشترک و در ارتباط با همسرمان چنین فکری را نداریم.

در سال 94 با خود قرار بگذارید تا روزهای زیادی را برای غافلگیر کردن شریک زندگی‌تان صرف کنید. به راه‌هایی فکر کنید که می‌تواند حتی بدون هزینه سنگین به او بفهمانید برای‌تان چقدر مهم است.

صندوق ذخیره عاطفی همسران

بسیاری از همسران را می‌شناسم که حساب مشترکی با هم دارند، برای روز مبادا، برای وقتی که یکی از دو طرف اتفاقی برایش بیفتد یا اصلا فقط برای این‌که به یکدیگر بگویند: با هم شریک هستیم.

اما نمی‌دانم چند نفر از آنها که حساب بانکی‌های مشترک دارند، با یکدیگر حساب مشترک دوست داشتن و عشق ورزیدن باز کرده‌اند. در حالی که این حساب مشترک، در صورتی که در قلب دو نفر باز شود، آن دو تا آخر عمر شریک همه چیز یکدیگر خواهند بود.

حساب مشترک دوستت دارم، همان لحظاتی است که زن و شوهر دستانشان را در دستان هم می‌گذارند و به یک پیاده‌روی ساده می‌روند، همان صبح‌هایی است که کنار هم صبحانه می‌خورند و همان آخر شب‌هایی است که همدیگر را به یک لیوان چای گرم دعوت می‌کنند. زمان‌هایی که با هم حرف می‌زنند و زمان‌هایی که یکدیگر را گوش می‌دهند.

البته این رفتارها موجودی حساب مشترک دوستت دارم را چندان افزایش نمی‌دهد، اما گاهی یک کنار هم ماندن در سختی، یک برایم مهم نیست تو بیماری، من کنارت می‌مانم، یک فدای سرت، باهم دوباره از صفر زندگی را می‌سازیم، یک گذشته را فراموش کن و به فردا بیندیش، می‌تواند موجودی این حساب را از صد هزار تومان به صدها میلیون تومان افزایش دهد. آنقدر که زن و شوهر گمان کنند ذخیره ارزشی آنها برای مصرف تا آخر عمر کافی خواهد بود.

در سال 94 اولین کاری که می‌کنید یک «حساب مشترک دوستت دارم» با همسرتان باز کنید تا بتوانید لحظات عاطفی و مبادلات عاشقانه‌تان را در آن ذخیره کنید و بگذارید برای روزی که مشکلات زندگی باعث می‌شود از این حساب چک بکشید. آن هم نه یک چک بی‌محل!

تکرار شدن بدون تکراری شدن

بچه که بودیم آن‌قدر کلمات را برایمان تکرار می‌کردند تا از حفظ شویم. وقتی بزرگ‌تر شدیم و به مدرسه رفتیم هم یاد گرفتیم برای حفظ هر چیزی باید آن را تکرار کنیم. جدول ضرب و شعرهای مدرسه همه را حفظ کردیم تا در خاطرمان بماند و شاید برای همین است که فکر می‌کنیم تکرار به ماندگاری کمک خواهد کرد. البته این حرف اشتباه نیست، تکرار می‌تواند به ماندگاری کمک کند اما به شرط آن‌که مساوی با تکراری شدن نباشد. زیباترین تابلوی جهان که سال‌ها به دنبال پیدا کردن یک کپی زیبا از آن بودید، وقتی در دیوار خانه‌تان نصب شود، جایی که همیشه و هر روز آن را می‌بینید، اگر حواس‌تان نباشد آن‌قدر تکراری می‌شود که ممکن است اگر خوب فکر کنید ماه‌ها بدون کوچک‌ترین توجهی از کنار آن گذشته‌اید. داستان ما و همسرمان هم همین شکل است. اگر مراقب نباشیم و تکرارمان در زندگی هم به تکراری شدن‌مان بینجامد، فاتحه هیجان و گرما در زندگی خوانده شده است.

در سال 94 مراقب باشیم برای شریک همیشگی‌مان تکراری نشویم و حواس‌مان باشد او نیز در شلوغی زندگی‌ مانند تابلوی زیبا که به خاطر تکرار هر روزه مورد توجه قرار نمی‌گیرد، با بی‌توجهی ما روبه‌رو نشود.

هیس، اینجا خانواده زندگی می‌کند!

تا به حال به بیمارستان رفته‌اید؟ یک تابلوی تکراری روی دیوار بیشتر اماکن درمانی وجود دارد، آن را به خاطر می‌آورید؟ بله عکس کسی که انگشتش را روی بینی گذاشته و معنی آن این است: سکوت، آرام‌تر!

بگردید و یکی از این تابلوها را بخرید و به روی مهم‌ترین دیوارخانه‌ نصب کنید. شاید اگر روزی چند بار چشمتان به آن بیفتد، یادتان بماند این چاردیواری نیاز به سکوت دارد.

خانه ما جایی است که همه اعضای خانواده بعد از یک روز کاری و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات، به آن برمی‌گردند. مرد خانه که این روزها با توجه به شرایط اقتصادی دوران سختی را می‌گذراند، خانم خانه که گاهی خارج از خانه مشغول است و بی‌بهره از مشکلات اشتغال نیست و گاهی هم در خانه، حکم یک نیروی پشتیبانی‌کننده و انرژی‌دهنده را برای بقیه دارد. فرزندان که به مدرسه و دانشگاه می‌روند، خلاصه هر کدام از اعضای خانواده با توجه به نقشی که دارند، از صبح تا عصر در تلاشند و وقتی به خانه بر می‌گردند، نیازمند یک پناهگاه امن و آرام هستند تا انرژی دوباره‌ای بگیرند و از این با هم بودن لذت ببرند.

اگر قرار باشد خستگی روزی که پشت سر گذاشتید، تحقیر رئیس اداره، خراب شدن ماشین، همه و همه را با خود به جمع خانوادگی‌ بیاورید و هر جا نتوانستید حقتان را بگیرید، فکر کنید می‌شود در خانه فریادش را بر سر اهالی چاردیواری کوچک‌تان بزنید، نه‌تنها کارکرد آرامش‌بخشی خانه از بین می‌رود، بلکه خود دلیلی می‌شود برای بیشتر شدن استرس‌های زندگی‌تان.

در سال 94 سعی کنید تا آرامش در خانه‌تان باشد. عصبانیت و خشم، عزت نفس همسران را از بین می‌برد و رابطه‌شان را با ترس و بی‌اعتمادی همراه می‌کند. برای حفظ آرامش خود برنامه داشته باشید و به همسرتان هم کمک کنید تا صدای شما از دیوارهای خانه‌تان آن‌طرف‌تر نرود.

گذشته‌ها، گذشته، خزان ما گذشته، منم به جستجوی سرنوشت!

از پنجره اطاقتان به بیرون نگاه کنید، به باغچه حیاط، به درختان حاشیه خیابان. باور کنید که اینها همان درختان و گل‌های خشک شده زمستان هستند. نفس باد صبا مشک فشان شده است و عالم پیر را دوباره جوان کرده است. اولین و مهم‌ترین درسی که باید از طبیعت بیاموزیم و به چاردیواری خانه بیاوریم، همین تولد دوباره است. نو شدن و رویش است و فراموش کردن خزان و سرما.

وقتی باغچه، بوی بهار به خود می‌گیرد، دیگر اثری از برف زمستان در آن نیست. وقتی به گل‌های آن نگاه می‌کنی، رنج و زحمت فصل سرما را به رخمان نمی‌کشد و سراسر شادمان می‌کند.

این یک روش جادویی برای همسرانی است که مشکلات را پشت سر گذاشته‌اند و می‌خواهند باغچه زندگی مشترکشان سر سبز و بالنده بماند.همیشه گفته‌ام که زندگی بدون مشکلات وجود ندارد پس باید از آنها عبور کنیم، اما مهم تر از عبور این است که دیگر به گذشته و روزهای پر مشکل فلش بک نزنیم و با دیدن جوانه‌های امید، سرمای زمستان را از یاد ببریم.

در سال 94، گذشته‌ها را به گذشته بسپارید مگر آن‌که درسی در آن باشد که شما را از یک تجربه محکوم به شکست دور کند. در غیر این صورت پنجره‌های خانه را باز کنید و بگذارید احساس‌تان هوایی بخورد.

آرزوی ما این است که امسال یکی از بهترین سال‌های زندگی‌تان باشد، اما آرزوی من و شما کافی نیست. باید دست به کار شویم. (جام جم سرا/ ندا داودی / چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)

190


ادامه مطلب ...

اعصابت را فدای لاغری نکن عزیز من!


می‌گفت دیگر مهمانی رفتن برایش لذتبخش نیست چون یک ذره شیرینی و شکلات هم نمی‌خورد و از غذایش هم نمی‌تواند درست و حسابی لذت ببرد و مدام به دیگران خیره می‌ماند که با خوشحالی خوراکی‌های مورد علاقه‌شان را می‌خورند! کمی دیگر که گذشت گفت تازگی‌ها خیلی بی‌طاقت و کم‌حوصله شده و بیشتر وقت‌ها با دختر 2 ساله‌اش دعوا و مرافعه دارد! غیر از این‌ها به نظرم می‌آمد موهایش تنک‌تر شده اما دلم نیامد از او چیزی بپرسم و مطمئن بودم این هم یکی دیگر از عوارض رژیم نادرستی است که گرفته... فقط به او توصیه کردم قبل از اینکه دیر شود و ناگهان رشته‌هایش را پنبه کند، به یک متخصص تغذیه مراجعه کند تا بیش از این به جسم و البته اعصاب و روانش صدمه نزند.


رژیم باید متعادل باشد

در کل رژیم غذایی برای کاهش وزن باید برنامه‌ای متناسب، متعادل و متنوع باشد و بتواند مواد مغذی از پروتئین، ویتامین‌ها، مواد معدنی و آنتی‌اکسیدان‌ها را تأمین کند چون بدن ما در مورد بسیاری از ویتامین‌ها و برخی از مواد معدنی منبع ذخیره ندارد و به همین دلیل این مواد باید روزانه وارد بدن شود.
در مورد پروتئین این امکان وجود دارد که به‌خصوص در افراد چاق، اگر مدتی استفاده شود، بدن می‌تواند از منابع ذخیره‌اش استفاده کند ولی عمدتاً ویتامین‌ها و گاهی مواد معدنی را نمی‌تواند تأمین کند و به مراتب شدت پیدا می‌کند. ضمن اینکه الگوی غذایی این افراد معمولاً از قبل هم نادرست بوده و بیشتر کالری دریافتی بالاست که باعث افزایش وزن و چاقی می‌شود و وقتی افراد با کمبود مواد مغذی مورد نیاز بدن، اقدام به رعایت رژیم‌های نادرست می‌کنند، فقط باعث افزایش این کمبودها می‌شوند. در نتیجه موجب بروز اختلالات متعدد جسمی و ذهنی-روانی می‌شود. یعنی هم به جسم اثر می‌گذارد و هم بر ذهن و روان.
واضح‌ترین تاثیرات چنین رژیم‌هایی، بدخلقی، تندخویی و به‌طور کلی کاهش وزن نادرست است آن هم در مواردی که افراد در مدت کوتاهی وزن زیاد کم می‌کنند، در واقع گرسنگی بیشتری به خود تحمیل کرده و عوارضی مثل افسردگی، اضطراب، تحریک‌پذیری و حتی بروز حالت عقده به غذا و غذا خوردن در ایشان پیدا می‌شود. چون فرد میل دارد ولی جلوی میلش را می‌گیرد و ادامه این امر منجر به بدخوری و اختلال در غذا خوردن می‌شود که در موارد شدید به شکل بی‌اشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa) یا پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa) بروز می‌کند. بنابراین مجموعه این عوارض در واقع ناشی از همان رژیم‌های کاهش وزن نادرست است.


عاقبت کم‌آبی را می‌دانید؟

در این رژیم‌ها در وهله اول آب بدن کم می‌شود. همان‌طور که همه ما می‌دانیم آب مایعی بسیار حیاتی برای بدن است و مطالعات نشان داده کمبود آب می‌تواند منجر به اختلال شناختی شود و بر قوه درک و شناخت افراد تأثیر منفی بگذارد.


از طرف دیگر، در چنین کاهش وزن‌هایی که معمولاً با ورزش همراه نیست، بیشتر به جای کاهش بافت چربی، کاهش توده عضلانی رخ می‌دهد و باعث تحلیل عضلات و آتروفی عضلانی می‌شود که همین موضوع هم عوارض نامطلوب خود را بر فرد خواهد گذاشت. یکی دیگر از آثار منفی و جدی چنین رژیم‌های غذایی‌ای، به هم خوردن تعادل هورمون‌های بدن است که باعث بروز استرس و تحریک‌پذیر شدن فرد می‌شود. استرس خود عوارض بسیار نامطلوبی دارد که در صورت طولانی شدن، فرد را در معرض بیماری‌ها قرار می‌دهد. هورمون‌های آدرنالین و کورتیزول افزایش پیدا می‌کند و در نتیجه این افزایش، بالا رفتن ضربان قلب، سفتی عضلات، افزایش فشار خون، تند شدن تنفس و تحریک‌پذیری اتفاق می‌افتد و این تغییرات باعث کاهش مقاومت بدن در برابر کنش‌ها می‌شود و فرد واکنش‌های شدیدی از خود نشان می‌دهد. به دنبال بدخلقی، تحریک‌پذیری، افسردگی، اضطراب و... توانایی انجام کار روزانه کاهش می‌یابد؛ یعنی فردی که رژیم غذایی نادرستی را اجرا می‌کند، حتی برای انجام کارهای معمولی و روزمره‌اش هم دچار مشکل می‌شود، احساس سرگیجه و تهوع دارد و در صورت طولانی شدن این رژیم‌ها، به صورت افسردگی‌های بارز نمود پیدا می‌کند.


وقتی قندتان می‌افتد!

از آنجا که مغز یکی از ارگان‌های بدن است که نمی‌تواند با استفاده از مواد غذایی دیگر گلوکز تولید کند چراکه سایر اندام‌ها مثل عضلات بدن برای تأمین قند مورد نیاز و تأمین انرژی‌شان می‌توانند از منابع چربی ذخیره بدن استفاده کنند اما مغز و همچنین گلبول‌های قرمز قادر به این کار نیستند، بنابراین باید همیشه قند در دسترسش به شکل گلوکز وجود داشته باشد.
وقتی فرد طی رژیم‌های نادرست غذایی به خودش گرسنگی می‌دهد و قند خونش کاهش پیدا می‌کند، مغز قند مورد نیاز برای تأمین انرژی ندارد، دچار کمبود انرژی می‌شود و پیغام ارسال می‌کند اما پاسخی دریافت نمی‌کند و در ادامه گرسنگی، بدخلقی و تندخویی در فرد ظاهر می‌شود. عوامل تغذیه‌ای دیگری در این میان نقش‌های مهمی بازی می‌کنند و کمبودشان آثار سوء فراوانی برای بدن در پی دارد، مثل ویتامین‌های گروه B و به‌خصوص ویتامین‌های 1B، 2B و 3 B که در متابولیسم انرژی بیشترین نقش را دارند و با کاهش این مواد، متابولیسم انرژی در مغز به خوبی انجام نمی‌گیرد و باز به شکل اختلال‌های روانی که رایج‌ترینش همین بدخلقی و تندخویی است، بروز می‌کند. (خدیجه رحمانی - کارشناس تغذیه/ زندگی مثبت)


ادامه مطلب ...

مشتری‌ عزیز به سمت من بیا!

[ad_1]

وب‌سایت شنبه - محمدرضا وکیلیان:

 

 مشتری‌ عزیز به سمت من بیا!
 
مارکتینگ آهن‌ربایی!

Inbound Marketing  روشی از بازاریابی و فروش اینترنتی است که به ترغیب کاربران پرداخته و از طریق به‌کارگیری آن، مشتری به سمت کسب‌وکار شما جذب می‌شود.


بگذارید ببینیم مشتری با استارت‌آپ شما چطور روبه‌رو می‌شود. فرض کنیم یک عطرفروشی آنلاین راه‌انداخته‌اید. هیچ‌کس شما را نمی‌شناسد و مشتریان‌تان در این مرحله غریبه‌اند (Strangers). از طریق ابزارهایی که در ادامه می‌آید کاری کنید این غریبه‌ها به وب‌سایت شما سر بزنند (Visitors). تازه این اول ماجراست. مهم این است که چطور بتوانید این بازدیدکننده را درگیر وب‌سایت خود کنید (Leads) تا وب‌سایت ما را رصد کند و اتفاق خرید رقم بخورد (Customers)  و در نهایت او را وفادار به برند خود کنید (Promoters)؛ به‌طوری که حتی بعدا در جمع دوستانش حرف برند شما را بزند! این دقیقا کار اینباندمارکتینگ است: رویکردی محتوامحور که یک بازدیدکننده معمولی را به برند جذب و تبدیل به یک مشتری وفادار می‌کند!


تمام این پروسه در چهار مرحله اصلی اتفاق می‌افتد:


۱.Attract  (مرحله جذب؛ تبدیل کاربرغریبه به بازدیدکننده): با استفاده دقیق از ابزارهایی مثل بلاگ، شبکه‌های اجتماعی، کی‌وردهای گوگل‌پسند و تبلیغات نمایشی می‌توانید پیام اصلی برند خود را در غالب محتوا به کاربران غریبه برسانید و نکته مهم، کیفیت محتوا و رساندن سریع پیغام شماست! مثلا تبلیغات نمایشی کمپین جشنواره تابستانی فروشگاه عطرتان را در نظر بگیرید که در چند بلاگ فشن نمایش داده شده و یک کاربر غریبه آن را می‌بیند.


۲. CONVERT (مرحله تبدیل: تبدیل بازدیدکننده به رصدکننده): انتخاب دکمه فراخوان CTA خوب در تبلیغات‌تان (مثلا دریافت کد تخفیف جشنواره). در این مرحله با استفاده دقیق و انتخاب محتوای مناسب برای فرم‌ها، دکمه‌های فراخوان و Landing Pages کمپین تبلیغاتی می‌توانید بازدیدکننده‌ها را به وب‌سایت خود هدایت کنید.


۳. CLOSE (مرحله فروش؛ تبدیل بازدیدکننده به مشتری) : بازدیدکننده را با ارتباط موثر به مشتری تبدیل کنید. از اینجای کار باید هدفمند و با شناخت دقیق، سراغ هر یک از کاربران بروید و با ایمیل‌مارکتینگ، تدوین روند کاری و سناریوی قسمت فروش، آن‌ها را جذب سیستم خود کنید؛ فقط مراقب باشید تبدیل به اسپمر نشوید.


۴.Delight (مرحله لذت؛ تبدیل مشتری به یک وفادار برند): وقتی بسته عطر به دست مشتری‌تان رسید، کارتان تمام نشده؛ با شبکه‌های اجتماعی، دکمه‌های فراخوان هوشمندتر و ایمیل‌های ترغیبی، هم آن‌ها را به برند خود جذب کنید تا مشتریان وفادار شوند.


 ایمیل‌مارکتینگ؛ ارزان و تأثیرگذار


 ۶۲ درصد از ایمیل‌ها، پیشنهاد خوبی برای کاربران خود ندارند و به‌عبارتی به هدف خود نمی‌رسند. اما یک ایمیل خوب، بازده بازگشت سرمایه ROI بسیار بالاتری دارد، زیرا اگر تیتر موضوع ایمیل دقیق انتخاب شود و متن آن برای کاربر شخصی‌سازی شده باشد، نرخ کلیک CTR آن هم بالاتر است.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

تزیینات نمدی یونیک سفارشات تحویل داده شده به سفارشات تحویل داده شده به مشتری سلام کارهاتون واقعا زیبا هستن میشه قیمت بدین که رمان شیطنت های دخترانه هم خنده داره همم باحل بدو بیاضمن خوش آمد گویی به شما کاربر عزیز ، اگر اولین بازدید شماست جهت دسترسی بهتر به تمامی دل نوشته ها سمت خداادامه من به همه مادرها توصیه می کنم دخترانشونو برای ازدواج آماده کنن برای یه زندگی من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریمبرای پری و مهری عزیز و همه ی کسانی که خواستند مامان براشون دعا کنه به مامانم زنگ زدم حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری پرسش و …برنامه سمت خدا موضوع برنامه پاسخ به پرسش‌ها کارشناس حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری راز موفقیت در پول درآوردن آنهم به مقدار زیاد یاد سلام دوست عزیز برای رفتن به کشتی بزرگتر باید از روی قایق کوچک درون آب بپرید اما قبل از جک جوک لطیفه ایران فارسی به خشایار میگن با شمشیر جمله بساز ، میگه فولاد فدات شم شیر بخور خشایار و بهروز خالی الف دکتر هاشمی عزیز شفافیت از فساد باز می داردفاجعه آزمندی بیشرمانه مدیرانی که راضی به حرامخواری شدند و هر یک به اندازه حدودا حقوق فروشگاه اینترنتی راه اندازی کنیم یا …ناشناس سلام من به انیمیشن خیلی علاقه دارم ولی خانواده ام موافق نیستند میگن مدرسه ویزای عمومی متخصصین مهاجرت به استرالیا …قبل از شروع به خواندن مطلب و با توجه به اینکه دوستان زیادی لطف میکنند و درخواست در فان وسرگرمیمتن آهنگ جدید اشوان بنام شمع ها رو روشن کن این بار شوخی نیست ، اگه جلو رامو فهمیدی من اس ام اس برای همهسلام و درود به دوستان و همراهان وفادار قدیمی مدتها دنبال فرصتی بودم که بتونم برگردم و روش تحقیق سوالات تخصصی به نظر شما جذابیت و بروز بودن ظاهر وب سایت تا چه حد بر ارزیابی شما از مشاوره ی شغلی آرشیو …ممنون جان به نظرم همینی که شما میگی درسته حالا سوالم اینه فرض میگیریم که من تو اطلاعات خودرو سواری نگین خودرو رنو فلوئنس رنو سلام،آقای رضایی جان من یکماه پیش تصادف کردم و درب عقب سمت راننده به فنا رفت و روی رنگ اخباربانک وام ۴ درصدی در بانک مهر ایران چگونه …سلام خسته نباشید من کارمند بانک قرض الحسنه مهر ایران هستم جدیداً سقف پرداخت وام های عینک بزنیم یا نزنیم؟ چه شد که من …ناشناس سلام من به انیمیشن خیلی علاقه دارم ولی خانواده ام موافق نیستند میگن مدرسه افزایش و در اینستاگرام و سایر شبکه‌های …آیا می‌خواهید برای اکانت اینستاگرام خود به‌صورت نامحدود و رایگان فالور جمع کنید؟حسین فریدون مداخله در تعیین رئیس بانک رفاه را …حسین فریدون مداخله در تعیین رئیس بانک رفاه را تکذیب کرد در حیطه اختیارات من نبوده است چطور وابستگی شوهر را به خانواده اش کم کنید؟ …این روزها بعضی از دامادها پس از ازدواج همچنان نسبت به خانواده شان وابسته هستند واین


ادامه مطلب ...