چکیده:
پژوهش حاضر، به آسیب شناسی جریانهای تکفیری از منظر مقام معظم رهبری در سه عرصه: باورها، حوزه اخلاق و رفتار، پرداخته است (1) و به تناسب، راه کارهای برون رفت از آسیبهای جریانهای تکفیری از منظر رهبری مورد بررسی قرار گرفته است. در سطح باورها و اعتقادات، جریانهای تکفیری، از توحید و شرک و سایر مفاهیم دینی، درک ناقص و بدعت آمیز و غیرعقلانی دارند. در حوزه آسیب اخلاقی، مهم ترین خصوصیت آنها، «جهالت» و بی خبری و نوعی خباثت درونی است که منجر به دوری از حقیقت و بی تقوایی و سقوط در ورطه رذیلت و تباهی شده است. در سطح رفتاری، در جنبه فردی مهم ترین ویژگی جریانهای تکفیری را میتوان ستیزه جویی، خشونت، فساد انگیزی، ترور و در نهایت جنایت و خونریزی را نام برد و در جنبه رفتار اجتماعی، مهم ترین ویژگی آنان را میتوان ایجاد کننده تفرقه میان مسلمانان، نابود کننده تمدن و فرهنگ، تقویت کننده دشمنان اسلام را نام برد.کلید واژگان:
آسیب شناسی، جریانهای تکفیری، باورها، اخلاق، رفتار، راهکارها.مقدمه:
مسئله تکفیر به یکی از موضوعات بغرنج و غده چرکین در پیکره جهان اسلام بدل شده است. در مورد چرایی و پیدایی پدیده تکفیر، عوامل مختلفی عنوان شده است که شاید بتوان در کنار عوامل سیاسی- اجتماعی عامل عقیدتی- فرهنگی تأثیرگذار بر این گروهها را بیشتر از سایر عوامل برجسته نمود. البته سیر اقدامات و جنایتهای این گروهها با ادعای دینی، چنان انزجاری در بین مسلمین از سنی و شیعه پدید آورده که در باور هچ کس نمیگنجد که این گروهها تحت تأثیر جریانهای عقیدتی باشند. با این وجود، باید یادآور شد که این گروهها به شدت از نوعی عقاید پالایش نشده و انحرافی تأثیرپذیری در مرحله عملکرد و رفتار خشونت آمیز و جنایتکارانه و متأسفانه در برخی موارد در قالبهای دینی نمود یافته است. در مورد جریانهای تکفیری باید یادآور شد که این جریانها یک سیر تاریخی را پشت سر گذاشته و مرحله کنونی بازتابی از مراحل تاریخی است. مراحل و سیر تاریخی که به نظر میرسد این گروهها متأثر از آنها هستند عبارتند از: الف. عقاید ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و تا حدودی خصلت انقلابی این گروهها، تحت تأثیر برخی از جریانهای و افکار مصری نیز میباشد. البته باید یادآور شد که افکار و عقاید نادر گروههای تکفیری، مطابق با هیچ یک از مذاهب اصیل اسلامی اعم از سنی و شیعه نیست بلکه رگههای عقاید این گروهها را میتوان در تاریخ نیز مشاهده کرد از آن جمله میتوان خوارج را نام برد که با جریانهای تکفیری تشابهاتی دارند. پس از فتنه خوارج، تاریخ اسلامی مسلمین، در دورانها و مراحل گوناگون شاهد مذاهب و جنبشهای عدیدهای شد. در رأس این جنبشها، فرقهای است که از تکفیر عموم مسلمانان و نسبت دادن آنان به شرک پروایی ندارد. در عرصه جهان امروز نیز موج تکفیر به پدیده همگانی و شمشیر چیرهای بدل شده است که برخی آن را به روی مخالفان عقیدتی و مذهبی خویش بیرون میکشند و در این زمینه به افراط گرای، خشونت و جنایت و تباهی و فساد انگیزی در جهان اسلام کشانده شدهاند. ایناندیشه تکفیر است که چهره اسلام را در جهان کنونی زشت جلوه داده و مسلمانان را تضعیف و آنان را به ملتهایی ناسازگار و گروههایی پراکنده بدل کرده است. (2)تبیین مفاهیم:
یک، تکفیر:
واژه تکفیر در دو معنای لغوی و اصطلاحی به کار رفته است: در معنای لغوی، به معنای «حکم به بی دینی کسی دادن» و معنای عرفی آن طرد کردن است و در مباحث اسلامی یکی از مفاهیم بسیار بحث برانگیز است. در معنای اصطلاحی میتوان دو برداشت ویژه و مهم را در نظر گروهها و جریانهایی که به نوعی مسئله تکفیر را مطرح میکنند، متصور شد:دو. واژہ «سلفیه»:
مفهوم دیگر نیازمند توضیح «سلفیه» است، که در برخی موارد باعث اشتباه و تسامح در قلمداد کردن اندیشه سلفیت با تکفیری میشود در حالی که صرف تشابه برخی از افکار دلیل نمیشود که پنداشته شود که جریانهای سلفیه همان جریانهای تکفیری هستند. از سویی، هرکدام از این جریانها و حتی تکفیریها و نیز وهابیها خود را سلفی و پیرو سلف میپندارند. سلفی گری روشی است که به تفسیر تحت اللفظی متون دین متوسل میشود و به سنت آغازین صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه میکند. از سوی دیگر، در میان مسلمانان سنی در مورد این که سلف صالح کیست اختلاف نظر وجود دارد و برخی آنان را شامل نسل اولیه همراهان پیامبر و برخی دامنه شمول را تا سه نسل بعدی پیامبر گسترش میدهند. (6) در حالی که سلفیه را میتوان به چند شاخه تقسیم نمود:سه. آسیب شناسی:
آسیب در لغت: به معنای آزار، گزند، درد، صدمه و... آمده است. (8) اما آسیب شناسی، شاخهای از پزشکی است که به منشأ، ماهیت، علت و سیر بیماریها میپردازد و از علم پزشکی به سایر علوم سرایت کرده است. (9) آسیب شناسی در این بحث متوجه جهان اسلام است. جهان اسلام در اینجا، همچون پدیدهای است که دچار آفت، آسیب و بیماری از سوی جریانهای تکفیری شده است و از حالت مطلوبیت دور شده است و برای رسیدن به کمال و سلامت یک پدیده باید منشأ، ماهیت، علت و سیر آسیب و بیماری را، شناسایی و راه کارهایی برای رسیدن به شرایط مطلوب، مورد بررسی و اجرا قرار گیرد.یک. آسیب شناسی جریانهای تکفیری:
در بحت حاضر آسیب شناسی جریانهای تکفیری در سه حوزه از دیدگاه مقام معظم رهبری بررسی میشود:الف. آسیب شناسی جریانهای تکفیری در حوزه باورها و اعتقادات:
قبل از این که به آسیب شناسی جریانهای تکفیری از دیدگاه رهبری بپردازیم ناچاریم به برخی از مهمترین جریانات عقیدتی تأثیرگذار بر این جریانها اشاره کنیم تا درک آسیب شناسی این جریانها راحت تر صورت پذیرد. در علت یابی تأثیرپذیری در سطح باورها و اعتقادات، میتوان رگههایی از افکار ابن تیمیه را در گروههای تکفیری مشاهده نمود. اکثر محققانی که درباره گروههای تفکیری و نیز وهابیت مطالعه کردهاند متفق هستند که در جایگاه ریشه یابی افکار این گروهها، هیچ کس را نمیتوان یافت که بهاندازه ابن تیمیه اهمیت داشته باشد. ابن تیمیه مردی سرسخت در عقاید خود، تندخو در برابر مخالفان فکری، متعصب خصوصاً به شیعیان (تا جایی که به همین دلیل فضایل حضرت علی (علیه السلام) را انکار میکند.) ماجراجو، جنجالی و خود باور، بود به طوری که جز آراء و نظریات خودش، هیچ نظر دیگری را قبول نداشت. او عقل را سبب ضلالت و گمراهی میدانست و فقط به ظواهر الفاظ قرآن و حدیث نبوی و فتاوای صحابه اکتفا میکند. (10)ب. آسیب شناسی جریانهای تکفیری در سطح اخلاق:
از آسیبها و مشکلات جریانهای تکفیری که به نحو قابل ملاحظهای در نحوه عملکرد این گروهها تأثیرگذار است. عامل اخلاقی میباشد. میتوان گفت در کنار عامل یا عوامل دیگری از جمله فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و روانی، بر این جریانها تأثیرگذار است. از نظر خصلتهای فردی- روانی که به شدت بر جریانهای تکفیری اثرگذار است. میتوان به روحیه متعصب و بیزاری شدید فرد تکفیری اشاره نمود. بیزاری فرد تکفیری منجر به دور شدن از جامعه و پیوستن او به سازمانها و گروههای مبارزهای میشود. از سوی دیگر، کمال نابهنگام و دگماتیسم، یکی از مشکلات دیگری است که از نظر روانی فرد تکفیری به آن گرفتار است و در مراحل نخستین، نوعی سخت گیری شدید در عقاید و خودداری از وارد کردن ارزشهای جدید است. در کنار این موارد، نوعی احساس پستی در میان گروههای تکفیری دیده میشود که نتیجه مستقیم بیزاری و ناتوانی آنها در یافتن جایگاه اجتماعی در جامعه است. سوء ظن شدید و دیدگاه توطئه آمیز نیز بخشی از مشکلات و آسیبهای اخلاقی فرد متعصب و تکفیری را تشکیل میدهد. این جریانها بی اعتمادی و سوء ظن شدید نسبت به سایر مسلمانان داشته و آنان را دارای مقاصدی بدخواهانه میدانند. (22)ج. آسیب شناسی جریانهای تکفیری در سطح رفتار:
یکی از وجوه مهم دیگر، آسیب شناسی رفتاری گروهها و جریانهای تکفیری است. این جنبه، به شدت مرتبط با آسیب شناسی در حوزه عقیده و اخلاق است. مهمترین ویژگی جریانهای تکفیری در دو جنبه فردی و جمعی قابل ذکر است:دو. راهکارهای برون رفت از آسیبها و مشکلات جریانهای تکفیری
بعد آسیب شناسی جریانهای تکفیری در سه عرصه اعتقادات، اخلاقی و رفتار، به تبیین راهکارهای برخورد با جریانهای تکفیری از دیدگاه مقام معظم رهبری خواهیم پرداخت. را در مورد جریانهای تکفیری، رهبری تأکید میکنند که جریانهای تکفیری از پایگاه اجتماعی و جایگاه مردمی در دنیای اسلام برخوردار نیستند، چرا که در جریان تخریب قبور ائمه بقیع، دنیای اسلام از «شرق جغرافیای اسلام تا غرب آن» علیه آنان قیام و اعتراض کرد. (39)الف. راهکارهای فکری- فرهنگی:
یک. تقویت گفت و گو و تقریب مذاهب اسلامی:
برای برخورد با جریانهای معاند و تکفیری و خلاف موازین عقل و شرع «تقریب مذاهب» کارآترین روش برای رفع سوء تفاهمات و سوء برداشتهاست. واقعیت آن است که اختلافات در هسته مذاهب قابل رفع و رجوع نیست اما امکان گفت و گو در جهت حل اختلاف در آرا و نظرات فقهی وجود دارد. (40) در این زمینه مقام معظم رهبری میفرمایند:دو. تقویت تفاهم و گفت و گو و پرهیز از اختلاف افکنی و نمودهای تشدید آن از جمله توهین و تخریب سایر مذاهب اسلامی:
رهبر انقلاب در کنار تقویت تقریب مذاهب اسلامی راهکارهای دیگری را در راستای «تفاهم» و «گفت و گو» پیشنهاد میدهند و همواره توصیه و تأکید به دوری و پرهیز از اختلاف افکنیهای فکری- عقیدتی میکنند و یادآور میشوند که نمودهای اختلاف افکنی از جمله توهین و تخریب سایر مذاهب باید متوقف شود و نیز باید به نوعی از تفاهم بین مذاهب اسلامی از جمله شیعه و اهل سنت رسید:سه. بازگشت به قرآن و فهم آن با میزان عقل و خرد:
مقام معظم رهبری به یکی از راه کارهای کلیدی در حل مسائل جهان اسلام و برون رفت از مشکلاتی نظیر جریانهای تکفیری اشاره میکنند:چهار. لزوم هوشیاری نخبگان و بزرگان علمی- فرهنگی در آگاه سازی امت اسلامی:
از سویی دیگر، مقام معظم رهبری برای برون رفت از مشکلات جریانهای تکفیری به بزرگان علمی، روشنفکران و بزرگان سیاسی در جهان اسلام توصیه میکنند که به «آگاه سازی» و محکوم کردن جریانهای تکفیری بپردازند:ب. راه کارهای سیاسی:
یک. تقویت همگرایی و وحدت میان مسلمین:
مسئله وحدت اسلامی یکی از راهچکیده:
براساس آثار و اسناد مربوط به وقف در ایران، موقوفات منقول و غیرمنقول از زمان ورود اسلام به ایران و پیش از آن وجود داشته که بسیاری از آنها با حمله مغول به تاراج رفته اسـت. با روی کار آمدن حکومت های ایرانی و بازسازی سازمان اوقاف به ویژه صفوی، تحت مدیریت عالمان دین شناس ـ که در رأس آنان مقام صدارت قرار داشت ـ روند وقف و نحوه مدیریت اوقاف رشد فزاینده ای یافت.کلید واژه ها:
وقف، ایران، صفویه، صدارت، صدر، وزیر موقوفات، مستوفی موقوفات، سرکار فیض آثار .مقدمه
خاندان صفوی بعد از ارتقا به مقام شهریاری، ساختار دیوانی کهن ایرانی را که در یک سده قبل از صفویان، منصب صدارت در آن به عنوان منصبی برجسته پذیرفته شده بود، در خدمت اهداف سیاسی و مذهبی خود قرار دادند. اوقاف در این دوره با ترویج مذهب تشیع گسترش یافت و شمار فراوانی از مدارس، مساجد، امامزاده ها، تکیه ها و سایر مؤسسات دینی و غیردینی، در عمل با درآمد موقوفات اداره می شدند.وقف قبل از دوره صفویان
موقوفه از کلمه وقف اشتقاق یافته که از جمله به معنی «پابرجا» اسـت؛ و اصطلاحاً به معنی چیزی اسـت که نمی توان آن را تغییر داد و در آن دخل و تصرف کرد. در اصطلاح دینی چیزی اسـت که نذر مسجد و اماکن مقدس و اعمال مذهبی شده باشد.(1)«صدر» رئیس اوقاف در دوره صفویه
در فرمانروایی صفویان، به دلیل دگرگونی های چشمگیر سیاسی و مذهبی ایران، ساختار و کارکردهای نهاد وقف تا اندازه زیادی با ادوار پیش از آن تفاوت یافت.کارکنان اوقاف
وظایف خاص «صدور» بیش از هر چیز با ماهیت اداره موقوفات و زیر مجموعه آن مرتبط بوده اسـت. صدر برای آن که بتواند تشکیلات اداری نهادهای دینی دولتی را اداره کند، نیاز به زیردستانی داشت که شامل وزیر موقوفات، مستوفی موقوفات، متولیان، سرکار فیض آثار و ... بود که همه در دیوانی به نام «دیوان موقوفات» زیر نظر صدر به کار می پرداختند.وزیر و مستوفی موقوفات:
اداره امور مالی موقوفات یا اداره وقف بر عهده وزیر و مستوفی موقوفات، دو مسؤول برجسته دفتر موقوفات بود که در سطح محلی توسط متصدی موقوفات یاری می شدند. وزیر از مقام و موقعیت بسیار برتری نسبت به مستوفی برخوردار بود و وظیفه اش پرداخت مستمری مقدسین و رسیدگی به احوال آنها بود. وزیر و مستوفی عهده دار پرداخت صورت حساب های مربوط به اوقاف بودند که به صورت برات پرداخت می شد. حق نگهداری این دفاتر مالی هر پنج سال یک بار تجدید می شد. وزارت دیوان صدارت که دیوانش با همین عنوان نامیده می شد، یک مستوفی برای رسیدگی به دفتر شریعت در اختیار داشت که احتمالاً دفتری همانند دفتر موقوفات بود. وظیفه مستوفی بود که فهرست دخل و خرج را هر ساله به حضور صدر بفرستد و بعداً سرکار مستوفی، اطلاعات موجود در این فهرست را ثبت و ضبط می کرد.سرکار فیض آثار:
برای تمییز صدر از ناظر موقوفات مذهبی، او را صدر موقوفات می نامیدند. مدیریت و نظارت بر تمام آنچه اموال وقف تفویضی (موقوفات مذهبی سلطنتی) نامیده می شد، بر عهده صدر خاصه بود که در رأس دیوان الصداره قرار داشت. وقف تفویضی تشکیل شده از اموال و املاک خالصه سلطنتی بود که برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره چهارده معصوم (ع) وقف می شد.متولی:
متولی سرپرست اماکن مقدسه بود و عواید آن را ثبت و ضبط می کرد. بیشتر اوقات مقام متولی در میان روحانیون موروثی بود. متولی غالباً به کارهای اجرایی و اداره موقوفات می پرداخت. فرمان های موقوفات را معمولاً شاه صادر می کرد، اما گاهی صدر و شیخ الاسلام نیز در حوزه فعالیت خود احکامی برای متولی صادر و کسی را به این مقام منصوب می کردند. (28)مدّرس:
مدرس نماینده ایالتی صدر خاصه بود. بنابر روایت سانسون: «صدر خاصه در تمام شهرهای عمده ولایات نمایندگانی دارد که آنها را مدرس می خوانند. حکام ولایات نمی توانند بدون رأی آنان که فتوا نامیده می شود حکمی قطعی صادر کنند».(33) در واقع: «تمام افرادی که در امور مذهبی و دینی مدخلیتی دارند، مقام خود را از صدر خاصه دریافت می دارند و متقابلاً درآمد هنگفتی را برای او فراهم می آورند».(34)نتیجه:
آنچه درباره اوقاف و آثار موقوفه در ایران وجود دارد، بیانگر این مطلب اسـت که این آثار از صدر اسلام تا زمان حمله مغول کم و بیش وجود داشته اسـت، اما پس از تهاجم مغول به ایران، نزدیک بود که دیگر از وقف و موقوفه جز نامی نماند، ولی پس از تأسیس حکومت ایلخانان و نفوذ خواجه نصیرالدین طوسی، اوقاف سر و سامانی یافت و در دوران آق قویونلوها و قراقویونلوها رشد کرد و در زمان صفویه به اوج خود رسید. پس از روی کار آمدن صفویان و گسترش فرهنگ تشیع در ایران اسلامی، شاه اسماعیل که برای تشکیلات سیاسی اداری خود به یک عالم، فقیه، قاضی، مبلغ و مجتهد نیازمند بود، به این منظور در رأس روحانیون «صدر» را منصوب کرد که اداره محاکم مذهبی را برعهده داشت و به کلیه مسائل مالی مذهب و طبقه مذهبی نیز رسیدگی می کرد و به طور رسمی ناظر بر مسائل اوقاف بود. همچنین در عهد شاه طهماسب این منصب به خاصه و عامه تقسیم شد که «صدر خاصه» نظارت بر موقوفات سلطنتی را بر عهده داشت و «صدر عامه» به موقوفات عامه رسیدگی می کرد، اما در زمان شاه عباس اول از نفوذ صدر کاسته شد و شاه رأساً امور سیاسی و نظامی را برعهده گرفت.پی نوشت ها :
1.شاردن، سفرنامه شاردن. ج 4، ص 1377 .
2.بیانی. دین و دولت در ایران عهد صفوی، ج 2، ص 543 .
3.همان، ص 530.
4.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 95 .
5.جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2، ص 194 .
6.کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص 121 ـ 122 .
7.تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 69 .
8.جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2 ، ص 196 .
9.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 6 ، ص 408 .
10.تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ص 588.
11.تذکرة الملوک، ص 2 ـ 3.
12.خلاصة التواریخ، ج 2، ص 648.
13.همان، ص 670.
14.دستورالملوک، ص 351.
15.وحید قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ص 169 .
16.تاریخ عالم آرای عباسی، ص 761.
17.لمبتون، مالک و زارع، ص 236.
18.سیوری، در باب صفویان، ص 202.
19.سیوری، ایران عصر صفوی، ص 238.
20.صفت گل، ساختار نهاد و اندیشه دینی، ص 325.
21.میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی. ص 125.
22.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1342 ـ 1343.
23.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 113.
24.کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص 122.
25.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 108.
26.دستور الملوک، ص 352.
27.تذکرة الملوک، ص 147.
28.فلور. نظام قضائی عصر صفوی، ص 109.
29.طاهری، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران، ص 164.
30.دستورالملوک، ص 352.
31.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1344.
32.دستورالملوک، ص 352.
33.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 147.
34.سانسون، سفرنامه سانسون، ص 21.
35.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 147.
آسمان بار امانت نتوانست کشید *** قرعه فال به نام من دیوانه زدند
این امانت چیست که همه موجودات جهان آفرینش از حمل آن سرباز زدند و تنها انسان بار آن را به دوش کشید؟ این امانت چیست که قرعه فال آن فقط به نام انسان زده شد؟
مفسرین در باب این امانت اقوال متعدد دارند. یکی از این اقوال این است که گفتهاند منظور از امانت تکالیف الهی است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب شقاوت میشود. و هر فردی که تکالیف الهی را بپذیرد و به آن عمل کند داخل بهشت میشود و هر که از انجام آن سرباز زند روانه جهنم خواهد شد. و این هم که در آیه گفته شده که این امانت را فقط انسان پذیرفت به این معناست که در میان همه موجودات جهان آفرینش تنها انسان است که بر اثر دارا بودن بعد اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد تا فرامین الهی را پذیرفته و به آنها عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.
بعضی دیگر گفتهاند که منظور از این امانت شناخت خداوند است. و در میان موجودات جهان آفرینش هیچ یک توانایی و استعداد آن را ندارد تا خدا را بشناسد و در نتیجه تن به بندگی وی در دهد، بلکه فقط انسان است که میتواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را شناخته و با اطاعت و پرستش او خود را به سر منزل کمال برساند. گروهی دیگر از مفسرین گفتهاند که منظور از امانت امور دیانت و فرایض شریعت است و عدهای بر این اعتقادند که مقصود از امانت اطاعت و حدود شرع است و برخی نیز امانت را عبارت از پاکدامنی و خودداری از فساد و فحشا دانستهاند.
جمعی از مفسران نیز عقلی را که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است امانت الهی به حساب آوردهاند. در حالی که جمعی دیگر آن را اعضای پیکر انسان دانستهاند، و گفتهاند هریک از جوارح بدن انسان امانتی از امانتهای الهی است که باید آن را حفظ کرد.
گروهی دیگر گفتهاند که منظور از امانت همان امانتهایی است که مردم از یکدیگر میگیرند و باید در برابر آنها وفای به عهد داشت.
برخی از معاصرین نیز امانت را همان اختیار و آزادی اراده انسان دانسته و گفتهاند که انسان تنها با برخورداری از این صفت از موجودات دیگر متمایز است.
به هر جهت بیشتر نظریات فوق بر روی مسئله تکلیف تکیه کردهاند. و تکلیف نیز گرچه از مقصود دور نیست، اما کافی به نظر نمیرسد، چرا که به گفته علامه طباطبایی «تکلیف مقدمه رسیدن به ولایت الهیه، و رسیدن به صفت کامله است. آنچه عرضه شد حقیقی و مطلوب به نفس است، یعنی خودش مطلوب و مورد نظر است، نه اینکه مقدمه برای او مطلوب باشد، و آن همان ولایت الهیه است.» (4)
در واقع منظور از امانت همان ولایت الهیه است. یعنی اگر انسان ولایت و سرپرستی خدا را بپذیرد و به دنبال آن تن به بندگی خدا بدهد، به کمال وجودی خود خواهد رسید. اگر انسان خدا را درست بشناسد و تن به بندگی و عبادت خدا دهد و در این رابطه همه فرامین الهی را انجام دهد به کمال خواهد رسید.
با این بیان تمام اموری که در تفسیر امانت گفته شده است در این معنا جمع میشود چه آنکه لازمه نیل به مقام کمال که همان ولایت الهیه است هم برخورداری از «عقل» و «اختیار» است و هم «معرفت خدا» و «التزام به تکالیف الهی» که مقدمه نیل به کمال است. وفای به عهد و حفظ امانتهای مردمی و حفاظت از اعضاء و جوارح وجودی خود از دیگر لوازم نیل به تعالی و کمال است.
اینکه آیه میگوید در میان همه موجودات عالم آفرینش فقط انسان میتواند حامل این بار امانت باشد، منظور این است که فقط انسان استعداد و توانایی آن را دارد که ولایت خدا را بپذیرد و در نتیجه به تکالیفی که مقدمه رسیدن به کمال است تن در دهد و گرنه دیگر موجودات جهان هستی استعداد آن را ندارند تا این ولایت را پذیرا شوند و مراد از امتناع آنها از حمل امانت الهی و ترس از آن نیز همین عدم توانایی و نداشتن استعداد وجودی است.
منظور از ظلوم و جهول هم که انسان متصف به آن شده این است که اگر انسان غفلت کند به جهت این دو عامل، امانت الهی را نادیده خواهد گرفت. به بیان دیگر آیه میخواهد انسان را به طبیعت اولیهاش آگاه سازد، چرا که در نهاد انسان زمینه ظلم و جهل وجود دارد و اگر انسان مراقب نباشد امانتی را که به او سپرده شده است، از دست خواهد داد. بنابراین وصف انسان به دو خصیصه «ظلوم» و «جهول» بودن نشانگر این معناست که در وجود انسان هم زمینه ظلم وجود دارد و هم زمینه جهل. به عبارت دیگر هر چند انسان از آن چنان استعداد مثبتی برخوردار است که میتواند امانت الهی را حمل کند، ولی به خاطر برخورداری از استعدادهای منفی چون «ظالم» و «جهل» ممکن است در پذیرش امانت خیانت کند. چنان که به دنبال آیه فوق، آیه دیگری آمده است که به این معنا اشاره نموده است.
لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا؛ تا عذاب کند مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را، و بر مردان و زنان مؤمن ببخشاید و خداوند آمرزگار رحیم است. (احزاب 73)
آیه فوق میخواهد فرق میان مؤمن و مشرک و منافق را بیان کند. به این بیان که اگر کسی امانت الهی را- که همان پذیرش ولایت و التزام به تکالیف شرعی است- قبول کند مؤمن است و اگر آنرا نپذیرد مشرک است و اگر هم ادعای پذیرش آن را به ظاهر بنماید، ولی در باطن ملتزم به آن نباشد منافق نامیده میشود. بنابراین مؤمن کسی است که امانت الهی را هم به زبان و هم به جان و دل میپذیرد و منافق فردی است که به زبان ادعا میکند که من ولایت الهی را پذیرفتهام ولی در عمل ملتزم به آن نیست. پس منافق موجودی است که به این امانت خیانت میکند، اما خیانت خود را به زبان جاری نمیسازد. و چون این خیانت از نظرها پنهان است و خطرش نیز از خطر مشرک که خیانت خود را اظهار میکند بیشتر است، قرآن در ابتدا از مردان و زنان منافق سخن میگوید و سپس از مشرکان. اما مؤمن از آنجا که گام به سوی خدا بر میدارد و به این امانت خیانت نمیکند، خدا ولایت امور او را به عهده میگیرد. و او را به سوی خود هدایت میکند و ظلم و جهلش را به وسیله ایمان و عمل صالح به عدل و علم مبدل میسازد. پس منافقان و مشرکان چون نمیخواهند به سوی خدا گام بردارند تا خداوند سرپرستی امور آنها را به عهده گیرد، یعنی چون به امانت الهی خیانت میکنند افرادی ظلوم و جهول به شمار میروند.
پینوشتها
1- منشور جاوید قرآن، ج 4، صص 268-269.
2- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 12، ص 187.
3- تفسیرالمیزان، ج 25، صص 265-266.
4- تفسیرالمیزان، ج 32، ص 242.
5- المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 13، ص 164.
6- تفسیر نمونه، ج 3، ص 245.
چکیده:
براساس آثار و اسناد مربوط به وقف در ایران، موقوفات منقول و غیرمنقول از زمان ورود اسلام به ایران و پیش از آن وجود داشته که بسیاری از آنها با حمله مغول به تاراج رفته اسـت. با روی کار آمدن حکومت های ایرانی و بازسازی سازمان اوقاف به ویژه صفوی، تحت مدیریت عالمان دین شناس ـ که در رأس آنان مقام صدارت قرار داشت ـ روند وقف و نحوه مدیریت اوقاف رشد فزاینده ای یافت.کلید واژه ها:
وقف، ایران، صفویه، صدارت، صدر، وزیر موقوفات، مستوفی موقوفات، سرکار فیض آثار .مقدمه
خاندان صفوی بعد از ارتقا به مقام شهریاری، ساختار دیوانی کهن ایرانی را که در یک سده قبل از صفویان، منصب صدارت در آن به عنوان منصبی برجسته پذیرفته شده بود، در خدمت اهداف سیاسی و مذهبی خود قرار دادند. اوقاف در این دوره با ترویج مذهب تشیع گسترش یافت و شمار فراوانی از مدارس، مساجد، امامزاده ها، تکیه ها و سایر مؤسسات دینی و غیردینی، در عمل با درآمد موقوفات اداره می شدند.وقف قبل از دوره صفویان
موقوفه از کلمه وقف اشتقاق یافته که از جمله به معنی «پابرجا» اسـت؛ و اصطلاحاً به معنی چیزی اسـت که نمی توان آن را تغییر داد و در آن دخل و تصرف کرد. در اصطلاح دینی چیزی اسـت که نذر مسجد و اماکن مقدس و اعمال مذهبی شده باشد.(1)«صدر» رئیس اوقاف در دوره صفویه
در فرمانروایی صفویان، به دلیل دگرگونی های چشمگیر سیاسی و مذهبی ایران، ساختار و کارکردهای نهاد وقف تا اندازه زیادی با ادوار پیش از آن تفاوت یافت.کارکنان اوقاف
وظایف خاص «صدور» بیش از هر چیز با ماهیت اداره موقوفات و زیر مجموعه آن مرتبط بوده اسـت. صدر برای آن که بتواند تشکیلات اداری نهادهای دینی دولتی را اداره کند، نیاز به زیردستانی داشت که شامل وزیر موقوفات، مستوفی موقوفات، متولیان، سرکار فیض آثار و ... بود که همه در دیوانی به نام «دیوان موقوفات» زیر نظر صدر به کار می پرداختند.وزیر و مستوفی موقوفات:
اداره امور مالی موقوفات یا اداره وقف بر عهده وزیر و مستوفی موقوفات، دو مسؤول برجسته دفتر موقوفات بود که در سطح محلی توسط متصدی موقوفات یاری می شدند. وزیر از مقام و موقعیت بسیار برتری نسبت به مستوفی برخوردار بود و وظیفه اش پرداخت مستمری مقدسین و رسیدگی به احوال آنها بود. وزیر و مستوفی عهده دار پرداخت صورت حساب های مربوط به اوقاف بودند که به صورت برات پرداخت می شد. حق نگهداری این دفاتر مالی هر پنج سال یک بار تجدید می شد. وزارت دیوان صدارت که دیوانش با همین عنوان نامیده می شد، یک مستوفی برای رسیدگی به دفتر شریعت در اختیار داشت که احتمالاً دفتری همانند دفتر موقوفات بود. وظیفه مستوفی بود که فهرست دخل و خرج را هر ساله به حضور صدر بفرستد و بعداً سرکار مستوفی، اطلاعات موجود در این فهرست را ثبت و ضبط می کرد.سرکار فیض آثار:
برای تمییز صدر از ناظر موقوفات مذهبی، او را صدر موقوفات می نامیدند. مدیریت و نظارت بر تمام آنچه اموال وقف تفویضی (موقوفات مذهبی سلطنتی) نامیده می شد، بر عهده صدر خاصه بود که در رأس دیوان الصداره قرار داشت. وقف تفویضی تشکیل شده از اموال و املاک خالصه سلطنتی بود که برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره چهارده معصوم (ع) وقف می شد.متولی:
متولی سرپرست اماکن مقدسه بود و عواید آن را ثبت و ضبط می کرد. بیشتر اوقات مقام متولی در میان روحانیون موروثی بود. متولی غالباً به کارهای اجرایی و اداره موقوفات می پرداخت. فرمان های موقوفات را معمولاً شاه صادر می کرد، اما گاهی صدر و شیخ الاسلام نیز در حوزه فعالیت خود احکامی برای متولی صادر و کسی را به این مقام منصوب می کردند. (28)مدّرس:
مدرس نماینده ایالتی صدر خاصه بود. بنابر روایت سانسون: «صدر خاصه در تمام شهرهای عمده ولایات نمایندگانی دارد که آنها را مدرس می خوانند. حکام ولایات نمی توانند بدون رأی آنان که فتوا نامیده می شود حکمی قطعی صادر کنند».(33) در واقع: «تمام افرادی که در امور مذهبی و دینی مدخلیتی دارند، مقام خود را از صدر خاصه دریافت می دارند و متقابلاً درآمد هنگفتی را برای او فراهم می آورند».(34)نتیجه:
آنچه درباره اوقاف و آثار موقوفه در ایران وجود دارد، بیانگر این مطلب اسـت که این آثار از صدر اسلام تا زمان حمله مغول کم و بیش وجود داشته اسـت، اما پس از تهاجم مغول به ایران، نزدیک بود که دیگر از وقف و موقوفه جز نامی نماند، ولی پس از تأسیس حکومت ایلخانان و نفوذ خواجه نصیرالدین طوسی، اوقاف سر و سامانی یافت و در دوران آق قویونلوها و قراقویونلوها رشد کرد و در زمان صفویه به اوج خود رسید. پس از روی کار آمدن صفویان و گسترش فرهنگ تشیع در ایران اسلامی، شاه اسماعیل که برای تشکیلات سیاسی اداری خود به یک عالم، فقیه، قاضی، مبلغ و مجتهد نیازمند بود، به این منظور در رأس روحانیون «صدر» را منصوب کرد که اداره محاکم مذهبی را برعهده داشت و به کلیه مسائل مالی مذهب و طبقه مذهبی نیز رسیدگی می کرد و به طور رسمی ناظر بر مسائل اوقاف بود. همچنین در عهد شاه طهماسب این منصب به خاصه و عامه تقسیم شد که «صدر خاصه» نظارت بر موقوفات سلطنتی را بر عهده داشت و «صدر عامه» به موقوفات عامه رسیدگی می کرد، اما در زمان شاه عباس اول از نفوذ صدر کاسته شد و شاه رأساً امور سیاسی و نظامی را برعهده گرفت.پی نوشت ها :
1.شاردن، سفرنامه شاردن. ج 4، ص 1377 .
2.بیانی. دین و دولت در ایران عهد صفوی، ج 2، ص 543 .
3.همان، ص 530.
4.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 95 .
5.جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2، ص 194 .
6.کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص 121 ـ 122 .
7.تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 69 .
8.جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 2 ، ص 196 .
9.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 6 ، ص 408 .
10.تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ص 588.
11.تذکرة الملوک، ص 2 ـ 3.
12.خلاصة التواریخ، ج 2، ص 648.
13.همان، ص 670.
14.دستورالملوک، ص 351.
15.وحید قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، ص 169 .
16.تاریخ عالم آرای عباسی، ص 761.
17.لمبتون، مالک و زارع، ص 236.
18.سیوری، در باب صفویان، ص 202.
19.سیوری، ایران عصر صفوی، ص 238.
20.صفت گل، ساختار نهاد و اندیشه دینی، ص 325.
21.میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی. ص 125.
22.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1342 ـ 1343.
23.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 113.
24.کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص 122.
25.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 108.
26.دستور الملوک، ص 352.
27.تذکرة الملوک، ص 147.
28.فلور. نظام قضائی عصر صفوی، ص 109.
29.طاهری، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران، ص 164.
30.دستورالملوک، ص 352.
31.شاردن، سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1344.
32.دستورالملوک، ص 352.
33.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 147.
34.سانسون، سفرنامه سانسون، ص 21.
35.فلور، نظام قضائی عصر صفوی، ص 147.
آسمان بار امانت نتوانست کشید *** قرعه فال به نام من دیوانه زدند
این امانت چیست که همه موجودات جهان آفرینش از حمل آن سرباز زدند و تنها انسان بار آن را به دوش کشید؟ این امانت چیست که قرعه فال آن فقط به نام انسان زده شد؟
مفسرین در باب این امانت اقوال متعدد دارند. یکی از این اقوال این است که گفتهاند منظور از امانت تکالیف الهی است که اطاعت و عمل به آن موجب سعادت و سرپیچی از آن موجب شقاوت میشود. و هر فردی که تکالیف الهی را بپذیرد و به آن عمل کند داخل بهشت میشود و هر که از انجام آن سرباز زند روانه جهنم خواهد شد. و این هم که در آیه گفته شده که این امانت را فقط انسان پذیرفت به این معناست که در میان همه موجودات جهان آفرینش تنها انسان است که بر اثر دارا بودن بعد اختیار و آگاهی، استعداد و توانایی آن را دارد تا فرامین الهی را پذیرفته و به آنها عمل کند و در نتیجه خود را به سر منزل مقصود برساند.
بعضی دیگر گفتهاند که منظور از این امانت شناخت خداوند است. و در میان موجودات جهان آفرینش هیچ یک توانایی و استعداد آن را ندارد تا خدا را بشناسد و در نتیجه تن به بندگی وی در دهد، بلکه فقط انسان است که میتواند آفریدگار جهان و مبدأ خود را شناخته و با اطاعت و پرستش او خود را به سر منزل کمال برساند. گروهی دیگر از مفسرین گفتهاند که منظور از امانت امور دیانت و فرایض شریعت است و عدهای بر این اعتقادند که مقصود از امانت اطاعت و حدود شرع است و برخی نیز امانت را عبارت از پاکدامنی و خودداری از فساد و فحشا دانستهاند.
جمعی از مفسران نیز عقلی را که ملاک تکلیف و مناط ثواب و عقاب است امانت الهی به حساب آوردهاند. در حالی که جمعی دیگر آن را اعضای پیکر انسان دانستهاند، و گفتهاند هریک از جوارح بدن انسان امانتی از امانتهای الهی است که باید آن را حفظ کرد.
گروهی دیگر گفتهاند که منظور از امانت همان امانتهایی است که مردم از یکدیگر میگیرند و باید در برابر آنها وفای به عهد داشت.
برخی از معاصرین نیز امانت را همان اختیار و آزادی اراده انسان دانسته و گفتهاند که انسان تنها با برخورداری از این صفت از موجودات دیگر متمایز است.
به هر جهت بیشتر نظریات فوق بر روی مسئله تکلیف تکیه کردهاند. و تکلیف نیز گرچه از مقصود دور نیست، اما کافی به نظر نمیرسد، چرا که به گفته علامه طباطبایی «تکلیف مقدمه رسیدن به ولایت الهیه، و رسیدن به صفت کامله است. آنچه عرضه شد حقیقی و مطلوب به نفس است، یعنی خودش مطلوب و مورد نظر است، نه اینکه مقدمه برای او مطلوب باشد، و آن همان ولایت الهیه است.» (4)
در واقع منظور از امانت همان ولایت الهیه است. یعنی اگر انسان ولایت و سرپرستی خدا را بپذیرد و به دنبال آن تن به بندگی خدا بدهد، به کمال وجودی خود خواهد رسید. اگر انسان خدا را درست بشناسد و تن به بندگی و عبادت خدا دهد و در این رابطه همه فرامین الهی را انجام دهد به کمال خواهد رسید.
با این بیان تمام اموری که در تفسیر امانت گفته شده است در این معنا جمع میشود چه آنکه لازمه نیل به مقام کمال که همان ولایت الهیه است هم برخورداری از «عقل» و «اختیار» است و هم «معرفت خدا» و «التزام به تکالیف الهی» که مقدمه نیل به کمال است. وفای به عهد و حفظ امانتهای مردمی و حفاظت از اعضاء و جوارح وجودی خود از دیگر لوازم نیل به تعالی و کمال است.
اینکه آیه میگوید در میان همه موجودات عالم آفرینش فقط انسان میتواند حامل این بار امانت باشد، منظور این است که فقط انسان استعداد و توانایی آن را دارد که ولایت خدا را بپذیرد و در نتیجه به تکالیفی که مقدمه رسیدن به کمال است تن در دهد و گرنه دیگر موجودات جهان هستی استعداد آن را ندارند تا این ولایت را پذیرا شوند و مراد از امتناع آنها از حمل امانت الهی و ترس از آن نیز همین عدم توانایی و نداشتن استعداد وجودی است.
منظور از ظلوم و جهول هم که انسان متصف به آن شده این است که اگر انسان غفلت کند به جهت این دو عامل، امانت الهی را نادیده خواهد گرفت. به بیان دیگر آیه میخواهد انسان را به طبیعت اولیهاش آگاه سازد، چرا که در نهاد انسان زمینه ظلم و جهل وجود دارد و اگر انسان مراقب نباشد امانتی را که به او سپرده شده است، از دست خواهد داد. بنابراین وصف انسان به دو خصیصه «ظلوم» و «جهول» بودن نشانگر این معناست که در وجود انسان هم زمینه ظلم وجود دارد و هم زمینه جهل. به عبارت دیگر هر چند انسان از آن چنان استعداد مثبتی برخوردار است که میتواند امانت الهی را حمل کند، ولی به خاطر برخورداری از استعدادهای منفی چون «ظالم» و «جهل» ممکن است در پذیرش امانت خیانت کند. چنان که به دنبال آیه فوق، آیه دیگری آمده است که به این معنا اشاره نموده است.
لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا؛ تا عذاب کند مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را، و بر مردان و زنان مؤمن ببخشاید و خداوند آمرزگار رحیم است. (احزاب 73)
آیه فوق میخواهد فرق میان مؤمن و مشرک و منافق را بیان کند. به این بیان که اگر کسی امانت الهی را- که همان پذیرش ولایت و التزام به تکالیف شرعی است- قبول کند مؤمن است و اگر آنرا نپذیرد مشرک است و اگر هم ادعای پذیرش آن را به ظاهر بنماید، ولی در باطن ملتزم به آن نباشد منافق نامیده میشود. بنابراین مؤمن کسی است که امانت الهی را هم به زبان و هم به جان و دل میپذیرد و منافق فردی است که به زبان ادعا میکند که من ولایت الهی را پذیرفتهام ولی در عمل ملتزم به آن نیست. پس منافق موجودی است که به این امانت خیانت میکند، اما خیانت خود را به زبان جاری نمیسازد. و چون این خیانت از نظرها پنهان است و خطرش نیز از خطر مشرک که خیانت خود را اظهار میکند بیشتر است، قرآن در ابتدا از مردان و زنان منافق سخن میگوید و سپس از مشرکان. اما مؤمن از آنجا که گام به سوی خدا بر میدارد و به این امانت خیانت نمیکند، خدا ولایت امور او را به عهده میگیرد. و او را به سوی خود هدایت میکند و ظلم و جهلش را به وسیله ایمان و عمل صالح به عدل و علم مبدل میسازد. پس منافقان و مشرکان چون نمیخواهند به سوی خدا گام بردارند تا خداوند سرپرستی امور آنها را به عهده گیرد، یعنی چون به امانت الهی خیانت میکنند افرادی ظلوم و جهول به شمار میروند.
پینوشتها
1- منشور جاوید قرآن، ج 4، صص 268-269.
2- ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 12، ص 187.
3- تفسیرالمیزان، ج 25، صص 265-266.
4- تفسیرالمیزان، ج 32، ص 242.
5- المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 13، ص 164.
6- تفسیر نمونه، ج 3، ص 245.
پینوشتها
1- خلاصهی این مقاله در سال 1381 در همایش بین المللی ابن عربی که در تهران انجام پذیرفت خوانده شده است.
2- ابن عربی، فتوحات مکیّه، ج5، باب324، ص127.
3- همان، ج5، باب 324، ص131.
4- همان، رسایل، ج2، رسالهی19، ص2.
5- برای نمونه ر.ک. به فصوص الحکم، فصّ محمّدی.
6- سورهی بقره (2)، آیهی228.
7- سورهی نساء (4)، آیهی34.
8- سورهی نازعات (79)، آیهی27.
9- غافر(40)، آیهی57.
10- احزاب (33)، آیهی35.
11- ابن عربی، فتوحات مکیّه، ج5، باب324، ص128.
12- همان، ج3، باب73، ص36.
13- همان، ج3، باب73، ص12.
14- سورهی نور (24)، آیات36-37.
15- ابن عربی، همان، ج2، باب69، ص241.
16- همان، ج5، باب324، ص128.
17-. همان، فصوص، شرح قیصری، فصّ موسوی، ص452.
18- همان، فتوحات مکیّه، ج3، باب90، ص256.
19- سورهی بقره (2): آیهی 253.
20- الأسراء (17)، آیهی 55؛ ابن عربی، همان، ج5، باب324، ص128.
21- همان، ج4، باب280، ص359.
22- احزاب (33)، آیهی33.
23- ابن عربی، همان، ج1، باب29، ص298.
24- همان، ترجمان الأشواق، مقدمه، ص8-9.
25- همان، فتوحات المکیّه، ج3، باب73، ص202.
26- همان، فصوص، ص219.
27- همان، فتوحات، ج5، باب324، ص132.
28- همان، ج7، باب558، ص356.
29- همان، فصوص، فصّ محمدی ، ص217.
30- همان، فتوحات، ج3، باب89، ص251.
31- همان، ج1، باب7، ص92.
32- سورهی روم (30)، آیهی21.
33- ابن عربی، فتوحات مکبّه، ج5، باب324، ص130.
34- همان، ج8، باب560، ص248.
35- سورهی آل عمران (3)، آیهی7.
36- ابن عربی، همان، ج7، باب 463، ص124.
37- سورهی حجرات(49)، آیهی 13.
38- ابن عربی، همان، ج1، باب 7، ص192؛ همان، ج7، باب 463، ص124.
39- همان، ج5، باب324، ص130.
40- همان، ج2، باب69، ص107.
41- همان، ج5، باب356، ص378.
42- سورهی قصص (28)، آیهی27.
43- ابن عربی، همان جا.
44- سورهی نمل (27)، آیات 7-9.
45- ابن عربی، همان جا.
46- بقره (2)، آیهی282.
47- طه (20)، آیهی115.
48- توبه (9)، آیهی67.
49- سورهی طه (20)، آیهی52.
50- ابن عربی، همان، ج5، باب 324، ص131.
51- همان، ج2، باب72، ص482.
52- همان، ج3، باب108، ص286.
53- همان جا.
54- همان، فصوص، فصّ محمدی ، ص217.
55- همان، فصّ محمدی ، ص220.
56- همان، ص218.
57- سورهی حجرات (49)، آیهی7.
58- ابن عربی، فتوحات، ج2، باب380، ص303.
59- همان، فصوص، فصّ محمدی، ص217، 219.
60- همان، فتوحات، ج7، باب463، ص124-125.
61- همان، ج3، باب108، ص285-286.
حجت الاسلام معین شرافتی – بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
همه میدانیم که دنیا مزرعه آخرت است. مزرعهای که هر چهار فصل عمر، کشت و کار در آن بر قرار است؛ کودکی، نوجوانی، جوانی و کهنسالی. عمر انسان نیز به ناگاه به پایان میرسد و در همان لحظه که هیچ کس فکر آن را نمیکند؛ آغوش مرگ انسان را بیخبر در آغوش میگیرد. آن هنگام است که فرد در اوج تنهایی اش انیس و مونسی جز اعمال و کردارش ندارد. آن هنگام، دیگر وقت کشت و کار نیست؛ بلکه هنگامه محاسبه است. حساب و کتابی که به قول قرآن کریم بسیار به ما نزدیک است و ما از آن غافلیم؛ «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَنَرَاهُ قَرِیبًا(معارج، 6و7) که این مردم آن روز را بسیار دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم!»
حسیب، یکی از نامهای الهی است. نامی که همگی آن را بارها، در دعای پر فیض جوشن کبیر خواندهایم. نامی که لازمه عدالت الهی است؛ محاسبهگر. در قرآن نیز خداوند به ما بیان داشته که حساب همه چیز را دارد: «إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا (نساء، 86) خدا به حساب هر چیزی کاملاً خواهد رسید.» اما چه بسا افرادی که به دقت محاسبات الهی آگاه نباشند و آن را از یاد ببرند. این افراد وقتی نامه اعمال خود را دریافت میکنند؛ از ریزسنجی الهی تعجب کرده و میگویند: «یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا (کهف، 49) ای وای بر ما، این چگونه کتابی است که اعمال ریز و درشت ما را فرو نگذاشته و محاسبه کرده است.» به راستی که محاسبات الهی و بررسی نامه اعمال بندگان در نهایت دقت صورت میگیرد؛ تا هر فردی نتیجه اعمالش را دریافت کند. مسئلهای که در قرآن اینگونه مطرح شده است: «لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (ابراهیم؛ 51) تا خداوند هرکس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد؛ چرا که خدا سریع الحساب است.»
بله، نامه اعمال همگان بررسی میشود. هیچکس نیست که در آن سرا مورد محاسبه خداوند قرار نگیرد؛ از انبیاء و اولیاء الهی گرفته تا مردم کوچه و بازار؛ و این سرنوشتی همگانی است.
بله مسئولان جمهوری اسلامی، وظیفهای سنگین بر عهده گرفتهاند. وظیفهای که به انجام رساندن آن، خواسته شهدا و حق میلیونها انسان است. وظیفهای که از آن مورد بازخواست قرار خواهند گرفت و در صورت انجام درست و کامل آن اجری بینظیر در پیشگاه الهی خواهند داشت
همچنانکه هر فردی مورد محاسبه است؛ هر عملی نیز سنجیده میشود. افکار و عقاید، نیتها و خواستهها، شادیها و غمها، دوستیها و دشمنیها، تندیها و عصبانیتها، همه و همه مورد بررسی قرار میگیرد. از این روست که خداوند به ما سفارش کرده: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (حشر، 18) ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده، و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.» بنابراین هر فرد، لحظه به لحظه، اعمال و کردارش ثبت و ضبط میشود و در آیندهای بسیار زود مورد محاسبه قرار میگیرد و مسئولیت اعمالش را بر عهده دارد.
همه ما مسئول اعمال خود هستیم. اعمالی که بخش بزرگی از آن را در زندگی اجتماعی رخ میدهد؛ اعمالی برخاسته از نقشها و مسئولیتهای اجتماعی. یک فرد، آن هنگام که ازدواج میکند؛ مسئولیت همسری و زندگی مشترک را میپذیرد، وقتی سرِ کار میرود؛ با مسئولیت دیگری روبرو میشود. هر اندازه که این نقشها و مسئولیتها گسترده شود؛ وظیفهها نیز افزایش پیدا میکند.
یک معلم ابتدایی، مسئول یک کلاس و یک مدیر، مسئول یک مدرسه است. اگر یک پدر مسئول تربیت فرزندانش است؛ معلم و مدیر مدارس، با صدها فرزند روبرو هستند و این مسئولیت سنگین به خاطر پذیرش آن نقش مهم، برعهده آنها گذاشته شده است. حال این مسئولیتها میتواند کلانتر هم شود؛ مانند مدیر کل، وزیر، رئیس جمهور و حتی رهبری. مسئولیتهایی که هرچند ریز و درشت هستند؛ اما آن هم، سرنوشتی همگانی به شمار میرود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیثی به این مسئولیتهای ریز و درشت اشاره کرده و همگان را مسئول دانسته و فرمودند: «بدانید همه شما مسئولید و همه شما نسبت به زیردستانش بازخواست میشوید. فرمانرواى مردم، مسئول مردم است و نسبت به زیردستانش بازخواست میشود. مرد، سرپرست خانواده است و نسبت به آنان، بازخواست میشود .زن، مسئول خانه شوهر و فرزندان است و در برابر آنان، بازخواست میشود.» و در انتها، حضرت بیان داشتند: «ألا فَکُلُّکُم راعٍ و کُلُّکُم مَسؤولٌ عَن رَعِیَّتِهِ؛ پس بدانید که همه شما مسئولید و همهتان در برابر زیردستان خود، بازخواست میشوید.» (ارشاد القلوب دیلمی، ج1، ص184)
حسیب، یکی از نامهای الهی است. نامی که همگی آن را بارها، در دعای پر فیض جوشن کبیر خواندهایم. نامی که لازمه عدالت الهی است؛ محاسبهگر. در قرآن نیز خداوند به ما بیان داشته که حساب همه چیز را دارد: «إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا (نساء، 86) خدا به حساب هر چیزی کاملاً خواهد رسید
مسئولیتهای بزرگ و کلان یک موقعیت ویژه است. موقعیتی که میتواند میدانی برای انجام خدمات بزرگ هم باشد. خدماتی که به حل مشکلات و نیازهای مردم و کشور بیانجامد. کاری که در پیشگاه خدا بسیار ارزشمند است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در بیان این پاداش بینظیر فرمودند: «مَنْ سَعَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَه؛ کسی در راه حاجت مؤمن تلاش کند، گویا نُههزارسال خدا را عبادت کرده، در حالی که روزها را روزه و شبها را در حال نماز بوده است.» (بحار الانوار، ج71، ص315)
مسئولین که وظیفهای جز رفع نیازها و مشکلات کشور را ندارند؛ باید با در نظر گرفتن این حدیث نورانی، با موقعیت ویژه خود آگاه شوند و البته میدانند که اگر حق مسئولیت را به جا نیاورند؛ حقوق میلیونها انسان را ضایع کردهاند و حق الناسی بسیار سنگین، بر عهده دارند.
از این روست که حضرت آیت الله خامنهای مدظله، در پی ارتحال آیتالله هاشمی رفسنجانی، ضمن بیان دریغ و تأسف، به خاطر از دست دادن رفیقی دیرین، همدل و همکاری 59 ساله، فرمودند: «اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه الهی با پروندهای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه ما مسئولان جمهوری اسلامی است.»
بله مسئولان جمهوری اسلامی، وظیفهای سنگین بر عهده گرفتهاند. وظیفهای که به انجام رساندن آن، خواسته شهدا و حق میلیونها انسان است. وظیفهای که از آن مورد بازخواست قرار خواهند گرفت و در صورت انجام درست و کامل آن اجری بینظیر در پیشگاه الهی خواهند داشت.
همه مسئول هستیم و در برابر آن مسئولیتها، باید پاسخگو باشیم. برای انجام وظیفه و برای پیروزی در این میدان بزرگ، فقط کافیست توجه داشته باشیم که سرنوشت همگانی ما پاسخگویی در پیشگاه خداست.
سید حسین سیدی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان
یکی از کسانی که مقام شفاعت را داراست؛ حضرت فاطمه ی معصومه (سلام الله علیها) است؛ ولی فرقه ضاله وهابیت که منکر شفاعت غیر خدا هستند و آن را شرک می دانند (در حالی که نیست) [1] ، شفاعت این بانوی گرانقدر را هم منکر هستند [2] البته شفاعت هر کسی، من جمله کریمه اهلبیت (سلام الله علیها) هم بدون حساب و کتاب نیست.
در قرآن کریم در مورد شفاعت می خوانیم: «یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَ رَضىِ لَهُ قَوْلا[طه/109] در آن روز (درباره اسقاط یا تخفیف کیفر و یا ترفیع مقام) شفاعت کسى سودى نبخشد جز آن که خداوند رحمان او را اذن دهد و گفتارش را بپسندد (همانند انبیا و فرشتگان و صالحان). [3]
یکی از کسانی که مقام شفاعت را داراست؛ حضرت فاطمه ی معصومه (سلام الله علیها) است؛ ولی فرقه ضاله وهابیت که منکر شفاعت غیر خدا هستند و آن را شرک می دانند (در حالی که نیست) [1] ، شفاعت این بانوی گرانقدر را هم منکر هستند [2] البته شفاعت هر کسی، من جمله کریمه اهلبیت (سلام الله علیها) هم بدون حساب و کتاب نیست
حضرت معصومه (سلام الله علیها) یکی از آن صالحات است که مقام شفاعت را داراست؛ زیرا ایشان یکی از دوستداران و ارادتمندان مولا علی (علیه السلام) بوده است؛ چنانکه مولا امیرالمومنین می فرماید: « لَنَا شَفَاعَةً وَ لِأَهْلِ مَوَدَّتِنَا شَفَاعَةً [4] ما شفاعت میکنیم و دوستان ما نیز مقام شفاعت دارند.»
امام صادق (علیه السلام) درباره مقام شفاعت کریمه اهلبیت می فرماید: «تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شیعَتِیَ الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ[5] با شفاعت حضرت معصومه (سلام الله علیها) تمام شیعیان ما وارد بهشت می شوند.»
شکی نیست همانطور که خدا به افراد گزینش شده، اجازه شفاعت می دهد، افراد شفاعت شده هم باید دارای استانداردها و شرایط مناسبی باشند.
درباره حضرت معصومه (سلام الله علیها) از قول امام رضا (علیه السلام) می خوانیم: «مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ» [6] کسی که فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را زیارت کند، در حالی که حق او را بشناسد، بهشت برای او است.»
آن بانوی شایسته، برای دیدن امام زمان خویش، راه خراسان را در پیش گرفت و در این راه سختی ها و مرارتهایی کشید و دست آخر هم بر اثر همان سختی ها از دنیا رفت؛ ما اگر بخواهیم نسبت به آن بانوی ارجمند «عارفا بحقها» باشیم، بباید ببینیم چقدر، درد دین و معارف اسلامی داریم و تا چه حدی پای دین و ارزشهایش هستیم؛ خدا نکند که بفرمایش امام حسین (علیه السلام) تا وقتی روزگارمان بر وفق مراد باشد و دنیای ما تأمین باشد، از خوبی دین بگوییم. [7] چنانکه خداوند می فرماید: «اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مىکند و نعمت مىبخشد (مغرور مىشود و) مىگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است* و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مىگیرد (مأیوس مىشود و) مىگوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!» [8]
هنگامی که این نکات گفته شده در آیات فوق، با حال ما مطابقت داشته باشد، معلوم می شود که تا رسیدن به حد مطلوب (از نظر دین) فاصله داریم.
درباره حضرت معصومه (سلام الله علیها) از قول امام رضا (علیه السلام) می خوانیم: «مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ»؛ کسی که فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را زیارت کند، در حالی که حق او را بشناسد، بهشت برای او است»
خلاصه ما باید آموزه های دینی را درزندگی خود پیاده کنیم و بعداً انتظار شفاعت از اهلبیت و کریمه اهلبیت را داشته باشیم. «مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [بقره/177] کسى که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب (آسمانى) و پیامبران، ایمان آورده و مال (خود) را، با همه علاقه اى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مىکند، نماز را برپا مىدارد و زکات را مىپردازد و (همچنین) کسانى که به عهد خود- به هنگامى که عهد بستند- وفا مىکنند و در برابر محرومیتها و بیماریها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مىدهند؛ اینها کسانى هستند که راست مىگویند؛ و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است؛) و اینها هستند پرهیزکاران»
در آیه بالا از انفاق و زکات و دستگیری از نیازمندان سخن به میان آمده است که این صفات آدمی، حکایت از دست کریمانه دارد؛ صفتی که حضرت معصومه (سلام الله علیها) را با آن می شناسیم.
حضرت معصومه (سلام الله علیها) را به عنوان کریمه اهلبیت می شناسیم؛ ما اگر بخواهیم نسبت به آن بانوی ارجمند «عارفا بحقها» باشیم، باید در کمک کردن به فقیران و نیازمندان کوتاهی نکنیم؛ یکی از راه های کمک کردن به فقیران جامعه خمس و زکات است. ارادتمندان و مشتاقان کریمه اهلبیت، باید نسبت به خمس و زکات واجب خود (در صورت توانایی) کوتاهی نکنند.
خدا نکند در همسایه ی ما، افراد فقیری باشند و ما بتوانیم از آنها دستگیری کنیم، ولی ...
سخن از خمس و زکات به میان آمد، در بسیاری از آیات قرآن، وجوب زکات و نماز با هم آمده است. [9] اتفاقاً در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) که بی ربط به بحث ما (شفاعت) نیست، در باره اهتمام به نماز، می خوانیم: «بىگمان شفاعت ما به کسى که نمازش را کوچک و سبک بشمارد نخواهد رسید.» [10]
طبق حدیث امام صادق (علیه السلام) شفاعت حضرت معصومه (سلام الله علیها) شامل حال تمام شیعیان می شود؛ ولی ما شیعیان باید بدانیم که آن بانوی ارجمند، برای دیدار امام زمانش (امام رضا) سختیها و رنجهایی را به جان خرید؛ ما هم باید درد دین داشته و ونسبت به شناخت و محبت اهلبیت و انجام فرائض دینی اهتمام داشته باشیم تا به شفاعت آن بانوی ارجمند برسیم.
پی نوشت ها:
1ــ خبر گزاری رسا
2ـــ سایت ادیان
3ــ ترجمه مشکینی، ص319
4ــ بحار الأنوار، ج10، ص 103
5ــ بحارالانوار 57 ص228
6ــ بحارالانوار، ج 102، ص 2660
7ــ «مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است، تا وقتی که دنیایشان تأمین است حرف دین را میزنند، اما وقتی که بلا وگرفتاری در زندگی آنها وارد شد، معلوم می شود که دین داران واقعی کمند.» (بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج75، 117)
8ــآیات 15 و 16 فجر
[9] به عنوان نمونه آیات 43 و83 و 110 بقره
9ــ ادب حضور (ترجمه فلاح السائل) ، ابن طاووس حلی، ص 228
دفتر علم سنجی مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی اعلام کرد: دانشگاه های تهران، علوم پزشکی تهران و صنعتی شریف در رتبه بندی SIR در سال 2016 از بین 235 موسسه آموزش عالی خاورمیانه به ترتیب رتبه های هشتم، دهم و دوازدهم منطقه را به دست آوردند.
بامداد – در این مطلب به جدیدترین استفتائات مقام معظم رهبری که در آذرماه ۱۳۹۵ پاسخ داده شده است می پردازیم.
س. اینکه می فرمایید اگر انسان در تعداد سجده یا رکوع گمان کند باید بنابر احتیاط سجده یا رکوع را دوباره به جا آورد و نماز را هم اعاده کند، این احتیاط مستحب است یا احتیاطی است که باید به آن عمل شود؟
ج. اگر گمان کند سجده یا رکوع را انجام داده است و چون مطمئن نیست سجده یا رکوع را انجام می دهد، بنا بر احتیاط واجب باید دوباره نماز را بخواند، اما اگر گمان کند سجده یا رکوع را انجام نداده است و انجام بدهد، اعاده نماز لازم نیست.
س. آیا موقع سجده، قرار دادن انگشتان دست بر روی زمین لازم است؟
ج. بنا بر احتیاط واجب لازم است.
س. در سجده اگر موقع ذکر، سهوا یا عمدا انگشتان دست را بردارند حکم چیست؟
ج. اگر هنگام ذکر واجب عمداً انگشتان را روی زمین قرار ندهد بنا بر احتیاط نمازش صحیح نیست و اگر سهوا روی زمین قرار نداده قبل از برداشتن سر از سجده، ذکر واجب را پس از قراردادن انگشتان بر زمین تکرار کند و اگر پس از برداشتن سر از سجده متوجه شد نماز صحیح است.
س. در سند ازدواج، شوهر تعهد می کند بدون اذن همسر ازدواج نکند. آیا مبادرت به ازدواج بدون اذن همسر شرعا حرام است؟ آیا ازدواج موقت بدون اذن جایز است؟
ج. اگر ضمن عقد نکاح یا عقد لازم دیگری آن را شرط کرده باشند، باید به شرط عمل کند و بدون اذن همسر، ازدواج دائم یا موقت جایز نیست.
س. می خواستم بدانم با لاک دائم(ژلیش) وضو باطل است یا خیر؟ ج. به طور کلی هر چیزی که جرمی دارد که مانع رسیدن آب به بدن و ناخن است، باید برطرف شود. و وضو و غسل با آن صحیح نیست و نتیجتاً نماز باطل است و نیز روزه اگر محدث به حدث اکبر بوده باطل است.
س. بعد از وضو و قبل از نماز، چیزی در اعضاء وضو می بینم و در مانعیت آن چیز در اعضاء وضو شک می کنم، آیا با این وضو می توان نماز خواند؟
ج. اگر نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند که در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتیاط واجب آن است که دوباره وضو بگیرد.
س. پدر من پس از مرگ مادرم با خانمی ازدواج کرده است. من به این خانم محرم هستم، ولی آیا مادر این خانم نیز به من محرم می شود یا خیر؟
ج. در فرض سؤال مادر این خانم محرم شما نیست.
س. بنده عهد کردم که اگر گناهی را انجام دهم یکسال تمام روزه بگیرم با این بیان که بر زبانم جاری شده «خدایا عهد می کنم اگر یکبار دیگراین گناه را انجام دهم یکسال روزه بگیرم» حالا متاسفانه آن گناه را انجام دادم، آیا باید یکسال تمام روزه بگیرم؟یا راه دیگری هم وجود دارد؟
ج. عهد شرعی منعقد شده است و اگر با اختیار و توجه مرتکب آن گناه شده اید، باید یک سال روزه بگیرید.
س. در موقع صیدماهی اگرصیاد ببیندکه چندماهی درداخل آب قبل از صید مرده ولی با ماهی های صید شده حلال وپاک مخلوط شده است و قابل جدا سازی نیست همچنین تعداد ماهی های صید شده زیاد است، حکمش چیست؟ اگر کم باشد حکمش چیست؟
ج. باید از همه ی ماهی هایی که احتمال می دهد همان ماهی های مرده است، اجتناب کند.
س. اگر در عقد اجاره یا ازدواج , شرطی مخالف شرع وضع گردد (مثلا در عقد اجاره , مالک شرط کند که در مدت اجاره , ملک , متوجه مستاجر است و یا اینکه در عقد ازدواج , خانمی شرط کند که اذن و اجازه طلاق را داشته باشد) ، در اینصورت آیا فساد شرط , فساد و بطلان اجاره یا ازدواج را در پی دارد یا خیر ؟
ج. فساد شرط موجب فساد اصل معامله نمی شود.
س. اگر شخصی در روضه ابا عبد الله(علیه السلام) از خود بی خود شده و به سر و صورت خود لطمه وارد کند و ضرر قابل توجهی به بدن خود وارد سازد، آیا این کار اشکال دارد؟
ج. اگر در موقع لطمه زدن حقیقتاً بی اختیار بوده، اشکال ندارد.
اگر هنگام ذکر واجب عمداً انگشتان را روی زمین قرار ندهد بنا بر احتیاط نمازش صحیح نیست و اگر سهوا روی زمین قرار نداده قبل از برداشتن سر از سجده، ذکر واجب را پس از قراردادن انگشتان بر زمین تکرار کند و اگر پس از برداشتن سر از سجده متوجه شد نماز صحیح است
س. می خواستم بدانم با لاک دائم(ژلیش) وضو باطل است یا خیر؟
ج. به طور کلی هر چیزی که جرمی دارد که مانع رسیدن آب به بدن و ناخن است، باید برطرف شود. و وضو و غسل با آن صحیح نیست و نتیجتاً نماز باطل است و نیز روزه اگر محدث به حدث اکبر بوده باطل است.
س. در برخی از هیئت ها، مراسم عزا داری برای مدافعان حرم یا مسائلی از این قبیل شکل میگیرد حال سوال این است که آیا سینه زدن برای این شهدای بزرگوار جایز است یا فقط میتوانیم برای ائمه(علیهم السلام) سینه زنی کنیم؟
ج. اشکالی ندارد، یاد شهدا، یاد ائمه(علیهم السلام) و یاد خدا محسوب می شود.
س. من تا امروز تیمم را به این صورت انجام می دادم که فقط کف دو دست بدون انگشتان را بر پیشانی مسح میکردم و امروز فهمیدم که باید تا سر انگشتان باشد. تکلیف من نسبت به گذشته چه می شود؟
ج. نمازهایی که با تیمّم باطل خوانده شده است قضا شود.
س. حکم دست کردن انگشتر در دست چپ چیست؟
ج مانعی ندارد؛ ولی بر طبق روایت انگشتر در دست راست از علائم مؤمن شمرده شده است.
س. اینجانب دو درخت بادام ۳۰ساله در ملک خودم داشته ام که بر اثر واژگونی کامیون آقایی از ریشه کنده شده، آیا از نظر شرع به بنده تعلق می گیرد یا خیر. و اگر تعلق می گیرد چگونه باید محاسبه شود؟
ج. به عمل هرکسی که مستند باشد باید توسط وی جبران شود. و برای نحوه محاسبه به کار شناس مراجعه کنید.
۱- نظر اکثر مراجع تقلید این است که؛ اگر بی اختیار پیشانی از مهر جدا شود، چه ذکر گفته باشیم و چه نگفته باشیم، یک سجده محسوب می شود و نباید گذاشت سر دوباره به جای سجده برسد و اگر سر بی اختیار دوباره به جای سجده رسید، روی هم یک سجده محسوب می شود و اگر ذکر سجده را نگفته ایم باید بگوییم، و اگر عمدا سر را دوباره به سجده بگذاریم نمازمان باطل می شود.
مساله- اگر پیشانى بى اختیار از جاى سجده بلند شود چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جاى سجده برسد و این یک سجده حساب مى شود چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه و اگر نتواند سر را نگه دارد و بى اختیار دوباره به جاى سجده برسد روى هم یک سجده حساب مى شود و اگر ذکر نگفته باشد باید بگوید.۱
سوال – اگر هنگام رفتن به سجده قسمت پیشانى دو مرتبه متداول بصورتى که قابل کنترل نباشد به مهر برخورد کند حکمش چیست؟ آیا دو سجده محسوب مى شود؟
جواب- یک سجده محسوب مى شود.
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
پاسخگویی به مسایل شرعی
نوشته جدیدترین استفتائات مقام معظم رهبری اولین بار در بامداد پدیدار شد.