بامداد : بیمارستان عرفان نیایش عصر امروز با حضور معاون اول رییس جمهور، اسحاق جهانگیری و قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت، علی اکبر ولایتی مشاور مقام معظم رهبری و سید حسین هاشمی استاندار تهران افتتاح شد. افتتاح شد. هزینه ساخت این بیمارستان ٢٥٠ تخت خوابی بیش از ٢٥٠ میلیارد تومان بوده که توسط بخش خصوصی تامین شده است.
نوشته افتتاح بیمارستان عرفان نیایش اولین بار در بامداد پدیدار شد.
4
اما من جلوتر از افکار خود حرکت میکنم. بگذارید لحظهای به این سؤال برگردیم که حسیدیسم به چه معناست و به چه معنا نیست. دو چیز در مورد این جنبش هست که به ویژه قابل ملاحظهاند. یکی این واقعیت است که در منطقهای از لحاظ جغرافیایی کوچک و نیز در دورهای بسیار کوتاه، گتو (1) کهکشان کاملی از قدیس عارفان را به وجود آورد که هر یک از آنها شخصیتی شگفتانگیز بودند. شدت و شورمندی باورنکردنی احساس دینی خلاق که بین سالهای 1750 و 1800 خود را در شکل حسیدیسم آشکار ساخت سرمایهای از نمونههای دینی واقعاً اصیل به وجود آورد، که تا جایی که انسان میتواند قضاوت کند، حتی از محصول دوران کلاسیک صفد بهتر بود. چیزی شبیه طغیان انرژی دینی علیه ارزشهای دینی متحجرانه به وقوع پیوسته بود.5
به طور خلاصه نکات زیر جهت توصیف جنبش حسیدی حائز اهمیت هستند.6
سرانجام باید نکتهی دیگری را مورد توجه قرار داد. آن نکته رابطهی نزدیک میان عرفان و سحر و جادو (41) در سرتاسر تاریخ جنبش حسیدی است. گویی که شخصیت اسرائیل بعل شم صرفاً به منظور آشفته ساختن نظریهپردازان جدید عرفان آفریده شده بود. در اینجا شما عارفی را دارید که اظهارات موثقاش هیچ جای تردیدی در مورد ماهیت عرفانی تجربه دینی او باقی نمیگذارد و پیروان اولیه و متأخر او با عزمی راسخ همان راه را پیش گرفتهاند. و با وجود این، او همچنین یک «بعل شم» واقعی است، یعنی استاد نام اعظم خدا، استاد مکتب قبالای عملی و یک جادوگر. در شناخت او، اعتماد محض به قدرت اسمای مقدس شکاف میان مدعای جادوگر جهت انجام معجزه با طلسماش، یا از طریق دیگر اعمال سحرآمیز، و شور و اشتیاق عرفانی را که در جستوجوی چیزی جز خدا نیست از بین میبرد. این دو گرایش در پایان تاریخ طولانی عرفان یهود، همچون آغاز آن، و در بسیاری از مراحل میانی رشد و گسترش آن، کاملاً درهم تنیده هستند.پینوشتها
1. Ghetto
2. Rabbi Israel of Koznitz
3. great Maggid of Meseritz
4. Solomon of Luzi
5. بنگرید به پیشگفتار او در کتاب گزیده گفتارها (1781) که از استادش تشکر کرده است.
6. Jehodah Loewe ben Bezalel of Prague
7. exaltd Rabbi Loew
8. Golem
9. Gevuroth Adonai
10. کتاب جبروت خداوند، کراکوف (Cracow, 1592).
11. Cf. Gottesdiener, شیری که در میان حکیمان پراگ زندگی میکرد, p.38-52 (1938); در صف مقبول.
او برخی از مطالب قبالایی را از نوشتههای او جمعآوری میکند بدون اینکه چیزی شبیه به تحلیل واقعی ارائه کند.
12. Musar books
13. Torsten Ysander, Studien zum Bescht"schen Hassidismus in seiner Religions Geschichtlichen Sonderart (Uppsala, 1933).
14. Rabbi Shneur Zalman of Ladi
15. Habad-Hasidism
16. Cf. عبادت لاوی, by Rabbi Aayan Halevi of Staroselje, vol.II (Lemberg, 1862). f.62d.
17. Rabbi Zevi Hirsh of Zydaczow
18. Hithlahavuth
19. Hithazkuth
20. Buber
21. Mitswah
22. Hasiduth
23. تمام نوشتههای «مگید» مَسِریتس (Meserita) و شاگردان او پر از اشاراتی به این تناقض بنیادین راه و رسم صدیق (Zaddikism) است.
24. مقایسه کنید با نظم ادوار جدید، ص 35.
25. Saddik
26. Talmid Hakham
27. Rabbi Mendel Of Kotzk
28. emotionalism
29. Verus, Der Chassidismus, p.308 (1901).
30. Pilpul
31. Gaon Elijah of Vilna
32. Simeon Dubnow
33. Cf. S. A. Horodezky, Religioese Stroemungen in Judentum, p.95 (1920).
34. Levi Isac of Berdictow
35. Jacob Isaac "seer of Lublin"
36. Moshe Leib of Sassov
37. pneuma
38. Solomon Schechter
39. S. Schechter, Studies in Judaism, vol.I, p.19-21 (1896).
40. Cf. M. Teitelbaum, ربی ملادی و شگفتی جدید, vol.I, p.87 ff (1913).
41. magic
42. مقایسه کنید با فضایل بعل شم طوو (f. 28a (1815)). در عبارتی مهم به دلیل وجود افراطیگری: «آن فردی که به توصیف صدیقین میپردازد، گویی به کسب مرکاوا یا آموختن قبالا مشغول است». حاخان نحمان اهل برسلاویی (Brazlav) تا آنجا پیش میرود که میگوید: «توصیف اعمال صدیقین رسیدن به مرکاواست». انسان نور مسیح را به جهان میآورد و بخش اعظم ظلمت را از بین میبرد. بنگرید به کتاب فضایل، فصل صدیق او.
43. Rabbi Israel of Rishin
44. S. J. Agnon
45. اصل این داستان را میتوان در مجموعهی حسیدی دربارهی حاخام اسرائیل ریشین (Rabbi Israel of Rishin) یافت:
(Keneseth Israel, Warsaw, p.23, 1906).
1
در بسط و گسترش عرفان یهود هیچ دورهای به اندازهی آخرین دورهی آن، یعنی جنبش حسیدی، تا این اندازه به طور کامل در ادبیات عرفانی توصیف نشده است. چنان که پیش از این در پایان سخنرانی سوم گفتم، این حسیدیسم لهستانی و اوکراینی قرون هجده و نوزده هیچ ربطی به حسیدیسم قرون وسطایی در آلمان ندارد. این حسیدیسم جدید اندکی قبل از اواسط قرن هجدهم توسط عارف و قدیس مشهور اسرائیل بعل شم (1) «صاحب اسم اعظم و مقدس» (2) بنیان گذارده شد. وی در سال 1760 وفات یافت و همان قسم که شبتای صوی نهضت ارتدادی شبتایی را شکل داده بود، شخصیت وی نیز در زمان حیاتش بر این جنبش تأثیر گذاشت. بخشهای بزرگی از یهودیان روسی و لهستانی، به ویژه تا اواسط قرن نوزدهم، به درون قلمرو این جنبش وارد شدند، ولی این شکل از عرفان نتوانست خارج از کشورهای اسلاو و روسیه پایگاهی به دست آورد.2
ابداً تصادفی نیست که جنبش حسیدی در مناطقی نظیر ولهانیا (34) و پادولیا (35) که نحلهی شبتای بسیار ریشه دوانیده بود، ظهور یافت. اسرائیل بعل شم بنیانگذار این جنبش در زمانی کارش را آغاز کرد که جنبش شبتای دائماً مورد آزار و اذیت راستآیینی حاخامی واقع میشد و به آرامی بیش از پیش خصلتی نیستانگارانه مییافت. در اواخر حیات آن، طغیان عظیم ضد ظواهر شریعت از طریق جنبش فرانکی واقع شد. بنابراین بنیانگذار حسیدیسم و اولین شاگردان او، میبایست از نیروی مخربی که در دل مسیحاگرایی عرفانی افراطی وجود داشت، کاملاً آگاهی داشتهاند و بیشک تجاربی در این خصوص داشتهاند. آنها در میان همان افرادی فعال بودند که نحلهی شبتای تلاش کرده بود آنها را به دین جدید دعوت کند و تا حدودی نیز موفق شده بود، و این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز فعالیت انتقال اعضای یک جنبش به جنبش دیگر مطرح بوده است. در آغاز ظهور بعل شم، گروههایی از یهودیان لهستانی که پیش از این خود را حسیدیم (36) مینامیدند، بسیاری از پیروان شبتای بودند که اگر نگوییم در واقع، آنان ذاتاً در خفا پیرو راه و رسم شبتای بودند؛ و پیش از آن که تفاوت میان حسیدهای جدید پیرو «بعل شم» و حسیدهای قدیمی کاملاً درک شود، مدت زمانی طول کشید. در طی آن فاصله فرصتی برای بازنگری در میان پیروان هر گروه وجود داشت. آنچه سلیمان بن میمون (37) در مورد یکی از این حسیدهای «ماقبل حسیدی» یعنی یوسل اهل کلتزک (38) میگوید (39) آشکارا نشان میدهد که در اصل تفاوتی میان «حسیدهایی» نظیر افراد فوقالذکر و حسیدهای گروه حاخام یهودای حسید (40) که در سالهای 1699 و 1700 نهضتی عرفانی در سرزمین مقدس سازماندهی کرد، وجود نداشت اما با ملاحظهی گروه اخیر، ما دلیل کافی جهت پذیرش این مطلب به دست میآوریم که کثیری از آنان در واقع پیرو نحلهی شبتای بودند. (41)3
ولی بگذارید به نقطهی آغاز بحث خود برگردیم. ما میدانیم که برخی از مهمترین پیرو بعل شم، یعنی حاخام بائر، (61) مگید، (62) یا واعظ محبوب مسریتز رفتاری از خود نشان دادند که هم عصرانشان آن را عجیب و غیرعادی تلقی میکردند و ظاهراً این ظن و گمان را تأیید میکرد که آنها از شکل جدیدی از ضد شریعتگرایی شبتای پشتیبانی میکردند. ابراهیم کالیسکر (63) رهبر گروهی از حسیدها بود که - براساس سخنان یکی از دوستان حسیدیاش که کاملاً مخالف اعمال آنها بود - عادت داشتند «شاگردان تورات و علما را مورد استهزا قرار دهند، سخنان زشت و تحقیرآمیز نثار آنها کنند، در خیابانها و بازارهای کالوسک (64) و لیونزنا (65) پشتک و وارو بزنند و معمولاً به خود اجازهی انواع شوخی و مسخرگی و شوخیهای عملی در ملأعام را میدادند». و با وجود این حتی میان این گروههای افراطی و پیروان شبتای تفاوتی بسیار مهم وجود دارد: انگیزههای آنها کاملاً متفاوت است. برای پیروان «مگید بزرگ» (66) مسیحاباوری به عنوان نیرویی فعال با گیرایی و جاذبهی سریع دیگر هیچ اهمیتی نداشت. حالتی که برای آنها الهامبخش بود و مخالفان آنها را مشمئز میساخت، اشتیاق ابتدایی «دوستان عرفانی خدا» بود. پیش از این متذکر این واقعیت شدهام که حسیدیسم در مراحل آغازین خود برخوردار از ویژگیهای احیاگرانهی بسیار زیادی بود. بنیانگذار آن شکل تازهای از آگاهی و شعور دینی را به وجود آورده بود که در آن دانش حاخامی، علیرغم اهمیت ذاتیاش، نقش اساسی نداشت. او برای مبانی تجربهی مستقیمش به کتب قبالایی بازگشت که به او کمک میکرد شور و اشتیاق احساسیاش را تبلور بخشد. او پیرو اندیشههایی همچون صیمصوم خدا، بالا بردن بارقههای فرو افتاده، مفهوم دوقوت به عنوان بالاترین ارزش دینی، و مفاهیم دیگر است که قبلاً از آنها بحث کردیم. برای پرواز اوجگیرندهی نفس از عوالمی که در طی عمل صیمصوم آفریده شده، هیچ محدودیتی وجود ندارد. «هر آنکه در این «راه بزرگ» بندگی خدا را میکند، تمام نیروی باطنی خویش را گرد آورده و در افکارش به سوی بالا میرود و در یک عمل از میان تمام آسمانها عبور کرده و بالاتر از فرشتگان و سرافیم و اریکهها میرود، و آن پرستش کامل است». و: «در نیایش و در فرامینی که انسان مراعات میکند یک راه بزرگ و یک راه کوچک وجود دارد... اما «راه بزرگ» آمادگی درست و شور و اشتیاقی است که فرد با آن، خود را به عوالم بالا متحد میسازد». (67)پینوشتها
1. Israel Baal Shem
2. master of the holy name
3. Martin Buber
4. Simeon Dubnow
5. S. A. Horodezky
6. Jocob Minkin
7. بنگرید به کتابنامه.
8. Maskilim
9. Ahad Haam
10. احد هاعام احیای روح، در مجموعهی عل پاراشت دراخیم «دربارهی دوراهی» جلد دوم، ص 129.
11. Haskalah
12. Rabbi Phineas of Koretz
13. Rabbi Nahman of Braslav
14. Rabbi Mendel of Kotz
15. Hasidic Anthology
16. Louis Newman
17. بنگرید به کتابنامه.
18. این نظری بودن که ام. لوهر در:
M. Loehr Beitraege zur Geschichte des Hasidismus, Heft I (Leipzig, 1925) and Lazar Gulkowitsch, Der Hasidismus Religions Wiss cwissenschaftlich Untcrsucht, p.68 (1927).
19. Galicia
20. Klaus
21. Brady
22. Aoron Marcus
23. Verus (i.e. Aaron Marcus, Der chassidismus, p.286 (1901).
24. Rabbi Shalom Sharabi
25. Cf. Ariel Bension, سرشالوم شرعابی (Jerusalem, 1930).
26. Beth-El
27. Ariel Bension, The Zohar in Moslem and Christian Spain, p.242 (1932).
28. شماری از این اسناد چاپ شدهاند، برای مثال: (Ar. Bension, سرشالوم شرعایی, p.89-90) و به ویژه رسالهی چریکو فر (Tcherikover) به نام «دی کاموتاع فون پروشلیمعارمقوبالیم اهوت شالوم این میطان 18 طعن یاهر هوند عرت»،
(in YIVO, Studies in History (in Yiddish), vol.II, p.115-139 (1937)).
29. اعضای این جماعت، عارفان قبالا از میان یهودیان آفریقای جنوبی، ترکیه، بالکان، ایران و یمن جذب میشوند.
30. آثار و منابع فراوانی در باب «جنبش فلسطینی» وجود دارد که عقیده بر این است که آنها موضوع واقعی حسیدیسم و مسیحباوری را خلط میکنند، مثلاً در کتاب اسحاق ورفل (Issac Werful) به نام حسیدیسم و سرزمین اسرائیل (Jerusalem). اسرائیل هاپرین (Israel Halperin) در تحقیق خود به نام «مهاجرتهای نخستین حسیدیسم به موطن اسرائیل» (Jerusalem, 1966) تحلیل تاریخی واقعبینانهتری از این جنبش ارائه کرده است.
31. Rabbi Baer of Meseritz
32. Bal Shem
33. Rabbi Jacob Josef of Polna
34. Volhynia
35. Podolia
36. حتی حکایت افسانهای بعل شم طوو یعنی ستایش فضایل هنوز وجود چنین جنبش حسیدهایی را که به یاد میآورد، و به ما گفته میشود که دو تن از قدیمیترین شاگردان بعل شم به آنها تعلق دارند، مقایسه کنید با ستایش فضایل.
(ed. S. A. Horodezky, p.25 (1922)).
37. Solomon Maimon
38. Jossel of Letzk
39. Salomon Maimon"s Lebensgeschichte, ed. J. Fromer, p.170 (1911).
40. Rabbi Jehudah Hasid
41. برادرزادهی یهودا حسید که بعداً به آیین لوتری گروید به ما میگوید که او و رفقایش «برای دیدن مسیح دروغین» به اورشلیم سفر کردند. مقایسه کنید با:
A. Fuert, Christen Und Juden, p.260 (1892).
42. Rabbi Solomon of Karlin
43. Cf. Wolf Rabinowitsch, Der Karliner Chassidismus (1935).
44. کاملترین مجموعهی این داستانهای جعلی در فصلنامهی (Hasidim, هتامیم, 1935-1948) Habad منتشر شده است. انگیزه نویسندگان آشکارا این بود که بر هر چیزی که در فضایل بعل شم طوو گفته میشود جنبهی تاریخی بدهند.
45. Sefer Ha-Tsoref
46. Rabbi Heshel Zoref of Vilna
47. بنگرید به متون اکنون منتشر شده توسط
Wolf Z. Rabinowitsch in Zion, vol,V, p.126-131 (1940).
48. Shema Israel
49. Beth Ha-Midrash
50. Rabbi Sabbatai Rashkover
51. Aron Tutiever
52. Rabbi Mordecaiof Czemobyl
53. مقایسه کنید با جزئیات مربوط به شخصیت او در مقالهی نقل شده در یادداشت قبلی.
54. Cf. Zion, col.VI, p.80-84 (1941).
55. بنگرید به یادداشت من دربارهی این موضوع در (Zion, VI, p.89-93).
56. Rabbi Jacob Koppel Lifshitz
57. Tishby
58. Nathan of Gaza
59. charisma
60. pneumatiecs
61. Rabbi Baer
62. the Maggid
63. Abraham Kalisker
64. Kolusk
65. Liozna
66. مقایسه کنید با تاریخچهی حسیدیم، دوبنو (Dubnow) (1930)، ص 112.
67. مقایسه کنید با وصیت حاخام اسرائیل بعل شم (1913)، ص 27 و 30.
68. ecstatic
69. Devekuth
70. Kawwanah
71. نور پنهان (Zilkiew 1800) بخش آفرینش.
72. immanece
73. revivalism
74. Jacob Frank
75. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.I, p.30 (1895).
76. Rabbi Nahman of Brazlav
77. Israel of Rishin
78. Rabbi of Sadagora
1
به طور کلی، نظام عرفانی زُهر را باید به طور کامل در مقابل نظام اکنون شناخته شدهی ابوالعافیه دانست. آن تعالیم باطنی برای جذبهی برگزیدگان حول فلسفهی عملگروانه است که بر تأمل و مراقبه (1) به عنوان راه شناخت خدا تأکیدی خاص میکرد. برعکس، زُهر اساساً به متعلّق مراقبه و تأمل، یعنی اسرار عالم معقول (2) علاقهمند است. همچنین، نظریهی قبالای مکاشفهآمیز خود را به عنوان اشراقیترین شکل عرفان مطرح میکند، در حالی که زبان زُهر زبان نویسندهای است که بیم و هراسهای رایج بشری را همانند هرکسی عمیقاً تجربه کرده است. اگر هیچ دلیل دیگری نباشد تنها به همین دلیل رشتهی تاری را به صدا درآورد که عمیقاً در قلوب انسانها طنینافکن شد و موفقیتی را برای آن تضمین کرد که از اشکال دیگر جنبش عرفانی قبالای اولیه دریغ داشته است. و آخرین نکته اما به همان اندازه مهم اینکه ابوالعافیه خواننده را با چیزی بسیار شبیه یک نظام فکری آشنا میکند، و در کل، اندیشههای او بدون اشاره به کتاب مقدس بیان میشوند (البته، ابوالعافیه نیز تفاسیری عرفانی بر تورات نوشته، (3) ولی کمک خاص او به عرفان به علت این نوشتهها نبود). باز هم در اینجا زُهر لحن متفاوتی را نشان میدهد: سرتاسر آن بازتاب دیدگاه موعظهگونه است و بسیار مقیّد به متن کتاب مقدس باقی میماند. غالباً یک ایدهی فکری از عبارات کتاب مقدس استنتاج نمیشود و به آن نسبت داده نمیشود بلکه بیشتر در مراحل تأمل عرفانی در باب کلام کتاب مقدس به ذهن خطور میکند. زُهر با این رویکرد به سنت اندیشهی نظری یهودی که باز هم میگوییم، با روحیهی نظاممندسازی بیگانه است، وفادار میماند.2
خدای مکنون یا به تعبیر نهانترین کنه وجود الوهیت نه کیعیتی دارد نه هیچ صفتی. زُهر و عارفان قبالا مایلاند که این نهفتهترین وجود را اِیْن - سُوف (یا اِن - سُوف)، (19) یا ذات لایتناهی (20) بنامند. (21) در عین حال از آن روی که این وجود پنهان در سرتاسر عالم سریان دارد، واجد برحی صفات نیز است که خود اینها مظهر جنبهای از ابعاد کنه ذات الاهی هستند؛ آنها مراتب کثیر وجود الاهی و تجلی حیات پنهان الاهیاند. به عبارت دیگر، منظور این نیست که آنها سمبلهای استعارهای صرف هستند. از نظر فیلسوف قرون وسطا، اشارهی کتاب مقدس به «دست خدا» صرفاً تشبیهی به دست انسان بود، که تنها به وجود او اشاره دارد، یعنی، «دستِ خدا» فقط یک استعارهی کلامی است. نظر عارف درست برعکس آن است، دست انسان مظهر حقیقتی عالیتر به نام دست خدا است. (22) دست انسان تنها به خاطر وجود دست خدا وجود دارد. اسحاق ابن لطیف، (23) عارف فرن سیزدهم، این مطالب را در کوتاهترین عبارت بیان میکند: «تمام اسماء و صفات به طور مجازی بر ما اطلاق میشوند، ولی برای او نه». به نظر او این نکته اصلیترین کلید فهم عرفانی تورات است. به عبارت دیگر، عارف معتقد به وجود مرتبهای از کنه حقیقت الاهی است که این اصطلاح از میان انواع اصطلاحات واقعاً مناسب آن است. هر مرتبهای از حقیقت یکی از سفیراها هستند. زُهر میان دو عالم، که هر دو مظهر [ذات] خدا هستند، به وضوح تمایز مینهد. (24) اول، عالم اِین - سوف که نخستین و پنهانترین عالم است، که هیچ کس جز ذات خدا به آن معرفت ندارد؛ دوم، عالمی که عین الربط به اولی است و شناخت خدا را امکانپذیر میسازد و کتاب مقدس دربارهی آن میگوید: «باز کنید دروازهها را تا شاید من وارد شوم»، و این همان عالَم صفات است. در واقع، مطابق تشبیه زُهر (25) این دو نظیر زغال و آتش یک چیز واحداند؛ به عبارت دیگر، زغال بدون آتش وجود دارد، ولی قدرت نهفته و بالقوهی خود را تنها در نور آتش متجلی میسازد. صفات عرفانی خدا همان عوالم نوری هستند که ذات نهفته و ناشناختهی اِین - سوف در آنها انعکاس یافته است.3
ماهیت این نمادگرایی عرفانی یکی از موانع اصلیِ فهم درست تفسیری عرفانی نظیر زُهر است. در عین حال، این نمادگرایی گسترده و اغلب عجیب کلید فهم عالَم دینی زهر است. حتی نویسندهی برجستهای مانند آر. تی هرفورد (46) که یهودیت را به خوبی میشناد از نوعی «نمادگرایی» که اغلب بسیار مبالغهآمیز و گاهی قبیح و مشمئزکننده است، گزارش میدهد. (47) واقعیت آن است که در اولین برخورد با عالم نمادگرایی قبالایی انسان به دشواری میتواند از نوعی حیرت و بهتزدگی بگریزد.پینوشتها
1. meditation
2. mundus intelligibilis
3. دربارهی تفسیر ابوالعافیه بر تورات ما هنوز سِفِر مِفتئَح هَحَخاموت (کتاب کلید حکمتها) را که تفسیری بر سفر پیدایش است (Ms. Parma 140, New York. JThs, 843) مفاتیح الاسماء که تفسیری بر سفر پیدایش، (Ms. New York, 843). کتاب سِفِر مِفتَئَح هَسِفیرُوت (کلید سفیرا) که تفسیری بر سفر اعداد (Ms. Oxford, 1805) است.
4. theosophy
5. به عقیدهی من کمترین تردیدی وجود ندارد که بندهای مشهور Book Dzyan که شاهکار مادام ه.پ. بلاوتسکی، (H. P. Blavatsky) تعلیم سری، بر پایهی آن استوار است، هم در عنوان و هم در محتوی: به نحوی به صفحات پرشکوه نوشته زهری به نام سیفرا دِصنیعوتا مدیون است. نخستین کسی که این نظریه را مطرح ساخت، بدون اینکه دلیلی بیشتر ارائه کند، حکیم الاهی یهودی ل. آ. بوسمن (L. A. Bosman) در کتابچهی اسرار قبالا (1916)، ص 31 بود. در واقع، به نظر من، «ریشهشناسی» این عنوان تاکنون توضیح داده نشده است. مادام بلاوتسکی (Madame Blavatsky) خیلی از Kabbala Denudata (1677-1684) استفاده کرده است، که شامل (جلد دوم، ص 347-385) ترجمهی لاتین سیفرا دِصِنیعوتا است. سبک تغزلی و خاص این فقرات نشان از توانایی ذهنی وی دارد. در حقیقت، خود بلاوتسکی در آغاز اثر خود به ارتباط بین دو کتاب مذکور اشاره میکند (ج 1، ص 1) که به کتاب دزیان (Book Dzyan) اشاره میکند. با توجه به تصحیحی که از متن آرامی کتاب ارائه داده است، آنچه در ذهن داشته را نشان میدهد. او میگوید: «در این هستی پهناور کتابی قدیمی موجود است... که یک نسخه از آن در دست است. قدیمیترین متن عبری از آموزههای سرّی، سیفرا دِصِنیعوتا، از آن استنساخ شده است». لذا کتاب دزیان چیز غیر از نسخهای از زُهر نیست. از حیث کتابشناسی، ارتباط نوشتههای اصلی جدید و نوشتههای وحدت وجودی یهودی بسیار چشمگیر است.
6. Jacob Boehme
7. William Blak
8. theosophist
9. sefirah
10. sphaira
11. بنگرید به سخنرانی دوم، قسمت 10.
12. مرکب ثانی، اصطلاحی که تودروس ابوالعافیه، موسی بورگس و دیگران به کار میبرند.
13. مرکب درونی، اصطلاحی است بسیار رایج.
14. به ویژه نوشتههایی که حول موضوع تأمل و سرچشمهی حکمت دور میزنند. مقایسه کنید با مقالهی من در
Korrespondenz Blatt der Akademie Dar Wissen Schaft des Judentums, 1928, p.18ff.
15. pleroma
16. ghnostics
17. mystery of godhead
18. عارفان قبالای قرن چهاردهم (برای مثال داوود ابن یهودا در کتاب حدود قدیمیترین تفسیر دربارهی ایندرا در زهر به کتاب ده نور تابان اشاره میکند که بالاتر از سفیرا هستند. نیز مقایسه کنید با باغ انگور نوشته کوردوورو، فصل 11 (باب روشناییها)
Meditation.
19. En-Sof
20. infinitc
21. بنگرید به سخنرانی اول، بخش چهارم. زهر اصطلاح عبری اِین - سوف را بدون ترجمهی آن به آرامی به کار میبرد. این اصطلاح را نخست اسحاق نابینا و شاگردان او به کار بردند.
22. مقایسه کنید با پارههای انسان، ص 299 در کتاب باهیر (Bahir)؛ مقدمهی گیکاتیلا بر شعره اوراه (Shaare Orah). عبارتی که در متن به کار رفته در کثیر الاعمال ابن لطیف و امانوئلهای ریکای (Emanuel Hai Pikki) هادی قلوب، بخش یک، فصل 3، 15 یافت میشود.
23. Isaac Ibn Latif
24. Zohar, III, 159a. Cf. Tarbiz, vol.III, p.38.
تفسیر این قطعه که در ترجمهی انگلیسی (ج 5، ص 236) یافت میشود، نادرست است.
25. Zohar, III, 70a.
خود این عبارت از سفر یصیرا (فصل 1، 6) گرفته شده است.
26. absolute one
27. D. H. Joel. Die Religions Philosophie Des Sohar (1849), خصوصاً صفحه 179 به بعد.
28. god"s unity
29. manifestation
30. emanation
31. مهمترین شمارش و تحلیل این نمادهای سفیروت در کتاب ابواب روشنایی اثر جیکاتیلا وجود دارد. همچنین کتاب اسماء از ربی موسایی ناشناخته (حدود 1335) که برخلاف همانطوری که از دیرباز رواج داشته، نوشتهی موسی دلئون نیست. مقایسه کنید با: (Kiljath Sefer, I, p.45-52) و فصل 23 از سِفِر هار یموُن (کتاب باغ انار)، (باب ترتیب الحروف و القاب) اثر موسی کوردوورو بسیار ارزشمند هستند.
32. corpus symbolicum
33. مقایسه کنید با مقالهی من "Bibel in der Kabbala", in EJIV, col. 688-692; صورت نمادینی که به «با این چیزها هارون داخل قدس بشود» در لاویان باب 16 و آیه 3 در بسیاری از قطعات داده میشود و چه بسیار بارز این نگرش است. این عبارت به معنای زیر تفسیر میشود: تنها هنگامی که شخینا (معروف به...) چنین باشد، او وارد مکان مقدس خواهد شد.
34. Cf. Bachers, articl, REJ, vol.22, p.37ff(1891).
تنها فقرهی دوم، II (p.99a/b) از زهر اصلی؛ فقرهی اول، (I, p.26b) فقرهی III, p.110 از رسالهی تیقونیم و رعیا مهمنا میباشد. موسی دلتون در 1290 میلادی بیان میدارد که Sefer Pardes را تألیف کرده است «و نام آن را پردس (در زبان عبری پردس یعنی باغ) گذاشت [که حروف آن شکل اختصاصی] چهار روش سرّی است:... لفظی، پشاط، رمز، تفسیر (دراشا) و اسرار (سود)». (Ms. Munich, 22f. 128b).
35. Raza
36. Cf. Bacher, loc. cit. p.41-46, 219-229.
37. Cf. Zohar, II, 99a/b and III, 152a.
38. III, 152a.
39. نویسنده، عالم تلمودی را حمار قاری مینامد و اضافه میکند که حمار شکل اختصاری حکیم دانا (III, 275b) است. نمونههای دیگر در
(Gratz, Geschichte der Juden, vol. VII, p.505-506) یافت میشوند.
40. Peliah
41. Kanah
42. ببینید پلیئا، ed. koretz, 1784, better przemyal, 1883 قانا porizk, 1786. Cf. Graetz, vol.VIII, note 8.
S. A. Horodezky in Hatekufah, vol.X (1920), p.283-329; Verus (A. Marcus), Der Chassidismus (1901), p.244-261.
دیدگاه مارکوس دربارهی معتبر بودن کتاب که مورد قبول محققان بعدی قرار گرفته جملگی غلط است.
e. g by M. Kamelhar در کتاب ربی اویگدور کرا in Sinai, vol III, p.122-148.
43. مثالهای بسیاری در منابع نقل شده در یادداشت [20 انگلیسی] داده میشوند.
44. Cf. Graotz, loc, cit and already Cordouero, p.79-80. شیعور قوما.
45. Sabbatai Zevi
46. R. T. Herford
47. Hibbert Journal, vol.28, p.762 (1930).
48. Gerona
49. Shaare Orah
50. Joseph Gikatila
51. حدود ده چاپ از این کتاب و ترجمهای لاتین بخشهای بزرگ آن توسط Paulus Riccius, Portae Lueis Augsburg, 1516 وجود دارد.
52. The Secret Doctrine in Israel
53. A. E. Waite
54. Jean de Pauly
55. کتاب تعلیم سری در اسرائیل وایت که نخست در سال 1913 انتشار یافت، در قبالای مقدس (1929) گنجانده شده، که شامل اثر قدیمیتر او به نام تعالیم و منابع قبالا (1902) نیز هست. فصلهای برگفته از این کتاب متأسفانه ارزش بسیار اندکی دارند.
56. Kether Elyon
57. Hokhmah
58. Binah
59. Hesed
60. Din
61. Geuurah
62. Rahamim
63. Netsah
64. Hod
65. Yesod
66. Malkhuth
67. Keneseth Israel
68. Alma de Yihuda
69. تاجهای اعلی پادشاه مقدس، (III, 30b) یا صرفاً تاجهای پادشاه.
70. Zohar, III, IIb, 70a.
71. صورتهای پادشاهان (II, 86a) یا صورتهای درونی.
72. اصطلاحات درجات و انوار اصطلاحاتی هستند که اغلب بیش از بقیه به کار میروند. در (III, 7a) صحبت از «پوششهای فاخری است که پادشاهان میپوشند».
73. Cf. Das Buch Bahir, German trans. by G. Scholes, 85.
74. Adam Kadmon
75. خود اصطلاح آدام قدمون در بخشهای اصلی زهر به کار نمیرود بلکه تنها در تیقونیم به کار میرود. زهر از آدام اعلی صحبت میکند. اما در (III, 193b) ما اصطلاح آرامی نخسین آدم را میپاییم. در ایدرارابا (III, 139b) ما میخوانیم: «تمام اینها تاجهای مقدش پادشاه هستند که برای شکوه آدم آراسته شدهاند تا چیزی که همه چیز را در بر دارد دریافت کند».
76. این تعبیری است که کوردوورو در باغ انار به کار میبرد.
77. این فصل مقدمهای در باب ذات در شاهکار کوردوورو به بحث دربارهی این مسئله اختصاص دارد.
78. absolute whole
79. Cf. Zohar, I, 245a, پایین صفحه.
80. Cf. Zohar, III, 10-11.
81. Zohar, I, 166.
82. Zohar, I, 74a همین نمادگرایی در (I, 15a/b) به کار میرود. موسی دلتون در بسیاری از عبارات عبری خود معنای آن را توضیح میدهد.
83. در باب او و تو مقایسه کنید با: (Zohar, II, 90a, III, 290a) درباره من (I, 65b, 2041b).
84. individuation
85. imnanace
86. سفیره دهم: «بالاترین باب سِرّ موسای امین»، است. (Zohar, I, 11b).
87. impersanel
88. pantheism
4
در میان اوصاف نمادینی که دربارهی ظهور خدا در مظاهرش وجود دارد، باید توجه خاصی به آن وصفی که بر مفهوم «عدم» عرفانی تکیه دارد، کرد. از نظر عارف قبالا، حقیقت اصلی آفرینش در خدا به وقوع میپیوندد؛ خارج از او چیزی نیست که اِذن عمل آفرینش را یا ارزش آن نام را داشته باشد و یا حتی امکان داشته باشد اساساً متفاوت از درونیترین عمل نخست دانسته شود و خارج از عالم سفیراها به وقوع پیوندد. آفرینش عالم یا به عبارت دیگر، آفرینش چیزی از عدم، خود صرفاً جنبهی ظاهری و بیرونی چیزی است که در کنه ذات خدا به وقوع میپیوندد. این نیز یک مرحلهی بحرانیِ کنه ذات اِین - سوف است که از سکون و آرامش به آفرینش روی میآورد، و همین مرحلهی بحرانی یعنی تجلی از کنه ذات در مرتبهی احدیت، حقیقت و راز بزرگی برای عرفان و نکتهی حیاتی و بسیار مهمی برای فهم هدف تأمل عرفانی است. این نقطه بحرانی و نخستین تجلی را میتوان ارادهی ازلی توصیف کرد، ولی جنبش عرفان قبالا غالباً با جسارت، استعارهی «عدم» را به کار میبرد. در آغاز آن تکان اولیه که در کنه ذات خدا روی میدهد و نوری از درون کنه ذات تابیده شده آن را مرئی و مشهود میکند اِین - سوفِ لایوصف را وصف عدم میدهد. تمام مراتب تجلی بعدی و پیدرپی خدا در سفیراها از همین «عدم» (1) عرفانی سریان مییابند و عارفان قبالا آن را بالاترین سفیرا یا «تاج اعلی»یِ الوهیت مینامند. براساس استعارهای دیگر، آن ژرفایی است که در شکافهای وجود، مرئی و مشهود میشود. برخی از عرفای قبالا که این اندیشه را بسط دادهاند، مثلاً حاخام یوسف ابن شالوم بارسلونی (2) (سال 1300)، معتقدند که در هر تحول و دگرگونی واقعیت، در هر تغییر هیئتی، یا وقتی که مرتبهی چیزی تغییر میکند، از ژرفای عدم عبور کرده و برای یک «آنْ عرفانی» مرئی و مشهود میشود. (3) هیچچیز نمیتواند بدون ارتباط با این قلمرو وجود مطلق محض که عرفا آن را «عدم» مینامند، محقق شود. توصیف ظهور دیگر سفیراها از منشأ و زهدان نخست، یعنی عدم مشکل است و تا حدودی با کمک استعارههای فراوان انجام میگیرد.5
اینها تنها چند نمونه از روشی است که مؤلف زُهر درصدد است با استفاده از آن در قالب اصطلاحات نمادین عالم عرفانی حیات پنهان خدا را توصیف کند. در اینجا ما با معضل عالم خارج از سفیراها یا به بیان دیگر و معنای دقیقتر با جهان خلق و نسبت آن با خدا روبهرو میشویم، مشکلی که مسئلهی وحدت وجود را به همراه دارد. در تاریخ عرفان قبالا، دو گرایش توحیدی و وحدت وجودی غالباً برای تفوق بر دیگری با هم رقابت کردهاند. این حقیقتی است که گاهی پنهان میماند، چرا که نمایندگان وحدت وجود عموماً سعی کردهاند با زبان یکتاپرستی (34) سخن بگویند؛ نویسندگانی که آشکارا دیدگاههای وحدت وجودی (35) را مطرح میکنند، نادرند. (36) بیشتر متون، و به ویژه آثار قدیمی مکتب حکمت عرفانی دربردارندهی عناصر هر دو گرایشاند. مؤلف زُهر به سوی وحدت وجود گرایش دارد، و این واقعیتی است که حتی در آثار عبری موسی دلئون آشکارتر میشود، اما اغلب بیهوده در پی آنند که در ورای تعدادی اشارات و عبارات کلیشهای مبهم دربارهی برای یافتن وحدت بنیادین تمام اشیا، مراتب و عوالم، اعتراف وی به یکتاپرستی را جستوجو کنند. به طور کلی، زبان او، زبانی توحیدی است، و نشان دادن هستهی وحدت وجودی پنهان او نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است.پینوشتها
1. nothing ness
2. Rabbi Joseph ven Shalom of Barcelona
3. مقایسه کنید با تفسیر سفر یصیرا منسوب به ربی ابراهیم بن داود در (Warsaw, p.5, col.a, 1884) در باب تفسیر حقیقی این تفسیر مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Seferiv, p.286-302).
4. شعوره اروانشر (Offanbach 1714), f.108b همین مفهوم در «مقدمه» تیفون زُهر ((Mantua, 1558), f.7a) و به صورتی توسعه یافتهتر در پلیا ((1883), f.14c) بیان میشود.
5. Ain
6. Ani
7. Zohar, I, 2a: Mosesde Leon, کتاب شقل مقدس, p.25. Cf. Isaachaco Hen, در تفسیر مرکاوا , Tarbiz vol.II, p.195, 206.
8. hidden cause
9. Jacobbenshe Shefh, کتاب پاسخ مطالب حقیقی , (Ms. Oxford, 1585 f.28a/b).
او اصطلاح نقطه را به کار نمیبرد بلکه «از عباراتی بسیار دقیق که خط از آن شروع و بسط مییابد»، سخن میگوید که درست ابننجمان آن را به صورتی مبهم در تفسیرش بر سفر پیدایش، باب 1، آیهی 1 به کار میبرد.
10. در Ms. British Musoum 750g, 125-230، باغ انار Mosesdeleon"s.
11. منشأ هستی اصطلاحی که در نوشتههای عارفان قبالای مکتب گرونا بسیار رایج است.
12. Zohar, I, 15a.
ترجمهی من از ترجمهی چاپ انگلیسی بسیار متفاوت است، اما در اینجا نمیتوانم وارد جزئیات زبانشناختی شوم.
13. reshith
14. نویسنده با گفتهی تلمودی برشیت (meyillah 21b) باز میکند.
15. Zohar, I, 15a/b
16. زهر (I, 2a) دربارهی نیت الاهی میگوید که با حکمت «که همه چیز را مطابق آن طراحی کرد» یکی دانسته میشود. همچنین مقایسه کنید با (III, 43a). تفسیر روایات، عزرائیل گرونایی، (Ms. Jerusalem f.42b) حکمت به معنای «توانایی بر چیزهای ممکن است» امام همچنین میگوید (ibid, f.44a/b) که ذات موجودات ممکن در دسترس عقل است.
17. Cf. Zohar, I. 15b.
18. Binah
19. تفصیل همهی امور، (III, 65b). عزرائیل اهل گرونا از حوخما به عنوان «مثال کلی تمام موجودات» و از بینا به عنوان «کلی تمام موجودات عینی» در فصل 1 کلی همه جزئیات خود که در چاپهای یصیرا سخن میگوید، و نام نحمان به عنوان نام نویسنده ذکر میشود.
20. Eden
21. روز ازل، (Zohar, III, 134b) یا اغلب ایام متعالی.
22. archotypes
23. Shelley, Adonais, III.
24. object
25. subject
26. intectual cognition
27. Zohar, I, 1b-2a, 30a, 85b: II, 126b, ff.138-140b.
28. Bereshith Bara Elohim
29. (I, 15b). همین تفسیر توسط همهی شاگردان اسحاق نابینا و ابن نحمان ارائه میشود.
30. knower
31. known
32. intuitive
33. مقایسه کنید با عبارات منقول در (MGWJ, vol.I, p.118-119 (1927)).
34. theis
35. pantheisties
36. یکی از این عارفان وحدت وجود، داود بن ابراهیم هالاوان (حدود 1300) است که من رساله سپردن عهد و میثاق او را در سال 1936 منتشر ساختهام.
37. Zohar, I, 240b.
38. Beth
39. theogony
40. Processio dei od Extra
41. cosmogony
42. I, 241a
43. Alma de-Peruda
44. مقایسه کنید با تحلیل من دربارهی این اصطلاح در (Tarbiz, III, p. 36-39).
45. Zohar, I, 241a.
«به هر چه نظر شود غیر از یکتا چیزی نیست» تعابیر متفاوتی در مواضع مختلف به کار میرود.
46. این مفهوم به عنوان معنای عرفانی مزامیر (5 و 19) «بنیان هستی معلوم است» مطرح میشود. مقایسه کنید با Zohar, II, 137a.
47. Hekhaloth
48. این هخالوت به تفصیل در II, 245a-262b و Zohar, I, 38-45 توصیف میشوند.
49. cration ex nihilo
50. بخشی از یک عبارت بلند درکتاب انار موسی دلئون (Ms. Brit. Museum 759 f,47b) که شامل بازگویی وحدت وجود عبارتی در پسیقتاراباتی (ed. (Pesikta Rabbati) friedmann, f.98b) است: «هر چیزی با چیز دیگری در ارتباط است. یا پایینترین مرتبه با بالاترین مرتبه در ارتباط است. و اگر آن را فهمیدی متوجه میشوی که متصل به وجود حقیقی باری تعالی هستی و همهی عین ربط به هماند و همه یک منشأ دارند و آن وجود حقیقی است».
51. fall
52. transcendent
53. evil
54. آنان «از بازگشت همه چیز به وجود حقیقیشان» سخن میگویند که دقیقاً با اصطلاح apokatastasis انطباق دارد که نقش بسیار مهمی در آرای بسیاری از عارفان مسیحی ایفا میکرد.
55. بنگرید به مراتب الاهیات (f.6b)؛ تغییرات فقط از جانب عارفان قبالاست (Zohar, II, 176a) «این نکات سرّ نزد ماست»، III, 141a/b. همین تعبیر نوافلاطونی توسط عارفان مسیحی مانند مایستر اکهارت به کار میرود. مقایسه کنید با:
Dempf, Meister Eckhart, p.93 (1034). Cf. also, Gabirol"s, Fon Vitae, ed. Baeumker III, 33 and Jacob Guttmann, Die Philosophie Gabirols, p.163.
56. absolute
57. phenomenal world
58. معاصر بزرگ، موسی دلئون، اسحاق بن یعقوبهاکوهن توصیف زندهای از این صعود و نزول شخینا در عالم سفیروتی در گفتاری در باب اصیلوت خود به دست داده است که من آن را در مجموعهی علوم یهودی (vol.II, p.246 (1927)) منتشر کردهام.
59. Moses Cordovero of Safed
60. باغ انار کوردوورو (که در سال 1548 نوشته شد) در کراکو و قادر کبیر او (نوشته شده در سال 1567-1568) در سال 1881 به زودی منتشر شد.
61. E. Recejac
62. Essay on The Bases of The Mystical Knowledg.
6
برخی از این نمادهای اسطورهای نمونهی بسیار خوبی از جاهایی که تفکر اصیل یهودی به صورت پایداری با عناصر اسطورهای ابتدایی آمیخته شد، در اختیار ما میگذارد. این مسئله بیشتر از همه در مورد نمادگرایی جنسی صادق است. مشهور است که آن ژرفترین قلمروهای وجود انسانی که با زندگی جنسی مرتبطاند، نقش مهمی در تاریخ عرفان ایفا میکند. ادبیات عرفانی، به جز چند مورد استثنا، مملو از تصاویر شهوتانگیز است. حتی رابطهی عرفانی با خدا اغلب به عنوان عشق میان نفس و خدا توصیف میشود؛ به ویژه عرفان مسیحی به خاطر شیوهی افراطی در استفاده از این استعاره معروف است. اولین نکتهای که باید متذکر شد این است که در نوشتههای قبالای قدیم، و به ویژه قبالای اسپانیا این تفسیر خاص از رابطهی انسان با خدا هیچ نقشی ایفا نمیکند. فی الجمله میتوان گفت که عارفان قبالای قدیمیتر هرگز کتاب غزل غزلها را به عنوان گفتوگوی میان خدا و نفس، یعنی توصیفی تمثیلی از طریق اتحاد عرفانی (1) تفسیر نکردند یعنی تفسیری که از زمان برنارد اهل کلروو (2) میان عرفای مسیحی رایج بود. مکتب عرفانیِ صَفد در قرن شانزدهم، اولین مکتبی بود که توجه خود را به آن معطوف کرد. (3)7
در این رابطه، بیش از همه باید توجه را معطوف به آن معنای جدیدی کرد که مفهوم شخینا آکنده از آن است. در واقع، بازگویی یک مفهوم قدیمی، نشان میدهد که آن مفهوم یکی از مهمترین عناصر سازندهی جنبش قبالا است. در همهی اشارات متعدد تلمود و میدراشها نشانهای وجود ندارد که شخینا بیانگر جنبهی مؤنث در خداست که پیش از این در سخنرانی دوم به نوشتهی آبلسون (15) در این خصوص اشاره کردهام. حتی تنها یک استعاره برای توصیف شخینا با عناوینی چون شاهزاده خانم، بانو، ملکه، و یا عروس دیده نمیشود. واقعیت این است که در نظر این نویسندگان این اصطلاحات بیشتر در جایی به کار میرود که به رابطه قوم بنیاسرائیل با خدا اشاره میشود، هرچند این قوم هنوز جزء جوهرهی عرفانی قوای الاهی نبوده و صرفاً نوعی تشخّص بخشیدن به بنیاسرائیل واقعی است. در هیچ موردی دوئیت شخینا، به عنوان عنصری زنانه، در برابر «خدای واحد مقدس، سبحانَه» به عنوان عنصری مردانه قرار نمیگیرد. طرح این اندیشه یکی از مهمترین و بادوامترین نوآوریهای مکتب قبالا بود. علیرغم آنکه این اندیشه با اندیشهی وحدت مطلق خدا در چالش بود، ولی رسمیت یافت و نیز هیچ عنصر دیگری از مکتب قبالا تا این حد مورد پذیرش همگانی قرار نگرفت، دلیل بر این واقعیت است که این اندیشه یک نیاز دینی عمیق و ریشهدار را پاسخ میداد. پی از این، در سخنرانی اول، اظهار داشتیم که عرفا، با همهی گرایشهای بزرگمنشی، نمایندگان واقعی دین عامه و تودهی زندهی مردم بودند، و راز موفقیتشان را باید در این واقعیت یافت. تصور شخینا به عنوان جنبهی زنانهی خدا در نظر فلاسفه و نیز مؤلفان سختگیر تلمود که خود عارف نبودند غیرقابل قبول بود و این یکی از موانع اصلی در نزدیک شدن به مکتب قبالا بود. علیرغم مخالفت چنین نیروهای قدرتمندی، این اندیشه جزئی لاینفک از اعتقادات محافل گسترده در میان جوامع یهودی اروپا و آسیا شد، که خود نشانگر نیروی حیاتی و سرزندگی آن است.8
وحدت خدا و شخینا حقیقتی است که فراسوی تکثر و جنبههای گوناگون و مختلف اوست، همان وحدتی است که عارفان قبالا آن را ییحود (30) مینامند. بر طبق کتاب زُهر، در ابتدا این وحدت، وحدتی ازلی و دائمی بود. هیچ چیز وحدت مسرتبخش ضرب آهنگهای وجود الاهی را در یک ملودی بزرگ الاهی بر هم نمیزد. همچنین، در ابتدا، هیچ چیز رابطهی ازلی و دائمی خدا با عالم انسانی به طور خاص و عوالم خلقت، که حیات الاهی در آنها به ارتعاش در میآید، بر هم نمیزد.پینوشتها
1. unio mystica
2. Bernard of Clairvaro
3. الیشع گالیکو اهل صفد در مقدمهی خود بر تفسیر غزل غزلها (venice, p2a, 1681) قطعهای بسیار روشنگر دربارهی این موضوع دارد.
4. Cf. Zohar, I, II b; II, 216; III56a.
و بحثی طولانی دربارهی این موضوع در آغاز رساله موسی دلئون به نام کتاب انار.
5. Eleazar of Worms
6. maker
7. Zoher, II, 97a and 146b.
نویسندگان جدید اغلب این عبارات و قطعات را نادرست تفسیر کردهاند. یک قطعه مشابه جالب در مقام شهادت از موسی دلئون یافت میشود. (Ms. Berlin or 833f,3ba)، مؤمن ممکن است در مقام شخینا «واقع شود» اما صرفاً در «حالت پوشیده» که آن را عماء نامیده میشود، به مقام قرب میرسد (سفر خروج، باب 20، آیهی 21). اتحاد عرفانی واقعی فیمابین شخینا و رب آن وجود دارد.
8. Zohar, I, 21b-22a: (1).
«مططرون... که حضرت موسی با او نکاح فرمود... موسی وظیفهی زناشویی خویش را نسبت به وی ادا نمود! (نمادی از شخینا) که هنوز به شکل مهتاب است».
9. نخستین کوشش در برابر تحلیل این نمادگرایی توسط وایت در فصل «راز جنسیت» The Mystery of Sex آموزه سرّی در اسرائیل Secret Doctrin in Israel او، ص 235-269 انجام گرفته است. اما تحلیل او بر پایهی این زمینه نادرست استوار است که اصطلاح زهری راز موسای امین به معنای راز جنسی است. در واقع، این اصطلاح صرفاً به معنی کامل ده سفیروت یعنی عالم عرفانی خداوند، فناناپذیر، نه فحوای جنسی یا شهوانی است.
10. ازدواج شاه و ملکه در (III, 7a)؛ اصطلاح نکاح مقدس در Zohar, I, 207b به کار رفته است.
11. منتقدان قبالا، بر این نکته به عنوان دلیلی بر ویژگی اساساً کفرآمیز قبالا پای فشردهاند. به ویژه مقایسه کنید با رساله بسیار مستند اما خیلی سطحی:
S. Rubin, Heidenth um und Kabbaia, Wien, p.53-114, 1993.
و مواعظ (Yemenite Scholar Yahya Kafih) در اثرش بر علیه قبالا به نام نبردهای خداوند، (Tel-Aviv, 1931).
12. نمونههای برجستهی این نمادگرایی را میتوان در Zohar, I. 162a; II, 128a/b; III, 5a/b and 26a یافت.
13. M. D. Georg Langor, Die Erotic der Kabbala, Prag, 1923.
14. Zohar, III, 296 a/b.
در تفسیری عرفانی از مزامیر داود 130: 82. در اینجا صهیون به عنوان نمادی جنسی به کار میرود. دربارهی منتقدان این نماد مقایسه کنید با:
(Simeanibn Lab, طلای ناب, f.10b, 185b (1795))
15. Abelson
16. مقایسه کنید با ترجمهی آلمانی من، ص 36، 43، 44، 53 و 60.
17. Aeons
18. pleroma
19. lower sophia
20. daughler of light
21. ibid, p.90.
22. اصطلاحات مططرون یا ملکه و عروس به ویژه اصطلاح نخست مورد استفاده قرار میگیرند.
23. عبارت «دختر جوان زیبایی که چشمی ندارد» از (زهر، II, 65a) گرفته شده است و در آن، این اصطلاح نماد تورات است. به عنوان نماد شخینا این اصطلاح توسط کل مکتب لوریانی به کار میرود.
24. Abraham Halevi
25. waiting wall
26. Cf. سفر حمدت یامیم (vanice 1768), vol.II, f.4a/b; meir poppers, سفر اورهیات (Amsterdam 1709), f.7d.
27. بنگرید به (Zohar, I, 228). «همهی ابعاد زنانهی عالم از اسرار شخینا منشأ گرفته است.
28. Raza de Mehmanutha
29. بنگرید به یادداشت 73 [متن انگلیسی].
30. Yihud
31. «آدم قدمون همهی خصایص روحانی را دارد» عبارتی کلیشهای که عزرا بن سلیمان پنجاه سال قبل از زهر آن را به کار برد. در زبان دورهی بعدی انسان «کل القواست» (III, 139b).
32. عزرا در سُود عِص هدعَت (اسرار شجرهی علم)، Ms. Oxford, Christ Church College, 198f, 75) میگوید: طعام آدم در آغاز روحانی بود و البسهی ملائکه، بر تن داشت لذا شایسته بود از میوهی بهشتی، که میوههای نفس و روح بودند، بخورید نظیر هنوخ و الیاس (الیاهو). مقایسه کنید با: (Zohar, III, 83b).
33. ابواب نور، (Off, Bach, 1715), f.9a
34. Maarekhet Ha-Elahut
35. Midraham Ha-Neelam
36. Zohar, II, 41b; 216b; III qqb.
37. مقایسه کنید با تفسیری که در زهر (Zohar III. 77b of Zechariah XIV and III. 260b).
38. مقایسه کنید با همین عبارت زهر: «که گنهکاران باعث شد نه جهان به وحدت نرسد».
39. Mirtswoth
40. Tikkun
41. itharata dil-tata
42. Zohar, I, 164a.
43. بنیانهای متعالی (Cf. II, 34a).
44. Devekuth
45. زهر اغلب فعل «الحاق شدن به پروردگار» را به کار میبرد، اما تنها به ندرت از مصدر الحاق استفاده میکند.
46. Moses ben Nahman
47. ابن نحمان در (سفر تثنیه 43: 22).
48. F. I. Baer
49. Franciscans
50. spirituals
51. Petrus Olivi
52. گفتههایی مانند گفتهی حگیگا «خداوند همهی صفات نیک را نظر انداخت تا به بنیاسرائیل بدهد، غیر از فقر چیزی نیافت». در (Hagigah, 9b) استثنا هستند.
53. Sefer Hasidim
54. ظروف شکسته شده، بنگرید به (Zohar I, 10b etc) مقایسه کنید با یادداشت من در مقالهی بائر در (Zion, vol.V,. p.30).
55. Bne Hekhla de-Malka
56. کتاب انار (Ms. British Museum, f.35b).
57. Raya Mehemna
58. مقایسه کنید با مقالهی بائر در (Zion, vol.V, p.. 1-44) و یادداشت 97 [متن انگلیسی] در سخنرانی قبلی.
59. Zohar, I, 249b.
60. Zaddik
61. Cf. L. Ginzberg, Legends of The Jews, vol.v, p.325.
62. aszeticism
63. «دربارهی همآغوشی آدم با زنش به کتاب نامهی مقدس»، Ps. Nahmanides، چاپ نخست رم (سال 1546) مراجعه کنید. مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Sefor, vol.XXXI, p. 179-186).
64. wisdom
65. Cf. Moses Cordovero, باغ انار ch.IV, §.9.
9
ما در کتاب زُهر، همان آمیزهی عجیب گرایشهای عرفانی و اسطورهای را در تفسیر ماهیت شرّ مییابیم. پیروان اولیهی مکتب گنوسی مسیحی و یهودی در قرون وسطا، هر دو این سؤال را پرسیدهاند که منشأ شرّ چیست؟، Unde (1) Maluma مکتب عرفانی قبالا، که دیدگاهی شبیه مکتب گنوسی (2) داشت و از لحاظ تاریخی از طریق برخی مجاری، با آن مکتب مرتبط بود، این مسئله در واقع پرسش اساسی برایش بود. ما در بررسی این مسئله، چنان که اکنون قصد انجام آن را دارم، بیش از همیشه به تفاوت درونمایههای عقلانی و دینی اندیشه آن میپردازیم، عقل اصلاً پاسخ واقعی برای این پرسش ندارد. تمام آنچه فهم در پی آن است این است که شرّ امری نسبی است، و آن واقعاً وجود ندارد. در پرتو وجود واقعاً شر نمودار گشته، یا عقل چنین تصور میکند، در حالی که در نزد شعور و آگاهی دینی شر در حقیقت باید نابود شود. این دستور مبتنی بر این اعتقاد ژرف است که نیروی شرّ واقعی است، و ذهن در عین آگاهی از این واقعیت از قبول این شاهکارهای عقلانی امتناع میورزد، هرچند آن عالی باشد و بتواند وجود چیزی که فهمیده وجود دارد، را توجیه کند.10
دیدگاه قبالا دربارهی سرشت انسان و ماهیت گناه، با نظریهی نفس که در زُهر مطرح شده است، به طور مسلم پیوند تنگاتنگی دارد. رابطهی نزدیک میان کیهانزایی و روانشناسی در تمام نظامهای گنوسی آنقدر مشهور است که طرح آن در زُهر به هیچوجه موجب شگفتگی و تعجب نیست. در اشعار عرفانی موسی بن نحمان منشأ نفس را در باطن قلمرو الاهی توصیف میکند، جایی که حیات الاهی از آنجا سریان دارد؛ زیرا نفس نیز بارقهای از حیات الاهی است که درذات خود حیات الاهی را در بر دارد، که سخنان ابن نحمان این چنین است: (31)پینوشتها
1. Unde Maluma
2. Gnosticism
3. Isac ben Jacob Hacoben of Soria
4. من سفر عمود هسمالی «کتاب ستون چپ» موسی بورگس را در (Tarbiz, vol.IV, p.208-225) منتشر ساختهام. همچنین مقایسه کنید با تحلیل آن در: (Ibid, III, p.272-286).
5. efhizal evil
6. این مفاهیم در مرقومات مختلف عارفان قبالای قرن سیزدهم دربارهی مسئله گناه آدم بسط مییابند. عبارت کلاسیک زهر در (I, 12b) به چشم میخورد. منشأ گناه این بود: «... آدم به عالم پایین فرستاده شد و از عالم بالا جدا گشت... لذا بار دیگر باید از عالم پایین جدا شود و به عالم بالا برسد». واژهی عرفانی برای این جدایی اولیه قطع مغروس است. این واژه همواره مورد استفادهی مکتب گرونای بوده است. ابراهیم بن سلیمان در اثر خود اسرار شجرهی علم (Christ Church College 198 f.7b-8a) بیان میکند شجرهی حیات و شجرهی معرفت تنها با گناه آدم از هم جدا شد. نمادهای دیگری که در متن به کار رفته، از شاگرد سلیمان بن آدرت، در رسالهی مقدمهای بر تفسیر موسی بن نحمان بر تورات (1875, p.5) است.
7. apostasy
8. Zohar, I. 35b and 36b.
آنجا که منشأ معرفت مبتنی بر سحر و جادو به عنوان نتیجهی مستقیم قطع مغروس توصیف میشود. در واقع، بحیه ابن اشر (1291) از سحر و جادو به عنوان پیوند متفرقات دفاع میکند (در تفسیرش بر (خروج 22: 17)) همچنین مقایسه کنید با (Zohar, III, 86a) در کیلئیم (رسالهای از تلمود با عنوان غرس گیاهان غیر همجنس که به ابن نحمیا منسوب است).
9. Zohar, III, 15b.
در تفسیری عرفانی از تلمود بیان میشود: «با ارتکاب به هر گناهی،گناهی دیگر در پی خواهد داشت».
10. mercy
11. Gehenna
12. در زهر و آثار عبری موسی دلئون غالباً به این اندیشهی بنیادین اشاره میشود. قطعهی اصلی که این اندیشه به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد، در زهر، (I, 17a-180) است. قلمرو شیطان در آتش بیحد خشم یعنی خشم دِین ریشه دارد. I, 161b خشم اسحاق (I, 74b; 145a).
13. Jacob Boehm of Gorerlitz
14. Abraham von Franckenberg
15. Franz von Baader
16. F. C. Ortinger
17. Koppel Hecht
18. Frankfort-on-Main
19. Johann Jocob Spaeth
20. Cf. Zohar, III, 192b. II, 98a.
در اینجا زُهر آن را به عنوان برگ تلخ درخت کیهانی توصیف میکند. تشبیهات دیگر اینها هستند: دُرد شراب، طلای ناخالص، آب گلآلود و غیره.
21. Kelipah
22. Zohar, I, 16b; II 69b; 108b; 184b; III, 185a.
23. Eleazar of Worms
24. جیکاتیلا رسالهای کوتاه دربارهی این موضوع، موسوم به «اسرار مار و حکم او» نوشته است که در چندین نسخهی خطی، مثلاً در (Leiden, Cod. Warner 32) یافت میشود. در اینجا ما نوعی اسطوره در باب خاستگاه شر مییابیم (f.155b-156a). «بدان که 35 فرشته جانب یمین اسحاق به همراه ادوم (لقب عِساوْ فرزند اسحاق) و عمالیق (دشمنان بنیاسرائیل) قرار دارند. بدان که عمالیق در رأس مار نخستین متصل به آن و سوار بر مار هستند... و در آن وادی (رفیدیم) مار و عمالیق یک تن واحدند و مکتوب است که «راه مار بر فراز منطقهی صور قرار دارد»... بدان و یقین داشته باش که مار لازمهی ساختار و نظم عالم در بدو آفرینش بود، که اگر از مقام خود تخطی نمیکرد، خادم بزرگی به شمار میرفت. وظیفهی او عبادت و بر دوش کشیدن مشقات مخلوقات بود، که اگر انجام وظیفه میکرد، سر او تا بلندترین قلهی زمین و دُم او تا عمیقترین درههای زمین امتداد میداشت. و در همهی هستی جایگاهی برای او وجود داشت و او برای نظم ساختار هستی ضرورتی بزرگ بود. و این رازی است که در کتاب یصیرا معلوم است زیرا او محرک تمام افلاک سماوی است. آنها را از شرق به غرب و از شمال به جنوب به حرکت در میآورد و بدون یاری او در تمام عالم زیر چرخ گردون هیچ مخلوقی نه میبود و نه زندگی میکرد، هیچ زرعی، هیچ شکوفه و بری وجود نداشت هیچ موجودی، علتی برای حیات خویش نمییافت. او از همان آغاز بیرون از دیوارهای خیمههای مقدس ایستاده بود و از بیرون دیوار خارجی متصل به پشت سرش بود. زیرا او به دیوار وصل شده بود. و روی او به سوی بیرون بود و برای او جایی برای ورود به درون تعبیه نشده بود و جایگاه وی برای پروراندن رشد گیاهان و مزروعها در بیرون بود. و این راز درخت نیک و بد است. به همین دلیل خداوند سبحان، آدم اول را برحذر داشت که مبادا به شجرهی معرفت دست زند تا وقتی که هنوز نیکی و بدی هر دو با هماند که یکی در درون دیگری و دیگری در بیرون این قرار داشت و (آدم اول میبایست تا زمانی صبر کند) که عورلا از آن جدا شود (عورلا میوههای نوبر سالهای اول تا سوم درخت تازه به بار نشسته است که طبق دستور تورات نباید از آن استفاده کرد و میوهی سال چهارم را نیز باید تقدیم کاهن نمود). همانگونه که در تورات مذکور است: و نامختونی «عورلای» آن درخت را جدا کنید و نیز در تورات مرقوم است و حوا میوهی آن درخت را گرفت: (به مثابهی آنکه)- یک بُت به «هخال» یا قدسالاقدس بیتالمقدس داخل گردد، لذا پلیدی بیرونی به داخل وارد شد بدان که هر دست بر ساختهی خداوند تا زمانی که در جای خویش قرار گیرد و طبق خلقتش واقع گردد، نیک است و خیر؛ و اگر از مقام خویش برتابد و از موقف خود برون افتد، بد است و شر؛ و به همین سبب گفتهاند که خداوند، خالق صلح و صلاح است و آفرینندهی شر».
25. Zohar, II, 69a/b, 216a; 227a; III, 252a.
26. Zohar, II, 103a; I, 171a.
دربارهی «پاهای» مار، سموئیل (Sammael)، که مطابق سفر پیدایش باب 3، آیهی 4: «چیزی وجود نداشت که روی آن بایستد، اما با گناهان اسرائیل در پاهایی به او داده میشود تا بر روی آن راست و محکم بایستد».
27. Zohar, II, 34b.
28. جانب دیگر و جانب یمین استعارههایی هستند که غالباً برای قدرت شیطانی به کار میروند.
29. Zohar, I, 223b, II, 34b; III, 135b, 292b.
همچنین مقایسه کنید با تشووا «توبه» جیکاتیلای دروغین در باب مسئله سریان بدی از خوبی در
Fest Schrift Dr. Jakob Freimann zum 70. Gebortstag (1937), Hebr. Part p.170, رسالهی اصیلوت , ed. Jellinek, در خزائن حکمت قبالا, (1858), p.2.
30. Zohar, II, 163a.
31. متن عبری کل این سرود در منبع زیر چاپ شده است.
Michael Sachs, Diereligioese Poesie der Juden in spanien, 2. Aufi, p.50-51 (1901).
32. Siloam
33. Cf. Sachs, op. cit. p.323-331;
من ترجمهی کامل آلمانی آن را در منبع ذیل آوردهام:
Almanach Des Schecken Verlags auf das Jahr 5b96/1936, p.66-89.
34. Cf. L. Husik, A History of Mediaeval Jewish Philosophy, p.XLVII (1916).
35. Nefefh
36. Ruah
37. Neshamah
38. Zohar, I, 20ba; II, 141b; III, 70b.
ویژگی اولیهی این روانشناسی را هنوز میتوان از میدارش هنعلم، خصوصاً در قسمت آفرینش میتوان تعیین کرد.
39. بینا اغلب نهر جاری نامیده میشود و نشاما از این جریان نور به وجود میآید (زهر «جریان» نهر جاری را با «نور» پیوند میدهد). (II, 174a) به منشأ حتی عالیترین نشاما در سفیروت حوخما اشاره میکند.
40. موسی دلئون از 1290، این مسئله را در سفر همیشقال «کتاب ارزش» (پازل 1608)، فصل 2، و در 1293 در اثر چاپ نشده مسکنهای شهادت مطرح میکند. راهحلی که در متن نقل میشود راهحل اثر اخیر است.
41. Zohar, I, 81b, 226a/b; III, 70b.
در اینجا گفته میشود که نشاما بلافاصله پس از مرگ به جایگاه آسمانیاش در باغ عدن بر میگردد. تنها یک قطعه (II, 79a) از داوری دربارهی نفس مقدس نام میبرد؛ با وجود این، این اصطلاح در آنجا به معنای بخش خاصی از نفس به کار نمیرود بلکه به معنای روح به طور کلی اشاره میکند. مقایسه کنید با (Cf. also II, 210a)، موسی دلئون در کتاب مسکن شهادت (Ms. Berlin f.46a) میگوید: «روح آن صدیق داخل میگردد و به آنجا میرود و غسل میکند و عبور کرده به سلامت بیرون میآید». این نظریه که روح صدیقهای کمل برای تنبه نفوس دیگر به جهنم هبوط میکند در (III, 220b) اشاره شده است.
42. نظریههای زُهر در رساله «وصیتنامهی ربی الیعازر» که با نام مستعار نوشته شده (رساله معروف به باغ عدن که توسط جلینک در (Beth Ha-Midrash, III, p131-140) چاپ شده) با آب و تاب بیشتری ارائه میشود. همچنین به یادداشت 125 [متن انگلیسی] مراجعه کنید.
43. Zohar, III, 302b.
44. Ibid, III, 68a/b.
45. Ibid, I, 233b; II, 161b.
46. Ibid, 224a.
47. Ibid, II, 209b-212a.
48. Gilgul
49. مقایسه کنید با ترجمه آلمانی من از باهیر (Bahir, §§86, 104, 126ff., 135) اصطلاح گیلگول (Gigul) تنها پس از انتشار کتاب باهیر به کار میرود. معمولاً مشهود نیست که این اصطلاح توسط عارفان قبلاً از منابع فلسفی اخذ شده است. داود کیمی آن را در تفسیر خود بر مزامیر، 44 به کار میبرد، اما این قطعه تنها در چاپ اصلی ناپل (1487) یافت میشود. گیلگول «تناسخ» و مترادف آن هعتاقا «انتقال روح» هر دو ترجمه اصطلاح عربی تناسخ (Tanasuh) هستند.
50. Catharists
51. دربارهی کاتاریستها مقایسه کنید با:
Jean Giraud, Histoire de l, in Quisition au Moyen Age, vol.I (1935); Cathares et Vaudois. (p.59ff) درباره استعارات.
52. metem psychosis
53. Zohar, I, 186b; III7a.
54. Ibid, II, 99b, III, 177a.
55. Menahen of Recanaati
56. نظام یوسف بن شالوم اهل باسِلونا (حدود 1310)، نویسندهی تفسیر در باب سفر یصیرا که به ابراهیم بن داود منسوب است بر آن استوار است. مقایسه کنید با (EJ IX, col.708). برای نظریه ری کاناتی (Recanati) مقایسه کنید با تفسیری بر تورات او در قسمتهای مبروص و مقدسان.
ریشه تصوف در حدیث
تصوف که با زهد آغاز شد، طبعاً در سیره و سخنان حضرت رسول و ائمه علیهمالسلام در این زمینه، حقایق و سرمشقهای بسیاری برای اخذ و اقتباس و پیروی مییافت، اما در مراحل تکامل یافتهتر خود، به دلایل مختلف و به صورتهای گوناگون، از کتاب و سنت اخذ و اقتباس بیشتری کرد.دلائل استفاده حدیث در آثار صوفیه
دلیل ازدیاد استفاده از آیات و احادیث در آثار صوفیه از قرن چهارم به بعد، بهجز سلایق شخصی مشایخ و نیاز همه علوم اسلامی به کتاب و سنّت بهمثابه منبع اصلی این علوم، شاید رویکرد مشایخ صوفیه به مشروعیت بخشیدن به اعمال و آرای ا هل تصوف و عرفان بود؛ خصوصاً پس از ادعاها و اظهارات حلاج ، که از جهات گوناگون نظر نامساعد فقها و محدّثان و متکلمان و سپس حکومتها را در پی داشت و به قتل او انجامید.تألیف کتب جامع تصوف
مشایخ صوفیه در بغداد و خراسان و بهویژه نیشابور ، یعنی شخصیتهایی چون ابوطالب مکی ، ابونصر سرّاج ، کلاباذی ، ابوسعد خرگوشی ، ابوعبدالرحمان سُلَمی ، قشیری و غزالی ، با این هدف به تألیف کتابهای جامع و اصلی تصوف پرداختند و در آنها کوشیدند آداب و اخلاق و آرا و آموزههای خود را با کتاب و سنّت تطبیق دهند.نظر برخی صوفیان درباره حدیث
براساس برخی سخنانِ صوفیانِ نخستین، به نظر میرسد آنها نظر مساعدی به اشتغال به حدیث نداشته و آن را از امور دنیوی میشمردهاند، چنان که بِشر بن حارث «حَدَّثَنا» و «اَخْبَرَنا» را از کارهای دنیا ، و اشتغال به حدیث را خارج از توشه آخرت دانسته، (۲) ابوسلیمان دارانی کتابت حدیث را در کنار تزویج و طلب معاش ، تن دادن به دنیا تلقی کرده، (۳) و حتی رابعه عَدَویه فتنه حدیث را شدیدتر از فتنه مال و فرزند شمرده است. (۴)رویکرد خاص صوفیان به حدیث
مشایخ صوفیه از قرن چهارم به بعد، با رویکرد خاصی به حدیث، که با رویکرد فقها و محدّثان تفاوتهای عمده داشت، از حدیث بیشترین استفاده را کردند تا آداب و عقاید و معارف خود را توجیه کنند.علل عدم غفلت صوفیان از حدیث
مبانی تصوف و اقتضای محیط
اصولاً پیروی از سنت چیزی نبود که مشایخ نخستین صوفیه، با توجه به مبانی تصوف و نیز محیطی که در آن میزیستند، از آن غفلت کرده باشند.کلام جنید
چنانکه جنید گفته همه راهها برخلق بسته است مگر پیروی از حضرت رسول و سنّت وی. (۵) یا اینکه علم ما آمیخته با حدیث رسول خداست. (۶) (۷)کلام سهل بن عبدالله
سهل بن عبداللّه نیز گفته است هر وَجدی که شاهدی از کتاب و سنّت بر آن اقامه نشود باطل است. (۸) (۹)کلام سرّاج
از همینروست که ابونصر سرّاج (۱۰) کسی را که موافق با قرآن ولی مخالف با سنّتهای رسول خدا باشد در واقع مخالف قرآن دانسته است.راوی بودن برخی صوفیان
بهعلاوه، به اقتضای محیط آموزشی و فرهنگی عصر ، بسیاری از مشایخ صوفیه ، خود راوی حدیث بودند و در طرق و سلسلههای نقلِ حدیث از آنها یاد شده است، از جمله بایزید بسطامی ، (۱۱) (۱۲) معروف کرخی (۱۳) (۱۴) و ابراهیم ادهم . (۱۵) (۱۶) (۱۷) (۱۸) (۱۹) (۲۰) (۲۱)مخالفت فقها و محدثان با صوفیان
شیوه اخذ و اقتباس و رد و قبول احادیث و نیز نوع استنباطات صوفیه از احادیث در تولید و توجیه آداب و معارف خود، همواره مایه نقد و طعن فقها و محدّثان در حق ایشان بوده است.روششناسی حدیثی صوفیه
صوفیه در روش استفاده از حدیث روش خاصی داشتهاند.نقل به معنای احادیث
وی (۲۲) درباره نحوه استفاده خود از احادیث ، در قیاس با شیوه مرسوم محدّثان و فقها، یادآور شده که ضبط الفاظ احادیث در این زمینه برایش اهمیتی نداشته و به همین سبب از روش نقل به معنی استفاده نموده و تأکید کرده است که برخی اصحاب ، نظیر علی علیهالسلام و ابن عباس و انس بن مالک ، هم اجازه این کار را دادهاند.تساهل در نقل و کتابت
ابوطالب مکی (۲۴) در همین مقام، اشتغال به کتابت حدیث و جستجوی طُرُق آن و بررسی غرائب و دقت در الفاظ آن را از زمره سختگیریهایی دانسته است که متأخران باب کردهاند، در حالی که اسلاف در این زمینه اهل تساهل بودهاند، چنانکه به گفته وی (۲۵) آنان در باب نحو و اعراب و حتی احکام طهارت و نجاست هم آسان میگرفتهاند.نوع برخورد با حدیث ضعیف
ابوطالب مکی درباره نحوه استشهاد خود به احادیث، از اصولی سخن گفته که هم مبین مبنای معرفتی و روششناختیِ صوفیه در کاربرد احادیث است و هم وجه انتقادی رویکرد آنان را به روششناسی فقها و محدّثان روشن میکند.قبول احادیث اختلافی
ابوطالب مکی (۳۰) در نقد شیوه فقها و محدثان اهلسنت در رد و قبول احادیث، اظهار داشته همچنان که گاهی احادیثی با اِسناد صحیح و محتوای ضعیف ، روایت شده ممکن است احادیث صحیحی هم با اسانید ضعیف آمده باشد، زیرا ما بر همه احادیث احاطه نداریم.حدیث راوی مجهول
وی در مورد افراد مجهول هم که احادیث آنها کنار گذاشته میشود یادآور میشود که مجهول بودن راوی نمیتواند باعث کنارگذاشتن حدیث منقول از او گردد، زیرا ممکن است این مجهول بودن دلایل موجهی داشته باشد.روایات مشایخ صوفیه
به نوشته ابوطالب مکی، (۳۱) اختلاف مبنا و روش صوفیه با اصحاب حدیث نیز نمیتواند دلیل موجهی باشد برای اینکه اصحاب حدیث احادیث مشایخ صوفیه را کنار بگذارند.تلقی صوفیه از حدیث
شیوهای که ابوطالب مکی در استشهاد به احادیث پیش گرفت و مبانی آن را استوار کرد و دیگر مشایخ صوفیه هم آن را دنبال کردند، بهجز این ملاحظات روششناختی و انتقادی، ریشه در طرز تلقی صوفیه، به عنوان بخشی از جامعه علمی و خصوصآ اهل حدیث از «سنّت» پیش از ظهور شافعی ، داشت.معنای وسیع سنت
سنّت از نظر اهل حدیث و از جمله صوفیه، تا ظهور شافعی، مفهوم وسیعی داشت که بیشتر مأثورات رسیده از گذشته، از جمله احادیث رسول خدا ، را در برمیگرفت. (۳۲)علم کشفی نه کسبی
طرز برداشت صوفیه از احادیث و معیارهای رد و قبول آن، مبنای مهمتری هم داشت که از نحوه تلقی ایشان از علم ناشی میشود.نظر ابن عربی
محییالدین ابن عربی ــکه از گستردهترین مجموعه احادیث در آثار خود، خاصه در الفتوحات المکیة ، استفاده کرده است ضمن اذعان به روششناسی محدثان ، (۳۴) معیار کشف را برای احراز صحت و سقم احادیث، کارآمدتر دانسته که خارج از دسترس محدّثان و فقهای ظاهر است و بر آن بیشتر میتوان اعتماد کرد، زیرا « ولی » این امکان را دارد که در معراج « خیالی » خود، در عالم مکاشفه ، با روح پیامبر ارتباط برقرار کند و صحت و سقم احادیث را مستقیماً احراز کند. (۳۵)نحوه برداشت صوفیه از حدیث
اختلاف صوفیه با محدّثان و فقها در طرز تلقیشان از احادیث ، تنها به روششناسی رد و قبول احادیث محدود نمیشد، بلکه مهمتر از آن به نحوه برداشت آنها از احادیث برمیگشت.حدیث قرب نوافل
همین برداشتهای خاص هم هست که در موارد زیادی سبب شده است که فقها و محدّثان آنان را طعن و حتی تکفیر کنند.برداشت خاص
مثلاً حدیث معروف به « قُربِ نَوافل »، که در منابع فَریقَین هم آمده، (۴۳) (۴۴) در آثار صوفیه از آن برداشتهای خاص شده (۴۵) (۴۶) (۴۷) (۴۸) (۴۹) و متشرعه همین برداشتها را ادعای حلول و اتحاد تلقی کرده و از آن انتقاد نمودهاند. (۵۰) (۵۱)توضیح مجلسی
مجلسی (۵۲) ضمن توضیح یک نقل از این حدیث با تأکید بر اینکه آنچه مایه تقرب بنده به خدا میشود در درجه اول، انجامدادن تکالیف است، در توضیح دیگری برای همین حدیث (۵۳) ضمن نفی برداشتهای « مبتدعان » چهار وجه بیان میکند، از جمله اینکه بنده از فرط تَخَلُق به اخلاق الهی ، جز به آنچه خدا دوست میدارد نمینگرد، یا اینکه خدا در نظر بنده، محبوبتر از قوای شنوایی و بیناییاش میگردد، یا اینکه خدا نور چشم و نیروی دست و پا و زبان بنده میشود، و از همه مهمتر اینکه عبد بر اثر شکستن هوی و هوس خویش و ترجیح خواستهای الهی بر خواستهای شخصیاش، چنان میشود که سراسر وجود او تحت تصرف الهی درمیآید و خدا تدبیر نفس و بدن و قلب و عقل و جوارح او را به دست میگیرد.خلقت انسان به صورت خدا
حدیث دیگری که در این زمینه معرکه آرا شده، حدیث نبوی معروفی است که با تعابیر مختلفی روایت شده و متضمن این معناست که خدا آدم را بر صورت خود (صورته) آفرید. (۵۴) (۵۵) (۵۶)رجوع ضمیر به خدا
صوفیه در تحلیل و تفسیر خود از این حدیث، ضمیر «ه» در «صورته» را به خدا برمیگردانند (۶۱) (۶۲) ولی برخی فقها و محدثان اهلسنت ، با برگرداندن ضمیر به خود آدم، به نقد این دیدگاه پرداختهاند. (۶۳) (۶۴) (۶۵)حدیث در منابع شیعه
این حدیث در منابع شیعه ، (۶۶) (۶۷) (۶۸)به واسطه امام علی و امام باقر و امام رضا علیهمالسلام، از پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نقل شده است.حدیث من عرف نفسه
حدیث بحثانگیز دیگر در این باب، حدیث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» است که صوفیه آن را مبنای بسیاری از مباحث خود قرار دادهاند. (۷۰) (۷۱) (۷۲) (۷۳) (۷۴) (۷۵) (۷۶) (۷۷) (۷۸)نظر محدثان
شماری از محدّثان اهلسنّت این حدیث را مصحَّف و بلکه مجهول دانستهاند. (۷۹) (۸۰)توجیهات صوفیه
با اینحال، برخی مشایخ صوفیه که در علم حدیث هم مهارت داشتهاند کوشیدهاند با تفاسیر و توجیهات خاصی از برخی احادیث معتبر ، معارف و آداب و آیینهای خانقاهی خویش را با آنها تطبیق دهند.ابوعبدالرحمان سلمی
یکی از این اشخاص ابوعبدالرحمان سلمی است که در آثار متعدد خود این کار را کرده است.ابوطاهر مقدسی
ابوطاهر مقدسی ، صوفی و محدّث معروف، نیز در دو کتاب خود، صفوةالتصوف و السماع ، کوشیده است آداب و معارف صوفیه، خاصه آداب خانقاهی، را با احادیث تطبیق دهد.احادیث صوفیه موجود در شیعه
نکته دیگر اینکه احادیثی هست که در آثار صوفیه به آنها استناد شده ولی در متون اصلی حدیثی اهلسنّت نیامده، در عوض مشابه آنها در متون معتبر شیعی از امامان شیعه روایت شده است، مثل حدیث معروفی درباره زهد (۹۷) از قول پیامبر اکرم که در منابع حدیثی اهلسنت نیامده ولی در منابع معتبر شیعی، (۹۸) (۹۹) با مضمونی مشابه، از امام صادق علیهالسلام روایت شده است.شطح خواندن برخی روایات
در مواردی هم پارهای از اقوال پیامبر اکرم و برخی ائمه علیهمالسلام، از دیدگاه برخی صوفیه شطح تلقی شده است، مانند «رأیتُ رَبّی فیاَحسنِ صُورة» از پیامبر و «لَوکُشِفَ الغِطاءُ مَاازْدَدْتُ یقیناً» از امام علی علیهالسلام. (۱۰۰) (۱۰۱) (۱۰۲)تلقی برخی تعابیر به عنوان حدیث
پارهای از اقوالی که در برخی آثار صوفیه حدیث تلقی شدهاند فاقد اِسناد صحیحاند و در کتابهای معتبر متقدم هم نیامدهاند.ارنا الاشیاء کماهی
از جمله حدیث معروف «اللّهُمَّ ارِنا الاشیاءَ کماهی» که در منابعی چون مرصادالعباد نجم رازی ، (۱۰۳) جامعالاسرار سیدحیدر آملی (۱۰۴) (۱۰۵) و انسان کامل عزیز نسفی (۱۰۶) از قول پیامبر اکرم نقل شده است، ولی در هیچیک از منابع حدیثی معتبر شیعی و اهلسنّت دیده نمیشود و تنها عبارتی شبیه آن، یعنی «اللّهُمَّ ارنا الحقایق کماهی»، در عوالی اللئالی ابن ابیجمهور احسایی (۱۰۷) به عنوان حدیث نقل شده است.موتوا قبل ان تموتوا
عبارت معروف دیگری که در پارهای از منابع صوفیه (۱۰۸) (۱۰۹) حدیث تلقی شده، «مُوتُوا قَبلَ اَنْ تَموتوا» است که در منابع حدیثی کهن نیامده و در میان اهلسنّت، عجلونی (۱۱۰) آن را حدیث ندانسته است، هرچند در برخی متون متأخر شیعی ــنظیر شرح اصول الکافی محمدصالح مازندرانی (۱۱۱) و بحارالانوار مجلسی (۱۱۲) آن را حدیث تلقی کردهاند.العلم نقطة کثرها الجاهلون
عبارت معروف دیگری که در پارهای متون صوفیه (۱۲۰) (۱۲۱) حدیث تلقی شده، «العلمُ نقطةٌ کَثَّرها الجاهلون» است که تنها در پارهای متون متأخر قابل ردیابی است. (۱۲۲) (۱۲۳)حدیث حقیقت
عبارت معروف دیگر، عبارتی است که در پارهای آثار متأخر صوفیه، (۱۲۴) (۱۲۵) به عنوان حدیث کمیل از حضرت علی علیهالسلام نقل شده و به « حدیث حقیقت » مشهور است.پینوشتها:
۱. عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۸، تهران ۱۳۵۷ش.
۲. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۳۳، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۳. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۳۴، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۴. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۳۴، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۵. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۱۴۵، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۶. ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۱۰۳، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
۷. عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۵۰، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
۸. ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۱۰۴، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
۹. عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۵۱، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
۱۰. ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۹۴، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
۱۱. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۶۰، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۱۲. ذهبی، ج۱۳، ص۸۶ـ۸۹.
۱۳. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۷۵ـ۷۶، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۱۴. ذهبی، ج۹، ص۳۳۹ـ۳۴۵.
۱۵. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۱۳، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۱۶. ذهبی، ج۷، ص۳۸۷ـ۳۹۶.
۱۷. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۶۸، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۱۸. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۲۳۳، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۱۹. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۲۴۷، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۲۰. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۲۹۱، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۲۱. محمد بن حسین سلمی، کتاب طبقاتالصوفیة، ج۱، ص۴۵۵، چاپ یوهانس پدرسن، لیدن ۱۹۶۰.
۲۲. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۴، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۳. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۴ـ۴۸۵، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۴. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۵۷، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۵. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۵۷، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۶. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۵، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۷. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.
۲۸. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۷، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۲۹. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۸، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۳۰. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۵ـ۴۸۶، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۳۱. ابوطالب مکی، قوتالقلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقامالتوحید، ج۱، ص۴۸۶، چاپ محمود ابراهیم محمد رضوانی، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
۳۲. نصراللّه پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان: بررسی تاریخی مسئله لقاءالله در کلام و تصوف، ج۱، ص۱۲۴ـ۱۲۵، تهران ۱۳۷۵ش.
۳۳. نصراللّه پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان: بررسی تاریخی مسئله لقاءالله در کلام و تصوف، ج۱، ص۱۲۴، تهران ۱۳۷۵ش.
۳۴. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۱۶۳ـ۱۶۴، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۳۵. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۱۵۰، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۳۶. مؤیدالدین بن محمود جندی، شرح فصوصالحکم، ج۱، ص۵۸۴، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۱ش.
۳۷. نصر حامد ابوزید، فلسفة التأویل: دراسة فی تأویل القرآن عند محیالدین ابن عربی، ج۱، ص۲۴۱، بیروت ۱۹۹۸.
۳۸. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۳۹۹، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۳۹. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۴۳۴، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۴۰. مؤیدالدین بن محمود جندی، شرح فصوصالحکم، ج۱، ص۵۸۴، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۱ش.
۴۱. ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فیالتصوف، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۹، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
۴۲. عبدالملک بن محمد خرگوشی، کتاب تهذیب الأسرار، ج۱، ص۲۰۵ـ۲۰۷، چاپ بسام محمد بارود، ابوظبی ۱۹۹۹.
۴۳. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ج۷، ص۱۹۰، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۴۴. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲۳۵۳.
۴۵. محمد بن علی حکیم ترمذی، کتاب ختمالاولیاء، ج۱، ص۳۳۲، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، بیروت (بیتا).
۴۶. عبدالکریم بن هوازن قشیری، ج۱، ص۱۵۶، الرسالة القشیریة، چاپ عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره (بیتا)، چاپ افست قم ۱۳۷۴ش.
۴۷. عبدالکریم بن هوازن قشیری، ج۱، ص۴۴۵، الرسالة القشیریة، چاپ عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره (بیتا)، چاپ افست قم ۱۳۷۴ش.
۴۸. روزبهان بقلی، کتاب عبهرالعاشقین، ج۱، ص۱۰۲ـ۱۰۳، چاپ هانری کور بن و محمد معین، تهران ۱۳۶۶ش.
۴۹. ابن عربی، فصوصالحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، ج۱، ص۱۰۷، تهران ۱۳۷۰ش.
۵۰. محمد بن حسن حرّ عاملی، رسالة الاثنی عشریة فیالرد علیالصوفیة، ج۱، ص۷۹، چاپ مهدی لاجوردی حسینی و محمد درودی، قم ۱۴۰۰.
۵۱. محمد بن حسن حرّ عاملی، الفوائد الطوسیة، ج۱، ص۸۱ـ۸۲، چاپ مهدی لاجوردی حسینی و محمد درودی، قم ۱۴۰۳.
۵۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۵۵ ۱۵۶.
۵۳. مجلسی، بحارالانوار، ج۸۴، ص۳۱۳۲.
۵۴. ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۴۴، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۵۵. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ج۷، ص۱۲۵، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۵۶. مسلم بن حجاج، الجامعالصحیح، ج۸، ص۳۲، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
۵۷. یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۶، ص۱۶۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۵۸. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۶۴۱ـ۶۴۲، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۵۹. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۱۰۷، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۶۰. عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۲ـ۳، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
۶۱. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۱۰۶، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۶۲. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۲۰۰، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۶۳. یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۶، ص۱۶۵ـ۱۶۶، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۶۴. یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۷، ص۱۷۸، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۶۵. ابن حجر عسقلانی، فتحالباری: شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۰، بولاق ۱۳۰۰ـ ۱۳۰۱، چاپ افست بیروت (بیتا).
۶۶. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۴.
۶۷. ابن بابویه، ج۱، ص۱۰۳، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم (۱۳۵۷ش (.
۶۸. ابن بابویه، ج۱، ص۱۵۲۱۵۳، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم (۱۳۵۷ش (.
۶۹. ابن بابویه، ج۱، ص۳۴۳۵، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم (۱۳۵۷ش (.
۷۰. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۱۰۵، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۷۱. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۱۰۹، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۷۲. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۱، ص۱۱۲، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۷۳. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۱۷۶، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۷۴. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۲۲۵، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۷۵. عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۱۷۴، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
۷۶. عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۱۸۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
۷۷. محمد بن اسحاق صدرالدین قونیوی، مفتاحالغیب، ج۱، ص۱۲۸، چاپ محمد خواجوی، تهران ۱۳۷۴ش.
۷۸. محمد بن حمزه فناری، مصباحالانس، ج۱، ص۱۳۲، در محمد بن اسحاق صدرالدین قونیوی، همان منبع.
۷۹. محمدطاهر بن علی فتنی، تذکرةالموضوعات، ج۱، ص۱۱، (قاهره ۱۳۴۳/ ۱۹۲۴).
۸۰. اسماعیل بن محمد عجلونی، کشف الخفاء و مزیل الالباس، ج۲، ص۲۶۲، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۸۱. عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج۲، ص۴۵۲، بیروت: دارالکتاب العربی، (بیتا).
۸۲. عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج۲، ص۴۵۱ـ ۴۵۵، بیروت: دارالکتاب العربی، (بیتا).
۸۳. مصباح الشریعة، منسوب به امام جعفر صادق (ع)، ج۱، ص۱۳، بیروت:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
۸۴. مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۳۲.
۸۵. محمد بن حسن حرّ عاملی، رسالة الاثنی عشریة فیالرد علیالصوفیة، ج۱، ص۷۷ـ۷۸، چاپ مهدی لاجوردی حسینی و محمد درودی، قم ۱۴۰۰.
۸۶. محمدجعفر بن محمدعلی بهبهانی، فضایحالصوفیة، ج۱، ص۶۷ـ۶۸، قم ۱۴۱۳.
۸۷. محمدطاهر بن محمدحسین قمی، سفینة النجاة، ج۱، ص۶ـ۷، چاپ حسین درگاهی و حسن طارمی، تهران ۱۳۷۳ش.
۸۸. محمد بن حسن حرّ عاملی، الفوائد الطوسیة، ج۱، ص۷۹ـ۸۰، چاپ مهدی لاجوردی حسینی و محمد درودی، قم ۱۴۰۳.
۸۹. عبداللّه شبر، مصابیح الأنوار فی حل مشکلات الاخبار، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
۹۰. ابن جوزی، تلبیسابلیس، ج۱، ص۲۲۶، چاپ خیرالدین علی، بیروت (بیتا).
۹۱. ابن تیمیه، مجموعالفتاوی، ج۷، جزء۱۱، ص۲۶۶، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۹۲. محمد بن حسین سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، ج۲، ص۴۷، چاپ نصراللّه پورجوادی، ۷: کتاب آداب الصحبة و حسنالعشرة، چاپ م ی قسطر، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ش.
۹۳. ابن جوزی، تلبیسابلیس، ج۱، ص۲۲۷، چاپ خیرالدین علی، بیروت (بیتا).
۹۴. ابن تیمیه، مجموعالفتاوی، ج۷، جزء۱۱، ص۲۶۶، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۹۵. محمدرضا شفیعی کدکنی، «نظام خانقاه در قرن پنجم به روایت ابن قیسرانی»، ج۱، ص۵۷۴، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال ۲۶، ش ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۲).
۹۶. محمدرضا شفیعی کدکنی، «نظام خانقاه در قرن پنجم به روایت ابن قیسرانی»، ج۱، ص۶۰۹ـ۶۱۰، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال ۲۶، ش ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۲).
۹۷. عبدالملک بن محمد خرگوشی، کتاب تهذیب الأسرار، ج۱، ص۱۲۰، چاپ بسام محمد بارود، ابوظبی ۱۹۹۹.
۹۸. کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۷۰۷۱.
۹۹. ابن بابویه، معانیالأخبار، ج۱، ص۲۵۱۲۵۲، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
۱۰۰. روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۴۴ش.
۱۰۱. روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۷۱ـ۷۳، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۴۴ش.
۱۰۲. داراشکوه بابری، حسناتالعارفین، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، چاپ سید مخدوم رهین، تهران ۱۳۵۲ش.
۱۰۳. عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۳۰۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
۱۰۴. ـــ ، حیدر بن علی آملی، ج۱، ص۸، جامعالاسرار و منبعالانوار، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۰۵. ـــ ، حیدر بن علی آملی، ج۱، ص۲۸۷، جامعالاسرار و منبعالانوار، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۰۶. عزیزالدین بن محمد نسفی، مجموعه رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، ج۱، ص۱۶۱، چاپ ماریژان موله، تهران ۱۳۴۱ش.
۱۰۷. ابن ابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدّینیة، ج۴، ص۱۳۲، چالپ مجتبی عراقی، قم ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۵.
۱۰۸. عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۳۵۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
۱۰۹. حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبعالانوار، ج۱، ص۳۷۸، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۱۰. اسماعیل بن محمد عجلونی، کشف الخفاء و مزیل الالباس، ج۲، ص۲۹۱، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۱۱. محمدصالح بن احمد مازندرانی، شرح اصولالکافی، ج۱۱، ص۳۵۵، مع تعالیق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
۱۱۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۶۹، ص۵۹.
۱۱۳. احمد بن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرح الاسماء الملک الفتّاح، ج۱، ص۱۸۷، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۱۴. احمد بن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرح الاسماء الملک الفتّاح، ج۱، ص۲۲۲، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۱۵. احمد بن محمد میبدی، کشفالاسرار وعدة الابرار، ج۱، ص۱۳۵، چاپ علیاصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش.
۱۱۶. احمد بن محمد میبدی، کشفالاسرار وعدة الابرار، ج۱، ص۷۱۰، چاپ علیاصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش.
۱۱۷. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۴۸۱، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۱۱۸. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۴، ص۱۰۳، بیروت: دارصادر، (بیتا).
۱۱۹. محمد عبدالرووف بن تاجالعارفین مُناوی، فیضالقدیر: شرحالجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، ج۱، ص۶۶۳، چاپ احمد عبدالسلام، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۱۲۰. حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبعالانوار، ج۱، ص۸، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۲۱. محمد بن حمزه فناری، مصباحالانس، ج۱، ص۵۴، در محمد بن اسحاق صدرالدین قونیوی، همان منبع.
۱۲۲. ابن ابیجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدّینیة، ج۴، ص۱۲۹، چالپ مجتبی عراقی، قم ۱۴۰۳۱۴۰۵/ ۱۹۸۳۱۹۸۵.
۱۲۳. زینالدین بن علی شهیدثانی، حقائق الایمان، ج۱، ص۱۶۷، مع رسالتی الاقتصاد و العدالة، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹.
۱۲۴. حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نصالنصوص فی شرح فصوص الحکم لمحییالدین ابن العربی، ج۱، ص۴۴۰، ج ۱، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ش.
۱۲۵. حیدر بن علی آملی، جامعالاسرار و منبعالانوار، ج۱، ص۱۷۰، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ش.
۱۲۶. آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۱۳، ص۱۹۶ـ ۱۹۸.
۱۲۷. آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۱۸، ص۱۳۹ـ۱۴۰.
منبع مقاله:
مجید معارف ... [و دیگران]، (1389) مجموعه کتابخانهی دانشنامهی جهان اسلام (10): حدیث و حدیث پژوهی، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
3
کسانی که آزمون و امتحان ورودی را پشتسر میگذاشتند، شایستهی «نزول» بر مرکاوا میشدند، که پس از امتحانها و ابتلائات بسیار در طی عبور از قصرهای هفتگانه آسمانی به مرکاوا میرسند البته، پیش از آنکه از میان آسمانها هدایت شوند، به رموز و شیوهی عمل در این سفر مطلع میشوند و نیز توصیف آنچه آنها در طی این سَفر مشاهده میکنند همه موضوع آثاری است که ما با آن سروکار داریم.4
این نگرش دربارهی هفت هخالوت، مفهوم کیهانشناختی قدیمی دربارهی ساختار هستی که در طی عروج، مکشوف میشود را به نوعی توصیف از سلسله مراتب الاهی تغییر میدهد: سالک در جستجوی خدا، مانند زائر بارگاه الاهی باید از میان راهروهای طولانی و تالارهای شکوهمند عبور کند. به نظر من، این تحول نگرش در این موضوع خاص، همانند دیگر مسائل مهم نظام عرفانی به مبادی تجربهی دینی این عرفا مربوط است، یعنی، موضوع با اهمیت و سرنوشتسازی که آنها خداوند را به عنوان پادشاه در نظر گرفتند. ما در اینجا با عرفانی سروکار داریم که به آفرینش کیهان (46) توجه دارد و در قالب یهودیت درآمده و موضوعش پادشاهی الاهی (سلطنت و بارگاه الاهی) است. این شکل از پرسش عاشقانه [عرفان] کیهان آفرینی در جایگاه اول قرار میگیرد، و عرفان کیهانشناختی (47) به نوشتههای مربوط به خلقت جهان و تفاسیر در باب مَعَسِه برشیت (48) مربوط میشود. بیدلیل نیست که، گِرِتس اعتقاد دینی عارف مرکاوا را «پادشاهانگارانه» (49) میداند [یعنی اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاهی است در مرکاوا].پینوشتها
1. مقایسه کنید با:
Anz, Zur Frage nach dem Ursprung des Gnostizismus (1897), p.9-58.
2. به خصوص در فصلهای 15 تا 23 در هالخوت مطول.
3. Hai ben Sherira
4. بنگرید به: گنجینهی حاخامهای اعظم بر رسالهی حگیگا (ص 14 ب)، بخش پاسخها.
5. Dennys, The Folklore of China, p.60; quoted by Otto Stoll, Suggestion und Hypnostism Us in der Voelker Psychologie (1904), p.4-50.
6. Hanina ben Dosa
7. Cf. Berakhoth 34b and Abodah Zarah, 17a.
8. Archons
9. بنگرید به: رسالهی مرکاوای کامل، (f.1b)، بخش انتهایی: «که در آتش و شعلهی آن غرق نخواهم شد و در طوفان و گردباد (خشم و غضب)ی که با تو همراه است...، ای خدای مهیب و متعالی». (در قطعهای از کتابی موسوم به مرکاوا رپا).
10. هیکل (هخال)های بزرگ ch.XV ll. از این رو سلسیوس روایت میکند (Origenes, Contra Celsum, V11, 40) اعضای فرقهی گنوسی معروف به اورفئوسیها ناگزیر بودند نامهای «دربانان» را با زحمت حفظ کنند.
11. الفبای ربی عقیوا، در (Jollinek"s Beth Ha-Midrash, vol.III, p.25) همچنین مقایسه کنید با ملاحظات من در:
(Zeitschrif Fuer die Neutestamentliche Wissenschaft, 1931, p.171-176).
12. voces mysticae
13. psychiacal
14. Midrash of The Ten Martyrs
15. Alphabet of Rabbi Akiba
16. ما بیش از چهار متن از میدراش ده شهید یا رسالهی تفسیری «میدراش اِلِه اِذکرا»: تفسیری که با عنوان «اینها را ذکر میکنم» در اختیار داریم، که نمایشگر چهار مرحلهی دستهبندی رو به افزایش است، گرتس در مقالهای عالمانه دربارهی این موضوع کوشیده است که این نظر کاملاً اشتباه را اثبات کند که الفبای حاخام عقیوا منبع اصلی ادبیات هخالوت بود. مقایسه کنید به:
MGWJ, vol.8 (1959), p.67 ff.
17. Hagigah, 15b: حتی ربی عقیوا را فرشتگان همیشه خادم میخواستند به کناری زنند.
18. هخالهای بزرگ، فصل 3، ص 4: و آن آتشی که از آدم سالک بیرون میجهد خودش را میسوزاند.
ch.111, p.4: «آتشی که از سالک بیرون میجهد خود وی را میسوزاند».
19. metamorphosis
20. Metatron
21. در انتهای نسخهی (Ms. Oxford, 1531, f.45a) در مورد شهود نخستین راهنما و دربان درب چنین میآید: «هنگامی که او را دیدم، دستهایم سوختند و بدون دست و پا ایستاده بودم».
22. طبع باکس (E.d. Box Chapter XVII) «آتش در آن اطراف به طرف ما هجوم آورد و صدایی در آتش برآمد... و مکان بلندی که ما یک لحظه بر روی آن ایستاده بودیم، به سوی بالا رفت، اما در مکان دیگر به سوی پایین فرود آمد».
23. Tosefta
24. Hagigah 14b; Tosefta ed. Zuckermandel, p.234 که در آن (جملهی) بسیار مهم موجود نیست.
25. Ben Azai
26. Ben Zoma
27. Aher
28. Rabbi Akiba
29. «بهشت» آنگونه که جوئل (Joel) خاطرنشان کرده به دلیل درخت معرفت میتواند واقعاً استعارهای تلمودی برای معرفت باشد. بنگرید به:
Manuel Joel, Blicke in die Religions Geschichte, I (1880), p.163; Origen, Contra Celsum, vol.VI, p.33. (اوریجن در این کتاب اظهار میدارد که همین استعاره توسط فرقهی کنونی اورفیتها استفاده میشود).
30. Joal. loc. cit. Graetz, Gnosticismus und Jvdontum, p.94-95 (1846).
و تفاسیر مشابه توسط نویسندگان دیگر.
Bacher, Aggada der Tanaiten, vol. I. 2nd edition, p.333.
31. Tannaitic
32. در نسخه خطی (Ms. Munich, 22f, 162b) جزئیات تفاسیر مذکور در هخالهای کوچک آمده، البته پیش از اینهای - گائون آن را در همان مآخذ، فصل 19 نقل کرده است، قطعهی فوق ترجمهی این متن عبری است: (1)... اگر چنین باشد؛ ندای الهی از هخال هفتم خارج شده و جارچی از حضورت (از حضورش؟) بیرون آمده و بر کرنا میدمد و غرش میکند که به آنها (فرشتگان ضارب) بگوید: خوب گفتید، مطمئناً او از نسل بوسندگان گوساله (طلایی) است و لایق دیدن جمال پادشاه نیست...
33. post festum
34. M. Ninck, die Bedeutung Des Wassers im Kult Leben der Alten (1921), p.112-117.
چندین مثال از این واقعیت که در حالت جذبه احساس رفتن در زیر آب یا غرق شدن در گرداب ممکن است را ذکر میکند.
35. Liturgy of Mithras
36. Cf. Papyri Graecae Magicae, ed. Preisendas, I (1928), p.92-96. and Albrecht Dieterich, Eine Mithraslithurgie, 3rd ed. (1923).
37. Domiel
38. Katspiel
39. نخستین فردی که عنصر یونانی را در قطعهای مهم از هخالوت مطول تشخیص داد، ام. شواب (M. Schwab) در مقدمهاش در کتابش: (Vocabulaire de I "Ange" lologie (1897), p.13) بود. در عین حال ترجمه و تحقیق او از تنها تفسیر عبری برجای مانده کاملاً تصنعی بود. در ترجمهی عبارتی از او، در دومیئل (Domeil) بیش از آنکه محافظ دروازهی جهنم در رسائل هخالوت باشد دربان مدخل ورودی به تالار ششم در آسمان هفتم است. ترجمهی درست متن را دوست من، یوحنا لوی، در (Johanah Lewy, Tarbiz, vol.XII (1941), p.164) بیان کرده است. دومیئل به عارف یا سالک میگوید: ἀρίστην ἡμέραν, ἀρίστην εὐχήν (یا برای درستی متن بهتر است τύχην بخوانیم) که به جای کلمهی نامفهوم باید کلمه دیگری قرار داد تا متن صحیح باشد. در آن صورت عبارت چنین است: روز گشایش و نجات، بهترین روز، رحمت و محبت خویش را به من نشان بده، رحمت بر تو باد!»، در نتیجه بعد از آنکه آن نشانه را دومیثل دید، او را در فهرست مقربان قرار میدهد و در کنار او در حجر مقدس مینشیند (ch.XIX, end) چنین تأثیراتی از قواعد یونانی در پنج جای دیگر از هخالهای بزرگ نیز قابل توجه است. دومیئل، اصطلاح خطیر دیگری را به کار میبرد که احتمالاً اشاره به عناصر اربعه است. بخش ششم فصل هجده، بعد از اولین تذکر دومیئل که مهر را نشان میدهد، میپرسد: «آیا او دومیئل را صدا زد؟ آیا او قهرمان زمین نیست؟» این تعبیر لوی (Lewy) که آن را صحیح میپنداریم، تنها تفسیر صحیح اسمای یونانی از عناصر اربعه: نار، هوا، آب، خاک است. که قادر مقتدر، اصطلاح فلسطینی دقیقی برای «اَویر»: هوا است چنان که شائول لیبرمان در (تلمود 1: 221) آن را نشان داده است. از این رو در (Ms. Of the JThs in New York) به جای «قلزم» برای «ماء» صور گوناگون «آب» است.
40. Fourth Book of Ezra
41. Ascension of Isaiah
42. ج. ه. باکس در مقدمهاش بر ترجمهی ر. ه. چارلز از کتاب عروج اشعیا (1919)، ص 22 به درستی بر این نکته در (in 4 Ezra, VII, 90-98) تأکید کرده است. ما توصیفی از هفت «طریق» یا مرحله مییابیم که به ارواح پس از مرگ اختصاص دارد.
43. Hagigah, 12b (به پیروی از روایتی که تاریخ آن به قرن سوم میلادی باز میگردد).
44. رؤیاهای حزقیال چاپ یعقوب مان (Jacob Mann) در مجموعه رسالههای امیدوار به حکمت اسرائیل، 1921، ج 5، ص 256-264؛ پرزندانز در (Papyri Graecae magicae, vol.II (1931), p.160) توصیفی از این وضعیت از قرن پنجم به چاپ رسانده است که ظاهراً بازتاب افکار یک یهودی است. در اینجا ما همان اسامی آسمانهای ششگانه و ملائکه را مییابیم.
45. Chebar
46. cosmocratorial
47. cosmologicol mysticism
48. Maaseh Bereshith
49. واژهی (basileomorphism) به معنای «اعتقاد به حضور خدا که همان پادشاه باشد در مرکاوا»، البته واژهی morphism به معنای ویژگی چیزی را داشتن و basil به معنای پادشاه، ریحان؛ پس کل کلمه به معنای «ریحانوارگی، شاهانگارانه» است.
50. J. Abelson
51. Shekhinah
52. آبلسون در کتابش (که در 1912 انتشار یافت) به مفاهیم قبالایی شخینا (Shekhinah) توجهی نکرد.
53. Odebery, 3 Enoch Introduction, p.106 نقلی از هخالوت مطول را نقل میکند (در فصل 26، هخالهای بزرگ). اما قرائت درست آن از فصل 9 است که: «تو در قلب انسان ساکن هستی». (Ms. David Kavfman, 238 in Budapest and Ms. New York JThs, 828).
54. otherness
55. ما در هخالهای بزرگ، فصل 14، و در تفسیر میشنایی دربارهی «مَعَسِه بِرِشیت»، با کوششهایی برای ارائه توصیف دقیقتری از این «تقاطع» هفت آسمان و هفت زمین مواجه میشویم.
56. زَهَرریِئل که به صورت کاملاً تحریف یافته در هخالوت مطول بسیار معمول است (تصحیح شدهی زِوودیئِل و زِووریئِل)، اَختَریئِل پیش از این در رسالهی (براخوت، 7 الف) ذکر شده است. آدیریرون در رسالهی هخالهای کوچک ذکر شده است. (Lesser Hakhaloth, Ms. Munich, 22f, p.1630) همه معانی آنها ابهام دارند. البته این قاعدهی کلی اسمای عرفانی نظیر خدای خالق اسرائیل است.
57. Zoharariel
58. Addiriron
59. Akhtariel
60. Totrossiyah
61. Tetressiyah
62. طوطرِسیا یا طَطرِسیا در متون هخالوت بسیار معمول است و دقیقاً با نامهایی مثل ἀρδαθιάω در پاپیروسهای جادویی یونانی مطابقت دارد. جادوگر یونانی کلمهی عربی «اَربَعَت»: چهار(گانه) را به کار میبرد، در حالی که عارف یهودی از واژهی یونانی τετράς «تترا» استفاده میکند، مشابه گرایش به کاربرد اوراد یونانی که در یادداشتهای قبلی به آن اشاره کردیم.
63. Cf. قوای اعظم، عظمت و خشیت 1b, مرکاوای کامل.
64. open sesam
5
مهمترین منابع برای فهم این وضعیت دینی یقیناً نیایشها و مناجاتهای مذهبی بسیار متنوعی است که در رسالههای هخالوت محفوظ مانده است. (1) سنت، آنها را به وحی و الهام نسبت میدهد، زیرا براساس نظر عرفا، آنها چیزی نیستند جز مناجاتهای مذهبی که توسط فرشتگان و حتی خود عرش در مدح و ستایش خداوند خوانده شد است. در فصل چهارم کتاب هخالوت مطول که این سرودهای مذهبی در آن جایگاه مهمی دارد، گزارشی مییابیم که چگونه به حاخام عقیوا زائر عارف ژرفبین مرکاوا الهام شد تا این مناجاتها را در همان عرش عظمتی که روح او در برابر آن قرار گرفته بود بشنود. برعکس، نیایش با این مناجاتها زمینهساز حالت جذبه و خلسه میشود و سالک را در طی سفرش به هنگام عبور از میان دروازههای گوناگون همراهی میکند. برخی از این مناجاتها صرفاً استدعا و التماس از خداست؛ برخی دیگر به شکل گفتوگو میان خدا و ساکنان آسمانی، و توصیفاتی از سفیروت مرکاوا است. جستوجو دربارهی آموزههای دینی معیّن، بدون سخن گفتن از نمادهای عرفانی در این مناجاتها بیهوده است. مناجاتهای مذهبی که متعلق به قدیمیترین دورهی شعر کنیسهای، یا به اصطلاح پیوت (2) است علیرغم آنکه این مناجاتها اغلب فاقد معنای محصلی هستند ولی، تأثیر عمیقی به جا میگذارند که تعجبآور است.پینوشتها
1. به خصوص مقایسه کنید با هخالهای بزرگ فصلهای 3-4، 7-10، 24-26 و ادعیه و نیایشهایی که در پایان کتاب «رازیئِل»، آمستردام (1701)، بابهای 37-40. به علاوه مطالب چاپ نشده بسیاری از این نوع وجود دارد.
2. Piyut
3. mysterium tremendum
4. Rudolf Otto, The Idea of The Holy, translated by John W. Harvey (1923), ch.VI.
5. C.F. Philipp Bloch, in MGWJ, vol.37 (1893), p.259.
6. Lo. cit, p.306.
7. Haadereth Vehaemunahn Lehay Olamim
8. high holidays
9. الیعاذر اهل و رمز آن را سرود فرشتگان مینامد (در تفسیر Naftali Treves" بر کتاب صلاة (Thiengen 1560)).
10. هخالهای بزرگ، فصل 26، که در چند جا بر طبق قرائت بهتر در این دست نوشته اصلاح شده است.
11. Bloch, loc, cit. p.259.
12. هخالهای بزرگ، فصل 24.
13. Kedushah
14. بلوخ به خصوص در مقالهی فوقالذکر در باب این موضوع به تفصیل به اثبات آن پرداخته است.
15. Megillah, 18a and Berakhoth, 33b.
16. Bloch, Ioc. cit, p.262ff.
او در قطعهی موجود در (J. Borakoth V) و (پایان هلاخا، 3): «در گِل فرو مینشینم با «اُوفَنها» تا با سکوت ناله کنم و نوحه سر کنم» را که البته آنگونه که بلوخ در مقاله خود تمدن رومی و عارفان مرکاوا معتقد بوده، افزودهی بعدی نیست.
(Rom und di Mystiker der Merkaba (Fastschrift fuer j. Guhttmann 1915) p.113).
همچنین بنگرید به: Hullin, 91b در باب دعای فرشتگان موسوم به اُفانیم (Ofannim).
17. Zonz
18. G. H. Box
19. Apocalypse of Abraham, ch.XUII and XUIII.
قطعهی نقل شده از هخالوت مطول از آغاز فصل 9 است. «مانند صدای آب در خروش رودها، مانند امواج «ترشیش» که باد جنوبی آنها را میراند».
20. برای مقایسه بنگرید به دعاها معروف به متاسک میترایی (Liturgy of Mithras) و دعای انسان نخستین «پدر روشنایی» در
Ch. Baynes, Acoptic Gnostic Treatise (1933), p.26-36.
21. برای مثال کلمات «زیهیوُن» به معنای شکوه جلال و «سیگوو»: جدایی، تبعید (با املای دیگر: علوّ مقام) به معنای تجلیل.
22. Eleazer Kalir
23. Perek Shirah
24. مقایسه کنید با رساله عبری عبادت اسرائیل اثر Baer، ص 547-552.
25. موسی تاکو (Moses Taku) در رساله مکتوب کامل به نقل از بائر، ص 547، بر آن است که بیان کند که بدعتگذاران آن را جعل کردند.
26. Shemuiel
27. Both Ha-Midrash, vol.III, p.161-163.
نسخه دستنویس شمارهی 828 از مجموعهی JThs در نیویورک شامل این قطعه به عنوان بخشی از متن هخالهای بزرگ است.
28. این آیهای از کتاب مقدس نیست، بلکه عبارت کلیشهای از عارفان مرکاواست. بنگرید به: فصول هخالها ویراستهی ورتهایمر (Wertheimer)، فصل 3، که در آن متن ناقص است، اما میتوان آن را از روی نقل قولهای اولیه این قطعه کامل ساخت، نظیر نفتالی تروسل (Naftali Treves) در تفسیرش بر برکت گوییدش در نماز و نیایش صبح.