مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

سلفی‌گری و نظام بین المللی؛ چالش‌ها و راهکارها

[ad_1]

چکیده

در تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی‌گری را به عنوان جریانی ضد عقل و تعقل و متکی به ظواهر می‌شناسند. شکل گیری این جریان فکری از سده چهارم ه.ق، آغاز شد و بعدها ابن تیمیه و شاگردانش آن را مدون کردند و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. این جریان در عصر حاضر از مرزهای ملی عبور کرده، به صورت یک سازمان شبکه‌ای در سطح منطقه به فعالیت می‌پردازد. اهداف جهانی و منطقه‌ای این جریان با کمک برخی کشورهای عربی و قدرت‌های بزرگ در آسیا، اروپا، آفریقا و به خصوص در کشورهای خاورمیانه موجب ناامنی های زیادی برای برخی کشورهای اسلامی، نظام منطقه‌ای و نظام بین الملل شده ‌است. حتی هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای خود آنها ایجاد کرده و صلح و امنیت بشر را به مخاطره انداخته ‌است. پرسش بنیادین این مقاله ‌این است که‌ این جریان چگونه نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده و راهکارهای برون رفت از آن چیست. لزوم ایجاد امنیت در سطح منطقه و نظام بین الملل حمایت نکردن از چنین جریان‌ها و آگاهی بخشی به ملت‌ها و دولت‌ها در این زمینه‌است. سلفی‌گری محصول شکل گیری ناآگاهی ملت‌های منطقه ‌از اسلام راستین و فرصت طلبی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است که ‌از این جریان‌ها برای اهداف جهانی و منطقه‌ای خود بهره می‌برند.
کلید واژه : سلفی‌گری، نظام بین الملل، نظم منطقه‌ای، سازمان غیردولتی.

مقدمه

سلفی‌گری تکفیری جریانی است که در حوزه جغرافیای جهان اسلام و خارج از آن در حال فعالیت است و منجر به ‌ایجاد درگیری شدید و بی ثباتی در بسیاری از کشورهای اسلامی‌ و غیراسلامی ‌شده ‌است؛ این جریان از سویی با ادعای اسلام خواهی و حاکمیت اسلام، به ترویج و گسترش آن با ابزار خشونت و نفی دیگر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، می‌پردازد و سبب ایجاد ناامنی و تفرقه در بین مسلمانان می‌شود؛ از سوی دیگر، موجب اسلام هراسی و حضور بیگانگان در کشورهای اسلامی ‌و مناطق دیگر جهان شده، عملاً به حضور آنها مشروعیت می‌بخشد. جریان سلفی‌گری تکفیری در همسویی با قدرت‌های بزرگ به خصوص آمریکا به تحقق اهداف آنها کمک کرده‌ است.
این نوشتار در صدد است با بررسی وضعیت فعلی نظام بین الملل و جایگاه منطقه خاورمیانه در نظام جدید، تأثیر سلفی‌گری را بر آن تبیین کند. مسئله ‌اصلی این است که آیا سلفی‌گری تهدیدی برای نظام بین الملل بوده‌ است یا فقط چالشی منطقه‌ای است. به ‌این منظور در ابتدا ضرورت دارد نظام بین الملل و دیدگاه‌های مورد نظر در این زمینه به ‌اجمال بررسی شود. سپس به بررسی اهمیت منطقه خاورمیانه و جایگاه آن در نظام بین الملل و چگونگی شکل گیری جریان تکفیری و تحولات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آن می‌پردازیم و در پایان به چالش‌ها و راهکارهای برون رفت از این بحران توجه می‌کنیم.

نظام بین الملل

نظام به مجموعه‌ای از مؤلفه‌های مختلف اطلاق می‌شود که برای رسیدن به یک هدف با هم تعامل می‌کنند. (2) مفهوم نظام بین الملل، در رشته روابط بین الملل، دو معنای کلی عینی و انتزاعی دارد. نظام بین الملل در معنای عینی آن عبارت است از مجموعه‌ای از دولت‌ها یا بازیگران بین المللی که به طور منظم در اندرکنش با یکدیگر هستند و در نتیجه تا حدی نسبت به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. یعنی شرایط و فعالیت‌های هر بازیگر بر دیگران تأثیر می‌گذارد و از آنها تأثیر می‌پذیرد. بنابراین، ویژگی مهم اندرکنش این بازیگران این است که‌ آنها نسبت به یکدیگر توجه دارند و به هم پاسخ می‌دهند. بنابراین، نظام عبارت است از مجموعه‌ای عینی از بازیگران که پیوند درونی با یکدیگر دارند. این نظام تا زمانی که‌ این بازیگران وجود دارند، وجود دارد و فقط زمانی تغییر می‌کند که تعداد بازیگران تغییر کند یا هویت آنها دگرگون شود. در این مقاله به معنای عینی از نظام بین المللی توجه شده ‌است.
اما مفهوم نظام بین الملل در معنای انتزاعی آن عبارت است از مناسبات و فرآیندهایی که میان مجموعه‌ای از بازیگران درهم تنیده یجاد شده‌ است. این مفهوم به ویژه‌ اشاره دارد به‌ الگوهایی که ‌از دل این مناسبات و فرآیندها قابل تشخیص است. این الگوها شامل الگوی قدرت (قدرت واحد، دو قدرت، چند قدرت) الگوی سیاست‌ها (انقلابی یا معتدل) ، سطح و الگوی منازعه، سطح و الگوی دسته بندی (میزان قطبی شدن) ، و سطح همکاری یا میزان توسعه رژیم های بین المللی است. (3)

ویژگی های نظام بین الملل

1. مهم‌ترین عنصر و عامل اصلی تشکیل دهنده و به وجود آورنده‌ی نظام بین الملل کشور است؛ چرا که تصمیم گیرندگان و برگزیدگان سیاسی در پویش سیاستگذاری نقش تعیین کننده‌ای دارند.
2. گاهی محور و هسته ‌اصلی نظام مزبور فقط دو یا چند کشور خاص است، که روابط و اعمال متقابل سایر کشورها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار می‌دهد و مرکز ثقل نظام و سیاست بین المللی به شمار می‌آید.
3. اثبات یا عدم ثبات، یا به تعبیر دیگر تغییرپذیری و تحول نظام ویژگی دیگر آن است. نظام بین المللی وقتی ثابت است که عاملان و اجزای متشکله نظام معلوم و مشخص باشد و رفتار و اعمال متقابل آنها پیش بینی پذیر، وقتی بعضی از شرکت کنندگان (کشورها) در نظام اهمیت خود را از دست داده‌اند و اعمال و کنش و واکنش آنها پیش بینی ناپذیر باشد، نظام بین المللی غیرثابت است. این وضع معمولاً وقتی روی می‌دهد که نظام بین المللی جدیدی در حال تکوین باشد. (4)
کاپلان شش نوع نظام بین المللی را مشخص کرده ‌است که عبارت‌اند از: 1. توازن قدرت؛2. دوقطبی نامستحکم؛ 3. دوقطبی مستحکم؛ 4. جهانی؛ 5. سلسله مراتبی؛ 6. با حق وتوی واحدها. (5) وی بر این نظر است که چهار نظام از نظام‌های موجود عملاً وجود ندارند و از دو نظام دیگر، یعنی موازنه‌ی قدرت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، می‌توان با بهره‌گیری از شواهد تاریخی نمونه‌هایی را ذکر کرد: نمونه‌ی کلاسیک موازنه‌ی قدرت، در اروپای قرن‌های هجدهم و نوزدهم وجود داشت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، در نتیجه دگرگونی در فرآیند توزیع قدرت پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد. (6)
هالستی بر پایه توصیف‌های تاریخی، پنج نوع نظام بین المللی را برمی‌شمارد: 1. سلسله مراتبی؛ 2. پراکندگی قدرت؛ 3. بلوک و پراکندگی قدرت؛ 4. دوقطبی؛ 5. چندقطبی. (7)
درباره ماهیت و سطح و سنخ نظام بین الملل دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است. برخی منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط بین الملل را منطق آنارشی (نظم هابزی) می‌دانند. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه پردازان با نگاهی خوش بینانه به ماهیت و سرشت انسان، نظام و روابط بین الملل و روابط میان کشورها را مبتنی بر همکاری (نظم کانتی) می‌دانند. برخی نیز معتقدند منطق حاکم بر نظام بین المللی و روابط میان واحدهای سیاسی مبتنی بر رقابت (نظم لاکی) است و این رقابت الزاماً منازعه‌آمیز نیست. آنچه آشکار است این است که نظم جدید همچنان آنارشیک است و در آینده تداوم خواهد داشت و تغییر در این منطق اتفاق نخواهد افتاد.
بیشتر صاحب نظران روابط بین الملل معتقدند جهان پس از فروپاشی شوروی در 1991 از حالت دوقطبی خارج شده، (8) و در حال گذار به نظم جدیدی است (9) و قواعد حاکم بر این نظم جدید تاکنون شکل نگرفته‌ است، ولی صحنه روابط بین الملل به تدریج در حال تغییر است. (10) آمریکا به عنوان یکی از بازیگران مهم بین المللی می‌کوشد در یک نظام تک قطبی در روابط بین الملل سیطره و سلطه خود را حفظ کند، (11) ولی شرایط بین المللی در این زمینه شکننده و بی ثبات است و سلطه آمریکا با وضعیت فعلی (بحران مالی، ناتوانی در حل بحران‌های بین المللی و منطقه‌ای، تروریسم و ...) نمی‌تواند چشم انداز مناسبی برای تأمین ثبات در نظام بین الملل فراهم کند، هرچند از لحاظ نظامی ‌پیشرو است ولی از لحاظ مالی و صنعتی رقبای جدی دارد که می‌توانند تشکیل دهنده یک نظام چندقطبی در عرصه روابط بین الملل باشند.
از سوی دیگر، مسئله سطح نظام بین الملل اهمیت فراوانی دارد که می‌توان آن را به نظام جهانی، نظام مسلط و نظام‌های منطقه‌ای تقسیم کرد؛ سطح نظام جهانی شامل کلیه‌ی دولت‌ها و بازیگران بین المللی شده، دربرگیرنده‌ی جامع‌ترین مجموعه‌ از مناسبات در سطح بین المللی است. مهم‌ترین بازیگران، زیرمجموعه جهانی قدرت‌های بزرگ هستند. فعالیت‌های قدرت‌های بزرگ و مناسبات آنها با یکدیگر و همچنین با متحدان آنها این سطح نظام مسلط را به وجود می‌آورد. در نهایت سطح نظام‌های منطقه‌ای است که بر اساس عرصه‌های موضوعی یا جغرافیا شکل می‌گیرد که هر نظام منطقه‌ای چند جنبه‌ی اساسی دارد:
1. نظام مداخله‌گر: که شامل الگوی فعالیت‌ها و مناسبات قدرت‌های بزرگ در یک منطقه می‌شود. به عبارت دیگر، این نظام همان نظام مسلط ولی در چارچوب یک منطقه خاص است.
2. نظام مرکزی: الگوی فعالیت‌ها و مناسبات دولت‌‍‌های عمده در منطقه (مثل دولت‌های عمده‌ی عرب در خاورمیانه) است.
3. نظام مرکز- پیرامون: شامل فعالیت‌ها و مناسبات کشورهای عمده‌ی مرکز با کشورهای عمده‌ی پیرامونشان در همان منطقه (مانند اعراب و اسرائیل) است. (12)
با توجه به ‌اهمیت برخی از مناطق جهان به دلیل ژئوپولیتیکی و استراتژیکی در این دوران گذار، بر نظام بین الملل آینده تأثیرگذار خواهند بود و بازیگران تأثیرگذار در نظم بین المللی جدید چاره‌ای جز حضور مستقیم یا غیرمستقیم در آن ندارند. یکی از این مناطق مهم و تأثیرگذار، بی هیچ تردیدی خاورمیانه ‌است. (13)

خاورمیانه و خلیج فارس

منطقه خاورمیانه مهد تمدن‌های بزرگ و خاستگاه سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام است. خاورمیانه‌ از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساس‌ترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده‌ است. این منطقه بزرگ‌ترین منابع نفتی را دارد و مکان کشمکش‌های دراز مدت اعراب و اسرائیل است. (14)
از 1948 که با توطئه مشترک صهیونیسم جهانی، انگلیس و آمریکا رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین ایجاد شد، مسئله فلسطین، مهم‌ترین مسئله خاورمیانه بوده و هست. از سوی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی‌ در 1979 بازتاب گسترده‌ای بر مسائل منطقه‌ای و جهانی به جای گذاشت. این تأثیر در دولت‌ها، نخبگان سیاسی، جو عمومی‌ و چهره جوامع، حرکت‌های انقلابی و راهبرد قدرت‌های جهانی آشکار است. به طوری که‌ آمریکا پس از حمله به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در 2001 و ساختمان وزارت دفاع آمریکا، به بهانه مبارزه با تروریسم با اعلام راهبرد حمله پیش دستانه به ‌اشغال کشورهای افغانستان و عراق مبادرت کرد و با اجرای طرحی تحت عنوان خاورمیانه بزرگ برای مبارزه با امواج انقلابی ناشی از انقلاب اسلامی ‌و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و کسب اطمینان از جریان نفت و منافع آن در تکاپو و تلاش است. (15) تداوم جریان صدور نفت از خلیج فارس برای آمریکا مسئله‌ای حیاتی به شمار می‌رود و در صورت تهدید قطع جریان نفت، احتمال مداخله آمریکا نسبت به سایر قدرت‌ها بیشتر است. (16)
آمریکا برای ایجاد نظام تک قطبی جهانی و سلطه بدون رقیب بر نفت منطقه خلیج فارس نیازمند جلوگیری از تشکیل هر گونه ‌اتحاد راهبردی ضد آمریکایی بین قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و قدرت‌های دیگر مانند چین، روسیه و هند است. به همین منظور با حضور در کشورهای منطقه و اشغال آنها مانع ایجاد آن می‌شود و از طرفی در فکر تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ خود است. (17)
بسیاری از نیروهای سیاسی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ را طرحی امپریالیستی با چهره‌ای دموکراتیک می‌دانند که هدف آن گسترش هژمونی آمریکا بر منطقه و دستیابی به ثروت نفت آن است. بسیاری دیگر آن را راه نجات خاورمیانه ‌از بنیادگرایی و حکومت‌های استبدادی می‌دانند. عده‌ای برای طرح خاورمیانه بزرگ اساساً ارزش استراتژیک قائل نیستند و آن را حرکتی تاکتیکی آمریکا برای منحرف ساختن افکار عمومی‌ جهان از عملکرد تمامیت خواهانه‌ آمریکا می‌دانند. برخی از منتقدان بر آنند که با توجه به تجربه عراق طرح خاورمیانه بزرگ اساساً منتفی و شکست خورده ‌است. از سوی دیگر، عده‌ای از سیاست گذاران آمریکا تأکید می‌کنند که طرح خاورمیانه بزرگ هنوز در آغاز راه‌ است و خواهان بودجه و پشتیبانی سیاسی بیشتر برای اجرای این طرح هستند. علی رغم اختلاف نظرهای فوق، غالبا بازیگران صحنه سیاست «خاورمیانه بزرگ» ضرورت انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی در منطقه تحت پوشش طرح خاورمیانه بزرگ را می‌پذیرند و معتقدند خاورمیانه ‌از نظر ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی در دهه آینده نقشی کلیدی در صحنه سیاست جهان ایفا خواهد کرد.
طرح خاورمیانه بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه ‌اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن برای دولت‌هاى خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح آن را غیرواقع بینانه و بلندپروازانه خواندند. ژیراک، رئیس جمهور فرانسه، هشدار داد که تحریک منطقه برای ایجاد تغییرات می‌تواند موجب تقویت بنیادگرایی و فرو افتادن به دام مهلک جنگ تمدن‌ها شود. تقاضا برای نفت در سطح کل جهان، به ویژه در کشورهای چین، هندوستان و آمریکا با سرعت در حال افزایش است. در حالی که ذخایر موجود نفت در خارج از منطقه خاورمیانه بزرگ با سرعت در حال اتمام است و نرخ اکتشاف میدان‌های جدید در این مناطق به شدت کاهش یافته‌ است. بنا بر یک نظریه متداول، هنگامی‌ که سطح نفت موجود در یک چاه نفتی به زیر نصف برسد، یعنی نصف کل ذخیره چاه برداشت شده باشد، هزینه استخراج نفت آن میدان با سرعت تصاعدی رو به ‌افزایش می‌گذارد. طبق برآوردهای موجود، اکثر میدان‌های خارج از خاورمیانه به زودی و خیلی پیش‌تر از میدان‌های خاورمیانه به‌این نقطه خواهند رسید. به‌ این ترتیب به نظر می‌رسد در آینده وابستگی جهان به نفت خاورمیانه‌ افزایش یابد. این امر اهمیت خاورمیانه را در معادلات سیاسی افزایش داده، آن را به‌ اولویت سیاست خارجی جهان غرب، به ویژه آمریکا، تبدیل کرده‌ است.
آمریکا تحکیم هژمونی خود بر منطقه خاورمیانه بزرگ را در صدر اولویت‌های سیاست خارجی خود قرار می‌دهد. برای اجرای موفقیت آمیز این برنامه، آمریکا به این نتیجه رسید که باید از یک سو به برنامه خود چهره‌ای ایدئولوژیک و آرمانی بدهد و از سوی دیگر شرایط ذهنی جامعه جهانی را به گونه‌ای تغییر دهد تا بتواند در صورت لزوم عامل نظامی ‌را که در آن از تفوق و برتری کامل برخوردار است با آزادی عمل و کارآیی بیشتری به کار بگیرد. بنابراین، بسیار بهتر است به صورت مستقیم در بسیاری از مناقشات خودساخته و خودبافته شرکت نکند. از این منظر، هدف کنونی آمریکا اشاعه و گسترش سیاست برخورد تمدن‌ها به عنوان جایگزینی برای جنگ سرد و در پیش گرفتن سیاست متشنج و بحرانی کردن منطقه ‌است تا بتواند از این طریق هژمونی خود را در منطقه گسترش دهد.
بسیاری از صاحب نظران سیاسی، حضور نظامی‌ آمریکا در منطقه و اشغال عراق را معلول چشم انداز تاریک انرژی در آمریکا و تلاش برای کنترل منابع نفت و گاز منطقه می‌دانند. به عبارت دیگر، ایجاد امنیت عرضه، آمریکا را به لشکرکشی به منطقه و تلاش برای ایجاد پایگاه نظامی‌ مستحکم در آن سوق داده ‌است.
پیش بینی‌ها گویای آن است که در سال 2020 افزایش نیاز به بیش از صد میلیون بشکه در روز خواهد رسید (هم اکنون و در سال 2011 میزان تقاضای نفت کمی‌ بیش از 88 میلیون بشکه در روز است) و با شروع منحنی کاهشی آینده تولید، فقط با افزایش تولید اوپک و به طور مشخص تولید پنج کشور ایران، عربستان سعودی، کویت، امارات و عراق امکان جبران ولو نسبی این کاهش امکان پذیر خواهد بود.
از آنچه گفته شد، به سهولت می‌توان به‌ اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه، که بزرگ‌ترین ذخایر نفتی و گازی جهان را در خود جای داده‌ است، پی برد. در چشم انداز بیست یا سی ساله کنترل خاورمیانه به معنای کنترل بهای مواد فسیلی در بازار جهانی است و این کنترل به معنای کنترل بیشتر بر متغیرهای کلان اقتصادی و سیاسی جهان خواهد بود.
در پنجاه تا صد سال آینده کشورهای وارد کننده به طور روزافزونی نفت خود را از تولید کنندگان عمده که در خلیج فارس هستند خواهند خرید. دو سوم مخازن نفت در خلیج فارس است که بین 50 تا 150 سال دوام خواهند آورد و کم هزینه‌ترین مخازن‌اند. وابستگی غرب به نفت منطقه دهه‌های طولانی ادامه می‌یابد و اقتصاد غرب در مقابل آشوب‌های منطقه آسیب پذیرتر خواهد شد. این مسائل نفت را به همان اندازه که کالایی تجاری است به کالایی سیاسی تبدیل می‌کند. منطقه خاورمیانه می‌تواند دو سوم صادرات جهانی نفت را به عهده بگیرد. هیچ جایگزینی برای نفت به عنوان سوخت غالب در آینده قابل تصور یافت نخواهد شد و هیچ منطقه‌ای به لحاظ هزینه تولید با منطقه خاورمیانه، که یک بشکه نفت خام را با کمتر از یک دلار هزینه تولید می‌کند، برابری نخواهد کرد. دسترسی به منابع مطمئن انرژی به عنوان یک استراتژی محل توجه قدرت‌های بزرگ است و رقابت میان آنها آشکار است. (18)
همین آمار و ارقام به روشنی نشان می‌دهد که نقش خاورمیانه در عرصه صنعت نفت جهان باز هم پررنگ‌تر می‌شود و کنترل این منطقه بر جهان افزایش می‌یابد. در چنین شرایطی، خاورمیانه می‌تواند سیاست‌های خود را به بازارهای جهانی دیکته کند و وابستگی بیش از حد صنایع به تولیدات این بخش از جهان، تمام کشورها را وامی‌دارد تا از این سیاست‌ها پیروی کنند. از سوی دیگر، کشورهای خاورمیانه با بهره گیری از درآمد نفتی، زیرساخت‌های اقتصاد و صنعت خود را اصلاح می‌کنند و ثبات بیشتری را برای کشورشان به ‌ارمغان می‌آورند. روشن است که ثبات زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی کشورهای خاورمیانه، این منطقه را نفوذناپذیر می‌کند و قدرت بیشتری به‌ آنها می‌بخشد. (19)
یوردیس فون لوهازن، نظریه پرداز نظامی‌ اروپایی، نیز در خصوص اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس تعبیر جالبی دارد. وی در بخشی از کتابش با نام خلیج فارس؛ جنگی بر ضد اروپا نوشت:
خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است؛ مرکزی که در دل آن منطقه خلیج فارس قرار دارد. هر گونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید پیامدهایی برای دو قاره‌ اروپا و آفریقا خواهد داشت. هر قدرتی که در اینجا استقرار یابد به صرف همین واقعیت (موقعیت استراتژیک) می‌تواند به عنوان پشتیبان یا تهدیدی همه جانبه برای جناح‌ها یا خطوط جبهه خلفی نه فقط کشورهای خاورمیانه که ورای آن، جناح‌ها یا خطوط سومی ‌را در برابر قدرت نظامی ‌روسیه و حتی چین تشکیل دهد و خطوط جبهه خلفی کشور متحد آمریکا (ترکیه) را در برابر مسکو تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن عمدتاً از طریق نفت فشار وارد سازد. حدود دو سوم انرژی جهان تا دست کم پنجاه سال آینده‌ از منطقه خلیج فارس عبور خواهد کرد. این در حالی است که ذخایر نفتی آمریکا به شکل فزاینده‌ای رو به‌ اتمام است. (20)
با بحث‌های مطرح شده، آمریکا چگونه می‌تواند نفت مطمئن را بدون هیچ گونه تقابل با دولت‌های منطقه یا نیروهای درون منطقه برای مدت طولانی در تصاحب خود داشته باشد، و از طرفی امنیت اسرائیل را تأمین کند و نظم جهانی مورد نظر خود را پس از فروپاشی نظام دوقطبی ایجاد کند؟ بسیاری معتقدند تنها ایدئولوژی‌ای که می‌تواند هژمونی و سلطه غرب را به چالش بکشد اسلام است و اکثر مردم منطقه خاورمیانه معتقد به دین اسلام اند. آمریکا در برابر ایدئولوژی اسلام و بیداری اسلامی ‌چه واکنشی خواهد داشت یا چه تاکتیکی در پیش خواهد گرفت. آیا با ایجاد تغییر بازیگران در منطقه‌ آمریکا می‌تواند اهداف استراتژیک خود را عملیاتی کند؟

خاورمیانه و بیداری اسلامی

‌در نگاهی دیگر، موضوع بیداری اسلامی‌ در جوامع اسلامی‌ و به خصوص خاورمیانه ترسی را بر غرب ایجاد کرده‌ است. عمده جنبش‌های اسلامی‌ سده‌ اخیر، با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، تحت تأثیر گرایش‌های ناسیونالیستی و ضداستعماری نضج یافتند، اما پیروزی انقلاب اسلامی ‌ایران موجب دمیدن روح تازه‌ای در کالبد جنبش‌های اسلامی‌ دهه‌های گذشته شد. این ماهیت اصیل همان تجدید حیات اسلامی، اسلام سیاسی یا به تعبیر امام خمینی «بازگشت به مفاهیم اسلام ناب محمدی» در اداره جامعه‌ است. هرچند در برخی جنبش‌های قبل از انقلاب اسلامی‌ نیز برخی از مفاهیم اسلامی‌ نمود می‌یافت، اما باید اذعان کرد که ناسیونالیسم هم موتور محرک جنبش‌ها به حساب می‌آمد. اما بعد از انقلاب اسلامی‌ «گفتمان اسلام سیاسی» حاکم بر جنبش‌های مردمی‌ جهان اسلام شد.
در مقابل، جهان غرب نیز ناگزیر باید راه حلی برای مقابله با آن می‌یافت. دولت‌های غربی به منظور حذف دال برتر اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی، راه‌های متفاوتی را تجربه می‌کردند. برای نمونه، مقابله مستقیم نظامی ‌با ایران برای فعال کردن جریان اسلام سیاسی، و خطرناک جلوه دادن انقلاب اسلامی‌ برای منطقه خاورمیانه، پروژه دموکراتیزاسیون در منطقه، تهاجم به کشورهای اسلامی‌ به بهانه مبارزه با تروریسم و ... که جملگی حاکی از برنتابیدن جریان اسلام سیاسی است. (21)
پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، ضدیت با اسلام و اسلام هراسی در جوامع غربی به اوج خود رسید. آنها این حادثه را هشداری برای تمدن غرب پنداشتند و به مقابله با آن برخاستند. تحلیل محتوایی رسانه‌ها و اظهارات سیاست مداران غربی حاکی از آن است که دنیای غرب می‌کوشد با برجسته سازی اقدامات برخی افراط‌گرایان در کشورهای اسلامی، مذهب اسلام را به عنوان یک تهدید واقعی علیه تمدن غرب مطرح کند و از این طریق با غیریت سازی، هویت غربی خویش را بازسازی کند. هراس بنیادین غرب از جهان اسلام به دلیل رشد موج اسلام گرایی در غرب است که در قلب اروپا اسلام‌گرایی رو به‌ افزایش است. بنابراین، این نگرش به‌ اسلام موجب فعال سازی مجدد ذهن انسان مسلمان در دوره معاصر است که با توجه به دغدغه‌ اصالت و معاصرت در صدد حفظ هویت اسلامی‌ خویش است. (22)
باید این نکته را مد نظر داشت که بیداری اسلامی‌ در جهان اسلام موجب کاهش نفوذ قدرت‌های بین المللی در منطقه خاورمیانه شده، نظام منطقه‌ای مورد نظر غرب را با چالش مواجه می‌کند. غرب با توجه به تجربه تاریخی خود می‌کوشد با حربه‌های جدید در مقابل بیداری اسلامی، آن را به چالش بکشد. از این رو راه حل اخیر غرب برای این معادله دامن زدن به اختلافات مذهبی و فرقه‌ای است.

آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ (تقسیم کشورهای خاورمیانه)

دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی، زمانی گفته بود: «ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلا را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها، به ویژه در زمینه روابط موجود بین گروه‌های نژادی و اقلیت‌های طایفه‌ای، برطرف کنیم، به گونه‌ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود»؛ آموزه‌ای که‌ امروز سرلوحه‌ی سیاست امنیتی تل آویو و واشنگتن قرار گرفته‌است.
بعد از آوریل 2003، دیک چنی، معاون بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا، به‌ آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل گفت که هدف آمریکا از حمله به عراق قبل از هر چیز دیگر دفاع از اسرائیل بود. (23) جوناتان کوک، روزنامه نگار انگلیسی، در کتاب خود اسرائیل و برخورد تمدن‌ها، که در 2008 منتشر شد، از نقش اسرائیل در شعله ور ساختن درگیری میان تمدن‌ها و تلاش برای تبدیل این مقوله به عنوان پایه و اساس نگاه جهانیان به عناصر اصلی آن به ویژه کشورهای اسلامی ‌با هدف تلاش برای اصلاح و نقشه جدید خاورمیانه در راستای منافع این رژیم، پرده برمی‌دارد. وی می‌گوید:
نومحافظه کاران اسرائیل را در دنبال کردن این استراتژی شرکت داده بودند تا هر گونه‌ ایفای نقش کشورهای خاورمیانه در سیاست‌های بین المللی از میان برود و این کشورها غرق در مشکلات داخلی شده، ضعف آنها تشدید شود؛ و مسکو و چین از هر گونه هم پیمانی با کشورهای عربی به منظور نفوذ به ‌آب‌های گرم جنوبی و کاستن از نقش سلطه غرب بر جهان و در رأس آن آمریکا محروم باشند. (24)
وی در ادامه می‌گوید:
هدف ایجاد موجی از درگیری‌های فرقه‌ای است که ‌از عراق شروع و دامنه‌ آن به کل منطقه کشیده می‌شود. عراق به دلایل متعددی مکان خوبی برای انتخاب این استراتژی بود. عراق در گذشته توانسته سازش و هماهنگی فرقه‌ای را تحقق بخشد و پرچم میهن را بالاتر از پرچم فرقه‌گرایی ببرد، این کشور رتبه‌اول دارا بودن طوایف و فرقه‌های مختلف در خاورمیانه را داشت و پر واضح است که ‌اگر این استراتژی در عراق موفق شود در مناطق دیگر نیز موفق خواهد شد. (25)
کوک می‌افزاید:
حوادث 11 سپتامبر 2001 فرصت طلایی برای طرفداران این دیدگاه فراهم کرد و باعث شد که نجواها و اظهارات غیرعلنی در مورد تقسیم خاورمیانه و درگیری تمدن‌ها آشکار و علنی شود. مفسران غربی در تکمیل اظهارات کوک عنوان می‌کنند که سیاست‌مداران غربی تلاش می‌کنند تا درگیری مذهبی را به داخل سوریه بکشانند تا هرج و مرج و تفرقه را در کل منطقه گسترش دهند. ناگفته نماند که پیش از این بخش جنوبی سودان از این کشور جدا شد و طرح دیگری نیز برای تقسیم آن وجود دارد، هرج و مرج حاکم در لیبی، یمن، مصر و حتی تونس و تمام شاخص‌ها نشان می‌دهد که ‌این کشورها در این راستا حرکت می‌کنند. (26)
آنچه می‌تواند این استراتژی و راهبرد آمریکا را در منطقه عملیاتی کند تقویت و حمایت از نیروهای گریز از مرکز- تروریسم- مانند القاعده، داعش، النصره، جیش محمد، نواه ‌الجیش اسلامی، و فتح الاسلام است که به دلایل مختلف قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی کوشیدند در برابر دولت مرکزی کشور خود سر به شورش بردارند. البته در برخی از این کشورها زمینه‌های لازم اجتماعی و سیاسی آن فراهم بوده ‌است. از طرف دیگر، برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان، قطر و ترکیه، که وابستگی آنها به غرب واضح بوده و برای تداوم حکومت‌های خود به حمایت آمریکا محتاج هستند در نوعی رقابت مذهبی، قومی، ایدئولوژیک یا ژئوپولیتیکی با دیگر کشورهای منطقه قرار گرفتند. این کشورها با حمایت مالی و سیاسی از گروه‌های تروریستی موجب هرج و مرج و آشوب در منطقه و تشدید اختلافات کشورهای اسلامی‌ منطقه شدند.
جریان سلفی تکفیری و کشورهای حامی‌ منطقه‌ای آنها، از حمایت‌های لازم آمریکا برخوردار هستند و همسو با راهبرد آن کشور عمل می‌کنند. حمایت مالی، اطلاعاتی، نظامی‌ و بین المللی از این نیروها که با ادعای اسلام خواهی و انقلاب همراه ‌است موجب به هم ریختگی نظام منطقه‌ای و هرج و مرج در کشورهای درگیر شده، جهان اسلام را از مهم‌ترین مسئله خود، یعنی رژیم اشغال‌گر قدس، غافل کرده ‌است. جالب آنکه‌ آمریکا، در سال 2001، به بهانه تروریسم و برای مقابله با القاعده به افغانستان حمله کرد، ولی اکنون از این جریان فکری در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و ... حمایت می‌کند. در واقع، آمریکا جریان تروریسم تکفیری را به عنوان یک بازیگر در منطقه خاورمیانه وارد کرده‌ است و از آن به شدت حمایت می‌کند.

تقسیم کشورهای خاورمیانه

به منظور اینکه کشورهای خاورمیانه با وسعت زیاد و منابع غنی انرژی در آینده نتوانند در برابر سلطه غرب مقاومت کنند یکی از راه‌های مورد نظر تقسیم و کوچک کردن این کشورهاست. با توجه به وجود قومیت‌های مختلف و مذاهب اسلامی ‌متعدد در این کشورها و وجود بحران‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمینه‌های لازم برای بی ثباتی در آنها مهیاست. تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر موجب به وجود آمدن بازیگران جدید در منطقه شده، مستلزم ایجاد نظم امنیتی جدید است؛ و چون بازیگران جدید در روند دولت و ملت سازی هستند غالباً با مشکلات عدیده‌ای روبه رو بوده‌اند و چشم به حمایت کشورهای منطقه‌ای دارند. در نتیجه حضور و نفوذ این کشورها برای یک دوره زمانی طولانی مدت تضمین می‌شود.
روزنامه نیویورک تایمز آمریکا، در 28 سپتامبر 2013 نقشه تقسیم 5 کشور در خاورمیانه به 14 کشور را منتشر و تأکید کرد که ‌این منطقه ‌از محورهای سیاسی و اقتصادی است که‌ اهمیت بیشتری در نظام بین الملل دارد. طرح این تقسیم که رابرت رایت آن را عرضه کرد، سوریه را به 3 کشور کوچک تقسیم می‌کند: کشور علوی که بر گذرگاه ساحلی سلطه دارد؛ کشور کردستان سوریه که‌ امکان جدایی و ادغام با کردها را دارد؛ و کشور سنی نشین که ‌امکان جدایی و اتحاد با استان‌های مرکزی عراق را دارد. سپس عربستان را به عنوان کشور دوم، که ‌امکان تقسیم آن به 5 کشور کوچک وجود دارد، در کانون توجه خود قرار داد؛ این 5 کشور کوچک عبارت‌اند از: عربستان شمالی، شرقی، غربی، جنوبی و کشور وهابی نشین، اما سومین کشور لیبی است که به دو کشور کوچک طرابلس و برقه تقسیم می‌شود و البته‌ امکان تقسیم به سه کشور و تشکیل کشور فزان در جنوب غرب این کشور نیز وجود دارد. عراق چهارمین کشوری است که تقسیم می‌شود، به گونه‌ای که ممکن است کردهای شمال به کردهای سوریه بپیوندند و بخش‌هایی از مناطق مرکزی که سنی‌ها بر آن سلطه دارند به سنی‌های سوریه ملحق شود و جنوب نیز تحت کنترل شیعیان باشد. آخرین کشور یمن است که به دو کشور کوچک تقسیم می‌شود و این امکان نیز وجود دارد که بخشی از یمن به کشور عربستان جنوبی ملحق شود.
به نظر رابرت رایت، این تقسیم بندی ترسیم نقشه متفاوت یک تغییر استراتژیک برای همگان در این بازی خواهد بود. ممکن است تقسیم بندی جدید همان تجدید نظر در هم پیمانی و چالش‌های امنیتی و گسیل شدن تجارت و انرژی به بخش اعظم جهان باشد.
روزنامه نیویورک تایمز فقط از طرح تقسیم 5 کشور عربی به 14 کشور کوچک سخن گفت، و این بخشی از طرح خاورمیانه بزرگ است. در این طرح کشورهای خاورمیانه به 54 تا 56 کشور تقسیم می‌شوند. (27) برای عملیاتی کردن طرح تقسیم بندی کشورهای خاورمیانه، لازم است اختلافات قومی‌ و مذهبی در درون کشورهای منطقه تشدید و تحریک شود تا دولت‌ها تحت فشار افکار عمومی‌ داخل، منطقه و جهان استقلال و فعالیت بیشتر آنها را بپذیرند. از این رو آمریکا برای دستیابی به‌ اهداف راهبردی خود از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه ‌استفاده کرده، از جریان‌های سیاسی مخالف دولت‌های منطقه، از جمله گروه‌های سلفی و تکفیری، حمایت می‌کند.

سلفی‌گری

سلفیه مکتبی است که طرز فکر و عمل پاره‌ای از صحابه، تابعان و تابعان آنها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد می‌کند. پیروان این عقیده، از یک سو از موازین فقه مذاهب چهارگانه ‌اهل سنت خارج شده‌اند و از سوی دیگر، با باز کردن راه ‌اجتهاد بر اساس فهم صحابه، باب پیدایش برخی فتاوای افراطی نادرست و سلیقه‌ای را گشوده‌اند. شکل گیری چنین عقیده‌ای از سده چهارم ه.ق. آغاز شد، اما بعدها به دست ابن تیمیه و شاگردانش مدون شد و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می‌شود که غالباً برخاسته ‌از قرائت‌های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش‌های عملی مهمی ‌در جوامع اسلامی‌ دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق و اخیراً جنایت شهادت شیعیان مصر، قرار دارد. شیعه شناسیِ گروه‌های مختلف سلفی (وهابی) ، اعم از جهادی و تکفیری یا رسمی‌ و علمی، به رغم همه‌ اختلاف نظرهای درونی‌شان درباره دیگر مسائل، کمابیش شکلی یکسان و مشابه دارد و معمولاً متأثر از آثار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی است، که اثرگذارترین شخصیت‌ها بر سلفی‌های معاصر چون محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش بوده‌اند.
جریان سلفی، جریانی است که سه ویژگی دارد: مذهب ساده و روانی است که همه آن را می‌فهمند. ادعاهایی بسیار جذاب دارد؛ برای مثال، دنبال راه حل رادیکال برای جهان اسلام است، و جنبشی ضدغرب است؛ و ویژگی سوم این است که جریانی عمل گراست. این سه ویژگی باعث شده ‌است جریان‌های سلفی، جریان‌هایی قوی باشند. (28)
مهم‌ترین دلیلی که‌ آنها در توجیه تکفیر شیعیان ارائه داده‌اند، ادعای دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. وقتی پیروان یک مذهب متهم به عدم اعتقاد به قرآن می‌شوند، به راحتی می‌توان سایر باورهای نادرست درباره‌ آنها را تبلیغ کرد و آنان را متهم به عقایدی غیرتوحیدی کرد.
بین سلفی‌گری و اهل سنت اختلافات اساسی وجود دارد و سلفی‌ها در حوزه روش شناسی نقل‌گرا، در حوزه معرفت شناسی حدیث‌گرا، در حوزه هستی شناسی حس‌گرا و در حوزه معناشناسی هم ظاهرگرا هستند. این چهار متغیر اگر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می‌توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه ‌اهل سنت نیست. واقعیت این است که‌ اندیشه سلفی طیف‌های مختلفی دارد و جریانی منسجم نیست و اندیشه‌های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی‌گری مفهومی ‌عام است که مهم‌ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن هم مکتب دیوبندی و اخوان المسلیمن (گرایش تند آن) وجود دارد. (29)
سلفی‌های تکفیری با توجه به قرائتی که ‌از دو محور ایمان و کفر یا توحید و شرک دارند تمامی‌ مسلمانان را کافر می‌دانند. زیرا ظاهرگرا هستند و عبادت را صرفاً به خضوع و خشوع معنا می‌کنند. به نظر آنها، کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود از اسلام خارج می‌شود. این رویکرد در اندیشه‌های سیاسی آنها تسری می‌یابد؛ لذا قائل به مرجعیت سیاسی سلف می‌شوند و می‌گویند که خلافت به شکل اولیه خود باید ایجاد شود. این در حالی است که‌ اندیشه سیاسی اهل سنت بیشتر شورامحوری است نه خلیفه محوری. (30)
نگاه سلفی‌ها به غرب کاملاً منفی بود، اما واقعیت آن است که سلفی‌گریِ تبلیغی بیشتر در جماعت تبلیغ، که در 104 کشور دنیا شعبه دارند، خلاصه می‌شود. ویژگی جریان تبلیغی بیشتر تبلیغی است و کار عملی چندانی ندارند. یعنی کمتر فعالیت تروریستی و ترور دارند. با این حال، امروزه بخشی از این جریان هم به عاملی در دست سلفی‌های تکفیری بدل شده ‌است و همین اندیشه را در جهان اسلام گسترش می‌دهند. (31)
غربی‌ها در حقیقت دو نگاه به سلفی‌ها دارند. مستشرقان نسبتاً منصف، نگاهی منفی به سلفی‌ها دارند و بر این نظرند که سلفی‌ها جهان اسلام را منشق و متفرق کرده‌اند و سلفی‌ها را بنیادگرا و در مقابل اسلام گراها می‌پندارند. اما واقعیت این است که جهان غرب (به ویژه در حوزه قدرت و دولت) نگاهی ابزاری به سلفی‌ها دارد و از سلفی‌ها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خود در کشورهای اسلامی‌ بهره می‌برد. ناآرامی‌های سلفی‌ها در عراق به حضور غرب مشروعیت داد. زرقاوی در ورود به عراق اعلام کرد که برای مبارزه با صلیبیون می‌آید، اما تمام کشتارها از مسلمانان بود. گذشته ‌از این، در پاکستان، یمن، عدن، سوریه، سودان و... هنگامی‌ که ناامنی‌های سلفی‌ها وجود داشته باشد آمریکا می‌تواند به حضور خود مشروعیت دهد. در سوریه سلفی‌ها ابزاری در دست غرب برای به زانو درآوردن دولت اسد و تأمین امنیت اسرائیل شده‌اند. در این حال غرب برای بحران زایی‌ها و نشان ندادن نقش خود بیشتر از سلفی‌ها برای مشروعیت بخشی به حضور خود و تغییر در وضعیت بازیگران منطقه بهره می‌برد. (32)
با وجود جریان سلفی تکفیری، اسلام به عنوان یک دین متحجر و خشونت‌گرا و غیردموکراتیک در عرصه ‌افکار عمومی‌ جهان و به خصوص مردم مسلمان منطقه به تصویر کشیده شده که توانایی اداره‌ امور اجتماعی و جامعه خود را به صورت مسالمت آمیز و هم گرایانه با دیگر کشورهای اسلامی ‌منطقه در قالب یک نظام امنیتی متکی به کشورهای منطقه ندارد. این وضعیت، برای غرب و نظام سلطه جهانی، مطلوب است و به حضور آنها در منطقه و تعیین نظام امنیت منطقه‌ای کمک می‌کند.
همه ‌این آشوب‌ها، درگیری‌ها و بحران‌های منطقه‌ای هر یک بخشی از استراتژی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی با محوریت آمریکا (و نه لزوماً یک نظام تک قطبی) محسوب می‌شود که با فروپاشی نظام دوقطبی بعد از 1991 و حمله 11 سپتامبر در حال پی‌گیری است و بر اساس این نظم نوین جهانی، نظم منطقه‌ای خاورمیانه باید بازتعریف شود.

حضور نیروهایی از کشورهای مختلف در جنگ سوریه و عراق

امروزه بخش بسیار بزرگی از نیروهای حاضر در سوریه و عراق را نیروهای خارج از این کشورها تشکیل می‌دهند، به طوری که برخی از منابع خبری جنگجویان را از 87 ملیت دانسته‌اند (33) که در عراق و سوریه با دولت‌های آن در حال جنگ هستند. تعداد آنها به بیش از هشتاد هزار نفر می‌رسد (34) که بیشترین افراد از دو کشور چچن و عربستان سعودی هستند. با فرض پیروزی این نیروها و سرنگونی نظام سوریه و عراق، درگیری‌ها و آشوب‌های منطقه خاورمیانه به مراتب بیشتر می‌شود. زیرا به طور قطع این نیروها با ملت‌های منطقه دچار تعارض هستند. از طرفی با فرض عدم پیروزی جریان تکفیری و ایجاد یک ثبات نسبی در منطقه، جنگ‌جویان تکفیری یا به کشورهای خود برمی‌گردند، یا به کشورهای دیگر خواهند رفت. در هر دو صورت ناامنی و تهدید در منطقه و جهان افزایش خواهد یافت. در صورت بازگشت این جنگ‌جویان به کشورهای خود، در درون آن کشورها چه‌ اتفاقی خواهد افتاد؟ تصور این مسئله خود به حدی نگرانی و تهدید ایجاد می‌کند که مساوی با ناامنی است. در واقع، افراط‌گرایی که ‌امروزه در سوریه و عراق یا در برخی نقاط دیگر دنیا به کمک قدرت‌های بزرگ و برخی از متحدان منطقه‌ای و جهانی در حال وقوع است، از طرفی موجب کاهش امنیت کشورها شده و از طرف دیگر با به قدرت رسیدن این جریان در هر منطقه‌ای از جهان باید شاهد جنگ جهانی دیگری باشیم. زیرا مبانی و دیدگاه‌های این جریان تسلط بر کل جهان است نه بخشی از جهان؛ آیا این بی نظمی ‌هدفمند، خود نظم جدید را به چالش نمی‌طلبد؟
مجله فارین افراز، که‌ ارگان مطبوعاتی «شورای روابط خارجی» (CFR) است، گزارشی را با عنوان: «عصر بی نظمی» منتشر کرد. آیا این مسئله می‌تواند تصادفی باشد؟ این بی نظمی‌ در راستای تضعیف نظام بومی ‌است که ‌ایران و دیگر ملل مسلمان منطقه در حال پیش برد آن هستند؛ اینکه مدل به قدرت رسیدن مهره‌ها در منطقه چگونه باشد نه‌ اینکه مهره‌ها چه کسانی باشند. ما مدل به قدرت رسیدن مورد نظر آمریکا در منطقه را از 2006 به بازی گرفتیم و آن را از داخل تهیه کردیم، اما هنوز در کشاکش طراحی و تثبیت نظمی ‌هستیم که ‌اغلب سیاسیون بومی‌آن را عادلانه و مترفی بدانند.
گروه ترورریستی داعش، که مدعی دولت اسلامی‌ عراق و شام است، یکی از مهره‌های دولت آمریکا برای تغییر نظم موجود منطقه و ایجاد خاورمیانه جدید است. این سازمان وظیفه دارد رسیدن به‌ این نظام جدید را به یک رؤیا و افسانه سال‌های دور و یک طرح انتزاعی تبدیل کند. بنابراین، سازمان تروریستی تکفیری برای اینکه‌ از حیث ژئوپولیتیک در بن بست گرفتار نشود و بتواند به حیات خود ادامه دهد، احتیاج دارد که دامنه ‌استقرار نظامی- سیاسی خویش را تا نقطه‌ای که به شاخ آفریقا وصل شود امتداد دهد؛ زیرا این بهترین و سریع‌ترین راه برای جذب نیرو و لجستیک است.
و برای این تغییر در خاورمیانه از وقتی جنگ در سوریه شروع شد، علیرغم اینکه تروریست‌های مسلح در سوریه هر روز تلفات بیشتری دادند اما به حجم آنها افزوده شده‌ است. برخی از کارشناسان، مجموع کل تروریست‌های داعش، النصره، اخوانی‌های تکفیری، ارتش آزاد سوریه، بعث عراق و ... را، که در منطقه حاضرند از بیش از 86 کشور می‌دانند که مشغول جنگ هستند و تعداد آنها را بین 120 هزار تا 150 هزار نفر تخمین می‌زنند. (35)

نتیجه

مهم‌ترین عامل تمایز دولت‌ها در نظام بین الملل قدرت است. نظام بین الملل از سلسله مراتب قدرت تشکیل شده ‌است. قدرت و مکانیسم توزیع آن، موجب تحول موقعیت بازیگران می‌شود که نتیجه‌ آن تحول در نظام بین الملل است. (36) از 1991 به بعد نظام بین المللی به یک وضعیت در حال گذار تغییر یافت. با این حال، برخی آن را نظام تک قطبی و برخی نیز قدرت را در سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چندگانه دانسته‌اند و فقط در بعد نظامی ‌آن را تک قطبی می‌دانند. بحران عراق و پیش از آن بحران کویت، کوزوو و افغانستان تا حدودی نشان داد که نظام بین الملل حداقل در سطح سیاست، نظامی ‌تک قطبی است. و آمریکا به عنوان مهم‌ترین قدرت بین المللی سعی در ایجاد نظام مطلوب خود در جهان دارد.
با توجه به‌ اهمیت استراتژیکی برخی از مناطق جهان، به خصوص خاورمیانه، که نظم در آنها مربوط به دوره نظام دوقطبی و جنگ سرد بوده ‌است، امروزه غرب می‌کوشد با توجه به دوران پس از نظام دوقطبی و گذار تغییراتی را با توجه به ساختار نظام بین المللی ایجاد کند. از جمله مناطق مهم استراتژیکی دنیا خاورمیانه بوده ‌است که هیچ قدرت بین المللی نمی‌تواند نسبت به آن بی توجه باشد.
از اهداف مهم آمریکا ایجاد نظم منطقه‌ای جدید در خاورمیانه، با توجه به تثبیت وضعیت نظام بین الملل در نظم نوین جهانی است. از طرف دیگر، مقابله با اسلام و بیداری اسلامی‌ است که با وقوع انقلاب اسلامی ‌ایران در 1979 گرایش به‌ اسلام و معنویت در جهان افزایش یافت و دشمنان اسلام، برای مقابله با گسترش اسلام سیاسی در جهان، توطئه‌ی پرورش گروه‌های تکفیری به ظاهر اسلامی ‌و قدرت بخشیدن به آنها را در دستور کار خود قرار دادند که در قالب اسلام هراسی و تروریسم ترسیم می‌شود. بدین منظور آمریکا سه هدف را در منطقه خاورمیانه دنبال می‌کند؛ یکی تأمین امنیت اسرائیل و دیگری تداوم مطمئن جریان انرژی از منطقه به جهان و در نهایت ایجاد و تشدید اختلافات مذهبی بین مسلمانان برای عدم وحدت اسلامی‌ و بیداری اسلامی، تحقق این اهداف بدون تغییرات محیطی و بازیگران موجود در منطقه خاورمیانه ‌امکان پذیر نخواهد بود.
طرح تقسیم کشورهای خاورمیانه قطعاً با حضور نیروهایی مثل جریان سلفی‌گری تکفیری و با حمایت غرب ایجاد می‌شود. زیرا اگر این جریان واقعاً اسلامی ‌بود نخستین تهدید در جهان اسلام اسرائیل و شکستن وحدت مسلمانان است، نه تکفیر کردن مذاهب اسلامی‌ دیگر و جنگ با آنها. جریان تکفیری نیرویی سازماندهی شده ‌از سوی غرب است که با حمایت مالی برخی کشورهای منطقه هم سو با منافع غرب حرکت می‌کند و در طرح تقسیم خاورمیانه جدید نقش کلیدی دارد. از سوی دیگر، این جریان موجب اسلام هراسی در دنیا شده‌ است و اسلام و مسلمانان به عنوان تهدیدی برای جهان مطرح شده‌اند. جهان به بیداری اسلامی‌ به چشم یک تهدید می‌نگرد و بدین وسیله حضور غرب برای رفع این تهدید و دخالت در امور کشورهای اسلامی ‌توجیه می‌شود.
با فرض ایجاد منطقه خاورمیانه جدید و تقسیم آن به کشورهای متعدد دیگر و حضور جریان تکفیری به عنوان یک کشور در منطقه و پذیرش این جریان از سوی کشورهای منطقه، استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی و تداوم مطمئن جریان انرژی ایجاد نخواهد شد. بلکه موجب به هم ریختگی نظام بین الملل خواهد شد. زیرا اگر نظام بین الملل نتواند امنیت جهانی را ایجاد و بحران‌های آن را حل کند خود از بین می‌رود و نیازمند یک نظام جدید بین المللی است.
با توجه به وجود نیروهای متکثر از کشورهای مختلف در جریان سلفی تکفیری و وجود اختلافات شدید در گروه‌های این جریان در منطقه- اگر نگوییم که شکست خواهند خورد- پیروز

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسربرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی سردردهای پشت سر سردردهای برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین


ادامه مطلب ...

دولتی شدن خانواده، چالش‌ها و چشم‌انداز‌ها

جام جم سرا:
کانون گرم خانواده یکی از نخستین نعمت‌هایی است که خداوند از بدو خلقت برای برآورده شدن آرامش روحی و معنوی انسان‌ها در نظام هستی به ودیعه نهاده است؛ خستگی‌ها و فشارهای زندگی کاری، اضطراب‌های روزمره، تنش‌های روابط اجتماعی و تجربه‌های ریز و درشت با هر انسانی همراه است و برای گروهی از مردم بویژه در کلان شهر‌ها، این جریان سراسر تنش و فشار تا نیمه‌های شب ادامه خواهد یافت. با این وجود در پایان هر روز کاری تلاش و هیجان هزاران مرد و زن و پیر جوان و بزرگ و کوچک را می‌بینی که در صف‌های اتوبوس و مترو برای رسیدن به خانه و خانواده به عنوان مامنی آرام و دلچسب تلاش می‌کنند.

ارزش و اهمیت بودن در کنار اعضای خانواده را تنها زمانی درک می‌کنی که به دلیلی آن را از دست داده باشی یا از آن‌ها دور مانده باشی و تو مجبوری فردایی را آغاز کنی که هنوز دغدغه‌ها و خستگی‌های امروزت را به دوش می‌کشد و این خستگی مزمن و مهلک است که می‌شود بلای جان و همراه روح و تن تنهای تو.

خانواده به عنوان یک رکن مهم و نهادی فراگیر، هستهٔ اصلی یک جامعه را تشکیل می‌دهد که همواره در طول تاریخ، در معرض تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تغییر و تحول‌های نهادهای مختلف جامعه بوده است. در واقع شکل‌های خانواده و روابط در آن، در حال تغییر است و روز به روز دستخوش تکثر و دگرگونی می‌شود که با شکل و زندگی شخصی رابطه یی تنگاتنگ دارد.
بررسی و رصد جایگاه خانواده در ایران ثابت کرده است که خانوادهٔ ایرانی با همهٔ مشخصه‌های بارز و منحصر به فرد خود در طول تاریخ در ابعاد روانی، عاطفی و وفاق اجتماعی دچار تحول‌های ریز و درشتی شده است. این تحول‌ها در سایهٔ بسیاری از عوامل مرتبط با سنت، سیاست، فرهنگ، اخلاق، اقتصاد و رشد فن آوری‌های نوین رخ داده است و طیف گسترده یی از پستی و بلندی‌ها در زمینهٔ همسریابی، تداوم زندگی خانوادگی، روابط بین اعضای خانواده، تغییر نگرش‌ها، تغییر کارکرد‌ها و انگاره‌های زن و مرد گرفته تا تغییر سبک زندگی را در بر می‌گیرد. از سوی دیگر خانواده در ایران با چالش‌های بسیاری مواجه شده است: قدرت تطبیق، هویت، ازدواج و طلاق، بحران‌های اجتماعی، روابط جنسی خارج از خانواده، سقط جنین و... مسایلی هستند که محور اصلی مطالعات جامعه‌شناسی خانواده را به خود اختصاص می‌دهند و در آینده نیز گسترش پیدا خواهند کرد.

موضوع «دولتی شدن خانواده در ایران» محور اصلی نشست علمی- تخصصی گروه جامعه‌شناسی خانوادهٔ انجمن جامعه‏‌شناسی ایران بودکه روز دوشنبه یکم اردیبهشت ماه سال جاری در دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست دکتر «تقی آزاد ارمکی» استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت.

دکتر «باقر ساروخانی» استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و «عالیه شکربیگی» جامعه‌شناس از دیگر سخنرانان این نشست بودند. در پایان این نشست نیز پرسش‌هایی از سوی حاضران مطرح شد.
تقی آزاد ارمکی اصلیترین سخنران نشست دولتی شدن خانواده در ایران، استاد گروه جامعه‌شناسی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. وی در سال ۱۳۵۹ مدرک کار‌شناسی جامعه‌شناسی خود را از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و در سال ۱۳۶۴ مدرک کار‌شناسی ارشد جامعه‌شناسی را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد. وی درجهٔ دکتری جامعه‌شناسی را از دانشگاه «مریلند» آمریکا کسب کرد و سالهاست که در ایران به تدریس و پژوهش در زمینه‌های متعددی از مسایل و آسیب‌های اجتماعی و فرهنگی ایران پرداخته است.

دولتی شدن خانواده در جامعه ایران

طیف گستردهٔ تحول‌های اجتماعی، خطر‌ها و شکاف‌هایی را برای خانواده در ایران به دنبال داشته است. اتخاذ سیاست‌ها و تمهیدهای مختلف از طرف دولت در زمینهٔ ازدواج، فرزندآوری، طلاق، اعتیاد، خودکشی و حتی موضوع مهریه‌‌ همان مداخه‌های دولتی است که کم و بیش در هر جامعه یی ظهور و بروز پیدا می‌کند. تصویب قوانین و وضع مقررات، ایجاد محدودیت‌ها و قاعده‌های خاص و سیاست گذاری‌های خرد و کلان نمونه یی از گام‌های دولتی برای حل مسایل خانواده بوده است.
مسالهٔ مهمی که در بررسی خانوادهٔ ایرانی حایز اهمیت است، بحث تغییر در سبک زندگی و انواع آداب و سنت‌ها است. امروزه گرفتاری‌های اقتصادی، دغدغهٔ نان و معاش و تامین مالی تحصیل فرزندان، تربیت نادرست و سستی خانواده‌ها در ارزش‌های اخلاقی و دینی را به همراه داشته است. تغییر نقش‌ها و وظایف و در بسیاری از موارد جا به جایی کارکرد‌ها، تا جایی پیش رفته است که خصلت‌های زن و مرد نیز از چارچوب خود خارج شده، اقتدار مرد خانواده زیر سوال رفته و زن نیز زیر بار ناملایمات زندگی صفت‌های مردانه یی از قبیل خشونت به خود گرفته است. پرسشی که در این بین مطرح می‌شود این است که آیا ترمیم این نهاد بنیادین امکان پذیر است و به طور کلی چه راهکارهایی برای حل معضل‌های خانوادگی وجود دارد؟ آیا این وظیفهٔ دولت است که هر چه بیشتر به عرصهٔ خانواده وارد شود و بخواهد مشکل‌های آن عرصه را حل کند؟

آزاد ارمکی در سخنرانی خود برای پاسخ به این پرسش ابتدا به ریشه‌شناسی مساله پرداخت؛ وی به ایده‌ها و دیدگاه‌های مختلف در زمینهٔ دولتی شدن جامعه اشاره کرد و گفت: باید از خود پرسید اینکه خانواده دچار بحران است و دولت باید برای حل بحران‌های خانواده دخالت کند، از کجا نشات می‌گیرد؟ چرا در جامعهٔ آمریکایی که پنجاه درصد از ازدواج‌ها به طلاق می‌انجامد چنین بایدهایی رخ نمی‌دهد؟ علت این امر در تفاوت‌های فرهنگی در جوامع است. قبح طلاق و ترس از جدایی در جامعهٔ ما تا حدی است که ازدواج به شکل عرفی و مطلوب، یک بار برای تمام عمر صورت می‌گیرد. در واقع آمریکایی‌ها ازدواج می‌کنند تا طلاق بگیرند ولی ما طلاق می‌گیریم تا ازدواج کنیم؛ یعنی در ‌‌نهایت ازدواج اولویت مورد نظر در فرهنگ ماست. در این فرهنگ، سرانجام طلاق‌های ایرانی وارد کردن اتهام علیه زنان و مردان مطلقه است.
به باور این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، خاستگاه باور مداخلهٔ دولتی در وهلهٔ نخست دیدگاهی است که مارکسیسم و ادبیات متاثر از آن، در ایران ایجاد کرده است. بر این مبنا، در خانواده نابرابری‌های جنسیتی وجود دارد و خود این نهاد قادر به حل کردن و سامان دادن خود نیست؛ بنابراین دولت تنها عاملی است که می‌تواند به فروپاشی خانواده و نجات آن کمک کند. در واقع مجاز بودن دولت به عنوان یک کنشگر فعال و توانمند و خلاق در خانواده در نظریه‌پردازی چپ گرا از این اصل سرچشمه می‌گیرد؛ به این ترتیب دولت است که مقبولیت و مشروعیت هر نهاد، اعم از خانواده را تضمین می‌کند. از بین بردن مالکیت عمومی و بحث نابرابری جنسیتی و دیگر ابعاد این موضوع نیز زاییدهٔ تفکر چپ است. درست است که ما منتقد ادبیات «مارکس» و «انگلس» در زمینهٔ خانواده هستیم ولی به هرجهت این پس زمینه‌های فکری همچنان در جامعهٔ ما جا خوش کرده است.
استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در ادامه به بررسی یکی دیگر از دیدگاه‌های موجود در زمینهٔ دخالت دولت در خانواده پرداخت و تصریح کرد: سنت موجود در مکتب فرانکفورتی علاوه بر تکیه بر نگاه مارکسیستی، بر مفهوم بازتولید سلطه تاکید دارد و معتقد است خانواده امکان بازتولید سلطه را فراهم می‌سازد. پیروان مکتب فرانکفورت به خانواده دیدگاه انتقادی دارند ولی رهاورد این دیدگاه برای ما این است که خانواده محل تولید فرهنگ وارزش‌های عمومی نظام اجتماعی است. روشنفکران ایدئولوژیک چپگرا یا راستگرا، چه اسلامی و چه سکولار، چه ایرانگرا و چه غیر ایرانگرا هر دو به کنشگر خلاقی به نام دولت اعتقاد دارند.

آزاد ارمکی در ادامه افزود: از سوی دیگر روشنفکری اسلام گرا نیز به ساحت جامعهٔ ایرانی اعتقادی ندارد و معتقد است از آنجایی که دولت تبلور همه چیز است، پس در نتیجه راه نجات هم دولت است. بر این اساس نجات جامعه از طریق کنشگران سیاسی است که در بطن آن تحلیل و تقلیل امر اجتماعی به امر سیاسی نهفته است. به این ترتیب امر اجتماعی امری مضمحل شده است و امر سیاسی امری تعین یافته و نجات بخش است. چه اصولگرایان و چه اصلاح طلبان هر دو چنین دیدگاهی نسبت به دولت در جامعهٔ ایرانی دارند. امر سیاسی نیز تبلور دولت نو (مدرن) و دولت اسلامی را فراهم می‌کند.
اینجامعه‌شناس خاطر نشان کرد: خانواده متن اصلی و کاربردی جامعهٔ ایرانی است و تولید اخلاق و تربیت و ساختن انسان در چارچوب وظایف آن بوده است. خانواده درحیات اجتماعی زمینه را برای دخالت دولت فراهم می‌کند و به همین ترتیب است که مقولهٔ نوظهور دولتی شدن در ایران مطرح می‌شود. در بحث نظام اجتماعی اصلیترین کانون جامعه، فرهنگ است و عنصر مرکزی فرهنگ، اخلاق و تربیت است. درست است که ما با جامعهٔ فرهنگی ایرانی سر و کارداریم ولی این دلیلی بر انکار خشونت علیه کودکان و سالمندان نیست و این نوع معضل‌ها نیز در جامعه وجود دارد. علت این امر در این واقعیت است که وظایف جا به جا شده و کارکرد خانواده به نهاد آموزش و پرورش منتقل شده است. دولت و نظام سیاسی مسبب تداخل در وظایف و کارکرد‌ها هستند. ظهور دولتی خانواده در ساحت انتظارات عمل می‌کند؛ در این مداخله‌گری سطح انتظارات از یکدیگر تغییر یافته و رابطهٔ نسل‌ها ناموزون شده است.
نویسندهٔ کتاب «جامعه‌شناسی خانواده ایرانی» تصریح کرد: اختلال‌ها در روابط اجتماعی تنها محصول نوگرایی (مدرنیسم) نیست و بخشی از آن به خود ما نیز برمی گردد. در سطح قوانین دولت ملاحظه می‌کنیم که یکی از کارکردهای مجلس شورای اسلامی و قوهٔ قضاییه در زمینهٔ قوانین مربوط به خانواده است و الزام‌هایی در زمینهٔ روابط درونی در خانواده ایجاد می‌شود. بهتر است در وهلهٔ نخست مقولهٔ حقوق و مالکیت در روابط زن و مرد در خانواده تعریف شود تا بسیاری از نابسامانی‌های جامعه حل شود. در سطح سیاست گذاری، نظام سیاسی خانواده را به شدت کانونی کرده است؛ به این معنی که با قایل شدن جایگاه بسیار مهم برای خانواده، الزاما آن را مشمول دخالت دولتی در هر زمینه یی اعم از ازدواج و طلاق و فرزندآوری و مرگ دانسته است.
به گفتهٔ این جامعه‌شناس، بحث تازهٔ «مهندسی فرهنگی خانواده» و ارایهٔ الگویی برای خانواده خود نشان دهنده این است که خانواده به عنوان پدیده یی تاریخی، از الگوی خاصی برخوردار است و تنها باید برای حل اختلال‌ها و نابسامانی‌های آن اهتمام ورزید و در این راستا مهندسی کرد؛ بنابراین دولت با مداخله‌های همه جانبهٔ خود قصد دارد خانواده را تبدیل به چیزی شبیه نظام سیاسی و ابزاری در خدمت آن کند.
این عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه خانواده با چالش‌های بنیادینی روبرو است، تصریح کرد: به عنوان مثال جهت گیری‌های سریال‌ها در تلویزیون به عنوان رسانهٔ ملی گرایش به سمت خانواده گسترده است در حالی که بخشی از خانواده‌های ایرانی و مخاطبان این سریال‌ها خانواده‌های هسته یی با شکل‌های غیر سنتی هستند. با این وصف، نظام سیاسی به دنبال تقویت خود و حل نابسامانی‌های جامعهٔ ضعیف است ولی چیزی که در عمل اتفاق می‌افتد این است که یک جامعهٔ ضعیف دولتی ضعیف را نیز به دنبال خواهد داشت؛ دولتی که قصد دارد همه چیز را سامان دهد، فراموش می‌کند خود را سامان دهد؛ در نتیجه دولتی کردن خانواده به فروپاشی دولت می‌انجامد. از طرف دیگر فعال شدن ساحت اجتماعی دولت بخشی از نظام اجتماعی را تشکیل می‌دهد و دولت کنشگری تام و تمام خود را از دست می‌دهد.
آزاد ارمکی در ادامه افزود: در زمان حاضر با معضلی همچون طلاق روبرو هستیم؛ به مرور خواهیم دید که این معضل از مرحلهٔ فریاد و فغان و چالش‌های مربوط به آن فرا‌تر می‌رود و در آینده امری عادی می‌شود و حساسیت‌های فرهنگی آن به عنوان یک آسیب اجتماعی از بین می‌رود. از سوی دیگر خانواده‌ها از مرحلهٔ توجه به فرزند گذشته و به این مرحله رسیده‌اند که پدران و مادران بیشتر به خودشان توجه کنند؛ به عنوان مثال زمانی که از یک خانم متاهل دلیل بچه دار نشدنش را می‌پرسید پاسخ می‌دهد که هنوز تکلیف خود من مشخص نیست.
آزاد ارمکی در پاسخ به پرسش یکی از حاضران در نشست در زمینهٔ ارایهٔ تعریفی درست و جامع از دولتی شدن خانواده گفت: دولتی شدن خانواده نه به معنای همیاری است و نه به معنای مداخلهٔ دولت در خانواده. وقتی می‌گوییم خانواده دولتی شده، یعنی شبیه دولت شده، قدرت کنشگری و تصمیم سازی خود را از دست داده و کل رفتار و سیاست‌های آن همانند دولت شده است. این بدین معنی است که خانواده باید دغدغه‌های دولت و حساسیت‌های آن را داشته باشد و متعارض، مختلف و متقابل با او رفتار نکند.
استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در پایان سخنرانی خود گفت: راه حل متوقف ساختن دولتی شدن خانواده مطرح کردن، تبیین و عنوان کردن مساله است. راهکار اصلی در زمان حاضر بیان واقعیت است و با سیاست گذاری نمی‌توان این روند را متوقف ساخت.

عالیه شکربیگی یکی دیگر از جامعه‌شناسان حاضر در نشست، در تکمیل صحبت‌های آزاد ارمکی به تاکید «حسن روحانی» رییس جمهوری بر حل مسایل خانواده در نهاد ریاست جمهوری اشاره کرد و گفت: نمی‌توان مسایل خانواده را در قالب سندهایی از قبیل سامان دهی ازدواج آسان حل کرد. راه برگشت به این واقعیت برقرار ساختن یک تعامل، دوستی و سرمایه اجتماعی بین ساختار عاملیت است؛ دولت باید نگاه حمایتی نسبت به خانواده داشته باشد و نباید سیاست‌های آن تنها در چارچوب تصویب طرح و لایحه در مجلس یا مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگر ارکان قانونگذاری و اعلام آن به دادگاه‌های کشور در امور خانواده باشد. متاسفانه این مباحث راه به جایی نمی‌برد و تنها راه بازیابی انسجام خانواده و تبدیل آن به محلی برای تولید فرهنگ، هویت، تعلیم و تربیت انسان و مفاهیم انسانی، افزایش دادن سرمایه اجتماعی است.

باقر ساروخانی یکی دیگر از استادان جامعه‌شناسی دانشگاه تهران نیز در پایان این نشست تاکید کرد: مداخله‌های دولت باید دخالت‌های علمی باشد نه دخالت‌های سطحی و زود گذر؛ در واقع باید در زمینهٔ زمان و کیفیت اعمال این دخالت‌ها دیدگاه راهبردی (استراتژیک) داشت. وظیفهٔ دولت فراهم آوردن امکانات زیست اجتماعی و تسهیل مناسبات اجتماعی است، نه تصمیم گیری در مورد آن. دولت تمامی وظایف از جمله ازدواج و طلاق و حتی ایجاد مسکن که زمانی به عهدهٔ خود خانواده‌ها بود را به دست گرفته است و تنها فرزند آوری به عهدهٔ خانواده‌ها است.
به گفتهٔ ساروخانی ازدواج و همسرگزینی بحثی خصوصی است و اجتماعی کردن مناسک و مراسم آن (به عنوان مثال مطرح کردن بحث ازدواج دانشجویی) و بیرون آوردن آن از دست خانواده باعث می‌شود که دیگر قوام، استحکام و تداوم خانواده در ازدواج نباشد و این ازدواج نمی‌تواند هویت خانواده را بازتولید کند. دولت باید زمینهٔ فعالیت خانواده را فراهم کند ولی این کار را انجام نمی‌دهد، بلکه به علت برخورداری از منابع مالی و مشروعیت در این زمینه بازیگری می‌کند. (کائنات)

*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع رسانی بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

اسلامِ سیاسی و تمایز آن با سلفی گری در دوره‌ی معاصر: زمینه‌ها، فرصت‌ها و چالش‌ها

[ad_1]

مقدمه

اسلام سیاسی (1) مفهومی است که برای توصیف وضعیت اسلام در جهان معاصر به کار می‌رود. (2) تحولات پدید آمده در مناسبات سیاسی جهان اسلام در دوران معاصر بحث از سرشت اسلام و ارتباط آن با این تحولات را به دنبال داشته است. بی تردید ورود مفهوم اسلام سیاسی به ادبیات سیاسی در دهه‌های اخیر، نقطه‌ی عطفی در تاریخ نظریه پردازی نظام سیاسی اسلامی به حساب می‌آید. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تأسیس نظام جمهوری اسلامی به همراه الزامات آن، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و گسترش جغرافیای جهان اسلام و فراگیر شدن موج بیداری اسلامی در سال‌های اخیر در کشورهای اسلامی، بیش از هر زمانی مسئله «اسلام سیاسی» را در کانون تأملات نظری اندیشمندان، صاحب نظران و سیاست گذاران قرار داده است. آنان در توصیف خود از نگرش‌های تأثیرگذار در جهان اسلام در جهت تشکیل نظام اسلامی برای اجرای شریعت از این مفهوم استفاده کرده‌اند. مهم ترین مؤلفه این مفهوم، تأکید بر سرشت سیاسی اسلام است. مفهوم اسلام سیاسی توسط بسیاری از پژوهش گران سیاسی برای درک چنین تحولی ابداع شده است، ولی هر چند این مفهوم نو و تازه است به لحاظ محتوا، تاریخ و پیشینه آن به صدر اسلام باز می‌گردد. اگر اسلام را به این معنا در نظر بگیریم که همان گونه که برای زندگی و حیات فردی دارای دستگاه مفهومی و عملی است، به همین سان برای زندگی سیاسی و اجتماعی نیز دستورهایی وضع کرده است، آن گاه می‌توان گفت که اسلام سیاسی سابقه‌ای به درازای تاریخ اسلام دارد و بنیان گذار آن پیامبر اسلام است. اما تمرکز مقاله حاضر بر این نکته است که در دوره‌ی معاصر دگرگونی در حوزه‌ی اندیشه‌ی دینی پدید آمده است که جریان اسلام سیاسی، بازتاب بخشی از این دگرگونی است. هر پدیده سیاسی اجتماعی در شرایط تجربی و تاریخی ویژه‌ای شکل می‌گیرد و در جریان زمان با دگرگونی زندگی و زندگان، دگرگون می‌شود. پدیده اسلام سیاسی نیز از یک سو مهر تجربه‌های تاریخی- زبانی جامعه‌ی اسلامی را بر خود دارد و از سوی دیگر، بستری برای فرهنگ و اندیشه‌ی دینی نو و متمایز از گذشته محسوب می‌شود.
اسلام سیاسی در نوشتار حاضر به نظریه سیاسی اشاره دارد که هدفش تأسیس یک نظم سیاسی اسلامی در دوران جدید است و مرجعیت دین را در زندگی سیاسی اجتماعی به رسمیت می‌شناسد و تلاش می‌کند. این مرجعیت را از طریق تشکیل حکومت اسلامی مطابق مقتضیات دنیای جدید تحقق بخشد. بنابراین، فرضیه‌ی مقاله حاضر این است که «اسلام سیاسی» مفهومی است برای توصیف جنبش‌ها و جریان‌های فکری- سیاسی در جهان اسلام که دغدغه ایجاد حکومت اسلامی مطابق مقتضیات دنیای جدید داشته و گزاره‌ها، مبانی و اصول بنیادین او را در چارچوب شریعت اسلامی صورت بندی می‌کند. این جریان مدعی است که بازگشت به اسلام و بازسازی جوامع اسلامی مطابق با اصول بنیادین اسلامی به عنوان تنها راه حل بحران‌ها و چالش‌های معاصر تلقی می‌شود و در این راستا کسب قدرت سیاسی مهم ترین راه دست یابی به این اهداف است.
مقاله حاضر برای آزمون این فرضیه به بازخوانی مسئله‌ی اسلام سیاسی در دوره‌ی معاصر و تمایز آن با سلفی گری می‌پردازد. در پایان نیز به چالش‌ها و فرصت‌هایی که اسلام سیاسی با آن مواجه است اشاره می‌شود.

بررسی مفهومی؛ نسبت دین و سیاست در اسلام

تحلیل معنا شناختی از «دین» در ادبیات اسلامی، بیانگر وجود دو حوزه معنایی مرتبط با هم است:
1. حوزه‌ی «ابلاغ» شریعت: در این حوزه، «دین» به معنای «آداب»، «سنن»، «عقاید»، «شریعت»، «قانون» و «مناسک»ی است که از سوی «نبی» ابلاغ شده است. (3) بر اساس این حوزه‌ی معنایی، نهاد «نبوت» کاربرد می‌یابد. پدید آمدن نهاد «امامت» در مذهب شیعه در طول نهاد نبوت به جهت نیاز این حوزه‌ی معنایی به استمرار و تداوم است.
2. حوزه‌ی «اجرای» شریعت: شامل «پاداش»، «جزا»، «کیفر»، «حساب» و «انتقام» است (4). (همان). نهاد «حکومت» در پیوند با این حوزه‌ی معنایی کاربرد می‌یابد و وظیفه‌ی «اجرای» قوانین شریعت را به عهده دارد؛ یعنی آنچه به عنوان شریعت از سوی پیامبر به مردم ابلاغ شده، حکومت وظیفه‌ی اجرای آن را به عهده‌ی خود می‌داند.
ارتباط این دو حوزه‌ی معنایی، پیامدهایی در عرصه‌ی اجتماعی- سیاسی داشته است:
الف - پیامد اول این که «حکومت» به عنوان متولی حوزه‌ی اجرای شریعت، معمولاً مشروعیت خود را از شریعت و توسط متولّیان حوزه‌ی ابلاغ شریعت (نبی، امام، فقیه) می‌گیرد؛ زیرا دولت واضع قانون نیست، بلکه قانون، آن را ایجاد و از آن حمایت می‌کند.
ب - پیامد دوم این است که «حکومت» به عنوان مجری اراده و قانون خداوند شناخته شده است. اگر چه در عمل بسیار اتفاق افتاده که حکومت، خلاف این مقصود عمل کرده، اما در تفسیری که از آیات قرآن و روایات اسلامی درباره‌ی حکومت ارائه شده، به گونه‌ای واضح نشان داده شده است که قدرت سیاسی باید معطوف به اجرای شریعت باشد.
هم چنین در ادبیات سیاسی اسلامی، حاکم کسی است که از سوی خداوند که معیار حق و باطل است، دارای قدرتی می‌شود که می‌تواند تفاوت حق و باطل را تشخیص دهد و بیان کند. بنابراین، «حکم» در اصل از آن خداوند است و از سوی او به برخی «افراد» داده می‌شود. (5) بر این اساس، پرسشی که در زمینه‌ی حکومت، همواره ذهن اندیشمندان اسلامی را به خود مشغول داشته، این بوده که چه کسی می‌تواند در جامعه‌ی اسلامی به عنوان جانشین خدا عمل کند؟ زیرا در ادبیات اسلامی، میان آنچه دینی است و به خدا تعلق دارد با آنچه دنیایی است و به مردم تعلق دارد، تمایزی وجود ندارد. این درهم آمیختگی امور دینی و دنیوی، شکل زندگی و نظام باور مسلمانان را به گونه‌ای شکل داده که در آن تمایز دین و سیاست کمتر دنبال شده است. به عنوان مثال، کاربرد مفهوم «خلیفه» و «امام» در ارتباط با نیازهای سیاسی و دینی جامعه قابل تصور است. نیازهایی مانند حفظ اصول مذهب، دفاع از دارالاسلام، هدایت جهاد، اداره‌ی مالی جامعه و تنظیم روابط جامعه‌ی اسلامی با دیگر جوامع، که ضروری است تصمیم گیری درباره‌ی آن‌ها بر طبق شریعت صورت بگیرد و انجام آن‌ها با خواست خداوند سازگار باشد.
اگرچه در واقعیت تاریخی، در جوامع اسلامی گاه بین دین و حکومت جدایی به وجود آمده است، اما از لحاظ نظری از آن خبری نبوده و میان اندیشمندان مسلمان نیز ضرورت چندانی به توسعه‌ی نظری آن احساس نشده است. در هر دو مذهب سنی و شیعه، «شریعت» چارچوب اعتقادی حکومت و جامعه را فراهم آورده است. شریعت به مثابه‌ی منبع قانون چه در حوزه‌ی شخصی و چه در حوزه‌ی اجتماعی برای مسلمانان مرجعیت دارد و بر همین اساس، حوزه‌ای خاص و جداگانه‌ای به نام «سیاست» که دارای قوانین صرفاً بشرى باشد به وجود نیامده است.
به بیان دیگر، به لحاظ نظری رابطه‌ی دین و سیاست به سه گونه قابل تصور است: یکی پیوند دین و سیاست به گونه‌ای که هر دو یکی باشند و از هم قابل تفکیک نباشند. به عبارت دیگر، سیاست عین دیانت باشد و دیانت عین سیاست باشد. دو دیگر تعامل دین و سیاست به نحوی که آن دو جدا از هم در نظر گرفته شوند، اما در ارتباط متقابل با همدیگر باشند، مانند نظام‌های سکولار و سوم عدم ارتباط دین با سیاست که نظام‌های لائیک این گونه‌اند. (6)
در خصوص اسلام، نظریه‌ی عمومی پیوند دین و سیاست مطرح است. تلقی مسلمانان از آیین اسلام به معنای «قانون الهی» یا «شریعت» در واقع با مفهوم پیوند دین و سیاست توأم است. مهم ترین نمونه‌ی پیوند دین و سیاست که تجسم کامل شریعت است، «حکومت نبوی» است. پیامبر با حکومت خویش در مدینه، اسلام را به مثابه‌ی نظام سیاسی معرفی نموده است. مهم ترین ویژگی نمونه‌ی آرمانی اسلامی، کاربرد مفهوم امت است. تأکید پیامبر بر تشکیل امت، تاییدی بر سیاسی بودن آیین اسلام است. در نخستین پیمان پیامبر در مدینه، تدوین قانون با توجه به مفهوم «امت»، نشان دهنده‌ی رابطه‌ی دو جانبه مفهوم دین و سیاست است، (7) زیرا شریعت به عنوان قانون الهی در درون امت، معنای واقعی خود را پیدا می‌کند و از سوی دیگر امت، زمانی شکل می‌گیرد که مبتنی بر مجموعه‌ای نظام مند از قوانین شریعت باشد.
در صدر اسلام، زمانی که جامعه اسلامی بنیان نهاده شد، تشکیلات و نهادهای مدون وجود نداشت. پیامبر، پیام خدا را به مسلمانان می‌رساند و این پیام، همان قانون جامعه را تشکیل می‌داد. قانونی که تمام جوانب زندگی آنان را شامل می‌شد. جامعیت وحی و هم چنین رهبری فوق العاده‌ی پیامبر، هر گونه جدایی امر دینی از دنیوی را منتفی می‌نمود. از نظر مسلمانان، با فقدان پیامبر وحی الهی و سنت پیامبر هم چنان بر همه‌ی جوانب زندگی روزمره‌ی آنان، ناظر بود. هم قرآن و هم روایات نبوی به روشنی از شکل زندگی اسلامی در همه‌ی ابعاد فردی و جمعی آن حکایت می‌کرد. از این رو، در فاصله‌ی کوتاهی پس که از پیامبر، مسلمانان توانستند این شکل زندگی را به قاعده و ضابطه در آورند. (8) بر این اساسی، تصور سیاسی بودن اسلام از نمونه‌ی صدر اسلام الهام گرفته می‌شود در طول تاریخ اسلامی هم چنان انتقال یافته و هیچ گاه قطع نشده است.

دوره معاصر و بازگشت به هویت اسلامی

در نیمه‌ی نخست قرن نوزدهم میلادی به سرعت شرایطی بر جهان مستولی شد که به واسطه‌ی آن، جوامع اسلامی در آستانه‌ی تحولی تاریخی قرار گرفتند. وضعیتی که جوامع اسلامی خود را با آن روبه رو دیدند. نتیجه‌ی واردات انبوه عناصر، الگوها و مفاهیمی بود که خود را بر جامعه آن‌ها تحمیل می‌کرد. تهاجم بورژوازی غرب به جوامع غیر غربی و تسخیر این جوامع به اشکال گوناگون، از روندی اجتناب ناپذیر ناشی می‌شد؛ زیرا ماهیت بورژوازی که آن را به سوی کسب بیشترین سود سوق می‌داد، تأسیس گسترده ترین بازارها برای کالاهایش را غیرقابل اجتناب کرد. (9) بورژوازی غربی فرهنگ جدیدش که به سیطره‌ی جهانی خود تحقق می‌بخشید، به انقیاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان دست یافت. از این لحاظ به تعبیر عبدالهادی حائری، تهاجم سلطه گرانه‌ی غرب به حوزه‌های غیر غربی، دو جنبه داشت:
1- جنبه‌ی غارت گری و استعمارطلبی؛
2- جنبه‌ی آشناسازی جهان غیراروپایی با فرهنگ و تمدنی که بالاترین دست آورد بشر در طول تاریخ اش شناخته می‌شد. (10)
با این توصیف، مهم ترین ویژگی فرهنگ مدرن غربی «استیلا» بود. انسان مدرن، کار خود را با تلاش برای سلطه بر طبیعت آغاز کرد و قدرت‌های استعماری قرن نوزدهم که به نوعی بازتاب سلطه‌ی انسان بر طبیعت بودند علاوه بر طبیعت، به استیلا بر جوامع غیر غربی نیز پرداختند. اندیشمندان مسلمان از آغاز رو به رو شدن با فرهنگ جدید غرب، تجربه‌ای دوگانه داشتند: از یک سو علم و فرهنگ غرب را تجربه کردند که برای آنان امیدوارکننده و رهایی بخش بود، از سوی دیگر، گرایش به استیلاطلبی غرب را مشاهده نمودند که برای آنان تحقیرآمیز و انقیادآور بود. با توجه به این دو سویه‌ی تمدنی و استعماری غرب، نقش و چهره‌ی غرب را در خاطر بسیاری از اندیشمندان مسلمان به عنوان تهدیدی فرهنگی مبدل ساخت و نگاه احترام آمیز به غرب با حس بیگانه هراسی توأم گردید. (11) با گذشت چند دهه از تماس مسلمانان با غرب و تبعات دو جنگ جهانی، نزاع قدرت‌های انگلیس، شوروی و آمریکا بر سر خاورمیانه، تشکیل رژیم اسرائیل، شکاف میان آموزش‌های جدید و مذهبی، موج انتقاد و تردید مسلمان به اقتباس دست آوردهای مدرنیته را به وجود آورد و گسترش جنبش‌های ضد استعماری و ضد غربی در جوامع اسلامی را به همراه داشت. به تعبیر رضوان السید از قرن هفدهم میلادی سرزمین اسلام با دو هجوم استعماری نظامی و فرهنگی فکری اشغال شد. این تهاجم با برنامه ریزی دقیقی که داشت، دو اثر عمده گذاشت: دگرگونی فرهنگی در حوزه‌ی علوم انسانی و قطع ارتباط با میراث اسلامی. از این رو، اندیشمندان اسلامی در صدد پی ریزی طرح بازگشت به اسلام برآمدند و هدفشان از این طرح آن بود که فرهنگ امت را بر مبنای میراث اصیل اسلامی بازسازی کنند. (12)
بر این اساس، طرح بازگشت به اسلام نیز در راستای مواجهه با تمدن غرب و در فضای فرهنگی جامعه‌ی اسلامی از سوی بخشی از اندیشمندان مسلمان مطرح شد و تا امروز تحولاتی در پی داشته است؛ به گونه‌ای که در هر دوره‌ی زمانی، جریان‌های فکری و جنبش‌های سیاسی خاصی با هدف دفاع از انسان مسلمان و جامعه مسلمان در برابر تأثیرات جهان مدرن پدید می‌آمدند. از این رو، در چالش فرهنگ اسلامی و مدرن، از همان آغاز، چند طیف نگاه پدید آمد که مهم ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
3-1. طیفی که نو شدن قواعد زندگی و مناسبات اجتماعی را بر مبنای باورهای مدرن، به صورت یک آرمان و ضرورت می‌پذیرفتند. این گروه کسانی بودند که تحت تأثیر فرهنگ مهاجم قرار گرفته و خواهان اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سبک غرب شدند. (13) در نظر نخستین متفکران مسلمان که چشمشان به غرب باز شده بود، اخذ عناصر تمدنی غرب، بسیار آسان می‌نمود. برخی از آنان باور داشتند که با انتقال مفاهیم جدید، معانی و ارزش‌های مدرن نیز به جامعه منتقل خواهد شد و تحول مطلوب رخ خواهد داد. این گونه برخورد با تمدن غربی از یک سو و تمدن اسلامی از سوی دیگر، به پیدایش جریانی انجامید که در ادبیات سیاسی از آن‌ها به عنوان «جریان فکری تجددگرا» (اصالت دادن به تجدد و نفی میرات اسلامی) یاد می‌شود. در این جریان، مرجعیت دین در تعیین قواعد زندگی سیاسی و اجتماعی به رسمیت شناخته نمی شود و تنها عقل نقاد و علم را منشأ قاعده مندی و معناداری زندگی اجتماعی و سیاسی خود قرار می‌دهند، زیرا این گرایش، میراث اسلامی را به عنوان ماهیتی منفی نام گذاری می‌کند؛ به نحوی که جهان مدرن در برابر آن قرار می‌گیرد و به عنوان الگوی مطلوب مطرح می‌شود. (14) پیامد این دیدگاه، این است که با پیروی از تمدن غرب و استفاده از دست آوردهای علمی آن می‌توان بر ضعف و فساد جامعه اسلامی غلبه کرد. در دوره معاصر، نقش جریان تجددگرا در تولید فرهنگی، کم اهمیت نیست. برجسته ترین و پی گیرترین مترجمان اندیشه‌های نو، همواره در میان تجددگرایان پیدا شده اند. تجددگرایان، در طول دوره معاصر، بخشی از جامعه‌ی مدنی را نمایندگی کرده و منعکس کننده گرایش‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه غربی نیز بوده‌اند.
3-2. در مقابل، طیفی قرار دارند که نوشدن و پذیرش باورهای مدرن غربی را موجب از بین رفتن هویت فرهنگی و سلطه‌ی همه جانبه‌ی بیگانگان می‌دانند. آنان می‌کوشند تا از باورهای سنتی و مذهبی دفاع کنند. این طیف فکری را به نام «جریان محافظت گرا» می‌شناسند (محافظت (15) از میراث و فرهنگ اسلامی). (16) از این رو، محافظت گرایی را در تاریخ معاصر، می‌توان جریانی دانست که براساس منابع دینی، قواعد و روش زندگی انسان را ترسیم می‌نماید. در صورت تعارض میان یافته‌های جدید بشر با آموزه‌های دینی، فرض بر این است که عقل بشر، خطاپذیر است و به همین دلیل، با توجه به احتمال ندادن خطا در نصوص دینی، باید آموزه‌های دینی را با آن‌ها ترجیح داد. این دیدگاه، براساس تفسیر موسّع از کاربرد دین در زندگی انسان، ارائه شده و نتیجه‌ی آن، اولویت قایل شدن به دین در برابر عقل و علم است. دین، تکلیف همه‌ی امور را برای همیشه مشخص کرده است و مسلمانان باید در زمینه‌ای به این رجوع کنند و داوری دین را ملاک عمل قرار دهند.
این نوع نگاه، بخشی از جریان فکری جدید دانسته می‌شود، زیرا توجه به دین، نوعی توجه «آگاهانه» به نظام باوری است که در برابر نظام باور مدرن غربی قرار می‌گیرد. التزام محافظت گرایان به دین و اهمیتی که آنان برای مبانی دینی قائل‌اند، میان آنان و متفکران تجددگرا مرزی غیر قابل انکار ترسیم می‌کند. امروز نیز ناسازگاری جریان محافظت گرایی با جریان تجددگرایی بسیار جدی است، زیرا انسجام این جریان بر این قاعده استوار است که انسان مدرن در ساختن جهان نو، در مسیر سعادت قدم نگذاشته، بلکه در مسیر نابودی و گمراهی در حرکت است. (17)
این رویکرد در حقیقت، مسلمانان را به بازگشت به خویش دعوت می‌نمود. خویشتن همان «هویت اسلامی» بود که از همان صدر اسلام شکل گرفته است و معنای حقیقی آن بازگشت به همان گذشته درخشان است. در ادبیات سیاسی اگرچه این طیف به جریان فکری محافظت گرا شناخته می‌شود، اما برخی از بازگشت به میراث دینی در جهت تبیین آرای فقهی سود می‌برند، برخی نیز در سیاست، بازگشت به میراث اسلامی را رهایی بخش می‌دانند و بعضی برای حمله به تمدن غرب بهره می‌گیرند. بنابراین، می‌توان طیفی از محافظت گرایی را در جوامع اسلامی از «سلفی گرایی» تا «سنت گرایی» شناسایی کرد که در این مقاله تنها به سلفی گرایی اشاره می‌شود.
3-3. سوم طیفی میانه که خواهان تلفیق میان عناصر معنایی سنت و مدرن یا امر بومی امر جهانی است که می‌توان آن را جریان فکری «بازسازی گرا» نامید (بازسازی (18) و تحقق مفاهیم و ویژگی‌های جهان فرهنگی اسلامی در محیطی جدید). (19) رویکرد بازسازی گری اسلامی ریشه خود را بازگشت به سنت و سلف و احیای هویت اسلامی می داند. البته ایران بازگشت به سنت سلف به خلاف بازگشت سلف گرایانه که نوعی گذشته گرایی متحجر بر آن حاکم است، بازگشت به ویژگی‌های اعتقادی، تحول فردی و اجتماعی و ایمان گرایی است که عقل گرایی آن را همراهی می‌کند. (20) در ادبیات سیاسی بخشی از رویکرد بازسازی گرای اسلامی به نام «اسلام سیاسی» شناخته می‌شود.

کاربرد مفهوم سلفی گرایی

آشنایی مسلمانان با غرب و به تبع آن، ورود حجم انبوهی از مفاهیم به ادبیات سیاسی مسلمانان، آنان را با نوع جدیدی از نگرش به جهان مواجه کرد و مشکلاتی را نمایان کرد که حکایت از ناهمخوانی جهان سنت با اقتضائات دوران جدید داشت. یکی از مهم ترین دغدغه‌هایی که ورود مفاهیم و الگوهای جدید به جوامع دینی ایجاد کرد مناسبات مفاهیم نوپدید با دین بود. به طور طبیعی مفاهیمی که در بستر متفاوتی شکل گرفته بودند به ناگزیر در فضای جدیدی که به کار گرفته شدند ناسازه‌هایی را در پی داشتند؛ به ویژه که این مفاهیم و الگوها از بستری فارغ از دین به زمینه‌ای سرشار از دغدغه‌هاى دینی وارد شدند. ازاین رو، برای عبور از این ناسازه‌ها، اندیشه‌ها و جریان‌های متنوعی پدید آمد که سلفی گرایی در این بین جریان مهمی محسوب می‌شود.
سلفی گرایی با طرح شعار «بازگشت به سلف صالح»، خواستار بازگشت به معنای حقیقی و راستین اسلام برای مقابله با نفوذ استعمار و فرهنگ غربی شد. سلفی گرایی در تقابل سنت و تجدد، راه بازگشت به اسلام سلف را برگزیده که این اسلام، دربردارنده‌ی نظام کامل اجتماعی در همه‌ی ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است و عمل به آن ضامن سعادت بشر خواهد بود. (21)‌هاتف در جست و جوی معنای سلفی گرایی می‌گوید:
معنای لغوی آن، تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین دارند. آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوب‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادلّه‌ی مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. (22)
بنابراین، سلفی گرایان عقایدشان در این شعار مشهور خلاصه می‌شد که: «الاسلام هو الحل»؛ یعنی اسلام، تنها راه حل، از نظر آنان ریشه‌های فساد و گمراهی جوامع اسلامی را باید در دوری جستن از تعالیم قرآن و سنت دانست. تأکید این گروه بر اجرای بدون قید و شرط احکام اسلامی با فهم ظاهری از آیات و روایات و با روشی انعطاف ناپذیر و عوامانه، آنان را در اکثر موارد تبدیل به نیرویی سیاسی و معطوف به نتیجه ساخته است. پیشینه چنین باورهایی با پیوندهای ضعیف به ابن حنبل و بعدها به ابن تیمیه در قرن هفتم و هشتم هجری و محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم می‌رسد. (23) بنابراین، خشونت، جزمیت و یک سونگری از ویژگی‌های این جریان است. سلفی گرایی به این معنا به عنوان پدیده‌ای رادیکال از آن یاد می‌شود. دلیل این امر به افزایش توان تخریبی آن‌ها به دلیل نوع عقایدشان و همچنین عدم امکان اقناع سازی آنان برای اقبال به روش‌های حل و فصل مسالمت آمیز مخاصمات برمی گردد. (24)
به طور کلی، حرکت سلفیه که منادی بازگشت به سیره‌ی سلف صالح در آغاز اسلام است عنوانی است عام برای فرقه‌ها و گروه‌هایی از مسلمانان در دوران معاصر که با شعار پیروی از «سلف صالح» و با آمیختن آموزه‌های دینی با مقوله دولت و سیاست در جهان اسلام، حرکت‌ها و جنبش‌های فکری و اجتماعی را به عقیده خود جهت اصلاح امت اسلامی سامان دادند. نکته قابل توجه این است که میان سلفی گرایی اهل سنت و شیعی تفاوت‌هایی با نظر به اختلافات در اصول و فروع و نیز دیدگاه‌های متفاوت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها وجود دارد. جز این، به لحاظ گستردگی جغرافیایی جهان اسلام و تنوع فرهنگی و نیز دوره‌های تاریخی گوناگون می‌توان این جریان‌ها را در کشورهای عربی، ترکیه، ایران و شبه قاره هند به طور مستقل بررسی کرد.
در بازشناسی، سلفی گرایی به سه دوره قابل تقسیم است: دوره‌ی اولیه، دوره پیش از دوره معاصر (قرن 17-19 م) و دوره معاصر (قرن 20 م). سلفیه خود را پیروان «سلف صالح»، معرفی می‌کنند که شأن آن‌ها به سبب مصاحبت و قرب زمانی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از این رو، درک ناب و فهم خالصی از اسلام، همراه با عمل به اسلام داشته‌اند. (25) احمد بن حنبل (164-241 ق) که سلفیه به او تأسی می‌جویند، آخرین فرد از نسل سلف شناخته می‌شود. وی تأویل را رد می‌کند و مباحث کلامی مطرح در میان فرقه‌ها را بدعت می‌داند. از نظر او مرجع موثق فقط قرآن و سنت نبوی است، زیرا وحی بر عقل برتری دارد. (26)
این تیمیه (661-728 ق)، فقیه و متکلم حنبلی، شخصیت برجسته فکری سلفیه است که با تأکید بر توحید و اثبات سازگاری عقل و وحی، برای احیای آموزه‌های اسلام به شکل ناب آن و رد بدعت‌ها از آن کوشید. این متفکر، تأثیری عمده بر بسیاری از جنبش‌هایی داشته است که درصدد بودند جامعه خود را براساس، اصول بنیادی اسلامی اصلاح کنند. (27)
اما عمده جریان‌های جدید در جهان اسلام از قرن هجدهم میلادی به بعد در مواجهه با تحولات فکری و اخلاقی ناشی از استعمار اروپاییان پدید آمدند و در پی احیای اسلام و مقابله با ضعف‌ها و مشکلات جوامع خود بودند. محمد بن عبدالوهاب (1209 ق) به پیروی از تعالیم احمد بن حنبل و ابن تیمیه، قصد داشت تا با زدودن هر آنچه غیر اسلامی است، دولتی نظیر آنچه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا نهاده بود، در عربستان پدید آورد. از این زمان به بعد، جنبش‌های مشابهی در خارج از جهان عرب، به ویژه در شبه قاره هند به رهبری احمد سرهندی (1141 ق)، شاه ولی الله دهلوی (1179 ق) و سید احمد بریلوی (1248 ق) پاگرفت. اهداف آن‌ها احیای آموزه‌های اسلامی به شکل ناب آن، پیروی از قرآن و سنت، رد و طرد بدعت‌ها، پاک سازی اسلام از شوائب، اصلاح اخلاقی و اجتماعی و ایجاد وحدت بود. آن‌ها در فهم متن مقدس و سنت قائل به تفسیر ظاهری (تحت اللفظی) بودند. البته اینان در پی ایجاد الگویی عملی برای آینده نبودند، بلکه به دنبال ایجاد مجدد الگوی اولیه‌ای از حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعین بودند. (28)
بنابراین، رویکرد سلفی گرایی جدید، ابتدا بخشی از عکس العمل طبیعی مسلمانان در برابر تمدن غربی محسوب می‌شد که به دلیل گسترش استعمار و آشکار شدن پی آمدهای سلطه ابرقدرت‌ها در حوزه کشورهای مستعمره، زمینه را برای شکل گیری و رشد نوعی افراطی گرایی پدید آورده است. به بیان دیگر، در مواجهه مسلمانان با تمدن غرب، ضعف مسلمین موجب بروز عکس العمل‌هایی تدافعی شد که مهم ترین ویژگی آن، ترس از فروپاشی هویت دینی بود. واکنش چنین ترسی در برخی موارد دیوار کشیدن به دور خود و به جای تعامل، تدافع یا تهاجم بود.

کاربرد مفهوم اسلام سیاسی

در بررسی منابع اسلام سیاسی، می‌توان آثار فراوانی یافت که در محدوده‌ی اسلام سیاسی قرار می‌گیرند، اما در توصیف این که اسلام سیاسی چیست؟ قواعد معناداری آن کدام است؟ و منطق حاکم بر موقعیت اجتماعی گونه‌های مختلف آن چیست؟ آثار موجود اندک است. در واقع، بسیاری از متفکرانی که به کار بازسازی اندیشه‌ی دینی در فضای مدرن پرداخته‌اند، کمتر از موضع بیرونی به کار خود نگاه کرده‌اند. از سوی دیگر، هر مفهوم از وضعیت ابهام آغاز می‌شود و به سمت شفافیت و تمایز حرکت می‌کند. بنابراین در آغاز پیدایش این مفهوم، کمتر به وجه تمایز آن توجه شده است هر چه به وضعیت امروز، نزدیک تر می‌شویم توجه اسلام گرایان سیاسی به منطق و نظم معنایی مفهوم اسلام سیاسی و تمایز آن با دیگر مفاهیم رایج به ویژه سلفی گرایی بیشتر شده است. به عنوان نمونه، اقبال لاهوری در کتاب بازسازی تفکر دینی در سایه ما می‌گوید: باید در این مسئله، اجتهاد شود که آیا امروز هم سیستم سیاسی مسلمانان باید سیستم خلافت باشد؟ وی سپس پاسخ می‌دهد که: در زمان امپراتوری اسلامی، اندیشه‌ی خلافت اجراشدنی و سودمند بود، ولی پس از آن که این امپراتوری تجزیه شده و واحدهای سیاسی مستقل روی کار آمده‌اند، اندیشه‌ی خلافت، کارآمدی خود را از دست اسلام و مسلمانان، منشاء اثر باشد. (29) وی علی رغم این که بر وجهی از اسلام سیاسی تأکید می‌کند اما تعریف روشن و بیان دقیق از قواعد معنایی آن ارائه نمی کند.
با این حال، امروز بعد از گذشت یک قرن، اندیشمندان اسلام گرا در جوامع اسلامی در خصوصی اسلام سیاسی و منطق حاکم بر آن، منابع و آثار قابل توجهی تولید کرده‌اند. در مطالعه این منابع، می‌توان به برخی از پژوهش اشاره کرد؛ همچون تحقیق رضوان السید که شکل گیری اسلام سیاسی را در تحول سه مرحله‌ای توضیح می‌دهد: مرحله نخست، دوران رواج اندیشه‌های نوسازی در جهان اسلام می‌داند. در این مرحله، اعتقاد غالب اسلام گرایان سیاسی این بود که مسلمانان باید از بهترین عناصر موجود در تمدن معاصر که با دین و میراث و تمدنشان تضاد ندارد، استفاده کنند. دومین مرحله، انتقادی بود. این رویکرد یا سرخوردگی و ناامیدی مسلمانان از تمدن معاصر همراه بود و الگوی تمدنی- اسلامی ویژه‌ای در زمینه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی طرح شد. براساس این الگو، اسلام چالش‌های طبقاتی و قومی را به رسمیت نمی شناخت. اسلام گرایان بر این باور بودند که اسلام، دموکراسی یا سوسیالیسم نیست، بلکه خود، الگوی یگانه‌ای را در باب اجتماع و سیاست به جهان عرضه می‌کند که از ابعاد مادی تمدن معاصر فراتر است. سومین مرحله- که هنوز هم شاهد تولیدات فرهنگی آن هستیم- دو وجه تمایز عمده با قبل دارد: یکی سیاسی شدن شدید اسلام است و دیگر این که همراه با سیاسی شدن شدید اسلام، این دین از حالت ایدئولوژی مبارزه پس از اثبات ناکارآمدی مبارزه فرهنگی و تمدنی به ایدئولوژی‌ای برای رسیدن به قدرت تبدیل شده است. (30)
یا پژوهش ابراهیم اعراب که معتقد است سه نوع اسلام وجود دارد: اسلام مردمی، اسلام رسمی و اسلام سیاسی. اسلام مردمی به ابزارهای دینداری سنتی مبوط می‌شود، اسلام رسمی به نهادهای فقهی که وابسته به حکومت هستند، مرتبط است و اسلام سیاسی نوعی تبلیغ و شعار دولت اسلامی یا گسترش اسلام و اجرای شریعت است. (31)
بابی سعید نیز معتقد است: اسلام گرایان سیاسی با تأکید بر مفاهیمی چون جامعیت دین، حکومت اسلامی، نظام اسلامی و هم چنین ادغام دین و سیاست، راه حل مشکلات پیش روی مسلمانان را به دست گرفتن قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی می‌دانند. (32) به همین دلیل، مسلمانان پس از به کارگیری راه‌های مختلفی برای غلبه بر وضعیت نامطلوب خود نهایتاً نوآوری، استقلال و آزادی را درون اسلام جست و جو می‌کنند و این همان اسلام سیاسی است. (33) پژوهش‌هایی نیز وجود دارد که در سال‌های گذشته در غرب پیرامون اسلام سیاسی و با رویکردی جامعه شناختی تولید شده است. این پژوهش‌ها که بر فرآیند ظهور اسلام سیاسی تأکید دارند، اسلام سیاسی را پدیده‌ای می‌دانند که در جهت مبارزه با مدرنیته به وجود آمده و هدف آن، حفظ ارزش‌های موجود در جوامع اسلامی است. (34)
با توجه به پژوهش‌های انجام شده، به نظر می‌رسد در دوره‌ی معاصر، وقتی دنیای مدرن با مظاهر جدیدش خود را به عنوان واقعیتی آشکار و انکارناپذیر بر مسلمانان تحمیل کرد، مسلمانان پیش از هر زمان دیگر به بازیابی هویت واقعی خود اقدام کردند. از این زمان به بعد، اسلام به عنوان رویکردی سیاسی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که هویت خود را در مقابل سیطره غربی تعریف می‌کرد. اما در دهه‌های اخیر با ظهور تفکرات گوناگون در زمینه حقوق و سیاست بین الملل، اندیشمندان مسلمان بیش از پیش به جست و جوی تعریف هویتی جدید از همبستگی سیاسی از خود برآمده‌اند. از طرفی این اندیشمندان بر طبق آموزه‌های اسلام، معتقد بودند اسلام دربردارنده‌ی سیستمی سیاسی است. از این منظر با گسترش سیستم جهانی ارتباطات و با کمک فن آوری‌های جدید ارتباطی، بهتر می‌توان در مورد نوعی اسلام سیاسی اندیشید. بنابراین، اسلام سیاسی، مفهومی است که از در آمیختن عناصر زبانی دینی و مدرن آغاز می‌شود، زیرا هنگام پذیرش نظام باور مدرن غربی جایگاهی برای حضور اجتماعی و سیاسی دین وجود ندارد، اما زمانی، نقشی اجتماعی و سیاسی برای دین در نظر گرفته می‌شود که نظام باور مدرن، باز اندیشیده شود و علم و عقلانیت مدرن مورد نقد قرار گیرد، در این صورت، جایی برای دین گشوده می‌شود و دین به عنوان باوری قابل اعتنا، وارد فضای مدرن می‌شود. در واقع، طرح اسلام سیاسی را در تاریخ معاصر، جریانی می‌توان دانست
که بر اساس موارد زیر حوزه معنایی خود را ترسیم می‌نماید:
1. اعتقاد به فراگیر بودن دین اسلام؛
2. اعتقاد به عدم جدایی دین از سیاست؛
3. اعتقاد به تشکیل دولت مدرن بر اساسی اسلام؛
4. مبارزه با استعمار غرب به عنوان عامل عقب ماندگی مسلمانان؛
به نظر برخی پژوهش گران، اسلام سیاسی در برخی مفروضات دینی با سلفی گرایی مشترک است، اما در میراث اسلامی خلل‌هایی می‌بیند و تلاش می‌کند با به کارگیری برخی روش‌های جدید و ساز وکارهای تازه به ترمیم آن خلل‌ها بپردازد و میراث اسلامی را کارآمد سازد. (35) در این گرایش، عقل بشری چنانچه در جهت فهم دین از روش‌های دینی معتبری که مورد توافق و کاربرد علمای دینی است استفاده کند، می‌تواند در مقام داوری قرار بگیرد.
با توجه به این مطلب، فرایند کاربرد مفهوم اسلام سیاسی این گونه است که در وضعیت مدرن، انسان مسلمان که دل مشغول نظام باور دینی است، مفاهیم مدرن و مفاهیم دینی را از طریق عقل نقاد به سنجش می‌گیرد. این نقد، فضایی را ایجاد می‌کند که به مفهوم اسلام سیاسی کاربرد و اعتبار می‌بخشد؛ به عبارت دیگر، مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از گروه‌های سیاسی اسلامی به کار می‌رود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. این جریان، همواره بر تفکیک ناپذیری دین و سیاست تأکید کرده و مدعی است اسلام، نظریه‌ای جامع درباره دولت و سیاست دارد و به دلیل تکیه بر وحی، از دیگر نظریه‌های سیاسی متکی بر خرد انسانی، برتر است. حکومت اسلامی برآمده از اسلام نیز به همین دلیل از دیگر نظام‌های سیاسی موجود، برتر است. در این رویکرد از تعبیرهای اسلامی برای تبیین و توضیح وضعیت سیاسی جامعه استفاده می‌شود و بازگشت به اسلام و تشکیل حکومت اسلامی تنها راه حل بحران‌های جامعه معاصر به شمار می‌آید. (36)
بنابراین، اسلام سیاسی، برخلاف سلفی گرایی، مدرنیته را به طور کامل نفی نمی کند، بلکه می‌کوشد اسلام را با جامعه مدرن سازگار نشان دهند. البته اسلام گرایان سیاسی مشکل جوامع معاصر را دوری از دین و معنویت می‌دانند و راه سعادت جامعه را در توسل به ارزش‌های دینی و بازگشت به اسلام می‌دانند. در واقع، اسلام سیاسی در پی ایجاد نوعی جامعه مدرن اسلامی است که در کنار بهره گیری از دست آوردهای مثبت تمدن جدید از آسیب‌های آن به دور باشد.

نزاع طرفداران اسلام سیاسی و سلفی گرایی

در تاریخ اسلامی معاصر، شاهد درگیری دو جریان اسلام سیاسی و سلفی گرایی هستیم. آنچه از نظر طیف اسلام گرایان سیاسی، منشأ پیشرفت و توسعه است و به عنوان راه حل مطرح می‌شود از دیدگاه سلفی گرایی، مذموم و منشأ دنباله روی از غرب به شمار می‌آید و عامل اساسی بحران در جامعه اسلامی دانسته می‌شود. بنابراین، اسلام سیاسی در مقایسه با جریان سلفی گری شاخصه‌هایی متمایز دارد. این تمایزات در مفهوم، مبانی اندیشه‌ای و طرز عمل اجتماعی و سیاسی به شرح زیر قابل بررسی است:
یکم: از نظر مفهومی، معنای زمینه‌ای واژه «اسلام سیاسی»، دربردارنده اصلاح گری، بازگشت به هویت اسلامی است و واژه «سلفی گری» دربردارنده گری، قشری گری، اخباری و وهابی است. معنای زمینه‌ای، از کاربرد لفظ در بستر فرهنگی- اجتماعی خاص حاصل می‌شود و به کاربردهای شکل گرفته‌ی لفظ در طول تاریخ در ارتباط با ساختارهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی دلالت دارد (37) و با هژمونی برخاسته از قدرت‌های زمانی مکان تجسم یافته در ساختارها، ارتباط دارد. مفهوم اسلام سیاسی با کاربرد در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اعتقادی، هویتی را به وجود آورده که همه آن‌ها را می‌توان با دلالت‌های زمینه‌ای، با ویژگی اصلاح گری، نوگرای اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی شناخت.
بنابراین اسلام سیاسی در مواجهه با سنت دینی، رویکردى تحول گرایانه دارد در ستیز با جریان سلفی گری است. اسلام سیاسی، خواهان حضور باورها و نظام معنایی اسلامی در فضای مدرن است، اما چنین رویکردی به عناصر اسلامی، سلفی گرایانه نیست. هر چند، هم اسلام سیاسی و هم سلفی گرایی، پدیدارهایی متعلق به تاریخ مدرن هستند و هر دو، واکنشی در برابر رسوخ و نفوذ عناصر تمدنی غربی‌اند، اما برخورد این دو با مفاهیم اسلامی متفاوت است. اسلام سیاسی برخلاف سلفی گرایی به نظام باور و مفاهیم اسلامی به عنوان آنچه قابل تغییر و تفسیر نیست، نه لزوماً وفادار است و نه همچون سلفی گرایی، از اسلام، روایت محافظه کارانه‌ای به دست می‌دهد. اگر سلفی گرایان، گرایش بسیار محافظه کارانه‌ای از مجموعه‌ی سنن و آیین‌های دینی دارند، اما اسلام گرایان سیاسی اعتقاد دارند که بسیاری از باورها و رفتارهایی که از گذشته به ارث رسیده، با بسیاری از خرافات درآمیخته است. (38) به عبارت دیگر، جریان اسلام سیاسی بیش از آن که درصدد بازنمایی عملکرد سلف صالح باشد، در پی هویت یابی بر پایه بازگشت به اسلام راستین است. این اسلام راستین، گرچه ریشه در نگاه به متن دارد، اما فراتر از متن، زمینه‌های رشد و گسترش هویت اسلامی را دنبال می‌کند و پیش از آن که ماهیت اعتقادی داشته باشد، ماهیت سیاسی- اجتماعی داشته و تجلی اسلام واقعی را در شکل گیری قدرتمند هویت جمعی اسلامی در جامعه می‌داند. به عنوان نمونه، یکی از عوامل ظاهر شدن دیـن در عرصه‌ی سیاست در دوره‌ی معاصر، واکنش به رویکرد سکولاریستی حکومت‌هاى جوامع اسلامی بود. در ایران، روی کار آمدن حکومت پهلوی اول و دوم که اهتمام بر جدایی دین از سیاست داشتند، موجب شد تا اسلام مجدداً به صحنه سیاسی بازگردد که این بازگشت، ماهیتی متفاوت از گذشته داشت. این بازگشت، به مثابه یک جنبش نوگرای دینی با انگیزه‌ی برقراری حکومت اسلامی شکل گرفت و در راستای حمایت از نهادهای مدنی و در مخالفت با ماهیت استبدادی و سکولاریستی رژیم حاکم، واقعیت تاریخی و اجتماعی یافته است. چنان که «بابی سعید» با توجه به تجربه انقلاب اسلامی معتقد است که مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریان‌های سیاسی اسلامی به کار می‌رود که خواستار ایجاد حکومتی دموکراتیک بر مبنای اصول اسلامی هستند. (39)
دوم: اسلام سیاسی در رویکرد که انتقادی به سنت‌ها و مناسک اسلامی، خواهان ارائه‌ی تفسیری از اسلام است که با مقتضیات امروز جامعه سازگار باشد. بنابراین، اسلام سیاسی بر خلاف سلفی گرایی، مدرن به طور کامل نفی نمی کند، بلکه می‌کوشد تا اسلام را با جامعه‌ی مدرن سازگار نشان دهد. رضوان السید در کتاب مختصر خود با عنوان اسلام سیاسی معاصر: در کشاکش هویت و تجدید، مسئله اسلام سیاسی را به عنوان نوعی خودآگاهی در جامعه مسلمانان در جهت پذیرش مقتضیات جهان جدید توصیف می‌کند. وی معتقد است که در این جریان، معنای تسلیم به تمدن و پیشرفت و غلبه غرب و تلاش برای یادگیری و تقلید از غرب، به معنای نادیده گرفتن اسلام و فرهنگ اسلام نبوده بلکه این کارها تلاشی برای ایجاد هم سازی میان ارزش‌های اساسی اسلام و ارزش‌های اساسی تمدن جدید بود؛ در زمینه سیاست و نظام حکومتی، تلاشی برای نشان دادن تشابه این شورای اسلام و دموکراسی غربی انجام شد، در زمینه علوم محض هم بر شکوفایی علمی مسلمانان در قرن‌های پربار و میزان استفاده اروپا از شکوفایی علمی جوامع اسلامی در قرون وسطی، تأکید می‌شد. (40)
از این رو، اسلام گرایان سیاسی، اقداماتی در جهت احیای بخش‌های متروک و بازسازی آن بخش‌ها از متون دینی انجام می‌دهند. این فعالیت، به مفهوم ارائه‌ی تفسیر جدید از متون دینی است. اما هر تفسیر جدید در حکم اسلام سیاسی نیست بلکه هدف متفکران طرفدار اسلام سیاسی از تفسیر، توانمندسازی اندیشه‌ی دینی است که از یک سو، محتوای آن قابل نقد عقلانی باشد و از سوی دیگر، تعارضی با اصول دینی و اصالت فکر دینی نداشته باشد. (41) معطوف بودن تفکر اسلام سیاسی به توانمند سازی اندیشه دینی، وجه تمایز اسلام سیاسی با سلفی گرایی و التقاط در اندیشه دینی است. از نظر تاریخی از قرن نوزدهم برخی تردیدها درباره امکان پیاده شدن الگوی تمدنی غربی در میان اندیشمندان مسلمان پدید آمد، اما در قرن بیستم که تمدن غربی، نظام‌ها و نهادهای سیاسی جوامع اسلامی را شکل داد، این تردیدها کمتر شد و تلاش برای سازگار نشان دادن اسلام با تمدن غرب در همه امور، افزایش یافت. مهم ترین پیامد چنین تحولی این بود که اسلام، قابل تحول و تکامل و نوسازی است. اسلام گرایان سیاسی تلاش کردند با روش اجتهادی ثابت کنند که اسلام برای هر زمان و هر مکانی مناسب است. به نظر می‌رسد، آن چه زمینه‌ی ارائه‌ی تفسیر نو از مفاهیم اسلامی جدید را فراهم کرده، تحول در مبانی فکری است. یکی از این مبانی، تحول در نوع نگاه به افراد جامعه و شأن و از توانایی آن‌ها یا به عبارت بهتر، تعریفی جدید از «مردم» است.
به عبارت دیگر، هر چند اسلام سیاسی و سلفی گری بر احیای هویت، ارزش‌ها و احکام اسلامی در جامعه و مبارزه با استعمار به عنوان راه‌های برون رفت از بحران‌های جوامع اسلامی تأکید دارند، اما تفاوت آن‌ها در نوع نگاه به اسلام و ارزش‌های اسلامی و نحوه‌ی تعامل با مفاهیم و ارزش‌های دنیای جدید است. سلفی گری با شعار محافظت از شریعت و آموزه‌های دینی امکان بسیج گسترده‌ی توده را دارد، اما به دلیل عقل گریزی و بی توجهی به واقعیت جامعه اسلامی و جهان جدید، توانایی ارائه راه حل و الگوی جایگزین برای نظام سیاسی غیر دینی را ندارد. در مقابل، اسلام سیاسی با ماهیتی عقل گرا و تأکید بر اجتهاد منطبق با شرایط زمان و مکان، از قابلیتی واقع گرایی برخوردار است و توانایی ارائه‌ی الگوی دینی برای توسعه جامعه و تعامل مثبت با جهان جدید را دارد.
به بیان دیگر، اگر چه پیوند مفهومی میان سلفی گرایی و اسلام سیاسی وجود دارد، اما سلفی گرایان به خلافت اسلام گرایان سیاسی مدعی نیستند که اسلام نیاز به اصلاح دارد، بلکه به نظر آنان اصل اسلام بی نیاز از اصلاح است؛ آنان معتقدند باید سوء فهم‌ها و سوء تفسیرها را از معانی اصیل متون مقدس زدود و به پیام اصیل اسلام بازگشت. متفکران سلفی گرا به نقد اعتقادات و احکام و شعائر اسلام نپرداخته‌اند، بلکه به باور خودشان بدعت‌ها را رد کرده‌اند. آنها مسلمانان را به اسلام اصیل دعوت می‌کنند، بی آن که مراد دقیق خود را از این اسلام اصیل روشن سازند (abukhslil, 1995, vol. 2, pp. 242-243). اما اسلام سیاسی در دوره معاصر، به دنبال تحقق جامعه‌ای است که دین به صورت جدی در آن حضور دارد و خواهان دخالت در امور اجتماعی و سیاسی است. با آن که مسائل مطرح شده در آن جامعه به ظاهر همانند مسائل مطرح شده در جوامع غربی است، اما نه داده‌های تاریخی و محیطی آن به مانند غرب است و نه معادلات و راه حل‌های به وجود آمده با غرب یکسان است؛ به ویژه که دین در آن جامعه چون عرب تبدیل به دین غیرسیاسی و شخصی نشده است. این شرایط متفاوت راه حل‌ها و پاسخ‌های متفاوتی را می‌طلبد.
پدیده‌ی اسلام سیاسی به این معنا نیست که فرهنگ اسلامی در نهایت محو شدن در فرهنگ مدرن غربی است، بلکه این پدیده می‌کوشد از قید دریافت‌های سنتی رها باشد، در عین حال، دریافت او از عناصر مدرن، رنگ و بافتی بومی دارد. به عنوان نمونه در ایران دوره مشروطه، روشنفکران به دنبال ایجاد نهادهای دموکراتیک بودند و دموکراسی و تجدد را از کانال ساختارها و مظاهر تمدن جدید پی گیری می‌کردند، روحانیت- به ویژه علامه نائینی- در صدد بودند تا با تأکید بر مبانی و فراهم سازی امکاناتی نظری، زمینه را برای ایجاد وضعیتی نو آماده کنند. تلاش نائینی، به ویژه از آن جهت برای این دیدگاه اهمیت دارد که، نائینی در صدد بود تا مفاهیم جدید و نو پدید را با توجه به سنت و الهیات اسلامی بررسی کند. نائینی در کتاب تنبیه الامة و تزینه الملة، تلاش می‌کند تا اصول مشروطیت را از شریعت اسلام استخراج کند و سازگاری این اصول را با دین برجسته سازد. نائینی معتقد است که مفاهیم جدید وارداتی از غرب مانند: مشروطه، نظام شورایی، مجلس، قانون، آزادی، برابری و رأی اکثریت، مسائلی خارج از عقل نوع بشر است و خود اروپاییان «قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول اقرار کردند». (42) آن‌ها از منابع اولیه توانستند این اصول را کشف کنند و خودشان نیز بر این مطلب اعتراف دارند. (43) اما مسلمانان- برخلاف غربی‌ها- در متون دینی خود تعمق نکردند و از به کار گرفتن قوه‌ی عقل و استنباط در آن‌ها غافل ماندند، لذا گرفتار رقیّتِ طواغیت شدند و به قهقرا گراییدند. (44)
نائینی با استفاده از آیات و روایات عدیده، سعی دارد ارکان و اصول مشروطه را مأخوذ از اسلام؛ به ویژه مطابق با عقاید شیعه دوازده امامی نشان دهد و معتقد است که به اصول مشورت مساوات و آزادی، در صدر اسلام عمل می‌شد و همین امر، باعث ترقی، رشد و پیشرفت در صدر اسلام شد. ولی به مجرد این که مسلمانان از زمان معاویه گرفتار سلطنت استبدادی موروثی شدند، به انحطاط رو کردند. (45)
طرح فقه پویا و ناکافی دانستن فقه سنتی از سوی امام خمینی نیز یکی از سازوکارهایی بود تا دین را با شرایط زمانه هماهنگ کند. امام خمینی علاوه بر نظریه یه پردازی در باب رهبری جامعه اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه، با شکل دادن نظام جمهوری اسلامی به سمتی حرکت کرده که در آن فقیه جامع الشرایط با داشتن ولایت سیاسی، زمینه حضور و مشارکت مردم در صحنه سیاست نیز فراهم شده است. از این رو، بررسی تجربه اسلام سیاسی پس از انقلاب اسلامی در ایران، ارتباط تنگاتنگی با تجربه نظام جمهوری اسلامی پیدا می‌کند، زیرا امام خمینی با چرخش از نظریه مشروطه، به دفاع از ولایت سیاسی فقیهان در ساختاری غیر از سلطنت پرداخت و به تبع آن به ناگزیر، اسلام گرایان سیاسی با سرنوشت عمومی جامعه پیوند یافتند. ایده‌ی اصلی جمهوری اسلامی مبنی بر امکان سازگاری دو عنصر جمهوریت و اسلامیت است. اقتضای رکن اسلامیت، پذیرش شریعت اسلامی به عنوان اصل مهم نظام سیاسی است و اقتضای جمهوریت، پذیرش نقش مردم در تحقق آن است. بنابراین، با تأسیس جمهوری اسلامی، اسلام گرایان سیاسی امکان‌های جدیدی بر خود گشودند و نسبت به ظرفیت‌ها، توانایی‌ها و مشکلات فراروی خود، به آگاهی‌های مفیدی دست یافتند. اگر پیش از این مقطع، ا

کلماتی برای این موضوع

پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جنسیت و فضای شهری انسان شناسی و فرهنگدر این نوشتار کوتاه تلاش شده است در ابتدا به بررسی رابطه و کنش متقابل دو پدیدۀ اجتماعی


ادامه مطلب ...

سلفی‌گری و نظام بین المللی؛ چالش‌ها و راهکارها

[ad_1]

چکیده

در تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی‌گری را به عنوان جریانی ضد عقل و تعقل و متکی به ظواهر می‌شناسند. شکل گیری این جریان فکری از سده چهارم ه.ق، آغاز شد و بعدها ابن تیمیه و شاگردانش آن را مدون کردند و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. این جریان در عصر حاضر از مرزهای ملی عبور کرده، به صورت یک سازمان شبکه‌ای در سطح منطقه به فعالیت می‌پردازد. اهداف جهانی و منطقه‌ای این جریان با کمک برخی کشورهای عربی و قدرت‌های بزرگ در آسیا، اروپا، آفریقا و به خصوص در کشورهای خاورمیانه موجب ناامنی های زیادی برای برخی کشورهای اسلامی، نظام منطقه‌ای و نظام بین الملل شده ‌است. حتی هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای خود آنها ایجاد کرده و صلح و امنیت بشر را به مخاطره انداخته ‌است. پرسش بنیادین این مقاله ‌این است که‌ این جریان چگونه نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده و راهکارهای برون رفت از آن چیست. لزوم ایجاد امنیت در سطح منطقه و نظام بین الملل حمایت نکردن از چنین جریان‌ها و آگاهی بخشی به ملت‌ها و دولت‌ها در این زمینه‌است. سلفی‌گری محصول شکل گیری ناآگاهی ملت‌های منطقه ‌از اسلام راستین و فرصت طلبی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی است که ‌از این جریان‌ها برای اهداف جهانی و منطقه‌ای خود بهره می‌برند.
کلید واژه : سلفی‌گری، نظام بین الملل، نظم منطقه‌ای، سازمان غیردولتی.

مقدمه

سلفی‌گری تکفیری جریانی است که در حوزه جغرافیای جهان اسلام و خارج از آن در حال فعالیت است و منجر به ‌ایجاد درگیری شدید و بی ثباتی در بسیاری از کشورهای اسلامی‌ و غیراسلامی ‌شده ‌است؛ این جریان از سویی با ادعای اسلام خواهی و حاکمیت اسلام، به ترویج و گسترش آن با ابزار خشونت و نفی دیگر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، می‌پردازد و سبب ایجاد ناامنی و تفرقه در بین مسلمانان می‌شود؛ از سوی دیگر، موجب اسلام هراسی و حضور بیگانگان در کشورهای اسلامی ‌و مناطق دیگر جهان شده، عملاً به حضور آنها مشروعیت می‌بخشد. جریان سلفی‌گری تکفیری در همسویی با قدرت‌های بزرگ به خصوص آمریکا به تحقق اهداف آنها کمک کرده‌ است.
این نوشتار در صدد است با بررسی وضعیت فعلی نظام بین الملل و جایگاه منطقه خاورمیانه در نظام جدید، تأثیر سلفی‌گری را بر آن تبیین کند. مسئله ‌اصلی این است که آیا سلفی‌گری تهدیدی برای نظام بین الملل بوده‌ است یا فقط چالشی منطقه‌ای است. به ‌این منظور در ابتدا ضرورت دارد نظام بین الملل و دیدگاه‌های مورد نظر در این زمینه به ‌اجمال بررسی شود. سپس به بررسی اهمیت منطقه خاورمیانه و جایگاه آن در نظام بین الملل و چگونگی شکل گیری جریان تکفیری و تحولات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آن می‌پردازیم و در پایان به چالش‌ها و راهکارهای برون رفت از این بحران توجه می‌کنیم.

نظام بین الملل

نظام به مجموعه‌ای از مؤلفه‌های مختلف اطلاق می‌شود که برای رسیدن به یک هدف با هم تعامل می‌کنند. (2) مفهوم نظام بین الملل، در رشته روابط بین الملل، دو معنای کلی عینی و انتزاعی دارد. نظام بین الملل در معنای عینی آن عبارت است از مجموعه‌ای از دولت‌ها یا بازیگران بین المللی که به طور منظم در اندرکنش با یکدیگر هستند و در نتیجه تا حدی نسبت به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. یعنی شرایط و فعالیت‌های هر بازیگر بر دیگران تأثیر می‌گذارد و از آنها تأثیر می‌پذیرد. بنابراین، ویژگی مهم اندرکنش این بازیگران این است که‌ آنها نسبت به یکدیگر توجه دارند و به هم پاسخ می‌دهند. بنابراین، نظام عبارت است از مجموعه‌ای عینی از بازیگران که پیوند درونی با یکدیگر دارند. این نظام تا زمانی که‌ این بازیگران وجود دارند، وجود دارد و فقط زمانی تغییر می‌کند که تعداد بازیگران تغییر کند یا هویت آنها دگرگون شود. در این مقاله به معنای عینی از نظام بین المللی توجه شده ‌است.
اما مفهوم نظام بین الملل در معنای انتزاعی آن عبارت است از مناسبات و فرآیندهایی که میان مجموعه‌ای از بازیگران درهم تنیده یجاد شده‌ است. این مفهوم به ویژه‌ اشاره دارد به‌ الگوهایی که ‌از دل این مناسبات و فرآیندها قابل تشخیص است. این الگوها شامل الگوی قدرت (قدرت واحد، دو قدرت، چند قدرت) الگوی سیاست‌ها (انقلابی یا معتدل) ، سطح و الگوی منازعه، سطح و الگوی دسته بندی (میزان قطبی شدن) ، و سطح همکاری یا میزان توسعه رژیم های بین المللی است. (3)

ویژگی های نظام بین الملل

1. مهم‌ترین عنصر و عامل اصلی تشکیل دهنده و به وجود آورنده‌ی نظام بین الملل کشور است؛ چرا که تصمیم گیرندگان و برگزیدگان سیاسی در پویش سیاستگذاری نقش تعیین کننده‌ای دارند.
2. گاهی محور و هسته ‌اصلی نظام مزبور فقط دو یا چند کشور خاص است، که روابط و اعمال متقابل سایر کشورها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار می‌دهد و مرکز ثقل نظام و سیاست بین المللی به شمار می‌آید.
3. اثبات یا عدم ثبات، یا به تعبیر دیگر تغییرپذیری و تحول نظام ویژگی دیگر آن است. نظام بین المللی وقتی ثابت است که عاملان و اجزای متشکله نظام معلوم و مشخص باشد و رفتار و اعمال متقابل آنها پیش بینی پذیر، وقتی بعضی از شرکت کنندگان (کشورها) در نظام اهمیت خود را از دست داده‌اند و اعمال و کنش و واکنش آنها پیش بینی ناپذیر باشد، نظام بین المللی غیرثابت است. این وضع معمولاً وقتی روی می‌دهد که نظام بین المللی جدیدی در حال تکوین باشد. (4)
کاپلان شش نوع نظام بین المللی را مشخص کرده ‌است که عبارت‌اند از: 1. توازن قدرت؛2. دوقطبی نامستحکم؛ 3. دوقطبی مستحکم؛ 4. جهانی؛ 5. سلسله مراتبی؛ 6. با حق وتوی واحدها. (5) وی بر این نظر است که چهار نظام از نظام‌های موجود عملاً وجود ندارند و از دو نظام دیگر، یعنی موازنه‌ی قدرت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، می‌توان با بهره‌گیری از شواهد تاریخی نمونه‌هایی را ذکر کرد: نمونه‌ی کلاسیک موازنه‌ی قدرت، در اروپای قرن‌های هجدهم و نوزدهم وجود داشت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، در نتیجه دگرگونی در فرآیند توزیع قدرت پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد. (6)
هالستی بر پایه توصیف‌های تاریخی، پنج نوع نظام بین المللی را برمی‌شمارد: 1. سلسله مراتبی؛ 2. پراکندگی قدرت؛ 3. بلوک و پراکندگی قدرت؛ 4. دوقطبی؛ 5. چندقطبی. (7)
درباره ماهیت و سطح و سنخ نظام بین الملل دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است. برخی منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط بین الملل را منطق آنارشی (نظم هابزی) می‌دانند. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه پردازان با نگاهی خوش بینانه به ماهیت و سرشت انسان، نظام و روابط بین الملل و روابط میان کشورها را مبتنی بر همکاری (نظم کانتی) می‌دانند. برخی نیز معتقدند منطق حاکم بر نظام بین المللی و روابط میان واحدهای سیاسی مبتنی بر رقابت (نظم لاکی) است و این رقابت الزاماً منازعه‌آمیز نیست. آنچه آشکار است این است که نظم جدید همچنان آنارشیک است و در آینده تداوم خواهد داشت و تغییر در این منطق اتفاق نخواهد افتاد.
بیشتر صاحب نظران روابط بین الملل معتقدند جهان پس از فروپاشی شوروی در 1991 از حالت دوقطبی خارج شده، (8) و در حال گذار به نظم جدیدی است (9) و قواعد حاکم بر این نظم جدید تاکنون شکل نگرفته‌ است، ولی صحنه روابط بین الملل به تدریج در حال تغییر است. (10) آمریکا به عنوان یکی از بازیگران مهم بین المللی می‌کوشد در یک نظام تک قطبی در روابط بین الملل سیطره و سلطه خود را حفظ کند، (11) ولی شرایط بین المللی در این زمینه شکننده و بی ثبات است و سلطه آمریکا با وضعیت فعلی (بحران مالی، ناتوانی در حل بحران‌های بین المللی و منطقه‌ای، تروریسم و ...) نمی‌تواند چشم انداز مناسبی برای تأمین ثبات در نظام بین الملل فراهم کند، هرچند از لحاظ نظامی ‌پیشرو است ولی از لحاظ مالی و صنعتی رقبای جدی دارد که می‌توانند تشکیل دهنده یک نظام چندقطبی در عرصه روابط بین الملل باشند.
از سوی دیگر، مسئله سطح نظام بین الملل اهمیت فراوانی دارد که می‌توان آن را به نظام جهانی، نظام مسلط و نظام‌های منطقه‌ای تقسیم کرد؛ سطح نظام جهانی شامل کلیه‌ی دولت‌ها و بازیگران بین المللی شده، دربرگیرنده‌ی جامع‌ترین مجموعه‌ از مناسبات در سطح بین المللی است. مهم‌ترین بازیگران، زیرمجموعه جهانی قدرت‌های بزرگ هستند. فعالیت‌های قدرت‌های بزرگ و مناسبات آنها با یکدیگر و همچنین با متحدان آنها این سطح نظام مسلط را به وجود می‌آورد. در نهایت سطح نظام‌های منطقه‌ای است که بر اساس عرصه‌های موضوعی یا جغرافیا شکل می‌گیرد که هر نظام منطقه‌ای چند جنبه‌ی اساسی دارد:
1. نظام مداخله‌گر: که شامل الگوی فعالیت‌ها و مناسبات قدرت‌های بزرگ در یک منطقه می‌شود. به عبارت دیگر، این نظام همان نظام مسلط ولی در چارچوب یک منطقه خاص است.
2. نظام مرکزی: الگوی فعالیت‌ها و مناسبات دولت‌‍‌های عمده در منطقه (مثل دولت‌های عمده‌ی عرب در خاورمیانه) است.
3. نظام مرکز- پیرامون: شامل فعالیت‌ها و مناسبات کشورهای عمده‌ی مرکز با کشورهای عمده‌ی پیرامونشان در همان منطقه (مانند اعراب و اسرائیل) است. (12)
با توجه به ‌اهمیت برخی از مناطق جهان به دلیل ژئوپولیتیکی و استراتژیکی در این دوران گذار، بر نظام بین الملل آینده تأثیرگذار خواهند بود و بازیگران تأثیرگذار در نظم بین المللی جدید چاره‌ای جز حضور مستقیم یا غیرمستقیم در آن ندارند. یکی از این مناطق مهم و تأثیرگذار، بی هیچ تردیدی خاورمیانه ‌است. (13)

خاورمیانه و خلیج فارس

منطقه خاورمیانه مهد تمدن‌های بزرگ و خاستگاه سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام است. خاورمیانه‌ از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساس‌ترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده‌ است. این منطقه بزرگ‌ترین منابع نفتی را دارد و مکان کشمکش‌های دراز مدت اعراب و اسرائیل است. (14)
از 1948 که با توطئه مشترک صهیونیسم جهانی، انگلیس و آمریکا رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین ایجاد شد، مسئله فلسطین، مهم‌ترین مسئله خاورمیانه بوده و هست. از سوی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی‌ در 1979 بازتاب گسترده‌ای بر مسائل منطقه‌ای و جهانی به جای گذاشت. این تأثیر در دولت‌ها، نخبگان سیاسی، جو عمومی‌ و چهره جوامع، حرکت‌های انقلابی و راهبرد قدرت‌های جهانی آشکار است. به طوری که‌ آمریکا پس از حمله به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در 2001 و ساختمان وزارت دفاع آمریکا، به بهانه مبارزه با تروریسم با اعلام راهبرد حمله پیش دستانه به ‌اشغال کشورهای افغانستان و عراق مبادرت کرد و با اجرای طرحی تحت عنوان خاورمیانه بزرگ برای مبارزه با امواج انقلابی ناشی از انقلاب اسلامی ‌و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و کسب اطمینان از جریان نفت و منافع آن در تکاپو و تلاش است. (15) تداوم جریان صدور نفت از خلیج فارس برای آمریکا مسئله‌ای حیاتی به شمار می‌رود و در صورت تهدید قطع جریان نفت، احتمال مداخله آمریکا نسبت به سایر قدرت‌ها بیشتر است. (16)
آمریکا برای ایجاد نظام تک قطبی جهانی و سلطه بدون رقیب بر نفت منطقه خلیج فارس نیازمند جلوگیری از تشکیل هر گونه ‌اتحاد راهبردی ضد آمریکایی بین قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و قدرت‌های دیگر مانند چین، روسیه و هند است. به همین منظور با حضور در کشورهای منطقه و اشغال آنها مانع ایجاد آن می‌شود و از طرفی در فکر تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ خود است. (17)
بسیاری از نیروهای سیاسی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ را طرحی امپریالیستی با چهره‌ای دموکراتیک می‌دانند که هدف آن گسترش هژمونی آمریکا بر منطقه و دستیابی به ثروت نفت آن است. بسیاری دیگر آن را راه نجات خاورمیانه ‌از بنیادگرایی و حکومت‌های استبدادی می‌دانند. عده‌ای برای طرح خاورمیانه بزرگ اساساً ارزش استراتژیک قائل نیستند و آن را حرکتی تاکتیکی آمریکا برای منحرف ساختن افکار عمومی‌ جهان از عملکرد تمامیت خواهانه‌ آمریکا می‌دانند. برخی از منتقدان بر آنند که با توجه به تجربه عراق طرح خاورمیانه بزرگ اساساً منتفی و شکست خورده ‌است. از سوی دیگر، عده‌ای از سیاست گذاران آمریکا تأکید می‌کنند که طرح خاورمیانه بزرگ هنوز در آغاز راه‌ است و خواهان بودجه و پشتیبانی سیاسی بیشتر برای اجرای این طرح هستند. علی رغم اختلاف نظرهای فوق، غالبا بازیگران صحنه سیاست «خاورمیانه بزرگ» ضرورت انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی در منطقه تحت پوشش طرح خاورمیانه بزرگ را می‌پذیرند و معتقدند خاورمیانه ‌از نظر ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی در دهه آینده نقشی کلیدی در صحنه سیاست جهان ایفا خواهد کرد.
طرح خاورمیانه بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه ‌اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن برای دولت‌هاى خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح آن را غیرواقع بینانه و بلندپروازانه خواندند. ژیراک، رئیس جمهور فرانسه، هشدار داد که تحریک منطقه برای ایجاد تغییرات می‌تواند موجب تقویت بنیادگرایی و فرو افتادن به دام مهلک جنگ تمدن‌ها شود. تقاضا برای نفت در سطح کل جهان، به ویژه در کشورهای چین، هندوستان و آمریکا با سرعت در حال افزایش است. در حالی که ذخایر موجود نفت در خارج از منطقه خاورمیانه بزرگ با سرعت در حال اتمام است و نرخ اکتشاف میدان‌های جدید در این مناطق به شدت کاهش یافته‌ است. بنا بر یک نظریه متداول، هنگامی‌ که سطح نفت موجود در یک چاه نفتی به زیر نصف برسد، یعنی نصف کل ذخیره چاه برداشت شده باشد، هزینه استخراج نفت آن میدان با سرعت تصاعدی رو به ‌افزایش می‌گذارد. طبق برآوردهای موجود، اکثر میدان‌های خارج از خاورمیانه به زودی و خیلی پیش‌تر از میدان‌های خاورمیانه به‌این نقطه خواهند رسید. به‌ این ترتیب به نظر می‌رسد در آینده وابستگی جهان به نفت خاورمیانه‌ افزایش یابد. این امر اهمیت خاورمیانه را در معادلات سیاسی افزایش داده، آن را به‌ اولویت سیاست خارجی جهان غرب، به ویژه آمریکا، تبدیل کرده‌ است.
آمریکا تحکیم هژمونی خود بر منطقه خاورمیانه بزرگ را در صدر اولویت‌های سیاست خارجی خود قرار می‌دهد. برای اجرای موفقیت آمیز این برنامه، آمریکا به این نتیجه رسید که باید از یک سو به برنامه خود چهره‌ای ایدئولوژیک و آرمانی بدهد و از سوی دیگر شرایط ذهنی جامعه جهانی را به گونه‌ای تغییر دهد تا بتواند در صورت لزوم عامل نظامی ‌را که در آن از تفوق و برتری کامل برخوردار است با آزادی عمل و کارآیی بیشتری به کار بگیرد. بنابراین، بسیار بهتر است به صورت مستقیم در بسیاری از مناقشات خودساخته و خودبافته شرکت نکند. از این منظر، هدف کنونی آمریکا اشاعه و گسترش سیاست برخورد تمدن‌ها به عنوان جایگزینی برای جنگ سرد و در پیش گرفتن سیاست متشنج و بحرانی کردن منطقه ‌است تا بتواند از این طریق هژمونی خود را در منطقه گسترش دهد.
بسیاری از صاحب نظران سیاسی، حضور نظامی‌ آمریکا در منطقه و اشغال عراق را معلول چشم انداز تاریک انرژی در آمریکا و تلاش برای کنترل منابع نفت و گاز منطقه می‌دانند. به عبارت دیگر، ایجاد امنیت عرضه، آمریکا را به لشکرکشی به منطقه و تلاش برای ایجاد پایگاه نظامی‌ مستحکم در آن سوق داده ‌است.
پیش بینی‌ها گویای آن است که در سال 2020 افزایش نیاز به بیش از صد میلیون بشکه در روز خواهد رسید (هم اکنون و در سال 2011 میزان تقاضای نفت کمی‌ بیش از 88 میلیون بشکه در روز است) و با شروع منحنی کاهشی آینده تولید، فقط با افزایش تولید اوپک و به طور مشخص تولید پنج کشور ایران، عربستان سعودی، کویت، امارات و عراق امکان جبران ولو نسبی این کاهش امکان پذیر خواهد بود.
از آنچه گفته شد، به سهولت می‌توان به‌ اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه، که بزرگ‌ترین ذخایر نفتی و گازی جهان را در خود جای داده‌ است، پی برد. در چشم انداز بیست یا سی ساله کنترل خاورمیانه به معنای کنترل بهای مواد فسیلی در بازار جهانی است و این کنترل به معنای کنترل بیشتر بر متغیرهای کلان اقتصادی و سیاسی جهان خواهد بود.
در پنجاه تا صد سال آینده کشورهای وارد کننده به طور روزافزونی نفت خود را از تولید کنندگان عمده که در خلیج فارس هستند خواهند خرید. دو سوم مخازن نفت در خلیج فارس است که بین 50 تا 150 سال دوام خواهند آورد و کم هزینه‌ترین مخازن‌اند. وابستگی غرب به نفت منطقه دهه‌های طولانی ادامه می‌یابد و اقتصاد غرب در مقابل آشوب‌های منطقه آسیب پذیرتر خواهد شد. این مسائل نفت را به همان اندازه که کالایی تجاری است به کالایی سیاسی تبدیل می‌کند. منطقه خاورمیانه می‌تواند دو سوم صادرات جهانی نفت را به عهده بگیرد. هیچ جایگزینی برای نفت به عنوان سوخت غالب در آینده قابل تصور یافت نخواهد شد و هیچ منطقه‌ای به لحاظ هزینه تولید با منطقه خاورمیانه، که یک بشکه نفت خام را با کمتر از یک دلار هزینه تولید می‌کند، برابری نخواهد کرد. دسترسی به منابع مطمئن انرژی به عنوان یک استراتژی محل توجه قدرت‌های بزرگ است و رقابت میان آنها آشکار است. (18)
همین آمار و ارقام به روشنی نشان می‌دهد که نقش خاورمیانه در عرصه صنعت نفت جهان باز هم پررنگ‌تر می‌شود و کنترل این منطقه بر جهان افزایش می‌یابد. در چنین شرایطی، خاورمیانه می‌تواند سیاست‌های خود را به بازارهای جهانی دیکته کند و وابستگی بیش از حد صنایع به تولیدات این بخش از جهان، تمام کشورها را وامی‌دارد تا از این سیاست‌ها پیروی کنند. از سوی دیگر، کشورهای خاورمیانه با بهره گیری از درآمد نفتی، زیرساخت‌های اقتصاد و صنعت خود را اصلاح می‌کنند و ثبات بیشتری را برای کشورشان به ‌ارمغان می‌آورند. روشن است که ثبات زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی کشورهای خاورمیانه، این منطقه را نفوذناپذیر می‌کند و قدرت بیشتری به‌ آنها می‌بخشد. (19)
یوردیس فون لوهازن، نظریه پرداز نظامی‌ اروپایی، نیز در خصوص اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس تعبیر جالبی دارد. وی در بخشی از کتابش با نام خلیج فارس؛ جنگی بر ضد اروپا نوشت:
خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است؛ مرکزی که در دل آن منطقه خلیج فارس قرار دارد. هر گونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید پیامدهایی برای دو قاره‌ اروپا و آفریقا خواهد داشت. هر قدرتی که در اینجا استقرار یابد به صرف همین واقعیت (موقعیت استراتژیک) می‌تواند به عنوان پشتیبان یا تهدیدی همه جانبه برای جناح‌ها یا خطوط جبهه خلفی نه فقط کشورهای خاورمیانه که ورای آن، جناح‌ها یا خطوط سومی ‌را در برابر قدرت نظامی ‌روسیه و حتی چین تشکیل دهد و خطوط جبهه خلفی کشور متحد آمریکا (ترکیه) را در برابر مسکو تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن عمدتاً از طریق نفت فشار وارد سازد. حدود دو سوم انرژی جهان تا دست کم پنجاه سال آینده‌ از منطقه خلیج فارس عبور خواهد کرد. این در حالی است که ذخایر نفتی آمریکا به شکل فزاینده‌ای رو به‌ اتمام است. (20)
با بحث‌های مطرح شده، آمریکا چگونه می‌تواند نفت مطمئن را بدون هیچ گونه تقابل با دولت‌های منطقه یا نیروهای درون منطقه برای مدت طولانی در تصاحب خود داشته باشد، و از طرفی امنیت اسرائیل را تأمین کند و نظم جهانی مورد نظر خود را پس از فروپاشی نظام دوقطبی ایجاد کند؟ بسیاری معتقدند تنها ایدئولوژی‌ای که می‌تواند هژمونی و سلطه غرب را به چالش بکشد اسلام است و اکثر مردم منطقه خاورمیانه معتقد به دین اسلام اند. آمریکا در برابر ایدئولوژی اسلام و بیداری اسلامی ‌چه واکنشی خواهد داشت یا چه تاکتیکی در پیش خواهد گرفت. آیا با ایجاد تغییر بازیگران در منطقه‌ آمریکا می‌تواند اهداف استراتژیک خود را عملیاتی کند؟

خاورمیانه و بیداری اسلامی

‌در نگاهی دیگر، موضوع بیداری اسلامی‌ در جوامع اسلامی‌ و به خصوص خاورمیانه ترسی را بر غرب ایجاد کرده‌ است. عمده جنبش‌های اسلامی‌ سده‌ اخیر، با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، تحت تأثیر گرایش‌های ناسیونالیستی و ضداستعماری نضج یافتند، اما پیروزی انقلاب اسلامی ‌ایران موجب دمیدن روح تازه‌ای در کالبد جنبش‌های اسلامی‌ دهه‌های گذشته شد. این ماهیت اصیل همان تجدید حیات اسلامی، اسلام سیاسی یا به تعبیر امام خمینی «بازگشت به مفاهیم اسلام ناب محمدی» در اداره جامعه‌ است. هرچند در برخی جنبش‌های قبل از انقلاب اسلامی‌ نیز برخی از مفاهیم اسلامی‌ نمود می‌یافت، اما باید اذعان کرد که ناسیونالیسم هم موتور محرک جنبش‌ها به حساب می‌آمد. اما بعد از انقلاب اسلامی‌ «گفتمان اسلام سیاسی» حاکم بر جنبش‌های مردمی‌ جهان اسلام شد.
در مقابل، جهان غرب نیز ناگزیر باید راه حلی برای مقابله با آن می‌یافت. دولت‌های غربی به منظور حذف دال برتر اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی، راه‌های متفاوتی را تجربه می‌کردند. برای نمونه، مقابله مستقیم نظامی ‌با ایران برای فعال کردن جریان اسلام سیاسی، و خطرناک جلوه دادن انقلاب اسلامی‌ برای منطقه خاورمیانه، پروژه دموکراتیزاسیون در منطقه، تهاجم به کشورهای اسلامی‌ به بهانه مبارزه با تروریسم و ... که جملگی حاکی از برنتابیدن جریان اسلام سیاسی است. (21)
پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، ضدیت با اسلام و اسلام هراسی در جوامع غربی به اوج خود رسید. آنها این حادثه را هشداری برای تمدن غرب پنداشتند و به مقابله با آن برخاستند. تحلیل محتوایی رسانه‌ها و اظهارات سیاست مداران غربی حاکی از آن است که دنیای غرب می‌کوشد با برجسته سازی اقدامات برخی افراط‌گرایان در کشورهای اسلامی، مذهب اسلام را به عنوان یک تهدید واقعی علیه تمدن غرب مطرح کند و از این طریق با غیریت سازی، هویت غربی خویش را بازسازی کند. هراس بنیادین غرب از جهان اسلام به دلیل رشد موج اسلام گرایی در غرب است که در قلب اروپا اسلام‌گرایی رو به‌ افزایش است. بنابراین، این نگرش به‌ اسلام موجب فعال سازی مجدد ذهن انسان مسلمان در دوره معاصر است که با توجه به دغدغه‌ اصالت و معاصرت در صدد حفظ هویت اسلامی‌ خویش است. (22)
باید این نکته را مد نظر داشت که بیداری اسلامی‌ در جهان اسلام موجب کاهش نفوذ قدرت‌های بین المللی در منطقه خاورمیانه شده، نظام منطقه‌ای مورد نظر غرب را با چالش مواجه می‌کند. غرب با توجه به تجربه تاریخی خود می‌کوشد با حربه‌های جدید در مقابل بیداری اسلامی، آن را به چالش بکشد. از این رو راه حل اخیر غرب برای این معادله دامن زدن به اختلافات مذهبی و فرقه‌ای است.

آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ (تقسیم کشورهای خاورمیانه)

دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی، زمانی گفته بود: «ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلا را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها، به ویژه در زمینه روابط موجود بین گروه‌های نژادی و اقلیت‌های طایفه‌ای، برطرف کنیم، به گونه‌ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود»؛ آموزه‌ای که‌ امروز سرلوحه‌ی سیاست امنیتی تل آویو و واشنگتن قرار گرفته‌است.
بعد از آوریل 2003، دیک چنی، معاون بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا، به‌ آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل گفت که هدف آمریکا از حمله به عراق قبل از هر چیز دیگر دفاع از اسرائیل بود. (23) جوناتان کوک، روزنامه نگار انگلیسی، در کتاب خود اسرائیل و برخورد تمدن‌ها، که در 2008 منتشر شد، از نقش اسرائیل در شعله ور ساختن درگیری میان تمدن‌ها و تلاش برای تبدیل این مقوله به عنوان پایه و اساس نگاه جهانیان به عناصر اصلی آن به ویژه کشورهای اسلامی ‌با هدف تلاش برای اصلاح و نقشه جدید خاورمیانه در راستای منافع این رژیم، پرده برمی‌دارد. وی می‌گوید:
نومحافظه کاران اسرائیل را در دنبال کردن این استراتژی شرکت داده بودند تا هر گونه‌ ایفای نقش کشورهای خاورمیانه در سیاست‌های بین المللی از میان برود و این کشورها غرق در مشکلات داخلی شده، ضعف آنها تشدید شود؛ و مسکو و چین از هر گونه هم پیمانی با کشورهای عربی به منظور نفوذ به ‌آب‌های گرم جنوبی و کاستن از نقش سلطه غرب بر جهان و در رأس آن آمریکا محروم باشند. (24)
وی در ادامه می‌گوید:
هدف ایجاد موجی از درگیری‌های فرقه‌ای است که ‌از عراق شروع و دامنه‌ آن به کل منطقه کشیده می‌شود. عراق به دلایل متعددی مکان خوبی برای انتخاب این استراتژی بود. عراق در گذشته توانسته سازش و هماهنگی فرقه‌ای را تحقق بخشد و پرچم میهن را بالاتر از پرچم فرقه‌گرایی ببرد، این کشور رتبه‌اول دارا بودن طوایف و فرقه‌های مختلف در خاورمیانه را داشت و پر واضح است که ‌اگر این استراتژی در عراق موفق شود در مناطق دیگر نیز موفق خواهد شد. (25)
کوک می‌افزاید:
حوادث 11 سپتامبر 2001 فرصت طلایی برای طرفداران این دیدگاه فراهم کرد و باعث شد که نجواها و اظهارات غیرعلنی در مورد تقسیم خاورمیانه و درگیری تمدن‌ها آشکار و علنی شود. مفسران غربی در تکمیل اظهارات کوک عنوان می‌کنند که سیاست‌مداران غربی تلاش می‌کنند تا درگیری مذهبی را به داخل سوریه بکشانند تا هرج و مرج و تفرقه را در کل منطقه گسترش دهند. ناگفته نماند که پیش از این بخش جنوبی سودان از این کشور جدا شد و طرح دیگری نیز برای تقسیم آن وجود دارد، هرج و مرج حاکم در لیبی، یمن، مصر و حتی تونس و تمام شاخص‌ها نشان می‌دهد که ‌این کشورها در این راستا حرکت می‌کنند. (26)
آنچه می‌تواند این استراتژی و راهبرد آمریکا را در منطقه عملیاتی کند تقویت و حمایت از نیروهای گریز از مرکز- تروریسم- مانند القاعده، داعش، النصره، جیش محمد، نواه ‌الجیش اسلامی، و فتح الاسلام است که به دلایل مختلف قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی کوشیدند در برابر دولت مرکزی کشور خود سر به شورش بردارند. البته در برخی از این کشورها زمینه‌های لازم اجتماعی و سیاسی آن فراهم بوده ‌است. از طرف دیگر، برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان، قطر و ترکیه، که وابستگی آنها به غرب واضح بوده و برای تداوم حکومت‌های خود به حمایت آمریکا محتاج هستند در نوعی رقابت مذهبی، قومی، ایدئولوژیک یا ژئوپولیتیکی با دیگر کشورهای منطقه قرار گرفتند. این کشورها با حمایت مالی و سیاسی از گروه‌های تروریستی موجب هرج و مرج و آشوب در منطقه و تشدید اختلافات کشورهای اسلامی‌ منطقه شدند.
جریان سلفی تکفیری و کشورهای حامی‌ منطقه‌ای آنها، از حمایت‌های لازم آمریکا برخوردار هستند و همسو با راهبرد آن کشور عمل می‌کنند. حمایت مالی، اطلاعاتی، نظامی‌ و بین المللی از این نیروها که با ادعای اسلام خواهی و انقلاب همراه ‌است موجب به هم ریختگی نظام منطقه‌ای و هرج و مرج در کشورهای درگیر شده، جهان اسلام را از مهم‌ترین مسئله خود، یعنی رژیم اشغال‌گر قدس، غافل کرده ‌است. جالب آنکه‌ آمریکا، در سال 2001، به بهانه تروریسم و برای مقابله با القاعده به افغانستان حمله کرد، ولی اکنون از این جریان فکری در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و ... حمایت می‌کند. در واقع، آمریکا جریان تروریسم تکفیری را به عنوان یک بازیگر در منطقه خاورمیانه وارد کرده‌ است و از آن به شدت حمایت می‌کند.

تقسیم کشورهای خاورمیانه

به منظور اینکه کشورهای خاورمیانه با وسعت زیاد و منابع غنی انرژی در آینده نتوانند در برابر سلطه غرب مقاومت کنند یکی از راه‌های مورد نظر تقسیم و کوچک کردن این کشورهاست. با توجه به وجود قومیت‌های مختلف و مذاهب اسلامی ‌متعدد در این کشورها و وجود بحران‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمینه‌های لازم برای بی ثباتی در آنها مهیاست. تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر موجب به وجود آمدن بازیگران جدید در منطقه شده، مستلزم ایجاد نظم امنیتی جدید است؛ و چون بازیگران جدید در روند دولت و ملت سازی هستند غالباً با مشکلات عدیده‌ای روبه رو بوده‌اند و چشم به حمایت کشورهای منطقه‌ای دارند. در نتیجه حضور و نفوذ این کشورها برای یک دوره زمانی طولانی مدت تضمین می‌شود.
روزنامه نیویورک تایمز آمریکا، در 28 سپتامبر 2013 نقشه تقسیم 5 کشور در خاورمیانه به 14 کشور را منتشر و تأکید کرد که ‌این منطقه ‌از محورهای سیاسی و اقتصادی است که‌ اهمیت بیشتری در نظام بین الملل دارد. طرح این تقسیم که رابرت رایت آن را عرضه کرد، سوریه را به 3 کشور کوچک تقسیم می‌کند: کشور علوی که بر گذرگاه ساحلی سلطه دارد؛ کشور کردستان سوریه که‌ امکان جدایی و ادغام با کردها را دارد؛ و کشور سنی نشین که ‌امکان جدایی و اتحاد با استان‌های مرکزی عراق را دارد. سپس عربستان را به عنوان کشور دوم، که ‌امکان تقسیم آن به 5 کشور کوچک وجود دارد، در کانون توجه خود قرار داد؛ این 5 کشور کوچک عبارت‌اند از: عربستان شمالی، شرقی، غربی، جنوبی و کشور وهابی نشین، اما سومین کشور لیبی است که به دو کشور کوچک طرابلس و برقه تقسیم می‌شود و البته‌ امکان تقسیم به سه کشور و تشکیل کشور فزان در جنوب غرب این کشور نیز وجود دارد. عراق چهارمین کشوری است که تقسیم می‌شود، به گونه‌ای که ممکن است کردهای شمال به کردهای سوریه بپیوندند و بخش‌هایی از مناطق مرکزی که سنی‌ها بر آن سلطه دارند به سنی‌های سوریه ملحق شود و جنوب نیز تحت کنترل شیعیان باشد. آخرین کشور یمن است که به دو کشور کوچک تقسیم می‌شود و این امکان نیز وجود دارد که بخشی از یمن به کشور عربستان جنوبی ملحق شود.
به نظر رابرت رایت، این تقسیم بندی ترسیم نقشه متفاوت یک تغییر استراتژیک برای همگان در این بازی خواهد بود. ممکن است تقسیم بندی جدید همان تجدید نظر در هم پیمانی و چالش‌های امنیتی و گسیل شدن تجارت و انرژی به بخش اعظم جهان باشد.
روزنامه نیویورک تایمز فقط از طرح تقسیم 5 کشور عربی به 14 کشور کوچک سخن گفت، و این بخشی از طرح خاورمیانه بزرگ است. در این طرح کشورهای خاورمیانه به 54 تا 56 کشور تقسیم می‌شوند. (27) برای عملیاتی کردن طرح تقسیم بندی کشورهای خاورمیانه، لازم است اختلافات قومی‌ و مذهبی در درون کشورهای منطقه تشدید و تحریک شود تا دولت‌ها تحت فشار افکار عمومی‌ داخل، منطقه و جهان استقلال و فعالیت بیشتر آنها را بپذیرند. از این رو آمریکا برای دستیابی به‌ اهداف راهبردی خود از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه ‌استفاده کرده، از جریان‌های سیاسی مخالف دولت‌های منطقه، از جمله گروه‌های سلفی و تکفیری، حمایت می‌کند.

سلفی‌گری

سلفیه مکتبی است که طرز فکر و عمل پاره‌ای از صحابه، تابعان و تابعان آنها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد می‌کند. پیروان این عقیده، از یک سو از موازین فقه مذاهب چهارگانه ‌اهل سنت خارج شده‌اند و از سوی دیگر، با باز کردن راه ‌اجتهاد بر اساس فهم صحابه، باب پیدایش برخی فتاوای افراطی نادرست و سلیقه‌ای را گشوده‌اند. شکل گیری چنین عقیده‌ای از سده چهارم ه.ق. آغاز شد، اما بعدها به دست ابن تیمیه و شاگردانش مدون شد و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می‌شود که غالباً برخاسته ‌از قرائت‌های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش‌های عملی مهمی ‌در جوامع اسلامی‌ دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق و اخیراً جنایت شهادت شیعیان مصر، قرار دارد. شیعه شناسیِ گروه‌های مختلف سلفی (وهابی) ، اعم از جهادی و تکفیری یا رسمی‌ و علمی، به رغم همه‌ اختلاف نظرهای درونی‌شان درباره دیگر مسائل، کمابیش شکلی یکسان و مشابه دارد و معمولاً متأثر از آثار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی است، که اثرگذارترین شخصیت‌ها بر سلفی‌های معاصر چون محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش بوده‌اند.
جریان سلفی، جریانی است که سه ویژگی دارد: مذهب ساده و روانی است که همه آن را می‌فهمند. ادعاهایی بسیار جذاب دارد؛ برای مثال، دنبال راه حل رادیکال برای جهان اسلام است، و جنبشی ضدغرب است؛ و ویژگی سوم این است که جریانی عمل گراست. این سه ویژگی باعث شده ‌است جریان‌های سلفی، جریان‌هایی قوی باشند. (28)
مهم‌ترین دلیلی که‌ آنها در توجیه تکفیر شیعیان ارائه داده‌اند، ادعای دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. وقتی پیروان یک مذهب متهم به عدم اعتقاد به قرآن می‌شوند، به راحتی می‌توان سایر باورهای نادرست درباره‌ آنها را تبلیغ کرد و آنان را متهم به عقایدی غیرتوحیدی کرد.
بین سلفی‌گری و اهل سنت اختلافات اساسی وجود دارد و سلفی‌ها در حوزه روش شناسی نقل‌گرا، در حوزه معرفت شناسی حدیث‌گرا، در حوزه هستی شناسی حس‌گرا و در حوزه معناشناسی هم ظاهرگرا هستند. این چهار متغیر اگر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می‌توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه ‌اهل سنت نیست. واقعیت این است که‌ اندیشه سلفی طیف‌های مختلفی دارد و جریانی منسجم نیست و اندیشه‌های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی‌گری مفهومی ‌عام است که مهم‌ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن هم مکتب دیوبندی و اخوان المسلیمن (گرایش تند آن) وجود دارد. (29)
سلفی‌های تکفیری با توجه به قرائتی که ‌از دو محور ایمان و کفر یا توحید و شرک دارند تمامی‌ مسلمانان را کافر می‌دانند. زیرا ظاهرگرا هستند و عبادت را صرفاً به خضوع و خشوع معنا می‌کنند. به نظر آنها، کسی که مرتکب گناه کبیره می‌شود از اسلام خارج می‌شود. این رویکرد در اندیشه‌های سیاسی آنها تسری می‌یابد؛ لذا قائل به مرجعیت سیاسی سلف می‌شوند و می‌گویند که خلافت به شکل اولیه خود باید ایجاد شود. این در حالی است که‌ اندیشه سیاسی اهل سنت بیشتر شورامحوری است نه خلیفه محوری. (30)
نگاه سلفی‌ها به غرب کاملاً منفی بود، اما واقعیت آن است که سلفی‌گریِ تبلیغی بیشتر در جماعت تبلیغ، که در 104 کشور دنیا شعبه دارند، خلاصه می‌شود. ویژگی جریان تبلیغی بیشتر تبلیغی است و کار عملی چندانی ندارند. یعنی کمتر فعالیت تروریستی و ترور دارند. با این حال، امروزه بخشی از این جریان هم به عاملی در دست سلفی‌های تکفیری بدل شده ‌است و همین اندیشه را در جهان اسلام گسترش می‌دهند. (31)
غربی‌ها در حقیقت دو نگاه به سلفی‌ها دارند. مستشرقان نسبتاً منصف، نگاهی منفی به سلفی‌ها دارند و بر این نظرند که سلفی‌ها جهان اسلام را منشق و متفرق کرده‌اند و سلفی‌ها را بنیادگرا و در مقابل اسلام گراها می‌پندارند. اما واقعیت این است که جهان غرب (به ویژه در حوزه قدرت و دولت) نگاهی ابزاری به سلفی‌ها دارد و از سلفی‌ها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خود در کشورهای اسلامی‌ بهره می‌برد. ناآرامی‌های سلفی‌ها در عراق به حضور غرب مشروعیت داد. زرقاوی در ورود به عراق اعلام کرد که برای مبارزه با صلیبیون می‌آید، اما تمام کشتارها از مسلمانان بود. گذشته ‌از این، در پاکستان، یمن، عدن، سوریه، سودان و... هنگامی‌ که ناامنی‌های سلفی‌ها وجود داشته باشد آمریکا می‌تواند به حضور خود مشروعیت دهد. در سوریه سلفی‌ها ابزاری در دست غرب برای به زانو درآوردن دولت اسد و تأمین امنیت اسرائیل شده‌اند. در این حال غرب برای بحران زایی‌ها و نشان ندادن نقش خود بیشتر از سلفی‌ها برای مشروعیت بخشی به حضور خود و تغییر در وضعیت بازیگران منطقه بهره می‌برد. (32)
با وجود جریان سلفی تکفیری، اسلام به عنوان یک دین متحجر و خشونت‌گرا و غیردموکراتیک در عرصه ‌افکار عمومی‌ جهان و به خصوص مردم مسلمان منطقه به تصویر کشیده شده که توانایی اداره‌ امور اجتماعی و جامعه خود را به صورت مسالمت آمیز و هم گرایانه با دیگر کشورهای اسلامی ‌منطقه در قالب یک نظام امنیتی متکی به کشورهای منطقه ندارد. این وضعیت، برای غرب و نظام سلطه جهانی، مطلوب است و به حضور آنها در منطقه و تعیین نظام امنیت منطقه‌ای کمک می‌کند.
همه ‌این آشوب‌ها، درگیری‌ها و بحران‌های منطقه‌ای هر یک بخشی از استراتژی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی با محوریت آمریکا (و نه لزوماً یک نظام تک قطبی) محسوب می‌شود که با فروپاشی نظام دوقطبی بعد از 1991 و حمله 11 سپتامبر در حال پی‌گیری است و بر اساس این نظم نوین جهانی، نظم منطقه‌ای خاورمیانه باید بازتعریف شود.

حضور نیروهایی از کشورهای مختلف در جنگ سوریه و عراق

امروزه بخش بسیار بزرگی از نیروهای حاضر در سوریه و عراق را نیروهای خارج از این کشورها تشکیل می‌دهند، به طوری که برخی از منابع خبری جنگجویان را از 87 ملیت دانسته‌اند (33) که در عراق و سوریه با دولت‌های آن در حال جنگ هستند. تعداد آنها به بیش از هشتاد هزار نفر می‌رسد (34) که بیشترین افراد از دو کشور چچن و عربستان سعودی هستند. با فرض پیروزی این نیروها و سرنگونی نظام سوریه و عراق، درگیری‌ها و آشوب‌های منطقه خاورمیانه به مراتب بیشتر می‌شود. زیرا به طور قطع این نیروها با ملت‌های منطقه دچار تعارض هستند. از طرفی با فرض عدم پیروزی جریان تکفیری و ایجاد یک ثبات نسبی در منطقه، جنگ‌جویان تکفیری یا به کشورهای خود برمی‌گردند، یا به کشورهای دیگر خواهند رفت. در هر دو صورت ناامنی و تهدید در منطقه و جهان افزایش خواهد یافت. در صورت بازگشت این جنگ‌جویان به کشورهای خود، در درون آن کشورها چه‌ اتفاقی خواهد افتاد؟ تصور این مسئله خود به حدی نگرانی و تهدید ایجاد می‌کند که مساوی با ناامنی است. در واقع، افراط‌گرایی که ‌امروزه در سوریه و عراق یا در برخی نقاط دیگر دنیا به کمک قدرت‌های بزرگ و برخی از متحدان منطقه‌ای و جهانی در حال وقوع است، از طرفی موجب کاهش امنیت کشورها شده و از طرف دیگر با به قدرت رسیدن این جریان در هر منطقه‌ای از جهان باید شاهد جنگ جهانی دیگری باشیم. زیرا مبانی و دیدگاه‌های این جریان تسلط بر کل جهان است نه بخشی از جهان؛ آیا این بی نظمی ‌هدفمند، خود نظم جدید را به چالش نمی‌طلبد؟
مجله فارین افراز، که‌ ارگان مطبوعاتی «شورای روابط خارجی» (CFR) است، گزارشی را با عنوان: «عصر بی نظمی» منتشر کرد. آیا این مسئله می‌تواند تصادفی باشد؟ این بی نظمی‌ در راستای تضعیف نظام بومی ‌است که ‌ایران و دیگر ملل مسلمان منطقه در حال پیش برد آن هستند؛ اینکه مدل به قدرت رسیدن مهره‌ها در منطقه چگونه باشد نه‌ اینکه مهره‌ها چه کسانی باشند. ما مدل به قدرت رسیدن مورد نظر آمریکا در منطقه را از 2006 به بازی گرفتیم و آن را از داخل تهیه کردیم، اما هنوز در کشاکش طراحی و تثبیت نظمی ‌هستیم که ‌اغلب سیاسیون بومی‌آن را عادلانه و مترفی بدانند.
گروه ترورریستی داعش، که مدعی دولت اسلامی‌ عراق و شام است، یکی از مهره‌های دولت آمریکا برای تغییر نظم موجود منطقه و ایجاد خاورمیانه جدید است. این سازمان وظیفه دارد رسیدن به‌ این نظام جدید را به یک رؤیا و افسانه سال‌های دور و یک طرح انتزاعی تبدیل کند. بنابراین، سازمان تروریستی تکفیری برای اینکه‌ از حیث ژئوپولیتیک در بن بست گرفتار نشود و بتواند به حیات خود ادامه دهد، احتیاج دارد که دامنه ‌استقرار نظامی- سیاسی خویش را تا نقطه‌ای که به شاخ آفریقا وصل شود امتداد دهد؛ زیرا این بهترین و سریع‌ترین راه برای جذب نیرو و لجستیک است.
و برای این تغییر در خاورمیانه از وقتی جنگ در سوریه شروع شد، علیرغم اینکه تروریست‌های مسلح در سوریه هر روز تلفات بیشتری دادند اما به حجم آنها افزوده شده‌ است. برخی از کارشناسان، مجموع کل تروریست‌های داعش، النصره، اخوانی‌های تکفیری، ارتش آزاد سوریه، بعث عراق و ... را، که در منطقه حاضرند از بیش از 86 کشور می‌دانند که مشغول جنگ هستند و تعداد آنها را بین 120 هزار تا 150 هزار نفر تخمین می‌زنند. (35)

نتیجه

مهم‌ترین عامل تمایز دولت‌ها در نظام بین الملل قدرت است. نظام بین الملل از سلسله مراتب قدرت تشکیل شده ‌است. قدرت و مکانیسم توزیع آن، موجب تحول موقعیت بازیگران می‌شود که نتیجه‌ آن تحول در نظام بین الملل است. (36) از 1991 به بعد نظام بین المللی به یک وضعیت در حال گذار تغییر یافت. با این حال، برخی آن را نظام تک قطبی و برخی نیز قدرت را در سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چندگانه دانسته‌اند و فقط در بعد نظامی ‌آن را تک قطبی می‌دانند. بحران عراق و پیش از آن بحران کویت، کوزوو و افغانستان تا حدودی نشان داد که نظام بین الملل حداقل در سطح سیاست، نظامی ‌تک قطبی است. و آمریکا به عنوان مهم‌ترین قدرت بین المللی سعی در ایجاد نظام مطلوب خود در جهان دارد.
با توجه به‌ اهمیت استراتژیکی برخی از مناطق جهان، به خصوص خاورمیانه، که نظم در آنها مربوط به دوره نظام دوقطبی و جنگ سرد بوده ‌است، امروزه غرب می‌کوشد با توجه به دوران پس از نظام دوقطبی و گذار تغییراتی را با توجه به ساختار نظام بین المللی ایجاد کند. از جمله مناطق مهم استراتژیکی دنیا خاورمیانه بوده ‌است که هیچ قدرت بین المللی نمی‌تواند نسبت به آن بی توجه باشد.
از اهداف مهم آمریکا ایجاد نظم منطقه‌ای جدید در خاورمیانه، با توجه به تثبیت وضعیت نظام بین الملل در نظم نوین جهانی است. از طرف دیگر، مقابله با اسلام و بیداری اسلامی‌ است که با وقوع انقلاب اسلامی ‌ایران در 1979 گرایش به‌ اسلام و معنویت در جهان افزایش یافت و دشمنان اسلام، برای مقابله با گسترش اسلام سیاسی در جهان، توطئه‌ی پرورش گروه‌های تکفیری به ظاهر اسلامی ‌و قدرت بخشیدن به آنها را در دستور کار خود قرار دادند که در قالب اسلام هراسی و تروریسم ترسیم می‌شود. بدین منظور آمریکا سه هدف را در منطقه خاورمیانه دنبال می‌کند؛ یکی تأمین امنیت اسرائیل و دیگری تداوم مطمئن جریان انرژی از منطقه به جهان و در نهایت ایجاد و تشدید اختلافات مذهبی بین مسلمانان برای عدم وحدت اسلامی‌ و بیداری اسلامی، تحقق این اهداف بدون تغییرات محیطی و بازیگران موجود در منطقه خاورمیانه ‌امکان پذیر نخواهد بود.
طرح تقسیم کشورهای خاورمیانه قطعاً با حضور نیروهایی مثل جریان سلفی‌گری تکفیری و با حمایت غرب ایجاد می‌شود. زیرا اگر این جریان واقعاً اسلامی ‌بود نخستین تهدید در جهان اسلام اسرائیل و شکستن وحدت مسلمانان است، نه تکفیر کردن مذاهب اسلامی‌ دیگر و جنگ با آنها. جریان تکفیری نیرویی سازماندهی شده ‌از سوی غرب است که با حمایت مالی برخی کشورهای منطقه هم سو با منافع غرب حرکت می‌کند و در طرح تقسیم خاورمیانه جدید نقش کلیدی دارد. از سوی دیگر، این جریان موجب اسلام هراسی در دنیا شده‌ است و اسلام و مسلمانان به عنوان تهدیدی برای جهان مطرح شده‌اند. جهان به بیداری اسلامی‌ به چشم یک تهدید می‌نگرد و بدین وسیله حضور غرب برای رفع این تهدید و دخالت در امور کشورهای اسلامی ‌توجیه می‌شود.
با فرض ایجاد منطقه خاورمیانه جدید و تقسیم آن به کشورهای متعدد دیگر و حضور جریان تکفیری به عنوان یک کشور در منطقه و پذیرش این جریان از سوی کشورهای منطقه، استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی و تداوم مطمئن جریان انرژی ایجاد نخواهد شد. بلکه موجب به هم ریختگی نظام بین الملل خواهد شد. زیرا اگر نظام بین الملل نتواند امنیت جهانی را ایجاد و بحران‌های آن را حل کند خود از بین می‌رود و نیازمند یک نظام جدید بین المللی است.
با توجه به وجود نیروهای متکثر از کشورهای مختلف در جریان سلفی تکفیری و وجود اختلافات شدید در گروه‌های این جریان در منطقه- اگر نگوییم که شکست خواهند خورد- پیروز

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسربرجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی سردردهای پشت سر سردردهای برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین


ادامه مطلب ...