مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

گفتگو با عمو پورنگ: شرایط فراهم شود ازدواج می‌کنم [عکس]

جام جم سرا: از گفت‌و‌گوی مجری کودکان با مجری بزرگسالان گزارشی تهیه کرده‌ایم که در آن، بیش از هر چیز، بخشهای مرتبط با موضوعات مرتبط با جام جم سرا منتشر شده و به صحبتهای دیگر در طول این برنامه کمتر پرداخته‌ایم. این گزارش را در ادامه بخوانید:

علی ضیاء در آغاز برنامه با خطاب کردن فرضیایی به عنوان «آدم جریانساز» در حوزه برنامه‌های کودک، به عنوان اولین سوال از وی خواست بگوید لباس‌هایش را چه کسی انتخاب می‌کند؟! او گفت: خودم و مادرم!

فرضیایی با بیان اینکه عمو پورنگ گذشته و حتی کودکی اوست گفت: من همه آمال و آرزوهای کودکی‌ام را در عمو پورنگ متبلور کرده‌ام زیرا کودکی و نوجوانی خیلی خوبی را پشت سر گذاشته‌ام در حالی که برعکس عموپورنگ، داریوش فرضیایی واقعی مثل همه مردم عادی، دارای دغدغه و درگیر با خیلی از مسائل و مشکلات آدمهای دیگر است.
او که نزدیک چهار ماه پیش پدر خود را از دست داد، با یادآوری اینکه از آن اتفاق آسیب زیادی دیده است، اضافه کرد: من آن موقع برنامه زنده داشتم. می‌آمدم روی صحنه و برای لحظاتی از آن فضای غم‌انگیز دور می‌شدم، انرژی می‌گرفتم و به خانه می‌رفتم. پدرم با توجه به بیماری‌اش مدت‌ها بود که روی تخت دراز کشیده بود و نمی‌توانست حرکت کند. با افتخار و با حسرت می‌گویم که چرا این قدر کم توانستم به پدرم خدمت کنم. از پدرم کمتر سخن گفته‌ام زیرا بیشتر مامانی هستم! پسر‌ها بیشتر مامانی هستند و دخترها بیشتر، بابایی!


ضیاء، مجری برنامه بعضیا، پرسید: از پدرتان کتک هم خورده بودید؟!
فرضیایی گفت: نه اما نگاهش خیلی جذبه‌دار بود. من سعی کردم روزهای آخری را که سپری می‌کردند لحظه به لحظه با ایشان و کنارشان باشم چنان که وقتی قصد داشتم به خانه بروم این قدر اشتیاق داشتم که گویا می‌خواهم بچه‌ام را ببینم، می‌خواهم پدرم را ببینم و به ایشان غذا بدهم؛ پدر خیلی عزیز است؛ مادرم از این صحنه‌ها دلش می‌سوخت.
او افزود: به مادرم می‌گفتم دارم لحظاتی را تجربه می‌کنم که تعریف دیگری از زندگی به من می‌دهد. وقتی می‌دیدم پدرم دیگر حرکتی نمی‌تواند بکند؛ حتی برای خوردن آب یا غذا؛ من باید به او کمک می‌کردم.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا رابطه او با پدرش همیشه این قدر صمیمی بوده است گفت: اواخر این طور شد و به همین دلیل می‌گویم حسرت. ما وقتی بزرگ می‌شویم می‌گوییم بزرگ شده‌ایم دیگر! ولی من احساس می‌کنم آغوش پدر را نیاز داشتم و دارم.
فرضیایی از روزهای سخت دیگری نیز یاد کرد که برادرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داده بود: من از سر برنامه به بیمارستان می‌رفتم و از بیمارستان به برنامه می‌آمدم. سخت بود تضاد بین این دو. همزمان باید با دردی که داشم می‌آمدم جلوی دوربین؛ با این حال احساس می‌کردم این دوربین و این بچه‌ها، و بودن با این‌ها، آن را جبران می‌کند.
مجری بعضیا پرسید چرا عمو پورنگ از این حرف‌ها کمتر سخن به میان آورده و ما درباره برادر و پدرتان کمتر حرفی شنیده‌ایم؟ مهمان برنامه گفت: مخاطب من باید فضای شاد را تجربه کند. دغدغه من شاد بودن بیننده است.


عمو پورنگ در بخش دیگری از سخنانش و در جواب به کنایه ضیاء درباره «سری دوزی خاله و عمو» گفت: من ابتدا پورنگ بودم؛ لقب عمو را بچه‌ها به من دادند.
مجری بعضیا با اشاره به شایعه به هم خوردن رابطه عموپورنگ و تهیه کننده برنامه گفت: ان شاء الله که همیشه رابطه این قدر خوب و جذاب باشد و ما هم لذت ببریم!
فرضیائی با خنده پاسخ داد: حتماً خوب است؛ نگران نباشید! من حتی در مسائل مالی، تهیه کننده را بیشتر از خودم قبول دارم.
با پیش آمدن صحبت از مسائل مالی، وی ادامه داد: پول چیز بدی نیست اما بعضی آن را زیر لحاف و تشک می‌گذارند بعضی‌ها هم در کار سرمایه گذاری می‌کنند. من هم پول را دوست دارم چون زندگی با پول می‌چرخد.
او شایعاتی چون پایان برنامه عموپورنگ به سبب مسائل سیاسی، سیاسی بودن خود و... را رد کرد و در صحبت از نحوه تفکر و دنیای فکری خود گفت: من نه سیاست بلدم، نه واردش می‌شوم، نه علاقه مندم، نه سرم می‌شود؛ برنامه من کودک است؛ برنامه کودک را باید کودکانه دید. این تعبیرات غلط اولین صدمه‌اش را به بچه‌های ما می‌زند. بچه‌ها ضمیرشان پاک است، فکرشان پاک است و ذهنشان جایی برای این بحث‌ها ندارد.
فرضیایی تاکید کرد: بچه‌ها را باید جدی گرفت.
او همچنین گفت: بیشترین دغدغه من کودک است. زمان پخش برنامه برای کودک باید بهترین زمان باشد. چرا باید این قدر سطحی نگاه کرد؟ اگر می‌خواهیم اثرگذار باشیم باید زمان خوبی برنامه‌شان را پخش کنیم. من احساس می‌کنم مسئولان آن قدر سرشان شلوغ است که کودک را فراموش کرده‌اند.
مجری برنامه معروف کودکان افزون بر این‌ها در واکنش به این گفته که می‌گویند شما سخت پول خرج می‌کنید، گفت: من جواب می‌دهم سخت پول در می‌آورم و به همین دلیل سخت پول خرج می‌کنم. ما اگر چارچوب بندی درستی داشته باشیم این واژه سخت را کنار می‌گذاریم. با این حال، شاید بعضی‌ها بگویند سخت است.


ضیاء پرسید: ما کی قرار است دامادی شما را ببینیم؟ بچه‌ها دوست دارند، من هم دوست دارم رفیقم داماد شود. عموپورنگ با خنده‌ای ابراز امیداوری کرد همزمان با هم باجناق شوند!
مجری برنامه بعضیا خواست با مطرح کردن مبحث سن و سال، خود را از چنین عاقبتی در امان بدارد که فرضیائی با خنده افزود: ببین! از برنامه زنده برای بالا بردن سن من استفاده نکن! من تنها مجری هستم که سنم در هر برنامه‌ای ۱۸ سال است! با این حال، اگر فرصت و شرایط آن پیش بیاید حتما ازدواج خواهم کرد.
او گفت: الان دغدغه خانوادگی دارم که مادرم است. ایشان قلبشان درد می‌کند و زیاد نمی‌تواند راه برود.

به گزارش جام جم سرا در این برنامه همچنین امیرمحمد متقیان، یار و همراه عموپورنگ در برنامه سازی برای کودکان که فرضیایی او را «مثل بچه خودم که الان دیگر بزرگ شده» توصیف کرد، پس از بازگویی چگونگی آشنایی با عموپورنگ و ورودش به این برنامه گفت: آدم‌ها هیچ وقت در پشت صحنه آن طور نیستند که جلوی دوربین هستند. خیلی از بازیگران طنز را اغلب مردم فکر می‌کنند این‌ها مدام در حال خندیدنند! در حالی که پشت صحنه خیلی آدمهای جدی‌ای هستند. من از بچگی چون گفته‌ام عمو، هنوز هم می‌گویم عمو و عمو آن طور نیست اما بین اینهاست. قلبی مهربان دارد اما پشت صحنه و در کارش جدی است.


او اضافه کرد:‌‌ همان عموپورنگ محبوب قلب بچه‌ها برای من هم محبوب است ولی جدا از رابطه دوستی و شخص داریوش فرضیایی.
امیرمحمد درباره خودش نیز گفت: من از بچگی خجالت در کارم نبود. اوایل اجرای برنامه از درس خواندن عقب افتادم اما بعد از بچه‌های بازیگر پرسیدم که چطور درس‌هایشان را می‌خوانند، من هم برای عقب نیفتادن از درس راهی را رفتم که آن‌ها رفته بودند. حالا کنکور هنر و علوم انسانی داده‌ام، هر دو را قبول شده‌ام و باید تصمیم بگیرم کدام را انتخاب کنم. (ف.حسامی)


ادامه مطلب ...

دوره نوجوانی کمدین سینما و تلویزیون [عکس]

یکشنبه 20 مهر 1393 ساعت 10:18

رضا شفیعی جم را معمولا با نقشهای کمدی و طنزش به یاد داریم. تصویری از دوران نوجوانی او را در ادامه ببینید و بگویید چه تفاوتی صرفنظر از اعداد سن و سال او در این تصویر قدیمی با مقایسه تصوری که اکنون در ذهنتان از او دارید، می‌بینید؟


ادامه مطلب ...

قارچ‌های دیدنی و زیبا در استرالیا [عکس]

سه شنبه 22 مهر 1393 ساعت 07:46

یک عکاس که در جنوب استرالیا زندگی می‌کند، از هزاران قارچ متنوعی که در آنجا می‌روید، تصاویر جالبی گرفته است. برخی از آنها را در ادامه پیش رویتان گذاشته‌ایم.


ادامه مطلب ...

احساس مادر و فرزندی [عکس]

سه شنبه 22 مهر 1393 ساعت 09:17

مراقبت مهربانانه و احساس نزدیکی بین مادر و فرزند، مخصوص انسان‌ها نیست، بلکه در بسیاری از حیوانات جهان نیز دیده می‌شود. تصاویری در این زمینه را ببینید.


ادامه مطلب ...

دیدن دنیا با دریچه دل [عکس]

به مناسبت روز جهانی عصای سفید

سه شنبه 22 مهر 1393 ساعت 11:27

فردا، ۲۳ مهر، روز جهانی عصای سفید است. در آستانه این روز چند تصویر از روشندلانی را پیش رویتان گذاشته‌ایم که لامسه، شنوایی و حواس دیگرشان جای چشم را پر کرده است. آن‌ها بسیار بهتر از ما طبیعت را زیر نظر دارند.


ادامه مطلب ...

مراسمی متفاوت: از ۹ سالگی معتاد بودم [عکس]

جام جم سرا به نقل از مهر: مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک این بار برخلاف سالهای قبل با ابتکاری جدید جشن هفته کودک را در سالن اجتماعات وزارت دادگستری برگزار کرد. اما در این مراسم مسئولان کشوری و لشکری دعوت نبودند و تنها از کودکان آسیب دیده به عنوان میهمان و سخنران دعوت شده بود.

این مراسم را یکی از کودکان زیر ۱۸ سال کانون اصلاح و تربیت آغاز کرد و خبرنگاران منتظر حضور وزیر دادگستری بودند و گمان می‌کردند به دلیل تقارن مراسم با روز سازمان بازرسی ورود وزیر با تاخیر انجام خواهد شد اما مجری برنامه در جایگاه قرار گرفت و از دو کودک معلول برای سخنرانی دعوت کرد.


درخواست کودکان معلول از مسئولان

امیر علی و امیر مهدی ۱۰ ساله آرام آرام با ویلچر به سمت جایگاه حرکت کردند اما نمی‌توانستند از پله‌ها بالا بروند. بالاخره مظفر الوندی مشاور وزیر دادگستری و دبیر مرجع ملی کودک آستین‌ها را بالا زد و با کمک دیگران دو معلول را به روی سن بردند. مجری میکروفن را به دست امیر مهدی داد و معلول ۱۰ ساله گفت: سلام؛ من امیر علی معلول هستم... می‌خواهم خوب شوم و جابجایی من بسیار سخت است. آرزو دارم وزنه‌بردار شوم. تو را به خدا کمک کنید تا پاهای من خوب شود.


امیرمهدی هم گفت: من خیلی دوست دارم راه بروم، در زنگ تفریح و حتی زنگ ورزش معلم نمی‌گذارد با بچه‌ها بازی کنم چون رفت و آمد من سخت است.


صحبت‌های این دو معلول ادامه داشت تا اینکه از امیر سام کودک معلولی که با توانبخشی توانسته بود روی پاهای خود باستد دعوت شد. او گفت: خواهش می‌کنم فضای شهر و ساختمان‌ها را درست کنید تا بتوانیم به درستی حرکت کنیم. گاهی وقتی آسانسورهای مترو خراب است یا پله‌های زیرگذر ولیعصر چند ماهه خاموش است و به سختی حرکت می‌کنم، حتی یک بار هم زمین خوردم.


کودک کار: از ۹ سالگی معتاد بودم

این بار نوبت کودکان کار بود تا سخنران مراسم هفته کودک باشند. دو پسربچه و یک دختر دستفروش به جایگاه دعوت شدند. پسرک ۱۴ ساله که کمی هم از اینکه مجبور بود جلوی مسئولان و خبرنگاران حاضر شود احساس ناراحتی می‌کرد گفت: من اعتیاد را درک می‌کنم آیا شما هم درک می‌کنید؟ باید باور کنید که معتاد بیمار است. من از ۹ سالگی معتاد بودم و الان ۹ ماه است که پاکم (همه حاضران او را تشویق کردند). اما سوال من از شما این است که آیا وقتی به دکتر می‌روید شما را کتک می‌زنند؟ آیا دکتر شما را زندانی یا به زور به کمپ می‌فرستد؟ آیا می‌دانید زندگی در دره فرحزاد و کارتنخوابی یعنی چه؟ پدرم هم ۵۰ سال سن دارد و جانباز ۲۵ درصد است و الان ۸ سال است که پاک است. به خدا در همین تهران خیلی از کودکان نان شب ندارند. من هم روزی یک قرص اعصاب می‌خورم تا بتوانم کار کنم!


علیرضا کودک کار دیگری بود که می‌گفت: بچه‌هایی در فرحزاد هستند که از ۴ سالگی کار و تکدی‌گری می‌کنند. آیا می‌دانید کار کردن کودک ۹ ساله از ۷ صبح تا ۹ شب یعنی چه؟ اینکه معتادان تو را خفت کنند و یا بخواهی از دست بهزیستی فرار کنی! من می‌خواهم که دست ما را بگیرید.


همه گریستند

دخترک ۱۲ ساله دستفروش خیابانهای تهران میکروفن را گرفت و با بغض گفت: متاسفانه کسی بالای سر کودکان نیست تا به ما کودکی یاد بدهد. در اینجا کودکان فروخته می‌شوند و کودکی خود را نمی‌بینند. من تا ۱۰ سالگی حتی شناسنامه هم نداشتم تا اینکه یک موسسه حمایتی برایم شناسنامه گرفت و من در یک سال، سه سال را جهشی خواندم. آیا می‌دانید کودکی که کودکی نکرده و شناسنامه هم ندارد چگونه زندگی می‌کند! گفته‌های دخترک دستفروش با بغض و گریه همراه بود و تمامی حاضران گریستند؛ چنان که گفته‌های کودکان، اشک خبرنگاران را نیز جاری کرد.


درددل کودکان افغان با مسئولان

گروه بعدی، کودکان افغانی بودند. ابتدا کمی خجالت کشیدند اما بغضشان ترکید و گفتند: سلام برادران مسلمان و ایرانی‌های عزیز... مشکل ما این است که ما بیشتر از ۶ سال نمی‌توانیم درس بخوانیم و دوست داریم ادامه تحصیل دهیم.
یکی از دختران افغان می‌گفت: وقتی پدرم از خانه بیرون می‌رود چون مجوز نداریم هر لحظه منتظر دستگیری پدر هستیم. برای رفتن به هر استان باید پاسپورت‌ها را تمدید کنیم و سفر برای ما ممنوع است. می‌خواهم صدای من را هم بشنوید. ما کودک هستیم.


برچسب کمیته امداد از نام ما حذف شود

کودکان تحت پوشش کمیته امداد هم برای خود درد دلهایی داشتند که موجب تاثر حاضران شد. کودکان ایتام می‌گفتند: با هزینه آب و برق و گاز و کرایه خانه چگونه می‌توانیم زندگی کنیم. در مدرسه وقتی بچه‌ها می‌فهمند پدر ندارم یا تحت پوشش کمیته امداد هستیم رفتارشان تغییر می‌کند. ما هم می‌خواهیم کلاس تقویتی برویم و از سی دی و کتاب‌های کمک آموزشی استفاده کنیم اما پولی نداریم. ما به نمایندگی از هزاران یتیم می‌خواهیم حداقل برچسب کمیته امداد از نام ما حذف شود. مسئولان نباید از تحت پوشش بودن ما افتخار کنند. به ما ترحم نکنید چون وظیفه شما است که به ما کمک کنید اما بی‌منت باشد.

در این مراسم مظفر الوندی، مشاور وزیر دادگستری گفت: ما باید با بچه‌ها زندگی کنیم تا بفهمیم آن‌ها چه می‌گویند. برای همین در وزارت دادگستری تصمیم گرفتیم ابتدا تمام کودکان را شناسایی کنیم و بانک اطلاعاتی تشکیل دهیم.

در ابتدای این مراسم کودکان آسیب دیده اجتماعی دلنوشته‌های خود را روی کاغذ نوشته و روی دیوار نصب کردند. یکی نوشته بود موبایل لمسی می‌خواهم و دیگری نوشته بود خدایا پا‌هایم خوب شود. یکی پول می‌خواست و یکی هم دوست داشت خانه دار شود...


ادامه مطلب ...

وسیله‌ای غیر معمول برای خوابی آرام [عکس]

چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت 10:33

تصویری که می‌بینید را یک عکاس حرفه‌ای حین گشت و گذارش در کوچه‌ها و خیابان‌های هند ثبت کرده است: خوابی آرام با بالشی غیر معمول!


ادامه مطلب ...

۵ ماه بلاتکلیفی ۳ دختر حادثه‌دیده پارک ارم [عکس]

جام جم سرا به نقل از ایران: شامگاه جمعه 19 اردیبهشت ماه سال جاری وقتی سه دختر جوان به نام‌های «نگار قربانی»، «مونیا یوسفی» و «رکسانا فرحی ایروانی» سوار بر کابین دستگاه «موش دیوانه» بودند با سقوط آن بشدت مصدوم شدند.
این دختران پس از حادثه به بیمارستان انتقال یافتند و با وجود درمان‌های سخت، هنوز یکی از آنها در بیمارستان است و از سوی مسئولان پارک ارم، محکومان و مراجع قضایی و دیگر سازمان‌ها و نهادها رها شده و هزینه درمانی «نگار قربانی» از مرز 250میلیون تومان گذشته است و بیمارستان به‌دلیل هزینه‌های سرسام‌آور و بدهی درمان تا به امروز سه مرتبه این دختر مصدوم را که هنوز هم نیاز به درمان و فیزیوتراپی دارد ترخیص اعلام کرده است.
بنا بر گزارش‌های حاصله دو دختر دیگر حادثه پارک ارم هم در خانه بستری هستند و از مصدومیت به‌جا مانده و از هزینه‌های رفت و آمد به بیمارستان و درمان ابراز نارضایتی و از مسئولان و مراجع قضایی درخواست رسیدگی ویژه دارند.
«نگار قربانی» یکی از حادثه‌دیدگان پارک ارم که در بیمارستان بستری است گفت: پنج ماه است با مصدومیت شدید و درد دست و پنجه‌ نرم می‌کنم، معلوم نیست آینده‌ام چه خواهد شد. با این حال می‌دانم تا آخر عمر ویلچرنشین خواهم شد. این موضوع مرا و خانواده‌ام را نگران کرده است. در این مدت با شرایط بسیار بدی روبه‌رو هستم. هر روز نگرانی‌ام بیشتر و بیشتر می‌شود. تحت فشار شدید مالی هستیم، هزینه درمانم سرسام‌آور است و تا به امروز از سوی مسئولان مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی قرار گرفته‌ام.
او افزود: در این مدت پنج ماه دو مرتبه جراحی سخت داشتم که در جراحی نخست امیدی به زنده ماندنم نبود. با این حال در این مدت سعی کردم روحیه خودم و خانواده‌ام را بالا ببرم و با این مصدومیت شدید جنگیده‌ام. تصور کنید پنج ماه است روی تخت بیمارستان خوابیده‌ام. هنوز دست و پای چپم واکنش و حسی ندارند. دست و پای راستم که تازه به کار افتاده‌اند و حس پیدا کرده‌اند، درد دارد.
وی ادامه داد: هنوز تصویر حادثه دردناک و سقوط کابین رهایم نکرده است. این روزها هم فکر و ذهنم با هزینه‌های میلیونی درمان و بیمارستان درگیر شده است. متأسفانه تا به امروز روند رسیدگی به پرونده در مراجع قضایی به کندی پیش می‌رود. با توجه به اینکه روزهای نخست حادثه، دادستان تهران دستور رسیدگی ویژه و خارج از نوبت داده بود نمی‌دانم چرا این موضوع مهم و تلخ به تأخیر افتاده است.
وی خاطرنشان کرد: پس از دوندگی‌های بسیار پدرم دو روز پیش یک نفر که ظاهراً کارشناس و پزشک بیمه کوثر بود، لحظاتی بر بالینم آمد و چند سؤال از من کرد و رفت. جالب این بود که وقتی از کارشناس بیمه پرسیدیم چرا دیر آمدید، گفت تازه روز قبل به من ابلاغ شده، یعنی چه که دیر آمدید!
وی خاطرنشان کرد: ما هر سه نفر از کار و زندگی و دانشگاه افتاده‌ایم. درد و نگرانی سلامتی‌مان از یک‌سو و از سوی دیگر هیچ‌کس به ما فکر نمی‌کند، باور کنید روحیه‌ام را باخته‌ام!
اسماعیل قربانی پدر «نگار» گفت: 76 میلیون تومان هزینه بیمارستان قبلی بود که از سوی پارک ارم سبز پرداخت شد.
با توجه به اینکه ادامه درمان دخترم باید در بیمارستان دیگر انجام می‌شد، دخترم به این بیمارستان انتقال یافت. حدود 5/ 3 ماه دخترم در این بیمارستان بستری است و هنوز هم نیاز به درمان و رسیدگی دارد. با این حال حدود 134 میلیون تومان هزینه بیمارستان روی دستمان مانده و هر روز هم این رقم بیشتر می‌شود.
وی ادامه داد: تا به امروز هم روند رسیدگی پرونده به کندی پیش رفته است. چند مرتبه با پدران دیگر حادثه ‌دید گان به شعبه 15 بازپرسی ناحیه پنج دادسرای تهران رفتیم و درخواست کمک داشتیم تا حداقل از بیمه مقصران بخشی از بدهی پرداخت شود.
با توجه به اینکه «شرکت پنتا» شرکت بازرسی کننده 50 درصد، «شرکت گاما» طراح موش دیوانه 25 درصد و شرکت وفایی، سازنده و بهره برداری و پیمانکار نیز 25 درصد در مرحله نخست بازپرسی مقصر اعلام شده‌اند و پارک ارم و سازمان استاندارد تبرئه شده‌اند و این شرکت‌ها نیز به نظر کارشناس اعتراض کرده‌اند و معلوم نیست درنهایت کدام شرکت و سازمان مقصر نهایی خواهد شد.
با توجه به اینکه هنوز پرونده در شعبه بازپرسی بوده و درنهایت پس از نتیجه کارشناسی باید به دادگاه ارجاع شود و قاضی پرونده پس از مطالعه پرونده اقدام به صدور رأی کند و آن هم باز جای اعتراض دارد، هزینه‌های درمانی و بیمارستانی برعهده چه کسی خواهد بود!


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

قهوه مسافرتی [عکس]

جام جم سرا به نقل از شفا: شرکت جیوآ در آمریکا قهوه‌ای به منظور استفاده آسان در سفر را به شکل حبه‌های مکعبی تولید کرده است. این حبه‌ها از قهوه کلمبیایی تولید شده و پس از بسته بندی در کیسه‌های کوچک پلاستیکی، و با طعم‌های مختلف مانند هات چاکلت، وانیل فرانسوی، فندق، قهوه تلخ و بدون افزودنی‌های مصنوعی و مواد نگهدارنده از سوی این شرکت عرضه شده است.
استفاده کنندگان از این نوع قهوه می‌توانند براحتی یک مکعب را در لیوان خود بیاندازند، در لیوان را بگذارند و چند دقیقه صبر کنند تا قهوه دم بکشد و سپس آن را میل کنند.


ادامه مطلب ...

انگشت زن جوان در دستگاه خردکن گیر کرد [عکس]

جام جم سرا به نقل از ۱۲۵: ساعت ۱۳:۰۸ دقیقه ظهر دیروز زن جوانی با سامانه ۱۲۵ تماس گرفت و گفت دستش داخل دستگاه خرد کن (گوشتکوب برقی) گیر کرده است.
بنا بر این گزارش، ستاد فرماندهی سازمان آتش نشانی بی‌درنگ مأموران خود را به محل حادثه واقع در خیابان پیروزی، خیابان چهارصد دستگاه اعزام کرد و آن‌ها با زنی روبرو شدند که انگشت اشاره‌اش به دلیل سهل انگاری در استفاده از دستگاه بین تیغه‌ها گیر کرده بود.
آتش نشانان با استفاده از تجهیزات مخصوص، تیغه تیز این وسیله برقی را که دست زن را زخمی کرده و در آن فرو رفته بود، بریدند و مصدوم را برای انتقال به مرکز درمانی تحویل عوامل اورژانس دادند.


ادامه مطلب ...