مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

پیش‌بینی آینده کودکان در 3 سالگی

[ad_1]

ایسنا: یک آزمایش ساده در سن سه سالگی می‌تواند پیش‌بینی کند که کودکان در آینده به چه نوع فردی در اجتماع تبدیل خواهند شد.

 

 محققان کالج کینگز لندن انجام دادندپیش‌بینی آینده کودکان در 3 سالگی

به نقل از دیلی‌میل، این پژوهش جدید نشان می‌دهد که یک پنجم از جمعیت جهان مسئول 81 درصد از محکومیت‌های کیفری بوده و 77 درصد از آنها بدون پدر بزرگ می‌شوند.

محققان در کینگز کالج لندن می‌گویند که زندگی افراد را می‌توان از اوایل کودکی آنها پیش‌بینی کرد.

آنها این کار را از طریق گرفتن تست‌های مختلف از کودکان انجام می‌دهند.

این آزمون‌ها تنها 45 دقیقه طول کشیده و مهارتهای کلامی، مهارت‌های حرکتی، سرخوردگی و تکانشگری(یکی از حالات شخصیتی انسان) این کودکان را به چالش می‌کشد.

چندین دهه پس از گرفتن این آزمون ها، کودکانی که نمرات پایین‌تری دریافت کرده‌اند، بیشتر در معرض خطر سقوط در اجتماع خواهند بود.

آنها همچنین به احتمال زیاد سیگاری شده، اضافه وزن داشته و مصرف دارو در آنها بالا خواهد بود.

این یافته‌های بحث برانگیز نشان می‌دهد که مسیر زندگی شخص در سال‌های اولیه زندگی او مشخص می‌شود.

این پژوهش بر روی جمعیتی از نیوزلند صورت گرفت و محققان به بررسی بیش از 1000 نفر پرداختند که در بین سالهای 1972 و 1973 به دنیا آمده بودند و آنها را تا سن 38 سالگی تحت نظر قرار دادند.

نتایج نشان می‌دهد کودکانی که مغز آنها از عملکرد پایینی برخوردار است 38 درصد بیشتر از سایر افراد احتمال دارد که در آینده انسان‌های ناموفقی باشند و 22 درصد بیشتر به پدرانی بی‌مسئولیت و ناموفق تبدیل خواهند شد.

آنها همچنین 25 درصد بیشتر در معرض سیگاری شدن و 15 درصد بیشتر به اضافه وزن دچار خواهند شد.

به گفته محققان این پژوهش یکی از مزایای این پژوهش این است که با آگاهی از وضعیت کودکان و پیش‌بینی آینده آنها می‌توان به آنها کمک کرد و اقدامات زود هنگامی را برای جلوگیری از مشکلات جدی در آینده انجام داد.

آنها همچنین به نقش خانواده و نظام آموزش و پرورش در شکل گیری شخصیت این کودکان اشاره کردند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

پیش بینی قد نهایی فرد قد کودک هنگام تولد، معیار مناسبی برای پیش‌بینی قد او در آینده نیستبهترین سرمایه گذاری برای آینده فرزندتان بیمه عمر …امروزه در جامعه ما شرایط به گونه ای شکل گرفته است که هر شخص باید به فکر آینده خود باشد ترس در کودکان علل، انواع و روشهای درمانی مردمانترس در کودکان ترس واکنشی هیجانی است و هرگاه امنیت جسمی و عاطفی و شخصیتی انسان به خطر شادترین مردم جهان در کدام کشورها زندگی میکنند؟میزان رضایتمندی مردم از زندگی خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده میزان تولید مقالات حقوقی بزهکاری کودکان از دید جرم شناسیبزهکاری کودکان از دید جرم شناسی همواره مراقبت از کودکان و نوجوانان به دلیل ساختار پیش بینی جنسیت نوزاد قبل از تولد با جدول چینیپیش بینی جنسیت نوزاد قبل از تولد با جدول چینی با استفاده از جدولی که به مدت ۷۰۰ سال در رموز مقابله با کودکان وابستهاگر بدون اطلاع قبلی خانه را ترک کنید، ممکن است کودک فکر کند که این کار در آینده هم در دین اسلام برای کودکان چگونه تربیتی سفارش …در دین اسلام برای کودکان چگونه تربیتی سفارش شده است؟قد و وزن کودک‌تان مناسب است؟، قد کودک، قد نوزاد، …افزایش قد در کودکان به چه صورت است چگونه قد بلندی داشته باشیم؟ راهکار بلندی قد در کودکانکاردرمانی در منزل ممکن است نخاع در اثر بیماری و یا ضربه آسیب ببیند در اکثر موارد آسیب نخاع به علت فشار بهترین سرمایه گذاری برای آینده فرزندتان بیمه عمر و تامین امروزه در جامعه ما شرایط به گونه ای شکل گرفته است که هر شخص باید به فکر آینده خود باشد تا پیش بینی قد نهایی فرد قد کودک هنگام تولد، معیار مناسبی برای پیش‌بینی قد او در آینده نیست ترس در کودکان علل، انواع و روشهای درمانی مردمان ترس در کودکان ترس واکنشی هیجانی است و هرگاه امنیت جسمی و عاطفی و شخصیتی انسان به خطر بیافتد مقالات حقوقی بزهکاری کودکان از دید جرم شناسی بزهکاری کودکان از دید جرم شناسی همواره مراقبت از کودکان و نوجوانان به دلیل ساختار جسمی و شادترین مردم جهان در کدام کشورها زندگی میکنند؟ میزان رضایتمندی مردم از زندگی خشنودی پیش بینی شده با زندگی آینده میزان تولید ناخالص پیش بینی رهبر انقلاب در مورد انتخابات امریکا درست از آب درآمد فیلم پیش بینی رهبر معظم انقلاب اسلامی را خصوص انتخابت ریاست جمهوری امریکا را مشاهده خواهید رموز مقابله با کودکان وابسته اگر بدون اطلاع قبلی خانه را ترک کنید، ممکن است کودک فکر کند که این کار در آینده هم تکرار پیش بینی جنسیت نوزاد قبل از تولد با جدول چینی پیش بینی جنسیت نوزاد قبل از تولد با جدول چینی با استفاده از جدولی که به مدت ۷۰۰ سال در مقبره کاردرمانی در منزل ممکن است نخاع در اثر بیماری و یا ضربه آسیب ببیند در اکثر موارد آسیب نخاع به علت فشار وارد استخر کودکان در تهران مدل عکس کودکان در اتلیه تغذیه کودکان در مدرسه تجاوز ب کودکان در امریکا حقوق کودکان در ایران حرف زدن کودکان در خواب کودکان در لباس حیوانات تربیت کودکان در اسلام


ادامه مطلب ...

پیرترین مرغ دریایی جهان در ۶۶ سالگی دوباره تخم گذاشت

[ad_1]

پیرترین مرغ دریایی جهان در ۶۶ سالگی دوباره تخم گذاشت

دانش > محیط زیست جهان - همشهری آنلاین:
پیرترین مرغ دریایی شناخته شده جهان که اکنون حداقل ۶۶ ساله است، پس از سه سال مجددا تخم گذاشت و به پیرترین مرغ وحشی بارور در جهان تبدیل شد.

به گزارش ایسنا، این مرغ آلباتروس لیزان که "حکمت" نام داشته و در پارک ملی حیات ‌وحش مرجانی میدوی زندگی می‌کند، پیش از این در 63 سالگی تخم گذاشته بود.

حکمت در سال 1956 بطور رسمی توسط دانشمندان علامت‌گذاری شد. این پرنده در طول حیات خود نزدیک به پنج میلیون کیلومتر در اطراف سواحل هاوایی پرواز کرده و از سال 2006 تاکنون حداقل 9 جوجه به دنیا آورده است.

گونه‌های آلباتروس لیزان به طور سنتی برای تمام عمر تنها یک جفت داشته و در هر سال فقط یک بار تخم می‌گذارند.

اگرچه دانشمندان هنوز نمی‌دانند که آیا "حکمت" هم در کل عمر خود تنها یک جفت داشته یا خیر.

محل تغذیه این پرندگان در نزدیکی سواحل آمریکای شمالی مانند خلیج آلاسکا است و سه تا پنج سال اول عمر خود را بطور مداوم پرواز کرده و هرگز فرود نمی‌آیند. دانشمندان بر این باورند که این موجودات در زمان پرواز بر روی اقیانوس می‌خوابند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

عصر ایران سایت تحلیلی خبری ایرانیان سراسر جهان خبرهای علمی فرهنگی هنری ورزشی سیاسی و در عصرایرانرکورد های گینس و ترین های جهان، قدبلندترین سگ جهان …در این بخش از سایت آکاایران رکورد های گینس و ترین های جهان را برای شما آماده کرده ایم راز درمان دیابت در این معجون شگفت آوررازدرماندیابتدراثر معجزه آسای دارچین را می توان در کاهش حساسیت به انسولین، کندکردن تجزیه کربوهیدرات مدرسهمدرسه هامدرسه ها دات آی آراطلاعات مدارساولین و مدرسه مدرسه هامدرسه ها دات آی آراطلاعات مدارساولین و جامع ترین پرتال مدرسه های کشور اختصاصی عکس های بزرگ ترین سگ جهاننام یک سگ سیاه رنگ که در ایالت آریزونای آمریکا نگهداری می شود به عنوان بلند ترین سگ در مهمترین اخبار ایران و جهانعکس سر در کاخ هشت بهشت که اثری از آن نیست تصاویر قطاری مخصوص ثروتمندان عکس لحظات پارسینهپارسینه سایت خبری پارسینه تقلا برای بقا در روزهای آشفته موصلتصاویرخبر تیتر جدیدترین و آخرین اخبار ایران و جهانآخرین اخبار روز ، آخرین اخبار ، جدیدترین اخبار ، تیتر اخبار ، آخرین اخبار ایران خبرگزاری بولتن اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری احتمال محکوم شدن رونالدو به ۶ سال زندان برف و سرما مدارس اردبیل را تعطیل کرد سقوط بالگرد در خبرآنلاین، خبر انلاین اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری بهار کتاب فروشی ها در فصل خزان فروش ۵۰۰ هزار کتاب در طرح پاییزه بازدید مدیران استانی و


ادامه مطلب ...

آزیتا لاچینی: بیوه شدن در 14 سالگی سخت بود

جام جم سرا:
از اینکه زنگ در خانه ام را یک خبرنگار زد تعجب کردم، این روزها دیگر کسی سراغی از من نمی گیرد. حال و روز خوبی ندارم. نه می توانم بنشینم نه راه بروم اما خاطره هایم را دوست دارم. حافظه ام در زنده نگه داشتن خاطرات خوب است. حالا که قرار شده درباره امروز و دیروزم حرف بزنیم بهتر است داستان زندگی ام را از 11 سالگی آغاز کنم؛ آخر این سنی بود که در آن ازدواج کردم.

64 سال پیش


11 ساله بودم که ازدواج کردم، 64 سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی 13 ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال 1320 بود. دخترم هم در 14 سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه 44 ساله و نتیجه 23 ساله دارم.

بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در 27 سالگی فوت کرد. 14 ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.


پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.

نام همسرم را روی خودم گذاشتم


سال 1334 بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در 19 سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.

4 سال بی رحم


اما پسرم محمد علی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.

ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.

سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.

گفتند سرطان داری


پسر دیگرم محمدرضا متولد سال 1337 بود. 20 ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در 27 سالگی یعنی وقتی من 47 ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال 65 او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.

پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.

به یاد دارم 50 روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال 42 به دنیا آمد. حدود 30 سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از 50 سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال 56 است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.

زنی که در خانه ام را کوبید


«نمی شود نشست و گفت که خسته ام، چرا از بین این همه آدم من و ... من بارها سختی دیده ام اما هیچ وقت اینها را نگفته ام. در همان روزهایی که داغدار بودم سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا می کردم. امید داشتم به رحمت خدا. می دانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند چون اصلا دوست ندارم کسی چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم از خدایم آرامش خواستم.

یک روز من در خانه نبودم، زمانی که به خانه برگشتم همسایه ها گفتند که خانمی با مشت به در خانه ام می کوبید و با صدای بلند می گفت چه کردی که مرگ جوان هایت دیوانه ات نکرد؟ پس از اینکه همسایه ها قضیه را برایم تعریف کردند رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم. خانه اش را پیدا کردم. نشستم و حقیقت را برایش گفتم، دلداری اش دادم. آنقدر با او صحبت کردم و با هم راز و نیاز کردیم که وقتی چهلم پسرش رسید آرام بود. خودم هم آرام تر شده بودم.

به او گفتم من برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم اما خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری می کردم. من باید امانتداری می کردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمی گذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونه ای می سنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.

مادر بودن رسم و رسوم دارد


گاهی مادرم را به یاد می آورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید می خواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.

کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر می زد اما به محض اینکه حالش بد می شد یا دلتنگ می شد، به من زنگ می زد و من می رفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند ولی من با سماجت فراوان می گفتم من پرستارش می شوم. گاهی داد می زد، گریه می کرد و من به او می گفتم من پرستارت هستم. دکترش می گفت تو می دانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی می دهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟

یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم، دعایم می کرد و می گفت خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.

مادرم را در سن 83 سالگی از دست دادم. می دانید مادر بودن رسم و رسوم دارد، سختی دارد، باید امتحان پس بدهی، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.

امروز که یاد گذشته ها می افتم یادم می آید وقتی مادرم تحت مراقبت های ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت: «خواهر، نفت چراغ دیگر تمام شد.» اما من باز امید داشتم که بماند، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری می کردم. با اطمینان می گویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.

فیلمنامه هایی که بازی نمی کنم


سال هاست که سر کار نمی روم. هر چند وقت یک بار فیلمنامه ای برایم می فرستند و می خوانم و می بینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی می دهم. راستش را بخواهید زیاد نمی توانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت می شوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند، روحیه می گیرم.

خاطره ای از مردم


در بیشتر اوقات کسانی که من را می بینند، می شناسند و احوالم را می پرسند. این موضوع روحیه ام را بالا می برد. یک بار به یاد دارم که به زیارت امام رضا (ع) رفتم که یکی از خدمه مرا شناخت. مرا برد نزدیک ضریح تا نماز بخوانم، نمی دانید، انگار دنیا را به من دادند.

در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان 17 ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.

با نمک ترین اتفاق


درست نمی دانم چه تاریخی بود اما سر کار «آ با کلاه و آ بی کلاه» بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. سر این کار جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، مرحوم فنی زاده و ... نیز حضور داشتند. من باید یک مسیری را در تاریکی می دویدم و می گفتم «سیاهپوشان آمدند»، دویدم اما ناگهان از پله ها خوردم زمین.

آن روزها 7 ماهه دخترم مریم را باردار بودم، بازی که تمام شد به پشت صحنه آمدم که ناگهان دو پرستار من را گرفتند و روی برانکارد گذاشتند. قضیه را پرسیدم، گفتند ممکن است بچه ات سقط شده باشد، کفشم را درآوردم و گفتم من چیزیم نیست، پایم بریده است و خون می آید. به آمبولانس بگویید برود. بعدها تعریف کردند که ماجرا از این قرار بود که آقای نصیریان زمین خوردن من را دیده بود و ترسیده بود، به همین خاطر به عوامل گفته بود آمبولانس خبر کنند.

چه خبر از این روزها؟


هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته اما باز هم می خندم و دنبال دلخوشی می گردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم، پس نباید مقابل فراز و نشیب های زندگی کم بیاورم.

صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سال ها تجربه بازی در سریال ها و فیلم ها را دارم اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمه ای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمی کند و هیچ به درد من نمی خورد و همه ویزیت ها و داروهایم را آزاد حساب می کنم.

برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا می خواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم، زندگی همین است دیگر...(همشهری سرنخ)

Share


ادامه مطلب ...

آزیتا لاچینی: بیوه شدن در 14 سالگی سخت بود

جام جم سرا:
از اینکه زنگ در خانه ام را یک خبرنگار زد تعجب کردم، این روزها دیگر کسی سراغی از من نمی گیرد. حال و روز خوبی ندارم. نه می توانم بنشینم نه راه بروم اما خاطره هایم را دوست دارم. حافظه ام در زنده نگه داشتن خاطرات خوب است. حالا که قرار شده درباره امروز و دیروزم حرف بزنیم بهتر است داستان زندگی ام را از 11 سالگی آغاز کنم؛ آخر این سنی بود که در آن ازدواج کردم.

64 سال پیش


11 ساله بودم که ازدواج کردم، 64 سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی 13 ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال 1320 بود. دخترم هم در 14 سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه 44 ساله و نتیجه 23 ساله دارم.

بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در 27 سالگی فوت کرد. 14 ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.


پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.

نام همسرم را روی خودم گذاشتم


سال 1334 بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در 19 سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.

4 سال بی رحم


اما پسرم محمد علی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.

ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.

سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.

گفتند سرطان داری


پسر دیگرم محمدرضا متولد سال 1337 بود. 20 ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در 27 سالگی یعنی وقتی من 47 ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال 65 او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.

پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.

به یاد دارم 50 روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال 42 به دنیا آمد. حدود 30 سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از 50 سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال 56 است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.

زنی که در خانه ام را کوبید


«نمی شود نشست و گفت که خسته ام، چرا از بین این همه آدم من و ... من بارها سختی دیده ام اما هیچ وقت اینها را نگفته ام. در همان روزهایی که داغدار بودم سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا می کردم. امید داشتم به رحمت خدا. می دانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند چون اصلا دوست ندارم کسی چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم از خدایم آرامش خواستم.

یک روز من در خانه نبودم، زمانی که به خانه برگشتم همسایه ها گفتند که خانمی با مشت به در خانه ام می کوبید و با صدای بلند می گفت چه کردی که مرگ جوان هایت دیوانه ات نکرد؟ پس از اینکه همسایه ها قضیه را برایم تعریف کردند رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم. خانه اش را پیدا کردم. نشستم و حقیقت را برایش گفتم، دلداری اش دادم. آنقدر با او صحبت کردم و با هم راز و نیاز کردیم که وقتی چهلم پسرش رسید آرام بود. خودم هم آرام تر شده بودم.

به او گفتم من برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم اما خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری می کردم. من باید امانتداری می کردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمی گذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونه ای می سنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.

مادر بودن رسم و رسوم دارد


گاهی مادرم را به یاد می آورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید می خواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.

کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر می زد اما به محض اینکه حالش بد می شد یا دلتنگ می شد، به من زنگ می زد و من می رفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند ولی من با سماجت فراوان می گفتم من پرستارش می شوم. گاهی داد می زد، گریه می کرد و من به او می گفتم من پرستارت هستم. دکترش می گفت تو می دانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی می دهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟

یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم، دعایم می کرد و می گفت خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.

مادرم را در سن 83 سالگی از دست دادم. می دانید مادر بودن رسم و رسوم دارد، سختی دارد، باید امتحان پس بدهی، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.

امروز که یاد گذشته ها می افتم یادم می آید وقتی مادرم تحت مراقبت های ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت: «خواهر، نفت چراغ دیگر تمام شد.» اما من باز امید داشتم که بماند، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری می کردم. با اطمینان می گویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.

فیلمنامه هایی که بازی نمی کنم


سال هاست که سر کار نمی روم. هر چند وقت یک بار فیلمنامه ای برایم می فرستند و می خوانم و می بینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی می دهم. راستش را بخواهید زیاد نمی توانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت می شوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند، روحیه می گیرم.

خاطره ای از مردم


در بیشتر اوقات کسانی که من را می بینند، می شناسند و احوالم را می پرسند. این موضوع روحیه ام را بالا می برد. یک بار به یاد دارم که به زیارت امام رضا (ع) رفتم که یکی از خدمه مرا شناخت. مرا برد نزدیک ضریح تا نماز بخوانم، نمی دانید، انگار دنیا را به من دادند.

در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان 17 ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.

با نمک ترین اتفاق


درست نمی دانم چه تاریخی بود اما سر کار «آ با کلاه و آ بی کلاه» بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. سر این کار جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، مرحوم فنی زاده و ... نیز حضور داشتند. من باید یک مسیری را در تاریکی می دویدم و می گفتم «سیاهپوشان آمدند»، دویدم اما ناگهان از پله ها خوردم زمین.

آن روزها 7 ماهه دخترم مریم را باردار بودم، بازی که تمام شد به پشت صحنه آمدم که ناگهان دو پرستار من را گرفتند و روی برانکارد گذاشتند. قضیه را پرسیدم، گفتند ممکن است بچه ات سقط شده باشد، کفشم را درآوردم و گفتم من چیزیم نیست، پایم بریده است و خون می آید. به آمبولانس بگویید برود. بعدها تعریف کردند که ماجرا از این قرار بود که آقای نصیریان زمین خوردن من را دیده بود و ترسیده بود، به همین خاطر به عوامل گفته بود آمبولانس خبر کنند.

چه خبر از این روزها؟


هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته اما باز هم می خندم و دنبال دلخوشی می گردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم، پس نباید مقابل فراز و نشیب های زندگی کم بیاورم.

صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سال ها تجربه بازی در سریال ها و فیلم ها را دارم اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمه ای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمی کند و هیچ به درد من نمی خورد و همه ویزیت ها و داروهایم را آزاد حساب می کنم.

برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا می خواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم، زندگی همین است دیگر...(همشهری سرنخ)

Share


ادامه مطلب ...

درگذشت زن بوشهری در 113 سالگی |مجموعه عکس|

دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 17:28

خدیجه جابری بانوی 113ساله منطقه دشتستان استان بوشهر که همه عمر خود را به عشق امام حسین و اهل بیت(ع) به خادمی و کلید داری حسینیه علی اصغر(ع) روستای بنه جابری دشتستان سپری کرد، روز یکشنبه در سن 113 سالگی به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت.


ادامه مطلب ...

کودکان از 2 سالگی باید ضدآفتاب بزنند

جام جم سرا: دکتر سید مسعود داوودی در گفت‌وگو با جام‌جم افزود: البته در استفاده از ضدآفتاب برای کودکان شش ماهه تا دو ساله هنوز اتفاق نظر وجود ندارد و توصیه می‌شود در این سنین از مواجهه مستقیم کودکان با آفتاب جلوگیری شود. اما از دو‌ تا‌ 10 سالگی باید برای کودکان از ضدآفتاب‌های مخصوص کودکان که ترکیبات شیمیایی کمتری دارد استفاده شود و از 10 سالگی به بعد نیز می‌توان از ضدآفتاب‌های مشابه بزرگسالان، متناسب با نوع پوست بهره گرفته شود.

وی در ارتباط با ضرورت استفاده از ضدآفتاب برای کهنسالان اظهار کرد: در کهنسالی نیز پوست بسیار آسیب‌پذیر می‌شود، اما با توجه به این که کهنسالان کمتر در محیط باز و در معرض آفتاب قرار می‌گیرند بهتر است در زمان‌های کوتاهی که در معرض آفتاب قرار می‌گیرند از ضدآفتاب استفاده کنند تا از اثرات مثبت آفتاب در ساخت ویتامین D بهره‌مند شوند.


ادامه مطلب ...

شب‌ ادراری تا 5 سالگی طبیعی است

جام جم سرا: نکته مهم درباره خود کنترلی بر ادرار کودکان آن است که روند بالا رفتن ظرفیت مثانه و قدرت کنترلی آن در کودکان مختلف، متفاوت است. البته نگه داشتن ادرار در کودکانی با مثانه سالم که از نظر مغزی و نخاعی طبیعی باشند، معمولا حدود دو سالگی اتفاق می‌افتد. یعنی معمولا کودکان دو ساله قادرند طی روز ادرارشان را کنترل کنند، اما توانایی کنترل شبانه آن را ندارند و در مقطع چهار تا پنج سالگی، مراکز عصبی مغزشان این توانایی را به دست می‌آورد تا انقباضات مثانه را در خواب نیز کنترل کند.

با این حال بسیاری از والدین نسبت به شب‌اداری کودکانشان در سنین بالاتر احساس نگرانی می‌کنند و می‌خواهند بدانند این شرایط موقتی است یا مربوط به بیماری جدی دیگری است.

دکتر امیر ایجادی، فوق‌تخصص جراحی کلیه در گفت‌وگو با جام‌جم در این باره می‌گوید: شب‌ادراری در کودکان یک نشانه است و لزوما یک بیماری محسوب نمی‌شود. شب‌ادراری ممکن است جزئی از روند تکامل مثانه باشد که در سه تا پنج سالگی اتفاق بیفتد یا ممکن است نشان‌دهنده بیماری‌های خطرناک دستگاه ادراری یا مغزی ـ نخاعی محسوب شود.

اگر شب اداری سرشتی باشد

بررسی‌ها نشان داده است اگر یکی از والدین در کودکی مبتلا به شب‌ادراری بوده باشد به احتمال 30 درصد و اگر هر دو والد، شب‌ادراری را تجربه کرده باشند به احتمال 70‌درصد، فرزندشان به این عارضه مبتلا می‌شود. در چنین شرایطی علت ابتلای کودک به شب‌ادراری، سرشتی محسوب می‌شود.

به گفته دکتر ایجادی، آنچه در کودکان مبتلا به شب‌ادراری سرشتی اهمیت دارد این است که ابتدا باید بررسی شوند که عفونت ادراری نداشته باشند، چراکه شایع‌ترین علت اختلال رشد در بچه‌ها عفونت‌های ادراری است که شناخته نمی‌شود. به بیان دیگر، شب ادراری علامتی از بیماری‌های کلیوی و سیستم ادراری است. پس این مساله ابتدا باید از سوی والدین مورد بررسی قرار بگیرد. ولی شب‌اداری بویژه از نوع سرشتی در کودکی که اختلال رشد، کم‌خونی و ضعف ندارد خوش‌خیم تلقی می‌شود و پس از مدتی خود به خود برطرف می‌شود.

این اورولوژیست می‌افزاید: شب‌ادراری در کودکانی که فقط شب‌ها خود را خیس می‌کنند و طی روز با این مشکل روبه‌رو نیستند و علائمی از اختلال رشد را نیز بروز نمی‌دهند، خوش‌خیم محسوب می‌شوند، پس والدین نسبت به این نوع شب‌ادراری که با علامت‌های دیگری همراه نیست نباید نگران و در پی درمان پزشکی خاصی باشند، چراکه رفع این مشکل با برخورد صبورانه و به دور از تنش‌ بتدریج ممکن است. البته ناگفته نماند گاهی شب‌ادراری ناشی از مشکلات احساسی و عاطفی در کودک است و گاهی حتی در کودکانی که استفاده از دستشویی را بدرستی آموخته‌اند نیز به دلیل بروز مشکلات عاطفی بروز می‌کند.

خواب‌سنگین‌ها، شب‌ادراری دارند

شاید ابتدا باورش منطقی به نظر نرسد، ولی واقعیات علمی نشان داده است کودکانی که به نوعی اختلال خواب مبتلا هستند یعنی خوابشان بسیار سنگین است، شب‌ادراری پیدا می‌کنند.

دکتر ایجادی با اشاره به این موضوع می‌گوید: این دسته از کودکان با سر و صدای زیاد هم از خواب بلند نمی‌شوند و اگر پیش از خواب، مایعات زیادی بنوشند قادر نخواهند بود برای ادرار کردن از خواب بلند شوند و به این دلیل خود را در خواب، خیس می‌کنند. از سوی دیگر بررسی‌ها نشان داده است که بیش‌فعالی نیز می‌تواند در بروز شب‌ادراری موثر باشد که این موارد به بررسی و درمان‌های روانپزشکی نیاز دارد.

شب‌ادراری‌های خطرناک

فراموش نکنید شب‌ادراری به عنوان یک عارضه اولیه، خوش‌خیم محسوب می‌شود، اما در صورتی که به عنوان یک عارضه ثانویه مطرح باشد به بررسی دقیق پزشکی از بیماری‌های خطرناک‌تری نیاز دارد. در واقع، در نوع اولیه این عارضه، شب‌ادراری کودکان تا پنج سالگی طبیعی تلقی می‌شود و تداوم آن پس از این سن نیاز به درمان دارد.

دکتر ایجادی با تاکید بر این که والدین باید به نوع ثانویه شب‌ادراری بیش از نوع اولیه آن توجه داشته باشند، توضیح می‌دهد: کودکانی که در گذشته شب‌ادراری داشته‌اند و این عارضه در آنها رفع شده و پس از مدتی دوباره مبتلا به این مشکل می‌شوند باید از نظر ابتلا به تومور‌های مغزی و ضایعات مغزی و نخاعی مورد بررسی قرار بگیرند. حتی گاهی صرع و تشنج ابتدا خود را با بی‌اختیاری ادرار و شب‌ادراری بروز می‌دهد. پس شب‌ادراری ثانویه ممکن است خبر از بیماری‌های خطرناک و جدی مغزی نخاعی بدهد.(پونه شیرازی / گروه سلامت)


ادامه مطلب ...

ششمین ازدواج در ۱۱۰ سالگی |عکس|

جام جم سرا: این داماد سالمند مالایی که ۲۰ نوه و ۴۰ نبیره دارد، بعد از گرفتن قول ازدواج از یک عروس خانم ۸۲ ساله گفت: رسما آمادگی خود را برای نشستن پای سفره عقد اعلام می‌کنم!

(المحیط)


ادامه مطلب ...

درمان دارویی بیش فعالی از 7 سالگی

جام جم سرا: دکتر امیرحسین جلالی با اشاره به این‌که اختلال بیش‌فعالی و فقدان توجه، یک اختلال رفتاری شایع است که حدود 8 تا 10 درصد کودکان را مبتلا می‌کند، در گفت‌و‌گو با جام‌جم افزود: نکته مهم در مورد بیش‌فعالی آن است که نباید نسبت به درمان آن به بهانه آن که در سنین بالاتر و بتدریج به طور خود به خود درمان می‌شود، بی‌توجه بود. به بیان دیگر از آنجایی که بیش‌فعالی بر تعاملات اجتماعی کودک با محیط اطرافش تاثیر می‌گذارد، نباید نسبت به درمان آن بی‌توجه بود.

وی توضیح داد: کودکان بیش‌ فعال بدون فکر کردن عمل می‌کنند، بیش از اندازه فعالند و در تمرکز کردن مشکل دارند. بعلاوه چنین کودکانی در تحمل استرس، رعایت قوانین و ساختارمند بودن دچار مشکل هستند و این نوع مسائل بی‌شک در روابط اجتماعی آنان در سنین بالاتر نیز موثر است. بویژه آن‌که کودکان بیش‌فعال به دلیل آن که بیش از دیگران مورد سرزنش و تنبیه قرار می‌گیرند با افت اعتماد به نفس روبه‌رو هستند که این اختلالات شخصیتی با درمان کنترل می‌شود.


ادامه مطلب ...

زنی در ۴۷ سالگی متوجه شد ۳ کلیه سالم در بدنش دارد!

جام جم سرا: فریبا کانونی زن ۴۷ ساله‌ای که در روستای سیبلی شهرستان آستارا زندگی می‌کند دارای سه کلیه سالم است.
این زن دراین باره اظهار کرد: به دلیل بیماری آزمایش دادم و پزشک ابتدا تصور کرد غده دارم اما پس از انجام آزمایش‌های تخصصی، پزشکان اعلام کردند من سه کلیه سالم در بدن دارم و هر سه کلیه همزمان و بدون ایراد کار می‌کنند.

به گزارش جام جم سرا، کانونی، مادر یک فرزند دبیرستانی است و می‌گوید تاکنون نمی‌دانستم که سه کلیه دارم. (فارس)


ادامه مطلب ...