مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

ترس از بی شوهری، پای دختر فوق لیسانس را به خانه رمال باز کرد مرد رمال ۳زن دیگر هم دارد

ترس از بی شوهری، پای دختر فوق لیسانس را به خانه رمال باز کرد/ مرد رمال ۳زن دیگر هم دارد

واقعه یک دادگاه را که شاکی آن زنی ۳۱ ساله،کارمند و دارای مدرک فوق لیسانس است و تقاضای طلاق داده منتشر کرده است.

این روزنامه نوشته است: قاضی از او خواست درباره علت درخواست طلاقش توضیح دهد.«سمیرا» ۳۱ ساله – که خود را کارمند و دارای مدرک فوق لیسانس معرفی کرد به قاضی گفت: هنوز هم نمی‌دانم چه شد که کار به اینجا کشید ولی همه‌اش برای ترس از تنهایی و مجرد ماندنم بود و نگران بودم بی‌همسر بمانم.
قبل از ازدواجم همه می‌گفتند چرا با وجود تحصیلات عالیه و توانمندی‌هایت هنوز ازدواج نکرده‌ای و مجرد مانده‌ای ولی من به حرف‌ها و حتی زخم‌زبان‌هایشان پاسخی نمی‌دادم و بی‌توجه بودم. اما هربار که در جمع خانواده و دوستان و همکاران قرار می‌گرفتم نقل مجلس‌شان تمسخر و بی‌شوهر ماندن من بود. به همین خاطر پس از مدتی خسته شده و برای فرار از حرف‌ها و کنایه‌ها با پیشنهاد یکی از دوستانم تصمیم گرفتم نزد فالگیر بروم تا شاید گره از بخت بسته‌ام باز شود.وقتی موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم با خوشحالی زیاد گفت همراهی‌ام می‌کند. به همین خاطر با هم راهی خانه‌ای شدیم که فضای عجیبی داشت. در یکی از اتاق‌ها مرد رمالی بود که از من و مادرم خواست هر کدام جدا جدا وارد اتاق شویم. مرد رمال که البته هم‌اکنون برادر شوهرم است از من و مادرم خواست تا حرف‌هایی را که آن روز در اتاق به ما می‌زند مثل راز نگه داریم و به هیچ کس نگویم چرا که در کارمان گره بیشتری می‌افتد و خدا مصیبت را بر ما نازل می‌کند!
حرف‌هایش شوکه‌ام کرده بود و عقلم به جایی نمی‌رسید. او به من گفت: مادرم سرطان دارد و اگر ازدواج نکنم می‌میرد پس بهتر است با این کار جلوی فاجعه عظیم را بگیرم. او از طرف دیگر به مادرم گفته بود من سرطان رحم دارم و تنها با ازدواج است که می‌توانم از مرگ نجات پیدا کنم. به همین خاطر وقتی مرا از مادرم برای برادرش خواستگاری کرد بلافاصله موافقت‌ها صورت گرفت. همچنین وقتی فهمیدم برادر این مرد رمال خواستگار من است در دلم نور امیدی روشن شد و گمان کردم همه راه‌ها برای خوشبختی‌ام هموار شده و چه بهتر با مردی ازدواج کنم که در خانواده خاصی بزرگ شده‌اند.

سمیرا گفت: به توصیه این مرد قرار شد کسی متوجه ازدواجم نشود، چرا که در این صورت شیطان در کارمان وارد شده و ازدواج انجام نمی‌شود. به همین دلیل بدون هیچ شناختی و تنها با حضور خانواده‌هایمان با مهریه ۱۱۴ سکه به عقد برادر مرد رمال درآمدم. او که در یک شرکت بزرگ مشغول کار بود به من اطمینان داد که مرد خوبی است، حتی اختلاف سنی ۲۰ ساله‌اش با من برایم مهم نبود. ضمن اینکه خانواده‌ام نیز از ازدواجم بسیار راضی بودند. چرا که از لحاظ نوع زندگی در ظاهر خیلی با هم شباهت داشتیم. بعد از عقدمان برادر شوهرم می‌گفت بهتر است سریع عروسی کنیم و بچه‌دار شویم تا شیطان برای همیشه از زندگی‌مان بیرون برود و با به‌دنیا آمدن فرزندمان خوبی و خوشبختی وارد زندگی‌مان شود.اما افسوس که چند ماه بعد از ازدواج و بارداری‌ام همه رؤیاهایم به یکباره رنگ باخت و فهمیدم شوهرم دیوانه است. «مسعود» شب‌ها از خواب بیدار می‌شد و چاقو تیز می‌کرد و می‌گفت از طرف خدا مأمور شده یک قربانی بدهد. از طرف دیگر رفتارهایش مرا می‌ترساند و با به دنیا آمدن فرزندم نه تنها خوشی وارد زندگی‌مان نشد بلکه اختلاف و دعواهایمان بیشتر شد و سر هر مسأله‌ای با هم درگیر بودیم. این وضعیت و اتفاقات، بشدت عصبی‌ام کرده و دیگر نمی‌توانستم به زندگی با او ادامه دهم. بنابراین مشکلمان را با خانواده‌ها درمیان گذاشتیم. همان موقع بود که از مادرم شنیدم آن روز مرد رمال به مادرم چه گفته است و همان موقع بود که فهمیدم دو برادر از اول برایمان نقشه کشیده بودند و ما هم ساده‌لوحانه فریب خورده‌ام.
زن تحصیلکرده که برآشفته بود سرش را پایین انداخت و به رئیس دادگاه گفت: البته جناب قاضی در همین دادگاه و پس از بررسی‌ها متوجه شدم من تنها زنی نبودم که فریب شوهرم را خورده‌ام. چرا که او قبل از ازدواج با من، با سه زن و دختر دیگر ازدواج کرده و سه فرزند هم از آنها دارد و بدون پرداخت هیچ حق و حقوقی از آنها جدا شده است. اما من تمام حقوق و مهریه ۱۱۴ سکه طلا را می‌خواهم.قاضی دادگاه خانواده پس از شنیدن اظهارات این زن فریب خورده از او می‌خواهد چند شاهد را برای اثبات گفته‌‌هایش معرفی کند تا با تحقیق در این زمینه حکم صادر شود.

اخبار ازدواج بهترین رمال سایت شوهریابی سایت همسر یابی


ادامه مطلب ...

گرانترین هدیه عباس بابایی برای همسرش +عکس دختر و پسرش

گرانترین هدیه عباس بابایی برای همسرش +عکس دختر و پسرش

صدیقه (ملیحه) حکمت همسر شهید «عباس بابایی» متولد ۱۳۳۷ است. خانم حکمت، دختر دایی شهید بابایی بوده و در سال ۱۳۵۴ با وی ازدواج می‌کند.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

همسر و پسر شهید بابایی

* مادرم نمی‌خواست من با یک نظامی ازدواج کنم

وقتی که عباس از من خواستگاری کرد، ۱۵ ساله بودم و حتی به خانواده اعتراض کردم که آیا من اضافی و سر بار شما هستم که می‌خواهید مرا رد کنید؟! قلبم، عباس را با عنوان پسر عمه دوست داشت اما فکرش را نمی‌کردم که از من خواستگاری کند. بعد هم مادرم گفت: «من نمی‌خواهم دخترم را به نظامی بدهم آن هم شغل حساسی که عباس دارد، پرواز می‌کند و هر لحظه در خطر است». پدر و مادرم فرهنگی بودند. مادر می‌گفت: «حداقل دخترم باید درس را ادامه بدهد و از نظر تحصیلی بالاتر از ما باشد؛ الان برای ازدواج او زود است». تا اینکه، عباس توانست خانواده را راضی کند و به عقد هم درآمدیم. مهریه من ۱۰۰ هزار تومان بود. خود عباس برای من مهریه بود و هیچ وقت مهریه‌ دیگری طلب نکردم.

* گران‌ترین هدیه عباس را به خانواده فقیری بخشیدم

در دوره عقدمان در دانشسرای مقدماتی تحصیل می‌کردم. مدت کمی مانده بود تا ازدواجمان. عباس به من یک پالتو پوست هدیه داد که خیلی زیبا و گران‌قیمت بود. طبیعی بود که از این هدیه خوشحال شوم اما از این کارش تعجب کردم و به او گفتم: «عباس، این پالتو پوست خیلی زیبا و گران است. شما که به دنبال این چیزها نیستی، پس چرا برای من خریدی؟».

چند روزی گذشت. عباس مرا به خانواده‌ای فقیر معرفی کرد. وقتی با آن خانواده صحبت کردم، با خود گفتم باید این پالتو را به این خانواده بدهم. اما چون هدیه بود و برای من ارزشمند، با عباس مشورت کردم و گفتم: «عباس، یک چیزی بگم؟» او لبخندی ‌زد و گفت: «خب بگو چیه؟» گفتم: «من که می‌دانم تو متوجه شدی؛ اما چون احساس کردم هدیه‌ای که به من دادی خیلی ارزشمند است، می‌خواهم آن را به خانواده فقیری که معرفی کردی، بدهم». اشک از چشم‌های عباس جاری شد، خدا رو شکر کرد و گفت: «ممنونم از تو» به او گفتم: «من فکر کردم تو ناراحت می‌شوی؟ و فکر می‌کنی برای من بی‌ارزش بوده که می‌خواهم آن را ببخشم».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

* نمی‌توانستم لحظه‌ای بدون عباس روی زمین قدم بردارم

بعد از ازدواج‌مان، به دزفول رفتیم. منزل ما در پایگاه هوایی بود. خیلی نگران عباس بودم. هر وقت هواپیمایی از زمین بلند می‌شد، استرس و اضطراب من هم شروع می‌شد؛ اما سعی می‌کردم با خواندن دعا، او را بدرقه کنم و منتظر آمدنش باشم. وقتی هم که می‌آمد، یا دوبار زنگ می‌زد یا دوبار به در می‌زد و من می‌فهمیدم خودش است.

وقتی در کنارم بود، آرام بودم اما وقتی می‌رفت، هر صدای زنگ بی‌موقع یا تلفن غیر منتظره‌ای حالم را متلاشی می‌کرد. حرف‌های عباس در ایامی که در کنار هم بودیم، برای من هدیه بزرگی بود. در آن لحظات، عباس به جای اینکه از مسائل دنیوی حرف بزند، همیشه از رفتن و شهادتش و نگهداری من از فرزندان و خودم حرف می‌زد.

به موضوع سلامتی خیلی اهمیت می‌داد و همیشه تأکید می‌کرد باید مراقب خودم باشم. شفاعت دنیا و آخرت، قیامت، قرآن و شهادت. تمام مدت حرف‌هایمان این گونه بود. من هم از این حرف‌هایش لذت‌ می‌بردم. دراین مدت کوتاهی که در کنار هم زندگی می‌کردیم، همین حرف‌ها را می‌زدیم. همین‌ها بوده که مرا ساخت و آماده شهادت خودش کرد. چون نمی‌توانستم بپذیرم، لحظه‌ای بدون عباس روی زمین قدم از قدم بردارم. اما خانه خدا، صبری که خداوند داد، باعث شد تا بتوانم بعد از شهادت عباس طاقت بیاورم.

* به عباس می‌گفتم: چرا منو بدبخت کردی؟

عباس خود را خاک پای حضرت علی‌ (ع) هم نمی‌دانست اما او واقعاً علی‌وار بود. زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود. خودش هم می‌گفت: «زندگی کردن با من سخت است» به شوخی به عباس می‌گفتم: «پس چرا منو بدبخت کردی؟» او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که تحمل زندگی با من را داشته باشد».

* دست‌هایی که بسته بود 

خانه‌ای که در پایگاه هوایی به ما دادند، خانه درجه‌دارها بود نه یک فرمانده. بنده از بس که برای باز کردن لوله چاه فاضلاب آشپزخانه تلمبه زده بودم، دست‌هایم پینه بسته بود. در حالی که همسر فرماندهان دیگر، ماشین و راننده داشتند، خانم‌هایشان در ویلا زندگی می‌کردند و خریدهایشان را هم دیگران انجام می‌دادند با این وجود از زندگی با عباس با اینکه خیلی پایین‌تر از سطح حقیقی‌اش بود، راضی بودم و لذت می‌بردم.

* هیچ کاری را از عباس پنهان نمی‌کردم

ما در زندگی تفاهم داشتیم و همدیگر را درک می‌کردیم. چون من و همسرم خوب همدیگر را می‌شناختیم، از حرف‌های یکدیگر دلخور نمی‌شدیم. او صداقت داشت. به روح خودش قسم من در زندگی اختیار تام داشتم و حتی بدون اجازه‌اش می‌توانستم سفر خارج از کشور بروم اما آب خوردن را هم از او پنهان نمی‌کردم.

وقتی مسئله‌ای را به او می‌گفتم: «او می‌گفت خب خودت می‌دانی چه کار کنی» اما پاسخ می‌دادم «تو همسرم هستی و باید به همه مسائل آگاه باشی».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* وقتی شهید بابایی احساس می‌کرد نورانی شده

عباس علاقه خاصی به امام خمینی(ره) داشت. روزی به دیدار امام رفته بود. وقتی آمد به من گفت: «ملیحه، نگاه کن چهره‌ام چقدر نورانی شده. صورتم می‌درخشه». به او ‌گفتم: «حالا این قدر از خودت تعریف نکن». عباس هم در ادامه می‌گفت: « آخه من از پیش امام ‌آمده‌ام».

یک بار توفیق داشتیم که رهبر معظم انقلاب به منزل ما تشریف آورده‌اند، ایشان در خاطره‌ای که از عباس روایت کردند، فرمودند در قضیه بمب‌گذاری مسجد ابوذر عباس هم در کنارشان بوده است.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* عباس به آنچه اعتقاد داشت، عمل می‌کرد

همسرم، اعتقادات مذهبی بسیار قوی داشت. او اهل شعار نبود و به آن مسائلی که اعتقاد داشت، عمل می‌کرد. چون وقتی می‌خواست به من موردی را نصیحت کند، خودش عمل می‌کرد تا آن حرف روی من تأثیر داشته باشد.

وقتی هواپیما خراب می‌شد، عباس خودش سعی می‌کرد هدایت هواپیما را به دست بگیرد و می‌گفت: «اگر قرار است اتفاقی بیفتد، باید برای من که فرمانده هستم این اتفاق بیفتد نه خلبان».

* اسم‌هایی که برای بچه‌‌هایمان انتخاب کردیم

عباس علاقه عجیبی هم به اولاد داشت. فرزند اول‌مان دختر بود. عباس یک کتاب آورد و گفت: «یک اسم برای فرزندمان انتخاب کن!». اسم «سلما» را انتخاب کردم. سلما دختر عربی بسیار زیبایی بود که یزید ملعون عاشق او می‌شود و سلما هم داخل انگشترش سم می‌ریزد و او را می‌کشد. از طرفی سلما اسم قابله امام حسن(ع) هم بوده است. فرشته‌ای که بالای سر حضرت زهرا(س) حضور پیدا می‌کند هم نامش سلما بوده است. بعد از مشورت با عباس، اسم دخترمان را «سلما» گذاشتیم.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

سلما دختر شهید بابایی

وقتی که فرزند دوم‌مان را باردار بودم، به عباس گفتم: «اسم بچه‌مان را چی بگذاریم؟». گفت:‌ «حسین» به او گفتم: «این قدر مطمئنی که فرزندمان پسر است؟» او گفت: «آن قدر می‌دانم که چشم‌هایش زیبا و جذاب است و مژه‌های چشمش هم تا ابروهایش می‌رسد». فرزند دوم هم که به دنیا آمد، همین ویژگی‌ها را داشت و اسمش را حسین گذاشتیم.

برای فرزند سوم، با عباس صحبت کردم. او گفت: «اگر فرزندمان دختر بود اسمش را بگذاریم فاطمه؛ اگر پسر بود، بگذاریم حسن» به او گفتم: «متأسفم، اسمش را محمد انتخاب کردم». عباس گفت: «یعنی چی؟ اسم دایی و عموی بچه محمد است» گفتم: «چون بچه‌مان تولد حضرت رسول(ص) به دنیا می‌آید» عباس گفت: «یعنی این قدر مطمئن هستی؟» گفتم «آره».

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی

همین طور هم شد و فرزند سوممان ساعت ۳ بعد از ظهر روز میلاد حضرت رسول اکرم(ص) به دنیا آمد.

* شیطنت حسین در جبهه

پسرم حسین، از بس که بازیگوش بود، خیلی خسته‌ام می‌کرد. حتی در زمانی که عباس، بالای سر بچه‌ها بود. عباس دو ماه قبل از شهادتش، حسین را به منطقه برد. در آنجا چه بلاهایی که بر سر پدرش در نیاورده بود!

یکبار حسین، اسلحه عباس را برمی‌دارد. دو نفر از دوستان عباس وقتی متوجه کار او می‌شوند، حسین را از پاهایش، از طبقه دهم ساختمان پایگاه هوایی آویزان می‌کنند. یکی از دوستان به حسین می‌گوید: «حسین، اگر بابات بفهمه که اسلحه‌اش را برداشتی، تو را می‌کشد. بگذار خودمان تو را بکشیم. می‌خواهیم تو را الان پرت کنیم پایین». حسین که آن موقع ۹ ساله بود، به آنها می‌گوید: «مرا پرت کنید!» آنها می‌گویند: «پرت کنیم؛ نمی‌ترسی؟!» حسین می‌گوید: «اولاً که نمی‌ترسم؛ دوماً جرأت این کار را نداری اگر جرأت داری پای مرا رها کن، ببین بابای من چه کارت می‌کنه».

* آخرین هدیه تولد عباس

تولد من اول خرداد است. آخرین هدیه تولد عباس برای من خیلی خنده‌دار و ابتکاری بود. در آن روز سلما، حسین و محمد خیلی خوشحال بودند. کیک تولدی گرفته بودند. پیش خودم می‌گفتم: «آفتاب از کدوم طرف درآمده». پنج نفره جشن گرفتیم. عباس دور تا دور یک سیب به اندازه سن من چوب کبریت گذاشته بود و آن سیب مثل جوجه تیغی شده بود.

عباس کبریت‌ها را روشن کرد و گفت: «حالا فوت کن!». برای من خیلی عجیب و جذاب بود که عباس چنین ابتکاری را به خرج داده است.

* دلجویی عباس قبل از شهادتش

گاهی اوقات که عباس از رفتن و شهادت حرف می‌زد، دلتنگ می‌شدم و می‌گفتم: «آخه من با این سه تا بچه چه کار کنم؟» او می‌گفت: «ببین ملیحه، من فقط وسیله هستم. همسرتم. مرد خانه‌ام. امیدتم. سایه من بالای سرتان هست؛ اما سرپرست تو خداست، نه تو، سرپرست همه ما خداست».

او با این حرف‌ها مرا برای شهادتش آماده کرد. زمانی که شهید شد، من ۲۸ ساله بودم.

* با پای برهنه عباس را بدرقه کردم

۱۰ روز زودتر از سفر حج برگشتم، سفر حجی که خداوند توشه مرا صبر و طاقت شنیدن خبر شهادت عباس قرار داد. لحظه‌ای که از هلیکوپتر پیاده شدم، کفشم را کنار گذاشتم و با پای برهنه پیکر عباس را تشییع کردم.

دوستان عباس، بعد از شهادتش چند جا را برای دفنش پیشنهاد دادند. گلزار شهدای اصفهان، بهشت زهرا(س) کنار مزار شهید بهشتی و محل دیگر در جوار مزار شهدای امامزاده حسین(ع) قزوین.

پدر شوهرم اصرار داشت که شهید در قزوین به خاک سپرده شود و که خواست شهید هم این بود که در کنار همرزمانش در امامزاده حسین(ع) با همان لباس پروازش آرام بگیرد.

* اولین خنده بعد از شهادت عباس

بعد از خاکسپاری عباس، یکدفعه به ذهنم رسید که مبادا در کنار او یک زن را به خاک بسپارند. یک هفته از خاکسپاری عباس می‌گذشت و از درد دوری دائم گریه می‌کردم. در این احوالات بودم که یکدفعه خواهر شوهرم آمد و گفت: «ملیحه، یک خانم را کنار عباس دفن کردند» اطرافیان از تعجب و حیرت من به خنده افتادند و به دنبال آنها من هم بعد از یک هفته خیلی خندیدم. این اولین خنده من بعد از شهادت عباس بود.

*خوابی که آرامم کرد

من تا هشت روز بعد از شهادت عباس، نمی‌توانستم چیزی بخورم. حتی آب را به زور به خوردم می‌دادند. می‌گفتم: «اول باید خواب عباس را ببینم و بعد چیزی بخورم». همه می‌گفتند: «این طور که تو بی‌تابی می‌کنی، عباس به خوابت نمی‌آید» اما من قبول نمی‌کردم. بعد از هشت روز بالاخره خواب شهادت و دست کشیدن روی سر و بوسیدن پیشانی‌اش را دیدم و آرام شدم.

* عباس همیشه در کنار‌مان است

دیگر باید من و سه فرزندم بدون عباس زندگی را ادامه می‌دادیم، بچه‌ها را کنارم نشاندم و به آنها گفتم: «بچه‌ها شما پدرتان را از دست دادید و خلأ بزرگی برای شماست. اما لطف خدا شامل حالتان است که مادر در کنارتان است. شاید من نتوانم مثل بابا باشم اما به هر حال نقش نیمی از وجود بابا را می‌توانم برای شما ایفا کنم. پس بنابراین فکر من را هم بکنید که همسرم را از دست دادم. شما باید به من هم کمک کنید».

بعد از آن به همراه بچه‌ها عکس‌های عباس را روی در و دیوار خانه چسباندیم؛ لباس پرواز و کلاه یدک عباس را هم همینطور؛ گاهی صدای عباس و فیلمش را می‌گذاشتم و با بچه‌ها نگاه می‌کردیم و همیشه این احساس را داشتیم که عباس در کنارمان هست و لحظه‌ای ما را تنها نمی‌گذارد.

*رؤیاهایی که رنگ واقعیت دارد

عباس در رؤیاهای من به صورتی است که انگار در بیداری او را می‌بینم. خیلی وقت‌ها درباره مسائل مختلف با هم واضح صحبت می‌کنیم. وقتی هم که با مشکلاتی مواجه می‌شوم، در بیداری با عکسش حرف می‌زنم و به قدری اشک‌ می‌ریزم که قاب عکس‌اش خیس می‌شود.

عباس همیشه وقتی به خانه می‌آمد، گاهی دوبار با دست روی در می‌کوبید یا اینکه دو بار زنگ می‌زد. گاهی صدای در را در بیداری می‌شنوم و زمانی که می‌خواهم بروم در را باز کنم، یادم می‌افتد که عباس شهید شده است.

* نگذاشتم برادرم خلبان شود

بعد از شهادت عباس، برادر کوچکترم، رضا، در رشته‌های مهندسی الکترونیک و خلبانی قبول شد. بنده به صورت پنهانی با شهید اردستانی و یکی دیگر از همکارانش تماس گرفتم که در معاینه پزشکی برادرم را رد کنند. آنها در ابتدا قبول نمی‌کردند و گفتم: «هر مشکلی پیش آمد پای خودم؛ من جوابگو هستم».

برادرم هنوز هم گله می‌کند که چرا نگذاشتم خلبان شود در حالی که استعداد این کار را هم داشت. البته اینها همه‌اش حرف است، انسان روی زمین صاف که راه می‌رود، مرگ به سراغش می‌آید. اما من داغدیده بودم و می‌گفتم: «همسرم رفته، برادرم هم برود؟» در حالی که خیلی از خانواده شهدا، چند شهید دارند که من شرمنده رویشان هستم. اینها لیاقت می‌خواهد که من نداشتم.

همیشه انسان در معرض امتحان الهی است. چه غنی و چه فقیر. در عین حال که شهید بالای سر ما است و خداوند سرپرستی ما را بر عهده دارد، خب با مشکلاتی مواجه هستیم.

الان سه فرزندم متأهل هستند. دخترم سلما، در ابتدا با شهید «عباس داوری» ازدواج کرد. همسرم به خواب یکی از دوستانش آمده و گفته بود: «اسم داماد من هم عباس است». نوه‌ام، پسر داماد اولی است. دامادم عباس، برای مأموریت به زاهدان رفته بود. اشرار او را گروگان می‌گیرند و به پدرش می‌گویند که ۱۰۰ میلیون تومان بیاورید تا او را آزاد کنیم. پدر وی ۵۰ میلیون تومان تهیه می‌کند اما آنها همان روز عید سعید غدیرخم سال ۱۳۸۴ به صورت خیلی فجیعی او را به شهادت رسانده بودند.

بنده با شنیدن خبر شهادت دامادم، به قدری گریه کردم که از شدت فشار یکی از دندان‌هایم به خودی خود افتاد. اکنون دخترم یک پسر ۱۳ ساله دارد. خودش هم سه بار در دانشگاه در رشته‌های مدیریت بازرگانی و پرستاری قبول شد که به دلیل وجود مشکلات زندگی، تحصیل را رها کرد و اکنون کنار همسرش در مرکز پلیس+۱۰ پونک مشغول به کار است.

پسر بزرگم حسین، یک پسر ۹ ساله دارد. اسم او را «امیر عباس» گذاشته است. حسین الان در شرکت ساخت قطعات هواپیما کار می‌کند؛ در کنار دوستان پدرش.

پسر کوچکترم محمد، ۵ ساله بود که پدرش شهید شد. این بچه دست نوازش پدری را احساس نکرد یا اگر هم بوده محمد به یاد ندارد. محمد ۷ سال است که ازدواج کرده و کارمند یک شرکت خصوصی است.

همسر شهید بابایی دختر شهید بابایی خانواده شهید بابایی پسر شهید بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی حسین بابایی
 

* عباس در آمریکا هم اعتقاداتش را حفظ کرد

جوان‌ها برای الگو قرار دادن تمام شهدا، باید شخصیت آنها را حتی قبل از انقلاب بررسی کنند. همسرم قبل از انقلاب در آمریکا هم پایبند به اعتقادات مذهبی‌ بود.

عباس قبل از رفتنش به آمریکا خودش را متعلق به من می‌دانست. یعنی برای اینکه خودش را مقید کند که به فکر نامحرم نباشد و نامحرمی در کشور اجنبی نظر او را جلب نکند، و درحقیقت برای دور ماندن از وسوسه شیطان، در ایران تصمیم ازدواج می‌گیرد و عکس مرا هم پنهانی از آلبوم برداشته بود و با خود به آمریکا برده بود. دوستانش تعریف می‌کردند که آن زمان دخترهای ایرانی مقیم در آمریکا و آمریکایی‌ها راحت بودند. عباس هم که خوش سیما بود. دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس می‌کردند اما او سرش را پایین می‌انداخت و عکس مرا به آنها نشان می‌داد و می‌گفت: «ایشون همسر من هستن».

* و حرف آخر

همه ما در هر قشر و مسئولیتی، در قبال خون شهدا مسئول هستیم.

منبع : فارس

بیوگرافی حسین بابایی بیوگرافی سلما بابایی بیوگرافی صدیقه حکمت پسر شهید بابایی خانواده شهید بابایی دختر شهید بابایی همسر شهید بابایی


ادامه مطلب ...

خبر ازدواج همزمان یک کویتی با ۴ دختر دروغ درآمد +عکس

خبر ازدواج همزمان یک کویتی با ۴ دختر دروغ درآمد +عکس

خبر ازدواج هم زمان یک مرد کویتی با ۴ زن برای روکم کنی همسرش جعلی از آب درآمد.

بعد از انتشار خبری مبنی بر اینکه یک مرد کویتی به خاطر رو کم کنی همسر اول مطلقه‌اش، طی مراسمی همزمان با چهار دختر ازدواج کرد. رسانه‌های کویتی ضمن تکذیب این خبر اعلام کردند که عکس و فیلم ها مربوط به حضور ۳ مدل خانم در مراسم ازدواج یک کویتی است.

چند همسری ازدواج همزمان اخبار کویت

در متن این خبر آمده بود همسر اول این مرد  کویتی به او گفته بود که بعد از جدایی، عُرضه ازدواج مجدد نداری و نمی‌توانی دختری پیدا کنی که حاضر باشد با تو زندگی کند.

جوان کویتی برای اینکه ثابت کند نه‌تنها توان یافتن یک دختر، بلکه چهار همسر را دارد، با خواستگاری از چهار نفر با آنان قرار ازدواج همزمان گذاشت.

اخبار کویت ازدواج همزمان چند همسری


ادامه مطلب ...

جزییات ازدواج دختر حدادعادل با کارمند مایکروسافت +عکس

جزییات ازدواج دختر حدادعادل با کارمند مایکروسافت +عکس

دختر کوچک حداد عادل درباره ازدواجش با یکی از کارمندان شرکت مایکروسافت گفت: در زمانی که در خارج از کشور بودم با وی آشنا شدم و ایشان به خاطر علاقه‌ای که به ایران و فرهنگ آن و امت اسلامی داشت حاضر شد تا رنج مهاجرت به غربت را به جان بخرد و در واقع با همسر خود به ایران بیاید و در ایران زندگی کند.

 فرزندان غلامعلی حداد عادل دختر غلامعلی حداد عادل داماد غلامعلی حداد عادل خانواده غلامعلی حداد عادل بیوگرافی غلامعلی حداد عادل بنت الهدی حداد عادل

به گزارش خبرگزاری فارس، غلامعلی حداد عادل و دختر کوچکش بنت الهدی حدادعادل با حضور در برنامه «رو به راه» که به مناسبت ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما به روی آنتن تلویزیون می‌رود در خصوص خود و خانواده‌اش به گفت‌وگو نشست.
در ابتدای بر نامه بنت الهدی حداد عادل میهمان اول برنامه بود که با مجری این برنامه مژده لواسانی در خصوص پدرش صحبت کرد.
وی در این باره گفت: پدر از کودکی بر ادبیات و فرهنگ ایران بسیار حساس بود و همواره تاکید داشت که فرزندان خانواده بتوانند با این فرهنگ غنی آشنایی یابند لذا همواره در سفرهایی که با پدر می رفتیم، پدر ما را با تاریخچه آن محل ما را آشنا می‌کرد تا بتوانیم با فرهنگ آن بیشتر آشنا شویم.
بنت الهدی حداد عادل در خصوص اینکه چرا اینقدر کم در رسانه ها حضور دارد افزود: تربیت خانواده ما طوری است که نمی‌خواستند ما زیاد در جامعه مطرح باشیم.
وی همچنین بیان کرد که تربیت خانواده ما طوری بوده که همیشه سعی شده ما با کشف استعدادهای خود با امکاناتی که در اختیار داریم بتوانیم مراحل رشد را طی کنیم و استعدادهای درونی خود را به کار گیریم.
دختر کوچک حداد عادل در انتها درباره ازدواجش با یکی از کارمندان شرکت مایکروسافت عنوان کرد که در زمانی که در خارج از کشور بوده با وی آشنا و به خاطر علاقه‌ای که همسر وی به ایران و فرهنگ آن و امت اسلامی داشته حاضر شد تا رنج مهاجرت به غربت را به جان بخرد و در واقع با همسر خود به ایران بیاید و در ایران زندگی کند.
غلامعلی حداد عادل نیز که در بر نامه به عنوام میهمان دوم حضور یافت در ادامه برنامه از زندگی شخصی خود در کنار همسر و فرزندان گفت.

وی در ابتدای این گفت‌وگو با اشاره به مسئولیت‌هایی که در عرصه مدیرتی و کاری دارد بیان کرد: من به دلیل مسئولیت‌های مختلفی که از ابتدای انقلاب تاکنون بر دوشم گذاشته شده بیشتر همسرم است که در امور مدیریتی خانه نظارت دارد و در واقع تربیت فرزندان بار اصلی اش بر دوش همسر خانواده و مادر فرزندانم است.
وی ادامه داد وقتی که ما در سال ۵۰ ازدواج کردیم خانم من دانشجوی سال اول علوم تربیتی دانشگاه تهران بود که در پس از پایان دوره کارشناسی اش ما اولین فرزندمان به دنیا آمد، بعد از انقلاب که دانشگاه تربیت مدرس تاسیس شد همسر بنده به دلیل علاقه به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این دانشگاه شرکت و دوره کارشناسی ارشد خود را از این دانشگاه گرفتند و در همان جا در در رشته فلسفه تعلیم و تربیت و برنامه ریزی آموزشی در دوره دکتری مدرک گرفتند. من هم که علاقه‌مند بودم ایشان درس بخوانند و بتوانند منشاء خیر باشند در این دوران بخشی از وظایف را به عهده گرفتم و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان در این دوران تلاش می کردم.
حداد عاول در ادامه عنوان کرد که حاصل زندگی من چهار فرزند یک پسر و سه دختر است که یکی از دختران من عروس مقام معظم رهبری است.
وی در خصوص پیوند ازدواج میان خانواده خود با خانواده رهبر معظم انقلاب گفت: در زمانی که دختر من سال اخر دبیستان بود خانواده آقا متوجه شدند که من دختری دارم و همسر ایشان برای اولین بار به دبیرستان دخترم رفتند و فرزند بنده را در آنجا ملاقات کردند، بعد از آشنایی ایشان ملاقات های خانواده ها صورت گرفت و یکی دو جلسه ای در مورد آن صحبت به میان امد در نهایت در زمان یک سال بعد که دختر بنده دانشجوی ار تباطات و روزنامه نگاری دانشگاه تهران بود این خواستگاری به سرانجام رسید و مثل خلیی از ازدواج های دیگر خانواده ها دور هم آمدند و صحبت ها انجام شد و در نهایت مراسمی برگزار شد.
غلامعلی حداد عادل خصوص این پیوند و نتایج آن بیان داشت: من با این ازدواج دو چیز را متوجه شدم یکی اینکه صحبتهایی که رهبری در مورد مسائلی از تجمل گرایی، اسراف و مسائلی از این دست می کنند و تذکراتی که در این باره به مردم و مدیران کشور می هند را قبل از همه خود اجرا می کنند و دوم متوجه تربیت صحیح خانواده آقا در مورد فرزندانش شدم. متوجه شدم که ادب و علم فرزند ایشان حاصل تربیت صحیح خانواده ایشان است و این مزید بر ارادت من به چنین رهبری شد.
وی در پایان صحبت های خود با اشاره به اینکه برخی ها از نام خانوادگی برای مسائل اقتصادی استفاده می کنند گفت من امیدوارم که همه مسئولان از رهبر معظم انقلاب الگو بگیرند و از چنین مسائلی دور باشند.
رو به راه کاری از گروه اجتماعی شبکه دو می باشد که با اجرای مژده لواسانی و به تهیه کنندگی محمدرضا ماندگاران هرشب به روی آنتن می رود.

بنت الهدی حداد عادل بیوگرافی غلامعلی حداد عادل خانواده غلامعلی حداد عادل داماد غلامعلی حداد عادل دختر غلامعلی حداد عادل فرزندان غلامعلی حداد عادل


ادامه مطلب ...

ماجرای عروسی دختر قالیباف در پارک لویزان چیست؟ +عکس

ماجرای عروسی دختر قالیباف در پارک لویزان چیست؟ +عکس

در روزی که گذشت اخباری مبنی بر برگزاری مراسم عروسی مریم قالیباف دختر شهردار تهران منتشر شد که پارک جنگلی لویزان را برای این مراسم حاضر کرده‌اند، اما ماجرا واقعا چه بود؟

در زیر خبر اول که سرآغاز داستان بود را می‌خوانید و در ادامه تکذیبیه خبر آورده شده است.

همسر قالیباف عروسی مریم قالیباف دختر محمدباقر قالیباف داماد محمدباقر قالیباف خانواده محمدباقر قالیباف

امروز ۱۸ تیر قرار بود مراسم عروسی دختر قالیباف شهردار تهران برگزار شود. هر چند این موضوعی کاملا شخصی بوده و رسانه ها اجازه ورود به حریم شخصی افراد را ندارند، اما در شرایطی که از امکانات سازمانی برای استفاده شخصی افراد و مسئولین استفاده شود، دیگر موضوع از حالت شخصی و خصوصی خارج خواهد شد.

 امشب قرار بود عروسی دختر قالیباف، شهردار تهران در یکی از رستوران های پارک جنگلی لویزان برگزار شود.

در همین رابطه به مدت چهار روز است که در شهرداری منطقه ۴ آماده باش کامل اعلام شده و ورودی جنگل لویزان از چند روز پیش چراغانی شده و از ظهر امروز درب های اصلی پارک جنگلی به روی مردم بسته شد تا عموم مردم نتوانند وارد جنگل شوند.

همچنین خیابان های ورودی به پارک بصورت جهادی لکه گیری آسفالت و خط کشی شده است!

همسر قالیباف عروسی مریم قالیباف دختر محمدباقر قالیباف داماد محمدباقر قالیباف خانواده محمدباقر قالیباف

تکذیب یک شایعه بی‌اساس

در پی انتشار شایعه قرق کردن پارک جنگلی لویزان برای عروسی دختر شهردار تهران، بدین وسیله به اطلاع عموم خبرنگاران و اعضای محترم کانال سخنگوی شهردار تهران می رساند، که این شایعه از اساس کذب محض بوده و در ادامه تخریب های غیر اخلاقی شهردار تهران از سوی یک سایت دروغ پرداز  در فضای مجازی منتشر شده است. بدیهی ست حق شهردار تهران در پیگیری قضایی منتشرکنندگان این شایعه محفوظ خواهد بود.

شب گذشته همزمان با عید سعید فطر مراسم عروسی تک دختر شهردار تهران در شیان برگزار شد.

گفته می‌شود بسیاری از مسئولان در این مراسم حضور داشته اند.

در این مراسم محسن رضایی، قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت، چمران رئیس شورای شهر، طلایی نائب رئیس شورای شهر، دنیال مالی، سروری، سالاری، دوستی، جدیدی، صابری، قناعتی از اعضای شورای شهر حضور داشتند.

همچنین عبداللهی و گودرزی از معاونین شهردار و تعداد زیادی از شهرداری مناطق در عروسی دختر قالیباف شرکت کردند.

بر اساس شنیده‌ها، بحیرایی پدر همسر دختر شهردار تهران از همرزمان قالیباف است.

منوی سفارشی بر خلاف ادعاها برای مهمانان در این شب کوبیده، جوجه کباب و مرغ بود همچنین به همراه غذا سالاد، نوشابه و ژله هم سرو شده است.

مراسم از ساعت ۱۹:۳۰ آغاز و تا ۲۳ ادامه داشت. حدود ۵۰۰ نفر در این عروسی حضور یافته و ۲ مداح هم مولودی خوانی کردند.

مقابل در ورودی، نیروهای انتظامات  سالن حضور داشتند و بر اساس شناخت و یا کارت ورودی مهمانان را به داخل سالن هدایت می‌کردند.

خانواده محمدباقر قالیباف داماد محمدباقر قالیباف دختر محمدباقر قالیباف عروسی مریم قالیباف همسر قالیباف


ادامه مطلب ...

3 دختر ثروتمند و میلیاردر ایرانی را بشناسیم + عکس

سه دختر ایرانی را  که همگی زیر ۳۰ سی سال سن دارند ولی هرکدام بالغ بر چند میلیارد تومان ثروت دارند.و یکی از ثروتمندان جوان به شمار می آیند.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

اولین دختر لیست ما ثریا دارابی است این فرد ثریا دارابی که اکنون ۲۹ ساله است در دنیای اینترنت چهره‌ای شناخته شده به حساب می‌آید.

آخرین ابتکار او سایتی به نام Zady است که هنوز فعالیتش را شروع نکرده ولی درآمدی ۳/۱ میلیون دلاری از مرکز آموزش ملی آمریکا داشته است.

ثریا دارابی پیش از این با راه‌انداختن سایت Foodspotting مشهور شد و ثروت زیادی به دست آورد. در این سایت کاربران می‌توانند، عکس‌ها غذاهای جالب و خوشمزه‌ای را که هر روز می‌خورند، به اشتراک بگذارند. این سایت شاید برای خیلی‌ها حکم وقت‌گذرانی را داشته باشد اما برای پایه‌گذار آن، سودی سه میلیون دلاری داشته است.حال حساب کنید در آمد ماهیانه این دختر به پول ایران چقدر میشود.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

دومین دختر امروز در لیست ما پریسا تبریز است این فرد  پریسا تبریز به عنوان برگ برنده امنیتی گوگل شناخته می‌شود، مدیر گروه مهندسی امنیت اطلاعات گوگل است و بهبود امنیت محصولات گوگل از جمله مرورگر کروم را بر عهده دارد. یک تیم از هکرها زیر نظر پریسا تبریز با ۲۹ سال سن برای پیدا کردن مشکلات امنیتی محصولات گوگل کار می‌کنند.و جالب است بدانید چندی پیش مدیر گوگل به تعریف از پریسا تبریزی پرداخت.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

و سومین و آخرین دختر در لیست ما کسی نیست جز رکسانا ورزا  (Roxanne Varza) هم به عنوان یکی از چهره‌های جوان و خلاق مایکروسافت شناخته می‌شود که مسئولیت برخی پروژه‌های مهم این شرکت را در اروپا بر عهده دارد.و یکی از ثروتمندان هست و اینکه یکی از مقامات بلند پایه در شرکت مایکروسافت است که میتوانید افتخاری برای ایرانیان باشد.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن


ادامه مطلب ...

خواستگاری از دختر چینی روی سکوی مدال‌های المپیک ۲۰۱۶ ریو +عکس

خواستگاری از دختر چینی روی سکوی مدال‌های المپیک ۲۰۱۶ ریو +عکس

شیرجه روی چینی پس از نایب قهرمانی هموطن خود در این رشته در محل مسابقات از وی خواستگاری کرد.
در رقابت های شیرجه المپیک ریو “هه ژی” ورزشکار چینی که در لندن توانسته بود به مدال طلا برسد، اینبار مغلوب ورزشکار دیگری از کشور چین شد تا به مدال نقره بسنده کند.
با این حال پس از این ناکامی اتفاق غیرمنتظره و خوش آیندی برای ورزشکار چینی رخ داد؛ “کین کای”، شیرجه روی هم وطن او که روز گذشته به مدال برنز دست یافته بود بهنگا توزیع مدال ها از “هی زی” خواستگاری کرد و به وی حلقه ازدواج داد. ورزشکار چینی که از خوشحالی گریه می کرد همانجا پیشنهاد ازدواج هموطنش را پذیرفت.
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
عکس المپیک 2016 برزیل خواستگاری عاشقانه خواستگاری جالب المپیک 2016 ریودوژانیرو آموزش خواستگاری
آموزش خواستگاری المپیک 2016 ریودوژانیرو خواستگاری جالب خواستگاری عاشقانه عکس المپیک 2016 برزیل


ادامه مطلب ...

گفت‌ و گو با رکسانا ورزا ؛ دختر جوان موفق ایرانی شاغل در مایکروسافت + عکس

 ایران، استارت‌آپ‌های تازه‌کاری دارد که به گفته این جوان موفق ایرانی، حتی از فرانسوی‌ها هم بلندپرواز‌تر و جسور‌تر هستند.
رکسانا ورزا در آمریکا به دنیا آمده است. تحصیلاتش در زمینه‌ زبان فرانسه و اقتصاد سیاسی بوده اما بعد‌ها راهش به طرف استارت‌آپ کشیده می‌شود. او در حال حاضر با چند شرکت و رسانه معروف فرانسوی‌ و بین‌المللی در زمینه فناوری همکاری دارد.

«ورزا» فارسی را خوب حرف می‌زند، گرچه گاهی برای خواندن متن‌های فارسی به زیر و زبر متکی است اما هنوز به نوشیدنی قهوه‌ای توی فنجان «قهوه» می‌گوید، نه «کافی» و وقتی هم چیزی متعجبش می‌کند، ساده می‌گوید «شوکه شدم»، نه «شاک شدم». مصاحبه با این جوان موفق ایرانی را در ادامه بخوانید.

  • استارت‌آپ هنوز هم در دنیا چندان شناخته‌شده نیست. با این وجود شما یکی از جوان‌ترین و پرکار‌ترین پشتیبانان استارت‌آپ‌ها در جهان هستید. چه شد که به جمع استارت‌آپ‌ها پیوستید؟

کار کردن در رشته‌ استارت‌آپ را از سال ٢٠٠٧ میلادی یعنی حدود ٧ سال پیش آغاز کردم. آن‌ روز‌ها در زمینه‌ سرمایه‌گذاری در «آژانس فرانسه» که یک آژانس دولتی فرانسوی بود، کار می‌کردم.

همسر رکسانا ورزا شغل رکسانا ورزا دختر ایرانی بیوگرافی رکسانا ورزا Roxanne Varza

من همیشه به ایرانی بودنم افتخار کرده‌ام. راستش را بخواهید آمریکا با همه‌ امکاناتش دل آدم را می‌زند، چون مردم آنجا مثل ماشین می‌مانند. در آنجا کسی درباره مسائل مهم زندگی‌ فکر نمی‌کند و مردم کشورهای دیگر برایشان مهم نیست

مرکز فعالیت ما شهر سانفرانسیسکو بود و من به کمپانی‌های آمریکایی کمک می‌کردم تا تجارتشان را در فرانسه گسترش بدهند.‌‌ همان وقت‌ها بود که درباره‌ کار استارت‌آپ‌ها کنجکاو شدم. بعد از مدتی، به عنوان کارآفرین شروع به فعالیت در بعضی از پروژه‌ها از جملهGirls in tech و Falicon (فالیکون) کردم. همزمان با چند پروژه‌ استارت‌آپی دیگر همکاری داشتم. سال پیش، بعد از چند سال تجربه و فعالیت، برای اولین‌بار همراه با چند فرد دیگر یک شرکت به نام Tech. eu (تک دات او) را راه‌اندازی کردیم.

  • استارت‌آپ یعنی بی‌خوابی، پیگیری مداوم اخبار و نوآوری‌های عجیب. چقدر با این موضوع موافق هستید؟

شک نداشته باشید که استارت‌آپ بودن سخت است اما در عین حال بامزه و هیجان‌انگیز هم هست. بیشتر استارت‌آپ‌ها، مثل خیلی از کسانی که در کارهای تجاری کوچکی دارند، زمان و منابعشان محدود است اما خدمات یا محصولاتی را ارائه می‌دهند که احتمالا در گذشته نمونه مشابهی نداشته است. ما بیشتر وقت‌ها باید در کارمان فرز و چابک باشیم تا از رقیب جا نمانیم. کارآفرین‌ها وظایف و چالش‌های خودشان را دارند. یک کارآفرین استارت‌آپ زمانی موفق می‌شود که بتواند با وضعیت بازار خودش را وفق بدهند. چنین کسی باید با خلاقیت در زمینه‌هایی مثل استراتژی بازاریابی، مدل بازرگانی (Business model) و… جای خودش در بازار را پیدا کند. به نظر من، کارآفرین خوب باید هنر گوش کردن را بلد باشد.

  • این‌طور که ما در اطرافمان می‌بینیم، جوان‌تر‌ها رغبت بیشتری به استفاده از تکنولوژی دارند. شما جزو کدام دسته هستید؟ عاشقان تکنولوژی یا مخالفانش؟

راستش را بخواهید، من یک حس دوگانه نسبت به تکنولوژی دارم. هم دوستش دارم، هم از آن متنفرم. از یک طرف آن را می‌ستایم به خاطر اینکه فرصت‌های شگفت‌آوری در جهان ایجاد کرده و به مردم توانایی داده کارهایی بکنند که تا پیش از آن هرگز نمی‌توانسته‌اند انجامش بدهند. از طرف دیگر، تکنولوژی معایبی هم دارد و می‌تواند آسیب‌رسان باشد. به نظر من این منطقی است که هر چیزی در دنیا طبیعتی دوگانه داشته باشد. تکنولوژی هم مستثنا نیست، یک روی خوب دارد، یک روی بد.
اگر نظر من را بخواهید، توصیه می‌کنم که مردم‌ دنیا مراقب این مزیت‌ها و معایب باشند. ما باید قوانین جدیدی وضع کنیم، مردم را آموزش دهیم و مطمئن باشیم که آنها درباره تاثیرات خوب و بد تکنولوژی زندگی‌شان به اندازه‌ کافی اطلاعات دارند.

  • شما به عنوان یکی از بانوان جوان فعال و موفق در زمینه‌ تکنولوژی در جهان شهرت دارید. چه چیزی شما را تا این‌ اندازه موفق کرده است؟

راستش را بخواهید، من خودم را آدم موفقی نمی‌دانم که بتواند برای دیگران الهام‌بخش باشد چون هنوز در اول راه هستیم اما به هرحال چیزهایی وجود دارد که از داشتنشان به خودم می‌بالم.
بگذارید به جای جواب دادن به پرسش شما، برایتان بگویم که چطور به اینجا رسیدم. می‌خواهم بدانید که اوایل، کار به این راحتی پیش نمی‌رفت و خیلی تلاش کردم تا به اینجا برسم. من در سال ۲۰۰۵ (۱۳۸۴خ.) به سختی می‌توانستم فرانسوی صحبت کنم. پیدا کردن شغل هم برایم دشوار بود. رزومه‌ام را چند بار به جاهای مختلف می‌فرستادم اما جوابی دریافت نمی‌کردم.
اوایل همه‌چیز واقعا مایوس‌کننده بود اما یواش‌یواش راهم را پیدا کردم، توانستم لیسانسم را در رشته زبان فرانسوی بگیرم و در دو شرکت «مایکروسافت» و «تک کرانچ» فرانسه کار کنم.

همسر رکسانا ورزا شغل رکسانا ورزا دختر ایرانی بیوگرافی رکسانا ورزا Roxanne Varza

در طول این مدت، چندباری برای دیدار با رییس‌جمهوری فرانسه هم دعوت شدم تا درباره نوآوری‌های تکنولوژی به او توضیح بدهم. چند وقت که گذشت، همه‌چیز آرام‌آرام بهتر شد و بعد از یک دوره خیلی سخت، رویایم داشت به واقعیت بدل می‌شد. حالا من به جایی رسیده‌ام که نمی‌دانم الهام‌بخش هست یا نه، هرچه که هست، از بودن در چنین وضعیتی به خودم افتخار می‌کنم.

  • یک استارت‌آپ دقیقا چه کار می‌کند؟

ما طرح تیم‌های به دردبخور جوان‌ها را انتخاب کرده، برایشان منابع و نیازهای اولیه فراهم می‌کنیم تا بتوانند ایده‌هایشان را عملی کنند. البته گاهی به چیزهایی غیر از بودجه هم نیاز هست که ما برای جوانان خلاق فراهم می‌کنیم.

از ۶ سالگی تابه‌حال، معمولا سالی یکبار به ایران آمده‌ام و همیشه با گریه، به آمریکا یا فرانسه برگشته‌ام. ایران یک چیز خاصی دارد که نمی‌دانم چیست ولی به دل آدم می‌نشیند

چند وقتی است که یک رسانه تازه‌کار اروپایی به نام «تک دات ای‌ یو» راه انداخته‌ایم که کارش اطلاع‌رسانی درباره‌ تازه‌های تکنولوژی‌ است. تلاش می‌کنیم تا آخرین دستاوردهای تکنولوژی را آنالیز کنیم و خبرهای کامپیوتری مربوط به تمام اروپا را پوشش دهیم.

  • آیا هرگز تصمیم گرفته‌اید به ایران بیایید و در اینجا کار کنید؟ شما پیش از این چندبار به ایران آمده و با بعضی از جوانان ایرانی استارت‌آپ‌ دیدارهایی داشته‌اید. درباره آنها چه نظری دارید؟

آشنایی با گروه‌های استارت‌آپی ایران برای من خیلی هیجان‌انگیز بود. اولین‌بار که جوانان استارت‌آپ ایرانی را دیدم از خوش‌بینی و بلندپروازی‌شان لذت بردم. این چیز‌ها را در فرانسه بسیار کم می‌بینید. فرانسوی‌ها زود در مقابل چالش‌ها کم‌ می‌آورند و رویاهای بزرگی در سر ندارند اما در ایران این‌طوری نیست. بعضی از ایرانیانی که من دیدم، کاملا برعکس فرانسوی‌ها بودند و پروژه‌های فوق‌العاده‌ای راه‌انداخته بودند.
در واقع مشکلی وجود ندارد که ایرانی‌ها نتوانند حل کنند. این خیلی برای من دلگرم‌کننده بود. خودم خیلی دوست دارم عضو گروه‌های استارت‌آپی ایران باشم اما برای رسیدن به این موضوع باید روی تقویت زبان فارسی‌ام کار کنم. در مجموع هرکاری از دستم بربیاید، دراین‌باره انجام خواهم داد.

  • دنیای استارت‌آپ‌ها به کنار، درباره ایران و مردمش چه نظری دارید؟

من همیشه به ایرانی بودنم افتخار کرده‌ام. راستش را بخواهید آمریکا با همه‌ امکاناتش دل آدم را می‌زند، چون مردم آنجا مثل ماشین می‌مانند. در آنجا کسی درباره مسائل مهم زندگی‌ فکر نمی‌کند و مردم کشورهای دیگر برایشان مهم نیست. مثلا اگر کسی پارکینگ یک مجتمع تجاری را اشغال کند، صدای اعتراض مردم بلند می‌شود اما اگر پای جنگ در میان باشد، اهمیتی نمی‌دهند. من این طرز تفکرشان را دوست ندارم اما فرانسوی‌ها اجتماعی‌ترند. حالا بگذارید از ایرانی‌ها برایتان بگویم. نمی‌دانم ایران چه چیزی دارد اما محیط اینجا همیشه به دلم نشسته است.
از ۶ سالگی تابه‌حال، معمولا سالی یکبار به ایران آمده‌ام و همیشه با گریه، به آمریکا یا فرانسه برگشته‌ام. ایران یک چیز خاصی دارد که نمی‌دانم چیست ولی به دل آدم می‌نشیند. یک‌جور زندگی و هیاهو در ایران هست که جای دیگری نمی‌بینید.
همه با هم احوالپرسی می‌کنند یا وقتی می‌خواهی چیزی بخری، می‌گویند «قابل نداره» یعنی می‌توانی پولش را ندهی. آن‌طرفی‌‌ها خیلی منظم هستند اما اینجا نه. یک‌جوری احساس می‌کنم همه‌چیز طبیعی‌تر است.

  • نگاه مردم کشورهای دیگر به استارت‌آپ‌ چیست؟ شما برای موضوع‌هایی مثل انتخاب شغل با چالش خاصی روبه‌رو بوده‌اید؟

وقتی در کالیفرنیا بودم، پدرومادرم همیشه از من می‌خواستند رشته‌ای بخوانم که یک شغل مطمئن برایش پیدا شود، چیزی مثل حقوق، داروسازی یا مهندسی ولی من همیشه دوست داشتم زبان فرانسه بخوانم. راستش را بخواهید، دلیلش را نمی‌دانستم و در آن زمان هم مطمئن نبودم که با دانستن این زبان چه‌کار می‌شود کرد. حتی می‌گفتند زبان اسپانیایی ممکن است بیشتر به دردم بخورد اما من رفتم سراغ زبان فرانسوی.
پدرم نگران بود که اگر زبان فرانسه بخوانم، نتوانم شغلی پیدا کنم. او همیشه سربه‌سرم می‌گذاشت که در بهترین حالت، یک معلم فرانسوی بد خواهم شد! در آمریکا جو این‌طور است که همه می‌خواهند مهندس، دکتر یا وکیل بشوند تا پول دربیاورند.
کمتر کسی به رشته‌های دیگر فکر می‌کند. من حتی به یاد دارم که با والدینم بحث و جدل‌های فراوانی درباره رشته تحصیلی‌ام داشتیم تا اینکه زمان گذشت و من بعد از دانشگاه در «آژانس فرانسه» مشغول به کار شدم. پدرم که فهمیده بود من یک کار خیلی خوب پیدا کرده‌ام و رشته تحصیلی‌ام به درد خورده، از من عذرخواهی کرد.

  • از خاطره‌هایتان در دوران کار بگویید؟

یکی از بهترین خاطره‌های من، تجربه سردبیری «تک کرانچ»، یکی از رسانه‌های معتبر در زمینه تکنولوژی در فرانسه بود. جریان استخدامم در این رسانه جالب است. من آن روز‌ها سرگرم گذراندن دوره‌ لیسانس بودم و چندان هم از کلاس‌های اقتصاد سیاسی خوشم نمی‌آمد. برای همین تصمیم گرفتم یک وبلاگ درباره استارت‌آپ‌های فرانسه به زبان انگلیسی راه بیندازم. این کار برای من جنبه سرگرمی داشت و هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم که کسی وبلاگم را بخواند. برای همین یک نام احمقانه برایش انتخاب کردم. نامش را گذاشتم «تک‌باگت» که به فارسی می‌شود «نان باگت تکنولوژی».
چند هفته بعد از راه‌اندازی وبلاگم، یکی از دست‌اندرکاران ارشد «تک کرانچ» اروپا به من ایمیل زد و خواست با آنها همکاری کنم. راستش خیلی جا خوردم. انتظار نداشتم کسی به نان باگت من علاقه‌ای نشان بدهد!
چند وقت بعد هم این مدیر ارشد «تک کرانچ» ‌ را در فرانسه دیدم. ما با هم قهوه‌ خوردیم و او بعد از یک مکالمه طولانی به من پیشنهاد کار به عنوان سردبیر بخش فرانسوی رسانه‌شان را داد. اصلا انتظارش را نداشتم چون شانس خودم را به عنوان کسی که فرانسوی، زبان بومی‌اش نبود در تصاحب این شغل زیاد نمی‌دیدم. طبیعی است که پیشنهادش را خیلی زود پذیرفتم. انتظار داشتم پروسه‌ استخدام در چنین شرکتی دست کم دو ماه طول بکشد اما صبح فردایش با من تماس گرفتند و گفتند تو استخدام شده‌ای. به همین راحتی!

  • از آینده چه خبر؟ برای آینده چه برنامه‌هایی دارید؟

ما در مایکروسافت تلاش می‌کنیم تا بهترین امکانات را برای استارت‌آپ‌ها فراهم کنیم. در حال حاضر ما ٧ کشور دیگر را زیر پوشش داریم. «تک دات او» که من جزو بنیانگذارانش هستم، در حال بزرگ‌تر شدن است. به زودی تلاش خواهیم کرد تا بخش مربوط به بازرگانی شرکت را راه‌اندازی کنیم. چند شعبه‌ از موسسه «گِرز این تک» را در کشورهای دیگر تاسیس کرده‌ایم و می‌خواهیم تا پروژه‌هایمان را به کشورهای دیگر عرضه کنیم. در ضمن یکسری کلاس‌های برنامه‌نویسی هم برای مردم عادی و علاقه‌مندان داریم.


ادامه مطلب ...

دختر زیبای ۱۹ ساله که قربانی جراحی زیبایی ابرو شد! + عکس

هر دختری به دنبال زیبایی چهره خود است حتی دخترانی که از نظر بیشتر افراد چهره ای مناسب و زیبا دارند .

Polly Smith هم که دختری ۱۹ ساله است برای زیبایی بیشتر ابروهایش دست به عمل زیبایی پر هزینه ای زد که  مه تنها او را زشت کرد بلکه سلامتیش را هم به خطر انداخت.

  عکس دختر زیبا زیبایی اندام جراحی زیبایی ابرو جراحی زیبایی

 

عکس دختر زیبا زیبایی اندام جراحی زیبایی ابرو جراحی زیبایی

عکس دختر زیبا زیبایی اندام جراحی زیبایی ابرو جراحی زیبایی

عمل زیبایی ابرو

عکس دختر زیبا زیبایی اندام جراحی زیبایی ابرو جراحی زیبایی

عکس دختر زیبا زیبایی اندام جراحی زیبایی ابرو جراحی زیبایی


ادامه مطلب ...

موفقیت کم نظیر “شهرزاد رفعتی” دختر خلاق ایرانی در مدت زمان کوتاه + عکس

شهرزاد رفعتی ، Shahrzad Rafati یک ایرانی ۳۴ ساله ساکن ونکوور کانادا بنیانگذار و مدیرعامل کمپانی معروف BroadbandTV در طبقه‌بندی ۱۰۰ خلاق برتر سال ۲۰۱۱ مجله «فست کمپانی» در رتبه ۳۷ قرار دارد.

همسر شهرزاد رفیعی بیوگرافی شهرزاد رفیعی بیوگرافی ثروتمندان ایران Shahrzad Rafati BroadbandTV

هرچند این لیست به معرفی بزرگترین خلاقان در عرصه تجارت می‌پردازد، اما در میان بزرگان تجارت، اسامی چون اسکات فورستال از شرکت اپل، اریک دیشمن از شرکت اینتل، الکس کیپمن از مایکروسافت و سباستین تروان از گوگل نیز به چشم می‌خورد که در دنیای فناوری حرف اول را می‌زنند.

شهرزاد رفعتی در سال ۲۰۰۰ از تهران به ونکوور مهاجرت کرد و در رشته علوم رایانه دانشگاه بریتیش کلمبیا به تحصیل پرداخت و سپس شرکت BroadbandTV را تاسیس کرد.

در مدت کوتاه ۳ سال، شرکت رفعتی توانست با ارائه دهندگان محتویات چندرسانه ای شریک شود. BroadbandTV موفق شد به تغییر مفهوم ارتباط میان «سارقان اینترنتی محتواهای رسانه‌ای» و «ارائه‌دهندگان این محصولات» کمک کند.

گام بزرگ بعدی این شرکت در عرصه برنامه‌های جانبی تلفن‌های همراه هوشمند ارائه محتواهای ویدیویی است.

BroadbandTV یک شرکت رسانه ای فناوری است که با اپراتورهای شبکه و فعالان تبلیغات همکاری می‌کند و در عرصه بهینه‌سازی و توزیع محتواهای ویدیویی از راه اینترنت پروتکل (IP) و شبکه‌های بی‌سیم و موبایل فعالیت دارد.

الگوریتم‌های شهرزاد رفعتی وب را برای شناسایی ویدئو کلیپ‌های بدون حق کپی رایت اسکن می‌کنند.

زمانی که این فیلم‌ها شناسایی شدند BroadbandTV به آنها یک آگهی متصل می‌کند و درآمد حاصل از آگهی را با تولیدکننده واقعی ویدئوکلیپ تقسیم می‌کند.

همسر شهرزاد رفیعی بیوگرافی شهرزاد رفیعی بیوگرافی ثروتمندان ایران Shahrzad Rafati BroadbandTV

خانم شهرزاد رفعتی ، در مجله‌های پرتیراژ کانادا به عنوان یکی از ۵ مدیر برگزیده و موفق در میان مدیران شرکتهای رسانه‌ای کانادا شناخته و معرفی شد. از خانم رفعتی برای سخنرانی در بسیاری از سمینارها و گردهم‌آییهای تجاری در زمینه رسانه‌های پیشرفته دعوت میشود.

شهرزاد رفعتی به هر دو زبان رسمی کانادا یعنی انگلیسی و فرانسه تسلط کامل دارد.

همسر شهرزاد رفیعی بیوگرافی شهرزاد رفیعی بیوگرافی ثروتمندان ایران Shahrzad Rafati BroadbandTV
شهرزاد رفعتی در سال ۲۰۰۰ برای تحصیل در علوم کامپیوتری از تهران به ونکوور رفت و در سال ۲۰۰۵ شرکتی به نام BroadbandTV  را تأسیس نمود، شرکتی که به دوره هراس شرکت‌های بزرگی مانند برادران وارنر، سونی، EA و یا NBA از اینترنت خاتمه داد. همه آنها از اینترنت به خاطر نقض کپی‌رایت می‌ترسیدند. اما فناوری‌ای که شرکت BroadbandTV فراهم آورده است، محتوای مشمول کپی‌رایت را نه‌تها در یوتیوب بلکه در هر فضای دیگری که امکان آپلود ویدئو در ان باشد، تشخیص می‌دهد. بر این اساس، برای مثال در عرض دو سال گذشته، هزاران ویدئو از مسابقات ورزشی که قانونا تحت مالکیت NBA یا اتحادیه بسکتبال آمریکا بودند، و بدون اجازه آپلود شده بودند، تشخیص داده شدند.


ادامه مطلب ...