کسی صدای این ملودی را نمیشناسد
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - معرفی کتاب > شادی خوشکار:
شخصیت اصلی این کتاب با بقیه فرق دارد. از آن قهرمانهای بیعیبونقص داستانهای قدیمی نیست، هیچ هم قرار نیست آخر کتاب همهچیز به خوبی و خوشی تمام شود و همه به خواستهشان برسند.
قرار نیست آدمها بابت کارهایی که میکنند خجالت بکشند یا آنهایی که زحمت میکشند نتیجهی کارشان را ببینند. این کتاب شبیه خود زندگی اســت. با همهی سختیهای یک واقعیتِ گاهی تلخ، گاهی شیرین.
نویسنده انگار دائم از آدم میپرسد، بقیه را چهطور میبینی؟ میخواهد سعی کنی به دوروبرت نگاه کنی و بقیه را بشناسی. آن دختری را که همیشه روی صندلی نشسته و تابهحال کسی صدایش را نشنیده، دیدهای؟ میتوانی حدس بزنی چه چیزی توی سرش میگذرد؟ او ملودی اســت.

ملودی مثل اسمش پر از موسیقی اســت. قطعههای موسیقیدانهای بزرگ را بلد اســت. ملودی پر از کلمه اســت و مثل همهی نوجوانهای همسنوسالش دوست دارد از بعضی چیزها سر در بیاورد و برای دانستنشان به این در و آن در میزند.
اما ملودی مثل اتاقی دربسته اســت. اتاقی که تابهحال هیچ کس توی آن را ندیده. ملودی نمیتواند حرف بزند، نمیتواند راه برود، نمیتواند بنویسد، حتی نمیتواند یک قاشق غذا در دهان خودش بگذارد.
او دلش میخواهد بعضیوقتها سر بقیه داد بکشد، بعضیوقتها بگوید آدمها را دوست دارد، بگوید دلش غذای دیگری میخواهد و بگوید که جواب همهی سؤالها را میداند و درسهای تکراری حالش را بههم میزنند.
ملودی در مدرسه کنار بچههای استثنایی دیگر درس میخواند. هر چند که او میتواند با شیوهی آموزش رسمی جلو برود. اما چون کسی متوجه تواناییهای او نیست، راهی به آن کلاسها ندارد.
اما مدرسه عوض میشود. اینجاست که نویسنده به او یک امکان میدهد؛ قرار میشود بعضی از کلاسهای بچههای استثنایی با دیگران یکی شود.
اینجاست که معلوم میشود ملودیِ همیشه ساکت، جواب بیشتر سؤالها را میداند. او حتی بهسختی هم که شده منظورش را به بقیه میرساند، اما کاش صدایی بود.
اینجا هم نویسنده امکان دیگری به او میدهد. خانوادهی ملودی برای تولدش به او دستگاهی هدیه میدهند که میتواند جای او صحبت کند. حالا ملودی صاحب صداست.
در ردیف آخر کلاس، اوست که بعضیوقتها شوخیهای بامزه میکند و بچهها را میخنداند. دوست صمیمی پیدا میکند، پدر و مادرش هستند و دوست مادرش که از او مراقبت میکند و البته معلمها که ملودی را دوست دارند.
هنوز اصل کار داستان ملودی مانده اســت. مسابقهای در میان اســت؛ مسابقهای که مرحلهی آخر آن قرار اســت از تلویزیون پخش شود و ملودی قرار اســت در آن شرکت کند.
کلی سؤال و جواب که خودش را خیلی خوب برای آنها آماده کرده اســت. گروه مدرسهشان به مرحلهی نهایی مسابقه رسیدهاند و ملودی و خانوادهاش در حال جمعکردن چمدان هستند.
اینجا جایی اســت که باید صبر کرد. باید دید نویسنده چرا ما را تا این نقطه آورده اســت. این مسابقه چیست و قرار اســت چه نتیجهای برای برندگان داشته باشد؟ همهچیز برای سفر ملودی آماده اســت.
نویسندهی کتاب از ابتدا تا آخر برایمان نقاط جذاب گذاشته که مثل گیرهای ما را گیر بیندازند. ورود و خروج آدمها از زندگی ملودی و پذیرفتن او در گروههای دوستی. داستانْ، داستانِ فهمیدن و درککردن یکدیگر اســت. دربارهی اینکه چهطور به ارزشهای انسانی افراد توجه کنیم، نه ظاهرشان.
ملودی عصبانی اســت. از همهی آنهایی که تصمیم گرفتند او را حذف کنند، از اینکه زندگی اینقدر سخت میگذرد. سفر لغو میشود، چون آدمها نمیخواهند کسی مثل ملودی در صفحهی تلویزیون کنارشان باشد.
ملودی، بدون اینکه بخواهد، توجه عکاسها را جلب میکند و جواب بیشتر سؤالها را درست میدهد. حالا که گروه مدرسه به مرحلهی نهایی رسیده، ملودی کجاست؟ اینجا را حتماً باید بخوانید.
داستان ملودی را بخوانید و آدمهایی را بشناسید که هیچکس صدایشان را نمیشنود. آدمهایی که حتی وقتی حرف درستی میزنند به چشم بقیه، کارشان اشتباه اســت.
اینها همهی آن چیزهایی اســت که داستان ملودی را متفاوت کرده اســت. بیرون ذهن ملودی هزار خبر و درون ذهن او هزارهزار خبر اســت.

بیرون ذهن من
نویسنده: شارون ام. دریپر
مترجم: آنیتا یارمحمدی
ناشر: نشر پیدایش (66401514)
قیمت: 23 هزار تومان