مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

کیفیت نزول دفعی و تدریجی قرآن

[ad_1]

بحث در هفت سوره‌ای است که آغاز آنها کلمه‌ی «حم» قرار دارد، و بنام «حوامیم سبعه» معروفند، و چون این هفت سوره مضمون مشترکی دارند، گرچه برای هر کدام محتوای خاصی هم هست، از این جهت آغاز هر یک از این هفت سوره همان «حم» که حرف مشترک است قرار گرفت. و مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، همانا تبیین ضرورت وحی و مبدأ وحی و ره آورد وحی و تشریح اصول کلی دین است، از توحید و نبوت و معاد.
شبهات مغالطه‌آمیز منکرین معاد در این هفت سوره ذکر می‌شود، و ادله ضرورت معاد مبسوطاً بیان می‌گردد. چه اینکه شبهات واهی منکرین وحی و رسالت هم دراین هفت سوره نقل می‌شود. براهین قطعی ضرورت رسالت و وحی هم توضیح داده می‌شود. و اوهام منکران مبدأ بیان شده و ادله‌ی ضرورت مبدأ نیز در آن‌ها تشریح شده است، نه به طور تکرار، بلکه ادله‌ی هر گروه در بخشی از این سور به صورت مستقل و جداگانه نقل می‌شود، و به تمام آن‌ها پاسخ قاطع داده می‌شود.
یکی از این هفت سوره، سوره‌ی مبارکه‌ی «دخان» است. چون در اوائل این سوره کلمه‌ی دخان یاد شده، این سوره هم به نام دخان مشهور شده است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌. حم‌ وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ‌» (1) بعد از این کلمه‌ی متشکل از حروف مقطع، به قرآن مبین سوگند یاد می‌کند. نام قرآن در تمام این هفت سوره هست. چون مضمون مشترک این هفت سوره، بیان وحی و خطوط وحی است، لذا در آغاز تمام این هفت سوره جریان نزول قرآن مطرح است.
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ» (2) ما این کتاب را در شب پر برکت نازل کرده‌ایم. زیرا ما منذریم. بشر را از عواقب بدش بیم می‌دهیم که او بهراسد و از خلاف بپرهیزد. بحث انزال قرآن و ظرف انزال و صفت آن ظرف، چنین توضیح داده شد که؛ خدای سبحان حقیقت قرآن را آن قدر تنزل داد تا از نشأه تجرد تام عقلی به عالم مثال و برزخ نزولی و از آن موطن به عالم طبیعت پائین آمد و به کسوت الفاظ و حروف درآمد، تا خوانده و نوشته و شنیده شود.
اما این کتاب در مراحل عالیه مانند «مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ‌» (3) و نظیر «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‌» (4) از هرگونه تمثل و صورت برزخی مصون است، چه رسد به تجسم طبیعی.
نزول قرآن به معنای تجافی نیست که از آن مقام منیع پایین آمده باشد، و دیگر در آن مقام بلند وجود نداشته باشد، بلکه به معنای تجلی آن است که با حفظ نشأه تجرد تام عقلی، در موطن مثال برزخی تمثل یابد و با تحفظ عالم مثال، در نشأ طبیعت تجسم پیدا کند. برخلاف تجافی. مثلاً یک وقت انسان کتابی را از بالای قفسه کتابخانه پایین می‌آورد. این پایین آوردن بطور تجافی است، و لازمه آن این است که وقتی کتاب از طبقه‌ی فوقانی قفسه پایین آمد، دیگر در قسمت بالای قفسه وجود ندارد.
معنای نزول قرآن یقیناً بطور تجافی نخواهد بود، بلکه به معنای تجلی است. یعنی حقیقت عقلی قرآن آن قدر تنزل داده شد که احکام موجود طبیعی بر آن مترتب می‌شود. مثلاً اگر حکیمی یک معنای عقلی را به قالب لفظ درآورده، یا با قلم نوشت، آن معارف بلند را تنزل داد، و به قالب لفظ آورد که آن معارف معقول از تجرد عقلی تنزل کرد و به مثال برزخ متصل رسید، و از آنجا به عالم طبیعی تنزل نمود، این نه به آن معنی است که آن معارف عقلی از مقام روح مجرد آن حکیم تجافی کرد و به صفحه کاغذ آمد، و دیگر چیزی در روح مجرد او نیست، بلکه معنای تنزل معارف عقلی آن است که؛ رقیقه‌ی آن حقیقت معقول به صورت لفظ در عالم طبیعت تجسم یافت، و این همان معنای انزال قرآن کریم است.
و اما اینکه خدا فرمود؛ ما قرآن را در شب نازل نمودیم، معلوم می‌شود ظرف این فیض شب بود. شب را هم خدا توصیف کرد به اینکه شب پر برکتی بود. خدا وقتی چیزی را مبارک معرفی کند، معلوم می‌شود خیر کثیری به همراه اوست. و این شب پر برکت در ماه مبارک رمضان قرار داشت، به دلیل اینکه فرمود: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» (5) یعنی؛ قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شد.
اینکه فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (6) ما قرآن را در شب قدر نازل کرده‌ایم، یعنی در شب تقدیر و شب اندازه‌گیری اشیاء نازل شد. شبی که هر چیزی را با هندسه و اندازه تنظیم می‌کنند. از مجموع این آیات استفاده می‌شود که قرآن در شب نازل شد. آن شب هم پر برکت، و شب اندازه‌گیری امور عالم بود و هست.
در همین سوره‌ی «دخان» فرمود: «إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ‌. فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ‌» (7) در شبی که قرآن نازل شد، همه‌ی امور محکم و بسته به طور تفصیل، باز و اندازه‌گیری می‌شود.
بنابراین شبی که ظرف نزول قرآن کریم است، دارای چندین وصف در خور تکریم است، مانند؛ مبارک و قدر، و تفصیل امور و تشریح آن‌ها بر اساس هندسه الهی. و این شب هم در ماه مبارک رمضان واقع است. همه‌ی قرآن در ماه مبارک رمضان در شب قدرش نازل شده، لیکن شب قدر علی‌التفصیل برای اوحدی از عباد صالح خدای سبحان روشن است، و برای توده‌ی مردم مخفی است.
ابن طاووس (رضوان الله علیه) در کتاب قیم اقبالش می‌گوید؛ من می‌شناسم کسی را که شب قدر را می‌داند، و منظور از این شخص خودش می‌باشد، و می‌گوید؛ از این آگاهی تعجب نکنید، زیرا کسی که خدا را شناخت و پیامبر را شناخت، از شناخت شب قدر عاجز نیست. خدا و پیامبر که به مراتب بالاتر از لیلة‌القدرند.
در خلال این مباحث یک مطلبی هم طرح شد و آن این که ظاهر همه‌ی آیات یاد شده، آن است که تمام قرآن در شب قدر نازل شد، زیرا در اینجا فرمود: «حم وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ‌ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ» ما این کتاب مبین را در شب پر برکت نازل کردیم. یا در آن کریمه فرمود «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ» یعنی همه‌ی قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده. نه یعنی یک آیه یا یک سوره‌ی کوتاه و مانند آن نازل شده باشد، و ظاهر آیات دلالت دارد بر اینکه قرآن در طی سنین عدیده تدریجاً نازل شده است، نظیر «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ» (8) یعنی قرآن را ما به طور تدریج نازل کردیم، تا تو ای پیامبر آن را با آرامش و درنگ بر مردم قرائت نمایی. و مانند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» (9) یعنی کافران خرده گرفتند و گفتند؛ چرا قرآن یک جا نازل نمی‌شود و به طور تدریج می‌آید؟ جواب آنان این است که؛ به منظور تثبیت قلب تو ای پیامبر آن را تدریجاً طبق مصالح و در فرصت‌های مناسب نازل می‌نماییم.
مثلاً در حوادث گوناگون از قبیل رخدادهای فردی یا اجتماعی و رویدادهای جنگ و صلح و پدیده‌های عزیمت و هزیمت و صحنه‌های مقاومت و مهاجرت و غیره آیات متناسبی نازل می‌شد. چه اینکه بسیاری از آیاتی که مربوط به احکام است در مدینه نازل شد. بنابراین هرگز کتابی که مجموعه قوانین است و بر اساس رخدادهای گوناگون و پرسش‌های متنوع تنظیم می‌شود، نمی‌تواند دفعة یافت شود یا نازل گردد. بنابراین، قرآن کتابی خواهد بود تدریجی، چه اینکه خود قرآن، در آیات یاد شده تصریح نمود. فرمود؛ این کتاب تدریجاً نازل شده، و شواهد تاریخی هم نشان می‌دهد که این کتاب الهی تدریجاً آمده.
بنابراین، برخی از آیات قرآن کریم دلالت دارد که این کتاب آسمانی دفعة نازل شد، مانند آیاتی که در طلیعه بحث مطرح شد و از آن گفتگو به میان آمد؛ و بعضی از آیات دیگر دلالت می‌کند که قرآن تدریجاً نازل نشد، مانند آیه سوره فرقان و آیه سوره اسراء که اخیراً درباره‌ی آن‌ها بحث به عمل آمد. و همانطوری که محتوای روشن آیات دو قسم‌اند؛ یکی دفعی بودن قرآن و دیگری تدریجی بودن آن، عنوان‌های انزال و تنزیل هم این دو گونه بودن را می‌فهماند. زیرا انزال چنانکه گفته‌اند، عبارت از نزول دفعی است و تنزیل عبارت از نزول تدریجی می‌باشد.
جواب این سؤال؛ که تعارض ابتدایی این دو گروه از آیات را علاج نماید این [است] که قرآن اجمال و عصاره و مقام قضایش در شب قدر نصیب رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، و مقام تفصیل و تشریح و قدر آن در طی این بیست و سه سال نازل شده. یعنی مقام وحدت و مقام قضاء و مقام جمعش در یک شب، و مقام کثرت و مقام تفصیل و بسطش در طی بیست و سه سال تنزل یافت.
این جوابی بود که بسیاری از مفسران فرمودند، لکن بیان شد که جمع دلالی بین آیات متعارض باید با اصل محتوای دلیل مناسب باشد، گرچه با بعضی از ظواهر آن سازگار نباشد؛ و در این مورد نمی‌توان نزول دفعی قرآن را به معنای نزول اجمالی آن معنا کرد. زیرا از آیات یاد شده در صدر بحث به خوبی استفاده می‌شود، که همه قرآن در شب قدر نازل شده، و شب قدر هم عبارت از زمان اندازه‌گیری و تفصیل و تفریق امور و کثرت و مانند آن است، و هرگز نمی‌توان نزول قرآن را در آن شب نزول اجمالی و بسیط و واحد تفسیر کرد.
و لکن بیان شد که؛ اجمال و دفعه دو قسم است. یک قسم با تفصیل و کثرت سازگار است و یک قسم دیگر، مقابل آن می‌باشد که هرگز با تفریق و تشتت مناسب نیست. بنابراین انزال دفعی با تفصیل و کثرت لیلة‌القدر سازگار خواهد بود. و توضیحاً چنین بیان می‌شود که؛ گرچه از سوره دخان استفاده می‌شود که قرآن در شبی نازل شد که همه‌ی امور در آن شب، به اندازه نازل می‌شود، تمام بسته‌ها باز می‌شود، تمام واحدها تکثیر می‌شود، تمام قانون‌های اصلی به فروعات کثیر تبدیل می‌شوند، ولی این معنا را باید دقت کرد؛ که تقدیر و اندازه‌گیری در جهان امکان به دو نحو است.
قرآن کریم بعضی از مراحل وجودی را حد قدر و اندازه و کثرت و تفصیل می‌داند و از آن حد بالاتر را فوق قدر و اندازه می‌داند، و آنها را بعنوان اصول کلی، به عنوان محکم و مانند آن معرفی می‌کند. در سوره‌ی «حجر» فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ‌» (10) یعنی هیچ چیزی نیست، مگر اینکه دارای چندین خزینه است و همه‌ی خزائن او پیش ماست، و ما به اندازه‌ای که صلاح می‌دانیم تنزلش می‌دهیم. پس هر چیزی خزینه‌ای دارد و این یک اصل قرآنی است، و از آن خزینه با اندازه‌گیری و مقداری که خدای سبحان صلاح می‌داند تنزل می‌کند، این هم اصل دوم قرآنی.
از این دو اصل استفاده می‌شود، که مقام اندازه‌گیری و تنزل و قدر از خزائن غیب پایین‌تر است، و اشیاء جهان مادامی که در خود خزینه هستند، اندازه‌گیری نشده، و از هم جدا نمی‌باشند، چون در خزائن غیب، تفضیل و کثرت نیست، بلکه اندازه‌گیری اشیاء همراه با تنزل آن‌ها است. مثل آنکه علوم تفصیلی فراوانی در ملکه اجتهاد انسان مجتهد مخزون باشد. این ملکه اجتهاد که مخزن علمی اوست امری است بسیط، زیرا یک نورانیت علمی بیش نیست. وقتی از این مجتهد مسائلی را می‌پرسند جواب‌های مناسب هر سؤالی را از مخزن واحد و بسیط که همان ملکه نورانی اجتهاد است، تنزل می‌دهد.
اگر از مجتهدی هزار مسأله پرسیدند و او به اندازه‌ی هر سؤال جوابی داد، این به آن معنا نیست که هزار جواب جدای از هم در مخزن علمی او کنار هم وجود داشت، زیرا او در مقام اجتهاد یک ملکه‌ی بسیط علمی بیش ندارد، و از ملکه‌ی اجتهاد که یک مقام نوری است و در آنجا اندازه‌گیری اصلاً وجود ندارد، هزار جواب جدای از هم و اندازه‌گیری شده تنزل می‌کند. پس این تقدیر و اندازه‌گیری و این کثرت، در مقام تنزل است نه در مقام عالی اجتهاد.
خدای سبحان فرمود؛ هر چیزی خزائنی دارد که ما به اندازه‌ی معلوم او را از آن خزانه نازل می‌کنیم. خود خزینه جای اندازه‌گیری و قدر نیست، بلکه جای قضا و جای وحدت و جای اجمال و مانند آن است.
ولی تعبیرات دیگری در قرآن کریم هست که نشان می‌دهد هر چیزی در جهان امکان دارای اندازه است تنها چیزی که قدر - به سکون دال - در جهان امکان دارای اندازه است تنها چیزی که قدر - به سکون دال - و قدر - به فتح دال - و اندازه‌گیری و هندسه‌گیری در او راه ندارد و نامحدود است، خدای متعال است و بس. تنها خداست که قابل اندازه‌گیری نیست، و گرنه هر موجود غیر خدایی دارای اندازه و حد معین است.

مثلاً؛ در سوره‌ی «رعد» فرمود: «وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ» (11) هر چیزی در نزد خدا اندازه‌ای دارد. نه تنها آنچه از مخزن غیب تنزل کرده، دارای قدر و قدر و اندازه است، بلکه خود خزائن غیب هم دارای اندازه است. خود بخش قضا هم که فوق قدر است دارای اندازه است. برای اینکه خزائن را هم به جمع ذکر کرده، فرمود: «إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ» یعنی هر شیء دارای چندین خزینه است، و هر خزینه حد خاص خواهد داشت. اگر خزائن غیب هر کدام اندازه‌ی خاص نداشته باشند و قدری در آنجا نباشد، کثرت ندارد. اگر کثرت نباشد جمع بسته نمی‌شود. یعنی نمی‌توان گفت «خزائن»، بلکه باید گفت «خزینه». از اینکه خدا مخازن غیب را به کثرت نام برده، فرمود؛ برای این امور خزائنی است، معلوم می‌شود هر خزینه باید جدای از خزینه‌ی دیگر و دارای اندازه دیگر باشد، تا در کنار و در قبال او باشد. اگر همه آن‌ها بسته و محکم بود و یک امر بودند، دیگر به تعبیر کلمه جمع یاد نمی‌شدند. معلوم می‌شود برای خزائن هم کثرتی و اندازه‌ای است، چه اینکه در سوره‌ی «رعد» فرمود؛ تمام اشیاء دارای اندازه‌اند «کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».

هم آیه‌ی سوره‌ی «حجر» می‌گوید؛ برای امور خزائنی است که نشانه‌ی کثرت و اندازه است، هم سوره‌ی قمر می‌گوید: «إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» (12) ما هر چه را که آفریدیم به قدر آفریده‌ایم. عنوان خلق در این آیه مقابل عالم امر نیست، بلکه عنوان خلق، در این مورد به معنای عام است، که امر و خلق را زیر پوشش خود می‌گیرد.
چون گاهی عنوان خلق، خاص است و در برابر امر قرار می‌گیرد، مانند «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (13) و گاهی عنوان خلق، عام است که بر عالم امر هم اطلاق شده. در این صورت فرشتگان و دیگر موجودات عالم امر را هم می‌گویند مخلوق الهی‌اند. محتوای آیه یاد شده این است که؛ ما همه چیز را به اندازه خلق کردیم. منتها این اندازه را باید درست دقت کرد. چون ممکن است چیزی نسبت به مادون بی‌اندازه باشد، اما نسبت به مافوق دارای قدر و اندازه است.
آن موجودی که اندازه‌ای نسبت به جهان امکان ندارد، بلکه نسبت به آن، بی‌اندازه است، ولی نسبت به خالق جهان امکان، قدر و اندازه دارد، همانا انسان کامل است. انسان سالکی که پایان سیر او لقاءالله است بی‌اندازه است. انسان کاملی که در بستر صراط مستقیم شروع به حرکت کرد، حرکتش آنقدر دوام دارد تا به لقاءالله برسد و بعد از نیل به لقای حق سفر دیگری از حق به سوی سایر اسماء و صفات ذاتی حق دارد که پایان‌پذیر نیست. گرچه همین انسان سالک نسبت به ذات اقدس‌اله که مطلق محض است قدر و اندازه‌ای دارد، اما نسبت به جهان امکان بی‌اندازه است، و محدود نیست. انسان در این سیر طولانی و پر برکت، از نازلترین مرحله هستی شروع می‌کند «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (14) تا عالی‌ترین مرحله‌ی آن که عبارتست از دیدار باطنی پروردگار «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ» (15) و بالاتر از لقاء ربوبی لقاءالله نصیبش می‌شود «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاَقُوهُ». (16)
خدای سبحان هم وعده لقاءالله داد و هم زاد‌راه را بیان کرد. فرمود؛ از خدا بپرهیزید و بدانید که الله را ملاقات می‌کنید. مسأله‌ی لقاءالله فوق مسأله‌ی لقاءالرب است «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ» (17). معلوم می‌شود لقاءاللهی هست که تکذیب کنندگان زیان کردند و سرمایه را باختند. چون لقاءالله بیکران است، پس حدی برای انسان کامل از این نظر نیست. همه‌ی آنچه که در این راه طولانی با انسان بودند، یا برای اینکه او را در این راه کمک کنند مانند فرشتگان و انسان‌های صالح متوسط، و یا برای اینکه او را در این راه باز بدارند و رهزنی کنند مانند شیاطین انس و جن، همه اندازه دارند. همه در بین راه می‌مانند. تنها اوست که به راه خود ادامه می‌دهد. هم راهنمایان و معاونان انسان محدودند، و هم راهزنان و مانعان انسان متناهی‌اند، لذا همه در بین راه می‌مانند.
هم دوستان انسان در راه می‌مانند، هم دشمنان انسان در راه می‌مانند. این انسان کامل است که سیر ابدی را ادامه می‌دهد تا لقاءالله. فرشتگان، دوستان انسان اهل طریقتند، شیاطین، دشمنان انسان کاملند. شیطان در سر راه قرار گرفت که رهزن باشد، و نگذارد انسان این راه را ادامه دهد. فرشتگان در این راه مدد می‌کنند، دستیارند و معین، تا انسان سالک به خوبی این راه را ادامه دهد. قرآن می‌گوید همه‌ی اینها دارای اندازه و مقطع خاصند. دشمن‌های انسان دارای قدر و اندازه‌اند. تا یک اندازه رهزنی می‌کنند، و از آن به بعد دیگر از دستشان برنمی‌آید که رهزنی کنند. دوستان و معاونان انسان دارای اندازه‌اند و تا یک مقدار معین از آنها برمی‌آید که به وی کمک کنند. وقتی انسان متکامل از آن حد گذشت دیگر نه از دوست کمکی ساخته است نه دشمن به او دسترسی دارد.
آن مرحله نهایی را انسان کامل مستقیماً تحت ولایت الله ادامه می‌دهد. در قرآن کریم فرمود؛ راهی که انسان در مسیر او می‌تواند به الله برسد مستقیم است «وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» (18) «إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌» (19). آن راه مستقیم دارای این مزایاست که نه اختلاف در آن صراط مستقیم است، که بعضی از اجزائش با اجزاء دیگرش نسازند. نه تخلف در صراط مستقیم است که یک قسمتش راه باشد، یک قسمتش بریده باشد و راه نباشد، و نه پویندگان این راه با هم مخالفند.
صراط مستقیم آن است که نه در او اختلاف باشد، نه در او تخلف باشد، نه بین پیوندگانش مخالفت. نه اختلاف، نه تخلف، نه مخالفت. اگر یک راهی همواره نباشد، بخشی از او فراز داشته باشد، بخشی از او نشیب داشته باشد، این راه مختلف است، همگون و همسان و یک‌دست نیست. راه است ولی یکسان نیست. اگر یک راه بعضی از مقاطع او قابل رفتن باشد، و برخی از مقاطع او بریده باشد، و قابل رفتن نباشد، چون مقطع دومش بریده است و قابل رفتن نیست، از مقطع اول تخلف کرده است، لذا صراط مستقیم نخواهد بود. و همچنین بین پویندگان این راه مخالفت نباشد.
انبیاء و اولیاء که پویندگان این راهند مخالف هم نیستند، هر پیغمبری که آمده سخن انبیاء گذشته را تأیید کرده است. «مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ» (20) پس نه مخالفت بین پویندگان این راه است که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (21) زیرا مؤمن فرزند نور و رحمت است «أبوه النور وامه الرحمة» (22) آن طوری که صاحب محاسن برقی از امام ششم (علیه السلام) نقل کرد فرمود؛ مؤمن پدرش نور است و مادرش رحمت.
جامعه‌ی مؤمنان، با عقل و عاطفه به سر می‌برند. هم مسائل جهانی را خوب می‌فهمند و هم با هم گرایش دارند. پس مخالفتی بین آنان نیست. لذا فرمود: «انما المؤمنون اخوة» چون همه فرزند یک عقل و یک نورند، همواره از بینش صحیح و گرایش درست برخوردارند. پس پویندگان این راه با هم مخالفت ندارند. خود این راه هم اختلاف و تخلف ندارد. ولی در این راه رهزنانی هستند. شیاطین رهزن این راهند. در این راه قرار گرفته‌اند نه خود بر آن راه می‌روند و نه می‌گذارند پویندگان آن راه بروند.
قرآن کریم شیطان را به عنوان اینکه رهزن است و جلوی پویندگان را می‌گیرد نام می‌برد، و سخن شیطان را چنین نقل می‌کند که: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ‌» (23) من سر راه مستقیم می‌نشینم، نمی‌گذارم اینها بروند. ولی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این صراط مستقیم هست، راه را نشان می‌دهد و آن را طی می‌نماید و دیگران را به همراه می‌برد. «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ‌ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (24) یعنی تو بر صراط مستقیمی. بلکه خود صراط مستقیم هستی.
پس انسان کامل، هم می‌رود و می‌برد و شیطان نه می‌رود، نه می‌گذارد کسی برود، مانند منافقان و کافران که «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ» (25) هم ناهیند، هم نائی. هم دورند هم دوردارنده و بازدارنده‌اند.
اما شیطان تا کجا می‌تواند رهزنی کند؟ تا چه اندازه می‌تواند مزاحمت کند؟ اگر انسان این راه را ادامه داد وسرعت گرفت «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» (26) و بعد از سرعت سبقت گرفت «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ» (27) أمثال ذلک و بعد از سرعت و سبقت امام شد «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً» (28) پیشوا و نمونه و الگو شد، دیگر شیطان به او دسترسی ندارد.
چون صراط مستقیم، صراطی است به سمت بالا. شیطان از پایین دسترسی به بالا ندارد. خودش نیز به عجز خود اعتراف کرد و گفت؛ همه‌ی اینها را گمراه می‌کنم «إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ‌» (29) آنهایی که، مخلص تواند، آنانی را که برای خود انتخاب نموده‌ای، من به آنها دسترسی ندارم. پس قدر و هندسه‌ی شیطنت هم محدود است. همانطوری که وهم را در مسائل کلی عقل که عقل مستقلاً در آن‌ها حضور دارد راهی نیست، تخیل را در مرحله‌ی عقل کامل راه نیست، وسوسه را در مقام شهود محض راه نیست، نه رهزنان عقل عملی را در مقام توحید افعالی و صفاتی و ذاتی است و نه رهزنان عقل نظری را در بعد تخیل و توهم راهی به عقل نظری است، شیطان هم همینطور، نسبت به بندگان مخلص رهزنی ندارد.
اندازه‌ی شیطنت در نظام هستی محدود است. شیطان مرزی و حدی دارد. از آن حد گذشته، جا برای وسوسه او نیست و این هم سرش بیان شد. در مرحله‌ای که باطل وجود ندارد، شک و وسوسه‌ هم وجود ندارد. چون شک و وسوسه در جایی است که حقی باشد و باطلی. آن‌گاه یک چیزی مشکوک باشد، که آیا از قسم حق است یا از قسم باطل؟
ولی در موطنی که جز حق چیزی وجود ندارد، و باطل را در آنجا راه نیست، وسوسه و تردید هم در آنجا راه ندارد. مثلاً اگر در یک کتابخانه حرفی جز حرف الف نبود ما هر حرفی را چه از دور و چه از نزدیک می‌دیدیم یقین پیدا می‌کردیم که آن حرف همانا الف است. چون غیر از الف در اینجا حرف دیگری وجود ندارد. ولی اگر حروف دیگری در این کتابخانه بود مثلاً دو حرف بود، یکی الف بود، و دیگری باء، آن وقت یک حرفی را ما از دور می‌دیدیم شک می‌کردیم که آیا این حرف الف است یا باء؟ چون دو حرف وجود دارد، فرد مشکوک هم وجود دارد ولی اگر در این کتابخانه جز الف حرف دیگر نمی‌بود، ما شک نمی‌کردیم. هر چه می‌دیدیم جز پیدا می‌کردیم که الف است.
برای عباد مخلص در آن مقطع بالای هستی جا برای شک و وسوسه نیست، چون در آن موطن جا برای باطل نیست. وقتی جا برای باطل نبود هرگز وسوسه نیست. پس شیطان را هم به آن مقام منیع راه نیست. شیطنت هندسه‌اش محدود است. دشمن رهزن و مانع طی طریق، عمرش محدود به حد معین است و از آن مرحله به بعد، انسان سالک راه را با کمک دوستانش که فرشتگان الهیند طی می‌کند. و از هر مرحله‌ای که بالا می‌رود عده‌ای از دوستان او می‌مانند. چون فرشتگان هم هر کدام با قدری معین خلق شده‌اند «وَ مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ‌». (30) تا به آن مرحله‌ای می‌رسد، که بهترین آنها مانند جبرئیل (سلام الله علیه) می‌گوید: «لودنوت أنملة لاحترقت» (31) من اگر یک بند انگشت بالاتر بروم، شدت نورانیت سرادقات جلال و جمال مرا می‌سوزاند. لذا توان بالا رفتن از آن مقام رفیع را ندارد.
سالک الهی، مراحل نهایی را تحت ولایت مستقیم الله طی می‌کند. و خلاصه آنکه همان مطلبی را که جبرئیل (سلام الله علیه) به عنوان اعتراف به عجز در معراج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت؛ همه موجودات در شرایط خاص، گویای آن هستند. زیرا هر موجودی دارای حد و اندازه‌ای است که اگر از آن اندازه بخواهد بالاتر برود می‌سوزد. هم دشمن‌های انسانیت اندازه‌ای دارند که بالا رفتن از آن میسورشان نیست، هم دوستان انسانیت حد و قدری دارند که بالاتر رفتن از آن مقدورشان نیست. چون «وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».
البته انسان کامل دارای مقامی است، که نه دست دوستان به او می‌رسد تا دستیار او باشند و نه دست دشمنان به او می‌رسد که نسبت به او دست‌درازی کنند، و این مقام منیع را رسول‌الله (صلی الله علیه وآله و سلم) طی کرده است و همچنین آن انسان‌های کامل که به منزله‌ی نفس رسول اللهند طی نموده‌اند.
خلاصه آنکه؛ اصل آفرینش با نظم و هندسه همراه هست و اگر گفته می‌شود که اندازه در عالم قدر است نه در عالم قضا، ناظر به اندازه خاص است و گرنه تمام اشیاء جهان آفرینش با اندازه آمیخته‌اند. کل جهان دارای قدر و اندازه است، یک قدری است در مقابل قضاء و آن قدر خاص است و یک قدری است عام که قضا را هم زیر پوشش گرفته است، که آن قدر با اصل خلقت همراه است.
فرمود: «فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ‌ أَمْراً مِنْ عِنْدِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‌ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» (32) ما رحمتی را از پیشگاه پروردگار تو می‌فرستیم و مراد از رحمت در این آیه همان رحمت معنوی و خاص است. مثلاً رسالت پیامبر رحمت است، تنزیل کتاب آسمانی رحمت است. انسان را از عواقب تلخ تبهکاری بیم دادن رحمت است. همه اینها رحمت خاص الهی است «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌» (33) تحقیقاً خدا هم سؤال‌ها را می‌شنود، هم می‌داند چگونه پاسخ مناسب به آن‌ها مرحمت کند.
«رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» (34) یعنی خداوندی که وحی و نبوت و سایر برکتها را ارسال می‌کند، همان خدائیست که کل نظام موجود را می‌پروراند، اگر شما یقین داشته باشید که نظام عالم را الله اداره می‌کند، همان الله است که برای هدایت شما پیغمبر فرستاده است. البته اگر بپذیرید. به تعبیر لطیف صاحب کشاف «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ‌» را در جایی می‌گویند که یک احسان و کرمی از طرف کسی به شخصی برسد. به او می‌گویند این سخا و کرم و جود و بخشش از آن بخشنده‌ی معروف است. اگر شنیده باشی.
مثلاً اگر کسی شهره‌ی سخا و کرم بود و از طرف او کرامتی به شخصی رسید، می‌گویند این کرامت و سخاوت از فلان شخصی است که مشهور به کرم است اگر شنیده باشید. «إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» یعنی اگر بدانید که پروردگار آسمان و زمین همان خدای کل است. پیامبری برای هدایت شما از طرف همان خدا آمده، چون رب همه این نظام و پرورنده آن اوست، و انسان باید پرورنده‌ی خود را عبادت کند پس هیچ معبودی جز الله نیست. او را عبادت کنید.
«لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ‌» (35) او هم پرورنده‌ی شماست، هم پرورنده‌ی پیشینیان شماست و هم معبودی است به حق، که تنها او را باید عبادت کرد و بس.
مسأله‌ی توحید ربوبی را، مسأله‌ی ضرورت وحی را و مسأله‌ی ربوبیت را در اندازه‌گیری کل جهان تا اینجا مطرح کرده است، که همه‌چیز را خدا روی اندازه تنظیم می‌کند و برای رسالت و همچنین برای هدایت هم اندازه‌ای است. چه اینکه برای ربوبیت آسمان و زمین هم اندازه است.

اما در قبال همه‌ی این لطائف می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ‌» (36) اینها در شک و تردید به سر می‌برند، و بازی می‌کنند. سخنان اینها در حد شک است نه یقین. کار اینها در حد بازی است نه عمل صالح. در تفسیر عنوان «لعب» از لحاظ اشتقاق و پیدایش، این فرع از یک اصل لغوی و ادبی از ماده لعاب، ریشه یافته است. معنای لعب بودن دنیا و مانند آن اینست که؛ کار اهل دنیا، فکر اینها و سیره‌ی اینها در حد یک لعاب است. و لعاب دهان هرگز تشنه را سیراب نمی‌کند، بلکه لعاب همینکه لب را تر کرد خشک می‌شود. فرمود؛ دنیا لعابی بیش نیست. هرگز عطش انسان تشنه‌کام را برطرف نمی‌کند. این بازیهای اهل دنیا، در حد مضمضه‌ی با لعاب دهان است. که هرگز تشنه را سیراب نمی‌نماید.

شک و تردید در حد لعاب دهان است. سرگرمی کودکان میدان بازی هم در حد لعاب است که در یک مقطع خاص از زندگی به آن سرگرمی و انس دارند، بدون اینکه بهره‌ی کافی از آن‌ها ببرند، عمر را از دست می‌دهند.
وقتی از امام ششم (سلام‌الله علیه) پرسیدند که امام بعد از شما کیست؟ فرمود: «من لا یلهو و لایلعب» (37) امام هفتم کسی است که اهل لهو و لعب نیست. نه چیزی او را سرگرم می‌کند، نه او خود را به چیزی مشغول می‌کند. در این حال حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) وارد شد، در حالی که بره‌ای در اختیار آن حضرت بود. به او دستور داد که: «اسجدی لربک» (38) در پیشگاه خدا سجده کن. امام ششم (سلام ا‌لله علیه) در حضور این شخص فرزند خویش را در آغوش گرفت، فرمود: «بأبی من لایلهو و لایلعب» (39) پدرم فدای فرزندی این چنین که در کودکی، حیوان را به سجده در پیشگاه خدای سبحان دستور می‌دهد.
بره را کودک برای بازی کردن و انس پیدا کردن می‌گیرد. اما نه کودکی چون موسی بن جعفر (علیهما السلام). اینها اهل لهو و لعب نیستند. وقتی حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) باب الحوائج الی الله در یک محیط پر جمعیت و ازدحامی شروع به نماز کرده بود. به جعفربن محمد الصادق امام ششم (علیه السلام) گفتند که فرزندت موسی (علیه السلام) در جای پر ازدحام مشغول نماز بود. عده‌ای می‌آمدند از کنار سجاده‌ی او می‌گذشتند. امام ششم (علیه السلام) از فرزند گرانقدرش پرسید که چگونه در جای پر جمعیت و پرازدحام نماز می‌خواندی و از کنار سجاده‌ی تو عده‌ای رفت و آمد می‌کردند؟ فرمود؛ کسی را من عبادت می‌کردم که از عابرین کنار سجاده‌ی من، به من نزدیکتر بود. من خدایی را عبادت می‌کردم که از اینها که به من نزدیک می‌شدند نزدیکتر بود.
یکی از مقام‌های سالک الهی همانا مقام احسان است «الاحسان أن تعبدالله کأنک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک» یعنی مقام احسان آن است که طوری خدا را عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی تحقیقاً او تو را می‌بیند و این مقام ثمره یقین است.
آنچه را که دیگران دارند لعب، خواهد بود. شبهه‌‌ی اهل تردید لعاب آنهاست. هرگز آن شبهه، علم و ماء زلال نیست، که عطش جهل را خاموش کند. علم، همان آب زلال است که به عطش جهل پاسخ می‌دهد. شبهه و شک مکتب‌های مادی جز لعاب دهان چیزی نیست. هرگز انسان تشنه‌ی معارف را با این شبهات مادیین نمی‌شود سیراب کرد.
فرمود: «بل هم فی شک یلعبون» یعنی اینها با لعاب سرگرمند. و اگر درون کاوی کنند چشمه‌ی زلال و آب ناب از درونشان می‌جوشد. مثلاً اگر کسی چهل روز به کاوش در نهانخانه قلب بپردازد چشمه‌های حکمت از دل او می‌جوشد «من أخلص الله أربعین یوماً فجرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه». (40)
در جوامع روایی ما این دستور سیر و سلوک را معصومین (علیهم‌السلام) به ما داده‌اند. آنها که این راه را رفته‌اند، آنها که به جایی رسیدند که هم دوستانشان می‌گویند: «لودنوت أنملة لاحترقت» هم دشمنان می‌گویند: «الا عبادک منهم المخلصین»، هم رهزن اعتراف می‌کند که من دسترسی به آنان ندارم که دست‌درازی کنم، هم دوست اظهار عجز می‌کند که دیگر از من کمک یا همراهی برنمی‌آید، آنها فرموده‌اند اگر چهل روز جانت را کندوکاو کنی، چشمه‌های حکمت از آن می‌جوشد. چرا با لعاب دهان سرگرمی؟
چهل روز انسان مواظب زندگی خود، غذای خود، خوابیدن خود، حرف خود، چشم و گوش خود باشد، چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبان او می‌جوشد. این انسانی که در درونش قناتها و چشمه‌های زلال دارد، حیف نیست که خود را به لعاب دهان سرگرم کند؟!
امیداوریم به حق محمد و آل محمد (علیهم آلاف التحیة والثناء) چشمه‌های معارف قرآنی و حکمت اهل بیت از دلهای همه بجوشد.
خدای سبحان به برکت قرآن کریم اسلام و رزمندگان اسلامی را ظفرمند و پیروز بفرماید. خدای سبحان را به جمیع انبیاء و اولیاء قسم می‌دهیم به برکت قرآن کریم که ایام فجر است و آغاز پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، اسلام و رزمندگان اسلامی را در تمام جبهه‌های حق ظفرمند و پیروز بفرماید. رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی را در سایه‌ی ولی عصر - ارواحناه فداه - از امدادهای غیبی برخوردار بفرماید. ارواح شهداء اسلام را با انبیاء و اولیاء الهی محشور بفرماید. معلمین ما را غریق رحمت بفرماید. پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرماید. امت شهیدپرور ایران را در سایه عنایتهای ولی عصر - ارواحناه فداه - مؤید و مظفر و موفق و منصور بفرماید.

پی‌نوشت‌ها

1- سوره‌ی دخان، آیات 1 2.
2- سوره‌ی دخان، آیه‌ی 3.
3. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 6.
4. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 4.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 185.
6. سوره‌ی قدر، آیه‌ی 1.
7. سوره‌ی دخان، آیات 3 و 4.
8. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 106.
9. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 32.
10. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 21.
11. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 8.
12. سوره‌ی قمر، آیه‌ی 49.
13. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 54.
14. سوره‌ی انسان، آیه‌ی 1.
15. سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6.
16. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 223.
17. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 31.
18. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 153.
19. سوره‌ی هود، آیه‌ی 56.
20. سوره‌ی صف، آیه‌ی 6.
21. سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 10.
22. محاسن برقی ج1، ص 131.
23. سوره‌ی أعراف، آیه‌ی 16.
24. سوره‌ی یس، آیات 1تا 4.
25. سوره‌ی أنعام، آیه‌ی 26.
26. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 133.
27. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 148.
28. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 74.
29. سوره‌ی ص، آیه‌ی 83.
30. سوره‌ی صافات، آیه‌ی 164.
31. بحار ج 18 ص 382.
32. سوره‌ی دخان، آیات 4تا 6.
33. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 7.
34. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 7.
35. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 8.
36. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
37. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
38. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
39. الکافی، کتاب الحجة، باب الاشارة والنص علی أبی الحسن (علیه السلام).
40. بحار ج70 ص 249.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جستار کیفیت نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضانخبرگزاری فارس در این یادداشت، نظرات مختلف چگونگی نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان آغاز نزول قرآن آغازنزولوزارت آموزش و پرورش سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شبکه ملی مدارس ایران رشدچرا قرآن به صورت آیه آیه است؟ کدام یک از سوره ها یک …قرآن دارای دو نوع نزول دفعی و تدریجی آیه آیه و سوره سوره بوده است و برای نزول تدریجی سیره علویبوستان نهج البلاغه قراندر این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیدکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین مشاهده و تدبر آیات سوره قدر به همراه لیست … انا انزلناه فی لیله القدراین قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم از آیات قرآن مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام …مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری زبان و ادبیات فارسی زبانوادبیاتفارسیکتابشناسی خط فارسی و تغییر خط کاظم استادی فهرست مطالب، شامل مقدمه چند نکته ‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانی درمانهادرمانهابیماران مبتلا به سنگ هاى کلیه معمولاً با دوره هاى درد شدید، پیچشى و متناوب که هر چند آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن …روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم ع داریم که به وجود انسان هایی قبل از جستار کیفیت نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان خبرگزاری فارس در این یادداشت، نظرات مختلف چگونگی نزول قرآن کریم در ماه مبارک رمضان، با آغاز نزول قرآن وزارت آموزش و پرورش سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی شبکه ملی مدارس ایران رشد چرا قرآن به صورت آیه آیه است؟ کدام یک از سوره ها یک جا بر قرآن دارای دو نوع نزول دفعی و تدریجی آیه آیه و سوره سوره بوده است و برای نزول تدریجی دلایلی سیره علویبوستان نهج البلاغه قران در این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند وثیق این آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی دکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین، استخدام مشاهده و تدبر آیات سوره قدر به همراه لیست تفسیر ها و ما ادریک ما لیله القدرو تو چه می دانی که شب قدر چیست ؟این عبارت کنایه از جلیل القدر مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام پروپوزال سمینار مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری، گروه ‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانی درمانها درمانها خاطره یک درد شدید و ناتوان کننده، چیزی است که نگرانی دایمی از تکرار این وضعیت را در ذهن زبان و ادبیات فارسی زبانوادبیات کتابشناسی خط فارسی و تغییر خط کاظم استادی فهرست مطالب، شامل مقدمه چند نکته پیرامون آیا قبل حضرت آدم انسان های دیگری بودند؟ آیا تمدن داشتند روایات متعددی درباره انسان هایی قبل از حضرت آدم ع داریم که به وجود انسان هایی قبل از حضرت


ادامه مطلب ...

زندگی با قرآن معرفی کتاب

[ad_1]

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

معرفی کتاب، زندگی با قرآن

یکی از مواردی که در زندگی ما به عنوان یک مسلمان کمتر بدان توجه می شود تلاوت قرآن و اثرات انس با قرآن به عنوان کتاب دینی ما و تعمق در آیات آن است. این  در حالی است که خداوند حکیم در این مورد می فرماید: ای مردم، از سوی پروردگارتان موعظه و اندرزی برای شما آمد، کلامی و قرآنی که مایه شفای بیماری دل ها و روان ها است و چیزی که مایه هدایت و راهنمایی است و رحمت برای مومنان است.

ای پیامبر به مردم بگو به فضل پروردگار و به رحمت بی پایان او و این کتاب بزرگ آسمانی که جامع همه نعمت ها است باید خشنود بشوند نه به ثروت اندوزی و پست و مقام دنیا و فزونی قوم و قبیله. (سوره یونس آیات 58-57)

از طرفی دیگر طبق آمارهایی که مکرر داده می شود، سطح مطالعه افراد در کشور بسیار پایین است به طوری که در حوزه کتاب و کتابخوانی در طول سال ها، همچنان شاهد بی مهری به کتاب و کتابخوانی در کشور هستیم تا جایی که هنوز هم نرخ سرانه مطالعه در کشور بین ارقام 2تا18 دقیقه در نوسان است.

با این مقدمه ، چه بهتر است که برای اینکه ان شاء الله انس بیشتری با قرآن بتوانیم پیدا کنیم، خواندن قرآن کریم و مطالب و کتب جانبی برای فهم بیشتر این کتاب زندگی ساز را جزو اولویت های مطالعه ای خود قرار دهیم ...

در ادامه توجهتان را به معرفی یکی از کتاب هایی در حوزه قرآن و انس و فهم بیشتر با قرآن مجید جلب می کنیم ... با ما همراه باشید

جدیدترین روش آموزش معارف قرآن

بر هر عالم دینی که با قرآن و تفسیر سر و کار دارد واجب است که فکری به حال این مردم متدین قرآن دوست بکند و آنها را با قرآن آشنا سازد؛ اما نه فقط آشنائی علمی با قرآن، بلکه به صورتی که متعلم، زندگی خود را با پازل های قرآنی سامان دهی کند و بتواند به نوع زندگی و رفتار مردم و اعمال خودش نمرة قرآنی بدهد و وضع آخرتی خود و مردم را پیش بینی کند.

کتاب آشنایی با قرآن نوشته استاد ابوالفضب بهرامپور صاحب تفسیر نسیم حیات، کتابی است که نویسنده در کنار تعلیم، تزکیه را نیز مدنظر داشته و به نوعی هر دو را لازم و ملزوم همدیگر می داند... چرا که خیلی اوقات شده می بینیم آدم هایی را که در ظاهر متشرع و اسلامی، حافظ و قاری قرآن هستند اما در عمل و رفتار با دیگر افراد تفاوتی ندارند ...  

متعلم با اطلاعاتی که از حکم قرآن به دست آورده، از رفتار و اعمال مردم  متوجه می شود که ما چه مقدار با فرهنگ قرآن منطبق شده ایم. قهراً متعلم وقتی به رفتار مردم نمرة قرآنی می دهد حساب کار خودش را نیز می کند که در چه وضعی است و چگونه باید خود را با کلام الله مجید تطبیق دهد.

کتاب به صورت پنج کتاب حدود نود صفحه ای درآمده که هر کتاب شامل پنج درس می باشد.

در جامعه بسیار افرادی دیده می شوند که به مسائلی مثل  حرامخواری، محرم و نامحرم، گناه، توبه ، ذکر، عبادت ، اینکه چرا انسان به گناه می افتذ؟ خدا چرا ما را آفریده؟ روابط با کفار، آرامش ، چرا نمازها مانع فحشا نمی شوند و ... اعتقاد دارند ولی سند قرآنی آن را نمی دانند و خیلی اوقات می پرسند این ها کجای قرآن آمده است؟

در این کتاب ها این موضوعات دسته بندی و به شکل خوبی ارائه شده اند. روش تعلیم آموزش معارف قرآن با جدیدترین و مؤثرترین روش که با مخاطب-های گوناگون تست شده به ترتیب زیر است:

1- مثلاً در مورد « اظهارنظر» یا «عفت عمومی و محرم و نامحرم»، نخست آنچه در میان مخالفان این عقاید زمزمه می شود را آزادانه به عنوان دردِ دل آنها بیان شده که در حقیقت موضع گیری آنان در قبال این عقاید است.

2- پاسخ اجمالی و کلی در مورد موضوع بیان شده است.

3- سه آیه در اثبات آن عقیده به میان آمده و نظر قرآن و حکم خدا بیان شده و ترجمه این آیات نیز آمده است.

4-  سه آیه دیگر را برای تمرین عنوان شده که متعلم پس از یادگیری ترجمه آنها، باید بگوید این آیه ها به کدام قسمت عقیدة مزبور که در سه آیه درسی تعلیم شده، مربوط می شود.

5-  بخش (بحث و مناظره). استاد دو نفر شاگرد دارد که با هم آیات تمرینی و ارتباط آنها با موضوع را مناظره می کنند. گاهی استاد، مناظری از رفتار مردم در خانه و اداره و محافل عمومی را به تصویر می کشد و آنگاه شاگردان باید بگویند این رفتارها چقدر با قرآن و نظر اسلام مطابقت دارد. پس متعلم در اینجا یک موضوع اعتقادی اسلامی را کامل یاد می گیرد.

6-  تمرین های اجرائی در حوزه ی اجتماع: به این صورت که متعلم با اطلاعاتی که از حکم قرآن به دست آورده، از رفتار و اعمال مردم  متوجه می شود که ما چه مقدار با فرهنگ قرآن منطبق شده ایم. قهراً متعلم وقتی به رفتار مردم نمرة قرآنی می دهد حساب کار خودش را نیز می کند که در چه وضعی است و چگونه باید خود را با کلام الله مجید تطبیق دهد.

7- آنگاه یکی دو خاطرة تأثیرگذار از اعمال خوب و بد مردم به میان آمده است.

8- در بخش پایانی، تمام آیاتی که در درس آمده و ترجمة آن را کار کرده ، به صورت جمله به جمله معنا شده و متعلم باید ترجمة خود را با آنها مقایسه کند تا ببیند چقدر توانسته است از آیات قرآن کریم، ترجمة صحیح ارائه دهد.


منابع:

سایت خبرگزاری صدا و سیما

سایت عقیق

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

با عاشقان معرفی کتاب هایی در خصوص ازدواج و خانوادهداستان زندگی ازدواج معصومین ع مؤلف ابراهیم بابائی آملی این کتاب داستان ازدواج پارس قرآن جستجوی قرآنبا استفاده از ابزار زیر می توانید تعداد تکرار هر لغت را در متن عربی قرآن مشاهده کنیدبه مناسبت فرارسیدن عید بزرگ شیعیان معرفی کتاب‌هایی با به مناسبت فرارسیدن عید بزرگ شیعیان معرفی کتاب‌هایی با موضوع عید غدیر خمرادیو قرآنبا قرآن آی آر بررسی فعالیت ها و نقش فعالان قرآنی در فضای مجازیکتاب با فرمت کتاب با فرمت دانلود کتاب با فرمت قرآن صاعد ۱ معرفی برای دریافت فایل ، با توجه به سرعت اینترنت خود ، یکی از سه لینک روبرو هدف زندگی در قرآن تفکیک میان هدف و وسیله، یکی از بزرگترین عوامل زندگی هدفدار است، زیرا با این تفکیک کتاب چگونه قرآن را حفظ کنیم؟دانلود ترتیل قرآن با صدای استاد پرهیزکار به تفکیک سوره دانلود ترتیل قرآن با صدای استخاره با قرآن پاسخ مراجع درباره استخاره‌های اینترنتی نکاتی پیرامون استخاره سایت چیستی تفسیر موضوعی و تفاوت آن با تفسیر قرآن به قرآنچکیده یکی از روش‌های تفسیر قرآن که در دهه‌های اخیر مورد توجه بیشتری نسبت به گذشته با عاشقان معرفی کتاب هایی در خصوص ازدواج و خانواده داستان زندگی ازدواج معصومین ع مؤلف ابراهیم بابائی آملی این کتاب داستان ازدواج پیامبر ص پارس قرآن جستجوی قرآن با استفاده از ابزار زیر می توانید تعداد تکرار هر لغت را در متن عربی قرآن مشاهده کنید کتاب با فرمت کتاب با فرمت دانلود کتاب با فرمت القرآن الکریم خبرگزاری فارس معرفی کتاب‌هایی با موضوع عید غدیر خم به مناسبت فرارسیدن عید بزرگ شیعیان معرفی کتاب‌هایی با موضوع عید غدیر خم رادیو قرآن با قرآن آی آر بررسی فعالیت ها و نقش فعالان قرآنی در فضای مجازی قرآن صاعد ۱ معرفی برای دریافت فایل ، با توجه به سرعت اینترنت خود ، یکی از سه لینک روبرو را بنام خداوند خالق زیبای ها بنام خداوند خالق زیبای ها نمونه سوالات وصیت نامه امام خمینی ره به همراه پاسخ بنام کاروفناوری کَلاله پرسش نامه و تحقیق میدانی درس کاروفناوری با سلام و عرض ادب لطفا به نظرسنجی زیر با حوصله و دقت هدف زندگی در قرآن تفکیک میان هدف و وسیله، یکی از بزرگترین عوامل زندگی هدفدار است، زیرا با این تفکیک عظمت و


ادامه مطلب ...

چرا بهار از یادگیری قرآن فرار می کند؟!

[ad_1]

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

فیلم نفس

وقتی فیلم " نفس" به کارگردانی نرگس آبیار را در سینما نگاه می کردم، قسمتی از فیلم توجهم را بسیار به خود جلب کرد و آن قسمتی بود که "ننه آقا" با بزرگ شدن "بهار" (نوه ی پسری اش؛ دختر باباغفور) او را به یادگیری قرآن پیش " اکرم خانم (معلم قرآن)" که پر از خشم و خشونت است بفرستد و این گونه می شود که این اکرم خانم داستان ما با خشونت و ترساندن بهار، نه تنها او را ترغیب و تشویق به یادگیری نمی کند، بلکه منجر می شود بهار از مکتب خانه قرآنی فرار کند و روزهای بعد، دختر کوچولوی داستان ما به اسم رفتن به کلاس قرآن، به دنبال بازی و تفریحات کودکانه و حتی خواندن کتاب هایی که از سن او بیشتر است بپردازد.... و این دقیقا در حالی است که وقتی پدربزرگ مهربان بهار برای یاد دهی قرآن به بهار برایش وقت می گذارد و با مهربانی و تشویق او را همراهی می کند، بهار به زیبایی گوش داده و یاد می گیرد.

نگاهى به روش ها و شیوه‏ هاى متداول آموزش قرآن و راهکارهاى اجرایى و پیشنهادى در جهت ترویج آن نشان مى ‏دهد که اصول و مبانىِ آموزش و ترویج قرآن از دیدگاه قرآن مجید و آموزه‏ هاى سیره و سنّت نبوى به عنوان اسوه حسنه، مبناى برنامه ‏ریزى و راه‏اندازى این امر مهم توسط مسئولان فرهنگى نبوده و نیست. 

این در حالى است که پیامبر اکرم صلى ‏الله‏ و علیه ‏و‏آله در نظام آموزش و ترویج قرآن، روش ها و شیوه‏ هایى را به کار مى‏ برند که در همه زوایاى خود، کاملاً عمومى و فراگیر هستند، به طورى که در همه زمان ها و مکان ها و براى همه انسان ها با هر زبان، خط و نژاد و براى گروه هاى سِنّى مختلف و براى با سواد و بى ‏سواد، یکسان است و به کتاب درسى و جزوه آموزشى بیرون از قرآن مشروط نیست و داراى مقبولیّت علمى، و مرحله ‏بندى و مقاطع مشخص آموزشى با رهاوردهاى تعریف شده مى‏ باشد. (محمّد على لسانى فشارکى و دیگران، طرح پژوهشى آموزش زبان قرآن، ص 600-601)

به معلّمان قرآن نیز همواره سفارش مى‏نمود که در آموزش قرآن به مسئله مهم آسان ‏سازى و آسان ‏گیرى توجّهى جدّى داشته باشند و بر مبناى آن عمل نمایند: «عَلِّموا و یسِّروا و لا تعسِّروا و بشِّروا و لا تنفِّروا» ( کنز العمّال، ج 10، ص 249، ح 29330؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 1359)

ترغیب به قرآن به جاى تحمیل آن

با توجّه به اصولى همچون «لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر» (غاشیه/ 22) و «... وَ مَا اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّار...» (ق/ 45) و «... وَ مَا اَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» (ص/ 86) و بررسى سراسر سیره رسول اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله درمى‏ یابیم که آن حضرت هرگز قرآن را بر کسى تحمیل و اجبار نمى ‏کرد، بلکه همواره با ابلاغ مبین قرآن، زمینه آشنایى مردم با آن را فراهم مى ‏آورد، تا کسانى که خواهان یادگیرى قرآن هستند، بتوانند آن را فرا بگیرند؛ چرا که اصولاً هر نظام آموزشى ـ تربیتى که شالوده ‏اش بر اجبار و تحمیل بنا شده باشد، دیر یا زود به شکست مى ‏انجامد.

بهره‏ گیرى از روش شنیدارى ـ گفتارى (اِقراء)

پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله در جهت آموزش و ترویج قرآن، آیات نازل شده را اقراء مى ‏فرمود. اقراء آیات، سه مرحله اساسى اِسماع، اِستماع و اِتّباع را در بر دارد (چنان که خداوند روش آموزش قرآن به پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله را این ‏گونه بیان مى‏ کند: «سَنُقْرِئَکَ فَلاَ تَنْسى» (اعلى/ 6)؛ «فَاِذَا قَرَأنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ» (قیامة/ 19)

معلّم، آیات را بر متعلّم، با تأنّى و کلمه به کلمه به صورتى روشن و با صدایى گویا و رسا قرائت مى ‏کند (اِسماع)؛ و متعلّم پس از اِنصات یعنى سکوت همراه با توجّه و گوش فرا دادن (استماع) به هر فراز قرآنى، آن را تکرار مى‏کند (اتّباع)؛ و این جریان آیات از زبان معلّم به سوى گوش متعلّم و جریان دوباره همان آیات بر زبان متعلّم و بازگشت آنها به سوى گوش معلّم تا آنجا ادامه مى ‏یابد که آیات مورد نظر از قلب و زبان معلّم به قلب و زبان متعلّم منتقل مى ‏شوند؛ و متعلّم نیز عیناً مانند معلّم، حامل و معلّم همان آیات کریمه مى ‏شود.

آسان‏ سازى آموزش

پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله با آن شناخت جامع و کاملى که از ماهیّت و اهداف نزول قرآن و گوناگونى مخاطبان آن به خصوص از دو جنبه زبان و روان داشت، در هنگام تعلیم قرآن، هر طور که آیات قرآن بر زبان افراد جارى مى ‏شد، آن را تحسین و تجویز مى ‏فرمود و اشتباهات قرآن‏ آموزان را به صورت مستقیم و رو در رو، به ویژه در حضور دیگران، تصحیح نمى ‏کرد؛ اصولاً هیچ گونه قرآن خواندنى را «غلط» محسوب نمى ‏کرد، بلکه هر کس، هر طور که مى‏ خواند، چون به هر حال قرآن مى ‏خواند، تحسین و تشویق مى‏ شد. 

کمبود توجه به این نکته  را متأسفانه زیاد در بین مجالس قرآنی می بنیم که معلمین اشتباهات تلاوت کننده ها را مستقیم و بدتر از آن، با لحن های بدی تذکر می دهند و این ها در حالی است که  پیامبر اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله مسیر آموزش و فرایند یادگیرى یکایک قرآن ‏آموزان را متناسب و مطابق با وضعیّت و توانایى هر یک از آنان آسان مى ‏نمود، تا هیچ قرآن ‏آموزى احساس نکند که نسبت به میزان توانایى و مشکلاتش در روند یادگیرى، بى‏ توجّهى مى ‏شود و در نهایت نتیجه بگیرد که بهتر است قرآن نخواند و آن را رها کند؛ چنان که وقتى بلال حبشى به علّت عدم توانایى بر تلفظ حرف «شین»، مورد انتقاد برخى از ظاهرگرایان قرار گرفته بود، پیامبر اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله فرمود: «انّ سین بلالٍ عنداللّه‏ الشین» (مستدرک الوسائل، ج 4، ص 278)؛ نزد خداوند، سین بلال همان شین است و هیچ فرقى نمى‏ کند.

از این رو، به معلّمان قرآن نیز همواره سفارش مى‏نمود که در آموزش قرآن به مسئله مهم آسان ‏سازى و آسان ‏گیرى توجّهى جدّى داشته باشند و بر مبناى آن عمل نمایند: «عَلِّموا و یسِّروا و لا تعسِّروا و بشِّروا و لا تنفِّروا» ( کنز العمّال، ج 10، ص 249، ح 29330؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 1359)

آسان‏گیرى سبب مى‏شود که مردم، قرآن را به مثابه پیامى فرخنده و خجسته دریافت کنند و همین بشارت، آنان را به سمت فراگیرى بیشتر قرآن و قرائت آن تشویق مى‏کند، در حالى که سختگیرى و ایجاد دشوارى، موجب نفرت و دورى مردم از عرصه آموزش و ترویج قرآن مى‏گردد.

با توجّه به اصولى همچون «لَسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر» (غاشیه/ 22) و «... وَ مَا اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّار...» (ق/ 45) و «... وَ مَا اَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» (ص/ 86) و بررسى سراسر سیره رسول اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله درمى‏ یابیم که آن حضرت هرگز قرآن را بر کسى تحمیل و اجبار نمى ‏کرد، بلکه همواره با ابلاغ مبین قرآن، زمینه آشنایى مردم با آن را فراهم مى ‏آورد، تا کسانى که خواهان یادگیرى قرآن هستند، بتوانند آن را فرا بگیرند؛ چرا که اصولاً هر نظام آموزشى ـ تربیتى که شالوده ‏اش بر اجبار و تحمیل بنا شده باشد، دیر یا زود به شکست مى ‏انجامد.

اقراء و قرائت پیوسته آیات

قرائت پیوسته آیات قرآن توسط پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله (در حقیقت توجه به این نکته توسط رهبری جامعه) سبب مى‏ شد که بسیارى از افراد در همان لحظات خود به خود به انصات و استماع آیات قرآن بپردازند و آنها را فرا گیرند، یا همراه آن حضرت تکرار کنند؛ چنان که ابن مسعود مى‏گوید: «هنگامى که با پیامبر اکرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله در منى به‏ سر مى ‏بردیم، سوره «والمرسلات» نازل شد و رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله بلافاصله به قرائت آن پرداخت و من در حالى که زبان مبارکشان به قرائت آن سوره تر و تازه بود، آن سوره را از دهان مبارکشان تلقّى کردم و یاد گرفتم» ( صحیح بخارى، ج 18، ص 176 و 178)

این نکته درست همان نکته ای است که چندی پیش رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در سخنرانی خود تأکید داشتند و فرمودند" یکی از کارهای لازم در کشور، رواج جلسات «تلاوت و استماع» قرآن است. همانگونه که جلسات عزاداری یا سرور برای اهل بیت علیهم السلام برگزار می شود، جلسات قرآنی نیز باید گسترش پیدا کند تا سرعت رشد مفاهیم قرآنی افزایش یابد».

و نیز ایشان  به برگزاری جلساتی تنها برای استماع قرآن کریم توصیه کرده بودند؛ جلساتی که می‌تواند افراد را جذب ظاهر قرآن کرده و پس از آن به سوی عمق کلام وحی و تدبر در آیات الهی سوق دهد."

به امید آنکه ان شاء الله با رفتار و عملکردهایمان، مشوق هایی باشیم برای جذب افراد مخصوصاً جوانان به سمت قرآن کریم.


منابع:
سایت فارس نیوز
نشریه مشکوه - شماره 87

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

عصر ایران مردان بزرگ همچون کوه اند که هر چه از آن ها دورتر می شویم عظمت آن ها بیشتر آشکار می گرددپارسی نیوزپایگاه بزرگ و پیشرفته خبری تابناک رهبر انقلاب وقتی ما همه با هم برادریم، وقتی موتور جستجوی قطره نوع خودرو قیمت کارخانه قیمت بازار تیپ جواد فروغی ، ستاره قرآنی دهه ، از زندگی شخصی و …جواد فروغی ، استاد جواد فروغی ، قرآن ، قاری و مفسر ، نابغه قرآنی ، جواد فروغی ، ستاره سایت فروش عطر و عطر فروشی یار ،مطالب جالب و عکس …عطر فروشی ، پخش و فروش عطر در ایران ، سایت فروش عطر ، آدرس عطر یار ، آدرس نمایندگی عطر سایت تفریحی و سرگرمی پارس ناز کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پارس ناز می باشدآموزش خانه داری ، نکات خانه داری مفید سایت خانه داری تشک هوشمندی که در موقع خر و پف زیر سرتان را تنظیم می کندنوشته های خواندنی روح‌اله شنبه ‏ ‏ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف فراگیری زبان، اهمیت فراگیری زبان انگلیسیدر این بخش از سایت آکاایران مطالبی در مورد اهمیت فراگیری زبان را برای شما آماده کرده عصر ایران مردان بزرگ همچون کوه اند که هر چه از آن ها دورتر می شویم عظمت آن ها بیشتر آشکار می گردد جواد فروغی ، ستاره قرآنی دهه ، از زندگی شخصی و کاری اش می جواد فروغی ، استاد جواد فروغی ، قرآن ، قاری و مفسر ، نابغه قرآنی ، جواد فروغی ، ستاره قرآنی سایت فروش عطر و عطر فروشی یار ،مطالب جالب و عکس عطر فروشی عطر فروشی ، پخش و فروش عطر در ایران ، سایت فروش عطر ، آدرس عطر یار ، آدرس نمایندگی عطر ایبرشم خانم ها در چه رشته هایی موفق تر هستند؟ آقایان قبل از دانشگاه کاری که قبل از سالگی باید انجام دهید خانم ها در چه رشته هایی موفق تر هستند؟ پارسی نیوز پایگاه بزرگ و پیشرفته خبری «تابناک» رهبر انقلاب «وقتی ما همه با هم برادریم، وقتی دشمن فراگیری زبان، اهمیت فراگیری زبان انگلیسی فراگیری زباناهمیت فراگیری زبان انگلیسییادگیری زبان دومفراگیری زبان در خوابفراگیری زبان میگنا چطور بازیگر شویم؟عاشقان بازیگری از چه راهی می توانند چطور بازیگر شویم؟عاشقان بازیگری از چه راهی می توانند به قاب جادویی برسند مزاج شناسی سوداء ؛ مشخصات سوداوی ها و درمان سایت شخصی مشخصات سوداوی ها و درمان آن سلام متشکر از سایت خوبتون من همه مزاجها را خوندم اما نفهمیدم بچه ام زیاد سرما می خورد؛ چه کارکنم؟ سلاممن بر اثرسرماخوردگی دچار سینوزیت شدیدوعفونت ریه شده بودم به پیشنهاد پسرم از عنبرنسارا


ادامه مطلب ...

قرآن را نه قرائت که تلاوت کنیم !

[ad_1]

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

قرائت قرآن

پوست کجا و مغز کجا؟ لفظ کجا و معنا کجا؟

پوست سیب، پوست گلابی یا پوست خیار خاصیت دارند اما هرگز خاصیت سیب و گلابی و خیار را ندارند، تازه اگر هم خاصیتی دارند از همان سیب و گلابی و خیار است.

حکایت واژه ها و الفاظ قرآنی نسبت به معنا و مفهوم آنها همان حکایت پوست و سیب است.

خواندن واژه ها و الفاظ، هزار البته که نافع و مفید است و سودمند و ثمر بخش، اما واژه ها کجا و معانی آنها کجا!

پوست سیب و خود سیب چیزی شبیه پوست گوسفند و گوشت آن است، با گوشت است که می توان تغذیه کرد و رشد نمود و نیازها بدن را تامین و تضمین نمود و انرژی و نیرو گرفت، اما با پوست نه؟

البته پوست منفعت بسیار خود را دارد، با پوست می توان دف ساخت و با طبل و از آنها صداهایی خوش و طرب انگیز پدید آورد اما این همه تنها گوش را نوازش می دهند بی آنکه برای جان و دل رشدی در پی داشته باشند.

الفاظ قرآن و قرائت قرآن چیزی شبیه همان پوست خواهد بود، که البته می توان با آنها نغماتی دلنشین و آهنگ هایی خوش پدید آورد و می توان با آنها عبدالباسط و با منشاوی و با حصری شد اما سلمان و ابوذر و مقداد نه، زیرا که آهنگ، جان را فربه و نیرومند نخواهد ساخت.

قرآن را نه قرائت که تلاوت کنید! 

در زندگی های امروزمان به واقع کتاب الهی قرآن کمرنگ شده است و کمرنگ بودنش نه از باب وجود خارجی و استفاده ابزاری بلکه از لحاظ معنایی؛ بدین گونه که این کتاب الهی را به عنوان کاتالوگ زندگی قرار دهیم و مو به مو در خط مشی زندگی از آن بهره ببریم.

قرآن کریم شده زینتی برای زندگی هایمان که هر چه گران تر خریده باشیم و جلد زیباتری داشته باشد، گویا ارزشش بیشتر است ... و آخر آخر توجهمان به قرآن کجا می شود؟! وقتی عزیزی از دست می رود برای شادی روحش سوره ای از آن می خوانیم یا برای شروع زندگیمان، روی همان کتاب قرآن گران قیمتی که باز آن هم به عنوان نمادین در مهریه ی عروس خانم به تعبیر خود "من باب تبرک" گذاشته شده که خریده شود، لحظه ی خواندن خطبه عقد نگاهی می اندازیم و بعد آن را می بندیمش و خدا می داند در طول زندگی چقدر از آن استفاده می کنیم ... خوش بینانه اش این است که زیاد قرائتش کنیم اما تلاوت را نمی دانم ...

در حقیقت تلاوت در زبان عرب به معنای چیزی در کنار چیزی قرار دادن است؛ یعنی کسی که الفاظ قرآن را مرور می کند باید چیزی در کنار آن قرار دهد و آن توجه به معناست، و گرنه مثل کسی می ماند که تنها پیاله های خالی از یک نوشیدنی را سر کشد!  

خیلی از کلمات روزمره ای را که استفاده می کنیم، به جاى هم دیگر به کار رفته و ما آنها را «هم معنا» مى‌ دانیم، هر چند با دقت و با مراجعه به کتاب‌هاى لغت در مى ‌یابیم که بین آنها تفاوت وجود دارد؛ مثلا ما «خواندن» و «مطالعه کردن» را هم معنا مى ‌دانیم، در حالى که این دو با هم تفاوت مى‌ کنند. قرائت و تلاوت هم همین گونه است که در بسیارى از موارد به جاى یک دیگر به کار مى ‌روند، ولى با دقت مى ‌فهمیم بین آن ‌ها تفاوت وجود دارد.

قرائت از ریشه «قَرَءَ» به معنی «جمع کردن و به هم پیوستن» می ‎باشد و مقصود از آن در سخن، «جمع و پیوستنِ حروف و کلمات» می ‎باشد که با به هم پیوستنِ حروف، کلماتِ با معنی و با پیوستنِ کلمات و حروف با هم، جملاتِ مفید ساخته می‎شود.

قرائت در لغت به معناى خواندن است و استادان تجوید معتقدند: قرائت تنها به خواندن صورت ظاهر آیات گفته مى ‌شود، ولى تلاوت هم به خواندن ظاهر آیات ـ بدون توجه به معناى آن ـ گفته مى‌شود و هم به خواندن آیات با توجه به معناى کلمات و مفاهیم کلام الهى و امر و نهى ‌هاى قرآن؛ به گونه‌اى که گویا خداوند با تلاوت کننده قرآن سخن مى‌ گوید و آیات بر او نازل مى‌ شود. [مفردات راغب، ص 71ـ72]

در حقیقت تلاوت در زبان عرب به معنای چیزی در کنار چیزی قرار دادن است؛ یعنی کسی که الفاظ قرآن را مرور می کند باید چیزی در کنار آن قرار دهد و آن توجه به معناست، و گرنه مثل کسی می ماند که تنها پیاله های خالی از یک نوشیدنی را سر کشد!  


منابع:

سایت تدبر در قرآن؛ نوشته ولی الله نقی پورفر

کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

القرآن الکریم نکاتی برای تلاوت قرآن در تلاوت قرآن در شیوه ترتیل سرعت قاری تندتر است و امکان خواندن آیات طولانی را بیشتر دانلود تلاوت کل قرآن کریم با قرائت استاد محمد …استاد محمد صدیق منشاوی در سال هـش در شهر منشاة مصر در خانواده ای بسیار مذهبی پا به سایت جامع فرهنگی مذهبی هر کس با جان و مال خود در راه صله رحم کوشش کند، خداوند عزّوجلّ پاداش یکصد شهید به او مى معجزه آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه قرآن کریمآلبوم صوتی تلاوت و ترجمه کل قرآن در آلبوم تلاوت و ترجمه کامل سی جزء قرآن،پک سی تایی آثار و فضایل عجیب تلاوت قرآناز امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود هر کس قرآن را از رو بخواند، از چشم دانلود تلاوت کل قرآن کریم با قرائت سعد الغامدی به …راهنمای دانلود اگر نرم افزار مدیریت دانلود ندارید، قبل از دانلود هرگونه فایلی، یک پایگاه صوت درگاه آموزش قرآن کشور مصطفى اسماعیل اکبرالقراء استاد مصطفى اسماعیل از مشاهیر و نوابغ علم قرائت قرآن در آثار و خواص تمام یک‌صد و چهارده سوره قرآن کریم …سخنان صریح آیت الله علم الهدی در دیدار وزیر ارشاد کجا این حرف را زدم خوش انصاف؟جستار تدبر در قرآن جستار بیانات رهبری کلیدواژه تدبر در قرآن قرآن انس با قرآن القرآن الکریم نکاتی برای تلاوت قرآن در تلاوت قرآن در شیوه ترتیل سرعت قاری تندتر است و امکان خواندن آیات طولانی را بیشتر دارد دانلود تلاوت کل قرآن کریم با قرائت استاد محمد صدیق منشاوی به استاد محمد صدیق منشاوی در سال هـش در شهر منشاة مصر در خانواده ای بسیار مذهبی پا به عرصه آثار و فضایل عجیب تلاوت قرآن از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود هر کس قرآن را از رو بخواند، از چشم خویش دانلود تلاوت کل قرآن کریم با قرائت سعد الغامدی به صورت ترتیل راهنمای دانلود اگر نرم افزار مدیریت دانلود ندارید، قبل از دانلود هرگونه فایلی، یک نرم معجزه آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه قرآن کریم فلش آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه کل قرآن سی جزء قرآن، در فلش مموری معجزه با بسته بندی فاخر پایگاه صوت درگاه آموزش قرآن کشور مصطفى اسماعیل اکبرالقراء استاد مصطفى اسماعیل از مشاهیر و نوابغ علم قرائت قرآن در جهان قرآن درمانی و دعا درمانی سماموس خداوند، قرآن را به عنوان شفا و درمان معرفی می کند این بدان معنا نیست که قرآن تنها شفای جان کلمات عاشقانه خدا زیباترین واژه ها اعجاز علمی در قرآن هنگامی که فرانسوا میتران در سال م زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد جستار تدبر در قرآن جستار بیانات رهبری کلیدواژه تدبر در قرآن قرآن انس با قرآن


ادامه مطلب ...

فطریات انسان از دیدگاه قرآن

[ad_1]

اینکه از نظر قرآن کریم آیا اساساً انسان دارای فطرت هست یا نسبت به شهادت یک سلسله آیات باید بگوییم که انسان دارای فطرت می‌باشد. ما مجموع این آیات را در بحث‌های بعد مطرح خواهیم کرد و در اینجا برای نمونه فقط به دو آیه زیر اشاره خواهیم کرد:
زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ؛ برای مردم علاقه به زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و چهار پایان و زراعت، زینت داده شده است. (آل عمران 14)
در این آیه لفظ حب که به معنای علاقه و گرایش است و هم‌چنین لفظ «زین» که به صورت مجهول آمده و به معنی «زینت داده شده» می‌باشد، نشانگر آن است که تمایل به زن و فرزند و مال و منال در نهاد انسان قرار دارد، یعنی این امور از جمله فطریات انسان به شمار می‌روند.
هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛ آیا جزای احسان چیزی جز احسان است؟ (الرحمن- 60)
در این آیه نیز سئوال از فطرت و نهاد انسان شده است. یعنی اگر انسان به فطرت خود رجوع کند فطرت با زبان حال به او خواهد گفت که جزای احسان چیزی جز احسان نیست. به بیان دیگر اینکه انسان باید پاداش احسان دیگران را فقط با احسان بدهد از جمله فطریات اوست.
حال از اصل وجود فطرت که بگذریم این سئوال مطرح می‌شود که آیا انسان غیر از یک سلسله تمایلات مثبت درونی که از آن‌ها تعبیر به فطرت می‌کنیم دارای یک سلسله تمایلات منفی نیز می‌باشد یا نه؟ در جواب باید گفت از دیدگاه قرآن کریم انسان موجودی است دو بعدی، یعنی طبیعت انسانی هم دارای بعد مثبت است و هم دارای بعد منفی. انسان هم می‌تواند سیر صعودی پیدا کند و هم سیر نزولی. در نهاد او هم استعداد و گرایش به خیرها و نیکی‌ها وجود دارد و هم گرایش به شرور و زشتی‌ها. انسان هم نفس لوامه و سرزنشگر دارد که او را به سوی رذایل و زشتی‌ها سوق می‌دهد. نفس انسان هم دارای نیروی صلاح است و هم دارای نیروی فساد.
انسان در بعد مثبت طبیعت خود گرایش به خدا دارد، دارای وجدان است، استعداد آن را دارد که به سوی خدا سیر کند و موجودی متعالی شود؛ استعداد آن را دارد تا خود را به مقام نفس مطمئنه برساند. انسان در نهاد خود از چنان استعدادی برخوردار است که خدا به او اسماء را آموخته است. انسان دارای بهترین ساختمان وجودی است.
در بعد منفی نیز طبیعت انسانی بخیل و حریص است، مجادله‌گر و عجول است، دوستدار مال و طغیانگر است، فخور و کفور است.
طبیعت منفی انسان به گونه‌ای است که آدمی می‌تواند خود را به اسفل السافلین بکشاند.
ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ؛ سپس او را به پست‌ترین منازل بازگردانیدیم، مگر آنانکه ایمان آوردند. و عمل صالح انجام دادند. پس برایشان مزدی بی‌منت است. (تین 5-6)
آیه فوق با صراحت می‌گوید که انسان می‌تواند پست‌تر از همه موجودات شود. یعنی این امکان برای طبیعت انسانی وجود دارد که از همه موجودات پست‌تر شود. اینکه آیه می‌گوید «پست‌تر از پست‌ها» به این خاطر است که انسان می‌تواند از همه حیوانات پست‌تر شود، چرا که هر حیوان درنده‌ای هرگونه وحشیگری که از خود نشان دهد لازمه ذاتش می‌باشد و به مقتضای طبیعتش عمل می‌کند، اما انسان می‌تواند تا بی‌نهایت کمال پیدا کند ولی در جهت طبیعت منفی خود گام برمی‌دارد و خود را به پست‌ترین منازل می‌رساند.
وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ سوگند به عصر! همانا انسان در زیانکاری است، مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق و شکیبائی سفارش کردند. (عصر 1-3)
خداوند در آیه فوق به عصر سوگند می‌خورد که انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند. طبق این آیه طبیعت اولیه انسان- منهای ایمان به خدا و عمل صالح- در مسیر خسران و زیانکاری است.

آدمیزاده طرفه معجونی است *** کز فرشته سرشته و ز حیوان
گر رود سوی این، شود کم از این *** ور کند میل آن، شود به از آن

قبل از آنکه به بحث پیرامون فطریات انسان بپردازیم، بار دیگر این نکته را خاطر نشان می‌سازیم که از ویژگی‌های مهم قرآن این است که در شناخت انسان و ترسیم سیمای واقعی وی، هم به ابعاد مثبت وجود او توجه کرده است، و هم به ابعاد منفی وجود وی، یعنی هم نقاط قوت طبیعت انسان را مطرح کرده است و هم نقاط ضعف طبیعت وی را، نه انکه مانند بسیاری از مکاتب بشری تک بعدی به انسان نگریسته باشد و طبیعت انسانی را مثبت دانسته و یا آن چنان طبیعت وی را منفی تلقی کرده باشد که انسان را گرگ انسان بداند.
توضیح بیشتر آنکه در این زمینه چند نظریه وجود دارد:
1. نظریه‌ای که می‌گوید طبیعت و فطرت انسان خوب است و نیک. انسان در ذات موجودی نیک سرشت است. ژان ژاک روسو از طرفداران این نظریه است. به نظر وی انسان آن هنگام که در دامان طبیعت زندگی می‌کرد، یعنی اثری از تمدن و نظامات گوناگون اجتماعی نبود اثری از زشتی‌ها و بدخویی‌ها در او نبود، اما همین که اسیر تمدن شد سرشت نیک خود را از دست داد و دچار فسادهای گوناگون شد. بنابراین برای رجوع به فطرت و اصلی خویش چاره‌ای جز آن نیست که انسان به طبیعت رجوع کند.
2. نظریه‌ای که می‌گوید طبیعت و فطرت انسان بد است و زشت. انسان از نظر ذات موجودی بد سرشت و پلید است. انسان موجودی شیطان صفت و فاسد است. ماکیاولی و توماس هابز از جمله طرفداران این نظریه هستند. توماس‌هابز می‌گوید: انسان گرگ انسان است.
به گمان طرفداران این نظریه اگر عمل مثبتی هم از انسان سر بزند به خاطر فشار عوامل خارجی است. به طور مثال اگر فردی در جامعه بر اساس عدل و داد رفتار می‌کنند به خاطر نفع فردی آن‌هاست نه آنکه حقیقتاً دوستدار عدالت باشند. به بیان دیگر چون آن‌ها مشاهده می‌کنند که بدون برخورداری از یک زندگی اجتماعی و روابط ظاهراً دوستانه نمی‌توان منافع شخصی خود را ارضاء نمود، به طور ظاهری تن به انجام برخی از تکالیف اجتماعی می‌دهند و هرگاه نیز که فرصت مناسب دست دهد شرارت نهفته درونی خود را ظاهر خواهند ساخت.
3. انسان نه خوب است و نه بد. نه دارای فضیلت است و نه رذیلت. نه پاک است و نه ناپاک. طبیعت انسان لاتعینی محض است. یعنی انسان هیچ چیزی را در ذات و نهاد خود ندارد. ژان پل سارتر از طرفداران این نظریه است.
4. انسان هم استعدادهای مثبت دارد و هم استعدادهای منفی. انسان هم دارای قوا و استعدادهای خیرخواهانه است و هم دارای قوا و استعدادهای شرورانه؛ هم زمینه‌های فضیلت در انسان وجود دارد و هم زمینه‌های رذیلت. انسان هم می‌تواند استعدادهای مثبت خود را به فعلیت برساند و هم استعدادهای منفی خود را. با بررسی آیات قرآنی می‌توان گفت که قرآن کریم دارای چنین نظری است.
استاد مطهری در بررسی «داستان آدم» در این‌باره چنین می‌گوید:
«از این داستان استفاده می‌شود که در طبیعت و سرشت انسان هم شر و فساد و جود دارد و هم استعداد و توانایی که او را می‌رساند به جایی مافوق فرشتگان که حتی خداوند به فرشتگان امر می‌کند که در مقابل و سجده کنند. این دو بعد در او به یکدیگر آمیخته‌اند، و تفکیک ناپذیرند. فرشتگان می‌دانستند که شر و فساد جزء لاینفک انسان است. یعنی اگر انسان آفریده شود با شر و فساد آفریده می‌شود.» (1)
استاد محمدتقی جعفری نیز قایل به دو بعدی بودن طبیعت انسان می‌باشند. چنان که می‌فرمایند:
«در طبیعت او [انسان] هر دو استعداد انسانی و اصلاح و خونریزی و احیا وجود دارد و در این طبیعت که دارای هر دو استعداد است، بعضی از افراد راه اصلاح و بعضی دیگر راه فساد را به جریان می‌اندازند.» (2)
ذکر این نکته در این جا ناگفته نماند که برخی از محققان نظری غیر از نظر فوق دارند. اینان می‌گویند که انسان آمیزه‌ای از خیر و شر نیست. در نهاد انسان هیچ چیز بد وجود ندارد. هرچه در انسان هست خوب و خیر است.
به بیان دیگر اثری از ابعاد منفی در وجود انسان یافت نمی‌شود و اگر هم از انسانی کار شرارت‌آمیزی سر بزند ناشی از تعدیل غرایز است. به طور مثال اگر انسانی دچار حرص و آز شود به خاطر وجود زمینه‌های منفی در او نیست، بله به خاطر طغیان غریزه «حب ذات» می‌باشد. یا حالت «مجادله‌گری» انسان ناشی از عدم رشد صحیح «حس کنجکاوی» می‌باشد. استاد جعفر سبحانی در این زمینه چنین می‌نویسد:
«انسانی که خدا در آفرینش او خود را با جمله «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ‌» (مؤمنون آیه 14) توصیف می‌کند نمی‌تواند آمیزه‌ای از خیر و شر، از خوبی و بدی باشد. چیزی که هست. این است که برخی از غرایز مانند شمشیر دولبه، یا سکه دو رویه است که اگر رهبری صحیح نشوند، اگر از طریق عقل و خرد مهار نگردند مایه تباهی او می‌شوند و آنچه که ابعاد منفی خوانده می‌شوند، و مظهر شر و بدی تلقی می‌گردند، همگی نتیجه غرایز رهبری و تعدیل نیافته است که زندگی و بقا انسان به آن‌ها بستگی دارد و این مسئله غیر این است که بگوییم در آفرینش او، خیر و شر، خوبی و بدی به هم آمیخته شده است. دقت درباره هریک از این ابعاد به اصطلاح منفی و شر، ثابت می‌کند که هرگز در نهاد انسان چنین ابعادی به صورت ابتدایی وجود ندارد، بلکه آنچه که بعد منفی و یا شر نامیده می‌شود همگی طغیان یافته یک رشته غرایز ضروری وجود انسان است که بر اثر فقدان رهبری صحیح، به چنین صورتی درمی‌آید.» (3)

پی‌نوشت‌ها

1- راه‌های اثبات وجود خدا، ص 227.
2- ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج 16، ص 208.
3- منشور جاوید قرآن، ج 4، ص 276.

منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسان‌شناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مبانی و شیوه‌های تربیت اخلاقی در قرآن کریم از دیدگاه …چکیده این مقاله بارویکرد تحلیلی توصیفی به مبانی و شیوه‌های تربیت اخلاقی در قرآن، از شهید مطهری و دیدگاه های تربیتی قرآنقرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخورداری تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهریم و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهری مقدمه در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت اصول تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری …تذکر این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی فطرت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادفطرتوجود روح پیش از تولّد فطرت غریزه عالم ذر در حین زندگی بازگشت روح حیات پس از مرگجهاد کبیر در قرآن سماموسجهاد دارای انواع و اقسام چندی است وهر یک نیازجامعه انسانی است و نمی توان از آن غفلت داشتمعیشت و آرامش خاطر آکا از امام باقر علیه السلام و احادیث بسیاری که اساساً در ادبیات اسلامی ، که به بسیاری از بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن دیگرانبازشناسی مفهوم تدبر در قرآن چکیده تدبّر؛ اصطلاح ویژه‌ای است که وحی قرآنی، آن را برای خلاصه کتاب جامعه و تاریخ تاریخ فرهنگ و تمدن …نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند دیدگاهنمونه سوالات معارف اسلامی برای آزمون استخدامی …دانلود نمونه سوالات استخدامی شرکت گاز نمونه سوالات هوش نمونه سوالات زبان مبانی و شیوه‌های تربیت اخلاقی در قرآن کریم از دیدگاه علامه چکیده این مقاله بارویکرد تحلیلی توصیفی به مبانی و شیوه‌های تربیت اخلاقی در قرآن، از نظر شهید مطهری و دیدگاه های تربیتی قرآن قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخورداری از فطرت ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد فطرت وجود روح پیش از تولّد فطرت · غریزه · عالم ذر در حین زندگی بازگشت روح · حیات پس از مرگ تعلیم و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهری م و تربیت از دیدگاه شهید مرتضی مطهری مقدمه در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی اصول تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری ره بخش اول تذکر این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و جهاد کبیر در قرآن سماموس جهاد دارای انواع و اقسام چندی است وهر یک نیازجامعه انسانی است و نمی توان از آن غفلت داشت معیشت و آرامش خاطر آکا خوردن و آشامیدن که مربوط به امور دنیوی است اماقری عینا به معنی آرامش دل و خاطر انسان از بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن دیگران بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن چکیده تدبّر؛ اصطلاح ویژه‌ای است که وحی قرآنی، آن را برای ژرف خلاصه کتاب جامعه و تاریخ تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند دیدگاه مهدی قدیانی جرم شناسی بالینی جرمشناسی رشته معطوف به انسان است و جرم نیز از سوی هم او شکل می گیرد فلذا لاجرم، جرمشناس یک انسان از دیدگاه قرآن


ادامه مطلب ...

اصطلاح رشد در قرآن

[ad_1]
جنبش‌های اسلامی سودان

جنبش‌های-اسلامی-سودانشکل‌گیری جنبش‌های اسلامی در جوامع مسلمانان در دو قرن اخیر پاسخی به منظور حل مشکلات داخلی به خصوص استبداد ادامه ...

جنبش‌های اسلامی روسیه

جنبش‌های-اسلامی-روسیهسرزمین‌های مسلمان روسیه دو دسته از اقوام مسلمان بومی (تاتارها و باشقیرها) و اقوام مسلمان غیربومی (داغستانی، ادامه ...

اسلام‌گرایی در خلیج فارس (قطر، کویت و امارات)

اسلام‌گرایی-در-خلیج-فارس-(قطر-کویت-و-امارات)اسلام‌گرایی در منطقه خلیج‌فارس به دلیل وجود عوامل و زمینه‌های تاریخی ظهور اسلام در شبه جزیره عربی، پدیده‌ای ادامه ...

جنبش‌های اسلامی تونس

جنبش‌های-اسلامی-تونسمسئله نقش گروه‌ها و جنبش‌های اسلامی و نوع نگرش آنها به دین اسلام؛ اینکه نگرش عمل گرایانه داشته یا نگرش ادامه ...

جنبش‌های اسلامی ترکیه

جنبش‌های-اسلامی-ترکیهتجدید حیات اسلام و ظهور جنبش‌های اسلامی، یکی از مهم‌ترین پدیده‌های سیاسی – اجتماعی جهان قرن اخیر بوده ادامه ...

جنبش‌های اسلامی پاکستان

جنبش‌های-اسلامی-پاکستانپاکستان کشوری است که به واسطه جغرافیای خاص و به مثابه پلی میان آسیای جنوبی و خاورمیانه و همچنین مناطق ادامه ...

جنبش‌های اسلامی بحرین

جنبش‌های-اسلامی-بحرینمجمع‌الجزایر بحرین کشوری است بسیار کوچک که از 33 جزیره تشکیل شده است. از این تعداد جزایر، تنها 6 مورد ادامه ...

جنبش‌های اسلامی اندونزی

جنبش‌های-اسلامی-اندونزیاندونزی، مجمع‌الجزایری است آتشفشانی واقع شده بین دو اقیانوس هند و آرام، مشتمل بر سیزده‌هزار و ششصد و ادامه ...

جنبش‌ و سازمان‌های اسلامی در آمریکا

جنبش‌-و-سازمان‌های-اسلامی-در-آمریکاگسترش همه‌جانبه و روزافزون اسلام در کشورهای غیراسلامی به ویژه آمریکا، اهمیت و ضرورت آگاهی از وضعیت مسلمانان ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایرانفرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مطالب و اخبار آموزشی، پژوهشی و تحلیلی درباره رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآنرابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن شکرالله جهان مهین عضو هیأت علمی ومدیر معناشناسی و نشانه شناسی در در قرآن کریم خلیج …این مقاله در مجموعه مقالات بیست و چهارمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم، تهران شگفتی‌ها و اعجازهای پزشکی در قرآناشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن مراحل پیدایش و تکامل جنین در قرآن کریم مجمع البیان، ج، ص منابع و مراجع قرآن کریم طباطبائی، محمد حسین، المیزان مهارت تحملِ مرگ عزیزان در قرآنخبرگزاری فارس این نوشتار با رویکرد توصیفى ـ تحلیلى در پى ارائه مهارت‏هاى قرآنى در رازِ توصیف دوگانه انسان در قرآن معرفترازِ توصیف دوگانه انسان در قرآن حجت‏اللّه علیمحمّدی چکیده شناسایی ویژگی‏های شگفتی ها و اعجازهای پزشکی در قرآننوشتار حاضر پیرامون آیاتی از قرآن است که حاوی مطالب و نکات پزشکی می باشد نویسنده در بازشناسی مفهوم تدبر در قرآن دیگرانبازشناسی مفهوم تدبر در قرآن چکیده تدبّر؛ اصطلاح ویژه‌ای است که وحی قرآنی، آن را برای گستره تعلیم و تزکیه در قرآنواژه تزکیه و مشتقّات آن و موضوع تعلیم کتاب و حکمت، در آیه‌های فراوانی از قرآن کریم فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مطالب و اخبار آموزشی، پژوهشی و تحلیلی درباره آموزش القرآن الکریم رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن شکرالله جهان مهین عضو هیأت علمی ومدیر گروه معناشناسی و نشانه شناسی در در قرآن کریم خلیج فارس این مقاله در «مجموعه مقالات بیست و چهارمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم»، تهران، اسوه شگفتی‌ها و اعجازهای پزشکی در قرآن اشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن نداشتند، تا مراحل پیدایش و تکامل جنین در قرآن کریم مجمع البیان، ج، ص منابع و مراجع قرآن کریم طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی زبان و ادبیات فارسی اصطلاح ها و تعارف‌های رایج در میان زنان زبان و ادبیات فارسی اصطلاح ها و تعارف‌های رایج در میان زنان شیرازی آریا ادیب مهارت تحملِ مرگ عزیزان در قرآن خبرگزاری فارس این نوشتار با رویکرد توصیفى ـ تحلیلى در پى ارائه مهارت‏هاى قرآنى در تحمّلِ رازِ توصیف دوگانه انسان در قرآن معرفت رازِ توصیف دوگانه انسان در قرآن حجت‏اللّه علیمحمّدی چکیده شناسایی ویژگی‏های انسان از فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مقالات آموزشی فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مقالات آموزشی مطالب و اخبار آموزشی، پژوهشی و رشد در قرآن


ادامه مطلب ...

دعای استخاره با قرآن و تسبیح

[ad_1]

دعای استخاره به منظور کمک گرفتن از خدا در مواردی که بین دو موضوع شرعی و حلال مرددیم خوانده می شود. دعای استخاره برای استخاره با قرآن است.

استخاره به معنی درخواست راهنمایی از خداوند است در رابطه به عمل کردن بر یکی از دو تصمیم شرعی و حلال است. در مورد موضوعات فرض، حرام و مکروه استخاره لازم نیست. نماز استخاره مربوط می شود به موضوعات مجاز و مستحب، که انسان نمی داند بر کدام یک از آنها خیر او بیشتر است.

دعای استخاره با قرآن

یکی از رایج ترین انواع استخاره، استخاره با قرآن کریم است که روش های متعددی دارد:

روش اول: قرآن را برمی دارید و این دعای استخاره را می خوانید: «اَللّهُمَّ اِنّى تَفَأَّلْتُ بِکِتابِکَ، وَ تَوَکَّلْتُ عَلَیْکَ، فَاَرِنى مِنْ کِتابِکَ ما هُوَ مَکْتُومٌ مِنْ سِرِّکَ الْمَکْنُونِ فـى غَیْبِـکَ»؛

روش دوم: مرحوم «سیّد بن طاووس» در کتاب «فتح الأبواب» نقل کرده است که براى استخاره، قرآن را برمى دارى و نخست این دعای استخاره را مى خوانى:

«اَللّهُمَّ إِنْ کانَ فِی قَضائِکَ وَ قَدَرِکَ، أَنْ تَمُنَّ عَلى اُمَّةِ نَبِیِّکَ، بِظُهُورِ وَلیِّکَ وَ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ، فَعَجِّلْ ذلِکَ وَ سَهِّلْهُ وَ یَسِّرْهُ وَ کَمِّلْهُ، و اَخْرِجْ لِی آیَةً، اَسْتَدِلُّ بِها عَلى أَمر فَأَئْتَمِرَ، أوْ نَهْـى فَأَنْتَهی فِی عافِیَـة»

سپس حاجت و مشکل خود را عنوان مى کنى و آن گاه قرآن را مى گشایى، پس از آن هفت ورق مى زنى، در ورق هفتم، صفحه سمت چپ، هفت سطر را بشمار و در سطر هفتم مطلب خویش را از آن آیه، دریاب.

دعای استخاره . دعای استخاره صحیفه سجادیه

دعای استخاره پیامبر (ص)

از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: «هنگام استخاره با قرآن، ابتدا سه بار سوره توحید را بخوان. سپس سه بار صلوات بر محمد و آلش بفرست، سپس بگو:

«اللَّهُمَّ إِنِّی تَفَأَّلْتُ بِکِتَابِکَ وَ تَوَکَّلْتُ عَلَیکَ فَأَرِنِی مِنْ کِتَابِکَ مَا هُوَ الْمَکْتُومُ مِنْ سِرِّکَ الْمَکْنُونِ فِی غَیبِک»

پس از این دعای استخاره، قرآن را بگشا و از سطر اول، صفحه سمت راست، مقصود خود را به دست آور.

دعای استخاره امام سجاد (ع)

از جمله دعاهای امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه دعای شماره 33 معروف به دعای استخاره است:

«اللهم انی استخیرک بعلمک فصل علی محمد و آله و اقض لی بالخیرة و الهمنا معرفة الاختیار و اجعل ذلک ذریعة الی الرضا بما قضیت لنا و التسلیم لما حکمت فأزح عنا ریب الارتیاب و ایدنا بیقین المخلصین و لا تسمنا عجز المعرفة عما تخیرت فنغمط قدرک و نکره موضع رضاک و نجنح الی التی هی ابعد من حسن العاقبة و اقرب الی ضد العافیة و حبب الینا ما نکره من قضآئک و سهل علینا ما نستصعب من حکمک و الهمنا الانقیاد لما اوردت علینا من مشیتک حتی لا نحب تاخیر ما عجلت و لا تعجیل ما اخرت و لا نکره ما احببت و لا نتخیر ما کرهت و اختم لنا بالتی هی احمد عاقبة و اکرم مصیرا انک تفید الکریمة و تعطی الجسیمة و تفعل ما ترید و انت علی کل شی‏ء قدیر.»

دعای استخاره . دعای استخاره با قرآن

«خداوندا من از علم تو طلب خیر می‏کنم، پس بر محمد و آلش درود و رحمت فرست و درباره من به نیکی و خیر حکم کن و به من توفیق گزینش کار خیر را مرحمت کن و این عمل را وسیله راضی بودن به قضای خودت درباره ما و تسلیم شدن به مقدراتت قرار ده و هر گونه شک و ریب را از دل من برطرف کن و با یقینی چون یقین بندگان مخلصت تأییدمان بفرما و ما را از درک حکمت تقدیر خودت ناتوان مگردان تا اراده تو را سبک بشماریم و آنچه رضای توست برای ما ناگوار آید و چنان باشیم که به سوی چیزی میل کنیم که از حسن عاقبت و سعادت بدور و به ضد عافیت مقرون باشد. خداوندا آن معرفت را به ما عطا کن که بدان وسیله همه تقدیرهای تو برای ما خوب جلوه کند، و آنچه از قضای تو برای ما دشوار می‏نماید، آسان کن و بر قلب ما اطاعت هر امری را که اراده کرده‏ای الهام فرما تا آن که آنچه از ما با تعجیل خواسته‏ای به تأخیر نیندازیم و آنچه را که تأخیر آن را خواسته‏ای ما در آن عجله نکنیم؛ آنچه مورد رضای تو نیست اختیار نکنیم و آنچه را که تو دوست می‏داری مکروه نداریم، خداوندا عاقبت ما را به بهترین وجه ختم به خیر فرما و سرانجام کار ما را بهترین منزلگاه قرار بده زیرا که تو هر چه ببخشی نیکوست و هر چه عطا کنی بزرگ است و هر چه را که اراده کنی انجام می‏دهی و تو بر هر کاری قادر و توانایی.»

دعای استخاره امام صادق (ع)

و بدان که علامه مجلسى از برخى نوشته هاى اصحاب از خط شیخ یوسف قطیفى نقل کرده و او از خط آیت اللّه علامه، که از حضرت صادق (ع) روایت شده: هرگاه اراده کردى از کتاب عزیز استخاره کنى بعد از بسم اللّه این دعای استخاره را بگو:

«اِنْ کانَ فى قَضائِکَ وَقَدَرِکَ أَنْ تَمُنَّ عَلى شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ بِفَرَجِ وَلِیکَ وَ حُجَّتِکَ عَلى خَلْقِکَ فَاَخْرِجْ اِلَینا آیةً مِنْ کِتابِکَ نَسْتَدِّلُ بِها عَلى ذلِکَ»

دعای استخاره . دعای استخاره با تسبیح

روایت شده است که یسع بن عبدالله قمی به امام صادق (ع) عرض کرد: گاهی می خواهم کاری انجام دهم ولی متحیر هستم که آیا انجام دهم یا نه؟ امام صادق (ع) به او فرمود: «هنگام نماز (که شیطان از هر وقت دیگر از انسان دورتر است) قرآن را بگشا، اولین آیه ای که در آغاز صفحه دست راست میبینی، عمل کن».


گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و …آرامش اعصاب و وران با رسیدن به آرامش درون حاصل می شود هرکسی می داند که یاد خدا آرامبخش بد ها و خوب ها در کلاس قرآن آکابه طور کلى از دیدگاه قرآن مجید، خوبى و بدى، درستى و نادرستى و مکر و حقیقت، به قوّت استخاره آنلاین نیت کن خیر است انشاءالله وقت و ساعت استخاره استخاره در هر وقت و ساعتی جایز است، ولی بهترین وقت هنگام نماز است متن دعای نور با معنی پلی به سوی انسانیتمتندعاینوربامعنیشرح دعای عظیم الشان نور دعای نور نیایشی است که درد را مغلوب می‌کند، تب را فرو می ابرای گرفتن استخاره شماره یک را فشار دهیدهیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره کاری جز تعیین یکی از دو طرف آثار و برکات دعای بسیار پرفضیلت یستشیرمتن …دعایپرفضیلتیستشیردعای یستشیر و معجزه ی دعای یستشیر و ثواب های دعای یستشیر و متن دعای یستشیر با ترجمه را معجزه قران و ادعیهمعجزه قران و ادعیه خواص دعاها و آیات قرانی در رفع مشکلات زندگی دریافت لوح تقدیر توسط وزیر بهداشت و درمان به پروفسور سلطلن زاده در روز معلم ذکر آرام بخش، دعای آرامش اعصابدعا برای آرامش اعصاب و روان آکا ذکر آرام بخشدعای آرامش اعصابدعاهای آرامبخشدعاهای آرامش بخشذکرهای آرامبخشذکرهای آرام بد ها و خوب ها در کلاس قرآن آکا به طور کلى از دیدگاه قرآن مجید، خوبى و بدى، درستى و نادرستى و مکر و حقیقت، به قوّت ایمان و استخاره آنلاین نیت کن خیر است انشاءالله ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی باشد و متن دعای نور با معنی پلی به سوی انسانیت متندعاینوربا پلی به سوی انسانیت در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم ابرای گرفتن استخاره شماره یک را فشار دهید هیچ مانع و محذور دینی در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره کاری جز تعیین یکی از دو طرف تردید آثار و برکات دعای بسیار پرفضیلت یستشیرمتن دعا دعایپرفضیلتیستشیر دعای یستشیر و معجزه ی دعای یستشیر و ثواب های دعای یستشیر و متن دعای یستشیر با ترجمه را در معجزه قران و ادعیه معجزه قران و ادعیه خواص دعاها و آیات قرانی در رفع مشکلات زندگی دریافت لوح تقدیر توسط وزیر بهداشت و درمان به پروفسور سلطلن زاده در روز معلم استخاره با قرآن و فال حافظ استخاره آیه سوره یوسف استخاره با قران و تفسیر ان شهید آوینی استخاره با قرآن استخاره با قران کریم فال حافظ فال حافظ استخاره با حروف ابجد


ادامه مطلب ...

دعای لکنت زبان کودکان در قرآن

[ad_1]

دعای لکنت زبان در قرآن در مورد لکنت زبان حضرت موسی می باشد. دعای لکنت زبان را برای کودکانی که دیر شروع به حرف زدن می کنند می خوانند.

لکنت زبان نوعی اختلال گفتاری است که مشکلاتی را در برقراری ارتباط با سرعت مناسب و به طور پیوسته و روان ایجاد می‌کند.

لکنت زبان چیست؟

لکنت زبان عبارت است از: تکرار، کشش و یا قفل شدن غیرارادی کلمه یا بخشی از کلمه که فرد قصد بیان آن را دارد. در اینجا معمولاً همراه با تلاش برای بیان درست کلمات، تغییراتی نیز در سر و گردن به شکل پلک زدن، شکلک در آوردن، لرزش فک، لب‌ها و یا کج کردن سر دیده می‌شود.

دعای لکنت زبان

  • جهت باز شدن زبان و رفع لکنت، دعای لکنت زبان زیر را بنویسند و بر گردن او آویزند؛ انشاءاله زبانش باز شود.

ما لکم لا تنطقون اقرا باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا انطلقنا الله الذی انطق کل شیء ففهمناها سلیمان.

  • اگر کودکی دیر به سخن آمد یا لکنت زبان داشت سوره اسرا را با مشک و زعفران نوشته و در آب انداخته و آب را به کودک بخورانید؛ انشاالله زبانش گشوده می شود.
دعای لکنت زبان . درمان لکنت زبان با قرآن

دعای لکنت زبان حضرت موسی

«وَ إِذْ نادی‏ رَبُّکَ مُوسی‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ. قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ. قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ. وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی‏ فَأَرْسِلْ إِلی‏ هارُونَ.»

«و (یاد آر) هنگامی که خدایت به موسی ندا کرد که اینک به سوی قوم ستمکار روی آور. به سوی قوم ستمکار فرعون که آیا باز هم نمی خواهند خدا ترس و پرهیزگار شوند؟ موسی عرض کرد: ای پروردگار ، از آن می ترسم که فرعونیان سخت مرا تکذیب کنند. و (از کفر آنها) دلتنگ شوم و عقده زبانم (به هدایت آنان) باز نگردد، پس به سوی هارون (برادرم) فرست (تا با من به رسالت روانه شود).»


علت لکنت زبان حضرت موسی از نگاه قرآن

امروزه مشخص شده که علل روانی لکنت زبان شامل ناراحتی از محیط، ترس، اضطراب، نگرانی و عدم اعتماد می باشد. قرآن کریم در آیات فوق علت لکنت زبان حضرت موسی (ع) را چنین بیان می کند:

فشار روحی و ناراحتی و عدم اعتماد از محیط ستمکارانه فرعون که موسی را قاتل یک نفر مصری می داند و ترس از این که مبادا فرعونیان متکبر او را تکذیب کنند و این امر موجب لکنت زبان او در امر تبلیغ شود، باعث شد تا او از خدا بخواهد که برادرش هارون را با او بفرستد.

دعای لکنت زبان . آیه لکنت زبان

دعای لکنت زبان ؛ راهکار قرآنی

در قرآن این روش موفقیت آمیز گفتار درمانی را به صورت کامل تری می بینیم:

  • خداوند متعال به حضرت موسی (ع) توصیه می کند که با فرعون به نرمی سخن بگوید: «فقولا قول لینا.» و جالب این که به هیچ پیغمبری چنین توصیه ای نشده است.
  • خداوند سخن حضرت موسی (ع) را می شنود: «انا معکم مستمعون.» و خواسته اش را برآورده می کند: «قد اوتیت سولک یا موسی.»
  • خداوند نه تنها لکنت حضرت موسی (ع) را به رویش نمی آورد بلکه با این عبارت که نترسید، من هم با شما می شنوم و می بینم، اضطراب او را کنار زده و به او اعتماد و اطمینان می بخشد: «لا تخافا اننی معکما اسمع و اری.»
  • حضرت موسی (ع) با دعا به روان درمانی می پردازد و خود را تسکین می دهد لذا مشکل لکنت زبان وی از سر چشمه آن که ترس و دلتنگی و اضطراب درونی است، شفا می یابد: «قال رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.»؛ «گفت: پروردگارا به من شرح صدر عنایت فرما و کار مرا آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا گفتار مرا بفهمند.»
دعای لکنت زبان . درمان لکنت زبان در احادیث

درمان لکنت زبان از دیدگاه امام صادق (ع)

امام صادق (ع) می فرماید اگر می خواهید از لکنت زبان پیشگیری و یا آن را درمان کنید و منحنی رشد کودک چه از نظر قدی و چه از نظر بلوغ جنسی و فکری مناسب باشد، تا قبل از دو سالگی به کودکانتان روزانه یک قاشق آب انار شیرین بدهید. هم امام صادق (ع) و هم امام علی (ع) فرموده اند با این کار هم کودک زود به دوره شبابی می رسد، هم منحنی رشد قدی کودکان مطلوب می شود و هم زبانش سریع باز می شود. همچنین خوردن روزانه یک لیوان آب انار برای افراد بزرگسالی که دچار لکنت زبان هستند، مفید است.

خوردن زیاد موز تا قبل دو سالگی می تواند باعث بیماری های یبوست و لکنت زبان در کودکان شود.

چهار راهکار جایگزین دعای لکنت زبان

1) همواره سعی کنید در هنگام صحبت کردن آرامش داشته باشید. خونسرد باشید و ارتباط چشمی خود را با مخاطب حفظ کنید.

2) لکنت زبان یک مشکل قابل حل است. پس به عنوان یک نقطه ضعف به آن نگاه نکنید، آن را بپذیرید و درصدد درمان و رفع آن برآیید.

3) به هنگام صحبت کردن همه حواس خود را متوجه لکنت خود نکنید بلکه بیشتر روی انتقال منظور خود متمرکز شوید.

4) سعی نکنید لکنت خود را از دیگران پنهان کنید. اگر مخاطب شما از این مشکل باخبر باشد راحت تر آن را می پذیرد.


گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

امّ داوود کیست، ام داوود کیست و عمل آن چیست؟ آکاامّ داوود کیستام داوود کیست؟ام داوود کیستدعای ام داوود از کیستاعمال ام داوودام متن دعای عرفه دانلود صوت فرهنگ نیوزدعای امام حسین در روز عرفه از بی نظیرترین مناجات ها و دعاهایی است که در روز عرفه و در راسخون یار همیشه همراه دکتر حسین خیراندیشعلم روز در پیشرفته‌ترین بیمارستان اسرائیل مداحی سید رضا نریمانی در حضور رهبرروانشناسی کودکان استثنایی فرزندپروریکودکان استثنایی کودکان استثنایی روانشناسی کودکان استثناییفرزندپروری مثبتمهارت درسنامه مزاج شناسی مقاله سوّم؛ مزاج شناسی …سلام و عرص ادبِِِِِ ببخشید اگر در پاسخ تاخیر افتادموفق باشید یاحقمشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام …مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری چهره ها در شبکه‌های اجتماعی در روزگاری که جامعه مجازی و شبکه های اجتماعی یکی از ارکان اصلی ارتباط افراد با یکدیگر آشنایی با امام اعظم ابوحنیفه رحمة الله علیه چهره های بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیمیا علی گفتیم و عشق آغاز شد مجموعه اشعار مداحی در …مجموعه اشعار مداحی در مورد شهادت حضرت ابوالفضل عباسع نوحۀ عطش امشب در کربلا قحطی آب امّ داوود کیست، ام داوود کیست و عمل آن چیست؟ آکا اعمال ام داوود دعای امّ داود براى برآمدن حاجات و برطرف شدن غصه ها مفید است صَدَقَ اللهُ متن دعای عرفه دانلود صوت فرهنگ نیوز دعای امام حسین در روز عرفه از بی نظیرترین مناجات ها و دعاهایی است که در روز عرفه و در صحرای راسخون یار همیشه همراه دکتر حسین خیراندیش علم روز در پیشرفته‌ترین بیمارستان اسرائیل مداحی سید رضا نریمانی در حضور رهبر روانشناسی کودکان استثنایی فرزندپروری کودکان استثنایی کودکان استثنایی روانشناسی کودکان استثناییفرزندپروری مثبتمهارت فرزندپروریموزش درسنامه مزاج شناسی مقاله سوّم؛ مزاج شناسی انسانی؛ مزاج بلغم سلام و عرص ادبِِِِِ ببخشید اگر در پاسخ تاخیر افتادموفق باشید یاحق آشنایی با امام اعظم ابوحنیفه رحمة الله علیه چهره های بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم یا علی گفتیم و عشق آغاز شد مجموعه اشعار مداحی در مورد شهادت مجموعه اشعار مداحی در مورد شهادت حضرت ابوالفضل عباسع نوحۀ عطش امشب در کربلا قحطی آب است چهره ها در شبکه‌های اجتماعی در روزگاری که جامعه مجازی و شبکه های اجتماعی یکی از ارکان اصلی ارتباط افراد با یکدیگر شده مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام پروپوزال سمینار مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری، گروه لکنت زبان کودکان ساله درمان لکنت زبان کودکان درمان لکنت زبان کودکان ساله لکنت زبان کودکان ساله حرم علت لکنت زبان کودکان


ادامه مطلب ...

تفسیر حکمی- عرفانی قرآن کریم در آثار آیت الله شاه‌آبادی

[ad_1]

چکیده

یکی از ابعاد وجودی عارف بزرگ، مرحوم آیت الله شاه‌آبادی، درک عمیق و برداشت‌های حکمی- عرفانی ایشان از آیات قرآن کریم است. این تفاسیر و استحسان‌های عرفانی از نوع تأویلات صوفیانه نیست؛ بلکه با بهره‌گیری از سایر آیات قرآن کریم و احادیث معصومین (علیهم السلام)، و البته با پیش‌فرض‌های عرفان محی‌الدینی است. قصد ایشان در نوشته‌های به جا مانده اصالتاً تفسیر قرآن نبوده و برای اثبات آرای خود از قرآن بهره برده‌اند؛ اما در این مقاله سعی شده است آرای تفسیری ایشان از لابه‌لای کلامشان استخراج و به گونه‌ای بازنویسی شود که گویی خود به طور مستقل قصد تفسیر این آیات را داشته‌اند. هر یک از فرازهای این مقاله به طور مستقل می‌تواند مبنای پژوهشی مقایسه‌ای با سایر تفاسیر قرار گیرد و نیز از سوی دیگر، تأثیر برداشت‌های قرآنی بر آرای دیگران (بویژه امام خمینی) به طور مستقل بررسی شود. تفسیر سوره قدر که تنها تفسیر یک سوره کامل از ایشان است، در این مقاله به صورت تطبیقی، با سایر تفاسیر حکمی- عرفانی بررسی شده است.
مقاله حاضر نتیجه کنکاش در دو اثر چاپ شده آیت الله شاه‌آبادی یعنی «رشحات البحار» و «شذرات المعارف» است. در ابتدا پس از مطالعه کامل هر دو کتاب، کلیه نکات تفسیری از جای‌جای نوشته‌های ایشان استخراج شده سپس با نظمی جدید چینشی تازه به آنها داده شده است. شاید حاصل کار را بتوان اثری تازه از ایشان در تفسیر آیاتی از قرآن کریم دانست؛ تفسیری حکمی- عرفانی با مبانی عرفان نظری ابن عربی اما در چارچوب ولایی تشیع.

1-1. تفسیر آیه 40 سوه مبارکه روم (آیه فطرت)

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ
قسمت اول آیه مشتمل بر شش کمال اصلی انسان است:
1. معرفت انسان به خود (من عرف نفسه فقد عرف ربه).
2. معرفت انسان به وجه خود.
3. معرفت انسان به دین خود.
4. معرفت انسان به اقامه وجه خود به سمت دین.
5. معرفت انسان به علت وجوب اقامه وجه خود به سمت دین.
6. معرفت انسان به حنافت خود. (2)
فطرت، لوازم وجود مدرِک است؛ همان‌طور که به لوازم وجود غیر مدرِک طبیعت می‌گویند. به همین دلیل به صورت فطرت الله به خدا نسبت داده شده است.
مراد از فطرت الهی، علم و عشق است. ذات او صرف کمال است و خود عالِم به آن و عالم به علم خود، و ذات او در نهایت عشق و ابتهاج به خود است؛ زیرا مناط عشق، ادراک کمال است.
فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا: عشق به آثار نیز از آثار عشق به ذات است. از آنجا که گفته‌اند: «خَلَقَ الله‌ُ آدَمَ عَلَی صُورَتِه» (3) می‌توان گفت انسان مفطور است به فطرت الهی که عشق است. شاهد این مطلب این است که انسان خود را عاشق و شایق کمال می‌یابد.
عشق از لوازم وجود انسان است؛ چون در آیه، «علیها» به کار رفته است. اگر عشق جدا از وجود انسان بود و به جعل دیگری جز جعل وجود انسان، انسان شدنش، عاشق شدنش بود، باید می‌فرمود: «فطر الناس معها».
چون این عشق فطرت الهیه است، اکتساب، اختلاف و انقلاب در آن راه ندارد؛ از این رو متصف به صفت عصمت است و احکامش متّبع و ممضی. بنابراین ملتزمات فطرت، دین قیم است؛ همان‌طور که خداوند تعالی می‌فرماید:
ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ
از آن جا که فطرت در کشف حقایق حقیق است، از باب اغرا فرموده «فطرتَ الله» یعنی «اِلزَم فطرتَ اللهِ» (4). زیرا ملازمت با فطرت برای کشف کمالات شش‌گانه واجب است. و چون فطرت بر وزن فعله است که در زبان عربی برای هیأت و چگونگی فعل به کار می‌رود، پس فطرت الله یعنی ملازم با کیفیت ایجاد باش، و از آنجایی که ایجاد و وجود، حقیقت واحد است و فرق بین آن دو اعتباری است، به اعتبار اضافه به فاعل، «ایجاد» گفته می‌شود و به اعتبار اضافه به قابل «وجود» نامیده می‌شود. بنابراین فطرت الله یعنی ملازم باش با کیفیت وجود خود و صفات لازم وجود خود برای کشف کمالات سابقه. (5)
لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: کیفیت ایجاد، دو صفت دارد:
1. تخلفی در آن نیست (یعنی یکی واجد باشد و یکی فاقد)
2. اختلافی در آن نیست (یعنی یکی واجد کثیر باشد و یکی واجد قلیل) به عبارت دیگر این فطرت لازمه‌ی وجود انسان است و لازمه هر چیز در او تخلف و اختلافی نیست.
ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ: از آنجا که فطرت امری ذاتی است و تخلف و اختلافی در آن نیست، پس مجالی برای تصرف قوه، واهمه و خیال در آن نیست. (وگرنه تبدیل و اختلاف در آن ظاهر می‌شد). به علاوه کتاب ذات ما مکتوب به ید رحمانیت و رحیمیت پروردگار است. همان‌طور که خداوند تعالی می‌فرماید:
مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ‌ (6)
گفت: ‌ای ابلیس، چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟ آیا تکبر کردی یا از برترین‌ها بودی؟ (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود.)
بنابراین قوه واهمه و خیال را در مکتوب پروردگار مجال تصرف نباشد. مکتوب در لوازم وجود فی الجمله مطابق با کتاب ذات احدیت است، بنابراین می‌فرماید:
خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِه (7)
خداوند آدم را بر صورت خود خلق کرد.
پس فطرت در احکام و مقتضیاتش معصوم از خطا است و از این جهت باید ملتزم و متعبد به احکام و مقتضیات فطرت شد؛ زیرا آنها دین قیم است. (8)

حنیفا:

چون انسان اولا مدرِک ذات و خودبین است، پس معشوق ابتدایی او، خود او است و مانند شیطان خودخواه، معجِب و خودرأی است و مادامی که مبتلا به معشوقه نفس است، به وصال معشوق حقیقی نرسد بنابراین «حنافت» و «اعراض» در آیه شریفه، قید طلب عاشق مقرر شده است. معلوم است مادامی که دل از بیگانگان تخلیه نشود، به مقصد و مقصود نتوان توجه کرد:
مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ (9)
و خداوند در درون انسان، دو قلب قرار نداده است.
و بدون حضور قلب و اقامه دل به سوی مقصد، مقصود حاصل نشود. (10)
با رجوع به فطرت می‌یابیم که مناط معشوقیت، کمال است. انسان اگر مجدداً مطالعه کتاب ذات خود بنماید و جهالت خود را در مصالح و مفاسد ببیند، البته دست از استقلال و استبداد بردارد (و خود را حر و آزاد نمی‌بیند). (11) مناط فطری حریت، قدرت بر اجرای مقاصد است؛ بویژه اگر توانایی به مجرد مشیت و اراده بوده باشد. ولی کسی که خود را در جنب قدرت حقیقی خداو نیز انبیا، عاجز می‌بیند، اقرار به عبودیت می‌کند (12):
ععَبْداً مَمْلُوکاً لاَ یَقْدِرُ عَلَى شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَى مَولاه (13)
بنده مملوکی که بر هیچ چیز توانا نیست و او بر مولای خود تکیه دارد و سنگینی می‌کند.
به سبب ادراک عجز، از تقاضای حریت بیرون (رفته) و به رقیبت و انقیاد، خود را سزاوار داند و به واسطه وجود عشق، خود را از سکونت و راحت‌طلبی خارج (کرده) و در طلب معشوق حقیقی برآید و روی به درگاه او آورد و فرمان «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ » را اطاعت کند. (14)

دین:

درگاه معشوق کمال انسانی، دین است؛ ولی معلوم شد موجودی که مدرِک است، نمی‌تواند به چیزی جز به آنچه در فطرت و کتاب ذات او نوشته باشد ملتزم شود. پس دین عبارت است از التزام به آنچه در فطرت او است. (15)

وجهک:

مراد از وجه، وجه قلب و روی دل است. چون آنچه به آن توجّه می‌کند، از عالم معانی است که روی ظاهر نمی‌تواند به آن توجه کند. (برخلاف آیه «وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» (16)) (17):

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ:

سر آن که در آیه امر فرموده که روی دل به دین که درگاه معشوق است نموده شود نه به معشوق حقیقی، آن است که وصول به معشوق به فنای عاشق وابسته است و این امر بالذّات متأخر از ادراک حضوری معشوق است، و ادراک حضوری آن موقوف به ادراک علمی است. پس ابتدا باید اقامه وجه به درگاه معشوق بوده باشد؛ چنانکه در آیه دیگر فرموده است:
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (18)
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما.
و معلوم است اعظم سبل، وجود خاتم انبیا است:
أنتم السبیل الأعظم و الصراط الأقوم (19)
یعنی مردم را دعوت کن به معرفت و عبودیت و معدلت خود؛
زیرا نهایت تمامیت دین فطری، به مطابقه دین فطرت سلیمه مستقیمه حضرت احمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از اینجا معلوم می‌شود که طریق وصول به حقیقت، شریعت است؛ زیرا در طول واقع است. پس متهاون به شریعت اهل طریقت و حقیقت نشود. (20)

ولکن اکثر الناس لا یعلمون:

اینکه مشاهده می‌شود راحت‌طلبان، راحتی را در ترک فرمان، و حریت را در طغیان حضرت رحمان مقرر داشته‌اند، از فطرت ثانیه و سوء تربیت و عادت است. مراد از فطرت ثانیه، احتجاب فطرت عشق است از معشوق حقیقی به حب شهوات و زخارف و آمال دنیا. گاهی فطرت عشق کمال از باب اشتباه در تطبیق، آنها را مورد توجه قرار می‌دهد و محتجب از معشوق حقیقی گردد؛ چه معلوم است ارتکاب نقص از باب نقص به کمال است و منشأ اشتباهات، احتجاب فطرت است. (21)
در این قسمت از آیه کسانی که عالم به احکام و مقتضیات فطرت نیستند و من را با تن اشتباه کرده‌اند در کتاب فطرت که مکتوب ید قدرت پروردگار است تفکر و تعقل نمی‌کنند و تمیز بین احکام فطرت و طبیعت نمی‌دهند، توبیخ و سرزنش می‌شوند. (22)

1 -2. تفسیر سوره مبارکه قدر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِی حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ أنزلناه

أنزلناه:

ضمیر «ه‌ُ» اشاره به انزال ذات و هویت مطلقه دارد و انزال او انزال علم است که عین ذات مقدسش است. و خداوند عالم آن را از مقام اشمخ مراتب وجود که واجب الوجود است، انزال فرموده تا رسیده به سرحد انزل مراتب وجود رسیده که آن، وجود لفظی، صوتی، کتبی و نقشی قرآن است.
نخستین منزل نزول قرآن، انسان کامل است و نازل، حقیقت قرآن یعنی علم الله نازل است. این حقیقت که همان حقیقت محمدیه است، با انسان کامل متحد است.

لیله القدر:

و لیله مبارکه (23)، حقیقت احمدی است که از فنایش در ذات احدی به لیله تعبیر شده است. به جهت آنکه در حال فنا نسبت به خود تاریک و بی‌اطلاع است و در عین تاریکی، قدر و مبارک است.
دلایل اینکه لیله القدر، حقیقت قرآن است و با ذات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متحد شده عبارت است از:
1. لیل در آیه زمانی نیست؛ زیرا زمان موجودی متصرّم و دارای حکم واحد است. اگر زمانی در آن لحاظ می‌شد، مبارک و قدر نمی‌بود و این برخلاف ظاهر است.
2. لیل زمانی نیست؛ چون علی القاعده ذکر منزل مقدم بر زمان نزول است.
3. لیل زمانی نیست؛ چون در این صورت امتنانی بر حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در معرفت آن نیست.
4. لیل زمانی نیست؛ چون حمل کلمه «خیر» به طور مطلق بر آن، دلالت بر غیرزمانی بودن آن دارد.
5. لیل زمانی نیست، چون تنزّل «ملائکه و روح» به جهت مجرّد بودن آنها، در زمان ممتنع است. پس باید منظور، قلب انسان کامل باشد؛ آن هم به دلیل آیه:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ (24)
روح الامین آن را نازل کرده است بر قلب (پاک) تو.
6. بیان جمیع امور برای انسان کامل باید باشد، و اگر منظور از لیل، زمان باشد باید در آیه نبی را مقدّر در کلام فرض کرد.
عبارت «ألف شهر» ظهور در زمان دارد و زمانی بودن لیل را تأیید می‌کند؛ ولی با شش دلیل مذکور بر امتناع زمانی بودن لیل، ألف شهر نیز غیرزمانی است و منظور از آن، نوع بشر است که در این صورت منظور آیه، برتری حقیقت احمدیه از هزار نوع بشر است. بنابراین آیه «وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ» امتنانی بر حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

حتّی مطلع الفجر:

این عبارت نیز ظهور در زمانی بودن لیلةالقدر را تأیید می‌کند؛ ولی با دلایل شش‌گانه مذکور مشخص می‌شود که لیله القدر کنایه از فنای حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضرت احدیت و طلوع فجر، کنایه از بقای بعد از فنا است و می‌رساند که طلوع و ظهور شمس حقیقت احدی از افق مشیت احمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) محقق شد. بنابراین مراتب قرآن عبارتند از:

مرتبه اول قرآن:

ذات مقدس پروردگار.

مرتبه دوم قرآن:

حقیقت احمدی (صلی الله علیه و آله و سلم).

مرتبه سوم قرآن:

بقای بعد از فنا که تعبیر به سرّ وجودی اطلاقی و مشیه الله می‌شود.

مرتبه چهارم قرآن:

ظهور و بروز آن در عقل بسیط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).

مرتبه پنجم قرآن:

ظهور در عقل تفصیلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). تنزّل روح بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین مرتبه است.

مرتبه ششم قرآن:

از عقل تفصیلی ایشان ظاهر در واهمه ایشان شود تا آنکه قابل تقدیر صوتی و لفظی در مرتبه خیال آن بزرگوار شود. تنزّل ملائکه بر ایشان در همین مرتبه است.

مرتبه هفتم قرآن:

پس از آن به صورت الفاظ و کلمات درآید و قرآن لغوی بر آن اطلاق شود.
تا اینجا قوس نزول قرآن تمام و بعد از آن، قوس صعود قرآن شروع می‌شود.
لیله القدری را که در اخبار و ادعیه وارد شده، به ظاهرش حمل می‌کنیم و می‌گوییم مراد، لیله القدر زمانی است؛ زیرا سلوک و ارتقا برای سالکان تا حد لقای معشوق و فنا در آن و بعد از آن بقای بعد از فنا، در زمان واقع می‌شود. چون سالک جسمانی است پس افعال او منطبق بر زمان می‌شود. و آن زمان که برای پیغمبری از پیغمبران و ولیای از اولیای خدا، حالت فنا و لقا پیدا شود، آن زمان لیله القدر است و شارع مقدس آن را محترم شمرده و احیای آن را مستحب دانسته و مردم را به آن ترغیب کرده است. شاید متنبه شوند و پیرو انبیا و اولیا حرکت کنند تا آنکه بهره از آن مقام شامخ که مقام قرب به حضرت احدیت است نصیب آنها شود. بنابراین اختلاف اخبار در تعیین لیله القدر صوری است و در حقیقت اختلافی ندارند؛ زیرا جمیع لیالی که در اخبار، لیله القدر شمرده شده، با اختلاف به حسب عدد و زمان گوییم جمیع آنها لیله القدر است و وجهی برای تعیین و تخصیص بعضی از بعضی لیالی نیست.

باذن ربهم من کل امر:

فرمود ما نازل کردیم علم متحد با ذات مقدس خود را در حقیقت احمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال فنا و توجه تامش به حضرت احدیت. و به تحقیق تو را دانا کرد که حقیقت تو فنا و استتار در حضرت احدیت است و حقیقت تو اشرف انواع بشر است و سر وجودی اطلاقی تو، قرآن نازل است؛ به گونه‌ای که جبروت عقل بسیط و تفصیلی تو، قرآن نازل است؛ چنانچه خداوند فرمود:
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ
عبارت «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» یعنی ظهور و بروز قرآن از عقل بسیط پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عقل تفصیلی آن حضرت به اذن خداوند، و نزول جبرئیل در هر قضیه و واقعه محقق شود و ایضا ملکوت وهم تو و مثال خیال تو و برزخ حس مشترک تو و ناسوت صوت تو، همه قرآن نازل است و جملگی همه مراتب وجود تو متحد با قرآن نازل است. و حقیقت احمدیه در حال فنا و لقا در حضرت احدیت و در حال بقا بعد از فنا، سلام و رحمت خاص بر امّت است. کلمه «سلام» در آیه خبر مقدم است و «حتی مطلع الفجر» مبتدای مؤخّر است و «سلام» عبارت است از رحمتی که سبب تسلیم امت شود برای تأثیر فاعل و مؤثر حقیقی در آنها؛ همان‌گونه که در سلسله انبیا و اولیا واقع شد. به عبارت دیگر بعد از آنکه قرآن با حقیقت احمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) متحد شد، امّت او متمکّن از اتحاد با قرآن شوند و این امکان برای بعضی از امّت که خانواده عصمت و طهارت باشند، به نصّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خبر ثقلین به مرحله وقوع رسید. پس از اینجا معلوم شد که مراد از کلمه «سلام» در آیه، سلامت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سیر الی الله نیست. (25)

1 -3. تفسیر آیه 9 سوره مبارکه حجر

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
البته معلوم است مراد از قرآنی که وعده حفظ آن داده شده است، قرآن عینی و وجودی نیست؛ زیرا قرآن عینی محفوظ است به اعتبار حفظ جمیع عوالم از عالم مشیت تا عالم ناسوت. و در هر عالمی متحد با آن عالم است و در حفظ آن هیچ امتنانی بر عباد نیست. چنان که مقصود قرآن خیالی و صوتی و کتبی نیست؛ زیرا آنها حقیقت قرآن نیستند بلکه حکایت قرآن‌اند و آیه شریفه شامل آنها نمی‌شود و حفظ آنها [به صورت فوق بشری] لازم نیست. چون ممکن است قرآن خیالی هدف نسیان قرار گیرد و از ذهن محو شود؛ همان گونه که ممکن است مکتوب قرآن به واسطه شقی زایل شود و منع از قرائت آن گردد. پس مراد از قرآنی که وعده حفظ آن داده شده قرآن علمی است و آن متحد با انسان کامل یعنی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است (26) اینان کسانی هستند که خداوند به وسیله ایشان بندگان را روزی دهد و به سبب ایشان گنهکاران را مهلت دهد و تعجیل در عقوبت آنها ننماید. روح القدس از اینان مفارقت نکند و ایشان نیز از روح القدس مفارقت نکنند و مفارقت از قرآن نکنند و قرآن نیز از آنان مفارقت نکند؛ بنابراین تا عترت طاهره در عالم باقی است، قرآن محفوظ است؛ زیرا قرآن متحد به اهل بیت عصمت و طهارت است و چون قرآن تا هنگام انقراض عالم محفوظ است، پس عترت طاهره هم تا انقراض عالم باقی است. خلاصه آنکه قرآن محفوظ است و قرآن علمی متحد با عترت طاهره است؛ از این رو عترت طاهره محفوظ است. (27)

1 -4. تفسیر آیه 45 سوره مبارکه فرقان

أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ
با این آیه به جلوه فعلی و ظهور عینی اشیا که دارای دو وجهه الی الحق و الی الخلق است اشاره شده است. به اعتبار وجهه اول، [شی] ظل الله و مطلق است و حکمی ورای ذات ندارد؛ چون عین ربط است و استقلالی در وجود نخواهد داشت. به اعتبار وجهه دوم، عین جمیع تعینات خواهد بود و حکم غیریت بر او جاری است.
«ظل الله» و «ظل ممدود» همان مشیت خدا یعنی اضافه اشراقیه حق است که به طور ازلی و ابدی متعلّق است به معلومات و معشوقات و مقدورات که اعیان ثابته‌اند می‌باشد. همه آنها خلقا و بعثا به وجود واحد هویدا باشند؛ اگر چه مخلوق و مبعوث تقدم و تأخر دارند. همان‌طور که فرمود:
مَا خَلْقُکُمْ وَلَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ (28)
آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست.
و بنابراین اشاره فرمود:
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ (29)
و این اولین ظهور اشیا است عینا و از این جهت، وقوع در آیه شریفه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» (30) محتاج به تأویل و تجوّز نخواهد بود تا گفته شود مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است؛ بلکه بالحق و بالتحقیق همه چیزها در صفحه مشیت است. (31)

1 -5. تفسیر آیه 59 سوره مبارکه انعام

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ لَا یعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ
این آیه اشاره به مراتب علم فعلی حق می‌فرماید. البته باید قبل از ذکر این مراتب در توضیح گفته شود علم خدا به مخلوقات بر دو قسم است:
1. علم قبل الایجاد (علم ذاتی)
2. علم بعدالایجاد و به عین الایجاد (علم فعلی)
علم قبل از ایجاد؛ یعنی خدا از ازل همه مخلوقاتش و هرچه از آنها به صورت اختیاری یا اضطراری ظاهر شود، به همان علمِ خودش به ذات خودش می‌داند. و این همان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است.
علم بعد از ایجاد و عین ایجاد؛ یعنی چون ظهور اشیا به عین مشیت او است، و مشیت حق عین ربط به حق و عین حضور است، و حقیقت علم، حضور است و این ظهور، فعلِ حق و حضور او است، پس علم فعلی او است.
«ها» در آیه اشاره به علم ذاتی و ظهور اشیا است در غیب هویت. (32)
مراتب علم فعلی حق عبارت است:
مرتبه اول، ظهور جمیع اشیا در صفحه مشیت من الازل الی الابد است، بنابراین می‌فرماید:
مَا خَلْقُکُمْ وَلَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ (33)
مخلوق و مبعوث ترتب دارند و مقام عندیت اشاره به مشیت الله دارد.
مرتبه دوم، ظهور اشیا در عالم جبروت است.
مرتبه سوم، ظهور اشیا در عالم ملکوت است.
مرتبه چهارم، ظهور اشیا در عالم مثال است.
سه مرتبه اخیر، مقام «مفاتح الغیب» است. عالم در ظهور اشیا در این عوالم به صورت علماً است. چنان که می‌فرماید:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ (34)
و به (خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت.
مرتبه پنجم، عالم سجل الکون است و به آن با عبارت: «و یعلم ما فی البر و ما فی البحر» تا آخر اشاره شده است.
مرتبه ششم، عالم کون جامع است؛ همان طور که می‌فرماید: «وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»، که مقام ولایت مطلقه و مشیت صاعده است. (35)

1 -6. تفسیر آیه 72 سوره مبارکه احزاب

وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا
«ظلومیت» عبارت است از ادبار بر نفس اماره و خروج از اهوا و مهارت‌های او، به حیثی که نفس در مملکت انسان دارای سلطنت و ریاست نباشد؛ بلکه تحت سلطنت عقل و دین باشد. پس مقصود از ظلومیت، شقاوت و اتعاب نفس نیست. به عبارت دیگر تمام ظلم نسبت به نفس امّاره سلب او از عنوان آمریت است و معنون کردن او به عنوان مأمور نسبت به عقل و دین. این معنا به حسب ظاهر، ظلم است ولی در باطن و نفس الامر، تمام عدل است نسبت به نفس.
«جهولیت» عبارت است از آنکه نفس بعد از تحلیه به کمالات حسنه و ملکات پسندیده و تنوّر عقل به معارف الهیه، از معرفت واجب الوجود و صفات او و معرفت نبوت و ولایت و معاد، متوجه معدن و منبع کمالات و معطی و خالق آنها و محب و عاشق پروردگار شود و هرچه معرفت بیشتر گردد، حب و عشق به ذات مقدسش زیادتر شود و التفات عاشق به خود گردد تا آنکه از شدت عشق به جایی رسد که از خود بیخود شود و جاهل به افعال و صفات و ذات خود گردد و تمام توجهش به منعم و خالق خود شود تا جایی رسد که ابصار نکند مگر به رب و خالق خود، و سمع نکند مگر به منعم و مولای خود. (36)

1 -7. تفسیر آیه 172 سوره مبارکه اعراف (آیه ذر)

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ
عوالم سابقه ‌[ی عالم ملک] از عالم جبروت و ملکوت گرفته تا عالم مثال، مقام ظهور علل موجبه عوالم مادی است و بودنِ ما در عوالم سابقه مثل بودن علوم است در عقل بسیط اجمالی، و بودن در عالم مثال مانند علوم است در مرتبه تفصیل نفس؛ و گرنه ارواح جزئیه متّأخّر است از استعداد مواد برای ظهور نفس. پس ظهور هر چیزی در عوالم سابقه به وجود علمی خواهد بود. بنابراین همه، قبل از ظهور به وجود علمی خود، به انحای وجود علمی، از عالم حق یا جبروت و ملکوت و مثال ظهور داشته‌اند. بنابراین در عالم مثال اقرار به توحید کرده‌اند. ولى چون به وجود عینی خود که متأخّر است از ماده و هزاران شرایط، مختلف خواهند شد و مراد از بطن اَمّ، همین عالم ماده است که به سعادت و شقاوت ظاهر شوند؛ و گر نه مادامی که به وجود علمی موجود بودند و همیشه به همان وجود در همان نشئه ظاهرند موحّد و معترف خواهند بود؛ همان‌طور که «قالوا بلی» در پاسخ به کلام الهی: «ألست بربکم» است. (37)

1 -8. تفسیر «ارضین سبع» و«سماوات سبع»

ارضین سبع:

منتهی نقطه قبض و هیولی (آخرین منزل نزول متراکم)
شروع به حرکت انعطافی کرده و امتداد جسمانی پیدا کند.
طبع عنصری
ترکیب جمادی
نبات
حیوان
انسان

سماوات سبع:

1. نفس 2. عقل 3. قلب 4. روح 5. سر 6. خفی 7. اخفی (همان مقام مشیت الله و جلوه اتم اسما و صفات [است]. خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مقام نایل شدند. که این مقام «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى (38)» است). (39)
این هفت آسمان در واقع همان مراتب هفت‌گانه انسان است که به واسطه آنها انسان محکوم به احکامی و مخصوص به صفاتی خواهد شد. (40) مشاعر انسان در هر مرتبه ده (عدد) است که عبارتند از: سمع و بصر و شمّ و ذوق و لمس و حس مشترک و خیال و وهم و حفظ و تصرّف، که هر یک عملی مخصوص به خود داشته‌اند و ربطی به دیگری ندارد. (41)
مرتبه اول، مرتبه نفس است که افق آن گاهی افق بهائم و گاهی سباع و گاهی شیاطین خواهد بود، و در این مرتبه محکوم است به مبغوضیت و حقیقتاً در این مرتبه حظی از انسانیت ندارد؛ بلکه صفرالوجود است. (42) مادامی که انسان در این مرتبه است، قوای او از یکدیگر ممتاز خواهند بود و البته در ظهور به نفسانیت، هر قوه به تنهایی و وحدت، ظهور کند؛ بنابراین جرم احدی را بر دیگری حمل نخواهند کرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (43)». (44)
مرتبه دوم، مرتبه قلب و خروج از نفس اماره [است] و [انسان در این مرتبه] دارای نفس مطمئنه و وارد در وادی ایمن قلب است. (45) چون از حضیض نفسانیت ترقی و به اوج انسانیت پرواز کند، البته به اولین فَسحه عالم ملکوتِ قلب وارد شود و هریک از قوا و مشاعر او دارای همه قوا و مشاعر خواهد شد. پس نفس رجوع به صفریت نموده و قوا چون به امر قلب حرکت نمود واحدِ مسبوق الصفر نفس است (یعنی یک است که قبل از صفر قرار گرفته = ده) بنابراین وقتی به وسیله هریک از آنها حسنه‌ای ایجاد کند، دلیل است که به اوج انسانیت رسیده و در وادی ایمن قلب وارد شده و در نتیجه به قوای عشره عامل است. پس دارای ده اجر خواهد بود. (46) که به آیه «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا» (47) اشاره دارد.
چون نسبت هر مرتبه به مرتبه بالاتر، نسبت یک به ده است به واسطه اختفای آن مرتبه در جنب مرتبه عالی‌تر، پس گویی صفری است در جلوی یک. چنانچه قلب در جلوی صفر نفس، ده می‌شود. بنابراین هر مرتبه ده مرتبه ترقی کند تا مقام اخفی و چون به مقام بقا نایل گردد، علم ثواب عمل مخصوص حق است، کما قال تعالی: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْینٍ (48)» (49) پس اختلاف اخبار در باب ثواب اعمال، به مراتب عاملین بازمی‌گردد. تا بدان جا که در مرتبه «اخفی» ثوابش لایتناهی خواهد بود که مرتبه فنا و فنا در فنا و مقام ثارالله و انادیته (50) و «دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى» می‌باشد. (51)

1 -9. تفسیر آیات 8 و9 سوره مبارکه نجم

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى

قاب به معنای قطعه‌ای از دایره است. قوس نیز به معنای قطعه‌ای از دایره است؛ با این تفاوت که نسبت آنها اطلاق و تقیید است. یعنی قاب قطعه معینی از دایره است که واقع است بین مقبض و سیئه (پایین‌ترین نقطه و بالاترین نقطه دایره). ولی قوس اعم از آن است و بر هر قطعه‌ای از دایره اطلاق می‌شود.
دستگاه آفرینش مشتمل بر دو قوس است: (قوس نزول و صعود). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قابی از دو قوس دایره وجود است. زیرا قاب عبارت است از نقطه مقبض تا رأس سیئه، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از نقطه مقبض دایره وجود که عالم هیولی و ماده باشد، به استفاضه از مقام مشیت و فیض رحمانیت و رحیمیت حرکت کرد، تمام آسمان‌ها و مدارج کمالیه را طی کرده و خود را به قرب مقام ربوبیت که افق مشیت و رأس سیئه (بالاترین نقطه دایره وجود) باشد رسانده است و به نحوی قرب به ذات مقدسش پیدا کرده که بین او و حق ابداً فاصله و واسطه‌ای نیست. پس به وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمیم دایره وجود گردید و ختم مقام ولایت کلیه و نبوت مطلقه شد که حضرتش واصل به نقطه مشیت و رأس سیئه گردید و از تمام حدود و تعینات وارسته شد. صحیح است گفته شود حقیقتش تمام دایره وجود ظلی است، دایره وجود از قوس نزول و صعود غیر از مشیت و تعینات وجود او چیز دیگری نیست. (52)

أو أدنی:

چون نایل شدن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقطه فیض و مشیت مساوق است به حسب حقیقت با مظهریت مقام و احدیت و فنا در آن مقام شامخ، گوییم مقام احدیت که بین عرش هویت و سمای واحدیت است نیز اقتضا، مظهر و مجلایی دارد و کلمه أو أدنی اشاره به فنای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است در مقام احدیت و مظهریت آن مقام عالی. (53)

2. قواعد و ضوابط تفسیری آیت الله شاه‌آبادی

از آنجا که هیچ یک از آثار موجود حکیم شاه‌آبادی اصالتاً به قصد تفسیر قرآن نگاشته نشده است، بنابراین در نگاه نخست نمی‌توان شیوه و قاعده تفسیری مشخصی بر نوشته‌های ایشان حاکم دید. با این وجود در مجموع می‌توان به این موارد اشاره کرد:
1. آیات قرآن به طور مستقیم و غیرمستقیم به عنوان شاهد، در برداشت‌ها و تفسیرهای قرآنی این عارف حکیم استفاده شده است که در متن بالا به راحتی می‌توان آنها را یافت.
2. ایشان به ندرت به روایات اشاره کرده‌اند و درواقع تفسیر ایشان به هیچ وجه شباهتی به تفاسیر اثری و روایی ندارد.
3. تفسیر حکمی عرفانی ایشان از نوع تأویلات عرفانی بعضی صوفیه نیست؛ زیرا ربط مطالب به آیات، معقول و منطقی بوده و با توجه به مبانی عرفانی ایشان کاملاً قابل تحلیل عقلی است و از ظاهر الفاظ آیات عدول مشخصی نداشته‌اند. هر چند در نگاه نخست، ظاهر، چنین ادعایی را نمی‌رساند، به طور جزم می‌توان گفت مخالفت با ظاهر جز در مورد تفسیر «ظلوم و جهول» بودن انسان، در موارد دیگر مشاهده نمی‌شود.

3. بررسی تطبیقی تفسیرسوره قدر آیت الله شاه‌آبادی با سایر تفاسیر عرفانی

در پایان مقال، تفسیر ایشان از سوره قدر را با سایر تفاسیر، به عنوان نمونه، مقایسه و بررسی قرار می‌دهیم. البته این بررسی نکات شاخص را دربرمی‌گیرد.
ضمیر «ه‌ُ» در «انّا انزلناه» اشاره به انزال ذات و هویت مطلقه دارد و انزال او انزال علم است که عین ذات مقدسش است. و خداوند عالم آن را از مقام اشمخ مراتب وجود که واجب‌الوجود است انزال فرموده تا رسیده به سرحد انزل مراتب وجود که آن وجود لفظی و صوتی و کتبی و نقشی قرآن باشد.
اولین منزل نزول قرآن، انسان کامل است و نازل، حقیقت قرآن یعنی علم الله نازل است. این حقیقت که همان حقیقت محمدیه است، با انسان کامل متحد است.
ایشان مرجع ضمیر «ه» را ذات و هویت مطلقه دانسته که در نگاه اول با اجماع مفسران در اینکه ضمیر «ه» درباره قرآن است (54) مغایر می‌نماید؛ ولی با این توضیح که علم الهی عین ذات او است و این نزول، نزول علم او است که پایین‌ترین مرتبه آن وجود لفظی و صوتی و کتبی و نقشی آن است، مغایرت مرتفع می‌گردد.
شک نیست که قران کلام الهی و از معدن عظمت الوهیت فرود آمده و همان‌طور که «کلام» ما فی الضمیر متکلم را ارائه می‌دهد، قرآن نیز معانی و مطالبی را که از عالم لاهوت به عالم ناسوت ظهور نموده ارائه می‌دهد و همان‌طور که معانی از مرتبه عقل انسانی به مرتبه نفس وی تنزّل می‌یابد و از آنجا به مرتبه خیال و از مرتبه خیال به مرتبه حسّ مشترک و ذهن و از آنجا به صورت الفاظ در خارج بروز و ظهور می‌نماید، همین‌طور قرآن که در وصف آن فرموده: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (55)، از مرتبه علم لدنی و دفتر آفرینش تنزل نموده و در عالم قضا که شاید آنچه در احادیث تعبیر به مشیت شده اشاره به همین مرتبه دارد که خدا همه چیز را به مشیت خلق کرده و مشیت را به چیز دیگری خلق ننموده و از مرتبه قضا تنزّل کرده و در لوح محفوظ ثبت گردیده و در عالم مُجرّدات و در مرتبه عقل کل که مظهر تام و تمام او حقیقت محمّدیه است ظهور یافته و از آن مرتبه نیز تنزّل کرده و در مرتبه نفس کلی عالم که مظهر تام و تمام آن، نفس شریف محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و قلب مبارک وی است فرود آمده و نیز از آن مرتبه تنزّل نموده و در عالم طبیعت فرود آمده و به صورت الفاظ بروز و ظهور نموده است. (56)
مقصود از «مس» در آیه کریمه فوق، مطلق ارتباط و تماس معنوی است و مطهّران را خداوند در آیه کریمه دیگری چنین معرّفی می‌کند:
إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا (57)
خدا چنین می‌خواهد که رجس هر آلایش را از شما خانواده نبوّت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند.
اهل بیت عصمت و طهارت و عترت پاک و مطهر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همان مطهّران هستند و به آن مرحله‌ی عالیه راه دارند، به مقام لدن بار یافته و حقیقت قرآن را دریافته‌اند. (58)
این همان مراتب وجودی قرآن است که ایشان به این صورت بدان‌ها اشاره دارند:

مرتبه اول قرآن:

ذات مقدس پروردگار

مرتبه دوم قرآن:

حقیقت احمدی (صلی الله علیه و آله و سلم)

مرتبه سوم قرآن:

بقا بعد از فنا که تعبیر به سرّ وجودی اطلاقی و مشیه الله شود.

مرتبه چهارم قرآن:

ظهور و بروز آن در عقل بسیط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم).

مرتبه پنجم قرآن:

ظهور در عقل تفصیلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). تنزّل روح بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین مرتبه است.

مرتبه ششم قرآن:

از عقل تفصیلی ایشان ظاهر در واهمه ایشان شود تا آنکه قابل تقدیر صوتی و لفظی در مرتبه خیال آن بزرگوار شود. تنزّل ملائکه بر ایشان در همین مرتبه است.

مرتبه هفتم قرآن:

پس از آن به صورت الفاظ و کلمات درآید و قرآن لغوی بر آن اطلاق شود.
تا اینجا قوس نزول قرآن تمام شود و بعد از آن قوس صعود قرآن شروع می‌شود.
درباره اینکه چرا ظرف این نزول لیل است و نه روز، کمتر کسی تحلیلی ارائه کرده و از میان آنها کمتر تحلیلی متقاعد کننده است. به نظر می‌رسد مرحوم شاه‌آبادی در این مورد تفسیری کامل و منحصر به فرد ارائه کرده است. ایشان می‌فرماید:
لیله القدر و لیله مبارکه (59)، حقیقت احمدی است که از فنایش در ذات احدی تعبیر به لیله شده است؛ به جهت آنکه در حال فنا، نسبت به خود تاریک و بی‌اطلاع است، و در عین تاریکی، قدر و مبارک است.
دلایل شش‌گانه ایشان در این باب بسیار قابل توجه است.
البته نباید انکار کرد که این تفسیر نغز، ریشه در تفسیر محی الدین عربی دارد؛ با این تفاوت بزرگ که او فقط به صورت اجمال می‌گوید:
لیله القدر همان حقیقت محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) است در حال احتجاب ایشان در مقام قلب بعد از شهود ذاتی. زیرا انزال ممکن نیست مگر در این حقیقت در این حالت. و قدر همان ارزش و شرافت ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) است چون قدر و ارزش ایشان ظاهر و شناخته نمی‌شود مگر در آن (فیها) شب. (60)
درجات نهایی شب قدر تعیین نشده است بلکه فقط افضل بودن آن از هزار ماه بیان شده است: «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، و خداوند آن را برتر از هزار ماه قرار داد نه برابر آن و مقدار برتری آن را هم روشن نفرمود. چون اساس سلوک، همانا سیر در منازل نفس است بنابراین حقیقت ماه، مخصوصاً ماه مبارک رمضان که آغاز سال سالکان است، بالاخص شب قدر که همانند جهش در امتداد سیر ظهور می‌کند، بیرون از حقیقت نفس متکامل نیست. (61) چون انسان کامل حایز جمیع مراتب کمالات و خلیفه الله است که هم فاعل در فاعلیت تام است و هم قابل در قابلیت، پس اولین مرتبه نزول قرآن باید با انسان کامل متحد باشد و آن حقیقت محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
سایر مفسران از زاویه دیگری فقط این مسئله را پاسخ داده‌اند که: بنا بر بیان قرآن کریم، بخش مهمی از فیوضات معنوی و الهی در شب افاضه شده است و بسیاری از برکات الهی در شب نازل می‌شود؛ زیرا شب، برای رابطه عبد با خداوند و نزول برکات از سوی خداوند بر عبد، زمینه مناسبی است. و نشئه زنده‌داری شب و مناجات و دعا با خضوع و خشوع و مناجات و ذکر روز فرق دارد؛ چنانکه فرموده: « إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا» (62)، از این رو نزول قرآن کریم در شب پر برکت و مبارک قدر بوده است. همچنین معراج انسان کامل حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در شب است:
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ (63)
از اینرو سالکان کوی حق مشتاق فرارسیدن شب هستند و انسان بیشتر فیض‌ها را شب می‌گیرد نه روز، زیرا روز سرگرم تلاش و سعی فراوان است:
إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا (64)
او در شب اشتغال را رها کرده و به ابتهال می‌پردازد. بنابراین برکات را بهتر درک می‌کند؛ در حالی که نزد خداوند فیاض، لیل و نهاری نیست. (65)
درباره معنا «سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» نیز آیت الله شاه‌آبادی کلامی متمایز از سایر مفسران آورده است:
«سلام» عبارت است از رحمتی که سبب تسلیم امت شود برای تأثیر فاعل و مؤثّر حقیقی در آنها چنانچه در سلسله انبیا و اولیا واقع شد و به عبارت دیگر بعد از آن که قرآن متحد با حقیقت احمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. امّت او متمکّن از اتحاد با قرآن شوند و این امکان برای بعضی از امّت که خانواده عصمت و طهارت باشند به نصّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خبر ثقلین به مرحله وقوع رسید، پس از اینجا معلوم شد که مراد از کلمه «سلام» در آیه سلامت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سیر الی الله نیست. (66)
در کشف الاسرار آمده است:
سَلاَمٌ هِیَ یعنی لیله القدر، «سلام» همه آن شب خیر و برکت است و آن شبی است که از هر حادثه‌ای و شر شیطانی ایمن و سلامت است.
در مخزن العرفان آمده است:
ملائکه و روح سلام و درود می‌فرستند بر حقیقت روح و جسم و طبیعت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) مادامی که طبیعت باقی است و تا وقتی که روح شریفش از عالم طبیعت به عالم نور و طلوع فجر پیوند گردد. (67)
علامه طباطبایی نیز در این باره می‌گوید:
«سلامٌ هی» اشاره است به اینکه عنایت الهی تعلق گرفته به این که رحمت او شامل همه آن بندگانی که به سوی او رو می‌آورند بشود و نیز در این شب با عظمت باب عذابش بسته باشد؛ یعنی عذابی جدید نفرستد و لازمه‌اش این است که طبعاً در آن شب کید شیطان هم مؤثر واقع نشود. (68)
امام خمینی نیز درباره این آیه می‌گوید:
از آن جایی که سوره قدر اشاره به مقام نبوّت و ولایت است و سوره اهل بیت است شاید آیه شریفه «سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» اشاره باشد به سلامت مطلقه که از برای ولی مطلق است از اوّل ورود در لیله احتجابات خلقیه که از برای ولی مطلق، لیله القدر است، تا طلوع فجر مطلق که رجوع ولی کامل است به مقام «قاب قوسین أو أدنی» که ترک حجب است. (69)
با مقایسه این آرا تأثیر کامل مبانی عرفانی این عارف حکیم بر تفسیرشان کاملاً مشهود است. البته (که در این مقاله به تبیین و توضیح این مبانی پرداخته نشده و آنها مفروض گرفته شده است.)

پی‌نوشت‌ها

1- استادیار دانشکده الهیات، دانشگاه آزاداسلامی واحد کرج.
2- رشحات البحار، کتاب الانسان والفطره، ص3.
3- بحارالانوار، ج4، ص11، ح1، باب 2و ج4، ص13، ح15، باب2 و کتاب التوحید، ص153، رقم11؛ به نقل از امام رضا (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
4- شذرات المعارف ص127-130.
5- رشحات البحار، کتاب الانسان الفطره، ص4.
6- ص/ 75.
7- بحارالانوار، ج4، ص11، ح1.
8- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص 5.
9- احزاب/4.
10- شذرات المعارف، ص131-132.
11- همان، ص133.
12- شذرات المعارف، ص 135.
13- نحل/ 75.
14- شذرات المعارف، ص138.
15- همان.
16- بقره/ 150، 149، 144. (پس روی خود به سوی مسجد الحرام کن.)
17- شذرات المعارف، ص 139.
18- نحل/ 125.
19- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص274.
20- شذرات المعارف، ص144.
21- همان، ص149.
22- رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص6.
23- دخان/ 3.
24- شعرا/ 193-194.
25- رشحات البحار، ص13-26.
26- همان، ص30.
27- همان، ص32.
28- لقمان/28.
29- انعام/59.
30- واقعه/1.
31- شذرات المعارف، معرفه100، ص77-78.
32- همان، معرفه114، ص84.
33- لقمان/28 .
34- اعراف/172.
35- شذرات المعارف، معرفه 115، ص85-86.
36- رشحات البحار، ص46.
37- شذرات المعارف، معرفه214، ص151-152.
38- نجم/ 8 و 9.
39- رشحات البحار، ص196-197.
40- شذرات المعارف، معرفه73، ص61.
41- همان، معرفه74، ص62.
42- همان، معرفه73، ص61.
43- انعام/164.
44- شذرات، معرفه 75.
45- همان، معرفه73.
46- همان، معرفه 76.
47- انعام/160.
48- سجده/17.
49- شذرات، معرفه 78.
50- همان، معرفه82.
51- رشحات، ص197.
52- رشحات البحار، کتاب انسان و الفطره، ص197-198.
53- همان، ص201.
54- روح المعانی، ج1، ص339.
55- واقعه/ 77-80. این قرآن بسیار گرامی است در لوح محفوظ سر حقّ که جز دست پاکان بدان نرسد، تنزیلی از پروردگار عالم است.
56- بیگم، سیده نصرت: «مخزن العرفان»، ج15، ص207.
57- الاحزاب/33.
58- جوادی آملی، عبدالله: «تفسیر موضوعی قرآن کریم»، ج1، ص38-39.
59- دخان/3.
60- ابن عربی، محی الدین: «تأویلات القرآن»، ج2، ص447.
61- فتوحات مکیه ج1، ص 658.
62- مزمل/1.
63- بنی اسرائیل/1.
64- مزمل/7.
65- حسن‌زاده آملی، حسن: «هزار و یک نکته»، ص139.
66- رشحات البحار، ص13-26.
67- مخزن العرفان، ج15، ص209.
68- المیزان، ج20، ص333.
69- خمینی، روح الله: «شرح حدیث جنود عقل و جهل»، ص275.

منابع تحقیق :
* قرآن کریم
- ابن عربی، محی الدین، تأویلات القرآن (تفسیر ابن عربی)، دار احیاء التراث العربی، 1422.
- همان، فتوحات مکیه، دار صادر، بیروت، بی‌تا.
- آلوسی بغدادی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالفکر، بیروت، بی‌تا.
- بیگم، سیده نصرت (بانو امین اصفهانی)، مخزن العرفان فی تفسیر القرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361.
- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، مرکز نشر اسراء، قم، 1382.
- حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1377.
- خمینی، روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ دوم، 1377.
- شاه‌آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360.
- همان، شذرات المعارف، تصحیح بنیاد علوم و معارف اسلامی دانش‌پژوهان، ستاد بزرگداشت مقام عرفان و شهادت، تهران، 1380.
- طباطبایی، سیدمحمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374.
- گنابادی، سلطان محمّد، تفسیر بیان السعاده، مؤسسه الاعلمی المطبوعات، بیروت، 1408.
- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده‌الابرار، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1376.

منبع

عبارات مرتبط با این موضوع

تجسم اعمال در آراء آیت الله شاه‌آبادیمقالاتدینیاللهآبادیآیاتی از قرآن کریم تاملّی در آثار آیت الله شاه‌آبادی و با صبغه عرفانی آن در آثار تفسیر عرفانی دانشنامه‌ی اسلامیتفسیرعرفانی قرآن کریم را تفسیر و در بیان معانی قرآن کریم تفسیر عرفانی، آیت الله تفسیر قرآن کریم تفسیرقرآنکریم و نشر آثار و اندیشه های آیت الله ها تفسیر قرآن کریم آثار اخلاقی، عرفانی بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآنبسم الله الرحمن وظایف دینی و فرهنگی ، به تفسیر ادبی عرفانی قرآن در این آیت برکات و آثار قرآن کریم به روایت آیت الله بهجت مطالبی در برکات و آثار قرآن کریم به که خداوند در قرآن قرآن کریم به روایت آیت الله تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید اثر خواجه …تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مومنان در این آیت در تألیفات دینی و آثار قرآن آنلاین آیت الله مکارم قرآن ترجمه تفسیر کریم منصوری آیت الله محمد علی شاه آبادی استاد کریم منصوری تفسیر رساله آیت الله مکارم امام خامنه ای در جبهه حزب الله دانلود آثار آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی قرآنیان العظمی محمدعلی شاه‌آبادی رضوان الله قرآن در کلام علامه آثار آیت الله شاه آبادیآرای آیت الله شاه‌آبادی در آثار حضرت امام خمینیآرایآیتاللهشاه‌آبادیدر محمدعلی شاه‌آبادی در آثار امام آیت الله شاه‌آبادی در در قرآن مجید در فروشگاه کتاب شاپ خرید آنلاین و اینترنتی کتاب خرید و فروش آنلاین نرم افزاری فلش کارت مذهبی مدیریتی روانشناسی دیوان اشعار تربیت فرزندان سید روح‌الله خمینی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد روح‌الله در سال ۱۳۰۸ هجری خورشیدی با خدیجه ثقفی دختر میرزا محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد


ادامه مطلب ...

دعا یا قرآن صاعد

[ad_1]

چکیده

در این مقاله نخست تعریف اجمالی از دو ارتباط اساسی کلامی و غیرکلامی بین خدا و انسان ارائه داده، سپس درباره ارتباط کلامی بین خدا و انسان، توضیح بیشتری داده است؛ پس از آن منشأ دعا و نیز انواع آن بررسی شده است. در ادامه نیز ویژگی‌های ماهوی و ساختاری زبان دعا یا قرآن صاعد از حیث (معناشناختی) با بهره‌گیری از آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفته است. در این بررسی‌ها، علاوه بر توجه ویژه شاه‌آبادی نیز توجه داشته‌ایم.

1. مقدمه

میان همه موجودات با ذات خدای سبحان، رابطه اساسی «آفریدگاری وآفرینندگی» برقرار است. قرآن کریم در پاسخ سؤال «قل من رب السموات و الارض» می‌گوید: [قل الله] و می‌آورد:
قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (2)
همه موجودات آفریدگان الهی‌اند و در بارگاه عظمت خداوند تعالی سر تسلیم فرود آورده و زبان به تسبیح و تحمید او گشوده‌اند:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (3)
در روایات نیز از تسبیح برخی موجودات سخن گفته شده است. (4) حضرت امام خمینی می‌گوید:
عالم پر از هیاهو است. تمام عالم زنده است، همه هم اسم الله هستند. (5)
به بیان دیگر:

هر کسی به زبانی صفت مدح تو گوید *** بلبل به غزل‌خوانی و قمری به ترانه

و به تعبیر مولوی بزرگ: «غلغل اجزای عالم بشنوید»
در میان موجودات خداوند منان، انسان «خلقت ویژه» می‌یابد و به عنوان مهم‌ترین آفریده خداوند سبحان، شایسته این خحطاب می‌شود:
تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (6)
ذات انسان با ذات باری تعالی، دو نوع ارتباط اساسی دیگر برقرار می‌کند که از حیث ماهیت و کیفیت به کلی با سایر موجودات متفاوت است:
1. ارتباط غیرکلامی
2. ارتباط کلامی
در این نوشته کوتاه، که به مناسبت برگزاری کنگره بزرگداشت عارف کامل حاج میرزا محمدعلی شاه‌آبادی به نگارش درآمده است، پس از تعریف اجمالی دو ارتباط اساسی بین خدا و انسان و توضیح بیشتر پیرامون ارتباط کلامی بین خدا و انسان، منشاً دعا و انواع آن و نیز ویژگی‌های ماهوی و ساختاری زبان دعا یا قرآن صاعد بررسی می‌شود و در این بررسی با بهره‌گیری از آیات و روایات، به اثر مهم عارف کامل میرزا محمدعلی شاه‌آبادی توجه شده است.

2. ارتباط غیرکلامی خدا و انسان

ارتباط غیرکلامی خدا و انسان در قالب آیات و نشانه‌های آفریده‌های خداوند ظهور پیدا می‌کند که بر مبنای مشیت خداوند و حکمت الهی برای خیر و صلاح نوع بشر آفرینش یافته‌اند. همه پدیده‌های خداوند از قبیل آسمان، زمین، شب، روز، باد، باران، کوه، دریا و سایر موجودات خداوند حتی همان آیات کریمه وحی شده نیز از این زمره‌اند که بشر پس از «تعقل»، «تفقه»، «تفکر»، «تذکر» و «تدبر» در آیات قرآنی و نشانه‌های بی‌شمار کردگار بزرگ، با آنها دو برخورد دارد:
1. عقل و قلب خود را برای فهمیدن به کار می‌اندازد و آنها را حق می‌شمرد، تصدیق می‌کند و ایمان می‌آورد. در این صورت در زمره «مهتدون» (7) یا راه یافتگان قرار می‌گیرد.
2. بدون بهره‌گیری از عقل و قلب یا بهره‌گیری از آنها همراه با تعصب، عناد و لجاج، آنها را باطل می‌پندارد، تکذیب می‌کند و کفر می‌ورزد. در این صورت در زمره «مضلّین» (8) و «مکذبین ضالین»، (9) یا تکذیب‌کنندگان و گمراهان قرار می‌گیرد.
البته اهتدا و اضلال هر دو به مشیت الهی و حکمت سبحانی وابسته است. آنها که در زمره «مهتدین» قرار می‌گیرند، به انجام مناسک و اعمال بدنی و دستورات الهی یا عبادت رو می‌آورند. اما «مضلین» و «ضالین» آنهایند که به اختیار سوء خویش از هدایت هادیان بازمانده و در زمره «مهتدون و راکعان» (10) نیستند.

3. ارتباط کلامی خدا و انسان

ارتباط کلامی خدا و انسان در قالب دو عنوان کلی معنا می‌یابد:
1. وحی یا رابطه از سوی خدا با انسان
2. دعا یا رابطه از سوی انسان با خدا

3 -1. وحی

«وحی» سخن گفتن خدا با انسان یا ارتباط زبانی میان خدا و انسان است. در وحی، کلمات الهی در قالب آیات، تنزیل یافته و آدمیان با میانجی‌گری پیامبران مورد خطاب قرای می‌گیرند. وحی، همان کلام خدا و تکلیم الهی خطاب به انسان است. نوعی تکلیم آسمانی و غیرمادی که درک آن با شعور مرموزی است که به حسب خواست خداوند در برخی افراد پیدا می‌شود.
می‌توان آن را به شرح زیر تعریف کرد:
«رابطه نهانی و رازآلود میان خدا و برگزیدگانی از انسان‌ها که موجب آگاهی سریع انسان برگزیده به صورت مستقیم یا غیرمستقیم می‌شود.»
وحی به انبیا در بیان قرآن، سه گونه است:

1. وحی مستقیم:

وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا (11)
از رسولان هیچ بشری را یارای آن نباشد که با خدا سخن بگوید؛ مگر به وحی
این نوع وحی، القای مستقیم و بی‌واسطه بر قلب پیامبر است. قرآن این گونه وحی را «قول ثقیل» نیز خوانده است:
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیکَ قَوْلًا ثَقِیلًا (12)
ما به وحی خود کلام بسیار سنگین (و گرانمایه قرآن) را بر تو القا می‌کنیم.

2. خلق صوت:

وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا... أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ (13)
در برخی حالات وحی به گوش پیامبر می‌رسد؛ به گونه‌ای که کسی جز او نشنود. به بیان دیگر، صوت را می‌شنود اما صاحب صوت را نمی‌بیند مثل سخن گفتن از پشت پرده.
از نمونه‌های آن، سخن گفتن خدا با موسی (علیه السلام) در کوه طور در «میقات موسوى» از ورای شجره و نیز سخن گفتن خدا با پیامبر اسلام لیله المعراج در (میقات محمدی) است که سر آن بر اهل معرفت پوشیده نیست. در این باره امام عارفان، اشاراتی لطیف دارند که رجوع بدآنها غنیمت است. (14) صاحب کشف الاسرار نیز در این خصوص لطایفی شیرین دارد که رجوع بدان، حلاوت افزاید. (15)

3. القای وحی به وسیله فرشته وحی:

وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا... أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ إِنَّهُ عَلِی حَکِیمٌ. (16)
در حالات دیگری، به فرشته وحی القا می‌شود که از جانب خدا، به یکی از انبیا ابلاغ کند. در این صورت آنچه را که به او تکلیف می‌شود به همان صورت و با حفظ امانت، به پیامبر اعلام و القا می‌کند. ممکن است فرشته به صورت فردی از انسان‌های عادی تجسم یابد یا به گونه دیگری که در این صورت نیز القای فرشته به پیامبر، «وحی» نام دارد.
در هر کدام از گونه‌های وحی، کلمات و آیات الهی «تنزیل» می‌یابد و فرو فرستاده می‌شود؛ به این‌ترتیب جهت وحی، «نزولی» است.

3 -2. دعا

«دعا» سخن گفتن انسان با خدا یا ارتباط زبانی میان انسان و خدا است. در دعا انسان با خدا تکلّم می‌کند و او را می‌خواند. دعا همان کلام انسان و رازگویی آدمی با خدا است.
می‌توان آن را بدین‌صورت تعریف کرد:
رابطه میان انسان داعی و خداوند سبحان که در حالات بیچارگی و تنهایی و احساس نیاز مبرم به پناه‌جویی و نیازخواهی، در قالب نیایش و دعا، به نجوا و مناجات با ذات لایزال الهی می‌پردازد.
رابطه دعایی انسان با خدا، گاه به صورت حالی و گاه به صورت مقالی است و زبان، ترجمانِ حالِ درونی و عمقِ ضمیرِ داعی است.
بر این اساس ارتباط کلامی میان خدا و انسان دو جانبه، متناظر و معکوس است. از یک سو، پس از هبوط انسان، خدا بر انسان «وحی» می‌فرستد و از سوی دیگر، با «دعا» اجازه صعود دوباره را می‌دهد.
تعبیر شیوای «قرآن صاعد» برای دعا از امام عارفان- خمینی کبیر- به نقل از عارف کامل، شاه‌آبادی و در کنار آن تعبیر «قرآن نازل» برای کتاب شریف قرآن عظیم، گویای لطایف و ظرایف بسیاری است. این تعبیر را در آثار عارف کامل نیافتم؛ اما به نظر می‌رسد نقل شاگرد بزرگوارشان که خود انسان کاملی در این عصر بودند، کفایت می‌کند.
دعا نیز صورت‌های گوناگونی دارد که بدان اشاره می‌شود. در همه این صورت‌ها، کلمات و عبارات بشری «تصعید» می‌یابد و فرا فرستاده می‌شود. به این ترتیب جهت دعا، «صعودی» است.

4. منشأ دعا یا رابطه صعودی انسان با خدا

دعا به معنای خداخوانی، رازگویی، پناه‌جویی و نیازخواهی بنده با ذات سبحان است. آدمی در عمق ضمیر خود احساس نیاز مبرمی ‌می‌کند تا به کسی بپیوندد؛ با او راز گوید و نیاز بخواهد. رازگویی و نیازخواهی بنده با ذات باری تعالی در قالب «ارتباط ویژه» و «دعا و نیایش» متجلی می‌شود.
نیایش‌های بشری در تمام طول تاریخ در اشکال متعددی رواج داشته است. امر مشترک تمام این نیایش‌ها در تمام اعصار تاریخ، اعتقاد آنان به «مخاطبی برتر» از بشر است. اختلاف‌های بشر در نیایش به صورت و آداب و سایر مشخصات مربوط است و نه در اصل توسل و نیایش به قدرتی ورای بشر؛ چنان که در میان بشر، اصل اعتقاد به خدا و نیایش با او از میان نرفته است و تنها جزئیات اعتقادات خداپرستان و شیوه‌های توسل و مناجات با خدا مختلف است. عقل سلیم حکم می‌کند که اگر اعتقادات الهی منشأ هیچ اثری نبود، تاکنون به طور طبیعی از میان رفته بود. ماندگاری این اعتقادات، حکایت از حقیقتی جاوید می‌کند.
دعا و نیایش در همه ادیان جایگاه ویژه‌ای داشته و دارد. انسان دیندار، نیایش‌گر نیز هست. او در سیری روحانی و مکاشفه‌ای درونی به دعا و مناجات با ذات خداوندگار روی می‌آورد. روح خود را به روح هستی پیوند می‌زند و اوج می‌گیرد و به اهتزاز درمی‌آورد. اهمیت دعا در اسلام تا آنجا است که به پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب می‌رسد به بندگانم بگو:
مَا یعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ (17)
اگر دعای بندگان نبود، پروردگار اعتنایی به بنده‌ها نمی‌کرد!
در دعا، خدای دانا، توانا و مهربان مخاطب انسان قرار می‌گیرد؛ خدایی که همه چیز از او است؛ هیچ چیز از او خالی نیست و در عین حال با هیچ کس و هیچ چیز متّحد نیست. هم دعا از او و هم اجابت با او است. به تعبیر مولوی بزرگ:

هم دعا از تو اجابت هم ز تو *** ایمنی از تو مهابت هم ز تو

آدمی در حالات بیچارگی و تنهایی، بی‌اختیار به جست‌وجوی کسی است که با او سخن بگوید، از او پناه بجوید، سفره دل پیش او بگشاید و از او چیز بخواهد. خداوند در قرآن برای انسان چنین تعبیری آورده است:
وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا (18)
چون انسان را ضرری در رسد ما را می‌خواند به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده.
از دید قرآن، انسان در هنگام ابتلا به سوی خدا رو می‌آورد، با او راز می‌گوید و حاجت می‌طلبد و از فضل او سؤال می‌کند.
وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ (19)
دعا به موجب نیازی ژرف است که در روح آدمی نهفته است:
یسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (20)
این نیاز، قطعاً برآوردنی و این حاجت، حتماً رواشدنی است. خدا خود فرموده است:
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (21)
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
طرح نیازها و رازها با روح مطلق هستی و ذات بی‌منتهای الهی، در قالب گفتار حال، یا مقال دعا متجلّی می‌شود.
در دعا از یک سو نیازهای بشری مطرح می‌شود که در این صورت، دعا وسیله رفع حاجات است؛ چنان که خدا فرموده است:
وَ سئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ (22)
از سوی دیگر، خودِ خدا خواسته می‌شود که در این صورت، خودِ دعا، غایت و نتیجه است:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ (23)
بی جهت نیست که دعا را مغز و روح عبادت خوانده‌اند:
الدُّعَاءُ مُخُّ العِبَادَةِ (24)
زیرا خمیرمایه عبادت، اتصال و ارتباط عاشقانه عبد با معبود است و این ارتباط و اتّصال، در دعا، با دعا و بلکه خود دعا است.
دعا فراتر از لقلقه زبان و با عباراتی قالبی، متوازن، مقفا و آهنگین ادا می‌شود و با هیجان شدید روحی داعی مقارن است. همه نیایش‌ها به قصد معامله عقلایی با خدا صورت نمی‌گیرد؛ زیرا همه ذهن‌ها مسبوق به خواهش نیستند؛ بلکه احساس نیاز مبرم به گفت وگو با مخاطبی برین که در عین توانایی، مهربان و رحیم است، آدمی را به دعا می‌کشاند.
منشأ این احساس نیاز، ممکن است درماندگی و بیچارگی‌های فراوان ناشی از زندگی مادّی باشد و حتی همین درماندگی‌ها و بیچارگی‌های مضطرانه می‌تواند کلید دعا و آغازگر نیایش باشکوه بشری باشد. ممکن است این نیاز، ریشه در احساس تنهایی عمیق او داشته باشد که رفع آن و غلبه بر این احساس، جزء نیازهای عام و فراگیر بشری است که همه انسان‌ها صرف نظر از زمان، مکان، شغل، جنسیت و... با آن روبرو هستند. همین نیازهای عام، اصیل و فراگیر (25) است که بشر را به سوی دین می‌کشاند. این نیازها جز در دین، درجای دیگر پاسخ صحیح و مناسب نمی‌یابند؛ بنابراین اقبال به دین جاودانه است و ادبار از آن، موقّتی و محدود.
اصل در دعا، خود دعا است و استجابت آن مهم نیست؛ زیرا در مقابل رازگویی، نیازخواهی و پناه‌جویی امر فرعی محسوب می‌شود. در واقع غرض از فرمان «ادعونی» دو چیز است: هم نیاز خواستن و هم خود خدا را خواندن و هر دو اینها شیرین است.
داعی در حال دعا، به حقیقت بی‌منتها و ازلی خداوند سبحان نزدیک می‌شود و خدا را در حزن و اندوه ناشی از تنهایی و بی‌پناهی خویش شریک می‌یابد و او را تنها غمگسار خویش می‌شناسد. او هم غم‌آفرین و هم غمگسار است. غم دل با غمگسار خود گفتن، زیبا است.
به تعبیر شاعر: «غم دل با تو گفتنم هوس است»
پس غم خود را نیز با خدا در میان می‌نهد. البته بدین‌معنا نیست که نیایش او به خاطر طرح بار اندوه خود نزد ذات باری باشد؛ بلکه اساساً برخی چنان در نشاط خودرهایی فرو می‌روند و چنان از خود بیخود می‌شوند که همه چیز حتی غم‌ها نیز از خاطرشان محو می‌شود و از خدای قریب هیچ نمی‌خواهند. به تعبیر ماندگار شاعر:

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

از هر دلی راهی به سوی خدا است که موجب پناه‌جویی و دعا می‌شود. از سوی دیگر، دعا نقش بسزایی در حفظ تعادل و سلامت روح و قوای باطنی انسان دارد. این تعادل و سلامت روح، همراه با حزن معنوی زیبایی است که آدمی در دعا با آن همدم می‌شود. حزنی مبارک و میمون که او را به وادی شور، حرکت و امید می‌کشاند.
دعا موجب آرامش روحی داعی است و همراه با حزنی لطیف است؛ زیرا دوست را در نهانخانه دل خویش ساکن یافته است. نغمه حزن‌آور دعا و مناجات، لطفی ظریف دارد که درک شدنی، اما وصف ناشدنی است. این حزن کسالت‌آور نیست؛ بلکه حزنی ناشی از جلوه هنری زیبا و متعالی است که هرگز غم انگیز نخواهد بود.
اساساً حزن از جمله شعارهای اهل دل است و ظهور آن از باطن و در باطن است. انکسار و فروتنی، صمت و سکوت و نیز تفکّر و عبرت از همراهان حزن مؤمنانه هستند. بی‌جهت نیست که اگر حزن از اولیای خدا دور شود، استغفار می‌کنند. (26)
حزن و اندوه دو نوع است:

الف. حزن و اندوه مذموم:

حزنی شوم، دل شکاف، ناپسند، جان‌گَزا و صفابَر است. این اندوه مربوط به غافلان است که آنان را از شناخت خویش هم محروم می‌کند و نتیجه آن غوطه‌ور شدن در جهنم تکاثر و تفاخر، فرو ماندن در نزاع‌های شوم دنیامدارانه، بیرون رفتن از دنیای فراخ خرسندی و قناعت و پای نهادن در آتشگاه حرص، طمع و تکبر است.

ب. حزن و اندوه ممدوح:

حزنی میمون، دلگشا، مبارک، جان بخش و صفادِه است. این اندوه مربوط به عارفان است که هم در شناخت خویشتن خویش موفق بوده‌اند و هم دیگر آدمیان را آن چنان که شایسته است می‌شناسند. نتیجه آن داشتن دیده‌ای بینا، دلی بصیر و آگاه، شناخت حقیقت جهان و خویشتن خویش، دانستن نسبت خود با این جهان و آن جهان، رهایی از نزاع‌های شوم دنیاداران، پای گذاشتن در وادی خرسندی و قناعت و بیرون آمدن از آتش حرص، طمع، حسرت و تکبر غافلانه است.
حزن مذموم، اندوهی سیاه و موجب خواری و ذلت است که برای فرار از آن معمولاً به سرگرمی‌ها، مخدّرات، مسکرات و... روی آورده می‌شود. بسیاری از افراد که از وادی معنویات دورند، حزن خود را با اشتغالات تخدیری به فراموشی می‌سپارند. اما حزن ممدوح، اندوهی سبز و موجب لذت، بهجت، سرور، بشاشت و مبارکی است. غم و اندوه سیاه، محصول دنیاداری و ابتلا به متاع قلیل دنیوی است که موجب تفاخر، تکاثر و تیرگی دل محزون است.
گاه، حزن ناشی از نشناختن خویش است که به دلیل غفلت، طمع‌ورزی می‌کند، دست نمی‌یابد، حرص می‌کشد، حسرت نصیب او شده و در نتیجه محزون‌تر می‌شود. این حزن ممدوح نیست. اما آن‌گاه که حزن حاصل از شناختن خویش باشد، زیادتی‌ها و تکثرات غیرمرتبط با هویت انسانی خویش را رها می‌کند تا به خود بیشتر برسد. این حزن ممدوح است.
گاه حزن جهنمی است و محصول نزاع آدمی بر سر دنیای دیگران است که موجب کدورت‌افزایی می‌شود؛ چنان که به تعبیر قرآن کریم:
إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (27)
اما آن‌گاه که حزن، بهشتی و عارفانه است، همانند بهشتیان در امن و سلام به سر می‌برند (28) و به یکدیگر مبارک باد می‌گویند:
سَلامٌ عَلَیکُمْ طِبتُم (29)
این نوع حزن، موجب رحمت بردن آدمی بر خود و دیگران است و باعث کدورت‌زدایی می‌شود. این نوع حزن در وادی سلام به سر می‌برد (30) و امنیت را برای دیگران به ارمغان می‌آورد. آدمی در این حزن بر خود رحمت می‌آورد و بند از پای خویش می‌گشاید تا سبک‌بالانه سیر صعودی کمال را در پیش گیرد. بر دیگران نیز رحمت می‌آورد که چرا در چنان نزاع‌های بی‌حاصل درگیرند. در چنین حزنی اگر غضب هم می‌کند، عین رحمت و زاییده آن است. درست بسان پدری که در عین محبت ورزی به فرزند خویش، در تنبیه درست او کوتاهی روا نمی‌دارد. دعا قرین حزنی ممدوح و پسندیده ناشی از شناخت هویت خویش و نسبت خود با خالق هستی است.
دعا هماهنگ کردن روح داعی با روح هستی است و طبعاً به نوعی آرامش ناشی از هماهنگی با روح مطلق هستی می‌رسد. رازگویی، پناه‌جویی و نیازخواهی بنده از ذات قادر لایزال موجب آرامش روحی و روانی دعاگو است:
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (31)
اگر دعا از حد لقلقه زبانی بگذرد و دل با زبان هماهنگ شود، روح اوج می‌گیرد و از تعلقات دنیایی و زمینی بریده می‌شود و به ذات لایزال غنی مطلق متصل می‌شود. اتصال و پیوند نیازمند مطلق به بی‌نیاز مطلق هنگامی است که تمام وجود آدمی، دعا و درخواست شود.
دعا گاه طلب و اظهار عبودیت، نیازمندی و پناه‌جویی، و گاه مطلوب است. دعا به دلیل خود دعا، آزادگی و وارستگی خاص روحی را به دنبال دارد. گاه دعا وسیله است یا به عبارت دیگر، بهانه‌ای است تا از درگاه بی‌نیاز، اذن ورود خواسته شود تا با او به گفت وگو بنشیند و این گفت وگو چه شیرین و صمیمی است. گفت وگوی انسان با خدا، ارتباط ویژه‌ای است که در هیچ یک از مخلوقات الهی این نوع از ارتباط دیده نمی‌شود. تنها انسان است که خلعت گفت و گوی ویژه با خدا برازنده او است. هم خدا با او گفت وگو می‌کند و هم انسان با خدا به گفت وگو می‌نشیند؛ در واقع ارتباطی دوطرفه، متناظر و متعاکس.
ظاهر دعا قیل و قال الفاظ است؛ اما باطن دعا پرواز در ملکوت اعلا است. دعایی که در حال بحران تحقق یابد، ارزش زیادی ندارد؛ چون بی اختیار است و همین که بحران رفت، حال دعا هم می‌رود. آن دعایی ارزش دارد که در حال اختیار بر زبان جاری شود. در واقع دعایی که از راه توجه اختیاری به عالم معنا و انقطاع از دنیا رخ دهد، ارزشی متعالی می‌یابد.
حال حقیقی دعا اختیاری نیست؛ زیرا دعا دل کندن از محیط مادّی و گام گذاشتن در وادی شوریدگی و بیقراری است و این حال، به آسانی دست نمی‌دهد. طبیعت فریبنده دنیا، آدمی را سرگرم و از اصل خویش غافل می‌کند. تعبیر ماندگار قرآن که زندگی دنیا را «لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ» (32) خوانده، حاکی از آن است که دنیا وادی سرگرم‌سازی است. گاه آدمی در بازی دنیا از هدف غفلت می‌کند. بازی دنیا مقررات خاص خود را دارد و غافلانه نمی‌توان در این بازی برد. دعا از جمله مواردی است که قطعاً در غفلت روی نمی‌دهد و با غفلت سازگار نیست.
اما آدمی گویا زاده نسیان است. گاه فراموش می‌کند و با اینکه رفع گرفتاری خویش را از خدای مهربان و توانا درخواست می‌کند، اما پس از «کشف ضرّ» از خدا غافل می‌شود. گویی اساساً خدا را نخوانده بود! قرآن کریم آورده است:
فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ (33)
چون از او ضرر را دفع کردیم، می‌گذرد؛ گویا برای ضرری که به او رسیده بود، ما را نخوانده است!
به اعتقاد صاحب این قلم، طبق اشاره صریح قرآن کریم، اضطرار واقعی که کشف سوء را می‌طلبد، درخواست آدمی برای مقام خلیفه اللهی است:
أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ (34)
گویا اینکه عموم مؤمنان این دعا را برای همه گرفتاری‌های خود، اعم از دنیوی و اخروی خرج می‌کنند. بالاتر بگویم مؤمن واقعی درخواست دنیوی ندارد. آن درخواستی هم که نوعی دنیاگرایی در آن است، به واسطه اتصال آن به روح مؤمن، در اخرویت پیچیده است.
بعضی امور نیز موجب ازدیاد حال دعا می‌شود. دوری گزیدن از دل مشغولی‌های روزمرّه زندگی جاری و عادی، بویژه در ساعاتی از شبانه روز که آدمی با خود خلوت می‌کند و در تفکّرات انسانی که شأن او است فرو می‌رود؛ پارسایی خیال و پاکیزگی افکار، اخلاص‌گزینی و دوری از ریا و تقدّس‌مآبی و نیز آشنایی با دردهای مردم و پردردی از جمله مواردی است که اثر بسیاری در رقت قلب، صافی ضمیر و در نتیجه ایجاد حالت دعا دارد.
دعا اتّصالی زیبا به کانون هستی و ابدیت محض است. دعا پایین کشیدن ذات اقدس الهی و گفت وگو و مکالمه با او نیست؛ بلکه بالا کشیدن خود و اتصال به بی‌نهایت خداوندی از طریق آن است. دعا کلام طیب است که خود بالا می‌رود و داعی را نیز همراه خود تا وادی قرب می‌رساند:
إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ (35)
کلمه پاک، به سوی خداوند در مقام هویت مطلقه بالا می‌رود.
پس دعا، حضور، معرفت، عشق، معنویت، عرفان، حماسه، شکوه، اوج و پرواز روح است تا بی نهایت، تا خدا.
در «الشذره الثالثه المعارف»، درجه ثانیه و مرتبه دوم از درجات و مراتب اتصاف متخلق به اخلاق الله و صفات الله، درجه اجابت دعوت کردن است؛ خصوصاً اگر دعوت کننده به حسب مقام کوچک‌تر بوده باشد، کاشف از مهربانی و انس است؛ البته چنین کسی متخلق است به خلق الهی که اجابت کننده دعوات بندگان یا مجیب الدعوات است؛ چنان که وعده فرموده است: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» همچنین فرموده است: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ». (36)
اصولاً محبّت و عشق اساس ذکر و دعا است؛ ولی در آغاز از ذکر، مناجات و دعا به بار می‌آید و در پایان دعا، محبّت؛ ذکر همراه خود مناجات، دعا وحال سوز و گداز را می‌آورد. (37)
چه زیبا است که بذر محبت الهی در دل داعی کاشته شود و بساط نیایش محبانه پرداخته شود و قدرت هماهنگی روحی با محبوب پدید آید؛ در واقع نوعی توانایی یکی شدن و یگانه گشتن. اولیای الهی از ساختمان روحی ظریف‌تری برخوردارند؛ پس توانایی محبت بیشتری دارند و با محبت افزون‌تری با محبوب مطلق قرینند. در این حال، به زبانی که خود او داده و با اخلاصی که خود او عطا فرموده است، با او نجوا کنند. او خود داعی را به خلوت خویش فرا می‌خواند و داعی چون قطره‌ای به دریای بیکران او می‌پیوندد. در حال اتصال روحانی، آنچه بر خاطر داعی می‌گذرد، خواسته داعی نیست، بلکه خواسته خدا است که هماهنگ با هستی به زبان داعی آمده است. حال این پرسش به ذهن می‌رسد که چرا مستجاب نمی‌شود؟ مگر جز خواسته و مشیت خدا چیز هم رواشدنی است؟
در دعاهای اسلامی و خصوصاً ادعیه گرانسنگ شیعی، دریایی از حقایق ناب عرفانی موج می‌زند. این ادعیه، با برخورداری از «فصاحت» و «بلاغت» کمالی خویش و نیز وجود «توازن موسیقایی مؤثر» که اتفاقاً با مضمون دعا نیز مناسب است، نوعی شور و حال وصف ناپذیر در آدمی برمی‌انگیزد. توازنی که در دعای کمیل وجود دارد با توازن در دعای عرفه متفاوت است و هر کدام مربوط به حالاتی خاص است. (38)
دعاهای ائمه (علیهم السلام) سطوح مختلف کمی و کیفی را در برمی‌گیرد: دنیایی و اخروی، لذت‌های دنیایی و اخروی و... برخی مناجات‌های شیعی حاوی مسائل عمیق فلسفی و فکری است که برای توجه دادن عقل و تحریک نیروی تفکّر آدمی در زمینه هماهنگی و سازش آن با حالت نیایش وجدگونه از طریق بیان مظاهر قدرت الهی، معجزات بی‌شمار خلقت، زیبایی‌های ظاهری و باطنی و هنرمندی‌های بی‌پایان آفریدگار است.
برخی دیگر از مناجات‌ها به طرح مسائل اجتماعی و بیان کشمکش میان حقّ و باطل، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت مردم و تلقین شهامت و نفرت علیه فرد یا دسته ستمگر و خیانتکار و اعلام وفاداری به مظلوم، حق و آزادی و خوشبختی مردم در برابر خداوند پرداخته است که برای نمونه می‌توان به ادعیه صحیفه سجادیه اشاره کرد.
از سوی دیگر دعاهای اسلامی می‌کوشد تا انسان نیایش‌گر را در برابر خداوند دانا و توانای مهربان به تسلیم و خضوعی زیبا وادار کند؛ به صورتی که انسان هیچ قدرت دیگر، حکومت دیگر و نقطه امید و اتّکای دیگری را جز او به رسمیت نشناسد. همین تسلیم محض است که عبودیت او را نشان می‌دهد و هراس و بیم از هر نیروی دیگری جز خدا از خاطر او می‌برد. اما این هراس، هراسی زیبا از سر خشیت و علم به مقام قدوسی است که مبادا آن مهربان برنجد! در چنین حالتی از دعا گویا آدمی تمامی امور خویش را به خدای سبحان تفویض می‌کند. تفویض و واگذاری امور خویش به ذات اقدس الهی به واسطه شدت توکّل و اعتماد به او صورت می‌گیرد که ریشه در توحید محوری آدمی دارد.
انسان در نیایش‌ها همواره از خدا می‌خواهد تا شرایط روانی و اسباب و وسایل خارجی را آن گونه فراهم کند که یاریگر کوشش‌های او در راه کمال، حسن و خیر باشد. توفیق الهی که در متون دینی بر آن تأکید شده است از همین باب است. دعاهای انسانی با تلاش معاش، و توکل او با برنامه‌ریزی و تدبیر امور همراه است. در عین حال که به اصالت قدرت اراده بشری به عنوان شعبه‌ای از اراده سبحانی معترف است، این امر موجب می‌شود که پدیده عجب، خودخواهی، غرور و خودبینی که ناشی از خشونت روح، کوتاهی اندیشه و ضعف نفس است، انسان را فرا نگیرد.
نیایش انسان در برابر خدای سبحان، با احساس نیاز، عشق و ترس شدید توأم است؛ ترس شدیدی که در متون دینی از آن به خوف یاد شده است.
در واقع خوف الهی سنگ بنیادین حرکت استکمالی آدمی به سوی سر منزل قرب الهی است. بر اثر خوف، آدمی از لذت‌ها و شهوت‌های حرام دنیوی دوری می‌گزیند و علاقه دل را از محبت دنیا قطع می‌کند و برای او فکر و ذکر الهی حاصل می‌شود و به خدا انس و معرفت می‌یابد.
در آیات و روایات فراوانی بر اهمیت و منزلت خوف تأکید شده و آن را وعده خدا به پرواپیشگان و خائفان دانسته است که هدایت، رحمت و خشنودی خدا را به همراه دارد. تعبیر زیباتر این نوع خوف، «خشیت» است. خشیت نصیب آگاهان می‌شود:
إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (39)
در واقع اندیشه‌های بزرگ، آگاهی‌های بزرگ‌تر و نیازهای متفاوت و دردناک‌تری نیز دارند. نیازهای آنان از نیازهای مادی فراتر می‌رود و از علو مقام برخوردار می‌شود. «احساس بازماندن از کمال لایق»، «دورماندن از جوار مهربانانه دوست»، «محرومیت از حیات جاوید»، «احساس فقدان زیبایی و خیر مطلق» و نیز «عقب ماندن از گروه پیشروان» که به تعبیر مناجات زیبای شعبانیه، با «کمال انقطاع» از دنیا دل کنده و تا پیوند به «عز قدس» راه را ادامه داده‌اند. (40) تمام این احساس‌ها متعالی است.
این احساس‌های متعالی چنان وحشتی عارفانه و دهشتی عاشقانه در دل «انسان برتر» برپا می‌کند که درک آن برای دیگران آسان نیست؛ چنان که وصف آن برای خود آنان میسر نخواهد بود (یدرک و لا یوصف) عالی‌ترین نمونه این گونه نیایش‌ها را می‌توان در سخنان بزرگان دین و اولیا یافت: نیایش‌های شبانه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) که «سجد لک سوادی و بیاضی» می‌گفت؛ نیایش‌های زیبای علی (علیه السلام) که از خود بیخود شدن‌های فرادنیایی را به دنبال داشت؛ همانند دعاهای متعالی صباح و کمیل؛ (41) نیایش‌های ویژه سیدالشهداء (علیه السلام) در دعای زیبای عرفه (42)؛ نیایش‌های زیبای خمسه عشر حضرت سجاد (علیه السلام) (43) و مناجات‌ها و ادعیه همه حضرات معصومان (علیهم السلام) و نیز سخنان بزرگانی که پا در مسیر آنان نهاده‌اند. همه این نیایش‌‌ها درسی زیبا برای مؤمنان است. همه ادعیه و مناجات‌ها، تسبیح و تنزیه خداوند ذوالجلال، رازگویی و نیازجویی از او و از سنخ معارف الهی و «انقطاع عن الدنیا الی الله» است.
در حقیقت افزایش شناخت خدای سبحان و پرگشادن عرفان متعالی در وجود انسان داعی، آدمی را به جایی می‌رساند که جز خدا نبیند. در این عرصه، در عظمت حقیقت حضرت حق محو می‌شود و نشستن حق با مهابت و عظمت در دل او، جای را بر دیگر موارد تنگ می‌کند؛ چنان که علی (علیه السلام) می‌فرماید:
عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم (44)
بنابراین «دنیا و ما فیها» را یک جا به خال هندویش می‌بخشد.
از این رو آداب گفت وگو با خدا را باید از کاملان آموخت. انبیا و اولیای الهی در این عرصه گوی سبقت را ربوده‌اند. ادعیه مأثوره از ذوات مقدس معصومان (علیهم السلام) تجلی عشق، معرفت، نیازخواهی و رازگویی است و به تعبیر حضرت امام خمینی، شاگرد کامل شاه‌آبادی، «از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداوند بر بندگان و از مهم‌ترین مظاهر رحمت پروردگار بر زمینیان» است که «عامل ارتباط معنوی بین خالق و مخلوق و عاشق و معشوق و وسیله دخول در حوزه امن الهی و دستگیره محکم بندگان است».
در بیان حضرت امام خمینی (رحمه الله) آمده است:
ائمه طاهرین (علیهم السلام) بسیاری از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده‌اند. لسان ادعیه با لسآنهای دیگری که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان می‌فرمودند، خیلی فرق دارد. اکثراً مسائل روحانی، مسائل ماورای طبیعت، مسائل دقیق الهی و آنچه را مربوط به معرفه الله است، با لسان ادعیه بیان فرموده‌اند؛ ولی ما ادعیه را تا آخر می‌خوانیم و متأسفانه به این معانی توجّه نداریم و اصولاً نمی‌فهمیم چه می‌خواهند بفرمایند. (45)
امام می‌فرمودند:
دعا قرآن صاعد است. قرآن کتاب نازل است که از آنجا نزول کرده است و ادعیه ائمه، کتاب صاعد است. همان قرآن است که رو به بالا می‌رود. (46)
همچنین ایشان تأکید می‌کنند:
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن صاعد می‌خوانند از ائمه معصومین (علیهم السلام) ما است. (47)

5. چرایی نیاز انسان به دعا و موانع آن

انسان بر اساس نیاز آفریده شده است و پایه و بنیان انسان را نیاز تشکیل می‌دهد. نیاز انسان دو جبهه دارد:
1. جبهه نیاز به خلق
2. جبهه نیاز به حق
جبهه نیاز به خلق موجب اجتماعی بودن انسان و منشأ مدنی شدن او است. اینکه فلاسفه انسان را «مدنی بالطبع» دانسته‌اند، از این نیاز طبیعی بشر حکایت می‌کند. خصلت اجتماعی بودن انسان از جبهه نیاز او به خلقی سرچشمه می‌گیرد. بر اساس همین جبهه نیاز است که تنها زندگی کردن انسان محال می‌نماید و «باهم بودن» ها را سبب می‌شود. بنابراین بعد از خلقت آدم (علیه السلام)، حوا نیز خلق می‌شود؛ زیرا که هر دو به هم نیازمندند. این جبهه نیاز به صورت‌های مختلفی متجلی است: نیاز انسان به همکاری‌ها و امداد به یکدیگر، زندگی اشتراکی با همسر و فرزند، صله‌ی رحم، دوستی‌ها، تعاون اجتماعی و... که از همین جبهه نیاز ناشی می‌شود.
جبهه دیگر، نیاز انسان به حق است. نیاز انسان به خدای خلق که موجب تشنگی انسان و سبب‌ساز ناله‌های غمگسارانه او است. تشنه بودن به آب وصال و نالیدن از فراق و هجران دوست، در خلوت برای انسان نمود بیشتری می‌یابد.
بنده، فقر محض و سراپا نیاز است و خدا، غنی مطلق و سراپا ناز است:
یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ (48)
همین نیاز، تضرع و زاری او را به درگاه پروردگار سبب می‌شود و به رازگویی و نیازخواهی از ذات اقدس سبحانی فرامی‌خواند. این راز و نیاز در قالب «دعا»، یعنی گفت وگوی بین انسان و خدا متجلی می‌شود و بنده اجاز باریافتن به درگاه حضرت دوست را می‌یابد.
از این رو دعا در قاموس اسلام و فرهنگ مسلمانان اهمیتی بسزا دارد، گوهر عبودیت و مغز و روح عبادت است و حلقه اتصال بین بنده و خدا است. پیشوایان اسلام نیز به «دعا» نظری خاص دارند. مناجات‌ها و ادعیه ائمه (علیهم السلام)، سخنان شوریده حالانی است که در مقام یقین، در جبهه نیاز به ذات اقدس الهی، بر زبان حال و قال رانده‌اند.
انسان به آرامش نیاز دارد؛ ولى گاه در بحبوحه‌های مختلف زندگی و عرصه‌های گوناگون حیات، به واسطه مشغله‌های بسیار، در اضطراب و ناآرامی گرفتار می‌شود، احساس ناامنی می‌کند، روحیه‌اش متزلزل و مات و مبهوت می‌ماند و نمی‌داند چه کند، اینجا است که «مناجات»، دعا و نیایش، به کمک او می‌آید و نوعی آرامش به او می‌دهد؛ زیرا، با نیایش خود را به هستی پیوند می‌زند. دعا، درخواست و اعلام نیاز به درگاه ذات بی‌نیاز است. در واقع درخواست از حضرت سبحان، پناه بردن به قدرت کامله، رحمت رحیمیه، لطف عمیم و کرامت عظیم خدای رحمان بنده‌نواز است. دعا، نجوا کردن نیازمند مطلق با غنی علی‌الاطلاق و بی‌نیاز مطلق است که به نوعی آرامش ناشی از هماهنگی با روح هستی می‌رسد. گاندی گفته است:
اگر خدا را از من بگیرند، خواهم مرد.
معلوم است که نمی‌توان خدا را از او گرفت. غرض گاندی امکان نیایش و راز و نیاز با خدا است و نه چیز دیگر.
گاه ممکن است انسان از هر دو جبهه نیاز غفلت کند. غفلت از جبهه نخست، موجب سبعیت او می‌شود و به گرداب «بل هم اضل» (49) می‌افتد و غفلت از جبهه دوم، موجب فراموشی و نسیان از حضرت حق می‌شود که تنگی روزی یا «معیشت ضنک» (50) را به دنبال دارد. عواملی که موجب رو گردانی و غفلت آدمی از دعایند، در آیات و روایات مأثور از ائمه معصومین (علیهم السلام) آمده است. در یک نگاه اجمالی، برخی عوامل مهم روگردانی، بی‌رغبتی و غفلت انسان از دعا و نیایش مورد بررسی قرار گرفته که به شرح زیر است:
1- گناه بویژه گناهانی که موجب حبس دعا می‌شود. در دعای ظریف و شریف کمیل آمده است:
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء. (51)
2- عدم شناخت خداوند و در نتیجه، بازماندن از عبادت و دعا که علت اساسی خلقت آدمی است.
3- عدم آشنایی با فلسفه، معانی و مضامین بلند دعا، بویژه ادعیه‌ای که از ذوات مقدس معصومین (علیهم السلام) رسیده است.
4- نشناختن نیازهای واقعی و اصیل خود که موقتاً موجب ادبار از دعا و معنویت و دین می‌شود.
5- دنیاپرستی و محبت به دنیا. نگاه «تعلق»‌گونه و «قرارگاه» ‌ی به جای نگاه «متجر»‌ گونه، «مزرعه»وار و «گذرگاه»‌ی به آن، که موجب وابستگی افراطی و تعلق به دنیا می‌شود. این نوع نگاه متعلقانه به دنیا، درنهایت رفاه‌زدگی را به دنبال می‌آورد و آدمی در آتش حرص و سپس حسرت ناشی از ناکامی‌ها خواهد سوخت.

6. انواع دعا

برخی از آدمیان، اساساً تکبر ورزیده و سر تسلیم به درگاه ذات باری فرود نمی‌آورند و از دعای الهی روگردان می‌شوند. این نوع تکبر، بدترین نوع تکبر است و موجب امتناع از پرستش خدا و خواندن او می‌شود:
إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی (52)
اینان نادانسته زبان کفر پیشه کرده و از فطرت خویش غافلند. گذشته از اینان، بقیه افراد یا دعای زبانی دارند یا به زبان حال دعا می‌کنند یا زبان استعداد آنان فریاد می‌زند یا فطرت آنان به دعای ذاتی و فطری رومی‌آورد.
در نگاه عارف کامل شاه‌آبادی، دعوت خداوند به یکی از سه زبان است:
الف. زبان قال.
ب. زبان حال.
ج. زبان استعداد.

6 -1. دعا به لسان قال

در دعا به زبان قال، پناه‌جویی و نیازخواهی انسان از خداوند سبحان، به صورت گفت و گوی کلامی و درخواست زبانی درمی‌آید.
عارف کامل شاه‌آبادی دعوت به لسان قال و گفتار را نیز بر چند قسم می‌داند:

اول:

گاه از جهت استعجال می‌شود که موجب مقامی نشود.

دوم:

گاه از جهت احتمال تعلیق مقصود است به دعا؛ مثل تعلیق آن به زمان و مکان و سایر امور.

سوم:

گاه از جهت امتثال است که نظری به متعلق دعا ندارد؛ بلکه نظرش به مسئول عنه است.
در نگاه ایشان، «این قسم بهترین اقسام دعای قال است.» (53)
در واقع برخی از دعاهای زبانی، نوعی لقلقه زبانی است. در این صورت با نوعی نفاق همراه است یا اینکه دعا از روی عادت دیرینه صورت می‌گیرد. این نوع دعاها، نه خود ارزش دارد و نه برای صاحب دعا ارزشی را به دنبال می‌آورد. در مواقع دیگر، دعای زبانی آدمی به مواردی نظیر زمان یا مکان خاص یا اتفاق ویژه‌ای تعلیق می‌گیرد؛ برای مثال اگر فلان اتفاق خاص بیفتد، آدمی به دعا رومی‌آورد. اگرچه این نوع دعا برتر از قسم پیشین است، باز هم بار ارزشی آن اندک است؛ زیرا توهم نوعی باج‌خواهی و طلب‌کاری در آن نهفته است.
در دعاهای زبانی، برترین نوع آن مربوط به مواردی است که قصد داعی، امتثال فرمان الهی مبنی بر دعا است: «ادعونی.» در این موارد برای داعی، استجابت فرع بر اصل دعا محسوب می‌شود؛ اگرچه به اعتقاد صاحب این قلم، خود این دعا استجابت را با خود به همراه دارد و آن، بار یافتن به حضور الهی و تکلم با ذات سبحانی است.
در نگاه عارف کامل، اجابت دعوت به لسان قال بر دو قسم است:

اول:

نسبت به ظهور مدعو در ملک. پس آن مشروط به دو چیز است: وجود مقتضی ظهور در آن و عدم مانع از ظهور از طرف نظام کل؛ و الا ظهور نخواهد یافت و عدم استجابت اغلب دعوات از این جهت است.

دوم:

اجابت دعا و آن تلبیه الهیه است. پس اجابت، حاصل و مقرون به دعوت است لا محاله. چنانچه فرمود:
ان لعبد إذا عاریه بقول الله لبیک یا عبدی.
پس ملازمه ثابت است میان دعا و اجابت تلبیه و تلبیه آن جناب دلیل است بر این که مسئول در دار وجود برای مسائل ظهور خواهد یافت؛ ولو فی عالم آخر. بنابراین وارد شده است کسانی که در دنیا دعای آنها مستجاب نشد، در آخرت عوض آن به ایشان داده شود به قسمی که آرزو می‌کنند که ‌ای کاش هیچ یک از دعاهای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد. (54)

6 -2. دعا به لسان حال

دعا به زبان حال نیز در آدمی شورانگیز است. گاه آدمی خواسته خود را به زبان نمی‌آورد؛ امّا حال او حاکی از سرّ ضمیر و حال درونی او است. حال او با زبان بی‌زبانی با ذات اقدس سبحانی به گفت وگوی ویژه می‌نشیند. شاید منظور مولوی از گروهی از اولیا که دهانشان از دعا بسته است، حکایت ظریفی از این نوع دعا باشد:

من گروهی را شناسم ز اولیا *** که دهانشان بسته باشد از دعا

عارف کامل شاه‌آبادی، دعا به لسان حال را مانند عطشان و جوعان می‌داند که به عبارتی افصح السنه و گویاترین زبان‌ها است و محتاج به دعای قالی نیست. (55)
در واقع این قبیل افراد از درجات عالی توکل برخوردارند. توکل یعنی اعتماد و اطمینان قلبی انسان به خداوند سبحان در همه امور خویش و بیزاری جستن از هر قدرتی غیر او. توکل در گرو ایمان، یقین و قوت قلب نسبت به ذات اقدس الهی و قدرت بی‌منتهای او است. ریشه و اساس توکل، توحید و نیز باور این نکته لطیف و ظریف است که در انجام همه امور هستی، خدای سبحان سبب مستقل است، و اینکه به علل طولی مادی و معنوی دیگر انتساب داده می‌شود، به اذن الهی است.
عارف کامل شاه‌آبادی در باب استجابت دعا به لسان حال معتقد است:
تابع نظام کل است مثل حال اضطرار، حال جوعان، حال عطشان و حال مظلوم در صورتی که منافی با نظام کل نبوده باشد، البته مستجاب است؛ زیرا مقتضی اجابت تمام است، فقط مانع از ظهور نباید داشته باشد. (56)
بر اساس موارد بالا و نگاه عارف کامل، حال آدمی در مقوله دعا را می‌توان به سه نوع تقسیم کرد:
الف. حال، مقتضی سؤالی قالی نیز شود، پس سؤال کند. با آنکه این حالت متعالی است، اما شوریده حالی سبب روآوردن به زبان قال و بیان حاجت می‌شود.
ب. گاه ساکت می‌ماند که در این حالت، شوریده حالی او را از خود بیخود و عالی‌ترین درجه توکل را در خود پدید می‌آورد. در این حالت، انسان همه حرکات و سکنات خویش را به دست خدا می‌ببیند و «لا حول و لا قوه الا بالله» را در عیان مشاهده و ادراک می‌کند. در این حالت، فرد درخواست، دعا و... هم ندارد. در واقع نوعی باور به تدبیر الهی است که حالت نادری به شمار می‌آید و برای کمل اولیای الهی و صدیقین رخ می‌دهد.
ج. گاه «علمه بحالی حسبی من سؤالی» به زبان جاری سازد. این حالت نیز نادر است و تصریح می‌کند که دانستن او مرا از درخواست بی‌نیاز می‌سازد. نمونه آن، ماجرای شیخ الانبیا، حضرت ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام) است که در پاسخ جبرییل (علیه السلام) که به او گفت: کمک بخواه. فرمود: «علمه بحالی حسبی من سؤالی»

6 -3. دعا به لسان استعداد

نوع سوم دعا، دعا به زبان استعداد است که مخفی‌ترین دعاهای بشری و به تعبیر عارف کامل، «خفی الدعوات است؛ زیرا کسی نداند که برای چه مستعد و قابل چیست، مگر کمل از اولیا که اجمالاً یا تفصیلاً بدانند اقتضای عین ثابت خود را و این‌ها همان کسانی هستند که واقف به سر قدرند.» (57)
شایان ذکر است که عارف کامل، دعا به لسان استعداد را اقتضای عین ثابت انسان در ازل دانسته که بر طبق نظام کل است؛ از این رو مستجاب خواهد شد. این استعداد «ممتنع است که در دار وجود ظهور نکند و هر که مطلع شود که ظهور در ملک از آثار ظهور در ازل است، البته خواهشی ندارد؛ مگر به جهت اظهار عبودیت.» (58)
به نظر نگارنده این سطور، کسانی که به زبان استعدادشان دعاگویند، دو گروهند:
گروهی که از این زبان خبر ندارند، یا نادانسته کفر پیشه می‌کنند یا دانسته عناد می‌ورزند.
گروهی که از این زبان خبر دارند و دانسته به سکوت می‌گذرانند و به تعبیر عارف کامل، خواهشی ندارند؛ مگر به جهت اظهار عبودیت.
ایشان همان شعر ذکر شده از مولوی را حکایت از این نوع دعا می‌دانند که به نظر می‌رسد آن بیت زیبا، استعداد هر دو برداشت را داشته باشد؛ با این تفاوت که آن شعر فقط گروه دوم را شامل می‌شود و گروه اول از شمولیت آن بیت خارجند.

6 -4. دعا به زبان فطرت

به نظر می‌رسد می‌توان علاوه بر این سه نوع دعا، گونه دیگری نیز مطرح کرد که حقیر آن را «دعا به زبان فطرت» می‌نامم.
شاید تعبیری که عارف کامل در باب دعا به لسان استعداد آورده است اگر گسترده‌تر در نظر گرفته شود، به طور کلی این مورد را هم در بر گیرد. اما منظور حقیر از این نوع دعا این است که اقتضائات فطری و طبیعی انسان بدون درخواست انسانی از سوی ذات اقدس الهی پاسخ مناسب یافته است. به تعبیر شاعر:

ما نبودیم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته ما می‌شنود

زبان قرآن در این دعای ذاتی، زیبا است:
وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا (59)
تأکید می‌کند از انواع نعمت‌هایی که از خدا درخواست کردید به شما عطا فرمود. اگر بخواهید نعمت‌های بی‌انتهای خدا را بشمرید، هرگز نمی‌توان آنها را حساب کرد. منظور از این سؤال، سؤال فطری و اقتضای طبیعی انسان‌ها می‌تواند باشد.
در هر کدام از گونه‌های دعا، ن

عبارات مرتبط با این موضوع

قرآن صاعد ۱ معرفی برای استفاده این صوت در سایت یا وبلاگ خود می توانید از این کد استفاده دعای ابو حمزه ثمالیهمراه با فایل صوتیقوی ترین سایت رادیویی قرآنی با بیش از هزاران فایل صوتی و تصویری قرآنی از قاریان مشهور چه کنم دعایم مستجاب شود؟ زمزمه ملکوت اخلاص در دعا مهم‎ترین مسأله برای مستجاب شدن دعا است اینکه می‎گوید از روزه کمک بگیر دعادعا شرحی زیبا بر حدیث شریف کسا از میرزا عین الله حسنی مرکز تخصصی دعا و زیارت و دایره المعارف اسلام پدیا دعادعامفهوم دعا دعا و مقام رضا دعا و تلاش و کوشش چگونگی تشخیص مصلحت در دعا نیاز به دعا با تغافلخود را به نادانی زدن چیست و تغافل پسندیده …قرآن تفسیر علوم قرآنی چهارده معصوم پیامبر اکرم ص مناقب و ویژگی ها آخرین پیامبر فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایرانفرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مطالب و اخبار آموزشی، پژوهشی و تحلیلی درباره زبان عربی ویکی فقه زبانعربیزبان عربی، یکی از زبان های زنده دنیا است که از آن به زبان اهل بهشت و زبان قرآن نیز دانستنی های صحیفه سجادیه پاسخ‎ها حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ ؛ امام چهارم به پاره‎ای از پوست یا کاغذی که در یا مهدی عج تا کی انتظاریا مهدی عج تا کی انتظار میثم طاهری شاهرود یا مهدی عج تا کی انتظار مهدویت انتظار امام قرآن صاعد ۱ معرفی برای استفاده این صوت در سایت یا وبلاگ خود می توانید از این کد استفاده کنید دعای ابو حمزه ثمالیهمراه با فایل صوتی قوی ترین سایت رادیویی قرآنی با بیش از هزاران فایل صوتی و تصویری قرآنی از قاریان مشهور جهان دعا دعا شرحی زیبا بر حدیث شریف کسا از میرزا عین الله حسنی مرکز تخصصی دعا و زیارت و پاسخگویی به چه کنم دعایم مستجاب شود؟ زمزمه ملکوت اخلاص در دعا مهم‎ترین مسأله برای مستجاب شدن دعا است اینکه می‎گوید از روزه کمک بگیر، از دایره المعارف اسلام پدیا » دعا دعا مفهوم دعا دعا و مقام رضا دعا و تلاش و کوشش چگونگی تشخیص مصلحت در دعا نیاز به دعا با وجود قرآن فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران مطالب و اخبار آموزشی، پژوهشی و تحلیلی درباره آموزش تغافلخود را به نادانی زدن چیست و تغافل پسندیده و ناپسند چه قرآن تفسیر علوم قرآنی چهارده معصوم پیامبر اکرم ص مناقب و ویژگی ها آخرین پیامبر پیامبری زبان عربی ویکی فقه زبانعربی زبان عربی، یکی از زبان های زنده دنیا است که از آن به زبان اهل بهشت و زبان قرآن نیز تعبیر می یا مهدی عج تا کی انتظار یا مهدی عج تا کی انتظار میثم طاهری شاهرود یا مهدی عج تا کی انتظار مهدویت انتظار امام مهدی عج دانستنی های صحیفه سجادیه پاسخ‎ها حضرت سجاد ـ علیه‎السلام ـ ؛ امام چهارم به پاره‎ای از پوست یا کاغذی که در آن قران یا قران استخاره یا قرآن فیک شفاء الله یا قران


ادامه مطلب ...