مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها

[ad_1]
آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها

خبرگزاری آریا - هفته گذشته یکی از معدود بازه های زمانی بود که بازی جدید خاصی روانه بازار نشد و به این موجب شاهد تغییر و تحولاتی در جدول هفتگی فروش بازی های کشور انگلستان هستیم.
بازی «کال آو دیوتی اینفینیت وارفر» بعد از چند هفته همچنان در صدر این لیست قرار دارد و عناوین فیفا 17 و بتلفیلد 1 به ترتیب جایگاه های دوم و سومی خود را حفظ کرده اند.
با نزول دو بازی اخیراً منتشر شده ی «دد رایزینگ 4» و «لست گاردین» در جدول فروش، «واچ داگز 2» فرصت این را داشته که به رده چهارم صعود کند و احتمالاً به خاطر نزدیکی به تعطیلات کریسمس، «gta v» نیز بعد از دو هفته غیبت در میان ده بازی برتر، جایگاه پنجم را ازآن خود کرده است.
عنوان ورزشی «steep» نیز بالاخره به این جمع اضافه شده و در حالتی که کمتر کسی انتظارش را داشت، «مافیا 3» نیز رده آخر این جدول را کسب کرده است.
جدول پر فروش ترین بازی های هفته گذشته انگلستان از قرار زیر است:
call of duty: infinite warfarefifa 17battlefield 1watch dogs 2grand theft auro vfinal fantasy xvthe elder scrolls: skyrim special editiondishonored 2steepmafia 3


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها آمار فروش هفتگی بازی های انگلستان؛ صعود قدیمی ها، نزول جدیدترها


ادامه مطلب ...

بیضه نزول نکرده؛ بیماری تناسلی پسربچه‌ها

دکتر محمدرضا صفری‌نژاد، متخصص کلیه و مجاری ادراری، فوق‌تخصص اندیولوژی به جام‌جم می‌گوید: سه بیماری تناسلی کودکان را مبتلا می‌کند که لازم است پدر و مادرها نشانه‌های آنها را بشناسند و حتما کودک را برای درمان نزد پزشک ببرند و اقدام‌های لازم را شروع و پیگیری کنند؛ ریفلاکس ادراری، بیضه نزول‌ نکرده و تنگی محل اتصال لگنچه کلیه به حالب این سه بیماری است.

ریفلاکس یا برگشت ادرار

برگشت ادرار یعنی ادرار از داخل مثانه به طرف کلیه‌ها برگردد. دکتر صفری‌نژاد می‌گوید: در حالت طبیعی وقتی ادرار در مثانه جمع می‌شود، دوباره به حالب‌ها که ادرار را از داخل کلیه به مثانه هدایت می‌کنند، وارد نمی‌شود. حالا اگر ادراری که داخل مثانه جمع می‌‌شود، به طرف بالا و حالب پس بزند، کودک دچار ریفلاکس یا برگشت ادراری است. این برگشت ادراری می‌تواند یکطرفه یا دوطرفه باشد و شایع‌ترین علامت آن در بچه‌ها، عفونت ادراری است.

این متخصص کلیه ادامه می‌دهد: 30 درصد کودکان و 70 درصد شیرخواران مبتلا به عفونت ادراری، دچار ریفلاکس ادراری هستند، یعنی از هر سه کودک مبتلا به عفونت ادراری، یک نفر و از هر سه شیرخوار مبتلا به این عفونت، دو شیرخوار دچار این بیماری‌اند. منظور از شیرخوارگی دو سال اول زندگی و منظور از کودکی، سنین زیر 14 سال است و عفونت ادراری در شیرخواران اهمیت بیشتری دارد.

این بیماری در دخترها حدود سه برابر شایع‌تر از پسربچه‌هاست. هر پسربچه یا دختر نوزاد یا شیرخواری که مبتلا به عفونت ادراری شود، باید حتما از نظر وجود یا برگشت ادراری بررسی شود، چون ریفلاکس باعث می‌شود با گذشت زمان کلیه‌ها آسیب ببیند و وقتی کلیه آسیب دید، حتی ممکن است کودک کلیه‌های خود را از دست بدهد.

او بااشاره به این‌که ریفلاکس ادراری درجه‌های مختلفی دارد و درمان براساس شدت بیماری انجام می‌شود، توضیح می‌دهد: در ریفلاکس درجه یک، برگشت ادرار اندک است و فقط قسمتی از حالب را گرفتار می‌کند، یعنی ادرار از مثانه، فقط وارد قسمت تحتانی حالب می‌شود، ولی گاهی برگشت ادرار خیلی شدید است و از مثانه نه‌تنها وارد حالب می‌شود، حتی به کلیه‌ها می‌رسد و آنها را پر می‌کند. در این صورت کودک به ریفلاکس درجه 5 مبتلاست.

ریفلاکس ادراری درمان دارد

به گفته دکتر صفری‌نژاد، بعد از تشخیص این بیماری، دو نوع درمان در نظر گرفته می‌شود یا درمان دارویی یا جراحی. ریفلاکس درجه یک و دو معمولا با دارو درمان و کنترل می‌شود، ولی اگر شدت آن زیاد باشد، کودک دچار عفونت‌های ادراری مکرر شود و کلیه او شروع به آسیب دیدن کند، به ‌هیچ‌وجه نباید وقت را از دست داد و باید با جراحی مشکل کودک را حل کرد.

معمولا در ریفلاکس‌های با درجه پایین، اگر به کودک فرصت بدهیم و تحت ‌نظر باشد، وقتی بزرگ‌تر شود، از شدت و مشکلش کاسته خواهدشد و بهبود می‌یابد.

این استاد دانشگاه تاکید می‌کند: در این موارد حتما باید کودک مبتلا به ریفلاکس جراحی شود؛ با وجود درمان با آنتی‌بیوتیک، کودک مکرر دچار عفونت ادرار می‌شود،‌ کلیه‌هایش آسیب‌دیده باشد، کودک آن‌قدر بزرگ شده باشد که شانس بهبود نباشد (یعنی بیش از 14 سال داشته باشد) و شدت ریفلاکس خیلی بالا و مثلا درجه 5 باشد. علاوه بر اینها، گاهی ریفلاکس تشخیص داده نمی‌شود و تا سنین بزرگسالی ادامه پیدا می‌کند. هر خانم که در سنین باروری باشد، با هر درجه از ریفلاکس باید قبل از اقدام به بارداری حتما جراحی شود، چون ادراری که وارد کلیه و حالب می‌شود، باعث عفونت‌های ادراری مکرر خواهد شد و عفونت ادراری در خانم‌های باردار می‌تواند منجر به سقط شود.

بیضه‌ نزول‌ نکرده باید سریع درمان شود

این مشکل، پسربچه‌ها را گرفتار می‌کند و در صورت درمان نشدن آینده آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

دکتر صفری‌نژاد می‌گوید: وقتی نوزادی متولد می‌شود، در بیمارستان‌ معمولا متخصصان اطفال او را معاینه می‌کنند و از نظر هر نوع اختلال مادرزادی بررسی می‌شود تا اگر مشکلی وجود داشت برای برطرف کردن آنها اقدام شود. یکی از این مشکلات می‌تواند بیضه نزول‌ نکرده باشد که متاسفانه گاهی تشخیص داده نمی‌شود و بدون درمان باقی می‌ماند.

او ادامه می‌دهد: بیضه نزول نکرده دو نوع یک طرفه یا دوطرفه است، اما بیضه نزول‌ نکرده یعنی چه؟ این متخصص کلیه و مجاری ادراری به این سوال این‌گونه پاسخ می‌دهد: در دوران جنینی بیضه‌های جنین پسر داخل شکمش قرار دارد. همین‌طور که سن بارداری بالا می‌رود، بیضه‌ها کم‌کم در مسیر بخصوصی پایین می‌آید و هنگام تولد، داخل کیسه‌های بیضه قرار می‌گیرد. اگر هنگام تولد بیضه داخل کیسه بیضه لمس نشود، کودک دچار بیضه نزول ‌نکرده است.

به گفته دکتر صفری‌نژاد، اگر بیضه نزول نکرده تا 12 ماهگی پایین نیامد، باید با جراحی آن را در محل خود قرار داد.

این استاد دانشگاه هشدار می‌دهد: اگر این کار بموقع انجام نشود، بیضه‌ها کارکرد خود را از دست می‌دهند و اگر دوطرفه باشد، کودک هرگز نخواهد توانست در آینده بچه‌دار شود و دچار اختلال‌های جنسی و کم‌کاری غدد جنسی می‌شود. علاوه بر این، چنین بچه‌هایی ممکن است دچار سرطان بیضه شوند، چون این سرطان در افراد مبتلا به بیضه نزول‌ نکرده، 30 برابر بیشتر از افراد عادی شیوع دارد. باوجود این خطرها، بیضه نزول‌ نکرده خیلی وقت‌ها تشخیص داده نمی‌شود و در معاینه‌های سربازی به این مشکل پی می‌برند. در این سنین هم دیگر پایین آوردن بیضه فایده‌ای برای بیمار ندارد، ولی این کار برای پیشگیری از ابتلا به سرطان انجام می‌شود، اما گاهی هم به جای این کار، از آنجا که احتمال ابتلای این افراد به سرطان بیضه خیلی بیشتر است، پزشک بیضه را خارج می‌کند.

وقتی محل اتصال لگنچه به حالب تنگ می‌شود

گاهی در سونوگرافی‌ای که هنگام بارداری انجام می‌شود، معلوم می‌شود یک کلیه جنین باد کرده است در این حالت ادرار در کلیه جمع می‌شود و نمی‌تواند تخلیه شود.

دکتر صفری‌نژاد با بیان این مطلب توضیح می‌دهد: علت این اتفاق، تنگی محل اتصال حالب به لگنچه است. اگر این تنگی شدید باشد، بلافاصله کلیه را از بین می‌برد. گاهی حتی لازم است در حالی که جنین داخل شکم مادر است، اقدام‌هایی انجام شود تا کلیه‌ها آسیب نبینند. بعد از تولد دوباره می‌توان بررسی کرد و دید آیا تنگی هنوز وجود دارد یا نه. این متخصص کلیه و مجاری ادراری می‌افزاید: در اغلب موارد تنگی در دوران نوزادی و شیرخوارگی تشخیص داده نمی‌شود؛ مثلا کودکی در سنین سه تا چهار سالگی دچار عفونت ادراری می‌شود و بعد از بررسی‌ها پزشک درمی‌یابد محل اتصال حالب به لگنچه کلیه تنگ است.

دکتر صفری‌نژاد می‌گوید: این تنگی‌ها دو نوع دارد؛ تنگی‌های انسدادی (یعنی انسداد قابل‌ملاحظه در مسیر خروج جریان ادرار ایجاد می‌کنند) و تنگی‌هایی که فعلا انسداد ایجاد نکرده‌اند و سلامت کلیه را تهدید نمی‌کنند.

در مواردی که تنگی باعث انسداد شده، باید حتما جراحی انجام شود چون در غیر این صورت کلیه آسیب می‌بیند، ولی اگر تنگی محل اتصال لگنچه کلیه به حالب شدید نباشد، بیمار باید هر شش ماه تا یک سال بررسی و برای او از روش‌های تشخیصی اختصاصی استفاده شود. به گفته او، اگر پزشک مشاهده کند تنگی به انسداد تبدیل‌شده، بلافاصله جراحی انجام می‌دهد. این سه بیماری مربوط به دستگاه تناسلی مادرزادی هستند و راه پیشگیری از آنها وجود ندارد، فقط باید حواسمان باشد این بیماری‌ها در آینده بچه می‌تواند تاثیرگذار باشد.

زهرا‌سادات صفوی‌سهی ‌/‌ جام‌جم


ادامه مطلب ...

شایع‌ ترین ناهنجاری‌ و “بیماری” های مادرزادی در “نوزاد پسر” | “بیضه نزول نکرده”

شایع‌ ترین ناهنجاری‌ و “بیماری” های مادرزادی در “نوزاد پسر” | “بیضه نزول نکرده”

علت قرمزی بیضه نوزاد,مشکلات بیضه نوزاد

عارضه بیضه نزول نکرده یکی از شایع‌ ترین ناهنجاری‌ های مادرزادی در پسربچه‌ هاست

 

والدینی که صاحب نوزاد پسر می شوند باید از بدو تولد بیضه های کودکشان را توسط متخصص اطفال چک کنند و از طبیعی بودن شکل و جای آن ها درون کیسه بیضه نوزاد مطمئن شوند در غیر اینصورت در صورت وجود ناهنجاری در آن منطقه خطر عقیم شدن و نازایی نوزادشان را تهدید می کند.

 

متخصص کلیه و مجاری ادرار از یک عارضه مادرزادی برای نوزادان پسر سخن گفت که غفلت والدین و درمان نشدن آن تا قبل از یک سالگی موجب ناباروری و عقیم شدن آنها می‌شود.

عارضه بیضه نزول نکرده ، یکی از شایع‌ترین ناهنجاری‌های مادرزادی در پسربچه‌هاست که باید حتماً تا یکسالگی درمان شود.

 

به طور معمول ۳۴ نفر از هر ۱۰۰۰ نوزاد یا به عبارتی ۳.۴ درصد پسر بچه‌هایی که به دنیا می‌آیند در بدو تولد با این عارضه همراه هستند که هرچه وزن یک نوزاد پسر در بدو تولد کمتر باشد یا به شکل نارس به دنیا آمده باشد شانس اینکه این اتفاق در وی روی دهد بیشتر خواهد بود.

 

در اکثر قریب به اتفاق نوزادانی که به این عارضه مبتلا هستند طی ۳ تا ۶ ماه اول پس از تولد به خودی خود همزمان با رشد و تکامل نوزاد بیضه پایین می‌آید و چنانچه در پسر بچه‌ای در پایان اولین سال تولد پایین نیامد نیاز به درمان برای اصلاح این ناهنجاری وجود دارد.

 

زمانی که نوزاد در دوره جنینی در داخل رحم مادر به سر می‌برد بیضه‌ها در داخل شکم و در مجاورت کلیه‌ها قرار گرفته‌اند و به مرور زمان با بالا رفتن سن کودک، کلیه‌ها به سمت بالا صعود کرده تا در موقعیت طبیعی خود قرار گیرند و از همسایگی کلیه‌ها جدا شده و در مسیری طبیعی وارد لگن می‌شوند سپس در کشاله ران وارد کانال‌های این‌گوی‌نال می‌شوند تا از این مسیر وارد کیسه شوند.

 

به دلایل متعدد که معمولاً هورمونی هستند در مواردی سیر حرکت آن به سمت پایین با توقف روبرو می‌شود و کودک به دنیا آمده دارای یک بیضه در کیسه خواهد بود یا هیچ بیضه‌ای در کیسه نخواهد داشت. چنانچه سن کودک به یک سال تمام برسد و بیضه در داخل کیسه قرار نگرفته باشد نیازمند درمان قطعی است.

 

از ۱.۵ سالگی به بعد تغییرات غیر قابل بازگشت در سلول‌های بیضه نزول نکرده اتفاق می‌افتد و این تغییرات در آینده ریسک ناباروری پسران را افزایش خواهد داد.

چند عارضه ممکن است در رابطه با این عارضه روی دهد که یکی افزایش ریسک پیچ‌خوردگی طناب بیضه است. این یک پروسه بسیار حاد و دردناک است و یک زمان طلایی ۴ تا ۶ ساعته دارد که در صورت عدم تشخیص درست و اصلاح نشدن این عارضه، بیضه از بین خواهد رفت و در عارضه بیضه‌ نزول نکرده این اتفاق بیشتر روی خواهد داد.

 

عارضه دومی که این کودکان را تهدید می‌کند افزایش ریسک ابتلا به سرطان بیضه است یعنی این افراد حدوداً ۶ تا ۸ برابر جمعیت عادی و به قول برخی ۱۰ تا ۱۲ برابر جمعیت عادی ریسک ابتلا به سرطان خواهند داشت چرا که این افراد به طور مادرزاد دارای ساختمان جنسی مختلی هستند.

عارضه سوم که این کودکان را تهدید می‌کند ناباروری است که این عارضه در شکل بیضه‌های نزول نکرده یکطرفه از سایر افراد نرمال جامعه خیلی بیشتر نیست ولی در شکل دو طرفه چنانچه بیضه‌ها نزول نکرده باشند در ۵۰ درصد موارد ممکن است باعث ناباروری در فرد شود.

 

از آنجا که تغییرات غیرقابل بازگشت در سلول‌های زایا در این عارضه از ۱.۵ سالگی روی می‌دهد نباید پسربچه‌ای ۱.۵ ساله دارای درمان نشده بماند، به همین علت در تمام مکاتب علمی دنیا توصیه می‌شود زمانی که با پسربچه دارای بیضه نزول نکرده روبرو می‌شوند که ۶ ماه اول تولد را سپری کرده است، درمان‌ها باید شروع شود به نوعی که تا پایان سال اول تکلیف این بیماری روشن شده باشد که جراحی این کار را انجام می‌دهد.

 

باید با استفاده از جراحی، آن را پایین آورد. گاهی ممکن است طناب بیضه کوتاه باشد که در این صورت درمان و جراحی در دو مرحله صورت می‌گیرد یعنی یک عمل جراحی را به سنین بالاتر موکول می‌کنیم و آن را پایین می‌آوریم.

در کل باید در پایان اولین سال تولد جراحی انجام شده باشد و این بیضه در موضع طبیعی خود در داخل کیسه قرار گرفته باشد.

 

بیضه‌ها در پستانداران و موجودات خونگرم در داخل شکم قرار دارند اما در انسان در داخل کیسه‌ای در خارج بدن قرار دارند زیرا دمای داخل کیسه یک درجه سانتیگراد نسبت به دمای مرکز بدن پایین‌تر است و به عبارتی دیگر کیسه یک درجه خنک‌تر است.

 

این خنک‌تر بودن عامل کارکرد طبیعی آن است یعنی بعدها که نوزاد بالغ شد و ازدواج کرد در این محیط خنک کار بهتری از نظر اسپرم‌سازی انجام خواهد داد بنابراین وجود آن به داخل کیسه قانون طبیعت است و حتماً بایستی بیضه کودک در یک سالگی در داخل کیسه قرار گرفته باشد.

 

متأسفانه بسیاری از پزشکان و همکاران نگران هستند که بیهوشی ناشی از جراحی برای کودک مضر باشد در حالی که کبد نوزاد پس از ۶ ماهگی در برخورد با داروهای بیهوشی مانند یک فرد بزرگسال عمل می‌کند.

بنابراین هیچ خطری این کودک را از نظر بیهوشی تهدید نخواهد کرد مگر در مواردی خاص که در این صورت پزشک بیهوشی در صورت وجود بیماری پیشنهاد می‌کند این جراحی در سن بالاتر انجام شود.

 

از آنجایی که این جراحی نیازمند بیهوشی است در کمتر از ۶ ماهگی این جراحی انجام نمی‌شود زیرا بیهوشی در کودکان زیر ۶ ماه به صورت انتخابی مشکلاتی ایجاد می‌کند بنابراین درمان را باید پس از ۶ ماهگی تا یک سالگی انجام داد.

منبع:hidoctor.ir


ادامه مطلب ...

راه‌های شناسائی سبب نزول

[ad_1]

برای شناختن درست سبب نزول راهی نیست جز روایت صحیح.
واحدی در «اسباب النزول» خود می‌گوید: «گفتار درباره‌ی اسباب نزول کتاب، روا نیست مگر به روایت و شنیدن از کسانی که خود شاهد نزول بوده‌اند و بر اسباب نزول واقف بوده و از علم بر آن بحث کرده‌اند» (1). با اینکه در این باره کتب زیادی نوشته شده ولی هنوز به نحو قطعی و روشنی نمی‌توان گفت که هر آیه‌ای از قرآن سبب نزولش چه بوده است؟ دانشمندان گذشته در این باره نیز بسیار سختگیر بوده‌اند. محمد بن سیرین می‌گوید: درباره‌ی آیه‌ای از عبیده پرسیدم. پاسخ داد: بترس از خدا و سخن راست و استوار بگو. آنها که می‌دانستند قرآن در چه باره نازل شده رفته‌اند. (2) البته چنین منعی هم آن را از قبول روایات و احادیث صحیح در این باره باز نداشته است و گفته‌اند: «در آنجا که مجال رأی و اجتهاد نیست و پایه‌ی کار نقل و سماع است؛ گفتار صحابی، محمول بر شنیدن از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. چه، بسیار بعید به نظر می‌رسد که در این باره از پیش خود چیزی گوید.» (3) از اینجاست که کسانی چون ابن صلاح و حاکم و دیگران در علم حدیث گفته‌اند چون صحابی شاهدِ وحی و نزول، از آیه‌ای خبر دهد که درباره‌ی چنین امری نازل شده آن را باید حدیث مسند شمرد و حکم مرفوع را دارد.
شناسائی سبب نزول برای صحابه‌ی رسول خدا بیشتر از راه‌های قطعی و روشن پیش می‌آمد ولی گاهی هم بود که سبب نزول به قرینه و اماره‌ی قضایا برای صحابه شناخته می‌شد. چنانکه در سبب نزول آیه‌ی 65 سوره‌ی 4 نساء گفته‌اند: میان زبیر بن عوام (عمه زاده‌ی رسول خدا) و مردی از انصار به نام «حاطب یا خاطب یا ثعلبه» در آب دادن زمین خصومت افتاد. زمین زبیر بالای زمین آن مرد بود و آن مرد از زبیر می‌خواست که همه‌ی آب را به او واگذارد. خصومت نزد پیغمبر بردند و پیامبر فرمود: زبیر! تو اول کشت خود را آب بده و بعد آب را به او وابگذار.
مرد انصاری خشم گرفت و گفت: حکم به نفع عمه زاده‌ی خود کرد! رسول خدا بشنید، رنگ رویش بگردید و به زبیر گفت: آنچه حق توست تمام بگیر، بوستان را آبیاری کن تا پای دیوار که حق توست، آنگاه آب به او رها کن. (4) اول طریق مسامحه و گذشت را داشت و پس از حق نشناسی آن مرد، حق تلخ را مقرر گردانید.
این را هم باید اضافه کرد: در آنجا که سبب نزول آیه و یا آیاتی روایت شده، اگر خبر از صحابی مورد قبولی نقل شده باشد، دیگر احتیاج به روایت دیگری برای تأیید آن حدیث نیست. اما اگر سبب نزول در حدیث مُرْسَلی آمده باشد یعنی در آن حدیث نام صحابی نیامده و آخرین نفری که خبر از او نقل می‌شود یک نفر تابعی باشد نه صحابی، چنین روایتی پذیرفته نمی‌شود، زیرا در این جایگاه، مجالی برای تابعی نیست. مگر اینکه آن را روایت مرسل دیگری تأیید کند و این روایت اخیر نیز از پیشوایان تفسیر قرآن که مسلماً از صحابه گرفته باشند نقل شده باشد، از قبیل مجاهد، عکرمه، سعید بن جبیر... (5).
پس با قبول خبر از صحابی که خود شاهد نزول وحی بوده و یا از تابعی که خبر را از صحابی گرفته است، چنین فهمیده می‌شود که شرط صحت روایت برای این است که به ما بفهماند حادثه یا سؤالی که موجب نزول قسمتی از قرآن شده، به چشم دیده شده و یا به گوش شنیده شده است. البته عبارت روایات صحیح در این باره گاهی صریح و روشن است و نص واضحی است در سببیّت آن حادثه برای نزول آن آیات چنانکه مثلاً به صراحت گویند: «سبب نزول این آیه چنین بود.» و یا نویسند: «چنین حادثه‌ای روی داد و یا چنان پرسشی پیش آمد و این آیه یا آیات در آن باره نزول یافت.»
ولی گاهی عبارت گنگ است و یا خالی از ابهامی نیست. روایت به صراحت و روشنی سخن از سبب نزول نمی‌گوید، بلکه اشاره‌ای می‌کند و یا از مفهوم آن چنین امری استنباط می‌گردد. چنانکه گوید: «این آیه در آن باره نازل شد» که ممکن است گاه سبب نزول آیه آن حادثه بوده و یا آیه حکمی کلی است که از آن جمله شامل آن مورد خاص نیز می‌گردد. امام بدرالدین زرکشی می‌گوید: از روش صحابه و تابعین چنین فهمیده شده که چون یکی از آنان بگوید: «این آیه در آن باره نازل شد» مراد او این است که این آیه متضمن این حکم است، نه اینکه آن رویداد انگیزه‌ی این نزول بوده است. پاره‌ای از محدثان چنین روایتی را در حکم مرفوع مسند می‌گیرند، از قبیل گفتار ابن عمر درباره‌ی آیه‌ی «نساؤکم حرثٌ لکم» س2 آ 223 اما، امام احمد آن را در مسند خود نمی‌آورد، و همچنین مسلم و دیگران، و این را در ردیف استدلال و تأویل می‌نهند؛ و آن از جنس استدلال بر حکم به آیه است نه از جنس نقل بر آنچه که رخ داده است.) (6)
از اینجاست که اگر روایت کننده‌ای بگوید: «این آیه در آن باره فرود آمد» و دیگری بگوید: در غیر این مورد نازل شد، اگر لفظ طوری باشد که محتمل هر دو معنی باشد به هر دو معنی حمل می‌شود، به شرطی که تناقضی رخ ننماید، وگرنه، باید دلالت لفظ روشن گردد و سیاق عبارت و قرائن و امارات دیگر آن را تأیید کنند.
اما گاهی اتفاق می‌افتد که یکی از دو راوی مبهم اشاره‌ای می‌کند که فلان آیه در فلان مورد نزول یافت و سببیّت را تصریح نمی‌کند، ولی دیگری به سبب نزول آیه، به نص صریح یادآور می‌شود، خود روشن است که در این جایگاه حمل بر صریح و آشکار، اقدم و اولی است.
زمانی در سبب نزول آیه‌ای و یا آیاتی درباره‌ی یک حادثه، روایات مختلف و متعددی آمده و این روایات سببیت را با الفاظی صریح و روشن بازگو کرده‌اند، در اینجا کار دانشمندان فن است که با سنجیدن در ترازوی دقیق علم و حکمت خود و با محک آزمایش، صحیح را از سقیم و سبک را از سنگین بازشناسند.
اما، اگر دو روایت داشتیم که هر دو صحیح بود و برتری نهادن یکی بر دیگری مشکل.- در اینجا به ناچار هر دو واقعه را سبب نزول می‌گیریم. نمونه‌ی آن سبب نزولی است که درباره‌ی آیه‌ی 6 سوره‌ی 24 نور گفته‌اند: «عُوَیمر» زنی داشت به نام «خولة دختر قیس» و او را با مردی بیگانه به حالی زشت دید، شکایت نزد پیغمبر برد، رسول خدا از این ماجرا و رسوائی آن کراهت داشت که این آیه فرود آمد، آنان را به ملاعنه، سپس جدائی از هم خواند.- همین داستان را درباره‌ی «هلال بن امیّه خزاعی» و زنش نیز گفته‌اند. (7)- در این حادثه، نزدیکی زمان، جمع میان هر دو را ممکن ساخته است و به قول حافظ خطیب و تأیید نووی: چه بسا که این حادثه در یک وقت برای هر دو اتفاق افتاده باشد و یا به گفته‌ی ابن حجر: تعدد سببها را هم مانعی نیست. (8)
هنگامی هم اتفاق می‌افتد که دو روایت صحیح داریم،‌ نه می‌توانیم یکی را بر دیگری برتری دهیم؛ و نه میان آنها می‌توان جمع کرد. در اینجا ناگزیریم که بگوئیم: تعدد نزول آیه پیش آمده است: زرکشی آیه‌ی 114 سوره‌ی 11 هود را از این دسته می‌شمرد. چه، گفته‌اند: این آیه درباره‌ی ابوالیسر (عمروبن غزیة الانصاری) خرمافروش نازل شد که به نیرنگ بوسه‌ای از زنی گرفت و زود پشیمان شده نزد پیامبر آمد و قصه بازگفت و در نتیجه این آیه بیامد. (9)- زرکشی می گوید این داستان در مدینه پیش آمد و سوره‌ی هود باتفاق مکیه است، از این جهت این حدیث بر پاره‌ای مشکل آمده، ولی اشکالی وجود ندارد، بلکه آیه دو مرتبه نازل شده است؛ ولی اگر این آیه را مکی بشماریم، چنانکه بعضی شمرده‌اند، دیگر به چنین محملی نیاز نیست.
سیوطی 3 آیه‌ی آخر سوره‌ی نحل را از این دسته شمرده است. می‌گوید(10): یکبار به روز احد بود که پیامبر خدا بر پیکر بی‌جان حمزه ایستاده بود و از فرط اندوه سوگند یاد کرد که به جای حمزه هفتاد تن از دشمنان مثله کند، جبرئیل فرود آمد و وحی آورد:
«وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ‌ (16: 126)
و اگر کسی را کیفر دهید، به هم چندان کیفر دهید که او کرد؛ و اگر شکیبایی کنید آن برای شکیبایان بهتر است...»
مرتبه‌ی دیگر این آیه به روز فتح مکه نازل شد، چه در جنگ احد 64 تن از انصار و شش تن از مهاجران کشته و مثله گشته بودند و انصار خیال انتقامجویی داشتند که در فتح مکه این آیات نازل گشت. (11)
البته به دلیل بُعد زمان میان روز احد و روز فتح مکه، بین این دو روایت نمی‌توان جمع کرد، این است که معتقد به تکرار نزول گشته‌اند.
دیگر از این موارد را اهل تسنن آیه‌ی 113 سوره‌ی 9 توبه می‌دانند که احمد و بخاری در صحیح خود (12) و دیگران نیز گفته‌اند که ابوطالب به هنگام وفات بر آئین ملت عبدالمطلب بود و آیه‌ی 113 سوره‌ی توبه می گفت بر پیامبر و گرویدگان روا نیست که برای مشرکان آمرزش خواهند، اگرچه خویش و نزدیکشان باشد...
و گفته‌اند که آیه‌ی 56 سوره‌ی 28 قصص نیز درباره‌ی ابوطالب نازل گشت. ولی می‌دانیم که سوره‌ی توبه در مدینه آمد و از آخرین مراحل نزول است و مرگ ابوطالب در مکه بود. این است که پاره ای گفته‌اند تکرار نزول بوده (13) ولی شیعه عدم ایمان ابوطالب و نیز عبدالمطلب را قبول نمی‌کند. (14) و همچنین سوره‌ی اخلاص را گفته‌اند که در جواب مشرکان مکه و اهل کتاب مدینه هر دو نازل شد. (15)
زرکشی می‌گوید: گاه آیتی بود که از جهت بزرگداشت شأنش؛ و یا به هنگام حدوث سببش برای یادآوری و جلوگیری از فراموشی آن؛ دو بار نازل می‌شد، چنانکه گفته‌اند سوره‌ی فاتحه دو بار نازل شد، یکبار به مکه و بار دیگر به مدینه. (16)
حال اگر دو روایت هر دو صحیح بود، ولی برتری نهادن یکی بر دیگری امکان داشت، یا از این جهت که یکی از راویان خود گواه حادثه بوده و دیگری نه، و یا علتی دیگر موجب رجحان و برتری یکی شود، گفتگویی نیست که سبب نزول از روایت برتر و صحیح‌تر گرفته می‌شود. نمونه‌ی آن سبب نزولی است که در آیه 85 سوره‌ی 17 اسراء درباره‌ی روح باز گفته‌اند:
«عبدالله مسعود گفت: با رسول خدا می‌رفتیم در مدینه، به جماعتی جهودان بگذشتیم، بعضی گفتند: از روح بپرسی او را، بعضی دیگر گفتند: مپرسی از او. عبدالله گفت: من از پس او بودم، وحی به او فرود آمد، روی به جهودان کرد و این آیت بر ایشان خواند و یسألونک عن الروح گفتند: ما نگفتیم نباید پرسید! آنگه گفتند: ما در توراة‌ همچنین یافتیم که روح از فرمان خداست.» (17)
روایت دیگری ترمذی از ابن عباس نقل می‌کند: «قریش به یهود گفتند چیزی به ما بیاموزید که از این بپرسیم. پس گفتند: او را از روح بپرسید. از او پرسیدند، و خداوند فرمود: وَ یَسألونک عن الرّوح... (18)
خبر دومی چنین نشان می‌دهد که نزول آیه به مکه بوده، ولی خبر اولی از مدینه سخن می‌گوید، سیوطی خبر اول را ترجیح می‌نهد، زیرا صحیح بخاری اصولاً بر صحیح ترمذی برتری دارد و از این جهت یک وجه امتیازی در حدیث اول شمرده می‌شود، گذشته از آن چنانکه خود روایت دلالت می‌کند از اول تا آخر ابن مسعود خود شاهد و گواه قصه بوده ولی روایت دوم حاکی از آن نیست که ابن عباس خود حاضر و ناظر قضیه باشد، این است که با اینکه هر دو روایت صحیح است، ولی پس از مقابله‌ی متن هر دو، یکی را بر دیگری ترجیح داده‌اند.
چه بسا که یک حادثه و رویدادی موجب نزول چند آیه گردد، و از آن تعبیر به «سبب واحد تعدد نازل» کنند. حال نمونه‌ای از یک سبب که دو آیه در آن فرود آمده است:
در سبب نزول آیه (س 9 آ 74) طبری و طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس چنین بازگفته‌اند: «رسول خدا در سایه‌ی درختی نشسته بود؛ پس گفت: هم اکنون کسی نزد شما می‌آید و در شما می‌نگرد به چشمان شیطان، چون بیاید با او هیچ سخن نگوئید. چیزی نگذشت که مردی بیامد ازرق چشم، رسول خدا او را بخواند و گفت: چرا تو و یارانت مرا دشنام می‌دهی؟ مرد برفت و با یارانش برگشت و سوگند خوردند که ما نگفتیم، خدای تعالی این آیه بفرستاد. (19) حاکم و احمد عین این حدیث را درباره‌ی نزول آیه‌ی هجدهم از سوره‌ی 58 مجادله باز گفته‌اند (20).
نمونه‌ی دیگر از یک سبب که چند آیه در آن مورد فرود آمد:
از «امّ سلمه» نقل کرده‌اند که به رسول خدا گفت:
«یا رسول الله! ما در قرآن ذکر مردان می‌شنویم در هجرت و جهاد، و ذکر زنان چیزی نیست. خدای تعالی این آیه (آیه‌ی 195 از سوره‌ی 3 آل عمران) فرستاد و انصاریان گفتند اول کس از زنان که هجرت کرده ام‌سلمة بود.» (21) و باز از ام‌سلمه نقل کرده‌اند: «گفتم: یا رسول الله! مردان را نام می‌بری و زنان را نام نمی‌بری؟» پس خداوند فرو فرستاد: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ...» (س 33 آ 35 و س 3 آ 195) (22) و همچنین درباره‌ی آیه‌ی 32 سوره‌ی 4 نساء گفته‌اند که چون ام سلمه گفت: مردان را در راه خدا جهاد است و زنان را نیست و از این جهت زنان را در میراث نیمه‌ی مردان است، این آیه نزول یافت. (23)

پی‌نوشت‌ها

1.واحدی: اسباب النزول: 3، 4.
2.الاتقان1: 31، نوع تاسع المسئلة الرابعة.
3.محمدعلی سلامت: منهج الفرقان: 39.
4.مجمع البیان2: 69، ابوالفتوح رازی3: 221، کشف الاسرار2: 567،، ائمه ششگانه‌ی اهل تسنن همه‌ی این روایت را نقل کرده اند، تفسیر طبری5: 100، 101 بولاق، 8: 519-523 طبع معارف، ابن کثیر2: 502-504، المنتقی ابن جارود: ص453، الفتح الباری حافظ بن حجر5: 26 النسائی2: 308 و 309، مسند احمد: 1419 و 4: 4-5 رقم 16158 (حلبی)، بخاری5: 26-28، مسلم2: 221، ابوداود: 3637، ترمذی2: 289-290، ابن ماجه: 2480، صحیح ابن حیان: 23، کتاب الخراج یحیی بن آدم: رقم337، سیوطی: الدر المنثور 2: 180، مجمع الزواید هیثمی7: 4.
5.الاتقان1: 31 نوع تاسع المسئلة الرابعة.
6.زرکشی: البرهان فی علوم القرآن1: 31 و 32، سیوطی این سخن را به اختصار نقل می‌کند: الاتقان1: 31، نوع تاسع، المسئلة الرابعة.
7.تفسیر ابن کثیر3: 265، ابوالفتوح رازی7: 219-222، مجمع البیان4: 127، کشف الاسرار6: 489، تبیان طوسی2:‌ 330، صافی: 374، فخر رازی6: 341، بیضاوی2: 133، واحدی: اسباب النزول: 237.
8.الاتقان1: 33 النوع التاسع، الحال الخامس.
9.مجمع البیان3: 201، تفسیر ابن کثیر2: 426، البرهان فی علوم القرآن1: 30، ابوالفتوح رازی5: 448، کشف الاسرار4: 454، اسباب النزول واحدی: 200، 201.
10.الاتقان1: 33 به نقل بیهقی و بزار از ابوهریره اسباب النزول واحدی: 213، 214.
11.الاتقان1: 33 به نقل ترمذی و حاکم از ابیّ بن کعب.
12.بخاری در باب التفسیر (3: 173) از مسیب نقل می‌کند. ابن کثیر در تفسیر (2: 393) از احمد بسندش از مسیب نقل می‌کند.
13.البرهان1: 31.
14.ابوالفتوح رازی 5: 266.
15.البرهان1: 30.
16.البرهان1: 29.
17.به نقل از ابوالفتوح رازی 6: 355 و 356، نیز رجوع کنید: بخاری کتاب التفسیر 3: 151 و 152، تفسیر ابن کثیر از احمد بسندش از ابن مسعود 3: 60، البرهان1 :‌30، اسباب النزول واحدی: 220.
18.ابوالفتوح 6: 356، مجمع البیان3: 436، کشف الاسرار5: 613، تبیان طوسی2:‌ 216، الاتقان1: 33 نوع تاسع حال رابع.
19.ابوالفتوح رازی 5: 216 مجمع البیان 3: 51.
20.الاتقان1: 34 آخر النوع التاسع.
21.به نقل از ابوالفتوح 3: 86 نیز رجوع کنید: مجمع البیان1: 559، طبری4: 143بولاق، مستدرک حاکم 2: 416، ترمذی4: 88، تفسیر ابن کثیر2: 326، سیوطی2: 112.
22.ابوالفتوح رازی8: 170، مجمع البیان 4: 355، تبیان طوسی2: 447، فخر رازی6: 783، بیضاوی2: 272، تفسیر طبری22: 8 بولاق، تفسیر ابن کثیر6: 533، مسند احمد6: 301، 305، حلبی، الدرالمنثور5: 200.
23.ابوالفتوح3: 167، کشف الاسرار2: 489، مجمع البیان2: 40، تبیان طوسی1: 422. فخر رازی3:‌ 310، تفسیر طبری5: 30، 31بولاق، تفسیر عبدالرزاق ص: 41 خطی، مسند احمد 6: 322حلبی، ترمذی4: 88، حاکم2: 305 و 306: اسباب النزول واحدی: 110، ابن کثیر2: 428: الدرالمنثور2:‌ 149.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

مروری بر جایگاه اخلاق در اسلامچکیده بدیهی است نظام اخلاقی اسلام سرشار از فضایل و گزاره های اخلاقی است که فرد مسلمان جایگاه اخلاق در اسلام پرسمان دانشجویی ـ اخلاقجایگاهاخلاقدراسلامواژه تنبلی که گاهی به جای واژه های دیگری مانند کسالت، تن پروری، راحت طلبی، بطالت ‌طب اسلامی وسنتی حکیم عقیلی خراسانیشیر مادر؛ نابود کنندۀ جزئی ناشناخته در شیر مادر وجود دارد که ذرات اچ آی وی و چکیده مقاله هجدهمین اجلاس سراسری نمازچکیده مقاله هجدهمین اجلاس سراسری نماز بسمالله الرحمن الرحیم مسجد، جوانانآذر راه زندگیترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را دانلود متن کامل مقالات در رشته های مختلف بصورت …دانلودمتنکاملمقالاتدربرای دانلود مقالات خود از پایگاه های علمی از سرویس دانلود مقالات علمی استفاده کنیداخبار روابط عمومی مقالات روابط عمومیبا توجه به نقش فراگیر و عمیق روابط عمومی‌ها در سازمانها، شرکتها و تأثیرگذاری آنها


ادامه مطلب ...

عموم و خصوص میان لفظ و سببِ نزول آیه

[ad_1]

گرچه این مبحثی است در خور اصول و کلام، ولی در اینجا اشاره‌ای به آن می‌نمائیم: (1)
لفظ شارع که جواب به سؤال و یا سببی است، گاه خود مستقل و به تنهایی مفید است؛ قطع نظر از اینکه سبب یا سؤال چه بوده است، و گاه غیرمستقل است، بدین معنی که مفید نخواهد بود مگر اینکه با سببش و یا پرسشی که مطرح بوده مورد نظر قرار گیرد. درباره‌ی عموم و خصوص میان لفظ و سبب باید گفت جواب اعم از سبب است و سبب اخص از لفظ جواب است و این عقلاً جایز است و عملاً واقع؛ حال باید دید که آیا عموم لفظ معتبر است و مورد توجه یا خصوص سبب؟ علماء در این باره اختلاف‌ کرده‌اند، ولی مذهب جمهور این است که حکم شامل هر فردی از لفظ می‌گردد، خواه افراد سبب باشد و خواه غیر افراد سبب. چنانکه مثلاً در داستان هلال بن امیه و قذف زنش، نازل شد: «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ ... » (س24: آ 6) سبب خاص است، لیکن لفظ عمومیت دارد «الذین» اسم موصول است و موصول عام که شامل همه کس می گردد و در اینجا دیگر برای تسرّی حکم بر دیگران نیازی به قیاس و اجتهاد و سوای آن نیست. پس نص قرآنی که به طور عام به سبب خاص معینی نزول یافته باشد، به نفسه شامل افراد سبب و غیر آن نیز می‌گردد. ولی غیر جمهور می‌گویند: شامل همه‌ی آنان نمی‌گردد مگر از روی قیاس یا به نص دیگری که حدیث معروفی است: فرمان من بر یکی، فرمان من است بر گروه. (2) رأی جمهور به نظر درست‌تر می‌رسد، چه عقلانی نیست که بگوئیم سخن کلی و عمومی قرآن تنها متوجه شخص معینی است، بدون توجه به دیگران. -اشاره به همین معنی است که ابن تیمیه می‌گوید: «گاهی زیاد در این باره گفته می‌شود: این آیه در آن باره آمد، بخصوص که اگر درباره‌ی کسی یا کسانی باشد، چنانکه گفته‌اند آیه‌ی ظهار درباره‌ی زن قیس بن ثابت آمد و یا آیه‌ی کلاله درباره‌ی جابربن عبدالله بود و یا آیه‌ی «وَ أنِ احْکُم بیْنهُم بِما أنزلَ الله» (3) که درباره بنی قریظه و نضیر نازل شده و نظایر آن بسیار است که گفته‌اند درباره‌ی دسته‌ای از مشرکان مکه، یا گروهی از یهود و نصارا و یا برای خاطر جمعی از مؤمنان نزول یافته است. کسانی که چنین گفته‌اند هیچگاه قصد این نداشته‌اند که حکم آن آیه مختص به همان مورد نزول است و شامل دیگران نمی‌گردد، چنین سخنی را مطلقاً هیچ مسلمان و یا عاقلی نمی‌گوید. و مردم، گرچه درباره‌ی لفظ عامی که درباره‌ی سبب آمده منازعه دارند: که آیا مختص به سببش هست؟ لیکن هیچکس نگفته است که عمومات کتاب و سنت به شخص معین و مشخصی مختص است. نهایت این است که گفته می‌شود آن، مختص به نوع چنین شخصی است، و به آنچه که شبیه آنست عمومیت داده می‌شود، عموم در آن به حسب لفظ نیست. آیه‌ای که برای آن سبب معینی است، اگر امر یا نهی باشد، شامل آن شخص و هر کس دیگری که چنان وضعی را بیابد، خواهد شد. » (4)
زرکشی نیز می‌گوید: «گاه سبب خاص است و صیغه (لفظ) عام؛ تا نشان دهد که عبرت به عموم لفظ است. » (5)
زمخشری نیز در تفسیر سوره الهمزة می‌گوید: «جایز است که سبب خاص و وعید عام باشد، تا شامل هر کسی گردد که چنین کار زشتی از او سر می‌زند، و به هر که در این راه می‌رود برسد... ».
سیوطی نیز تابع مذهب جمهور است و می‌گوید: «آیاتی به سببهائی نازل شده و اتفاق کرده‌اند به تجاوز آن آیات بر غیر سببهایش... و از ادله‌ی بر اعتبار عموم لفظ احتجاج صحابه و دیگران به عموم آیاتی است که به سبب‌های خاصی نازل شده است... (6)

پی‌نوشت‌ها

1. تفصیل آن را در مناهل العرفان1: 116-127 ببینید.
2. حُکِمی علی الواحدِ حُکمی عَلَی الجَماعَة.
3. سوره‌ی مائده: آیه‌ی 49.
4. الاتقان1: 30 النوع التاسع، المسئلة الثانیة.
5. البرهان1: 32 فصل خصوص السبب و عموم الصیغة.
6. الاتقان1: 29- النوع التاسع، المسئلة الثانیة.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


6 ساعت قبل ... لفظ شارع كه جواب به سؤال و یا سببی است، گاه خود مستقل و به تنهایی مفید است؛ قطع نظر از اینكه سبب یا سؤال چه بوده است، و گاه غیرمستقل است، ...عموم و خصوص میان لفظ و سببِ نزول آیه. لفظ شارع كه جواب به سؤال و یا سببی است، گاه خود مستقل و به تنهایی مفید است؛ قطع نظر از اینكه سبب یا سؤال چه بوده است، و ...كليد واژه ها: اسباب نزول، عموم لفظ، خصوص سبب، سوره دهر. ... بسيط ياد كرده كه آن درباره على عليه السلام نازل شده و صاحب كشاف از ميان معتزله اين قصه را آورده است (1) .10 ژانويه 2016 ... در موارد مشابه این آیه دانشمندان معتقدند که عموم لفظ مورد توجه قرار ... لفظ خاص، و سبب نزول ماجرای دشمنی ابولهب با پیامبر (ص) است. ... سیوطی با صراحت مدعی اجماع میان دانشمندان است و مینویسد: این آیات دربارهی ابوبکر نازل شده است.کلید واژه ها: اسباب نزول، عموم لفظ، خصوص سبب، سوره دهر. ... یاد کرده که آن درباره علی علیه السلام نازل شده و صاحب کشاف از میان معتزله این قصه را آورده است (1) .کلید واژه ها: قرآن، اسباب نزول ،عموم لفظ، خصوص سبب،. مقدمه: .... سيوطي با صراحت مدعی اجماع میان دانشمندان شده و مي نويسد: اين آيات درباره ابوبكر نازل شده است.در این میان، ... سر با علل و اسباب نزول آیات به وی این امکان را می دهد که پیام ژرف و تفسیر واقعی آیه را دریابد و. ّ. مف ..... که مالک را خصوص سبب می دانند، نه عموم لفظ؛ 4.و بـیـان و بـرخی علوم انسانی و تجربی، که در فهم قرآن دخالت دارند و میتوانند مـورد .... در موردی که آیه عام و سبب نزول خاص باشد، مشهور میگویند : ملاک عموم لفظ است و برخی ... ایـن آرا در مـجموع، دور نمایی از گرایشهای موجود میان مفسّران را مینمایاند و تحقیق ...همه آیات قرآن کریم, یک سبب نزول عام دارند و آن عبارت است؛ از هدایتگری؛ یعنی هدف عمده و ... این مسئله تحت عنوان اعتبار عموم لفظ در برابر خصوص سبب, مطرح میشود.17 مه 2016 ... این زمینهها را که موجب نزول سوره یا آیهای میشد، اسباب نزول گویند. ... میدهند، با شناختن سبب نزول، حکمِ ذکر شده به لفظ عام را اختصاص به مورد نزول میدهند. ... پیش میآمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل مطلب را از میان میبرد، و این معنا ...


کلماتی برای این موضوع

ضرورت و اهمیت تدبر در قرآن کریمتدبر به معنای مطاوعه و دریافت تدبیر موجود در کلام و اشیا است و تدبر در قرآن ، فهم آشنایى با قرآن پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری دانشنامه شهید مطهری ، کتابخانه ، آثار ، انجمن مقالات طلّاب بافقی مقیم شهر مقدّس قم حکم مکالمه تلفنی و پاسخ سؤال اول و دوم موضوع جرم ماده قما از جرایم علیه ارزشهای اخلاقی است و حق نامه علیرضا قاسمیفقــــه در لغت فهمیدن و نیک فهمیدن است و این واژه از جمله واژگانی است که پس از تشریح بررسی برخی کلمات قرآن بسم الله سلام برای برداشت صحیح از یک آیه از یک سوره باید اتصال آیات در آن سوره و بطن و تأویل قرآن التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج ، ص همان، ج ، ص و و الغنم بالغرم ای فرق زنا با صیغه موقت چیست؟ با یک لفظ چه چیز …با سلام و تشکر از ارتباطتان با شهر سوال اصل و اساس مخالفت با صیغه در چند مطلب استآیا در زمان حکومت اسلامی پیامبرص و حضرت علیع، …برای روشن شدن جواب، باید به این مطالب توجه کرد حکم پوشش اسلامی با نزول این آیه از قرآن معجزه آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه قرآن کریماین سوره که دویست و هشتاد و شش آیه دارد، در مدینه نازل شده و بزرگ‌ترین سوره‌ی قرآن استنگاهی به تاریخچه قدس و فلسطین و دیدگاه امام …اشاره درباره اهمیت قدس شریف و مسئلة فلسطین از دیدگاه امام خمینی،‌ هر چه بگوییم و حجاب زن مسلمان حجاب زن مسلمان نویسنده مفسر قرآن مولانا مفتی عبدالصمد غیاثی مقدمه شیخ الحدیث استاد تدبر در قرآن اصلی بنیادین در تعامل با کلام‌الله …پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای دفتر پرسش ها و پاسخ ها شیعه و پرسش ها و پاسخ های دانشجویی دفتر سی و یکم شیعه و اهل ‌ سنت هاد نمایندگی مقام معظم سوالات متن درس دین و زندگی دین وزندگیسوالسوالات متن درس دین و زندگی س والات متن درس نشانه ی بیداری و هوشیاری و پژوهشی مقالات علمی ضرورت ارزشیابی آموزشی قدمت ارزشیابی و اندازه گیری آموزشی به آن زمانی برمی گردد که فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و …تحقق اهداف آموزش عمومی قرآن، بدون تولید و تصویب زیر نظام ها، ناکارآمد است اهداف خارج فقه کتاب الجهاد دیدگاه فقیهان شیخ مفید گوید و قد اختلف فقهاء العامه فی الصابئین و من گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعجگنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج دوست محترم اندیشه مهدویت، به طور آذر راه زندگینقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را آیه تطهیر و عصمت اهل بیتع پرسمان دانشجویی …همه موجودات و حوادث و پدیده‏هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى‏شود


ادامه مطلب ...

معنی نزول قرآن

[ad_1]
چنانکه اصفهانی (1) گفته: «اهل سنت و جماعت متفّقند که کلام خداوندی مُنَزَّل اســت، ولی در معنی انزال اختلاف دارند.» (2)
در کتاب و سنت، فراوان پیش آمده که از قرآن به کلمات نزول و انزال و تنزیل و تعبیر شده باشد. در لغت «نزول» به دو معنی آمده اســت: وارد شدن و جای گیر شدن در جائی که متعدّی آن می‌شود انزال. مثل:
«وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبَارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ‌ (23: 29)
و بگو خدای من، فرود آور مرا فرودی مبارک، که تو بهتر فرود آورندگانی.»
اطلاق دیگری نیز در لغت دارد و آن سراشیب شدن چیزی از بالا به پایین اســت. مثل: «نَزَل فلانٌ من الجَبَل» فلان از کوه پایین آمد. متعدی آن معنایش حرکت دادن و فرود آوردن اســت. مثل: «أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً » (2: 22).
اما در قرآن مجید، جز آن دو معنای لغوی که گذشت، نزول به معانی دیگر نیز به کار رفته اســت: مهیا کردن و آماده گردانیدن؛ چنانکه فرمود: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» (57: 25) و آفریدن:
«وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ (39: 6)
و برای شما هشت جفت چارپا آفرید.»
بی گفتگو هیچ‌یک از معانی لغوی در خور و سزاوار نزول قرآن نیست. چه، لازمه‌ی این معانی جسم بودن و جای گرفتن در مکانی اســت، و قرآن جسم نیست که در مکانی قرار گیرد و یا از بالا به پائین فرو فرستاده شود. معنی نزول آن نیست که فرشته با بالهایی چون پرندگان نامه بر از آسمان فرود آید و نامه‌ای همراه آورد و تقدیم کند، و یا سخن گفتن او (تکلیم) مادی باشد، و کسانی هم بگویند بله، ما هم صدایی چون پرواز زنبوران شنیده‌ایم! منظور از نزول، ظهور وحی اســت در پیامبر. یعنی نزول معنوی و روحانی که تنها پیامبر آن را ادراک داشته و حقیقت آن را می‌دانسته اســت. پس به ناچار در اینجا برای نزول باید معنی مجازی به کار برد. در واقع، بیشتر این اصطلاحات، استعارات و تمثیلات مادی اســت تا به فهم عمومی نزدیکتر باشد. بنابراین ظهور وحی در پیامبر تعبیر به نزول شده اســت.
در قدیم که بحث بر سر مخلوق بودن قرآن گرم بود، بر سر معنای این کلمه نیز بحث‌ها جریان داشت. قطب رازی (3) می‌گوید: نزول در معنی مجازی به کار رفته، کسی که معتقد اســت قرآن معنی قائم به ذات خداوندی اســت (یعنی قرآن قدیم اســت)، انزال قرآن می‌شود: ایجاد کلمات و حروفِ دال بر این معنی و ثبت آن بر لوح محفوظ. اما کسی که می‌گوید قرآن همین الفاظ اســت (یعنی قرآن را مخلوق می‌داند)، پس انزال آن تنها ثبت در لوح محفوظ خواهد بود و این معنی مناسب اســت چون از دو معنی لغوی نقل شده، و ممکن اســت که مراد به انزال آن، اثبات آن در آسمان این جهان پس از اثبات در لوح محفوظ باشد، و این البته مناسب معنی دومی اســت. مراد به انزال کتب بر پیغمبران این اســت که فرشته آن را از خداوند دریافت می‌کند، دریافتی روحانی، و یا آن را از لوح محفوظ حفظ می‌کند، آن گاه آن را فرود می‌آورد و وحی می‌کند.» (4) گفتیم که در معنی «انزال» اختلاف کرده‌اند. بعضی گفته‌اند معنی آن اظهار قرآن اســت برخی دیگر می‌گویند منظور این اســت که خداوند کلام خود و قرائتش را به جبرئیل فهمانیده و او آن را به زمین آورده اســت. (5) البته انزال و تنزیل با هم فرق دارند. راغب می‌گوید: فرق این دو در وصف قرآن و ملائکه این اســت که تنزیل مختص به جائی اســت که به فرستادن قرآن به پراکندگی، مرتبه‌ای بعد مرتبه، اشاره می‌کند ولی انزال عام اســت و تنزیل را هم شامل می‌شود. (6) چنانکه می‌دانیم یکی از نام‌های قرآن «تنزیل» اســت و این اسم فعلی اســت از نَزَّل (مصدر باب تفعیل) به معنی فرو فرستادن. یا مصدری اســت در جای مفعول (تنزیل به جای مُنزّل) که برای مبالغه آمده، یعنی تأکید بر آن دارد که کتابی فرود آمده از جانب خدای و نه دیگری. (7)
اما این که راغب گفت تنزیل اشاره اســت به فرو فرستادن به پراکندگی، مرتبه‌ای بعد مرتبه‌ای، یا به عبارت دیگر، تنزیل فرود آوردن تدریجی اســت، زیاد درست به نظر نمی‌رسد یا انحصاراً چنین معنایی را نمی رساند. خداوند فرمود:
«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَاباً مِنَ السَّمَاءِ (4: 153) (8)
اهل کتاب (یهودان) از تو می‌خواهند که از آسمان کتابی (یک دفعه و یک جا)‌ بر آنان فرود آوری» (و یا در 17: 93 و 6: 37 و 2: 105 و موارد دیگر) می‌بینیم که تنزیل هم معنی فرود آوردن یکدفعگی و یکجا را می‌دهد و منحصر به معنی فرو فرستادن پراکنده و تدریجی نیست. این همه که بعضی گفته‌اند تنزیل در مورد قرآن و انزال درباره‌ی کتب مقدس به کار رفته (8)، آن هم درست نیست. در مورد تورات هم تنزیل به کار رفته اســت. (3: 93) جالب توجه اســت که هر جا کلمه‌ی تنزیل در صدر سوره قرار گرفته (جز در سوره‌ی 39 الزمر)‌ همه جا پس از فواتح سور اســت. (9)
خلاصه اینکه قرآن خود در موارد بسیاری تنزیل و انزال را برای اعلام کلمات و آیات الهی به کار برده و بدون شک مقصود از این انزال و تنزیل، همین اعلام کلمات و آیات الهی اســت که به کیفیات مخصوصی بر قلب رسول خدا وحی شده و بر دل او منتقش گشته اســت.
اما این نزول قرآن به چه سان بوده اســت؟ آیا قرآن همگی و جملگی یکباره از آسمان نازل شده و یا به تدریج و چند آیه، چند آیه نزول یافته اســت؟

پی‌نوشت‌ها:

1.محمد بن بحر، ابومسلم، از مفسران معروف معتزلی (م322هـ) و صاحب تفسیر جامع التأویل.
2.اتقان: نوع 16، المسأله‌ی الثانیه.
3.محمد بن محمد بن ابی جعفر از شاگردان مبرّز علامه حلی (م776) در دمشق، یک حاشیه بر کشّاف دارد به نام بحرالاصداف و دیگر شرحی بر کشاف به نام تحفةالاشراف.
4.اتقان: نوع16، المسألة الثانیه، به نقل از حواشی کشاف.
5.البرهان زرکشی1: 229.
6.مفردات 508 کلمه‌ی نزل.
7.ابوالفتوح رازی8: 362.
8.قرآن را چگونه شناختم از کینت گریک 319.
9.در سوره‌ی 32 سجده پس از الم و در سوره‌های 40 غافر، 41 فصلت، 45 جاثیه و 46 احقاف پس از هم قرار گرفته اســت.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

لغات قرآن همراه معنی سلام چگونه تمام لغات به کار رفته در قرآن همراه با معانی شان را تهیه کنم؟ باتشکر القرآن الکریم آشنایى با قرآن پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری دانشنامه شهید مطهری ، کتابخانه ، آثار ، انجمن بررسی برخی کلمات قرآن قرآن کتاب آسمانی مسلمانان است که برنامه سعادت بشر در آن آمده است، برای فهم بهتر این معجزه آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه قرآن کریموب سایت معجزه شامل تلاوت و ترجمه قرآن حکیم می باشد که با ترجمه استاد طاهره صناعات ادبی در قرآن کریم نوشته های ادبینوشته های ادبی سالها پیش در مشهد مقدس ضمن قرائت کتاب محکم خدا کم و بیش و در حدود نجوم در قرآن آیاتی از قرآن مرتبط با آسمان و ستاره … آیاتی از قرآن مرتبط با آسمان و ستاره شناسی وَالشَّمس تَجری لِمُستَقَر قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادقرآنقرآن کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در …بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه در آیات متعددی از قرآن کریم به مباحث علمی بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونهدر آیات متعددی از قرآن کریم به مباحث علمی اشاره شده است از آنجا که برخی از این اشارات


ادامه مطلب ...

مراحل نزول قرآن

[ad_1]

قرآن کریم، نزول خود را در سه آیه بیان داشته اسـت که اگر ترتیب نزول را هم در نظر بگیریم از این قرار می‌شود:
1) فرمود:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (97: 1)
همانا فرود آوردیم آن (قرآن) را در شب قدر» و پس از آن با تعظیم و تفخیمی یاد می‌کند که تو چه دانی شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر و برتر از هزار ماه اسـت. در این شب فرشتگان و روح به اجازه‌ی پروردگارشان فرود می‌آیند از هر امری.
2) در آیه‌ی دیگری خداوند توضیحی درباره‌ی این شب که قرآن در آن نازل شده می‌دهد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ (44: 3)
ما آن (قرآن) را در شبی مبارک فروفرستادیم. »
پس معلوم شد که قرآن در شب قدر مبارک نازل شده اسـت. اما در چه ماهی بوده؟
3) در تعیین ماه نزول فرمود:
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (2: 185)
ماه رمضان، ماهی اسـت که قرآن در آن نازل شده اسـت. »
اگر بدین سه آیه، یک آیه‌ی دیگر هم اضافه کنیم ظاهراً مسأله از تمام جهات حلّ شده و جای پرسشی باقی نخواهد ماند. آنجا که فرمود:
«وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ (8: 41)
و آنچه بر بنده‌ی خود (محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) روز فرقان، روزی که دو سپاه (در جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نازل کردیم. » بدین ترتیب، مطلب ظاهراً روشن اسـت. قرآن در شب قدر که مصادف با هفدهم رمضان بوده بر پیامبراکرم نازل شده اسـت. اما مطلب بدین جا ختم نمی‌شود. درست اسـت که در این آیات از قرآن به طور کلی و مجموع، از نزول به صورت یکبارگی و یکدفعگی سخن گفته شده و چنین می‌نماید که قرآن جملگی به یکباره نازل شده اسـت. اما تاریخ و روایات به طور متواتر برای ما گفته‌اند که نخستین آیه در سن چهل سالگی رسول خدا نازل شده و پس از آن، طی بیست و سه سال تا شصت و سه سالگی پیامبراکرم، این نزول به شب و روز، رمضان و غیر رمضان ادامه یافته اسـت. مردم مسلمان خود شاهد این نزول تدریجی بوده‌اند. گذشته از آن، خداوند خود در جای دیگری فرمود:
«وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ (17: 106)
و قرآنی که آن را پراکنده فرستادیم تا با درنگ آن را بر مردم بخوانی» (و نیز 25: 32 و... )، این آیه خود گواه اسـت که قرآن پراکنده آمده و تاریخ نیز آن را حکایت می‌کند. پس نزول قرآن در شب قدر چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ میان این دو مفهوم جدا از هم چگونه می‌توان جمع کرد؟
این پرسشی اسـت که ظاهراً از همان آغاز اسلام پیش آمده اسـت. متأسفانه یاران پیامبر از شخص رسول خدا چیزی باز نگفته‌اند. اما گویا نخستین بار عطیة بن اسود (م حدود 75) (1) بوده که این سؤال را از ابن عباس می‌کند. او می‌گوید: «شکی در دلم پیدا شده، خداوند می‌گوید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» و یا «انا انزلناه فی لیلة القدر» در حالی که نزول در ماه‌های شوال و ذی القعده و دیگر ماه‌های سال هم ادامه داشته اسـت. » ابن عباس برای حل مشکل او در جواب می‌گوید: «قرآن تمامی و یکباره شب قدری نازل شد و بعد برحسب زمان‌های نجومی (یعنی پراکنده) در ماه‌ها و روزهای پی در پی نزول یافت. » (2) این جواب البته مشکل را حل نکرده، ولی به نوبه‌ی خود آغازگر بحثی مفصل گشته اسـت.
1)نخستین قول از خود ابن عباس اسـت که ابتدا از نزول تمامی قرآن به شب قدر سخن می‌گوید و بعد نزول بر آسمان، پیش از نزول بر پیامبر بدان افزوده می‌گردد و کمی بعدتر، یک مرحله‌ی دیگر بر نزول را افزایش می‌دهد و آن ثبت در لوح محفوظ اسـت. (3) این مراحل سه گانه: «1) نزول بر لوح محفوظ 2)تنزّل به بیت العزّة یا بیت المعمور در آسمان این جهان و یا آسمان چهارم 3) نزول بر دل پاک پیامبر) و حکمت و راز این نزول و زمان آن در چاپ قبلی این کتاب به تفصیل آمده اسـت (4) و اینجا دیگر درصدد تکرار آن نیستیم. اما نگفته نمی‌توان گذارد که در این مورد جای سخن بسیار اسـت. این سه مرحله نزولی اسـت که نه پیامبر از آن چیزی فرموده و نه شاهدی دارد. این درست اسـت که بزرگانی چون حاکم و طبرانی و ابن حجر و ابن کثیر و سیوطی و زرکشی و بیهقی و دیگران آن را نقل کرده‌اند و اسنادش را صحیح دانسته‌اند، اما آخر سخن به ابن عباس می‌رسد. این حدیث هم خبری از امور غیبی اسـت. نزول قرآن اسـت از لوح محفوظ به آسمان دنیا. ابن عباس از کجا خبر شده؟ همه‌ی علمای حدیث این را از امور غیبی می‌دانند. چیزی که بازگوئی آن از هیچ صحابی پذیرفته نمی‌شود. قرطبی ادعای اجماع می‌کند و می‌گوید: «خلافی نیست که قرآن در شب قدر جملگی و یکباره فرود آمده». اما خود او و دیگران آراء مختلفی را در این زمینه نقل کرده‌اند که خلاف آشکار اسـت. هرچند که اسناد آن صحیح باشد باز با مفهوم آیات قرآنی که همه از پراکندگی نزول صحبت می‌دارند مخالفت دارد. چیزی که به اصول اعتقادات مربوط نباشد، مقتضی تعبّد نیست و تعقّل هم در آن شرط اسـت. از اینجاست که حدیث مورد نقد علمی قرار می‌گیرد، فایده‌ی یک چنین نزولی بر آسمان چیست؟ لابد برای اینکه کار جبرئیل آسانتر شود و یا مصلحت پیامبر ایجاب می‌کند که توقع وحی را از نزدیکترین جهات داشته باشد؟! ‌(5) خداوند فرمود: «ماه رمضان که قرآن برای هدایت مردم در آن نازل شد» این رحمت الهی اسـت بر مردم. خداوند از انعام بر ناس سخن می‌گوید. ناس مشخص و معین اسـت. همین خلق مردم اسـت. پس بعید اسـت که سخن هادی مردم از لوح محفوظ بر آسمان دنیا نازل شود و مدتی آنجا بماند، که چه شود؟ ساکنان ملاء اعلی و ملکوت خدا از آن آگاه گردند؟ به مردم چه می‌رسد؟ این کلام الهی برای بیان مرز حق و باطل جهت مردم اسـت نه به فرشتگان آسمانی. البته نزول به آسمان، چنانکه ابوشامه (6) و همفکرانش گفته‌اند تعظیم اسـت و تفخیم، اما آن مطلب دیگری اسـت و جمع کردن میان این آیات و واقعیت سخن دیگری اسـت.
شیخ محمد عبده در تفسیر سوره‌ی قدر سخن لطیفی دارد: «خداوند هدف از نزول قرآن را در آیه‌ی دخان فرمود که «انا کنا منذرین» یعنی چون انسان را به طور غریزی محتاج تعلیم و ارشاد بیافریدیم، بر خود عهد کردیم که او را به زبان رسولان انذار (بیم) دهیم و متعهد گردانیم، پس قرآن را نازل کردیم تا مردم بیم یابند و بدانند که به کیفر کردار خود خواهند رسید. و فرمود: «فیها یفرق کل امر حکیم» یعنی هر حکمی از احکام دین در آن تفصیل یافته، و احکام در آن مقرر نمی‌شود مگر اینکه ترا به حق برساند و از باطل دور کند. شک نیست که ابتدای نزول قرآن جدایی میان حق و باطل بود، هم چنانکه قرآن مشتمل بر حکمت اسـت و روشن نمی‌شود که او جداکننده حق و باطل و مشتمل بر احکام حکیمه اسـت مگر اینکه برای مردم ظاهر باشد. بخوانند و بفهمند و بدانند که آن رحمت اسـت و نذیر. و چنین نشود مگر وقتی که بر خود آنها نازل شود (تمام یا قسمتی از آن). این عقلانی نیست که قرآن بدان اوصاف جمیله ستایش شود در حالی که هنوز بر مردم نازل نشده اسـت. چگونه بدانند که شب نزول قرآن بر آسمان مبارک اسـت و آن قرآن میان حق و باطل فرق می‌گذارد، در حالی که مردم اثری از آن در میان خود نمی‌بینند؟» یعنی هدایت برای مردم اسـت، منتهی در آسمانهاست! خواه آسمان این دنیا و یا در لوح محفوظ. وقتی هدایتی به مردم نرسید و اثری بر آنها نداشت، چه بزرگداشتی برای ماه رمضان، ماه تعبّد و روزه اسـت؟ بعد از همان آیه‌ی «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» می‌فرماید: ‌«هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان». این روشن اسـت که قرآن وقتی نازل شد راهنما و دلیل و برهان و تمیز دهنده‌ی حق از باطل گردید، والا این صفات با آنکه قرآن در آسمان بماند سازش ندارد. در آنجا کسی را هدایت نمی‌کند تا گفته شود قرآن در ماه رمضان، ماه پرستش و روزه برای هدایت و راهنمایی نازل شده اسـت. البته بعضی خواسته‌اند بدین سخن جواب بدهند که منظور از این هدایت هدایت شأنی اسـت نه فعلی. یعنی قرآن طوری اسـت که اگر کسی احتیاج به راهنمایی داشته باشد او را هدایت می‌کند و اگر حقی با باطلی اشتباه شد آنها را جدا می‌نماید. پس بیان چنین صفتی منافاتی ندارد با اینکه مدتی بگذرد تا اثرش ظاهر شود. جواب این ایراد نیز روشن اسـت: در قرآن خطابها فراوان اسـت، ناسخ و منسوخ در آن هست. آیا رواست سخنی که خطاب به شخص معینی اسـت (مثل 58: 1و 62: 11 و 33: 23) و درباره‌ی حادثه‌ی مشخصی پیش آمده، قبل از موقع خودش بیان گردد و ناسخ و منسوخ با هم در یک زمان فرود آید؟ این معنی ندارد.
بعضی از اخبار امامیه نیز نزول بر بیت المعمور را ذکر کرده‌اند (7) و شیخ صدوق نیز در اعتقادات خود بدان گواهی می‌دهد. (8) اما شیخ مفید آن را مبتنی بر خبر واحد می‌داند که موجب علم نمی‌شود و می‌گوید: این حرف به مذهب مشبهه برازنده‌تر اسـت. زیرا آنها بودند که گمان می‌کردند خداوند در ازل به قرآن تکلم کرده و از آینده به لفظ ماضی خبر داده، و این را اهل توحید رد کرده‌اند.
2) قول دیگری را هم نقل کرده‌اند که قرآن، در طی دوره‌ی وحی 20 یا 23 سال، در هر شب قدری، آن قدر که خداوند فرود آمدنش را تقدیر کرده بود و مورد احتیاج مردم بود به امر خداوند بر آسمان دنیا نازل می‌شد و پس از آن در ظرف سال به تدریج بر رسول خدا فرود می‌آمد. امام فخر رازی در آن بحث می‌کند، اما در نتیجه بر آن متوقف می‌ماند که این قول بهتر اسـت یا قول اول. (9) بزرگانی از راویان هم آن را نقل کرده‌اند، از ابن عباس هم گفته‌اند. (10) اما در واقع نه عقلاً درست می‌نماید و نه نقلاً. با آیات قرآنی سازگار نیست. آیات برحسب حوادث نازل می‌شد. چه احتیاجی بود که مقدار لازم سال در آسمان بماند و به موقع نزول یابد.
3) اقوال مختلف دیگری هم هست که سخن را بدرازا می‌کشاند که مهمترینشان قول بعضی از علمای اهل تشیع اسـت:
صدوق در اعتقادات خود ضمن توضیح این که قرآن یک جا به بیت المعمور نازل شده و از آنجا طی مدت بیست سال بر پیامبراکرم وحی شده، اضافه می‌نماید: «و حق تعالی تمامی علم را یکجا بر پیغمبراکرم عطا فرموده و بعد از آن فرموده: پیش از این که وحی فرود آید بر قرآن تعجیل مکن.
علامه مجلسی هم نقل می‌کند که شب اول ماه رمضان قسمتی از قرآن بر پیامبر نازل می‌شد تا بداند، ولی بر مردم نخواند و بعد به مناسبت آیات را قرائت کند. (11) ابوعبدالله زنجانی نیز می‌گوید: ممکن اسـت بگوئیم روح قرآن و اغراض کلیه‌ای که قرآن مجید بدان توجه دارد در دل پاک پیامبر در این یک شب تجلی نموده که «نَزَلَ بهِ الروحُ الامَین عَلی قَلْبکَ» سپس آیه آیه و جدا جدا در طول سنوات به زبان مبارکش ظهور نموده اسـت. (12)
اما در این میان علامه طباطبایی راه استدلالی محکمتری پیموده‌اند (13):
تنزیل معنی فرود آوردن جملگی و یکبارگی را می‌دهد و انزلنا هم چنین معنیی دارد، پس نزول در ماه رمضان و شب قدر (2: 185 و 44: 3 و 97: 1) یکباره و جملگی بوده، نه تدریجی. و چون الفاظ قرآن تدریجی موجود شده، پس یکبارگی و جملگی بودنش یا از این نظر اسـت که آیات آن روی هم رفته و به طور کلی یک چیز فرض شده، مثل آب باران که دانه دانه اسـت ولی مجموع یکی اسـت، و یا از این نظر اسـت که قرآن دارای حقیقتی اسـت غیر از آنچه به فهم عادی درمی‌آید و برحسب آن خیال می‌کنیم که آیاتش پراکنده و تدریجی اسـت، ولی در حقیقت واحد بوده و نزولش یکبارگی و جملگی اسـت.
آیات قرآن همین احتمال دوم را تأیید می‌کند. مثلاً: «کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (11: 1) کتابی که آیاتش محکم (بی درز و روزن) و سپس جدا (و تفصیل داده شده) از پیش حکیمی آگاه دلالت دارد بر اینکه قرآن قبل از آنکه فصل فصل و جدا جدا شود، احکامی را یکپارچه داشته که در آن مقام، اجزائش از هم جدا و متمیّز نبوده اسـت. و این تفصیلی که فعلاً در آیات قرآنی دیده می‌شود، بعد بر آن عارض گردیده اسـت. (و نیز 7: 53 و 10: 39 و 43: 1 و 56: 75-80 و 85: 21 و22) ظاهر آیات نشان می‌دهد که قرآن مرتبه‌ای در کتاب مکنون و مقام بلندی در ام الکتاب دارد. و کتاب مبین که اصل قرآن و مرجع این تفصیل می‌باشد، حقیقتی اسـت غیر از این امر نازل شده، و این یکی به منزله‌ی لباس آن حقیقت اسـت. یا این قرآن نسبت بدان کتاب مبین در حکم مثال و صورت اسـت نسبت به حقیقت، یا در حکم مثلی اسـت که زده می‌شود نسبت به غرضی که منظورنظر اسـت. گاهی به اصل کتاب هم قرآن گفته می‌شود.
از اینجا فهمیده می‌شود که منظور از ماه رمضان و لیلة القدر و لیلة مبارکه (2: 185 و 44: 3 و 97: 1) این اسـت که حقیقت قرآن در ماه رمضان یکباره بر قلب پیغمبر خدا نازل شده، چنانکه تفصیل آن در طول مدت پیغمبری آن حضرت بتدریج نازل گردید.
خلاصه، چنین استنباط می‌شود که قرآن دو نزول دارد. به نظر آن دسته یکبار از لوح محفوظ به آسمان و بار دیگر بر پیامبر گرامی، و به نظر این دسته‌ی دیگر (14) یکی نزول دفعی (یکباره) به معنی نزول اجمالی که غیر زمانی اسـت و قرآن آن را به تعبیر «انزال» مشخص می‌کند و این بر نزول تدریجی مقدم اسـت. به صورت یک روح بر پیغمبر نازل شده، یعنی آن روح قرآن یکباره و مجموع بر دل پیامبر فرود آمده و بعد تفصیل داده شده، آن نزول اول هم در ماه رمضان بوده و در آن وقت پیغمبر هنوز مبعوث نشده بود. دیگری نزول تدریجی به معنی نزول تفصیلی که در زمان مشخصی به صورت آیات و کلمات و الفاظ و سوره‌ها، که حالت تفصیلی دارد، نازل شده اسـت. و این در وقتی اسـت که جبرئیل نازل شده و بعثت آغاز گردیده و این در 27 ماه رجب بود که 20 یا 23سال ادامه یافت.
این نظر البته بسیار پسندیده اسـت و از تمام وجوه ذکر شده مقبول‌تر اسـت. منتهی مقدماتی دارد که هر یک جداگانه محتاج اثبات اسـت. این که گفته شود انزال، فرود آوردن چیزی یکجا و یکباره و یا عام اسـت و تنزیل فرود آوردن تدریجی اسـت، در آغاز دیدیم که درست نبود. تنزیل در مورد فرود آوردن یکباره و یکجا هم در قرآن به کار رفته اسـت (4: 153). دیگر این که بر فرض بعثت را 27 رجب بدانیم منافاتی با نخستین نزول در ماه رمضان نخواهد داشت. زیرا در این صورت ابلاغ به نبوت در ماه رمضان بوده و اعلام رسالت در 27 ماه رجب پیش آمده اسـت. گذشته از اینها علم اجمالی و کلی پیامبر بر وحی، پیش از نزول، نه از راه کتاب و نه در حدیث دلیلی دارد. بلکه همان گرداندن زبان به ذکر آیه و شتاب در اخذ و حفظ قرآن، بخصوص با توجه به معنی اقضاء، «مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ (20: 114) قبل از اینکه آیات به تو تمام و کمال برسد»، حاکی از این اسـت که پیامبر از پیش آن را نمی‌دانست. مگر اینکه آیاتی از قبیل «انه لقول رسول کریم» را حاکی از نزول کلی قرآن بگیریم که در آن موارد هم جای بحث زیاد اسـت.
4) قول آخری را از محمد بن اسحاق (15) و شعبی (16) نقل کرده‌اند:
«منظور از نزول قرآن در لیلةالقدر ماه رمضان، آغاز وحی و شروع به نزول قرآن اسـت. » (17)
بنابراین دیگر احتیاجی به بیان آن مراحل مختلف نزول نمی‌ماند. قرآن از همان کتاب اصلی (ام الکتاب یا کتاب مبین و لوح محفوظ) یک سره بر پیامبراکرم نازل شده اسـت. بسیاری از مفسران طرفدار این نظریه هستند. زمخشری آیه را چنین تفسیر می‌کند که قرآن در آن آغاز به نزول کرد. (18) امام فخر رازی می‌گوید زیرا آغاز ملل و دول اسـت که سرفصل تاریخ قرار می‌گیرد. (19) ابن شهر آشوب نیز این نزول را آغاز وحی می‌داند. (20) شیخ مفید نیز در شرح عقاید صدوق در پایان رد نظر او در این باب می‌گوید: ممکن اسـت مراد از این نزول که قرآن به شب قدر نازل شده، پاره‌ای از قرآن باشد که بعد از آن تا زمان وفات رسول خدا ادامه یافته اسـت. اما اینکه تمامی قرآن یکباره به شب قدر نازل شده باشد بعید اسـت، ظاهر قرآن و اخبار متواتره و اجماع علماء (با وجود اختلاف نظرهایشان) بر این اقتضا دارد. (21)
در واقع آغاز وحی، مبدء تاریخ تحول بشری و سرآغاز نزول رحمت و نعمت الهی در این روز بوده اسـت. در این که نام قرآن بر تمام این کتاب آسمانی و یا یک قسمتی از آن اطلاق گردیده (مثل 10: 15 و 12: 3 و... ) حرفی نیست، در این هم که حتی یک آیه از کتاب، قرآن خوانده شده (مثلاً در 10: 61 و نیز 13: 31) گفتگویی نیست و مورد قبول همه اسـت. حضور پیامبر هم در غار حراء به ماه رمضان و نزول نخستین وحی بر او نیز مورد گواهی سنت و تاریخ. پس چرا حقیقتی را نپذیریم که عقل بر آن صحه می‌گذارد و کتاب بر آن گواه و سنت آن را مؤید. اشاره بدین آغاز نزول در قرآن مجید، حاکی از عظمت و فخامت مسأله اسـت. این روزی بوده که تاریخ بشریت در آن ورق خورده و سرنوشت انسان‌های بعدی در آن قلم زده شده اسـت. روز آغاز هدایت بشری برای طول حیات بشر اسـت. این سرفصل تاریخ درخور آن تقدیر و ارزیابی اسـت که این چنین با شأن و جلال در قرآن یاد شود که در لیلةالقدر و در لیلة مبارکه و در ماه رمضان بوده، چرا از تفخیم و تعظیم چنین عظمتی غافل مانیم؟ اما این که بگویند معمولاً در حوادث، آن نقطه‌ی حساسِ حادثه مهم اسـت و یا رسم زمان چنین اسـت که پایان کارهای مهم تاریخ گذاری می‌شود- این رسمی اسـت تازه و برای کارهای بشری. البته پایان وحی نیز عظمتی داشته که فرمود:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً (5: 3)
امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و از این که اسلام دین شما باشد راضی گشتم. »
اما پایان وحی، پایان کار نبود. هدایت ادامه یافت و می‌یابد. گذشته از آن، بزرگداشت و تعظیم روزی منافات با تفخیم روز دیگر ندارد، اینجا صحبت از آغاز و شروع وحی اسـت، صحبت از تحوّلی اسـت که تاریخ یافته و مسلماً بزرگداشت آن موجب رضای خداست. اما از نظر قرآن، قوله «اُنزِلَ فیه القرآن» که مورد استناد اسـت خود حکایت از امر گذشته دارد و خود اشاره به همین حادثه‌ی عظیم اسـت.
روشن اسـت که شبها و روزها همه یکسانند و فرقی میان روزها و شبها نیست. اگر روزی یا شبی، عزّت و حرمت خاصی می‌یابد به خاطر حادثه‌ای اسـت که در آن روز یا شب پیش آمده و به خاطر تأثیری اسـت که آن حادثه بر زندگی مردم داشته، چنان اسـت که بعضی روزها اهمیتی در حیات بشری می‌یابد که روزی تاریخی به حساب می‌آید. هر امتی و ملتی روزی را از جهتی اهمیت می‌دهد و در تاریخ خود ثبت و حفظ می‌کند. یا در آن جشن و سرور به پا می‌دارد و یا به سوگواری می‌نشیند. به واقع یادآوری آن حادثه‌ی مهم اسـت که مردم را به حرکت وا داشته، نه خود روز یا شب، هر چه حادثه مهمتر طبیعی اسـت که تکاپوی مردم بیشتر خواهد بود.
گفتگو نیست که حیات معنوی مردم و زندگی روزانه‌ی مسلمین از هر جهتی پیوندی عمیق با قرآن دارد. حتی اثر قرآن را بر جوامع غیر مسلم نیز می‌توان به روشنی دید. خداوند خود نیز از اینکه شریعت کامله‌اش و هدایتی که خود دوست داشته به مردم عرضه شده، راضی اسـت. این نعمت بزرگی بود بر بشریت، آخرین کتاب و هدایت از آسمان نازل شد و خیر و برکتی که خداوند بر خلق می‌خواست فرود آمد. پس این روز هم نزد خدا عزیز اسـت و هم نزد خلق خدا.
از اینجاست که این نزول، عظمتی از عظمت او و شرفی از شرف او اسـت. این شب، شب مبارک بود. شبی که قدر و شرف داشت.
«وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (97: 2و 3)
آری، که چنین فرخنده شبی از هزار ماه، بلکه از صدها هزار ماه و سال که از شرف نزول قرآن در آن بی‌بهره‌اند، بهتر و گرامی‌تر اسـت. و امید آنکه روزی خاص به نام روز قرآن انتخاب شود و در آن مسلمانها در سراسر دنیای اسلام، این نعمت بزرگ را چنانکه در خور اسـت شکرگزاری نمایند. بمنّه و کرمه.

لیلة القدر

این شب، شب تقدیر اسـت، یعنی شبی اسـت که مقدرات در آن معین می‌شود و یا شبی اسـت باارزش که ارزش مخصوصی دارد، در زمان این شب آراء مختلفی اظهار کرده‌اند: اول رمضان، دهه‌ی آخر رمضان، شب 5، 7، 9، 17، 19، 21، 23، 25، 27، 29 رمضان، شبی از شبهای ماه رمضان، نیمه‌ی شعبان، نیمه‌ی رمضان را هم گفته‌اند. یا یک شب مخصوص در یکسال معین در حیات رسول خدا بوده که قرآن در آن نازل شده، یا ممکن اسـت هر سال باشد، یا شب قدر بیش از یک شب بوده ولی اختصاص به دوره‌ی پیغمبراکرم داشته، شبی اسـت مخصوص این امت و یا اصلاً بالا رفته اسـت و بالاخره یک شب نامعین اسـت. به قول بَغَوی (22)‌خداوند این شب را برای امت اسلام مبهم گذارد تا در همه‌ی شبهای رمضان از طمع درک آن به پرستش او تلاش کنند. چنانکه ساعت اجابت را در روز جمعه و صلاة وسطی را در نمازهای پنجگانه پنهان داشته (23) اسـت. شوکانی 45 قول را درباره‌ی لیلة القدر از احادیث جمع آوری کرده اسـت. (24)

پی‌نوشت‌ها:

1. او از بزرگان خوارج بود: ملل و نحل1: 155-169، الاعلام 5: 23.
2. الاتقان نوع 16 الاولی، ایضاً مجمع البیان 10: 518، ابوالفتوح رازی10: 327، کشف الاسرار 10: 564، فتح القدیر 1: 159 و 5: 459، کتاب الاسماء و الصفات بیهقی 236. در مورد جمله‌ی برحسب زمان های نجومی توضیح باید داده شود: چون نزول تدریجی بوده و وحی در زمان‌ها و مکان‌های مختلفی پیش آمده، این تدریجی بودن را نجوم نیز می‌گویند یعنی وقت به وقت و ستاره به ستاره! علت هم این بود که عرب دیون خود را برحسب اوقات نجومی تقسیط می‌کرد. مثلاً پول یا متاعی که می‌گرفتند برگرداندن آن را به وقت طلوع ستاره‌ای تا ستاره‌ی دیگر (در منازل ماه یا بروج خورشید) و یا طلوع ستارگان دیگری مانند سهیل، ثریا، شعری و امثال آنها موکول می‌ساختند. پس «برحسب زمان‌های نجومی» یعنی برحسب اوقات زمانی.
3. خلاصه و جامع آن را سیوطی نقل می‌کند. اتقان، نوع 16 الاولی- مراجعه کنید: البرهان 1: 229، مستدرک حاکم 2: 222، فضائل القرآن ابن کثیر6، تفسیر طبری1: 84-86، الدرالمنثور 1: 189.
قرطبی تا آنجا پیش می‌رود که اجماع را بر آن معتقد اسـت؛ الجامع لاحکام القرآن2: 297 دارالکتب المصریه، و بسیاری از تفاسیر دیگر.
4. خلاصه اینکه این تنزّلات سه گانه به جهت عظمت امر، بزرگداشت و تفخیم پیامبر، تکریم بنی آدم، مبالغه در نفی شک بر قرآن و ازدیاد ایمان بدان و دقت بیشتر آیات در آسمانهاست.
تاریخ قرآن چاپ اول 41-43، اتقان: نوع 16 الاولی، مناهل العرفان1: 36 به بعد، البرهان1: 229، المرشد الوجیز 24، 25.
5. تفسیر الکبیر امام فخر رازی 5 : 85.
6. عبدالرحمن بن اسمعیل (م665) فقیه شافعی و نویسنده‌ی المرشد الوجیز و شارح شاطبیه که در قراءات مشهور اسـت.
7. تفسیر عیاشی1: 80، اصول کافی2: 629، تهذیب الاحکام4: 194.
8. اعتقادات: باب31.
9. برهان1: 229، اتقان1: 148، امام فخر رازی5: 85، الدرالمنثور1: 189.
10. مجمع البیان2: 276.
11. بحارالانوار18: 253-254.
12. تاریخ قرآن زنجانی 10.
13. تفسیر المیزان ذیل آیه 183 تا 185 سوره‌ی بقره و آیه‌ی 115 طه.
14. تفسیر سوره‌ی قدر از استاد مطهری.
15. مجمع البیان2: 276.
16. ابوعمرو عامر بن شراحیل (م109) پانصد تن از صحابه را دیده بود و از علی بن ابی طالب و جابربن عبدالله و زید بن ثابت روایت می‌کرد.
17. اتقان نوع 16، الاولی.
18. کشاف1: 227.
19. تفسیر کبیر5: 85.
20. مناقب آل ابی طالب1: 150.
21. شرح عقاید صدوق 58.
22. ابوالقاسم عبدالله بن محمد (م317) در حدیث و سنت رجال کتبی دارد.
23. تفسیر بغوی و تفسیر خازن در سوره‌ی قدر.
24. نیل الاوطار4: 272 چاپ عثمان خلیفه.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

مراحل و اقسام تحدّی در قرآنآیات تحدی در قرآن به دو صورت مطرح گردیده‎اند الف تحدی به صورت عام و کلی؛ ب تحدی به ترتیب نزول سوره‌های قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادترتیب طبیعی قرار گرفتن سوره‌های قرآن در ۲۳ سال نزول قرآن کریم بر اساس روایت‌های معجزه آلبوم صوتی تلاوت و ترجمه قرآن کریموب سایت معجزه شامل تلاوت و ترجمه قرآن حکیم می باشد که با ترجمه استاد طاهره معناشناسی و نشانه شناسی در در قرآن کریم خلیج …معناشناسی تدبّر در قرآن کریم دکترهادی رهنما چکیده مفهوم تدبّر در قرآن کریم عمدتاً شگفتی‌ها و اعجازهای پزشکی در قرآناشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن جدیدترین آراء مستشرقان درباره قرآن پرسمان قرآننمایش نسخه چاپی میزگرد بررسی جدیدترین آراء مستشرقان پیرامون قرآن اشاره همزمان با قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادقرآنقرآن کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او درسهایی از قرآن دلِ پاک، ظرف لطف الهى بسم اللّه الرّحمن الرّحیم اللهم صل على محمّد و ال محمّد وب سایت ختم قرآن مجیدوب سایت ختم قرآن و ختم صلوات، حدیث پیامبر و ائمه اطهار، برگزاری مسابقه قرآنی، قرآن شگفتی ها و اعجازهای پزشکی در قرآنادعای اعجاز و شگفتی های پزشکی قرآن با نزول آن گره خورده است، زیرا معجزه قرآن علاوه بر


ادامه مطلب ...

مدت زمان نزول قرآن

[ad_1]
دوره‌ی نزول قرآن مجید بر پیامبراکرم، از آغاز مبعث شروع شده و تا نزدیک پایان زندگیش (صلی الله علیه و آله و سلم) امتداد یافته اسـت. این مدت را 20 یا 23 و یا 25 سال گفته‌اند. زیرا در مدت اقامتش در مکه بعد ...
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

آغاز و مدت نزول قرآن کریم آغاز نزول قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب قدر صورت گرفت شهر رمضان الذی انزل فیه دایره المعارف اسلام پدیا زمان نزول قرآنزماننزولقرآنمؤید این عقیده، روایاتى است که زمان نزول قرآن را مدت زمان نزول تدریجى قرآن به زمان نزول قرآن پرسمان دانشجویی علوم قرآن و معارف قرآنزمان نزول قرآن در مورد زمان نزول وحی توضیح دهید قرآن کریم در شب بعثت پیامبر و در غار زمان نزول قرآن مؤید این عقیده، روایاتى است که زمان نزول قرآن را مدت زمان نزول تدریجى قرآن به جمهور ماه رمضان و نحوه نزول قرآندرمورد مدت زمان نزول قرآن سه قول وجود دارد ۱ بیست سال ۲ بیست وسه سال ۳ بیست و پنج سالحقیقت قرآن دقیقاً چه مدت از نزول دفعى و تدریجى قرآن نزول دفعى قرآن بر قلب مبارک پیامبرص یقیناً در شب قدر یکى از شب‏هاى ماه رمضان بوده استنزول قرآن درباره زمان نزول قرآن باید گفت براساس گواهی تاریخ‌، مدت این نزول، بیست و سه سال از مدت زمان نزول قرآن مدت زمان نزول قرآندوره‌ی نزول قرآن مجید بر پیامبراکرم، از آغاز مبعث شروع شده و تا نزدیک پایان زندگیش آغاز نزول قرآن آغازنزول آله در طول مدت نبوّتش در تاریخ نزول قرآن برای اولین مربوط به زمان قبل دایره المعارف اسلام پدیا نزول قرآننزولقرآنزمان نزول قرآن مؤید این عقیده، روایاتى است که زمان نزول قرآن را مدت بیست سال بیان


ادامه مطلب ...

دلیل نزول تدریجی قرآن

[ad_1]

بهترین دلیل بر این نزول تدریجی و پراکنده و گهگاه آمدن وحی الهی، قول خداوند اسـت که فرمود:
«وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ (17: 106) و قرآنی که آن را پراکنده فرستادیم تا با درنگ آن را به مردم بخوانی» (و نیز 25: 32 و 33).
روایات می‌گویند که یهودان و مشرکان، این نزول پراکنده و گهگاه قرآن را بر رسول خرده می‌گرفتند و چون تصور می‌رفت که کتب پیشین یکباره و جملگی بر انبیاء سلف فرود آمده (1) آنها هم که از پیامبر می‌خواستند که قرآن نیز همچون کتب پیشین یکباره و به جملگی نازل شود. پس این آیه‌ها بر ردّ آنان فرود آمد. سیوطی می‌گوید: (2) کتب پیشین هر یک به جمله و یکباره نازل شده و آن در میان دانشمندان مشهور اسـت و بر زبانها جاری که تقریباً بر آن اجماع شده، ولی یکی از دانشمندان عصر را دیدم که این سخن را انکار می‌کرد و می‌گفت این دلیل نیست، بلکه سخن صواب آن اسـت که آنها همچون قرآن پراکنده نازل شده باشند. و من می‌گویم صواب سخن اول اسـت و از دلایل بر آن آیات 32 و 33 سوره‌ی فرقان اسـت (که کافران اعتراض می‌کردند چرا قرآن به جملگی فرود نمی‌آید؟) گذشته از این که احادیث آن را تأیید می‌کنند، وقتی یهودان و مشرکان نزول یکباره‌ی قرآن را می‌خواهند خداوند از ردّ بر آنان سکوت می‌کند و به بیان حکمت آن می‌پردازد. چه، اگر کتب پیشین به تفریق و پراکندگی نازل شده بود آنان را رد می‌کرد و می‌گفت این سنت خدائی اسـت. چنانکه وقتی طعنه می‌زدند بر رسول که این چه پیامبری اسـت که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود، آنان را رد می‌کرد و می‌گفت: «و نفرستادیم پیش از تو فرستادگانی مگر ایشان غذا می‌خوردند و در بازارها راه می‌رفتند. » (25: 20)و... (3)
فرّاء (م207) از نحویان بزرگ جواب می‌دهد که این آیه نقل قول مشرکان اسـت و آنها بودند که چنین گمان می‌کردند (4) و آیه‌ی بعد نیز که می‌گوید: «مَثلی نگویند کافران مگر این که ما در برابر، سخن حق را با بهترین بیان به تو بگوئیم» پس خود این ردّ‌ قول کافران اسـت. اما ابن فُورَک (5) موضع دفاع از نزول دفعی تورات را می‌گیرد و می‌گوید: گفته شده که تورات جملگی یکباره نازل شده، زیرا آن بر پیامبری نازل شده که می‌خواند و می‌نوشت، و او موسی بود، ولی قرآن به تفریق و پراکنده آمده، زیرا آن ننوشته بر پیغمبری امی نازل شده اسـت. (6) در این مورد گویا ابن فُورَک به تورات نظر داشته که در مورد الواح در آن آمده: «و خداوند به موسی گفت: این سخنان را تو بنویس، زیرا که به موجب این سخنان با تو و با اسرائیل عهد بسته‌ام. و چهل روز و چهل شب آنجا نزد خداوند ماند، نان نخورد و آب ننوشید، و سخنان عهد یعنی ده فرمان را بر لوح‌ها نوشت. » (7)
اما صرف نظر از نزول کتب پیشین، نزول تدریجی قرآن مجید به دلیل تصریح کتاب و تأیید سنت و نقل تاریخ، مسلم و قطعی اسـت.

چگونگی این نزول

نزول آیه‌های قرآن به مقتضای حکمت عالیه و مناسب حوادث و پیش آمدهایی بود که رخ می‌داد، گاه حادثه‌ای پیش می‌آمد که دستوری می‌طلبید، وقتی هم کسانی پرسشی داشتند که جواب اقتضاء می‌کرد و یا اساساً تشریع حکمی لازم می‌نمود، و یا ترغیب مردم به فضایل و نهی از رذایل دربایست بود، و یا به اقتضای حکمتی، حکایتی از انبیای سلف باید سروده می‌شد. در چنین هنگامی، چند آیه مربوط به یک موضوع یکجا نازل می‌گشت.
ابن أشتة اصفهانی (8) از عکرمه نقل می‌کند که درباره‌ی کریمه‌ی «بمواقع النجوم» (56: 75) گفت: خداوند قرآن را به تدریج 3 آیه و 4 آیه و 5 آیه فرستاد. نکزاوی (م683) در کتاب وقف می‌گوید: قرآن پراکنده نازل می‌شد. یک آیه و دو آیه و 3 تائی و 4 تائی و بیشتر از آن. ابوسعید خدری قرآن را 5 آیه به صبح و 5 آیه به شام به شاگردان می‌آموخت و می‌گفت که جبرئیل قرآن را 5 آیه 5 آیه می‌آورد. از علی بن ابی طالب (علیه السلام) نیز شبیه بدین مضمون روایتی نقل کرده‌اند. سایر راویان و اخباریان نیز از صحابه و تابعین شبیه آن را بازگفته‌اند. (9) روی هم رفته، نگاهی به روایات نشان می‌دهد که بیشتر قرآن 4 آیه و 5 آیه و در همین حدود نازل می‌شده، ولی این ترتیب همیشگی نبوده اسـت. گاه بوده اسـت که حتی قسمتی از یک آیه یکجا نازل می‌شده و قسمت دیگر وقت دیگری. گفته‌اند که ده آیه‌ی قصه‌ی افک (24: 11-20) (10) و ده آیه‌ی اول سوره‌ی مؤمنین یکجا نازل شده، ولی نزول جمله‌ی «غیر اولی الضرر» (11) به تنهایی بوده و هم چنین نزول «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً» (9: 28) تا آخر آیه بعد از نزول اول آیه بوده اسـت. 5 آیه‌ی اول سوره‌ی «اقرأ» و 5 آیه‌ی اول سوره‌ی «والضحی» یکجا آمده و سوره‌های کوتاه را هم می‌گویند بیشتر یکجا آمده و «معوذتین» هر دو با هم آمده اسـت. (12) زمانی هم سوره‌ی مفصلی مثل «انعام» و «المرسلات» یکجا و یکباره نازل شده اسـت. ابن مسعود گفت: «ما با نبی اکرم به مَنَی در غاری بودیم (13) که «والمرسلات عرفاً» نازل شد و من آن را از دهان مبارکش شنیدم، هنوز دهانش به آن مرطوب بود که ناگاه ماری به ما حمله کرد. پیامبر فرمود آن را بکشید و ما حمله بردیم و مار رفت. ولی ندانستم به کدام آیه ختم فرمود به آیه‌ی (فبأی حدیث بعده یؤمنون) (77: 50) و یا «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لاَ یَرْکَعُونَ‌» (77: 48). یا سوره‌ی «انعام» شبی در مکه یکجا فرود آمد و در اطراف آن هفتاد هزار فرشته بود. (14) روایات زیادی در این باره هست که برای داوری درست باید به موضوع مورد بحث و متن آیات و ارتباط و تناسب میان آنها نیز اهمیت کافی دارد.

راز این نزول

حرکت تاریخی اسلام و تحرکی که در مسلمان‌ها ایجاد کرد و شور و نشاطی که در پیکر جامعه‌ی بشری دمانید، آن روح قوی و پرصلابت مسلمان‌ها، آن ایثار و فداکاریها، آن گذشتها و بذل جانها، همه و همه جریان عظیمی بود که از حرکت و ایمان مسلمین صدر مایه می‌گرفت و آن حرکت و ایمان اولیه هیچ سرّ و رمزی نداشت جز این نزول تدریجی آیات! رمز و انگیزه‌ی اصلی پیروزی اسلام همین نزول تدریجی بود. هر بار که مصلحتی ایجاب می‌کرد و مایه‌ی تحرکی برای پیامبر و یارانش لازم می‌نمود، فرشته‌ی وحی نازل می‌شد و جان تازه‌ای بر پیکر اسلام می‌دمید. جاهلیان دانسته و یا ندانسته، این نزول تدریجی را به ریشخند می‌گرفتند و کتابی نوشته و مدوّن و یکپارچه طلب می‌کردند. کتاب نوشته هم البته آیات مقدسه‌ی جامدی می‌شد که برای تبرّک و تیّمن زینت بخش زندگیهاشان باشد. اما آیات پراکنده که گهگاه نازل می‌شد بر دل و جان مؤمنان می‌نشست، سینه به سینه و دست به دست می‌گشت و مایه‌ی حرکت و نشاط تازه‌ای می‌شد و همین حرکت و نشاط در نسل بعد و نسل‌های بعدتر، همچون ادامه‌ی موج، تداوم می‌یافت. مایه‌ی قوام و استحکام جامعه‌ی اسلام و تداوم آن روح و نشاط در نسل‌های بعدی و اقوام دیگر می‌گشت. این اسـت راز اصلی این نزول تدریجی. در این تدریجی بودن نزول، جز این، رازها و حکمتهاست که ما از آن دریای بی‌کران به چند قطره‌ی نمونه، سخن کوتاه می‌کنیم. (15)
1) نخستین حکمت را خداوند خود بیان فرمود:
«کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ (25: 32)
بدین‌سان (قرآن را پراکنده فرستادیم) تا دل ترا بدان نیرو بخشیم. »
نزول تدریجی، پیامبر اکرم را پایدارتر می‌سازد و بر دلش نیرو می‌بخشد. چه در هر تجدید وحی و تکرار نزول فرشته از جانب حق، نشاط دل او را پر می‌کند و شادمانی سینه‌اش را می‌گشاید. این عنایت الهی و تعهد پروردگارش در هر مرتبه از نزول تجدید می‌شود.
این نزول تدریجی حفظ و فهم و شناسائی فرمانها و حکمهایش را آسانتر ساخته اسـت.
هر بار از این نزول تدریجی معجزه‌ی جدیدی همراه دارد. چنانکه هر دفعه مشرکان را به مبارزه می‌خواند که اگر می‌توانند همانند یکبار از آن وحی را بیاورند.
هنگام سختگیری دشمنان و درگیر شدن او با بدخواهان، خدای او را تعهد می‌کند و او را وا نمی‌گذارد و این سختی‌ها را بر او خوار می‌گرداند. بی‌شبهه این سختی‌ها در زمان‌های مختلف پیش می‌آمد، پس به ناچار دلداری نیز در مراحل گوناگون رخ می‌کرد. (16) هر وقت دشمن او را به تنگنا می‌انداخت، پروردگار او را دلداری می‌داد. گاه این دلداری از راه داستانهای پیامبران بوده که در قرآن پهنای وسیعی دارد. در سوره‌ی هود آیه‌ی 120 می‌گوید: «و همه‌ی اخبار پیامبران را بر تو می‌سرائیم تا دل تو را بر آن استوار داریم. » و زمانی این دلداری از راه وعده‌ی پروردگار به فرستاده‌ی خود، برای پیروزی و تأیید و حفظ او بود. چنانکه در سوره‌ی طور آیه‌ی 48 گفت: «بر حکم خدا صبر کن که تو منظور نظر مائی» و در سوره‌ی مائده آیه‌ی 67: «و خدای ترا از مردمان نگهدارد» و هم چنان در دو سوره‌ی «والضحی» و «الم نشرح» از وعده‌های گرامی و عطایای بزرگ سخن می‌گوید. (17) بسیار جالب توجه و درخور تأمل اسـت که گاه نیز او را مأیوس می‌گرداند تا آرام گیرد و قرار یابد. چون آیه‌ی 35 از سوره‌ی انعام: «و اگر چنان اسـت که روی گردانیدن آنها بر تو گران آمده، اگر توانی راهی در زیر زمین و بساز و یا نردبانی بر آسمان برفراز تا آیتی بر آنها آوری، و اگر خدای می‌خواست همه‌ی ایشان را به راه راست می‌آورد، پس بنگر تا از نادانان نباشی. »
2) فرمود: «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ (17: 106)
تا آن را با درنگ و آهسته بر مردم بخوانی. »
پرورش و تربیت علمی و عملی مردم را درجه بندی می‌کند:
چنانکه می‌دانیم مردم عرب مردمی امّی بودند و ابزار نوشتن برای نویسندگان کمیاب بود. به کار زندگی سرگرم بودند و مردم گرویده، از دین تازه‌شان به خون و شمشیر دفاع می‌کردند. پس قرآن اگر یکباره نازل می‌شد از حفظش ناتوان می‌گردیدند. ولی نزول تدریجی قرآن حفظ آن را آسان‌تر ساخت. گذشته از آن، فهم آیات قرآنی نیز بدین ترتیب ساده‌تر و آسان‌تر گشت.
نزول تدریجی موجب شد که اندک اندک عقاید باطله و پرستشهای فاسده و عادات رذیله را ترک گویند. هروقت که اسلام، باطلی را نابود می‌ساخت، مردم را آماده‌ی خراب کردن باطل دیگری می‌کرد. و بدین سان بنیان و پایه‌های عقاید سخیفه را به هدم و خرابی داد و سرانجام آنان را، بی‌آنکه سختی و خشونتی احساس کنند، از آن نجاسات جاهلیت پاک کرد، چنین تدبیر و سیاستی لازم می‌بود، بخصوص برای چنان قومی که جهت حفظ مرده ریگ گذشتگان تعصب سختی می‌ورزیدند و در ریختن خونها و به غارت دادن اموال، تهوّر و جسارتی بزرگ داشتند.
نمونه‌ی بارزی از این تربیت اجتماعی و از بین بردن آن عصبیّت جاهلی و تبدیل تفاخر به تقوا و بزرگداشت پرهیزگاری را در داستان بلال سیاه حبشی می‌بینیم که روز فتح مکه، روزی که اوج پیروزی اسلام می‌درخشد و اعلام این پیروزی درخشان، افتخاری بس بزرگ را در پی خواهد داشت، این بلال سیاه حبشی اسـت که بر فراز کعبه می‌رود و اذان می‌گوید. مشرکان سخت دلتنگ می‌شوند. این را به دل می‌گیرند و با بغض می‌گویند: «این بنده‌ی سیاه باید بر فراز کعبه اذان گوید؟» اینجاست که میزان قسط برای اشخاص و ارزش‌ها بر دل پیامبراکرم نازل می‌شود: «ای مردم! ما همه‌ی شما را از مرد و زنی آفریدیم و شعبه‌ها و قبیله‌هایتان کردیم تا همدیگر را بشناسید. بزرگوارترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، که خدا دانا و آگاه اسـت. » (49: 13)
به همان سان که آنان را به تدریج از عقاید باطله دور می‌ساخت، اندک اندک آنها را به عقاید حَقّه و عبادات صحیحه و اخلاق فاضله آراسته گرداند. نخست دلهایشان را به نور توحید روشن کرد و آن گاه براهین زنده شدن بعد از مرگ و دلایل مسؤولیت و حساب و جزا را بیان نمود. در عبادات نیز در آغاز قبل از هجرت نماز را واجب ساخت. البته در آغاز نماز صبح و عِشَی بود و بعد تعداد رکعات و اوقات روز و شب و شکل‌های آن پیش از هجرت تعیین شد. (18) مسلمانها از همان آغاز اسلام انواع صدقه و روزه را می‌شناختند، اما مقادیر زکوة و شرایط روزه دو سالی پس از هجرت تعیین شد. (19) و در سال ششم هجرت، حج از واجبات شناخته گشت. هم چنین در عادات، اول از کبایر منعشان کرد و بعد نهی از صغایر را پیش آورد و با چنین درجه بندی حکیمانه‌ای، تربیت امتی را به پایان رساند.
این را هم باید اضافه کرد که البته همه‌ی احکام، تدریجی نازل نشده و در آن مورد که لازم بوده قاطع و بی‌تردید، بدون درجه بندی و جازم حکم لازم صادر شده اسـت. احکام درباره‌ی قتل و سرقت و غصب و مال مردم خوردن و انواع غش در معاملات، و زنا بدون سهل انگاری و مسامحه و تساهل یکباره و قطعی نازل شده و تحریم گردیده اسـت. درست اسـت که بیشتر این تحریم به حکم حکمت بالغه‌ی الهی در مدینه پیش آمد، اما به هر صورت به نحو قاطع و محکم بیان شده و تدریج و مرتبه‌ای بعد مرتبه و درجه‌ای بعد درجه در آن دیده نمی‌شود. اما آنجا که لازم بوده نزول حکم تدریجی بوده اسـت.
این تنزل تدریجی خود تطابقی با فطرت انسانی و بخصوص تغییرات در اجتماعات بشری دارد، و همین توافق میان سنت خدایی در تغییرات اجتماعی و فطرت انسانی خود آیتی اسـت از آیات الهی و دلیلی دیگر بر صدور کتاب از مصدر ربّانی. تغییرات اجتماعی، از نظر فرد و اجتماع، یک عمل مکانیکی نیست، بلکه خود یک حرکت دینامیکی اسـت که در آن محتوای جامعه و مظاهر عمومی زندگی اجتماعی تغییر می‌کند. و مهمترین خصیصه‌ی این تغییر، نفوذ آن به اعماق روح بشری و بروز و تجلی خصائص اصیل فطرت انسانی اسـت. طبیعی اسـت که برای بدست آوردن این اثر، باید این تغییر منطبق با حاجات اصیل انسانی باشد و الا در مدتی کوتاه یا دراز محکوم به فنا خواهد بود. فطرت انسانی پیشرفت تدریجی را عمیق‌تر پذیراست. تندباد طوفان لمحه‌ای می‌خروشد و درهم می‌ریزد و می‌رود، اما نم نم باران تا اعماق زمین نفوذ می‌کند. طبیعت جامعه با این پیشرفت تدریجی، تغییر نهادی و بنیادی را بهتر سازگار اسـت.
این نزول تدریجی به پایدار ساختن مؤمنان و مجهز ساختن آنان به سلاح صبر و یقین، کمک بزرگی کرد. زیرا هر ساعت و هر لحظه بر آنان از داستان رسولان و امم سلف و عاقبت کار ایشان بر آنها فرو می‌خواند و آنچه بر گذشتگان و امت‌های پیش رسیده بود و آن وعده‌هایی که خداوند به بندگان شایسته‌ی خود داده، از پیروزی و پاداش و تأیید و تمکین، همه را بازگو می‌کرد.
3) فرمود:
«وَ لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (25: 33)
و هیچ مَثَلی برای تو نیاورند مگر آن را به حق جواب دهیم، به نیکوتر تفسیری».
با گذشتِ زمان، رویدادها و پیش آمدهای گوناگونی رخ می‌داد. این حوادث مسائل تازه‌ای همراه داشت و قرآن نیز مناسب چنین وقایعی نازل می‌گشت و خداوند احکامش را موافق آن تفصیل می‌داد.
پرسندگانی با رسول خدا روبرو می‌شدند و از او پرسشها داشتند. خواه این پرسشها برای بررسی چگونگی رسالت او باشد، چنانکه در پاسخ سؤال دشمنانش به سوره‌ی اسراء آیه 85 گفت: «می پرسند ترا از روح، بگو روح از امر خداوند من اسـت و به شما جز اندکی از دانش ندادند. » و یا در سوره‌ی کهف آیه‌ی 83: «و می‌پرسند ترا از ذوالقرنین، بگو: آری! قصه‌ی وی را بر شما می‌خوانم. » و خواه این سؤالات برای روشن شدن و آگاهی از حکم خدا بوده، مانند قول او در سوره‌ی بقره آیه‌ی 219: «و ترا می‌پرسند که چه نفقه کنند؟ بگو: عفو» و آیه‌ی 220: «و ترا می‌پرسند از یتیمان، بگو شایسته بار آوردنشان به اسـت. »
بی‌شبهه این پرسشها در زمان‌های مختلف پیش می‌آمد و گریزی نبود جز اینکه پاسخ آنها نیز در اوقات مختلفه و نوبت‌های متعدد فرود آید.
همراه این حوادث و وقایع، حکم خداوندی بیان می‌شد. معلوم اسـت که این پیش آمدها همگی یکباره و با هم روی نمی‌داد و به تدریج و گاهگاه رخ می‌داد. پس چاره‌ای نبود جز اینکه قرآن نیز تفصیلی و تدریجی نازل شود. چنانکه در حادثه‌ی اتهام عایشه زوجه‌ی رسول خدا در سوره‌ی نور آیه‌ی 11 فرمود: «کسانی که این دروغ بزرگ بپرداختند، گروهی از شمایند، آن را برای خودتان شرّی مپندارید، بلکه آن بهتر بود برای شما، هر یک از ایشان به قدر کرده‌ی خود گناه دارد و آن کس که مهینه‌ی آن کار را پذیرفت عذابی بزرگ دارد. » همچنین تا ده آیه‌ی بعد از آن. از مثال های دیگر آن 3 آیه‌ی ابتدای سوره‌ی مجادله اسـت. خولَة دختر ثَعْلبَه از شوهرش أوس بن الصامت که از وی روی گردانیده بود شکایت نزد رسول خدا برد و با رسول خدا مجادله می‌کرد. آنها دختر کوچکی داشتند که اگر به پدر واگذاشته می‌شد ضایع می‌گردید و اگر به مادر واگذار می‌شد گرسنه می‌ماند. در این گفتگو بودند که آیات صدر سوره‌ی مجادله نازل شد.
گاه مسلمانان دچار اشتباهاتی گشته و برای تصحیح اشتباه و ارشاد و راهنمایی خود، راه صواب را از او می‌خواستند. بی‌گفتگو این اغلاط در زمانهای مختلف پیش می‌آمد و اصلاح آنان نیز می‌باید برابر همان زمان نازل می‌گشت.
از این موارد آیه‌ی 118 سوره‌ی آل عمران و چند آیه‌ی بعدش اسـت که همه در غزوه‌ی اُحد برای ارشاد مسلمین به خطاهایشان در آن تنگنای سخت نازل شد.
حکمتی بالاتر و برتر در این نزول تدریجی نهفته اسـت و آن ارشاد مردم به مصدر و منشاء قرآن اسـت که این کلام خداست و بس. این نمی‌تواند کلام هیچ آفریده‌ای باشد. قرآن در طول بیست سال و در انواع حوادث مختلف از رنج و شادی، جنگ و صلح، آرامش و آشوب نازل گشت و در تمام این احوال آیات الهی یک دست و یکنواخت و در کمال فصاحت و بلاغت باقی مانده و دَم اعجاز در همگی آن از «باء» بسم الله تا «س» و الناس جریان دارد. تو گوئی نقره‌ی گداخته‌ی یکپارچه‌ای اسـت که یکباره بی‌روزن از بوته برون آمده و در هیچ جزئش انفکاک و روزنه و سستی نیست و همه‌ی آن چون گوهر یکدانه و درّ شاهواری اسـت. آخرش همانند اولش و آغازش همسان پایانش! و بی‌شک «اگر از دیگری جز خدا بود اختلاف فراوان در آن می‌یافتند» (4: 82).
از این جنبه که بگذریم، نزول تدریجی را در سه وجهه‌ی کلی دیگر می‌بینیم:
1) در موضوع رسالت: در بحث از مکی و مدنی بودن آیات، آیات دوران مکه بیان صورت کلی عقاید اسـت و در آیات مدنی اسـت که بیان احکام شرع و دستورات کلی پیش می‌آید.
2) در نشر رسالت نیز همین سیر تدریجی به خوبی به چشم می‌آید. نخست دعوت بستگان نزدیک اسـت «و انذر عشیرتک الاقربین» و بعد دعوت شامل مردم دیگر می‌شود «فاصدع بما تؤمر» سپس عام می‌گردد و همه‌ی ملوک جهان و مردم دنیا را دربرمی‌گیرد. البته این نه بدان معنی اسـت که رسول خدا در آغاز به فکر دعوت عام نبوده و بعد به صرافت آن افتاده اسـت. بلکه این تدریجی بودن، انطباق با شرایط محیط و مقتضیات زمان داشته، والا اسلام از همان آغاز، دعوت عام و جهان شمول برای همه‌ی مردم در همه‌ی زمان بوده اسـت. پس مستشرقانی که می‌گویند پیامبر اسلام در آغاز تنها به فکر دعوت قریش و بستگان بوده و به جهانیان دیگر نمی‌اندیشیده، به دلایل فراوان قرآن، راه باطل و تهمت و افتراء را پیموده‌اند. ‌
3) تدریجی بودن در اسلوب: در آغاز گفتار نرم و ارشاد و موعظه‌ی حسنه اسـت و نرمشی با دشمنان دارد و بعد مرحله‌ی مقاومت در برابر متعدیان می‌رسد و سپس حکم جهاد صادر می‌گردد.
طبیعی اسـت که اگر نزول یکباره می‌بود این سیر تدریجی دعوت و آن نشر رسالت بدان کیفیت دیگر منتفی بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. در روایات نیز اشاره‌هایی به نزول دفعی و یکبارگی کتب پیشین شده اسـت: الدرالمنثور1: 189، تفسیر عیاشی1: 80، مسند احمد 51، 17 شاکر (4: 107حلبی)،‌ تفسیر ابن کثیر 1: 216، الاسماء و الصفات بیهقی 234، اتقان سیوطی1: 152، المرشد الوجیز ابوشامه: 12.
2. الاتقان1: 152 به بعد نوع 16 تذنیب و معترک الاقران فی اعجاز القرآن1: 207.
3. و آیات دیگری (17: 94 و 12: 109 و 7: 144، 145، 150، 154، 171) را نیز به استناد می‌گیرد.
4. معانی القرآن 2: 267 به بعد.
5. ابوبکر محمد بن حسن اصفهانی از متکلمین و اصولیین مشهور که گفته‌اند بیش از یکصد کتاب در معانی قرآن و اصول فقه داشته اسـت (م406) و بدست محمود سبکتکین مسموم شد. الاعلام 6: 313 و انباه‌الرواة 3: 110.
6. البرهان زرکشی1: 231، اتقان1: 152، معترک الاقران سیوطی2: 206، دارالفکر العربی 1969.
7. سفر خروج34: 27-28.
8. ابوبکر، محمد بن عبدالله (م360) از علمای قرائت و علوم قرآن، دو کتابش المحبر و المفید در قراآت شاذ معروف اسـت. غایة النهایه2: 184. گویا کتاب مصاحف هم داشته که سیوطی از آنجا نقل می‌کند.
9. اتقان1: 155 به بعد.
10. داستان افک مشهور اسـت که در آن آیات زوجه‌ی رسول خدا از تهمت و افتراء تبرئه گردید.
11. در آیه‌ی «لاَ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ (4: 95)
12. اتقان نوع 16 فرع و نوع 3.
13. در شب عرفه، شب نهم ذی الحجه بوده و یا در لیلةالجن در غار حِراء بوده، اتقان نوع3، ص84.
14. اتقان1: 136 نوع 13 و فتح القدیر 5: 344.
15. تفصیل این قسمت در مناهل العرفان زرقانی1: 46 به بعد دیده شود. ایضاً صحیح بخاری، فضائل القرآن باب6، موجز علوم قرآن، دکتر داود العطار 117-123.
16. رجوع کنید قرآن مجید 3: 176 و 5: 41، 68 و6: 10، 33-35 و 10: 64 و 11: 12، 120 و 12: 110 و 13: 19، 32 و 15: 88، 97-99 و 16: 127، 128 و 18: 6 و 19: 64 و 20: 130 و موارد متعدد دیگر در فهرست مطالب فهارس القرآن از نویسنده.
17. مثلاً 54: 45 و 41: 13 و 46: 35 و 35: 8 و 16: 127 و 26: 3.
18. نماز را در آغاز جبرئیل در غار حراء به پیامبر آموخت (مفتاح کنوز السنة 268/ 1 و طبری و بلاذری). نخست نماز صبح و عصر بود و هر نمازی دو رکعت (مفتاح کنوز 270/ 1) در شب معراج وجوب نمازها تأیید (مفتاح 268/ 1) و به هر حال، پیش از هجرت، نمازهای پنجگانه نازل شده بود. تفصیل را ببینید: سفینة البحار2: 42-50، ادوار فقه1: 73 به بعد.
19. ادوار فقه1: 170 به بعد و 353 به بعد.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اسرار و حکمتهای نزول تدریجی از دیدگاه قرآندر بیان علّت و چرایی نزول تدریجی قرآن و تبیین اسرار و حکمتهای نزول گام به گام آن نگرشی بر التفسیر الحدیثاین مفسر تنها به نزول تدریجی قرآن معتقد است و نزول دفعی و انتقال کل قرآن را در یک زمان جایگاه و اهمیت توحید و اخلاق در سیر دعوت رسول خدا …تدریجی شراب و قرآن در آیات مکی در قالب‌های مختلف تلاش کرد تا در ابتدا پایه‌های بت قران قرآن کریم قرآن کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی دلیل حرام بودن ماه از سال قمری چیست؟ شهر سوالهمانگونه که اشاره شده حرام شدن این ۴ ماه یک کارکرد قدیمی و توافقی بسیار نیکو داشته حکم زناشویی در شب های ماه رمضانبا سلام در ایه سوره بقره خداوند میفرماید در شب روزه دارى نزدیکى کردنتان با قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادقرآنقرآن کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او سیره علویبوستان نهج البلاغه قراندر این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند مشاهده و تدبر آیه سوره علق به همراه لیست … پیامبرص، مأمور دریافت قرآن و قرائت آن اقرأ قرائت، ممکن است به تلفّظ یا مرور در کدام آیه قرآن درباره حجاب است؟ شهر سوالدو آیه قرآن به صورت صریح بحث حجاب را مطرح کرده اند آیه ۳۱ سوره نور و آیه ۵۹ سوره احزاب


ادامه مطلب ...

تقوی، رمز نزول برکات، گناه، پرده ناپیدا

[ad_1]

بحث؛ در محتوای مشترک هفت سوره‌ای است که با «حم» آغاز می‌شوند، و به نام «حوامیم سبعه» معروفند، و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح ضرورت وحی، و ره‌آورد وحی است، که تا حدودی بعضی از مباحث آن بیان شد.
به این قسمت رسیدیم که، وقتی وحی الهی برای هدایت بر مردم عرضه می‌شود، کسانی از وحی بهره می‌گیرند که دارای قلبی شفاف همانند چشمه جوشان باشند، یا دارای گوشی شنوا، همانند حوضی که آبراهش به جوی باز است، و جمع هر دو راه ممکن است.
انسان؛ یا باید مانند چشمه باشد که از درونش آب زلال معرفت بجوشد، یا مانند حوضی باشد که از جوی خارج آب می‌گیرد. وگرنه تشنه می‌ماند و می‌خشکد. یعنی؛ یا باید از راه تصفیه دل، و تهذیب نفس از طریق شرع به این معارف برسد، یا باید به سخنان صاحبدلان آسمانی گوش فرا دهد، اگر نه خود اهل دل بود که مانند چشمه از درونش آب حیات بجوشد، و نه مانند متعلمان بود که، گوش به سخنان معلمان الهی بدهد، نظیر حوضی که از نهر بیرون آب می‌گیرد، حتماً پژمرده می‌شود و می‌خشکد.
کفار؛ طبق تحلیل قرآن کریم، نه دارای دلی پاک بودند که، معرفت اسرار عالم از دلشان چون چشمه بجوشد، و نه گوش شنوایی داشتند که از گفتار پیام‌آوران الهی بهره‌مند گردند.
در روایات معصومین (علیهم السلام) آمده است که: «من أخلص لله أربعین یوماً فجرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (1) اگر کسی، چهل روز همه شئون زندگی خویش را خالصانه برای خدای سبحان قرار دهد و خود را برای خدا خالص کند، نه تنها؛ اعمال خالص داشته باشد، بلکه قلب خالص داشته باشد. نه تنها؛ کارها را فقط برای خدا انجام دهد، بلکه در حریم جانش غیر خدا، راه پیدا نکند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر بنان و بیانش و همچنین بر همه جوارحش می‌جوشد.
ممکن است، نگاری مکتب نرود اما مسئله‌آموز مدرسانی باشد. ممکن است سرزمینی از نهر یا بحر بیرون آب نگیرد، ولی سرزمینهای وسیعی را از نهان خود مشروب کند، چون از دلش چشمه زلال همواره می‌جوشد. اگر کسی نه از راه دل، و نه از راه گوش، با وحی آشنا نشد، از شناخت پیام الهی محروم است. و در نتیجه، نه تنها به آن ایمان نمی‌آورد بلکه در مقابل آن لجاجت و سرسختی نشان می‌دهد.
ولی اگر کسی برای پیمودن راه دل، و همچنین برای باز نمودن کانال حواس، زحمت کشید، یا لااقل برای طی یکی از دو راه رنج برد، بالاخره از درون جانش، یا از بیرون به معرفت حق می‌رسد، و در برابر وحی خاضع خواهد شد. زیرا آن را می‌فهمد و در ساحتش تسلیم می‌شود، و این کار، یعنی معرفت از درون، یا از بیرون کار ظریفی است، که نصیب هر کس نمی‌شود.
اصولاً روزی حلال خدا از راههای ظریف ادا می‌شود مخصوصاً روزی‌های معنوی. خدای سبحان، اصل روزی را، به عنوان یک امر ظریف و دقیق بیان کرد. و راه رسیدن به روزی‌ها را هم به عنوان امر ظریف معرفی کرد.
قرآن کریم، کلیدهای تمام مخازل روزی را، به دست خدا می‌داند. و راه گشودن مخزن‌ها را هم یک امر ظریف می‌داند. افرادی که می‌توانند از این مخزنها بهره‌برداری کنند؛ راه آنها را هم یک راه ظریف می‌داند.

این سه مسئله را، کتاب الهی به عنوان امر دقیق و مطلب ظریف توضیح می‌دهد. آنگاه معلوم می‌شود هر چه که در دست مردم است روزی آنها نیست. اگر حلال نباشد، روزی نیست. هر چه که در دست انسان است؛ اعم از حلال و حرام، رزق او نخواهد بود. بلکه اگر حلال بود همه آن‌ها هم روزی وی نمی‌باشد زیرا فقط همان مقداری، که انسان مصرف می‌کند رزق اوست. آن مقداری که برای نسل آینده ذخیره کرده است و فعلاً انباردار ورثه است، رزق او نیست. چون «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ‌» (2) روزی را خدا اعطا می‌کند و هرگز مال حرام به خداوند سبحان استناد ندارد و قهراً مال حرام روزی نیست.

اگر کسی از راه ربا، و رشوه و مانند آن چیزی تهیه کرد، روزی او محسوب نمی‌شود. بلکه، فقط مال حلال می‌تواند به عنوان روزی محسوب گردد، و راه حلال هم، راهی بسیار ظریف است.
در سوره شوری می‌فرماید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (3) یعنی مخازن آسمان‌ها و زمین و آنچه محیط به آن‌ها است و همچنین کلیدهای آن‌ها ملک خداست، و احدی بر آنها سلطه ندارد. نه تنها «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (4) نه تنها کلید غیب و همچنین مخزن غیب به دست خداست، بلکه سراسر آسمانها و زمین و کلیدهای آنها به دست خداست.
اگر کسی خواست، گوشه‌ای از گوشه‌های آسمان و زمین را بگشاید و از او طرفی ببندد، تا راه صحیح شناخت آن‌ها و گشودن درهای آن‌ها را طی نکند بهره نمی‌برد.
نه تنها؛ مفاتیح غیب مال خداست، بلکه کلیدهای عالم شهادت هم پیش خداست، چون «لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ». (5) «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ» (6) برای هر که مصلحت بداند، روزی گسترده مقرر می‌کند. برای هر که مصلحت بداند روزی تنگ و محدود مقرر می‌کند، زیرا «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌» (7) خدا به هر چیزی داناست.
در بسیاری از موارد، اگر انسان متوسط‌الرزقی از روزی‌های فراوان برخوردار باشد، نمی‌تواند خویشتن را نگه دارد. بلکه گرفتار معصیت می‌شود، یا بعضی‌ها آن قدرت را ندارند که در حد ضعف بسر ببرند، اگر مقداری از معیشت آنها کاهش بیابد دینشان در خطر است.
خدا هر کسی را که بخواهد، خوب بپروراند به مقدار مصلحتش او را تأمین می‌کند، ولی نه توانگر باید بپندارد که توانگری کرامت اوست، نه افراد تهیدست تخیل کنند که، تهیدستی اهانت به آن‌ها است. چه اینکه در سوره فجر بیان شده نه متمکن بودن نشانه کرامت نزد خداست، نه محرومیت از تمکن مالی نشانه‌ خواری است. هیچ‌کدام از اینها مایه‌ی فخر یا وهن نیست. بلکه هر کدام از آن دو امتحان الهی است. «الغنی و الفقر بعدالعرض علی الله». (8)
امروز معلوم نیست توانگر واقعی کیست و تهیدست حقیقی کدام است؟ فردا که روز حساب و روز عرض برخداست، روشن می‌شود که توانگر کیست و تهیدست کدام است؟ آن روز هنگام روشن شدن فقر و غناست.
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» خداوند سبحان به هر چیزی عالم است؛ هم به رزق، هم به مرزوق. «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (9) خدا از راه ظرافت با بندگانش رفتار می‌کند، او لطیف است. با ملاطفت، باظرافت، با رقت و دقت با بندگانش برخورد می‌نماید.
کیفیت روزی رساندن خداوند، امری مادی و علنی و عمومی نیست که همگان آن را بفهمند و ببینند، بلکه خدای سبحان خیلی لطیفانه با بندگانش رفتار می‌کند.
طبق بیان استاد علامه طباطبائی (رضوان‌الله تعالی علیه) چون رزق را خدای لطیف توزیع می‌کند، معلوم می‌شود یک امر بسیار ظریفی است. در تقسیمش ظرافت مطرح است، و در اصلش لطف و ظرافت مورد عنایت است. آن قدر مسئله‌ روزی رساندن ظریف است که کسی نمی‌داند از چه راهی، به انسان روزی می‌رسد و نمی‌داند چقدر به هر فردی خواهد رسد.
برای تأمین رزق وظیفه‌ای به عهده‌ی انسان است و آن کار کردن است. کار بر انسان لازم است، اما روزی به عهده‌ی خداست و هرگز نمی‌توان کیفیت وصول روزی را درست پیش‌بینی کرد.
«وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» او اگر بخواهد به کسی روزی اعطا کند هم توانش را دارد، هم قدرت او نفوذناپذیر است. هم فی نفسه عزیز است، هم در برابر دیگران عزیز است، و هم فی نفسه قوی است و هم نسبت به دیگران نیرومند است. هم می‌تواند و هم نفوذ‌ناپذیر است. و این‌کار را با ظرافت انجام می‌دهد. این دو مطلب.
سوم اینکه؛ راه ارتزاق هم یک راهی است ظریف، که فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (10) تقوی که همان ظرافت در عمل است، پارسائی و پرهیزگاری، که همان دقیق‌ بودن در کار است، راه گشایش آن مخزن‌های دقیق و ارتزاق دقیق است.
سراسر عالم؛ مخزن خداست، و کلید همه آن‌ها پیش خداست، و این یک امر ظریفی است. خدای سبحان هم درهای مخزن رزق را ظریفانه باز می‌کند به طوری که مشهود دیگران نیست، و هم از راه ظرافت به افراد روزی می‌رساند به طرزی که معلوم دیگران نمی‌باشد. انسانی هم که شایسته‌ی ارتزاق است، باید ظریف کار باشد. که ظرافت در سلوک، همان تقوای اعتقادی و اخلاقی و عملی است. باید خیلی دقیق و درون‌بین باشد.
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» یعنی اگر کسی؛ وارسته بود، خدای سبحان برای او راه خروج از هر گرفتاری را باز می‌کند، و او را از راهی که خیال آن را نمی‌کرد روزی می‌دهد. و منظور از رزق تنها روزی‌های ظاهری نیست، بلکه عمده رزقهای معنوی است. البته راهی که انسان سالک را به این معارف می‌رساند همان صراط مستقیمی است که از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر می‌باشد.
همان‌طوری ‌که؛ گناه حجاب مستور است، اطاعت خدا هم یک کلید مستور است. یعنی هم مفتاح رزق‌های معنوی که همان تقوی است مستور می‌باشد و هم مغلاق رزق‌های عینی که همان گناه باشد محجوب است.
«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (11) در بحث قبل، روشن شد که گناه پرده‌ای است که نمی‌گذارد انسان جمال و جلال حق را مشاهده نماید، و همچنین مانع از شب زنده‌داری و سحرخیزی است. گناه همانطور که پرده‌ایست نامرئی، تقوا هم کلیدیست نامرئی. چون روح آدمی موجودیست مجرد و نامرئی، پرده‌های او و نیز کلیدهای او همه نامحسوس خواهند بود.
انسان با تقوا؛ کلید خزینه‌ی روزی به دست اوست. خدای سبحان فرمود؛ شما با تقوا باشید تا از راهی که گمان نمی‌کنید ارتزاق نمائید. گاهی انسان، به فکر مطالعه‌ی مطلبی، کتابی را باز می‌کند ناگهان معرفت و حقیقتی که نمی‌پنداشت نصیبش می‌شود «کن لما لاترجو أرجی منک لما ترجو» (12) شما از راهی که امیدوار نیستید امیدوارتر باشید.
چه اینکه حضرت موسای کلیم (علیه السلام) به امید آتش حرکت کرد و بر فراز کوه رفت، نور وحی نصیبش شد، «إِنِّی آنَسْتُ نَاراً» (13) شما صبر کنید؛ تا من آتشی بیاورم که گرم بشوید. به امید نار رفت، ولی نور نبوت بهره‌اش شد.
و نیز؛ ساحران فرعون، به امید جایزه رفتند که در میدان مسابقه پیروز بشوند، و از جایزه فرعونی برخوردار گردند، ولی ایمان و توحید به خدا نصیبشان شد، و همچنین ملکه سبا در برابر نامه‌ی سلیمان - سلام الله علیه - به امید ظفرمندی و دستیابی بر قدرت ظاهری حرکت کرد، ولی اسلام نصیبش شد.
اگر کسی؛ استعداد درونی داشته باشد، و راه ظریف را فراموش نکند، و از ظرافت تقوی برخوردار باشد، روزیهای ظریف او، از روزنه‌هایی که قابل پیش‌بینی نمی‌باشد نصیبش می‌شود. اگر انسان؛ این‌چنین بپندارد که مخزنهای روزی، به دست کسب اوست، اشتباه کرده است.
خدای سبحان در عین حال که، کسب و کار و تلاش و کوشش را لازم می‌داند و انسان‌ها را به منظور تحصیل روزی وادار به کار و تحریک می‌نماید؛ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا» (14) ولی در عین حال برای هشدار انسان‌ها به توحید ربوبی می‌فرماید؛ کلید رزق‌ها بدست خداست، راه گشایش مخزن روزی‌ها در اختیار خداست، و انسان را از راههایی که پیش‌بینی نکرد و نمی‌کند تأمین می‌نماید تا روشن شود نظام آفرینش، نظام تدبیر الهی است، و تنها خدا عالم را اداره می‌کند.
بسیاری از موارد، مقدمات کار را انسان فراهم می‌کند، ولی نتیجه نمی‌گیرد. چه اینکه گاهی نتایج سودمندی که انسان مقدمات آن‌ها را فراهم نکرد، نصیبش می‌شود، تا معلوم گردد خدای سبحان تدبیر کار انسان را، همانند تدبیر سائر امور به عهده دارد.

کاردان کار ما در کار ماست *** فکر ما در کار ما آزار ماست

هرگز انسان با تقوا؛ خوف و هراس روزی ندارد. انسان اهل دل؛ می‌داند که خدا این عطش درونی او را، به آن کوثر معرفت سیراب می‌کند، و اگر کسی بخواهد روزنه دل را از درون، و مجرای گوش شنوا را از بیرون باز کند، از راههای غیب، علوم و معارف که بهترین رزق و ظریف‌ترین روزی‌هاست نصیبش می‌شود.
وقتی از معصوم (علیه السلام) سئوال کردند، چرا بعضی از خردمندان، خیلی از روزی برخوردار نیستند؟ فرمود؛ مگر عقل و دانش روزی محسوب نمی‌شود؟ مگر نه آن است که بهترین روزی؛ علم است؟ مگر نه آن است که؛ یکی از بهترین غذاهای آدمی دانش صحیح است؟
مرحوم فیض در تفسیر آیه: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (15) انسان به غذای خود نگاه کند، از امام باقر (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت علم را از مصادیق طعام دانست و چنین فرمود؛ انسان بنگرد که علمش را از چه کسی می‌گیرد؟ از چه راهی دانش را تحصیل می‌نماید؟ با کدام بذر مزرعه دل او سر سبز می‌شود، و از کدام چشمه آب می‌گیرد؟
بنابراین، بهترین روزی، همانا روزی علمی خواهد بود و کلید مخزن علم راستین، بدست خدای سبحان است. و راهگشای آن هم، تقوی است. لذا درباره‌ی افراد وارسته، که آماده پذیرش وحی الهی هستند چنین می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ‌»
(16) آنها که مؤمنند و کار صالح انجام می‌دهند، دارای مزد بی‌کرانی‌اند.
قرآن کریم؛ رسیدن به سعادت را، در پرتو دو رکن می‌داند. یکی؛ جان پاک؛ که همان حسن فاعلی است. و دیگری؛ عمل صالح که همان حسن فعلی است. اگر روح کسی در اثر اعتقاد صحیح، پاک باشد ولی ایمان و اعتقاد خود را در عمل؛ ظاهر نسازد، و کار خیر انجام ندهد بهره‌ای از صرف ایمان نمی‌برد. چه اینکه اگر روح کسی در اثر کفر و نفاق، تباه شد، از کارهای خیرش در قیامت سودی نمی‌برد.
پس حتماً در تحصیل سعادت؛ تحقق این دو پایه لازم است. یکی جان پاک و معتقد؛ یعنی حسن فاعلی، و دیگری عمل صالح و شایسته؛ یعنی حسن فعلی تا از انضمام این دو، انسان به سعادت ابد برسد. ولی در ابتلای به شقاوت، فقدان یکی از آن دو رکن کافی است، و لازم نیست که هر دو پایه از بین برود. زیرا؛ انسان تبهکار، حتماً کیفر می‌بیند. خواه مسلمان، خواه کافر، چون گر چه از لحاظ خلود در دوزخ بین مسلمان تبهکار و کافر فرق است، ولی در اینکه هر گناهی کیفر دارد، و هر گنهکاری کیفر می‌بیند بین آن‌ها فرقی نیست.
لذا؛ وقتی مسئله پاداش و بهشت، مطرح است، قرآن دو امر را شرط می‌داند؛ یکی ایمان و دیگری عمل صالح. ولی هنگامی که مسئله کیفر و عقاب مطرح است، یک امر را شرط می‌داند و آن سیئه و عمل بد است.
لذا فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» رکن اول، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» - رکن دوم.
«لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» تعبیر به اجر به معنای مزد هم، روی عنایت و لطف الهی است، زیرا انسان؛ برای تکامل خود کار می‌کند، ولی از خدا مزد می‌گیرد. این تعبیر، به منظور تشویق است. مثل اینکه؛ انسان به فرزندش می‌گوید؛ اگر بخوبی درس خواندی، و در امتحان موفق شدی، پاداشی به تو خواهم داد. در حالی که او برای کمال خود درس می‌خواند ولی پدر عهده‌دار تأمین پاداش او می‌شود.
گرچه این مثال، با ممثل فرق دارد. زیرا بالاخره پدر، از کمال فرزند، طرفی می‌بندد و لذتی نصیبش می‌شود؛ زیرا نیازمند است و از این راه مقداری از نیازهای معنوی او برطرف می‌شود، ولی خدای سبحان بی‌نیاز محض است، لذا؛ نه از ایمان مؤمنان بهره می‌برد، و نه از کفر کافران آزرده خواهد شد. «‌إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (17)
خدای سبحان از کمال احدی طرفی نمی‌بندد، همه جوامع انسانی مسلمان بشوند، خدا سودی نمی‌برد. و همه مردم روی زمین، کافر بشوند، رنجی نمی‌بیند. بنابراین؛ بین این مثال، و آن ممثل، فرق است، لیکن؛ برای تقریب به ذهن، بیان شد.
خدا می‌فرماید؛ مؤمنین دارای اجرند، برای خودشان کار کرده‌اند ولی اجر می‌گیرند. با اینکه عوض و معوض؛ یعنی توفیق عمل صالح، و پاداش آن هر دو رزق خداست.
«أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» نکته لطف‌آمیز دیگر، آنکه این پاداش الهی، من و قطع ندارد، دائمی است. زیرا بهشت جاوید، زندگیش جاودانه است. ممنون نیست، مقطوع نیست «عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» (18) چه اینکه منتی هم بر آنها نهاده نمی‌شود. از این جهت هم، از آسایش روحی برخوردارند.
و چون قرآن کریم؛ نور است، طرح دعوی بدون برهان بی‌نور است لذا بر دعاوی خود براهین متعددی اقامه می‌کند. چه اینکه برای ادعای مبدأ و معاد و نبوت، ادله یقین بخش، ارائه می‌نماید. «قُلْ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَاداً ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (19) آیا شما به خدایی کفر می‌ورزید که، کره‌ی خاک را دوروزه آفرید؟
روز؛ یعنی مرحله و تطور دوره‌ای، نه بیست و چهار ساعت. بلکه در دو دوره‌ی مهم از سیر زمین، آن را ساخت تا به صورت فعلی درآمده است. آیا برای خدای سبحان، انداد وامثال و شرکاء قرار می‌دهید؟ بجای اینکه از خدای یکتا اطاعت کنید از هوسها و امیال خود، یا از قوانین و مقررات غیر الهی پیروی می‌کنید؟ خداست که؛ رب و مالک و مدبر همه‌ی عوالم است. شما هم، زیر پوشش تدبیر ربوبی حقید «ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ‌».
زمین را در دو روز آفرید «وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا» (20) کوه‌هایی ریشه‌دار؛ که نگهبان و نگهدار زمین است، بر فراز زمین قرار داد، که زمین را از اضطراب و نوسان حفظ کند، و در زمین برکتهای فراوانی قرار داد، تا نیازمندیهای شما را تأمین نماید.
«وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» (21) تنظیم بهره‌برداری مواد غذایی از زمین را، در چهار دوره‌ی تحولی (فصول چهارگانه) مقرر نمود و منظور از این چهار روز، چنانچه اشاره شد همانا فصول چهارگانه است، که در طی سال، مواد غذایی از زمین تحصیل می‌شود، و مراد از آن، احتساب از شش روز کلی آفرینش آسمان‌ها و زمین نمی‌باشد.

چون در چند جای قرآن، آمده که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد، یعنی شش مرحله تطوری. و در سوره‌ی فصلت فرمود؛ زمین را در دو روز آفرید. باز در همین سوره فرمود؛ آسمانها را هم در دو روز آفرید «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (22) پس مجموع آسمان‌ها در دو دوره و زمین نیز در دو دوره خلق شدند، و آنچه از مجموع شش دوره تحولی آفرینش کل نظام ماده و حرکت می‌ماند، دو دوره‌ی دیگر است و آن هم برای آفرینش آنچه در بین آسمان و زمین قرار دارد احتساب می‌شود. و اگر آن چهار روز که مربوط به تقدیر اقوات و مواد غذایی است محسوب گردد جمعاً هشت روز (دوره) می‌شود نه شش روز، زیرا دو روز برای زمین و دو روز برای آسمان‌ها و چهار روز برای تقدیر غذاها. لذا باید این چهار روز که ظرف تقدیر مواد غذایی است از سنخ شش روز کلی و جامع نباشد.

همانطوری‌ که؛ استاد علامه طباطبائی (رضوان‌الله تعالی علیه)، فرمودند؛ این چهار روز، ظاهراً فصول چهارگانه است. یعنی؛ خدای سبحان تأمین نیازمندیهای غذایی زمین را در طی چهار فصل مقدر فرمود.
پس از بیان آنکه زمین آمادگی پرورش مواد غذائی را در طی فصول چهارگانه از خدای سبحان دریافت نموده است. فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ‌» (23) یعنی این فیض برای هر که بپرسد یکسان خواهد بود. گر چه، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین‌اند سائلند «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (24) گر چه همه‌ی موجودات، زبانشان به سئوال باز است، گرچه هر کس هر چه درخواست نمود دریافت کرد «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ» (25) لیکن منظور از این سئوال، تنها پرسش زبانی نیست، بلکه مراد، سئوال به زبان استمداد و قبول تام است که حتماً جواب مناسب با آن صادر خواهد شد، و گرنه سئوال زبانی، که با سئوال حال یا استعداد هماهنگ نباشد پرسش صادق نیست. بلکه، پاسخی داده می‌شود که مناسب با پرسش، به زبان استعداد باشد، و گرنه؛ همه موجودها سائل‌اند و همه نیز، جواب برابر سئوال واقعی خود را دریافت می‌دارند.
چه اینکه در یک آیه به هر دو مطلب اشاره شد. زیرا فرمود: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (26) یعنی از طرف مخلوق‌ها هر لحظه سئوال، و از طرف خدای سبحان هر لحظه جواب. دائماً از این طرف عرض مسئلت حاجت و همواره از آن طرف فیض جدید و موهبت. زیرا از این طرف بندگی است و از آن طرف مولویت.
و در آیه محل بحث فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ» هر که سئوال کرد می‌گیرد. یعنی در موهبت و اجابت، بر وی همگان باز است، تا کی سئوال کند و چی بخواهد؟ اگر سئوال صحیح باشد جواب قطعی است، و اگر سائلی خواست روزی پیش‌بینی نشده دریافت نماید، چاره‌ای جز طی طریق تقوا نیست. چه اینکه فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ»
چون؛ رزق یک امر ظریف است، کلید ظریفش در اختیار کلیدداران غیب است، و هیچ امری جز تقوا، کلید رزق حلال نیست. و هیچ رزق حلالی، چون معرفت و علم الهی نیست که بهترین رزق و کریم‌ترین روزی‌ها معرفت خداست. بیان حسین بن علی - علیهما افضل صلوات المصلین- در دعای عرفه اینست «ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک» (27) خدایا کسی که تو را بیابد چه چیزی را از دست داده است و کسی که تو را نیابد چه چیزی را فراهم کرده است؟
«سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ‌» اینکه فرمود، سئوال کنید تا برای شما، درهای روزی را بگشایم نه به معنای پرهیزکاری و اکتفاء به نیایش است، زیرا دعای کسی که از مسئولیت کار، شانه تهی می‌کند مستجاب نیست. چون کار مشروع، سئوال به زبان استعداد است، که حتماً پاسخ صحیح را در پی خواهد داشت.
سپس؛ در تتمیم بیان نظام آفرینش فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ» (28) یعنی بعد از خلقت زمین به تسویه آسمان پرداخت و بحث مبسوط در اینکه؛ آیا آسمان قبل از زمین خلق شد، یا زمین قبل از آسمان، آفریده شد؟ در آیات دیگر هست که؛ گسترش زمین بعد از خلقت آسمان انجام گرفت «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَیهَا»
(29).
به هر تقدیر؛ در اینجا به همین نکته اکتفا شد، که؛ آسمان در حکم دخان و دودی بود و خداوند به منظور تسویه‌ی آسمانها، و تنظیم این کرات به آن‌ها و زمین، دستور تکوینی داد که؛ در برابر اراده خداوندی خاضع باشند «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» (30) یعنی به آن‌ها فرمود؛ خواه و ناخواه مطیع خداوند باشید، باید تابع امر ما بوده و به طرف ما بیایید، با طوع و رغبت، یا کراهت و بی‌میلی، باید این راه را طی کنید. آنگاه آسمانها و زمین گفتند «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» ما به طوع و رغبت، اطاعت می‌کنیم و دستور تکوینی شما را می‌پذیریم، و به آن گردن می‌نهیم.
درباره‌ی اینکه؛ خطاب خداوند به آسمان و زمین تمثیل و استعاره است یا خطاب واقعی و اینکه آیا واقعاً آسمان و زمین، سخن می‌گویند، و سخن می‌شنوند، یا اینکه این گفتگو مجاز و استعاره است لازم است تدبر شود!
چون اگر آسمان و زمین واقعا سخن می‌گویند، امر خدای سبحان به آنها خطاب حقیقی خواهد بود، چون خداوند فرمود: «اِنمَّا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌» (31)
یعنی فرمان خدا، اگر چیزی را اراده نماید همان ایجاد و آفرینش است.
و این خطاب، حقیقت خواهد داشت.
لیکن؛ در تحقق خطاب حقیقی، تنها صلاحیت متکلم کافی نیست، بلکه صلاحیت مخاطب هم لازم است. و آن بدون شعور و آگاهی وی هرگز محقق نمی‌شود. چون اگر شعور و هوش برای آسمان و زمین نباشد شنیدن و گفتن میسورشان نخواهد شد. آنگاه این امر و اطاعت، و سئوال و جواب کنایه و تمثیلی بیش نیست.
چون قرآن نور است و در آن هیچ ابهامی راه ندارد و حتماً مبین همه‌ی معارف است، این مطلب را هم روشن کرد، و آن اینکه؛ سراسر جهان را، شعور پوشانده، همه‌ی موجودات عالم؛ شنوا، گویا و بینا و سخنگویند، منتها با ما سخن نمی‌گویند، یا ما سخنان آن‌ها را نمی‌شنویم، و در قیامت علیه انسان‌ها شهادت می‌دهند. پس در دنیا همه رخدادهای آدمی را می‌فهمند.
در چند جای قرآن که یکی از آن موارد همین سوره فصلت است جریان گفتار و شهادت بعضی از اجسام علیه تبهکاران در قیامت مطرح شده «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (32) یعنی هم شبکه‌ی ادراکی اینها، به نام سمع و بصر، هم شبکه‌ی تحریکی اینها، به نام اعضاء وجلود، علیه اینها شهادت می‌دهند. هم؛ نیروهای ادراکی، و هم؛ ابزار تحریکی، همه و همه علیه آنها شهادت می‌دهند.
وقتی تبهکاران، به اعضا و جلودشان اعتراض می‌کنند که چرا بر زیان ما گواهی دادید «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» (33) آن‌ها در جواب می‌گویند؛ خدایی که همه چیز را، ناطق و گویا کرد، به ما هم نطق داد، تا اینجا سخن بگوئیم.
معلوم می‌شود؛ همه چیز سخن می‌گویند و البته سخن گفتن، فرع بر ادراک است. چون هر صوتی را نطق نمی‌نامند و هر صدائی از برخورد دو چیز پدید آید، آن را گفتار نمی‌نامند.
بنابراین؛ زمین و آسمان هم، سخن می‌گویند، و چیز می‌فهمند.
در نتیجه خطاب خداوند به آن‌ها خطاب حقیقی است. و سخن گفتن اینها هم، سخن گفتن حقیقی است.
نکته دیگر اینکه، فرمود: «ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» کره در مقابل طوع است. اگر چیزی ازخارج تحمیل شود و برخلاف ارادت و رغبت درونی باشد، کره است -بفتح کاف -، و اگر رنج و تعبی، همراه با میل درونی باشد کره است - بضم کاف-.
قرآن کریم جریان زایمان مادر را چنین بیان می‌نماید «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً» (34) یعنی؛ مادر، کودک را با کره و دشواری حمل کرد، و آن را با کره و دشواری، از رحم به دامن نهاد. در حالی که مادر، به این کار علاقه وافر دارد و به آن عشق می‌ورزد. پس مادر شدن با کراهت نیست بلکه با کره و دشواری است.
با روشن شدن فرق میان کره و کره آنگاه بحث می‌شود که؛ آیا آسمان و زمین با قسر و فشار و کراهت، اطاعت امر خداوند را به عهده می‌گیرند، یا آنکه، بدون تحمیل خارجی، و بدون اکراه بیرونی، مطیع دستورات الهی‌اند؟
زبان خود آن‌ها این است که: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی هیچ کراهتی در بین نیست و ما با رغبت، فرمان خدا را اطاعت می‌کنیم. پس هیچ‌گونه قسر و تحمیل بیرونی نیست.
اما اینکه؛ در بعضی از آیات قرآن کریم، آمده که: «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» (35) یعنی عده‌ای با طوع و رغبت‌ اسلام آوردند، و برخی با کراهت و بی‌میلی اسلام را پذیرفتند جمع میان این آیه، - هیچ اکراهی در بین نیست - به این خواهد بود که؛ در کل نظام آفرینش کراهتی نیست. چون چیزی خارج نظام کل آفرینش نیست، تا بر موجودات نظام آفرینش، فشاری وارد نماید.
ولی هنگام سنجش بعضی به بعض دیگر، مسأله کره و بی‌میلی، و مانند آن مطرح می‌شود، چه اینکه؛ در مسئله خیر و شر بیان شد که، خیر امری است وجودی، و هم نفسی است و هم نسبی، ولی شر امری است عدمی و فقط نسبی است نه نفسی. مثلاً درختی که می‌خواهد رشد کند و بارور شود، اگر تندبادی، شاخه‌ی او را بشکند، یا تگرگی شکوفه‌ی او را بریزد، گرچه درخت آن را تحمل می‌کند، ولی آن را کرها می‌پذیرد نه طوعاً.
و این همان شر اضافی است که، هنگام قیاس بعضی از موجودهای جهان طبیعت با بعض دیگر در اثر برخورد و تزاحم رخ می‌دهد. اما کل نظام آفرینش یک واحد است که از مبدأ واحد شروع شده، و به همان مبدأ یکتا متوجه است که؛ «أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» (36)
همانطوری‌ که؛ در کل نظام، شر ذاتی و نفسی نیست، بلکه شر اضافی و بالقیاس است، در کل نظام هم کراهت ذاتی و نفسی نیست، بلکه کراهت اضافی و بالقیاس است. لذا در بعضی از آیات قرآن، چنین آمده است «طَوْعاً وَ کَرْهاً». یعنی برخی از حوادث نسبت به بعضی از موجودات ناگوار است، ولی در مجموع برای همه، ملایم و سازگار خواهد بود.
لذا در آیه مورد بحث چنین آمده است: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی آسمان و زمین گفتند؛ نه تنها ما باطوع و رغبت، تابع امر الهی هستیم، بلکه با سائر اطاعت کننده‌ها، تابع دستور تکوینی خدای سبحان خواهیم بود، لذا بلفظ جمع «طائعین» یاد شده است، یعنی؛ همه‌ی جهان در اطاعتند و ما هم با آن‌ها در اطاعتیم. لذا به صورت تثنیه ذکر نشد نظیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌» (37) که انسان عبادت کنند؛ خود را همراه همه‌ی پویندگان و روندگان الهی می‌بیند، و می‌گوید؛ نه تنها من تو را عبادت می‌کنم، و از تو یاری می‌جویم، بلکه همه ما تو را می‌پرستیم، و همه ما از تو یاری می‌طلبیم.

پی‌نوشت‌ها

1. بحار ج 70، ص 249.
2. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 58.
3. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
4. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
5. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 284.
6. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
7. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 12.
8. نهج‌البلاغه فیض حکمت 446.
9. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 19.
10. سوره‌ی طلاق، آیات 2 و 3.
11. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 45.
12. من لایحضره الفقیه حدیث 3609.
13. سوره‌ی طه، آیه‌ی 10.
14. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 15.
15. سوره‌ی عبس، آیه‌ی 24.
16. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 8.
17. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 8.
18. سوره‌ی هود، آیه‌ی 108.
19. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 9.
20. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
21. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
22. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 12.
23. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 10.
24. سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 29.
25. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 34.
26. سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 29.
27. مفاتیح الجنان - دعای عرفه.
28. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 11.
29. سوره‌ی نازعات، آیه‌ی 30.
30. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 11.
31. سوره‌ی یس، آیه‌ی 82.
32. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 20.
33. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی، 21.
34. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 15.
35. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 83.
36. سوره‌ی شوری، آیه‌ی 53.
37. سوره‌ی حمد، آیه‌ی 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

آموزش مداحی و اشعار مذهبیآموزش تخصصی اصول و فنون و اخلاق مداحی به همراه زیباترین اشعار در مدح اهل بیت علیهم حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ آموزش مداحی و اشعار مذهبی آموزش تخصصی اصول و فنون و اخلاق مداحی به همراه زیباترین اشعار در مدح اهل بیت علیهم السلام حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...