4
به نظر من واقعیاتی که تاکنون به طور خلاصه در این سخنرانی مطرح کردهام خاستگاهها و جریان جنبش شبتای را به طور چشمگیری روشن میسازد. اکنون که این واقعیات را به اثبات رساندهام، من قصد دارم در سخن گفتن از آیین شبتای توجه خاصی به جنبش دینیای بکنم که در نتیجهی ارتداد مصیبتبار این مسیحای جدید به وجود آمد و مستقیم و غیر مستقیم ماهیت پر از تناقض اقدام او را تشدید کرد. (1) من دنبال کردن روند این جنبش را مهم میدانم، اگر تنها به خاطر این باشد که نقشی که آیین شبتای در پیشرفت معنوی یهودیان در طی نسلهای بعد از آن ایفا کرد، معمولاً دست کم گرفته شده است. آیین شبتای نشانگر اولین شورش جدی در یهودیت از هنگام قرون وسطا است؛ و اولین مورد از اندیشههای عرفانی بود که مستقیماً به فروپاشی یهودیت سنتی «مؤمنان» منجر شد. عرفان بدعتگذارانهی آن فورانی از گرایشهای نیستانگارانه (2) کم و بیش پنهان در میان برخی از پیروان آن ایجاد کرد. سرانجام اینکه بر مبنایی عرفانی روحیهی هرج و مرج طلبی دینی را ترغیب کرد که، در جایی که با شرایط مساعد بیرونی مطابقت داشت، نقشی بسیار مهم در ایجاد جوّی اخلاقی و عقلانی ایفا کرد، که برای جنبش اصلاح قرن نوزدهم مطلوب بود.پینوشتها
1. نامحتمل نیست که ارتداد به واسطهی این بیماری پدید آمد، زیرا به نظر میرسد که در زمان این بیماری او بار دیگر در حالت افسردگی و انفعال کامل بود. بنگرید به مقاله من در «مجموعهای از نوشتههای شوقان دربارهی سفیروت» p.165-166.
2. nihilistic
3. Sine Ira et Studio
4. rationalists
5. reformers
6. anarchist
7. nihilisl
8. orthodox
9. heretics
10. Leopold Loew
11. Moravia
12. rationalism
13. Leopold Loew, Gesammelte Schriften, vol.II, p.171 and IV, p.449.
14. Anabaptists
15. Quakers
16. S. Hurwitz «از کجا و به کجا», p.181-285 (1914).
17. Diaspora
18. Sephardic jews
19. Balkans
20. Ermuna
21. Sod Ha-Elohuth
22. Elohe Israel
23. Heshel Zoref of Vilna
24. Zadok ben Shemaryyah
25. Grodna
26. Cf. W. Rabinowitschin, Zion, vol.V, p.127-132.
27. Moses Zakuto
28. Benjamin Cohen Reggio
29. Abraham Ravigo of Modena
30. Hayim ben Solomon
31. Hayim Malakh
32. Cf. G. Scholem «رؤیاهای شبتای حاخام مردخای اشکنازی» and Zion, vol.VI, p.94-96 (1938).
33. گفتارهایی در یادبود حاخام صوی پرص حیوت (Vienn, 1933), p.333
34. Galicia
35. Padolia
36. Mannheim
37. Fuerth
38. Bohemia
39. Moravia
40. Meria Theresa
41. Marranic
42. Doenmeh
43. نام کامل او در سندی که از سوی اسرائیل هاپرین ((Israel Halperin) در
Haolam, no.36 (1930)) انتشار یافته ذکر میشود. این پیشنهاداتی که روسانی (IV, p.478) مطرح میسازد، ابطال میکند.
44. تاریخ دقیق واقعه را کاردوزو (Cardozo) ضبط کرده است مقایسه کنید با:
(Bernheimer in JQR (1927), p.102 and My article in Zion, vol.VII, p.12 ff).
45. Jacob Frank
46. Maaminim
47. Bohemia
48. Moravia
49. Aron Chorin
50. Leopold Loew, Gesammelte Schriften, vol.II, p.255 and Adolf Jellinek"s Letter, ibid, vol.V, p.193. Who Says Very Characteristically:
51. Prossnitz
52. Offenbach
53. Jonas Wehle
54. رسالهی تفسیری برعین یعقوو (Ms. In the Schocken Library in Jerusalem).
55. Moses Mendelssohn
56. Immanuel Kant
57. همچنین بنگرید به مقالهی من «صوابی که در پی گناه میآید» در: (Keneseth, vol, 11, p.392 (1937)). روشنگری بسیار جالبی است در این رابطه میان جنبش بعدی شبتای «عصر روشنگری» وجود دارد که در اسنادی که زاچک (Zacek) در مجله ذیل آورده، درج شده است:
(Jahrbuch fuer Geschichte der Juden in der Czechoslovakischen Republik, vol.IX (1938) p.343-410).
58. من بسیار مدیون دوشیزه پولین گلدمارک (Miss Pauline Goldmark) از نیویورک هستم که با لطف تمام نسخهای از این سند ارزشمند را که به خط پدربزرگ اوگوتلب ول (Gottlieb Wehle) نوشته شده در اختیار من قرار داد.
4
اما من جلوتر از افکار خود حرکت میکنم. بگذارید لحظهای به این سؤال برگردیم که حسیدیسم به چه معناست و به چه معنا نیست. دو چیز در مورد این جنبش هست که به ویژه قابل ملاحظهاند. یکی این واقعیت است که در منطقهای از لحاظ جغرافیایی کوچک و نیز در دورهای بسیار کوتاه، گتو (1) کهکشان کاملی از قدیس عارفان را به وجود آورد که هر یک از آنها شخصیتی شگفتانگیز بودند. شدت و شورمندی باورنکردنی احساس دینی خلاق که بین سالهای 1750 و 1800 خود را در شکل حسیدیسم آشکار ساخت سرمایهای از نمونههای دینی واقعاً اصیل به وجود آورد، که تا جایی که انسان میتواند قضاوت کند، حتی از محصول دوران کلاسیک صفد بهتر بود. چیزی شبیه طغیان انرژی دینی علیه ارزشهای دینی متحجرانه به وقوع پیوسته بود.5
به طور خلاصه نکات زیر جهت توصیف جنبش حسیدی حائز اهمیت هستند.6
سرانجام باید نکتهی دیگری را مورد توجه قرار داد. آن نکته رابطهی نزدیک میان عرفان و سحر و جادو (41) در سرتاسر تاریخ جنبش حسیدی است. گویی که شخصیت اسرائیل بعل شم صرفاً به منظور آشفته ساختن نظریهپردازان جدید عرفان آفریده شده بود. در اینجا شما عارفی را دارید که اظهارات موثقاش هیچ جای تردیدی در مورد ماهیت عرفانی تجربه دینی او باقی نمیگذارد و پیروان اولیه و متأخر او با عزمی راسخ همان راه را پیش گرفتهاند. و با وجود این، او همچنین یک «بعل شم» واقعی است، یعنی استاد نام اعظم خدا، استاد مکتب قبالای عملی و یک جادوگر. در شناخت او، اعتماد محض به قدرت اسمای مقدس شکاف میان مدعای جادوگر جهت انجام معجزه با طلسماش، یا از طریق دیگر اعمال سحرآمیز، و شور و اشتیاق عرفانی را که در جستوجوی چیزی جز خدا نیست از بین میبرد. این دو گرایش در پایان تاریخ طولانی عرفان یهود، همچون آغاز آن، و در بسیاری از مراحل میانی رشد و گسترش آن، کاملاً درهم تنیده هستند.پینوشتها
1. Ghetto
2. Rabbi Israel of Koznitz
3. great Maggid of Meseritz
4. Solomon of Luzi
5. بنگرید به پیشگفتار او در کتاب گزیده گفتارها (1781) که از استادش تشکر کرده است.
6. Jehodah Loewe ben Bezalel of Prague
7. exaltd Rabbi Loew
8. Golem
9. Gevuroth Adonai
10. کتاب جبروت خداوند، کراکوف (Cracow, 1592).
11. Cf. Gottesdiener, شیری که در میان حکیمان پراگ زندگی میکرد, p.38-52 (1938); در صف مقبول.
او برخی از مطالب قبالایی را از نوشتههای او جمعآوری میکند بدون اینکه چیزی شبیه به تحلیل واقعی ارائه کند.
12. Musar books
13. Torsten Ysander, Studien zum Bescht"schen Hassidismus in seiner Religions Geschichtlichen Sonderart (Uppsala, 1933).
14. Rabbi Shneur Zalman of Ladi
15. Habad-Hasidism
16. Cf. عبادت لاوی, by Rabbi Aayan Halevi of Staroselje, vol.II (Lemberg, 1862). f.62d.
17. Rabbi Zevi Hirsh of Zydaczow
18. Hithlahavuth
19. Hithazkuth
20. Buber
21. Mitswah
22. Hasiduth
23. تمام نوشتههای «مگید» مَسِریتس (Meserita) و شاگردان او پر از اشاراتی به این تناقض بنیادین راه و رسم صدیق (Zaddikism) است.
24. مقایسه کنید با نظم ادوار جدید، ص 35.
25. Saddik
26. Talmid Hakham
27. Rabbi Mendel Of Kotzk
28. emotionalism
29. Verus, Der Chassidismus, p.308 (1901).
30. Pilpul
31. Gaon Elijah of Vilna
32. Simeon Dubnow
33. Cf. S. A. Horodezky, Religioese Stroemungen in Judentum, p.95 (1920).
34. Levi Isac of Berdictow
35. Jacob Isaac "seer of Lublin"
36. Moshe Leib of Sassov
37. pneuma
38. Solomon Schechter
39. S. Schechter, Studies in Judaism, vol.I, p.19-21 (1896).
40. Cf. M. Teitelbaum, ربی ملادی و شگفتی جدید, vol.I, p.87 ff (1913).
41. magic
42. مقایسه کنید با فضایل بعل شم طوو (f. 28a (1815)). در عبارتی مهم به دلیل وجود افراطیگری: «آن فردی که به توصیف صدیقین میپردازد، گویی به کسب مرکاوا یا آموختن قبالا مشغول است». حاخان نحمان اهل برسلاویی (Brazlav) تا آنجا پیش میرود که میگوید: «توصیف اعمال صدیقین رسیدن به مرکاواست». انسان نور مسیح را به جهان میآورد و بخش اعظم ظلمت را از بین میبرد. بنگرید به کتاب فضایل، فصل صدیق او.
43. Rabbi Israel of Rishin
44. S. J. Agnon
45. اصل این داستان را میتوان در مجموعهی حسیدی دربارهی حاخام اسرائیل ریشین (Rabbi Israel of Rishin) یافت:
(Keneseth Israel, Warsaw, p.23, 1906).
4
در میان اوصاف نمادینی که دربارهی ظهور خدا در مظاهرش وجود دارد، باید توجه خاصی به آن وصفی که بر مفهوم «عدم» عرفانی تکیه دارد، کرد. از نظر عارف قبالا، حقیقت اصلی آفرینش در خدا به وقوع میپیوندد؛ خارج از او چیزی نیست که اِذن عمل آفرینش را یا ارزش آن نام را داشته باشد و یا حتی امکان داشته باشد اساساً متفاوت از درونیترین عمل نخست دانسته شود و خارج از عالم سفیراها به وقوع پیوندد. آفرینش عالم یا به عبارت دیگر، آفرینش چیزی از عدم، خود صرفاً جنبهی ظاهری و بیرونی چیزی است که در کنه ذات خدا به وقوع میپیوندد. این نیز یک مرحلهی بحرانیِ کنه ذات اِین - سوف است که از سکون و آرامش به آفرینش روی میآورد، و همین مرحلهی بحرانی یعنی تجلی از کنه ذات در مرتبهی احدیت، حقیقت و راز بزرگی برای عرفان و نکتهی حیاتی و بسیار مهمی برای فهم هدف تأمل عرفانی است. این نقطه بحرانی و نخستین تجلی را میتوان ارادهی ازلی توصیف کرد، ولی جنبش عرفان قبالا غالباً با جسارت، استعارهی «عدم» را به کار میبرد. در آغاز آن تکان اولیه که در کنه ذات خدا روی میدهد و نوری از درون کنه ذات تابیده شده آن را مرئی و مشهود میکند اِین - سوفِ لایوصف را وصف عدم میدهد. تمام مراتب تجلی بعدی و پیدرپی خدا در سفیراها از همین «عدم» (1) عرفانی سریان مییابند و عارفان قبالا آن را بالاترین سفیرا یا «تاج اعلی»یِ الوهیت مینامند. براساس استعارهای دیگر، آن ژرفایی است که در شکافهای وجود، مرئی و مشهود میشود. برخی از عرفای قبالا که این اندیشه را بسط دادهاند، مثلاً حاخام یوسف ابن شالوم بارسلونی (2) (سال 1300)، معتقدند که در هر تحول و دگرگونی واقعیت، در هر تغییر هیئتی، یا وقتی که مرتبهی چیزی تغییر میکند، از ژرفای عدم عبور کرده و برای یک «آنْ عرفانی» مرئی و مشهود میشود. (3) هیچچیز نمیتواند بدون ارتباط با این قلمرو وجود مطلق محض که عرفا آن را «عدم» مینامند، محقق شود. توصیف ظهور دیگر سفیراها از منشأ و زهدان نخست، یعنی عدم مشکل است و تا حدودی با کمک استعارههای فراوان انجام میگیرد.5
اینها تنها چند نمونه از روشی است که مؤلف زُهر درصدد است با استفاده از آن در قالب اصطلاحات نمادین عالم عرفانی حیات پنهان خدا را توصیف کند. در اینجا ما با معضل عالم خارج از سفیراها یا به بیان دیگر و معنای دقیقتر با جهان خلق و نسبت آن با خدا روبهرو میشویم، مشکلی که مسئلهی وحدت وجود را به همراه دارد. در تاریخ عرفان قبالا، دو گرایش توحیدی و وحدت وجودی غالباً برای تفوق بر دیگری با هم رقابت کردهاند. این حقیقتی است که گاهی پنهان میماند، چرا که نمایندگان وحدت وجود عموماً سعی کردهاند با زبان یکتاپرستی (34) سخن بگویند؛ نویسندگانی که آشکارا دیدگاههای وحدت وجودی (35) را مطرح میکنند، نادرند. (36) بیشتر متون، و به ویژه آثار قدیمی مکتب حکمت عرفانی دربردارندهی عناصر هر دو گرایشاند. مؤلف زُهر به سوی وحدت وجود گرایش دارد، و این واقعیتی است که حتی در آثار عبری موسی دلئون آشکارتر میشود، اما اغلب بیهوده در پی آنند که در ورای تعدادی اشارات و عبارات کلیشهای مبهم دربارهی برای یافتن وحدت بنیادین تمام اشیا، مراتب و عوالم، اعتراف وی به یکتاپرستی را جستوجو کنند. به طور کلی، زبان او، زبانی توحیدی است، و نشان دادن هستهی وحدت وجودی پنهان او نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است.پینوشتها
1. nothing ness
2. Rabbi Joseph ven Shalom of Barcelona
3. مقایسه کنید با تفسیر سفر یصیرا منسوب به ربی ابراهیم بن داود در (Warsaw, p.5, col.a, 1884) در باب تفسیر حقیقی این تفسیر مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Seferiv, p.286-302).
4. شعوره اروانشر (Offanbach 1714), f.108b همین مفهوم در «مقدمه» تیفون زُهر ((Mantua, 1558), f.7a) و به صورتی توسعه یافتهتر در پلیا ((1883), f.14c) بیان میشود.
5. Ain
6. Ani
7. Zohar, I, 2a: Mosesde Leon, کتاب شقل مقدس, p.25. Cf. Isaachaco Hen, در تفسیر مرکاوا , Tarbiz vol.II, p.195, 206.
8. hidden cause
9. Jacobbenshe Shefh, کتاب پاسخ مطالب حقیقی , (Ms. Oxford, 1585 f.28a/b).
او اصطلاح نقطه را به کار نمیبرد بلکه «از عباراتی بسیار دقیق که خط از آن شروع و بسط مییابد»، سخن میگوید که درست ابننجمان آن را به صورتی مبهم در تفسیرش بر سفر پیدایش، باب 1، آیهی 1 به کار میبرد.
10. در Ms. British Musoum 750g, 125-230، باغ انار Mosesdeleon"s.
11. منشأ هستی اصطلاحی که در نوشتههای عارفان قبالای مکتب گرونا بسیار رایج است.
12. Zohar, I, 15a.
ترجمهی من از ترجمهی چاپ انگلیسی بسیار متفاوت است، اما در اینجا نمیتوانم وارد جزئیات زبانشناختی شوم.
13. reshith
14. نویسنده با گفتهی تلمودی برشیت (meyillah 21b) باز میکند.
15. Zohar, I, 15a/b
16. زهر (I, 2a) دربارهی نیت الاهی میگوید که با حکمت «که همه چیز را مطابق آن طراحی کرد» یکی دانسته میشود. همچنین مقایسه کنید با (III, 43a). تفسیر روایات، عزرائیل گرونایی، (Ms. Jerusalem f.42b) حکمت به معنای «توانایی بر چیزهای ممکن است» امام همچنین میگوید (ibid, f.44a/b) که ذات موجودات ممکن در دسترس عقل است.
17. Cf. Zohar, I. 15b.
18. Binah
19. تفصیل همهی امور، (III, 65b). عزرائیل اهل گرونا از حوخما به عنوان «مثال کلی تمام موجودات» و از بینا به عنوان «کلی تمام موجودات عینی» در فصل 1 کلی همه جزئیات خود که در چاپهای یصیرا سخن میگوید، و نام نحمان به عنوان نام نویسنده ذکر میشود.
20. Eden
21. روز ازل، (Zohar, III, 134b) یا اغلب ایام متعالی.
22. archotypes
23. Shelley, Adonais, III.
24. object
25. subject
26. intectual cognition
27. Zohar, I, 1b-2a, 30a, 85b: II, 126b, ff.138-140b.
28. Bereshith Bara Elohim
29. (I, 15b). همین تفسیر توسط همهی شاگردان اسحاق نابینا و ابن نحمان ارائه میشود.
30. knower
31. known
32. intuitive
33. مقایسه کنید با عبارات منقول در (MGWJ, vol.I, p.118-119 (1927)).
34. theis
35. pantheisties
36. یکی از این عارفان وحدت وجود، داود بن ابراهیم هالاوان (حدود 1300) است که من رساله سپردن عهد و میثاق او را در سال 1936 منتشر ساختهام.
37. Zohar, I, 240b.
38. Beth
39. theogony
40. Processio dei od Extra
41. cosmogony
42. I, 241a
43. Alma de-Peruda
44. مقایسه کنید با تحلیل من دربارهی این اصطلاح در (Tarbiz, III, p. 36-39).
45. Zohar, I, 241a.
«به هر چه نظر شود غیر از یکتا چیزی نیست» تعابیر متفاوتی در مواضع مختلف به کار میرود.
46. این مفهوم به عنوان معنای عرفانی مزامیر (5 و 19) «بنیان هستی معلوم است» مطرح میشود. مقایسه کنید با Zohar, II, 137a.
47. Hekhaloth
48. این هخالوت به تفصیل در II, 245a-262b و Zohar, I, 38-45 توصیف میشوند.
49. cration ex nihilo
50. بخشی از یک عبارت بلند درکتاب انار موسی دلئون (Ms. Brit. Museum 759 f,47b) که شامل بازگویی وحدت وجود عبارتی در پسیقتاراباتی (ed. (Pesikta Rabbati) friedmann, f.98b) است: «هر چیزی با چیز دیگری در ارتباط است. یا پایینترین مرتبه با بالاترین مرتبه در ارتباط است. و اگر آن را فهمیدی متوجه میشوی که متصل به وجود حقیقی باری تعالی هستی و همهی عین ربط به هماند و همه یک منشأ دارند و آن وجود حقیقی است».
51. fall
52. transcendent
53. evil
54. آنان «از بازگشت همه چیز به وجود حقیقیشان» سخن میگویند که دقیقاً با اصطلاح apokatastasis انطباق دارد که نقش بسیار مهمی در آرای بسیاری از عارفان مسیحی ایفا میکرد.
55. بنگرید به مراتب الاهیات (f.6b)؛ تغییرات فقط از جانب عارفان قبالاست (Zohar, II, 176a) «این نکات سرّ نزد ماست»، III, 141a/b. همین تعبیر نوافلاطونی توسط عارفان مسیحی مانند مایستر اکهارت به کار میرود. مقایسه کنید با:
Dempf, Meister Eckhart, p.93 (1034). Cf. also, Gabirol"s, Fon Vitae, ed. Baeumker III, 33 and Jacob Guttmann, Die Philosophie Gabirols, p.163.
56. absolute
57. phenomenal world
58. معاصر بزرگ، موسی دلئون، اسحاق بن یعقوبهاکوهن توصیف زندهای از این صعود و نزول شخینا در عالم سفیروتی در گفتاری در باب اصیلوت خود به دست داده است که من آن را در مجموعهی علوم یهودی (vol.II, p.246 (1927)) منتشر کردهام.
59. Moses Cordovero of Safed
60. باغ انار کوردوورو (که در سال 1548 نوشته شد) در کراکو و قادر کبیر او (نوشته شده در سال 1567-1568) در سال 1881 به زودی منتشر شد.
61. E. Recejac
62. Essay on The Bases of The Mystical Knowledg.
4
اکنون سعی میکنم یکی یکی نکات اصلی نظریهی عرفانی وی در باب رسیدن به جذبه و الهام مکاشفهای را از چند منظر به طور مختصر توصیف کنم. (1) تمام عرفای قبالایی که در ابوالعافیه شخصیتی موافق و مطلوب یافتند، اصول اساسی این نظریه را با جرح و تعدیلهای مختلف، تأیید و بیان داشتهاند و بر شاخصهی احساسگرایی (2) و عقلگرایی (3) این نظریه که یکی از گرایشهای اصلی قبالاست، مهر تأیید زدهاند.5
دستنوشتههای بزرگ ابوالعافیه، نظیر: کتاب حیات اُخروی، (18) نور عقل، (19) گفتاری در باب زیبایی (20) و کتاب ترکیب حروف، (21) کتابهای راهنمای نظاممندی هستند هم برای این نظریه و هم برای عمل به این نظام ترکیب نغمههای عرفانی. (22) نفس با تمرین روشمند این نظام، به درک صورتهای برتری که به تدریج غرق در آنها شده است، عادت میکند. ابوالعافیه روشی را وضع میکند که با اوراد لفظی و جابهجایی و ترکیب حروف شروع میشود و به سمت نوشتن آنها و تأمل دربارهی صورت مکتوب آنها و سرانجام از نوشتن به اندیشه و مکاشفهی محض تمام این موضوعات یا همان «منطق عرفانی» (23) هدایت میشود. (24)6
به عقیدهی ابوالعافیه، نظریهاش دربارهی جذبهی مکاشفهای چیزی جز همان نظریهی نبوت نزد فلاسفهی یهودی به ویژه نظریهی ابن میمون نیست، که نبوت اتحاد لحظهای انسان و عقل الاهی تعریف میشود که پس از آمادگی نظاممند به صورت آگاهانه به وقوع میپیوندد. براساس این نظریه مقام و قوهی نبوت نشان میدهد که عقل انسان در عالیترین مرحلهی تکاملش با عقل فعال یا همان عامل مؤثر کیهانی که معمولاً در عالم عقلانی ساکن است، اتحاد یافتهاند. حضور عقل فعال در درون نفس سبب شهود مکاشفهای میشود. ابوالعافیه علاقهمند است نشان دهد که این نظریه دربارهی نبوت که در قرون وسطا کاملاً به رسمیت شناخته میشد، با نظریهی خودش ذاتاً یکی است. (41) اما این توجیهات عقلانی نمیتواند این واقعیت را بپوشاند که تعالیم او صرفاً روایتی یهودی از آن روش معنوی قدیمی است که بیانی سنتی یافته است، روشی که در اعمال عرفای هندی پیرو نظام یوگا معروف است. اگر بخواهیم یک نمونه از نمونههای بسیار ذکر کنیم، میتوان روش تنفس که در نظام ابوالعافیه نقش مهمی ایفا میکند را بیان کنیم؛ (42) اکنون در یوگای هندی این روش به عالیترین مرحلهی تکامل خود رسیده است، و معمولاً به عنوان مهمترین ابزار انضباط ذهنی تلقی میشود. علاوه بر این، ابوالعافیه قوانین خاصی را در خصوص حالت قرار گرفتن بدن، برخی ترکیبات متناظر حروف بیصدا و صدادار و برخی اشکال اوراد وضع میکند؛ (43) برخی از قطعات کتابش با نام نور عقل، به نظر میرسد رسالهای یهودی دربارهی یوگا است. این شباهت حتی به برخی از ابعاد نظریهی مکاشفهی جذبهآمیز، که مسبوق به این اعمال است و به واسطهی این اعمال پدید میآید گسترش یافته است.پینوشتها
1. دلیل درستی و دقت این توصیف را که اکنون در پی میآید باید در ترجمهی پیوسته به آن سخنرانی و در کتابهای تعلیمی ابوالعافیه به خصوص در ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) و نور عقل یافت.
2. Emotionalism
3. Rationalism & Book on Untyiny Knots???
4. او در صفحه 18 کتاب خزائن حکمت قبالا به کتاب فتح ختم مختوم اشاره میکند (این عبارت چندین بار در نوشتههای منتشر نشدهی او به چشم میخورد).
5. Ibid, p.20.
6. multiplicity
7.....
8.....
9. Samdhi-nirmocana Sutra, Ou Sutra Détachant les Noeuds, ed. Lamotte, Paris, 1935.
10. از این رو او معنای استعارهی «هنگامی که به اسماء رسیدم و ختم مختوم را مفتوح کردم» را مشابه آن میداند.
11. Hokhmath Ha-Tseruf
12. Tseruf
13. سِفِر گَن ناعون (کتاب باغ قفل شده)، (Ms. Munich, 58 f.322b) متن این عبارت در سِفِر هَپِلیئا (کتاب شگفتی)، (f.52b/53a) (1784)
14. Philosophie und Kabbula, p.15:
«حکمت «صروف» (علم ترکیبی حروف عبری)، همان حکمت اندیشهی متعالی درونی است».
15. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (Ms. Munich, 285f,75b): «کلمهی «اُوتیوُت» (حروف یا نشانهها)، از لفظِ آرامی «بَیعت عینیان» که ترجمهی عبریاش «دربارهی جهان آتی» است، مشتق شده است، و تفسیر جهان آتی، اسرار عالم حروف (عبری) است».
16. در سِفِر مِلیص (کتاب شفیع)، او میگوید: «هر حروف نزد قبالا جهانی به شمار آید».
17. بنگرید به: کتاب نشانه، ص 71؛ Philosophie und Kabbala, p.20 که در آنجا این عبارت را به کار میبرد: «ضرورت دارد همهی زبانها به زبان مقدس بازگردند (عبری) تا هر عبارتی بر لبان جاری شود گمان شود که با حروف مقدس یعنی 22 حرف عبری وصل شده است». در کتابش نور عقل فصل 7، علم اعداد (Gematria) را با نام هفتاد زبان برای ترکیب حروف معرفی میکند.
18. The Book Eternal Life
19. The Light of Intellect
20. The Words of Beauty
21. The Book of Combination
22. زندگی در آخرت (سال تألیف 1280) من حدود 25 نسخه را میشناسم. برای جزئیات بیشتر به کتاب من دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 24-30 مراجعه کنید.
23. کتاب نور عقل (سال تألیف 1285) در بیش از پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 92 را استفاده کردم. قبلاً جیلینگ گفته بود این یک اثر فوقالعاده جالب است. بنگرید به:
Cf. Philosophy und Kabbala, p.39.
24. ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (سال تألیف 1291) همچنین در حدود پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 285 را استفاده کردم. کتاب سفر هَ صروف (Ms. Paris Bible, Nat, 774).
25. Mivta
26. Miktav
27. Mahshav
28. Cf. e.g., Philosophie und Kabbala, p. 18-20.
29. Gematria
30. Dillug
31. Kefitsah
32. من شرح کامل این روش تداعی را (از کتاب نردبان عروج) در Kirjath Sefer, vol.XXII (1945), p.161-171 منتشر کردهام.
33. همان منبع، ص 44-45، از کتاب زندگی در آخرت، من چندین قطعه را بر طبق قرائتهای بهتر نسخهی (Ms. 80, 540) کتابخانهی دانشگاه عبری ترجمه کردهام.
34. Tefillin
35. ابوالعافیه این هفت مرحله را در کتاب هفت طریق تورات Philosophie und Kabbala, p.1-4.
36. بنگرید به: دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25.
37. همان، ابوالعافیه در رسالهی ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) میگوید: «بدان که نور آتش بالا میرود در مقابل وی قرار میگیرد پس آن کس که ترکیب حروف میکند باید مواظب باشد و از خطرات آن برحذر و اسمای او را با احترام بشمارد که مبادا خونی بر گردنش افتد و خویش را هلاک سازد. اما اگر در قلب خود سیر کند آن را به جای خویش قرار میدهد زیرا مفتاح آن اسم به دست اوست».
38. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich, 285, f.37b):
همچنین با عبارت نقل شده در یادداشت 40 [متن انگلیسی] مقایسه شود.
39. کتاب سِفر حَبِه عَنِفِش (کتاب حیات نفس)، که در انتهای کتاب سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، ص 85 چاپ شده است.
40. کتاب حیات نفس (Ms. Munich, 408, f.67a) عارفان قبالا از نسل انبیا و شاگردان آنانند.
41. به ویژه در تفسیر خود بر موره ابن میمون.
42. نمونههایی از این اعمال را میتوان در کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 و 29؛ (از ch.XXI, 1, باغ انار Philosophie und Kabbala, p.40-41; Moses-Cordover"s, ابوالعافیه به نام سفر هناقود).
43. بنگرید به منابع نقل شده در یادداشت قبلی.
44. مقایسه کنید با قطعهای که در کتاب من کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 منتشر شده است.
45. me"orer penimi
46. مفتاح سفیراها، (Ms. Ambrosiana (Milano), 53 f, 157b):
«و عقل وی نباید مانعی گردد تا اسرار تورات پذیرفته نشود و باطن را تحریک نکند تا ابواب بسته پیش روی او باز شود تا با معرفت به اسرار حقیقت سفیراها و اسامی آنها به آرامش و سلامت عقلی رسد و نیل به چنین درجهای از افتخارات آن است که لازمهی نبوت چنین مرتبهای است و تشویش و نقصان همانا فقدان چنین مقامی است».
47. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو)، (Ms. Munich, 285 f.90a):
«فردی که چنین صفاتی دارد حقیقت قبالا لایق اوست. چنین فردی نیاز به استادی ندارد تا این حکمت را به او تعلیم دهد. تمام آنچه در این کتاب است برای او کافی است... ولی اگر استادی یافت چه بهتر و الا از آنچه در این کتاب آمده میتواند بهرهمند شود».
48. Guru
49. Shaddai
50. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich 285 f.39b)
ابوالعافیه مکاشفه خود یعنی ندای الاهی را نقل میکند که با او سخن میگوید، و تفسیر خود را ارائه میکند: «برخیز و رأسِ مسح شدهام را برپا کن»: او حیات نفسها است، «چون پادشاه مَسحش کن»: از قدرت تمام اسمها، «زیرا که من او را مسح کردهام برای پادشاهی بر اسرائیل و تمام جماعات اسرائیل»... «و نام او را به نام خودم شَدَای خواندم»: که اسرار ان شَدَایِ جسمانی است [SIC!] که هر نیت متمرکزی میفهمد، و چنین است گفتهی او «و او من هستم و من او هستم» و افشای این موضوع به طور مشروح بیش از این ناممکن است که شر آن نام «جسمانی» همان نام «ماشیح» (مسی) است.
51. Sanhedrin, 38a:
«نامش همانند نام استادش (اربابش) است». کلمات مِطَطُرون و شَدّای همان ارزش عددی 314 را دارند.
52. بنگرید به کتاب دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25؛ کتاب نشانه، ص 70-71.
53. The Knowledge of The Messiah and The Meaning of The Redeemer.
شناخت مسیح و معنای منجی.
54. شناخت مسیح و حکمت منجی (Ms. Munich 285 f.26b)
55. Mevin
56. Daatan
57. Sekhel
58. Maskil
59. Muskal
60. intellect
61. sayings of the fathers
62. کلید سفیراها، (Ma. Ambrosianu 53f, 164b): «آن را بجو و بررسی کن که همه چیز در آن است و همهی آن در توست و همهی تو در آن».
63. Sullam Ha-Aliyah
64. Rabbi Jehuda Albotaini
65. بنگرید به: کیتوِه یاد بِقبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 225-230.
66. Cf. My Artical, Eine Kabbalistische, Deutung der Prophetie als Selbstbegeynug, in MGWJ, vol.74 (1930), p.285-290.
67. Gen. Rabba, ed. Theodor, p.256.
68. مقایسه کنید با متن کامل آن در مقالهی منقول در یادداشت 79.
69. این عبارت در تفسیر ابن عزرا بر (کتاب دانیال 10: 21) یافت میشود.
70. Mashiah
71. در باب احساس جذبه در هنگام تدهین مقایسه کنید با نقل قول ابوالعافیه در سِفِر شَعَر هَحِشِق (کتاب دروازههای شوق)، (ed. Halberstadt, 31a)؛ دستنوشتهها در قبالا، ص 228؛ در باب خزائن حکمت قبالا مقایسه کنید با قطعهی منقول در یادداشت 72.
4
اگر کسی از معیارهای صرفاً معناشناختی به سراغ معیارهای نقد ادبی برود، نتایج مذکور هیچ تفاوتی ندارد؛ خواه شکل ظاهر یا محتوا و مضمون زُهر در معرض تحلیل انتقادی قرار گیرد، نتیجهای که به دست مییابد همواره یکی است، یعنی، همهی آن بخشهایی که به نظر من میتواند جزء زُهر واقعی باشد، باید اثر یک مؤلف باشد و رَعیا مهمنا و تیقون را باید تقلیدی از زُهر دانست.پینوشتها
1. طَیَاعا (عرب، بدوی) «مسافر به الاغ سیخونک میزند» معادل الاغ را بار کرد. نویسنده مسلماً فکر میکرد که این واژه با واژهی بارکرد ارتباط داشت. نظر شیمعون پوشینسکی مبنی بر استعمال واقعی واژهی آرامی بار کردن در معنایی که زُهر آن را به کار میبرد معمول بود بیاساس است. مطالبی که او تحت عنوان نوشتهای در زُهر در Yavneh, vol.II, p.140-147, 1940 گردآوری کرده به روشنی عکس نظر او را اثبات میکند.
2. «ایسقوپا (کشتی) (در تلمود، «ایسقوپا» (دارایی)) (Cf.I, 67a) توضیحی که ر. مارگولیس در نیصوصه زُوهر (جزئیات زوهر) دربارهی I, 46b ارائه میکند، از لحاظ زبانشناسی تاریخی هیچ پایهای ندارد.
3. کلمهی نیرو مبتنی بر برداشتی غلط از باب 11، آیه 12 سفر اعداد «او را در آغوشت بگیر» در ترگم آنکلوس است «او را با نیروی خودت حمل کردی». نویسنده تفسیر میدراش را با ترجمهی تحتاللفظی اشتباه گرفته است.
4. او واژهی آرامی صَحوتا (عطش، خشکی) را که هرگز بر چیزی مگر تشنه دلالت نمیکند با واژهی عبری «صَحوت» (روشنی، وضوح) به خصوص به عنوان جانشینی در نقل قول تلمودی «هر شنیدهای نیازمند وضوح است» (Magillah, 26b) خلط میکند. که اینک به «عطش لازمهی شنیدن است» و «هر کلمهی تورات به عطش نیازمند است» آمده است.
5. بنگرید به یادداشت 45.
6. مثلاً فتیله، چراغی مخصوص (تحول بسیار شگفتانگیز!) و خزانه مزبور را خالی کردند از این نوعاند.
7. به عنوان مثال تضعیف تشریفات شاهی در معنای ساختن سکههای جعلی و عبارتی بسیار ناجور با «تاریخی» جالب.
8. قوزفیرا، قوزدیطا، قیرطا، قوسفیتا و غیره.
9. این نکته در مورد واژهی سوسفیتا یا تفاله که یونانی نیست، چنان که ر. آیسلر (R. Eisler) تصور میکرد (MGWJ, vol.69,p.364ff) و من مدتی با او هم عقیده بودم، بلکه تغییر شکل ظریف واژهی تلمودی سبوس است، صادق است. عبارات بند یا گروه، قلطوفا، مفتشها، طوقا و قروپینوس و غیره از این نوعاند.
10. Samekh
11. Teth
12. Koph
13. گرتس پیشتر در چاپ نخست (ج 7، ص 503) به آن اشاره کرده است، اما کل پاراگراف در چاپ سوم ناپدید شده است!
14. Midrash Ha-Neelam
15. Idroth
16. Sifra di-Tseniutha
17. مقایسه کنید با منابع نقل شده در یادداشت 10 [یادداشت انگلیسی].
18. بیش از 125 ترکیب از این نوع در بسیاری از جاها وجود دارد.
19. این اشارهای به تثلیثگرایی نیست، بلکه به آموزهی سه بخش روح اشاره میکند، که نویسنده در صفحات بعدی به شرح آن میپردازد.
20. به عنوان مثال، «مجازات به همین سبب صحیح است» (I, 39a)، «متن به صندوق یافت شد» (I, 33a)، «کیف آن نسخه در جعبه یافت شد» (I, 241a) و غیره. نویسنده تمایل دارد چنین «عباراتی» را با کلمهی یافت شد، خاتمه دهد.
21. epater le bourgeois
22. hendiadys
23. در صدها جا، فرجامی هست و آخرالزمانی هست و کوهی هست و کوهستانی.
24. Raya Mehemmna
25. Tikkunim
26. این فرض دکتر اچ. جی. انلوی فقید در مقدمهاش بر بخش سوم چاپ Israel Nakawa, S. Menorath Ha-Maor, p.34 (1931) بود.
27. مقایسه کنید با مقالهی من در باب این موضوع در سالنامهی Zion, vol.I, p.40-55 (1926) که میتوان مطالب تازهی فراوانی به آن افزود.
28. میگدَل دِصور (برج صخرهای)، (II, 94b)، آنگونه که همکار فقید من سموئیل کلاین به من گفته است، بر پایهی غلط خواندن قطعهای در (Megillah, 6a) که در En Yaakob یافت میشود، استوار است.
29. Kapotkia
30. در یادداشت (62, p.56) مقالهام ذکر شد. تحقیقات اخیر آر. مارگولیس (R. Margulies) برای تعیین هویت نویسندهی زُهر که نقل میکند عباراتی از تلمود را که واژههای لود و کاپوطکیا را با هم نقل کرده، صرفاً دفاعیهنویسی و جدلی است (بر طبق تفسیر نسخهی خطی معروف به «امکنهی مجاور»). به مقالهاش در (Sinai, vol.V (1941), p.237-240). کتاب زهر به روشنی از توسفتای نقل شده توسط مارگولیس برداشت نادرستی به همان روش که خود مارگولیس فهمیده بود، داشت.
31. در یادداشتی به مقالهی من که در یادداشت شماره 62، ص 56 ذکر شده کوشش اخیر ر. مارگولیس برای «تجربهی نویسندهی زُهر با اشاره به عبارت تلمودی که لود و کاپوطکیا را با هم ذکر میکند (و طبق تفسیر مارگولیس اماکن مجاور) مدافعهگری محض است.
32. Sepphoris
33. Castil
34. Phineas ben Yair
35. مقایسه کنید با رسالهی شبات در تلمود (Sabbath, 33b). هیچ نکتهی تازهای در «تفسیر دوباره» این عبارت توسط M. Munitz وجود ندارد. مقایسه کنید با کتاب بِن یوحای، (1815), §67.
36. Zohar, III, 144b, 200b, 240b.
37. Cf. Zohar Hadash, f.22c.
همچنین مقایسه کنید با منبع مزبور در: دربارهی موسی بن شیمعون بن لقونیا Pesahim, 86b و بنگرید به:
Bacher, Agada der Tannaiten, vol, I, p.448.
38. نمونهی بارز آن مورد ربی هگای(R. Haggai) در (Zohar, III, 185a) است که تجربهی عرفانی خودش را به عنوان اَمارهای بر آمورای (Amora) این اسم در، (Abodah Zarah 68a) آورده است.
39. (Zohar, I, 11a), و غالباً در میدراش روت هَنعِلام.
40. Gaster
41. مقایسه کنید با مقالهی گاستر در:
S. V. Zohar in Encyclopedia of Religions and Ethics, ed. Hastings, vol.XII, p.858-862 (1921).
گزارش خوبی در این مقاله است هر چند تحقیقی جدی و عمیق نیست.
42. Bahya Ibn Pakuda
43. مقایسه کنید با کتاب حُووُت هلِوا اووُت (وظایف القلوب)، باب تقوی.
44. Prophet Elijah
45. Tannaites and Amoraites
46. محفل دوستان قدیم اغلب در R. M. بر فصل پینحاس (فصلی از تورات، سفر اعداد).
47. Sidra
48. hagiographa
49. لیستی از این عبارات در اوایل 1635 توسط هارون سلیگ بن موسی اهل زولیکو، در فصل پنجم کتاب خود، تألیف عمدهی سوگند، Cracow, 1635، گردآوری شد.
وجه اول [در باب اینکه آنچه در کیفیت جمع و تدوین قرآن روایت شده] باطل است و تمسک به مانند آن در کمترین ادامه ...
شبهاتی دربارهی تحریف قرآن و پاسخ به آنها (1)یکی از مهمترین نوشتههای کوتاه حرّ عاملی که تاکنون چنان که باید به آن توجه نشده است رسالهی تواتر القرآن ادامه ...
اخباری که دلالت بر سلامت قرآن از تحریف داردشیخ بزرگ، حسن بن علی بن شعبه حلبی، از بزرگان علمای شیعه در کتاب تحف العقول عن آل الرسول از مولایمان علی ادامه ...
در اثبات تواتر قرآنیکی از مهمترین نوشتههای کوتاه حرّ عاملی که تاکنون چنان که باید به آن توجه نشده است رسالهی تواتر القرآن ادامه ...
معرفی رسالة فی اثبات تواتر القران اثر شیخ حرّ عاملییکی از مهمترین نوشتههای کوتاه حرّ عاملی که تاکنون چنان که باید به آن توجه نشده است رسالهی تواتر القرآن ادامه ...
زندگینامهی شیخ حرّ عاملیمحمد بن حسن بن علی بن محمد بن حسین حر مشغری، فقیه و محدث امامی مذهب قرن یازدهم در شب جمعه، هشتم رجب سال ادامه ...
تفاوت آموزههای حدیثی امام رضا (ع) در مدینه و مرودوره امامت امام رضا (علیه السلام)، بیست سال به طول انجامید. امام (علیه السلام)، ده سال از مدت یاد شده ادامه ...
بازشناسی مسئله امامت در تراث حدیثی امام رضا (ع)مسئله امامت در روایات امام رضا (علیه السلام)، بسیار زیاد به چشم میخورد و این حاکی از اهمیت موضوع، نزد ادامه ...
سیره عملی امام رضا (ع) در برخورد با غُلاتبحث غلو و غالیان از مباحث مهم و پرجنجالی است که همواره در میان مسلمانان، به خصوص شیعیان مطرح بوده است. ادامه ...
ماهنامه دنیای سلامت - دکتر محمدرضا صفری نژاد: لفظ سرطان سبب نگرانی شدید همه می شود ولی میزان تشویش طرز برخورد با مشکل در افراد مختلف متفاوت است. باید صبور بود و به درمان های توصیه شده عمل کرد و از نظر روحی نیز بر بیماری غلبه کرد و با آن کنار آمد. بسیاری از سرطان هایی که یک دهه قبل غیرقابل درمان بودند الان یا به طور کامل درمان می شوند و یا اینکه به طول عمر بیماران افزوده شده است.
سرطان های شایع در مردان سالمندلفظ سرطان سبب نگرانی شدید همه می شود ولی میزان تشویش طرز برخورد با مشکل در افراد مختلف متفاوت است. باید صبور بود و به درمان های توصیه شده عمل کرد و از نظر روحی نیز بر بیماری غلبه کرد و با آن کنار آمد.
بسیاری از سرطان هایی که یک دهه قبل غیرقابل درمان بودند یا الان به طور کامل درمان می شوند و یا اینکه به طول عمر بیماران افزوده شده است. متاسفانه تعداد سرطان ها بیشمار هست ولی سه نوع سرطان شیوع بیشتری در مردان مسن دارند که بیشتر به آن پرداخته می شود. وقتی می گوییم مسن یعنی در افراد بالای 50 سال است ولی این قانون و قاعده نیست. هر سرطانی هر سنی را گرفتار می کند ولی باز هر سرطانی یک سن شیوع بیشتر دارد که ممکن است از دوران کودکی تا پایان عمر این شیوع متفاوت باشد.
سرطان پروستاتشاید هیچ سرطانی به اندازه سرطان پروستات در نوع بشر شایع نباشد. البته در بعضی جاها سرطان پروستات در رده دوم پس از سرطان پوست قرار می گیرد. سرطان پروستات شایع ترین سرطان در مردان است. امروزه برای بسیاری از بیماری ها و سرطان ها مارکر (Marker) های تقیقی تشخیص داده شده اند که با اندازه گیری آنها می توان پی به وجود یک بیماری خاص یا سرطان برد. اگر مارکر مربوط به سرطان باشد به آن تومور مارکر گفته می شود.
PSA تومور مارکر سرطان پروستات است، و در اینجا می خواهیم در مورد آن با شما خوانندگان گرامی صحبت کنیم. در بدن برای بسیاری از سرطان ها، مثل سرطان بیضه، سرطان تخمدان و سرطان دستگاه گوارش تومور مارکر وجود دارد، یعنی اگر ما میزان تومور مارکر مربوطه را در خون اندازه گیری کنیم و از یک میزان مشخصی بالاتر باشد، بیانگر وجود احتمالی یک سرطان بخصوص خواهد بود.
دقت تومور مارکرها در تشخیص سرطان متفاوت است، دقت تومور مارکر در تشخیص سرطان را با کلمه حساسیت مشخص می کنند، هر قدر میزان حساسیت یک تومور مارکر بیشتر باشد، دقت آن در تشخیص سرطان بیشتر است.
سرطان پروستات
سرطان پروستات شایع ترین سرطان مردان است و پس از سرطان ریه شایع ترین سرطانی است که مردها به علت آن فوت می کنند. هر قدر سرطان پروستات زودتر تشخیص داده شود درمان آن بیشتر موثرتر خواهد بود. متاسفانه در ایران اکثر مردان مبتلا به سرطان پروستات در مراحل پیشرفته بیماری تشخیص داده می شوند.
علائم سرطان پروستات همان علائم بزرگی خوش خیم پروستات هستند ولی چون سرطان پروستات به ناحیه ستون فقرات دست اندازی می کند، یکی از علائم آن می تواند درد در ناحیه کمر و ستون فقرات باشد. چون سرطان پروستات درت مراحل ابتدایی هیچ گونه علامتی ندارد، بنابراین تشخیص آن در مراحل ابتدایی که بهتر درمان می شود، خیلی مشکل است. مگر اینکه بیمار جهت چکاپ خود مراجعه کند.
اقدامات پیشگیری کننده از سرطان پروستات
بعد از 40 سالگی نسبت به آزمایش سرطان پروستات اقدام کنید.
رژیم غذایی سالم داشته باشید. بررسی ها نشان داده اند که خوردن غذای پر چرب خطر سرطان پروستات را افزایش می دهد. از طرف دیگر، مواد غذایی پر فیبر، میوه، سویا و گوجه فرنگی پخته شده، خطر ابتلا به سرطان پروستات را کم می کنند.
مواظب وزن خود باشید. چاقی خطر تعدادی از سرطان ها از جمله سرطان پروستات را زیاد می کند.
* به رور مرتب ورزش کنید.
* سیگار نکشید.
* با پزشک خود در مورد سایر اقدامات پیشگیری کننده مشورت کنید.
وسعت معضل سلامت و بهداشت در مردان
در سال 1920 طول عمر زنان فقط یک سال بیشتر از مردان بوده ولی امروزه این تفاوت بیش از 5 سال است؛ چرا؟ برای این که مردان:
* در سنین پایین تر و بیش از زنان از بیماری های قلبی عروقی، سرطان، دیابت، سکته و بسیاری دیگر از بیماری ها می میرند.
* همان قدر که خانم ها مواظب سلامتی خود هستند، مردان نیستند.
* بیشتر احتمال دارد که دارای رفتارهای غیربهداشتی باشند.
* موقع نیاز به پزشک، کمتر مراجعه می کنند.
* کمتر از خانم ها به اقدامات پیشگیری کننده از بیماری ها پایبند هستند.
* احتمال داشتن مشاغل پر خطر در آنها بیشتر است.
* بیشتر در معرض تصادفات و حوادث می باشند.
ورزش کنید، از غذاهای کم چرب و پر فیبر استفاده کنید، سیگار را ترک کنید و به طور منظم بسته به سن خود چکاپ های دوره ای را انجام دهید. مردان تقریبا نصف زنان جهت چکاپ به پزشک مراجعه می کنند. (این رقم صرفنظر از مراجعه خانم ها به پزشک هنگام حاملگی است.) حتی وقتی یک مرد به پزشک مراجعه می کند، اکثرا نمی تواند تمام چیزی که لازم است با پزشک خود در میان بگذارد.
چرا مردان کمتر به سلامتی خود می اندیشند؟
مقداری از آن مربوط به چگونگی بزرگ شدن مرد است. ما به پسربچه می گوییم که چون یک مرد است، گریه نکند، شکایت نکند و اظهار ضعف و ناتوانی نکند. در دهه 20 مردان فکر می کنند که فناناپذیر هستندو فکر می کنند که مراجعه به پزشک، پول و وقت تلف کردن است. در دهه 30 زندگی مردان به شدت مشغول کار و گرفتار خانواده هستند و در دهه 40 مردان دوست ندارند یک بیماری در آنها کشف شود و یا پروستات آنها معاینه شو د.
در زندگی محکم و قوی بودن دارای مزایایی است ولی آن می تواند برای یک مرد کشنده باشد. بسیاری از بیماری هایی که زندگی را به مخاطره می اندازند، مثل سرطان ها، بیماری های قلبی و دیابت، اگر زود تشخیص و درمان شوند، ممکن است به طور کامل درمان شوند.
دوتا از علائم اولیه سکته قلبی درد سینه و تنفس کوتاه می باشد. بررسی ها نشان داده اند که دو سوم مردانی که دچار این دو علامت می شوند، به پزشک مراجعه نمی کنند. اگر شما به خاطر نمی آورید که آخرین بار چه زمانی جهت بررسی به پزشک مراجعه کرده اید، تلفن را بردارید و از پزشک خود وقت ملاقات بگیرید حتی اگر احساس می کنید که خیلی سالم هستید.
کلیه ها دو عضو لوبیایی شکل هستند که در هر طرف در زیر دنده ها در ناحیه پهلوها قرار گرفته اند و مثل هر عضو دیگر بدن می توانند سرطانی شوند. کلیه ها مسئول دفع مواد زائد از بدن هستند. سرطان کلیه جزو سرطان های با مشی بد محسوب می شود. سرطان کلیه 2 درصد سرطان های بدن را شامل می شود. در آمریکای شمالی بیشترین میزان شیوع و در آسیا و آفریقا کمترین میزان شیوع را دارد.
در انگلستان سرطان کلیه هشتمین سرطان شایع در مردان و نهمین سرطان شایع در زنان است. در سال های اخیر به میزان شیوع سرطان کلیه در تمامی جوامع افزوده شده است. ما از وجود آمار سرطان کلیه در کشور خودمان اطلاعی نداریم ولی میزان بروز سرطان کلیه در 30 سال گذشته در انگلستان 2 برابر شده است. مقداری از این افزایش مربوط به پیشرفت در تکنیک های تشخیصی می باشد.
تعدادی از سرطان ها به آهستگی پیشرفت می کنند و تعدادی دیگر رشد سریع داشته و غیرقابل درمان هستند. هنوز شیمی درمانی موثر برای سرطان کلیه ابداع نشده است. سرطان کلیه اکثرا در افراد بالای 40 سال دیده می شود. هنوز علت این بیماری به خوبی مشخص نشده است ولی یک عده فاکتورهای خطر وجود دارند که فرد را مستعد ایجاد سرطان کلیه می کنند.
این فاکتورهای خطر عبارتند از:
* کشیدن سیگار: کشیدن سیگار خطر ایجاد سرطان کلیه را دو برابر می کند.
* چاقی: افراد چاق بیشتر از افراد عادی مبتلا به سرطان کلیه می شوند.
* فشار خون بالا
* دیالیز طولانی مدت
* شغل: افرادی که با لنت ترمز و کادمیوم (صنایع تلویزیون سازی) سر و کار دارند، خطر ابتلا به سرطان کلیه در آنها زیاد می شود. ذرات پراکنده لنت ترمز در فضا ناشی از خوردگی لنت ترمز، سرطان زا است.
* جنس: مردان بیشتر از زنان مبتلا به سرطان کلیه می شود.
* سابقه فامیلی: کسانی که در یکی از افراد خانواده سابقه سرطان کلیه دارند، شانس ایجاد سرطان کلیه در آنها بیشتر از افراد عادی است.
اینکه
تمامی افراد مبتلا به سرطان کلیه دارای عوامل خطر فوق باشند، اینطور نیست،
بسیاری از افراد مبتلا به سرطان کلیه، دارای هیچ یک از فاکتورهای خطر فوق
نیستند.
* شایع ترین علامت، وجود ادرار خونی است.
* درد مبهم در پهلوها که مداوم است و از بین نمی رود.
* وجود توده در پهلوها
* کاهش وزن
* تب
* خستگی، ضعف و بی حالی
ممکن است یک عفونت، کیست کلیه و سایر موارد نیز سبب علائم فوق شوند ولی بیمار باید هوشیار باشد که به موقع به پزشک مراجعه و بررسی شود.
تشخیص
پزشک ابتدا باید بیمار را معاینه کند، اگر مشکوک به سرطان کلیه باشد، بهترین تست تشخیصی CT اسکن است.
درمان
برای مشخص ساختن روش درمانی هر سرطانی باید ابتدا مشخص کرد که سرطان در کدام مرحله است (مراحل ابتدایی یا پیشرفته). سرطان کلیه دارای 4 مرحله است:
* مرحله یک: اندازه توده سرطانی کوچک تر از 7 سانتیمتر و محدود به کلیه است.
* مرحله 2: اندازه توده سرطانی بزرگتر از 7 سانتیمتر و محدود به کلیه است.
* مرحله 3: توده سرطانی از کلیه عبور کرده و نواحی اطراف کلیه را گرفتار کرده است ولی دست اندازی دور دست ندارد.
* مرحله 4: سرطان به نقاط دور دست مثل کبد و ریه دست اندازی کرده است.
متاسفانه سرطان کلیه شیمی درمانی موثر ندارد و در مقابل پرتودرمانی نیز مقاوم است، بنابراین درمان در هر مرحله ای، جراحی است. باید حداکثر سعی را کرد که تمام سرطان از بدن بیمار با جراحی خارج گردد. در جراحی برای سرطان کلیه هر آنچه را که در داخل فاسیای کلیه وجود دارد که شامل غده فوق کلیه نیز می شود، درآورده می شود. پس از جراحی بیمار باید به طور دقیق تحت نظر باشد و دستورات پزشک را اجرا کند. معمولا در ابتدا هر شش ماه CT اسکن، عکس سینه و آزمایشات خون انجام می شوند.
شانس عود سرطان پس از جراحی به خصوص در مراحل 3 و 4 زیاد است. اگر سرطان کلیه عود کرد باید مجددا جراحی شود. شایع ترین محل عود، همان محل درآوردن کلیه می باشد. روی هم رفته 70 درصد بیماران مبتلا به سرطان کلیه 5 سال زنده می مانند ولی متاسفانه در مراحل پیشرفته از این میزان به مقدار زیاد کاسته می شود.
سرطان بیضه یکی از سرطان های نسبتا شایع در مردان می باشد. از هر 250 نفر مرد، یک نفر آن در طول زندگی مبتلا به سرطان بیضه می شود. سرطان بیضه دارای اهمیت خیلی زیادی است. اکثرا مردان جوان را گرفتار می کند. حداکثر شیوع سنی آن مابین 40-20 سالگی است. در حقیقت آن شایع ترین سرطان در مردان 40-20 ساله است. سرطان بیضه یک درصد کل سرطان های بدخیم در مردان را شامل می شود. در حدود 3-2 درصد موارد سرطان بیضه دو طرفه است. سرطان بیضه اگر به موقع تشخیص داده نشود، به سرعت در بدن پخش می شود.
یک عده فاکتورهای خطر آفرین وجود دارند که سبب شیوع زیاد سرطان بیضه در افرادی می شوند که دارای این فاکتورهای خطر هستند. سرطان بیضه بندرت قبل از 15 سالگی دیده می شود ولی انواعی از سرطان بیضه وجود دارند که حتی در شیرخواران نیز دیده می شوند. خوشبختانه سرطان بیضه از جمله سرطان هایی است که درمان های موثر برای آن وجود دارد. اگر به موقع تشخیص داده شود و درمان صحیح انجام شود، تا 90 درصد موارد را می توان با موفقیت درمان کرد.
حتی در مواردی که سرطان بیضه به سایر نقاط بدن دست اندازی کرده است، تا 80 درصد موارد قابل درمان است. شایع ترین علامت سرطان بیضه وجود یک توده بدون درد در داخل نسج بیضه می باشد. مثلا بیمار یک توده سفتی به اندازه فندق در داخل نسج بیضه لمس می کند. تقریبا 99 درصد توده های سفت در داخل نسج بیضه سرطان هستند. بنابراین هر توده داخل نسج بیضه سرطان است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. بیمار نباید به علت خجالت کشیدن، از مراجعه به پزشک خودداری نماید.
علائم سرطان بیضه به قرار زیر هستند:
1. شایع ترین علامت وجود یک توده بدون درد در داخل نسج بیضه است.
2. احساس درد حاد یا مبهم در کیسه بیضه یا قسمت تحتانی شکم.
3. بزرگ شدن سینه ها، بعضی از تومورهای بیضه ماده ای ترشح می کنند که سبب بزرگ شدن سینه ها در مردان می شوند.
4. احساس درد در قسمت تحتانی کمر که به علت دست اندازی تومور بیضه به ناحیه شکم می باشد و در مراحل پیشرفته بیماری دیده می شود.
5.
یکی از محل های شایع دست اندازی سرطان بیضه، ریه ها می باشند که در آن
بیمار ممکن است دچار سرفه با خلط خونی شود. اگر این علامت ایجاد شود،
متاسفانه نشاندهنده مراحل بسیار پیشرفته بیماری خواهد بود.
در ابتدا برای درمان سرطان بیضه، باید بیضه همان طرف در آورده شود ولی کل درمان را شامل نمی شود. نوع درمان بعدی پس از در آوردن بیضه، بستگی به تشخیص پاتولوژی و وسعت بیماری دارد. بسته به شرایط بیمار می توان از پرتودرمانی، شیمی درمانی و جراحی استفاده کرد.
همانطور که در سطرهای بالا ذکر گردید، به علت پیشرفت های درمانی، شانس زنده ماندن بیمار برای 5 سال در مراحل ابتدایی 95 درصد و در مراحل پیشرفته 80 درصد است. به طور خلاصه هیچ توده و بزرگ شدن بیضه را دست کم نگیرید و خجالت مانع مراجعه شما به پزشک نشود.
سرطان مثانه یکی از سرطان های نسبتا شایع در مردان می باشد. این سرطان مخصوص سنین بالا است، از هر 10 نفر مرد مبتلا به سرطان مثانه، 9 نفر آنها بالای 55 سال سن دارد. سن متوسط تشخیص سرطان مثانه 73 سالگی است. یک دهم درصد سرطان مثانه در زیر 20 سالگی و 0.4 درصد مابین 34-20 سالگی تشخیص داده می شود. مردان 3 برابر زنان مبتلا به سرطان مثانه می شوند. مهم ترین علامت سرطان مثانه ادرار خونی است. وجود خون به هر میزان در ادرار را باید مهم تلقی کرد.
علل سرطان مثانهسرطان مثانه جزو سرطان هایی است که فاکتورهای خطر بسیار شناخته شده دارد و ما در زندگی خود می توانیم با تغییر این فاکتورها، شانس ابتلا به سرطان مثانه را نیز تغییر دهیم. عواملی که سبب افزایش خطر ابتلا به سرطان مثانه می شوند، به قرار زیر هستند:
* کشیدن سیگار: بزرگ ترین فاکتور خطر برای سرطان مثانه است. هر قدر مدت زمان مصرف سیگار بیشتر و تعداد آن زیادتر باشد، امکان ابتلا به سرطان مثانه بیشتر است. دود سیگار حاوی مواد شیمایی است که خاصیت سرطان زایی دارند. خطر ابتلا به سرطان مثانه در سیگاری ها 2.2 برابر جمعیت عادی است.
* قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی: افرادی که به علت ماهیت شغل خود با مواد شیمایی و رنگی سروکار دارند (نساجی، رنگرزی، خشکشویی، پلاستیک، لاستیک، قطران، قیر، ذغال و غیره) خطر ابتلا به سرطان مثانه در آنها بیشتر است. افرادی که با این مواد سروکار دارند باید به طور دوره ای از نظر وجود احتمال سرطان مثانه بررسی شوند.
* سن: سرطان مثانه در زیر سن 40 سالگی نادر است. چون مواد شیمایی، سیگار و مواد سرطان زا نیاز به زمان دارند تا اثرات خود را ظاهر سازند ولی سرطان مثانه در هر سنی قابل رویت است.
* جنس: سرطان مثانه در مردان خیلی شایع تر از زنان می باشد.
* عفونت مکرر: عفونت مکرر مثانه و سنگ مثانه، فرد را مستعد ابتلا به سرطان مثانه می کند منتهی معمولا نوع سرطان این افراد از نوع خطرناک تر می باشد.
* درمان های قبلی برای سرطان: اگر فردی به علت یک سرطان دیگر تحت پرتو درمانی لگن قرار گیرد و یا با بعضی از داروها، شیمی درمانی شود (مثل سیکلوفسفامید) خطر سرطان مثانه در آنها بیشتر می شود.
درمان بستگی به وسعت بیماری دارد. اگر بیماری در مراحل ابتدایی تشخیص داده شود، خیلی بهتر خواهد بود. حدود 70 درصد سرطان های مثانه مشی بطئی دارند و سال ها بیمار خوب است و در 30 درصد موارد سرطان به سرعت پیشرفت می کند. اگر سرطان مثانه در مراحل ابتدایی تشخیص داده شود، یعنی هنوز سرطان محدود به مثانه باشد و از جدار مثانه عبور نکرده و به جاهای دیگر بدن دست اندازی نکرده است، درمان ساده تر است. سن بیمار نیز در انتخاب نوع درمان تاثیر دارد. در بسیاری موارد می توان با جراحی، فقط توده سرطانی را برداشت. گاها برای درمان، کل مثانه بیمار خارج و از روده های بیمار برای او مثانه ساخته می شود.
وبسایت روزیاتو: همان طور که در بخش نخست این نوشته نیز گفته شد، بناهای فراوانی با خصوصیات معماری منحصربفردی در سراسر جهان وجود دارند که به سختی می توان رتبه بندی را در مورد آنها انجام داد.
با این حال اخیرا با در نظر گرفتن جنبه های معمارانه و زیباشناسانه این بناها، رتبه بندی انجام شده که در بخش نخست این نوشته به بررسی ۲۰ مورد از آنها پرداخته شد. در این بخش نیز بیست مورد دیگر از این بناها را به همراه تصاویر آنها برخواهیم شمرد.
80- کارخانه Spittelau District Heating Plant در وین را مشاهده می کنید که گویی با ذهن آشفته معمار آن یعنی «فردریش هوندرت واسر» شکل گرفته شده باشد.
گفتار دوم: مجازات سالب آزادی (حبس)
عمل سلب آزادی یک فرد با محبوس کردن وی در یک مکان خاص گاه دارای شکل بازداشت یا توقیف (به طور موقت) است و گاه حبس کیفری است. حبس در معنای نخست (برای مثال، بازداشت مظنون به ارتکاب جرم تا زمان رسیدگی، بازداشت محکوم به اعدام تا زمان اجرای حکم، و...) در بیشتر نظامهای باستان وجود داشت، اما حبس کیفری ظاهراً در نظامهای خاور نزدیک باستان و حقوق یونانی و رومی وجود نداشته است. بیشتر نظامهای کیفری اروپایی نیز فقط از اوایل قرن چهاردهم به بعد حبس کیفری را به رسمیت شناختند.الف) بازداشت موقت
چنانکه گفتیم، در تورات به بازداشت موقتِ متهم تصریح شده است. تلمود به این شیوهی حبس پرداخته و احکامی را در خصوص حبس و محبوسان آورده است. متداولترین شکل حبس، بازداشت متهم تا رسیدگی به جرم او بود. (1) با این همه، حبس متهم در صورتی روا بود که دلایلی وجود داشت که احتمال مجرمیت او را تقویت کند. (2) علاوه بر این، شخصی که به اعدام محکوم میشد، تا زمان اجرای حکم حبس میشد. (3) همچنین دانشمندان عبارت مذکور در کتاب عزرا (7: 25 – 26) را به عنوان مجوزی برای حبس کسی که از انجام احکام دادگاه خودداری میکند تفسیر کردند. (4)ب) حبس کیفری
تلمود حبس را به عنوان کیفر به رسمیت شناخت. تلمود از این کیفر به هخناسا لَکیپا (5) به معنای بازداشت کردن در «سلول»، تعبیر کرده است (6)گفتار سوم: مجازاتهای محدود کنندی آزادی
مجازاتهای محدود کنندهی آزادی گرچه آزادی بزهکار را به طور کامل سلب نمیکنند، آن را محدود میکنند. در حقوق کیفری یهود به دو شکل از این مجازات میتوان اشاره کرد: یکی تبعید به شهر پناهگاه (که دربارهی مرتکبان قتل غیرعمد اعمال میشود) و دیگری مجازات طرد (یا محرومیت) که میتوان آن را دارای ویژگیهای مجازاتهای سالب حق نیز دانست.الف) تبعید به شهرهای پناهگاه
تنها شکل تبعیدی که تورات آن را در شکل مجازات قضایی مجاز دانسته است، تبعید مرتکبان قتل غیرعمد به شهرهای پناهگاه است (16) (خروج، 21: 13؛ اعداد، 35: 10-15؛ تثنیه، 4: 41-43؛ 19: 1-13؛ یوشع، 20).1. کارکرد شهرهای پناهگاه
چنانکه از آیات فوق نیز بر میآید، شهر پناهگاه دو کارکرد دارد: 1. پناهگیری متهم به قتل پیش از رسیدگی و اثبات جرم، تا از خشم اولیای دم، پیش از اثبات عمدی بودن جرم، در امان باشد؛ 2. تبعید به شهر پناهگاه پس از آنکه دادگاه قتل را غیرعمدی دانست.2. ویژگی شهرهای پناهگاه
شهرهای پناهگاه، طبق بیان موسی، شش شهر بودند (اعداد، 35: 13؛ تثنیه، 19: 9). موسی خود سه شهر را در شرق رود اردن مشخص کرد (تثنیه، 4: 43)، و یوشع، جانشین او، نیز سه شهر دیگر را پس از فتح آن سرزمین به این امر اختصاص داد (یوشع، 20: 7-8). این شهرها مسکونی بودند و قاتل در آنها از آزار و اذیت اولیای دم در امان بود و میتوانست در آنجا به طور عادی زندگی و امرار معاش کند. دانشمندان عبارتِ «زنده ماند» (تثنیه، 4: 24؛ 19: 5) را چنین تفسیر کردهاند که او سزاوار همهی امکانات رفاهی و آسایش زندگی است: اگر او یک دانشمند است میتواند مدرسهاش را با خود به همراه ببرد. (18)3. مدت تبعید در شهر پناهگاه
براساس حکم تورات، قاتل غیرعمد باید تا زمان مرگ کاهن اعظم در شهر پناهگاه بماند (اعداد، 35: 25). اگر در آن زمان کاهن اعظم وجود نداشته باشد و یا قاتل یا مقتول خودِ کاهن اعظم باشد، قاتل باید تا پایان عمر در تبعیدگاه بماند. با مرگ کاهن اعظم، قاتل از تبعید آزاد میشود و میتواند به زندگی عادی، در هر کجا که بخواهد، برگردد.4. تبعید تبدیل ناشدنی است
تبعید به شهر پناهگاه مجازات قتل غیرعمد است؛ بدین ترتیب، مانند مجازات قتل عمد، قابل مصالحه و تبدیل به خونبها نیست: «و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید که پیش از وفات کاهن برگردد و به زمین خود ساکن شود» (اعداد، 35: 32).5. پناهگیری در قربانگاه
براساس تورات، قاتل عمد حتی اگر در قربانگاه معبد پناه گیرد، باید او را بیرون آورد و کشت (خروج، 21: 14)؛ با این همه، برطبق قوانین، اگر قاتل غیرعمد در قربانگاه پناه گیرد، از آزار و اذیت در امان است؛ در این صورت، بدون اینکه به او آسیبی برسد، وی را تا شهر پناهگاه همراهی و محافظت میکنند. (25)ب) طرد (محرومیت)
یکی از مجازاتهای یهودی، که البته از مجازاتهای اصلی شریعت یهود، یعنی مجازاتهایی که تورات آنها را به رسمیت شناخته، نیست، مجازات حِرِم (26) به معنای طرد کردن، محروم کردن و جداسازی است. این مجازات دارای درجات خفیف تا شدید است که به اجمال به آن خواهیم پرداخت.1. معنای اصلی حِرِم
حرم در اصل، چنانکه در کتاب مقدس به کار رفته است، دو معنای عمده دارد: یکی وضعیت چیزهایی که به سبب نفرت خدا استفاده از آنها ممنوع است؛ و دیگری چیزهایی که استفادهی متعارف و عمومی از آنها بدین دلیل که به خدا اختصاص یافتهاند، تحریم شده است؛ برای مثال، براساس تورات، اموال و چارپایان و وسایل دیگری که از شهر بتپرستان (و شهر یهودینشینی که ساکنان آن دست به بتپرستی زدهاند) غارت میشوند باید سوزانده شوند و از بین بروند (همانطور که اهالی آن با شمشیر گردن زده میشوند). استفاده از این چیزها موجب نفرت خدا است (تثنیه، 7: 25-26؛ 13: 12 – 18 و ...).2. کاربرد حِرِم در معنای مجازات
نخستین استعمال واژهی حرم در معنای طرد در کتاب عزرا است. پس از بازگشت یهودیان از تبعید بابلی (586 – 538 قم) و رواج گناه در بین ایشان، عزرای کاتب در سراسر کشور اعلام میکند که تمامی قوم باید در عرض سه روز در اورشلیم جمع شوند، و اگر کسی نیاید «اموال او ضبط خواهد گردید و خود او هم از میان قوم اسرائیل طرد خواهد شد» (عزرا، 10: 8؛ ونیز 7: 26).3. گونههای مجازات طرد
مجازات طرد دارای درجات مختلفی است: خفیفترین شکل آن نیدوی (29) و شدیدترین شکل آن حرم است. (30) نیدوی در اصطلاح دانشمندان به معنای مجازات مجرم به وسیلهی جداسازی وی از جامعه و تحقیر وی از سوی جامعه به کار رفته است. در تورات به چنین جداسازی و تحقیری اشاره شده است: «اگر پدرش به روی وی فقط آب دهان میانداخت آیا هفت روز خجل نمیشد؟ پس هفت روز بیرون لشکرگاه محبوس بشود و بعد از آن داخل شود» (اعداد، 12: 14). از این تحقیر و جداسازی به نیدوی تعبیر کردهاند. (31)4. جرایم مستوجب نیدوی و حرم
مجازات نیدوی به رغم شدتش، مجازاتی نسبتاً خفیف تلقی شده که بیشتر برای جرمهای کوچک اعمال میشود. علت این امر شاید این باشد که این مجازات به راحتی قابل لغو است. دانشمندان تلمودی 24 جرم را مستوجب نیدوی شمردهاند (41) و ابنمیمون آنها را فهرست کرده است. برخی از آنها بدین قرارند: توهین به یک دانشمند، حتی پس از مرگ وی؛ بیاحترامی به مأمور دادگاه؛ عدم اطاعت از دستورهای دادگاه؛ بیاعتنایی به رهنمودهای حاخامی؛ عدم پرداخت محکومبه؛ نگهداری سگ یا شیء خطرناک بدون مراقبت کافی؛ فروش زمین به یک بیگانه (غیریهودی) بدون رعایت حق تقدم همسایه؛ دریافت پول براساس حکم یک دادگاه غیریهودی، در موردی که براساس شریعت یهودی سزاوار آن نیست؛ کارکردن در بعدازظهر روز قبل از عید پسح؛ ذکر نام خدا در گفتار یا سوگند برای موضوعات کماهمیت؛ تحریک مردم به توهین به اسم خدا؛ قراردادن مانع بر سر راه کور (لاویان، 19: 14)؛ تحریک جنسی عمدی؛ و ... (42). علاوه بر اینها شولحان عاروخ نیز مواردی را برشمرده است که مجازات آنها نیدوی است، مثل شکستن نذر، غضب شاگرد بر معلم و مانند اینها. (43)5. پایان مجازات
مجازات شخص محکوم شده به نیدوی و حرم فقط در صورتی لغو میشود که وی توبه و اظهار ندامت کند و از حاخام تقاضای عفو کند. اگر توبهی وی را صادقانه دانستند، بلافاصله حکم لغو و آثار آن برطرف میشود. (45)گفتار چهارم: مجازاتهای مالی
حقوق یهودی برای پارهای از جرایم مجازات مالی در نظر گرفته است. این مجازات گاه در آسیبهای جسمانی است و گاه در جرایم برضد اموال و مالکیت، مثل سرقت و خیانت در امانت. با این همه، ماهیت برخی از اینها جبران خسارت و نه مجازات در معنای خاص آن.الف) غرامت (دیه)
براساس حقوق یهود، در مواردی حکم به پرداخت غرامت شده است.1. دیهی بدل از قصاص
دربارهی قتل، حکم تورات این است که: «هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است مگیرید، بلکه او البته کشته شود. و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید...» (اعداد، 35: 31 – 32).2. تاوان قطع و نقص عضو
چنانکه در بحث قصاص عضو بیان شد، دانشمندان یهودی قانون قصاص عضو تورات را به گونهای تفسیر میکنند که از آن فقط غرامت و خسارت مادی مستفاد میشود. ایشان معتقدند در این موارد شخص آسیبزننده باید بابت آسیبی که به همنوع خود وارد آورده است تاوان پولی بپردازد. دانشمندان یهودی دربارهی این غرامت (دیه) به بحث پرداختهاند. ایشان میگویند کسی که به همنوع خود صدمه و آسیب میرساند محکوم به پرداخت پنج نوع تاوان است:ب) جریمهی مالی
در حقوق یهود، جریمهی مالی (60) با خسارت (61) تفاوتهایی دارد:1. جریمهی نقدی
در تورات گاه برای برخی جرایم جزای نقدی معین شده است. مقدار این جریمه را در مواردی خود قانون مشخص کرده است:2. تاوان مالی همجنس
جریمهی مالی گاهی از جنس همان موضوع جرم است؛ یعنی مجرم از جنس همان چیزی که به آن تعرض کرده است، باید چند برابر بپردازد.گفتار پنجم: مجازات الاهی
در گفتارهای پیشین، مجازاتهای قضایی را، که دادگاه با شرایط خاص به آنها حکم میکند، بررسی کردیم. اما مجازاتهایی که حقوق یهود برای گناهان در نظر گرفته است به موارد فوق منحصر نیست. در برخی موارد، خود خدا بدون اینکه اجرای مجازات را به دادگاهها وانهد، به مجازات مجرمان اقدام میکند. این مجازات، گرچه در نگاه اول مجازاتِ اخروی گناه را به ذهن میآورد، محلی اجرای آن همین دنیا است و برخی از آثار مجازات قضایی را نیز در پی دارد. از سوی دیگر، این مجازات الاهی یا آسمانی قابل تبدیل به مجازات قضایی است. از این رو، اشاره به آن بیمناسبت نیست.الف) ویژگیهای مجازات الاهی
مجازات الاهی ویژگیهایی دارد که آن را از مجازاتهایی که دادگاهها صادر میکنند متمایز میگرداند.ب) جایگاه اعمالِ مجازات الاهی
در برخی موارد، مجازات الاهی در کنارِ مجازات قضایی برای جرمی تجویز شده است. دربارهی کار کردن در روز شنبه، تورات مقرر میدارد:ج) شکل مجازات الاهی
1. معروفترین شیوهای که برای مجازات الاهی در تورات بیان شده است مجازات کارِت (76) است. کارِت واژهای عبری است که به «نابودی، ریشهکنی، و انقطاع» ترجمه شده است. به گفتهی تلمود، سیو شش جرم در تورات ذکر شدهاند که مجازات کارِت را به همراه دارند. (77)د) ارتباط مجازات الاهی با مجازات قضایی
گرچه مجازات الاهی ماهیتاً از نظر مرجع صادر کنندهی حکم، نحوهی اجرای حکم و غیره با مجازات قضایی متفاوت است، تلمود مجازات الاهی را قابل تبدیل به تازیانه دانسته است، به این معنا که آن کس که مستحق مرگ براساس مجازات الاهی است میتواند با تن در دادن به مجازات قضاییِ تازیانه از مجازات آسمانی رهایی یابد. وقتی شخص گناهکار به تازیانه تن در میدهد معنای عملش این است که از عمل گذشتهی خود توبه کرده است. لذا خدا با لطف خود از مجازات این شخص (و میراندن وی) صرفنظر میکند. چون گناهکار مجازات تازیانه را به جان خرید، دیگر مجازات الاهی دربارهی وی اعمال نمیشود، چرا که براساس حقوق یهود، هیچ کس برای ارتکاب عملِ واحد دوبار مجازات نمیشود. (79)پینوشتها:
1. Ket. 33b.
2. TJ, Sanh. 7:10, 25a.
3.Sif. Num. 114; Sanh. 11:4.
4.MK 16a; cf. M.E., “Imprisonment”, EJ., v. 8, p. 1300.
5.hakhnasah la - kippah
6.Sanh. 9:5; Tosef., Sanh. 12: 7-8; cf. M.E., op. cit., p. 1300.
7.Sanh. 81b.
8.یا: آب محنت، آب مضیقه، آب کم.
9.Sanh. 9:5.
10. براساس تلمود، قضات از گواهان دربارهی دورهی شمیطا، سال، ماه، چندم ماه، روز هفته، ساعت و مکان ارتکاب جرم سؤال میکردند و دربارهی آشنایی با متهم و نیز داده شدن اخطار میپرسیدند (Sanh. 5:1-2).
11.Sanh. 81b؛ رک: راب ا. کهن، پیشین، ص 322.
12. M.E., op. cit., p. 1300-1.
13.Maim., Nezikin, “murder’, ch. 2.
14.Ibid., p. 1301.
15.M.E., op. cit., p. 1301.
16. تبعید گروهی نیز، به عنوان مجازات سرپیچی قوم از قوانین خدا، در کتاب مقدس در نظر گرفته شده است (تثنیه، 28: 64 – 68). این گونه تبعیدها وحشتناک بودند و پیامدهای ناگواری به همراه داشتند (تثنیه، 28: 65؛ حزقیال، 11:37).
17.Cf. Philip Birnbaum, Encyclopedia of Jewish Concepts, p. 143.
18.Mak. 10a.
19. «و از شهرها که به لاویان بدهید شش شهر ملجأ خواهد بود و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار کند و سوای آنها چهل و دو شهر بدهید. پس جمیع شهرها که به لاویان خواهید داد چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود.»
20.Mak. 13a.
21.Maim., Yad, Roze’ah, 8:9-10; cf. H.H.C., “City of Refuge”, EJ., v. 5, p. 591-2.
22.Mak. 13b; Tosef. Mak. 3:6.
23.Mak. 10b; Tosef., 3:5; 2:5-6; cf. H.H.C., op. cit., p. 592-3.
24.Maim. Yad, Roze’ah, 7:10, 13; cf. ibid., 593-4.
25.Mak. 12a; Maim. Yad, Roze’ah, 5:14; cf. H.H.C., op. cit., p. 593-4.
26. herem
27.Mo.G./ H.H.C., “Herem”, EJ., v. 8, p. 344-50; Philip Birnbaum, op. cit, p. 235.
28.MK 16a.
29. niddui
30.Ibid.
31. Sif. Num. 104.
32.MK 16a; Maim., Yad, Talmud Torah 7:6; cf. Mo.G./ H.H.C., loc. cit., p. 350-1.
33. nezifah
34.MK 16a.
35.MK 15a; Maim., ibid., 7:4-5.
36.MK 15a-b; Sem. 5:10-13; Eduy. 5:6; cf. Mo.G/H.H.C, op, cit, p. 351.
37. shamta
38. sham mita
39. shemamah
40.MK 17a.
41. Ber. 19a.
42. Maim., loc. cit. 6:14; cf. Mo.G./ H.H.C., op. cit, p. 351-2.
43. YD 334:43; cf. ibid.
44. محمد حافظ صبری، پیشین، ص 564-567.
45.همان، ص 111 و 118.
46. kofer
47. BK 83b, 84a.
48. BK 40a; cf. H.H.C., “Compounding Offenses”, EJ., v. 5, p. 856.
49. nezek
50. BK 86a.
51. za’ar
52. rippui
53. shevet
54. boshet
55. BK 8:1, 6; cf. Sh.A, “Damages,” EJ., v. 5, p. 123.
راب ا. کهن، پیشین، ص 329 – 330.
56.Sh. A., op. cit, p. 1234.
57.BK 8:1.
58.ones: اُونِس را میتوان به «اکراه» ترجمه کرد. برای اطلاع بیشتر دربارهی این واژه رک:
Sh. Sh., “ones”, EJ., v. 12, p. 1397.
59.Sh.A., op. cit., p. 1234-6.
60. fine
61. damage
62.Maim., Yad, Nizkei Mamon 2:7-8; cf. H.H.C./I.L., , “Fines”, EJ., v. 6, p. 1287.
63.Ket. 42b – 43a; Shev. 38b.
64.Mak. 4b; Ket. 23b, 37a; BK 83b.
65. TJ, BK 10: 6,7.
66.Git. 44a.
67.BK 91a.
68. TJ, Kil. 7:3, 31a.
69.MK 16a.
70.BK 96b.
71. Ket. 3:7.
72. TJ, pes. 4:3, 30d; cf. H.H.C., op. cit, p. 1287-88.
73. Ibid., p. 1288.
74. Ibid.
75.Cf. H.H.C., “Divine Punishment”, EJ., v.6, p.121; I.T.S., “Karet”, EJ., v. 10; p. 788.
76. karet
77. Ker. 1:1-2; cf. I.T.S., op. cit., p. 788.
78. Tosef. Shevu. 3:1; cf. H.H.C., op. cit., p. 121-122.
79. Mak. 13a-b; 3:15.
80. Sanh. 81b; Yad, Sanh. 18: 4; cf. H.H.C., op. cit., p. 122.
ب) منابع قانونی حقوق یهودی
منظور از منابع قانونی در یک نظام حقوقی منابعی است که خود آن نظام آنها را به عنوان منابع معتبری که قواعد حقوقی قدرت الزامآورشان را از آنها میگیرند به رسمیت شناخته است. منبع قانونی منبع مستقیمِ وضع قاعده است. برای مثال، ممکن است قاعدهای به یک «رویهی قضایی» مستند باشد و خود آن رویه ریشههای تاریخی خاصی داشته باشد. در اینجا رویهی قضایی منبع قانونی قاعدهی فوق است و سوابق آن رویهی قضایی جزء منابع تاریخی و غیرمستقیم محسوب میشوند. (1)1. سنت
منظور از سنت (قبالا) (2) در اینجا عبارت است از «سنتی که شخص به شخص انتقال یافته است» و سابقهی آن به موسی برمیگردد و وی نیز آن را از خدا دریافت کرده است. (3)2. میدراش (4)
در حوزهی هلاخا، واژهی میدراش («تفسیر») به معنایی شبیه «تفسیر» در نظامهای حقوقی جدید به کار میرود. میدراش شامل قواعدی است که از تفسیر شریعت مکتوب و هلاخاهای دورههای مختلف استنتاج شده است. واژهی میدراش گاه اشاره است به فرایند ویژهی تفسیر یک متن خاص (هرمنوتیک)؛ از این جهت، تلمود نیز مشتمل بر میدراش است. گاه نیز میدراش به معنای تدوین نتایج فرایند تفسیری است که در آن مجموعهای از تفسیرها گرد میآیند. (5) میدراش در این معنا به مجموعهای گستردهی تفسیر کتاب مقدس که خارج از تلمودند اشاره دارد؛ این مجموعهها هم شامل هلاخایند و هم شامل اگادا، و به صورت مستقل در دسترساند. میدراش منبع اصلی حقوق یهودی (پس از سنت) است.3. تَقانا (16) و گِزِرا (17)
تقانا («قانونگذاری») و گزرا («حکم»، «دستور») بیانگر قانونگذاریهای مراجع هلاخایی یا دیگر مراجع ذیصلاح در هر نسل و دورهای است.4. مینهاگ (22)
مینهاگ («عرف») بیانگر قواعد حقوقیای است که از شکلهای مختلف عرف استنتاج میشوند. از نظر تاریخی، عرف را بر سایر منابع حقوق مقدم دانستهاند و گفتهاند حتی قوانین کهن، مانند قوانین حمورابی، یونان باستان و هند (مانو) را با معیارهای کنونی باید مجموعههای عرف تدوین شده دانست. (23) در تعریف عرف گفتهاند: «قاعدهای است که به تدریج و خودبهخود میان همهی مردم یا گروه ویژهای از آنان به عنوان قاعدهای الزامآور مرسوم شده است.» (24)5. مَعَسه (27)
مَعَسه («عمل»، «رویه») عبارت است از آن قواعد حقوقی که از احکام قضایی یا روش عالمان هلاخا در یک موضوع مشخص استنتاج شده است. مَعَسه در دو شکل، منبع قانونی حقوق یهودی است: معسهگاه به شکل حکمی است که دادگاه یا قاضی صلاحیتدار در یک مورد و دعوای خاص و عینی صادر میکند. معسه در این معنا شبیه «رویهی قضایی» در دیگر نظامهای حقوقی است. گاه نیز معسه ناشی از روش و نظریهی یک عالم هلاخایی صلاحیتدار است، اما وی در مقام قاضی یا داور نیست. (28) این را شاید بتوان شبیه «نظریهی حقوقدانان» در دیگر نظامهای حقوقی دانست.6. سِوارا (30)
سِوارا («نتیجهی منطقی»، «عقل») عبارت است از منطق حقوقیای که عالمان هلاخا در استدلالهایشان به کار میبرند. سوارا آن دسته از قواعد حقوقی را ارائه میکند که مستقیماً از عقل بشریِ عالمان هلاخا ناشی شدهاند.7. نمونهای از کاربرد منابع قانونی
بجا است که در اینجا نمونهای از کاربردِ منابع قانونی حقوق یهودی را در استنباط احکام ذکر کنیم. نمونهی آشکارِ این امر، مجازاتِ قطع عضو است. تورات چنین حکم میکند:گفتار سوم: ادوار حقوق یهودی
قانون یهودی بیش از سیقرن تاریخ دارد. این نظام در این تاریخ درازمدت، تحولات بسیاری را در خود پذیرفته و رشد و تطور بسیاری یافته است. گرچه این تاریخ سه هزار ساله را میتوان به اعتبارات مختلفی تقسیم کرد، در اینجا برای سهولت و نیز به دلیل ویژگی خاص تحولاتی که در این نظام رخ داده است، تاریخ حقوق یهودی را به دو دوران تقسیم میکنیم: نخست از آغاز شریعت مکتوب تا اختتام تلمود؛ و دوم از دورهی پساتلمود تا عصر حاضر. دلیل این تقسیمبندی این است که مکتوب شدن سنت شفاهی در میشنا و نهایتاً شرح و تفسیر آن در تلمود نقطهی عطفی در تاریخ حقوق یهودی است، زیرا هلاخای تلمودی معتبر و حجت است و نمیتوان با آن به مخالفت برخاست. به گفتهی ابنمیمون: «هر آنچه در گمارا [=تلمود] بیان شده است... لازمالاتباع است... و همهی قوم اسرائیل باید آن را بپذیرند.» (44)الف) از شریعت مکتوب تا پایان تلمود
این دورانِ حدوداً 1900 ساله (ح 1280 قم – ح 600 م) را میتوان به شش دورهی متمایز تقسیم کرد.1. دورهی کتاب مقدس
این دوره از وحی تورات به موسی در سینا آغاز میشود و تا زمان عزرا و نحمیا (حدوداً میانهی سدهی پنجم پیش از میلاد) ادامه مییابد.2. دورهی سوفریم (48)
دورهی سوفریم یا «کاتبان» از زمان عزرا و نحمیا (قرن پنجم قبل از میلاد) آغاز میشود. در این دوره قوم یهودی به تازگی از تبعید بابلی (586 – 538 قم) بازگشتهاند و یا بازسازی معبد اورشلیم حیاتی تازه یافتهاند. دورهای که در تاریخ یهودیت به نام «دورهی معبد دوم» (ح 520 قم – 70 م) نامیده میشود، دورهای مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ و شریعت یهودی است. در آغاز این دوره، یهودیان تحت حاکمیت پارسیان (538 – 322 قم) میزیستند. نسلی که از تبعید بازگشته بود، با بسیاری از مفاهیم و حتی تا حدی با زبان کتاب مقدس بیگانه بود. از اینرو، یکی از بزرگان یهودی به نام عزرای کاتب شورایی را به نام مجمع کبیر یا کِنِست هگدولا (49) بنیاد گذاشت که در آنجا عالمان یهودی (که به نام سوفریم یا کاتبان معروفاند) به شرح و تفسیر تورات میپرداختند. این شورا دو پیامد داشت: یکی اینکه تورات و تعلیم آن را که تا آن زمان فقط میراث کاهنان شمرده میشد به میان عامهی مردم آورد و بدین صورت بسیاری از افرادی که از نسل کاهنان (یعنی از خاندان هارون از سبط لاوی) نبودند، عالِم تورات شدند؛ از سوی دیگر، با رونق یافتن علم تفسیر تورات (میدراش)، شریعت شفاهی را شکل داد که بعدها سهمی عظیم در شریعت و حقوق یهودی یافت. فعالیت مجمع کبیر سرآغاز حاکمیت شریعت شفاهی است. این امر سرآغازِ اختلاف دو گروه اصلی تشکیل دهندهی مجمع کبیر یعنی روحانیان و دانشمندان غیرروحانی بود که بعدها در شکل دو فرقهی صدوقیان (50) و فریسیان (51) آشکار شد.3. دورهی زوگوت (56)
پس از پایان فعالیت مجمع کبیر (بین 250 تا 200 ق م)، که هم زمان با سلطهی یونانیان بر سرزمین فلسطین است (332 – 140 قم)، دورهی جدیدی با فعالیت سنهدرین (57) یا مجمع عالی دینی و قضایی یهودی (احتمالاً از 160 قم) آغاز میشود. فعالیت این مجمع، که متشکل از 71 نفر از عالمان و کاهنان بود، در دورهی حکومت حشمونیان (58) (گروهی یهودی که در مبارزه با یونانیان پیروز شد و در سالهای 140 تا 37 قم حکومت کرد) و ابتدای دورهی رومیان (37 قم به بعد ادامه داشت. در این دوره پنج جفت (زوگوت) از عالمان برجستهی یهودی رهبری سنهدرین را برعهده داشتند که یکی به نام ناسی (59) یا رئیس، ریاست سنهدرین را به عهده داشت و دیگری به نام آو بِت دین (60)، قائممقام ناسی و رئیس دادگاه شرع بود. دورهی زوگوت («جفتها») با مرگ آخرین جفت از این رهبران یعنی هیلل (ف. 10 م) و شَمّای (ف. 10 یا 30 م) به پایان رسید.4. دورهی تنّائیم (67)
دورهی تنّائیم، که گاه دورهی شریعت شفاهی یا دورهی میشنا نامیده میشود، دو سدهی اول میلادی یعنی از مرگ هیلل تا مرگ یهودا هناسی (ح 220 م) را شامل میشود. این دوره که سرآغازش در مکتبهای هیلل و شمّای است نقشی مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ، شریعت و حقوق یهود دارد. در این دوره، شش نسل از معلمان شریعت شفاهی که به تَنّا (68) («معلم»؛ در جمع: تنّائیم) شناخته میشوند فعالیت داشتند.5. دورهی آمورائیم (77)
آمورائیم (جمع آمورا به معنای شارح و مفسر) لقب عالمانی است که پس از تکمیل میشنا تا به انجام رسیدن تلمود میزیستند. ایشان عمدتاً دست به کار شرح و تفسیر میشنا و نیز تدوین میدراشهای اگادایی (یعنی میدراشهایی که به مباحث غیرهلاخایی، مانند روایات، نکات پندآمیز و ... میپرداختند) بودند. آموراها با شرح و تفسیر هلاخاهای میشنا، هلاخاهای نهایی را از آن استخراج میکردند.6. دورهی ساوورائیم (88)
پس از پایان تلمود بابلی، عالمان بابلی، که در این دوره به ساوورائیم («حکما») معروفاند، تا پایان قرن ششم و به نقلی تا میانهی سدهی هفتم، دست به کار تدوین و ویرایش تلمود بابلی بودند. از اینرو، این دوره در حقیقت بخش پایانی دورهی تلمود است. اطلاعات مربوط به این دوره ناچیز است و شخصیتهای چندان تأثیرگذاری در این دوره فعالیت نداشتهاند.ب) دوران پساتلمود
با تدوین شریعت شفاهی در میشنا و تلمود، تحول و تطور حقوق یهودی به پایان نرسید، بلکه حقوق یهودی وارد مرحلهای تازه شد. آثار مهم و زیادی در این دوره در هلاخا و حقوق یهودی نوشته شد. دوران پساتلمود را نیز میتوان به چند عصر تقسیم کرد:1- دورهی گائونیم (95)
از پایان دورهی تلمود تا حدوداً میانهی سدهی یازدهم را دورهی گائونیم مینامند. نام این دوره از واژهی «گائون» که لقب رسمی رؤسای آکادمیهای بابل (سورا و پومبدیتا) بود گرفته شده است (این گائونها را رِش گالوتا، (96) رهبر یهودیان در سرزمینهای آوارگی، (97) منصوب میکرد). در بخش عمدهی این عصر آکادمیهای بابل مرکز معنوی و فرهنگی کل جامعهی یهودی بود و بیشتر جوامع یهودی فتاوا و احکام گائونها را به طور مطلق میپذیرفتند. ایشان میکوشیدند تا تلمود را، در شکلی که از ساوورائیم دریافت کرده بودند، به گونهای تفسیر کنند که قانوننامهی مورد پذیرش در همهی موضوعات اجتماعی و دینی شود. جامعهی گائونی بر دادگاهها در همهی نواحی بابل نظارت داشت. قضات این دادگاهها را رشگالوتا با توافق گائونها نصب میکرد. گائونها مقررات جدیدی نیز متناسب با نیازهای روزگار وضع کردند. مصوبات (تَقانوت) ایشان اعتبار قانونی داشت، زیرا ایشان خود را در مقام رئیس سنهدرین نسل خود میدانستند. در پایان این عصر، به دلیل برخی مسائل در درون جامعهی یهودی و نیز دلایل سیاسی بیرونی، پیوند و علقهی گائونهای بابل با مراکز آموزشی شمال آفریقا و اسپانیا سست شد و از میانهی سدهی یازدهم به بعد، دیگر مرکز معنوی واحدی برای هدایت جامعهی یهودی وجود نداشت و هر اجتماعی به رهبران و معلمان خود متکلی بود. این امر تأثیر مهمی بر رشد و تحول حقوق یهودی گذاشت (برای مثال، نقش عرفهای محلی در قانونگذاری و ...). در این دوره، سه شاخهی اصلی منابع مکتوب حقوق یهودی، که پیشتر به آن اشاره شد، یعنی شروح و حواشی، مجموعههای فتاوا، و قانوننامهها پدیدار شدند.2. دورهی ریشونیم (107)
عصر ریشونها (یا متقدمان، مراجع نخستین) از زمان اسحاق الفاسی (108) در میانهی سدهی یازدهم آغاز میشود و تا قرن شانزدهم (دوران یوسف قارو و تدوین کتاب شولحان عاروخ و نیز مَپّا (109) اثر موسی ایسرلس (110)) ادامه مییابد. این عصر را دوران طلایی حقوق یهودی در دورهی پساتلمود میدانند. در این دوره در سه شاخهی منابع مکتوب حقوق یهودی آثار مهمی تدوین شد، مانند شرح راشی بر تلمود و حواشیِ توسافوت نویسان (توسافوت) (111)؛ قانوننامههای اسحاق اَلفاسی، ابنمیمون، یعقوب بن آشر، یوسف قارو، موسی ایسرلس و دیگران؛ و مجموعههای فتاوای سلیمان بن اَدرِت (112)، آشربن یِحیئل (113) و دیگران. همچنین در این عصر قانونگذاری اجتماعی رونق بسیاری یافت. آغاز دورهی ریشونیم با افول آکادمیهای بابل و پیدایش مراکز جدید آموزشی در سرزمینهای آوارگی، از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از برجستگان دورهی ریشونیم، به جز افراد پیش گفته، میتوان به سموئیل هَناگید (114) (در اسپانیا)، گرشوم بن یهودا (115) (در آلمان) و نیسیم بن یعقوب (116) (در شمال آفریقا) اشاره کرد. (117)3. دورهی اَحَرونیم (118)
دورهی اَحرونیم، به معنای «متأخران» یا مراجع متأخر، از زمان یوسف قارو و موسی ایسرلس در قرن شانزدهم آغاز میشود و تا قرن هجدهم و به نقلی تا عصر حاضر ادامه مییابد. علت نامگذاری ایشان به «متأخران» آن است که از مراجع متقدم، یعنی ریشونیم، متمایز شوند.4. دورهی لغو استقلال قضایی یهود تا عصر حاضر
عصر بیداری، که پیامد آن لغو استقلال قضایی یهود در سرزمینهای آوارگی بود، نقطهی عطفی در تحولات حقوق یهودی است. این دوره را میتوان به چند بخش تقسیم کرد: از اواخر قرن هجدهم تا آغاز قرن بیستم، یعنی تا دورهی بیداری ملی یهود؛ از آغاز قرن بیستم تا تأسیس دولت اسرائیل در 1948؛ و از استقرار دولت اسرائیل به بعد. (124)