مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دخترم کمکی به والدینش نمی‌کند

جام جم سرا:
شنیدن جملاتی از فرزندان مانند اینکه من در خانه کار نمی‌کنم، به شیوه تربیتی شما در کودکی فرزندتان برمی‌گردد. باید قبول کرد که فرزندانی که وارد سن نوجوانی و تا حدودی جوانی می‌شوند و هیچ مسئولیتی را در خانه بر عهده نمی‌گیرند، سبک تربیتیشان در کودکی اشتباه بوده است. وقتی مادری بیشتر از توانش به فرزندانش خدمات می‌دهد و فرزندان نیز فقط تماشاگر تلاش‌های مادرشان هستند، فرزندان معمولا علاقه‌ای به کار کردن در خانه نخواهند داشت.

عادت کردن بعضی جوانان به آسایش

گاهی بهترین کمک به فرزند، کمک نکردن به او است. این روز‌ها والدین فکر می‌کنند که بهترین کمک به فرزندانشان، انجام همه فداکاری‌ها برای خوشحالی و آسایش آنهاست. در نتیجه گاهی فرزند توانمند است ولی چون پدر و مادرش همه کارهای او را در کودکی و نوجوانی انجام داده، به آن سبک زندگی عادت کرده است و الان هم ترجیح می‌دهد که تماشاگر کار کردن پدر و مادر باشد و حتی گاهی وظیفه پدر و مادر می‌داند که همه کار‌ها را انجام دهند در حالی که پدر و مادر به علت بالارفتن سن، انرژی جوانی را ندارند و نیازمند کمک فرزندانشان هستند.

قطع شدن رابطه فرزند و والدینش

بنابراین مهم‌ترین دلیل اینکه جوانی در خانه کار نمی‌کند این است که تا قبل از آن کار نکرده است که برای آن تشویق شود و برای این کار انگیزه پیدا کند. البته این نکته هم قابل ذکر است در چنین خانواده‌هایی، معمولا رابطه بین جوان و مادر قطع شده است وگرنه جوان به مادرش نمی‌گفت که من در خانه کار نمی‌کنم. اگر مادر و دختر یک رابطه عاطفی و درک متقابل از یکدیگر داشته باشند، تعامل و همکاریشان با هم بیشتر خواهد شد.

اهمیت توجه به روحیات سنی جوان

گاهی مادر‌ها بدون توجه به سن فرزندشان، مدام با او به صورت دستوری برخورد می‌کنند. در چنین مواقعی انجام ندادن درخواست‌های مادر توسط فرزند، نوعی لجبازی یا نشان دهنده اعتراض به وضعیت موجود است. گاهی فرزند توانمندی دارد و در کودکی هم به درستی تربیت شده است، اما والدینش در حال حاضر به جایگاه سنی او توجه نمی‌کنند و فقط با او با جملات دستوری برخورد می‌کنند. به طور طبیعی و در برابر دستورهای مدام والدین، جوان یا کار را انجام نمی‌دهد یا حداقل با کیفیت خوب انجام نمی‌دهد.

استفاده از تکنیک اول شخص

اینکه والدین با چه لحنی از فرزند جوانشان بخواهند که کاری را انجام دهد، نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه ویژه‌ای شود. به نظر من والدین باید از تکنیک اول شخص استفاده کنند. تکنیک اول شخص، یعنی والدین به جای دستور دادن از جمله «من دلم می‌خواهد» یا گفتن احساسشان استفاده کنند. اینکه ما به فرزندمان بگوییم تو باید این کار را انجام بدهی، به احتمال زیاد با واکنش منفی او رو به رو خواهد شد. لحن دستوری برای سن جوانی جواب نمی‌دهد. به طور مثال مادر‌ها باید بگویند که من دلم می‌خواست یا انتظار داشتم که امروز با هم غذا درست می‌کردیم تا فرزندشان، فردا برای آشپزی در کنار مادرش باشد. بنابراین باید جملات دستوری را در ارتباط با جوانان کمرنگ‌تر کنیم و بیشتر از جملاتی مانند «از تو انتظار داشتم یا دارم» استفاده کنیم چون عمل به چنین جمله‌هایی برای جوانان خوشایند‌تر است.(عبدالحسین ترابیان - کار‌شناس و مشاور خانواده/خراسان)

Share


ادامه مطلب ...

مادر حنانه شهشهانی: دخترم کشف حجاب نکرده

جام جم سرا: خبرگزاری برنا با درج مطلبی نوشت: خود حنانه فقط به یک جمله بسنده میکند: «تا پایان این پرونده هیچ صحبتی ندارم؛ بزودی تکلیف آن مشخص می‌شود و آن روز، روزی است که صحبت‌های من شروع می‌شود.» اما مادرش دل پری داشت:
متاسفم بابت عکس‌هایی که از حنانه در فضای مجازی منتشر شد. آن زمان اصلا حنانه ایران بود. حدود چهار ماه بود که حنانه از آمریکا به ایران برگشته بود. فکر می‌کنم بیشتر زیر سر سایت‌های زرد باشد. شب در بحبوحه انتشار این عکس‌ها، حنانه در شبکه دوم سیما مصاحبه داشت. هیچ اتفاقی هم نیفتاده بود. از فردای آن روز زمزمه‌ها شروع شد و به گوشش رسید. به او گفتند:«حنانه عکس‌ها را دیده‌ای؟» آن روز من رادیو بودم. با من تماس گرفت و مساله را مطرح کرد. به قوه قضاییه شکایت کردم و بعد از بررسی متوجه شدند که همه آنها فتوشاپ است.

طول می‌کشد تا بخواهد قضیه عکس و... از ذهن مردم پاک شود. دلم می‌خواهد مردم منصفانه‌تر نگاه کنند

پیش از اینها هم مشکلاتی را برای هدیه تهرانی و … پیش آورده بودند. سال گذشته قرعه به نام حنانه افتاد. حنانه سه سال برای درس خواندن به آمریکا سفر کرده بود. با اینکه در آنجا هم پیشنهاد کار داشت ولی گفت که آنجا کار نمی‌کند و می‌خواهد به ایران برگردد. بالاخره با پیشنهاد پوران درخشنده برگشت. زمزمه‌ها مبنی بر این بود که حنانه کار مدلینگ می‌کرده و عکاس امانتداری نکرده است اما حنانه آنجا کار مدلینگ نمی‌کرد و هر کسی حرفی زده در واقع شایعه بوده است. با پیگیری‌های ما عده‌ای را در شهرک غرب دستگیر کردند و حالا باید ببینیم اصل ماجرا چیست. تا امروز سکوت کردم و گفتم شاید این داستان جمع شود ولی متاسفانه خود مردم به این قضیه دامن زدند. اگر حنانه می‌خواست این کار را انجام دهد، در آمریکا می‌ماند نه اینکه به ایران بیاید و پیشنهاد بازی در یک سریال چهل قسمتی برای ماه مبارک رمضان را به او بدهند. طول می‌کشد تا بخواهد قضیه عکس و... از ذهن مردم پاک شود. دلم می‌خواهد مردم منصفانه‌تر نگاه کنند. حنانه دوست دارد که اینجا کار کند و در ایران بماند. او در ایران است و از ایران هم نرفته و نخواهد رفت. کشف حجاب نکرده و کشف حجاب هم نمی کند. حتی عکس های با حجابش در آمریکا هم منتشر شده و در همان اینترنت موجود است.


ادامه مطلب ...

دخترم خیلی لاغره، مهریه‌ش رو با وزن باباش می‌بندیم!

جام جم سرا: به نظر می‌رسد مقوله مهریه از جایگاه و معنای واقعی خود منحرف شده و برخی خانواده‌ها با توجه به خصوصیات و ویژگی‌های دختر خود مثل میزان تحصیلات، سطح مالی خانواده و حتی ویژگی‌های ظاهری، مهریه بالا یا پایین تعیین می‌کنند.

طبق پژوهش‌های صورت‌گرفته میانگین مهریه زنان ایرانی بین ۲۶۰ تا ۴۵۰ سکه طلاست که البته در بین مهریه‌ها میزان ۱۲۴ هزار سکه طلا هم به چشم می‌خورد. اگر به گذشته بازگردیم می‌بینیم که مهریه‌ها کم اما دوام زندگی‌ها بیشتر بوده است و با افزایش میزان مهریه مسائل و مشکلات اجتماعی نیز افزایش یافته و برخی زنان گاهی به دلیل داشتن مهریه‌های سنگین در زندگی زناشویی تمام حق را به خود داده و این چیزی است که مردان را وادار به طلاق عاطفی می‌کند و از طرف دیگر نیز برخی زنان که دارای مهریه‌های سنگین هستند به طمع رسیدن به سود بسیار از خانه و خانواده خود چشم‌پوشی کرده و در نتیجه آمار طلاق افزایش می‌یابد.

تحقیقات میدانی که در این زمینه صورت گرفته نشان می‌دهد، ۹۰ درصد دختران مهریه را بالا می‌گیرند و همه معتقدند، به علت بالابودن حقوق مردان و با توجه به اینکه مرد هر زمان که اراده کند، می‌تواند همسر خود را طلاق دهد یا می‌تواند براحتی ازدواج مجدد کند تنها مهریه می‌تواند حقوق آنها را تأمین کند اما، در واقع آنچه در دین ما از آن به عنوان مهریه یاد شده چیزی است که موجب مهر و محبت باشد.


دفاتر اسناد بیشتر از ۱۴سکه را ثبت نکنند

در هرحال وضعیت مهریه و مشکلات ناشی از آن در کشور تا بدانجا رسیده که مسئولان مربوطه برای کاهش مشکلات ناشی از آن تمهیداتی می‌اندیشند اما، به نظر می‌رسد به‌رغم تمام این نگرانی‌ها هنوز این مساله به عنوان یکی از مشکلات اجتماعی در جامعه مطرح است.

در واقع با افزایش قیمت سکه و پر رنگ شدن موضوع افزایش تعداد زندانیان مهریه، خبرهایی که حول و حوش مسئله مهریه می‌گردند، بسیار بیشتر از گذشته شده است.

یکی از این خبرها که از سوی قوه قضائیه مطرح شد، مربوط به طرحی بود که طبق آن کسانی که توانایی پرداخت مهریه ندارند به زندان نمی‌روند. علاوه بر آن قبل از اعلام این طرح،مجلس طرح۱۱۰ سکه‌ای‌شدن را تصویب کرده بود. در آن زمان رئیس ستاد دیه کشور در واکنش به تصویب این طرح گفته بود: باافزایش قیمت سکه، حتی همین۱۱۰ سکه زیاد است و باید دفاتر اسناد را مجبور کرد که بیشتر از ۱۴ سکه را ثبت نکنند. «طرح دولت برای بیمه‌کردن مهریه» نیزطرح دیگری است که برای مهار مشکلات ناشی از این موضوع مطرح شده است.


بیمه مهریه و نبود اعتبار


«بیمه مهریه زنان» یکی از چالش برانگیزترین موضوعات دولت دهم در حوزه زنان بود که تیر سال 91 سر زبان‌ها افتاد. خرداد سال 92 نیز آخرین پیگیری‌ها برای به سرانجام‌ رساندن بیمه مهریه صورت گرفت و جلساتی با وزارت دادگستری و یکی از صندوق‌های بیمه برگزار شد و ستاد دیه نیز از این طرح استقبال کرد اما، به علت تغییر دولت و نبود امکان تامین اعتبار، بیمه مهریه مسکوت باقی ماند.

براساس این طرح، این بیمه نه تنها به سود زندانیان مهریه بود بلکه، زوج می‌توانست به مرور مبلغی را برای پرداخت مهریه همسرش پس‌انداز کند. از سوی دیگر مهریه زن نیز ایمن می‌شد.

با توجه به تعداد زیاد مردانی که ناتوان از پرداخت مهریه همسر خود هستند باید راهکارهایی اندیشیده شود که در درجه اول استحکام خانواده‌ها به هم نخورد و قوانین وضع شده باعث پیوند بیشتر خانواده شود و از طرف دیگر نیز نباید این طور تلقی شود که زندانی کردن باعث حل موضوع مهریه می‌شود.


مهریه و چشم و هم‌چشمی

یک روانشناس ضمن بیان این مطلب که دیگر کمتر خانواده‌ای به مهریه به عنوان پیشکش و هدیه‌ای از سوی مرد می‌اندیشد، می‌گوید: در واقع به دلیل وجود تفاوت سطح طبقات و فرهنگ‌ها، خانواده‌ها تصور می‌کنند مهریه بالا، می‌تواند تضمینی برای خوشبختی دخترانشان باشد. بیشتر خانواده‌ها به دلیل ترس از بدرفتاری و مشکلات احتمالی داماد، از مهریه به عنوان ابزاری برای گرفتن طلاق دخترشان استفاده می‌کنند.

بهروز بیرشک می‌افزاید: آمارهایی که از طریق قوه قضائیه منتشر می‌شود نشان از آن دارد که سهم عظیمی از آمار زندانیان مربوط به زندانیان مهریه است. بحث مهریه به دلیل چشم و هم‌چشمی خانواده‌ها به این موضوع سال‌هاست به معضل در جامعه ما تبدیل شده است. در حال حاضر خیلی از خانواده‌ها فکر می‌کنند از این طریق می‌توانند پشتوانه‌ای برای دخترانشان ایجاد کنند اما در حقیقت خیلی وقت‌ها اینگونه نبوده، یعنی گاهی آقایان چنان عرصه زندگی را بر همسرانشان تنگ می‌کنند که زن عطای مهریه را به لقایش می‌بخشد فقط برای اینکه از زندگی مشترک خلاصی پیدا کند. بنابراین مهریه به طور کلی تعیین کننده و ضامن سعادت و خوشبختی یک زندگی نیست.

او تصریح می‌کند: برعکس گاهی با مشکلاتی که از همان ابتدا بر سر این موضوع پیش می‌آید، بیشتر از اینکه مهریه عامل سعادت باشد، مخرب آن است.


امتیاز دادن برای نگرفتن مهریه

یک حقوقدان می‌گوید: زنان معمولا به عنوان اهرم فشار برای جلب موافقت همسر یا طلاق تقاضای مطالبه مهریه را مطرح می‌کنند یا قصد دارند در عین گرفتن طلاق، مهریه را نیز مطالبه کنند.

نسرین زالی می‌افزاید: به نظر من اگر زن مجبور نباشد برای گرفتن طلاق در دادگاه عسر و حرج خود را ثابت کند بلکه، بتواند همان طور که مرد با پرداخت مهریه همسرش را طلاق می‌دهد، زن نیز بتواند با بخشیدن مهریه‌اش طلاق بگیرد، زنان تقاضای مهریه‌های سنگین نمی‌کند بنابراین، می‌توان مقرراتی را پیش‌بینی کرد که زن و مرد در صورت ازدواج، قراردادی را در مورد دارایی مشترک تعیین کنند که در صورت جدایی دارایی تقسیم شود. برخی زنان عنوان می‌کنند که وقتی به دلیل مهریه و نفقه از ریاست خانواده محروم می‌شوند، موقعیت شغلی متزلزلی می‌یابند و مجبور به تمکین هستند، پس چرا از این امتیاز حداکثر استفاده را نکنند.

او تاکید می‌کند: اگر می‌خواهیم پدیده زندانیان مهریه در جامعه از بین برود می‌توانیم حقوق زوجین را در زندگی مشترک برابر کنیم و زمانی می‌توانیم حق مطالبه مهریه‌های سنگین را از زن بگیریم که به جای آن امتیازهایی به او بدهیم.(آرمان)


ادامه مطلب ...

دخترم باعث رهایی‌ام شد

جام جم سرا به نقل از شرق: امیرحسین در گفت‌وگویی داستان زندگی‌اش را شرح داده است:

‌ مصرف را از چه سنی شروع کردی؟
از سن خیلی پایین. شاید 15یا16سالگی. به‌خاطر ناآگاهی و کنجکاوی بود.

‌ با دوستان مصرف می‌کردی یا در خانواده هم مواد را دیده بودی؟
پدربزرگم مصرف‌کننده موادمخدر بود و موقعی که کسی مریض می‌شد به او تریاک می‌داد، مثلا اگر کسی سرما می‌خورد تریاک را در چای حل می‌کرد و به او می‌داد. خود من هم تریاک را به‌عنوان دارو مصرف کرده‌ام.

‌ چه شد که اولین‌بار تریاک را با انگیزه‌ای غیر از درمان مصرف کردی؟
اولین‌بار را چون سنم پایین بود یادم نمی‌آید ولی چیزی که مسلم است این است که تفکر درستی نداشتم.

‌ بدترین خاطره‌ای که از دوران مصرف داری چیست؟
خاطره‌ای است که منجر شد برای درمان اقدام کنم. آن‌زمان جوری شده بودم که خیلی کم خانه می‌رفتم. اکثر اوقات وقتی به خانه می‌رفتم بچه‌هایم خواب بودند. دختری کوچک داشتم که الان سوم دبستان است و آن‌موقع سنش خیلی کم بود. معمولا هم دختر به پدر خیلی وابسته است. یک‌روز که خواستم از خانه بیرون بیایم جلویم را گرفت و گفت: «نمی‌گذارم از خانه بیرون بروی.» آن‌روز بچه‌هایم التماس کردند که بیا خانه ناهارت را بخور و دوباره برو من هم قبول کردم. ظهر به خانه برگشتم و ناهار خوردم. بعد باید دوباره مصرف می‌کردم تا حالم خوب شود دخترم باز جلو آمد و گفت نمی‌گذارم بروی. حال خیلی بدی به من دست داد اما چاره‌ای نداشتم و باید برای مصرف می‌رفتم. دخترم را به مغازه بردم و برایش کمی خوراکی خریدم و دوباره به خانه برگرداندمش اما او نمی‌توانست از من دل بکند. این را کاملا احساس می‌کردم. به خودم گفتم انگار اصلا پدر این بچه نیستم. به‌هر‌حال آن‌روز از خانه رفتم اما وقتی خواستم مصرف کنم حسی بود که نمی‌گذاشت مصرف کنم. آن روز در خانه مجردی‌ام تنها بودم. وقتی پای بساط نشستم گریه‌ام گرفت. سرم را به دیوار می‌زدم و گریه می‌کردم. شروع کردم با خدا حرف‌زدن. گفتم خدایا راهی جلو پای من بگذار تا نجات پیدا کنم. مدتی بعد یکی از دوستانم که قبلا با هم مصرف می‌کردیم من را به جایی در تهران معرفی کرد. من از بوشهر برای درمان به تهران آمدم. هفته‌ای یک‌بار برای شرکت در جلسات درمان به تهران می‌آمدم و الان هم خودم بعد از درمان نمایندگی بوشهر را برای کنگره 60 راه‌اندازی کرده‌ام و از زمانی که این کار را کردیم 25نفر درمان شده‌اند.

‌ آیا برای تامین هزینه مصرف خلاف هم کردی؟
نه خوشبختانه. شغلم درآمد خوبی داشت و برای مصرف گرفتار پول نبودم. همه به من می‌گفتند تو برای چی اصلا می‌خواهی ترک کنی تو که از لحاظ جا و پول مشکلی نداری اما هر مصرف‌کننده‌ای می‌داند مواد بعد از مدتی اصلا حال خوبی به آدم نمی‌دهد.

‌ توصیه‌ات به افرادی که الان مصرف‌کننده هستند چیست؟
توصیه اصلا درست نیست. به نظر من هرکسی باید بنشیند و با خودش فکر کند که به کجا می‌خواهد برود و آخر کارش به کجا ختم می‌شود؟


ادامه مطلب ...

کمک! دخترم در ارتباط با جنس مخالف، آسیب دید

جام جم سرا: شدت آسیب‌های روانی و عاطفی بر اثر رابطه با جنس مخالف براحتی قابل سنجش نیست. با توجه به این که خانواده نوجوانانی که در یک رابطه ناپسند شکست می‌خورد و آسیب می‌بیند، از لحاظ فرهنگی یکسان نیستند بنابراین نمی‌توان گفت این روابط ناسالم آثار یکسانی برای همه خانواده‌ها به جا خواهد گذاشت.

پیامدهای یک ارتباط ناسالم

معمولاً در این ارتباط‌های ناسالم 2 نوع پیامد وجود دارد:

1-پیامدهای کوتاه‌مدت مانند ترس، مشکلات رفتاری، کاهش عزت نفس و استرس که به گفته خودتان، دختر شما دچار مشکلاتی مانند ترس از جنس مخالف شده است.

2- پیامدهای بلندمدت مانند ترس طولانی‌مدت از جنس مخالف و حتی گاهی افکار خودکشی یا اقدام به آن اما این بدان معنا نیست که هر کسی که دچار چنین اشتباهاتی شد، تمامی این پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت برای او رخ خواهد داد.

با این حال توصیه‌هایی که در ادامه مطرح خواهد شد، می‌تواند به شما کمک کند.

گوش دادن مؤثر به حرف‌های دخترتان

بهتر است شما و دیگر اعضای خانواده با برقراری رابطه مبتنی بر اعتماد و حمایت، شرایط مناسبی را برای دخترتان فراهم کنید. این کار، می‌تواند گام مهمی برای آگاه شدن او از احساسات عاطفی خود و همچنین بیان آن و در نتیجه آرامش یافتن او باشد. در چنین مواقعی بهترین اقدام اعضای خانواده، گوش دادن به حرف‌های فرد آسیب‌دیده و همدلی کردن با احساسات او به دور از هرگونه قضاوت، توصیه و نصیحت کردن است.

خودداری از رفتارهای مخرب

اگر احیاناً اعضای خانواده شما به خاطر اشتباه دخترتان دچار احساساتی از قبیل شرم و سرافکندگی، خشم، احساس گناه و... شده‌اند گاهی این احساسات منجر به بروز رفتارهایی از جانب آن‌ها می‌شود که در دختر 18 ساله‌تان احساساتی چون رها شدن، طرد شدن، خوار بودن و لکه ننگ بودن برای خانواده دست می‌دهد.

توصیه می‌شود اعضای خانواده مراقب رفتارهای خود باشند چرا که اگر آنها و به طور کلی افراد مهم زندگی دخترتان با او رفتارهای منفی چون عیبجویی کردن، سرزنش و تحقیر کردن، غرغر کردن، تهدید و تنبیه کردن داشته باشند، این کار باعث می‌شود حس «احترام به خود» یا به عبارتی «عزت نفس» دخترتان بشدت آسیب ببیند.

پرهیز از دادن اطلاعات نادرست درباره جنس مخالف

به هیچ وجه برای ترساندن و ایمن کردن دخترتان از برقراری ارتباط‌های ناسالم در آینده، مبادرت به دادن اطلاعات نادرست درباره جنس مخالف نکنید. این کار باعث می‌شود او تصویر ذهنی غلطی از جنس مخالف پیدا کند. چنین تصویری اولاً باعث ایجاد مشکلات سازگاری با جنس مخالف در محیط خانواده، کار، تحصیل و... می‌شود ثانیاً باعث مشکلاتی از قبیل مشکلات زناشویی در زندگی آینده‌اش خواهد شد. (علی زارعی کلات - کارشناس ارشد روان‌شناسی/خراسان)


ادامه مطلب ...

سمیرا: دخترم سحر، مرا از پای منقل بلند کرد

گاهی چرخ دنیا آن قدر سریع و وارونه می‌چرخد که پدر دیگر آغوشش امن نیست پدر محرم و مرهم دختر نیست، همه درد می‌شود گاهی. از بد زمانه دختر به دام می‌افتد. دامی که پدر پهن می‌کند و دختر...

سمیرا – ف زن ۳۰ ساله‌ای است که به اصرار پدر با مردی معتاد ازدواج می‌کند، معتاد می‌شود، بچه‌اش را از دست می‌دهد و...

پدر من

من هم مثل همه دخترا برای خودم آرزوهایی داشتم. فکر می‌کردم دیپلم می‌گیرم و کنکور می‌دهم و بعد هم دانشگاه. دوست داشتم پرستار شوم. می‌دانستم برای پزشکی باید کلی کلاس بروم و خرج کنم. من هم پول نداشتم اما مطمئن بودم می‌توانم پرستاری قبول شوم. چیزی به کنکور نمانده بود. صبح تا شب درس می‌خواندم اما انگار سرنوشت یک داستان دیگر برایم نوشته بود.

پدرم معتاد بود. سال‌ها بود در زیرزمین خانه قدیمیمان برای خودش پاتوقی درست کرده بود. هر روز می‌ه‌مان داشت. آدم‌هایی مثل خودش. صبح تا شب پای منقل می‌نشستند و چای می‌خوردند و حرف می‌زدند. در یکی از همین حرف‌های پای منقلی هم مرا شوهر داد. یک دفعه از دبیرستان بیرون آمدم و پای سفره عقد با مردی نشستم که از من ۱۵ سال بزرگ‌تر بود. از دست مادرم هم کاری برنمی‌آمد. او هم مثل من فقط سوخته بود و کنار آمده بود. برادر بزرگتری هم نداشتم. فامیل هم طردمان کرده بودند. نه عمویی بود نه دایی که پدرم از آن‌ها حساب ببرد.‌‌ همان جا پای سفره عقد همه آرزو‌هایم را خاک کردم و وارد خانه‌ای شدم که مال من نبود. تازه فهمیدم زن دوم هستم. یک زن دیگر با دو بچه هم آنجا بودند. یک اتاق مال من شد یک اتاق با یک فرش و دو پشتی قرمز.

تکرار بساط و منقل

زندگی‌ام خیلی عوض نشده بود. حالا فقط از خانه پدری به خانه شوهر رفته بودم. باز هم‌‌ همان بساط بود. دود و منقل و بوی گند مواد. چیزی تغییر نکرده بود، فقط به جای غصه خوردن با مادرم باید داد و بیداد‌ها و غر و لندهای هوو و بچه‌هایش را تحمل می‌کردم. صبح تا شب دعوا داشتم. خبری از تازه‌عروسی و خوشبختی و شادی نبود. یا از هوو کتک می‌خوردم یا از شوهرم. مدام باید آتش درست می‌کردم برای منقلش یا از میهمان‌هایش پذیرایی می‌کردم.

هوویم یک روز جمعه بعد از کلی دعوا و کتک‌کاری ساکش را بست و رفت. گفت من از این جهنم فرار می‌کنم. رفت شهرستان خانه پدرش. من، اما هیچ جا را نداشتم. پدرم که‌‌ همان بود. پای منقل بود صبح تا شب، خانه‌ای نداشتم. شوهرم هیچ درآمدی نداشت. مجبور بودم کار کنم. خیاطی می‌کردم. مشتری هم داشتم. کارم خوب بود از بچگی از مادرم خیاطی یاد گرفته بودم. گلدوزی هم می‌کردم. سرویس جهیزیه و سیسمونی قبول می‌کردم. درآمدم هم بد نبود خرج خانه درمی‌آمد. خرج بساط شوهرم هم درمی‌آمد.

دعوت به منقل‌نشینی

داشتم زندگی‌ام را می‌کردم. زندگی خوبی نبود اما می‌گذشت اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که من هم نشستم پای آن منقل و کنار دست شوهرم. حالم خوب نبود. بچه سه ماهه‌ام سقط شده بود. حالم خیلی بد بود. صبح تا شب گریه می‌کردم شوهرم مدام می‌گفت یک پک که بزنی همه غم و غصه‌ات را فراموش می‌کنی. نمی‌دانم چرا حرف‌هایش را باور کردم. دلم می‌خواست از آن غم فرار کنم. فکر می‌کردم اگر پای منقل بنشینم حتماً حالم خوب می‌شود. با آن بچه روزگاری داشتم. فکر می‌کردم اگر بیاید با قدمش همه چیز خوب می‌شود. زندگی‌ام عوض می‌شود، شوهرم ترک می‌کند، زندگیمان از این رو به آن رو می‌شود اما نشد. بچه‌ام مرد.

انگار با خودم لج کردم. برای همین یک روز نشستم کنار دست شوهرم یک پک شد، دو پک و سه پک و یک روز و دو روز و تا به خودم آمدم دیدم اگر یک روز پای بساط نشینم حالم خراب می‌شود. بدنم درد می‌گیرد. همین شد که افتادم توی دام اعتیاد. فقط می‌خواستم درد‌هایم را فراموش کنم اما درد بزرگتری برای خودم درست کردم.

بیکاری و اعتیاد

روزهای اول که گذشت نمی‌فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. اصلاً باور نمی‌کردم که معتاد شده‌ام. ولی واقعاً معتاد شده بودم. دیگر خودم با اشتیاق زغال را آتش می‌کردم و چای می‌گذاشتم. دیگر غر نمی‌زدم زود‌تر از شوهرم می‌نشستم پای بساط. کم‌کم همه زندگی‌ام را گرفته بود. دیگر خبری از کار هم نبود. مشتری‌هایم دیگر به من کار نمی‌دادند. تازه با یک خانمی که تولیدی داشت کار می‌کردم. دم‌کنی و وسایل آشپزخانه و سیسمونی سفارش می‌داد. همیشه می‌گفت تو کار‌هایت خیلی تمیز است اما بعد از چند وقت که دید سر وقت کار را تحویل نمی‌دهم و طول می‌کشد و مثل همیشه نیست دیگر سفارش نداد. مشتری‌های تک و توک همسایه هم که وقتی قیافه‌ام و قیافه دوست‌های شوهرم را دیدند دیگر سراغم را نگرفتند. هیچ درآمدی نداشتیم. خرج موادمان خیلی سنگین بود. وسایل خانه را هم فروختیم اما بعد از یک ماه باز هم پول نداشتیم. دو ماهی برای یک شرکت خدماتی کار کردم اما وقتی فهمیدند معتادم دیگر به من کار ندادند. مردم هم وقتی قیافه‌ام را می‌دیدند می‌گفتند برایت کاری نداریم. من مانده بودم و خرج مواد.

دوز بالا

بدن معتاد مواد بیشتری می‌خواهد. دیگر تریاک هم جواب ما را نمی‌داد. دوستانش پیشنهاد داده بودند هروئین بکشد. هروئین هم کشیدیم. دیگر هر دو سه ساعت باید مواد می‌کشیدیم. خرجش هم زیاد بود. کاری هم نداشتیم. دیگر کسی را هم نداشتیم که قرض بگیریم. خانه نقلیمان را فروختیم و مستأجر در یک زیرزمین شدیم. چشم به هم زدیم پول خانه را دود کردیم و تمام شد.

بعد از آن شوهرم مجبور شد برای اینکه خرج موادمان را در بیاورد، خانه را کرد پاتوق معتاد‌ها آنجا مواد می‌کشیدند و پول مواد ما را هم می‌دادند. تا اینکه صاحبخانه‌مان شکایت کرد و یک روز نیروی انتظامی آمد و همه را برد. من و شوهرم را هم برد. بعد از چند ماه هم که آزاد شدیم هیچ جایی برای رفتن نداشتیم جز‌‌ همان خانه پدرم که یک روز با بدبختی از آن بیرون آمده بودم. آن روز که از آن خانه بیرون آمدم، سالم بودم اما حالا یک زن معتاد با یک شوهر سربار. پدرم ما را قبول کرد اما از‌‌ همان روز اول با ما شرط کرد خرج موادمان را خودمان باید دربیاوریم. مواد بود شوخی نداشت باید پیدایش می‌کردیم. یک ساعت که می‌گذشت هر دو خمار می‌شدیم و زندگیمان جهنم می‌شد، هر طور شده از زیر سنگ هم که بود پیدایش می‌کردیم. برای پدرم فرق نمی‌کرد پول از کجا می‌آید، سال‌ها بود که مادرم خیاطی می‌کرد.

دخل‌زنی

از معتاد همه چیز برمی آید. دزدی و هزار کار خلاف دیگر. کار نداشتیم. پدرم هم می‌گفت پول مواد ما را ندارد. مادرم هم مگر چقدر درآمد داشت. خودش بود و چند تا بچه دیگر و خرج مواد پدرم. برای همین من و شوهرم به فکر دزدی افتادیم. دخل می‌زدیم. من سر مغازه‌دار را گرم می‌کردم و شوهرم دخل را خالی می‌کرد. دخل مغازه و تاکسی هم فرقی نداشت. من از تاکسی‌ها آدرس می‌پرسیدم و شوهرم می‌پرید پول‌ها را می‌دزدید. دزدی کار هر روز ما شده بود. از مغازه‌ها جنس برمی‌داشتیم. در خانه‌ای باز می‌دیدیم کفش‌هایشان را می‌دزدیم. دوچرخه بچه‌ها. کیف زن‌های تنها و پیرزن‌ها. دیگر هیچ کاری نمانده بود. مواد هر روز خراب‌ترمان می‌کرد. تا اینکه یک روز وقتی می‌خواستیم دخل یک مغازه را بزنیم، مغازه‌دار مچ شوهرم را گرفت. کمی التماس و زاری کردم تا دلش سوخت. بعد از آن ترسیده بودم. خیلی ترسیده بودم. بعد از یکی دو ماه دوباره حامله شدم. یک زن حامله تزریقی.

وداع دوباره

خودم با دست خودم بچه‌هایم را کشتم. مواد این یکی را هم کشت. به پنج ماه نکشید که سقط شد، مادرم خیلی غصه می‌خورد. تنها کسی که به حالم دل می‌سوزاند مادرم بود. خیلی ضعیف شده بودم. دیگر نمی‌توانستم پای دزدی‌های شوهرم باشم. او هم کمتر دزدی می‌کرد. ترسیده بود که تنهایی گیر بیفتد. پدرم هم دلش برای کسی نمی‌سوخت.

یک شب زمستانی ما را از خانه بیرون کرد. هیچ جایی نداشتیم. فقط مادرم گریه می‌کرد. من گریه هم نمی‌کردم. دیگر هیچی نمی‌فهمیدم فقط به این فکر می‌کردم که موادم را کجا بزنم و از کجا گیر بیاورم. هیچ جایی هم نداشتیم. پاتوقمان شده بود زیر پله‌ها و بالای تپه‌ها و جاهایی که بیشتر معتاد‌ها دور هم جمع می‌شدند.

صبح تا شب دنبال پول بودیم. شیشه ماشین‌ها را تمیز می‌کردیم و مردم از سر دلسوزی پول می‌دادند. روز می‌گذشت و شب می‌شد. هروئین شده بود کراک و تزریق و قرص حالا هشت سالی می‌شد که معتاد بودم. تازه ۲۷ ساله بودم اما هر کس مرا می‌دید فکر می‌کرد ۵۷ ساله هستم کنار مادرم که می‌ایستادم مادرم با همه آن بدبختی که کشیده بود از من جوان‌تر بود. همه بدنم جای زخم بود و کثافت. سه ماه یک بار هم حمام نمی‌رفتم. دیگر خبری از آن زن تمیز و خانه‌دار و هنرمند نبود. دست‌هایم چروک و سیاه و کثیف بودند. یک دست لباس دو ماه تنم بود. تا اینکه یک شب مأمور‌ها ریختند و همسرم و بقیه معتاد‌ها را بردند. من در شهر دنبال پول بودم. وقتی برگشتم ماشین‌های نیروی انتظامی را دیدم. از ترس نمی‌دانستم باید کجا بروم. هیچ جا را نداشتم به جز خانه مادرم. پدرم سه ماهی بود که فوت کرده بود. مادرم مرا قبول کرد من و بچه‌ام را. دوماهه باردار بودم. وقتی فهمیدم حامله‌ام، مادرم مواد را از دستم گرفت. نمی‌دانم انگار کار خدا بود. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا از شر مواد خلاص شوم.

مادرم می‌گفت این بچه یک نشانه است. هدیه‌ای است از طرف خدا. مادرم می‌گفت حالا وقتش است باید پاک شوی باید‌‌ رها شوی. می‌گفت دو تا بچه از دست داده‌ای اگر باز هم مواد بکشی این یکی را هم از دست می‌دهی. من از بچگی آرزو داشتم مادر شوم اما آن روز احساس خاصی نداشتم فقط دلم می‌خواست حرف‌های مادرم را باور کنم و دنبال معجزه بودم. کار راحتی نبود. ۹ سال بود که معتاد بودم. تریاک، هروئین، کراک و این آخر‌ها هم شیشه. بدنم پر از مواد بود نمی‌دانستم از پسش برمی‌آیم یا نه. مادرم مدام گریه می‌کرد و با التماس می‌گفت می‌توانی، می‌توانی. نمی‌دانم چی شد که خودم را در مرکز ترک اعتیاد دیدم و اینکه چند نفر دورم را گرفته‌اند و با من حرف می‌زنند. مادرم یک فرم را پر کرد و مرا سپرد دست آن‌ها و رفت. من ماندم و یک دنیا درد و...

تولد امید

بعد از سه ماه جان گرفتم. بچه‌ام کم‌کم در شکم بزرگ می‌شد. با مادرم پیش پزشک متخصص رفتیم. خدا رو شکر بچه آسیبی ندیده بود. بعد از چند ماه هم یک دختر سالم به دنیا آوردم. دختری که همه امید و زندگی‌ام شد. اسمش را گذاشتم سحر. از شوهرم به صورت غیابی طلاق گرفتم. می‌خواستم برای سحرم فضای امنی درست کنم. با مادرم و خواهرم شروع کردیم به خیاطی. از تولیدی‌ها و مغازه‌ها سفارش می‌گیریم. در زیرزمین خانه‌مان جایی که روزی بساط موادکشی پدرم بود، کارگاه خیاطی راه‌انداختیم. سحر حالا ۴ساله است. من هم ۴ سال و ۷ ماه است که پاکم. ۴ سال و هفت ماه است که سحر تاریکی‌ها را از بین برده. ۴ سال و هفت ماه است که مادری می‌کنم. کار می‌کنم. روی پای خودم ایستاده‌ام. حالا دو زن بی‌سرپرست را هم استخدام کرده‌ام همه باهم کار می‌کنیم. می‌خواهم خیاطی‌ام را گسترش بدهم. دوسالی است که تقاضای وام داده‌ام. اگر موافقت شود و وام بگیرم یک تولیدی راه می‌اندازم.(ایران بانو)


ادامه مطلب ...

بازیگر نام‌آشنا: دخترم دو ساله بود که فهمیدم اوتیسم دارد

او درطول این سال‌ها سعی کرده علاوه بر شناخت وحل مشکلات دخترش به مادران دیگری که شرایطی مشابه با وی دارند نیز کمک کند تا در شناخت وحل مشکلات فرزندشان توانمند‌تر شوند. او این کار را به شیوه‌های مختلفی انجام داده‌است؛ از همکاری با انجمن خیریه اوتیسم گرفته تا حضور در تلویزیون وصحبت درباره این بیماری.
تصمیم گرفتیم میزبان لادن طباطبایی باشیم و درباره اوتیسم با گفت‌و‌گوی مادرانه متفاوتی انجام دهیم.


*وقتی برای نخستین بار متوجه شدید مادر شده‌اید چه حسی داشتید؟
آن موقع خیلی کم سن و سال بودم و چیزی یادم نمی‌آید. در واقع تصور می‌کردم مسیری است که باید طی شود. در آن مقطع دختر‌ها در سن پایین ازدواج می‌کردند و همه هم سن و سال‌های من صاحب فرزند شده بودند. من در آن زمان ۱۸ ساله بودم.


*هنگامی که فرزند خود را برای نخستن مرتبه در آغوش گرفتید، چه حسی داشتید؟
تنها واکنشی که نشان دادم این بود که انگشتان دست و پایش را شمردم (خنده).


*رابطه‌تان با فرزندانتان چطور است؟
خوب است. من با فرزندانم دوست هستم. از‌‌ همان اول قبل از اینکه بچه‌ها بزرگ‌تر و کوچک‌تر و احترام به بزرگ‌تر‌ها را متوجه شوند و مستقل باشند، روی تربیت آن‌ها حساسیت داشتم.


*زمانی که بازی می‌کردید نظر فرزندانتان برایتان اهمیت داشت؟
تا حدودی اهمیت داشت. البته پسرم خیلی کوچک بود که من دانشجوی رشته تئا‌تر بودم. اکنون او در رشته داروسازی تحصیل می‌کند و به زودی فارغ التحصیل می‌شود. پسرم صاحب‌نظر است و با این شیوه بزرگ شده.


*پسرتان علاقه ندارد وارد حیطه بازیگری شود؟
نه. او در سن ۵ سالگی در فیلم مستند «حوض نقاشی» ساخته فرزاد موتمن بازی کرد. وقتی بازی‌اش تمام شد من را در آغوش گرفت و گفت چقدر کارتان سخت است.


*بازیگری حرفه پرزرق و برقی است اما سختی‌های خودش را دارد...
درست است. شاهین بعد‌ها هم پیگیر این حرفه نشد و تحصیلاتش را پیگیری کرد.


*دوست دارید وقتی به میانسالی رسیدید فرزندانتان با شما چگونه رفتار کنند؟
من خودم را عادت داده‌ام که از کسی توقعی نداشته باشم چون انسان هر کاری که انجام می‌دهد به خاطر خودش است نه به خاطر اینکه جواب بگیرد. خودم را مدیون پدرم می‌دانم چون من را این‌گونه تربیت کند. آدم پرتوقعی نیستم. سعی می‌کنم همیشه خوشحال باشم و به همه محبت کنم.

*درباره بیماری اوتیسم دخترتان سها صحبت کنیم. چه شد که در آن برنامه نوروزی از بیماری اوتیسم حرف زدید؟
من بعد از ۳ سال خداحافظی از بازیگری برای معرفی اوتیسم به تلویزیون برگشتم. دوست دارم مردم با این بیماری آشنا شوند. چون وضعیت اوتیسم در ایران شکننده، سخت و حساس است. بچه‌های مبتلا به اوتیسم به حمایت نیاز دارند. در چند سال آینده با رشد تصاعدی اوتیسم دچار مشکل خواهیم شد. اکنون تمام دنیا به پا خاسته‌اند. ۱۳ فروردین روز جهانی اوتیسم بود. ما نیاز داریم جامعه، این بیماری را درک کند. اوتیسم بیماری نیست بلکه تفاوت در دیدن دنیا و تفاوت در برقراری ارتباط است. بیماران مبتلا به اوتیسم به آگاهی و درک جامعه نیاز دارند. والدین، مسئولان، کاردرمانگران و گفتار درمانگران باید دست به دست هم دهند و مانند یک پازل تصویر شاخصی از بیماری اوتیسم شکل دهند.


*بچه‌های مبتلا به اوتیسم چگونه رفتار می‌کنند؟
آن‌ها درکشان از اطراف مانند افراد عادی نیست و چون برخلاف روند معمول یک انسان اجتماعی هستند طبیعی است که با جامعه آشنایی نداشته باشند. داشتن اوتیسم دلیل بر ناتوانی نیست. ضریب هوشی ‌دخترم ۱۳۰ است که بسیار بالاست اما هنوز حرف نمی‌زند. البته درکش از اطراف بسیار بالاست و توانایی‌های ویژه‌ای دارد که یک کودک طبیعی ندارد.


*آیا این بیماری در دنیا شناخته‌شده است؟
بله، البته تمام دنیا بیماران مبتلا به اوتیسم را به نام فرشتگان می‌شناسند که بال‌هایشان را چیده‌اند و روی زمین آمده‌اند تا انسان بودن را یادآوری کنند. متاسفانه آگاهی در جامعه ما خیلی پایین است و اغلب خانواده‌ها نمی‌دانند فرزندشان به این بیماری مبتلاست در حالی که اغلب دولت‌ها و کشورهای پیشرفته روی این بیماری تمرکز کرده‌اند تا این بچه‌ها را به جای اینکه در وضعیت منفعل قرار دهند، در مسیری هدایت کنند تا استعداد‌هایشان رشد پیدا کند و از آن‌ها به نفع دولتشان استفاده کنند. اکنون درصد بالایی از دانشمندان و محققان نخبه را افراد مبتلا به اوتیسم تشکیل می‌دهند. چون آن‌ها فکر کردند که جمعیت رو به رشد دارند و ۲ راه بیشتر پیش رویشان نیست؛ اگر آن‌ها را به حال خودشان‌‌ رها کنند در آینده نزدیک مجبور هستند آسایشگاه‌هایی برای آن‌ها تشکیل دهند چون به دلیل درکی که افراد مبتلا به اوتیسم دارند دچار اضطراب‌های بیشتری می‌شوند و این موضوع می‌تواند منجر به پرخاشگری شود و فردی که در این شرایط قرار می‌گیرد چاره‌ای ندارد که فرزندش را در آسایشگاه نگهداری کند اما اگر بیماران مبتلا به اوتیسم جهت بگیرند و روش پرورشی و تربیتی داشته باشند می‌توانند با جامعه همراه شوند و استعدادهای شگرف خود را به نمایش بگذارند.


*با توضیحاتی که دادید معلوم می‌شود که بچه‌های مبتلا به اوتیسم می‌توانند به درجه‌های بالایی برسند، درست است؟
بله، چند روز پیش در انجمن خیریه اوتیسم جلسه‌ای داشتیم که جوانی آنجا بود. او دانشجوی سال آخر فلسفه و نمونه‌ای از یک بچه مبتلا به اوتیسم است که به درجه بالای توانمندی ذهنی خود دست یافته و تعامل اجتماعی خوب و برخورد شایسته‌ای در جامعه دارد. او از دانش بالایی برخوردار است که متحیر شدم و می‌تواند دانشمند یا نظریه‌پرداز آینده باشد. بچه‌های مبتلا به اوتیسم در یک یا دو رشته خیلی درخشان هستند و ذهن منطقیشان خیلی کار می‌کند. آن‌ها در بیان احساسات مشکل دارند. مثلا نمی‌توانند دروغ، کنایه، شوخی یا فانتزی را متوجه شوند و تحلیل کنند. یک بچه اوتیسمی پز دادن را نمی‌فهمد. آن‌ها بی‌غل و غش هستند.


*چه زمانی خودتان متوجه شدید دخترتان سها به اوتیسم مبتلاست؟
دخترم یک سال و نیمه بود که مجبور شدیم عمل جراحی روی دستش انجام دهیم. بعد از فیزیوتراپی، فیزیوتراپش متوجه شد و به من گفت دخترتان ارتباط چشمی ندارد. من هم متوجه شده بودم که اعتنایی به سر و صداهای اطرافش نمی‌کند. وقتی چیزی را به او نشان می‌دادم، مسیر اشاره را تعقیب نمی‌کرد. البته بچه خوشرو و شادی بود. بعد از پیگیری‌های انجام‌شده تا ۲ سالگی تشخیص قطعی را گرفتیم که او به اوتیسم مبتلاست. سال‌ها با او کار کردیم. متاسفانه مرکز مشخصی وجود نداشت و اکنون هم تعدادشان کم است. بنابراین از این پزشک به پزشکی دیگر مراجعه می‌کردیم. به هر حال باید همه بچه‌ها تا سن ۳ سالگی غربالگری شوند تا اگر دچار اختلال هستند سریع متوجه شوند.


*اکنون برای درمان دخترتان چه اقداماتی انجام می‌دهید؟
این بیماری همان‌طور که اشاره کردم باید در جامعه فرهنگسازی شود و برایش بستر مناسب آموزشی ایجاد شود. یک فرد مبتلا به اوتیسم تا آخر عمر اوتیسم دارد. وقتی در جمعی هستیم خیلی سریع متوجه می‌شود که کدام فرد نگاه ترحم‌آمیزی دارد و کدام یک درکش می‌کند و به او محبت دارد. خیلی از متخصصان حتی با بیماری اوتیسم آشنایی ندارند و از این نظر به شدت دچار ضعف هستیم. من در دیدار با آقای ‌هاشمی، رئیس سازمان بهزیستی این موضوع را بیان کردم و خود ایشان هم اذعان داشتند. در واقع قرار است دوره‌های خاصی برای مسئولان و مربیان آموزشی و پرورشی برگزار کنند.


*بهترین روش‌های درمانی‌ای که پزشکان برای این نوع بیماری توصیه کردند، چه بوده؟
اوتیسم طیف گسترده‌ای است؛ مثلا بچه‌هایی هستند که وارد مدرسه می‌شوند و ناگهان معلمان آن‌ها به والدین خبر می‌دهند که توان یادگیری ندارند. برخی راهکار‌ها برای کاهش شدت این اختلال وجود دارد که باید به خانواده‌ها آموزش داده شود. مرحله نخست غربالگری است. یک بچه مبتلا به اوتیسم به ترحم نیاز ندارد اما باید نظم را بیاموزد. بچه‌ای که نمی‌تواند حرف بزند با پرتاب کردن اشیاء استرس درونی‌اش را خالی می‌کند. بچه مبتلا به اوتیسم می‌داند چه می‌خواهد بگوید اما نمی‌تواند حرف بزند و لغات را بیان کند بنابراین باید تخلیه شود، در این صورت وظیفه والدین است تا بچه را در یک محدوده سالم نگه دارند تا در آینده و زمان بزرگسالی دچار مشکل نشود.


*شما در انجمن خیریه اوتیسم چه اقداماتی انجام می‌دهید؟
انجمن اوتیسم ایران یک سال است که شروع به کار کرده و من ۲ ماه است با آن آشنا شده‌ام. ما آنجا تمام تلاش خود را می‌کنیم تا کار را پیش ببریم. هزینه‌های یک بچه مبتلا به اوتیسم خیلی بالاست و این هزینه صرف آموزش، گفتاردرمانی و کاردرمانی می‌شود که به‌طور متوسط ماهی ۳ میلیون تومان است و ۹۰ درصد خانواده‌های ایرانی نمی‌توانند این هزینه را پرداخت کنند. اغلب موسسه‌ها خصوصی هستند و مرکز خیریه با تخفیف بالا در کشور نداریم که این یک مشکل بزرگ است.


*دراین‌باره با مسئولان کشور مشورت نکرده‌اید و کمک نخواسته‌اید؟
وزیر کشور ۲ هزار متر زمین در اختیار موسسه خیریه اوتیسم ایران قرار دادند و انشاا... اگر بتوانیم به زودی زمین را تحویل بگیریم و با کمک خیرین محترم وارد مراحل ساخت شویم، نخستین مرکز جامع خیریه اوتیسم ایران را راه‌اندازی می‌کنیم. در کاشان هم با کمک خیرین بسیار خوب این شهر و شورای شهر یک هزار متر زمین برای انجمن خیریه اوتیسم گرفتیم. کاشان نخستین شهری بود که کنار وزیر کشور زمین‌هایی را به انجمن هدیه داد.


*در برنامه «مهربانو» گفتید که سها را با خود همه جا می‌برید و ابایی ندارید که او را به همه نشان دهید. با توجه به شغل خاصتان چگونه به این روحیه رسیدید؟
دخترم سها هیچ نقصی ندارد که من از حضورش در اجتماع شرم داشته باشم. او فقط با دیگران تفاوت دارد. اگر او با صدای بلند می‌خندد این احساسی است که در آن لحظه دارد و جزو صفاتش است.


*سها برنامه غذایی خاصی دارد؟
بله، مثلا گاهی اوقات گوشت غذا را می‌خورد و گاهی نه. یک دوره‌ای همیشه ماکارونی را دوست داشت اما حالا یک سال است که اگر گرسنه هم بماند این غذا را نمی‌خورد. گاهی اوقات هم اتفاق افتاده اصلا گوشت نمی‌خورد و برنج را خالی می‌خورد. خیلی از بچه‌های مبتلا به اوتیسم را دیده‌ام که چند غذا را بیشتر نمی‌خورند. در انتخاب غذا باید تشخیص داد کدام بحث لجبازی و کدام انتخاب بدن است اما پسرم به همه غذا‌ها علاقه دارد. (محبوبه ریاستی+مریم محمدی/ سلامت)

316


ادامه مطلب ...

دخترم معجزه زندگی ماست

شما و سها چطور به هم رسیدید؟

خیلی سخت. بعد از شش سال انتظار و درمان .

شما نابارور بودید یا همسرتان؟

شوهرم نابارور بود. تا دو سال اول ازدواجمان بچه نمی‌خواستیم. ‌صبر کرده بودیم که همدیگر را بهتر بشناسیم و زندگی‌مان روی روال بیفتد. بعد نصیحت‌های مادرهایمان شروع شد.‌ می‌گفتند حالا وقتش است بچه‌دار شوید.

فکرش را می‌کردید به این همه مشکل بخورید؟

اصلا... اصلا. وقتی پنج ماه گذشت و دیدیم از بچه خبری نیست‌ رفتم پیش متخصص زنان. خندید و گفت چقدر عجله داری. بعد گفت اول برای شوهرت یک آزمایش ساده می‌نویسم، جوابش که آماده شد نوبت خودت می‌شود؛ اما امان از همان آزمایش ساده. اسپرم‌های همسرم زیر هزار عدد بود؛ یعنی احتمال باروری تقریبا صفر. از فردای همان روز افتادیم دنبال درمان. با مراکز مختلف تماس گرفتیم. همه برای شش ماه بعد وقت می‌دادند.

به جدایی فکر نکردید؟

چندماهی حالم خوب نبود، اما هیچ‌وقت به جدایی فکر نکردم. البته شوهرم مرد خیلی خوبی بود، همان وقتی که دکتر به صورت قطعی گفت بچه‌دار نمی‌شود، به من حق داد هروقت بخواهم از او جدا شوم. اما من همیشه امید داشتم درمان شود.

خانواده‌هایتان هم در جریان مشکل قرار گرفتند؟

نه چیزی نگفته بودیم. وقتی از ما درباره بچه می‌پرسیدند می‌گفتیم هنوز زود است و ‌خودمان بچه‌ایم.

بعد چه شد؟

رفتیم مرکز ابن‌سینا و پروسه درمان طولانی‌ای را طی کردیم‌. درتمام آن روزها من همیشه فکر می‌کردم بالاخره راه حلی پیدا می‌شود. بعد از کلی آزمایش، سونو گرافی و... استفاده از اهدا را به ما پیشنهاد کردند که هردونفرمان قبول کردیم. همسرم می‌گفت همین که تو حس مادر شدن داشته باشی من راضی‌ام. پروسه اهدا هم خیلی خوب پیش رفت و فکر می‌کردیم همه چیز عالی است. دکتر می‌گفت در زمان عمل، تخمک‌گذاری خیلی خوب انجام شد حتی تعدادی از تخمک‌ها را اهدا کردم. اما نمی‌دانم چه شد که نتوانستم سه‌جنینی را که برایم گذاشته بودند، حفظ کنم. از نظر روحی دوباره به هم ریختم. شوهرم گفت می‌توانیم دوباره در نوبت اهدا قرار بگیریم. یک‌سال و چهارماه بعد دوباره در ابن‌سینا این پروسه تکرار شد و باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد. همان موقع من به همسرم گفتم بیا برای فرزندخواندگی اقدام کنیم.

از درمان ناامید شدید؟

نه. واقعیت را قبول کردم. مشکل همسرم که قابل درمان نبود. در تمام این سال‌ها فقط من تلاش می‌کردم حداقل بچه از خودم باشد، در رحم خودم رشد کند، اما نشد. دوره خیلی سختی بود.

بعد چه کار کردید؟

روزهای اول کارم این بود که بنشینم پای اینترنت و درباره فرزندخواندگی اطلاعات پیدا کنم. همان موقع عضو یکی از سایت‌های معروف مخصوص مادران باردار شدم. با آدم‌هایی که شرایطی شبیه خودم داشتند دوست شدم. از وقتی با آنها آشنا شدم ادامه مسیر برایم خیلی راحت‌تر شد. بعد از این که دیدم همسرم هم در این تصمیم مصر است ‌رفتیم بهزیستی شمیران و شرایط فرزندخواندگی را از آنجا پیگیری کردیم. آنجا به ما فهرست مدارک مورد نیاز را دادند.

چه مدارکی لازم بود؟

اول باید یک دادخواست فرزندخواندگی از دادگاهی که نزدیک محل سکونت مان بود تهیه می‌کردیم. این دادخواست برای صدور اعلامیه دادگاه به جاهایی مثل کلانتری برای بررسی صلاحیت اخلاقی من و همسرم، پزشکی قانونی برای بررسی سلامت روانی و اعتیاد و نداشتن بیماری‌های خطرناک و... بود. درمرحله بعدی باید نابارور بودن من و همسرم تائید می‌شد. باید گواهی عدم سوءپیشینه می‌گرفتیم. ما همه این مدارک را تهیه و آنها را به دادگاه ارائه کردیم. ‌بعد حکم صادر شد و ما برای تشکیل پرونده به بهزیستی معرفی شدیم و در دوره انتظار قرار گرفتیم. درباره جنسیت و سن بچه هم همان موقع از ما پرسیدند که ما دختر بین شش ماه تا یک‌سال را انتخاب کردیم.

می‌دانستید دوره انتظار چقدر طول می‌کشد؟

متفاوت بود. بعضی‌ها تا دو سه سال هم منتظر مانده بودند؛ اما برای ما یک سال و سه ماه طول کشید.

در این مدت چه کار می‌کردید؟ پشیمان نشدید؟

نه اصلا پشیمان نشدیم؛ البته خانواده هایمان منتظر معجزه بودند و فکر می‌کردند مشکلمان حل می‌شود، اما خودمان می‌دانستیم این امکان برای ما وجود ندارد. آن موقع من سرخودم را با کتاب گرم می‌کردم. مثلا کلی کتاب‌های تربیت فرزند خواندم. یک روزهایی هم با همسرم می‌رفتیم بازار و سیسمونی می‌خریدیم.

خانواده‌هایتان در جریان بودند؟

فقط پدرومادر من و همسرم. به هیچ‌کس دیگری نگفتیم و هنوز هم کسی نمی‌داند.

درباره بچه‌ای که قرار بود به فرزندی قبول کنید خیالپردازی هم می‌کردید؟

خیلی زیاد. من دوست داشتم شبیه خودم و همسرم باشد. همیشه این ترس را داشتم که چهره اش جوری باشد که هرکسی می‌بیند حدس بزند بچه ما نیست. آن موقع من هر روز منتظر بودم از بهزیستی زنگ بزنند و بگویند نوبت شما شده است. بعدها فهمیدم همسرم هم هر ماه به بهزیستی زنگ می‌زده و این قضیه را پیگیری می‌کرده تا این که بالاخره یک روز شوهرم زنگ زد و گفت حاضر شو باید برویم بهزیستی. شورای نهایی می‌خواست برگزار شود.

چه احساسی داشتید؟

خوشحال خوشحال. اصلا در حال خودم نبودم. اگر یک مادر 9 ماه برای بچه‌دار‌شدنش انتظار می‌کشد، بجز آن سال‌های طولانی درمان، من یک‌سال و سه ماه منتظر تولد بچه ام بودم. باورم نمی‌شد بالاخره نوبت ما شده است. مدام با خودم می‌گفتم یعنی بچه‌ای که قرار است به ما بدهند چه شکلی است؛ البته هنوز تا تحویل فرزند یک ماه مانده بود. چون باید منتظر می‌شدیم نتیجه شورا معلوم شود که خوشبختانه شورا هم با تحویل دختر زیر یک سال، یعنی همان چیزی که خواسته بودیم موافقت کرد. بعد از بهزیستی، معرفی‌نامه به شیرخوارگاه را گرفتیم و رفتیم دم در شیرخوارگاه.

فقط شما و همسرتان؟

بله، چون می‌ترسیدیم مشکلی پیش بیاید و در فرزندخواندگی وقفه بیفتد نمی‌خواستیم بقیه را امیدوار کنیم. آن روز هم دوتایی هشت صبح رفتیم دم در شیرخوارگاه. تا ساعت 10 و 30دقیقه منتظر شدیم. گفتند بچه‌ای را که قرار است به ما بدهند برده اند حمام. تا این که بالاخره دخترم را به ما نشان دادند. اصلا باورم نمی‌شد. به نظرم چشم‌هایش خیلی شبیه خودم بود. همانجا مهرش افتاد توی دلم. همیشه می‌ترسیدم نکند دوستش نداشته باشم؛ اما همین که مددکار بهزیستی سها را گذاشت توی بغلم، همه این فکر و خیال‌ها تمام شد.

همان روز سها را به شما تحویل دادند؟

نه، دو روز طول کشید. باید به یک پزشک معتمد مراجعه می‌کردیم و تائید سلامتش را می‌گرفتیم و بعد هم تائید مجدد حکم دادگاه تا بهزیستی نامه تحویل قطعی سها را به ما می‌داد.

سها چند ماهه بود؟

با این که ما دختر بین شش ماه تا یک‌سال خواسته بودیم، اما سها 3 ماه و 20 روزه بود؛ خیلی کوچولو و نحیف. به زور وزنش به 5/5 کیلو می‌رسید.

حس مادری همان‌طور بود که فکر می‌کردید؟

خیلی بهتر بود. آرامشی که با آمدن سها به زندگی من و همسرم برگشت حتی قابل مقایسه با روزهای اول ازدواجمان هم نیست. همان چند روز اول آن‌قدر به هم اخت شدیم که انگار صدسال است با هم هستیم. همیشه به شوهرم می‌گویم سها معجزه زندگی ماست.

برخورد خانواده‌هایتان چطور است؟

خیلی خوب. حتی به‌رویمان نمی‌آورند؛ مثلا تا حالا چندبار مادرشوهرم گفته سها چقدر شبیه خودت است مرجان. نمی‌دانید از شنیدن این حرف چقدر خوشحال می‌شوم.

مادری کردن برای سها سخت نیست؟

مادری برای همه مادرها همان‌قدر که سخت است، شیرین است. من حس می‌کنم مسئولیتم بیشتر از مادرهایی است که بچه خودشان را بزرگ می‌کنند. چون سها می‌توانست به یک پدرومادر منتظر دیگر برسد و شاید سرنوشت بهتری پیدامی کرد. به‌خاطر همین تمام تلاش من و همسرم این است که بخوبی بزرگش کنیم.

وقتی بزرگ شد درباره این که فرزندخوانده است چیزی به او می‌گویید؟

نمی‌دانم. الان که تصمیمش را ندارم، اما شاید بعدها نظرم عوض شد.

مینا مولایی

جامعه


ادامه مطلب ...

چگونه از دخترم محافظت کنم؟

[ad_1]
چگونه از دخترم محافظت کنم؟

خبرگزاری آریا-پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک دارد.
به گزارش خبرگزاری آریا،جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد آمده است و در آن هنگام که میان آن همه دشمن خون خوار، یکّه و تنها باقی مانده، همچنان محبت به دختر کوچکش برای او اهمیت دارد ...

در جریان وداع امام حسین(علیه السلام) با رقیه(س) می بینیم که امام کاملا به عواطف کودکانه  دخترش توجه می کند و با اظهار محبت شایان، در آن گیر و دار جنگ و خون ریزی و شهادت، به نیازهای عاطفی او پاسخ می دهد و جنگ و جهاد، هرگز سبب بی توجهی ایشان به او نمی شود. جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد آمده است و در آن هنگام که میان آن همه دشمن خون خوار، یکّه و تنها باقی مانده، همچنان محبت به دختر کوچکش برای او اهمیت دارد.

الگویی برای پدران شیعه
هنگامی که امام برای وداع واپسین به خیمه ها می آید، موقع بازگشت و ادامه نبرد، رقیه(س) مانع رفتن او می شود، امّا امام از مرکب پیاده شده و او را مورد نوازش قرار می دهد، حتی بر زمین می نشیند و با فراغ کامل او را نوازش می کند. این آموزه، درس بزرگی برای پدران است که هرگز خانواده و نیازهای عاطفی دختران را مورد بی توجهی قرار ندهند و ...

اینکه پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و با ارزش است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندان شان می تواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود، در فرهنگ دینی و اعتقادی ما بسیار به چشم می خورد و وقتی به زوایای زندگی امامان معصوم، پیامبر و بزرگان دین مان نظر می افکنیم بیش از پیش به اهمیت و نقش جایگاه ارزشمند پدر و نقش تربیتی که در خانه و خانواده و خصوصا در ارتباط با فرزندان دختر خود دارند،  پی می بریم.

پدر؛ مهر تاییدی برای دختر
پدر یا همان مرد تکیه گاه زندگی به این دلیل که در میان کودک و مادر قرار دارد هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود به کودک این اجازه را می دهد که هویت خاص خود را بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی می کند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش می دهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنیت به او اجازه شکستن محدودیت ها را می دهد. پدر برای دختر بر خلاف پسرها نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد.

تجربه ای خاص به نام پدر شدن
به راستی که پدر شدن، آمیزه ای از شادی و مبارزه جویی است. هیچگونه طراحی و برنامه ریزی در این رابطه، مرا برای دنیایی که در انتظار من و دخترم بود، مهیا نساخت. وقتی دخترم پا به این دنیا گذاشت دنیایم به یکباره تغییر کرد. من رابطه عاشقانه عظیمی را با ناآشنایی شکل دادم و اوقات عمرم را وقف کسی کردم که به تازگی ملاقاتش کرده بودم.

احساس می کردم در رابطه با دخترم نقش نوینی را بر عهده گرفته ام که تقریبا بر تمام زندگی من تاثیر خواهد گذاشت. او به سرعت تغییر می کرد و تغییر شکل می داد. لازم بود من هم خود را با این اوضاع تطبیق دهم. البته در این وادی من تنها نبودم و همسرم هم با این همه تغییرات مواجه بود اما من احساس تغییر، تحول و لذت بیشتری می کردم.

به این باور رسیده بودم که اگر این نوزاد پسر بود، هرگز مرا با این حظ وافر مواجه نمی کرد. در این موجود کوچک بی مثال نیرویی بود که فقط مرا در خود غرق می کرد و هر روز بیشتر از اینکه کنارش هستم و پدرش نام دارم، به خود می بالیدم.

من خود را اولین و با نفوذ ترین معلم فرزندم احساس می کنم. البته بخش مهمی از پدری به بداهه، خلاقیت و آمادگی برای کشف چیزهایی که پیش می آید مربوط می شود. پدر شدن من(یا بهتر بگویم دختر دار شدن من) باعث شد من رابطه ای جدید با خود پیدا کنم و به سوی اعماق فراموش شده تجربیات عاطفی بروم و در پرتو آنچه که کشف می کردم به هویت دوباره بیندیشم اما تصویری که فرهنگ ما از پدری ارایه می دهد به ما در رسیدن به عمق پیچیدگی آن کمکی نمی کند.

پدر در فرهنگ ما نان آور است یا چیزی شبیه به کارت خوان اما در باور من دختر دار شدن، مرد را به سوی خوشبختی سوق می دهد. سعادتی که مرد باید کلماتی برای بیان آن بیابد و باید به خودش اجازه کاوش آن را بدهد. در این صورت ممکن است تصور وی از حس پدری از یک همراه گذرای"لحظات شیرین" ارتباط پدرانه به معیاری برای یک مدل درست تر از انگیزه و هویت پدرانه تبدیل شود.

طرز رفتار رفتار پدر با دختر

آنچه دختران از راه محبت کسب می کنند، بیش از آن است که از راه آموزش به دست می آورند

 

دودلی پدرانه
زمانی که پدر شدم بسیار تحت فشار این آرمان بودم که به طور تلویحی از پدران این زمانه می خواهد تا در برابر هیجانات ناخواسته ای که در ارتباط با کودکان و اقتضایات آن پیش می آید از لحاظ احساسی تاثیر ناپذیر باشند و به پیشرفت شغلی ایشان نیز خللی وارد نشود. در الگوی فعلی پدر باید زیاد کار کند، زیاد پول دربیاورد و هزینه های گزاف فرزند پروری را در بیاورد. حال هر چه این پول بیشتر باشد، فرزند در امکانات بیشتری غرق می شود.

من از دست خودم عصبانی بودم و خودم را شماتت می کردم که چرا ضعیف هستم و نمی خواهم یا نمی توانم مدت طولانی از این فرشته کوچک دور شوم و تا دیر وقت در محل کار بمانم و انرژی خودم را مثل سایر همکاران و همدوره ای هایم صرف موفقیتهای حرفه ای خود بکنم.

من دوستانی داشتم که ظاهرا موفق شده بودند طوری زندگی خود را برنامه ریزی کنند که پدر بودن کمترین تغییرات عملی و آشوبهای عاطفی را در زندگی ایشان ایجاد کند.

یکی از همکاران من معتقد بود: در خانه فرصتی برای مطالعه برای روز بعد ندارم،  نمی توام سر کلاس به خوبی حاضر شوم، پس دردفتر دانشگاه تا دیر وقت می مانم و به کارهایم می رسم. وقتی به خانه می رسم فرزندمان خواب است و من عملا فقط آخر هفته کودکم را می بینم و او را در آغوش می کشم.

همکار دیگرم که دخترانش به نوجوانی رسیده بودند چون احساس می کرد ممکن است در کنار بچه ها خلقش تنگ شود طوری برنامه ریزی کرده بود که بچه ها زمان بسیاری را با مادر خود بگذرانند و ساعات کمی در کنار او باشند. او همواره می گفت پدر بودن را بسیار دوست دارد اما به نظر من این طور می رسید که این دوست داشتن منوط به حفاظت خود و فرزندانش از هر گونه امکان ناهماهنگی،خشم یا درگیری است.

دوست دیگرم معتقد بود که دخترش در حال بزرگ شدن است و به امکانات بیشتری نیاز دارد. برای تامین هزینه های مدرسه درجه یک و تامین سرگرمی های خاصش باید بیشتر به فکر او باشد و بیش از اینها کار کند. او معتقد بود خلا نبودنش را مادر می تواند پر کند.

همه امور بر عهده مادر نیست
هر چند این دوستان من راهی برای گم کردن از احساسات ناخوشایندی که ممکن است در کنار فرزندان پیش بیاید یافته بودند اما من معتقد بودم آنها بهای بسیار گزافی بابت آن پرداخته اند.

همه ما مردها دوست داریم گاهی کمتر درگیر زندگی فرزندان خود باشیم و کمتر از آنها تاثیر بپذیریم(چون خود را مدیر خانه می دانیم و نظارت از راه دور می کنیم و این باور در ذهن ما نقش بسته که رسیدگی به امور بچه بر عهده زن خانه است) اما کار انسانی واقعی همین جا صورت می گیرد، کار عاطفی همین جاست. به نظر من این دوستان من می خواهند از تغییر کردن و با جان ودل به فرزندان خود عشق ورزیدن اجتناب کنند. گویا آنها نزدیکی و صمیمیت را فدای قابل پیش بینی بودن زندگی و کنترل عاطفی کرده اند.

البته ضرورت اقتصادی حقیقتی اجتناب ناپذیر در زندگی امروز ما مردان است و محرومیت مالی می تواند سمت و سوی زندگی همه افراد را تغییر دهد اما >آگاهی از احساس خودمان در موقع جدایی از فرزندانمان و همسویی با احساسات ایشان، باعث می شود بتوانیم در زندگی خود اولویت ها را تشخیص دهیم.

هنوز هم بودن در کنار دخترم نقش اساسی در احساسم نسبت به خود ایفا می کند. حس پدری برای من همه چیز نیست اما قطعا برای بسیاری از ما پدرها بخش مهمی از هویت مان را تشکیل می دهد.

وقتی بعد از ظهرها به موقع از محل کار باز می گردم و فرشته کوچکم را در آغوش می گیرم به این فکر می کنم که انگار واقعیت اقتصادی یعنی تمام واقعیت. یگانه حقیقتی که همه چیز را باید به آن ارجاع داد. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که وحشت از پیچیدگی های زندگی، ما را تا حد این پول پرستی آشکار عقب رانده است، اینکه تعریف ما از منافع پدر، فقط شامل منافع اقتصادی باشد، نمایانگر نوعی ارزش است، ارزش قایل شدن برای پول و زمان به گونه ای که بسیاری از مسایل عاطفی مهم در نظر پدران نادیده گرفته می شود.

نتیجه این ارتباط دوجانبه میان پدر و دختر ، که از ویژگی های آن دلبستگی ایمن، عواطف مثبت، تجارب مشترک و گفتگو درباره رفتار و احساسات دخترم است، موجب تمایل و خواست وی به قبول ارزشهای پدر و رشد وجدان او می شود. وقتی با دخترم در مورد احساسات او صحبت می کنم، همین گفتگو کمک می کند تا دخترم در آینده احساسات دیگران را درک کند.

آنچه دختران از راه محبت کسب می کنند، بیش از آن چیزی است که از راه آموزش به دست می آورند.

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خانمی مطلقه هستم و امیال جنسی خسته‌ام کرده، چگونه خانمی مطلقه هستم و امیال جنسی خسته‌ام کرده، چگونه خودارضایی را ترک کنم؟چگونه کودکانی با شخصیت تربیت کنیم؟در تربیت کودک، سعی کنید در تحقق حرف‌هایی که می‌زنید، نمونه خوبی برای فرزند‌تان باشیددوستانی که شوهرانشون کم تحرکی اسپرم داشتن و باردار شدن از دوستانی که شوهرانشون کم تحرکی اسپرم داشتن و باردار شدن از تجربیاتشون بگن واین که چقدر عفونت ادرار در بارداری چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ صفحه روش ساده برای خلاص شدن از درد سیاتیک دوران بارداری تمرینی که درد سیاتیک بارداری را گینر چیست و عملکرد آن چگونه است؟ پایگاه …افزایش دهنده های وزن تا چندی پیش فقط قند و چربی ترکیب شده بودند که مقدار چگونه کودک خود را مودب بزرگ کنیم؟فکر می‌کردم فرزندانم رفتار درستی دارند تا این‌که مادربزرگم که همیشه الگوی خانواده حاشیه‌هایی خواندنی از مراسم یادبود مادر حاج قاسم …دلنوشته خود خطاب به حاج قاسم سلیمانی را از طریق قسمت نظرات این مطلب درج کنید از قبل سایر مطالب تربیت کودک مراقبت در دوران بارداریمراقبت از کودککودک داریمراقبت از نوزادتغذیه مناسب بارداری مشاوره تلفنی ۹۰۹۹۰۷۱۶۵۲ مرکز مشاوره آرامشخدمات مشاوره ای تلفنی از این پس شما می توانید حتی روزهای تعطیل فقط با یک تماس تلفنی میگنا روان شناسی دنیای پررمز و راز نوجوانیهمیشه باید مطیع و فرمانبر باشد دوستان ناباب از جمله مشکلات دوران نوجوانی، عدم دقت در چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت معلم فرزندم احساس می کنم البته بخش مهمی از پدری به بداهه چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت معلم فرزندم احساس می کنم البته بخش مهمی از پدری به بداهه چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم تبلیغات  چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که شمیم عشق چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد چگونه از دخترم محافظت کنم؟ ویدئوهای خبری تصاویر خبری فید اقتصادی اتحادیه طلا چگونه با فرزند دخترتان برخورد کنید؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم


ادامه مطلب ...

چگونه از دخترم محافظت کنم؟

[ad_1]
چگونه از دخترم محافظت کنم؟

خبرگزاری آریا-پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک دارد.
به گزارش خبرگزاری آریا،جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد آمده است و در آن هنگام که میان آن همه دشمن خون خوار، یکّه و تنها باقی مانده، همچنان محبت به دختر کوچکش برای او اهمیت دارد ...

در جریان وداع امام حسین(علیه السلام) با رقیه(س) می بینیم که امام کاملا به عواطف کودکانه  دخترش توجه می کند و با اظهار محبت شایان، در آن گیر و دار جنگ و خون ریزی و شهادت، به نیازهای عاطفی او پاسخ می دهد و جنگ و جهاد، هرگز سبب بی توجهی ایشان به او نمی شود. جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد آمده است و در آن هنگام که میان آن همه دشمن خون خوار، یکّه و تنها باقی مانده، همچنان محبت به دختر کوچکش برای او اهمیت دارد.

الگویی برای پدران شیعه
هنگامی که امام برای وداع واپسین به خیمه ها می آید، موقع بازگشت و ادامه نبرد، رقیه(س) مانع رفتن او می شود، امّا امام از مرکب پیاده شده و او را مورد نوازش قرار می دهد، حتی بر زمین می نشیند و با فراغ کامل او را نوازش می کند. این آموزه، درس بزرگی برای پدران است که هرگز خانواده و نیازهای عاطفی دختران را مورد بی توجهی قرار ندهند و ...

اینکه پدر هم به اندازه مادر برای رشد روانی کودکان مهم و با ارزش است و برقراری تعادل بین روابط این دو با فرزندان شان می تواند از نظر روانی سبب رشد صحیح کودکان شود، در فرهنگ دینی و اعتقادی ما بسیار به چشم می خورد و وقتی به زوایای زندگی امامان معصوم، پیامبر و بزرگان دین مان نظر می افکنیم بیش از پیش به اهمیت و نقش جایگاه ارزشمند پدر و نقش تربیتی که در خانه و خانواده و خصوصا در ارتباط با فرزندان دختر خود دارند،  پی می بریم.

پدر؛ مهر تاییدی برای دختر
پدر یا همان مرد تکیه گاه زندگی به این دلیل که در میان کودک و مادر قرار دارد هم به موجب حضور فیزیکی و هم به موجب جایگاه روانی خود به کودک این اجازه را می دهد که هویت خاص خود را بیابد. پدر نقش مهمی در شناسایی هویت جنسی کودک داشته و در عین حال که مادر سعی می کند با نقش حفاظتی خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بیرون گرایش می دهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنیت به او اجازه شکستن محدودیت ها را می دهد. پدر برای دختر بر خلاف پسرها نوعی «تایید» است و روابط بین آن دو به طور ناخودآگاه برای هر دو طرف اهمیت و برتری خاصی دارد.

تجربه ای خاص به نام پدر شدن
به راستی که پدر شدن، آمیزه ای از شادی و مبارزه جویی است. هیچگونه طراحی و برنامه ریزی در این رابطه، مرا برای دنیایی که در انتظار من و دخترم بود، مهیا نساخت. وقتی دخترم پا به این دنیا گذاشت دنیایم به یکباره تغییر کرد. من رابطه عاشقانه عظیمی را با ناآشنایی شکل دادم و اوقات عمرم را وقف کسی کردم که به تازگی ملاقاتش کرده بودم.

احساس می کردم در رابطه با دخترم نقش نوینی را بر عهده گرفته ام که تقریبا بر تمام زندگی من تاثیر خواهد گذاشت. او به سرعت تغییر می کرد و تغییر شکل می داد. لازم بود من هم خود را با این اوضاع تطبیق دهم. البته در این وادی من تنها نبودم و همسرم هم با این همه تغییرات مواجه بود اما من احساس تغییر، تحول و لذت بیشتری می کردم.

به این باور رسیده بودم که اگر این نوزاد پسر بود، هرگز مرا با این حظ وافر مواجه نمی کرد. در این موجود کوچک بی مثال نیرویی بود که فقط مرا در خود غرق می کرد و هر روز بیشتر از اینکه کنارش هستم و پدرش نام دارم، به خود می بالیدم.

من خود را اولین و با نفوذ ترین معلم فرزندم احساس می کنم. البته بخش مهمی از پدری به بداهه، خلاقیت و آمادگی برای کشف چیزهایی که پیش می آید مربوط می شود. پدر شدن من(یا بهتر بگویم دختر دار شدن من) باعث شد من رابطه ای جدید با خود پیدا کنم و به سوی اعماق فراموش شده تجربیات عاطفی بروم و در پرتو آنچه که کشف می کردم به هویت دوباره بیندیشم اما تصویری که فرهنگ ما از پدری ارایه می دهد به ما در رسیدن به عمق پیچیدگی آن کمکی نمی کند.

پدر در فرهنگ ما نان آور است یا چیزی شبیه به کارت خوان اما در باور من دختر دار شدن، مرد را به سوی خوشبختی سوق می دهد. سعادتی که مرد باید کلماتی برای بیان آن بیابد و باید به خودش اجازه کاوش آن را بدهد. در این صورت ممکن است تصور وی از حس پدری از یک همراه گذرای"لحظات شیرین" ارتباط پدرانه به معیاری برای یک مدل درست تر از انگیزه و هویت پدرانه تبدیل شود.

طرز رفتار رفتار پدر با دختر

آنچه دختران از راه محبت کسب می کنند، بیش از آن است که از راه آموزش به دست می آورند

 

دودلی پدرانه
زمانی که پدر شدم بسیار تحت فشار این آرمان بودم که به طور تلویحی از پدران این زمانه می خواهد تا در برابر هیجانات ناخواسته ای که در ارتباط با کودکان و اقتضایات آن پیش می آید از لحاظ احساسی تاثیر ناپذیر باشند و به پیشرفت شغلی ایشان نیز خللی وارد نشود. در الگوی فعلی پدر باید زیاد کار کند، زیاد پول دربیاورد و هزینه های گزاف فرزند پروری را در بیاورد. حال هر چه این پول بیشتر باشد، فرزند در امکانات بیشتری غرق می شود.

من از دست خودم عصبانی بودم و خودم را شماتت می کردم که چرا ضعیف هستم و نمی خواهم یا نمی توانم مدت طولانی از این فرشته کوچک دور شوم و تا دیر وقت در محل کار بمانم و انرژی خودم را مثل سایر همکاران و همدوره ای هایم صرف موفقیتهای حرفه ای خود بکنم.

من دوستانی داشتم که ظاهرا موفق شده بودند طوری زندگی خود را برنامه ریزی کنند که پدر بودن کمترین تغییرات عملی و آشوبهای عاطفی را در زندگی ایشان ایجاد کند.

یکی از همکاران من معتقد بود: در خانه فرصتی برای مطالعه برای روز بعد ندارم،  نمی توام سر کلاس به خوبی حاضر شوم، پس دردفتر دانشگاه تا دیر وقت می مانم و به کارهایم می رسم. وقتی به خانه می رسم فرزندمان خواب است و من عملا فقط آخر هفته کودکم را می بینم و او را در آغوش می کشم.

همکار دیگرم که دخترانش به نوجوانی رسیده بودند چون احساس می کرد ممکن است در کنار بچه ها خلقش تنگ شود طوری برنامه ریزی کرده بود که بچه ها زمان بسیاری را با مادر خود بگذرانند و ساعات کمی در کنار او باشند. او همواره می گفت پدر بودن را بسیار دوست دارد اما به نظر من این طور می رسید که این دوست داشتن منوط به حفاظت خود و فرزندانش از هر گونه امکان ناهماهنگی،خشم یا درگیری است.

دوست دیگرم معتقد بود که دخترش در حال بزرگ شدن است و به امکانات بیشتری نیاز دارد. برای تامین هزینه های مدرسه درجه یک و تامین سرگرمی های خاصش باید بیشتر به فکر او باشد و بیش از اینها کار کند. او معتقد بود خلا نبودنش را مادر می تواند پر کند.

همه امور بر عهده مادر نیست
هر چند این دوستان من راهی برای گم کردن از احساسات ناخوشایندی که ممکن است در کنار فرزندان پیش بیاید یافته بودند اما من معتقد بودم آنها بهای بسیار گزافی بابت آن پرداخته اند.

همه ما مردها دوست داریم گاهی کمتر درگیر زندگی فرزندان خود باشیم و کمتر از آنها تاثیر بپذیریم(چون خود را مدیر خانه می دانیم و نظارت از راه دور می کنیم و این باور در ذهن ما نقش بسته که رسیدگی به امور بچه بر عهده زن خانه است) اما کار انسانی واقعی همین جا صورت می گیرد، کار عاطفی همین جاست. به نظر من این دوستان من می خواهند از تغییر کردن و با جان ودل به فرزندان خود عشق ورزیدن اجتناب کنند. گویا آنها نزدیکی و صمیمیت را فدای قابل پیش بینی بودن زندگی و کنترل عاطفی کرده اند.

البته ضرورت اقتصادی حقیقتی اجتناب ناپذیر در زندگی امروز ما مردان است و محرومیت مالی می تواند سمت و سوی زندگی همه افراد را تغییر دهد اما >آگاهی از احساس خودمان در موقع جدایی از فرزندانمان و همسویی با احساسات ایشان، باعث می شود بتوانیم در زندگی خود اولویت ها را تشخیص دهیم.

هنوز هم بودن در کنار دخترم نقش اساسی در احساسم نسبت به خود ایفا می کند. حس پدری برای من همه چیز نیست اما قطعا برای بسیاری از ما پدرها بخش مهمی از هویت مان را تشکیل می دهد.

وقتی بعد از ظهرها به موقع از محل کار باز می گردم و فرشته کوچکم را در آغوش می گیرم به این فکر می کنم که انگار واقعیت اقتصادی یعنی تمام واقعیت. یگانه حقیقتی که همه چیز را باید به آن ارجاع داد. تنها چیزی که می توانم بگویم این است که وحشت از پیچیدگی های زندگی، ما را تا حد این پول پرستی آشکار عقب رانده است، اینکه تعریف ما از منافع پدر، فقط شامل منافع اقتصادی باشد، نمایانگر نوعی ارزش است، ارزش قایل شدن برای پول و زمان به گونه ای که بسیاری از مسایل عاطفی مهم در نظر پدران نادیده گرفته می شود.

نتیجه این ارتباط دوجانبه میان پدر و دختر ، که از ویژگی های آن دلبستگی ایمن، عواطف مثبت، تجارب مشترک و گفتگو درباره رفتار و احساسات دخترم است، موجب تمایل و خواست وی به قبول ارزشهای پدر و رشد وجدان او می شود. وقتی با دخترم در مورد احساسات او صحبت می کنم، همین گفتگو کمک می کند تا دخترم در آینده احساسات دیگران را درک کند.

آنچه دختران از راه محبت کسب می کنند، بیش از آن چیزی است که از راه آموزش به دست می آورند.

 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خانمی مطلقه هستم و امیال جنسی خسته‌ام کرده، چگونه خانمی مطلقه هستم و امیال جنسی خسته‌ام کرده، چگونه خودارضایی را ترک کنم؟چگونه کودکانی با شخصیت تربیت کنیم؟در تربیت کودک، سعی کنید در تحقق حرف‌هایی که می‌زنید، نمونه خوبی برای فرزند‌تان باشیددوستانی که شوهرانشون کم تحرکی اسپرم داشتن و باردار شدن از دوستانی که شوهرانشون کم تحرکی اسپرم داشتن و باردار شدن از تجربیاتشون بگن واین که چقدر عفونت ادرار در بارداری چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ صفحه روش ساده برای خلاص شدن از درد سیاتیک دوران بارداری تمرینی که درد سیاتیک بارداری را گینر چیست و عملکرد آن چگونه است؟ پایگاه …افزایش دهنده های وزن تا چندی پیش فقط قند و چربی ترکیب شده بودند که مقدار چگونه کودک خود را مودب بزرگ کنیم؟فکر می‌کردم فرزندانم رفتار درستی دارند تا این‌که مادربزرگم که همیشه الگوی خانواده حاشیه‌هایی خواندنی از مراسم یادبود مادر حاج قاسم …دلنوشته خود خطاب به حاج قاسم سلیمانی را از طریق قسمت نظرات این مطلب درج کنید از قبل سایر مطالب تربیت کودک مراقبت در دوران بارداریمراقبت از کودککودک داریمراقبت از نوزادتغذیه مناسب بارداری مشاوره تلفنی ۹۰۹۹۰۷۱۶۵۲ مرکز مشاوره آرامشخدمات مشاوره ای تلفنی از این پس شما می توانید حتی روزهای تعطیل فقط با یک تماس تلفنی میگنا روان شناسی دنیای پررمز و راز نوجوانیهمیشه باید مطیع و فرمانبر باشد دوستان ناباب از جمله مشکلات دوران نوجوانی، عدم دقت در چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت معلم فرزندم احساس می کنم البته بخش مهمی از پدری به بداهه چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه از دخترم محافظت کنم و چگونه چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت اثرات منفی مشارکت نکردن پدر در تربیت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت معلم فرزندم احساس می کنم البته بخش مهمی از پدری به بداهه چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم؟ آکا چگونه از دخترم محافظت کنم چگونه از دخترم محافظت کنم؟ چگونه از دخترم محافظت کنم تبلیغات  چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که شمیم عشق چگونه از دخترم محافظت کنم؟ جای شگفتی دارد که با آن همه مصیبت و سختی ای که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد چگونه از دخترم محافظت کنم؟ ویدئوهای خبری تصاویر خبری فید اقتصادی اتحادیه طلا چگونه با فرزند دخترتان برخورد کنید؟ چگونه از دخترم محافظت چگونه از دخترم محافظت کنم


ادامه مطلب ...