بینشهایی برای ایجاد یک رابطهی مادر و دختری سالم:
بیشتر ما فکر میکنیم که فقط وقتی که بزرگ شویم به ایجاد یک رابطهی سالم با مادرمان نیاز داریم. اما رابطهی عاطفی با مادرمان از همان هنگام تولدمان شروع میشود. سفر یک مادر از دوران یک دختر جوان بودن تا مادر شدن به خاطر به دنیا آوردن فرزند شگفت انگیز اســت. میخواهیم که کمی در دوران مادرانهی مادرمان سیاحت کنیم.وقتی که به دنیا میآییم:
این زمانی اســت که او سفر خود را به عنوان یک مادر آغاز میکند. تعداد کمی از زنان از باردار شدن میترسند اما وقتی که فرشتهی کوچک خود را در آغوش خود میگیرند همهی این ترسها ناپدید میشوند. تحقیق نشان میدهد که وقتی زنان به کودکان خود شیر میدهند، یک مادهی شیمیایی به نام اکسی توسین آزاد میشود که باعث برانگیختن عواطف و احساسات مربوط به دوست داشتن میشود. بنابراین این علاقه از همان وقتی که به دنیا میآییم شروع میشود. از لحاظ پزشکی بهتر اســت که حداقل 6 ماه به بچه شیر داد شود. حالا تصور کنید که در این 6 ماه چه مقدار مادهی شیمیایی آزاد میشود و چه قدر این ارتباط عاطفی بین ما و مادرمان که فقط مختص ما دو نفر اســت افزایش مییابد.وقتی که به مدرسه میرویم:
دوران مدرسه زمانی اســت که ما ناگهان در معرض دنیای بیرون قرار میگیریم. ما با افراد جدید در مدرسه ملاقات میکنیم، دوست پیدا میکنیم، با معلمان خود تعامل داریم و شروع به فکر کردن میکنیم. ما در مدرسه چیزهای جدید یاد میگیریم و از ما انتظار این را دارند که تکالیفی انجام دهیم. این توقعات قبلاً از رفتن به مدرسه برای ما آشنا نبودند.وقتی که در دوران نوجوانی خود هستیم:
والدین از دوران نوجوانی فرزندان خود بیشتر از هر مرحلهی دیگر بزرگ شدن آنها میترسند. در این مرحله اســت که دختران، مادران خود را بهتر درک میکنند. هم چنین این مرحله زمانی اســت که دختران در دنیای خود سیر میکنند. تغییرات فیزیکی و عاطفی که دختر شما در این دوران تجربه میکند برای شما ناآشنا نیست اما او اولین بار اســت که فشار جنسی، در معرض دنیای دیگر قرار گرفتن و تحت تأثیر جمعی از دوستان بودن و تغییرات دوران بلوغ را تجربه میکند. در این مرحله از زندگی فقط او را حمایت کنید و با او شکیبا باشید و سعی کنید کنترل خود را از دست ندهید. در زمانهای نومیدی و یأس همراه او باشید. به او بگویید که هر وقت خواست میتواند به شانههای شما تکیه کرده و گریه کند و همیشه زمانی که مشکلی برای او پیش آمد میتواند روی شما حساب کند. او را مطمئن سازید که هر چیزی که پیش آمد شما با او هستید. این نوع اطمینان بخشی او را از انجام کارهای اشتباه و غلط باز میدارد.وقتی که بزرگ سال هستیم:
در این مرحله این رابطه بسیار ریشه دار شده اســت و تغییر آن سخت و دشوار اســت. اما همان طور که گفتهاند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه اســت. اگر ما قبلاً رابطهی خوبی با مادرمان نداشتهایم اما حالا به اندازه کافی بزرگ هستیم که بتوانیم برخی چیزها را درک کنیم. بسیار ضروری اســت که درک کنیم مادرمان نیز یک فرد بالغ اســت که اعتقادات و افکار مخصوص خودش را دارد. در طول سالیان برخی از اعتقادات او بخشی از سبک زندگیاش شدهاند که نمیتوانند تغییر کنند. بنابراین بهتر اســت افکاری را که برای ما جالب نیستند نادیده بگیریم. با این کار ما از وقوع برخی بحثهای ممکن جلوگیری میکنیم. در این مرحله او تنها مادرمان نیست بلکه دوستی اســت که میتوانیم بیشتر افکار و عواطف خود را با او در میان بگذاریم و هیچ مردی نمیتواند جایگزین او شود.داستانی از لتونی
مادری دو دختر داشت که یکی دختر واقعی و دیگری نادختری او بود. یک روز نامادری به نادختری دستور داد که نزد شیطان برود و برای او کمی آتش بیاورد تا به کمک آن آتش روشن کند.بینشهایی برای ایجاد یک رابطهی مادر و دختری سالم:
بیشتر ما فکر میکنیم که فقط وقتی که بزرگ شویم به ایجاد یک رابطهی سالم با مادرمان نیاز داریم. اما رابطهی عاطفی با مادرمان از همان هنگام تولدمان شروع میشود. سفر یک مادر از دوران یک دختر جوان بودن تا مادر شدن به خاطر به دنیا آوردن فرزند شگفت انگیز اســت. میخواهیم که کمی در دوران مادرانهی مادرمان سیاحت کنیم.وقتی که به دنیا میآییم:
این زمانی اســت که او سفر خود را به عنوان یک مادر آغاز میکند. تعداد کمی از زنان از باردار شدن میترسند اما وقتی که فرشتهی کوچک خود را در آغوش خود میگیرند همهی این ترسها ناپدید میشوند. تحقیق نشان میدهد که وقتی زنان به کودکان خود شیر میدهند، یک مادهی شیمیایی به نام اکسی توسین آزاد میشود که باعث برانگیختن عواطف و احساسات مربوط به دوست داشتن میشود. بنابراین این علاقه از همان وقتی که به دنیا میآییم شروع میشود. از لحاظ پزشکی بهتر اســت که حداقل 6 ماه به بچه شیر داد شود. حالا تصور کنید که در این 6 ماه چه مقدار مادهی شیمیایی آزاد میشود و چه قدر این ارتباط عاطفی بین ما و مادرمان که فقط مختص ما دو نفر اســت افزایش مییابد.وقتی که به مدرسه میرویم:
دوران مدرسه زمانی اســت که ما ناگهان در معرض دنیای بیرون قرار میگیریم. ما با افراد جدید در مدرسه ملاقات میکنیم، دوست پیدا میکنیم، با معلمان خود تعامل داریم و شروع به فکر کردن میکنیم. ما در مدرسه چیزهای جدید یاد میگیریم و از ما انتظار این را دارند که تکالیفی انجام دهیم. این توقعات قبلاً از رفتن به مدرسه برای ما آشنا نبودند.وقتی که در دوران نوجوانی خود هستیم:
والدین از دوران نوجوانی فرزندان خود بیشتر از هر مرحلهی دیگر بزرگ شدن آنها میترسند. در این مرحله اســت که دختران، مادران خود را بهتر درک میکنند. هم چنین این مرحله زمانی اســت که دختران در دنیای خود سیر میکنند. تغییرات فیزیکی و عاطفی که دختر شما در این دوران تجربه میکند برای شما ناآشنا نیست اما او اولین بار اســت که فشار جنسی، در معرض دنیای دیگر قرار گرفتن و تحت تأثیر جمعی از دوستان بودن و تغییرات دوران بلوغ را تجربه میکند. در این مرحله از زندگی فقط او را حمایت کنید و با او شکیبا باشید و سعی کنید کنترل خود را از دست ندهید. در زمانهای نومیدی و یأس همراه او باشید. به او بگویید که هر وقت خواست میتواند به شانههای شما تکیه کرده و گریه کند و همیشه زمانی که مشکلی برای او پیش آمد میتواند روی شما حساب کند. او را مطمئن سازید که هر چیزی که پیش آمد شما با او هستید. این نوع اطمینان بخشی او را از انجام کارهای اشتباه و غلط باز میدارد.وقتی که بزرگ سال هستیم:
در این مرحله این رابطه بسیار ریشه دار شده اســت و تغییر آن سخت و دشوار اســت. اما همان طور که گفتهاند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه اســت. اگر ما قبلاً رابطهی خوبی با مادرمان نداشتهایم اما حالا به اندازه کافی بزرگ هستیم که بتوانیم برخی چیزها را درک کنیم. بسیار ضروری اســت که درک کنیم مادرمان نیز یک فرد بالغ اســت که اعتقادات و افکار مخصوص خودش را دارد. در طول سالیان برخی از اعتقادات او بخشی از سبک زندگیاش شدهاند که نمیتوانند تغییر کنند. بنابراین بهتر اســت افکاری را که برای ما جالب نیستند نادیده بگیریم. با این کار ما از وقوع برخی بحثهای ممکن جلوگیری میکنیم. در این مرحله او تنها مادرمان نیست بلکه دوستی اســت که میتوانیم بیشتر افکار و عواطف خود را با او در میان بگذاریم و هیچ مردی نمیتواند جایگزین او شود.داستانی از لتونی
مادری دو دختر داشت که یکی دختر واقعی و دیگری نادختری او بود. یک روز نامادری به نادختری دستور داد که نزد شیطان برود و برای او کمی آتش بیاورد تا به کمک آن آتش روشن کند.