مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

الهه رضایی: دهه شصتی‌ها دوران سختی داشتند

جام جم سرا: خانم رضایی دقیقا‌‌ همان کسی بود که بعدازظهرهای روزهای دور کودکی در قاب شیشه‌ای تلویزون‌های قدیمیمان می‌دیدیم؛ به‌‌ همان اندازه ملیح، شیرین، خوش بیان و مهربان و دوست داشتنی. او در حال حاضر مدیریت مهد کودکی را برعهده دارد که دهه شصتی‌ها و بعضا دهه پنجاهی‌ها، بچه‌هایشان را به مأمن امن آن می‌سپارند. دیدن چهره به‌یادماندنی و دلنشین خانم مجری آن روز‌ها، برایم یادآور خاطرات دلچسب بسیاری بود که حتما با خواندن این گفتگو برای شما هم زنده می‌شود.

خانم رضایی چرا کار اجرا را بعد از بازنشستگی‌‌ رها کردید؟

- علتش بیشتر تغییر علاقمندی‌های سازمان صدا و سیما به نحوه اجرا بود. من ده سالی غیر از کار کودک، کار بزرگسال کردم ولی در کار کودک موفق‌تر بودم؛ چون با وضعیت صورت و چهره من، کار کودک هماهنگ‌تر بود و البته عادت ذهنی مخاطبان هم موثر بود. بعد از ۸۷ چون خیلی دیگر به کار بزرگسال تمایلی نداشتم و برای کودک هم روش اجرا و فرمت کار عوض شد و با روش من هماهنگ نبود، حداقل من ترجیح دادم در روش خودم تغییری ایجاد نکنم و گروه‌های جدید و جوان‌های پرانرژی‌تر وارد کار کودک شوند.

شما و خانم خامنه برای ما دهه شصتی‌ها دو شخصیت بسیار نوستالژیک هستید، اجرای بسیار به یادماندنی و متمایزی داشتید. خودتان فکر می‌کنید چه چیزی باعث ماندگاری اجرای شما شد؟

- شاید یکی از دلایلش که بچه‌های دیروز خیلی به آن اشاره می‌کنند، این بود که هر چیز که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و شاید آن علاقه مندی که در وجود من شخصا و همینطور خانم خامنه بود، روی اجرای ما تاثیر می‌گذاشت. دلیل دیگرش هم این بود که برنامه دیگری هم نبود. امکانات تفریحی و استفاده از رسانه‌های جمعی خیلی محدود بود. بچه‌ها اینترنت و کامپیو‌تر و سی دی کارتون‌های مختلف نداشتند. اگر بخواهیم کلی‌تر نگاه کنیم یک مثلث بود که یک سرش معلم و مدرسه بود، یک سرش مادر و یک سر دیگر تلویزیون و بچه‌ها هر جا که احساس خلأ می‌کردند، شاید به دیگری پناه می‌بردند و خستگی مدرسه را نیز با برنامه کودک در می‌کردند.

دهه شصتی‌ها چون خودشان در دوران کودکی سختی‌ها و کمبودهایی داشتند، سعی می‌کنند همه وسایل و امکانات را برای بچه‌هایشان فراهم کنند و بیش از حد بچه‌ها را آزاد می‌گذارند


اما اکثرا می‌گویند جمله‌هایی که گفته می‌شد و آرامش کلامی که وجود داشته، برای آن‌ها دلنشین بوده است. ما باید بچه‌ها را نصیحت می‌کردیم و برای همین سعی می‌کردیم حرف‌هایی که می‌زنیم با آرامش باشد تا حرف ما با بچه‌ها بهتر بپذیرند و ما هم با زبان خودمان و نه به زبان کودکانه که امروز باب شده است، با بچه‌ها حرف می‌زدیم.

به نظر من همین هم باعث می‌شد که بچه‌ها شما را باور می‌کردند و اینقدر از شما حرف شنوی داشتند و هر چقدر می‌گفتید برو عقب، ما هم می‌رفتیم تا به در و دیوار می‌خوردیم یا سر از بالکن و پاسیو درمی‌آوردیم!

- (با خنده) بله، بچه‌های دیروز خیلی صداقت داشتند و ساده‌تر بودند.

اتفاقا الان شما در مهد کودک کار می‌کنید، با بچه‌های همین ده شصتی‌ها. با دهه هفتادی‌ها هم که کمابیش در ارتباط بوده‌اید. از نظر شما هر کدام چه ویژگی داشتند؟

- خب دهه شصتی‌ها در یک دوران سختی در کشورمان رشد کردند. ما سال‌ها مسئله جنگ و تبعات آن را داشتیم؛ به همین دلیل شصتی‌ها بچه‌های آرام‌تر و محتاطتری هستند و شادابی، پرانرژی بودن، شیطنت و بازیگوشی دهه هفتاد به بعد خیلی بیشتر است.

از طرفی دهه شصتی‌ها چون خودشان در دوران کودکی سختی‌ها و کمبودهایی داشتند، سعی می‌کنند همه وسایل و امکانات را برای بچه‌هایشان فراهم کنند و بیش از حد بچه‌ها را آزاد می‌گذارند. تفاوتشان بیشتر در آرام بودن و پرهیاهو بودنشان است؛ البته باز در این دهه هم از ۶۵ تا ۷۰، شرایط متفاوت‌تری بود و از ۶۵ به بعد بچه‌ها شرایط آرام‌تر و بهتری را تجربه کردند.

درباره کارتون‌ها و کلا برنامه‌های کودک امروز چه نظری دارید؟

- حقیقتش مدتهاست که برنامه‌ها را ندیدم؛ ولی چون به اقتضای شغلم با بچه‌های کوچک و والدینشان در تماس هستم، می‌توانم بگویم به میزان زیادی کارتون‌های خشن، روحیه بچه‌ها را تغییر داده است. بچه‌هایی که روحیه آرامی داشتند را ترسناک و مضطرب بار آورده و بقیه هم بچه‌های سخت و خشنی شدند. به نظر می‌آید که بعضی از کارتون‌های امروز تاثیر خوبی نداشتند.

بعد از اینکه شبکه پویا راه اندازی شد، چون کارتون‌های دهه‌های گذشته را نشان می‌داد، من از مادرهای بچه‌ها می‌شنیدم که بچه‌هایشان کارتون‌های قدیمی را بیشتر دوست دارند و استقبال می‌کنند. حتی‌‌ همان کارتون‌هایی که از دید ما نخ نما شدند؛ مثل پسر شجاع یا حنا دختری در مزرعه؛ در صورتی که کارتون‌های امروزی والت دیزنی فوق العاده زیبا و جذاب است اما انگار‌‌ همان سادگی کارتون‌های قدیمی و ریتم ساده‌ای که داشتند، باعث می‌شود بچه‌های جدید هم با آن‌ها خیلی ارتباط برقرار کنند.

زمان ما اجازه نمی‌دادند بچه‌ها ۸ و ۹ شب تلویزیون نگاه کنند و همه باید این ساعت می‌خوابیدند اما الان بچه‌ها از آخرین سریال‌های تلویزیونی هم خبر دارند


اصلا یکی از دلایلی که بچه‌های جدید اینقدر با بچه‌های قدیم فرق کردند برمی گردد به تنوع رسانه‌ها.

- بله. هم تنوع رسانه‌ها و بخش دیگر هم به رویکرد خانواده‌ها برمی‌گردد که براحتی اجازه می‌دهند بچه‌ها هر برنامه‌ای را ببینند؛ مثلا زمان ما اجازه نمی‌دادند بچه‌ها ۸ و ۹ شب تلویزیون نگاه کنند و همه باید این ساعت می‌خوابیدند اما الان بچه‌ها از آخرین سریال‌های تلویزیونی هم خبر دارند. شاید هم گاهی چون مادر‌ها مشغولیت‌های زیادی دارند و حوصله ندارند، به بچه‌ها اجازه می‌دهند که بنشینند پای تلویزیون و برنامه‌های مختلف را ببینند تا خودشان بتوانند به کارشان برسند و توی این برنامه‌ها هم دعوا، خشونت، بدآموزی و... وجود دارد و بچه‌ها هم یاد می‌گیرند و چیزهایی را می‌فهمند که آن سن زمان فهمیدنش نیست.

یک گله‌ای که بچه‌های دیروز دارند این است که چرا نقاشی‌هایی را که می‌فرستادند، نشان نمی‌دادند؟ راستی اصلا نقاشی‌هایمان را چه کار کردند؟!

- اتفاقا زمان پخش برنامه بچه‌های دیروز یک خانم یا آقایی پیامک زده بود و گفته بود در آن زمان چون نقاشی من را نشان نداده بودید، من هم رفتم یک لیوان آب ریختم روی تلویزیون که خانم مجری را خیس کنم و تلویزیونمان سوخت! (با خنده) بله متاسفانه این مشکل را به خاطر محدودیت زمان دائما داشتیم. نقاشی‌ها را هم که اصلا نمی‌شد نگهداری کنیم و عملا امکانش نبود. شما می‌دانید چقدر نقاشی به ما می‌رسید؟ اگر می‌خواستیم نگهداری کنیم، باید اندازه چندتا اتاق را فقط برای آرشیو نقاشی‌ها خالی می‌کردیم. آن زمان چون بچه‌ها سرگرمی زیادی نداشتند و برنامه‌های تلویزیونی یا مسابقات مختلف نبود که بتوانند در آن شرکت کنند، برای همین تنها چیزی که می‌توانستند با آن هم مطرح شوند و اسمشان خوانده شود و هم لذت ببرند، نقاشی بود.

شاید خیلی از بچه‌ها در آن زمان به بچه‌های شما حسودی می‌کردند! بچه‌های خودتان رابطه‌شان با شغل شما چطور بود و چه حسی داشتند؟

- اتفاقا بچه‌های من خیلی راضی نبودند؛ چون حس می‌کردند مادرشان دارد با بچه‌های دیگر تقسیم می‌شود. بعد هم جلوی دوربین بودن همان طور که می‌دانید دردسرهای خاص خودش را دارد؛ چون نمی‌توانستم با بچه‌هایم در بیرون از منزل راحت باشم. بچه‌های من هیچ جا راحت نبودند.

خیلی از بچه‌های دیروز خودشان صاحب فرزندند و من فقط دوست دارم به آن‌ها بگویم برای تربیت فزندانشان بیشتر وقت بگذارند


چه انتقادهایی معمولا از شما می‌شد؟

- اینکه چرا کارتون کم پخش می‌شد یا چرا نقاشی ما را نشان نمی‌دادند.

یا چرا اینقدر می‌گفتید «برید عقب‌تر»!

- (با خنده) بله! یا یک انتقادی که از ما داشتند این بود که چرا اینقدر نصیحت می‌کنیم . این انتقادی بود که خود ما هم البته داشتیم و دوست نداشتیم که این آموزش‌ها خیلی مستقیم باشد و بیشتر من دوست داشتم به صورت عملی آموزش داده می‌شد.

چه توصیه‌ای به بچه‌های دیروز دارید؟

- در حال حاضر خیلی از بچه‌های دیروز خودشان صاحب فرزندند و من فقط دوست دارم به آن‌ها بگویم برای تربیت فزندانشان بیشتر وقت بگذارند و آن‌ها را با تلویزیون و سی دی‌های مختلف سرگرم نکنند و حتما از کمک کار‌شناسان استفاده کنند و اگر به مشکلی در تربیت فرزندشان برخوردند، تصور نکنند که خودشان به تنهایی می‌توانند حلش کنند. (هانیه روزبهانی/موفقیت)


ادامه مطلب ...

الهه رضایی (مجری) در کنار پسرش + زندگی شخصی و خصوصی

الهه رضایی (مجری) در کنار پسرش + زندگی شخصی و خصوصی

الهه رضایی در سال ۶۵ ازدواج کرده و همسرش پزشک و متخصص قلب است. دو فرزند دختر و پسر دارد.

همسر الهه رضایی عکس جدید بازیگران خانواده مجری مشهور بیوگرافی مجریان بیوگرافی الهه رضایی

الهه رضایی متولد ۱۲ بهمن ۱۳۴۲ است. تحصیلاتش لیسانس علوم تربیتی است و تا سال ۸۷ کارمند سازمان صدا و سیما بوده و بعد از آن بازنشسته شده و اینک به اداره مهد کودکش مشغول است.

الهه رضایی در سال ۱۳۵۸ و هنگامی که ۱۵ ساله بود، برای اجرا در برنامه کودک پذیرفته شد و فعالیت خود را آغاز کرد. در تیر ماه همین سال بود که اولین اجرای خود را مقابل دوربین انجام داد. او در دهه شصت خورشیدی به عنوان مجری برنامه کودکان توانست به اوج معروفیت خود در تلویزیون برسد. وی در سال ۱۳۷۸ اجرای برنامه کودک را کنار گذاشت. پس از آن در برخی برنامه های بزرگسالان به عنوان مجری به فعالیت پرداخت. وی پس از گذشت سال ها، در سال ۱۳۸۹، در برنامه ای تحت عنوان «بچه های دیروز»، که کارتون ها و برنامه های قدیمی را بمنظور تجدید خاطره پخش می کرد، به اجرای برنامه پرداخت.

کار کردن پرونده ای درباره «نوستالژی» در این مطلب، بهانه ای شد تا با یکی از محبوب ترین و نوستالژیک ترین شخصیت های دوران کودکی مان گفتگو کنم. «خانم رضایی» دقیقا همان کسی بود که بعدازظهرهای روزهای دور کودکی در قاب شیشه ای تلویزون های قدیمی مان می دیدیم؛ به همان اندازه ملیح، شیرین، خوش بیان و مهربان و دوست داشتنی. او در حال حاضر مدیریت مهد کودکی را برعهده دارد که دهه شصتی ها و بعضا دهه پنجاهی ها، بچه هایشان را به مأمن امن آن می سپارند. دیدن چهره به یادماندنی و دلنشین خانم مجری آن روزها، برایم یادآور خاطرات دلچسب بسیاری بود که حتما با خواندن این گفتگو برای شما هم زنده می شود. با ما همراه باشید.

خانم الهه رضایی چرا کار اجرا را بعد از بازنشستگی رها کردید؟

– علتش بیشتر تغییر علاقمندی های سازمان صدا و سیما نسبت به نحوه اجرا بود. من ده سالی غیر از کار کودک، کار بزرگسال کردم ولی در کار کودک موفق تر بودم؛ چون با وضعیت صورت و چهره من، کار کودک هماهنگ تر بود و البته عادت ذهنی مخاطبان هم موثر بود. بعد از ۸۷ چون خیلی دیگر به کار بزرگسال تمایلی نداشتم و برای کودک هم روش اجرا و فرمت کار عوض شد و با روش من هماهنگ نبود، حداقل من ترجیح دادم در روش خودم تغییری ایجاد نکنم و گروه های جدید و جوان های پرانرژی تر وارد کار کودک شوند.

خانم مجری محبوب، مدیر مهد کودک شد

همه ما می دانیم که شما و همینطور خانم خامنه که برای ما دهه شصتی ها دو شخصیت بسیار نوستالژیک هستید، اجرای بسیار به یادماندنی و متمایزی داشتید. خودتان فکر می کنید چه چیزی باعث ماندگاری اجرای شما شد؟

– شاید یکی از دلایل آنکه بچه های دیروز خیلی به آن اشاره می کنند، این بود که هر چیز که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و شاید آن علاقمندی که در وجود من شخصا و همینطور خانم خامنه بود، روی اجرای ما تاثیر می گذاشت.

دلیل دیگرش هم این بود که برنامه دیگری هم نبود. امکانات تفریحی و استفاده از رسانه های جمعی خیلی محدود بود. بچه ها اینترنت و کامپیوتر و سی دی کارتون های مختلف نداشتند. اگر بخواهیم کلی تر نگاه کنیم یک مثلث بود که یک سرش معلم و مدرسه بود، یک سرش مادر و یک سر دیگر تلویزیون و بچه ها هر جا که احساس خلأ می کردند، شاید به دیگری پناه می بردند و خستگی مدرسه را نیز با برنامه کودک در می کردند.

اما اکثرا می گویند جمله هایی که گفته می شد و آرامش کلامی که وجود داشته، برای آنها دلنشین بوده است. ما باید بچه ها را نصیحت می کردیم و برای همین سعی می کردیم حرف هایی که می زنیم با آرامش باشد تا حرف ما با بچه ها بهتر بپذیرند و ما هم با زبان خودمان و نه به زبان کودکانه که امروز باب شده است، با بچه ها حرف می زدیم.

به نظر من همین هم باعث می شد که بچه ها شما را باور می کردند و اینقدر از شما حرف شنوی داشتند و هر چقدر می گفتید برو عقب، ما هم می رفتیم تا به در و دیوار می خوردیم یا سر از بالکن و پاسیو درمی آوردیم!!!

الهه رضایی – (با خنده) بله، بچه های دیروز خیلی صداقت داشتند و ساده تر بودند.

همسر الهه رضایی عکس جدید بازیگران خانواده مجری مشهور بیوگرافی مجریان بیوگرافی الهه رضایی

اتفاقا الان شما در مهد کودک کار می کنید، با بچه های همین ده شصتی ها. با دهه هفتادی ها هم که کمابیش در ارتباط بوده اید. از نظر شما هر کدام چه ویژگی داشتند؟

– خب دهه شصتی ها در یک دوران سختی در کشورمان رشد کردند. ما سال ها مسئله جنگ و تبعات آن را داشتیم؛ به همین دلیل شصتی ها بچه های آرام تر و محتاط تری هستند و شادابی، پرانرژی بودن، شیطنت و بازیگوشی دهه هفتاد به بعد خیلی بیشتر است.

از طرفی دهه شصتی ها چون خودشان در دوران کودکی سختی ها و کمبودهایی داشتند، سعی می کنند همه وسایل و امکانات را برای بچه هایشان فراهم کنند و بیش از حد بچه ها را آزاد می گذارند. تفاوتشان بیشتر در آرام بودن و پرهیاهو بودنشان است؛ البته باز در این دهه هم از ۶۵ تا ۷۰، شرایط متفاوت تری بود و از ۶۵ به بعد بچه ها شرایط آرام تر و بهتری را تجربه کردند.

همسر الهه رضایی عکس جدید بازیگران خانواده مجری مشهور بیوگرافی مجریان بیوگرافی الهه رضایی

راجع به کارتون ها و کلا برنامه های کودک امروز چه نظری دارید؟

– حقیقت اش در حال حاضر مدت هاست که برنامه ها را ندیدم؛ ولی چون به اقتضای شغلم با بچه های کوچک و والدین شان در تماس هستم، می توانم بگویم به میزان زیادی کارتون های خشن، روحیه بچه ها را تغییر داده است. بچه هایی که روحیه آرامی داشتند را ترسناک و مضطرب بار آورده وبقیه هم بچه های سخت و خشنی شدند. به نظر می آید که بعضی از کارتون های امروز تاثیر خوبی نداشتند.

بعد از اینکه شبکه پویا راه اندازی شد، چون کارتون های دهه های گذشته را نشان می داد، من از مادرهای بچه ها می شنیدم که بچه هایشان کارتون های قدیمی را بیشتر دوست دارند و استقبال می کنند. حتی همان کارتون هایی که از دید ما نخ نما شدند؛ مثل پسر شجاع یا حنا دختری در مزرعه؛ در صورتی که کارتون های امروزی والت دیزنی فوق العاده زیبا و جذاب است اما انگار همان سادگی کارتون های قدیمی و ریتم ساده ای که داشتند، باعث می شود بچه های جدید هم با آنها خیلی ارتباط برقرار کنند.

اصلا یکی از دلایلی که بچه های جدید اینقدر با بچه های قدیم فرق کردند برمی گردد به تنوع رسانه ها.

الهه رضایی – بله. هم تنوع رسانه ها و بخش دیگر هم به رویکرد خانواده ها برمی گردد که به راحتی اجازه می دهند بچه ها هر برنامه ای را ببینند؛ مثلا زمان ما اجازه نمی دادند بچه ها ۸ و ۹ شب تلویزیون نگاه کنند و همه باید این ساعت می خوابیدند اما الان بچه ها از آخرین سریال های تلویزیونی هم خبر دارند.

شاید هم گاهی چون مادرها مشغولیت های زیادی دارند و حوصله ندارند، به بچه ها اجازه می دهند که بنشینند پای تلویزیون و برنامه های مختلف را ببینند تا خودشان بتوانند به کارشان برسند و توی این برنامه ها هم دعوا، خشونت، بدآموزی و … وجود دارد و بچه ها هم یاد می گیرند و چیزهایی را می فهمند که آن سن زمان فهمیدنش نیست.

یک گله ای که بچه های دیروز دارند این است که چرا نقاشی هایی را که می فرستادند، نشان نمی دادند؟ راستی اصلا نقاشی هایمان را چه کار کردند؟!

– اتفاقا زمان پخش برنامه بچه های دیروز یک خانم یا آقایی پیامک زده بود و گفته بود در آن زمان چون نقاشی من را نشان نداده بودید، من هم رفتم یک لیوان آب ریختم روی تلویزیون که خانم مجری را خیس کنم و تلویزیونمان سوخت! (با خنده) بله متاسفانه این مشکل را به خاطر محدودیت زمان دائما داشتیم. نقاشی ها را هم که اصلا نمی شد نگهداری کنیم و عملا امکانش نبود. شما می دانید چقدر نقاشی به ما می رسید؟ اگر می خواستیم نگهداری کنیم، باید اندازه چندتا اتاق را فقط برای آرشیونقاشی ها خالی می کردیم. آن زمان چون بچه ها سرگرمی زیادی نداشتند و برنامه های تلویزیونی یا مسابقات مختلف نبود که بتوانند در آن شرکت کنند، برای همین تنها چیزی که می توانستند با آن هم مطرح شوند و اسمشان خوانده شود و هم لذت ببرند، نقاشی بود.

خانم مجری محبوب، مدیر مهد کودک شد

خانم رضایی شاید خیلی از بچه ها در آن زمان به بچه های شما حسودی می کردند! بچه های خودتان رابطه شان با شغل شما چطور بود و چه حسی داشتند؟

– اتفاقا بچه های من خیلی راضی نبودند؛ چون حس می کردند مادرشان دارد با بچه های دیگر تقسیم می شود. بعد هم جلوی دوربین بودن همانطور که می دانید دردسرهای خاص خودش را دارد؛ چون نمی توانستم با بچه هایم در بیرون از منزل راحت باشم. بچه های من هیچ جا راحت نبودند.

چه انتقادهایی معمولا از شما می شد؟

الهه رضایی – چرا کارتون کم پخش می شد یا چرا نقاشی ما را نشان نمی دادند.

یا چرا اینقدر می گفتید «برید عقب تر»!

الهه رضایی – (با خنده) بله! یا یک انتقادی که از ما داشتند این بود که چرا اینقدر نصیحت می کنیم که این انتقادی بود که خود ما هم البته داشتیم و دوست نداشتیم که این آموزش ها خیلی مستقیم باشد و بیشتر من دوست داشتم به صورت عملی آموزش داده می شد.

در آخر اگر توصیه ای برای بچه های دیروز دارید بفرمایید.

الهه رضایی – در حال حاضر خیلی از بچه های دیروز خودشان صاحب فرزند هستند و من فقط دوست دارم به آنها بگویم برای تربیت فزندانشان بیشتر وقت بگذارند و آنها را با تلویزیون و سی دی های مختلف سرگرم نکنند و حتما از کمک کارشناسان استفاده کنند و اگر به مشکلی در تربیت فرزندشان برخوردند، تصور نکنند که خودشان به تنهایی می توانند حلش کنند.

مجله موفقیت

 

بیوگرافی الهه رضایی بیوگرافی مجریان خانواده مجری مشهور عکس جدید بازیگران همسر الهه رضایی


ادامه مطلب ...

ناگفته‌های امیر حاج رضایی از عمویش طیب حاج رضایی+ تصاویر

ناگفته‌های امیر حاج رضایی از عمویش طیب حاج رضایی+ تصاویر

همسر طیب حاج رضایی ، فخرالملوک مهاجر زنجانی بود. فخرالملوک روز یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۴ در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت.

۱۱ آبان ماه سال ۱۳۴۲، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم پهلوی سپرده شدند. طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ع) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود. اما چه می شود که چنین شخصیتی به گفته خودش، ندیده، خریدار امام (ره) می شود؟!

در ادامه روایتی درباره او را از زبان برادرزاده اش امیر حاج رضایی می خوانیم تا بیشتر با جزئیات این رویداد و حواشی زندگی وی آشنا شویم.
محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

امیر حاج رضایی

امیر حاج رضایی در گفتگو با اعتماد با بیان اینکه همیشه سعی کرده ام درباره طیب حاج رضایی صحبت نکنم و کنار این جریان باشم گفت: تعریف از طیب این شائبه را ایجاد می کند که به دنبال بهره برداری از آنچه بر او گذشته هستم و اظهارنظرهای منفی هم قطعاً مرا آزار می دهد.

وی در ادامه افزود : ابتدا باید این قشر را بشناسیم. زمان ما می گفتند «جاهل ها» که لفظ خوبی نبود. توی آن قشر آدم هایی بودند که ناجوانمرد بودند و آدم هایی هم بودند که جوانمرد بودند و از مال و ناموس مردم هم امانتداری می کردند. همه اینها را به یک چوب راندن، کار اشتباهی است. طیب در زمان جوانی که من به دنیا نیامده بودم یا سن خیلی کمی داشتم، آدم شری بود و زیاد دعوا می کرد اما وقتی به بندرعباس تبعید شد…

طیب یک مقطعی به میدان انبار گندم آمد و صاحب حجره شد و روابط عمومی اش هم خیلی خوب بود و به او اجازه واردات موز را دادند.

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

حاج رضایی ادامه داد : در واقع طیب یک دوره جوانی داشت که شرور بود و نوخاسته بود و می خواست در آن عصر اسمی به هم بزند. در آن بخش، حبسی به حبس دیگر و کلی دعوا و ماجرا داشت. در بخش دوم که بخش نمونه زندگی اش بود، به رفاه در زندگی اش رسید و در آن دوره ساعت یک بعد از نیمه شب می رفت میدان، برایش بار می آوردند، ساعت ۹ صبح صبحانه می خورد و یک ساعت بعد خانه بود. این سیستم و ساعت کاری اش بود. بعد زمانی که ولیعهد به دنیا آمد، در پایین شهر چراغانی کرد و محله را آذین بندی کرد و با شاه سلام و علیک داشت.

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضاییوی در پاسخ به اعتماد مبنی بر اینکه آدمی که تازه از تبعید برگشته، چطور یکدفعه به لایه های بالای جامعه می رسد؟ گفت : به لایه های بالا نرسیده. این حاصل یک اتفاق است که ولیعهد در بیمارستان مادر چهارراه مولوی به دنیا می آید. نمی دانم شاید می خواستند طبقه پایین جامعه را جذب کنند. طیب هم محله را چراغانی می کند و اتفاقی چند بار با شاه روبه رو می شود. این اتفاق که تکرار نمی شود؛ که طیب را بخواهند که به دربار برود یا جاهای دیگر. پس او به لایه های بالا نرسیده بود. گذشته از این مسائل، طیب حاج رضایی دیدگاه مذهبی داشت. اینجا یک تضاد بزرگ وجود دارد. در واقع این آدم پر از پارادوکس و تضاد است. تمام دهه اول محرم را تکیه داشت و شب های تاسوعا و عاشورا هم خرج می داد و به این کارها اعتقاد داشت. آن پیراهن مشکی که تنش می کرد، به خاطر اعتقادش بود یا در عاشورا پابرهنه راه می رفت یا فرض کنید ۳ روز آخر را آب نمی خورد و نذر داشت که در اوج عزاداری تشنه باشد. خب شهرت زیادی پیدا کرد. این شهرت حاصل این بود که خیلی سخاوتمند بود، خانواده های زیادی را تحت پوشش خودش قرار داده بود و در جامعه خودش که حالا یا می گویند جاهلان یا لوطی ها یا عیارها – هرکسی هر اسمی می خواهد رویش بگذارد – با معیارهای آنها، به طیب نمره بالا می دادند. مثلاً می گفتند بین اینها چه کسی از همه بهتر بوده؟ یکی می گفت ناصر فرهاد، چون دعوایی بوده و خوب داد می زده. یکی می گفت حسین رمضان یخی. بعد یکی آمد یک مانیفست داد که چرا طیب از همه اینها بهتر و بالاتر است و در این جماعت، قهرمان المپیک است،آمد گفت؛ طیب تنها کسی است که لقب ندارد؛ طیب حاج رضایی از همه بیشتر حبس رفته… از همه بیشتر دعوا کرده… از همه بیشتر سفره انداخته… از همه بیشتر دست توی جیبش کرده… از همه بیشتر پول میز حساب کرده. حالا این وسط خاطراتی هم تعریف می کردند؛ کافه یی در بهارستان بوده به نام فیض که جاهل ها آنجا می نشستند و آخر شب طیب میز همه را حساب می کرد. یک بار یک بنده خدایی می رود پول میزش را حساب کند. صاحب آنجا بهش می گوید؛ «اگر در دکان من را می خواهی ببندی، پول میزت را بده، آنوقت خودت هم زنده بیرون نمی روی…» به هرحال از جهت مالی و اسم و رسم و شهرت هم شرایطش خوب بود و یک پایگاه در جنوب شهر میان مردم پیدا کرده بود؛ دوستش داشتند و اسمش را با احترام می آوردند. البته مخالفانی هم داشت تا اینکه رسید به ۱۵ خرداد و بخش پایانی زندگی اش.

حاج رضایی درباره منشاء این مخالفت ها اظهار داشت: یک چیزی می گفتند که من صحت آن را هنوز نمی دانم. می گفتند یک بار که در چهارراه مولوی این مراسم بوده، مشاجره یی بین عموی من و سپهبد نصیری ایجاد می شود. بعضی ها می گویند یکی از عوامل کشتن طیب، همین نصیری بوده که من هنوز مطمئن نیستم. به هرحال بعد از ماجرای ۱۵ خرداد دستگیر شد، ۶ ماه هم حبس شد و دو تا دادگاه تشکیل دادند؛ بدوی و تجدیدنظر و در هر دو حکم اعدام صادر شد. در دادگاه اول، ۷ نفر یا بیشتر به اعدام محکوم شدند و در دادگاه دوم ۲ نفر، عموی من و اسماعیل رضایی که هر وقت در دادگاه صدایش می زنند «حاج اسماعیل حاج رضایی»، اعتراض می کرد که من حاج رضایی نیستم و واقعاً هم نسبتی با عموی من نداشت. خیلی ها امیدوار بودند شاه با توجه به شناختی که از طیب دارد، حداقل یک درجه به او تخفیف بدهد و حکم اعدام تبدیل به حبس ابد شود اما…

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

بیژن پسر طیب حاج رضایی

وی در رابطه با نگاه طیب به علما گفت : ببینید در دادگاه می گفتند شما دسته راه می انداختید و روی علم ها عکس آیت الله خمینی را می گذاشتید. طیب هم گفت؛ «من همیشه به مراجع تقلید اعتقاد داشتم و احترام می گذاشتم. قبلاً هم عکس آیت الله بروجردی را می گذاشتم و حالا هم عکس آیت الله خمینی را می گذارم و باز هم اگر باشم از عکس آنها استفاده می کنم.» این چیزهایی بود که من خودم در دادگاه شنیدم. به هرحال شنبه ۱۱ آبان، ساعت ۵ صبح این اتفاق افتاد و اعدام شد.

امیر حاج رضایی درباره اعدام طیب حاج رضایی نیز گفت : صحنه خیلی بدی بود. ما که در مراسم نبودیم اما آنها جسد را تحویل دادند. وقتی تحویل دادند و جسد را دیدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چیزی حدود ۱۷، ۱۸ تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پی اش زده بود بیرون. یعنی بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هایش بسته بود. آن بنده خدا اسماعیل رضایی، افتاده بود و تیر خلاص را توی دهانش زده بودند اما عموی من با صورت خورده بود زمین و صورتش هم خون آلود بود که آن تیر را به شقیقه اش زدند و گفتند؛ تیر خلاص… من خودم آن صحنه را دیدم تا جایی هم که یادم می آید، غسال مدام پنبه توی این سوراخ ها می کرد. یعنی همه جای بدن سوراخ سوراخ شده بود. یک شمایل شهید گونه یی داشت. به هر حال من را بیرون آوردند و نفهمیدم چه کسی من را بیرون برد. نشسته بودم و می دیدم که دارند طبق وصیتش در شاه عبدالعظیم کنار مادرش، خاکش می کنند.

خب این هم قسمت هایی از زندگی طیب که در حافظه من بود. شاید اگر پدرم بود، کامل درباره همه چیز اطلاعات داشتم و حرف می زدم. اینها پدرشان چند تا زن داشت. فقط پدر من و عموی من، تنی بودند و از یک مادر، اسم های شان هم «طیب» و «طاهر» بود.

حاج رضایی درباره سرنوشت حسین رمضان یخی گفت: حاج رضایی؛ اول انقلاب یک گوشه مرد. اینها یکی یکی در انزوا و بی خبری و تنگدستی کارشان تمام شد چون دوره شان تمام شده بود. دوره یی شده بود که وقتی یکی از اینها حرف می زد، بهش می گفتند؛ «گنده شما که طیب بود، آن بلا سرش آمد، شما حرف حساب تان چیه؟»
با کشتن طیب، عصر این‌ها به پایان رسید.

تصاویری از دادگاه، بازداشت و اعدام طیب حاج رضایی:

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی


* روایتی از خاطرات سید ابوالفضل کاظمی درباره طیب

محمد آقا [محمد باقری معروف به محمد عروس] درباره آن روز [قیام خرداد ۱۳۴۲ در تهران] گفت: «بعد از اینکه شهربانی و ساواک ریختن و ما رو کت بسته بردن به شهربانی، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین کاردی، عباس کاردی، حاج آقا توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مرتضی طاری هم قاتی ما بودن و دستگیر شدن. همه آنها، بارفروشهای میدان بودن و به خاطر آقای خمینی ریختن تو خیابون و به نفع او شعار دادند؛ اما سردمدار همه اینها، طیب بود.

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

چند ساعت بعد از دستگیری ما، طیب حاج رضایی رو کت بسته آوردند و تو بند ما انداختن. وقتی ما رو به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمون بود. من باهاش کاری نداشتم؛ چون همیشه دور و برش یک مشت چاقوکش بود. خودش هم از بزن بهادرها و لات‌های تهران بود و طرفدار شاه؛ جوری که وقتی فرح پهلوی بچه دار شد و پسر اولش ، رضا پهلوی را به دنیا آورد، طیب کوچه و محل را چراغونی کرد. رو همین حساب، تا طیب را دیدم، محلش نگذاشتم و پشتم را طرفش کردم. دستبند به دستش بود. سلام کرد و گفت: محمد آقا ! ما رفیق نامرد نیستیم.

جوابش را ندادم؛ اما می دونستم که ساواک از علاقه طیب به آقای خمینی سوء استفاده می کند. آنزمان، طیب با شعبان [ شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ ] سرشاخ شده بود . هر دو ، یکه بزن جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان، ورزشکار بود و طرفدار شاه؛ طیب میدان‌دار و بارفروش و دست و دلباز و خیر و یتیم نواز. در حالی که همیشه شنیده بودیم او طرفدار و فدایی شاهه، یهو ورق برگشت و طیب شد بر ضد شاه. حالا تو دل طیب چه حال و احوال و انقلابی پیدا شده بود، خدا می‌دونه. سران مملکت جلسه گذاشتند که با طیب زد و بند کنند و وادارش کنند که بگه خمینی به من پول داده تا بارفروشها رو تیر کنم .

محمد عروس فرزندان طیب حاج رضایی عکس قدیمی عکس ایران قدیم شعبان جعفری بیوگرافی طیب حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیژن حاج رضایی

آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتی‌گری، با بچه های حضرت زهرا در نمی‌افتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.

عاقبت دادگاه شاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند.

بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده.

اینها را گفتند تا طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یک سلول دیگه زندانی بود، بلند گفت: این حرفها رو برای ننه‌ات بزن! یک بار گفتم، باز هم می‌گم، من با بچه حضرت زهرا در نمی افتم.

فردا شب، صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشان برای اعدام. وقتی می‌رفتن،طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا! اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند ، ما ندیده شما رو خریدیم.

نیم ساعت بعد، صدای رگبار اومد و معلوم شد که تیربارونشون کردن. طیب، رسم مردانگی رو به جا آورد و عاقبت به خیر شد. هنوز هم حیرون کار طیب هستم.»

محمد آقا هر وقت این قصه را برایم می گفت، به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت: هر وقت یاد آن شب می افتم، قلبم می گیره. خیلی طیب رو اذیت کردن تا از شاه طلب بخشش کنه؛ اما خدا اگر بخواد کسی رو بخره، می خره. اسم طیب و حاج اسماعیل رضایی تا قیامت موندگاره.

بعد از پیروزی انقلاب، محمد آقا با جمعی از مردان انقلابی خدمت امام خمینی رسیدند و با ایشان عکس یادگاری انداختند. وقتی محمد آقا پیام طیب را به امام گفت، امام فرمود: طیب، حُر دیگری بود.

منبع: کوچه نقاش‌ها، خاطرات سید ابوالفضل کاظمی، گفت و گو و تدوین راحله صبوری، ( چاپ اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی – دفتر ادبیات و هنر مقاومت ، ۱۳۸۹ )، صفحات ۵۰ تا ۵۲.

بیژن حاج رضایی بیوگرافی امیر حاج رضایی بیوگرافی طیب حاج رضایی شعبان جعفری عکس ایران قدیم عکس قدیمی فرزندان طیب حاج رضایی محمد عروس


ادامه مطلب ...

بیوگرافی آزیتا رضایی و همسرش مجتبی ظریفیان +ماجرای ازدواج

بیوگرافی آزیتا رضایی و همسرش مجتبی ظریفیان +ماجرای ازدواج

بیوگرافی و ماجرای ازدواج خاله رویا و همسرش عمو مهربان

آزیتا رضایی و سید مجتبی ظریفیان قبل از آن که زن و شوهر باشند یک زوج هنری هستند که بچه‌های ایران آنها را با نام خاله رویا و عمو مهربان می‌شناسند.

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان
رضایی در رشته ادبیات فارسی تحصیل​کرده و سال‌ها سابقه کار تئاتر کودک را در کارنامه حرفه‌ای‌اش دارد.

ظریفیان نیز دامپزشکی خوانده و پس از سال‌ها کار تئاتر سال ۸۷ وارد تلویزیون شده و بازی و اجرای برنامه‌های پرمخاطبی چون «موتور امداد»، «صبح به خیر بچه‌ها» و «یه لقمه خنده» را برعهده گرفته است.

این زوج هنری همچنین اجراهای مشترکی را در برنامه‌های «آبرنگ»، «شکوفه‌های بهاری» و «رستوران کودکان» و …با یکدیگر داشته​اند آنها با همکاری هم  می‌کوشند خاطراتی خوش، در ذهن کودکان از خود برجای گذارند.

از اینکه مجتبی ظریفیان و آزیتا رضایی متولد چه سالی هستند اطلاعاتی در دسترس نیست.

گفتگو با عمو مهربان و خاله رویا
ابتدا بگویید چطور با یکدیگر آشنا شدید؟
آزیتا: سال ۸۱ قرار بود تئاتر «شهر خوب بچه‌ها» را نویسندگی و کارگردانی کنم و از مجتبی دعوت کردم در آن کار بازی کند. او هم قبول کرد. بعد کم‌کم دستیار کارگردان و شاعر کار شد و چند تئاتر با هم کار کردیم. سال ۸۷ نامزد شدیم و سال ۸۸ هم ازدواج کردیم.

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان

عمو مهربان: سال ۸۰ بود که ‌در دانشگاه آزاد کرج در رشته دامپزشکی تحصیل میکردم و از آنجا‌ که خیلی شر‌و شیطون بودم، یک روز یکی از هم‌کلاسی‌هایم گفت ‌برای تئاتری در کرج بازیگر‌ میخواهند، تست میدهی؟ ‌

چون در گذشته تئاتر کار کرده‌ بودم، قبول کردم و بعد از تست ‌دادن در نمایش‌نامه‌‌ای به نام «چهارصندوق» که کاری از بهرام بیضایی بود، نقش اول را به من دادند.

حدود ۹ ماه برای آن تئاتر تمرین کردم تا این‌که قرار شد ۱۵ روز آن را اجرا کنیم. در یکی از ‌‌روزهای اجرایمان، خانم آزیتا رضایی که کارگردان تئاتر کودک بود، بین تماشاچیها حضور داشت و برای نخستین‌بار کارم را آنجا دید‌.

چند روز بعد ایشان‌ تلفن زد و به من برای بازی در یک تئاتر کودک پیشنهاد داد که قبول کردم و آشناییمان رقم خورد.
خاله رویا: دلیل حضور من برای دیدن تئاتر چهار صندوق بهرام بیضایی، این بود که در آن سال میخواستم تئاتری به نام «شهر خوب بچه‌ها» را که یک تئاتر آموزشی بود، کارگردانی کنم، به‌ همین دلیل دنبال بازیگری بودم که بتواند نقش بازیگر بچه را خوب در بیاورد.

در آن تئاتر، از کار ۲ نفر خیلی خوشم آمد که یکی از آن‌ها، آقای ظریف‌نیا بود. چند روز بعد وقتی تلفنی به ایشان پیشنهاد کار دادم، قبول کرد و این شروع آشنایی ما شد.

توسط مجتبی با طنز آشنا شدم

خاله رویا:‌ پدرم مسئول نور تالار وحدت بود و ‌اکثر‌ زمان‌هایی که به آن‌جا میرفت، من را هم که آن زمان فقط ۹ سال داشتم، با خود میبرد، به‌همین دلیل از همان ایام‌ عاشق تئاتر شدم و به هر زحمتی بود، پدرم را راضی کردم من هم تئاتر بازی کنم. ‌

البته متن‌های زیادی هم تابه‌حال نوشته‌ام که بیشترشان ‌بزرگسالانه بوده و اغلب ‌کمی تلخ هستند. ‌

در اصل قبل از آشناییام با مجتبی، نمیتوانستم کار طنز انجام دهم اما از زمانی که با مجتبی آشنا شدم و همکاریمان را شروع‌ کردیم، ورودم به دنیای طنز آغاز شد و از نوشته‌های طنز مجتبی، خیلی چیزها یاد گرفتم.

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان

به دلیل همسرم این شغل را انتخاب کردم

عمو مهربان: سال ۸۱‌، سال خاصی برای من بود. واقعا سر چند راه مختلف قرار گرفته‌ بودم و تصمیم‌گیری خیلی برایم سخت بود، چون ۴‌ انتخاب مختلف داشتم؛ یکی ادامه رشته دانشگاهیام که دامپزشکی بود، دوم رفتن دنبال ورزش و رشته ورزشیام بود (چون در آن سال عضو یک تیم دسته اولی فوتبال بودم و آقای گل دانشگاه آزاد کرج‌‌)، سومین کارم در ارتباط با مزارع شترمرغ بود و در آخر هم تئاتر. ولی آشنایی من با خانم رضایی، باعث شد از فکر بقیه دربیایم و ‌این راه را برای ادامه زندگیام انتخاب کنم!

معیارتان برای ازدواج چه چیزهایی بود؟
آزیتا: درستکاری و راستگویی برایم مهم بود نه این که یک شخص بخواهد از خود تصویری دروغین بسازد.

مجتبی: این که بتوانم به او اعتماد کنم و به اصطلاح خیالم از همه نظر راحت باشد.

چه ویژگی خاصی در همسرتان دیدید که با او ازدواج کردید؟
آزیتا: یکرنگی
آزیتا رضایی (خاله رویا ) از تلخ وشیرین زندگی با همسرش می گوید
مجتبی: آزیتا صورت معصومی داشت و شخصیتی محکم. در ضمن او خیلی اجتماعی و کاربلد بود.

همسرتان چقدر در پیشرفت شما موثر بوده؟
آزیتا: زیاد. گاهی می‌شود که دوست ندارم کاری را بپذیرم، اما مجتبی اصرار می‌کند و کمکم می‌کند بعد می‌بینم چه خوب شد که قبول کردم.

مجتبی: خیلی. من تئاتر، فوتبال و درس خواندن را دوست داشتم. همسرم باعث شد تصمیم نهایی را بگیرم و تئاتر را انتخاب کنم و داشته‌هایش را بی‌منت در اختیار من گذاشت.

در کارها چقدر با هم مشورت می‌کنید؟
آزیتا: زیاد مشورت می‌کنم، اما تصمیم نهایی را خودم می‌گیرم.

مجتبی: چون همکار هستیم، باید مشورت کنیم. ما مکمل هم هستیم ولی حق رای خود را داریم.

دست پخت‌تان چطور است؟
آزیتا: به نظرم بد نیست. (با خنده)‌

غذای مورد علاقه شما چیست؟
آزیتا: غذاهای گیاهی و البته هر غذایی که با بادمجان درست شده باشد.

مجتبی: گراتنی که آزیتا درست کند، خورش بادمجان مامانم و لازانیای خاله مریم را دوست دارم.

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان

چقدر با هم روراست هستید؟
آزیتا: صد درصد. تا به حال سعی کرده‌ایم حتی یک بار هم به یکدیگر دروغ نگوییم.

مجتبی: بالای نود درصد. ما همه چی‌مان رو است. چیز قایمکی نداریم.

چقدر به گذشت و فداکاری در زندگی اعتقاد دارید؟
آزیتا: بدون گذشت که اصلا زندگی امکان‌پذیر نیست. خوب است در قبال اشتباهات همسرمان از جمله طلایی «اشکالی نداره» استفاده کنیم.

مجتبی: به نظر من گذشت کلید خوشبختی است. آدم هر قدر گذشت کند، همان اندازه گذشت می‌بیند، بسیاری مسائل را که ما بزرگ می‌کنیم، با گذشت حل شدنی است.

اولین هدیه‌ای که از همسرتان گرفتید، چه بود؟
آزیتا: یک سرویس ظرف صنایع دستی با نقاشی روی شیشه.

مجتبی: کتاب شازده کوچولو

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان

آخرین باری که همسرتان را غافلگیر کردید، کی بود؟
آزیتا: روز تولدش بود.پانزده اسفند سال گذشته.

مجتبی: روز تولدش بود. با همکاری مادر و خواهر و دوستش مونیکا برایش جشن گرفتیم.

اهل قهر کردن هستید؟
آزیتا: نه. توانش را ندار​م چون کار سختی است، اما گاهی سرسنگین می‌شوم.

مجتبی: نه به خدا. نمی‌توانم با آزیتا قهر کنم.
فکر می‌کنید چه عواملی باعث موفقیت در زندگی مشترک می‌شود؟
آزیتا: زن‌ها و مردها اصلا شبیه هم نیستند و دو دنیای کاملا متفاوت دارند، حالا قرار است بیایند و در کنار هم زندگی کنند و اگر قلق یکدیگر دست‌شان بیاید خوب زندگی می‌کنند. شناخت کلیدهای ورودی مانند احساسات طرف مقابل، خانواده‌اش، رفتار سنجیده داشتن، بخشنده بودن و درس گرفتن از اشتباهات گذشته عوامل مهمی است.

مجتبی: به نظر من درک متقابل، حمایت خانواده‌ها و کینه‌ای نبودن.

بهترین تفریح شما چیست؟
آزیتا: منچ بازی‌کردن.

مجتبی: با پسرخاله‌هایم پلی‌استیشن و فوتبال بازی کنم.

ارزشمندترین چیزی که در زندگی دارید، چیست؟
آزیتا: همدیگر رو.

مجتبی: خانواده‌ام، خواهرانم و خواهر خانمم.

چه آرزویی برای همسرتان دارید؟
آزیتا: شاد بودن.

مجتبی: بتوانیم در کنار هم برای بچه‌ها برنامه‌های خوبی بسازیم که لایق چشم‌های معصوم‌شان باشد.

با مشکلات زندگی چطور کنار می‌آیید؟
آزیتا: کار سختی است، اما با فکر و درایت مشکلات را پشت سر می‌گذاریم.

مجتبی: الان مشکلات اقتصادی بیشتر شده و این مختص یک قشر خاص نیست مال همه مان است، شاید بهتر باشد صبوری کنیم و کمتر سختگیری کنیم تا راحت تر بگذرد.

رابطه‌تان با کارهای خانه چطور است؟
آزیتا: اصلا خوب نیست. کار خانه را دوست ندارم، اما انجام می‌دهم. دلم می‌خواهد کسی باشد که کمکم کند. به نظر من خانه‌داری یک شغل است، اما شغل من نیست. در ضمن از اتوکردن لباس خیلی بدم می‌آید.

مجتبی: فاجعه است. البته گاهی خانه را جارو می‌کنم.

کدام یک از شما بیشتر اهل پول خرج کردن است؟
آزیتا: در امور مربوط به خانه من بیشتر خرج می‌کنم چون درایت اقتصادی بیشتری دارم. مجتبی بیشتر ولخرجی می‌کند از بس که مهربان است عاشق این است که ببیند کی چی دوست دارد و برود برایش بخرد خیلی هم هله و هوله می‌خرد.

مجتبی: فکر می‌کنم پنجاه ـ پنجاه خرج می‌کنیم. البته خانم‌ها بهتر مدیریت اقتصادی بلدند. من زیاد حساب جیبم را ندارم.

اوقات فراغت را چه می‌کنید؟
آزیتا: اوقات فراغتی به آن صورت نداریم. اگر وقتی باشد با خانواده‌هایمان می‌گذرانیم، تئاتر می‌رویم. من عاشق خواهرزاده‌ام هستم و بیشتر با او بازی
می‌کنم.

مجتبی: من عضو تیم فوتبال هنرمندان هستم. با بچه‌ها به نفع خیریه بازی برگزار می‌کنیم. چندی پیش برای کمک به زلزله‌زدگان آذربایجان بازی کردیم.

چه پستی دارید؟
مجتبی: فوروارد و هافبک وسط.

اهل مطالعه هستید؟
آزیتا: مطالعه را خیلی دوست دارم. بیشتر در زمینه شعر و ادبیات و روان‌شناسی کودک مطالعه دارم.

مجتبی: مطالعه تخصصی کم دارم، اما به شعر طنز و کتاب کودک علاقه‌مندم.

بزرگ‌ترین آرزوی شما چیست؟
آزیتا: رسیدن به یقین و فرزانگی. دوست دارم به مرتبه‌ای برسم که با خودم، خدا و جهان پیرامونم در صلح و آشتی کامل باشم.

مجتبی: همیشه شاد و سالم زندگی کنم.

همسر مجریان همسر مجری زن همسر مجتبی ظریفیان همسر آزیتا رضایی فرزند عمو مهربان بیوگرافی مجتبی ظریفیان بیوگرافی آزیتا رضایی بارداری خاله رویا ازدواج مجریان

فعلا با بچه‌های فامیل سرمان گرم است!

خاله رویا: نمیدانم چرا، اما تعلق‌خاطر زیادی به کل کودکان جهان هستی دارم. هر کسی کودک را به‌گونه‌ای تعریف کرده اما به‌نظر من که بچه‌ها پایه هر چیزی در جهان هستند. ‌خود من یک خواهرزاده کوچک دارم که وقتی پیشم میآید، با تمام وجود با هم بازی میکنیم. بچه‌های امروز خیلی متفاوت‌اند و واقعا باید برایشان انرژی بگذاری تا قانع ‌شو‌ند، وگرنه دست از چراگفتن برنمیدارند!

البته من و مجتبی هنوز تصمیم نداریم بچه‌دار شویم، چراکه با این ‌محیط‌زیست آلوده، به‌نظر‌م‌ فعلا بچه‌دار شدن، شاید آنچنان کار درستی ‌نباشد، به همین خاطر و با وجود علاقه‌ شدیدی که به بچه‌ها داریم، سعی میکنیم سرمان را با بچه‌های فامیل گرم کنیم! به‌نظرم ‌لزوما، این قانون نیست که همه زوج‌ها خیلی زود ‌بچه‌دار شوند چون همه بچه‌های دنیا، بچه‌های ما هستند.

یک جمله یادگاری به ما بدهید.
آزیتا: زندگی بدون شادی ارزشی ندارد. شاد باش و شادی‌ها را تقسیم کن.

مجتبی: شاد بودن هنر است/ شاد کردن هنری والاتر/ لیک هرگز مپسندم به خویش/ که چو یک شکلک بی‌جان شب و روز/ بی‌خبر از همه خندان باشم / بی‌غمی عیب بزرگی ست که دور از ما باد.

 

 

ازدواج مجریان بارداری خاله رویا بیوگرافی آزیتا رضایی بیوگرافی مجتبی ظریفیان فرزند عمو مهربان همسر آزیتا رضایی همسر مجتبی ظریفیان همسر مجری زن همسر مجریان


ادامه مطلب ...