جام جم سرا:
این زوجهای موفق که سالها همراه با هم زندگی خوبی را سپری میکنند، معمولا رمز و رازهایی دارند که شاید جوانترها از آن بیخبر باشند. بد نیست اگر شما هم میخواهید زندگیتان را مثل آنها بگذرانید، این مطلب را بخوانید.
• آنها سعی میکنند هر روز شناخت بهتر و دقیقتری از همسرشان به دست بیاورند. در حقیقت آنها پذیرفتهاند انسان تغییر میکند و این تغییرات هم دائمی است. زمانی که تجربههای او بیشتر میشود، نگاهش نسبت به دنیا و زندگی عوض خواهد شد و این تغییر نگرش و نگاه هم میتواند رفتارش را تغییر دهد. بسیاری از زوجهایی که مدتهاست در کنار یکدیگر زندگی میکنند، سالها قبل همدیگر را شناختهاند و نمیتوانند تغییر طرف مقابلشان را بپذیرند یا حتی ممکن است اصلا آن را نبینند و انکار کنند. برای همین هم گاهی پس از گذشت چند سال، وقتی دوباره به ارتباطشان نگاه میکنند، متوجه میشوند همسرشان برای آنها مثل یک غریبه شده است؛ غریبهای که اصلا او را نمیشناسند. بنابراین آنهایی که نمیخواهند زندگی مشترکشان چنین آسیبی ببیند، هر روز باید در پی شناخت همسرشان باشند و سعی کنند آن فرد جدید را بهتر از قبل بشناسند.
• زوجهای موفق، واقعگرا هستند و میدانند هر انسانی ممکن است اشتباه کند. گاهی زندگی بسیار سخت پیش میرود و شرایط طوری میشود که زن و مرد احساس میکنند گیج شدهاند و نمیتوانند راه درست را انتخاب کنند. اگر در این مواقع حواستان نباشد، ممکن است مرتکب اشتباهی شوید که زندگیتان را تهدید میکند. پس هر وقت چنین مشکلاتی سر راهتان قرار گرفت، به خودتان یادآوری کنید هر کسی ممکن است اشتباه کند؛ ولی واکنش شما در برابر اشتباه همسرتان میتواند نتیجه آن را تغییر دهد.
• آنها هرگز به فکر فریب دادن همسرشان نیستند. پس اگر شما میخواهید همسرتان را آزار دهید، حتما به این کار فکر کنید، اما اگر واقعا همسرتان را دوست دارید، هیچ وقت و در هیچ شرایطی به فکر خیانت و تقلب نباشید.
• آنها به یکدیگر این فرصت را میدهند که عدم موافقتشان را اعلام کنند. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که همسران مرتکب میشوند این است که فکر میکنند زن و شوهر موفق در تمام موضوعات زندگی باید با یکدیگر موافق باشند. در حالی که زوجهای موفق طور دیگری رفتار کردهاند و اختلاف نظرهایی را که با همسرشان داشتهاند، پذیرفتهاند. البته درباره موضوعات مهم و اساسی زندگی حتما باید تفاهم و توافقی وجود داشته باشد، اما در مورد مباحث ساده و جزئیتر میتوان به توافق رسید. (جام جم/ضمیمه چاردیواری/ترجمه از: Lifehack. org)
جام جم سرا: در این ارتباط با مسئولان مربوطه تماسهای مکرر گرفته و سوال این هم وطنان را برای آنها مطرح کردیم، ولی با وجود تلاش مکرر و تماسهای پیاپی ، پاسخ روشنی دریافت نکردیم.
در عین حال بر اساس اطلاعات کسب شده از برخی منابع و شهروندان متقاضی یارانه، دریافتیم، که در این مرحله که ویرایش اطلاعات خانوارهای یارانهبگیر از طریق دفاتر پلیس + 10 و فرمانداریها انجام میشود، کسانی که به عنوان جا مانده خانوار محسوب میشوند، باید ابتدا باید به فرمانداری شهر خود و در تهران به خیابان فاطمی خیابان غزالی دفتر ستاد هدفمندی یارانه فرمانداری تهران مراجعه کرده و به عنوان جا مانده خانوارهای قبلی ثبتنام کنند.
بر این اساس، بعد از اینکه این افراد در فهرست یارانه بگیران در ماههای آینده قرار گرفتند، برای تشکیل خانوار جدید با ارائه مدارک لازم به پلیس+ 10 مراجعه کنند و فرمهای مربوطه را تکمیل نمایند.
در پاسخ به این پرسش مردمی که زمان اصلاح اطلاعات خانوار تا چه وقت است، اطلاعات واصله حاکی است، فعلا امکان اصلاح اطلاعات خانوار طبق روال در دفاتر پلیس +10 و فرمانداریها انجام میشود و محدودیت زمانی وجود ندارد.
با این وجود، زوجهای جوانی که با این وضعیت مواجه شدهاند - و از تماسهای مکرر آنها نیز مشخص است که تعداد آنها کم نیست - همچنان منتظر پاسخ رسمی سازمان هدفمندسازی یارانهها هستند؛ سازمانی که در دوره جدید فعالیت خود همواره - به جز مقطعی خاص و در زمان انصراف از دریافت یارانه - سعی کرده ارتباط کمتری با رسانهها داشته باشد.
در این شرایط، رسانهها مسئولیت اطلاعرسانی که باید در این سازمان با جدیت دنبال میشد را برعهده گرفتهاند و از منابع رسمی و غیررسمی سعی در دریافت و انتشار اخبار مربوط به موضوع پرداخت یارانههای نقدی به مردم دارند.
این اتفاق گرچه یکی از وظایف ذاتی رسانهها به شمار میرود، اما میتواند زمینهساز بروز اشکالاتی از جمله انتشار اطلاعات نادرست در این باره شود. (صبحانه)
جام جم سرا:دکتر محمود گلزاری معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان در این زمینه افزود: در حوزه ازدواج و خانواده بسیار نیازمند استفاده از خدمات مشاوره هستیم و شرایط کنونی ازدواج و خانواده رضایت بخش نیست؛ چرا که انگیزه ازدواج در بخش زیادی از جامعه کاهش یافته و به علل مختلف مانند عوامل معیشتی و اقتصادی سن ازدواج افزایش یافته است.
وی با بیان اینکه در زمینه همسریابی مشکل جدی داریم، گفت: به علت گسترش شهرنشینی، ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی و حتی ازدواج با آشنایان، روشهای سنتی برای همسریابی کفایت نمیکند.
معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان با اشاره به مشاوره پیش از ازدواج اظهار کرد: این مشاوره برای افرادی مناسب است که فردی را به عنوان همسر در نظر گرفتند و قصد دارند که از طریق مشاوره درباره انتخاب خود تصمیم درستی بگیرند.
وی تاکید کرد: در حال حاضر آمار خانوادههای گسسته و آشفته در حال افزایش است، چرا که این خانوادهها پیش از ازدواج از خدمات مشاوره استفاده نکردهاند. در واقع مثلثی در این حوزه وجود دارد که سه ضلع آن شامل دختر و پسر، خانواده آنها و برخورداری از مشاوره آگاه و کارآزموده و آشنا به فرهنگ اسلامی ایرانی میشود. در واقع روانشناس نماینده عقل انسانهاست.
گلزاری افزود: برای کاهش آمار طلاق و افزایش استحکام خانوادهها باید به آنها از زمان شکل گیری ازدواج تا پس از آن مشاوره دهیم.
وی با اشاره به امضای تفاهم نامه وزارت ورزش و جوانان با سازمان نظام روانشناسی و مشاوره گفت: انتخاب مناسب همسر، ارائه آموزش پس از ازدواج مانند آموزش جنسی و آموزش پدر و مادر زوجین از جمله مفاد این تفاهم نامه است. در حال حاضر آموزش جنسی وضعیت آشفته و نابسامانی دارد و ارائه این آموزشها پیش از ازدواج صلاح نیست، مگربرای افزایش خویشتن داری جنسی باشد. از سوی دیگر گاهی اوقات افراد فاقد صلاحیت، چنین آموزشهایی را ارائه میکنند و برخی مردان به زنان در این زمینه آموزش میدهند.
وی با تاکید بر ضرورت ارائه آموزش از سوی افراد دارای صلاحیت تخصصی گفت: در رشتههای مهندسی و پزشکی پروانه تخصصی اهمیت زیادی دارد ولی برخی افراد بدون برخورداری از پروانه تخصصی از سازمان نظام روانشناسی به ارائه آموزشهای مشاوره اقدام میکنند. این در حالیست که ارائه هر گونه مشاوره از پیش از ازدواج تا پس از آن باید از سوی افراد دارای صلاحیت علمی انجام شود.
معاون وزیر ورزش ورزش و جوانان ادامه داد: سازمان نظام روانشناسی به برخی از افراد تحصیلکرده جوان و مجرد پروانه فعالیت میدهد، این در حالیست که شرط حضور در مراکز مشاوره خانواده تاهل و برخورداری از صلاحیت عمومی است. علاوه بر آن باید وحدت رویه در زمینه آموزش مشاوره ازدواج وجود داشته باشد.
وی افزود: بر اساس این تفاهم نامه مراکز مشاوره ازدواج باید از سازمان نظام روانشناسی پروانه داشته باشند علاوه بر آن تابلوی این مراکز با آرم معاونت ساماندهی امور جوانان و سازمان نظام روانشناسی باشد. همچنین ارائه دهندگان مشاوره ازدواج متاهل باشند و بر اساس سند ملی ازدواج که در دست تدوین است عمل کنند.
وی درباره تدوین سند ملی مشاوره قبل از ازدواج اظهار کرد: این سند با هم اندیشی همه روانشناسان تدوین میشود و فراخوان آن اکنون روی سایت وزارت ورزش و جوانان قرار دارد. قرار است پس از دریافت دیدگاههای روانشناسان در نشست دو روزهای که پس از ماه مبارک رمضان با حضور همکاران مسئول در سازمان نظام روانشناسی و صاحب نظران برگزار میشود، آرای رسیده را ارزیابی و سند ملی ازدواج را تدوین کنیم.
وی با اشاره به افتتاح مراکز ازدواج و خانواده گفت: این مراکز را از چهارم مهرماه افتتاح میکنیم.
گلزاری با بیان اینکه 350 مرکز مشاوره دارای مجوز در حال فعالیت هستند اظهار کرد: سازمان نظام روانشناسی به 150 مرکز مجوز فعالیت نداده است و ما در تلاش هستیم تا پایان سال 500 مرکز مشاوره داشته باشیم. البته ممکن است برخی از آنها شرایط ارائه خدمات مشاوره ازدواج را نداشته باشند و برخی نیز مایل به ارایه این خدمات نباشند.
وی تاکید کرد: مراکز مشاوره علاقمند و دارای شرایط ارائه مشاوره ازدواج باید در زمینه بسته مشخص مشاوره ازدواج دوره ببینند و متعهد به اجرای سند مشاوره ازدواج باشند.
وی تصریح کرد: نظارت تخصصی بر عملکرد مراکز مشاوره ازدواج به عهده سازمان نظام روانشناسی است و وزارت ورزش و جوانان از این مراکز از طریق توانمندسازی آنها و حمایت مالی در صورت تخصیص منابع پشتیبانی میکند.
به گزارش ایسنا در ادامه این مراسم دکتر بهمن بهمنی مدیر کل دفتر ازدواج و تعالی خانواده نیزاظهار کرد: قرار است از هفته ازدواج شش مرکز مشاوره ازدواج و تحکیم خانواده در تهران و پنج مرکز در استانها راهاندازی شود. این مراکز بلافاصله پس از راه اندازی در مکانهایی برای ارائه آموزش تخصصی به منظور فعال شدن مراکز مشاوره ازدواج بعدی فعالیت میکنند.
وی در پایان گفت: ما دورههای کارآموزی را برای ارائه آموزشهای تخصصی به صورت عملی برگزار میکنیم و این مراکز با آرم سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و وزارت ورزش وجوانان فعالیت میکنند.
جام جم سرا: دکتر عالیه شکربیگی (استاد دانشگاه و جامعه شناس) و دکتر ابراهیم رزاقی (استاد دانشگاه و اقتصاددان) در میزگردی به این سوال پاسخ گفتهاند:
بحث را از اینجا شروع می کنیم؛ به نظر شما دلیل عدم تمایل زوجها به فرزندآوری مسائل اقتصادی است یا فرهنگی؟
رزاقی: عوامل مختلف بر انسان اثر می گذارد اما فرهنگ خیلی مهم است. در گذشته داشتن فرزند زیاد نشانه تشخص بود و در داخل و خارج ایران فقرا بیشتر فرزند داشتند و این اصلا ربطی به نداشتن پول و ثروت نبود. قدیمیها فرزند را سرمایه می دانستند که در آینده به آنها کمک می کند. اما الان به خاطر فرهنگی که از غرب آمده فرزندان برای تولید سرمایه نیستند، یک شاهزاده است که پدر و مادر در خدمت آنها هستند، برای همین خانواده ها در داشتن فرزند سود و زیان را حساب می کند و بعضا نتیجه میگیرند که داشتن فرزند بی فایده است. متاسفانه ظریفترین تهاجم الان اقتصادی است چون به افراد مستقیم نمی گویند ازدواج نکن، تنها بمان و بچه دار نشو چون اگر این موارد را بگویند مقابله می کند؛ سرمایه داری در ابتدا عنوان می کرد که مصرف نکنید تولید عبادت است و هرکس دنبال سود خود برود، آن زمان رشد جمعیت هم خوب بود اما فضا تغییر کرد و تولیدها بدون استفاده مانند، برای همین سرمایه داری اعلام کرد که تولید اگر مصرف نشود کالاها می مانند و فایده ای ندارد. در بین جنگ جهانی اول و دوم مطرح شد که عامل بقای سرمایه داری است.
سرمایه داری چه ارتباطی با فرزندآوری دارد؟
رزاقی: ابتدا سرمایه داری پول داد برای خرید، اما پس از مدتی فرهنگ مصرف شکل گرفت . در سال 1980 در آمریکا بحرانی پیش آمد که مصرف کننده قدرت خرید نداشت اما این سیاست به وجود آمد که مردم را ترغیب به مصرف کنند و به نیازشان فکر نکنند، به درآمد کسی توجه ندارند و نیاز درست کنند، در حدی که اختیار مصرف از فرد گرفته می شود. الان یکسری افراد بیمار خریدند و دوست دارند خرید کنند . همه چیز دارند اما همیشه احساس کمبود دارند. متاسفانه بعد از انقلاب در کشور ما این موضوع تشدید شد حتی سیاست تعدیل اقتصادی هم بی فایده بود .فلسفه لیبرالیسم چیزی را قبول ندارد و معتقد است که آزاد از هر محدودیتی باید بود. این آزادی مصرف کالا است و نیازهای جدید را شکل می دهد و مصرف را به جای خدا می پرستند. فساد اقتصادی و رانت از همین جا شکل می گیرد.هر کس به دنبال سود خود است اما مصرف زیاد هم اعتیاد آور است. من در جایی خواندم همان نقطه ای که فرد معتاد مواد مصرف می کند و خوشحال است برای یک فرد ثروتمند هم پول زیاد همان نقطه است. قبلا مصرف گرایی در اقتصاد بود الان به جامعه و فرهنگ هم نفوذ کرده است. من با یک راننده تاکسی دوست بودم او یک مسافر داشت که از 8 صبح تا 7 بعدازظهر او را جا به جا می کرد، یک روز به او گفته بود که شما چه لذتی از این همه پول می برید که از صبح تا شب کار می کنید و روزها را همینطور پشت هم می گذرانید.او گفته بود می دانم ، اما اگر این کارها را هم نکنم زندگی معنا ندارد این یک نوع اعتیاد است .
پس معتقدید که به خاطر مسائل اقتصادی افراد حاضر به بچه دارشدن نیستند؟
رزاقی: برای زوجهای امروزی بچه داشتن وقت گیر است و آنها باید کار کنند و پول دربیاورند؛ ارزشها تحت تاثیر اقتصاد لیرالی قرار گرفته است. در آمریکا مصرف گرایی یک برده داری جدید است که همه مانند ماشین کار می کنند.
شکر بیگی: ریشه یابی تاریخی که آقای دکتر از مصرف گرایی کردند جالب بود. من به طور کلی مسائل را در دو عامل ساختار و عاملیت نگاه می کنم. یعنی تغییرات نسبتا پایدار در جامعه چه بوده که شاهد این وضعیت هستیم و بعد هم خود خانواده درجامعه دچار چه تحولات ارزشی و هنجاری شده که زیر بار تشکیل خانواده نمی روند. البته من معتقدم که خانواده تغییر شکل داده است و الان گونه های جدید خانواده را داریم مانند مجردی یا زوج زیستی که در این میان کودک نقشی ندارد. این تغییرات یک شبه شکل نگرفته؛ جامعه ما تحت تاثیر مدرنیسم قرار گرفتیم. این تغییرات ارزشی در 5 دهه اخیر شکل گرفته است؛ بنابراین از نظریه بازاندیشی گیدنز الهام می گیرم که گفته انسانها هر لحظه در حال بازاندیشی در افکار و ایدههایشان هستند و به آن عمل می کنند. ما در جامعه ای قرار گرفتیم که ارتباط خانوادگی در فضای مجازی است. به نظر من الان یک جامعه مجازی شکل گرفته است، یعنی ارتباطات به آنجا رفته است. طبعا فرزندآوری هم تغییر کرده است. ما از ابتدای انقلاب شاهد تغییر در سیاستهای فرزندآوری بودیم یک زمان فرزندآوری زیاد بود باید بالاجبار جلوگیری می شد، حالا هم باید افزایش جمعیت داشته باشیم.
تبلیغات برای پیشگیری از بارداری دولتی بود. الان هم مجلس و دولت سیاستهای جمعیتی را تجویز می کنند. اما مقاومت هایی هست، دلیل آن چیست؟
شکر بیگی: اینکه جامعه آنها را بپذیرد مهم است. برای فرزندآوری باید در درون افراد تغییراتی انجام شود تا فرد این احساس را کند اما نیاز به یک زمان طولانی دارد. الان مادی گرایی در اکثر خانواده ها وجود دارد، این شاید یک جور مصرف گرایی باشد اما مردم می خواهند از زندگی خود لذت ببرند. الان رسانه ها تفکر و اندیشه انسان را تحت تاثیر دارند و مصرف گرایی را تبلیغ می کنند که به نظر می رسد خود انسان هم تمایل به این دارد. ما از صبح تا شب در دنیای مجازی هستیم و بنابراین طبیعی است که این شرایط در زندگی ما تاثیر بگذارد. من معتقدم که این تغییر نیازها و نگرشها، پیامد زندگی مدرن و جامعه جدید است؛ افراد به دنبال منیت خودشان هستند و قصد برطرف کردن نیازهای خود را دارند. یعنی به دنبال این هستند از زندگی لذت ببرند. این تفکر از قدیم بوده که شما برای آخرت باید تلاش کنید، در نظام سرمایه داری هم عنوان شد که مردم کار کنند تا در آخرت سعادتمند شود اما این فنر باز شد و مصرف گرایی شکل گرفت. امروز خانواده جهانی شده و به سوی فرهنگ واحد جهانی می رود؛ بنابراین زوجهای جوان با تمام مشکلات ازدواج می کنند اما در 5 سال اول زندگی طلاق می گیرند چون همانطور که گیدنز گفت انسانها دچار تغییرات بنیادی شدند. پس ساختار به همین راحتی نمی تواند آنها را مجبور به فرزند آوری کند.
این ساختار به نظر شما چگونه باید عمل کند؟
شکر بیگی: به نظر من یک شکاف تاریخی میان ساختار و عاملیت وجود دارد، اگر ساختار قصد دارد با عاملیت در ارتباط باشد باید در مردم و جامعه اعتماد سازی کند و سرمایه اجتماعی ایجاد کند.اگر ساختار در بین مردم مشروعیت داشته باشد، عاملیت راحتتر سیاستها را می پذیرند. مردم آگاه هستند وقتی مشکل اقتصادی دارند نمی توانند فرزند داشته باشند. گیدنز می گوید که در هیچ دوره و زمانی فرزند به اندازه امروز هزینه بردار نبود. در دوره های قبلی فرزند عصای خانه بود اما امروز این نیست و فرزند مساوی هزینه است. برای همین خانواده قصد ندارد همینطوری فرزند بیاورد و این به نظر من نشان قانون پذیری و نظم پذیری است و خوب است؛ یک رفتار و ارزش جدید است.
شما میگویید که خانواده در مقابل ساختار ایستاده اما همین ساختار اعلام می کند که اگر فرزندآوری کم باشد در 30 سال آینده جمعیت مسن در کشور زیاد می شود. امکانات حمایت از سالمندی هم کم است و تولید هم کاهش پیدا می کند. چرا خانواده این خطر را متوجه نیست؟
شکر بیگی: خانواده هنوز عمیق به این موضوع فکر نکرده و به شرایطی که الان دارد بیشتر توجه می کند، یعنی به موقعیت حالا توجه دارد.این ریشه در فرهنگ ما دارد. به نظر من باید اعتماد سازی شود، در کشور ژاپن که سالمندی جمعیت را دارند دولت رفاه وجود دارد. اما همین الان ما حتی مشکل میانسالی را هم داریم. به نظر من خانواده شرایط الان را می سنجد وقتی پول بیمارستان برای فرزندش را نداشته باشد نمی تواند فرزند بیشتری بیاورد. ما باید بحث زایش سرمایه اجتماعی را داشته باشیم یعنی ساختار به زبان خوش با مردم صحبت کند، مشکلات جمعیتی آینده را مطرح کند و باید آشتی ملی صورت گیرد. هنوز مردم ما با ساختار قهر هستند و شاید برای همین سیاستهای جمعیتی را نمی پذیرند.
رزاقی: این تحت عنوان فرهنگ غرب است که در آن فردگرایی و لذت فردی مطرح است.
اما فرد گرایی نیست . وقتی فرد مشکل مالی دارد ترجیح می دهد که فرزند نداشته باشد.
رزاقی: حدود 20 درصد جمعیت ما ثروتمند هستند اما باز هم فرزند کمتر دارند و فقرا بیشتر فرزند دوست دارند. شما هزینه را مطرح می کنید اما بیشتر لذت گرایی و فرد گرایی مهم است. متاسفانه خانواده های متوسط ما فکر می کنند که حتما باید پول فراوان خرج کودکشان کنند و در ذهن همه این رفته است. اما فقرا فرزنداشان را دوست ندارد؟ ما عیبهای جامعه سنتی را برطرف نکردیم و برعکس هرچه از بیرون می آید را خوب دانستیم و پذیرفتیم. اصلاحات باید منجر به توانمندی شود نه نابودی و این مشکل تمام کشورهای در حال توسعه است.
شکر بیگی: ما نمی توانیم در جامعه یکسان اندیشی داشته باشیم. الان 77 میلیون تفکر و اندیشه در جامعه وجود دارد. من به این موضوع اشاره می کنم که هنوز در این جامعه خانواده سنتی هم داریم. در خانواده ها دموکراسی شکل گرفته و فرزندآوری تابع توافق زوجین است.
شما شرایط خانواده ثروتمند را اعلام کردید اما خانواده های متوسط هم الان تمایل به فرزند آوری ندارند.
رزاقی: خانم دکتر باورهایی که از غرب آمده را دموکراسی می داند، در حالیکه زندگی ابتدا از روی محبت و عشق شکل می گیرد. الان افراد تصور می کنند که هرکدام مرکز دنیا هستند و برای همین طلاق صورت می گیرد. الان تعریف عشق و خانواده فرق کرده است، اما خانم دکتر تصور می کنند که آنچه در غرب اتفاق افتاده در ایران هم به همین صورت است.
شکر بیگی: من معتقدم که در خانواده حق محوری شکل گرفته است، درواقع هرکس حقی دارد. من گونه هایی از خانواده دیده ام که نگرش مدرن دارند. یک زن شاغل سعادت خانواده را در اشتغال می داند. اگر مدرن گرایی در خانواده شکل گرفته به شیوه ایران است و مدرنیزه ایرانی است.
رزاقی: من یک سوال از خانم دکتر دارم. منظور شما از مدرنیزه چیست؟
شکر بیگی: یک مثال ساده می زنم، روز جمعه یک خانواده با هم تصمیم می گیرد که کجا برود اما اگر هرکدام از افراد قطب شوند این قابل قبول نیست. در نگرش مدرن همه با هم تصمیم می گیرند، این نو شدن و آگاهی از حق است. من بر اساس تحقیق حرف می زنم.
آقای دکتر ، شما این مدرن شدن در خانواده های ایرانی را قبول ندارید؟
رزاقی: این که خانم دکتر اعلام می کند در یک درصد خانواده ها هم وجود ندارد. در تمام دنیا اینگونه است اما اکثریت خانواده ها در تهران اینگونه عمل نمی کنند و هر کدام خود را قطب می دانند. الان خانواده ها دچار خودخواهی هستند. قبول دارم که زندگی سنتی یک ایراداتی دارد اما یک نکته مثبت داشت که افراد را مسئول تربیت می کرد.
شما به مسئولیت اشاره کردید.چطور می توانیم این احساس مسئولیت را دوباره زنده کنیم؟ الان مشارکت اجتماعی مردم به شدت کمرنگ شده است.
رزاقی: مبانی وجود دارد که می گوید که همه افراد را خدا خلق کرده و یک همبستگی وجود دارد. اما مکتب لیبرال، فرد را از همه چیز آزاد می داند ، از مصرف آغاز می شود و به فرد می رسد و برای او فرق نمی کند که دیگران چه می شوند. برای همین برخی آینده بشر را سیاه می دانند چون انسان نیاز به فداکاری و کار دارد اما در مکتب لیبرال اینگونه نیست. الان در غرب اینگونه است و محدودیتها حذف شده و خودخواهی را به افراد دادیم. فضا انفرادی است و امکان تربیت وجود ندارد تا بتوانیم او را مسئولیت پذیر کنیم. خانواده امکان محبت و عشق ندارد و هر کس فکر می کند چرا ازدواج کند و خود را مقید کند؟ اگر هرکس به نفع خود باشد دیگر چیزی نمی ماند و دنیای غرب به خاطر خود این تغییرات را ایجاد کرد و الان هم در ایران همین بحران شده است، برای همین مسئولیت اجتماعی صفر شده است. پرونده برای مجرمان تشکیل می شود اما هیچ کس به جزای عمل خود نمی رسد. من هم قبول دارم که جامعه سنتی ایراداتی داشت، اما شرایط الان هم خوب نیست. کودکان باید مسئولیت و محبت را در خانواده یاد بگیرند.
خانم دکتر به نظر شما هم مسئولیت اجتماعی از بین رفته است؟
شکر بیگی: ما بعد از انقلاب سه نسل را داریم، نسل اول که پدرسالار بود. نسل بعد که دچار تغییرات نگرشی و ارزشی شد و نسل سوم که مسئولیت اجتماعی و مفاهیم ارزشی را ندیده است. به نظر من نسل دوم نسلی است که خودش و فرزندان را قربانی کرده است. این نسل در خانواده پدرسالار بزرگ شد بعد از تشکیل خانواده فرزندان را حمایت کرد و کودک سالاری شکل گرفت تا از خانواده پدرسالار انتقام بگیرد، برای همین امروز آنها فرزندانی را تربیت کردند که اینگونه هستند و به پدر و مادر خود اهمیت نمی دهد. من مثالی می زنم ، در یک وسیله عمومی نسل ما به خاطر یک مرد یا زن پیر بلند می شود اما نسل بعد از ما اینگونه نیست و اصلا احترام متوجه نمی شود. این نسل تعهد و مسئولیت ندارد در کتابها خوانده اما در خانواده ندیده و توجهی نمی کند.
رزاقی: نسل دوم پدرسالار را کاملا منفی می داند. مادر، پدر را زورگو می داند درحالیکه همین مرد برای خانواده احترام بالایی قائل بود. مادر طوری تربیت شده که در مقابل این مردان بایستد و برای همین در ذهن دختران رام کردن مردان مطرح است. در گذشته دختران سازشکار بودند اما الان دختران از اول دوست ندارند که مرد زورگو و خودخواه باشد و قصد تربیت دارند. برای همین هزینه زندگی و خواسته فرزندان را بالا می برد و این یک مبارزه است. مرد بدهکار می شود و زیر فشار اقتصادی سختی می کشد و این از نظر زن یعنی رام کردن. پدر شکسته می شود، اما بعد فرزندان، مادر را هم می شکنند چون با فردیت بزرگ شدند.. الان در خانواده ها کمتر محبت وجود دارد و بی رحمی در خانواده ها وجود دارد که از غرب آمده است. این الگو جا باز کرده و در حال رشد است که این اصلا خوب نیست.
یعنی به خاطر نوع تربیت کسی تمایل به فرزند آوری و ازدواج ندارد؟
شکر بیگی: من رسیدم به اینجا که نسل دوم خود را قربانی کرد و نسل بعد را هم بد تربیت کرد چون خودش در خانواده پدرسالار بزرگ شد فرزند خود را خارج از هر قیدی بزرگ کرد. گیدنز هم به عزیز داشتن کودک اشاره کرده است. الان ارتباطات نسلی مطرح است که هرقدر از نسل اول به امروز نزدیک می شویم مفاهیم خانواده، ازدواج و فرزندآوری ضد ارزش شده و کمرنگ است. متاسفانه این شکاف و بیگانگی نسلی را به وجود آورده است. البته در تعداد کمی از خانواده ها هنوز هم مفاهیم ارزش دارد اما نسل سوم تنها به فکر موفقیت خود است و تنها سرمایه فرهنگی خود را بالا برد. در همین شرایط بود که یک موجی از زنان به موضوع اشتغال پرداختند.این باعث شد که پول در اختیار نسلی باشد که تعهد اجتماعی ندارد.الان نهادهای تکمیلی جای خانواده را گرفته اند. فرزندان در مهد کودک و مدرسه بزرگ شده اند برای همین هیچ محبتی بلد نیستند. در نتیجه سرمایه اجتماعی خانواده الان کاهش یافته و انسجام نداند و چون مادر از خانواده کمرنگ شد و هیچ چیز جای آن را نگرفت. در کنار اینها تکنولوژی های نوین هم آمد، برای همین نسل سوم تنها به موفقیت و خوشبختی خود فکر می کند. علت این است که نسل از خانواده نیاموخته است، هیچ کس در خانواده نبود مادر به دنبال مبارزه با پدرسالاری بود و مرد هم در شرایط جدیدی قرار داشت که باید خود را انطباق می داد. عوامل جامعه پذیری، خانواده، نظام آموزشی ، گروه دوستی و رسانه ها هستند که امروز باعث شده نسل سوم احساس خوشبختی نمی کند و احساس رضایت از داشته ها ندارد.
رزاقی: اما این اکثریت جامعه نیست. به فقرا در گذشته احترام می گذاشتند چون به کسی کار نداشتند اما بعد سرمایه داری آنها را حذف کرد. الان انسان خود را کامل می داند و هیچ چیزی جز خود را نمی شناسد. الان خانم علیه مرد خانه اقدام کرده و با حاکم کردن فرزند، خود را پیروز می داند اما الان این فرزند هیچ چیزی نیاموخته است.
در سیاستهای جمعیتی مشوقهای اقتصادی هم وجود دارد. به نظر شما این مشوق ها تاثیری در فرزند آوری دارد؟
رزاقی: در اروپا و چین هم موثر نبوده است. الان به خاطر مسائل اقتصادی ازدواج نمی کنند و این به نظر من به ذهنیت افراد بستگی دارد چون آنها تصور می کنند چرا باید با فردی باشند که او هم فردیت مطلق است. باید زندگی مشترک یک نیاز باشد دولت امکانات مالی می دهد اما جوانان تصور می کنند که برای این رقم ها ازدواج نمی کنند.
در ابتدای مطرح شدن بحث افزایش جمعیت، نهادهای حکومتی، اقتصاد را در بیتمایلی خانواده ها به فرزندآوری چندان دخیل نمی دانستند و یا سهم کمی برایش قائل بودند. واکنش های مردمی و مقصر دانستن اوضاع اقتصادی، موجب شد سیاست های جمعیتی عمدتا مشوق های اقتصادی داشته باشد. یعنی نگاه مسوولان این است که بخش بزرگی از جامعه مشکلات مالی را عامل ازدواج نکردن و بی رغبتی به بچه می دانند.
رزاقی: اما در روستاها که نسبت به شهریها فقیر هستند همچنان ازدواج و فرزندآوری وجود دارد. این درحالی است که ثروتمندان علاقه ای به ازدواج ندارند. این مبانی ذهنی است. باید فکر و فرهنگ افراد را تغییر داد، به همه شغل داد، مصرف گرایی را کم کرد و مردم لذت را در خوشبختی در کنار هم بدانند.
شکر بیگی: باید ذهنیت خانوادها را تغییر دهند تا سیاستهای تشویقی هم جواب بدهد اما این سیاستها باید استمرار پیدا کند و خانواده های ما باید اعتماد داشته باشند. راه حل نهایی به نظر من این است که باید ساختار ابتدا اعتماد سازی کند و با مردم هم قدم باشد، یعنی قبل از این سیاستهای تشویقی یک کار پژوهشی انجام می دادند که متوجه شوند در ذهن خانواده ها چه اتفاقی افتاده که چنین شده اند و مشکلات را متوجه می شدند.
اما در زمان دولت دهم که این سیاستها مطرح شد بیشتر عوامل را فرهنگی می دانستند نه اقتصادی.
شکر بیگی: اما مردم ما اینگونه تصور نمی کنند، زوجهای جوان که دو سال بعد از ازدواج فرزند نمی آورند مسائل اقتصادی را مطرح می کنند. من در سال 87 در یک تحقیق 5 عامل و مشکل مردم را پرسیدم که 60 درصد مسائل اقتصادی را مطرح کردند و الان هم همین است.دولت باید به عنوان یک رکنی که همه چیز را در اختیار دارد و در خصوصی ترین مسئله خانواده دخالت می کند به این موضوع توجه کند.
رزاقی: بیشتر مسائل فرهنگی هستند و باید ذهنیت افراد را تغییر داد. مردم ما نباید فرزند را دغدغه و مانع پول درآوردن خود بدانند. خانواده باید ارزش گذشته خود پیدا کند. این بیشتر فرهنگی است و باید مردم آموزش لازم را ببینند.(خبرآنلاین)
جام جم سرا: آمار طلاق روز به روز در حال افزایش است. در خصوص دلایل این پدیده پر آسیب و راهکارهای کاهش آن با دکتر حسین محمودیان، دانشیار و مدیر گروه جمعیت شناسی دانشکده علوم اجتماعی تهران، به گفتوگو نشستیم.
* سن ازدواج در کشور ما و در طی سالهای اخیر چه روندی را در پیش گرفته است؟
سن ازدواج در ایران از دهه 40 به بعد در میان مردان افزایش چشمگیری نداشته است به این معنا که شاید در آن دههها مردان در سنین 25 سالگی یا پیش از آن تشکیل خانواده را تجربه میکردند و اکنون این تجربه به طور میانگین در سن 27سالگی محقق میشود اما سن ازدواج زنان نسبت به دهه 40 تفاوت قابل ملاحظهای داشته است چرا که در سالهای 1345 و قبل یا بعد آن شاهد ازدواج زنان در سنین 16 تا 19سالگی بودهایم که امروز این بازه سنی تغییر کرده و به 23 سال به بالا افزایش پیدا کرده است. اما با این حال سن ازدواج در کشور ما نسبت به سایر کشورهای غربی به طور کلی افزایش فاحش و چشمگیری نداشته است.
* پس چطور است که آمار طلاق و جدایی زوجین در کشورمان رو به فزونی است؟
با وجود اینکه سن ازدواج در کشور ما به طور قابل توجهی افزایش پیدا نکرده است اما متأسفانه موضوع طلاق در کشور ما همواره در حال افزایش بوده است خصوصاً در سالهای اخیر که این روند سیر صعودی به خود گرفته است تا جایی که آمارها حاکی از حدود 150 هزار مورد طلاق در کشور در سال 1391 بوده است که بیشترین موارد مربوط به زوجهای جوان است و از آنجا که در 4 سال اخیر ازدواجهای زیادی صورت نگرفته نسبت طلاق به ازدواج مدام در حال افزایش بوده است.
* به نظر شما شعاعهای دایره مشکلات زوجها که در نهایت آنها را به تصمیم طلاق ترغیب میکند چیست؟
طیف مشکلاتی که در نهایت منجر به طلاق میشود بسیار گسترده است اما به نظر میرسد مهمترین دلیل آن نداشتن آمادگی کافی برای شروع یک زندگی مشترک باشد. از سوی دیگر مردان با اوضاع نامناسب اقتصادی روبهرو هستند یا مواردی مثل بیکاری، اعتیاد و... دست به دست هم میدهند تا فرد شرایط مناسب برای شروع یک زندگی مشترک را نداشته باشد، البته علاوه بر اینها ابعاد فرهنگی- اجتماعی هم در قابلیت نداشتن افراد برای پذیرش یک زندگی مشترک دخیل هستند.
* منظور از این ابعاد فرهنگی – اجتماعی چیست؟
مقوله فردگرایی موضوعی است که از دل ابعاد فرهنگی - اجتماعی سر برمیآورد. افراد نسبت به گذشته فردگراتر شدهاند و بر همین اساس نسبت به طرف مقابل خود تعهدی را نمیپذیرند و تعهدات اخلاقی مترتب بر ازدواج را رعایت نمیکنند. در حالی که بعد از ازدواج تکالیفی بر افراد واجب میشود که همسر، جامعه و سایرین از آنها انتظار دارند و دیگر نمیتوانند در دنیای مجردی شان زندگی کنند.
این افراد فردگرا تعهدات و مسئولیتها را برنمیتابند و آنقدر به صورت شخصی کار کردهاند و سرگرم تکنولوژیهای نوین مثل لپ تاپ، آی پد، تلفن همراه و... بودهاند که با وارد شدن به یک زندگی مشترک و پذیرفتن برخی مسئولیتها دچار مشکل میشوند، در صورتی که با ازدواج باید این فردگراییها تقلیل و به انتظارات دیگران، همسر و خانوادههای دو طرف احترام گذاشته و رسیدگی شود.
* پیروی از فردگرایی نتیجه چه کوتاهیهایی از سوی خانواده است؟
به راحتی میتوان گفت در مورد افراد فردگرا، تربیت پذیری خوبی صورت نگرفته است و عمده مشکلات این افراد به نحوه تربیت آنها بازمیگردد. در گذشته افراد پیش از پذیرفتن نقش همسری در خانواده خود مسئولیتپذیری را میآموختند و به نوعی درگیر زندگی و مشکلات آن میشدند. بخشی از کارهای خانه، به عهده فرزندان قرار میگرفت و در همین فرآیند تربیتی تعهد و مسئولیت را تا حدی آموزش میدیدند اما امروزه نگرانی والدین نسبت به فرزندانشان این است که در نهایت رفاه و نپذیرفتن مسئولیت به درس خواندن و گذراندن زندگی بپردازند و این واقعیت است که چنین فرزندانی درگیر تجربیات زندگی نخواهند بود و از پذیرفتن نقش همسری در هراس هستند یا اینکه با پای گذاشتن به مسیر زندگی مشترک با مشکلاتی مواجه میشوند که آنها را به سمت و سوی طلاق سوق خواهد داد.
* آیا نداشتن صبر و شکیبایی جوانان امروز عاملی برای انتخاب راهحل طلاق از سوی آنها خواهد بود؟
به نظر من علاوه بر فاکتورهای اقتصادی، تربیتی، فرهنگی و اجتماعی موضوع مهمی که زوجها را به فکر جدایی از یکدیگر میاندازد تحمل نکردن یکدیگر است. در واقع جوانان امروز آموزش کافی ندیدهاند، پختگی لازم را ندارند و در وضعیتی نیستند که بتوانند یکدیگر را تحمل کنند و ازآنجا که نمیتوانند ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار کنند توانایی حضور در جمع و پذیرش مسئولیتهای زندگی مشترک را ندارند.
* شیوهای که خانوادههای گذشته برای رشد فرزندان به کار میگرفتند با شیوههایی که خانوادههای امروزی دارند چه تفاوتهایی با هم داشته و چه پیامدهایی را در پی خواهد داشت؟
در گذشته خانوادهها هزینه چندانی را صرف فرزندان نمیکردند و فرزند همراه و همگام با والدین رشد میکرد و در تجربیاتی که آنها در مسیر زندگی کسب میکردند شریک بودند و البته از این تجربیات برای ساختن یک زندگی جدید استفاده میکردند و ازدواج موفقی را رقم میزدند. این به این معنا نیست که در گذشته به هیچ عنوان شاهد جدایی زوجین نبودیم اما بدیهی است میزان آن بسیار کمتر از حجمی که امروز با آن رو به رو هستیم بوده است. با این اوصاف در دنیای امروز نمیتوان فرزندان را رها کرد بلکه باید برای آنها هزینه و وقت صرف کرد تا در آینده زندگی با کیفیتی داشته باشند البته فراموش نشود که گاهی در کنار این هزینهها بخشی از الزامات زندگی از یاد میرود و کودکان در این مسیر از برخی تجربیات مهم و مؤثر غافل میمانند و اینجا است که خانوادهها باید چشمانداز وسیع تری داشته باشند تا علاوه بر صرف هزینههای مادی برای فرزندان، به هزینههای معنوی مورد نیاز آنها نیز رسیدگی کنند.
* بنابراین آیا باید گفت خانواده گذشته نسبت به خانواده امروز بهتر عمل میکرده است؟
نمیتوان به طور صرف این مهر تأیید را بر خانوادههای گذشته زد زیرا در گذشته بر اساس اقتضائات خاص آن زمان عمل میشده است و تربیت پذیری در خانوادهای که پشتیبان فرزند بوده است کمک میکرد تا فرد زندگی مشترک آرام و بیدغدغه تری را تجربه کند اما از آنجا که خانوادههای امروزی به مفهوم گذشته پشتیبان فرزند نبوده و نمیتوانند در تصمیمات او برای ازدواج مانند گذشته عمل کنند زیرا فرزند سعی میکند زندگی مشترکش را با کسی بسازد که خودش او را انتخاب کرده است بنابراین با کاهش پشتیبانی خانوادههای امروزی، تجربیات کمتر جوانان و افزایش فردگرایی آنها زمانی دو جوان تصمیم به ازدواج میگیرند که تجربه کافی برای شروع یک زندگی مشترک را ندارند و در اثر کوچکترین اتفاق قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را خواهند کرد. البته ماهیت زندگیهای امروزی به گونهای است که برخلاف گذشته که حتی دورهمیها و شب نشینیها در فضای خانواده خلاصه میشد، اکنون افراد وابستگی زیادی نسبت به خانواده خود احساس نمیکنند از این رو موارد یاد شده دست به دست هم خواهند داد تا تحمل زوجین نسبت به یکدیگر کمتر و سختتر شود.
* در همین راستا راهکارها و نکاتی که سرانجام خوش را برای جوانان رقم خواهد زد کدامند؟
باید تلاش کرد تا کانون خانواده و پیوند میان افراد تقویت شود و افراد متوجه شوند وجودشان منوط به حضور دیگران است. از این رو خانوادههایی که منسجمتر هستند فرزندانی تربیت میکنند که در آینده با مشکلات کمتری رو به رو میشوند در حالی که اگر فرد بهره کمتری از نهاد خانواده ببرد این احتمال وجود دارد که در تجربههای بعدی و شکل دادن زندگی مشترک به خوبی عمل نکند و بر این اساس زندگی مشترک او در معرض فروپاشی قرار بگیرد.
از سوی دیگر اجتماعی شدن، زندگی با دیگران، مدارا و برخورد صحیح با آنها به فرد میآموزد در پذیرش یک زندگی مشترک و جدید چگونه عمل کند، در مواقع نیاز از موضع خود پایین بیاید و احترام اجتماعی را در زندگی خود به کار گیرد. بنابراین هرچه در جامعه روابط اجتماعی قویتر باشد سرمایه اجتماعی آن جامعه و تعلق افراد نسبت به هم بیشتر خواهد شد. البته نهاد آموزش و پرورش، رسانهها و تبلیغات کلی جامعه و دایره دوستان هم میتوانند در انتقال مفاهیم و الزامات خاص زندگی متأهلی به جوانان مؤثر باشند و آنها را با تعهدات لازم زندگی مشترک آشنا سازند.
* آیا وجود فاکتورهایی مانند مهریه بالا و شروطی که ضمن عقد تعیین میشود عاملی برای استحکام خانواده خواهد بود؟
تا زمانی که بودن با یکدیگر و حضور در هسته خانواده برای افراد مهم نشود نمیتوان به استحکام یک ارتباط اطمینان داشت چراکه هر لحظه و با رخ دادن هرگونه کاستی امکان گسسته شدن ارتباط مشترک میان افراد وجود دارد. به لحاظ فرهنگی و اجتماعی هم افراد باید از با هم بودن و حضور در کنار خانواده احساس لذت داشته باشند تا هر زمان امکان خدشه دار شدن ارتباطات آنها وجود نداشته باشد در غیر اینصورت فاکتورهایی که افراد برای خود در نظر میگیرند و احساس میکنند عواملی هستند که استحکام خانواده را به همراه خواهد داشت مثل درخواست مهریه بالا یا شروطی که ضمن عقد در نظر میگیرند هیچ ضمانتی برای ادامه پیدا کردن یک ارتباط یا استحکام آن نخواهد بود چرا که ممکن است مرد احساس کند حضور داشتن در جو نامناسب محیطی مانند زندان با خانهای که در آن عشق و علاقهای وجود ندارد برایش تفاوت خاصی نخواهد داشت.
* سهم دنیای مدرن را در طلاق و جدایی جوانان چقدر می دانید؟
مدرن شدن یکی از دلایلی است که انتخاب طلاق به عنوان یک راهحل را تسهیل میکند و شاید اگر جامعه ما هم عاری از سنتهای حاکم باشد و به سمت مدرن شدن پیش برود طلاق راحتتر از آنچه انتظار میرود مورد انتخاب زوجها قرار گیرد.
باید به این نکته توجه داشت که آستانه تحمل افراد در تمام دنیا کاهش پیدا کرده است و تنها مختص افراد یک جامعه خاص نیست از این رو باید برای بازسازی قدرت تحمل افراد کوشش جدی داشت و مسئولان جامعه ما هم باید به فکر باشند تا مناسبتها بازتعریف شوند، جایگاه و شأن مردان و زنان به خوبی حفظ شود و مساوات میان زن و شوهر مورد توجه قرار گیرد تا رضایت از زندگی فراهم شود و جوانان به فکر داشتن یک زندگی مشترک و پایدار باشند، تعامل و همکاری با یکدیگر را رعایت کنند و بدانند با ازدواج حقی از آنها ضایع نشده است بلکه به شرایط مطلوب تری دست پیدا کردهاند.
* با توجه به اینکه در عصر حاضر تفاوتهای سنی میان زوجین از یک الگوی تعریف شده تبعیت نمیکند آیا اختلاف سنی زوجین عاملی برای جدایی آنها خواهد بود؟
زندگی مشترک نیازمند یک بلوغ اجتماعی، اقتصادی و روانی است و البته بلوغ جنسی هم لازمه آغاز زندگی مشترک است اما معمولاً زودتر از نیازمندیهایی که مطرح شد به دست میآید از این جهت و از دیدگاه سلامت این موضوع مهم است که یک زن در سنین کمتر از 20 سالگی تجربه بارداری نداشته باشد چراکه علاوه بر نداشتن آمادگی لازم از بسیاری فعالیتهای مربوط به این سنین بازخواهد ماند از این رو بهترین زمان ازدواج برای زنان سنین 23 تا 28 سالگی است اما با وجود این نمیتوان فرمول خاصی برای تفاوت سنی زن و شوهر یا برگزیدن بهترین زمان برای ازدواج آنها در نظر گرفت.
برای نمونه زمانی که یک مرد تجربه کاری، استقلال مالی و قدرت پذیرفتن مسئولیتهای یک زندگی مشترک را پیدا کند وقت مناسبی است که به فکر ازدواج بیفتد به همین دلیل معمولاً پس از سن 25سالگی زمان مناسب ازدواج مردان خواهد بود. با این حال باید به این نکته اشاره کرد که اختلاف سنی کم یا زیاد دلیل اصلی جدایی زوجین از یکدیگر نخواهد بود ولی بدیهی است که اختلاف سنی معقول و درک متقابل از یکدیگر جزو فاکتورهای مهمی است که نوید حفظ بنیان یک خانواده را خواهد داد. (سهیلا نوری/ایران)
جام جم سرا: خوشبختی واقعی در ازدواج نتیجه همین کارهای کوچک است که زوجهای خوشبخت هر روز انجام میدهند با این حال آنها ویژگیهای مشخص دیگری دارند که در ادامه ذکر شدهاند؛ شما هم میتوانید آنها را به کار ببندید تا نتایجش را در زندگی زناشویی خود ببینید.
۱- برای یکدیگر از هر کاری دست میکشند
اگر همسرتان به شما نیاز دارد، هر کار دیگری که دارید رها کنید و به او توجه کنید. هیچ چیز مهمتر از نیاز همسرتان به شما نیست. این خصیصهای است که هر زوج خوشبخت دارد. در حقیقت، زوجهای خیلی خوشبخت یک قدم فراتر میروند. آنها هر روز ساعتهایی را به یکدیگر اختصاص داده و از هر کار دیگری برای این لحظات زیبا دست میکشند.
۲- از وضع همدیگر با خبر هستند
خواه میخواهید تا دیروقت در دفتر کارتان بمانید یا ففط میخواهید بدانید همسرتان بموقع ناهارش را خورده است، این اطلاع رسانیهای کوچک سرگرمی روزانه زوجهای خوشبخت است. بله این فکر خوبی است که مرتب از احوال همسرتان مطلع شوید. این تماسهای کوچک نشاندهنده این است که چقدر مراقب همسرتان هستید و چقدر به او توجه دارید. بنابراین گاه به گاه یک تماس کوتاه با او بگیرید یا یک پیامک بفرستید، خوب است که همیشه با هم در تماس باشیدحتی اگر فقط گفتن یک «سلام» یا «دلم برات تنگ شده» باشد.
۳- به یکدیگر گوش میدهند
زوجهای خوشبخت هر روز بادقت به حرفهای یکدیگر گوش میدهند. چه بهتر از این؟ آنها به همدیگر فرصت صحبت کردن میدهند. در یک رابطه گوش دادن اغلب مهمتر از معاشرت کردن است. آنها از یکدیگر پرس و جو میکنند تا از احساس همسرشان مطلع شوند. زوجهایی به یکدیگر گوش میکنند که واقعا با یکدیگر در ارتباط بود و یکدیگر را درک میکنند.
۵- از یکدیگر تشکر میکنند
قدردانی یک احساس مثبت قوی است. زوجهای خوشبخت تشکر از یکدیگر را متوقف نمیکنند. همزمان بسیار مهم است که بجا از یکدیگر تشکر کنید و گرنه قدردانی شما لُوث میشود. قدردانی میتواند برای یک کار بزرگ یا کوچک باشد، حتی اگر همسر شما یک استکان چای برای شما آورد از او تشکر کنید. رعایت این نکات کوچک همبستگی محکمی میان شما و همسرتان ایجاد میکند.
۶- به همدیگر میگویند: «دوستت دارم»
شما میدانید که همسرتان دوستتان دارد. همسرتان میداند که شما دوستش دارید. با این حال، این مهم است که واقعا هر روز به زبان بیاورید که دوستش دارید. این عبارت ساده واقعا روحیه شما را بالا برده و خشنودتان میکند. زوجهای خوشبخت روزشان را با این عبارت شروع کرده و حتی در بین روز از به زبان آوردن آن غافل نمیشوند حتی از طریق یک پیامک ساده.
این عادتهای خوب را در خودتان پرورش دهید و شگفتی آن را در زندگی مشترکتان ببینید. اگر قبلاً در روابطتان این عادتها را رعایت میکردید، بعید نیست که شما هم یکی از همان زوجهای خوشبخت باشید. (ایران مطلب)
جام جم سرا: خانواده ها علاوه بر آنکه می خواهند نابارور نباشند، تمایل به داشتن فرزند سالم دارند. علم ژنتیک به واسطه مشاوره ژنتیک به هر دو موضوع مرتبط است. ما در ژنتیک یک روش ثابت و قابل تکرار برای همه افراد و مشکلات نداریم چون علم ژنتیک، علمی بسیار پیچیده است و انسان نیز یک موجود با ارگانیسم بسیار پیچیده است. اینجا وظیفه علم ژنتیک آن است که به زوجین و خانواده ای کمک کند که خواستار داشتن فرزند و آن هم فرزندی سالم هستند و از طرفی با علم پیچیده ژنتیک نیز آشنا نیستند.
شجره نامه، سابقه رسم شده ازدواج ها و تولدها، بیماری و حالات و صفات خاص در یک خانواده در چند نسل، متوالی است. در شجره نامه، صفات غیر طبیعی، ناهنجاری های ژنی و بیماری ها ثبت می شوند. اگر در این مرحله مشکل زوج، مرتبط با ژنتیک تشخیص داده شود، انجام آزمایش ژنتیک پیشنهاد می شود که نوع آزمایش درخواستی با توجه به علایم و یافته های شجره نامه متفاوت می باشد.
ژنتیک با دو روش بر روی افراد تأثیر می گذارد؛ یا مستقیماً بر روی ناباروری افراد تأثیر می گذارد مثل زمانی که یک کروموزوم X در خانمی کم و یا در مردی اضافه می شود و منجر به عدم تولید اسپرم در آن مرد و یا عدم تولید تخمک در خانم می شود و نهایتاً سبب ناباروری آنها می گردد. اینجاست که ژنتیک این مشکل را تشخیص می دهد و مواقعی نیز وجود دارد که افراد واقعاً نابارور نیستند، یعنی توانایی فرزندآوری را دارند اما دارای مشکلی هستند که می توان از طریق ژنتیک آن را تشخیص داد که در اینجا همه افراد خانواده، گذشته، شواهد بیماری و سلامت افراد در یک شجره نامه رسم و ثبت می شود.
شجره نامه حداقل در سه نسل ثبت و رسم می شود. ممکن است فرد مراجعه کننده جهت دریافت مشاورۀ ژنتیک در ظاهر سالم باشد اما بخش هایی از بیماری نسل های قبل از خود را به صورت نهفته با خود به همراه داشته باشد که خود فرد از آن بی اطلاع است، بنابراین نیاز به رسم شجره نامه توسط مشاوره ژنتیک و تحلیل آن ضرورت می یابد.
هر صفتی که در ما انسان ها وجود دارد بنوعی آن را از نسل قبل از خود گرفته ایم که یا به صورت مستقیم و روشن در ما بروز می کند و یا به صورت نهفته در ما وجود دارد. در موارد کمی نیز صفتی در ما وجود دارد که به صورت خود به خود و برای بار اول در ما ظهور پیدا کرده است و صفتی جدید می باشد.
اگر در خانواده ای سالم، تولد فرزندی معلول وجود دارد و این معلولیت یک یا چند بار تکرار شده است، اگر سابقۀ معلولیت در خود فرد به صورت عمده و یا خفیف وجود دارد و یا سابقه تکرار یک بیماری معمولی که به شکلی غیر معمول در خانواده دیده می شود همچون کم شنوایی که در افراد بالای 60 و 65 سال امری طبیعی و در یک کودک و یا نوجوان امری غیر طبیعی به شمار می رود، همگی نیازمند انجام مشاورۀ ژنتیک و تشخیص از این طریق می باشند.
در برخی موارد، افراد دچار مشکل ژنتیکی هستند و این اختلال ژنتیکی در آنها به قدری شدید است که قادر به تولید مثل نیستند و گاهی اوقات این معلولیت ها علاوه بر ایجاد معلولیت های ذهنی و حرکتی در تولید مثل هم سبب اختلال می شوند و شاید بتوان گفت که سیستم بیولوژیک آنها به گونه ای طراحی شده است تا بیماری ژنتیکی را به نسل بعد از خود منتقل نکنند.
در این میان برخی بیماری های ژنتیکی وجود دارند که شدت آنها آنقدر بالا نیست که در ظاهر، سیستم تولید مثل را دچار اختلال کنند اما اگر این تولید مثل اتفاق بیفتد، منجر به بروز معلولیت می شود.
ما با تشخیص ژنتیکی قبل از لانه گزینی جنین و با استفاده از روش های کمک باروری، میان جنین هایی که تشکیل می شوند، بررسی ژنتیکی انجام داده و جنین مبتلا را کنار می گذاریم و آن جنینی را که هم از نظر ژنتیکی سالم است و هم قرار نیست سقط شود را انتخاب می کنیم و به این صورت از طریق علم ژنتیک به نوعی با یک میانبر، مسیر را کوتاه کرده و به خانواده این فرصت داده می شود تا امکان بارداری و فرزند سالم را داشته باشد.
در جابه جایی های کروموزومی، امکان سقط مکرر به میزان مساوی برای زن و مرد وجود دارد. به طور مثال مردی جابجایی کروموزومی دارد و بالطبع همسر وی جنین را سقط می کند، زیرا از این جابه جایی کروموزومی، جنین غیر طبیعی تشکیل می شود، یا منجر به ناباروری، سقط مکرر و یا تولید فرزند معلول می شود که در اینجا می توان گفت، عامل مردانه در این امر دخیل بوده است.
از لحاظ بیماری های کروموزومی میان کشور ما و سایر کشورهای دنیا تفاوت چندانی وجود ندارد. در کشور ما، آمار بیماری های کروموزمومی همچون سندرم دان و جابه جایی های کروموزومی مشابه به آمار جهانی است یعنی بیماری های کروموزومی ژنتیکی هستند اما ارثی نیستند و می توان گفت چیزی در بدن فرد بیمار کم و زیاد شده است اما از پدرد و مادر و نسل قبل از وی به ارث نرسیده است.
گروهی از بیماری ها هستند که بیماری های تک ژنی می باشند که در آزمایشگاه مولکولی تشخیص داده شده و به دو دسته غالب و مغلوب تقسیم می شوند. نوع مغلوب این گونه بیماری ها در کشور ما شیوع بالاتری دارد. از جمله آنها می توان به بیماری هایی چون تالاسمی، ناشنوایی و نابینایی های ارثی و بیماری هایی از این دست اشاره کرد.
با و جود امکانات و روش های جدید ژنتیکی موجود در کشور در درمان ناباروری حتی اگر ازدواج فامیلی هم صورت بگیرد، ما می توانیم از آنها مراقبت کنیم، پس چنانچه زوجی، ازدواج فامیلی انجام دادند، توصیه ما این است که قبل از اقدام به بارداری، حتماً یک مشاورۀ ژنتیک انجام دهند. (دکتر سعید رضا غفاری - متخصص ژنتیک پزشکی/ مهر)
جام جم سرا: گفتوگو با «امید علیاحمدی»، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد را درباره پیامدهای تکفرزندی در جامعه بخوانید:
آثاری را که تکفرزندبودن خانوادهها میتواند داشته باشد، میتوان به چندبخش تقسیم کرد؛ نخست تاثیری که این پدیده به شکل کلان دارد، بعد آثار میانه آن روی ساخت خانواده و در آخر تاثیراتی که تکفرزندی روی شخصیت افراد میتواند داشته باشد و آن را میتوان تاثیر خرد دانست.
در سطح کلان، مشخص است که تکفرزندی بر ساخت جمعیت اثر میگذارد. در آینده ممکن است جمعیت از میزانی که هست، کمتر شود. این تاثیر بسیار قابلتوجه است.
نکته دوم این است که ممکن است تکفرزندی روی ساخت جنسی هم تاثیر بگذارد؛ به این دلیل که وقتی یک خانواده میخواهد یک فرزند داشته باشد، طبعا بهواسطه فرهنگی که در جوامع مختلف وجود دارد و در جامعه ما هم کمابیش هست، ترجیح فرزند پسر موجب میشود تعداد دختران کاهش باید. این همان موضوعی است که در چین در عمل اتفاق افتاد. این اتفاق بعدها در هنگام ازدواج، انتخاب را دشوار میکند و برای همه امکان ازدواج وجود نخواهد داشت.
تاثیر دیگری که تکفرزندی بهطور کلان بر ساخت جمعیتی دارد، تاثیری است که روی سن مادران در نخستین فرزندآوری، میگذارد. ماجرا این است که وقتی خانوادهها به این نتیجه برسند که یک فرزند میخواهند، میتوانند سن فرزندآوری را بالاتر ببرند و این تصمیم، حتی سن ازدواج را که بالا رفته، بازهم بالاتر میبرد. تکفرزندی حتی روی سن پدر در نخستین فرزندآوری نیز تاثیر خواهد داشت.
نکته دیگری که در درباره اثر تکفرزندی بر ساخت کلان جامعه میتوان به آن اشاره کرد، اثر آن روی وضعیت اقتصادی جامعه است. با گسترش تکفرزندی، جمعیت فعال در آینده کمتر از آنچه ضرورت دارد، خواهد بود. بههرحال کاهش جمعیت منجر به کاهش نیروی انسانی فعال میشود و بر وضعیت اقتصادی کلی و درآمد ناخالص ملی اثر میگذارد.
وقتی تعداد اعضای خانواده کم میشود، مجموع روابط و حجم و چگالی روابط بین اعضای خانواده کاهش مییابد. در گذشته، وقتی تعداد بچهها بیشتر بود یا بعد خانواده بزرگتر بود، عملا تنوع روابطی که در درون خانواده ایجاد میشد، تعداد روابطی که ایجاد میشد و سهمی که اعضا برای رابطه میتوانستند داشته باشند -مثل رابطه با والدین و رابطه خواهرها و برادرها- بیشتر بود.
وقتی یک فرزند در خانواده باشد -پسر باشد یا دختر- امکان شناخت از جنس مخالف از طریق برادر و خواهر در درون خانواده، کمتر میشود. در وضعیتی که درون خانواده فقط یک جنس فرزند وجود دارد، فرصت تجربه جنسیتی کاهش مییابد و در نتیجه دانش فرد درباره جنس مخالفش، شناخت کافی و کاملی نخواهد بود |
وقتی تعداد بچهها کم میشود فرصتهای رابطه و تنوع روابط، کمتر میشود. با وضعیتی که در زندگی فردی ما بهدلیل شهرنشینی و دوری از شبکه خویشاوندی، روی داده و تنهایی که در جامعه ما کمکم به یک مشکل مهم تبدیل میشود، در عمل کاهش روابط اجتماعی به معنی این خواهد بود که تعلقات اجتماعی فرد و بستگیها و دلبستگیهایش کاهش مییاید و این بهطور کلی به ضرر سرمایه اجتماعی در جامعه خواهد بود.
واقعیت این است که اعضای خانواده از کسانی هستند که بیشترین میزان اعتماد به آنها وجود دارد. وقتی این اعضا کم میشوند، فرصت داشتن اعتماد و سرمایه اجتماعی که به این واسطه ایجاد میشود، برای خانوادهها کاهش مییابد؛ این نکته مهمی است.
نکته دیگر این است که وقتی یک فرزند در خانواده باشد -پسر باشد یا دختر- امکان شناخت از جنس مخالف که قبلا برای برادر و خواهرها در درون خانواده فراهم میشد، کمتر میشود. اما در حال حاضر و در وضعیتی که در یک خانواده فقط از یک جنس فرزند وجود دارد، فرصت تجربه جنسیتی کاهش مییابد و در نتیجه جامعهپذیری جنسیتی کم میشود و دانش فرد درباره جنس مخالفش، شناخت کافی و کاملی نخواهد بود.
مشکل دیگری که در نتیجه تکفرزندی در ساخت خانواده ایجاد میشود، این است که پیش از این و در خانوادههایی با تعداد فرزندان بیشتر، بچهها درون خانواده با برادر و خواهر خود امکان بازی داشتند و میتوانستند برخی مهارتهای اجتماعی و زندگی خانوادگی و همچنین مهارت تحمل فرد دیگر را فرابگیرند.
وقتی تعداد فرزندان کمتر میشود، فرصت برای جامعهپذیری خانوادگی هم کمتر میشود. چون فرصت بازی و یادگیری کودک از برادر و خواهر کوچکتر و بزرگتر کمتر است و این بر جامعهپذیری و کسب مهارتهای اجتماعی در زندگی فرد تاثیر منفی میگذارد. این موضوع، مشکل بزرگی را در آینده ایجاد میکند.
نکته دیگر بههرحال تاثیری است که تکفرزندی بر شخصیت فرزندان میگذارد. بچهها وقتی تنها هستند، فرصت بازی و جامعهپذیری و تجربه اندک خانوادگی، عملا آنها را در موقعیتی قرار میدهد که فرصت کسب مهارتهای اجتماعی آنها، کمتر میشود و شخصیت آنها پیچیدگیهای لازم برای زندگی در جامعه کنونی را نخواهد داشت. بهعلاوه، در آندسته از بچهها ظرافتهای رفتاری و بلوغ اجتماعی و بهطور کلی پرورش اجتماعی کاهش مییابد، یا حداقل ایجاد آن برای والدین بسیار وقتگیر و پرهزینه خواهد بود.
نکته دیگر این است که وقتی یک بچه درون خانواده است، توجه بیش از اندازه خانواده به او، نوعی فردگرایی، خودخواهی و خودباوری بیش از اندازه و کاذب را ممکن است در او ایجاد کند که بعدها وقتی نوجوان رشدیافته در شرایط مورد بحث، با واقعیتهایی که در جامعه وجود دارد مواجه میشود، ممکن است دچار برخی سرخوردگیها شود؛ چون تجربه زندگی خانوادگی آنها و برخوردی که جامعه با او دارد، در عمل متفاوت است.
از اینها که بگذریم، تکفرزندی آثار غیرمستقیمی نیز ممکن است بر جامعه داشته باشد. بسیاری از خانوادهها تصور میکنند هزینههای داشتن دوبچه بهمراتب از یکبچه بیشتر است، این در حالی است که در عمل هزینههای اجتماعی و اقتصادی داشتن دوبچه دوبرابر هزینههای داشتن یکبچه نیست. درواقع، داشتن چندفرزند هزینههای کمتر اجتماعی ایجاد میکند چون والدین تجربه فرزندآوری را دارند.
فرزند اول تجربهای را ایجاد میکند که در پرورش فرزند دوم موثر است و با رفتن به سمت تکفرزندی، این تجربه از جامعه دریغ میشود. برای والدین لذت فرزندداشتن و لذت فرزندپروری در هنگام پرورش فرزندان دوم و بعدی، بیشتر میشود. والدین در فرزند اول بهدلیل فقر تجربه فرزندآوری و فرزندپروری در عمل دچار زحمت بسیار زیادی میشوند و در واقع، تجربهای که به اینترتیب اندوخته میشود برای فرزندان دوم و بعدی به کار برده نمیشود. بهعبارت دیگر، در صورت گسترش تکفرزندی، جامعه آینده، جامعه افرادی خواهد بود که در خانوادههای تکفرزند و با تجربه تکفرزندی بزرگ شدهاند.
اهمیت این موضوع را میتوان با درنظرگرفتن آنکه عموما شخصیت بچههای اول، دوم و سوم و بعدی اندکی با هم متفاوت است، در این دانست که جامعهای که از افراد دارای تجربه زندگی خانوادگی متنوع ساخته شده، جامعهای متنوعتر و مهارت افراد آن برای برخورد با موقعیتهای مختلف، بیشتر خواهد بود.
اگر بپذیریم که فرزندآوری و فرزندداشتن تعهد به مناسبات خانوادگی را افزایش میدهد، این به آن معناست که پدرومادری که فرزند بیشتری دارند علیالقاعده در عمل مسوولیت بیشتری در قبال خانواده خواهند داشت.
وقتی تعداد بچهها کم میشود و مسوولیت کمتر، ممکن است روی تداوم خانواده و نگهداشتن خانواده، اثر غیرمستقیم داشته باشد. غیرمستقیم از آن جهت که ممکن است با یک بچه هم همان تعهد وجود داشته باشد ولی قطعا وقتی بچهها بیشتر هستند، حداقل طول دوره تعهد به زندگی خانواده در والدین افزایش مییاید و این، تداوم خانواده را ضروریتر میکند.
وقتی زوجین به آینده و روابط و مناسبات خودشان اطمینان چندانی ندارند و در خانوادهها ثبات و پایداری نیست، طبیعی است که ترجیح دهند همان یک بچه را داشته باشند |
اگر حداقل طول دوره مراقبت در تکفرزندیها، 10تا 12سال طول بکشد، وقتی تعداد بچهها به دو میرسد، این تعهد به سالهای بیشتری افزایش مییابد و به این ترتیب، تعداد بیشتر فرزند عملا به معنی اهمیت بیشتر خانواده در زندگی افراد جامعه خواهد بود.
به نکتههایی که من عرض کردم باید این نکته را هم اضافه کرد در شرایطی که زوجین اطمینانی نسبت به آینده نداشته و به روابط و مناسبات خودشان هم اطمینانی چندانی ندارند و در خانوادهها ثبات و پایداری کافی نیست، طبیعی است که ترجیح بدهند همان یک بچه را داشته باشند تا اینکه در چنین فضایی تعداد بیشتری فرزند را اضافه کنند. واقعیت این است که خانوادههای تشکیلشده و زوجین دچار احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی هستند. آنها با توجه به هزینههایی که فرزندپروری به آنها تحمیل میکند، در وضعیت فقر حمایت اجتماعی که در جامعه ما وجود دارد و اینکه کسی نیست که به داد والدین برسد، به علاوه اینکه در نسل خودشان اثر تعداد بالای فرزندان و هزینههای آن را تجربه کردهاند، بهترین ترجیح برایشان آن است که به سمت تکفرزندی بروند. بنابراین به نظر میرسد اگر شرایط بهبود یابد و امنیت اقتصادی و تامین اجتماعی بهگونهای تقویت شود که خانوادهها احساس کنند اگر دو یا بیشتر بچه داشته باشند، جامعه حمایت بیشتری از آنها میکند، از تکفرزندی فاصله خواهند گرفت.
وقتی بچهها، برادر و خواهر ندارند، در نسل بعدی طبعا فرزندانشان نه عمو خواهند داشت، نه خاله و نه دایی و عموزاده و نه خالهزاده. درواقع، از یکسو با توجه به اهمیتی که ساخت خویشاوندی در جامعه ما دارد و در آینده نیز خواهد داشت، تکفرزندی باعث کاهش اهمیت خویشاوندی در جامعه ما میشود. اندازه اهمیت نظام خویشاوندی را در یک جامعه، میزان حمایتی که خویشاوندان از همدیگر به عمل میآورند، تعیین میکند. این اهمیت بستگی کامل دارد به میزان قدرت و تنوع سازمانهای حامی خانواده یا سازمانهایی که در مواقع بحرانی، میتوانند به مدد خانواده بیایند.
بر این اساس، چون در جامعه ما روند طیشده در جایگزینی سازمانهای حمایتی کند بوده، نظام خویشاوندی هنوز از اهمیتی قابل توجه برخوردار است؛ اگرچه در مقایسه با گذشته از طول و عرض آن کم شده است.
به این وضعیت باید گستردهترشدن دایره همسرگزینی را اضافه کرد. کمشدن تعداد خویشاوندان خونی و گسترش ازدواجهای غیرخویشاوند، دایره و گستره افراد قابل اعتماد را پیرامون فرد کاهش میدهد. البته باید گفت علیالقاعده در جامعه جدید باید منتظر روابط و نهادهای عقلانی بود؛ جایی که بدون حتی آشنایی حداقلی هم افراد جامعه میتوانند با اتصالهای ارگانیک و رشد اخلاق عمومی و مدنی، به همدیگر اعتماد کنند. اما در شرایطی که رشد مختصات جامعه جدید با کندی صورت میگیرد، از بین رفتن بنیانهای خویشاوندی میتواند به سرمایههای اجتماعی در جامعه نیمهسنتی ما لطمه وارد کند. مگر آنکه رشد مدنیت در جامعه، تندتر از روند تخریب ساختارهای سنتی باشد که خویشاوندی و روابط آن یکی از اقلام مهم آن تلقی میشده است.
به نظر من، نسل تکفرزندها بهدلیل اینکه مهارتهای اجتماعی و زندگی خانوادگی و تعلقهای خانوادگی و تعریفی که از خانواده دارند متفاوت از نسل پیشین است، نسلی که به وجود خواهند آورد تعریفی از خانواده خواهد داشت که به یقین از تجربه زیسته خودشان متاثر خواهد بود. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که نسل بعدی، برای خانواده اهمیتی بیش از خانواده پدری خودشان قایل باشند. در هر صورت، این موضوع کاملا به برداشتی که ما درباره خانواده داریم، مرتبط است.
گروهی در جامعه ما و حتی در بین دانشمندان، معتقدند در آینده خانواده اهمیتی کمتر از امروز خواهد داشت. اما گروهی معتقدند خانواده کارکردهایی دارد که هرگز هیچ سازمانی نمیتواند آنها را انجام دهد. بنابراین قویا معتقدند خانواده بهعنوان یک ساختار ضروری در آینده وجود خواهد داشت. این گروه دوم بر حمایت و تداوم خانواده پای میفشارند. اگر ما خود را به گروه دوم نزدیک میدانیم، طبعا باید خود را به خانواده و حمایت از آن متعهد بدانیم. در این صورت، حمایت از خانواده مستلزم این است که خانواده جایی مهمتر در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد و یکی از نمودهای این اهمیت، سرمایهگذاری بیشتر در زندگی خانوادگی و مثلا داشتن فرزند بیشتر است.
در هر حال، وقتی تکفرزندها بعدا ازدواج میکنند، اولا تمایلی به بیش از یک فرزند نخواهند داشت و این سیر ادامه خواهد یافت. همچنین آنها بهدلیل تجربه اندکی که از زندگی خانوادگی دارند و اینکه تجربهای از برادری و خواهری نداشتهاند، دانش کافی برای پرورش فرزند ندارند. بهعنوان نمونه، خانوادهای که یک پسر داشته است وقتی این پسر ازدواج کند و دختردار شود، این پدر بهدلیل نداشتن تجربه از فرآیند رشد و تفاوتهای زیستی، رشدی و روانشناختی دختران، نمیداند با دختر چگونه برخورد کند. حال اگر این فرزند به هر دلیل فاقد مادر باشد، پدر قطعا در تربیت دخترش دچار مشکل خواهد شد، اگرچه ممکن است بتواند مشکلات دانشی خودش را به هر صورت برطرف کند اما یقینا وقت و انرژی زیادی را از او خواهد گرفت.
در گذشتهای نهچندان دور، خانوادهها فرزندان زیادی داشتند که وقتی ازدواج میکردند با خانوادههای دیگر پیوند میخوردند و در عمل، شبکه ارتباط و اتصال خانواده را با بسیاری از خانوادههای دیگر برقرار میکردند و جامعه از شبکههای ارتباطی قوی برخوردار میشد.
وقتی خانواده یک بچه دارد و بچه با فرد دیگری ازدواج میکند، مسلم است که ارتباطات این خانواده هستهای که یک بچه دارد با خانوادههای محدودی برقرار میشود، شبکه کمتر از گذشته گسترش مییابد، اتصالهای اجتماعی کمتر میشود و به نوعی ما با کوچکتر شدن خانوادهها و ارتباطات خویشاوندی مواجه خواهیم بود.
به نظر میرسد تجربه برادری و خواهری، تجربهای منحصربهفرد است که هرگز با روابط دوستانه نمیتواند جایگزین شود. این رابطه مستلزم نوعی صمیمیت بیهمتا و اعتماد درونی و خودبهخودی است. به عبارت دیگر، برادران و خواهران تا بهدلیلی اعتمادشان از هم سلب نشود، به همدیگر اعتماد و اطمینان دارند.
در شرایط تکفرزندی، احتمال آنکه یک فرزند بتواند از پدر و مادرش یا یکی از آنان مراقبت کند، بسیار کم خواهد بود |
اما در روابط دوستانه، این علقه و اطمینان باید ایجاد شود. اگرچه ممکن است یک دوست در شرایطی خاص از یک برادر یا خواهر به ما نزدیکتر باشد اما این رابطه، پایداری روابط خواهرانه یا برادرانه را ندارد. بنابراین جامعهای که در آن همه افرادش تجربه بیواسطه از برادری و خواهری دارند یا خواهران و برادرانی دارند، با جامعهای که اعضایش کمتر از این تجربه برخوردارند، از پشتوانه و احساسی و عاطفی بیشتری برخوردار خواهد بود.
در هر حال جامعه فاقد تجربه برادری و خواهری، نمیتواند روابط دوستانه را جایگزین روابط خواهری و برادری کند؛ حتی اگر بعضا این دونقش با هم همپوشیهایی داشته باشند اما به یقین هر یک تجربهای متفاوت و بیهمتا هستند.
بهطور کلی، یک فرزند از عهده نگهداری پدر و مادر خود بر نخواهد آمد. در گذشته، از بین چهار، پنج بچه بالاخره یکی، دونفر پیدا میشدند که از والدین یا عموما یکی از آنان به دنبال فوت یکی دیگر، مراقبت میکردند. در شرایط تکفرزندی، احتمال آنکه یک فرزند بتواند از پدر و مادرش یا یکی از آنان مراقبت کند، بسیار کم خواهد بود. اگرچه ممکن است گفته شود در آینده نیازی به مراقبت فرزندان از والدین نخواهد بود اما مطمئنا هیچکس نمیتواند ادعا کند که والدین کهنسال بینیاز از روابط خانوادگی و عاطفی قوی خواهند بود.
در نهایت باید گفت تکفرزندی و تمایل به آن در خانوادههای ایرانی احتمالا تمایلی موقتی است که با ترمیم شرایط اجتماعی و افزایش احساس اطمینان و ثبات در آینده، کاهش خواهد یافت. تا آن زمان، قطعا نمیتوان به خانوادههایی که یک فرزند دارند یا تنها یک فرزند خواهند داشت، خرده گرفت. (نگین حسینی/شرق)
سه شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 09:53
جام جم سرا: ۱۸۰ زوج دانشجو بعد از برگزاری یک مراسم معمولی ازدواج دانشجویی در دانشگاه امیرکبیر و دریافت هدایایی از مسئولان دانشگاه به مشهد اعزام شدند. تصاویری از مراسم ازدواج و بدرقه آنان را در ادامه به تماشا بنشینید.
گاهی خود همسران هستند که به صورت غیرمستقیم والدین را به دخالت کردن در زندگیشان دعوت میکنند. در واقع برخی همسران بیشتر در معرض دخالتهای اطرافیان هستند. خصوصیات شخصیتی و رفتاری آنان باعث میشود دیگران و به ویژه والدیشان نتوانند به این افراد اعتماد کنند و در نتیجه تصور میکنند بهتر از آنان صلاحشان را تشخیص میدهند.
همسران میتوانند با به کار گیری روشهایی از میزان دخالت والدین در زندگی مشترکشان بکاهند. در اوایل ازدواج معمولاً خانوادهها هنوز اطمینان لازم را به همسران جوان پیدا نکردهاند، در نتیجه ممکن است بیشتر دخالت کنند؛ که البته در طول زمان و با پیدا کردن اطمینان تا حد بسیاری این دخالتها میتواند کاهش یابد.
در ابتدای ازدواج همسران معمولاً حساسیت بیشتری دارند، چرا که خودشان هم میدانند هنوز به اندازه کافی مستقل نشدهاند و در نتیجه، به صورت ناخودآگاه، هر لحظه منتظرهستند اطرافیان برایشان تصمیم بگیرند و به نوعی در زندگی آنان دخالت کنند البته این موضوع در افرادی که در سنین پایین ازدواج کردهاند، بیشتر دیده میشود.
همسرانی که برای کوچکترین کاری با والدین خود مشورت میکنند به صورت غیر مستقیم از خانوادههای خود برای دخالت کردن در زندگی مشترکشان دعوت میکنند. این همسران در کوتاه مدت غالباً نمیتوانند تغییری در وضعیت خود ایجاد کنند؛ چرا که این موضوع علاوه بر اینکه برایشان عادت شده است، به مسائل دیگری نیز بر میگردد. از جمله اینکه این همسران غالباً از مهارتهای مهمی چون مهارت حل مسئله آگاه نیستند و در نتیجه اگر هم بخواند به خودشان فشار بیاورند که کمتر با والدین خود تماس بگیرند، ممکن است تصمیمات اشتباهی بگیرند و اعتماد والدینشان را کم کنند.
به این دسته از همسران توصیه میکنم نقطه ضعفهای خودشان را که باعث میشود دائم به دنبال مشورت گرفتن از والدین خود باشند شناسایی و آنها را برطرف کنند.
گاهی اوقات یکی از همسران اعتماد به نفس ضعیفی دارد یا اصلا هر دو آنان دچار این مشکل هستند. این گروه از همسران هر تصمیمی که میگیرند نیاز دارند تایید دیگران را بگیرند و در نتیجه ممکن است به دنبال تماس با مادر، خواهر یا پدر خود باشند. این نقطه ضعف البته احتمال تصمیمات اشتباه را هم میتواند افزایش دهد چرا که افرادی که اعتمادبه نفس ضعیفی دارند غالباً تصمیمات خود را خیلی سریع تغییر میدهند و ممکن است تصمیمی را عملی کنند که چندان به آن نیندیشیده و نقط ضعف احتمالی را شناسایی نکرده باشند.
غالباً این گروه از همسران در مقابل دخالتهای احتمالی دیگران بسیار آسیب پذیرند و اذیت میشوند؛ پس اگر تصور میکنید به این گروه تعلق دارید زودتر برای رفع مشکل دست به کار شوید.
به دلایل گوناگونی ممکن است همسران بعد از ازدواج به خانوادههای پدری خود از نظر اقتصادی وابسته باشند. دانشجو بودن، سربازی رفتن یا زیر بار قسطهای گوناگون قرار داشتن میتواند باعث شود همسران مورد حمایت مالی به صورت ماهیانه و ثابت خانوادههای خود قرار بگیرند. در این وضعیت که خانواده جدید هنوز کاملا مستقل نشده است و به خانوادههای اصلی خود وابسته هستند، احتمال دخالت کردن خانواده بیشتر از شرایط عادی است.
اگر در آستانه تشکیل خانواده هستید و نیازمند کمک دیگران، حتی الامکان سعی کنید این کمک را در یک نوبت دریافت کنید و نه به صورت مستمر و دائمی و اگر هم در حال کمک گرفتن هستید تلاش کنید تا حدامکان زودتر مستقل شوید. (نرگس عزیزی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/ سپیده دانایی)
98