الف) طرح مسئله (2)
1.ناکار آمدی حقوق کلاسیک یهودی و ناتوانی آن در غلبه بر مشکلات اجتماعیِ مربوط به جرم و مجازات شهرهی خاص و عام است. نمونهی آن این قاعده است که هیچکس را نمیتوان به سبب جرمی محکوم کرد مگر اینکه [پیش از ارتکاب] به متهم اخطار داده شده و در همان لحظه وی آن را رد کرده باشد. (3)ب. رویکرد ربی نیسیم (رن)
با نظریهی ربی نیسیم اهل گروندی (23) (رَن) (24)، تلموددان اسپانیایی در قرن چهاردهم، آغاز میکنیم. وی در موعظهای کوشید تا تناقض بین مخالفت سموئیل نبی با انتصاب پادشاه و امر مقرر در سفر تثنیه مبنی بر انتصاب پادشاه را رفع کند. (25) ربی نیسیم در خلال بیاناتش بین قانون و آیین دادرسیِ مجموعه قوانین جزایی اصیل (کتاب مقدسی – تلمودی) (میشپاط اَمیتی صودِق بِعَصمو (26)؛ «قانون معتبر ذاتاً عادلانه») و بین اجرای عدالت جزایی از سوی پادشاه (هیدور همدینی (27)؛ «حفظ قانون و نظم») تفاوت قائل میشود. وی میگوید:ج) قانون یهودی به عنوان نیروی آموزشی
میتوان در قانون راجع به پسر سرکش و فتنهانگیز تأییدی بر نظریهی ربی نیسیم یافت. تفسیر مضیق این قانون کل «قانون» را بیاثر کرده است.د) ساختار اساسی نظام قضایی براساس حقوق یهود (59)
با این حساب، حقوق یهود چگونه بر جرم فائق میآید؟ افزون بر «1» حقوق کلاسیک که کارکرد اصلی آن، چنان که ملاحظه کردیم، معنوی و تعلیمی است، مجموعهی قوانین یهودی سه صلاحیت قضایی کیفری دیگر را در کنار هم در نظر میگیرد: «2» دادگاههای حاخامی (60) که در حالت اضطرار صلاحیت قضایی دارند؛ «3» قانون پادشاه، علاوه بر قدرت سلطنتی برای مجازات فتنهانگیزی و خیانت به کشور؛ و «4» دادگاه آسمانی (61) که مجازات الاهی را تعیین میکند (و خواننده نباید با آن با بیاعتنایی برخورد کند).به چند نکته باید توجه کرد:
1)«دادگاه»، که گاهی «سنهدرین» نامیده میشود، قوانین رسمی کتاب مقدس را، آن گونه که سنت شفاهی آن را تفسیر کرده است، به کار میبرد. همین قانون است که رَن آن را میشپاط آمیتی صودِق بِعَصو («قانون معتبر ذاتاً عادلانه») (62) میخواند – یعنی حقوق کلاسیک یهودی. این قانون در بندهای 1 و 2 از متنی منتخبِ ابنمیمون ارائه شده است.هـ) حقوق کیفری یهودی در شکل کامل آن
در نقل قول از ربی نیسیم، که پیشتر در بخش (ب) گذشت، اشاره شد به تیقون هسیدورهمدینی (83)، که همسنگ عدالت کیفریِ دیگر نظامهای حقوقی است. حفظ قانون و نظم – دستگیری مجرمان، کیفرخواست بر ضد آنان، پیگرد، حکم و مجازات – چنانکه قوانین غیردینی آنها را به رسمیت میشناسند، با توسل به قدرت قانونی پادشاه یا اختیارات اضطراری دادگاهها تحقق مییافت – دست کم عقیدهی دانشمندان هلاخایی چنین بود.و) دادگاه آسمانی
این گمراه کننده است که اجرای عدالت کیفری یهودی را به دو نهاد، یعنی دادگاه (که قانون تورات را اجرا میکند یا اقدامات اضطرای را به عمل میآورد) و پادشاه، محدود کنیم، بدون اینکه از بازوی سوم نظام قضایی، که هم عرض آنها است، یادی کنیم. یعنی دادگاه آسمانی که ریاست آن را خود خداوند عدالت بر عهده دارد. هنگامی این محکمه (به طور خاص و نه فقط) دست به کار میشد که دو نهاد دیگر نمیتوانستند یا نمیخواستند با جرم مقابله کنند.ز) یادداشت پایانی
نقش مجازات در حقوق کیفری کلاسیک یهودی، تورات – قانون، نقشی است قدسی، رازورانه و آموزشی؛ هدف آن ارتقای معنویت آدمی و نزدیک کردن او به شریعت خدا است.پینوشتها:
1.Aaron Kirshenbaum؛ استاد حقوق یهودی، فلسفهی حقوق و حقوق رومی. وی به مدت یازده سال در حوزهی علمی الاهیات یهودی در آمریکا به تدریس تلمود پرداخته است. برخی از آثار مهم او عبارتاند از:
-Self-incrimination in Jewish Law;
-Equity in Jewish Law;
-The Criminal Confession in Jewish Law.
2.این نوشته ترجمهای است از:
Aaron Kirschenbaum, “The Role of Punishment in Jewish Criminal Law: a Chapter in Rabbinic Renological Thought”, Martin P. Golding (ed.) Jewish Law and Legal Theory, Dartmouth, pp. 451-71.
اصل عبری این مقاله در شمارهی 12 مجلهی حقوقی دانشگاه تلآویو (سال 1987) در صص 253 – 266 به چاپ رسیده است.
3.Maimonides, Judges, sanh. 12:12.
4.Ibid., “Testimony” 4:1 .
5. Rabbi Simeon b. Shetah؛ (قرن اول ق م). وی که یکی از سرشناسترین عالمان یهودی در دورهی معبد دوم است، ریاست سنهدرین را به عهده داشت. وی در امر رسیدگی به دعاوی مستوجب اعدام بسیار سختگیر بود و شواهد و قرائن را به هیچ وجه برای اثبات نمیپذیرفت. نقل است که وی روزی مردی را دید که با شمشیر برهنه دیگری را تعقیب میکرد. آن دو درپی هم داخل خرابهای شدند. شیمعون چون سر رسید دید که مردِ تعقیب کننده با شمشیری خونآلود در آنجا حضور دارد و فرد دیگر کشته شده است. با این همه، چون شاهدانی که وقوع جرم را با چشمانشان دیده باشند وجود نداشتند، شیمعون تعقیب کننده را به مجازات مرگ محکوم نکرد. م.
6.Y. Sanh. 37b.
7.Maimonides, ibid., 5: 3.
8.Ibid., 9: 1;
ابن میمون برای هر گروه توضیح مفصلی آورده است.
9.M. Mak. 1:7; B. Yoma 83a; B. Yoma 18:30.
10.M. B. Y. Sanh. 4-5, Maimonides, Judges, “Sanh,a: 11-12
11. R. Eliezer b. Azariah
12.M. Mak .1:10.
13.Maimonides, ibid., 15: 10-13.
14.M. Mak., ibid.
15. E. g., Maimonides, Judges, Sanh., 18: 6.
16.E. g., R. Isaac b. Sheshet, Responsa Rivash II, 234-239. Cf. S. Assaf, Ha’onashim ohare Hatimat HaTalmud )Jerusalem: Sifriyah Mishpatit, 1922)
17. باید توجه داشت که هنگامی که اوضاع و احوال مؤید انحراف از قانون کتاب مقدس بود، فقط خود پادشاه یا خود دادگاه، مطابق تشخیص خود، میتوانستند حکم کنند.
18. به ادامهی مطلب در ذیل مراجعه شود.
19.برای نمونه بنگرید به:
P. Dykan (Dickstein), Criminal Law (Hebrew; Tel Aviv: Yavneh, 1966), 618; G. F. Moore. Judaism in the First Centuries of the Christian Era: the Age of the Tannaim (Cambridge: Harvard University Press, 1950) II. 187; B. bridge Cohen, “Evidence in Jewish Law”, Recueils de la Société Jean Bodin 16 (1965), III; H.H. Cohn, “The Penology of the Talmud”, Jewish Law in Ancient and Modern Israel (New York: Ktav, 1971),61 -62.
20. M. Eduy. 1:3; B. Suk. 28a; S. Mendelsohn, “Capital Punishment”, Jewish Encyclopaedia III, 558;
(سنتهای جزایی را ربیهایی محافظت کردند که یوسفوس قدمت آنان را تأیید کرده است.) برای مطالعهی بیشتر رک:
B. Rabinowitz – Teomin, “Capital Trials According to Torah Law and According to Royal Prerogative” (Hebrew), Hatorah Vehamedinah 2 (1952), 45-81.
21. ربی عقیوا مشتاقانه از شورش بَرکوخبا در مبارزه برای آزادی یهودیان از سلطهی رومیان حمایت کرد:
Y. Ta’an. 4:5; B. Sanh. 97b.
22.برای توصیف دقیقی از اصطلاح «هیلختا لمشیحا» [= قانون دوران ماشیح] رجوع شود به:
Talmudic Encyclopaedia (Hebrew), IX. 388.
23. Rabbi Nissim of Gerondi
24.Ran
25.Derashot Haran, ed. E.L. Feldman (Jerusalem: Makhon Shalem, 1977), 11, pp. 190-191.
این اثر را من [= آرون کرشنباوم] ترجمه کردهام. بحثهای جدید را بنگرید در:
Y. Ahituv, “The Ran and the Torah State” (Hebrew), Amudim (Tammuz, 1986), 256-260.
26. mishpat amiti tsodek be’atsmo
27. Hasiddur hamedini
28. Divine effulgence
29.به گفتهی اَبّایه (Abbaye) در Sanh. 51b رجوع کنید.
30. Non – rational
31. Divine Matter
32. non – pragmatic
33. non - utilitarian
34.Midrash Bereshit Rabbah 44:1;
ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 26؛
Cf. Novellae Rashba, Bava Batra (Jerusalem, 1963), III, 120.
35.CF. M. Greenberg, “Some Postulates of Biblical Criminal Law”, Yehezkel Kaufman Jubilee Volume (Jerusalem: Magnes Press, 1960), 5, part II.
36. یعنی بین پایان کودکی تا بلوغ کامل سه ماه فاصله است و این حکم فقط در سن بین این سه ماه جاری است. م.
37.B. Sanh. 68b- 71b.
38. این گفتهی کتاب مقدس که: «تمامی اسرائیل چون بشنوند خواهند ترسید» به تبع ربی شیمعون باید به همین شیوه فهمیده شود.
Cf. B. sanh. 89a.
39. Rabbi Jonathan
40. ربی یهودا در یک نکتهی جزیی مخالفت میکند، اما به گونهای به «قانون» پسر سرکش و فتنهانگیز انتقاد نمیکند که آن را یکسره بیاثر کند؛
Cf. B. Sanh. 71a.
41. در تَنَخ: 13 – 19.
42.همان، برای یک بیان نو از نظریهی رن، مراجعه کنید به:
Rabbi J. B. Soloveitchik, Halakhic Man, trans. L Kaplan (Philadelphia: Jewish Publication Society of America, 1983), ch, VI.
43.گفتهی «آن را تفسیر کن و آنگاه جایزه بگیر» در متن جزایی دیگر نیز (B. Sanh. 51b) هست.
44.Cf. Maimonides’ Commentary to M. Hor. 3:8.
45.Maimonides’ Commentary to M. Abot. 2:1. Rabbenu Jonah, Shaarei Teshuvah, gate 3.
46. رک: مور (Moore)، منبع مذکور در پینوشت شمارهی 15 (ص 186 آن منبع)؛ ربی ام. فاینشتاین (M. Feinstein) همین ایده را در شکل دیگری بیان کرده است. رجوع کنید به:
Iggerot. Mosheh, H. MII. 68.
47.مقایسه کنید با: «ربی عقیوا میگوید... شما به خاطر زاویم [= ترشحات] مسئول نیستید» (M. Zav. 2:2)
48. Rabban Simeon B. Gamaliel
49. M. Mak 10:1. برداشت ما را مقایسه کنید با:
G. S. Blidstein, “Capital Punishment – the Classical Discussion”, Judaism 14 (1965), 163-167.
50. Maimonides, Tort, “Assault and Damage”, 1: 3.
مکتوبات – هلاخایی، قانونی و تاریخی – گسترده است و ارتباط مستقیمی با بحث ما ندارد.
51. leges imperfectae
52. ab initio
53.de facto
54.ذکر این نکته جالب است که تلمود این مسئله را که «آیا ما این قوانین را برای عصر مسیحایی مطالعه میکنیم؟» نسبت به آیین قربانی و قوانین جزایی مطرح نمیکند، گرچه عمل کردن به آنها منوط به بازسازی معبد است.
55. Cf. S. M. Paul, Studies in the Book of Covenant in the Light of Cuneiform and Biblical Law (Leiden: E. J. Brill, 1970), 122-123.
56. formalism
57.Rabbi I. Herzog, The Main Institutions of Jewish Law, I. Property (London: Soncino, 1980), “Appendix: Moral Rights and Duties in Jewish Law”, 379. Also: M. Silberg, “Laws and Morals in Jewish Jurisprudence” (translated with introduction by B. Porath), Harvard Law Review 75 (1961), 323, newly translated as chapter VI of Talmudic Law and the Modern State, Translated by B. Z. Bokser (New York: Burning Bush Press, 1973), 53-54.
58. محققان نقاد جدید، که به کتاب مقدس از یک دیدگاه کاملاً متفاوت مینگرند، به نتایج مشابهی رسی
عبارات مرتبط با این موضوع
حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش …حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم شرایط قصاصوبلاگ تخصصی حقوق ایران حقوق ایران در برنامه جامع اقدام مشترک توافق هستهای راهکارهای کیفری برای مقابله سوالات حقوق جزای اختصاصی عدالتبا گذشت ماه از تاسیس این وبلاگ متاسفانه شاهد این هستیم که ساعتی پس از انتشار مطالب در جزوه فن ترجمه دکتر اموخته عدالتدر حال حاضر من دانشجوی دکتر آموخته هستم و کلاسهای ایشون رو یکی از موهبت های زندگی ام نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب …نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریه شماره معنای قسامه و قاعده لوث علم حقوقمعنای قسامه و قاعده لوث مقاله حاضر، به بررسی معنای قسامه و قاعده لوث و موارد کاربرد آن موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای …موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم گروه قرآن و علم مرکز حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد…تعریف حمایت از حقوق مصرف کننده مسلم این است که برای حمایت از مصرفکننده نیز، همانند پرسمان دانشجویی ادیان و مذاهبمعیشت مبلغان مسیحی که در قرن های اخیر در دورافتاده ترین نقاط جهان به تبلیغ آیینشان می مروری بر جایگاه اخلاق در اسلامتربیت و اهداف آن از منظر قرآن و سنت نبوی مفهوم تربیت در تعالیم وحی و سنت نبوی، بر حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم حقوق کیفری قرآن در ترازوی منتقدان قصاص بخش دوم شرایط قصاص وبلاگ تخصصی حقوق ایران رجبعلی گلدوست جویباری بررسی جرائم سوء قصد و توهین به مقامات سیاسی خارجی در قانون مجازات سوالات حقوق جزای اختصاصی عدالت با گذشت ماه از تاسیس این وبلاگ متاسفانه شاهد این هستیم که ساعتی پس از انتشار مطالب در وبلاگ جزوه فن ترجمه دکتر اموخته عدالت در حال حاضر من دانشجوی دکتر آموخته هستم و کلاسهای ایشون رو یکی از موهبت های زندگی ام می دونم نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریات مشورتی قانون مجازات اسلامی مصوب شماره الی نظریه شماره معنای قسامه و قاعده لوث علم حقوق معنای قسامه و قاعده لوث مقاله حاضر، به بررسی معنای قسامه و قاعده لوث و موارد کاربرد آن و موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم موضوعات و بایستههای پژوهش در حوزه میانرشتهای قرآن و علوم گروه قرآن و علم مرکز تحقیقات حمایت از مصرفکننده ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد تعریف حمایت از حقوق مصرف کننده مسلم این است که برای حمایت از مصرفکننده نیز، همانند دیگر پرسمان دانشجویی ادیان و مذاهب معیشت مبلغان مسیحی که در قرن های اخیر در دورافتاده ترین نقاط جهان به تبلیغ آیینشان می قتلهای زنجیرهای ایران ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد قتلهای زنجیرهای، به قتل برخی از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی منتقد نظام جمهوری اسلامی در شهادت در حقوق کیفری
[اهداف و اصول نظری] (2)
با آنکه هیچ نظریهی جدیدی دربارهی مجازات وجود ندارد که نتوان، به شکلی، منشأش را در مفاهیم کتاب مقدس یافت، هدف اصلی و برجستهی مجازات در شریعت کتاب مقدس «خشنودی خدا» است. خدا از رسوم مجرمانهی اقوام دیگر نفرت دارد (لاویان، 20: 23) و قوم اسرائیل نباید بر طبق رسوم آنان رفتار کنند (همان) و اعمال شنیع آنان را نباید بیاموزند (تثنیه، 20: 18)؛ نقض قوانین خدا باعث بیحرمتی به نام او میشود (لاویان، 22: 31 – 32 (3)) و نه تنها مجرمان (تثنیه، 18: 12 (4)؛ 22: 5؛ 25:16؛ 27:15) و نیز جرمها (لاویان، 18: 27-29) (5) برای خدا نفرتانگیزند، بلکه قداست خدا آدمی را وا میدارد که مثل او مقدس باشد (لاویان، 19:2)(6). با انجام دادنِ «عمل غیرتمندانه» (اعداد، 25: 13) (7) در مجازات ناقضان شریعت خدا، برای او کفاره فراهم میشود و «شدت خشم» خدا (تثنیه، 13: 17) (8) از قوم اسرائیل دور میگردد (اعداد 25: 4).در قالب استقلال [قضایی] یهودیان
در دورهی استقلال [قضایی] یهودیان مجازاتهای بسیار متنوعی بر بزهکاران قابل اعمال بود، از جمله، جزای نقدی، حبس، حِرِم [=طرد] و – بسیار به ندرت – مجازات اعدام؛ این مجازاتها براساس احکامی که بِت دین به امر جامعه یا حِورا (26) صادر میکرد اعمال میشدند. [دادگاههای یهودی] در قرون وسطا به مجازاتهای جدید و بیسابقهای متوسل شدند؛ این مجازاتها گاهی برای جرایمی بود که در حقوق تلمودی پیشبینی نشده بودند. این تحول به ویژه در اسپانیای اسلامی و مسیحی آشکار بود.پینوشتها:
1.Isaac Levitats؛ حقوقدان یهودی و از نویسندگان مدخلهای حقوقی و نیز ویراستار قسمت «تاریخ دورهی استقلال و نهادهای اجتماعی یهودی» در دایرةالمعارف جودائیکا. برخی از تألیفات وی چنین است:
-The Jewish Community in Russia, 1772-1844 (1943);
-Jewish Boards of Education in America (1952).
2.این نوشته ترجمهای است از:
Haim Hermann Cohn and Isaac Levitats, “Punishment”, Encyclopaedia Judaica, v. 13, pp. 1386-90.
3.«پس اوامر مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید... و نام قدوس مرا بیحرمت مسازید.»
4.«زیرا هر که این کارها را کند نزد خداوند مکروه است.»
5.«زیرا مردمان آن زمین که قبل از شما بودند جمیع این فجور را کردند و زمین نجس شده است...»
6. «مقدس باشید، زیرا که من یهوه، خدای شما، قدوس هستم.»
7.«زیرا که برای خدای خود غیور شد و [با کشتن مجرمان] به جهت بیناسرائیل کفاره نمود.»
8. در تَنَخ: آیهی 18.
9.در تَنَخ: آیهی 15.
10. status quo ante
11.BK 84a.
12.Cf. Mak. 1:10.
13.Mak. 7a.
14.Mak. 1:10.
15.Cf. Maim., Comm. Mishna, Mak. 1: 10.
16. «گناهکاران از زمین نابود گردند و شریران دیگر یافت نشوند...»
17. Ber. 10a .
18.در تَنَخ: «زیرا بالای دار ماندن او اهانت به خدا است.»
19. در تَنَخ: آیهی 1.
20.رک: ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 41.
21. Sanh. 9:5.
22.Mak. 3:15.
23.Shevu. 21a.
24.Cf. Maim., Comm. Mak. 3:10 and Yad, Sanhedrin 17: 1.
25.ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 41.
26. hevrah؛ «انجمن اخوت مقدس»؛ نهادی که در جامعهی سنتی یهودی مرسوم بوده است. م.
27.Castile
28. Mahamad؛ در یهودیت سفاردی، نامی است که به هیئت اجرایی یا امنای جماعت کنیسه داده شده است. م.
29. almemar؛ سکویی در کنیسه که میز قرائت تورات بر آن قرار میگیرد. م.
30. Morenu؛ به معنای «معلم ما»؛ لقبی که به ربیهای برجسته داده میشد. م.
31. haver؛ «حِبر، معاشر»؛ لقبی برای دانشمندان حاخامی. م.
32. Hasidei Ashkenaz؛ «پارسایان آلمانی»، جنبشی دینی در قرون وسطا در آلمان. م.
33. Eleazar b. Judah
34. Worms؛ شهری در غرب آلمان. م.
35. teshuvat ha-mishkal
36. Kahal
37.badhan
نویسنده : یاسر میرزاجعفری*
آنچه در آستانه انتخابات تحت عنوان اخلاق انتخاباتی از آن یاد میشود، مجموعهای از باید ها و نبایدهای قانونی و اخلاقی است که فرد نماینده و نیز طرفدارانان وی، ملزم و ملتزم به رعایت آن خواهند بود. چه اینکه زمانی نمایندهای با هدف خدمت به مردم قدم در راه مینماید، میبایست الگویی اخلاقی و مناسب برای دیگران باشد، در غیراینصورت قانون با چنین افرادی قاطعانه بر خورد خواهد کرد.
از جمله بایدها و نباید های قانونی که نمایندگان شرکت کننده در انتخابات می بایست نسبت بدان پایبند باشند عدم بیان صحبت ها و تهمت هایی به رقیبان خود به منظور جمع آوری آرای بیشتر می باشد. این در حالی است که در این دوران بیش از هر زمان دیگر شاهد بی اخلاقی و بی قانونی در این حوزه ها می باشیم. چه اینکه تهمت و افترا به عنوان ابزاری به منظور تخریب رقبا و کسب وجهه و رای بیشتر برای افراد، در دست سوءاستفاده کنندگان قرار خواهد گرفت.
این در حالی است که این اشخاص هدف از تهمت زدن و تخریب رقبای خود را، مصلحت مردم و روشن نمودن آنها بیان می دارند، در حالیکه اگر چنین باشد پس چرا این اشخاص این موارد را در آستانه انتخابات بیان می دارند. از همین روی و به منظور جلوگیری و مقابله نمودن با این دست اقدامات و بی اخلاقی های موجود به منظور به دست آوردن کرسی و قدرت بیشتر به بیان موضع قانونگذار در این موارد خواهیم پرداخت.
قانونگذار در ماده 697 از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی بیان می دارد:
هر کس به وسیله اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله درج در روزنامه و جراید یا نطق در مجامع یا به هر وسیله دیگر، به کسی امری را صریحاً نسبت دهد یا آنها را منتشر نماید که مطابق قانون آن امر جرم محسوب می شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نماید جز در مواردی که موجب حد است به یک ماه تا یک سال حبس و تا هفتاد و چهار ضربه شلاق یا یکی از آنها حسب مورد محکوم خواهد شد.
تبصره_ در مواردی که نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هرچند بتواند صحت اسناد را ثابت نماید مرتکب به مجازات مذکور محکوم خواهد شد.
در خصوص این ماده نکاتی را به اختصار بیان مینماییم:
1. تهمت و افترا از جمله جرایمی است که به حیثیت و آبروی افراد لطمه وارد می نماید.
2. این جرم زمانی تحقق می یابد که فردی به دیگری موضوعی را که مطابق قانون جرم محسوب می گردد را نسبت دهد. به عبارتی دیگر عمل انتسابی می بایست در زمان انتساب جرم باشد.
3. جرم افترا فقط نسبت به اشخاص حقیقی امکان پذیر می باشد، بنابراین شامل اشخاص حقوقی نمی گردد.
4. برای تحقق یافتن جرم افترا حتماً لازم نیست که فرد موضوعی که جرم می باشد را از طریق جراید یا اوراق چاپی یا خطی به دیگری نسبت دهد، بلکه به هر وسیله ای که فرد جرمی را خلاف واقع به دیگری نسبت دهد جرم افترا محقق خواهد شد.
5. چنانچه فردی انجام موضوعی را که از نظر قانون جرم محسوب نمی شود را به فردی نسبت دهد، افترا محسوب نخواهد گردید.
6. برای تحقق جرم افترا بایستی فرد نسبت دهنده قصد نسبت دادن امر مجرمانه را داشته باشد. به عبارتی دیگر انتساب امر مجرمانه باید صریح و واضح باشد. پس اگر کسی با قصد مزاح و شوخی امری جزایی را به کسی نسبت دهد، عمل وی افترا نخواهد بود.
7. همانطور که بیان داشتیم جرم افترا زمانی تحقق می یابد که دیگری موضوعی را که مطابق قانون جرم محسوب می گردد را به دیگری نسبت دهد و نیز نتواند صحت آنچه نسبت داده را اثبات نماید. بنابراین اگر توانست صحت مطالب نسبت داده شده را ثابت کند یا خود منتسب الیه به موضوع اقرار یا آنرا تایید نماید یا مرجع قضایی کشف کرد که اسناد (به کسر الف)، صحت دارد جرم افترا منتفی و حکم برائت صادر می گردد.
8. اینکه هرگاه کسی شکایتی از دیگری نمود، به عبارتی دیگر عنوان مجرمانه ای را به دیگری نسبت داد، اما نتواند صحت اتهام وارده را اثبات نماید، مجوز این امر نخواهد بود که وی را تحت عنوان مفتری تحت تعقیب و مجازات قرار داد. چه اینکه دراینصورت در صورت عجز از اثبات اتهام توسط شاکی، باید بیان داشت که متهم خواهد توانست شکایت افترا مطرح نماید. در حالیکه چنین نظری صحیح نمی باشد زیرا زمانی فرد مفتری محسوب می گردد که علاوه بر آنکه لازم است بداند که عمل انتسابی از طرف وی جرم است، قصد افترا و سوء نیت نیز باید داشته باشد. در غیر اینصورت باید بیان داشت که در پشت هر شکایتی که مطرح می شود، در صورت عدم ثبوت اتهام انتسابی، طرف مقابل می تواند از شاکی شکایت افترا مطرح نماید، که این نظر خلاف قانون و مصلحت می باشد.
*حقوقدان
منبع: mizanonline.ir
در روایات آمده است پیغمبر اکرم (ص) یک وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبرکم بشر الناس؛ آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟» گفتند: بلی یا رسول الله. فرمود: بدترین مردم آن کسی است که خیر خودش را از دیگران منع می کند و هر چه دارد تنها برای خودش می خواهد. آنهایی که حاضر بودند گمان کردند با این مقدمه دیگر بدتر از این افراد کسی نیست. یک وقت فرمود: آیا می خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟ صنف دیگری را ذکر فرمود. اصحاب گفتند: خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسی نیست. بعد فرمود: آیا می خواهید از آن بدتر را به شما بگویم کیست؟ گفتند از این بدتر هم مگر هست؟ آنگاه صنف سوم را فرمود: بدتر از این افراد، مردمان بدزبان فحاش تهمت زن و آبروبرند. اینجا دیگر حضرت توقف کرد، یعنی بدتر از اینها دیگر وجود ندارد.
قرآن می فرماید خدا افراد تهمت زن را نه تنها در آخرت عذاب می کند بلکه در دنیا هم عذاب می کند. مسأله مکافات یک مسأله ای است. چنین چیزی به ما نگفته اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت. یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد که می توانید آن را تجربه کنید! گناه تهمت زنی و آبروبری است. آنکه تهمت به ناحق می زند، به هر حال در یک روزی گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد: «والله یعلم وانتم لا تعلمون؛ خدا می داند و شما نمی دانید» (آل عمران/ 66). می خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می داند که این کار چقدر بزرگ است و شما نمی دانید!
خداوند در قرآن می فرماید: «و الذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمنین جلدة و لا تقبلوا لهم شهدة أبدا و أولئک هم الفاسقون* إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا فإن الله غفور رحیم؛ و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى کنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و شهادتشان را هرگز نپذیرید، و آنها فاسقانند* مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند که خداوند غفور و رحیم است» (نور/ 4-5). از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوء استفاده از این حکم هستند بیان مى کند، تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر اینگونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرات تعرض به آبروى مردم پیدا نکند.
نخست مى گوید: کسانى که زنان پاکدامن را متهم به عمل منافى عفت مى کنند باید براى اثبات این ادعا چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید!. و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: و هرگز شهادت آنها را نپذیرید «و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و آنها فاسقانند «و اولئک هم الفاسقون». به این ترتیب نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد، بلکه در دراز مدت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکه دار کنند، بعلاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند. این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است، و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد باایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «اذا تهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب!». ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: مگر کسانى که بعدا از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است.
رمى در اصل به معنى انداختن تیر یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیبهائى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متهم ساختن افراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به کار رفته است، چرا که گوئى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد. قذف (بر وزن حذف) در لغت به معنى پرتاب کردن به سوى یک نقطه دور دست است، ولى در این گونه موارد -مانند کلمه رمى- کنایه از متهم ساختن کسى به یک اتهام ناموسى است، و به تعبیر دیگر عبارت از فحش و دشنامى است که به این امور مربوط مى شود. هر گاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است (منظور از تعزیر گناهانى است که حد معینى در شرع براى آن نیامده بلکه به اختیار حاکم گذارده شده که با توجه به خصوصیات مجرم و کیفیت جرم و شرایط دیگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصمیم مى گیرد).
حتى اگر کسى گروهى را به چنین تهمت هائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و این نسبت را درباره یک یک تکرار کند در برابر هر یک از این نسبت ها حد قذف دارد اما اگر یک جا و یک مرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نیز یک جا مطالبه مجازات او را کنند، یک حد دارد، اما اگر جدا جدا اقامه دعوا کنند، در برابر هر یک حد مستقلى دارد! این موضوع بقدرى اهمیت دارد که اگر کسى را متهم کنند و او از دنیا برود ورثه او مى توانند اقامه دعوا کرده و مطالبه اجراء حد کنند، البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اینکه آنقدر این جرم تکرار شود که حیثیت و عرض جامعه را به خطر بیفکند که در اینجا حسابش جدا است.
هر گاه دو نفر به یکدیگر دشنام ناموسى دهند در اینجا حد از دو طرف ساقط مى گردد، ولى هر دو به حکم حاکم شرع تعزیر مى شوند. بنابراین هیچ مسلمانى حق ندارد که دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلکه تنها مى تواند از طریق قاضى شرع احقاق حق کند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از این حکم اسلامى اولا حفظ آبرو و حیثیت انسانها است، و ثانیا جلوگیرى از مفاسد فراوان اجتماعى و اخلاقى است که از این رهگذر دامان جامعه را مى گیرد، چرا که اگر افراد فاسد آزاد باشند هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر کس بدهند و از مجازات مصون بمانند، حیثیت و نوامیس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گیرد و حتى سبب مى شود که به خاطر این تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بدبین گردد، و پدر نسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه، موجودیت خانواده به خطر مى افتد و محیطى از سوء ظن و بدبینى بر جامعه حکم فرما مى شود، بازار شایعه سازان داغ، و همه پاکدامنان در اذهان لکه دار مى گردند. اینجا است که باید با قاطعیت رفتار کرد، همان قاطعیتى که اسلام در برابر این افراد بدزبان و آلوده دهن نشان داده است.
مجازات تهمت به همسر
و سپس می فرماید: «و الذین یرمون أزوجهم و لم یکن لهم شهداء إلا أنفسهم فشهدة أحدهم أربع شهدت بالله إنه لمن الصدقین؛ کسانى که همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (نور/ 6). این آیه در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قذف است، به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید. در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى کند که مساله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد و آن اینکه نخست باید شوهر چهار بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.
چنانکه قرآن مى فرماید: کسانى که همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و در پنجمین بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر براى اثبات مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چهار بار این جمله را تکرار مى کند: «اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا؛ من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى گویم» و در مرتبه پنجم مى گوید: «لعنت الله على ان کنت من الکاذبین؛ لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم». در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد. اما او نیز مى تواند مجازات (زنا) را از خود دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است.
در جای دیگر خداوند می فرماید: «إن الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و أعد لهم عذابا مهینا* و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنت بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتنا و إثما مبینا؛ آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مى کنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار کننده اى آماده کرده است* و آنها که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشکارى شده اند» (احزاب/ 57-58). در اینکه منظور از ایذاء پروردگار چیست؟ بعضى گفته اند همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى آورد، چرا که آزار در مورد خداوند جز ایجاد خشم مفهوم دیگرى نمى تواند داشته باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که آزار و اذیت خداوند همان آزار و اذیت پیامبر و مؤمنان است، و ذکر خداوند براى اهمیت و تاکید مطلب است. و اما آزار و اذیت پیامبر اسلام مفهوم وسیعى دارد و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از کفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، هم چنین نسبتهاى ناروا و تهمت، و یا ایجاد مزاحمت به هنگامى که آنها را دعوت به خانه خود مى کند، همانگونه که در آیه 53 سوره احزاب آمده: «ان ذلکم کان یؤذى النبى؛ این کار شما پیامبر را آزار مى دهد» و یا موضوعى که در آیه 61 سوره توبه آمده که پیامبر را به خاطر انعطافى که در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوش باورى و ساده دلى متهم مى ساختند: «و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن؛ گروهى از آنها پیامبر را آزار مى دهند و مى گویند او آدم خوش باورى است» و مانند اینها. حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى شود که آزار خاندان پیامبر مخصوصا على (ع) و دخترش فاطمه زهرا (س) نیز مشمول همین آیه بوده است.
در صحیح بخارى جزء پنجم چنین آمده است که رسول خدا فرمود: «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى؛ فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است». همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده: «ان فاطمة بضعة منى یؤذینى ما آذاها؛ فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبیه همین معنى درباره على (ع) از پیامبر گرامى اسلام نقل شده است. و اما لعن در این آیه به معنى دورى از رحمت خداست، و این درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است که در آیه قبل آمده بود. در حقیقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى که رحمتش گسترده و بى پایان است بدترین نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص که این طرد از رحمت هم در دنیا باشد و هم در آخرت، چنانکه در آیه مورد بحث اینگونه است و شاید به همین جهت مساله لعن قبل از عذاب مهین ذکر شده و تعبیر به اعد (آماده کرده است) دلیل بر تاکید و اهمیت این عذاب است.
در آیه بعد از ایذاء مؤمنان سخن مى گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر اهمیت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرماید: کسانى که مردان و زنان باایمان را به خاطر کارى که انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشکارى شده اند. چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته. تعبیر «بغیر ما اکتسبوا» اشاره به این است که آنها مرتکب گناهى نشده اند که موجب ایذاء و آزار باشد، و از اینجا روشن مى شود که هرگاه گناهى از آنان سر زند که مستوجب حد و قصاص و تعزیر باشد اجراى این امور در حق آنها اشکالى ندارد و همچنین امر به معروف و نهى از منکر مشمول این سخن نیست.
مقدم داشتن بهتان بر اثم مبین به خاطر اهمیت آن است، چرا که بهتان از بزرگترین ایذاء ها محسوب مى شود و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نیزه و خنجر سختتر است، آن گونه که شاعر عرب نیز گفته: «جراحات السنان لها التیام و لا یلتام ما جرح اللسان؛ زخمهاى نیزه التیام مى یابد اما زخم زبان التیام پذیر نیست». در روایات اسلامى نیز اهمیت فوق العاده اى به این مطلب داده شده است. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم خداوند عزوجل مى فرماید: «لیأذن بحرب منى من آذا عبدى المؤمن!؛ آنکس که بنده مؤمن مرا بیازارد اعلان جنگ با من مى دهد!». قرآن شدیدا آنها را مورد سختترین حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشکار معرفى کرده است. شاهد این سخن در آیات بعد نیز خواهد آمد. در حدیث دیگر که امام على بن موسى الرضا از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «من بهت مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالى یوم القیامه على تل من نار حتى یخرج مما قاله فیه!؛ کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا درباره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآید!».
منابع:
1. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 4، صص 52-53
2. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14، صص 369-386 و ج 17، ص 424.
نویسنده : یاسر میرزاجعفری*
آنچه در آستانه انتخابات تحت عنوان اخلاق انتخاباتی از آن یاد میشود، مجموعهای از باید ها و نبایدهای قانونی و اخلاقی است که فرد نماینده و نیز طرفدارانان وی، ملزم و ملتزم به رعایت آن خواهند بود. چه اینکه زمانی نمایندهای با هدف خدمت به مردم قدم در راه مینماید، میبایست الگویی اخلاقی و مناسب برای دیگران باشد، در غیراینصورت قانون با چنین افرادی قاطعانه بر خورد خواهد کرد.
از جمله بایدها و نباید های قانونی که نمایندگان شرکت کننده در انتخابات می بایست نسبت بدان پایبند باشند عدم بیان صحبت ها و تهمت هایی به رقیبان خود به منظور جمع آوری آرای بیشتر می باشد. این در حالی است که در این دوران بیش از هر زمان دیگر شاهد بی اخلاقی و بی قانونی در این حوزه ها می باشیم. چه اینکه تهمت و افترا به عنوان ابزاری به منظور تخریب رقبا و کسب وجهه و رای بیشتر برای افراد، در دست سوءاستفاده کنندگان قرار خواهد گرفت.
این در حالی است که این اشخاص هدف از تهمت زدن و تخریب رقبای خود را، مصلحت مردم و روشن نمودن آنها بیان می دارند، در حالیکه اگر چنین باشد پس چرا این اشخاص این موارد را در آستانه انتخابات بیان می دارند. از همین روی و به منظور جلوگیری و مقابله نمودن با این دست اقدامات و بی اخلاقی های موجود به منظور به دست آوردن کرسی و قدرت بیشتر به بیان موضع قانونگذار در این موارد خواهیم پرداخت.
قانونگذار در ماده 697 از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی بیان می دارد:
هر کس به وسیله اوراق چاپی یا خطی یا به وسیله درج در روزنامه و جراید یا نطق در مجامع یا به هر وسیله دیگر، به کسی امری را صریحاً نسبت دهد یا آنها را منتشر نماید که مطابق قانون آن امر جرم محسوب می شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نماید جز در مواردی که موجب حد است به یک ماه تا یک سال حبس و تا هفتاد و چهار ضربه شلاق یا یکی از آنها حسب مورد محکوم خواهد شد.
تبصره_ در مواردی که نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هرچند بتواند صحت اسناد را ثابت نماید مرتکب به مجازات مذکور محکوم خواهد شد.
در خصوص این ماده نکاتی را به اختصار بیان مینماییم:
1. تهمت و افترا از جمله جرایمی است که به حیثیت و آبروی افراد لطمه وارد می نماید.
2. این جرم زمانی تحقق می یابد که فردی به دیگری موضوعی را که مطابق قانون جرم محسوب می گردد را نسبت دهد. به عبارتی دیگر عمل انتسابی می بایست در زمان انتساب جرم باشد.
3. جرم افترا فقط نسبت به اشخاص حقیقی امکان پذیر می باشد، بنابراین شامل اشخاص حقوقی نمی گردد.
4. برای تحقق یافتن جرم افترا حتماً لازم نیست که فرد موضوعی که جرم می باشد را از طریق جراید یا اوراق چاپی یا خطی به دیگری نسبت دهد، بلکه به هر وسیله ای که فرد جرمی را خلاف واقع به دیگری نسبت دهد جرم افترا محقق خواهد شد.
5. چنانچه فردی انجام موضوعی را که از نظر قانون جرم محسوب نمی شود را به فردی نسبت دهد، افترا محسوب نخواهد گردید.
6. برای تحقق جرم افترا بایستی فرد نسبت دهنده قصد نسبت دادن امر مجرمانه را داشته باشد. به عبارتی دیگر انتساب امر مجرمانه باید صریح و واضح باشد. پس اگر کسی با قصد مزاح و شوخی امری جزایی را به کسی نسبت دهد، عمل وی افترا نخواهد بود.
7. همانطور که بیان داشتیم جرم افترا زمانی تحقق می یابد که دیگری موضوعی را که مطابق قانون جرم محسوب می گردد را به دیگری نسبت دهد و نیز نتواند صحت آنچه نسبت داده را اثبات نماید. بنابراین اگر توانست صحت مطالب نسبت داده شده را ثابت کند یا خود منتسب الیه به موضوع اقرار یا آنرا تایید نماید یا مرجع قضایی کشف کرد که اسناد (به کسر الف)، صحت دارد جرم افترا منتفی و حکم برائت صادر می گردد.
8. اینکه هرگاه کسی شکایتی از دیگری نمود، به عبارتی دیگر عنوان مجرمانه ای را به دیگری نسبت داد، اما نتواند صحت اتهام وارده را اثبات نماید، مجوز این امر نخواهد بود که وی را تحت عنوان مفتری تحت تعقیب و مجازات قرار داد. چه اینکه دراینصورت در صورت عجز از اثبات اتهام توسط شاکی، باید بیان داشت که متهم خواهد توانست شکایت افترا مطرح نماید. در حالیکه چنین نظری صحیح نمی باشد زیرا زمانی فرد مفتری محسوب می گردد که علاوه بر آنکه لازم است بداند که عمل انتسابی از طرف وی جرم است، قصد افترا و سوء نیت نیز باید داشته باشد. در غیر اینصورت باید بیان داشت که در پشت هر شکایتی که مطرح می شود، در صورت عدم ثبوت اتهام انتسابی، طرف مقابل می تواند از شاکی شکایت افترا مطرح نماید، که این نظر خلاف قانون و مصلحت می باشد.
*حقوقدان
منبع: mizanonline.ir
به گزارش تاس، بر این اساس هرگونه تقلب در حوزه اطلاعات رایانهای، سرقت اطلاعات و حملات سایبری بر اساس تشخیص دادگاه صالحه حداقل بین ۵ تا ۱۰ سال زندان را برای متخلفان در پی خواهد داشت.
روسیه از جمله کشورهایی است که آمار بالایی از تخلفات و جرایم اینترنتی دارد و هکرهای این کشور بارها بسیاری از سایتهای داخلی و خارجی را مورد حملات سایبری خود قرار دادهاند.
بامداد-چنین به نظر می رسد ابدی بودن جهنم ظلم به بنده ها است. چون در مقابل یک گناه باید از عذاب نامحدود و ابدی رنج بکشند. در حالی که مدت زمانی که در این دنیا هستند محدود و کوتاه است. آیا این نوعی ظلم از سوی خداوند نیست؟ در این مقاله به دنبال پاسخ این مطلب هستیم.
عذاب ابدی
در پاسخ به این سوال دو نکته قابل تأمل است: نکته اول در واقع پاسخ نیست بلکه شاهدی است بر لزوم این خلود در عذاب و دومین نکته واقعاً پاسخ و توضیح مطلب است.
نکته اول اینکه کسانی که در عمر کوتاه ۳۰ ،۴۰ و … سال گناه می کنند اگر مثلا۴۰ هزار سال خدا عمر به آنها می داد چکار می کردند؟ آیا گناه نمی کردند؟ با اینکه این افراد می دانند که به زودی خواهند مرد اما گناه می کنند. حال اگر به آنها بگویند شما ۴ میلیون سال زنده باش، چه خواهند کرد و چقدر وحشتناک و درنده خواهند شد؟
بنابراین، این که می گویند ما فقط ۴۰ سال گناه کردیم قابل قبول نیست زیرا اگر ۴۰ میلیون سال هم خدا به آنها عمر می داد باز هم گناه می کردند چنانکه عکسش هم همینطور است. کسی که ۴۰ سال عبادت می کند هر چه عمر بیشتر داشته باشد عبادت بیشتری می کند.
همان طور که گفته شد اولاً این پاسخ، اصلی نیست. پاسخ اصلی این است که ، باید ببینیم نوع و کیفیت و ماهیت مجازات اخروی چه نوع مجازاتی است؟ لازم به توضیح است که مجازات به سه شکل قابل تصویر است و به سه صورت می توان مشاهده کرد:
دسته اول: مجازات های قرار دادی است ، که اعتباری است و بین جرم و مجازات رابطه تکوینی و رابطه حقیقی وجود ندارد. یک قرارداد واعتباری را خود مردم یا شارع یعنی خداوند متعال قرار داده پس محور و ماهیتش براساس قرارداد است.
مثلا در شرع مقدس اسلام این طوراست که اگر کسی شراب خورد مجازاتش ۸۰ ضربه شلاق است. رابطه تکوینی بین شرب خمر و این شلاق نیست و اینها با هم رابطه ای ندارند. او شراب خورده و مست شده در حالی که ما داریم به پشتش شلاق می زنیم در ظاهر هیچ ارتباطی بین این دو فعل نیست.
یا مثلا اگر کسی ماشینش را فلان مکان پارک کرد باید آنقدر پول بدهد رابطه ای بین پارک ماشین در محل پارکینگ ممنوع و جریمه ای که پرداخت می کند وجود ندارد و تنها قرارداد است و اعتبار کرده اند، گاهی آن را کم می کنند گاهی هم زیاد می کنند. می توانند تابلو را از آنجا بردارند ۱۰۰ متر بالاتر بزنند. همان جایی که دیروز پارک کردن ممنوع بود الان ممنوع نیست و ۱۰۰ متر بالاترش که دیروز ممنوع نبود الان ممنوع می شود.
نباید مجازات اخروی با مجازات دنیوی به بهانه تناسب مقایسه شود. بعضی از جرائم، بعضی از گناهانی که انسان مرتکب می شود هر سه دسته مجازات را دارد
این نوع مجازات را مجازات های قرارداد می گویند. در این نوع مجازات همه عقلا می گویند باید بین جرم و مجازات تناسب باشد. اگر کسی که ماشینش را در محل پارکینگ ممنوع پارک کرده نمی توان او را اعدام کرد و اگر چنین مجازاتی بشود همه عقلای دنیا می گویند که بین این جرم و مجازات تناسب نیست و ظلم است یا اگر کسی مثلاً یک سیلی به صورت یک نفر زد دستش را قطع کنند یا او را بکشند. چون اینجا امکان رعایت تناسب هست، می شود بین جرم و مجازات تناسب برقرار کرد چون قراردادی و اعتباری است.
دسته دوم: بین جرم و مجازات رابطه تکوینی و رابطه علّی وجود دارد. در واقع مجازات چیزی جز معلول خود جرم نیست که اصطلاحاً می گویند مکافات. در واقع مجازات، مکافات خود عمل است. مثلاً اگر کسی شراب بخورد و در حال مستی رانندگی کند و تصادف کند پایش فلج می شود یا ستون فقراتش شکسته و نخاعش قطع می شود و تا آخرعمر فلج است و نمی تواند اعتراض کند که من یک ساعت مست بودم چرا ۷۰ سال فلج باشم؟
در پاسخ به او باید گفت این نتیجه کار خودت است و قراردادی نیست که ما کمترش کنیم و بگوییم چون یک ساعت بیشتر مست نبوده پس ۲۰ سال فلج باشد اگر ۴ ساعت مست بود مثلاً ۸۰ سال فلج باشد ، این معلولیت نتیجه آن کار است.
اگر کسی یک لحظه هوس کرد که سم بخورد می میرد، نمی تواند بگوید یک لحظه هوس کردم ، یا اگر هوس کرد یک چاقو به چشمش بزند چرا تا آخرعمر کور باشد. این را همه عقلا پذیرفته اند که به ازای یک لحظه هوس کردن چرا تا آخر عمر باید کور باشد و می گویند این نتیجه عملش است. در اینجا تناسب اصلاً معنا ندارد که بگوییم باید بین جرم و مجازات تناسب باشد.
اما آیا مجازات اخروی از نوع اوّل است که باید تناسب داشته باشد تا ظلم نشود یا از نوع دوّم است که اصلاً امکان تناسب نیست؟ باید گفت از هر دو نوع فراتر است، حتی از نوع دوم هم فراتر است. چون مجازات اخروی چیزی جز خود عمل نیست و جز خود جرم نیست یعنی مجازات نتیجه جرم نیست بلکه خود جرم و تجسم عمل است. این گونه نیست که بگوییم قرارداد کردیم که اگر کسی مال یتیم خورد آتش در شکمش برود بعد بگویند چرا؟
اصلاً خوردن مال یتیم چیزی جز خوردن آتش نیست، فقط این آتش در قیامت شعله ور می شود ” إنّ الذین یأکلون أموال الیتامی إنما یأ کلون فی بطونهم نارا وسیصلون سعیرا ” اما در اینجا تجسم پیدا نیست و بروز نمی کند ” یوم تبلی السرائر ” آنجا آشکار می شود که این شخص واقعاً آتش خورده.
پس اگر این شد دیگر بحث تناسب معنا ندارد چون قرارداد در کار نبوده که آن را کم یا زیاد کنند. بعضی بین عذاب اخروی و مجازات دنیوی که قراردادی است مقایسه می کنند. خیال می کنند خدا قرارداده آن مجازات را و به دنبال این باور می گویند چرا تناسب نیست؟ در حالی که اصلاً بحث تناسب اینجا مطرح نیست چون مجازات چیزی جز خود عمل نیست.
یکی از همسران پیغمبر از خانمی که نزد پیغمبر آمده بود غیبت کرد، حضرت به او گفت دندانت را خلال کن. گفت: یا رسول الله من که غذا نخوردم، من روزه هستم. فرمود: نه بلند شو این کار را بکن. وقتی که خلال کرد پاره های گوشت از لای دندانش بیرون آمد. فرمود: این گوشت مرده ای است که خوردی، یعنی تجسّم ملکوتی غیبت را پیغمبر به این خانم نشان داد، این کار را گاهی اولیاء خدا هم می کردند
حاصل اینکه نباید مجازات اخروی با مجازات دنیوی به بهانه تناسب مقایسه شود. بعضی از جرائم، بعضی از گناهانی که انسان مرتکب می شود هر سه دسته مجازات را دارد. همان شرب خمری که مثال زده شد اگر شخص دستگیر بشود در محکمه اسلامی ۸۰ ضربه شلاق می خورد، بچه هایش عقب مانده ذهنی می شوند، ممکن است سرطان دستگاه گوارش هم بگیرد اینها مکافات عملش هست. ممکن است تصادف کند و خسارت های فراوانی هم ببیند این هم مکافات دنیویش است. در آخرت، شرب خمر یک چهره، یک تجسم و یک حقیقتی دارد که آن حقیقت بروز می کند. عذاب این شخص جز همان عملش که در آخرت تجسم پیدا می کند چیزی نیست.
حق این است که انسان در جهنم جاودانه بماند چون گناه باعث شده که ماهیتش، ماهیت ناری و ماهیت جهنمی بشود. این ماهیت دیگر به درد بهشت نمی خورد. باید همیشه در جهنم باشد. بحث خلود درست است ولی اینکه چرا تناسب نیست ظلم است پاسخ همان است که گفته شد.
یکی از همسران پیغمبر از خانمی که نزد پیغمبر آمده بود غیبت کرد، حضرت به او گفت دندانت را خلال کن. گفت: یا رسول الله من که غذا نخوردم، من روزه هستم. فرمود: نه بلند شو این کار را بکن. وقتی که خلال کرد پاره های گوشت از لای دندانش بیرون آمد. فرمود: این گوشت مرده ای است که خوردی، یعنی تجسّم ملکوتی غیبت را پیغمبر به این خانم نشان داد، این کار را گاهی اولیاء خدا هم می کردند.
خلاصه سخن
نباید توجه داشت مجازات اخروی با مجازات دنیوی مقایسه شود به دلیل اینکه چون این جا تناسب هست پس آنجا هم باید تناسب باشد. بعضی از جرائم، بعضی از گناهانی که انسان مرتکب می شود هر سه دسته مجازات را دارد. مجازات جهنم تجسم خود عمل است.
منبع:radiomaaref.ir
نوشته مجازات های اخروی چند دسته هستند؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.