این اختراع بیش از آنچه عالم “تیغ زدن صورت” را تغییر دهد، دنیا را عوض کرد. کارخانه تولید ژیلت به یک الگوی اقتصادی تبدیل شد که امروزه در تمام مباحث اقتصاد مدرن مطرح است. این مدل “قیمت گذاری دو بخشی” نامیده میشود.
به نقل از فرادید ، کینگ کمپ ژیلت (King Camp Gillette)، کارآفرین آمریکایی و صاحب شرکت مشهور ژیلت، ایدههای فلسفی و بسیار جالبی داشت. اختراع او توانست علم اقتصاد مدرن را پایه گذاری کند. تیم هارفورد گزارش میدهد.
کینگ سی. ژیلت یا کینگ کمپ ژیلت، (به انگلیسی: King C. Gillette) (متولد ۵ ژانویۀ ۱۸۵۵ – درگذشتۀ ۹ ژوئیۀ ۱۹۳۲) کارآفرین آمریکایی بود، که برای اختراع ریشتراش و تأسیس شرکت ژیلت مشهور است. شرکت «ژیلت» هماکنون از برندهای متعلق به کمپانی پروکتر اند گمبل محسوب میشود.
آقای ژیلت در سال ۱۸۹۴ میلادی (۱۲۷۳ خورشیدی) کتابی را منتشر کرد و در آن عنوان کرد که «سیستم رقابتی کنونی ما موجب افزایش گزافگری، فقر و جرایم میشود.»
وی از سیستمی متشکل از “برابری، فضیلت و شادی” دفاع کرد که در آن تنها یک شرکت – شرکت واحد (United Company) – باید تمام ضروریات زندگی را با هزینه مناسب تولید کند.
در کتاب ژیلت از تمام مردم آمریکای شمالی خواسته شده تا همگی در یک شهر به نام “متروپلیس” زندگی کنند. ژیلت در کتابش این تصویر را ارائه داده بود: «آپارتمانهای غول آسای بزرگ… با چنان شکوهی که تاریخ تمدن به خود ندیده و توسط پارکهای مصنوعی با گنبدهای شیشهای رنگی به هم متصل شدهاند و نمایی چشمنواز دارند… نمایشگاه بیانتهای عشق.»
اختراعی که اقتصاد جهان را تغییر داد!
کینگ کمپ ژیلت یک سال پس از نوشتن کتابش، کاری کرد که به واقع جهان را تغییر داد: وی تیغهای یک بار مصرف (ژیلت) را اختراع کرد.
این اختراع بیش از آنچه عالم “تیغ زدن صورت” را تغییر دهد، دنیا را عوض کرد. کارخانه تولید ژیلت به یک الگوی اقتصادی تبدیل شد که امروزه در تمام مباحث اقتصاد مدرن مطرح است. این مدل “قیمت گذاری دو بخشی” نامیده میشود.
شاید تاکنون پیش آمده باشد که برای پرینتر جوهریتان بخواهید کارتریج تهیه کنید؛ احتمالا متوجه شده باشید که قیمت کارتریج نزدیک به قیمت خود پرینتر تمام میشود!
این اتفاق هیچ معنا و مفهومی ندارد.
پرینتر بسیار بزرگتر بوده و به نسبت کارتریج از تکنولوژی پیچیدهتری بهره میبرد. چگونه تهیه میزان کمی جوهر در ظرفهای پلاستیکی تقریبا هم قیمت پرینتر تمام میشود؟
پاسخ را میدانیم: آنها هم قیمت نیستند. اما برای یک تولید کننده، فروش ارزان پرینتر و فروش گران جوهر دقیقا همان الگویی است که معنا میدهد.
آیا این الگو جایگزین دیگری دارد؟ آیا خرید یک پرینتر کامل از کارخانه رقیب به صرفهتر است؟ اگر پرینتر جدید تنها کمی از جوهر جدید گرانتر باشد، شما با بیمیلی تمام حاضر به پرداخت میشوید.
الگوی قیمت گذاری دو بخشی با عنوان “مدل تیغ و تیغه (مکینه)” نیز شناخته میشود زیرا نخستین الگویی بود که توجه بسیاری را به خود جلب کرد – توجه مردم به تیغهها یا همان ژیلتهای قیمتی جلب میشد که باید مرتب برای تیغهای جایگزین هزینههای زیادی را پرداخت کنند.
پیش از اختراع آقای کینگ کمپ ژیلت، مکینههای ریشتراشی بزرگتر بوده و کار را دشوار میکردند؛ زمانی هم که تیغشان کند میشد، شخص باید با صرف هزینهای گزاف آن را با تسمههای چرمی مخصوص تیز میکردند. حتی این امکان مهیا نبود که شخصی بدون درنظر گرفتن هزینهها، آن تیغه کهنه را دور بیندازد و یک تیغه نو بخرد.
آقای ژیلت اما در فرآیندی هوشمندانه پی برد که اگر نگهدارنده تیغ یا همان دسته ماشین ریشتراش را به شکلی بهتر طراحی کند تا بتواند تیغ را محکم نگه دارد، میتواند خودِ تیغها را باریکتر طراحی کند تا با این کار، هزینه نهایی را به شکل قابل توجهی کاهش دهد.
البته او از همان ابتدا به مدل قیمت گذاری دو بخشی نرسید. آقای ژیلت در ابتدا کار هر دو قطعه را با هزینهای نسبتا زیاد تولید میکرد.
ژیلت تولیدی کارخانه آقای ژیلت ۵ دلار تمام میشد که این میزان معادل یک سوم حقوق هفتگی کارگران در آن زمان بود.
محصول ژیلت آنقدر چشم را نوازش میداد که کاتالوگ شرکت خردهفروشی آمریکایی و چندملیتی سیرز (Sears) در سال ۱۹۱۳ میلادی از خوانندگانش عذرخواهی کرد که از نظر قانونی امکان تخفیف دادن بر روی این محصول وجود ندارد.
در پایین همان صفحه کاتالوگ یک هشدار نوشته شده بود: «بحث ایمنی ژیلتها را برای راحتی هر چه بیشتر مشتریانمان در اینجا آوردهایم: ما ادعا نمیکنیم که این تیغها در مقایسه با تیغهای ارزان قیمتتر احساس بهتری را برای شما به ارمغان بیاورند.»
مدل ارزان قیمت ژیلت و گرانقیمت تیغها به تدریج با انقضای دوره ثبت اختراع ژیلت و ورود رقبا به بازار تکامل یافت.
امروزه اما سیاست قیمت گذاری دو بخشی در تمام محصولات مشاهده میشود. برای مثال، پلی استیشن ۴ را در نظر بگیرید.
هر بار که سونی یکی از محصولات پلی استیشن ۴ خود را میفروشد، ضرر میکند: قیمت خرده فروشی این محصول کمتر از قیمت تمام شده تولید و توزیع آن است. اما این مسئله از نگاهشان هیچ اشکالی ندارد زیرا سونی با فروش هر بازی پلی استیشن ۴ سود خودش را میبرد.
اما اوضاع نسپرسو (Nespresso) چگونه است؟ نسپرسو، نام تجاری یکی از شرکتهای زیرمجموعه شرکت سوئیسی نستله (Nestle) است. کار این شرکت تولید دستگاههای اسپرسویی است که با کپسول یا پدهای ویژه همین شرکت کار میکند. درون این پدها یا کپسولها پودرهای قهوه مورد نیاز یک فنجان قهوه تعبیه شده است. نستله از فروش دستگاههایش سود نمیبرد، اما از فروش کپسولهای قهوهاش چرا!
ارزش اینرسی
به وضوح مشخص است که اگر میخواهید این مدل را به کار بگیرید، باید به نحوی سد راه مشتریان بشوید تا تیغهای ارزان و عمومی را روی تیغههای شما نیندازند.
یکی از روشها قانونی است: از طریق ثبت اختراع تیغها. اما ثبت اختراع اقدامی مادامالمعر نیست. انقضای ثبت اختراع کپسولهای قهوه نسپرسو رو به تمام است. به همین دلیل، نسپرسو به زودی شاهد رقبایی خواهد بود که جایگزینهای ارزانتر و سازگار را تولید خواهند کرد.
برخی نیز به دنبال راهحلی دیگر هستند: راه حل فنی.
همانطور که بازیهای ویدیویی شرکتهای دیگر بر روی کنسول پلی استیشن ۴ اجرا نمیشود و کارتریجهای پرینتری شرکتهای متفاوت احتمالا بر روی همه پرینترها جواب ندهد، شرکتهای تولید کننده قهوه نیز از چیپهایی بر روی دستگاههای خود استفاده خواهند کرد که نتوان به سادگی از هر کپسول قهوهای استفاده کرد.
مدل قیمت گذاری دو بخشی حتی به پدیدهای دیگر منتهی شده که اقتصاددانان آن را “هزینههای تبادلی” مینامند: اگر میخواهید یک برند قهوه دیگر را میل نمایید، یک دستگاه دیگر خریداری نمایید!
این موضوع در مورد کالاهای دیجیتال نیز صحت دارد. اگر کتابخانه گستردهای از بازیهای پلی استیشن یا کتابهای الکترونیکی زیادی برای دستگاه کیندل خود دارید، پس به راحتی نمیتوانید به یک پلتفرم دیگر نقل مکان کنید.
هزینههای تبادلی لزوما مالی نیستند؛ آنها میتوانند ناشی از هدر رفتن زمان باشند.
اگر من از مشتریان فتوشاپ باشم، پس حاضرم پول بسته بروز رسانی همین نرم افزار را پرداخت کنم به جای اینکه یک محصول ارزانتر را خریداری کنم زیرا مجبور خواهم شد که کارکرد با آن را نیز بیاموزم. به همین خاطر است که بسیاری از شرکتهای نرم افزاری “نسخه آزمایشی” نرم افزارهایشان را در اختیار کاربران قرار میدهند و یا اینکه بانکها و بسیاری از موسسات از تعرفههای “گول زننده” برای جذب مشتریان بیشتر استفاده میکنند. آنها پس از جذب مشتری، تعرفههایشان را در سکوت بالا برده و تغییر بانک برای بسیاری از مشتریان دیگر جذاب نیست.
پذیرش معماگونه
هزینههای تبادلی همچنین میتواند روانی باشد: نوعی وفاداری به برند! اگر واحد بازاریابی شرکت ژیلت به من بگوید که محصول ارزانتر شرکت رقیب نمیتواند با همان کیفیت آنها کار اصلاح صورت را انجام دهد، سپس من با اشتیاق کامل حاضرم پول اضافی برای خرید تیغهای برند ژیلت را پرداخت کنم. شاید همین مسئله بتواند توضیح دهد که چرا سود ژیلت پس از انقضای ثبت اختراعش و ورود شرکتهای رقیب و تولید تیغهای ارزانتر افزایش یافت.
هر بار که سونی یکی از محصولات پلی استیشن ۴ خود را میفروشد، ضرر میکند اما از طریق فروش بازیها سود خود را کسب میکند
احتمالا مشتریان به این نتیجه رسیده بودند که ژیلت برند بسیار معتبری است و ارزش پرداخت پول بیشتر را دارد.
مدل قیمت گذاری دو بخشی میتواند بسیار بیکفایت باشد و اقتصاددانان درشگفتند که چرا مصرف کنندگان زیر بار پرداخت آن میروند. شاید بتوان منطقیترین توضیحش را این دانست که مشتریها “گیج میشوند.”
آنها یا نمیدانند که دارند تیغ زده میشوند و یا اینکه متوجه میشوند اما درک انتخاب درست و مناسب برایشان دشوار است. حال کنایه کار اینجا است که مدل “تیغ و تیغه” متعلق به همان دورانی است که آقای کینگ کمپ ژیلت از ایجاد شرکتی واحد صحبت میکرد که قرار بود تمام ضروریات زندگی را با قیمتی نازل تولید کند. اما چنین به نظر میرسد که ایجاد مدلی جدید در اقتصاد به مراتب آسانتر از ایجاد مدلی جدید برای جامعه است.
ادعاهای جیلت در مورد کارایی محصولاتش همواره مورد بحث بوده است. در سال ۲۰۰۵ دادگاه منطقهای کنتیکت، ادعاهای مطرح شده در تبلیغ خودتراش مچتری پاور را «بیاساس و نادرست» و«اغراقآمیز» دانست. همچنین روزنامه دیلیمیل ادعا کرد قیمت تولید تیغهای فیوژن تنها ۰٬۰۵ پوند است درحالیکه در بازار ۲٬۴۳ پوند فروخته میشود.
من همیشه میدانستم که میخواهم یک نویسنده شوم، بخاطر همین وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، آماده بودم که کارم را شروع کنم.
موفقیت یکشبه من آنطور که برنامهریزی شده بود پیش نرفت و تقریباً یک دهه در تلاش برای چاپ شدن نوشتههایم بودم.
بااینکه مطمئن بودم که این تجربه کاملاً طبیعی است ولی واقعیت ناراحتکننده ای روبهرویم بود:
افراد دیگری بودند، که خیلیهایشان را هم میشناختم، که بدون هیچ مشکلی پیشرفت کردند.
هر روز خبر موفقیت فروش کتاب یک زن را میشنیدم. آیا این زنها به اندازه من نگاه دقیقی به زندگی داشتند؟
آیا به اندازه من بامزه، جذاب و متواضع بودند؟
نه نبودند! البته من اصلاً نمیدانم که این زنها چطور آدمهایی بودند. فقط می دانستم که از آنها متنفرم.
اینطور بود که سالهای شکنجهام شروع شد، یادتان باشد که این شکنجهها بخاطر این نبود که اتفاق بدی برایم افتاده بود.
اینکه دست رد به سینهات بزنند مطمئناً درد جسمانی به دنبال ندارد.
هیچکس هیچوقت امنیت من یا خانوادهام را به خطر نینداخت.
درواقع، متن رد شدن نوشتههایم حتی یکی دو جمله تحسینآمیز هم در خودشان داشتند و برایم آرزوی موفقیت هم میکردند.
دلیل عصبانیت و ناراحتی من اتفاقات خوبی بود که برای دیگران میافتاد.
من مطمئن بودم که باهوشتر، خوشگلتر و مستحقتر برای موفقیت هستم.
من سختکوش بودم و برای موفق شدن آمادگی بیشتری داشتم.
دلم میخواست آنهایی که کتابهایشان چاپ میشد را در دریا بیندازم تا غرق شوند، دلم میخواست آنها را شکنجه کنم.
خیلی حس زشتی است – اینکه از موفقیت کسی ناراحت شوید – ولی آدمها اغلب زشت هستند.
و مطمئن هستم که شما هم تا بحال حس مشابهی را تجربه کردهاید.
وقتی این اتفاقها برای کسانی غیر از شما میافتد، حتی ممکن است دیوانه شوید: همسر پیدا کردن.
نمره بالا گرفتن در کلاس، قبول شدن درد انشگاه، داشتن والدین باحال، خوشهیکل بودن، گرفتن ترفیع کاری، و …
شما هم از فکر کردن به این چیزها خسته شدهاید؟
خشمگین بودن نسبت به آدمها انرژی زیادی از آدم میگیرد، مخصوصاً اگر بدی در حق شما نکرده باشند. پس با این احساسات چه باید بکنید؟ چطور میتوانید یکی از آن آدمهای بدبختی که مدام از وضعیت خودشان شکایت میکنند و به وضعیت دیگران حسادت میکنند نباشید؟ من یک برنامه چهار مرحلهای دارم که توانست من را از آن وضعیت بیرون بکشد. امیدوارم بتواند به شما هم کمک کند.
یک راه برای کنار آمدن با همه خستگیتان این است که یک قدم به عقب بردارید و به این فکر کنید که چه کردهاید. من وقتی در ابتدای دهه بیستسالگیام بودم، شاید هیچکدام از کتابهایم چاپ نشده بود، ولی نامزد خیلی مهربانی داشتم که در همه کارها به من کمک میکرد. سلامت بودم و رابطه فوقالعادهای هم با پدر و مادرم داشتم. دفعه بعدی که متوجه شدید بخاطر موفقیت یک نفر میخواهید خودخوری کنید، به چیزهایی مثل این فکر کنید: او والدین مهربان و حمایتگری مثل من ندارد، من خیلی خوششانس بودهام که در همچنین خانوادهای هستم. قدر چیزهایی که دارید را بدانید، مخصوصاً چیزهایی که شما دارید و دیگران ندارند. شاید باز هم از خشمتان برای موفقیت دیگران کم نکند ولی برای شروع بد نیست. به این فکر کنید این چیزی که آن فرد الان به دست آورده است، تنها چیزی نیست که شما در زندگی میخواهید و تنها چیزی هم نیست که در دنیا اهمیت دارد. زندگی بسیار پیچیده است و همین است که جالبش میکند.
حاضرم شرط ببندم که بیشتر آنها افراد همسن و سال خودتان هستند – حتی دوستانتان. یک نکته خیلی عالی درمورد دوستان این است که با هم بزرگ شدهاید و پیر میشوید. من در سن ۳۲ سالگی چندین دوست دارم که با خیلی از آنها از دوران دبیرستان دوست بودهام و خیلیها هم به قبل از دوران دبیرستان تعلق دارند. مطمئنم که طی بیست سال گذشته به هر کدام از آنها در یک نقطه از زندگیام حسادت کردهام. و این هیچ اشکالی ندارد. همه ما بزرگ و بالغ میشویم و با سرعت خودمان رشد میکنیم. سعی کنید همیشه به خاطر داشته باشید که همه ما دلمان میخواهد دوستانمان موفق باشند چون یک روز پیر میشویم و دلمان میخواهد وقتی در جشن تولدمان به اطرافمان نگاه میکنیم به تکتک کسانی که اطرافمان هستند افتخار کنیم. و از طرف دیگر، داشتن دوستان موفق احتمال موفقیت شما را هم بیشتر میکند چون شما از آنها حمایت میکنید و آنها هم درمقابل از شما حمایت خواهند کرد. موفقیت یک کار گروهی است. پس عضو یک گروه باشید!
وقتی همه چیز با شکست مواجه میشود و از عصبانیت و حسادت خسته شدهاید فریاد بزنید
کار دیگری که واقعاً برای کنار آمدن با این وضعیت به من کمک کرد، انجام یوگا بود. من همیشه در مغزم زندگی میکردم و بدنم را درواقع دشمن مغزم میدانستم. یادم میآید که وقتی دبیرستانی بودم، گفته فیلسوف فرانسوی معروف دکارت را شنیده بودم که میگفت، ذهن و جسم دو موجودیت جداگانه هستند، حتی اگر بر هم تاثیر داشته باشند و این بدترین شکل تفسیر یک فلسفه بود. با خودم فکر میکردم چرا همه طوری رفتار میکنند که انگار خیلی عجیب است ذهن و جسم از هم جدا باشند؟ اینطور است دیگر! البته به استثنای اینکه به آن سادگیها که من فکر میکردم هم نبود. جسم ما به شدت به مغز و احساسات ما مرتبط است. وقتی احساس بدبختی و حسادت میکنید و دلتان میخواهد با مشت توی صورت کسی بزنید، حرکت دادن بدنتان میتوانید خیلی مفید باشد. من در سن ۱۲ تا ۲۴ سالگی به این ایده میخندیدم ولی واقعیت این است که آن زمان بیشتری احساس ناراحتی را در زندگیام داشتم. چه دویدن باشد چه یوگا یا انجام هر ورزش دیگری کنار دوستانتان، حرکت دادن بدنتان میتواند تاثیر فوقالعادهای بر وضعیت ذهنیتان داشته باشد. من خودم به این دلیل یوگا را دوست دارم که یک معلم عالی پیدا کردم که همیشه قبل از کلاس کمی درمورد اینکه کاری که ما روی زیرانداز یوگایمان انجام میدهیم با زندگی آن زیرانداز در ارتباط است، برایمان حرف میزند. یوگا با مجبور کردن من برای کندتر کردن تنفسم و برخورد با بدنم بعنوان قسمتی از خودم، به من کمک کرد بتوانم چیزهایی که در کنترلم نیستند را رها کنم و به هیچچیز وابسته نشوم.
وقتی همه چیز با شکست مواجه میشود و از عصبانیت و حسادت و انواع و اقسام احساسات زشت و ناراحتکننده خسته شدهاید، فریاد بزنید. همه نیرویتان را جمع کنید و جیغ بزنید – بیصدا. از آنجایی که من در یک محله بسیار ساکت زندگی میکنم، جیغ بلند کشیدن عصبیام میکند ولی اگر شما دوست دارید که سر و صدا کنید، میتوانید یک جیغ بلند بکشید! میدانم شاید به نظرتان احمقانه بیاید ولی مطمئن باشید که اثر دارد. گاهیوقتها باید به خودتان یک لحظه خشم کامل بدهید، حتی اگر آن خشم و عصبانیت کاملاً بدون دلیل و بیهدف باشد. شما کامل نیستید. من هم نیستم. هیچکس نیست. وقتی کسی که میشناسم یک جایزه میبرد یا در لیستی که من دوست داشتم باشم قرار میگیرد، هنوز هم یک لحظه با خودم میگویم «چرا من نه؟» این کاملاً طبیعی است. شما ربات نیستید، آدمید. به خودتان اجازه دهید گاهی حسادت کنید و دیوانه شوید ولی بعد هر کاری از دستتان برمیآید برای بیرون آمدن از این حالت انجام دهید.
من چطور پیش رفتم؟ توانستم پیش روم چون واقعیت را قبول کرده بودم، اینکه خوشاقبالی فردی دیگر تاثیری بر شانس و خوشاقبالی من ندارد. این احتمال هست که یک روز هم اقبال شما برگردد و شما برنده میدان باشید. نه من مرکز جهان هستم و نه شما. اشکالی ندارد که برای خودتان بخاطر اینکه نتوانستهاید چیزی که میخواستید را به دست آورید، متاسف باشید، مخصوصاً اگر خیلی برای آن تلاش کرده بودید،. ولی بعد باید از آن بگذرید و زندگیتان را جلو ببرید. شما تلاشتان را کردهاید و هر کاری از دستتان برمیآمده را انجام دادهاید و برای رسیدن آن روز طلایی فقط باید صبر کنید. همین. مطمئن باشید یک روز میآید.
هر چقدر هم که شایسته و مستحق موفقیت باشید، دنیا خارج از دستان شماست. همه آن آدمهایی که در یک لحظه تصور میکنید همه چیز دارند، واقعیت این است که اینطور نیستند. آنها مشکلاتی دارند که شما از آنها بیخبرید و آنها هم به بقیه حسادت میکنند (حتی به خود شما). خشمگین بودن نسبت به دیگران و کینه ورزیدن انرژی زیادی از شما میگیرد. درعوض باید سعی کنید از این انرژی برای انگیزه دادن به خودتان برای سختتر تلاش کردن استفاده کنید. چون تنها چیزی که میتوانید واقعاً کنترلش کنید، خودتان هستید. شاد و راضی بودن برای آنچه که هستم بود که من را از گرداب حسادت نجات داد. شما هم چیزی را پیدا کنید که خوشحالتان میکند و آن را انجام دهید. مطمئن باشید با ادامه دادن مسیرتان بالاخره موفقیت به سمتتان میآید و خودتان و همه اطرافیانتان را خوشحال خواهد کرد. البته ممکن است بعضی از آنها بخواهند شبها مخفیانه بخاطر این موفقیت شما در تحتخوابشان گریه کنند ولی اگر دوست واقعی باشند، خیلی زود به سمتتان برمیگردند و از این هم که هستید بالاتر میبرندتان.
منبع: مردمان
فوتبال، از ورزشهایی است که سر تا سر دنیا، طرفداران پر شور بسیار زیادی دارد و برخی کشورها، زندگی مردم به نحوی با آن گره خورده است. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از کودکی در مورد آینده شغلیاش بپرسید و او در جواب شما، بگوید که علاقه دارد ورزش فوتبال را دنبال کرده و در این بخش به موفقیت برسد.
اگر اهل بازیهای کامپیوتری باشید، قطعا نام PES و FIFA را شنیدهاید. این بازیها که چندین سال است به بهترین سرگرمی علاقه مندان و طرفداران فوتبال تبدیل شدهاند، چند وقتی است که بخشی را در داخل خود قرار دادهاند که گیمر بتواند با بهره گیری از هوش و قدرت مدیریتش، باشگاهی را (در فضای بازی) اداره کند و در جامها و تورنمنتهای مختلف، به موفقیت برسد. حال امروز در آیتیرسان میخواهیم شما را با یک بازی جالب آشنا کنیم که میتواند شما را از یک انسان آماتور، به یک مربی حرفهای و مدیری کار بلد تبدیل کند. این بازی هیجانی و جذاب “مدیریت فوتبال جام قهرمانان” نام دارد. با ما همراه باشید تا نگاهی تخصصیتر به بازی و امکانات آن داشته باشیم.
با ورود به فضای بازی، شما باید اقدام با ساخت یک تیم جدید با نام دلخواه و البته پرچم مورد علاقهتان بکنید. پس از پایان این مرحله، شما به منطقهای که باید مدیریت آن را بر عهده بگیرید وارد خواهید شد. با ورود به این قسمت، خواهید توانست زمین خریداری کرده و شروع به ساخت و ساز کنید. هر چهقدر که بتوانید زمینهای بیشتری را خریداری کرده و مکانهایی مانند فست فود یا فروشگاه (که در ادامه به صورت کامل در این خصوص توضیح خواهیم داد) را بسازید، به همان میزان درآمد بیشتری نیز به دست خواهید آورد.
در ابتدا، با مبلغی که اول بازی به شما تعلق میگیرد، شما نیاز به ساخت یک ورزشگاه دارید. نقطهای که استادیوم تیم شما در آن قرار میگیرد، ثابت بوده و شما نخواهید توانست آن را تغییر دهید. اما مکانها متفاوتی وجود دارند که شما قادر خواهید بود زمین تمرین و سالن استراتژی خود را بر روی آنها بسازید. در قسمت استراتژی، شما در سمت یک مربی، باید با توجه به تواناییها و قابلیتهای بازیکنانی که در اختیار دارید، تیم خود را ارنج کنید و یک ترکیب ایدهآل برای بازی در مقابل رقیبانتان تعریف نمایید. در بخش تمرین نیز خواهید توانست آمادگی تکنیکی و جسمانی هر بازیکن را افزایش داده و آنها را برای بازیهای پیش رو در بهترین شرایط قرار دهید. پس از ساخت این سه مکان، اینک خواهید توانست به مصاف حریفانتان بروید و در لیگها و تورنمنتهای گوناگون شرکت نمایید.
در صفحه اصلی بازی، چندین گزینه دیگر هم وجود دارد که خواهد توانست به شما کمک کنند تا باشگاه خود را راحتتر مدیریت کنید. در بالای صفحه، اطلاعاتی در خصوص درآمد باشگاه و تعداد طرفداران تیم خود را مشاهده مینمایید. شما همچنین میتوانید با پیروزی در بازیهایی که انجام میدهید، به تعداد طرفداران خود اضافه کرده و از آن طریق، درآمد بیشتری از فروشگاهها و فست فودهای تیم خود کسب کنید.
در قسمت بازی، قادر خواهید بود لیستی از حریفان را که آماده مسابقه هستند، مشاهده کرده و مسابقههای خود را زمانبدی کنید. علاوه بر این، با مراجعه به بخش اعلانات، قادر خواهید بود از جدیدترین اتفاقات مربوط به تیم خودتان باخبر شوید. یکی از قابلیتهایی که با بالا رفتن سطح بازی در اختیار شما قرار خواهد گرفت، پیوستن به گروههای مختلف است. اعضای گروه میتوانند با یکدیگر ارتباط داشته و در صورت مواجه با مشکلات، از هم درخواست کمک نمایند. همچنین مسابقات مختلفی بین گروهها برگزار میشود که با شرکت در آنها، میتوانید سرعت پیشرفت بازیکنان خود را افزایش دهید.
همانطور که پیشتر اشاره داشتیم، با خرید هر زمین، این امکان برای شما فراهم میشود تا در آن مکان به ساخت و ساز بپردازید. هر تیم در ابتدا یک گروه سازنده دارد که وظیفه ساختمان سازی را بر عهده دارند. هر چه بخواهید ساختمانهای مرتبط با باشگاه خود (اعم از فروشگاه، فست فود، زمین تمرین، استراتژی و …) را پیشرفتهتر کنید، سازندگان باید زمان بیشتری مشغول باشند. همچنین شما میتوانید با ساختن یک بازار نقل و انتقال، به خرید و فروش بازیکن بپردازید و قدرت تیم خود را افزایش دهید.
علاوه بر بازیهای گروهی، تورنمتها و بازیهای لیگ میتوانند سطح درآمد شما را افزایش داده و به بازیکنانتان، امتیازهای تمرینی بیشتری بدهد. با قهرمانی در هر تورنمت، خواهید توانست ۱۰ توپ طلا به دست بیاورید. البته برای افرادی که قصد دارند راه ۱۰۰ ساله را در یک شب طی کنند! پیشنهادات متنوعی نیز در نظر گرفته شده تا بتوانند با خرید پکیجهای کمکی، شرایط تیم خود را بهبود بخشند.
موارد مختلف دیگری مانند انرژی بازیکنان، احتمال مصدومیت (برای مدتی مشخص)، خرید و فروش بازیکن و … به جذابیتهای این بازی اضافه کرده است. علاوه بر آن، فضای گرافیکی بازی، در سطح قابل قبولی است. البته باید به این نکته اشاره داشته باشیم که در هنگام بازی، بازیکنان قادر نیستند به صورت دقیق تمام استراتژی مد نظر شما را پیاده نمایند و در برخی موارد، گلها کاملا به صورت شانسی به ثمر میرسند. اما به هر حال، مدیریت جام قهرمانان، یک بازی استراتژیک به شدت اعتیادآور است و با مدتی بازی، به یکی از طرفداران پر و پا قرص این بازی تبدیل خواهید شد و مالک یک باشگاه حرفهای با درآمد بالا میشوید و تا جایی که امکان دارد، باید قدرت مدیریت و برنامه ریزی خود را به چالش بکشید.
۸ نوع هوش که بر میزان موفقیت شما تاثیر دارند؛
آیا خودتان را فردی باهوش میدانید؟ این باهوشی در کدام یک از جنبه های زندگی به شما کمک میکند؟
به گزارش آلامتو و به نقل از بازده؛ در این مطلب در باره انواع هوش که می توانند بر موفقیت شما در کارآفرینی تاثیر به سزایی داشته باشند بحث می شود.
بسیاری از آدمها احساس میکنند برای کارآفرینی به اندازهی کافی با هوش نیستند، اما به نظر میرسد هیچ شواهد قانعکنندهای مبنی بر اینکه آیکیوی بالا پیشنیاز این نوع سبک زندگی است وجود ندارد.
همهی ما کسب و کارهای موفقی را میشناسیم که آغازگر آنها کسانی بودهاند که برای نخستین اقدام به کارآفرینی کردهاند. کارآفرینانی که از دانشگاه اخراج شدهاند، و بر اساس منابع زیاد، میدانیم ذکاوت خیابانی (تجربه) معمولا همیشه از ذکاوت کتابی (هوش) را مغلوب میکند.
یک چشمانداز دیگر این است که در واقع هوشهای چندگانه وجود دارد، و همهی ما در این معیارها نقاط قوت و ضعفی داریم.
اینطور به نظر میرسد که موفقترین کارآفرینان کسانی هستند که گستردهترین طیف علایق، مهارتها و تجارب(هوش خیابانی) را دارند، در حالیکه داشتن حداکثر اطلاعات در هر رشتهای چندان مهم نیست.
در ادامه تعاریف پایهی انواع هوش یا بهتر است بگویم ۸ رایجترین هوش شناختهشده آمدهاست که بیشتر انسانها بهطور بالقوه استعداد آنها را دارند. این هوشها بر اساس دیدگاه من از کاربردشان در کارآفرینی اولویتبندی شدهاند:
آدمهایی که هوش زبانی بالایی دارند در استفاده از کلام و زبانها توانایی بالایی از خودشان نشان میدهند. آنها عموما در انتقال ایدهها، خواندن، نوشتن، و داستان گفتن خوب عمل میکنند. کارآفرینان خوب برای رهبری تیم، فروش ایدهها به مشتریان و سرمایهگذاران، و نوشتن طرحهای کسبوکار به این مهارتها نیاز دارند.
این هوش مجموعهی مهارتهای اجتماعی است. کارآفرینانی که مهارتهای اجتماعی بالایی دارند با همهی مراجعانشان تعامل موثرتری خواهندداشت. آنها قادر هستند به احساسات، انگیزهها، و خلقخوهای دیگران پیببرند؛ جلب حمایت کنند، و بهطور موثر مذاکره کنند. آنها عاشق کار کردن با آدمها هستند.
هوش درونفردی استعداد درک نقاط قوت، نقاط ضعف، و انگیزههای خودتان، و به کارگیری این بینشها در طرحریزی و راهبرد است. کارآفرین خوب برای اینکه شادی و رضایت را بهدست بیاورد باید بتواند اطراف خودش را با زوجهای کاری و مشاورانی پر کند که مهارتهایاش را تکمیل میکنند.
هوش منطقی-ریاضی توانایی محاسبه، شمارش، و تفکر منطقی است. کارآفرینان از قوتشان در این زمینه استفاده میکنند تا شور و اشتیاقشان را نسبت به یک راهکار ویژه متعادل کنند و مقدمات ویژه و منابع مالی لازم را برای ساخت، آغاز به کار، و سنجش کسبوکار فراهم کنند تا موفق شوند.
این نوع بینش محیطی و فرهنگی عمیقا در درک حسی، اخلاقی، جامع جهان و پیچیدگیهای آن ریشه دارد. من معتقد هستم کارآفرینان از این هوش استفاده میکنند تا زودتر از سایرین بازارهای جدید را ببینند، گرایشهای جهانی را پیشبینی کنند، و روی راهاندازی کمپینهای موثر بازاریابی و جمعیتشناسی تمرکز کنند.
هوش فضایی توانایی تفکر ۳ بعدی و تصویرسازی با استفاده از چشم ذهن است. استعداد اصلی کسانی که این هوش را دارند شامل تصویرسازی ذهنی، تفکر ۳ بعدی و تجسم فعال است. به آسانی میتوان پیبرد این هوش در بازاریابی، طراحی راهکار، و برندسازی محصول تا چه حد برای کارآفرینان مهم است.
این هوش شامل حس زمانسنجی و بهینهسازی مهارتها از طریق هماهنگسازی ذهن و بدن است. کارآفرینان تجاری، که در ابداع و ساخت محصولات جدید و نوآورانه نیز خوب عمل میکنند، در این حوزه بهطور ویژه قدرتمند هستند. قدرتمندی در این حوزه باعث میشود در منش رهبری و سخنرانی در جمع تخصص داشتهباشند.
هوش موسیقیایی استعداد تشخیص زیر و بمی، ریتم، رنگ صدا، و تن صدا است. این مهارت علاوه بر اینکه در هر کسبوکار که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با موسیقی ارتباط دارد کلیدی است، به کارآفرینان کمک میکند شنوندههای بهتری باشند، رویدادها را با هم هماهنگ و موزون کنند، برنامههای بازاریابی را توسعه بدهند. همچنین آدمهایی که هوش موسیقیایی دارند معمولا منطقی هستند.
هر کارآفرین مشتاق، علاوه بر بررسی هوش، باید ذهنیتاش را نیز بررسی کند. ذهنیتی خوب است که چالشها را هیجانانگیز میبیند نه ترسآور، موانع را فرصتی برای یادگیری میداند، و باور دارد با تلاش و پشتکار میتوان بر مانعی غلبه کرد.
اگر چنین ذهنیتی دارید و حتی تعداد کمی از این هوشهای چندگانه را که توصیف شد، در خودتان میبینید، اجازه ندهید هیچکس از جمله خودتان، به شما بگوید برای کارآفرینی به اندازهی کافی باهوش نیستید.
۱۰ کتاب نوشته شده توسط میلیاردرهای جهان که باید بخوانید
خواندن کتاب به روش های مختلفی در موفقیت و ثروتمند شدن شما تاثیرگذار است پس آنرا جدی بگیرید و وقت ویژه ای را به خواندن کتاب اختصاص دهید.
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ اگر بخواهیم پولدار شویم، احتمالاً بهترین کار این است که پای صحبت پولدارها بنشینیم. اما مگر پولدارها جایی بند میشوند که بتوان ۵ دقیقه خِرِشان را گرفت؟ اکثرشان داخل اقیانوس آرام جزیرههای شخصی دارند و دست هیچ احدی بهشان نمیرسد. حتی مأمور چک کردن کنتور آب را هم به خانهشان راه نمیدهند چه برسد به من و شما. اما خوشبختانه بعضی از پولدارها کتابهایی نوشتهاند و راز پولداری خودشان را در آن کتابها برملا کردهاند. این شما و این ۱۰ کتاب برتر که آدم پولدارها نوشتهاند.
بین خودمان بماند، اگر صدایش را در نمیآورید باید بگویم که اکثر ماها به آدمهای پولدار حسودیمان میشود (لااقل یک ریزه). به نظر میرسد زندگی برای پولدارها آسانتر است؛ پولدارها نگران روزهای آخر ماه نیستند و عادت ندارند نیم ساعت به مبلغ شارژ ساختمان خیره بشوند و به اختلاس مدیر ساختمانشان مشکوک باشند. قیمت ماشینی که سوارش هستند از کل خانه و زندگی ما بیشتر است، مسافرتهای خوب میروند، غذاهای خوب میخورند، برای تولد زن و بچهشان، به اندازه پول دیهی بنده خرج میکنند و راجع به دوران پیری و عصا به دستگیری هم اصلا و ابدا استرس ندارند.
البته ما بیپولها کارهای دیگری هم میکنیم. مثلا مینشینیم و فکر میکنیم چطور میتوان ثروتمند شد؟ آیا مغز آدم پولدارها جور دیگری فکر میکند؟ فرمولی، وردی، جادویی، چیزی دارند که ما نداریم؟ جواب هر دو سوال آخر «بله» است، بسته به این که سوالتان راجع به کدام آدم پولدار باشد.
حالا اگر شرایطی فراهم میشد که میتوانستید بروید پای صحبت پولدارها بنشینید و ازشان بپرسید چطوری میشود پولدار شد، آیا این کار را میکردید؟ اگر جوابتان مثبت است، این ۱۰ کتاب را بخوانید و خاک مغزتان را با ذهنیت خوشبختی طلبی، حاصلخیز کنید.
آیا قادرید برای چند روز درباره هیچ چیزی غُر نزنید؟ یک روز چطور؟ جناب اِکِر بر این باور است که غُر زدن یا غُر نزدن همان چیزی است که پولدارها را از بیپولها جدا میکند. چکیده این کتاب این است که همه ما از سنین خیلی کم، ذهنیتی درباره پول برای خودمان میسازیم و این ذهنیت ما را به خودش محدود میکند. داخل خودمان ترموستاتی نصب میکنیم که به ما میگوید قادریم چقدر پول در بیاوریم و با آن زندگی کنیم. آدمهای بیپول، معمولا دارای ذهنیتی هستند که خودشان را قربانی میپندارند و دائم از این چیز و آن چیز گلایه دارند؛ آدمهای بیپول مرد عمل نیستند؛ اما آدمهای پولدار عملگرا هستند. کتاب را که خوب مطالعه کنید میبینید پولدارها و بیپولها از نظر ذهنی، ۱۷ تفاوت با هم دارند. نثر اصلی این کتاب بسیار ساده و روان است و خواندنش فرقی با تفریح کردن ندارد.
این کتاب نسبتا کوچک که در سال ۱۹۶۲ و در قالب داستانی خیالی نوشته شده است، دربارهی ثروتمندترین مرد دنیای کهن و ۷ درسی است که او به دو دوست خود میدهد تا بتوانند ثروتمند شوند. درسهایی که به هیچ وجه قدیمی نمیشوند. با خواندن این داستان، بدون اینکه بخواهید زور بزنید، مفاهیمی نظیر «پولهایت را پس انداز کن» و «کمتر از چیزی که درمیاری خرج کن» به زیر پوستتان خواهد رفت.
چندبار شده که این نصیحت را شنیده باشید، «اگر هر روز فلان خرج الکی را نکنی، سر سال ۵ میلیون ذخیره کردی؟» مغز این کتاب هم همین است. دیوید باخ میآموزد که میلیونر شدن راهی آهسته و پیوسته است و برای رسیدن به آن باید چیزهای کوچکی نظیر این خرجهای الکی روزمره را فدا کرده و قطره قطره جمع کنید، وانگهی دریا شود. آن قارچ و پنیر اضافه هر روزی را بیخیال شوید تا چندرغازی ذخیره شود. همین چندرغازها را جمع کنی تا آخر سال خودش حکم وام بانکی را دارد. البته علاوه بر اجتناب از اینجور خردهخرجها، این کتاب نصیحت دیگری هم دارد و آن این است که درصدی از درآمدتان را خیلی سریع و قبل از اینکه به حساب صاحبخانه و ادارهجات مختلف واریز کنید، یا اصلا قبل از اینکه دست خودتان بهش برسد، به حساب خودتان واریز کنید. باخ اعتقاد دارد که برای پولدار شدن باید عادت ذخیرهسازی را در خود نهادینه کنید. از آن کتابهای کاربردی است.
از اسم کوچک نویسنده مشخص است که این کتاب مال زمان پدربزرگهای من و شماست و راستش را بخواهید، نوشتار خیلی مدرن و باحالی هم ندارد. اما همینکه هنوز هم آن را در آمریکا با اصلاحات قرن بیست و یکمی دارند چاپ کنند، نشان میدهد که چه کتاب بهدردبخوری است. شادروان هیل هم مثل اِکِر مُصِر است که پولدار شدن یک چیز ذهنی است. آدم هدف میگذارد که در ۵ یا ۱۰ سال آینده به جایی برسد. سعی میکند همهی تمرکزش را هم بگذارد روی این اهداف. اگر انرژی فکری روی این اهداف بگذارید، به آنها دست خواهید یافت. هیل در این کتاب، پرده از ۸ گام ذهنی برمیدارد که اگر رویشان تمرین کنید، هر روز پولدارتر از دیروز میشوید.
بر اساس نظریات عالیجنابان استنلی و دانکو، آدمهای پولدار زیادی در همسایگی ما زندگی میکنند که ما تصورش را هم نمیکردیم تا این حد پول و پَله داشته باشند. این دوستان تحقیقاتی در این زمینه انجام دادهاند و دریافتهاند که: تعداد بسیاری از ثروتمندان «زیر سطح میانگین توقعاتشان» زندگی میکنند و به جای اینکه پولهایشان را خرج «اسباب بازی» بکنند، آنرا به سرمایهگذاری عاقلانهای تبدیل میکنند. اینها کسانی هستند که هر وقت درآمدشان بیشتر شد، سبک زندگیشان یک شبه تغییر نمیکند و مثل چیز ندیدهها نمیروند فِرتی محل سکونتشان را به بالاشهر انتقال بدهند و یک اتومبیل ۸ سیلندر بخرند و روی ماسه تمام سواحل دنیا طرحی از گُلابی دربیندازند. این جور آدمها تا موقعی که خیالشان از تثبیت شدن وضعیتشان روشن نشود، با پولشان پُز نمیدهند و آن را به نحوی عاقلانه سرمایه گذاری میکنند. این کتاب ارزش خواندن دارد و «اسباب بازی» نیست. همانطور که گفتم برای نوشتن این کتاب، تحقیقات پدر-مادر-داری انجام شده است.
داستان این کتاب راجع به پسر کوچکی است که مثلاً دو تا پدر دارد. اولی پدر بیولوژیکیش (پدر بیپول) است و دومی پدر معنویش (پدر پولدار – در واقع بابای یکی از دوستهایش) است. هر کدام از این پدرها درسهایی راجع به پول به این پسر بچه میآموزند که از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارد. پدر بیپول شَم اقتصادی چندان بالایی ندارد، برای تأمین پول مورد نیاز برای معیشت خود کار میکند و بلد نیست کار چندانی با پول انجام بدهد. پدر پولدار اما برای پول کار نمیکند. پول برایش کار میکند. از نظر مالی آدم باسوادی است و در نهایت ۶ درس به این پسرک یاد میدهد که چطور پولدار شود.
این کتابِ بسیار بسیار پرفروش به شدت مغزتان را به کار میاندازد و دیدگاههای رک و راستی راجع به ثروت بهتان میبخشد، متن ساده و بامزهای دارد و اکثر کتابفروشیها آن را میشناسند.
لابد از روی اسم قطار مانند و پر از قرض و بدهی این کتاب فکر میکنید «خب این چه ربطی به پولدار شدن دارد؟»، اما ربط دارد. فقط تفاوتش اینجاست که شما را از مسیری جداگانه به ایستگاه پولدار شدن میرساند. داستان این کتاب، ریشه در زندگی شخصی خود ژرولد موندیس، مفهوم بدهی و فرآیندی دارد که بر او گذشت تا بتواند تصور اشتباه «غیرقابل اجتناب بودن بدهی» را از ذهن خود جارو کند و به بیرون بریزد. وقتی خودتان را از شر بدهیهایتان خلاص کنید تازه آن موقع است که میتوانید چشمبند بدهکاری را از چشمانتان بردارید، آنوقت میبینید که فرصتهای پسانداز و سرمایهگذاری الکی نیستند و میتوانند شما را به ثروت برسانند. من که حتماً این کتاب را برای یکی از آشنایانم که تا تقریبا گردن غرق بدهیست میخرم بلکه توانست خود را آزاد کند!
جیم کریمر از آن کسانی است که دائم در تلویزیون سر و کلهاش پیدا میشود و اگر فرصت کردید ویدئوهایش را در اینترنت ببینید و از صحبتهایش مستفیض شوید. جیم کسی است که با سرمایهگذاری دست و رویش را میشوید و از راه همین شور و شوق خاص توانسته چندین و چند میلیون دلار ثروت به جیب بزند. بر خلاف خیلی از ثروتمندان که سعی میکنند قیافه بگیرند، جیم از آن آدمهایی است که از شنیدن صحبتهایش انرژی میگیرید. قشنگ میتوان حس کرد که طرف بلد است اشتیاق خودش را به دیگران منتقل کند. این کتابش هم دستورالعملی است برای تجزیه و تحلیل مفاهیمی نظیر شرکت، سهام و روندهای بازار. خیالتان راحت که بعد از مطالعهی این کتاب، دیگر پولهایتان در بانک خاک نخواهد خورد.
دی مارکو نظر جالبی دارد و میگوید مردم از سه «لاین» زندگی را میپیمایند. پیاده رو برای بیپولها، لاین آهسته برای قشر متوسط و لاین سرعت برای پولدارها. سپس واکنش هر دسته به نصیحت قدیمی «اگر میخواهی ثبات مالی داشته باشی، خوب درس بخوان تا شغل خوبی داشته باشی و برای دوران بازنشستگی پولی را ذخیره کن» را بررسی میکند.
آدم بیپول یا اصلا این نصیحت به گوششان نخورده، یا اینکه ترجیح میدهند بیخیالش شوند و برای همین با سرعت یک رهگذر در پیاده رو به جلو میروند، اما قشر متوسط این نصیحت را آویزهی گوششان میکنند. اینها دانشگاهشان را تمام میکنند، نیازمندیهای روزنامه را برمیدارند، دور فرصتهای شغلی دایرههای کج و کُلاج میکشند، نامهای را ضمیمهی رزومهشان میکنند و داخلش مینویسند که چقدر انگیزه برای کار کردن دارند، شغل را میگیرند و با سرعتی مطمئن از لاین آهسته مسیرشان را طی میکنند. حرکت از لاینی شلوغ و خسته کننده.
دی مارکو میگوید: «ورود به لاین سرعت یعنی اینکه من نصیحت قدیمی را شنیدهام، اما با کمال احترام ترجیح میدهم ریسک کنم و دنبالهروی میل درونیام باشم و کسب و کاری برای خودم بسازم.» در این راه یک سریهایشان به گارد ریل میزنند و حتی چپ میکنند، اما در نهایت کسانی از این گروه هستند که جلو میافتند و به جای تحمل دود و دم ترافیک، میتوانند از منظره زیبای اطراف جاده لذت ببرند. اگر روح کارآفرینی دارید، این کتاب مال شماست.
کتابی از کارآفرین مشهور و صاحب خطوط هوایی Virgin، ریچارد برانسون، که به صورت اتوبیوگرافی نوشته است و چنان الهامبخش است که اگر آن را برای سنگ بخوانی، بلند میشود و کسب و کاری برای خودش راه میاندازد و به قطبنمای پول درآوردن تبدیل میشود. برانسون که این اواخر با اشتیاق تمام در حال آزمایش هواپیماهایی است که مسافر عادی را به فضا ببرد، در لابلای داستانهایش، اصول رسیدن به موفقیت و ثروت را با لحنی بسیار خودمانی (مثل عنوان کتاب) بیان میکند. بیشترین بُردی که از خواندن این کتاب میکنید، این است: اگر در دلتان شعلهی اشتیاقی روشن است و برای عملی شدنش هیچ تلاشی نمیکنید، نه خوشحال خواهید شد و نه پولدار. اگر این کتاب را خواندید و ریسکپذیرتر نشدید، حاضرم تا یک سال خانهتان را جارو بکشم.
شما چه کتابهایی در این زمینه خواندهاید که بهدردتان خورده؟ به ما هم معرفی کنید تا بخوانیم و به سوادمان افزوده شود. شاید بعدا پولدار شدیم و یک پول سیاه هم بهتان ندادیم، اما حداقلش این است که از شما پول دستی هم طلب نمیکنیم.
به نقل از «بیگ تینک»، تحقیقی که به تازگی در ژورنال «فیزیک مولکولی» منتشر شده به تعیین میزان تاثیرگذاری ژنتیک کمک شایانی می کند. ویژگی های ژنتیک حدود ۱۰ درصد دستاوردهای علمی فرد تا سن ۱۶ سالگی را تعیین می کنند. این امر به وسیله متغیرهای ژنی موجود در DNA افراد مشخص می شود.
این تحقیق نشان داد ۶۰ درصد دستاوردهای علمی فرد را می توان به ساختار ژنتیکی او نسبت داد. دانشمندان کالج کینگ با مطالعه روی دوقلوها توانستند کل فرایند تاثیرگذاری ژنتیک از جمله چگونگی فعل و انفعال ژن ها، میزان تاثیرگذاری متغیرها بر فرد و چگونگی شکل گیری رابطه ژن ها و محیط را بررسی کنند.
در این تحقیق که با استفاده از روشی به نام «رده بندی پلی ژنیک» انجام شده میزان موفقیت تحصیلی افراد براساس ویژگی هایی خاص تعیین شده است.
بسیاری از متغیرهای ژنتیکی تاثیری محدودی دارند. اما قرارگرفتن آنها در کنار یکدیگر به افزایش میزان تاثیرگذاری شان منجر می شود. این تحقیق در حقیقت ادامه مطالعه مربوط به ژنوم هاست که چند سال پیش انجام شده بود.
مطالعه ژنوم ها شامل بررسی ۱۰ میلیون پلی مورفیسم نوکلئوتید بود. پلی مورفیسم نوکلئوتیدها معمول ترین متغیرهای ژنتیکی میان افراد و نشان دهنده یک ویژگی خاص هستند. نوکلئوتیدها در حقیقت سازنده DNA گروه های A,G,C و T هستند.
در هر حال تحقیق پیشین نشان داد از افراد تعداد زیادی از متغیرهای مرتبط به دستاوردهای تحصیلی در مدرسه نمرات خوبی کسب می کنند و بالعکس.
در تحقیق جدید ۷۴ متغیر ژنتیکی مربوط به رفتارهای تحصیلی شناسایی شدند.
دانشمندان با استفاده از روش «پلی ژنیک» ۵ هزار و ۸۲۵ کودک ۱۲ تا ۱۶ ساله را مورد مطالعه قرار دادند. آنها میزان مهارت کودکان در ریاضی و زبان انگلیسی را بررسی کردند. کودکانی که امتیاز پلی ژنیک بالاتری داشتند، نمرات بالاتری کسب می کردند اما دانش آموزانی که امتیاز پلی ژنیک کمتری داشتند، نمراتشان پایین تر بود.
به هرحال ۶۵ درصد افراد با امتیاز پلی ژنیک بالا توانستند در سطوح علمی بالاتر تحصیل کنند. اما فقط ۳۵ درصد افراد با امتیاز پلی ژنیک پایین به تحصیلات عالیه دست یافتند. بنابراین دانشمندان نتیجه گرفتند متغیرهای ژنتیکی تاثیر مستقیمی بر میزان تحصیل کودکان در سنین مختلف دارند.
آیا افراد درونگرا در زمینه کسب و کار و تجارت موفق تر عمل میکنند؟ این موضوع در تحقیقات زیادی مورد بررسی قرار گرفته است که در ادامه به بررسی آن میپردازیم:
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ اگر شخصیت درونگرایی دارید خوشحال باشید، چرا که میتوانید به وسیلهی آن پولدار شوید. کافیست به بیل گیتس نگاه کنید؛ سوزان کین نویسندهی کتاب پرفروش «هیس! قدرت درونگرایان در جهانی که نمیتواند صحبت نکند» و متخصص در مسائل درونگرایان در گزارشی در هافینگتونپست میگوید: بیل گیتس یکی از موسسین مایکروسافت فردی درونگرا است، این درحالی است که براساس گزارش مجلهی اقتصادی فوربز ارزش دارایی خالص او تقریبا ۸۰ میلیارد دلار است.
پس میبینید که درونگرا بودن خوبیهای خاص خودش را دارد، مخصوصا زمانی که دربارهی موفقیتهای مالی صحبت میکنیم. در این مقاله میخواهیم به نکات شخصیتی بیل گیتس و افراد درونگرایی مثل او در مباحث اقتصادی بپردازیم، و دربارهی تمایز آنها با شخصیتهای برونگرا صحبت کنیم.
طبق آزمون شخصیتی مایرز-بریگز (MBTI)، شخص درونگرا انرژی خود را از درون خود دریافت میکند، نه از منابع خارجی. به همین دلیل، اکثر مردم فکر میکنند که اشخاص درونگرا خجالتی هستند ولی این امر برای همهی درونگرایان صدق نمیکند. اشخاص درونگرای زیادی وجود دارند که در جمعهای بزرگ به راحتی صحبت میکنند و در محیط کار رهبران بزرگی هستند. حتی درونگرایانی وجود دارند که زندگی خود را با اجرای هنرهای نمایشی و یا به عنوان استاد دانشگاه میگذرانند. تنها فرق آنها این است که بعد از یک روز طولانی برای گرفتن انرژی دوباره، باید زمانی را به خود اختصاص دهند.
سطوح انرژی (میزان انرژی بدنی و سرحالبودن) و مدت زمانی که افراد ترجیح میدهند با دیگران در ارتباط باشند، تنها نکات قابل توجه و جالب که تفاوت بین درونگرایان و برونگرایان را نشان میدهند، نیستند. در حقیقت، لایههای دقیقتر و منحصربهفردتری در رفتار درونگرایان وجود دارد که باعث میشود بطور خاص برای کسب ثروت در طولانیمدت مناسب باشند.
بسیاری از درونگرایان را میشود با عبارتی که در ادامه میآید تشخیص داد: من زمانی را به فکر کردن تخصیص میدهم تا بدانم هنگام عمل چه کاری را میخواهم انجام بدهم. درونگرایان، آدمهای منظم و تصمیم گیرندههایی محتاط هستند؛ دو ویژگیای که برای کسب ثروت در طولانی مدت بسیار ضروری هستند. رابرت کیوساکی (Robert Kiyosaki)، نویسنده و کارشناس مالی، میگوید: «مهم نیست چقدر پول درمیآورید؛ مهم این است که چقدر پسانداز میکنید.» این مسئله باعث میشود شما ثروتمند شوید.
دکتر مریم جَهدی، دکتر مستقر در بخش روانی و سلامت رفتاری در دانشگاه اوهایو میگوید به این دلیل درونگرایان تصمیمات لحظهای نمیگیرند که رفتار آنها بیشتر توسط پیآمدها و کمتر توسط پاداشها هدایت میشود. طبق مطالعهای در سایت LiveScience.com گفتهی جهدی تایید میشود که درونگرایان به جای هیجانزده شدن به خاطر لذتهایی که زود به دست میآیند، تمایل به پاداشهای دیرهنگام دارند.
برعکس، مطالعهای در سال ۲۰۱۳ توسط پرفسور دانشگاه کرنل ریچارد دپیو (Richard Depue) و دانشجوی فارغ التحصیل، یو فو (Yu Fu) انجام شد و نشان میداد که برونگرایان، دارای شیمی مغز متفاوتی نسبت به درونگرایان هستند. برونگرایان هنگامی که پاداشی به دست میآورند، مثل رسیدن به یک هدف مالی و یا خوردن یک غذای خوشمزه، مغزشان دوپامین بیشتری ترشح میکند. علاوه بر این در برونگرایان پاسخ به این دوپامین بسیار شدیدتر است؛ بنابراین آنها دفعات بیشتری فعالشدگی احساسات قوی مثبت را تجربه میکنند.
مطالعهای که به تازگی انجام شده و عنوان آن «مقیاس اعتیاد خرید برگن» است و توسط Journal Frontiers in Psychology در ماه سپتامبر منتشر شد، عنوان میکند: برونگرایی به مقدار زیادی با اعتیاد خرید مرتبط است و اظهار میکند برونگرایان احتمالا از خرید استفاده میکنند تا وضعیت اجتماعی خود را تقویت کنند و جذابیت اجتماعی خود را نگه دارند. مثل خریدن لباس و لوازم جدید برای هر موقعیت و مراسم. به این دلایل، برای برونگرایان سخت است که میزان خرج کردن خود را کنترل کنند و نظم کافی اقتصادی را برای ساختن ثروتی برای آینده داشته باشند.
دکتر جهدی دربارهی سرمایهگذاری درونگرایان چنین میگوید: درونگرا بودن میتواند در گذر زمان بر ثروتمند شدن فرد موثر باشد چرا که بسیاری از تصمیمات اقتصادی درونگرایان بر اساس اجتناب از تصمیمات بد، پیامدهای منفی و فرصتهای از دسترفته گرفته میشود. و در حالیکه یک برونگرا توسط پاداشهای لحظهای برای تقویت احساسات مثبتش هدایت میشود. احساساتی که در زمان یک خرید مهیج دارید. این درست برعکس چند سال انتظار برای دیدن یک بازدهی خوب از سرمایه است.
درکل، به گزارش رویترز سرمایهگذاری موفق نیازمند تاملی بادقت است و طرز تفکر درونگرایی به خاطر طبیعتش، تصمیمات با عجله و بدون تحقیق، برای مسئلهای به مهمی سرمایهگذاری را برنمیتابد. در حالی که بعضی از برونگرایان به دنبال هیجان و تصمیمات آنی هستند که این تمایل آنها را در معرض گرفتن تصمیمات سرمایهگذاری پرمخاطره و ناروا قرار میدهد، در حالیکه درونگرایانِ ساکت، دارای شمی محکم و مبتنی بر تحقیق دارند.
براساس مصاحبه مجلهی (U.S. News) با کین (Cain): درونگرایان علاقه دارند قبل از اینکه حرف بزنند یا عملی انجام دهند، به آرامی و عمیقا آن را پردازش کنند و با پاداش به تاخیر افتاده، مشکل ندارند. همچنین او برای رویترز توضیح داد که به همین دلیل است که سرمایهگذار افسانه ای وارن بافِت (Warren Baffett) اینقدر موفق است. کین میگوید: بافِت مثالی کلاسیک از یک انسان درونگرا است که با احتیاط و سنجش مناسب همهی جوانب، ریسک میکند.
علاوه بر مواظبت در خرج کردن و تفکر در سرمایهگذاری، درونگرایان در محل کار از بقیه بهتر هستند؛ و این بهتر بودن میتواند به آنها کمک کند تا پول بیشتری دربیاورند و ترفیع رتبه بگیرند. ممکن است آنها خیلی پرحرف یا اجتماعی نباشند؛ درونگرایان میتوانند چیزی که جنیفر کن ویلر (Jennifer Kahnweiler)، نویسنده و یکی از سخنرانان معروف در دنیا، چهار پی (۴P) مینامد را اجرا کنند: آمادگی (Preparation)، حضور (Presence)، تلاش (Push) و تمرین (Practice)؛ تا به رهبرانی لایق در محل کار بدل شوند.
همچنین درونگرایان، انسانهای با فکر و وظیفهشناسی هستند. مارتی اولسن لینی (Marti Olsen Laney)، نویسندهی «مزایای درونگرایی» به CNN گفته است که درونگرایان ویژگیهای رهبری دارند که آنها را از برونگرایان متمایز میسازد. او میگوید: شما در انسانهای درونگرا الگویی از وظیفهشناس بودن، درست انجام دادن کارها، خلاقیت و توانایی حل کردن مشکلات را میبینید.
بر اساس مطالعهی انجام شده در موسسه تحقیقاتی میشیگان افرادی که در صفت وظیفهشناسی نمراتی بالاتر از ۸۵ درصد مردم بدست آوردند هر سال ۱۵۰۰ دلار بیشتر از متوسط یک امریکایی درآمد کسب میکنند، که این مقدار در مدت حیات آنها بالغ بر بیش از ۹۶ هزار دلار درآمد و در پس اندازهای تمام عمرشان بالغ بر بیش از ۱۵۸هزار دلار خواهد بود.
محققان مدتهاست علاقهی زیادی به مطالعهی تفاوتهای بین درونگرایان و برونگرایان دارند. درحالیکه برونگرایان زمان زیادی از رهبری و مورد توجه بودن لذت بردهاند، تحقیقات نشان میدهد که الان وقت درخشیدن درونگرایان است و آنها هم میتوانند رهبرانی لایق باشند. اگر شما یک درونگرا هستید؛ بیشتر صلاحیت بهرهوری از استعدادها و مهارتهای منحصربهفرد خود را برای به دست آوردن موفقیت و ثروت دارید. کسی چه میداند شاید شما بیل گیتس بعدی بودید.
خبرگزاری آریا-محققان کشورمان موفق به بومی سازی داروی ضد سرطان با یک سوم قیمت نمونه خارجی شدند .
به گزارش آریا، مجری طرح تحقیقاتی تولید ماده موثره دارویی ضد سرطان کربوپلاتین، از موفقیت محققان پژوهشگاه شیمی و مهندسی شیمی ایران در راستای بومی سازی و تولید ماده موثره دارویی ضد سرطان کربوپلاتین خبر داد که هزینه تمام شده آن یک سوم قیمت محصول مشابه خارجی است.دکتر `محبوبه اسلامی مقدم`هدف از اجرای این طرح را دستیابی به دانش فنی و کاهش هزینه های شیمی درمانی مبتلایان به سرطان عنوان می کند.
وی که به همراه تیم تحقیقاتی اش بیش از یکسال روی پروژه ساخت ماده موثره دارویی ضد سرطان کربوپلاتین کار کرده است، اظهار داشت:کربوپلاتین یا پاراپلاتین، دارویی آنتی نئوپلاستیک است که در درمان طیف وسیعی از سرطان ها همچون کارسینومای تخمدان، پستان، رحم، مثانه، ریه، بیضه و سر و گردن تجویز می شود.
وی با بیان اینکه تاکنون کشورهای معدودی به دانش فنی این دارو دست یافته اند، گفت:سالانه بین 5 تا 8 کیلوگرم داروی ضد سرطان کربوپلاتین در ویال های 50 گرمی وارد کشور می شود که قیمت هر گرم آن 250 دلار است بنابراین تولید این دارو در داخل، مانع خروج مبالغ هنگفتی ارز از کشور خواهد شد.
عضو هیات علمی پژوهشکده توسعه فرآیند های شیمیایی پژوهشگاه شیمی ادامه داد:در مرحله آزمایشگاهی موفق به تولید این دارو با یک سوم هزینه نمونه خارجی شدیم و می توان با تولید تجاری و انبوه، هزینه تمام شده محصول نهایی را بیش از این کاهش داد.
وی به نتایج موفقیت آمیز تولید ماده موثره دارویی کربوپلاتین در این طرح اشاره کرد و از ورود بخش خصوصی برای تولید تجاری آن خبر داد.
اسلامی مقدم توضیح داد: تولید تجاری این محصول دارویی در قالب یک قرارداد از سوی پژوهشگاه شیمی به بخش خصوصی واگذار شده است و قرار است پس از کسب تاییده نهایی سازمان غذا و دارو، این داروی تزریقی به صورت ویال های 50 و 150 میلی گرمی توسط شرکت سبحان انکولوژی به بازار عرضه شود.
کربوپلاتین، خانواده ای از داروهای ضد سرطان به نام ترکیبات حاوی پلاتینوم است که تقسیم و رشد سلول های بدخیم را کند می کند و برای درمان سرطان های بدخیم استفاده می شود.
به نظر میرسد به زودی شاهد گسترش شبکهی 5G خواهیم بود چراکه بسیاری از شرکتها از جمله سامسونگ به تازگی تستهای موفقیتآمیزی را در این زمینه انجام دادهاند.
شرکت سامسونگ اخیرا نسخهی آزمایشی 5G را با همکاری اپراتورهای موبایل تست کرده تا مزایای استفاده از این شبکهها را به نمایش بگذارد. این کمپانی امروز اعلام کرده که نمونهی اولیهی نسل پنجم شبکهی دیتا را با همکاری انستیتو تحقیقاتی اپراتور China Mobile با موفقیت تست کرده است. سامسونگ در ماه ژوئن سال جاری به عضویت مرکز ابداعات شبکههای 5G اپراتور یاد شده درآمد و از آن زمان تا به حال، تست یاد شده به عنوان نقطهی عطفی در همکاری دو طرف محسوب میشود. در ادامهی مطلب با زومیت همراه شوید.
فناوریهای کلیدی از جمله مدلاسیون فضایی و فیلتر باند اپراتورهای چندگانه در فرکانس پایین ۳.۵ گیگاهرتز مورد استفاده قرار گرفتهاند و انتشار خارج از باند و عملکرد عملیاتی نیز در طی این آزمایش در پکن تست شدهاند. Dai Jun مدیر ارشد در انستیتو R&D سامسونگ چین گفته است
پس از چند سال تحقیق و توسعه، سامسونگ فناوریها و تجربهی زیادی در زمینهی 5G و توسعهی این تکنولوژی بدست آورده است. افزون بر این، کمپانی مورد اشاره همچنان در این زمینه فعالیت خواهد کرد تا استانداردهای 5G را با سرعت بیشتری ایجاد کند.
در چند سال گذشته سامسونگ به طور مداوم در حال سرمایهگذاری برای تحقیق و توسعه تکنولوژیهای 5G است. این شرکت از سال ۲۰۱۴ تمرکز زیادی بر تجاری سازی فناوریهای 5G معطوف داشته و قصد دارد تا در سال ۲۰۱۸، امکان استفاده از این نوع شبکهها را به صورت جهانی فراهم کرد.
نظر شما در این مورد چیست؟ لطفا دیدگاه خود را در بخش نظرات با زومیت و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
چه بخواهید فروش محصولات فروشگاه کوچکتان را بیشتر کنید و چه بخواهید صادرات یک برند را افزایش دهید باید تکنیک های بازاریابی را یاد بگیرید و در راستای تبدیل شدن به یک بازاریاب موفق کوشا باشید.
به گزارش آلامتو و به نقل از بازده؛ تبدیل شدن به یک بازاریاب موفق چگونه امکانپذیر میشود؟ چه کارهایی باید انجام داد تا به یک بازاریاب موفق تبدیل شویم ؟
با نگاهی اجمالی به صفحه نیازمندیهای روزنامه، آگهی استخدام برای حرفههایی مانند: بازاریاب مدیرفروش، مسئول فروش، کارشناس فروش و… را مشاهده خواهید کرد که همه این عناوین در واقع به یک شغل اطلاق میشود که همان کار بازاریابی است و به این اسامی در ایران مرسوم شده است. برای این که بتوانید در میان انبوهی از این آگهیها گزینه مورد نظر خود را پیدا کنید چند نکته را به طور مختصر بیان میکنم:
شرکتها یا مجموعههایی که متقاضی بازاریاب هستند چند نوع هستند:
الف – شرکتهایی که محصولی را تولید و توزیع میکنند؛ در این شرکتها برای یک یا چند نوع کالا بازاریابی میشود. البته اگر کالایی که قرار است بازاریابی شود دارای برند معتبر و شناخته شدهای باشد کار ساده تر است اما بازاریابی و فروش محصول شرکتهای نوپا که به تازگی وارد بازار شدهاند زمان و انرژی بیشتری میطلبد. البته باید خاطرنشان کنم که به طور معمول شرکتهای نو بنیان سهم بیشتری از مبلغ فروش را به بازاریابها اختصاص میدهند.
ب – برخی شرکتهای دیگر شرکتهای تبلیغاتی هستند که کار ساخت بولتنها و بروشورهای تبلیغاتی و طراحی کاتالوگ و برگزاری سمینار و همایشهای مختلف را بر عهده دارند. در این شرکتها بخشی از فعالیت بازاریابان به صورت بازاریابی تلفنی است.
ج – شرکتهای دیگر شرکتهایی هستند که یک خدمت را به مشتری ارائه میدهند و برای خدمات خود به دنبال مشتری میگردند. کار بازاریابی خدمات این شرکتها مشکل تر است. زیرا در بخش بازاریابی یک کالا، شما با یک سختافزار روبه رو هستید که ملموس و شناخت و پیشبینی عملکرد آن سادهتر است اما معرفی یک خدمت و شناساندن آن به مشتری تا حدی دشوارتر است. مانند برخی خدمات آموزشی، بهداشتی، درمانی و…
چرا که برای شناخت بیشتر آن مشتاق تر خواهید بود و با عشق و علاقه مضاعفی آن را معرفی میکنید.
کارهایی مانند بازاریابی کارهای پر ریسکی هستند که اگرچه درآمد بالایی دارند اما امنیت شغلی کمی دارند پس اگر امنیت شغلی برایتان مهم است برای رفع این مشکل مبلغی را به عنوان درآمد ثابت به کارفرمای خود پیشنهاد کنید و مابقی را میتوانید به صورت درصدی بگیرید.
زیرا متاسفانه امروزه برخی شرکتها بازاریابها را مورد استثمار کاری قرار میدهند. تا حد امکان با افراد و شرکتهای معتبر کار کنید.
در بازاریابی مهمترین گنج شما دادههایی هستند که به صورت اطلاعات در میآیند و بعدها و به صورت مداوم میتوانیداز آنها استفاده کنید.
همیشه با برنامه جلو بروید و برنامهها و نقشههایتان را مکتوب کنید از تغییر نهراسید و از تمامی افراد و موقعیتهای مختلف در محیط کارتان چیزی بیاموزید.