عوض شدن دو نوزاد دختر در زایشگاه بیمارستان امام علی (ع) شهرستان چابهار موجب نگرانی در میان خانوادههای این منطقه که از خدمات بهداشتی و درمانی این بیمارستان بهره میبرند، شده است. این در حالی است که وضعیت بهداشت و درمان در چابهار مطلوب نیست و علاوه بر نبود پزشک متخصص، امکانات مناسب این مشکل نیز بر نگرانیها افزوده است.
خانواده «نیاز» منتظر دومین فرزند خود بودند. آنها در ۴۵ کیلومتری چابهار در شهرستان کنارک زندگی میکنند. ۲۷ آذرماه ۱۳۹۱ «نیاز» همسرش را برای عمل سزارین به بیمارستان امام علی (ع) چابهار برد. او همان شب صاحب یک دختر شد. همه چیز در ظاهری خوب و خوش پیش رفت تا چندماهی از تولد دختر «نیاز» گذشت و موهای فرفری دخترش او و همسرش را با پرسشی مواجه کرد. نه «نیاز» موهایش فرفری بود و نه همسرش.
«نیاز» و همسرش گمان کردند این مشکل مربوط به موهای نوزاد است و اگر موهای بچهاشان را بزنند این قضیه رفع میشود. اما حتی با اصلاح موهای دخترک این وضع بهبودی حاصل نکرد. وقتی نوزاد بزرگتر شد و بیشتر شکل گرفت سئوال مهمتری در ذهن «نیاز» جرقه خورد. چرا فرزندش برخلاف او و همسرش سبزهروست؟
همین موضوع سبب شد تا میان «نیاز» و همسرش بحثی دربگیرد. «نیاز» در فاصله چندماهی که از تولد فرزندش سپری شده بود حتی نزد خانوادهاش در منطقه سرباز نرفته بود زیرا میترسید همین سئوالها او را در برابر یک معضل قرار دهد. وقتی فرزند «نیاز» ۹ ماهه شده بود کاملاً مشخص بود که پوستش به سیهچردگی میزند و همین امر «نیاز» را واداشت تا از همسرش بخواهد که قسم یاد کند که این دختربچه فرزند اوست.
این قضیه به دردسری برای خانواده «نیاز» تبدیل شد و رفتهٰفته بحث طلاق هم قوت میگرفت. اما یکی از بزرگان فامیل که متوجه مشکل «نیاز» شده بود او را راهنمایی کرد که وقتی همسرت به تو اعتماد میدهد دیگر نباید جواب سئوالهایت را از او جستجو کنی و باید به سراغ بیمارستان بروی.
با این صحبت «نیاز» به سراغ مسئولان بیمارستان امام علی (ع) چابهار رفت اما پاسخ مناسبی از آنها دریافت نکرد. همین امر سبب شد که او راهی دادگستری چابهار برود و با طرح شکایتی از دستگاه قضایی خواهان رسیدگی شود.
۳ تولد ۳ عمل سزارین
پس از طرح شکایت «نیاز» در دادگستری چابهار دادیار رسیدگی کننده به این دعوی از مسئولان بیمارستان امام علی (ع) خواست تا موضوع را بررسی و نتیجه را اعلام کنند. همچنین شبکه بهداشت و درمان هم موظف بود نظر کارشناسی به مقام قضایی رسیدگی کننده بدهد. به همین دلیل تیمی در بیمارستان یاد شده شکل گرفت و بعد از بررسی دفاتر مشخص شد در تاریخ ۲۷ آذرماه ۱۳۹۱ در فاصله ساعت ۷ تا ۹ شب سه تولد در زایشگاه این بیمارستان با عمل سزارین انجام شده است.
با توجه به مدارک ثبت شده این احتمال مطرح شد که ممکن است نوزاد سه مادر در زایشگاه با هم عوض شده باشند. یکی از دو خانواده در شهر چابهار مستقر بود و دیگری در بخش دشتیاری چابهار. بررسی اولیه نشان میداد که احتمال جابهجایی فرزند نیاز با فرزند خانوادهای که ساکن چابهار بود بسیار کم است.
اما محل سکونت خانوادهای که در روستای دشتیاری بود ظن تیم بررسی کننده بیمارستان را افزایش داد زیرا این روستا محل زندگی اقوامی است که سالهای بسیار دور از آفریقا به بلوچستان کوچانده شده بودند و همه سیاهپوست هستند. با مراجعه به روستا و پیدا کردن خانوادهای که در ۲۷ آذرماه ۱۳۹۱ صاحب فرزند شده بودند همه چیز شفافتر شد. فرزندی که آن روز به دنیا آمده بود و حالا حدود ۹ ماه داشت برخلاف پدر و مادرش روشنپوست بود.
ریشسفیدها پادرمیانی کردند
با اعلام گزارش بیمارستان به دادگاه چابهار موضوع محرز شناخته شد اما مادری که در بخش دشتیاری ساکن بود برایش ساده نبود که از فرزندش جدا شود. از سوی دیگر این خانواده مدعی شدند که نوزادشان مریض بوده و در این مدت برای درمانش هزینه صرف کردهاند.
با طرح این مسأله و عدم تحویل نوزاد به خانواده نیاز و در حالی که حدود ۲ ماهی از مشخص شدن اصل اتفاق سپری شده بود «حاج عبدالرحمن هوت» از بزرگان منطقه دو خانواده را به خانه خود در چابهار دعوت کرد و پس از مرور این واقعه و مشکلاتی که نیاز متحمل شده بود از هر دو خواست تا موضوع را حل و فصل کنند.
در نهایت «نیاز» ۲ میلیونتومان بابت هزینههایی که «حیدر» پرداخته بود تا نوزاد را درمان کند مخارج انجام شده توسط این مرد را متقبل شد. بدینترتیب و بعد از حدود یکسال «نیاز» دختربچه خودش را به خانه برد و اینک با آسودگی خاطر به سراغ اقوام و بستگان خود در سرباز میرود.(خبرآنلاین)
زمانی که این نوزاد متولد شد، پزشکان گمان کردند چشمان وی بر اثر فشار هنگام زایمان بسته شده ولی پس از مدتی دریافتند این نوزاد نمیتواند چشمانش را باز کند چون اصولاً چشم ندارد.
تمامی اسکنهای «ام آر آی» از این نوزاد که «ریچل» نام دارد، نشان میدهد وی از ابتدا بدون چشم متولد شده است.
پزشکان اعلام کردهاند «ریچل» باید بزرگ شود تا در صورت امکان در آن زمان تحت عمل جراحی قرار گیرد. (باشگاه خبرنگاران)
این پسر بچه انگلیسی پس از تولد و زمانی که پرستاران قصد وزن کردن او را داشتند سبب شکسته شدن ترازوی مخصوص بیمارستانی در منطقه ولز انگلستان شد.
با وجود ظاهر طبیعی و اندازهای برابر با تمامی نوزادان، این کودک وزنی ۲ برابر وزن نوزادان عادی دارد. پرستاران و کارکنان بخش زایمان بیمارستان برای اطمینان از درستی وزن کودک او را چند بار وزن کردند و بار آخر باسکول مخصوص توزین نوزاد نیز تحمل وزن او را از دست داد و شکسته شد.
مادر نوزاد مذکور یک زایمان طبیعی را پشت سر گذاشته بود. در تمامی سونوگرافیها طی بارداری او هیچ علامت غیر عادی مبنی بر وزن بالای کودکش شناسایی نشده بود.
کارشناسان هنوز نمیدانند این وزن بالا چه مشکلات سلامتی در آینده این نوزاد ایجاد خواهد کرد. (باشگاه خبرنگاران)
319
پزشکان در کشور عربستان سعودی از مشاهده تصویر یک عروسک که داخل مری کودک ۱۶ ماهه گیر کرده بود شوکه شدند. این کودک نوپا آویز گردنبند خواهر خود را بلعیده بود و دچار علائمی مانند تنگی نفس و مشکل در بلع شده بود.
بررسیها نشان میدهند، پزشکان در ابتدا پی نبرده بودند که چه مشکلی برای این کودک پیش آمده است و با انجام عکسبرداری اشعه ایکس موفق به یافتن ردپای این شی در مری او شدند.
اگرچه کودک نجات یافت اما نکتهٔ منحصر به فرد در این حادثه به دست آمدن یک تصویر کاملا واضح از گردن آویز نیز بود! چراکه حتی جزئیات طرح باب اسفنجی در گردنبند قابل مشاهده بود و کارشناسان این پدیده را در دنیای تصویر برداری با اشعه X شگفت انگیز ذکر کردهاند. (باشگاه خبرنگاران)
119
او نوشته است: «در اتاق عمل، پدر و مادر آنچه را در سوی دیگر پرده حائل رخ میدهد نمیبینند. ما گوش میدادیم و منتظر بودیم و فقط تصور میکردیم. سپس تولدی شکل گرفت و این اولین باری بود که کودکمان را میدیدیم».
حدود یک هفته بعد، برتلوت به دیدار متخصص زنان بیمارستانی میرود که پسرش در آنجا به دنیا آمده بود. طی گفتوگویی دونفره، او از عشق خود به عکاسی سخن میگوید و ایدهای را مطرح میکند که حاکی از عکاسی در اتاق عمل از روند تولد نوزادان طی عمل سزارین است.
شش ماه بعد، طی گذر از فرایندی پیچیده، برتلوت ضمن گذراندن آموزشهایی مبنی بر چگونگی حضور و کار در اتاق عمل زایشگاه، مجوزهای لازم را به دست میآورد و شروع به عکاسی از روند زایمان و تولد کودکان میکند. حالا مادران مراجعه کننده به این بیمارستان، پس از خروج از زایشگاه، تصاویری از تولد فرزندانشان را نیز دریافت میکنند!
او که تاکنون تصاویری از ۴۰ تولد را به ثبت رسانده و در اختیار خانواده کودکان قرار داده است، اضافه میکند: «میدانم بینندگان ممکن است تصاویر را کمی خام بدانند و سخت به آن نگاه کنند اما تمرکز بر اولین ثانیههای شروع زندگی، دیدگاهشان را تغییر میدهد».(جام جم سرا)
(ترجمه: زری حسینزاده/عکس: کریستین برتلوت/اسلیت)
662
محمد فخر اظهار داشت: در بیمارستان پیامبر اعظم (ص) کرمان کمک به بیمارانی که به لحاظ مالی دچار مشکل هستند روالی طبیعی است و همواره سعی میشود با شناسایی این موارد از طریق مددکاری مشکل آنها رفع شود.
.
وی با اشاره به بستری شدن علی اصغر دو ماهه در این بیمارستان ادامه داد: با توجه به اینکه پدر این کودک جوانترین پدر ایران بوده و به لحاظ مالی دچار مشکل است هزینههای درمانی وی در این بیمارستان رایگان خواهد بود.
رئیس بیمارستان پیامبر اعظم (ص) کرمان علت بستری شدن علی اصغر در بیمارستان را عفونت تنفسی عنوان و تصریح کرد: ابتدا این کودک در یکی دیگر از بیمارستانهای شهر کرمان بستری میشود که بعد از بهبود ترخیص و به منزل منتقل میشود اما بعد از گذشت دو روز حال وی بد شده و این بار کودک در بیمارستان پیامبر اعظم (ص) بستری میشود.
فخر با اشاره به اینکه علی اصغر شش روز در این بیمارستان بستری بوده و تحت مداوا قرار گرفته است، افزود: براساس گفتههای دکتر رضایی فوق تخصص نوازادان که پزشک معالج وی است این بیمار فردا از بیمارستان مرخص میشود.
وی در خصوص مشکل قلبی علی اصغر نیز گفت: این تشخیص در بیمارستان دیگری داده شده بود که بعد از بررسی پزشکان ما این مورد رد شد و تنها مشکل وی عفونت ریوی است که با معالجات صورت گرفته رو به بهبود بوده و در حال حاضر از حال عمومی خوبی برخوردار است.(مهر)
255
طرح «دایه رضاعی» با هدف تغذیه جسمی و رشد عاطفی کودک در خانواده، تحقق خویشاوندی شرعی بین فرزند و خانواده، ایجاد محرمیت و کسب هویت اجتماعی و تعلیم و تربیت مناسب کودک مطابق الگوی خانوادگی انجام میگیرد.
شرایط تحقق طرح رضاعی با استناد به رساله حضرت امام (ره) صورت گرفته و مطابق آن باید سن کودک کمتر از دو سال قمری باشد (دو سال تمام نشده باشد) و همچنین کودک باید ۱۵ مرتبه یا یک شبانه روز از دایه (مادر) رضاعی شیر کامل بخورد.
شایان ذکر است که دایه باید از سلامت جسمی و عقلی برخوردار بوده و با ایمان و پاکدامن باشد. همچنین در این طرح با استناد به رساله حضرت امام (ره) کودک پس از مکیدن شیر از پستان دایه با او و سایر اعضاء خانواده بنا بر تحقق شرایط فوق محرم میشود اما از خانواده ارث نمیبرد و حقهای خویشی، که انسان با خویشان خود دارد، بر آنان نیست.
هزینههای کمکی دایه (مادر رضاعی)
در صورت درخواست دایه (مادر رضاعی) با رعایت اصول بهداشتی، تغذیه و رشد و پرورش سالم کودک مطابق ضوابط دستورالعمل اجرایی مراقبت از کودکان بیسرپرست، هزینههای پیش بینی شده، قابل پرداخت است.
خانوادههای داوطلب نیز حتما باید ایرانی، مسلمان و متعهد به مبانی شرعی باشند و مادر (دایه رضاعی) نیز از سلامت جسمی و روانی با استناد به انجام آزمایشات پزشکی لازم بویژه آزمایش هپاتیت و HIV برخوردار باشد و همچنین تمامی اعضای خانواده نیز باید سلامت جسمی و روانی (درحدی که پرورش کودک امکان پذیر باشد) را دارا باشند و پس از تایید این موارد توسط کمیته شبه خانواده، کودک تحویل داده میشود.
مراحل اجراء طرح دایه رضاعی
در این طرح ابتدا صلاحیت (فردی، خانوادگی و اجتماعی) خانواده متقاضی بررسی شده و سپس گواهی سلامت جسمانی و روانی آنها از پزشک متخصص و رضایت نامه از همسر متقاضی اخذ میشود.
همچنین لازم است ضمن اخذ حکم امین موقت، از مراجع قضایی و مبادله قرارداد بین بهزیستی استان و متقاضی، خانواده متقاضی توسط کمیته شبه خانواده استان تایید و پس از انجام این مراحل کودک به خانواده انتقال داده شود وقبل و یا همزمان با تحویل کودک نیز به خانواده آموزشهای حضوری و غیره به آنها داده میشود.
نظارت و پیگیری وضعیت کودک پس از تحویل به خانواده
به منظور نظارت و پیگیری وضعیت کودک پس از تحویل به خانواده و ارزیابی از وضعیت رشد جسمانی بهداشتی آن گزارشهای لازم در این خصوص ارائه شده و در صورت رضایت خانواده و وجود شرایط مناسب پس از دوران شیرخوارگی، میتوان تحت عنوان طرح «شبه خانواده» و مطابق دستورالعمل اجرایی دفتر امورشبه خانواده، زندگی کودک را در خانواده تداوم بخشید.
به تجویز ماده ۱۱۸۷ قانون مدنی هرگاه ولی قهری منحصر صغیر یعنی پدر یا جد پدری شناخته شده باشند (کودک ترجیحا دارای شناسنامه باشد و ولی قهری او شناخته شده باشد)، اما به هر علتی مانند غیبت، حبس یا موارد دیگر نتوانند به امور مولی علیه رسیدگی کنند و کسی را هم از طرف خود معین نکرده باشند، حاکم یک نفر امین به پیشنهاد دادستان برای تصدی و اداره اموال مولی علیه و سایر امور راجعه به او موقتا معین میکند. (ایسنا)
122
در حالی که آمار کشتههای زلزله نپال از ۵۰۰۰ نفر فراتر رفته است نیروهای امداد و نجات هنوز در جستوجوی افراد زندهاند و در این میان گاهی به مواردی عجیب برخورد میکنند؛ درست همچون کودکی که تصویر آن را در ادامه میبینید. این کودک به وسیله نیروهای ارتش نپال نجات یافت و اکنون در سلامت کامل است.
(گاردین)
دکتر شهناز آرمین گفت: آرتریت سپتیک به نوعی التهاب مفصل گفته میشود که به وسیله باکتری، ویروس یا قارچ سرایت میکند. این التهاب اغلب به علت عفونت با باکتریهای استافیلوکوک، استرپتوکوک و هموفیلوس ایجاد میشود. طول مدت درمان سه تا شش هفته است که بر اساس نوع ارگانیسم، مفصل درگیر و پاسخ بیمار به درمان میتواند متفاوت باشد.
وی با بیان اینکه هر مفصلی امکان دارد به عفونت باکتریایی مبتلا شود، افزود: انتقال این باکتریها به مفصل از طریق ورود به زخم باز در مفصل و التهاب بافتهای مجاور است. بنابراین در صورت بروز التهاب مفصلی این امکان وجود دارد که در یک زمان بیش از یک مفصل درگیر شود.
این عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی خاطر نشان کرد: علایم این بیماری با تب شدید همراه است و اغلب کودکان در معرض خطر ابتلا به عفونت و التهاب مفصل قرار میگیرند و در هنگام حرکت اندام مبتلا، گریه و بیقراری از خود نشان میدهند. درد شدید، تورم، قرمزی و گرمی در مفصل از جمله علایم سپتیک آرتریت استدرد شدید، تورم، قرمزی و گرمی در مفصل از جمله علایم سپتیک آرتریت است که این علایم اغلب طی چند ساعت یا چند روز ظاهر میشود. اختلال و محدودیت در حرکت مفصل جزو علایم بارز این عارضه است.
آرمین با اشاره به اینکه کودکان در هر سنی در معرض خطر ابتلا به التهاب مفصل هستند، گفت: این عارضه در شیرخواران شایعتر است و بهترین راه تشخیص این بیماری، نمونهگیری از مفصل مبتلا است که آنالیز و کشت مایع مفصلی مهمترین تست تشخیصی شناخته شده است.
این فوق تخصص بیماریهای عفونی اطفال اساس درمان این بیماری را تجویز آنتی بیوتیک تزریقی دانست و یادآور شد چنین تجویزی با توجه به سن بیمار متفاوت است و در صورت ابتلا مفصل ران به بیماری سپتیک آرتریت اقدام اورژانس جهت تخلیه و شستوشوی مفصل الزامی است. همچنین در سایر موارد که مفصل باز نمیشود، درناژ مفصلی جهت کاهش فشار روی غضروف مفصلی توصیه میشود. (ایسنا)
مادرش میگوید: پسرم اینطور سیاه نبود که، سفید بود؛ تو این بر آفتاب اینطور شده. سه باری صورتش را چرب کردم.
فکر میکردم دختر است. بلوز و شلوار خاکگرفتهای به تن دارد با روسریای که دور گردنش چند پیچ خورده. قوطی تورفته نوشیدنی رانی را از زمین برمیدارد و به دهان میبرد و گاز میزند. زمین هنوز از باران روز گذشته نم دارد. گل شده.
از اتوبان میگذریم و وارد فضای محصور شمشادها در میان سه اتوبان میشویم. میانه فضای محصور، با بوتههای گلهای محمدی و رز پوشانده شده است. درختچهای کوتاه که تکهای گونی را بهخاطر باران دیشب سایبانش کردهاند حکایت از رسیدن به مقصد دارد؛ فضایی چهارمتری که سه خانواده بیرجندی با پنج بچه خردسال قدونیمقدشان در آن زندگی میکنند؛ زندگی که نه، کارتنخوابی؛ در نزدیکی پاتوق معتادان و کارتنخوابها در احاطه رزها و محمدیهای بازشده قرمز و سفید.
مردان مصرفکننده، زنان و کودکان فالفروش، خشکسالی آوارهشان کرده، در جستوجوی لقمهای نان آمدهاند تهران. خشکسالی امان مردم را بریده. پری چهار بچه دارد، کوچکترینشان یکساله است. در بیرجند خانه و زندگی داشتند، اما خرجیشان درنمیآمد.
اینجا نه از حمام خبری هست، نه سرویس بهداشتی، نه آب آشامیدنی سالم و نه غذا. بچهها با لباسهای خاکآلود نشستهاند روی زمین سرد. بچههای گشت خیریه تولد دوباره، برایشان اسمارتیز آوردهاند و غذا و لباس.
بچههای گشت، اسمارتیزها را در دهان کودکان یکساله و هفتماهه و سهساله میگذارند، بچهها اسمارتیزها را میخورند و بعد صورت عموها را میبوسند. یکییکی بچهها را در آغوش میگیرند؛ سلام و احوالپرسی میکنند؛ در روزهای متمادی خدماتدادن، با بچهها حسابی اُخت شدهاند. بستههای غذا را میدهند، اما نتوانستهاند پوشک تهیه کنند. زنها لاغر و تکیدهاند. استخوانهای صورتشان بیرون زده، گوشت به استخوان ندارند.
پری لباس محلی به تن دارد، با چادر مشکی بر سر و فرق باز و چشمهای روشن، صورت آفتابسوخته و طرح خالکوبی محلی بر پیشانی. حین صحبت دستهای لاغر و زمختش را برهم میمالد. میگویم چی نیاز دارید؟
با خجالت میگوید «هیچچیز. سلامتیات».
حرف که میزند سرش را پایین میاندازد. لهجه بیرجندی دارد. همسرش نیست. اصرار میکنم. بالاخره به حرف میآید که یک پولی میخواهیم تا شهرستان برویم. اونجا خرج خونه نداریم. چهارتا بچه دارم امیرحسین، مهدی، علی و جواد. جواد بیرجند مدرسه میرود. کلاس سوم است.
اشاره میکند به پسری که کمی از بقیه بزرگتر است، میگوید: مهدی ششساله است و مدرسه نمیرود. ذهنش خراب است. معلم نگذاشت مدرسه برود. خود معلم نگذاشتها. گفت: این ذهنش خرابه نمیخواد واسش دفتر و قلم بخرید. بلده بنویسه، بلد نیست بخونه.
میپرسم الان چه کاری انجام میدهد؟ جواب میدهد: فال میفروشه. هوا گرم که میشه میریم بیرجند. آنجا خانه داریم. حمام و دستشویی. فقط خوراکی و غذا نداریم. آنجا در خرج و گرانی مانده بودیم. آمدیم تهران. اینجا بچهها، فال یا آدامس میفروشند. خرج درمیآید. اگه ماشینهای گداخونه [ماشینهای جمعآوری کارتنخوابها] بگذارند.
میپرسم شوهرت معتاد است؟ با خجالت میگوید: شربت میخورد. شش، هفت ماهی شده.
کودکش بیقراری میکند، بغلش میکنم. مادر میگوید: کثیف است کثیف میشوی.
در بغلم آرام میگیرد. زن به تأکید میگوید: بیرجند -خونه زندگی، همهچیز داریم. نبین اینجا همهچیز کثیف است. ما آنجا برای خودمان خانه و زندگی داریم. فقط خرج نداریم که خوراکی برای بچهها درست کنیم. شوهرم بیکار است. زاهدان در نانوایی کار میکرد، دیسک کمر گرفته نمیتواند کار کند.
پای کودک یکساله را نشانم میدهد: «ببین شکسته، زمین خورده».
پای کودک ورم کرده است. از مهدی، کودک ششساله، میپرسم چی احتیاج داری؟ میگوید: چیزی نمیخواهم.
بچههای گشت میگویند تعارف نکن. بگو. او شلوار خاکآلود و پارهاش را به دست میگیرد و به کفشهای مندرسش خیره میشود و میگوید: یک شلوار و یک جفت کفش.
مادرش میگوید: کفش دارد و بچههای گشت میگویند برایت کفش آوردهایم، میگوید: کوچکند. میپرسم دلت چی میخواهد، میگوید: کفش و شلوار فقط همین. دستتان درد نکند. بچههای گشت میگویند: برایت میآوریم، ردیفش میکنیم.
از زن میپرسم: دوست دارید زندگیتان چطور شود؟
میگوید: دوست دارم برویم روستا، روستا باشیم. آنجا بهتره، وضع و زندگی داریم. فقط یک چیزی باشد بخوریم. خانه و زندگی باشد. بچههامان در این وضع و خرابه نباشند، خانهای باشد بهتر است. اینجا امنیت داریم. اما روزی یکبار شهرداری ما را بیرون میکند، اذیت میکنند، اما چه کار کنم مجبوریم.
٣١ ساله است. ظاهرش اصلا به سنش نمیخورد. حداقل ١٠سالی پیرتر نشان میدهد. میپرسم چند وقت است ازدواج کردهای؟
نمیداند. میگوید: الان جواد ١٢ ساله است. یعنی ١٩ سالم بود ازدواج کردم. بچههای گشت تولد دوباره، با پول خودشان برای بچهها لباس نو خریدهاند. سه دست بلوز و شلوار سبز، صورتی و قرمز. کمی به تن بچهها بزرگند. مادر میگوید تنش نکن خاکی میشه. بچههای گشت میگویند اشکال نداره باز برایشان میآوریم.
زنی دیگر آن طرف بوتهها میگوید: برای بچه من هم بیار. میگویند برای فاطمه بزرگه، دفعه بعد برایش میآوریم. یک خانواده دیگر دو قدم آنطرفتر نشستهاند. وقتی میرسیم، مرد خانواده در حال مصرف مواد با پایپ است. مشغول صحبت که میشویم همسرش میرود. در سایه درختچه روی یک تکه موکت نشستهاند. یک بطری آب معدنی، یک فلاسک و استکان جرمگرفته چایی جلویش است. تعارف میکند. دور سر کودک هفتماهه را هم با روسری بستهاند و بلوز و شلوار به تن دارد. زن چادر به سر دارد. با روسری و مانتو نشسته. میگوید: اینجا مشکلمان خوراک و پوشاک است، از لحاظ بهداشتی مثلا شامپو هم در مضیقهام که بچهام را بشویم. چهار بچه دارد. سهتایشان در دهات پدریاش در بیرجند مدرسه میروند و پیش خانوادهاش هستند.
شهربانو ١٢ ساله، ابوالفضل ١٠ساله، رضا ٩ ساله و فاطمه هفتماهه پیش خودش است. خودش میگوید ٢٠ روزی است که آمدهاند تهران برای فاطمه شناسنامه بگیرند، اما بچههای گشت میگویند بیشتر از سه ماه است که اینجا هستند. زن میگوید: آمدیم اینجا. فاطمه اینجا دنیا آمده؛ میخواهیم شناسنامهاش را بگیریم. بیرجند شناسنامه ندادند. گفتند هرجا دنیا آمده باید همانجا شناسنامه بگیرید.
میگوید: ما خیلی مشکل داریم خانم. به لحاظ پولی، روحی و روانی. دختر بزرگم، اول راهنمایی است آن یکی میرود کلاس چهارم. یکی دیگر میرود کلاس سوم. اینجا پولی چیزی دستم بیاید میفرستم بیرجند، اما خب بالاسرشان نیستم. همسرم هم میرود دنبال کار، ولی کاری نیست. کار میدهند، اما ضمانت میخواهند، شناس میخواهند. ما هم که نداریم. بیرجند بود، میرفت دنبال گله، بنایی میکرد، اما حالا هیچ مگر فالی، آدامسی، جورابی بفروشیم. به اندازهای که خرجمان بشود و پولی برای بچهها بفرستیم. شهرداری و بهزیستی اذیت میکنند، اگر ما رو بگیرند، میبرند آن تو. نمیگذارند بیاییم بیرون.
کجا؟
گداخانه. اگر ببینند دستفروشی میکنیم ما را میبرند.
میپرسم: دوست دارید زندگیتان چطور شود؟
میگوید: «زندگیمان یک زندگی آبرومندی شود. بچههایمان در حال رفاه باشند، خودمان که حالا هیچی. حداقل آبرومند باشد».
فاطمه در بغل بچههای گشت از خنده ریسه رفته است. مرد جوان که زن و پسرش رفتهاند فالفروشی خودش در سایه مشغول جمعوجورکردن وسایلشان است، یک پتو و یک تکه موکت را لای کارتن لوله میکند و گره میزند.
بچههای گشت باید راهی پاتوقهای دیگر شوند، میپرسم اینها حمام میروند، میگویند مگر ماهی یکبار در دستشوییهای عمومی سطح شهر حمام نظامی بروند.
غذا چی؟
اکثر اوقات ما برایشان غذا میآوریم، چون شوهرهایشان مصرف کنندهاند، بیشتر به فکر خودشانند تا زن و بچهشان. زنها به خاطر همسران معتاد تن دادهاند به کارتنخوابی خود و بچههایشان. (شرق)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.