جاجم جم سرا: چطور شد که این مبلغ کلان را پیدا کردی؟
در حال نظافت محوطه پارک بودم که دیدم دو برگه و یک پاکت ضخیم روی زمین افتاده است. داخل پاکت ۱۸ فقره چک بود. وقتی چکها را دیدم خیلی متعجب شدم اما اصلا وسوسه نشدم و بلافاصله به آقای شهردار زنگ زدم و او از من خواست پاکت را به او تحویل دهم؛ بعد با طی مراحل قانونی چکها تحویل صاحبش شد.
چطور وقتی چکها را دیدی، وسوسه نشدی؟
به خدا اصلا وسوسه نشدم. پدر من آدم باخدایی بود، او گفته بود این پسر روزی جای من را میگیرد؛ من هم به احترام پدرم اصلا وسوسه نشدم.
صاحب چکها را چطور پیدا کردی؟
از نگهبان شب شنیدم یکی که دنبال پاکتش میگشته به پارک آمده است. وقتی پیگیر شدیم، فهمیدیم همان فرد صاحب پاکت است.
شغل صاحب چکها چیست؟
نمیدانم. مردی تقریبا ۲۸ ساله بود که انگار در یک شرکت کار میکرد. به ظاهر از آنها طلب داشت و چکها را از آن شرکت گرفته و شب را هم در پارک خوابیده اما صبح یادش رفته بود پاکتش را بردارد.
وقتی پاکت را به صاحبش دادی چه کرد؟
خیلی خوشحال شد. انگار داشت پرواز میکرد. بعد هم برای تشکر صدهزارتومان به من داد.
شهرداری اعلام کرده قرار است از شما در مراسمی تقدیر شود. این خبر را شنیدهای؟
هنوز مراسمی برگزار نشده است و من هم منتظر پاداش نیستم اما خودشان به من هم گفتند قصد برگزاری چنین مراسمی را دارند و تلاش میکنند من را رسمی کنند البته باید مراحل اداری طی شود.
اگر باز هم پول پیدا کنی، آن را به صاحبش تحویل میدهی؟
بله، باز هم همین کار را میکنم. فقط خداست که پاداش میدهد. پاداش من معنوی است، من پاداش معنوی را به پاداش دنیوی ترجیح میدهم. چون دنیا فانی است.
از خودت بگو چند خواهر و برادر داری، پدر و مادرت در چه شرایطی هستند؟
پدرم هم کارمند شهرداری بود، او سال۸۸ فوت شد. پنجبرادر و دوخواهر دارم و آخرین فرزند خانواده هستم و با مادرم در خانهای ۴۸متری زندگی میکنم. پدرم که فوت شد، ششنفر ارث بردیم و این خانه را برای مادرمان خریدیم.
خودت به غیر از کار در شهرداری چه میکنی؟
دانشجوی کارشناسی رشته تربیتبدنی در دانشگاه آزاد هستم و هزینههای تحصیلم را با دو مسوولیتی که در شهرداری دارم، تامین میکنم. نگهبان و نظافتچی هستم.
خواهران و برادرانت هم در تامین هزینه تحصیل به تو کمک میکنند؟
نه، خودم با کار پارهوقتی که دارم هزینه تحصیلم را تامین میکنم. (شرق)
بهتر است از زمانی که وارد سینما شدید شروع کنیم؟
سال۵۳ بود. من در دبیرستان امیرکبیر درس میخواندم که کنار تالار فرهنگ بود و از طرف مدرسه در تالار فرهنگ تئاتر بازی میکردیم. اما آقای مطلبی مرا در خیابان دید. گویا برای فیلمی دنبال یک زن کرد میگشتند که چشموابرو مشکی باشد و از من پرسید: دوست داری در فیلم بازی کنی؟ من هم عاشق این کار بودم و قبول کردم، البته گفتم هنوز درسم تمام نشده و گفتند در تعطیلات تابستان فیلمبرداری میکنیم.
زمانی که وارد سینما شدم خانواده و اقوامم مرا طرد کردند. همسرم هم سال۵۹ وقتی باردار بودم مرا ترک کرد؛ من ماندم و دخترم و دیگر هم ازدواج نکردم |
چرا قبول کردید که فقط یک سکانس بازی کنید؟
بهخاطر نیاز مالی. همه وقتی به موقعیتی میرسند دیگران را فراموش میکنند. فلانی که سر سریالی دایم تماس میگرفت و از من تقدیر میکرد. الان جواب سلامم را هم نمیدهد.
واقعا جواب سلامتان را نمیدهند!
چرا... . جواب که میدهند. منظورم این است که دیگر مثل قبل نیستند.
جوانهای دیگری هم بودند که کارهای اولشان با شما بود مثل بهرام رادان و امین حیایی و... .
امین خیلی بچه باادبی است و حقش است موفق باشد ولی امین نمیتوانست برای من کاری کند. امین را من وارد این کار کردم. سرباز بود. دانشجو هم بود، او را به آقای اصغر هاشمی معرفی کردم و خیلی او را پسندید، چون خوشسروزبان بود. در خیابان خیلیها برای بازیگری به من رجوع میکردند. یکی از بازیگران مرد، مقابل بیمارستان ساسان جلوی مرا گرفت و از من خواست که کاری کنم که وارد سینما شود. چون در دهههای۶۰ و ۷۰ من جزو بازیگران پرکار بودم.
زمانی که کار میکردید و مطرح بودید درآمدتان خوب بود؟
مثل الان نبود که دستمزدها میلیونی باشد. بالاترین دستمزد من در ماهپیشونی ۸۰۰هزارتومان بود.
همیشه نقش خانمهای شیک و ثروتمند را بازی کردهاید. آن زمان وضع زندگی واقعی و شخصیتان چطور بود؟
ما در محله گیشا زندگی میکردیم. پدرم در گیشا ساختوساز میکرد.؛ پدرم ورشکسته شد و زندگیاش را باخت. زمانی که من سریال «خانهبهخانه» را به کارگردانی آقای کیانوش عیاری بازی میکردم خانهام فرمانیه بود. یادم هست آقای عیاری، امین تارخ را دعوت کرد و گفت: «اگر میخواهی یک بازی عالی ببینی باید بیایی و بازی حکمت را ببینی.» سال ۷۵ بود. هم زمان سریال «امامعلی» هم پخش میشد و باز از بین زنان من برای بازی در سریال «خانهبهخانه» و شهره لرستانی بهخاطر بازی در سریال «امامعلی» اول شدیم.
خانوادهتان نمیتوانست از شما حمایت کند؟
زمانی که وارد سینما شدم خانواده و اقوامم مرا طرد کردند. چون مذهبی بودند و دوست نداشتند من فیلم بازی کنم. همسرم هم سال۵۹ وقتی باردار بودم مرا ترک کرد و به آمریکا رفت؛ من ماندم و دخترم و دیگر هم ازدواج نکردم.
بعد که معروف شدید با پدر و مادرتان ارتباط برقرار نکردید؟
نه، یک برادر دارم که گاهی اوقات تلفن میکند، البته بعد از انقلاب و قبل از اینکه پدر و مادرم فوت کنند آنها را دیدم و ارتباطمان بیشتر شد.
کسانی که از قبل در سینما میشناختید هم کاری برایتان نکردند...
بیشترشان مهاجرت کردند و کسانی هم که بعد با آنها آشنا شدم مثل بهاره رهنما، مهناز افشار و بهنوش بختیاری به من کمک کردند.
بله، در تئاترشان از شما تقدیر کردند...
بعد از خبری که منتشر شد بهاره رهنما زنگ زد و گفت میخواهند از من تقدیر کنند؛ کاری که در اصل وظیفه خانه سینما بود. از همه جای دنیا، حتی از دهکورههای شهرستانهای دور در ایران با من تماس گرفتند بجز خانه سینما و انجمن بازیگران. سینما خیلی بیرحم است. به نظرم فقط باید به چشم شغل دوم آن را دید یا اینکه پیه خیلی چیزها را به تن مالید... .
در دولت قبل شما برای حقوق حرفهایتان به ارشاد یا جای دیگری مراجعه کردید؟
بله، وقتی که سکته مغزی کرده بودم؛ چون قدرت تکلم و حرکتم را از دست داده بودم که بعد به کمک دخترم بهتر شدم.
کی؟
تقریبا ششسال پیش. دقیق یادم نیست... . به هر حال به وزارت ارشاد رفتم. بعد از آن زمانی هم که بهخاطر وضعیت بد روحی و معیشتی خودکشی کرده و در بیمارستان بستری بودم ارشاد به من کمک کرد.
چرا قبل از این وضعیت به ارشاد مراجعه نکرده بودید؟
قبل از آن هم رفته بودم و به من یک مقدار کمک کرده بودند.
بعد از انتشار خبر، آقای انتظامی اولیننفری بودند که تماس گرفتند و از دخترم پرسیدند: الان کجایید؟ بگو مادرت الان کجاست؟ آنقدر عصبی شده بودند که فکر میکردند ما در چادریم. صدایشان میلرزید |
چه کمکی؟
الان هم وزارت ارشاد کمک کرده است اما در نهادی گفتند: «به شما قبر هم تعلق نمیگیرد.» گفتم: من قبر نمیخواهم. تا وقتی ما زنده هستیم باید به فکر ما باشید. تنها من نیستم، خیلی از هنرمندان وضعیت مرا دارند.
اولین مراجعه کی بوده برای مشکلاتتان؟
۱۰سال است مشکل دارم و دایم به مراجع مختلف مراجعه میکنم و به صندوق کمک به هنرمندان هم مراجعه کردم. دوبار از طرف صندوق هنرمندان به من وام دادند که نتوانستم پرداخت کنم. و دوسال پیش هم پنجمیلیونتومان وام دادند. و از همان زمان هم ماهی ۳۵۰هزارتومان میدهند و ۱۸۰هزارتومان هم طرح تکریم میگیرم.
بیمه تامیناجتماعی نیستید؟
چون سنم بالا بود مرا بیمه نکردند. خانم مریلا زارعی، علی دهکردی و هدیه تهرانی هم در این سالها به من کمک کردند.
چرا زودتر این مشکلاتتان را رسانهای نکردید؟
پنجسال پیش هم این معضل را رسانهای کردم.
کجا؟ چه رسانهای؟
خبرگزاری ایسنا.
پس چرا توجهی نشد؟
برای اینکه یکخبر کوتاه بود.
فکر کنم بهخاطر اینکه در خبر اخیر گفته بودید میخواهید در خیابان چادر بزنید اینقدر بازتاب داشته... .
شاید. بههرحال باید محل سکونت ما را تامین میکردند... .
بعد از انتشار خبر چه شد؟
از خانه سینما تماس گرفتند که آقای عسگرپور را ملاقات کنم ولی گفتم آن زمان که وقت ملاقات میخواستم هنوز آبرویم نرفته بود. سخت است در خبرگزاری اعلام کنند که چقدر به من کمک شده. ارشاد ۱۵میلیونتومان پول به من داد.
چرا گذاشتید این مبلغ رسانهای شود؟
به من گفتند اگر اعلام نکنید ممکن است همه تصور کنند صدمیلیونتومان پول به من دادهاند!
دیگر دوست ندارم اینجا بمانم میخواهم از ایران بروم. اینجا کسی قبول نمیکند بروم خانهاش کارگری. خسته شدم از این مصاحبهها، حرفها و نگاههای مردم |
الان ۱۵میلیون دادند؟
بله، بهاضافه هزینه درمان دندانهایم که یک دکتر قبول کرده این کار را انجام دهد، البته هفتمیلیون میشود که دومیلیون میگیرد و ارشاد آن را میپردازد. قبلا یکبار آقای انتظامی با آنکه حالشان خیلی مساعد نبود مرا برد دندانپزشکی خودش که تخصصش گذاشتن دندان نبود و نتوانست کاری کند. استاد خیلی همیشه به من لطف داشتند من نمیدانم چطور بزرگواریشان را با کلمات بیان کنم. بعد از انتشار خبر، اولیننفری بودند که تماس گرفتند و از دخترم پرسیدند: الان کجایید؟ بگو مادرت الان کجاست؟ آنقدر عصبی شده بودند که فکر میکردند ما در چادریم. صدایشان میلرزید.
الان با این ۱۵میلیونتومان مشکلاتتان حل شده؟
الان پول پیش خانهام را دادهام، اما سال دیگر چهکار کنم؟! این مشکل باید از ریشه حل شود در غیر این صورت سال بعد هم وضعیت همین است. دلم میسوزد وقتی میبینم در جایی زندگی میکنیم که میتوان یکنفر را یکشبه از اوج به قعر کشاند و خرد کرد و برعکس.
در چه شرایطی تصمیم گرفتید تمام این مسایل را رسانهای کنید؟
در سالهای گذشته من با کمک بعضیها و وام و... به سختی اجاره خانهام را دادهام. سه، چهارماه است من دنبال پول پیش و دایم در رفتوآمد بودم که کارم به مطبوعات کشیده نشود. وقتی همه جوابم کردند، تصمیم به این کار گرفتم چون دوسال پیش هم وقتی ارشاد به من وام داد گفت این آخرین کمک ماست. من هم دیگر آنجا نرفتم و بعد از انتشار خبر گفتند نامه بنویسم برای وزیر ارشاد که خیلی زود پیگیری شد. یعنی نامه را دستی بردند. من اگر نمیتوانستم پول پیش خانه را بدهم باید از دخترم جدا میشدم. مونا را باید میگذاشتم خوابگاه. دیگر توان اجارهدادن را نداشتم. برای جدانشدن از دخترم این کار را کردم. این فقط مشکل من نیست. باید کاری میکردم تا به یاد هنرمندانی که در این وضعیت هستند، بیفتند. دیگر دوست ندارم اینجا بمانم میخواهم از ایران بروم.
با چه پشتوانهای؟
آنجا کارگری میکنم، چون اینجا زمانی بازیگر نقش اول فیلمها بودم، اینجا کسی قبول نمیکند بروم خانهاش کارگری. خسته شدم از این مصاحبهها، حرفها و نگاههای مردم. (مرجان صائبی/عکس: امیر جدیدی/ شرق)
جام جم سرا: کیف را چطور پیدا کردی؟
من نیروی شهرداری هستم و معمولا ساعت پنج صبح سر کار میروم. پنجشنبه هفته پیش هم مثل هرروز کار خودم را شروع کرده بودم که حدود ساعت شش کیف را در جوی آب پیدا کردم.
چه نوع کیفی بود و آیا داخل کیف را دیدی؟
کیف جیبی مردانه بود. داخل آن را نگاه کردم. یکچک سفیدامضا، یکچک ۳۷میلیونتومانی حامل، یکچک ۳۲میلیونی و یکچک ۲۰میلیونی با هشتکارت عابربانک و یککارتملی داخل کیف بود.
بعد از آنکه داخل کیف را دیدی چه کردی؟
کیف را بردم و به خود آقای شهردار تحویل دادم.
وسوسه نشدی چکهای حامل و سفیدامضا را برای خودت برداری؟
نه. من از این کارها بلد نیستم. یکبار هم همسرم در بازار یکمیلیونو۶۰۰هزارتومان پیدا کرده بود که آن را هم به صاحبش پس دادیم.
آن ماجرا چه بود؟
همسرم به بازار رفته و دیده بود کیسه پلاستیک سیاهی روی زمین افتاده است، آن را باز کرد و دید داخل آن پر از اسکناس است. بعد که به خانه آمد چند نوشته اطراف جایی که پول را پیدا کرده بود، چسباندیم و صاحبش که پیدا شد و نشانی داد ما پول را پس دادیم.
این دفعه صاحب کیف پول را دیدی؟ آیا به شما مژدگانی داد؟
من کیف را به شهردار دادم و او خودش صاحب کیف را پیدا کرد. من اصلا صاحب کیف را ندیدم، فقط میدانم مرودشتی بود و با وانتش برای ماهیفروشی به شهر ما آمده بود که کیفش گم شد و من آن را پیدا کردم. مژدگانی هم به من نداد.
شهرداری از تو تقدیر و تشکر کرد؟
یکلوح تقدیر و ۵۰هزارتومان پاداش به من دادند.
وقتی این کار را کردی چه توقعی داشتی؟
هیچ توقعی نداشتم. فقط کیف را پیدا کردم و خواستم به دست صاحبش برسد. اگر باز هم چیزی پیدا کنم، همین کار را میکنم.
از زندگی خودت بگو.
تا دوم راهنمایی درس خواندهام و ششسال است ازدواج کردهام. یکبچه دارم و مستاجر هستم و ۶۵۰هزارتومان دستمزد میگیرم. بیمه هم نیستم.
با یکی، دو فقره از چکهایی که پیداکردی، میتوانستی تکانی به زندگیات بدهی.
نه، نمیتوانستم. با پول حرام که نمیشود. ما پول حلال خودمان را بهزور میخوریم.
درخواستت از مسوولان چیست؟
هیچ. فقط میخواهم بیمهام کنند. الان دو، سهسال است در شهرداری کار میکنم اما هنوز بیمه نیستم.(شرق)
جام جم سرا: قاضیپور در باره دلیل زندگی در محله نظام آباد می گوید: «من هم میتوانم بهترین خانه در تهران را بخرم ولی آیا بقیه مردم هم میتوانند؟ قرار نیست هرکاری که میتوانیم انجام دهیم! من در ارومیه زمانی که دانشجو بودم خانه خریدم. اما وقتی بخشدار و فرماندار شدم و حتی در این هفت سالی که نماینده مجلس هستم خانه ارومیهام را عوض نکردهام و قرار نیست خانه دوران دانشجوییام با خانه دوران نمایندگی تفاوتی داشته باشد.»
یک روز مرخصی برای ۷ سال نمایندگی
قاضیپور از معدود نمایندگانی است که به قول خودش هیچ وقت تاخیر و غیبت نداشته است و در طول ۷ سال نمایندگی مجلس فقط یک بار مرخصی گرفته است که آن هم برای تشییع پدر مرحومش بوده است.
ماشین شخصی ندارم
این نماینده مجلس میگوید که تا به حال نه ماشین شخصی داشته است و نه رانندگان مجلس رنگ نظام آباد را دیدهاند. این یعنی اینکه او را هر روز صبح زود میتوانید در مترو سبلان ببینید! چون صبحها از طریق مترو از سبلان راهی بهارستان میشود.
قاضیپور میگوید: «تا امروز یکبار هم از مجلس ماشین نگرفتهام. معمولا با مترو به مجلس میروم. مردم اغلب باور نمیکنند که من همان نادر قاضیپور نماینده مجلس هستم. خیلیها محبت دارند و جای خودشان را به من تعارف میکنند. برخی هم با تعجب نگاهم میکنند و من هم به اینها میگویم تا حالا آدم ندیدهاید؟! (خنده)»
تا همین چند وقت پیش حقوق ما ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان بود که الان ۳ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان شده است. ولی همیشه تلاش کردم که زندگیام را بدون پول مجلس اداره کنم. |
بچههایم کارگری میکنند!
خودش از بچگی با کارگری و گلهداری شروع کرده تا اینکه راهی دانشگاه شده و به بخشداری و فرمانداری و مدیرکلی رسیده. بچههایش در همان دوران دبیرستان عروس و داماد شدهاند!
او میگوید: «دو دختر و دو پسر دارم و برای همه زود آستین بالا زدم. اگر برایشان زود زن نگیری خودشان دست به کار میشوند و معلوم نیست چه کسی را انتخاب کنند! در چرخاندن زندگی کمکشان میکنم اما هیچ وقت اجازه ندادم که آقازادگی کنند! الان یکی از پسرهایم پزشکی میخواند و دیگری تازه در تهران دانشجو شده است. ولی همین پسرها تابستانها کارگری ساختمان میکنند تا بتوانند مرد بار بیایند.»
بقال محل هم مرا نمیشناسد
«بعد از این همه سال بقال محل مرا نمیشناسد! من هم همیشه سرم را میاندازم پائین که مبادا بشناسد برای همین خیلی راحت هستم ولی نانوایی و میوه فروشی محل مرا میشناسند برای همین معذب هستم چون خیلی لطف دارند و گاهی پول نمیگیرند! سعی میکنم از غریبهها خرید کنم. هرچند که زندگی مجردی من خرید زیادی ندارد!»
به حقوق نمایندگی نیازی ندارم!
او درباره میزان حقوق خود گفته است: «تا همین چند وقت پیش حقوق ما ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان بود که الان ۳ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان شده است. ولی همیشه تلاش کردم که زندگیام را بدون پول مجلس اداره کنم. بالاخره وضع مالی خانوادهام از ابتدا خوب بوده و ملک و مغازههایی دارم که با کرایه آنها چرخ زندگیام میچرخد. برای همین هیچ وقت وابستگی به حقوق مجلس نداشتم.»