چکیده
اعضای «القاعده» همگی، از مسلمانان اهل سنتاند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام و گرایشهای افراطی ضد شیعی با رگههای فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند که در مجموع، از افراد و جریانهای گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان تأثیر پذیرفتهاند. در این میان، «عبدالله عزّام» از رهبران جهادی مصر و فلسطین که در زمان جهاد مردم افغانستان ضد شوروی، در این منطقه فعالیت داشت، مهمترین فرد تأثیرگذار در شکلگیری تفکر رهبران و اعضای القاعده به شمار میآید. او که بیانِ گیرا و قلم روانی داشت، با نوشتن دهها عنوان کتاب و ارائه سخنرانیها و بیانیهها در وصف جهاد، نقش زیادی در جذب نیروهای جهادی از کشورهای اسلامی داشت که بعداً همین نیروها به عضویت القاعده درآمدند. پی بردن به نقش تفکر جهادی عبدالله عزّام در گسترش رفتارهای خشونتآمیز القاعده، مهمترین مسئلهای است که در این نوشتار تبیین میگردد.
مقدمه
عبدالله عزّام فلسطینی تبار، (2) تئوریسین اصلی سلفیه جهادی و القاعده به شمار میآید و مهمترین فردی بود که با قلم روان و بیان شیوای خود، خط و مشی فکری نیروهای جهادی را تعیین میکرد. عزّام به جریان «اخوانالمسلمین مصر» (3) وابسته بود و بیشتر از افکار «سید قطب» و همینطور «ابن تیمیه» پیروی میکرد و بر همان اساس، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر میپرداخت، اما او از نظر خط مشی سیاسی به هیچ وجه با رفتار مسالمتآمیز اخوانیهای مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریانهای افراطی مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار میدانست. در همین راستا، او با همکاری افرادی در مصر و فلسطین برای ساماندهی جبهه مبارزه بر ضد اسرائیل فعالیت میکرد، اما به دلایل گوناگون، از جمله اختلافات سیاسی و فکری موجود میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام دادن این کار موفق نشد. هم زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانهای شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق این کشور اهداف خود را پی گیرد. (4) به همین جهت او در اوایل دهه شصت شمسی شخصاً در افغانستان و پاکستان حضور یافت و «پیشاور» را مرکز فرماندهی خود کرد. در آغاز، وی مؤسسه «مکتبة الخدمات» را با هدف ارائه خدمات بهتر به نیروهای اعزّامی از کشورهای دیگر و همین طور کمک مادی و معنوی به مجاهدان و مردم افغانستان تأسیس کرد. (5) سپس از برای اولین بار نام «سلفیه جهادی» را با اقتدا بر تفکر جهادی حاکم در مصر و فلسطین، بر مجموع این نیروها به کار برد. (6)
او با نوشتن دهها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانیها و بیانیههای گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیداری اسلامی، شمار زیادی از اهل سنت، به خصوص نسل جوان را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او که در پیشاور منتشر میشد و همین طور کتابهای وی در توصیف جهاد برای جهان عرب، نقشی بسیار مؤثر داشت، تا جایی که بیشتر رهبران القاعده نیز از افکار او تأثیر پذیرفته بودند؛ از جمله بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب تبار چچن)، ابوسیّاف (رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوسیّاف فلیپینی، ابوهانی (از فرماندهان القاعده در سومالی که نقش محوری را در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزّام که در امریکا زندانی است) و بسیاری دیگر، تماماً از کسانی بودند که کموبیش از خط فکری عبدالله عزّام پیروی میکردند. (7)
هر چند عزّام در سال 1989م ترور شد، اما فعالیتها و افکار نیروهای وابسته به او در قالب گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن، نشاندهندهی تأثیرگذاری خط مشی او میان نیروهای جهادی بود؛ به خصوص آن که آثار وی برای همگان قابل دسترس بود و مطالعه آنها میتوانست تأثیر زیادی در تقویت و پیشبرد اهداف عبدالله عزّام داشته باشد.
نوشتار حاضر درصدد است ضمن تبیین ابعاد تفکر جهادی عبدالله عزّام، تأثیر آن را در رویکردهای جهادی و تکفیری القاعده با روش توصیفی مبتنی بر تحلیل محتوا و بر اساس اطلاعات کتابخانهای بررسی نماید. به خصوص آن که بر اساس جست و جوهای انجام داده شده، پیشینهای برای این بحث یافت نشد، درحالی که تبیین درست آن ما را با بخشی از مبانی اصلی تندرویهای القاعده، بیش از پیش آشنا خواهد کرد.
آرای عزّام، بیشتر با استناد به کتابهای گوناگون او مطرح شده است که فایلهای آن تماماً در سایت «عبدالله عزّام» (8) موجود میباشد. این کتابها، چنان که مشخصات نشر آن در فهرست منابع آمده است، تماماً از سوی مؤسسه «مکتبة الخدمات» در پیشاور منتشر شده است و سایت مذکور به نام «عزّام» را نیز همین نهاد اداره میکند. گزارشهای شفاهی در خصوص میزان اعتبار بالای این آثار نزد القاعده و حتی سایر اهل سنت، در شرایط کنونی القاعده در دست است. طبق این گزارشها، هم اکنون نوشتههای عزّام به زبانهای گوناگون، ترجمه و در سطح وسیع منتشر میشود که نسخههای آن در دست بیشتر جوانان اهل سنت قرار دارد، نکته مهمتر گزارشهای مؤثق و مستند مربوط به زمان حیات عزّام و اندکی پس از آن (زمان تشکیل و رشد القاعده)، بیان کننده آن است که این آثار نقش اصلی را در شکلگیری القاعده، هدایت و جهتدهی نیروهای آن (حتی رهبرانشان) داشته است که در این خصوص، در ادامه به تفصیل بیشتر بحث خواهد شد.
سیر تاریخی و تطوّر فکری القاعده
پیشینه شکلگیری سازمانهای جهادی، اساساً به تحولات مصر در سالهای برمیگردد، رهبران اخوان المسلمین مصر برای مبارزه با «انورسادات» حاکم مصر، سازمانهای «الجهاد»، «جماعت اسلامی» و غیره را تشکیل دادند، (9) اما نامگذاری گروهی به نام «سلیفه جهادی» و «القاعده»، به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغانها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358- 1367 ش) مربوط میشود، (10) زیرا از آن جا که تسلط کمونیسم در مهمترین کشور مسلمان آسیایی برای مسلمانان جهان نگران کننده و برای کشورهای دیگر خطرساز بود، جهاد مردم افغانستان بسیار زود مورد حمایت مسلمانان و کشورهای جهان قرار گرفت. علمای اسلامی با صدور فتاوایی، مشروعیت جهاد ضد روسی مردم افغانستان را تأیید کردند و در پی آن، هزاران نفر از جوانان مسلمان کشورهای دیگر به نیروهای جهادی افغانستان پیوستند. کشورهای اسلامی و برخی کشورهای غیر اسلامی نیز حمایت مادی و نظامی از نیروهای مبارز افغانستان را در دستور کار خود قرار دارند واین امر باعث تقویت بیشتر گروههای جهادی شد.
حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، به خصوص عبدالله عزّام، بن لادن و أیمن الظواهری در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد، زیرا آنان با فعالیتها و برنامهریزیهای گسترده خود، ضمن آن که باعث تشویق و ساماندهی نیروهای جهادی غیر بومی گردیدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر به نام «القاعده» نیز فراهم کردند.
بن لادن، میلیاردر و ناراضی عربستانی (11) که هم زمان با عبدالله عزّام در افغانستان حضور داشت، برای تقویت جبهههای جهاد افغانستان، گروهی به نام «قاعدة الأنصار» را متشکل از نیروهای غیر بومی عمدتاً عرب تأسیس کرد. (12) اسامه بیشتر با تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت و سرمایههای میلیاردیاش مورد توجه بود. زیرا او با استفاده از تخصص آکادمیک و منابع مالی خود، به خوبی از عهده ساماندهی و حمایت مالی گروه برآمد. به همین جهت، او بیش از عبدالله عزّام توجه جامعه جهانی و منطقهای، به خصوص آمریکا، عربستان و پاکستان را به خود جلب کرد و آنان با حمایت مالی و لجستیکی گسترده از بن لادن، او را نماینده اصلی خود در جهاد افغانستان میشناختند و از سازمان او در جهت تأمین منافع خاص خود حمایت میکردند. (13)
اعضای القاعده، از نظر فکری و اعتقادی، بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزّام بودند تا بنلادن، زیرا بن لادن نه اطلاعات مذهبی عزّام را داشت و نه از بیان شیوای او بهرهمند بود؛ هم چنان که هیچ اثر مکتوب، جز شماری از بیانیهها و سخنرانیهای عمومی از بنلادن به جا نمانده است. حتی شخص بن لادن نیز از افکار عبدالله عزّام تأثیر پذیرفته بود و عزّام از بن لادن در راستای اهداف خاص خود در افغانستان استفاده میکرد، تا جایی که گفته شده است که بنلادن، تحت تأثیر عزّام، به جای مبارزه با کشورهای عربی، جهاد خود را بر ضد شوروی و سپس عرب متمرکز کرده بود.(14)
ایمنالظواهری (متولد 1951م.) از مؤسسان و رهبران سازمان «الجهاد» مصر (15) نیز پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسبترین مکان برای ساماندهی عملیات جهادی تشخیص داد. (16) هدف مشترک بنلادن، عبدالله عزّام و أیمن الظواهری در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنان برای هدایت و ساماندهی نیروهای جهادی غیر بومی، مهمترین انگیزههایی بود که زمینه همکاری آنان با هم دیگر را فراهم کرد. (17) بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزّام و «قاعدة الأنصار» بن لادن با همکاری یکدیگر، در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند تا آن که در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بنلادن با ایمن الظواهری،معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد که آنان نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه، رهبر و ظواهری، معاون آن تعیین شد. (18)
تشکیلاتی شدن نیروهای جهادی بیرونی در کنار عوامل دیگر، از جمله پیوستن افرادی مانند أیمن الظواهری و پس از آن «زرقاوی» (19) به القاعده، نقش مهمی در تقویت و پیشبرد اهداف آن داشت، تا اندازهای که در مدت کوتاهی، دهها هزار نفر از مسلمانان کشورهای دیگر به این گروه پیوستند. (20)
ضرورت جهاد از نگاه عبدالله عزّام
مهمترین تئوری عبدالله عزّام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بود. تا جایی که او را مجدّدِ فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانستهاند. (21)
اشتیاق او به جهاد باعث شد که از تدریس در دانشگاههای ریاض و اسلامآباد دست بردارد و به جهاد افغانستان بپیوندد و معتقد بود که این تنها راهی است که خداوند از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد. (22) جهاد از نظر او، تنها به مبارزه با کفار شرق و غرب محدود نمیشد، بلکه او فلسفه حضور خود در افغانستان را مقدمهای برای گسترش جهاد در کشورهای دیگر، به خصوص فلسطین و همین طور حکومتهای کشورهای عربی میدانست، زیرا معتقد بود که جهاد افغانستان، قطعاً به تشکیل حکومت اسلامی در این کشور میانجامد و پس از آن، تجربههای فراوان جوانان عرب از جهاد افغانستان برای ادامه مبارزه، سرنوشتساز خواهد بود. (23) بر همین اساس، او از رهبران جهادی افغانستان پیمان گرفته بود که پس از شکست شوروی و تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان، در جهاد فلسطین بای نابودی اسرائیل و همینطور حاکمان خائن کشورهای عربی، او را یاری کنند؛ هم چنان که با آشکار شدن نشانههای شکست شوروی در افغانستان، عبدالله عزّام پیوسته به رهبران جهادی یادآوری میکرد که زمان آغاز جهاد در فلسطین نزدیک است. (24) احتمال ارتباط ترور او در سال 1989م. با افکار جهادی وی بر ضد اسرائیل و سایر کشورهای اسلامی دور از ذهن نیست، زیرا به احتمال یاد، کشورهای عربی و غربی با احساس خطر از گسترش تفکر عبدالله عزّام برای آینده حیات خود و اسرائیل، زمینه نابودی او را فراهم کرده بودند. چنان که عزّام نیز، از نگرانی شدید غرب در خصوص گسترش جهاد افغانستان به کشورهای دیگر خبر داده بود. (25)
وی با واجب عینی دانستن جهاد حتی بر زنان، البته با رعایت شرایط خاص، (26) آن را به معنای مبارزه با شمشیر در برابر کفار میدانست و تأکید داشت که مطابق نص صریح قرآن کریم، جهاد تا وقتی ادامه مییابد که کفار یا تسلیم شوند و یا با ذلت به پرداخت جذیه تن بدهند (توبه، آیه 29). (27) به اعتقاد وی جهاد بهترین و برترین فریضه و عبادت الهی است که باید با نیت خالص و کاملاً مطابق سنت الهی باشد؛ (28) و تنها راهی است که خداوند وعده داده است که از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد. (29)
به همین جهت، فریضه جهاد بر انجام دادن تمامی عبادتهای دیگر الهی و حتی بر حقالناس، همانند پرداخت دیون، مقدّم است. (30) البته به شرطی که مجاهد از ویژگیهای نیت درست، عزم راسخ، استقامت در برابر سرزنشگران، محبت به دوستان و غلظت و جدیت در برابر دشمنان (مائده، آیه 54)، کاملاً بهرهمند باشد، و گرنه موفقیتی نخواهد داشت. (31) به همین دلیل وی علت موفق نبودن جهاد فلسطین را دخالت انگیزههای ملیگرایی عربی و مسائل دیگر مانند اینها میدانست که باعث شده بود که اساساً اسلام در مبارزه فلسطینیان حضور رسمی نیابد و در نتیجه، جهاد آنان نیز به سرانجام نرسد. (32)
وی بر اهمیت جهاد تا آن جا تأکید داشت که معتقد بود که احادیث در باره اصغر دانستن جهاد با دشمن در مقایسه با جهاد اکبر نامیدن مبارزه با نفس، نادرست است و اعتباری ندارد. (33) هم چنان که شیخ عبدالرحمان نیز که بنلادن و ایمن الظواهری به شدت از او تأثیر پذیرفتهاند، در رسالهای دو هزار صفحهای در وصف جهاد، روایات منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره جهاد اصغر و اکبر را جعلی و ساخته دست دشمنان دین دانسته است! او میگوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و وداشتن کفار به پذیرفتن اسلام میباشد و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرتهای استعماری به وجود آمده است.
(34)
هر چه عبدالله عزّام در موردی، جهاد را به عنوان آخرین راه حل و از باب اضطرار در نظر گرفته است و معتقد میباشد که تا وقتی که ساقط کردن نظامهای فاسد بدون کشتار و مبارزه مسلحانه ممکن باشد، نباید به کشتار اقدام نمود، (35) اما در موارد دیگر، توسعه معنای جهاد به مباحث علمی، سخنرانی، تبلیغ و همانند آن را تحریف در معنای آن میدانست که بیشتر از سوی افراد ترسو با هدف توجیه نادرست ترک این واجب الهی صورت میگیرد. (36) همین طور از نظر او، اعتقاد برخی علمای اهل سنت در جهاد نامیدن تبلیغات ضد شیعی و ضد نصیریها و اکتفا کردن به اظهار بغض و دشمنی در مورد آنان از طریق رسانهها نادرست است، زیرا این کارها اعمالی ریاکارانه است که هیچ نتیجه عملی برای تضعیف و یا نابودی مخالفان ندارد. (37)
بر همین اساس، بسیاری از رهبران القاعده نیز جهاد را از فرایض مهم الهی و وظیفه اصلی دینی خود میدانند. چنان که سخنگوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» میگوید:
خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که شبانهروز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان میکند، هدف قرار دهیم. (38)
بن لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید میکرد و معتقد بود که جهاد واجب عینی است و اگر کسی نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیرهای مرتکب شده است. او مهمترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز میدانست و این که تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آنها از سرزمینهای اسلامی اختصاص دهند. (39)
ایمنالظواهری نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را تنها راه ساقط کردن حکومتهای نامشروع و جایگزینی آنها به حکومت اسلامی میداند. (40)
فلسفه جهاد
عبدالله عزّام با استناد به آیات و روایات، دلایل گوناگونی برای ضرورت تداوم جهاد ذکر میکند؛ از جمله جلوگیری از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام؛ (41) کمبود مرد عمل (زیرا به تعبیر او افراد آگاه در جامعه اندکند و اهل عمل کمتر از آن و کسانی که به جهاد بپردازند، بسیار نادرند و آنهایی که در راه جهاد، صبر و مقاومت داشته باشند، گاهی اصلاً یافت نمیشوند.)؛ ترس از آتش جهنم و ضرورت نجات از آن؛ (42) لبیک به ندای الهی برای جهاد؛ (43) پیروی از سیره سلف صالح؛ تأسیس پایگاه محکم برای حفاظت از دارالاسلام؛ حمایت از مستضعفان؛ (44) آرزوی شهادت و رسیدن به بهشت؛ (45) حفظ عزت امت و از بین بردن زمینههای ذلت و خواری؛ (46) حفظ هیبت و ابهت امت و رد مکر دشمنان؛ (47) اصلاح زمین و جلوگیری از فساد آن؛ (48) حمایت از شعائر الهی؛ (49) حفظ امت از عذاب و مسخ شدن؛ (50) بینیاز کردن امت و افزایش ثروت آن؛ (51) تحقق بخشیدن برتری اسلام بر سایر ادیان؛ (52) بهترین عبادت بودن جهاد؛ (53) اجماعی بودن وجوب عینی جهاد. (54)
بر همین اساس، وی جهاد افغانستان را برترین نوع جهاد میدانست که تنها با هدف تشکیل حکومت اسلامی مستقل، بدون وابستگی به غرب صورت میگرفت. به همین جهت از تمام مسلمانان میخواست که به هر نحوی در این جهاد سهم بگیرند. او تلاش میکرد، زمینه را برای جهاد کاملاً اسلامی، مانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، در فلسطین نیز به وجود بیاورد و تأکید داشت که آزادی فلسطین و از بین رفتن فتنه یهودیان، تنها از راه جهاد مسیر است. (55) وی جهاد افغانستان را نقطه شروع برای سرنگونی نظامهای طاغوت و دیکتاتور عربی و تغییر در تمام دنیا میدانست. (56)
به گفته عبدالله عزّام، جهاد برای دستیابی به خلافت اسلامی و تعیین خلیفه، امر ضروری است، زیرا قرار نیست که خلیفه از آسمان فرود آید و یا از دل زمین بروید، بلکه با جهاد، زمینه تحقق خلافت و تعیین خلیفه اسلامی محقق میگردد. (57)
یکی از دلایل سلفیان در تجویز جهاد، عمل به قاعده «دفع صائل» است. صائل یعنی کسی که به دین، جان، مال، عقل و یا ناموس مردم تجاوز میکند. از نظر آنان، صائل هر چند مسلمان باشد، باید کشته شود و اگر کسی در مبارزه با او جان خود را از دست دهد، شهید است. (58) همین تفکر در اندیشه جهادی عزّام نیز کاملاً مشهود میباشد.
شاخصهها، شرایط و اهداف جهاد
از نظر عزّام، جهاد تنها به معنای مبارزه با شمشیر است و خارج از آن فقط فتوای جهاد را از مصادیق جهاد میدانست؛ منتهی به شرط آن که افرا خبره و آگاه به مسائل اسلامی و شرایط و اوضاع جنگی و قادر به استنباط احکام شرعی، فتوای جهاد را صادر کنند و کسی دیگر غیر از آنان، صلاحیت صدور فتوای شرعی را ندارد. (59) وی با عبادت جمعی دانستن فریضه جهاد، معتقد است که تنها امیر جماعت، یعنی «امیرالمؤمنین» حق صدور فتوای جهاد دارد، زیرا او نایب رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در حفظ دین و سیاست دنیاست، اما اگر خلیفه و امام در زمین وجود نداشته باشد، جهاد بر زمین نمیماند، بلکه علما و یا بزرگان مطاع قوم، به عنوان اولوالامر، دستور جهاد را صادر میکنند. زیرا عمل به فریضه جهاد در صورتی محقق میگردد که حداقل سالی یک بار سپاه مسلمانان برای جهاد گسیل شوند. (60)
از نظر عزّام، وجوب جهاد به زمان و مکان خاصی منحصر نیست، بلکه مانند سایر واجبات اسلامی (نماز و روزه و حج و...) وجوب استمراری دارد. به همین جهت، جهاد در افغانستان یا فلسطین و یا هر نقطه دیگر موضوعیت ندارد، بلکه در هر جای جهان که دشمنان اسلام مشکلی برای مسلمانان به وجود آورده باشند، باید جهاد را گسترش داد. در این جهت، میان کشورهای غربی و غیر آن و همین طور میان کشور خاص عربی با دیگر کشورها فرقی نیست. (61) وی با تأکید به دستور اسلام بر ضرورت جهاد و مهاجرت، از تمام برادران اخوانی خود خواهش میکرد که نگذارند که جهاد متوقف شود، بلکه در گسترش فرهنگ جهاد و شهادت وانتقال آن به نسلهای بعد تلاش کنند، (62) زیرا حیات و نجات مسلمانان در گرو کارهای نیکی مانند جهاد و مبارزه است (63) و تا وقتی دشمنان به مبارزهی خود پایان ندادهاند، جهاد و هجرت نیز برای مسلمانان هیچگاه متوقف نخواهد شد. (64)
عزّام جهاد را مانند سایر فریضههای الهی در تمام عمر واجب میداند، منتهی کفایی و عینی بودن آن متناسب با شرایط فرق میکند و در عصر حاضر، جهاد با جان و مال بر تمام مسلمانان واجب عینی است و تا وقتی تمام سرزمینهای اسلامی آزاد نشده است وجوب عینی آن باقی میباشد و ترک جهاد بدون عذر، مانند افطار روزه ماه رمضان، بدون عذر میماند. وقتی جهاد به معنای قیام مسلحانه واجب عینی باشد، تفاوتی میان آن با سایر فریضههای الهی نیست. اذن والدین برای جهاد فرزند ضرورتی ندارد و مکلف باید شخصاً در جهاد حاضر شود و پرداخت مال نیز به تنهایی کفایت نمیکند و هیچ عذری به جز مریضی و پیری و امثال آن در ترک جهاد پذیرفته نیست. جهاد، عبادت جمعی است و به امیر واجب الاطاعه نیاز دارد و تنها افرادی از شرکت در جهاد معذورند که برای تأمین نفقه عیال و والدین خود و یا خدمت به آنها کسی را نداشته باشد یا حکومت مانع خروج آنان برای جهاد شود. حتی وجوب عینی جهاد از افراد زمینگیر و مریض نیز ساقط نمیشود، بلکه آنان میتوانند در بخش آموزش و یا پرستاری از مجروحان و مریضها و تهیه و توزیع غذا میان مجاهدان خدمت کنند. (65)
تحت تأثیر همین افکار، أیمن الظواهری در آغاز، قدرت را شرط اصلی شروع جهاد میدانست، اما پس از تجربههای ناموفق در فعالیتهای سیاسی خود در مصر، فوراً دستور توقف جهاد را صادر کرد و اعضای خود را به تبلیغ از راه رسانه و چاپ کتاب و مقاله تشویق نمود. (66) حضور «الظواهری» در جهاد افغانستان بر ضد شوروی، تحول مهمی در تفکر جهادی او به وجود آورد و رسماً اعلام کرد که شرایط افغانستان، بستر مناسبی برای ساماندهی جهاد و گسترش آن به کشورهای دیگر است. بر همین اساس، فعالیتهای سرّی را کنار گذاشت، با القاعده هم پیمان شد و از این طریق، عملیات نظامی خود را در مناطق گوناگون از سر گرفت. (67)
جهاد ابتدایی و شرایط کشتن کافر از نگاه عبدالله عزّام
از نظر عبدالله عزّام، جهاد ابتدایی با کفار چند حالت دارد:
1. کفاری که اهل کتاب و کافر ذمی هستند کشتن آنها هیچ گاه جایز نیست، مگر آن که با توهین به مقدسات اسلامی، ارتکاب جاسوسی، زنا با زن مسلمان و با راهزنی از مسلمانان، نقض پیمان کنند. در این صورت، حکم کافر حربی مییابد که اختیارش کاملاً در دست حاکم اسلامی است و از جهت ارتکاب جرایم نیز باید کشته شوند.
2. کافر حربی که بنا به مصالحی، از جمله آشنایی آنها با حقیقت اسلام و یا رفتن به مکان امن، پیمان امان موقت به آنان داده میشود. (68) این پیمان اولاً: بر اساس مصالح مسلمانان صورت میگیرد و ثانیاً: حداکثر زمان آن یک سال است. این جا هرگاه حاکم اسلامی کوچکترین خیانتی از کفار مشاهده کند، میتواند پایان زمان امان موقت را به آنان اطلاع دهد. (69) و پس از آن، اختیار کافر به دست حاکم اسلامی است که میتواند او را بکشد یا با فدیه و یا تبادل اسرا آزاد کند و یا آنها را به بردگی بگیرد.
کفاری که هیچ پیمانی میان آنان با مسلمانان وجود ندارد، اما مسلمانان یکی از سه راه را به آنان پیشنهاد میکند: پذیرفتن اسلام، جهاد و جنگ یا پرداختن جزیه. اگر راه جنگ را برگزیدند، هنگام جنگ نباید به کشتن افرادی اقدام کنند که نقشی در جنگ نداشتهاند؛ همانند: اطفال، سالخوردگان، راهبان، زنان و افراد عاجز، مگر آن که دشمن از آنان به عنوان سپر دفاعی استفاده کند. (70) اما کشتن حیوانات، اگر امکان بیرون آوردن آنها وجود ندارد، جایز است، زیرا باقی گذاشتن آنها باعث تقویت دشمنان میشود. (71)
عزّام در موردی گفته است که هنگام جهاد نه تنها نیروهای دشمن که در حال جنگ هستند باید کشته شوند، بلکه تمام کسانی که اندک فایدهای برای مشرکان در مبارزه با مسلمانان میرسانند، واجب است که از بین بروند، چه راهب معبد باشد یا پیرمرد و افراد مریض زمینگیر. او حتی کشتن زنان کمونیستها را در افغانستان واجب میدانست، هر چند آنان هیچ نقشی در جنگ نداشته باشند، زیرا معتقد بود که افکار و عقاید آنان باعث آزار و اذیت مسلمانان میشود. همین طور وی از بین بردن درختان، حیوانات و هر چیز دیگر را که اندک فایدهای برای مشرکان داشته باشند، لازم میدانست، مگر آنکه بقای هر کدام از آنها تنها به منفعت مسلمانان باشد و نفعی به حال مشرکان نداشته باشد که در این صورت نباید از بین بروند. (72)
حکم جهاد با دشمن نزدیک و دور
از نگاه عبدالله عزّام، دشمنانی که باید با آنان مبارزه شود دو دستهاند: دشمنان نزدیک که عبارتند از نظامهای فاسد اسلامی که در این مرحله باید با حاکمان کنونی کشورهای عربی در لیبی و سوریه و عراق و غیره مبارزه کرد تا با ساقط کردن آنان؛ حکومت اسلامی را تشکیل داد. دسته دوم، دشمن دور است که در رأس آنها، آمریکا و اسرائیل قرار دارد. در این مرحله، دامنه جهاد به تمام جهان همهی کفار گسترش مییابد، زیرا اسلام دین جهانی و دین انسانیت است و حکومت اسلامی، به زمان و مکان خاصی محدود نیست، بلکه بر اساس وعده الهی، اسلام به زودی بر تمام دنیا مسلط میشود و آن زمان، پیروان تمام ادیان از حکومت واحد اسلامی پیروی خواهند کرد. (73)
ضمن آن که حق، امر واحد، اصیل و نافع است و باطل، متعدد، زاید و بیفایده میباشد. (74) از این رو، بشارتها در فراگیر شدن دین اسلام و از بین رفتن ادیان و آیینهای دیگر، (75) نشان از حقانیت و تحقق حاکمیت دین اسلام بر جهان و نابودی سایر ادیان و تمدن غرب دارد. (76) به همین جهت، مسلمانان موظفند که با تمام کسانی که مانع گسترش حاکمیت اسلام بر جهان میگردند، مبارزه کنند؛ و حتی مسلمانان همکار با کفار را نیز از بین ببرند. (77) عبدالله عزّام با اعتماد به نفس کامل، حتی اعلام کرده بود که ما برای جهاد به کمک کسی نیاز نداریم، بلکه در آینده بسیار نزدیک، تمام کشورهای جهان را به حمایت از خود مجبور خواهیم کرد و با گسترش جهاد افغانستان، اسلام را بر تمام جهان گسترش خواهیم داد. (78)
البته در اولویتبندی جهاد با دشمن دور و نزدیک، اختلافنظرهایی میان رهبران القاعده وجود داشت و اولویت هر کدام از آنان نیز تحت تأثیر تحولات بعدی تغییر مییافت. به اعتقاد أیمن الظواهری، اولویت در مبارزه با دشمن نزدیک است و پس از نابودی آن، نوبت به جهاد با دشمن دور میرسد. (79)
اسامه بن لادن، مبارزه با غرب را در رأس برنامههای خود میدانست. بر همین اساس، اولین فتوای جنگ علیه آمریکاییهای اشغالگر در سرزمین حرمین شریفین را صادر کرد و در فوریه سال 1998م. با صدور فتوایی، خواستار تأسیس «جبهه جهانی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» با هدف توسعه بیشتر اهداف القاعده و افزایش قدرت آن شد. (80) بن لادن در سالهای 1989- 1996م. مبارزه با نیروهای شوروی در افغانستان را با هدف گسترش آن به کشورهای عربی و سپس به تمام جهان دنبال کرد. چنان که از سال 1996 تا 2001 م.، او ضمن صدور فتوای جهاد بینالمللی علیه غربیها به رهبری آمریکا با هدف کمک به مسلمانان جهان، در سخنرانی خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود: «... باید شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.» (81) پس از آن، در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و استقرار القاعده در آن جا، بن لادن بیانیههای گوناگونی بر ضرورت جهاد و قیام مسلحانه با نیروهای غربی صادر کرد. (82) و کشتن هر آمریکایی و یهودی در هر نقطه از جهان را مجاز دانست، زیرا آنان از یک سو بر حرمین شریفین تسلط یافته بودند و از سوی دیگر، به کشتن مسلمانان در گوشههای مختلف جهان اقدام میکردند. (83) او اعلام کرد که مسیحیان و یهودیان با زور و جنگ، فلسطین را از ما گرفتند، نه با گفت و گو و مذاکره؛ بنابراین، ما نیز باید از راه زور آنان را خارج کنیم. (84) بن لادن با توصیف بغداد به «دارالخلافة» گفته بود: «امروز جهاد در فلسطین و عراق، وظیفه همه مردم این دو کشور و دیگر مسلمانان است». (85)
همین امر تحولی اساسی در رتبهبندی جهاد از نگاه «ظواهری» نیز پدید آورد و او با امضای فتوای بنلادن، مبارزه با آمریکا و اسرائیل (دشمن دور) را در اولویت قرار داد (86) و با صدور فتوایی، رسماً اعلام کرد: «مقاومت مسلحانه بر ضد شوروی در افغانستان و اسرائیل در فلسطین، واجب شرعی و از ارکان دین و جهاد است». (87) هم چنان که در بیانیههای منتسب به زرقاوی و ظواهری، بر اهمیت منازعه عراق در اهداف جهادگرایان نیز پیوسته تأکید میشد. الزرقاوی در مه 2005 م. با بنلادن تجدید بیعت کرد و موفقیت شورشها در عراق را نمادی ازموفقیت القاعده خواند. (88)
یکی از عوامل مهم افزایش خشونت دینی و انتقال آن از جهاد محلی به جهاد جهانی، فشارهای جدید نظام جهانی به رهبری ایالات متحده علیه ملتها و تمدنهای مختلف میباشد؛ عاملی که موجب شد گروههای جهادی از خشونت ملی یا جنگ علیه دشمن نزدیک (حکومتهای جهان اسلام) به جنگ با دشمن دور یا قدرتهای غربی مسلط بر جهان و سرکوبگر حکومتهای مردمی رو آورند. در این میان، حملات ایالات متحده علیه اعتراضهای مردمی در بسیاری از نقاط جهان عرب و جهان اسلام که بیشتر نیز مسالمتآمیز برگزار میشوند، باعث تقویت بیشتر این رویکرد میان طیفی وسیعی از مسلمانان گردید. (89)
استراتژی جهاد با دشمن به جهاد با دشمن نزدیک تغییر کرد. در این میان، سرنگونی حاکمان غربی که از قوانین شریعت اسلامی پیروی نمیکنند، در دستور کار نیروهای القاعده قرار گرفت و آنان در بسیاری از تحولات کشورهای عربی حضور فعال داشتند. چنان که هم اکنون در سوریه چند سال است که برای سرنگونی نظام بشّار اسد تلاش میکنند. پیش از آن نیز مبارزه برای سرنگونی نظامهای عربی از اهداف مهم جهاد جهانی ظواهری و اسامه به شمار میآمد. (90) بنلادن در فتوایی، کشتن هم پیمانان مسلمان آمریکاییها را نیز واجب دانسته بود و با صدور بیانیهای در 12 اکتبر 1996م. اعلام کرد: «کشتن آمریکایی و هم پیمانان نظامی آن، واجب دینی بر مسلمانان است [و] تا خروج ارتش آمریکا از اراضی مسلمین، این واجب باید ادامه یابد. مسلمان باید بر آمریکایی، یعنی سربازان شیطان حمله کنند.» (91)
تکفیر و کشتن شیعیان
عبدالله عزّام، با اشاره به جنگ ایران و عراق، با وجود آن که تمام بعثیها را کافر میدانست و معتقد بود، تنها برخی از ایرانیها کافرند و عدهای دیگر مسلمان و یا فاسقند، اما در عین حال، حمایت از این علیه رژیم صدام را اجازه نمیداد، زیرا معتقد بود که عراق، آخرین مانع برای گسترش شیعه است و اگر این سد برداشته شود، بسیار زود تفکر شیعی گسترش مییابد. به خصوص آن که حافظ اسد و حزب حاکم سوریه و همینطور جنبش «امل» لبنان نیز به شیعیان تعلق دارند. هم چنین او ایران را مخالف تشکیل حکومت اسلامی سنی در افغانستان میدانست و سعی داشت که با کمرنگ نشان دادن و حتی انکار نقش ایران و حتی شیعیان افغانستان در جهاد ضد شوروی و پر رنگ کردن رفتارهای نادرست دولت ایران با مهاجرین افغانستان مقیم آن کشور، به تحریک اختلاف شیعه و اهل سنت بپردازد. به همین علت از کشورهای عربی میخواست که به جای برگزاری کنفرانسهای گوناگون برای بیان خطر شیعه و روس و غیره، به تقویت جبهههای جهاد افعانستان بپردازند تا با تشکیل حکومت اسلامی (سنی) در آن و گسترش جهاد به کشورهای دیگر، زمینه گسترش شیعه نیز از بین برود، اما در عین حال، او رویارویی مستقیم با شیعه، به خصوص ایران، را در توان اهل سنت نمیدانست. (92)
برخی رهبران القاعده با کافر دانستن شیعه، هرگونه اقدام برای کشتن شیعیان را واجب میدانند، از جمله زرقاوی که تفکری افراطیتر نسبت به بسیاری از رهبران القاعده داشت، یکی از بزرگترین دغدغههای او، مشروعیت بخشی مبارزه با شیعیان بود. گروه «التوحید و الجهاد» زرقاوی، یکی از مهمترین جریانهای وابسته به القاعده بود که در عراق شکل گرفت. این گروه با همکاری سایر تندروان، پایگاهی عملیاتی به نام «القاعده در سرزمین بینالنهرین» با هدف مبارزه با آمریکا و شیعیان در عراق به وجود آوردند. (93) آنان با تحریک آمریکاییها و تحت تأثیر فتاوای علمای وهابی بر اختلاف میان شیعه و سنی دامن میزدند و با تکفیر شیعیان، رسماً از عربستان میخواستند که با حمله نظامی، اقلیت سنی عراق را مانند بحرین حمایت کنند. (94) در این زمان، گروههای مختلف القاعده با همکاری وهابیها و سلفیها و نیز عناصر حزب بعث عراق در یک ائتلاف نامقدس، تلاش کردند تا با راهاندازی انفجارها، کشتن شیعیان و رهبران دینی، تخریب اماکن متبرکه و ترور شخصیتهای سیاسی عراق، روند سیاسی این کشور را تغیر دهند. (95) هم چنین زرقاوی با تکفیر شیعیان و حتی بدتر دانستن آنان از مسیحیان، در 14 سپتامبر 2005م. علیه شیعیان اعلام جهاد کرد (96) و در پی آن، بیشترین عملیات تروریسی بر ضد آنان و همین طور نیروهای آمریکایی را به راه انداخت که باعث کشته و زخمی شدن شمار زیادی از آنان گردید. (97) زرقاوی با تقسیم دشمن به چهار دستهی آمریکاییها، کردها، سربازان پلیس عراق و شیعیان، تأکید میکند که خطر شیعیان برای اهل سنت به مراتب بدتر از خطر آمریکاست، زیرا آمریکاییها از عراق خواهند رفت و جهاد با آنها بسیار آسانتر خواهد بود، اما مشکل اصلی، شیعیانند که از خود مردم عراق هستند و پس از آمریکا با همکاری و نمایندگی آمریکا با سنیها خواهند جنگید تا زمینه گسترش تشیع را از ایران به عراق و سوریه و غیره فراهم کنند او با استناد به سخنان «ابن تیمیه» در شرور خواندن شیعیان و اتهام آنان به فساد عقیده و همکاری با مغولان در قلع و قمع اهل سنت، پیروان خود را بر ضرورت مبارزه با جهاد برای نابودی شیعیان با هدف ایجاد رویارویی میان شیعه و اهل سنت، تحریک میکرد و قتل آنها را از کشتن خوارج واجبتر میدانست. (98) ایمن الظواهری نیز در نوار ویدئویی خود، زرقاوی را به سبب انجام دادن عملیاتهای گوناگون ستایش میکند و لقب «قهرمان اسلام» را برای او به کار میبرد. (99) هر چند او در موردی با ابراز نگرانی از اقدامات ضد شیعی زرقاوی، جهاد با کفار اهل کتاب و بیدین را مقدم میدانست و معتقد بود که تا پایان نیافتن مبارزه با آنان، پرداختن به کشتار شیعیان و دیگر مسلمانان مخالف، به صلاح نیست. (100)
با مرگ زرقاوی، القاعده عراق با مشکلات جدی در زمینه رهبری مواجه شد. هم زمان با افزایش یافتن اختلافات و شکافها میان رهبر اصلی القاعده عراق و گروههای سنی، موفقیت القاعده شدیداً کاهش یافت تا جایی که زمینه تضعیف آن را در عرصه سیاسی و نظامی نیز فراهم کرد، (101) ولی به وجود آمدن گروه «داعش» یا همان حکومت عراق و شام و تلاش آنها برای تسلط بر سوریه و عراق، بار دیگر اوضاع را متشنج و فضا را برای رویارویی بیشتر آنان با شیعیان فراهم کرده است.
جنگهای گسترده نیروهای القاعده در قالب گروههای «النصرة» و «داعش» و دهها گروه دیگر در چند سال اخیر با هدف نابودی حکومت بشار اسد نیز به عنوان حکومت کافر صورت میگیرد. تکفیر آنان، یکی به خاطر بعثی بودن حکومت سوریه است که از نظر عزّام هر بعثی کافر است (102) و دیگری به خاطر انتساب آنان به شیعه صورت میگیرد که تکفیر گسترده شیعیان، هم اکنون یکی از شعارهای اصلی سلفیان تکفیری به شمار میآید. هم چنان که در سال 1982م نیز وهابیهای سلفی با هم دستی اخوانالمسلمین سوریه، با هدف سرنگونی حکومت حافظ اسد، بر مبنای تکفیر و واجب القتل دانستن علویان سوری، شورش مسلحانه کردند و در پی این شورش، هزاران نفر از اخوانیها و سلفیها به دست نیروهای دولتی کشته شدند. (103) همین مسئله باعث تضاد بیشتر میان اخوانیها و سلفیان با علویان سوری شد که حوادث چند سال آن نیز از کشتار اخوانیها در چند دهه پیش بیتأثیر نیست، تا اندازهای که أیمن الظواهری هم تحت تأثیر تفکرهای افراطی حاکم بر جریان سلفی، از سوریهای تندرو و افراد مسلح در کشورهای هم جوار خواسته بود که با تمام توان به یاری مردم سوریه (گروههای مبارز ضد دولتی) بپیوندند. (104) چنان که عبدالله عزّام نیز پیش از آن با انتقاد از سکوت عربها در قبال کشتار اخوانیها در سوریه، تسلط حکومتهای سوری و غیره را نتیجه عملکرد منفعلانه عربها دانسته بود. (105)
رویکرد ضد شیعی داعش تحت تأثیر افکار امثال زرقاوی و همانند او، از زمان حمله گسترده به عراق بیشتر نمایان شد، زیرا در این مرحله، هدف مستقیم آنها، از بین بردن حاکمیت شیعیان بر عراق و احیای خلافت اسلامی با مرکزیت بغداد است که خلیفه آن را نیز تعیین کردهاند.
حکم عملیات تروریستی و انتحاری
با وجود تأکید رهبران القاعده بر گسترش جهاد علیه کفار و بسیاری از مسلمانانی که مخالف تفکر آنان هستند، عبدالله عزّام در مواردی با استناد به برخی آیات و روایات، هر نوع عملیات تروریستی ضد مسلمانان و اقدام به کشتن فرد مسلمان و مؤمن را حرام قطعی دانسته و آن را پس از کفر، از گناهان بزرگ تلقی کرده است. (106) وی با استناد به روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، تأکید میکند که ایمان با ترور نمیسازد، (107) کشتن مؤمن نزد خداوند از نابودی تمام دنیا بدتر است، (108) اگر آسمان و زمین در خون مؤمنی مشارکت داشته باشند، خداوند تمام آنها را وارد جهنم میکند، (109) هر کسی با حمل سلاح، مؤمنی را بترساند مسلمان نیست، خداوند هیچ عمل نیکی را از قاتل مؤمن نمیپذیرد، (110) هر گناهی بخشیده میشود، مگر گناه مشرک و یا کسی که مؤمنی را عمداً به قتل برساند. (111) و خداوند لعنت میکند کسی را که با آهن به برادر خود اشاره کند. (112) هرگاه کسی چنین کند بر پرتگاه جهنم قرار میگیرد و اگر به قتل برادر مؤمن خود اقدام بکند، در آتش میافتد. (113) به همین دلیل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به اصحاب دستور میداد که نوکهای تیرهای کمان را در جمع با دست بگیرد تا به طرف کسی نشانه نرود، (114) اما در عین حال، وی عملیات انتحاری را در صورتی که به مصلحت اسلام باشد، از بهترین اعمال میداند و معتقد است که صحابه نیز گاهی در مبارزه با دشمن، در حالی که به کشته شدن یقین داشتند، تنها وارد میدان میشدند و طبق حدیث نبوی، فرشتگان به چنین فردی مباهات میکند. (115) هم چنین از او نقل شده است که در جملات حماسی خود در مورد «ارهاب» چنین گفته است:
«باکی نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابی (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن میگوید: (تُرهِبُونَ بِهِ عَدوَّاللهِ وَعَدُوَّکُم). پس ارهاب فریضهای بر گردن ماست.» (116)
البته حرمت قتل مسلمان و مؤمن از نگاه عزّام، باید بر مبنای معیار کفر و ایمان از نگاه وی بررسی شود. طبق سخنان پیشین، بسیاری از مسلمانان در دایره کفار قرار میگیرند و در نتیجه، حرمت کشتن مسلمانان نیز به طیف خاصی محدود میشود که بیشتر، مسلمانان همسو با آنان را در برمیگیرد. هم چنان که ترورهای گسترده اعضای القاعده در کشورهای مختلف، نشان دهندهی همین عمومیت دایره کفار در دیدگاهشان است.
نقد، بررسی و نتیجهگیری
مهمترین معضل جهان اسلام، جریانهای جهادی تندرو است که در زمانهای مختلف، به خصوص در عصر حاضر، حضور فعال داشته و دارند در این میان، القاعده و رهبران آن از مهمترین جریانهای جهادی تندرو معاصرند که همگی از مسلمانان اهل سنت هستند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند و تحت تأثیر سید قطب و ابن تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر پرداختهاند. آنان از نظر خط مشی سیاسی با رفتار مسالمتآمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار میدانند. عامل اصلی تندرویهای آنها را میتوان در رویکرد نصگرایی افراطیشان پیگیری کرد که در افکار عبدالله عزّام ریشه دارد. برداشت نصگرایانه عزّام و همین طور سایر رهبران القاعده از نصوص جهادی اسلام، باعث شده است که پیروان آنان بدون توجه به هیچ نوع سازندگی و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند. (117)
متأسفانه در این میان، مبارزه با شیعیان، چنان که به تفصیل از آن بحث شد، در رأس برنامههای برخی از رهبران القاعده قرار گرفته است که در چند سال اخیر، هر روز به اشکال گوناگون درکشورهای مختلف گسترش مییابد. خشونتهای گسترده برخی رهبران واعضای القاعده با برداشت نادرست آنان از «جهاد اسلامی» و گسترش غلط دامنه جهاد در مورد مسلمانان و یا حاکمان جائر، ضمن آن که باعث تقویت گروههای تندرو و ایجاد اختلاف بیشتر در این میان گردیده است، چهره خشن و نامعقولی نیز از اسلام در جهان ارائه داده است، تا جایی که خشم طرفداران پیشین آن در مصر و عربستان را نیز برانگیخته است؛ از جمله «شیخ سلمان العوده سعودی» در سخنرانی زنده تلویزیونی در تاریخ 14 سپتامبر 2007م، رهبر القاعده را به دلیل کشتار بیگناهان، مورد حمله قرار داد. العوده خطاب به بنلادن گفته بود: «فکر میکنی با بار سنگینی که بر دوشداری، خشنودی الله را به دست خواهی آورد؟ کشتن حداقل صدها هزار نفر بیگناه، بار بسیار سنگینی است». (118) هم چنین هشت تن از رهبران اصلی جماعت اسلامی مصر با نوشتن کتابی به نام «استراتیجیة تفجیرات القاعدة الأخطاء و الأخطار» (استراتژی انفجارهای القاعده: اشتباهات و هشدارها) در سال 2004م، خطاهای استراتژیک القاعده را در ایجاد انفجارها و سایر برنامهها تشریح و مورد انتقاد قرار دادهاند. (119) سلفیان اخوانی مصری، همانند «شیخ محمد طنطاوی» و «یوسف قرضاوی» نیز در مواردی با انتقاد از رویکرد جهانی القاعده، جهاد مورد نظر آنان را غیر قانونی دانستهاند. زیرا به اعتقاد آنان، جهاد تکلیف جمعی است که تحت شرایط خاص انجام میگیرد، نه تکلیف شخصی و تهاجمی. همینطور روشن فکران اهل سنت نیز حملات تروریستی و کشتارهای القاعده را باعث تضعیف و بدنام کردن بیشتر اسلام میدانند، زیرا تحت تأثیر آن، امروز اسلام در غرب با تروریسم مساوی شده است. (120)
برخی مبشران مسیحی، هم اکنون با استناد به رفتارهای جریانهای افراطی اسلامی، از جمله القاعده و پخش تصاویر جنایتهای آنان در رسانهها، میخواهند که تساوی اسلام با خشونت را عیناً به مخاطبان خود القا کنند و اسلام را نزد غیر مسلمانان، دین خشونتطلب معرفی نمایند. هم چنان که آمریکا نیز پس از حادثه یازده سپتامبر با شعار تفکیک میان خیر و شر و یا افراد خوب و بد و تروریست نامیدن افراد تندرو، به مبارزه با مسلمانان برخاست، در حالی که مرز خیر و شر در دین مبین اسلام و در تمام ادیان آسمانی نیز به خوبی روشن شده است. هم چنین در روایات اسلامی، مکرراً خشونت و ترور نهی شده و تروریسم مورد سرزنش قرار گرفته است که مجال طرح آنها در این جا نیست، (121) اما غرب بدون توجه به آموزههای دینی، با تفسیر نادرست خود از مسائل فوق و تروریست نامیدن برخی مسلمانان، بسیاری از بیگناهان و حقطلبان را مورد حمله قرار میدهد. (122) در حالی که شعار غرب در مبارزه با تروریسیم و خشونت به خصوص در کشورهای اسلامی که سرآغاز آن به اتهام مسلمانان در حوادث یازده سپتامبر باز میگردد، خود عامل مهم در ترویج تروریسم و خشونت در منطقه و جهان به شمار میآید. چنان که القاعده که تا پیش از یازده سپتامبر، فعالیتش به برخی کشورهای اسلامی منحصر میشد و احیاناً عملیاتی را نیز در گوشه و کنار جهان انجام میدادند، هم اکنون در حال تبدیل شدن به نیرویی قدرتمند جهان است، تا آن جا که رهبران آن در کشورهای اسلامی به راحتی میتوانند جوانان اسلامی را برای تشکیل گروههای جهادی جهانی بسیج کنند و آنها را آماده هر نوع عملیات انتحاری نمایند.
از موضعگیریهای علمای اهل سنت در خصوص رفتار القاعده، به دست میآید که رفتارهای تروریستی و تکفیری این گروه به نام «جهاد اسلامی»، برای هیچ یک از مسلمانان دلسوز و واقعبین قابل توجیه نیست. بنابراین،از آنجا
عبارات مرتبط با این موضوع تأثیر تفکر جهادی عبدالله عزّام در گسترش خشونتهای القاعده تأثیر تفکر جهادی «عبدالله عزّام» در گسترش خشونتهای «القاعده»