جام جم سرا به نقل از شرق: این پرونده از زمانی تشکیل شد که کارآگاهان جنایی استان فارس جنازه دختری جوان را در منطقهای کوهستانی پیدا کردند. شواهد اولیه نشان میداد این دختر در همان محل به قتل رسیده است. شواهد و نشانههای موجود از آن حکایت داشت که قربانی قاتل یا قاتلان را از پیش میشناخته و به همین دلیل با آنها همراه شده و به محلی خلوت رفته است.
کارآگاهان بعد از انتقال جسد به پزشکیقانونی، هویت قربانی بهنام مریم را فاش کردند و به تحقیق از اعضای خانواده او پرداختند. در این اثنا پزشکیقانونی اعلام کرد مریم با جسمی نرم و قابلانعطاف خفه شده است. همچنین در این نظریه تاکید شد قربانی مورد آزار جنسی نیز قرار گرفته است. به همین دلیل افسران جنایی به تحقیق درباره زندگی خصوصی مریم پرداختند و پی بردند او از چندی قبل با پسری جوان بهنام داریوش رابطه داشته.
کارآگاهان پی بردند داریوش و مریم به هم علاقهمند شده بودند و هرازگاهی با هم ملاقات میکردند. در این میان شاهدی پیدا شد که خبر داد روز حادثه مریم را سوار موتوسیکلت داریوش دیده است. به این ترتیب پسر جوان بهعنوان مظنون اصلی پرونده شناسایی و بازداشت شد.
او که ابتدا قصد داشت خودش را بیگناه معرفی و وانمود کند از قتل مریم اطلاعی ندارد، وقتی تحت بازجوییهای تخصصی قرار گرفت به ارتکاب این جنایت اقرار کرد.
متهم گفت: «من و مریم از مدتها قبل با هم دوست بودیم و به یکدیگر علاقه داشتیم. روز حادثه قرار گذاشتیم تا برای تفریح به کوه برویم. در آنجا با مریم رابطه برقرار کردم. او از این کار بهشدت ناراحت شد و گفت موضوع را به خانوادهاش اطلاع میدهد. این طور بود که با هم مشاجره کردیم و من کمربند مانتو او را دور گردنش انداختم و خفهاش کردم.»
داریوش ادامه داد: «آن لحظات بهشدت عصبانی بودم و نتوانستم خودم را کنترل کنم.»
متهم بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری استان فارس پای میز محاکمه رفت. اولیایدم مقتول در جلسه دادگاه خواستار قصاص متهم شدند. سپس داریوش در جایگاه قرار گرفت و گفت: «آن روز بعد از اینکه مریم تهدید کرد موضوع رابطهمان را به خانوادهاش میگوید گفتم اگر چنین کاری بکند او را میکشم. سپس کمربند را دور گردن مریم انداختم اما دلم برای او سوخت و به مریم گفتم بهتر است حرفش را پس بگیرد اما او همچنان روی گفتهاش پافشاری کرد و من که بهشدت عصبانی شده بودم اینبار او را خفه کردم و بعد، از ترس، سریع از آن محل دور شدم.»
هیات قضات متهم را بعد از اتمام جلسه محاکمه به اتهام قتل به قصاص محکوم کردند که این رای مورد تایید دیوانعالی کشور قرار گرفت. این در حالی است که داریوش به اتهام آزار و اذیت قربانی نیز به مرگ محکوم شده بود که این حکم در دیوانعالی کشور نقض شده و قضات دادگاه کیفری باید یکبار دیگر رای خود را در این خصوص اعلام کنند.
جام جم سرا به نقل از ایران: «شادی سرخیل» صبح شنبه گذشته ۱۷ آبان هنگام تمرین در پیست قایقرانی تالاب انزلی در اثر واژگون شدن قایق غرق شد.
رئیس هلال احمر بندرانزلی گفت: نیروهای هلال احمر، نیروی دریایی، دریابانی و غواصان از همان دقایق نخست به جستوجوی جسد این دختر ورزشکار پرداختند.
«اکبر صبربخش» با اشاره به شدت جریان آب اظهار کرد: طبق صحبتهای مربی تیم، شادی سرخیل همراه ۱۱ عضو دیگر تیم کایاک با نظارت مربیانشان از درون دو قایق موتوری در پیست قایقرانی تالاب انزلی در حال تمرین بودند که به دلایل نامعلوم قایق وی واژگون شد.
صبربخش با بیان اینکه مربی بلافاصله پس از مشاهده واژگون شدن قایق به سمت آن میرود، تصریح کرد: این ورزشکار یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زده و بدنش گرم، ولی آب تالاب سرد بود و وی جلیقه نجات نیز به تن نداشت و احتمالاً بسرعت غرق شده است.
«قاسم روحانیفر» فرماندار انزلی که به منظور بازدید مستقیم از محل حادثه راهی تالاب شده و از نزدیک در جریان اقدامات نیروهای امدادی برای پیدا کردن جسد قایقران جوان قرار گرفته بود، نیز گفت: از همان ابتدای امر که این موضوع به فرمانداری گزارش شد با بسیج و کمک همه دستگاههای امدادی بخصوص نیروی دریایی، هلال احمر و دریابانی عملیات پیدا کردن جسد مرحومه را شروع کردیم. روز یکشنبه تا پاسی از شب چهار گروه دو نفره غواص نیروی دریایی در کنار نیروهای دریابانی و امدادگران هلال احمر مشغول فعالیت و گشتزنی بودند که متأسفانه نتیجهای حاصل نشد. از صبح دوشنبه نیز مجدداً فعالیتها با شش گروه دو نفره غواص ادامه پیدا کرده است.
نماینده دولت در بندرانزلی با اشاره به هماهنگی خوب بین نیروهای امدادی، گفت: امیدوارم جسد این قایقران جوان هر چه زودتر پیدا شود تا برای این خانواده تسلی خاطری باشد.
اکبر صبربخش رئیس هلال احمر بندرانزلی نیز میگوید: پیشبینی ما این است که به دلیل اینکه آب بسیار سرد و بدن قایقران بعد از یک هزار و ۵۰۰ متر پارو زدن قطعاً گرم بوده و نیروهای امدادی پشتیبان نیز میگویند هیچگونه حرکت و تکاپویی پس از واژگونی از او ندیدهاند و در کمتر از ۲۰ ثانیه به او رسیدهاند، این دختر احتمالاً بعد از واژگونی قایق، ایست قلبی کرده و این نشان میدهد که قطعاً دلیل مرگ، غرقشدگی نیست.
«امید عظیمیان» مدیر روابط عمومی هلال احمر استان گیلان نیز درباره چگونگی وقوع حادثه گفت: این گروه از قایقرانان ساعت ۸ صبح روز شنبه برای تمرین به مرداب انزلی رفته بودند، طی روزهای قبل بارندگی زیادی رخ داده و جریان آب کمی تند شده بود. ساعتی بعد بر اثر جریان موج شدیدی که در مرداب رخ میدهد دو تن از قایقرانان با واژگون شدن قایقشان داخل آب میافتند. قایق پشتیبان این گروه بلافاصله خود را به قایقی که نزدیکتر بوده رسانده و او را از آب بیرون میآورند. وقتی آنها برای نجات ورزشکار دوم که دختر قایقران بوده اقدام میکنند حدود ۵ دقیقه از افتادن او به داخل آب میگذشت. آب مرداب بسیار سرد بود و به نظر میرسد که این ورزشکار قایقران در همان لحظات نخستین افتادن به آب دچار گرفتگی عضلات شده و سنکوب کرده باشد. بلافاصله وقتی ما در جریان قرار گرفتیم تیمهای مختلفی از غواصان و قایقهای اداره بنادر و کشتیرانی خود را به محل حادثه رساندند اما متأسفانه اقدامات بینتیجه بوده است. ما احتمال میدهیم جریان آب او را به سمت دریا برده باشد.
جام جم سرا به نقل از اودی سنترال: این بیماری که همچون رمز و رازی برای پزشکان معالج او به نظر میرسد، حتی پس از گذشت پنج سال، هیچ ایده تازهای را برای درمان یا دلیل روی دادنش به ذهن پزشکان متبادر نکرده است. به گفته آنها، شانیا که در مرکز پزشکی جان هاپکینز، در بالتیمور، بستری شده تنها کسی در جهان است که به چنین بیماری عجیب و غریبی مبتلا شده است.
شانیا زمانی که دانشجوی حقوق در دانشگاه ممفیس بود ناگهان درگیر یک حمله شدید آسم میشود. او را به اتاق اورژانس میبرند و در آنجا دوز زیادی از استروئید به وی تجویز میشود.
بلافاصله پس از آن در پی واکنش شدید ناشی از حساسیت به استروئید، پوستش شروع به خارشی غیر قابل کنترل و مهار میکند و معالجه کنندگان را وامیدارد بنادریل و داروهای آلرژیک دیگری برای او تجویز کنند.
کتی گری، مادر شانیا میگوید: پس از شروع خارش غیر قابل کنترل، سیاهیهایی بر پوست او ظاهر شد که نمیدانستیم چیست. ناخنها زمانی طولانی رشد میکردند، بیرون میزدند و به رشد خود ادامه میدادند. آنها سخت و محکم بودند. کمی بعد پاهایش نیز به ورقهای سیاه تبدیل شد؛ انگار که او را از خانهای آتش گرفته بیرون آورده باشند!
شانیا بدون عصا نمیتواند راه برود، مجبور است در فواصل زمانی اندک ناخنهایی را که روی پوستش ظاهر میشود و رشد میکند بگیرد و سرش را با تیغ بتراشد. او از کلاه گیس استفاده میکند و هیچ کس نمیتواند به او نزدیک شود و او را لمس کند چون ممکن است در اثر اصابت با ناخنهای او آسیب ببیند.
پزشکان آزمایشهای گوناگونی بر او کردهاند تا دریابند چه چیزی باعث فعالیت ۱۲ برابری رویش ناخن از سلولهای پوست شانیا به جای فولیکولهای مو میشود اما هنوز و به رغم انجام برنامههای فشرده درمانی به راه حلی دست نیافتهاند که این زن را از شر بیماری مرموز، عجیب و غریب و ناراحت کنندهاش راحت کند.
(ترجمه: زری حسینزاده)
جام جم سرا به نقل از تابناک: از در که وارد بیمارستان میشوی هم نگاههای پر حسرت مادرانی که جنین خود را در بطن حمل میکنند دیده میشود و هم نگاههای غرق در شادی از فهمیدن جنسیت فرزند و هم دستهای پر مهر پدرهای منتظر که به همسر خود برای راحت بلند شدن کمک میکنند و هم دستهای از هم دور افتاده زوجهای جوانی که به خاطر درد فرزنددار نشدن جدا مانده است.
در این میان، نگاههایی که در عطش داشتن یک فرزند میسوزند و چشم به دستهای توانمند پزشکان و پیشرفت علم دوختهاند، بیشتر جلب توجه میکند. نگاههای پر سوز گداز و دستهایی که آمادهاند بر هر ریسمانی چنگ بزنند تا کودکی آنها را پدر و مادر خطاب کند.
۲۰ درصد خانوادهها، فرزنددار نمیشوند
بر اساس آمار وزارت بهداشت، تقریبا از میان هر ۵ زوج یکی نابارور است و این عمق فاجعه را به نمایش میگذارد.
روشهای مختلفی برای درمان ناباروری وجود دارد از استفاده از قرصها و داروهای خاص تا کاهش وزن و جراحیهای کوچک و بزرگی که روی زنان و مردان صورت میگیرد تا بتواند رحم بانوان در انتظار مادر شدن را بارور کند.
رحمهای اجارهای آخرین راه حل برای زنانی است که دیگر راهی برای بارداری ندارند. روشی که این روزها اخبار سودجویی و تخلفات حول و حوش آن زیاد است.
به سراغ پرستاری که در قسمت پذیرش بیمارستان ایستاده میروم و برایش توضیح میدهم که میخواهم درباره رحم اجارهای بیشتر بدانم. تردید آنقدر در چشمانش موج میزند که وقتی میپرسد چرا، داستانی میبافم. میگویم کسی را میشناسم که باردار نمیشود و از شهرستان برای درمان میخواهد به این بیمارستان بیاید تا از رحم اجارهای استفاده کند.
با تردید به من نگاه میکند و دفترچه بیمه میخواهد. میگویم بیمه نیستم. سرانجام ویزیت را پرداخت میکنم و در انتظار نوبت برای پزشکی میمانم که پرستار گفته متخصص ناباروری است و در خصوص رحم اجارهای هم اگر لازم باشد توضیحات کافی به من خواهد داد.
بالاخره نوبت به من میرسد و وارد میشوم. پزشک مرد جوانی است که بدون آنکه نگاهی به من بیاندازد میپرسد: مشکل شما چیست؟
میگویم: یکی از آشنایانم باردار نمیشود.
بدون هیچ کنجکاوی به من نگاه میکند. سوال میکند: چند سال است ازدواج کرده و آیا اولین بار است برای رفع مشکل اقدام میکند؟
میگویم: ۷ سال است ازدواج کرده و به او گفتهاند رحمش برای باروری مناسب نیست و حالا به امید پیدا کردن رحم اجارهای میخواهد به تهران بیاید.
این بار نگاهش رنگ کنجکاوی میگیرد و از من آخرین آزمایشهایی که این فرد تخیلی داده را طلب میکند. دیگر بیشتر از این پیش رفتن جایز نیست برای همین برایش توضیح میدهم خبرنگارم و میخواهم از مشکلات استفاده از این روش بیشتر بدانم.
شرطش این است که برای صحبت نه نامی از او باشد و نه بیمارستان، میپذیرم و او توضیح میدهد: اجاره رحم، انتقال یک یا تعداد بیشتری از جنینهای حاصل از لقاح تخمک و اسپرم زوج نابارور به رحم یک زن دیگر است. در این حالت فرد اجاره دهنده رحم، تنها یک میزبان برای جنین است و از نظر ژنتیکی هیچ گونه مشارکتی با جنین حاصله ندارد یعنی مادر و پدر کس دیگری هستند و جای پرورش جنین جایی است به جز بدن مادرش.
او در جواب سوالم که میپرسم به چه زوجهایی این راه پیشنهاد میشود، میگوید: به زوجهایی توصیه میشود دست به این کار بزنندکه یا همسرانشان بدون رحم هستند یا به دلایلی رحمشان با جراحی برداشته شده و یا اینکه به دلیل بیماریهای مختلف مثل دیابت، بیماری قلبی، فشار خون یا بیماریهای بدخیم و سرطان قادر به حمل جنین نیستند.
این پزشک در خصوص نحوه پیدا کردن افرادی که متقاضی اجاره رحم خود هستند، توضیح میدهد: ما در این موارد دخالتی نداریم. زوجهای متقاضی با فرد اجاره دهنده بعد از اینکه به محضر مراجعه میکنند و پس از عقد قرارداد نزد ما میآیند تا ما کار پزشکی را روی آنها انجام دهیم و از روند کار بیاطلاعم.
با اصرار میپرسم بالاخره باید راهی برای معرفی کسانی که رحم اجاره میدهند باشد. میخندد و میگوید: جلوی در همین بیمارستان یک مرد مسن خمیده ایستاده ما معمولا بیماران را که کسی را ندارند از سر اجبار به او معرفی میکنیم. اسمش عبدالله است و دلال این کار است. جزئیات بین خود افراد است و من از جزئیات بیشتر بیخبرم.
از او درباره مشکلاتی که بر سر راه این زوجها قرار دارد میپرسم. او میگوید: بارها دیدهام که بعد از انجام عمل جانشینی جنین در رحم، وقتی زن اجاره دهنده برای معاینه به همراه زوجین به بیمارستان میآید درخواستهای نابجایی دارد یا در درد و دلهای این زوجها شنیدهام که سوء استفاده مالی دلالان مانند همین عبدالله که گفتم بسیار اذیت کننده است. در این میان بحث شناسنامه دار کردن نوزاد پس از زایمان هم وجود دارد چرا که بر اساس قانون ثبت احوال شناسنامه به نام به دنیا آورنده نوزاد ثبت میشود و بنابراین باید با رشوه به بیمارستان، فرد اجاره دهنده را با شناسنامه مادر اصلی بستری کرد.
این متخصص ناباروری اما در باره مشخصات فرد اجاره دهنده رحم نیز توضیح میدهد: بیتردید فرد اجاره دهنده باید از نظر جسمی سالم باشد، بارداری برای او خطری به همراه نداشته باشد و حداقل یک بار دوران بارداری را تا پایان طی کرده باشد. اوباید از نظر بیماریهایی چون هپاتیت و ایدز به دقت بررسی شود و از نظر فشارخون و بیماری سرخچه کنترل شود.
از اینکه وقتش را گرفتم عذر خواهی میکنم و به امید اینکه عبدالله معروف را بیابم به خارج از بیمارستان میروم. بعد از ساعتی معطلی در محوطه بیمارستان مردی را میبینم که با موهای سفید و قدی خمیده و زنجیری در دست کنار درب اصلی ایستاده.
به سراغش میروم و میپرسم: شما فردی به اسم عبدالله را میشناسی، دکتر به من گفته میتوانم برای پیدا کردن رحم اجاره از او کمک بگیرم.
نگاهی کنجکاو به سرتا پای من میاندازد و با لحنی خاص میگوید: برای خودت میخوای آبجی یا کس و کارت بچه دار نمیشن؟
میگویم: خودم مشکل دارم.
میپرسد: پس شوهرت کو؟
میگویم: من اینجا زندگی نمیکنم. همسرم شهرستان است اگر رحم جور شود سریع به تهران میآید.
میگوید: من با زن جماعت طرف نمیشوم با شوهرت بیا.
عزم رفتن میکند که میگویم: شما با من قرارداد نبند فقط لااقل بگو هزینهها چقدر است که همسرم پول لازم را با خود بیاورد.
میپرسد: رحم از ۲۲ تا ۳۰ سال یک نرخ است و از ۳۰ تا ۳۵ یک نرخ دیگر. اگر رحم جوانتر میخواهی باید پول بیشتری بدهی!
میگویم: رحم جوان میخواهم، میگوید: ۳۰ میلیون نقد به علاوه هزینههای جانبی که مربوط به دوران بارداری است وپول دوا و درمان. هزینههای محضر و قرارداد محضری هم با خودتان است.
میپرسم: قرارداد محضری دیگر چیست؟
میگوید: محضر آشنا دارم میتوانیم برویم قرارداد را ثبت کنیم، هم میتوانید با من قرارداد دست نویس ببندید که هزینه محضر را ندهید. من کلاهبردار نیستم کارم این است، دبه نمیکنم! یک پنجم پول را اول میگیرم مابقی را بعد از تحویل بچه.
چانه زدن را آغاز میکنم اما کوتاه نمیآید و در نهایت میگوید: یک زن ۳۵ ساله هست. هزینه میشود ۱۵ میلیون با دوا و درمان.
عبدالله بدون دادن هیچ فرصت اضافهای میرود!
من هم عزم رفتن میکنم که زنی چادری صدایم میزند. نگاهش میکنم. جوان است و لرزان. میپرسم: با من کاری داشتید؟
میگوید: بچه دار نمیشی؟
میگویم: بله.
میگوید: من ۲۳ سالم بیشتر نیست حاضرم با ۱۰ میلیون رحمم را اجاره دهم.
میپرسم: چرا؟ تا به حال این کار را کردی؟
میگوید: بله به خدا. بار دومم است. بچه کاملا سالم بود. نگاه به ظاهرم نکن بدنم سالم است.
باز میپرسم: چرا این کار را میکنی؟
میگوید: پسرم تنها ۴ سال دارد، سرطان خون دارد. هزینهها زیاد است چارهای ندارم. نمیخواهم به خاطر چند میلیون جگرگوشهام بمیرد.
میپرسم شوهر نداری؟ با اجاره رحمت مخالف نیست؟
میگوید: شوهرم کارگر است، ۲ سال پیش از داربست افتاد و پایش ناقص شد. نمیتواند کار کند. به من اجازه و اختیار تام داده و من هم چارهای ندارم برای نجات فرزندم این کار را با همه سختی که برایم دارد انجام دهم. شوخی که نیست، ۹ماه بچه در شکم من است و با او انس میگیرم و بعد ولش میکنم انگار بند دلم میرود اما به خدا اهل پول اضافی گرفتن نیستم.
نگاهش آنقدر رنگ التماس دارد که دلم میسوزد و برایش توضیح میدهم نیازی به رحم اجارهای ندارم اما هر کاری از دستم بربیاید برای او و فرزندش انجام میدهم. چشمانش نمناک میشود، سرش را پایین میاندازد و در میان بهت و حیرت من میان جمعیت ناپدید میشود.
هر چند که رحم اجارهای شاید تنها امید بسیاری از زوجهای نابارور باشد اما اینکه در رحم زنی بچه یک زوج دیگر رشد کند در فرهنگ ایرانی هنوز هم تابوست و هر چند شوهر این زنان موافقت خود را با این کار اعلام کردهاند اما در هر حال در جامعه ما برای بسیاری از این مردان پذیرش این نکته که زن آنها جنین مرد دیگری را در رحم دارد، دشوار است.
از سوی دیگر زنان ایرانی به دلیل عاطفی بودن اغلب درگیری عاطفی با فرزندی که در بطن دارند پیدا میکنند هر چند بدانند این فرزند از خون آنها نیست و برای همین جدایی از فرزند برای این مادران اجارهای سخت و دشوار است.
در این میان هر چند مراجع تقلید از نظر شرعی این نوع بارداری را تایید کردهاند اما نبود قانون در خصوص نوع قراردادها و همچنین نبودن ابزاری برای جلوگیری از سودجویی دلالان در این راه بر مشکلات زوجهای نابارور میافزاید و شاید اگر قانونی در این خصوص تدوین شود و مرکزی برای معرفی رحمهای اجارهای با مجوز قانونی باز شود، دیگر خبری از بسیاری از تخلفاتی که در این روش صورت میگیرد نباشد.
جام جم سرا به نقل از خبرآنلاین: خطای پزشک تنها دریافت زیر میزی نیست. گاهی از زیر میز فراتر رفته و تعیین مرگ و زندگی بیمار تبدیل می شود. گاهی اوقات با تجویز غلط دارو برای بیمار می توانند نسخه مرگ او را امضا و مهر کنند. چنان که دو-سه روز پیش جوانی 25 ساله سرنوشتش با این خطای پزشکی گره خورد و با مصرف دارویی غلط از ادامه حیات بازماند.
ساعت 12:15 شب بود که تبش بالا گرفت. صورت سرخ پسر، پدر را نگران کرد تا شبانه راهی درمانگاه شود. راه فلکه چهارم خزانه را در پیش بگیرد و پسر را به درمانگاهی برساند. دکتر دارو تجویز می کند. پدر با خوشحالی دارو به دست به سمت مطب برمی گردد. او در ذهنش به بهبود فرزندش فکر می کرد اما داروها مرگ را برای جوانش رقم زده بودند. جوان 25ساله بر اثر اشتباه دکتر که داروی سفتریاکسون را برای درمان سرماخوردگی او تجویز کرده بود فوت کرد.
پدر بیمار فوت شده در مورد مرگ فرزندش میگوید: «برای سرماخوردگی پسرم نصف شب به درمانگاه رفتیم. دکتر داروی سفتریاکسون به همراه چند ویتامین دیگر را در نسخه نوشت تا تهیه کنیم. من هم به دکتر اعتماد کردم و چون هیچ وقت در کار پزشکی دخالتی نمی کنم، دارو ها را تهیه کردم. بعد از تزریق این دارو در سرُم، پسرم فریاد کشید که سرم دارد می ترکد. دکتر به همراه تزریقاتچی سرم را قطع کردند.»
او از کمبود امکانات این درمانگاه و عدم وجود دستگاه های احیا می گوید: «بعد از اینکه سرم را قطع کردند کپسول اکسیژن را آوردند که اکسیژن آن تا دو دقیقه بیشتر دوام نیاورد. پسرم همینطور در حال کبود شدن بود. دکتر دوباره آمپولی به او تزریق کرد و از ما خواست آرامش خود را حفظ کنیم.»
در هیاهوی رفت و آمدها رنگ پسر کبودتر میشد. کپسول دیگری برای احیا آماده میشود که آن هم ناقص است. آچار کم دارد. اورژانس 115 چاره راه پدر می شود: «به اورژانس زنگ زدیم وقتی دیدیم اورژانس هم نیامد با ماشین خودم به همراه دکتر پسرم را به بیمارستان رساندیم. او را به بخش آی سی یو منتقل کردند.»
24ساعت، زمان دوام پسر پس از تزریق اشتباه سفتریاکسون می شود. پزشکان بیمارستان نیز اشتباه در تجویز را تایید می کنند.
سفتریاکسون چیست و چرا ممنوع است؟
سفتریاکسون در درمانعفونتهای ناشی از باکتریهای گرم مثبت و گرم منفی حساس به دارو از جمله عفونتاستخوان و مفاصل، پنومونی و پنومونی باکتریایی، عفونتهای پوستی و بافتهای نرم، اوتیت مدیا و عفونتهای مجاری ادرار مصرف میشود.
اینها را دکتر مجتبی سرکندی داروشناس میگوید.
او معتقد است که این دارو به هیچ عنوان نباید برای درمان سرماخوردگی تجویز شود و به بخشنامه ای اشاره می کند که تجویز این دارو را منع کرده است: «این بخشنامه بعد از ثبت ۷۱ مورد مرگ مشکوک به مصرف سفتریاکسون طی سالهای ۱۳۷۷ تا شهریور ۱۳۹۰ در مرکز ADR ایران و همچنین بیشترین تعداد عوارض (۲۳۸۸ مورد از ۲۸۲۵۱ مورد بیمار) دچار عارضه به ثبت رسیده در مرکز ADR ایران و نیز بیشترین تعداد موارد مرگ مرتبط با مصرف دارو را در بانک اطلاعاتی عوارض به ثبت رسیده به خود اختصاص می دهد، صادر شده است.
در این بخشنامه آمده است؛ رعایت موارد زیر توسط تمامی شاغلین در بخش پزشکی در تمامی مراکز دولتی و خصوصی الزامی است. بدیهی است عدم رعایت موارد زیر پیگرد قانونی خواهد داشت وبر اساس قانون برخورد خواهد شد:
۱. تجویز و مصرف سفتریاکسون در مواردی مانند سرماخوردگی و سایر مواردی که از جمله موارد مصرف تأیید شده این فراورده نیست، جداً خودداری شود .
۲. از تزریق سریع وریدی سفتریاکسون جداً خودداری شده ، انفوزیون وریدی در محلول مناسب حداقل ۱۵ تا ۳۰ دقیقه به طول انجامد.
۳. پیش از تجویز یا تزریق سفتریاکسون حتماً در مورد سابقه حساسیت داروئی بیمار نسبت به سفتریاکسون یا سایر سفالوسپورین ها ( مانند سفالکسین، سفیکسیم، سفتازیدیم، سفازولین و...) یا پنی سیلین ها از بیمار سؤال شود. مصرف سفتریاکسون در بیماران با سابقه حساسیت به سفتریاکسون یا سایر سفالوسپورین ها ممنوع است. همچنین با توجه به حساسیت متقاطع پنی سیلین ها و سفالوسپورین ها در صورت وجود سابقه حساسیت به پنی سیلین ها نیز تجویز این فراورده فقط در مواقع بسیار ضروری و با احتیاط فراوان صورت پذیرد .
۴. تزریق سفتریاکسون باید صرفاً توسط افراد مجرب، در مراکز مجهز به سیستم احیاء انجام گیرد و از تزریق توسط افراد غیر حرفه ای یا در مکانهای غیر از مراکز درمانی مجهز به امکانات احیاء جدا خودداری شود .
۵. مصرف همزمان سفتریاکسون با محلولها یا فراورده های حاوی کلسیم در نوزادان حتی به صورت انفوزیون از رگهای متفاوت ممنوع است.
۶. حتی الامکان از مصرف محلولها یا فراورده های حاوی کلسیم تا ۴۸ ساعت پس از آخرین دوز سفتریاکسون در تمام گروههای سنی اجتناب شود.
۷. مصرف سفتریاکسون در نوزادان مبتلا به هایپر بیلی روبینما ، بویژه نوزادان نارس ممنوع می باشد . مطالعات نشان داده است که سفتریاکسون قادر به جابجایی بیلی روبین از محل اتصال به آلبومین سرم می باشد ولذا امکان ایجاد آنسفالوپاتی ناشی افزایش بیلی روبین در این بیماران مطرح است.
۸. استفاده از رقیق کننده های حاوی کلسیم مانند محلول رینگر به منظور آماده سازی سفتریاکسون جهت تزریق ممنوع است.
۹. مسوولین فنی داروخانه ها باید از تحویل بدون نسخه این فراورده (همانند سایر داروهای تحت نسخه ) جدا خودداری کنند، بدیهی است تحویل بدون نسخه دارو توسط داروخانه پیگرد قانونی خواهد داشت وبر اساس قانون برخورد خواهد شد.
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
یکشنبه 16 آذر 1393 ساعت 08:16
در حادثهای دردناک که بر اثر سقوط آهن از روی جرثقیل رخ داد، انگشت پای کارگری جوان درون کفش ایمنی قطع شد و مأموران آتش نشانی مجبور به برش کفش برای خارج کردن انگشت وی شدند.
جام جم سرا: مهندس لیلا عراقیان، روبهرویمان نشسته است. طراح پل طبیعت. معماری جوان که در ۲۵ سالگی به تعبیر خودش «این هیولای هراسآور» را طراحی کرد. او فارغالتحصیل معماری از دانشگاه شهید بهشتی است و در ونکوور کانادا در حال ادامه تحصیل است.
فکر میکنم سال ۸۵ بود که به خاطر تبلیغاتی که کرده بودیم برای کار در اراضی دعوت شدیم. کار آلاچیقهای بوستان را به عهده گرفتیم. یک محوطه بود که سقف اسپیس فریم داشت. یک پوشش ساده و صاف بود و هفتصد مترمربع پارچه داشت. در بازار گل هم پلی بود که قرار بود دو طرف پارک را به هم وصل کند. کار ما درواقع طراحی پوشش پارچهای بود که دو طرف قرار گیرد. هر قطعه آن هزار مترمربع بود. آبوآتش دارای یکپارچه یکتکه است ولی در بازار گل، هر یک از قسمتهای پل با استفاده از سهتکه پارچه درستشده است.
بعد از اینکه پروژههای آمفیتئاتر آبوآتش، بازار گل و پل ابریشم دو را به عهده گرفتیم. در مرحله طراحی این پروژهها بودیم که فراخوان طراحی پل طبیعت که آن زمان نامش پل پیاده شهید مدرس بود مطرح شد.
طرح چهارپایه طرح دوم من بود. طرح اول که در مسابقه هم شرکت کرد، قسمت روی اتوبانش از اینکه هست خیلی سادهتر بود. در مورد این پروژه پنج فکر اساسی وجود داشت. اولین ایده این بود که این پل قرار نیست فقط مکانی برای وصل کردن دونقطه به هم باشد بلکه قرار است ادامه دو پارک و فضایی برای ماندن باشد. نکته دوم این بود که بیاییم بهجای اینکه دونقطه را در دو پارک به هم وصل کنیم، طوری طراحی کنیم که در هر دو طرف پخش شود و به همه نقاط کلیدی دو پارک هم متصل شود. این ایده تا حدی اتفاق افتاد. در درجه سوم میخواستیم نقاطی با کمترین درخت را پیدا کنیم و ستونها را آنجا کار بگذاریم.
طرح اولیه هم بنابراین بود که فرم به شکل درخت باشد. البته تصور این نبود که یک ستون درختی داشته باشیم. تکستونهای پراکندهای مدنظر بود. خود بدنه خرپا هم المانهای نامنظمی داشت. ایده دیگر این بود که بررسی کردیم و دیدیم وقتی با یک دهانه بزرگ طرف هستیم بدون شک یک عمق سازهای خواهیم داشت. درواقع ایده این بود که ابعاد را طوری کنیم که فضا و معماری تبدیل به المانهای جداییناپذیر باشند. مسئله دیگری که مدنظرمان قرار گرفت این بود که معمولاً پلها چون قرار است بهینه ساخته شوند، طراحی صاف دارند. اینیک نوع پرسپکتیو یک نقطهای ایجاد میکند که آدم را مجبور به رفتن میکند. ما پل را بهصورت قوسی کشیدیم تا رهگذر انتهای مسیر را نبیند. این پیچوخم سرعت آدم را کم میکند.
در مرحله دوم قرار شد کار با همان ایده اولیه کمی تحقیق شود؛ یعنی قرار شد طرحی بدهیم که تمرکز اولیه آن روی اتوبان باشد ولی زبانی داشته باشد که اگر لازم شد بعدا بتواند ادامه پیدا کند. مسئله دیگر این بود که قرار شد پل کمی نمادگراتر باشد و خیلی ساده و معمولی نباشد. در مرحله دوم مسابقه تمرکز را روی بخش اتوبان گذاشتیم و مسیرها خلاصه شد؛ اما الآن یک سری مسیرهایی داریم که روی خطوط توپوگرافی زمین حرکت میکند. در هر دو پارک پخش میشود. دوطبقه بودنش دو نوع دسترسی به پل را ایجاد میکند. در مرحله دوم چهارپایه بودن مطرح شد و آن چیزی که امروز میبینید درواقع پیشرفته شده همان طرح مرحله دوم است.
نه اصلاً. این فرمی نبود که من بهتنهایی به آن رسیده باشم. یک کار تیمی بود. مهندس بهزادی و سحر یاسایی هم در زمینه همکار من بودند و فکر هر سه ما بود که برنده شد. وقتی با مهندس سازه صحبت کردیم گفت شاید بهجای ۴ ستون با دو ستون هم بشود این کار را پیش برد. بعد بررسی کردیم و کار روی سه ستون نهایی شد. زمان بررسی، قوسها هم تغییراتی ایجاد شد. همچنین رمپها بیرون فضای پارک بود که حس خطرناکی داشت؛ برای همین تغییر کرد. فرم سرستونها هم که از اول سهطبقه و ویوپوینت بود، کمی تغییر کرد.
راستش آن اول که بحث مسابقه مطرح شد، یکطورهایی گفتم که دلت خوش است. اینهمه مهندس بزرگ. امکان ندارد طرح من برگزیده شود. مهندس بهزادی گفت که آنها آدمهای منصفی هستند و اگر کار خوب بدهیم میپذیرند. ولی ته دلم فکر میکردم که دارم طرحی را میکشم که قرار است روی کاغذ بماند. برای همین تصمیم گرفتم یکچیز هیجانانگیز و جالب طراحی کنم که چیز خوبی روی کاغذ باقی بماند. آن زمان ۲۵ سالم بود. وقتیکه برنده شدیم ۲۶ ساله بودم و تا ۲۷ سالگی درگیر طرح بودم. میرفتم ایتالیا و کنار دست مهندسان سازه مینشستم تا کارشان را ببینم. وقتی برنده شدیم داشتم در کانادا فوقلیسانس میخواندم. مرخصی گرفتم و برگشتم ایران تا پایکار باشم. میدانستم دارم با یک گروه سازهای حرفهای کار میکنم که کارشان را بلدند و من فقط روی طراحی فرم تمرکز داشتم و نگران مسائل فنی نبودم. همیشه میگویم خوشمزهترین قسمت و پز دادنش برای من است ولی حقیقت این است که زحمت و سختی کار بر عهده تعداد زیادی از دوستانم بود. هم حس میکنم که خیلی خوششانس بودم و هم از آنها خجالت میکشم که همهاش اسم مرا میبرند.
بله. زیاد.
خوب. وقتی آدمها را میبینم که روی آن قدم میزنند و عکس میگیرند حس خوشایندی دارم. رسالت ما معمارها این است که فضاهایی بسازیم که مردم در آن حس بهتری داشته باشند. حتی چند بار مردم دوربین به دستم دادهاند تا از آنها عکس بگیرم. یکبار با همکارم رفته بودم برای عکاسی از پل. تنها کنار سهپایه ایستاده بودم. یک زوج رد میشدند. فکر کردند ما از آنهایی هستیم که از مردم عکس میگیرند و به آنها میفروشند. از من خواستند از آنها عکس بگیرم. من هم گرفتم و برایشان ایمیل کردم. (همشهری معماری)
جام جم سرا: با گذشت چند ماه از این ماجرا، قربانی حادثه دچار عوارض زیادی از جمله تورم تارهای صوتی، ریزش مژه، مشکلات روانی و... شده است و پرونده پزشک زیبایی در دادسرا در جریان است.
شاکی که زنی ۴۰ساله است ماجرا را این طور بازگو کرد: «چندماه قبل به یک چشم پزشک در زاهدان مراجعه کرده بودم. او گفت یک متخصص پوست و زیبایی میشناسد که میتواند کاری کند چهرهام زیباتر از قبل شود. او از این دکتر خیلی تعریف کرد و گفت دکتر پروازی است و از تهران به زاهدان میآید».
وی افزود: وقتی مشتاق شدم نزد این متخصص پوست بروم مبلغی از من زیرمیزی دریافت کرد و نشانی او را داد. من هم سراغ دکتری که فکر میکردم متخصص پوست است رفتم. جلوی در مطب او تابلوی بزرگی نصب شده بود و داخل مطب پر از مدارک پزشکیاش بود. به همین دلیل به او اعتماد کردم و قرار شد طی چند جلسه عمل جوانسازی پوست روی صورتم انجام شود.»
جوانی با اسید
وی ادامه داد: «نخستین مرتبه دستیاران خانم دکتر روی صورتم کار کردند. او همه نوع وسایل پزشکی در مطبش داشت. با خودم فکر میکردم با این همه امکانات میتواند برایم معجزه کند. در جلسه دوم خود خانم دکتر سراغم آمد و بعد از ماساژ پوستم مایعی را روی صورتم ریخت که درد و سوزش همه وجودم را فرا گرفت. درحالیکه از شدت سوزش بهخودم میپیچیدم از او درباره این مایع سؤال کردم و او گفت اسید روی صورتم ریخته تا پوست صورتم جمع شود! او گفت تا ۳روز نباید صورتم را بشویم. من هم تا ۳روز این شرایط را تحمل کردم تا اینکه پوست صورتم کنده شد. در این مدت اسید وارد دهان و چشمانم شده بود و هر روز در بدنم پیشروی میکرد. طوری که به تارهای صوتی و حنجره و لثههایم آسیب زد و حتی باعث شد مژههایم دچار ریزش شود».
این زن جوان ادامه داد: «شرایط سختی بود. درد و سوزش ناشی از اسید یک طرف، آسیبهایی که هر روز متوجه آنها میشدم از سوی دیگر عذابم میداد. هر روز اتفاق تازهای برایم میافتاد. دیگر صدایم مثل قبل نبود و وقتی تلفنی صحبت میکردم همه فکر میکردند مرد هستم. با این حال هنوز فکر میکردم همه اینها بخشی از درمان و جوانسازی پوست است تا اینکه سرانجام باورم شد که یک جای کار اشکال دارد.»
دستگیری در مطب
وی با وجود مشکلاتی که برایش پیش آمده بود راه پر پیچ و خمی برای شکایت از پزشک زیبایی در پیش داشت. او در اینباره میگوید: «دیگر طاقت نیاوردم و به چند ارگان و نهاد پزشکی مراجعه کردم و در آنجا فهمیدم خانمی که به بهانه جوانسازی پوست چنین بلایی سرم آورده جراح نیست و همه حرفهایی که به من درباره زیبایی پوست صورتم گفته بود، دروغ بوده است. به همین دلیل از او شکایت کردم و پیگیر ماجرا شدم. پس از بررسی پروندهام و با توجه به شکایتی که کرده بودم حکم جلب خانم دکتر صادر شد».
با اینکه حکم جلب این زن صادر شده بود اما مأموران نمیتوانستند او را دستگیر کنند: «قرار شد یک روز من به بهانه مداوا وارد مطبش شوم و اگر او در آنجا حضور داشت مأموران را خبر کنم.»
شاکی ادامه میدهد: «بالاخره یک روز من وارد مطب شدم و چند مأمور که یکی از آنها زن بود هم پشت در بسته منتظر ماندند. در آنجا خانم دکتر را دیدم و به طرف در رفتم تا راه را برای ورود مأموران باز کنم. وقتی در باز شد مأمور زن داخل مطب آمد. خانم دکتر و دستیارانش به تصور اینکه وی مشتری است، سراغ او رفتند و میخواستند او را هم به بهانه جراحی پوست به دام بیندازند اما وی خانم دکتر را دستگیر کرد. با بررسی مدارک پزشکی آن زن مسجل شد که برخی مدارک او جعلی است و او مجوزی برای انجام عمل زیبایی نداشته است.»
بهدنبال دستگیری این زن پرونده در دادسرای عمومی و انقلاب زاهدان به جریان افتاد و قرار است بهزودی در اینباره تصمیمگیری شود.
کاش زیر بار این جراحی نمیرفتم
زن جوان درباره مداوای بخشهای آسیب دیده صورتش میگوید: «تا به حال حدود ۲۷میلیون تومان برای مداوای صورتم هزینه کردهام اما معلوم نیست که آیا صورتم مثل قبل میشود یا نه. از این گذشته مشکلات زیادی در چشم، دهان، گلو، لثهها و... برایم بهوجود آمده است. من فقط میخواستم با این جراحی پوستم کمی جوانتر شود و نمیدانستم چنین بلاهایی سرم میآید. اگر به چندماه قبل برگردم هیچ وقت زیر بار چنین جراحی نمیروم.»
پریسا قنبری، وکیل مدافع شاکی نیز در اینباره میگوید: «اتهام متهم در این پرونده ایراد صدمات بدنی، جرح عمدی و مداخله در امور پزشکی است.» وی میگوید: «موکلم زن فعال و تلاشگری بود اما مشکلاتی که این ماجرا برایش درست کرده باعث شده زندگی او فلج شود. او علاوه بر مشکل زیبایی برای لثهها، تارهای صوتی، حنجره، چشم و گلویش مشکلات زیادی درست شده و زندگی عادیاش مختل شده است. هرچند مدتی از شکایت ما در دادسرا میگذرد و همه شواهد و مدارک علیه پزشک است اما دادیار پرونده منتظر نظریه پزشکی قانونی است تا کیفرخواست پرونده را صادر کند.» (همشهری)
سازمان جهانی کار در تازهترین گزارش خود درباره بحران بیکاری جوانان اعلام کرد: کارآفرینی و کارآموزی راهکارهایی است که میتوان از طریق آن انتظار داشت ۷۴ میلیون جوان در سراسر دنیا شاغل شوند.
ILO با تاکید بر اینکه جهان با بحرانی شدن اشتغال جوانان مواجه است تاکید کرد: احتمال بیکاری جوانان نسبت به بزرگسالان تا ۳ برابر بیشتر است و در حال حاضر، حدود ۷۴ میلیون جوان در کشورهای مختلف جهان به دنبال کار هستند. نرخ بالای بیکاری جوانان، افزایش عدم فعالیت و همچنین انجام کارهای مخاطره آمیز در کشورهای جهان به همراه فقر؛ از هشدارهایی است که درباره اشتغال جوانان به ویژه در کشورهای در حال توسعه وجود دارد.
در حال حاضر، سازمان جهانی کار سیاستهای یکپارچهای را در سطح کلان کشورها به منظور اشتغال زایی برای جوانان دنبال میکند و این اقدامات از طریق تیمهای فنی ILO در بیش از ۶۰ دفتر این سازمان در کشورهای گوناگون جهان دنبال میشود. (مهر)