مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

بیماری عجیب دختر بجنوردی زیر ذره‌بین پزشکان [عکس]

سه شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 08:44

جام جم سرا- «نرگس رسولی» را که خاطرتان هست؟ همان دختر کوچک بجنوردی که بیماری پوستی عجیب و دردناکی دارد و انتشار تصاویرش دل بسیاری از شما را با دردمندی او همراه کرد؛ او پس از جمع‌آوری کمک‌های نقدی مردم مهربان و همراهی برخی پزشکان، همراه با والدینش به تهران آمده تا مراحل درمانش آغاز شود. تصاویری تازه از وی را ببینید.


ادامه مطلب ...

یک دختر ایرانی که زندگی‌اش در بطری‌های پلاستیکی است! [+عکس]

سپیده جلالی علوم سیاسی می‌خواند. او حرکت خیرخواهانه و البته همراستا با حفظ محیط زیست را از خانه و دانشگاه شروع کرده و حالا برخی‌ها همانند او چشمشان دنبال درهای پلاستیکی است؛ درهای پلاستیکی رنگارنگی که توسط مردم شهر تبریز جمع می‌شود و از پول آن برای نیازمندان صندلی چرخدار می‌خرند:


آغاز حرکت

گاهی باید نگاه کرد. باید به شهر به دیوار‌ها به صندوق‌ها نگاه کرد: «من در سفری که سه سال پیش به ترکیه داشتم با یک نهاد مردمی آشنا شدم. صندوق‌هایی را دیدم در خیابان که مردم در آن درهای پلاستیکی می‌ریختند. درهای کوچک و بزرگ و رنگی. فقط در بود. بعد که تحقیق کردم متوجه شدم این کار یک حرکت مردمی و خیرخواهانه است. این در‌ها جمع می‌شود و بعد با پول فروش آن برای افراد نیازمند ویلچر تهیه می‌کنند. این حرکت را هم یک دانشجوی رشته پزشکی شروع کرده. یک روز در خیابان دیده که یک آقا مادرش را کول کرده وقتی دلیلش را می‌پرسد متوجه می‌شود که مادر نمی‌تواند راه برود و پولی هم برای خرید ویلچر ندارند. همین موضوع باعث شکل گرفتن این حرکت می‌شود. من هم از این ایده خیلی خوشم آمد. وقتی از ترکیه برگشتم این ایده همیشه توی ذهنم بود. تا اینکه اوایل زمستان سال ۹۲ خودم شروع کردم به در پلاستیکی جمع کردن. کم کم افراد خانواده‌ام و دوستانم و فامیل هم به من کمک کردند و شروع کردیم به جمع کردن درهای رنگی نوشابه و در شیشه سس و...»


طراحی پوستری برای فراخوان همگانی

هر حرکتی باید به چشم بیاید. باید مردم را کنجکاو کند و دنبال ایده بکشاند: «روزهای اول در شبکه‌های مجازی یک صفحه درست کردم. بعد که دیدم کافی نیست پوستری چاپ کردم که همه اهداف و انگیزه‌ام را توضیح می‌داد. چند مرکز هم به صورت داوطلبانه اعلام کردند که می‌توانند در جمع کردن در‌ها به عنوان دریافت کننده به ما کمک کنند. یک کتابفروشی، انتشارات، نانوایی، خیریه و یک کافه جاهایی بودند که در پوس‌تر به عنوان دریافت کننده نام بردیم. پوستر‌ها را در جاهای مختلف شهر پخش کردیم. در مکان‌های شلوغ مثل آموزشگاه‌ها، مدرسه‌ها، فروشگاه‌ها و رستوران‌ها. خدا را شکر کار گرفت و مردم استقبال کردند. پارکینگ خانه ما هم مرکز اصلی جمع کردن در‌ها بود. هر کس هر چقدر که «در» داشت به این مراکز مراجعه می‌کرد. از سی تا سه هزار تا. تعدادش مهم نبود. مهم این بود که این حرکت داشت جا می‌افتاد. آدم‌های مشخصی هم نبودند. از هر قشر و صنفی به ما کمک کردند. هدف مشخص بود. کار هم خیلی ساده بود. مردم به من که یک دختر دانشجو بودم اعتماد کردند. دیدند کار یک حرکت خیرخواهانه است. برای همین دیگر به چگونگی‌اش فکر نکردند. مهم هدف بود که خیلی روشن نوشته بودیم قرار است وقتی در‌ها را فروختیم برای افراد نیازمند ویلچر بخریم. همین.»


۱۰۰ گونی «در»!

اولین قدم پیدا کردن مشتری است. در‌ها باید خریدار داشته باشد تا به پول تبدیل شوند «قبل از چاپ کردن پوستر و جمع کردن در‌ها به همه مراحل کار فکر کرده بودم. خریدار را پیدا کرده بودم و می‌دانستم که در‌ها را برای بازیافت به کجا ببرم. قرار بود وقتی به یک تن رسید در‌ها را برای فروش ببرم. قبل از اینکه در‌ها را برای فروش ببرم از همه گونی‌ها و درهای جمع‌آوری شده عکس گرفتم و همه جا پخش کردم تا مردم ببینند که چقدر در جمع شده. این کار انگیزه‌شان را چند برابر می‌کرد. اینکه می‌دیدند در‌ها روی هم یک تن شده و بزودی تبدیل به پول و ویلچر می‌شود. برای بار اول هم مسئول خرید آن شرکت به خاطر هدف خیرخواهانه‌ای که داشتیم با قیمت بالاتری در‌ها را خریدند و توانستیم با پول آن یک تن در پلاستیکی ۶ صندلی چرخدار بخریم. در مراسمی هم از مردم دعوت کردیم و از ویلچر‌ها رونمایی شد. می‌خواستم همه چیز روشن و شفاف باشد تا ببینند نتیجه چی شده و کار به کجا رسیده است.»


گیرنده‌های نا‌شناس

«روزهای اول این صندلی‌های چرخدار فقط خریداری شد. یعنی برای آدم خاصی نخریدیم. نمی‌دانستیم که این صندلی‌ها را باید به چه کسانی بدهیم. تا اینکه یک تعدادی را به ‌ما معرفی کردند. بعد از اینکه تحقیق کردیم به کسانی که واقعاً احتیاج داشتند تعلق گرفت. جالب اینجا بود که سه نفر از کسانی که ویلچر احتیاج داشتند خودشان در این حرکت نقش داشتند و خودشان جزو کسانی بودند که «در» جمع می‌کردند.
حالا هم این شکلی است. مردم خودشان می‌آیند و اسم افراد نیازمند را می‌گویند ما هم تحقیق می‌کنیم و بعد از فروش در‌ها ویلچر‌ها را تحویل می‌دهیم. حتی ویلچر اهدایی هم داریم. چند وقت پیش آقایی ویلچرهای مادرش را که فوت کرده بود به یکی از مراکز جمع‌آوری در‌ها تحویل داده بود. این اتفاق‌ها هم می‌افتد که کارمان را جالب‌تر و جذاب‌تر می‌کند. در مراسم رونمایی از ویلچر‌ها هم فقط از صندلی‌ها رونمایی می‌کردیم و بعد در خفا و به صورت نا‌شناس به در خانه افراد نیازمند می‌رفتیم و صندلی‌ها را تحویل می‌دادیم.»


یک تیر و دو هدف

یک کار با چند هدف همیشه هیجان‌انگیز‌تر است و بیشتر به دل می‌چسبد: «کار ما مثل‌زدن یک تیر به چند هدف است. یک سر کار که ‌خیر است. یکسری زباله دور ریختنی را جمع می‌کنیم و بازیافت می‌شود و از پول آن برای افراد نیازمند صندلی چرخدار می‌خریم. سر دیگر این کار جمع‌آوری زباله‌ها از روی زمین است. در این حرکت یکسری از در‌ها در خانه و بعد از مصرف نوشابه‌ها و دوغ و سس و ترشی و شامپو جمع می‌شود. یک بخشی از آن هم بچه‌های فعال محیط زیست از طبیعت و سواحل و کوه و دشت و حتی خیابان‌ها جمع می‌کنند. این سر بطری‌ها قرار بود در زمین بماند و بعد از چند صد سال تجزیه شود و به هیچ دردی هم نخورد اما حالا از آن پول در می‌آید. یک اتفاق دیگری هم که افتاد به جریان افتادن بحث تفکیک زباله‌ها بود. اینکه گروهی از مردم می‌پرسند خب ما در‌ها را جمع می‌کنیم پس خودش چه می‌شود؟ الان در ذهن همه کسانی که «در» جمع می‌کردند این جرقه زده شده که زباله‌های دیگر را هم جمع کنند و از آن پول در بیاورند. حالا برای همه عادت شده. بیشتر بچه‌های مدارس تبریز به این موضوع عادت کرده‌اند. حتی یکی از ویلچر‌ها را یک هفته در یک مدرسه گذاشتیم تا بچه‌ها ببینند با این کار تفکیک زباله چه کار مهمی انجام داده‌اند. الان بچه‌های دانشگاه ما چه بومی‌ها و چه غیر بومی‌ها بعد از چند روز تعطیلی و سفر با کلی در بطری به دانشگاه می‌آیند. خودم هم همیشه جیب‌هایم پر از در است. دیگر برایمان عادت شده. همین مهم است. اینکه عادت کنیم زباله‌ها را از روی زمین برداریم و دور نریزیم.»


قدم‌های کوچک و بزرگ

تازه کار شروع شده. برای همین سپیده جلالی به همین قدم‌های کوچک قانع است و البته کارهایی که بعد از این حرکت می‌خواهد انجام بدهد و البته نه به این زودی‌ها، خیلی‌ها پیشنهاد کردند که کارهای دیگری هم اضافه کنیم. ولی از روزهای اول به قدم‌های کوچک اما استوار اعتقاد دارم. می‌گویم فعلاً این کار را سر و سامان دهم بعد می‌روم سراغ کار دیگری. فعلاً می‌خواهم روی همین در بطری‌ها کار کنم و چند وقتی همین طوری کار کنیم و فقط سرعت و تعداد را بالا ببریم.
ما در ۱۰ ماه توانستیم ۶ ویلچر بخریم. این زمان خوبی است اما ایده‌آل من این است که در زمان کمتری تعداد بیشتری صندلی چرخدار بخریم. بعد از این کار هم می‌خواهم به کاغذ‌ها و مسأله تفکیک آن فکر کنم و یک حرکتی را شروع کنم. باید اصولی و منطقی کار را شروع کنم. الان موضوعی که خیلی مهم است این است که مردم به من اعتماد کرده‌اند و حالا مرا می‌شناسند. این اعتماد ساده به دست نیامده پس باید قدم دوم را محکم بردارم و مردم را دوباره دنبال این هدف بکشانم.


فعال محیط زیست

از ۹ سالگی دغدغه محیط زیست دارم. از آن زمان تا حالا هیچ وقت هیچ آشغالی روی زمین نریخته‌ام و هر وقت آشغالی دیده‌ام از روی زمین برداشته‌ام. از‌‌ همان ۹ سالگی به خودم قول دادم من نباید کسی باشم که دستش را از شیشه ماشین بیرون می‌آورد و در خیابان و طبیعت آشغال می‌ریزد. در گروه و تشکل محیط زیستی هم نبوده‌ام. فقط یک موضوع شخصی است. همیشه گفته‌ام باید اول از خودم و خانواده‌ام شروع کنم و بعد یک جامعه را دعوت به راه‌انداختن یک حرکت کنم.
همیشه به صورت جدی در طبیعت پاکسازی می‌کنم. هر جا که می‌روم جنگل، ساحل و کوه‌‌ همان مسیر خودم را تمیز می‌کنم. می‌گویم همین که مسیر رفت و برگشتم را پاک می‌کنم پس من دینم را به زمین ادا کرده‌ام. قدم‌هایی که روی آن می‌گذارم بی‌دلیل نگذاشته‌ام. یک جوری از زمین و طبیعت تشکر و قدردانی می‌کنم. کلی هم در مسیر پاکسازی در بطری جمع می‌کنم. (اکرم احمدی/بانو)


ادامه مطلب ...

دختر «گل آقا»: پدرم همه مردم را «شاد» می‌خواست

پوپک صابری فومنی کارش را در مؤسسه گل‌آقا از سال ۷۰ شروع کرد و مثل همه گل‌آقایی‌ها از صفر. پدر اصرار داشت که پوپک شاغل باشد. چه اعتقاد داشت زنان بیرون از منزل و در ایفای نقش‌های اجتماعی نیز بسیار توانا خواهند بود. پوپک صابری که در ستون پاسخ به نامه‌ها و با عنوان مستعار «گلنسا» فعالیتش را آغاز کرده بود، به مرور در کار طنز‌نویسی خبره شد، تا جایی که پس از فوت گل‌آقا با تصمیمات مصلحت‌اندیشانه خود مؤسسه را حفظ کرد.
پوپک در هیچ بخشی از مصاحبه بغض نکرد، اما به بحث تعطیلی بچه‌ها گل‌آقا که رسیدیم، درست مثل یک بچه بغض خود را آشکار کرد و باب درددل گشود. گفت‌و‌گو با پوپک صابری کار سختی بود، چون در لفافه سخن می‌گفت:


*مردم ما در شرایط فعلی تا چه حد به خندیدن و شاد بودن نیاز دارند؟
متأسفانه‌، من بر این باورم که تا حدود زیادی در فضای خالی از مهر و محبت زندگی می‌کنیم. آدم‌ها خیلی در کنار یکدیگر نمی‌خندند و خیلی شاد نیستند. اگر چنین فضایی تداوم پیدا کند، در واقع داریم به سمت و سوی خطرناکی قدم می‌گذاریم. آیا می‌شود گفت ما هیچ مشکلی نداریم‌، همه چیز خوب است و حال هیچ‌کس بد نیست؟ آیا می‌شود گفت در مورد همه مسائل نگاهمان کامل و خالی از عیب است؟ نه، باید حرف بزنیم. البته ما معتقدیم حاکمیت از مردم جدا نیست و در کشوری زندگی می‌کنیم که مردم انتخاب می‌کنند، اما اشتباهاتی هم وجود دارد که باید آن را گوشزد کرد. اگر حرف نزنیم و بخصوص مشکلات را با زبان طنز مطرح نکنیم، مردم در آستانه انفجار قرار خواهند گرفت.


* وقتی جنگ به مردم ما تحمیل شد، شاید کمتر کسی تصورش را می‌کرد که نشریه‌ای مثل «گل‌آقا» به مرهمی برای زخم‌ها و درد‌ها و دغدغه‌های مردم تبدیل شود. این اتفاق از نگاه شما چه تعبیری دارد؟
پدرم در سال ۶۳ در روزنامه «اطلاعات» ستون‌نویس بود، ستونی که اسمش‌ «دو کلمه حرف حساب‌» بود. «گل‌آقا» اتفاق خوبی بود. البته آقای صابری اعتقاد داشت دوره جنگ زمان مناسبی برای راه‌اندازی‌ «گل‌آقا‌» نیست، چون بخش عظیمی از مردم درگیر جنگ بودند. بعد از جنگ شرایط کمی بهتر شد، اما خب خرابی‌ها باعث افسردگی مردم شده بود. کار ساده‌ای نبود که در چنین شرایطی یک مجله طنز راه‌اندازی شود، اما پدرم این کار را با ظرافت خاصی انجام داد.


* این ظرافت خاص را کمی توضیح می‌دهید؟
ببینید، گل‌آقا صریح سخن نمی‌گفت. ساده هم نبود. شاید این قیاس از زبان من درست نباشد، اما مثل سعدی و حافظ بود، چون هر فردی با توجه به ذهنیت خودش از گل‌آقا برداشت متفاوتی داشت. در واقع طنز «گل‌آقا» مردمی بود، یک جریان کاملاً مردمی.


* این جریان مردمی آیا پیچیده هم بود؟
اگر منظورتان مجله گل آقا است بله. ‌ «گل‌آقا» کشکول بود، کشکولی که برای همه مردم حرف داشت، برای بقال، قصاب، کارمند و حتی استاد دانشگاه. این کشکول به دنبال زمین خوردن کسی نبود. اصلا ما زمین خوردن را طنز نمی‌دانیم.


* آیا گاهی از خط قرمز‌ها عبور کردید؟
بله اما متأسفانه هنوز در اینجا خط قرمز‌ها تعاریف مشخصی ندارند. اما برای «گل‌آقا» همیشه خط قرمز‌هایی وجود داشته و ما هیچ‌وقت آن‌ها را زیرپا نمی‌گذاریم‌، مثل مذهب، عرف و ملیت.


* در هیچ برهه‌ای دنبال جنجال نبوده‌اید؟
نه، اصلاً. طنز، شوخی و گفتن حرف‌های مردم باید در فضایی آرام صورت بگیرد. البته طنز قطعاً برای به پا کردن جنجال بهترین ابزار به حساب می‌آید، اما «گل‌آقا» هیچ‌وقت دنبال این مسئله نبود.


* اصلیترین تفاوت‌ «گل‌آقا» با دیگر نشریات طنز در چه موردی خلاصه می‌شود؟
طنز ما با آرایه‌های ادبی همراه است. اما طی این مدت نشریاتی با عنوان طنز شکلی کاملاً عصبانی به خود گرفتند. من اسمش را گذاشته‌ام طنز عصبانی. این نوع طنز نه تنها باعث لبخند مردم نمی‌شود‌، بلکه راهکار مناسبی هم برای درمان درد نیست‌.


* «گل‌آقا» با مردم شوخی می‌کند؟
بله، به هر حال گاهی مشکلات آنقدر مردم را تحت ‌فشار قرار می‌دهد که ما می‌گوییم همین الان باید با مردم شوخی کنیم تا کمی درد‌هایشان کمتر شود. اما خیلی به این مسئله نپرداخته‌ایم. البته ما گاهی بدلیل اینکه مجله‌مان به‌صورت ماهنامه منتشر می‌شد از شتاب حوادث خیلی عقب مانده‌ایم، اما هنوز هم گاهی نشاندن یک لبخند بر صورت مردم انگیزه‌مان را صد‌چندان می‌کند.


* هفته‌نامه «گل‌آقا» را یک‌ بار آقای صابری تعطیل کرد. دلیل خاصی داشت؟
البته. اما پدرم هیچ‌وقت علاقه‌ای به حرف زدن درباره این دلایل خاص نداشت.


* شما هم حرفی نمی‌زنید؟
نه، حرفی نمی‌زنم. چون اگر مطرح کردن آن دلایل ضرورتی داشت‌، آقای صابری سکوت نمی‌کرد. او هیچ‌وقت عادت نداشت حرفی بزند که رنجش کسی را به دنبال داشته باشد‌. من فقط یک چیز را می‌دانم‌، اینکه هنوز زمان فاش شدن راز «گل‌آقا‌» نرسیده. «گل‌آقا» مجموعه‌ای از اسرار است که تنها به بخشی از آن با مرور و تحقیق می‌توان پی برد.


* خنده برای آقای صابری چه مفهومی داشت و تا چه حد این مسئله را برای مردم ضروری می‌دانست؟
پدرم همه را شادمان می‌خواست. اصلاً یکی از آرزو‌هایش این بود که مردم همیشه لبخند بزنند. البته این آرزو را با ظرافت‌های خاص خودش همراه کرده بود. مثل این توصیه که مدام به ما گوشزد می‌کرد انسان زیباست پس انسان‌ها را زشت نکشید چون ممکن است فرزند یک مسئول از دیدن کاریکاتور پدرش لذت نبرد و حتی ناراحت شود. می‌گفت کاریکاتور باید طوری باشد که مسئولان آن را از مجله جدا کنند و به دیوار اتاقشان بزنند. آقای صابری همیشه اصرار داشت انتقاد و طنز ما شکل دوستانه‌ای داشته باشد و عصبانی با کسی حرف نزنیم. طنز ما همیشه از عقده‌گشایی پرهیز کرده. البته ما این خط‌مشی را همیشه رعایت کرده‌ایم،


* پیش آمده که با یکی از اقدامات حکومتی شوخی کرده باشید؟
بله، در مورد مبارزه با بدحجابی این کار را انجام دادیم. به هر حال این موضوع تا جایی پیش رفت که گفته می‌شد زنان حق چکمه پوشیدن ندارند. ما مخالفت کردیم، چون این تصمیم را مربوط به ارزش نهادن به موضوع حجاب نمی‌دانستیم. ما از رنگ‌های شاد همیشه دفاع می‌کنیم. این احتمالاً یکی از بهترین راه‌های بانشاط نگه داشتن مردم است. هیچ‌وقت به خودمان اجازه نمی‌دهیم کاریکاتور یک روحانی را بکشیم، چون دلیلی برای این کار وجود ندارد. جامعه هم نمی‌پذیرد. اما در مسائلی که باید وارد شویم ملاحظه‌کاری را کنار می‌گذاریم و حرفمان را می‌زنیم. ‌


* «گل‌آقا‌» گاهی در نقش سوپاپ هم ظاهر می‌شود. یادش به خیر، گل آقا می‌گفت ما سوفاف هستیم‌، نه سوپاپ. اما‌ «بچه‌ها گل‌آقا‌» را تعطیل کردید. این‌طور نیست؟
مجبور شدیم. مشکلات مالی طی یک سال اخیر باعث شد‌ «بچه‌ها گل‌آقا» را تعطیل کنیم. متاسفانه مجلات کودکان در ایران اکثرا دولتی هستند و انتشار مجله کودکان برای یک موسسه خصوصی کار بسیار مشکلی است و حمایت بیشتر وزارت ارشاد و آموزش و پرورش را می‌طلبد.


* بهتر نبود قیمت مجله‌ «بچه‌ها گل‌آقا» را بالا می‌بردید؟
نه، اصلاً بهتر نبود، چون بچه‌ها پول زیادی ندارند. در ضمن‌، ما به توان مالی بچه‌های روستایی هم فکر می‌کنیم. آن‌ها هم باید مجله بخوانند. یکی از شعارهای‌ «بچه‌ها گل‌آقا» اتفاقاً بی‌ارتباط با موضوع شما نیست. اینکه شادی حق بچه‌ها است و باید به حقوق بچه‌ها احترام بگذاریم. نکته جالب‌تر اینکه این مجله با مطالب ارسالی خود بچه‌ها پا گرفت. اگر پدرم زنده بود‌، همه فعالیت‌های مؤسسه را تعطیل می‌کرد‌، اما ‌ «بچه‌ها گل‌آقا‌» را نگه می‌داشت.


* فکر نمی‌کنید «گل‌آقا» باید بیشتر با بزرگ‌تر‌ها روبه‌رو شود تا بچه‌ها؟
نه، اصلاً این‌طور فکر نمی‌کنم، چون اگر می‌خواهیم طرز فکر مثبتی را به نتیجه برسانیم، باید کار را از آموزش بچه‌ها شروع کنیم. گل‌آقا می‌گفت اگر یک‌ بار دیگر به دنیا می‌آمدم‌، حتم بدانید که تمام کار‌هایم را‌‌ رها می‌کردم و تلاشم را برای راه‌اندازی و تقویت مجله‌ای برای کودکان خرج می‌کردم.


* جالب است که دختر گل‌آقا اتفاقاً «بچه‌ها گل‌آقا» را تعطیل کرده. چرا؟
چون تکلیف من با تکلیف پدرم فرق می‌کند. او بنیانگذار مؤسسه گل‌آقا بود و می‌توانست هر کاری انجام دهد، اما من باید به حفظ این میراث‌ فکر کنم. بله، من «بچه‌ها گل‌آقا» را قربانی ادامه حیات مؤسسه کردم. تمام پنجشنبه‌ها غصه‌ام می‌گیرد که چرا صفحات «بچه‌ها گل‌آقا» روی می‌زم نیست. انگار بچه‌ای را که مدت‌ها است پای بزرگ‌شدنش خون دل خورده‌ایم از دست داده‌ام. اما هیچ اشکالی ندارد. قول می‌دهم که تمام وقت و توانم را برای چاپ مجدد مجله بچه‌ها گل‌آقا هزینه کنم. سختی‌های این چند سال به ما آموخته که چطور باید دوباره شروع کنیم. بنابراین، خودمان را کوچک می‌کنیم تا دوباره بزرگ شویم.


* آقای صابری شوخ‌طبع بود؟
شوخ‌طبع نه به این معنا که هر جا برود شوخی کند ابداً. پدرم اساساً درون تلخی داشت. حق هم داشت. پسرش را در جوانی در یک سانحه رانندگی از دست داده بود. زندگی گل‌آقا مجموعه‌ای از سختی‌ها بود. در یک خانواده بسیار فقیر بزرگ شد. اما با دل خونین لب خندان می‌آورد.


* آیا دغدغه خاصی دارید؟
دلم برای گل‌آقا می‌سوزد. اگر ایجاد روحیه شادمانی و نشاط و فضا برای طنز و انتقاد منصفانه یک ضرورت است - که به اعتقاد ما هست - نگاه مسئولان باید تغییر کند. حفظ حیات موسسه گل‌آقا برای ما به خاطر انگیزه‌های مادی نیست، انگیزه‌های فرهنگی در این میان مطرح است و امیدواریم که متولیان امور فرهنگی هم این ضرورت را متوجه شده باشند. (مهدی ربوشه/ سپیده دانایی)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

انتشار عکس خصوصی، بهانه اخاذی از دختر جوان

چندی پیش زن و مرد جوانی با مراجعه به دادسرای ناحیه ۱۶ در شکایتی گفتند: دخترمان چند وقتی می‌شد که کم‌حرف شده بود و افسردگی گرفته بود. هرچه با او صحبت می‌کردیم، فایده‌ای نداشت و علت ناراحتی‌اش را به ما نمی‌گفت؛ تا اینکه شب گذشته پس از اصرار فراوان ما گفت که چند وقتی با یک پسر جوان در ارتباط بوده است اما وقتی خواسته این ارتباط را قطع کند، پسر مذکور عکس‌هایی از دخترمان را به او نشان داده و گفته اگر ارتباطش را با وی قطع کند، این عکس‌ها را همه جا منتشر خواهد کرد.
والدین دختر جوان گفتند: این پسر حتی با تهدید از دخترمان پول می‌گرفته تا عکس‌های خصوصیشان را پخش نکند.
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و تلاش در این خصوص آغاز شد و در ‌‌‌نهایت این پسر جوان از سوی پلیس بازداشت شد و در بازجویی‌ها با اعتراف به جرم خود به ماموران گفت: به دلیل علاقه زیادی که به این دختر داشتم می‌خواستم از این طریق مانع قطع ارتباط او شوم.
او افزود: قصد آزار و اذیت دختر جوان را نداشتم و فقط می‌خواستم از او جدا نشوم. برای همین چنین نقشه‌ای به ذهنم رسید.
با اعتراف این پسر وی با قرار قانونی روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. (باشگاه خبرنگاران)


ادامه مطلب ...

راز مرگ دختر مهابادی بر ملا شد [+عکس]

در حالی که یک هفته از مرگ جنجالی و خبرساز دختر مهابادی می‌گذرد، بررسی پیامک‌های رد و بدل شده راز مرگ معمایی مهماندار «هتل تارا» را بر ملا کرده است.
مرگ مرموز این دخترک اگرچه تا روز پنجشنبه گذشته رسانه‌ای نشد، اما با حاشیه‌دار شدن این پرونده، سمت و سویی دیگر پیدا کرد و حالا با گذشت ٨ روز از این حادثه ابعاد تازه‌تری از ماجرا فاش شد.
تحقیقات و بررسی‌های اولیه از اعترافات متهم خبر می‌دهد و پرونده خارج از نوبت درحال رسیدگی است. با این حال، بررسی پیامک‌های رد و بدل شده بین مهماندار هتل و متهم پرونده سرنخی طلایی را در اختیار پلیس قرار داد.
به گزارش خبرگزاری میزان، توکل حیدری رئیس ‌کل دادگستری آذربایجان‌غربی شرح ماجرا را این گونه بیان کرد: «یکشنبه هفته گذشته دختر ٢۶ ساله‌ای از طبقه چهارم هتلی در شهرستان مهاباد که به‌عنوان مهماندار در آن فعالیت می‌کرد، به پائین پرت می‌شود و در دم جان می‌بازد. بلافاصله پس از این حادثه، تحقیقات برای مشخص شدن ابعاد مختلف آن از سوی دستگاه قضایی آغاز شد. اما هنوز چند ساعت از وقوع این حادثه نگذشت که خبرهای جهت‌دار و عجیبی از آن روی شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های معاند ظاهر شد».


وی افزود: «با این حال در تحقیقات پلیسی و کارآگاهان مشخص شد، متهم مهندس و متخصص طراحی داخلی ساختمان است و فعالیت وی در زمینه ارتقای استاندارد هتلداری بوده است. وی برای همین منظور در هتل تارای مهاباد حضور داشته و تحقیقات ما هرگونه وابستگی وی به دستگاه‌های دولتی را رد می‌کند؛ چه برسد به این‌که وی بازرس یا مامور امنیتی باشد».
حیدری اضافه کرد: «بررسی ٢۵ پیامک رد و بدل شده بین متهم و دختر مهماندار نشان می‌دهد که متهم، دختر جوان را به اتاقش دعوت کرده است، متهم نیز در این رابطه اعتراف کرد که چند دقیقه پس از حضور مهماندار هتل در اتاق و گفت‌وگوی آن دو با یکدیگر، رئیس هتل که متوجه عدم حضور کارمندش شد، تلفنی ماجرا را به مادر او اطلاع می‌دهد و مادر دختر جوان نیز با دخترش تماس می‌گیرد و او را در جریان این‌که رئیس هتل دنبالش می‌گردد، قرار می‌دهد. پس از این تماس، دختر جوان با یکی از همکارانش تماس می‌گیرد تا سر و گوشی آب دهد و ماجرا را به وی اطلاع دهد. بر اساس گفته‌های متهم، همکار او پس از بررسی به وی اطلاع می‌دهد که رئیس هتل مشغول کنترل دوربین‌های مدار بسته است. متهم دستپاچه شده و تصمیم می‌گیرد اتاق را ترک کند و این کار را از طریق بالکن‌ها انجام دهد. وی چند بالکن کناری را که هر یک حدود ٨٠ سانتی‌متر با یکدیگر فاصله داشته‌اند، طی می‌کند و پس از آن تصمیم می‌گیرد که از طریق بالکن به طبقه پایین‌تر بپرد که پس از آویزان شدن از بالکن موفق به این کار نشده و به پایین پرت می‌شود.»


رد فرضیه تجاوز

در حالی که شایعات روزهای گذشته، فرضیه تجاوز به مهماندار هتل تارا در یکی از اتاق‌های طبقه چهارم بین مردم مهاباد گوش به گوش می‌چرخید رئیس‌کل دادگستری استان آذربایجان‌غربی گفت: «معاینات پزشکی قانونی هرگونه شایعه در مورد تجاوز به دختر مهماندار را رد می‌کند و نشان می‌دهد که رابطه‌ای در این حد بین او و متهم وجود نداشته است.»
توکل حیدری اضافه کرد: «دادگستری آذربایجان‌غربی ماجرای هتل تارا را از حیث ایمنی ساختمان و فقدان موانع لازم در بالکن‌ها نیز مورد بررسی قرار خواهد داد.»


یک متهم دستگیر شد

اصلان حیدری، دادستان عمومی و انقلاب مهاباد نیز در رابطه با روند رسیدگی به این حادثه گفت: «پرونده این حادثه به بازپرسی دادسرای مهاباد ارجاع شده و تحقیقات لازم در زمینه مرگ مشکوک این دختر جوان با دقت کامل درحال انجام است. مسئولان شهر و دستگاه قضایی شهرستان تمام تلاش خود را به کار بسته‌اند تا حقی در این زمینه ضایع نشود. تا زمان احقاق حق با جدیت تمام این پرونده مورد پیگیری قرار می‌گیرد. بر اساس دستورات داده شده، این پرونده خارج از نوبت و در حداقل زمان ممکن رسیدگی می‌شود. هم اکنون یک نفر متهم در همین زمینه دستگیر شده و تحقیقات از وی برای روشن شدن قضیه ادامه دارد.»


نکات مهم حادثه مهاباد

در همین حال، علیرضا رادفر معاون استانداری آذربایجان غربی با بیان مهم‌ترین موارد حادثه مهاباد گفته است: متهم احتمالی این اتفاق ناگوار هیچ ارتباطی با نهادهای امنیتی نداشته و به‌عنوان مشاور بخش خصوصی در راستای زمینه‌سازی برای ارتقای درجه هتل در آن‌جا حاضر بود. هیچ تعرضی به این دختر مهابادی صورت نگرفته و این امر طبق معاینه پزشکی قانونی مورد تأیید است و مشکل اخلاقی در این حادثه وجود نداشت. هیچ خسارتی به اموال مردمی و دولتی به جز هتل که دچار حریق شده، وارد نشده است، ٢ خودروی آتش گرفته نیز از اموال هتل مهاباد بودند.
در این اتفاقات ٢۵ نفر مجروح شدند که از این تعداد ٧ نفر از کارکنان نیروی انتظامی مهاباد بودند. بر خلاف فضاسازی و کشته سازی رسانه‌های معاند از این حادثه، هیچ تیراندازی توسط نیروهای انتظامی صورت نگرفته و این نیرو‌ها تنها با استفاده از روش‌های ضد اغتشاش سعی در متفرق کردن جوانان داشتند.
خانواده دختر مهابادی نقشی در تهییج مردم و جوانان نداشته‌اند و آن‌ها بیشتر به پیگیری این مسأله از راه‌های قانونی تأکید دارند. بسیاری از عکس‌هایی که در فضای مجازی از این حادثه منتشر شده واقعی نیست و به دیگر اتفاقات در سال‌های دور و نزدیک تعلق دارند.
فریناز خسروانی ٢۶ ساله مهماندار هتل تارای شهرستان مهاباد بود که ١٣ اردیبهشت‌ماه بر اثر سقوط از بالکن طبقه چهارم این هتل به کام مرگ فرو رفت. (شهروند)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

«تینا» دختر شیشه‌پاک‌کن، بر فراز برج‌های بلند تهران! [عکس]

تصورش سخت است که یک دختر جوان برای شست‌شوی شیشه‌های برج‌های مرتفع، از طناب آویزان شده و در میان هوا و زمین معلق بماند و بالا و پایین برود؛ کاری پر استرس و ترسناک که حتی بسیاری از مردان نیز انجام آن می‌هراسند؛ اما این دختر جوان برای انجام چنین کاری هیچ ترس و اضطرابی ندارد.
نامش تینا است و می‌گوید قبلاً صخره‌نورد بوده است. اکنون دو سال است که در استخدام شرکتی است درآمده و کار شست‌وشوی شیشه‌های برج‌های مرتفع تهران را انجام می‌دهد.
تینا می‌گوید از این کار ترسی ندارد و مرتفع‌ترین برجی که تا به حال از آن آویزان شده است برج‌های دوقلوی ۲۷ طبقه تهران بوده است. در تصاویری که می‌بینید او در حال شست‌وشوی شیشه‌های ساختمان مرتفع یک دانشگاه است. او را در انجام این کار یکی دیگر از همکارانش یاری می‌کند.

(باشگاه خبرنگاران جوان)


ادامه مطلب ...

۶ میلیون دختر در سن باروری‌اند اما هنوز ازدواج نکرده‌اند

محمد اسماعیل مطلق در همایش تبیین سیاست‌های کلی جمعیت مبتنی بر سلامت مادر و کودک برای ارتقای نرخ باروری کلی در اردبیل افزود: بیش از ۱۱ میلیون دختر و پسر در آستانه ازدواج در کشور قرار دارند و بخش قابل توجهی از این جمعیت نیز در حال پشت سر گذاشتن سن مناسب برای باروری هستند.
وی افزود: عواملی چون بالا رفتن سن ازدواج، افزایش فاصله بین زمان ازدواج و تولد فرزند اول و افزایش فاصله بین تولد فرزندان اول و فرزندان بعدی از جمله عوامل کاهش نرخ باروری در کشور است.
او همچنین گرایش به تک فرزندی در جامعه را موجب بروز بسیاری از مشکلات و آسیب‌های اجتماعی دانست و بیان کرد: احتمال طلاق، به هم خوردن توازن و تعادل شکنی و کمرنگ شدن همبستگی‌های اجتماعی از جمله پیامدهای تک فرزندی است.
مطلق درباره کاهش روند ازدواج از سال ۸۵ تا سال ۹۳ افزود: بر اساس نظر سنجی‌های انجام شده توسط وزارت ورزش و جوانان تنها سه و نیم درصد از پاسخ دهندگان ازدواج را اولویت زندگی خود ذکر کرده‌اند.
وی با بیان اینکه ازدواج و فرزندآوری تاثیر بسزایی در سلامت اجتماعی، جسمی و روانی دارد، گفت: افرادی که ازدواج کرده‌اند از نظر سلامت روان شاد‌تر بوده و احساس امنیت بالایی دارند. به طور کلی افراد متاهل از نظر رشد عاطفی، فکری و اجتماعی نسبت به افراد مجرد پیشرو‌تر هستند. (ایرنا)


ادامه مطلب ...

قصاص برای پسری که برادر دختر مورد علاقه‌اش را کشت

روز پنجم بهمن سال ۹۲ خانواده‌ای به کلانتری رفتند و از ناپدید شدن پسرشان خبر دادند اما روز بعد جسد وی در یکی از جوی‌های آب خیابان عطار نیشابوری در شهرک امید دژبان پیدا شد.
با شناسایی هویت این جسد کارآگاهان در تحقیقات خود متوجه شدند مدتی است که خواهر مقتول به نام «مریم» ۱۹ ساله با جوانی به نام «بهزاد» ۲۱ ساله آشنا شده و همین موضوع زمینه درگیری و اختلاف میان خواهر و برادر شده است. بنابراین با شناسایی محل‌های سکونت «بهزاد» سرانجام وی در حالی که قصد داشت ایران را ترک کند و به آمریکا برود دستگیر شد.
پس از دستگیری «بهزاد» مشخص شد که او ۸ ماه پیش و از طریق شبکه اجتماعی فیس‌بوک با خواهر مقتول به نام «مریم» آشنا شده و از آن زمان به بعد، ارتباط آن‌ها با یکدیگر بیشتر شده به طوری که نهایتا هر دوی آنها تصمیم به ازدواج گرفته بودند. در این میان «پیمان» برادر مریم، پس از اطلاع از موضوع، با ادامه آشنایی «مریم» و «بهزاد» مخالف کرده است.
بهزاد با اعتراف به قتل در بازجویی‌ها گفت: وقتی می‌خواستم با «مریم» ازدواج کنم او به من گفت که برادرش با این وصلت مخالفت کرده است. «مریم» همیشه در صحبت‌هایش از رفتار بد برادرش با خود در خانه‌شان می‌گفت و با من درددل می‌کرد. همین درددل‌ها و بعد هم مخالفت «پیمان» با ازدواجمان باعث شد تا دست به این جنایت بزنم.
وی ادامه داد: روز حادثه با «مریم» تماس گرفتم و از او خواستم زمان مراجعه برادرش به خانه را اطلاع دهد. وقتی «پیمان» به خانه آمد به بهانه صحبت کردن با او بیرون رفتم و در ‌‌‌نهایت با نانچیکویی که در ماشین داشتم او را کشتم و جسدش را داخل جوی آب انداختم.
با اعتراف این پسر، «مریم» نیز دستگیر شد و او هم به اطلاع از ارتکاب جنایت توسط وی اعتراف کرد. وقتی هر دو متهم به جرم خود اعتراف کردند پرونده آن‌ها برای بررسی و صدور حکم به شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و آنها هفته گذشته در همین شعبه محاکمه شدند.
قضات قضایی، روز گذشته پس از بررسی پرونده، پسر جوان را به قصاص و خواهر مقتول را نیز از اتهام معاونت در قتل تبرئه کردند. (باشگاه خبرنگاران)


ادامه مطلب ...

شکوِه دختر ۱۸ ساله: از دست این پدر سختگیر چه کنم؟

پاسخ مشاور: از مادرتان سخنی نگفته‌اید؛ اینکه آیا او موافق رفتار پدرتان با شماست یا خیر؟ همچنین نگفته‌اید که تحصیلات پدرتان و شغلش چیست؟ آیا با سایر فرزندان هم چنین رفتاری دارد؟ این سخت‌گیری‌ها از چه زمانی شروع شده است؟

رفتار پدرتان را ریشه‌یابی کنید

پیشنهاد می‌کنم به ریشه‌یابی رفتار پدرتان بپردازید و سعی کنید در کمال صداقت و روراستی با خودتان، علت سختگیری‌های او را درک کنید. مطابق آنچه گفته‌اید، از سوی خانواده به شما اجازه داده شده است که تا پایان دوره متوسطه به تحصیل خود ادامه دهید و این امر می‌تواند نشانه آن باشد که پدرتان به تحصیل اهمیت می‌دهد و شاید شما بتوانید با تغییر گفتار و بررسی چالش‌های ایجاد شده در خانواده و کمک گرفتن از سایر اعضای خانواده، تغییری در شرایط موجود ایجاد کنید.

مهارتی اساسی به نام گفت‌وگو

نحوه گفت‌وگو کردن با پدرتان را بررسی کنید. اگر می‌خواهید از صحبت با دیگران نتیجه‌ای عایدتان شود، باید مهارت این کار را داشته باشید. تاکید می‌کنم که در تمام مراحل گفت‌وگو احترام و ادب را فراموش نکنید و تلاش کنید عبارات خود را با ضمیر «من» همراه کنید و بدون اتهام و سرزنش کردن، احساس خود را برای خانواده شرح دهید.

از واسطه کمک بگیرید

از کسی که مورد قبول پدرتان است و همچنین آنقدر به رازداری او اعتماد دارید که او را وارد مسائل خانوادگی خود کنید، کمک بگیرید و بخواهید در این مورد با پدرتان گفت‌وگو کند. همه تلاش خود را به کار ببندید تا با رفتار و کردار مناسب، در کنار تلاش برای تغییر شرایط موجود، از فرصت‌های امروز خود استفاده کنید. کتاب بخوانید یا فعالیت‌هایی که در منزل امکانش را دارید، انجام دهید. این هنری است که انسان در تمام شرایط حتی اگر خلاف میلش هم باشد لحظه‌ها را از دست ندهد. ذهن خود را مدیریت کنید و اجازه ندهید افکار مأیوس‌کننده، شما را احاطه کند و تمام تلاش خود را به کار گیرید تا شادابی و سلامتی خود را حفظ کنید. به خدا توکل کنید و به فضل او امیدوار باشید؛ او تنها کسی است که حتی پشت درهای بسته هم صدای شما را می‌شنود. (منیژه مسگری - کارشناس ارشد روان شناسی/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

مسمومیت دختر جوان با گاز شهری

به دنبال اعلام استشمام بوی گاز شهری توسط همسایگان یک منزل مسکونی در نیمه شب گذشته، آتش‌نشانان با حضور در محل حادثه که ساختمانی دو طبقه واقع در بلوار ابوذر تهران بود،‌ بسرعت شیر اصلی را بسته و با باز کردن درهای ورودی وارد ساختمان شدند. آنان پس از ورود به داخل یکی از اتاق‌ها با پیکر نیمه جان بانویی جوان روبرو شدند که بیهوش کف اتاق افتاده بود.

مصدوم بلافاصله پس از انجام اقدامات اولیه احیاء تنفسی به بیرون از ساختمان منتقل و تحویل عوامل اورژانس شد.

خوشبختانه با اطلاع رسانی سریع ساکنان، این زن ۲۷ ساله از خطر مرگ جان سالم به در برد و برای ادامه درمان به مرکز درمانی انتقال یافت. (۱۲۵)


ادامه مطلب ...