مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مصاحبه‌ای خواندنی با یک قربانی ایدز: خونِ آلوده و رنج ما

جام جم سرا:

به مناسبت چنین روزی و با توجه به فعالیت دوباره این شرکت فرانسوی در ایران، گفت‌وگویی انجام شده با برخی افرادی که این اتفاق زندگی‌شان را زیر و رو کرده است: مادری که پسرش را بر اثر تزریق فاکتور خونی آلوده و ابتلا به ایدز از دست داده؛ و فردی که بر اثر تزریق خون آلوده، به ایدز مبتلا شده، برادر مبتلا به ایدزش را از دست داده و حالا مادرش بر اثر ناراحتی ناشی از این قضیه در بیمارستان روانپزشکی بستری شده است. شنیدن و خواندن حرف‌هایشان کار ساده‌ای نیست. آنها عصبانی و آزرده‌اند و بعد از گذشت این همه سال هنوز ذره‌ای از دردشان التیام پیدا نکرده. ممکن است خیلی‌ها آن روزها و آن قصور و کوتاهی را یادشان رفته باشد اما این خانواده‌ها هنوز از بی‌توجهی‌هایی که شده، از نادیده گرفتن لحظه‌لحظه‌هایی که قابل توصیف نیستند، از این که بی هیچ گناهی از خانه و خانواده طرد شده‌اند و از این که مسئولان برای دلجویی از آنها کوتاهی کرده‌اند، رنج می‌برند. آنها می‌گویند هنوز هم وقت برای جبران باقی است و مسئولان می‌توانند غرامتی را که باید سال‌ها پیش از این شرکت گرفته می‌شد حالا بگیرند.

این گفت‌وگو به همت نوید نامور انجام شد، مستندسازی که با ساخت مستند چند قطره خون، سعی کرد مدارک و اسنادی را جمع کند و به نمایش دربیاورد که شاید بشود گوشه‌ای از روزها و لحظه‌های سخت این خانواده‌ها را به تصویر کشید و سندی باشد برای به یاد ماندن قصوری که انجام گرفته است.

گفت‌وگو با نوید نامور مستندساز، محمد سیراوند مبتلا به ایدز بر اثر تزریق فاکتور خونی آلوده و خانم نعیمی مادر مسعود نعیمی که بر اثر تزریق خون آلوده و ابتلا به ایدز در کودکی جانش را از دست داده؛ گفت‌وگویی که چندین بار با گریه‌های مادر مسعود قطع و دوباره از سر گرفته شد:


آقای نامور، شما مستند چند قطره خون را درباره ورود فاکتورهای خونی آلوده و ابتلای بیماران هموفیلی به ایدز ساختید و مدارک زیادی را برای این مستند جمع‌آوری کردید. با توجه به مدارک و شواهدی که در دست دارید، به اتفاقی که سال‌ها پیش افتاده اما ظاهرا هنوز به نتیجه نرسیده اشاره کنید.

نامور: آشنایی من با این پرونده از طریق دکتر صابری وکیل این پرونده انجام شد که الان هم عضو شورای شهر تهران هستند. وقتی این موضوع را به من گفتند خواستم به سهم خودم کاری در این زمینه کرده باشم ضمن این که باید از تهیه‌کننده‌ این مستند هم تشکر کنم که گفت تمام عواید حاصل از این فیلم را اختصاص می‌دهد برای مبارزه با ایدز در کودکان ایرانی. موضوع این است که در حدود سالهای 63 - 62 بود که شرکت فرانسوی مریو برای بیماران مبتلا به هموفیلی فاکتور هشت فرستاد که این فاکتورها 300 نفر را آلوده به اچ آی وی کرد. تا قبل از این جریان ما هیچ نشانه‌ای از ابتلا به این بیماری نداشتیم و این بیماری در ایران وجود نداشت. فرانسوی‌ها اطلاع داشتند که محصولاتشان آلوده است و این محصولات را به ده کشور از جمله ایران فرستادند. یک سال قبل از شروع این فاجعه آمریکایی‌ها به فرانسوی‌ها هشدار دادند که سیستمهای ویروس زدایی شما روی ویروسهای غلاف دار مانند هپاتیت و اچ آی وی بی تاثیر است و محصولاتتان آلوده است اما آنها توجه نکردند. نکته ناراحت‌کننده دیگر این است که این شرکت فرانسوی هفت سال این موضوع را از ایران پنهان کرد در حالی که چند ماه بعد عراق این موضوع را فهمید و این بیماران را ایزوله کرد. تمام کشورهای دیگر از این موضوع اطلاع داشتند و بیمارانشان را ایزوله کردند ولی به کشور ما اطلاع ندادند و باعث شد این بیماری در کشورمان گسترش پیدا کند.

نعیمی: مدت‌ها بعد از مرگ مسعود همچنان به کانون هموفیلی می‌رفتم. تقریبا در سال‌ 73 بود که آقای قویدل رییس کانون هموفیلی که زحمت زیادی برای این بچه‌ها کشیدند، گفتند کسانی که مبتلا شده‌اند می‌خواهند شکایت کنند، اگر شما هم می‌خواهید می‌توانید شکایت کنید. تاسف‌بار است که مسئولین انتقال خون ایران در آن زمان این موضوع را می‌دانستند ولی برای فرافکنی گفتند این موضوع تقصیر ما نیست و شاید مادر این افراد مشکل داشته‌اند! یعنی به جای این که این موضوع را بپذیرند، درد دیگری را هم اضافه کرده و به مادران این بچه‌ها تهمت زدند

چه شد که بعد از هفت سال این موضوع را به ایران گفتند؟

نامور: بعد از هفت سال اینطور به نظر می‌رسد که مدیرعامل وقت شرکت با آنها دچار اختلاف می‌شود و این آلودگی را به ایران اطلاع می‌دهد؛ یعنی باز هم با اطلاع رسمی شرکت نبوده بلکه به دلیل مقابله‌جویی بوده است. چرا وزارت بهداشت فرانسه به ایران هشدار نداد؟ چرا هفت سال بعد نماینده این شرکت این خبر را داد در حالی که به فاصله پنج ماه بعد از ارسال آنها پرونده چنین موضوعی در فرانسه باز می‌شود و خبردار می‌شوند. چرا گذاشتند این فاجعه اینقدر ابعادش گسترده شود؟ فاجعه دیگری که اینجا اتفاق می‌افتد این است که وقتی مدیرعامل شرکت این پیغام را به وزیر وقت بهداشت ایران می‌فرستد که دکتر رضا ملک‌زاده بوده، وزارت بهداشت ایران نامه‌ای را صادر می‌کند و می‌گوید این حرف صحت ندارد و حتما شما قصد و غرضی دارید که این حرف را می‌زنید. این کار بسیار عجیب است چون باعث می‌شود چند سال هم وزارت بهداشت ایران این بیماری را پنهان کند و هنگامی این موضوع را اعلام می‌کنند که دیگر کار از کار گذشته و اصلا امکان ایزوله کردن این بیماران وجود نداشته و بیماری دیگر علائمش را نشان داده بود. بعد از این که در سالهای 74 - 75 این بیماری دیگر خودش را نشان داد، با این توهم که منابع خونی ایرانی به دلیل مسائل اعتقادی که ما داریم پاک است و‌ بیاییم خودمان فاکتور خونی تولید کنیم و آن را وارد نکنیم؛ شروع به تولید کردند غافل از این که این بیماری ده سال است وارد ایران شده و دیگر نمی‌توانیم بگوییم پاک است. پالایشگاه خون را در کنار برج میلاد ایجاد کردند و 2200 نفر هم از این طریق آلوده به ایدز و هپاتیت شدند.


چطور؟ مگر نظارتی روی آن وجود نداشت؟

نامور: چون بدون سیستمهای ویروس زدایی این پالایشگاه را راه‌اندازی کردند ضمن این که اسنادی در آن پرونده داریم که از روسیه کیت‌های تشخیص اچ آی وی خریدند که تاریخ مصرف گذشته بوده است.


تکلیف افرادی که بر اثر این خون‌ها آلوده شدند چه شد؟

نامور: درباره کسانی که از طریق شرکت فرانسوی بیمار شده بودند امکان گرفتن غرامت وجود داشت اما جالب است که دولت ایران به جای این که مشکل را از شرکت فرانسوی پیگیری کند تمام مسئولیت را به گردن خودش گرفته و به این بیماران غرامت میدهد در حالی که مبلغ این غرامت بسیار زیاد است. حالا هم این شرکت به ایران برگشته،‌ در ایران نمایندگی زده و مشغول فعالیت است. در تاریخچه این شرکت هم که در وبسایت آنها آمده، به این موضوع اشاره شده است. من خودم سعی کردم با این شرکت ارتباط برقرار کنم و درباره ورود آنها به ایران سوال بپرسم اما اصلا نه ما را به آنجا راه می‌دهند و نه جوابی می‌دهند. من حتی نامه رسمی به آنها زدم و گفتم در مستندی که می‌سازم شما هم حق دارید اسنادی که دارید را ارائه کنید و از خودتان دفاع کنید اما آنها باز هم جواب ندادند.

مگر بقیه کشورها غرامت نگرفتند؟ چرا کشور ما نتوانسته غرامت بگیرد؟

نامور: عراق در شرایطی که بی‌ثبات بود توانست یکی دو سال پیش غرامت بگیرد ولی ایران همچنان نتوانسته غرامت بگیرد و به نظر می‌رسد اراده‌ای برای این کار وجود ندارد. من معتقدم مهمترین عامل کاری است که در وزارت بهداشت انجام شد و نامه زدند که این موضوع صحت ندارد. این نامه باعث شده است از طرف ایران هیچ پیگیری انجام نشود چون ممکن است آنها همین نامه را بگذارند و بگویند شما خودتان گفتید این موضوع درست نیست. وزارت بهداشت در این زمینه کم‌کاری کرده ولی وزارت امور خارجه بیشترین کار را کرده است. وزارت امور خارجه نامه داده و گفته همه در حال گرفتن غرامت هستند، شما هم نامه بدهید تا ما پیگیری کنیم اما هیچ کاری انجام نشد. زمانی که وزارت بهداشت ایران پای میز محاکمه می‌آید تمام اسناد را از بین می‌برد. چرا مسوولان وقت وزارت بهداشت مورد تعقیب قضایی قرار نمی‌گیرند؟


آقای سیراوند، از ابتلا به اچ آی وی بگویید. در آن زمان چند ساله بودید؟

سیراوند: ما سه برادر هموفیلی بودیم، حسین برادر بزرگتر من بود، مجتبی برادر وسطی و من هم کوچکترین پسر. هر سه نفر ما هموفیلی بودیم و نیاز به فرآورده‌های خونی داشتیم. در حدود سالهای 62 - 63 فرآورده خونی به ما تزریق کردند که در آن فاکتورها اچ آی وی بود و افرادی که از آن تزریق کردند مبتلا شدند. برادرم حسین اچ آی وی گرفت ولی من هم هپاتیت بی گرفتم و هم اچ آی وی. حسین هفت ساله بود که مبتلا شد و من شش هفت ماه بیشتر نداشتم.


چه زمانی متوجه شدید که به بیماری اچ آی وی مبتلایید؟

سیراوند: ما سه برادر هموفیلی بودیم، حسین برادر بزرگتر من بود، مجتبی برادر وسطی و من هم کوچکترین پسر. هر سه نفر ما هموفیلی بودیم و نیاز به فرآورده‌های خونی داشتیم. در حدود سالهای 62 - 63 فرآورده خونی به ما تزریق کردند که در آن فاکتورها اچ آی وی بود و افرادی که از آن تزریق کردند مبتلا شدند. برادرم حسین اچ آی وی گرفت ولی من هم هپاتیت بی گرفتم و هم اچ آی وی. حسین هفت ساله بود که مبتلا شد و من شش هفت ماه بیشتر نداشتم

سیراوند: بیماری حسین را سه چهار سال بعد به مادرم گفتند چون مریض و خیلی لاغر شده بود و وقتی به بیمارستان رفتیم فهمیدند که بیمار شده و به خانواده اطلاع دادند؛ ولی با واکنش‌هایی که خانواده ما داشتند و ناراحت و نگران شده بودند، جواب اچ آی وی مثبت من را نمی‌گفتند تا این که در 18 سالگی متوجه شدیم که من هم مبتلا هستم.


بعد از این که خانواده شما متوجه شدند که برادرتان به اچ آی وی مبتلا شده اقدامی برای اعتراض و شکایت کردند؟

سیراوند: چندین سال بعد که فهمیدیم من هم مبتلا هستم شکایت کردند و به ما غرامت دادند اما چه غرامتی؟ این مسائل با هیچ پولی جبران نمی‌شود. من الان روزانه بیشتر از سی قرص مصرف می‌کنم، چه کسی جوابگوی این مشکلات ماست؟ میلیاردها تومان را هم بدهند به درد ما نمی‌خورد.

بعد از دادن غرامت، برای دارو و درمانهای بعدی یا حمایت برای اشتغال و مواردی مانند اینها کاری برای شما انجام نشد؟

سیراوند: خیر کاری انجام نشد در حالی که الان بعضی از داروهای ما بسیار گران است و نمی‌توانیم از عهده آنها بربیاییم. برادرم در اثر همین مشکلات دارویی فوت کرد. هیچکدام از مسئولان با ما حتی دیداری هم نداشتند و حتی وقتی ما به دیدن یکی از مسئولان رفتیم، ما را از اتاقشان بیرون کردند. مسئولان به ما کمک نکردند ولی یکی از کسانی که در این پرونده زحمت زیادی برای ما کشید آقای قویدل رییس کانون هموفیلی‌ها بود که به خاطر به نتیجه رسیدن این پرونده زحمات زیادی کشید و از جان و مالش گذشت. ما رنجهایی کشیده‌ایم که جبران‌پذیر نیست، برادرم حسین که اچ آی وی مثبت بود سال 89 فوت کرد، پدرم به خاطر رنج ناشی از مرگ برادرم سکته کرد، فلج شد و سه سال زمینگیر بود تا این که فوت کرد. مادرم با سختی ما را بزرگ کرد و به خاطر سختی‌هایی که در اثر این اتفاق‌ها کشید، الان در امین‌آباد بستری شده است در حالی که شب عید باید در کنار من بود اما وضعیت روحی و روانی بسیار بدی داشت.

نعیمی: خانم سیراوند جزو اولین مادرهایی بود که سعی می‌کرد این پرونده به نتیجه برسد و مادرهای دیگر پشت سر ایشان اعتراض می‌کردند. این درست است که به قدری اذیت شده باشد که از لحاظ روحی دچار مشکل شود؟


خانم نعیمی، شما بگویید چطور شد که پسرتان به ایدز مبتلا شد؟

نعیمی: مسعود فرزند دوم من بیماری هموفیلی داشت، تقریبا هشت ماهه بود که فهمیدیم بیماری هموفیلی دارد و باید فاکتور بگیرد. وقتی مسعود پنج ساله بود و برای ختنه کردن او را به بیمارستان بردیم گفتند باید فاکتورهای زیادی بگیرد و برای او تهیه کردیم. همیشه هم از این فاکتورهای فرانسوی برای مسعود می‌گرفتیم. بعد از یک ماه دیدیم مدام مریض می‌شود یا این که وقتی سرما می‌خورد خوب نمی‌شود، کاهش وزن دارد و ضعیف شده است. این موضوع ما را نگران کرد و به ما پیشنهاد کردند که آزمایش خون از او بگیریم. به پدرش گفتند مشکلی در خون او هست و باید بفرستیم فرانسه تا جواب بدهند که مشکل چیست. تا این که گفتند باید در اتاق ایزوله باشد و پرستاری او را هم پرستارها به عهده نمی‌گیرند بلکه مادرش باید باشد که پرستاری او را به عهده بگیرد. کم‌کم به من گفتند که اچ آی وی گرفته است. خیلی زمان سختی بود. اصلا نمی‌توانم رفتاری که در آن دوره با ما می‌شد و سختی‌هایی که در آن دوره کشیدیم را الان برایتان توصیف کنم. مدام از ما آزمایش خون می‌گرفتند. نمی‌گذاشتند با دخترم تماس داشته باشم. مرگ مسعود ضربه بزرگی به زندگی من زد. دیگران شوهرم را مقصر می‌دانستند و شوهرم من را. وقتی همه فهمیدند مسعود اچ آی وی گرفته دوستان و نزدیکان ما را تنها گذاشتند. حتی بچه‌های آنها با بچه‌های ما بازی نمی‌کردند.

چه زمانی متوجه بیماری پسرتان شدید؟

نعیمی: مسعود سال 59 به دنیا آمد و سال 66 متوجه شدیم که بیمار شده است و هشت ماه بعد فوت کرد. تازه سه ماه بود که مدرسه می‌رفت. اولین بچه‌ای که در ایران دچار بیماری اچ آی وی شد مسعود بود و بعد که به کانون هموفیلی می‌رفتم کم کم متوجه شدم افراد دیگری هم بر اثر این خون‌ها به بیماری ایدز مبتلا شده‌اند.


در آن زمان هم که آگاهی زیادی نسبت به این بیماری وجود نداشت.

نعیمی: بله ما اصلا نمی‌دانستیم این بیماری چه بیماری پیچیده و خطرناکی است. مردم هم نمی‌دانستند از چه طریقی این بیماری منتقل می‌شود و همه ما را طرد می‌کردند چون فکر می‌کردند با یک معاشرت ساده هم ممکن است مبتلا شوند. بعد از فوت مسعود نزدیکترین افراد خانواده هم از ما دوری کردند.


بعد از این که فهمیدید پسرتان به بیماری ایدز مبتلا شده، علت ابتلا و این که بر اثر تزریق خون آلوده بوده را هم متوجه شدید؟

نعیمی: در پرونده‌اش ایست قلبی زده بودند و به ما چیز خاصی نگفتند، روزهای اول می‌گفتند تاریخ مصرف یکی از داروها تمام شده بوده، بعد از مدتی گفتند چون قبلا مسافرت به خارج از کشور داشتید این بچه این بیماری لاعلاج را از آنها گرفته ولی بعد به ما گفتند که مشکل فاکتورهای خونی آلوده بوده است.


بعد که علت اصلی را به شما گفتند، چه کار کردید؟

نعیمی: مدت‌ها بعد از مرگ مسعود همچنان به کانون هموفیلی می‌رفتم. تقریبا در سال‌ 73 بود که آقای قویدل رییس کانون هموفیلی که زحمت زیادی برای این بچه‌ها کشیدند، گفتند کسانی که مبتلا شده‌اند می‌خواهند شکایت کنند، اگر شما هم می‌خواهید می‌توانید شکایت کنید. تاسف‌بار است که مسئولین انتقال خون ایران در آن زمان این موضوع را می‌دانستند ولی برای فرافکنی گفتند این موضوع تقصیر ما نیست و شاید مادر این افراد مشکل داشته‌اند! یعنی به جای این که این موضوع را بپذیرند، درد دیگری را هم اضافه کرده و به مادران این بچه‌ها تهمت زدند. روزی که این حرف در دادگاه مطرح شد، دادگاه بسیار شلوغ شد و نظم دادگاه کاملا به هم ریخت. کسانی که شاکی بودند بسیار از این موضوع ناراحت شدند و اعتراضهای زیادی کردند که نه تنها اشتباه کرده‌اید بلکه حالا افراد را متهم هم می‌کنید؟ حرف‌هایی در دل من هست که نمی‌توانم آنها را به زبان بیاورم. اگر می‌دانستند که این داروها آلوده است به یک نوع مقصرند و اگر هم نمی‌دانستند آلوده است باز هم مقصرند و کوتاهی کرده‌اند، چرا برای این موارد مجازات نمی‌شوند؟

نامور : طبق قوانین بین‌المللی سلامت یک دارو را وزارت بهداشت کشور مبدا باید تایید کند، وزارت بهداشت فرانسه این داروها را تایید کرده بود اما هیچوقت به ایران هشدار نداد و آلودگی این داروها را اعلام نکرد. بعد می‌گویند ایران ناقض حقوق بشر است و جالب است که اقدامات خودشان را در این زمینه نادیده می‌گیرند. متهم ردیف اول این پرونده لورن فابیوس است که نخست وزیر فرانسه بوده و چون فرانسویها از این آلودگی اطلاع داشتند ولی آن را نگفتند، دادگاه حکم به برکناری او می‌دهد و سی سال از صحنه سیاست خارج می‌شود و حالا در این دولت وزیر امور خارجه شده و دم از حقوق بشر می‌زند. وقتی می‌دانند دارویی کشنده است ولی آن را به دیگر کشورها می‌فرستند چه معنی جز قتل عام دارد؟

با متخلفان ایرانی این قضیه چه برخوردی شد؟

نامور: الان کسی که تحت پیگرد است، رییس وقت سازمان انتقال خون بوده است. در آن دوره برای او حکم محرومیت مادام‌العمر از مشاغل دولتی را دادند و گفتند چون ده سال از آن تاریخ گذشته ایشان دیگر تحت پیگرد قرار نمی‌گیرد. وقتی ما فیلم مستندی که ساخته بودیم را در روز ملی درگذشتگان این پرونده نمایش دادیم، آیت الله شبیری زنجانی حضور داشت که مسئول شعبه‌ای از دیوان عالی کشور بود که این پرونده در آن جریان داشت. ایشان گفت این پرونده در شعبه من بوده ولی من نمی‌دانستم این اتفاق‌ها افتاده، پرونده را دوباره به جریان می‌اندازیم و بعد از آن حکم منع تعقیب رییس وقت سازمان انتقال خون لغو شد و آخرین جلسه دادگاه او همین چند روز پیش برگزار شد در حالی که نقش وزیر بهداشت وقت و معاون او را هم در این قضیه نباید فراموش کرد. دولت ایران محکوم شد به پرداخت غرامت و عذرخواهی رسمی از قربانیان شد. غرامت را می‌دهند اما عذرخواهی نمی‌کنند در حالی که عذرخواهی کردن شاید بتواند کمی از داغ خانواده‌های داغدار این پرونده کم کند.


با توجه به این شرایط، خواسته‌ای که از مسئولان دارید چیست؟ به نظر شما چطور می‌توان کم‌کاری‌هایی را که در گذشته در حق این افراد انجام شده جبران کرد؟

نعیمی: این مسائل با هیچ چیزی جبران نمی‌شود اما سوالی که من از مسئولان دارم این است که اگر دولت ایران به دولت فرانسه چنین هدیه‌ای را می‌دادند و آنها هم به بچه‌های مردم می‌دادند، خانواده‌های فرانسوی چه کار می‌کردند؟ دولت فرانسه برای خانواده آنها چکار می‌کرد و چطور آنها را قانع می‌کرد؟ اگر یک سوزن در دست بچه‌های این افراد برود چه کار می‌کنند؟ پس چرا برای ما که این بلا سرمان آمده کاری انجام نمی‌شود؟ نه دولت فرانسه برای ما کاری کرد و نه مسئولان خودمان. یک دلجویی و یک عذرخواهی ساده از ما نکردند. ما هر بار خواستیم اعتراض کنیم گفتند چیزی نگو، سکوت کن، موضوع سیاسی می‌شود، بچه تو ایست قلبی کرده است. من بهترین روزها و سالهای زندگی‌ام را یا در بیمارستان بودم یا در بهشت زهرا. این اتفاق در کشورهای دیگر هم افتاد اما در کشورهای دیگر از آنها حمایت و عذرخواهی کردند اما تنها کشوری که بی تفاوت از کنار این مسائل گذشت ایران بود.

نامور: حدود یک ماه پیش این شرکت فرانسوی نامه‌ای را در اختیار رسانه‌ها قرار داده و اعلام آمادگی کرده که حاضر است برای پرداخت این غرامت با مسئولان ایرانی وارد مذاکره شود اما تا اینجا هیچ اقدامی صورت نگرفته است. کسی که باید این پیگیری را انجام دهد؟ وزارت بهداشت باید این کار را بکند که جای سوال است که چرا این کار را نمی‌کند. وزارت بهداشت حدود 100 میلیارد دیگر باید غرامت بدهد، این هزینه از کجا پرداخت می‌شود؟ چرا از این شرکت گرفته نمی‌شود؟ این وظیفه من مستندساز نیست که به این مساله ورود پیدا کنم بلکه وظیفه دولت ایران است. در بیشتر کشورها،‌ غرامتی که دولت‌ها دادند کمتر از غرامتی است که شرکت پرداخت کرده است. دولت‌ها غرامت را گرفته‌اند و مبلغی را که به افراد داده‌اند از آن کم کرده‌اند و مابقی را به بیماران داده‌اند. الان هم کشور ما می‌تواند آن غرامت را از شرکت فرانسوی بگیرد، پولی را که داده‌اند بردارند و مابه‌التفاوتش را به بیماران بدهند.

سیراوند: الان من زندگی نمی‌کنم بلکه با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنم. چطور می‌توانند یک روز از زندگی ما را تصور کنند که این همه سختی کشیده‌ایم و زندگی‌مان به خاطر این اشتباه‌ها و کم‌کاری‌ها از بین رفته است؟ چرا غرامت ما را از این شرکت فرانسوی نمی‌گیرند؟ ضمن این که خواسته ما این است که اگر قرار است غرامت بدهند، به خود ما بدهند به جای این که به دولت بدهند.

نامور: اگر مسئولین و وزارت بهداشت در این زمینه کاری نمی‌کنند و نمی‌خواهند غرامت بگیرند، خود این افراد می‌خواهند دست به دست هم دهند و به این جریان وارد می‌شوند تا حقشان را از این شرکت بگیرند. دکتر علی صابری اعلام آمادگی کرده که به این پرونده رسیدگی کند. از مجموع آن 300 نفر تنها 20 نفر زنده مانده‌اند و چون بچه‌هایشان با کانون هموفیلی ارتباط ندارند سخت می‌شود آنها را پیدا کرد اما اگر به دکتر صابری مراجعه کنند می‌توانند پیگیر شکایت از این شرکت فرانسوی باشند. این شرکت داخل خاک ایران کار می‌کند و باید طبق قوانین ایران پاسخگو باشد. در قانون ایران این جرم مشمول مرور زمان نمی‌شود چون جنایی است و همچنان می‌توان آن را پیگیری کرد. این افراد باید ببینند که دولت‌شان مانند دولت‌های دیگر حامی منافع آنها هستند. امیدوارم دولت آقای روحانی در این زمینه وارد عمل شود و حق این افراد را از این شرکت فرانسوی بگیرد.(فهیمه حسن‌میری/خبرآنلاین)


ادامه مطلب ...

بدشانس‌ترین قربانی در بین معدنکاران ترکیه+عکس

جام جم سرا:
خبرگزاری آناتولی ترکیه گزارش داد: تلخی ماجرای مصطفی از آن روست که او ۲۲ روز پیش از حادثه انفجار معدن ازدواج کرده بود و در دومین روز کاری خود پس از مرخصی ازدواج حادثه تلخ انفجار در معدن سوما روی داد. خانواده این معدنکار ترکیه‌ای گفتند که او قصد داشت با فروش هدایای عروسی و با برداشتن وام از بانک خانه بخرد. (عصر ایران)

Share


ادامه مطلب ...

بدشانس‌ترین قربانی در بین معدنکاران ترکیه+عکس

جام جم سرا:
خبرگزاری آناتولی ترکیه گزارش داد: تلخی ماجرای مصطفی از آن روست که او ۲۲ روز پیش از حادثه انفجار معدن ازدواج کرده بود و در دومین روز کاری خود پس از مرخصی ازدواج حادثه تلخ انفجار در معدن سوما روی داد. خانواده این معدنکار ترکیه‌ای گفتند که او قصد داشت با فروش هدایای عروسی و با برداشتن وام از بانک خانه بخرد. (عصر ایران)

Share


ادامه مطلب ...

دختری که قربانی اسیدپاشی شد: می‌بینم، اما تار

جام جم سرا: شدت آسیبی که بر بدن شیرین وارد شد آنقدر زیاد بود که او تا مدت‌ها در بیمارستان مطهری بستری بود. عامل این اسیدپاشی که جمشید نام ‌دارد یک سال بعد از این اقدام در شهرستانی در غرب ایران شناسایی و بازداشت شد. او به اسیدپاشی اعتراف کرد و گفت: «من شیرین را دوست داشتم اما او قصد داشت با پسری دیگر ازدواج کند من هم از شدت ناراحتی این کار را کردم قصدم این نبود شیرین را نابینا کنم قبلا اسید را روی دست خودم امتحان کرده ‌بودم و فکر نمی‌کردم شدت سوزانندگی آن در این حد باشد.»

جلسه رسیدگی به این پرونده یک سال قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری ‌استان تهران برگزار شد. شیرین که از ناحیه یک چشم، گوش و بینی دچار سوختگی شدید شده و بینایی، حس بویایی و درصدی از شنوایی خودش را از دست داده‌ بود در جایگاه قرار گرفت و شکایت خود را مطرح کرد. او گفت: پدر و مادرم از هم جدا شده‌ بودند زمان حادثه بنابر دلایلی پدرم پیش ما نبود من و برادرم با هم زندگی می‌کردیم. به خاطر تنهایی شدید با جمشید دوست شدم اما بعد از مدتی متوجه شدم او مردی نیست که بتواند مرا خوشبخت کند. جمشید مدتی قبل از اسیدپاشی به دلیل حمل مشروبات الکلی بازداشت و محکوم شد و این فرصتی مناسب بود تا بتوانم این رابطه را تمام کنم. در این مدت با پسر دیگری آشنا شدم که قرار بود به خواستگاری‌ام بیاید و با هم ازدواج کنیم وقتی جمشید از زندان آزاد شد دوباره اصرار کرد با من رابطه داشته‌ باشد قبول نکردم و گفتم قصد ازدواج دارم و صحبت‌های اولیه هم انجام شده است. تا اینکه روز حادثه از من خواست برای آخرین ‌بار مرا ببیند و قول داد دیگر مزاحم من نشود اما روی من اسید پاشید.»

در نهایت رای بر قصاص یک چشم‌ و گوش جمشید صادر شد و همچنین مطابق دادگاه متهم باید دیه تمام جراحات شیرین را بپردازد و هزینه‌های درمان او را نیز تامین کند. بعد از صدور این رای دختر نوجوان نامه‌ای خطاب به اعضای شورای شهر تهران نوشت و درخواست کمک کرد. در نهایت یکی از اعضای شورا پذیرفت هزینه‌های درمان شیرین را بپردازد. نتیجه ده‌ها عمل جراحی روی شیرین و چندین ماه درمان وی بازگشت درصدی از بینایی چشم او بود. شیرین که پس از اسیدپاشی بیش از 30 عمل جراحی مختلف انجام داده است گفت: «مدتی قبل با روزنامه «شرق» مصاحبه‌ای انجام دادم و بعد از آن احمدرضا دنیامالی هزینه‌های من را متقبل شد و تاکنون به کمک او چهار جراحی زیبایی و عمل چشم انجام داده‌ام. آخرین عمل جراحی هم عمل پیوند قرنیه بود. البته قبل از اینکه دنیامالی به من کمک کند خودم 24 عمل جراحی انجام دادم و سه بار هم چشمم و قرنیه‌اش را جراحی کردم که موفقیت‌آمیز نبود اما در آخرین عمل، پیوند قرنیه رضایت‌بخش بود.»
او توضیح داد: «تا قبل از پیوند قرنیه چشم راستم هیچ چیز نمی‌دید اما الان بینایی این چشمم خیلی بهتر شده است و همه چیز را می‌بینم اما هنوز دیدم تار است البته پزشکان می‌گویند با گذشت زمان دیدم بهتر خواهد شد.»
شیرین با بیان اینکه روند درمان را ادامه خواهد داد، اضافه کرد: «الان نسبت به قبل خیلی بهتر هستم اما هنوز باید جراحی‌های زیادی را انجام بدهم تا وضع جسمی‌ام بهتر شود. همانطور که گفتم خدا را شکر الان خیلی بهتر هستم و چیزهایی می‌بینم اما پزشکان نگفتند چند عمل جراحی دیگر لازم دارم تا وضع چشمم بهتر شود تنها چیزی که می‌دانم این است که باز هم به جراحی احتیاج دارم.»
سارا نجیمی وکیل شیرین نیز درباره آخرین وضعیت پرونده موکلش گفت: «پرونده در اجرای احکام و آماده اجراست. این حکم مراحل قانونی خود را طی کرده و در دیوانعالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته ‌است اما هنوز درخواست اجرا نداده‌ایم و در صورتی که موکلم بخواهد این حکم اجرا خواهد شد.»(شرق)


ادامه مطلب ...

شادی​های کودکانه، قربانی پارک​های ناایمن

جام جم سرا:هنوز زمان زیادی از حادثه پارک ارم و مجروح‌ شدن چند شهروند تهرانی نمی‌گذرد که حالا در تازه‌ترین خبرها، این بار دختربچه‌ای پنج ساله از قم، قربانی ناایمن بودن پارک‌ها شده است.

فاطمه امینی که به همراه پدر و مادر خود به پارک واقع در میدان روح‌الله شهر قم رفته بود، در این پارک بر اثز برق‌گرفتگی، کشته می‌شود.

بعد از وقوع این حادثه نیز والدین این کودک از مسئولان این پارک شکایت کرده ‌اند، ولی هنوز هیچ پاسخ قانع‌کننده‌ای به آنها داده نشده است.

بر اساس نظریه‌های تخصصی، ناایمن بودن یکی از تیربرق‌های این پارک، باعث برق گرفتگی فاطمه شده که در این حادثه، مسئولان شهرداری قم مقصر شناخته شده‌اند، اما با وجود این تاکنون هیچ نهادی مسئولیت مرگ این کودک را نپذیرفته و حتی تا یک هفته هم تلاش شده بود این خبر به گوش رسانه‌ها نرسد.

جالب است که یک هفته قبل از مرگ فاطمه هم تجهیزات برقی این پارک باعث برق‌گرفتگی یکی دیگر از شهروندان شده بود که آن موقع هم این حادثه از سوی مسئولان پارک جدی گرفته نمی‌شود.

اگرچه حتی اگر شهرداری هم کم‌کاری خود را بپذیرد و در نهایت هم مقصر شناخته شود، دوباره چشمان فاطمه به دیدن دنیا باز نمی‌شود، ولی مسئولان این پارک و دیگر فضاهای گردشگری و تفریحی کشور باید تامین امنیت جانی شهروندان را در اولویت نخست خود قرار دهند تا حداقل فاطمه‌های دیگری به جرم یک پارک رفتن ساده به کام مرگ فرستاده نشوند. (امین جلالوند/گروه جامعه)


ادامه مطلب ...

دختر دانشجو مسافر «ایران ۱۴۰» نبود اما قربانی حادثه شد

جام جم سرا: «حدیثه قاسمی» دختر دانشجوی ۲۱ ساله در رشته میکروبیولوژی دانشگاه تهران که بی‌خبر از دنیای اطرافش قصد رفتن به دانشگاه تهران را داشت، در مسیر شهریار به میدان آزادی به عنوان مسافر در یک دستگاه تاکسی در حال حرکت بود. اما صدای نزدیکی از وجود یک فروند هواپیما در آسمان به گوش می‌رسید و همه چشم به آسمان دوخته بودند و نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده و شاید این هواپیما ثانیه‌ای دیگر در شهرک آزادی سقوط می‌کند.

راننده تاکسی که سرگردانی هواپیما در آسمان را می‌بیند حواسش پرت می‌شود و زمانی که به آسمان نگاه می‌کند، تاکسی با یک دستگاه خاور برخورد می‌کند و ماجرای مرگ مغزی این دختر دانشجو از اینجا شروع می‌شود.

این دختر ۲۱ ساله که هزاران امید و آرزو پس از ادامه تحصیلش در سر داشت، متاسفانه ضربه‌ای با شدت تمام به سرش وارد شده و پس از رسیدن به بیمارستان فیاض بخش تهران در منطقه تهرانسر به کما می‌رود.

خانواده‌ای که به طور قطع شنیدن سقوط هواپیما در منطقه شهرک آزادی را می‌شوند، حتما نگرانی در وجودشان برای خانواده‌هایی که در این هواپیما بودند، موج می‌زند و نمی‌دانند که دختر جوانشان نیز به دلیل این سقوط دچار سانحه شده و در کما به سر می‌برد.

یکی از اقوام حدیثه قاسمی در تماس تلفنی با خبرنگار اجتماعی ایرنا می‌گوید: وقتی خبر سقوط هواپیما را شنیدیم خیلی نگران شدیم که خدایا چند خانواده از سقوط این هواپیما داغدار شده‌اند و نمی‌دانستیم که دختر عمه من نیز پس از سقوط دچار حادثه‌ای بد‌تر شده است.

«پوریا محجوب» پسر دایی این دختر دانشجو ادامه می‌دهد: پدر و مادرش در شرایط روحی بسیار نامناسبی هستند و نمی‌توانند صحبت کنند و مرگ مغزی وی را پزشکان بیمارستان فیاض بخش به خانواده‌اش اعلام کردند.

وی تصریح می‌کند: زمانی که مرگ مغزی این دختر اعلام می‌شود پدرش به اهدای اعضای بدنش رضایت می‌دهد و امروز قرار است اعضای بدنش به دیگر افراد نیازمند در کشورمان اهدا شود.

مدیر داخلی واحد فراهم آوری اعضا و نسوج پیوندی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی نیز می‌گوید: روز گذشته مرگ مغزی این دختر دانشجو توسط پزشکان به تایید رسید و پس از بررسی موضوع از سوی وزارت بهداشت و پزشکی قانونی، امروز قرار است عمل جراحی وی برای اهدای اعضای بدنش انجام شود.

«مهدیه حضرتی» می‌افزاید: قرار است قلب، کلیه‌ها و کبد وی به چهار نفر بخشیده شود و از این طریق این دختر ۲۱ ساله به چهار نفر زندگی دوباره می‌بخشد. همچنین با اهدای نسوج این دختر دانشجو کیفیت زندگی به۱۰ تا ۱۵ نفر از بیماران نیازمند به مغز استخوان، تاندون، خود استخوان و دیگر نسوج ببخشد.


ادامه مطلب ...

گفتگو با پدر «حدیثه قربانی»، قربانی تصادف در سقوط هواپیما

حدیثه 13 آذر 72 متولد شد و از آن به‌بعد دست‌هایش دیگر از دستان پدر جدا نشد. حدیثه که تب می‌کرد پدر تب‌دارتر بود، حدیثه که می‌خندید پدر خوشحال می‌شد. پدر که سمت معاونت بنیاد شهید در شهریار، مشغله زیادی را برایش موجب شده است، اولین‌نفری بود که حدیثه به او خبر داد در رشته رادیولوژی در دانشگاه تهران قبول شده است و آن روز پدر و دختر خنده‌هایشان را تقسیم کردند. پدر و دختر آرزوهای زیادی داشتند؛ آرزوهایی که روز یکشنبه 19مرداد به باد رفت (جام جم سرا جزئیات آن خبر را پیشتر در مطلبی با عنوان «دختر دانشجو مسافر «ایران ۱۴۰» نبود اما قربانی حادثه شد» منتشر کرده که با کلیک روی لینک یا از طریق ستون اخبار مرتبط میتوانید به آن مطلب دسترسی یابید)


آن روز به محمد قاسمی خبر دادند دخترش در بیمارستان بستری است. او سریع خودش را به آنجا رساند و فهمید خبر خوبی در راه نیست و بالاخره این جمله را شنید: «متاسفم دخترتان مرگ مغزی شده‌ است.»

محمد قاسمی هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد دخترش در یک خودرو قربانی هواپیما شود. او فکر نمی‌کرد دخترش شاهد سقوط یک هواپیما باشد. مرد راننده که تصور می‌کرد هواپیما در حال سقوط در جاده ‌است سعی در نجات جان مسافرانش داشت اما تصادف کرد و حدیثه 21ساله جانش را همزمان با 39سرنشین هواپیمای ایران 140 از دست داد.

پدر حدیثه در لحظات آخر تصمیم گرفت واقعیت زندگی را بپذیرد و با اهدای اعضای بدن دخترش موافقت کند:


چطور در جریان تصادف حدیثه قرار گرفتید؟
من در اداره بودم که با تلفن دخترم با من تماس گرفتند. مردی پشت خط به من گفت «دخترتان تصادف کرده‌ است. من گوشی او را پیدا کرده‌ام اسم بابا را در آن دیدم و با شماره شما تماس گرفتم.» او گفت دخترم را به بیمارستان رسول اکرم برده‌اند. من بلافاصله با همسرم تماس گرفتم و برادرانم را خبر کردم و خودم هم به سمت بیمارستان رسول اکرم راه افتادم. از همسرم خواستم دفترچه بیمه دخترم را بیاورد. در همین حین خانمی از حراست فرودگاه مهر‌آباد تماس گرفت و گفت حدیثه زمان سقوط هواپیما تصادف کرده و او را به بیمارستان منتقل کرده‌اند اما نمی‌دانست کدام بیمارستان.

شما چطور بیمارستان را پیدا کردید؟
همه فامیل را خبر کرده‌ بودم. تقسیم شدیم و بیمارستان‌ها را گشتیم و در نهایت متوجه شدیم در بیمارستان شماره دو تامین‌اجتماعی بستری شده ‌است.

وقتی با پزشک دخترتان صحبت کردید چه گفت؟
گفت وضع حدیثه خوب نیست و فعلا باید منتظر باشید خونریزی شدیدی کرده ‌است. ما منتظر خبرهای خوب بودیم دستمان به جایی بند نبود و فقط می‌توانستیم دعا کنیم.

چه زمانی متوجه شدید دیگر امیدی نیست؟
چندساعتی گذشت، بعدازظهر بود به من گفتند دخترم مرگ مغزی شده ‌است البته با این صراحت نگفتند اول گفتند ضریب هوشیاری‌اش روی عدد سه است و این وضع خوبی نیست. بعد گفتند این یعنی مرگ مغزی. آنجا بود که احساس کردم دنیا روی سرم خراب شد.

حدیثه تنها دختر شما بود؟
من یک دختر و یک پسر دارم. پسرم 11ساله‌ است و حدیثه هم 21 سالش بود. او فرزند بزرگ و تنها دخترم بود.

مرگ تنها دخترتان قطعا وضعیت روحی بسیار سختی را برای شما درست کرده‌ است. در آن شرایط چطور توانستید تصمیم به اهدای اعضای بدن فرزندتان بگیرید؟
همان لحظه بود که حس کردم دنیا برایم به آخر رسیده ‌است، همه وجودم می‌لرزید و حالم خیلی بد بود اصلا نمی‌دانستم باید چه کنم، قدرت تصمیم‌گیری نداشتم. زن‌دایی حدیثه که رابطه بسیار خوبی با او داشت و با هم دوست بودند به سمت من آمد و گفت: می‌خواهم حرفی بزنم که می‌دانم شاید به نظر بیخود باشد اما این خواسته حدیثه است و اگر حالا نگویم بعدا پشیمان می‌شوم. گفتم بگو. گفت حدیثه در سایت اهدای عضو ثبت‌نام کرده بود. او چندروز قبل این کار را کرد و به من هم گفت در جریان باشم. نمی‌خواستم قبول کنم دخترم برای همیشه از کنارم رفته ‌است این حرف من را به‌هم ریخت. همسرم هم که به‌شدت گریه می‌کرد و حال بدی داشت در همان وضع گفت حدیثه به من گفته بود قصد دارد چنین کاری بکند. کمی به این مساله فکر کردم اما اصلا نمی‌توانستم قبول کنم. پاره‌تنم را از دست داده ‌بودم و از عمق وجودم درد می‌کشیدم.

سرانجام چه زمانی تصمیم گرفتید رضایت خود را برای اهدای عضو اعلام کنید؟
چندساعتی گذشته بود همسرم با وجود حال بدی که داشت من را صدا زد و گفت باید حرف بزنیم گفت نکند این تعلل ما باعث شود وصیت دخترمان روی زمین بماند و مدیونش شویم.

دخترم برای کمک به فقرا ثبت‌نام کرده و ماهی 30هزارتومان از پول توجیبی‌‌اش را به صندوقی خیریه می‌ریخت. دخترم هیچ‌وقت درباره این کارش به من چیزی نگفته ‌بود متاسفانه این روحیه بخشش و بزرگواری را زمانی متوجه شدم که دیگر دخترم در کنارم نبود

ما باید واقعیت را قبول کنیم. باید بپذیریم حدیثه پیش ما نیست پس بگذار آخرین خواسته‌اش را برآورده کنیم. بعد از کمی صحبت با همسرم تصمیم گرفتیم رضایت خود را اعلام کنیم و با امضای برگه‌هایی که دادند این رضایت اعلام شد.

عمل چطور انجام گرفت؟
چندساعت طول کشید تا تاییدیه‌ها صادر شد و فردای آن روز ساعت 3 بعدازظهر بود که دخترم را به بیمارستان مسیح دانشوری بردند و عمل پیوند انجام گرفت. برای آخرین‌‌بار صورتش را بوسیدم، دستانش را در دستم گرفتم و موهایش را نوازش کردم مثل یک فرشته خوابیده‌ بود. او را به اتاق عمل بردند و...

چند عضو بدن دخترتان پیوند زده ‌شد؟
در کل 14 عضو بود. در حالی نبودم که جزییات را بپرسم اما علاوه بر هفت عضو اصلی، هفت عضو دیگر هم از قسمت‌های مختلف بدنش برداشتند و پیوند زدند.

تصمیمی که گرفتید چه تاثیری روی غمی که داشتید گذاشت و آیا اگر بازهم حادثه‌ای پیش بیاید همین کار را می‌کنید؟
ماه رمضان دخترم با مادرش به زیارت رفته و همانجا برای کمک به فقرا ثبت‌نام کرده و ماهی 30هزارتومان از پول توجیبی‌‌اش را به آن صندوق می‌ریخت. دخترم هیچ‌وقت درباره این کارش به من چیزی نگفته ‌بود متاسفانه این روحیه بخشش و بزرگواری را زمانی متوجه شدم که دیگر دخترم در کنارم نبود اما از اینکه به وصیتش عمل کردم و متوجه شدم خداوند چه نعمتی به من داده ‌بود بسیار آرام و خوشحال هستم. انگار هنوز هم حدیثه پیش من است و صدایم می‌کند بابا. هنوز زنگ صدایش در گوشم است. درد نبود دخترم را راحت تحمل می‌کنم و به او می‌بالم. البته این من نیستم که به حدیثه می‌بالم. ما خانواده‌ای بسیار ساکت و تودار هستیم و با افراد زیادی رفت‌وآمد نداشتیم وقتی مراسم تشییع حدیثه شد بهت‌زده ‌بودم، آنقدر مردم آمده ‌بودند و ما را دلداری می‌دادند که اصلا باور نمی‌کردم. می‌خواهم یک چیزی به مسوولان بگویم. باوجود اینکه مشکلات زیادی برای مردم وجود دارد اما آنها با همه وجودشان مهربانی را درک می‌کنند با اینکه حدیثه را نمی‌شناختند برای بدرقه دختری جوان که سعی داشت به همنوعانش کمک کند سنگ‌تمام گذاشتند و ما را تنها نگذاشتند.(شرق)


ادامه مطلب ...

مرگ دستفروش: قاتل و مقتول قربانی وضعیتی مشترک

جام جم سرا: آیا فقط شهرداری مقصر است؟ مشابه این رفتارها را در تخریب بناهایی که بدون مجوز ساخته می‌شوند هم می‌بینیم و در برخی از آن موارد هم خسارات جسمی یا جانی به وجود آمده است. در رفع سد معبر و دست‌فروشان خیابانی هم شاهد این ماجرا هستیم. در بسیاری از مواقع دیده‌ایم که دستفروشانی که کنار خیابان بساط کرده‌اند، به اصطلاح چهارچشمی مواظب هستند که مأموران سدمعبر نرسند و تا قبل از آمدن آنها بساط‌ خود را جمع کنند، در غیر این صورت اموال آنها به وسیله ماموران اتلاف می‌شود و چه‌بسا درگیری هم رخ دهد.

آیا آن مأموران، بالفطره چنین تندخو و هجومی هستند؟ یا آن‌که آنان هم به نوعی مشابه همین دستفروشان هستند که از بد حادثه در این شغل فعالیت می‌کنند و خودشان هم به‌نوعی قربانی این وضع هستند؟ زیرا که، چه بزنند و چه بخورند، متضرر هستند. الان که کشته‌اند باید به زندان بروند و قصاص شوند. کارفرما هم ناجوانمردانه از خودش سلب مسئولیت و آنان را فراموش می‌کند و اگر هم کشته شوند، شانس بهتری دارند چون کارفرما برایشان ختم می‌گیرد و با سلام و صلوات اعلام می‌کنند که ماموری وظیفه‌شناس درحین انجام‌وظیفه مقدس خود به دست یک انسان بی‌مسئولیت کشته شده‌ است!

البته برای خانواده آنان هم بهتر است که کشته شوند تا به اسم قاتل بی‌رحم قصاص‌شان کنند. چون اگر کشته شود، مظلوم خواهد بود و دیه‌ای هم دریافت می‌کند ولی اگر بکشد یک قاتل بی‌رحم معرفی می‌شود که سال‌ها باید زندانی شود بدون آن‌که درآمدی داشته باشد. درنهایت هم باید قصاص شود یا هزینه زیادی را به‌عنوان دیه بپردازد. این کارگران یا عوامل از زور بیکاری و نداشتن درآمد تن به کاری می‌دهند که طبعاً هیچ انسانی علاقه‌ای به انجام آن ندارد.

پس مشکل کجاست؟ مشکل در فقدان و ضعف قوانین و مقررات قانونی و نیز تشکیلات سازمان‌های اجراکننده آن در شکل دادن به یک زندگی مدرن و امروزی است.

بیایید به گونه‌ای دیگر نگاه کنیم. تعدادی از افراد به دست‌فروشی کنار پیاده‌رو و در نتیجه سدمعبر روی می‌آورند برای این‌که شغلی ندارند. حال اگر این دست‌فروش به دلیل سدمعبر به‌صورت قانونی و بی هیچ درگیری و توهینی به دادگاه برده شود، دادگاه چه کاری علیه او می‌تواند انجام دهد؟ جریمه یا زندان؟ برای پرداخت جریمه که او پول ندارد و اگر هم او را زندان کنند، زندان‌ها چند برابر خواهند شد و هزینه‌های حکومت و عوارض منفی بر زندانی چند برابر می‌شود. به‌علاوه برای رسیدگی به این امور باید دستگاه قضایی و مأموران اجرایی چند برابر شوند که این نیز قابل قبول نیست.

این که آمار می‌گوید در میان ایرانیان نزاع زیاد است، یکی از دلایلش این است که مردم در تعامل با یکدیگر هم نمی‌توانند به شیوه‌های مدنی حل اختلاف تکیه کنند و در نتیجه وارد حل اختلاف شخصی یا همان نزاع می‌شوند

پس چه می‌توان کرد؟ آیا با کسانی که سدمعبر می‌کنند نباید برخوردی شود؟ در این صورت مطمئن باشید که از هیچ پیاده‌رویی سالم رد نخواهیم شد و اعتراض مردم نسبت به بی‌کفایتی حکومت و شهرداری افزایش پیدا خواهد کرد و رضایت از زندگی و عبور در خیابان‌های شهری صدمه می‌بیند.

نتیجه این می‌شود که به صورت نانوشته قانون موجود کنار گذاشته می‌شود و ابزارهای ماقبل دنیای جدید یعنی خشونت به میدان می‌آیند. در چنین وضعی دستفروش یا هر شاغل مشابه او می‌داند که سروکارش با دادگاهی که قانونی باشد نیست بلکه با عواملی است که با زبان دیگری سخن می‌گویند. این عوامل هم به این دلیل وارد این شغل می‌شوند که چاره دیگری جز پذیرش این کار ندارند. درواقع بخشی از دستفروشان بالقوه که فاقد شغل بوده‌اند، جزو این عوامل می‌شوند و دستمزد می‌گیرند، سپس با دستور فرمانده وارد جمع‌آوری بساط سایر دستفروشان و انواع مشاغل یا فعالیت‌های مشابه می‌شوند. این شیوه جواب می‌دهد، چون این نوع مشاغل مزاحم، از سطح شهر جمع می‌شوند، ولی این ظاهر قضیه است زیرا نظام مدیریتی برای برقراری نظم اجتماعی به دوران پیشامدرن تغییر یافته است ولی اکنون قابل دوام نیست.

به همین دلیل وقتی اتفاقی مثل قتل این شهروند پیش می‌آید همه معادلات به هم می‌ریزد. درحالی‌که در نظام‌های گذشته کسی از این تبعات خبردار نمی‌شد یا اگر هم می‌شد حساسیتی نشان نمی‌داد و اگر هم نشان می‌داد، برای مضروب‌کنندگان و مدیران بالادستی آنان اهمیتی نداشت. ولی اکنون فیلم آن را می‌توان به صورت مستقیم مخابره کرد و با ایجاد حساسیت اخلاقی در میان مردم، افراد و مسئولان را به پرسش کشید.

این که آمار می‌گوید در میان ایرانیان نزاع زیاد است، یکی از دلایلش همین وضع است که حتی مردم در تعامل با یکدیگر هم نمی‌توانند به شیوه‌های مدنی حل اختلاف تکیه کنند و در نتیجه وارد حل اختلاف شخصی یا همان نزاع می‌شوند. اکنون وقت آن است که به این مسائل بیشتر فکر کنیم. البته اگر فرصتی برای فکر کردن داشته باشیم.(مصطفی عابدی/ شهروند)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

طرح‌های نیمه‌تمام راهسازی قربانی می‌گیرد

جام جم سرا: در منطقه قلعه‌شور در حاشیه شهر اصفهان، جدای از آن‌که امکانات رفاهی در پایین‌ترین سطح ممکن قرار دارد، وضع نامساعد راه‌های ارتباطی در این منطقه نیز به بلای جان شهروندان تبدیل شده است.

آن‌طور که اهالی منطقه گلایه می‌کردند، تعداد تصادفات در این منطقه بسیار بالاست و قرار بوده پس از سال‌ها بدقولی و تاخیر، بالاخره در بیست و دوم بهمن 92، جاده دوطرفه این منطقه محروم افتتاح شود، ولی افتتاح این طرح عمرانی، باز هم به تاخیر افتاده و حالا این جاده به شکل بسیار خطرناک و نیمه‌کاره رها شده است.

حتی عده‌ای از ساکنان منطقه معتقد بودند، به دلیل محروم بودن این منطقه، اصلاح جاده‌ها چندان جدی گرفته نمی‌شود و شاید اگر این جاده نیمه‌کاره در منطقه‌ای مرفه قرار داشت، خیلی زودتر از این حرف‌ها افتتاح می‌شد.

علاوه بر این جاده، هم‌اکنون در بسیاری از راه‌های ارتباطی کشور نیز شاهد تاخیر در افتتاح طرح‌های راهسازی هستیم؛ طوری که براساس آمارها هم‌اکنون حدود 48 هزار کیلومتر طرح نیمه‌تمام راهسازی در کشور داریم که به امان خدا رها شده است.

گرچه تاخیر در افتتاح طرح‌های عمرانی کشور، ید طولایی دارد برای مثال داشته‌ایم که افتتاح یک بیمارستان در غرب کشور، 17 سال طول بکشد، اما ماجرا اینجاست که نیمه‌کاره رها شدن طرح‌های راهسازی، فقط موجب راکد ماندن سرمایه‌های ملی نمی‌شود؛ بلکه تاخیر در افتتاح طرح‌های راهسازی، به طور مستقیم می‌تواند یکی از دلایل مرگ شهروندان باشد.

در کشوری که سالانه حدود 20 هزار نفر بر اثر تصادف کشته می‌شوند، خوش‌خیالی است اگر فکر کنیم بدون اصلاح جاده‌ها و تکمیل طرح‌های نیمه‌کاره راهسازی، می‌شود این آمار را به طور جدی کاهش داد یا حداقل به نقطه‌ای رسید که جاده، مقصر اصلی حوادث مرگ‌آور رانندگی نباشد.

امین جلالوند - گروه جامعه


ادامه مطلب ...

قربانی اسیدپاشی: سرم سوراخ شده!

جام جم سرا به نقل از ناطقان: «من بار‌ها سوختن دست را با بخار آب یا قابلمه و... تجربه کردم اما این سوختن متفاوت بود. لباس‌هایم در تنم پودر شد. مردم من را به مغازه‌ای بردند و سریع به صورتم آب پاشیدند. یک قسمت از سر من سوراخ شده، یکی از قرنیه‌هایم را از دست داده‌ام و بدنم به شدت آسیب دیده است.»

این گوشه‌ای از بیان حادثه توسط یکی از قربانیان اسیدپاشی در اصفهان است.

با نگاهی به آمار از بین ۱۳ مورد اسیدپاشی‌ای که در ده سال گذشته اتفاق افتاده است و البته به صورت رسمی اعلام شده است، ۱۰ مورد آن انگیزه‌های شخصی بوده و ۳ مورد هم انگیزه عامل اسیدپاشی نامعلوم بود.

انگیزه‌هایی از قبیل جواب رد شنیدن در خواستگاری، انتقام پدر شوهر از عروسش به خاطر طلاق از پسر، تصمیم جدایی از همسر، ظلم پدرانه، ازدواج همسر، تصور اشتباه درباره مزاحمت تلفنی برای همسر اسیدپاش، اعتیاد پدر قربانی و فروش جهاز دختر و حسادت زنانه مسیر زندگی قربانیان را تغییر داد.

اگر انسان می‌خواهد عمق فاجعه را درک کند در کنار شنیدن ماوقع حادثه و دیدن عکس‌های موجود باید خود را یا خانواده خود را در چنین موقعیتی تصور کند تا ذره‌ای درد و رنج قربانی و خانواده‌اش را درک کند. از دست دادن زیبایی، شنوایی، چشم، پوست، نقص عضو، تخریب گردن و صورت و قفسه سینه تنها گوشه‌ای از پیامدهای این حرکت وحشیانه است.

در این روز‌ها همه فقط حرف اسیدپاشی را می‌زنند و تنها به اظهار همدردی اکتفا می‌کنند اما تنهایی، نگاه‌های خاص مردم، گوشه‌گیری و شاید تغییر مسیر زندگی سهم قربانی از دنیا باشد. دیگر قربانی می‌ماند و آیینه‌ای که حتی دلش نمی‌خواهد در آن نگاه کند. دیگر قربانی می‌ماند و پارچه‌ای که نیمی از صورتش را می‌پوشاند. دیگر قربانی می‌ماند و قربانی.

«برای این‌که خانواده‌ام را کمتر آزار دهم سعی می‌کنم سکوت کنم و از درد ناله نکنم.»
همین ۱۰ سال پیش، در آبان ماه سال ۸۳، آمنه بهرامی قربانی‌ای که در سیدخندان توسط خواستگار سابقش مورد اسیدپاشی قرار گرفت و بعد از هفت سال حکم عامل اسیدپاشی‌اش صادر شد و در ‌‌نهایت رضایت داد و یا داود روشنایی که یکسال بعد از وی مورد این حمله قرار گرفت و متهم هم ادعا می‌کرد که قربانی را اشتباه گرفته و به همین راحتی با زندگی یه انسان بازی کرد، این‌ها تنها نمونه‌هایی از قربانیان این حادثه هستند.


قوانین موجود قدرت بازدارندگی ندارند

درباره قوانین و انگیزه اسیدپاشی با یکی از جرم‌شناسان صحبت کردیم و وی معتقد بود که اصولا جرم یک پدیده اجتماعی است و متاسفانه جرم اسیدپاشی از جرم‌های به شدت ضداجتماعی محسوب می‌شود که در کشور ما سابقه‌ای حدود ۶۰ سال دارد.

سید مهدی حجتی گفت: اولین اسیدپاشی در کشور ما در سال ۳۴ رخ داد و آن هم اسیدپاشی روی یک قاضی دادگستری بود به دلیل اینکه کسی را به حبس محکوم کرده بود. همین امر باعث شد قانونگذار در سال ۳۷ بیاید و برای جرم اسیدپاشی قانونی را وضع کند.

وی ادامه داد: اما در واقع این قانونی که در سال ۳۷ تصویب شد تا حال حاضر دچار تغییر و تحولی نشده و هم‌اکنون هم دادگاه به استناد‌‌ همان قانون سال ۳۷ در قوانین مربوط به قصاص و دیه تصمیم می‌گیرند.

این وکیل دادگستری اظهار داشت: از طرفی اگر بخواهیم علت را جستجو کنیم باید بگوییم که قوانین فعلی قابلیت بازدارندگی را در برابر اسیدپاشی ندارند.

حجتی گفت: در واقع مجازات در قوانین باید جوری باشد که فرد مجرم با احتساب آن مجازات دیگر سمت جرم نرود. در حالی که این قانون اسیدپاشی فاقد این ویژگی است و شاهد آن هم وقایع سالیان گذشته است.


دسترسی آسان به اسید در ایران

وی ادامه داد: یکی از معضلات ما این بحث تسهیل دسترسی به این مایع است. این مایع به راحتی در دسترس همگان قرار می‌گیرد و هیچ گونه رهگیری آن هم امکان‌پذیر نیست در صورتی که در برخی از کشورهای دنیا فروشنده مواد منفجره یا مضر برچسب و کد رهگیری‌ای دارد که مشخص می‌کند این ماده را چه کسی خریده و در کجا می‌خواهد استفاده کند ولی متاسفانه در کشور ما اینگونه نیست.

این حقوقدان در خاتمه افزود: درباره انگیزه هم باید بگویم که اغلب آن‌ها انگیزه‌های شخصی یا انتقام از جامعه است.


اسیدپاشی اقدامی تروریستی است

حجت الاسلام پورمحمدی، وزیر دادگستری با بیان اینکه نیروی انتظامی و دستگاه‌های ذیربط به دنبال شناسایی عاملان اسیدپاشی در اصفهان هستند، گفت: این اقدامات بی‌قاعده‌ای است که با هزینه کم، غافلگیرانه و راحت می‌توان آن را انجام داد.

وزیر دادگستری خاطر نشان کرد: ما خیلی نگران این موضوع هستیم و امیدواریم عاملان آن شناسایی شده و به مجازات برسند. همه مسئولان و دست اندرکاران با تمام قدرت و انگیزه در تلاش هستند تا این افراد را شناسایی کنند و همچنین امیدوارم دیگر اجازه بروز چنین حوادثی را ندهیم.


اشد مجازات برای عاملین اسیدپاشی و رسیدگی بدون نوبت به پرونده

همچنین غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، معاون اول قوه‌قضاییه هم گفت: قوه قضاییه در رابطه با عاملان ماجرای اسیدپاشی اصفهان پیگیر دستگیری این افراد هستند و آماده‌اند در صورت دستگیری به سرعت بازپرسی صورت گرفته و عاملان به اشد مجازات برسند. بسیار ناگوار است که خانمی جوان ظاهر خود را به طور کل تا پایان عمر از دست بدهد و علاوه بر رنج بیماری برای خود و خانواده و عذاب معالجه و تبعات پس از آن از هزینه درمان نیز رنج بکشد.

وی تصریح کرد: درست است که این اقدام قابل قصاص است و عاملان اینگونه اقدام حتماً باید مجازات شوند ولی باید مجازاتی بازدارنده در این مورد صورت گیرد تا دیگر کسی جرأت نکند دست به اینگونه اقدامات بزند.

اژه‌ای در مورد برخی خبر‌ها در این زمینه در سایت‌ها گفت: براساس اطلاعات جمع‌آوری شده در این زمینه تاکنون تأیید نشده است که این اقدامات به علت بی‌حجابی افراد صورت گیرد چرا که با توجه به ارتباطاتی که با این افراد گرفته شده است این افراد جزو بی‌حجاب‌ها نبوده‌اند و اطلاعاتی که در برخی سایت‌ها آمده است تأیید شدنی نیست. این پرونده در خارج از نوبت رسیدگی خواهد شد.


ادامه مطلب ...