مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دختر ۱۵ساله‌ای که سالی نیم میلیون دلار درآمد دارد+ [عکس]

نوا مینتس (Noa Mintz) در ظاهر مانند هر نوجوان دیگری به نظر می‌رسد. این دختر که از ایالت نیویورک ‌آمریکاست با دندان‌های سیم‌کشی شده جلوی دوربین‌های فیلم‌برداری سرش را اندکی با شرم کج می‌کند و از هر نظر به سایر دخترهای ۱۵ ساله شباهت دارد. اما نوا کاری کرده که او را از دیگر هم‌سن و سال‌هایش متمایز می‌سازد.

.


نوا مینتس رئیس یکی از آژانس‌های ارائه پرستار کودک است و سالانه ۴۸۰ هزار دلار درآمد دارد.
زمانی که هم‌مدرسه‌ای‌های نوا مشغول دست و پنجه نرم کردن با تکالیف شب خود بودند، نوا می‌نتس با سؤال‌هایی روبرو بود که باید به عنوان رئیس یک آژانس برای آن‌ها پاسخی می‌یافت، مانند این سؤال که آیا باید برای اداره آژانس از دیگران کمک بگیرد و مدیرعامل اجرایی استخدام کند؟
به گزارش وب‌سایت مترو، این نوجوان در ماه اوت سال ۲۰۱۲ میلادی به اجرای ایده خود به عنوان «دایه‌ها نزد نوا» مشغول شد.
اینک که کمتر از سه سال از آن زمان می‌گذرد ۲۵ پرستار کودک تمام‌وقت و حدود ۵۰ پرستار کودک پاره‌وقت در شهرهای نیویورک و همپتون آمریکا برای نوا کار می‌کنند و ۱۹۰ کودک تحت پرستاری آژانس او قرار دارند. شعار نوا که در وب‌سایت این آژانس منتشر شده این است: «ما با هم بهترین پرستار را برای خانواده‌ات پیدا می‌کنیم.»
مردیت برکمن (Meredith Berkman)، مادر نوا از دیدن استعداد مدیریت دخترش به وجد آمده است و می‌گوید: «نوا از زمان تولدش مؤسس بود. او وقتی ۶ یا ۷ سال داشت می‌خواست یک شرکت کوچک تأسیس کند.»
مادر می‌گوید که دخترش پیش از این آرزو داشت که مشاور برپایی جشن‌های تولد باشد. اما اینک او راه خود را پیدا کرده است؛ راهی که به قول مادرش «نه تفریح و سرگرمی است و نه دکه فروش لیموناد.»(دویچه وله)

88


ادامه مطلب ...

«آزاده دلیر»، دختری که از علائقش پول و درآمد می‌سازد [+عکس]

مشغول دیدن یک سریال پلیسی خارجی‌ام. زنی که شوهرش مظنون به ارتکاب قتل شده بود از در وارد می‌شود و روبه‌روی کارآگاه می‌ایستد. روی دوشش یک کیف گلیمی از طرح‌های اصیل ایرانی آویزان است. میخکوب شدن، اولین واکنش من است و بعد با افتخار روی کاناپه جابه‌جا می‌شوم. حالا وقتی در خیابان راه می‌روم به کیف‌هایی که در گوشه و کنار مغازه‌ها جا خوش کرده با لبخند نگاه می‌کنم.

سه سال از آخرین باری که آزاده، همین طور تفننی و برای خودش کیف دوخته، می‌گذرد. او حالا یک کسب و کار نیمه حرفه‌ای به نام تولید کیف‌های دخترانه دارد. کیف‌هایی باب میل دخترهای امروزی؛ گلدار، رنگی و شیک. کسب و کار او از زمانی اوج گرفته که شبکه‌های اجتماعی هم دری روی بازار‌ها گشوده‌اند.
آزاده در همین دنیای مجازی توانسته تجارت کند و از واسطه‌هایی که روز‌ها برای گرفتن دسترنجش منتظرش می‌گذاشتند، جدا شده است. حالا کارش چنان گرفته که به فکر فروش جهانی است. با آزاده دلیر درباره کیف‌هایی که می‌دوزد و می‌فروشد، گفت‌و‌گویی کرده‌ایم که می‌خوانید:


* اولین کیفی که ساختی کی بود؟
اولین کیف را برای خودم ۳ یا ۴ سال پیش درست کردم.


* اتفاقی بود؟
کاملا. با خودم فکر کردم که درست کردن کیف کار جالبی است و دست به کار شدم. بعد از آن با یکی از دوستانم که مانتو می‌دوخت شروع کردیم به گذاشتن اجراهای زنده. همه چیز اما کاملا تفریحی بود و هیچ چشمی هم به درآمدش نداشتم و جدی نبودم.


* منظورت از جدی نبودی یعنی چی؟ اینکه بروی دنبال طرح‌های جدید یا چیز دیگری؟
بله، طرح‌های جدی با پارچه‌های جدید‌تر و اینکه کار پیوسته باشد یعنی روند تولید، طراحی و اجرا قطع نشود و ادامه‌دار باشد.


* الان همه کار‌ها را اعم از طراحی و دوخت و اجرا، خودت انجام می‌دهی؟
بله، البته به فکر این هستم که هرکدام از کار‌ها را به صورت تخصصی به یک نفر دیگر واگذار کنم. مثلا بخش دوخت، ارسال کیف‌ها یا حسابداری آن‌ها را به افراد دیگری بدهم. یک ایده هم این است تا از طریق کمک به خانم‌های بدسرپرست و بی‌سرپرست، بخشی از کار دوخت کیف‌ها را به آن‌ها بسپارم تا از این طریق، هم آن‌ها درآمدی به دست بیاورند و صاحب کار شوند و هم کار اجرا برای خودم راحت‌تر شود.


* پس به این فکری که یک برند ایجاد کنی؟
بله، اگر بتوانم از پس این کار بر بیایم.


* از کی به طور جدی شروع کردی؟
به طور جدی از آبان یا مهر ماه سال قبل بود.


* برای کاری که شروع کردی بازار مجازی چطور است؟
خوب است، در اینستاگرام کار‌ها خیلی دیده شده است.


* چرا؟
شاید به خاطر تصویری بودن فضای آن است و اینکه مردم دنبال پیدا کردن موضوعات قشنگ و جذاب هستند. همیشه سعی می‌کنم آنجا عکس‌های جدید بگذارم. با این حال چند قرارداد برای فروشگاه‌ها داشتم. یک نفر هم برای تز دکترایش درباره مشاغل اینترنتی پژوهش می‌کرد که من یکی از موضوعات تز او بودم.


* مردم چقدر دوست دارند این نوع کار‌ها را به صورت مجازی ببینند و سفارش بدهند؟ اصلا از این طریق مشتری ثابت داری؟
بله، زیاد هستند. من فکر می‌کنم خرید و فروش اینترنتی خیلی بیشتر از فروش حضوری شده است. مثلا من مدتی نمایشگاه برگزار کردم اما هیچ کس برای بازدید و خرید نمی‌آمد؛ همه سوال می‌کردند خرید اینترنتی کی شروع می‌شود؟ درست است که از ابتدا از نمایشگاه‌های دائمی شروع کردم اما حالا فروش اینترنتی دارم و خیلی راضی‌ترم.


* چه چیزش بیشتر راضی‌ات می‌کند؟
در فروشگاه تو با یک واسطه بین فروشگاه و خودت مواجهی. از طرف دیگر هماهنگی‌های مالی‌اش سخت است. فروشگاهی که کار‌هایت را می‌دهی برای فروش باید خیلی در پرداخت پول در ازای کار خوش قول باشد که تو راضی باشی که اکثرا نیستند. مثلا یکی از همین نمایشگاه‌هایی که قبلا کار‌هایم را می‌دادم، هر دو ماه یک بار با من تسویه حساب می‌کرد. بعد از دو ماه باید ۱۰ بار تماس می‌گرفتم تا بتوانم پولم را بگیرم.


* کیفیت و تمیز بودن کار برای مشتری‌ها مهم‌تر است یا قیمت؟
فکر می‌کنم کیفیت مهم‌تر است چون اکثر کسانی که صفحه‌ها را می‌بینند و سفارش می‌دهند تاکید می‌کنند که با‌‌‌ همان کیفیتی که در عکس دیده‌اند، کیف به دستشان برسد.


* به فکر فروش برون مرزی کار‌هایت هستی؟
بله، به فکر این هستم که بعضی از کار‌ها را به وسیله برخی از دوستان که فروش اینترنتی دارند به خارج از کشور هم ارسال کنم. آنجا معمولا این نوع از کیف‌ها به قیمت ۵۰ دلار فروخته می‌شود که به پول ما هرکدام ۱۵۰ هزار تومان کسب درآمد می‌کند. اگر ۵۰ هزار تومان پول پست باشد برای خودم ۱۰۰ هزار تومان باقی می‌ماند و این خیلی خوب است.


* در ایران به چه قیمتی می‌فروشی؟
حدود ۸۰ هزار تومان.


* کار‌هایت را به کدام کشور‌ها فرستاده‌ای؟
امریکا، سوئد، استرالیا، ایتالیا، هلند و سوئیس. با دوستانمان فرستادیم.


* کیف‌ها را با توجه به مد طراحی می‌کنی یا طرح‌هایت شخصی است؟
من عقیده دارم که هنرمند باید از مد یا سلیقه عمومی پیروی نکند. چون کسی که درس این کار را خوانده باشد می‌داند که در کارش چه چیزی با هم هماهنگی دارد و چه چیزی با توجه به اله‌مان‌های زیبایی‌شناسی مناسب‌تر است. به نظر من تولید کردن کار خوب بهتر از این است که چیزی را تولید کنید که کیفیت لازم را نداشته باشد اما مردم آن را دوست داشته باشند. مثلا یک غذای خوشمزه و سالم به دست مردم بدهی بهتر از این است که حالا چون همه پیتزا دوست دارند، بخواهی پیتزا درست کنی.


* جوان‌هایی که مخاطب کارهای تو هستند بیشتر چه نوع کیفی می‌خرند و دنبال چه سبکی هستند؟
بیشتر طرح‌های گلدار و رنگی دوست دارند و درباره ترکیب بندی کار هم گاهی وقت‌ها به من ایده می‌دهند. کلا درباره سایز و بند کیف نظر می‌دهند و اخیرا هم سفارش‌های زیادی برای کوله‌پشتی داشته‌ام.


* فکر می‌کردی که یک روز دوخت کیف کار اصلی‌ات شود؟
نه، فکر می‌کردم اگر هم انجام بدهم یک کار تفریحی باشد. همیشه دوست داشتم گرافیست شوم.


* ساختن یک کیف چقدر طول می‌کشد؟
یک روز کامل.


* چقدر از کار‌ها دخترانه و چقدر پسرانه است؟
همه دخترانه است اما یک بار یکی از دوستانم چند دوست خارجی داشت که می‌خواستند بیایند ایران. هیچ وقت مشتری ایرانی مرد نداشتم اما آن‌ها وقتی آمدند ایران از چند نمونه از طرح‌ها خوششان آمد و خریدند.


* درآمد ماهیانه‌ات از فروش کیف چقدر است؟
اگر معطل دوخت و دوز نشوم ماهی حدود ۲۰ کیف می‌فروشم که در حدود یک میلیون و ۵۰۰ تا ۲ میلیون تومان درآمد دارد. اما اگر بتوانم کسانی که کار دوخت را انجام می‌دهند، پیدا کنم، می‌توانم کار بیشتری تولید و سرمایه بیشتری برای راه‌اندازی کارگاه پس‌انداز کنم.


* برای وارد شدن به این کار بجز علاقه چه چیزهایی لازم است؟
به نظرم در وهله اول مهم این است که کار را درست انجام دهی. اگر شیوه درست را پیدا نکنی، در بین کار نا‌امید می‌شوی چون آن طور که می‌خواهی بازخورد نمی‌گیری. بعد از اینکه کار را خوب انجام دادی باید بدانی که چطور آن را به دیگران معرفی کنی. من در ابتدا از اینکه فیس‌بوک و اینستاگرام داشته باشم خیلی می‌ترسیدم چون اگر نمی‌توانستم از کارهایی که درست کرده بودم عکس‌های خوبی برای نمایش در صفحه بگذارم، کارهایی که کرده بودم به باد می‌رفت. پس به نظرم اگر کسی خوب کار کرد و خوب هم خودش را نشان داد، از کارش استقبال می‌کنند.


* چند جوان مثل خودت دور و برت می‌بینی که دست به چنین خلاقیت‌هایی بزنند؟ اینکه بیکار ننشینند و خودشان کار ایجاد کنند؟
من فکر می‌کنم خیلی‌ها این کار‌ها را می‌کنند. مثلا یکی از دوستانم کیف بافتنی تولید می‌کند و یک نفر دیگر کارهای زیورآلات برنجی انجام می‌دهد. فکر می‌کنم در این چند وقت، این چیز‌ها زیاد شده است. (ایران جوان)


ادامه مطلب ...

از ۷ میلیون تومان به بالا: درآمد فروش بچه در شمال ایران!

سودابه، ۲۲ ساله، محله نوبنیاد ساری


یک خانه که «خانه» نیست. یک دختر ۴ ساله که برای بازی در زمین خیس از باران، جز سنگ، چیز دیگری نمی‌شناسد. یک پسر ۱۰ ساله که هر روز برای وارد شدن به خانه‌ای که خانه نیست، باید مراقب مار درازی باشد که هم‌خانه جدیدشان شده. یک مادر ۲۲ ساله که خانه نیست؛ رفته پی مواد و «کار». یک پدر ۳۰ ساله که کمپ است با جیبی که مخدر‌ها سال‌هاست در آن لانه کرده‌اند. یک زندگی، که «زندگی» نیست؛ زیر این باران تند ظهرگاهی، با این هوای سرد، در محله «نوبنیاد»، زیر نگاه ماموران پلیسی که پدر را همین چند وقت پیش گرفته‌اند و برده‌اند.
در حاشیه ساری، مرکز یکی از پرجمعیت‌ترین استان‌های شمالی ایران، محله‌هایی هست که به سرتاسر ایران «آدم» صادر می‌کنند، به انواع و اقسام؛ معتاد، گدا، دزد، کارگر جنسی. «نوبنیاد» که قبلا آن را «جانبازان» می‌گفتند، یکی از همین محله‌هاست و «سودابه» ۲۲ ساله که امروز از صبح بیرون رفته و هنوزنیامده، یکی از زنانی است که حالا مددکار‌ها او را یکی از آسیب دیده‌ترین زنان «نوبنیاد» می‌دانند.
«محمد» ۱۰ ساله و «شکوفه» ۴ ساله که کنار خط آهن گرگان – تهران که محله را از جاده ساری – قائمشهر جدا می‌کند، بازی می‌کنند، بچه‌های «سودابه»اند. باران تند می‌بارد و آن‌ها در هوایی که نه زیاد گرم است و نه خیلی سرد، دور درخت‌هایی با برگ‌های تازه می‌گردند و علف‌هایی را زیر پا له می‌کنند که بهار تازه برایشان آورده. وسیله بازی آن‌ها سنگ است؛ سنگ‌های ریز، سنگ‌های درشت. به هم پرت می‌کنند و ترسی از آن ندارند. یکی به سر می‌خورد، یکی به پا و بعد که دردشان می‌آید، فحش‌های ریز و درشت راهشان را از دهانشان باز می‌کند.
«عمو میلاد» را که عموی تازه آنهاست و مددکار جمعیت امام‌علی (ع) ساری، وقتی می‌بینند که دیگر دمپایی‌هایشان بین گِل‌های کنار خط آهن گم شده. با پای برهنه از سر و کول او بالا می‌روند، به او به نشانه بازی، سنگ می‌زنند و پا‌هایش را نیشگون می‌گیرند. بازی بچه‌های «نوبنیاد» سخت است؛ بازی‌هایی که زور زیادی می‌خواهد. «محمد» با آن لباس سفیدی که باران و گِل، چرکش کرده و «شکوفه» با آن پاهای برهنه‌ای که هم روی سنگ می‌رود هم خرده‌شیشه‌های روی زمین، می‌گویند مادرشان خانه نیست و باید در خانه منتظرش ماند. خانه آن‌ها، یک مربع است با دیوارهای بلوکی که یک باغچه کوچک آن را از جاده خاکی روبه‌رویش جدا می‌کند؛ باغچه‌ای که «محمد» همین دیروز یک مار دراز را در آن دیده و با ترس جایش را نشان می‌دهد.


«همین جا بود. تا اومدم یکی رو صدا کنم بکشدش، در رفت. خیلی دراز بود.»
بعد از باغچه چند پله سیمانی هست که حیاط را به خانه می‌رساند؛ خانه که نه، یک اتاق ۹ متری کوچک که نه در دارد، نه پنجره؛ یک سوراخ بزرگ که پرده کثیف بلندی آن را پوشانده، تنها راه نفس «سودابه» و دو بچه‌اش است. اتاق، آب و برق و گاز ندارد و بو همه جا را برداشته. بو بیشتر از مدفوع سگی می‌آید که اسمش را «پاپی» گذاشته‌اند و دراز به دراز روبه‌روی در خوابیده و حال پارس کردن هم ندارد. هنوز از «سودابه» خبری نیست.
آن‌ها کف اتاق یک موکت انداخته‌اند که رویش شیشه خرده‌های بازمانده از شیشه مربا که همین چند دقیقه پیش «شکوفه» آن را به دیوار زده و خرده کرده، ریخته است. «محمد» و «شکوفه» روی خرده شیشه‌ها می‌دوند و بازی می‌کنند. شکوفه با میله آهنی «عمو میلاد» را می‌زند و با چاقو پشتش را خط می‌اندازد. می‌گوید: «با چاقو می‌زنم تا خون بیاد.»
بعد «محمد» است که اتاق را جارو می‌کند و تعارف می‌کند که «خاله بفرمایید داخل»
کنار رختخواب‌های دزدی، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، خرده نان‌های خشک و البته بوی تندی که ماندن را سخت می‌کند، باید جایی پیدا کرد برای نشستن. هنوز چیزی نگذشته که مسئول بسیج محله و مامورهای پلیس می‌رسند؛ آمده‌اند ببینند این‌جا چه خبر است. مامور سگ را که می‌بیند می‌گوید «چرا این‌ها سگ نگه می‌دارند، سگ نجس است»
و بعد «عمو میلاد» می‌گوید وقت رفتن است. آن‌ها مشکوک شده‌اند به ورود غریبه‌ها در محل، آن هم زیر این باران تند که بی‌امان می‌بارد و ابر‌ها صدای غرششان، «نوبنیاد» را پر کرده. همینجاست که «سودابه» کم‌کم از راه می‌رسد. زن لاغراندام سبزه‌ای که یک دندان جلو ندارد و یک ظرف ماکارونی رنگ و رو رفته در دست دارد.
«سودابه» یکی از معروف‌ترین زنان «نوبنیاد» است. زنی که در ۱۳ سالگی با «عبدالله» ازدواج کرد، شش بار حامله شد، دو بار بچه‌هایش را سقط کرد، دو بچه‌اش را فروخت و یکی را داد که بهزیستی ببرد.
«عبدالله»، شوهر سودابه را هفته پیش همین مامور‌ها با مواد گرفته‌اند و به کمپ فرستاده‌اند. مامور خودش این را در مقابل نگاه‌های شکوفه و محمد می‌گوید:
«با خودش مواد داشت، فرستادیمش کمپ»
«سودابه» هنوز از راه نرسیده شروع می‌کند به حرف زدن. از خانواده‌اش می‌گوید که تهرانند و از وقتی او و «عبدالله» معتاد شده‌اند، به آن‌ها سر نمی‌زنند: «خواهرشوهرام هم ساری‌اند، وضعشون هم خوبه ولی هر وقت عبدالله ترک می‌کنه، به خونه‌شون راهش می‌دن».
سودابه برای بچه‌هایش از مرکز گذری کاهش آسیب DIC یک ظرف ماکارونی آورده ولی آن‌ها با همه گرسنگیشان، به آن لب نمی‌زنند. «شکوفه» نداشتن قاشق را بهانه می‌کند و «محمد» راستش را دور از چشم مادرش و در گوشی می‌گوید:
«من از اینا نمی‌خورم، اینارو می‌دن به معتادا، خوشمزه نیست.»
او به مادر معتادش می‌خندد. او مادر معتادش را دوست ندارد. «سودابه» که حالا بین زنان معتاد «نوبنیاد» یکی از‌‌‌ همان زنانی است که نه یک بار، دو بار بچه‌اش را فروخته، یک چوب دستش گرفته و تند تند راه می‌رود. عصبانی است. می‌گوید «سوگند»، «شکوفه» را برده گدایی. می‌گوید خودش بچه‌هایش را نمی‌برد گدایی، اما بقیه آن‌ها را کتک می‌زنند و می‌برند. به همین دلیل است که چند ماه پیش، وقتی برای اولین بار «عبدالله»، پدرش را گرفتند و به کمپ بردند، «محمد» طاقتش تمام شد و به مادرش گفت که می‌خواهد برود بهزیستی، چون بچه‌ها او را می‌زنند و به گدایی می‌برند. «سودابه» که یک دامن بلند پاره پوشیده و ناخن‌های سیاه و رمق پایش از زیر آن پیداست، در جاده خاکی اصلی «نوبنیاد» خانه قبلی‌اش را نشان می‌دهد که یک چهاردیواری دو در دو متر بوده:
«توی خونه‌مون راحت زندگی می‌کردیم، اومدن بولدوزر انداختن، خرابش کردن. شوهرم هم توی خونه بود اون موقع. خونه زندگی داشتم، اثاث داشتم.»
آن‌ها سه روز است که به خانه جدید آمده‌اند. بعد از آن‌که خانه‌شان خراب شد، به یک چهاردیواری بی‌در و پیکر رفتند که آن‌جا هم نه آب داشت، نه برق نه گاز. «سودابه» و بچه‌هایش چند هفته‌ای آن‌جا ماندند تا این‌که تصمیم گرفتند از آن‌جا به خرابه دیگری بروند چون «صاحب آن چهاردیواری بی‌تربیت بود.»
این را «سودابه» می‌گوید؛ از مردی که از نبودن «عبدالله» سوءاستفاده کرده و او را اذیت می‌کرده است. او نمی‌داند بچه‌هایش چندسالشان است؛ «شکوفه» را دو ساله می‌داند و «محمد» را ۱۰ ساله. باید کمی زمان بگذرد تا برسیم به موضوع اصلی. به سه فرزند دیگر «سودابه» که حالا دیگر نیستند.
یکی از بچه‌هایش را بهزیستی برده و دو تای دیگر را «از بغلش گرفته و برده‌اند.» حالا هنوز از آن روز که طلبکارهای شوهرش آمدند و کوچک‌ترین بچه‌اش را با خود بردند، یک‌سال نگذشته. «عبدالله» و «سودابه»، او را به ۴۰۰‌هزار تومان فروخته‌اند و کمی بعد از آن، یکی دیگر از بچه‌هایش را ۵۰۰‌هزار تومان.
«سودابه» حالا علاوه بر حسرت ندیدن بچه‌هایش، یک حسرت دیگر دارد؛ این‌که بلد نبوده آن‌ها را به قیمت بالاتری بفروشد:
«من که نمی‌دونستم. تا حالا بچه نفروخته بودم. می‌گن بچه بالای یه‌میلیون تومان قیمتشه، ولی ما ارزون دادیمشون رفتن.» او هیچ نشانی از بچه‌هایش ندارد. نمی‌داند کجا هستند. نمی‌داند پدر و مادرهای جدیدشان چه کسانی‌اند. نمی‌داند اصلا پدر و مادر دارند یا نه.
«نمی‌دونم بچه‌ها رو کجا بردن. شنیدم که می‌فروشنشون به خونواده‌هایی که بچه ندارن. تازه خیلی بالا‌تر از قیمتی که از ما خریدن؛ پنج شش میلیون. شنیدم که می‌برنشون تهران.»
«سودابه» مثل بیشتر زنان هم‌محله‌ای‌اش معتاد است. خودش می‌گوید «چندسال تریاک می‌کشیده ولی الان تریاک‌های محل خراب شده و حالا شیشه و دوا می‌کشد.»
حالا همین‌طور که زیر باران نم‌نم و روی علف‌های تازه بهاری راه می‌رود و پایش توی گِل گیر می‌کند، اخم‌هایش هم کم‌کم توی هم می‌رود. با چوبی که توی دستش است، به در و دیوار می‌زند، تند تند راه می‌رود و یاد بچه‌هایی که دیگر کنارش نیستند، ذهنش را به هم می‌ریزد؛ به خاطر همین است که شروع می‌کند به گلایه کردن، از زمین و زمان:
«اصن تقصیر ما نیست. ما‌ هزار بدبختی داریم، دلمون نمی‌خواست دیگه بدبخت مواد بشیم. به جای این‌که به ما بگن مواد نکشین، نذارن مواد وارد بشه. قانون اول باید جلوی اونا رو بگیره. ما چه گناهی کردیم. خانواده‌های ما شکارچی‌ان، با تفنگ نون می‌خوریم. حالا که تفنگامون رو هم ازمون گرفتن، می‌گن غیرقانونیه. بازم می‌گم خدا بزرگه. من الان خونه ندارم، خونه‌م رو خراب کرده‌ن، دزدا به سیم کابل و پنجره‌ش هم رحم نکردن و بردن. ما نه موادفروشیم نه قاچاقچی، فقط مصرف داریم. ما از خدامونه که نجات پیدا کنیم. اون روز که عبدالله رو بردن، شکوفه و محمد داشتن خودشونو تیکه پاره می‌کردن. یه شوهر داشتم، اونم ازم گرفتن.» و بعد اشک است که پشت سر هم می‌آید. یکی، دوتا، سه تا و صورت «سودابه» را اشک‌ها برمی دارند:
«عبدالله رو که بردن، رفتم یه چهاردیواری کرایه کردم، صاحبش دم به دقیقه می‌اومد می‌گفت یا کرایه رو زیاد کن یا [...].» و گریه امان نمی‌دهد.
گریه می‌کند و می‌گوید بیا برویم خانه «مریم».
حالا دیگر می‌توان دیوارهای نیمه کاره خانه «مریم» را از پشت اسکلت‌های خانه‌ها دید.


فروش بچه بین زنان آسیب‌دیده حاشیه ساری، دیگر تبدیل به یک موضوع جدی شده؛ این را «مهری خادمی» کار‌شناس ایدز اداره بهداشت استان مازندران می‌گوید. او می‌گوید که ابتلا به اچ‌‌ایوی (ایدز) هم در میان زنان معتاد باردار به‌ویژه در آمل رو به افزایش است:
«حالا روی هم ۳۵۰ زن معتاد و کارگر جنسی در آمل و ساری به مراکز مشاوره بهزیستی می‌آیند و برای کنترل ایدز مشاوره می‌گیرند. در دو‌ سال اخیر، سالی دو سه تا زن باردار اچ‌ آی وی (ایدز) شناسایی می‌شوند. فروش کودکان بین این زنان یک مسأله جدی است، به‌ویژه بین کارگران جنسی که خیلی جذاب نیستند و مشتری زیادی ندارند. آن‌ها شیشه می‌کشند و باردار می‌شوند تا بتوانند جنینشان را بفروشند و بتوانند درآمد داشته باشند. از طرف دیگر در مناطق حاشیه‌ای ساری و آمل دلال‌هایی هستند که این زنان را ترغیب می‌کنند که بچه‌دار شوند و سود هنگفتی دارند. من یک بار از یکی از این دلال‌ها درباره درآمدشان پرسیدم و او گفت که حدود هفت-هشت‌ میلیون برای هر بچه به او می‌رسد. حالا این‌که چقدر بچه‌ها را از آن‌ها می‌خرند متفاوت است و دقیق مشخص نیست».


مریم، ۳۰ ساله، تنها در خانه

«سودابه» با «مریم» دوست است. به او سلام می‌کند و می‌رود، انگار گوشش زنگ خورده باشد که این اطراف مواد پیدا می‌شود.
«مریم»، زن ۳۰ ساله‌ای که چند خانه آن طرف‌تر در یک خانه ۱۲ متری در محله «نوبنیاد» ساری با یک حیاط کوچک که رفت و آمد به آن آسان است، زندگی می‌کند. «مهرانه» و «سوگند» نام بچه‌هایش است؛ بچه‌هایی که البته اولی دیگر این‌جا نیست و دومی اطراف خانه بازی می‌کند. آب را گذاشته روی بخاری برقی که جوش بیاید و بخورد. این ناهار امروزش است. چیزی ندارد که بخورد. چایی و قوری هم ندارد. می‌گوید هیچی ندارم. قوز کرده، دست‌هایش به هم گرده خورده، خمار است و دنبال سیگار می‌گردد. خودش می‌گوید خمار نیست. می‌گوید مواد باشد، می‌کشد، نباشد نمی‌کشد.
«خودم رو زیاد وابسته نکردم به مواد. بقیه هر طور که باشد، موادشون رو تهیه می‌کنن ولی من نه. من این جوری نیستم.»
اما حال امروزش، چیز دیگری می‌گوید. او دو روز است که غذا نخورده و سیگار همدمش بوده است. روسری سبزش را می‌کشد جلو، می‌دهد عقب و می‌گوید خیلی خوشگل بودم، خیلی.
«من این شکلی بودم؟ نه! آن‌قدر خوشگل بودم که باورتون نمی‌شه.»
بعد آلبوم عکس عروسی‌اش را از پشت رختخواب‌ها بیرون می‌کشد. آلبوم عکس چهار ورقه‌ای رنگ و رو رفته‌ای که دو عکس از نامزدی و دو عکس از عروسی او را در خودش قایم کرده؛ آن روزهای خوب «مریم» و «مهران» را.
«ببین این‌جا چقدر قشنگم. عکسا بیشتر از اینا بود، همه شو خواهرشوهرم گرفت ازم.» ‌‌‌
همان خواهرشوهری که نخستین‌بار با او دم به مواد زد و بعد با شوهرش ادامه داد. «مریم» راست می‌گوید. او در عکس‌های عروسی‌اش، زیباست. زنی با ابروهای بلند، گونه‌های کشیده، چشم‌های درشت و لبی سرخ. مو‌هایش را مش کرده و بالای سرش درست کرده‌اند. تور عروسی هم هست و نگاهی که «مهران» به او می‌کند و سری که «مریم» به نشانه خجالت در یکی از عکس‌ها به زمین انداخته. آن روز‌ها حالا رفته‌اند. ۱۵‌سال گذشته. خانواده‌شان چهارنفره شده؛ البته تا همین دو ماه پیش. قبل از آن‌که مامور‌ها «مهران» را با خود ببرند و مددکارهای بهزیستی، «مهرانه» را.
«مریم» ۱۵ ساله بود که ازدواج کرد و شوهرش که پسرخاله‌اش است، حالا دو ماهی می‌شود که کمپ است. مامور‌ها او را با مواد گرفته‌اند. دو ماه پیش ۱۵ مرد را از محله گرفتند و شوهر مریم یکی از آن‌ها بود. شوهرش قبل این‌که به کمپ برود، ضایعات جمع می‌کرد.
«توی این دو ماه یه بار رفتم که ببینمش، ۳۰ تومن فقط کرایه ماشین دادم تا کمپ ولی راهم ندادن، گفتن باید صبح بیای. دنیا روی سرم خرابه ولی خونه نیست. می‌گن چون معتاد بودم ازم گرفتنش. شاید راست می‌گن. شاید تو خونه مردم خوشبخت باشه، راحت باشه.»
«مهرانه»، دخترش را هم بهزیستی بتازگی برده. دلیلش را درست به او نگفته‌اند یا گفته‌اند و او یادش نیست. آن طور که «مریم» می‌گوید وقتی در خیابان‌ها درحال گدایی بوده، ماموران شهرداری او را گرفته و تحویل بهزیستی داده‌اند. غصه حالای او شده مهرانه که نیست و او نمی‌تواند برش گرداند:
«آنقدر غم و غصه دارم که دلم پر خونه. اصلا نمی‌دونم کجاست، چیکار می‌کنه. پولم ندارم برم دنبالش بگردم و بینمش.»
دارد حرف می‌زند که سودابه می‌آید. با هم طوری حرف می‌زنند که کسی نفهمد درباره مواد حرف می‌زنند. مریم و سودابه امروز دست خالی مانده‌اند. پولی نیست برای خرید مواد. سیگار اما هست. از قبل گوشه و کنار خانه قایم کرده؛ سیگار سنگین، سیگار فیلتر قرمز:
«من از این باریک‌ها نمی‌کشم. فقط فیلتر قرمز.»
«محمد»، پسر سودابه هم حالا آمده. نشسته کنار مریم و به دقت او را نگاه می‌کند. مادرش را می‌بیند که به «مریم» می‌گوید شاید امروز بتواند کمی «شیشه» جور کند و «مریم» می‌گوید شیشه نمی‌خواهد:
«اگر دوا هست، جوریم.»
«مریم» می‌گوید سودابه گدایی می‌رود و او نه:
«من روم نمی‌شه برم گدایی. اگه از گشنگی بمیرم هم، گدایی نمی‌رم. سودابه می‌ره، همه کاری می‌کنه. ولی من نمی‌رم. فامیل شوهرم یه کم کمکم می‌کنن، همون بسه».
می‌گوید حالا که شوهرش نیست و مواد نیست و غذا نیست، او باز هم به کسی رو نداده که به خانه‌اش بیاید.
«بعضیا هستن خونه ۱۰ نفر می‌رن، من نه خودم جایی می‌رم نه می‌ذارم کسی بیاد. هر چی تنها باشم برام بهتره. شبا که می‌خوابم به در خونه زنجیر می‌زنم.»
او می‌گوید مردی را به خانه راه نمی‌دهد. در خانه را می‌زنند؛ مردی می‌آید داخل و چپ چپ نگاه می‌کند. مریم می‌گوید آشناست. آشنایی که البته فامیل نیست. «مریم» طوری نگاه می‌کند که یعنی دیگر وقت رفتن است. مرد حرف نمی‌زند؛ یک سلام کوتاه و خداحافظی کوتاه‌تر. در را «مریم» می‌بندد و مرد روی زمین می‌نشیند.


افسانه، ۴۰ ساله، محله «دباغ چال» آمل

شمالی‌ها حالا سال‌هاست که آمل را یکی از پرآسیب‌ترین شهر‌هایشان می‌دانند. شهری که محله‌های حاشیه‌ای‌اش، زنانی و مردانی دارد که معتادند، تن‌فروشند، بچه‌هایشان را می‌فروشند و از سرنوشت آن‌ها بی‌خبرترینند. «افسانه» یکی از همین زن‌هاست؛ زنی که در محله «دباغ چال» آمل، جایی که خیلی‌ها با شنیدن نامش، لرز به تنشان می‌افتد، با شوهر معتادش زندگی می‌کند و تا به حال سه بار جنین سقط کرده است.
او در خانه‌ای که شبیه خانه نیست و دیوار‌هایش را مربع‌های کوچک سیمانی ساخته‌اند با سه بچه و شوهرش شب‌ها را صبح می‌کند. «افسانه» دو بار ازدواج کرده. از شوهر اولش سه بچه دارد. «طناز»، نام یکی از آنهاست؛ کودک دو ساله‌ای که با یک زن و مرد معتاد به شیشه که خانه‌شان نه برق دارد، نه آب، نه گاز و البته همین دیروز خانه‌شان را خراب کرده‌اند، زندگی می‌کند. حالا «افسانه» از راه رسیده و اعصاب حرف زدن ندارد. خیلی کوتاه از وضع بچه‌هایش حرف می‌زند. درباره «طناز» می‌گوید:
«دادمشون به اونا، باهاش گدایی می‌کنن. از دیروز خبری ندارم ازش. معلوم نیست کجا رفتن».
سه فرزند او از شوهر جدیدش، «مرجان» و «مهسا» و «غلامرضا» با آن‌ها زندگی می‌کنند. «مرجان» ۱۱ ساله بزگ‌ترین است و «مهسا»، چهارماهه، کوچک‌ترین. «غلامرضا» هم از مرجان کوچک‌تر و خانه است. «قدرت» در را که باز می‌کند، سرش را از باران تند می‌دزدد. با اخم می‌گوید «افسانه» خانه نیست، رفته سر کار. «افسانه» و «مهسا»، دختر کوچک‌ترش ۱۰ دقیقه پیش از خانه رفته‌اند؛ دختر چهارماهه‌ای که وقتی به دنیا آمد معتاد بود؛ اعتیاد را از مادرش به ارث برده بود. پدرش همین طور که دستش را به در نگه داشته و اجازه نگاه کردن را به اتاق تاریکی که با بخاری نفتی گرم می‌شود، نمی‌دهد می‌گوید «مهسا» حالا دارد بهتر می‌شود چون شیر مادرش را نمی‌خورد.
افسانه شیشه می‌کشد و هرویین. شوهرش می‌گوید خودش هم متادون می‌خورد و ضایعات جمع می‌کند.
«مهسا»ی معتاد را ۱۰ روز در بیمارستان خوابانده‌اند تا ترک کند. «مرجان» و «غلامرضا» هم از‌‌‌ همان اول معتاد بودند و او آن‌ها را در خانه ترک داده است.
«اون موقع جون داشتم، خودم ترک می‌کردم و بعدش بچه‌ها رو ترک می‌دادم ولی الان دیگه جون ندارم مهسا رو ترک بدم. به خاطر همینم مهسا ۱۰ روز بیمارستان بود. بهش مرفین می‌دادن چون وقتی به دنیا اومد حالش خیلی بد بود. بعد بیمارستان از بهزیستی اومدن و بردنش. مهسا دو هفته بهزیستی ساری بود. بعدش رفتیم دادستانی، جز زدیم تا حکم داد بچه رو بدن بهمون.»
«مریم علی‌محمدی»، مدیر جمعیت امام علی ساری می‌گوید در‌سال ۹۴، ۲۵۹ زن آسیب دیده و معتاد در محله‌های حاشیه‌ای ساری مانند نوبنیاد و ترک محله شناسایی شده‌اند و از این تعداد، ۳۷ نفر باردارند: «بر اساس نتایج پژوهش ما ۵۶‌درصد زنان بالای ۱۸‌سال این نمونه آماری نمونه سقط جنین داشته‌اند و ۲۷‌درصد آن‌ها یک بار سقط جنین را تجربه کرده‌اند. ۲۰‌درصد زنان زیر ۱۸‌سال تجربه سقط جنین داشته و ۸۰‌درصد سقط جنین را تجربه نکرده‌اند. از طرف دیگر ۷۹‌درصد همسران زنان معتاد زیر ۱۸‌سال معتادند و از این تعداد ۳۷‌درصد تریاک، ۳/۱‌درصد کراک، ۳/۱ الکل، ۲۵‌درصد شیشه، ۴‌درصد کراک و ۹/۴‌درصد سایر مواد مخدر را مصرف می‌کنند. ۲۵‌درصد همسران زنان معتاد بالای ۱۸‌سال هم اعتیاد نداشته و از ۷۵‌درصدی که معتادند، ۲۵‌درصد از این مردان تریاک، ۲۵‌درصد شیشه و ۲۵‌درصد سایر مواد مخدر را مصرف می‌کنند».
«مریم محمودی»، مددکار اجتماعی هم درباره مشکلات زنان معتاد باردار این طور می‌گوید:
«ما موارد بسیاری را داشته‌ایم که زنان معتاد در محیط‌های آلوده زایمان می‌کنند و بعد از آن، افسردگی شدید آن‌ها باعث شده که مادر مجبور شده نوزادش را بکشد.»
از نظر او مهم‌ترین مشکل درحال حاضر برای مادران معتاد این است که هیچ کمپی برای حمایت از آن‌ها و نگهداری کودکان معتاد در ایران وجود ندارد:
«در زنان معتاد احتمال ابتلا به ایدز و هپاتیت بالاست و وقتی آن‌ها باردار می‌شوند، هیچ جای ویژه‌ای وجود ندارد که به آنان رسیدگی کند. از طرف دیگر بچه‌هایی که از این زنان به دنیا می‌آیند، دچار آسیب‌های زیادی‌اند؛ نداشتن شناسنامه، سوء تغذیه، مشکلات درمانی، انتقال بیماری‌های مادر به کودک مانند ایدز و البته وجود نداشتن مرکز یا کمپی برای نگه داشتن کودکان معتاد و احتمال مرگ نوزادان در دوران جنینی.»
«سودابه» و «مریم» و «افسانه» تنها نیستند. محله‌های آن‌ها پر از زنانی است که یا کودکانشان را سقط می‌کنند یا آن‌قدر «شیشه» می‌کشند که هرسال ناخواسته جنین‌های تازه می‌ه‌مان بدن‌هایشان می‌شود. بیماری‌های مختلف هم برای زنان و مردان این محله‌ها البته به جاست؛ تعداد زیادی از زنان و مردان محله‌های حاشیه‌ای آمل «ایدز» دارند و آمارهای غیررسمی اورژانس اجتماعی ساری از ابتلای ۵٠‌درصد مردان محله «نوبنیاد» ساری خبر می‌دهند. دلالی و خرده‌فروشی مواد و حاملگی و فروش مواد در سرنوشت این زنان و مردان است. (الناز محمدی/ شهروند)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

درآمد یک نصاب ماهواره، چقدر با درآمد یک جراح فاصله دارد؟

۱- دکتر مهندس مدیر کارخانه صنعتی: ۶۰۰ میلیون تومان

۲- دکتر فوق تخصص جراحی پلاستیک و قلب ۸ میلیارد تومان

۳- دندانپزشک فوق تخصص جراحی فک و صورت ۱٫۲ میلیارد تومان

۴- فوتبالیست و مربی فوتبال ۳ میلیارد تومان

۵- استاد تمام ممتاز ۱۵۰ میلیون تومان

۶- معلم کنکور درس زیست شناسی ۱٫۲ میلیارد تومان

۷- معلم خصوصی کنکور رشته های ارشد ۶۰۰ میلیون تومان

۸- دکترای عمومی پزشکی ۱۲۰ میلیون تومان

۹- معلم ابتدایی با مدرک کارشناسی ۲۵ میلیون تومان

۱۰- کارگر حرفه ای جوشکار برج ها ۸۰ میلیون تومان

۱۱- سرآشپز حرفه ای ۲۵۰ میلیون تومان

۱۲- خلبان کاپیتان پایه۱ جهانی ۳۰۰ میلیون تومان

۱۳- دندانپزشک عمومی ۴۰۰ میلیون تومان

۱۴- آرایشگر زنانه ۳۰۰ میلیون تومان

۱۵- طراح لباس عروس ۱٫۲ میلیارد تومان

۱۶- استادیار دانشگاه ۵۰ میلیون تومان

۱۷- نصاب ماهواره ۲۰۰ میلیون تومان

۱۸- نویسنده مشهور ۲۵۰ میلیون تومان

۱۹- بازیگر مشهور سینما ۸۰۰ میلیون تومان

۲۰- برنامه نویس کامپیوتر ۳۰۰ میلیون تومان

۲۱- مجری مشهور اخبار ۱۵۰ میلیون تومان

۲۲- تعمیرکار اتومبیل ۶۰۰ میلیون تومان

(پارسینه)


ادامه مطلب ...

زیباترین زن جهان هم عملی از آب درآمد + عکس

زیباترین زن جهان هم عملی از آب درآمد + عکس

اخیرا پایگاه اینترنتی TC.Candler صد چهره زیبای جهان در سال ۲۰۱۴ را معرفی کرد که «نانا» (سوپراستار و آوازخوان اهل کره جنوبی) در صدر این فهرست قرار گرفته است.

زیباترین زن جهان زیباترین دختر جهان بیوگرافی نانا Nana korea

اما تصاویر چند سال گذشته او نشان می دهد که «نانا» با انجام چند عمل جراحی زیبایی توانسته به این فهرست راه پیدا کند و به ‎قول فعالان اینترنتی، او یک “زیبای مصنوعی” است نه زیباترین چهره جهان! بر اساس گزارش‎ها، این سوپراستار کره ای چشم و پلک، گونه، پیشانی و بینی خود را به تیغ جراحان پلاستیک سپرده است.

مقایسه تصاویر قدیمی سوپراستار کره ای با تصاویر بعد از عمل زیبایی

زیباترین زن جهان زیباترین دختر جهان بیوگرافی نانا Nana korea

Nana koreaزیباترین زن جهان زیباترین دختر جهان بیوگرافی نانا Nana korea

Nana korea بیوگرافی نانا زیباترین دختر جهان زیباترین زن جهان


ادامه مطلب ...

تهران و بازار داغ کار غیراخلاقی برای دختران با درآمد بالا! + عکس

تهران و بازار داغ کار غیراخلاقی برای دختران با درآمد بالا! + عکس

بازار کسب و کار اگر قائل به قوانین و مقررات خاص خود نباشد و از موازین و چارچوبهای خود خارج شود دیگر خواص یک تجارت سالم را نخواهد داشت. به عقیده مراجع دینی تجارتی که بر خلاف شئون اخلاقی تجارت نماید درآمد حاصل از آن نیز دارای شبهه خواهد بود.

مدلینگ مدل ایرانی مانکن تهرانی دختر مانکن استخدام مدلینگ استخدام مانکن
برخی از  سایت های آگهی توجه کافی به این امر نمی کنند و این در حالی است که این سایت های تبلیغاتی توسط نهادهای نظارتی همچون  پلیس فتا  ظاهرا تحت کنترل می باشند.

مدلینگ مدل ایرانی مانکن تهرانی دختر مانکن استخدام مدلینگ استخدام مانکن

اخیراً در یکی از این سایت ها که مخاطبان فراوانی به صورت روزانه آن را رصد می کنند تبلیغاتی از یکی از شرکت های پوشاک زنانه به منظور استخدام خانم ها به منظور امور مدلینگ منتشر شده است.

این شرکت با ذکر میزان درآمد حاصل به جذب مخاطب به این کار بیشتر دامن زده است. این اتفاق در حالی است که تصاویر منتشر شده در این سایت از حداقل های ضوابط اخلاقی برخوردار نبوده و سعی در جلب مشتری با هر سبک و سیاقی نموده است.

مدلینگ مدل ایرانی مانکن تهرانی دختر مانکن استخدام مدلینگ استخدام مانکن
لازم به ذکر است که صدا وسیما نیز تبلیغات این سایت را انجام داده است و این خود دلیلی بر بی توجهی به  تبلیغات است. سرباز کردن از این اتفاق که مسئولیتی در  قبال آگهی دهنده متوجه پخش کننده آگهی نیست،  معضلی جدی است که در صورت عدم تصمیم گیری مناسب در این زمینه تبعات جبران ناپذیری را متوجه ساختار اخلاقی جامعه خواهد نمود.

مدلینگ مدل ایرانی مانکن تهرانی دختر مانکن استخدام مدلینگ استخدام مانکن

 فرهنگ نیوز

استخدام مانکن استخدام مدلینگ دختر مانکن مانکن تهرانی مدل ایرانی مدلینگ


ادامه مطلب ...

درآمد کلان مدیر مدرسه از فروش تصاویر مستهجن

درآمد کلان مدیر مدرسه از فروش تصاویر مستهجن

به گزارش ایران، مدیر سابق مدرسه امریکایی در کارولینای شمالی به جرم فروش عکس‌های مستهجن به ۵۰ سال زندان محکوم شد.
به گزارش پلیس، «کریستوفر ویلر» ۵۴ ساله به عنوان مدیر در مدرسه‌ای در منطقه «دیل ویر» فعالیت داشت.
اطلاعات پلیس نشان می‌دهد کریستوفر دو سال پیش به جرم داشتن بیش از دو هزار عکس و فیلم مستهجن در کامپیوتر خود بازداشت و زندانی شده بود.
کریستوفر در دادگاه که روز گذشته برگزار شد، به گفته دادستان با فروش این عکس‌ها کسب نامشروع پردرآمدی برای خود به راه انداخته بود.
پلیس می‌گوید: این مدیر توانسته برای خود عمارتی ۳۵۰ هزار دلاری در «ویلمینگتون» خریداری کند.
اسناد دادگاه نشان می‌دهد هنگامی‌که افسران پلیس قصد دستگیری این مرد را داشته‌اند، او تلاش می‌کرد عکس‌ها و مدارک لازم علیه خود را از بین ببرد.
«اریک دیویس» قاضی دادگاه می‌گوید: متهم به عنوان یک مدیر در مدرسه فعال بود و این موضوع دردآور است که یک معلم یا یک مدیر فرهنگی چنین رفتار غیر‌اخلاقی داشته باشد.
تصاویر مستهجن عکس مستهجن فیلم مستهجن


ادامه مطلب ...

درآمد روزانه احسان علیخانی از اشک مردم چقدر است؟

درآمد روزانه احسان علیخانی از اشک مردم چقدر است؟

تنها پس از پخش چند قسمت از این مجموعه به دلایل متفاوتی همچون عدم نوآوری در موضوع و اجرا ، بد آموزی برای قشر مخاطب جوان و …انتقادات فراوانی به آن صورت گرفته است ، اما انتشار اسنادی از قرار دادهای مالی این برنامه تلویزیونی و نحوه اسپانسرینگ صورت گرفته ، تهیه کننده و مجری این برنامه احسان علیخانی را با چالشی جدی رو به رو خواهد کرد .

در ابتدا لازم به توضیح است که صدا و سیما سازمانی دولتی است و کسی حق فروش آنتن آن که به نوعی بیت المال محسوب میشود را نداشته و حتی در برنامه هایی که به صورت مشارکتی تهیه میگردند ، تمام درآمد ها به حساب سازمان واریز شده و پرداخت حقوق کارمندان از این درآمد ها صورت میگیرد .

میزان پرداختی سازمان صدا و سیما به تهیه کننده در برنامه های مشارکتی عظیم و با بیننده بالا در بهترین حالت به دقیقه ای ۵٠ هزار تومان میرسد ، که اگر بخواهیم ماه عسل را از این اصل مستثنی کنیم و آن را جز برنامه های مناسبتی مانند ویژه برنامه شب عید به حساب بیاوریم دقیقه ای ١٠٠ هزار تومان برای آن در نظر میگیریم که با محاسبه ای سرانگشنی در طول ٣٠ روز ماه مبارک رمضان مبلغ ٢۵٠ میلیون تومان عددی توجیه پذیر برای تهیه کنندگی این برنامه به نظر میرسد .

همسر احسان علیخانی ماه عسل بیوگرافی احسان علیخانی برنامه ماه عسل برنامه احسان علیخانی

جالب است که بدانید شنیده ها حاکی از آن است او مبلغ ١٢٠٠٠٠٠٠٠٠٠ ریال معادل یک میلیارد و دویست میلیون تومان را برای یک ماه طلب کرده است ، که علاوه بر این مبلغ ١٠٪ از دریافتی سازمان به عنوان حق آورندگی اسپانسر به آورنده حامی مالی تعلق میگیرد .

گفته می شود احسان علیخانی که تهییه کنندگی ویژه برنامه نوروز را نیز بر عهده داشت علاوه بر مبالغ دریافتی برای تهیه و مجری گری ، ٢٠٠ میلیون تومان نیز به عنوان حق آورندگی دریافت کرد .

با توجه به اینکه در اکثر موارد عوامل تهیه برنامه ها از تصویربردار و صدابردار گرفته تا منشی صحنه و تدوینگر و … کارمندان سازمان بوده و حقوقشان را از سازمان میگیرند ، پرداخت چنین مبالغی از جانب سازمان با وجود تمام بدهی هایش و تعدیل هایی که صورت میگیرد اصلا توجیهی نداشته و نیاز به شفاف سازی و پاسخ گویی به مردم دارد هرچند در رابطه با ماه عسل امسال اطلاعاتی از نحوه پرداخت حقوق عوامل در دسترس نیست و آنچه گفته شد روال کلی پرداخت در سازمان بود .

آنطور که شنیده ها حکایت میکند درنهایت سازمان صدا و سیما مبلغ هشت صد میلیون تومان را برای برنامه ماه عسل تصویب کرده که طبق محاسباتی که صورت پذیرفت نزدیک به چهار برابر بودجه برنامه های ویژه و مناسبتی و نزدیک به هشت برابر برنامه های روتین و متداول در تلویزیون ملی است .

درحالی که برنامه ای مانند خندوانه در شبکه تازه تاسیس نسیم با بودجه ای به مراتب کم تر توانسته در ساعات افطار جایش را درمیان خانواده های ایرانی باز کند و فرهنگ شادی و خنده ایرانی اسلامی را در جامعه جا انداخته و لبخند بر لب های مردم بنشاند .

به هر حال طبیعی نیست در شرایطی که بسیاری از هموطنان با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند و حتی قشر متوسط جامعه با ملاحظات اقتصادی عدیده ای رو به رو هستند افرادی یک شبه بیش از دویست میلیون درآمد کسب کنند و حتی در برنامه هایی که پیش از این رنگ و بویی دینی به خود گرفته و احساسات مردم را درگیر کرده به دنبال کسب درآمدهای نا متعارف باشند .

منبع: هفته نامه صبح

برنامه احسان علیخانی برنامه ماه عسل بیوگرافی احسان علیخانی ماه عسل همسر احسان علیخانی


ادامه مطلب ...

درآمد روزانه ۱۶ میلیون تومانی یک زن به خاطر دست زیبا + عکس

درآمد روزانه ۱۶ میلیون تومانی یک زن به خاطر دست زیبا + عکس

ادل اودو، زن مدلی که بابت استفاده از دستها و انگشتان زیباش، ۵۰۰۰ دلار در روز دستمزد میگیرد!
از دستهای زیبا و انگشتان کشیده ادل در تبلیغ محصولات آرایشی برندهای مشهور جهان استفاده میشود.
بهترین شغل
دستهای این زن که چهره او بندرت برای بینندگان رونمایی شده، به عنوان بدل بجای دستهای چند بازیگر مشهور هالیوود در فیلم‌ها بکار گرفته میشوند.
بهترین شغل
ادل برای مراقبت از دستهای باارزش خود، هزاران دلار از درآمدش رو خرج میکند.
بهترین شغلمنبع : برترینها
بهترین شغل


ادامه مطلب ...

طلاق ، چگونه منبع درآمد سودجویان می‌شود؟

طلاق ، چگونه منبع درآمد سودجویان می‌شود؟

انتخاب شاهدان طلاق از بین مشاوران خانواده و نظارت بر عملکرد آن‌ها از شیوع پدیده نوظهور شاهدان پولی جلوگیری می‌کند.

در دنیای امروز زندگی زناشویی برخی زوجین در معرض آسیب‌های روحی و روانی بسیاری قرار گرفته است.

با کمی دقت به آمار و ارقام در رابطه با ازدواج و طلاق با افزایش میزان طلاق بین زوجین جوان به خصوص در سال‌های اولیه زندگی مواجه هستیم.

زندگی ابزاری و مکانیزه امروزی بستری را فراهم کرده تا برخی زوج‌های جوان تحت تاثیر اختلافات سلیقه‌ای و سبک زندگی جدید با باورهای در تعارض با ارزش‌های سنتی حاکم بر جامعه قرار گیرند و در نتیجه با شدت گرفتن این تعارضات بین زوجین زمینه طلاق آن‌ها فراهم شود.

شغل جدید زندگی زناشویی رابطه زناشویی اخبار طلاق آموزش طلاق غیابی

* خانواده و نقش آن در ایجاد آرامش

خانواده به عنوان بنیادی‌ترین نهاد اجتماع است که به عنوان محلی امن برای تامین آسایش و آرامش فرد تلقی می‌شود. خانواده به عنوان سنگ زیربنای جامعه و تنها نظام اجتماعی است که در همه جوامع مورد پذیرش بوده و جایگاه و نقش ویژه آن از هر جهت حائز اهمیت است.

خانواده اگر چه به عنوان هسته‌ای کوچک از اجتماع است اما نقش موثری در حیات اجتماعی انسان‌ها و شکل‌گیری شخصیت آینده آن‌ها ایفا می‌کند در نتیجه استواری و استحکام روابط خانوادگی و بین فردی در خانواده‌ها موجب بهبود روابط اجتماعی و کاهش آسیب‌های جامعه می‌شود اما با این تفاسیر گاهی اوقات به علت برخی بی‌دقتی‌ها در عدم شناخت کافی زوجین از یکدیگر چالش‌ها و تنش‌های کوچک و بزرگی بین زوجین اتفاق می‌افتند که ادامه زندگی را برای هر یک از طرفین غیرممکن می‌کند و درنهایت منجر به بروز پدیده طلاق و جدایی می‌شود.

* طلاق و گسستن کانون خانواده

طلاق به عنوان یکی از منفورترین حلال‌ها و یک پدیده اجتماعی تلخ، ارکان و نهاد خانواده را در هم ریخته و اثرات مخربی بر زوجین می‌گذارد. پدیده طلاق در جامعه امروز به عنوان یک آسیب‌ اجتماعی مطرح می‌‌شود که ریشه در تغییر و تحولات گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و … دارد که به علت پیچیده‌تر شدن زندگی امروزی بشر سطح آن گسترده‌تر شده است.

در گذشته طلاق بین مردم جامعه به عنوان یک امر زشت و ناپسند و قبیح تلقی می‌شد که همه در برابر آن وحشت داشتند.

اما امروزه طلاق بین قشرهای مختلف جامعه و به خصوص جوانان رایج شده و تا حدی قبح آن ریخته شده است که دیگر نسل امروزی و جوان از بروز این پدیده اجتماعی جا افتاده است.

طلاق به عنوان پدیده‌ای اجتماعی از مجموعه عواملی متاثر است و تنها یک عامل سبب بروز آن نیست. شناخت دلایل طلاق و عوامل موثر به کاهش میزان آن از جمله اقدامات مناسبی است که می‌تواند از شکل‌گیری این پدیده اجتماعی جلوگیری کند. از مجموعه عواملی که بر طلاق موثر است می‌توان به علل روانشناختی، علل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اشاره کرد.

حال با توجه به افزایش آمار طلاق و روند صعودی آن در جامعه این روزها بحث داوری و شاهدان طلاق نیز مطرح می‌شود.

داور و یا به نوعی شاهد طلاق در اسلام به عنوان عاملی برای ایجاد صلح بین طرفین دعوا بوده و موجب پیوند دادن دوباره اعضای خانواده در کنار یکدیگر می‌شود.

* هدف مادی داوران طلاق

اما متاسفانه مسئله داوری و شاهد طلاق امروزه به عنوان منبع درآمدی برای برخی افراد شده است و هدفی مادی را دنبال می‌کند.

در نتیجه باید با اقدامات مناسب نهادهای مربوطه و با همکاری مراکز روانشناسی و مشاوره‌ای کشور نظارت دقیقی بر مراکز داوری طلاق شود تا افراد متخصص و تحصیل‌کرده برحسب میزان سواد و مدرک تحصیلی خود از میان مشاوران حوزه خانواده انتخاب شوند تا مشکلات خانواده‌های شرف طلاق را شناسایی و درصدد حل آن‌ها برآیند و در نهایت نظر خود را برای قاضی اعلام کنند.

منبع: باشگا خبرنگاران
آموزش طلاق غیابی اخبار طلاق رابطه زناشویی زندگی زناشویی شغل جدید


ادامه مطلب ...