بامداد – شهر حدیث/ امام على علیه السلام :
بندگى در پنج چیز اســت : اندرون از طعام تهى داشتن ، قرآن خواندن ، شب را به عبادت گذراندن و هنگام صبح زارى کردن (به درگاه خداوند) و گریستن از ترس خدا .
مستدرک الوسائل : ۱۱ / ۲۴۴ / ۱۲۸۷۵ منتخب میزان الحکمة : ۳۵۴
آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا میدارد (یا باید وادار کند) اموری است، از جمله:
۱ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی میبیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی میکند. آن سان که در برابر یک دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را کوچک و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تکریم میکند.
۲ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است که وقتی خود را نیازمند و وابسته به کسی دید، در برابرش خضوع میکند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا میدارد. خدایی که در نهایت کمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است که اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمیشد.
۳ـ توجّه به نعمتها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمتها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمتهای بیشمار خداوند، میتواند قویترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجاتهای امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمتهای خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده میشود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده میسازد آنگاه در خواست نیاز از او میکند. خداوند هم میفرماید:
»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[۴]
مردم پروردگار این کعبه را بپرستند، او را که از گرسنگی سیر شان کرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیهای دیگر است که پروردگارتان را بندگی کنید، چون شما را آفرید.
۴ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و کشش فطری انسان است. این روح پرستش، که در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» میرسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوتها کشیده میشود.
انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامدهاند، بلکه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی ـ علیه السلام ـ میفرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»[۵] خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستی، به خدا پرستی دعوت کند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت میکند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا که در هر کودکی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاک میخورد و لذّت هم میبرد!
اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف میشود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده میشود. آنگونه که در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزهاش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوسالهی طلایی سامری روی آوردند.
فلسفه عبادات
احکام و برنامههای عبادی اسلام، همه حکمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دلیل صدها آیه و حدیث، که مردم را به تعقّل و تفکر فرا میخواند و هیچ مکتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نکرده است.
ثانیاً: یکی از انتقادهای شدید قرآن بر مشرکان و بت پرستان، تقلید کور کورانه و بی دلیل از نیاکان است.
ثالثاً: خود قرآن، بارها در کنار بیان احکام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره کرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حکمتها پرداختهاند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف کتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام کردهاند.[۶] به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احکام الهی و دستورهای دینی برداشته میشود و هر چه از عمر اسلام میگذرد، بر عظمت و جلوهی آن افزوده میگردد.
با توجه به همهی نکات فوق، یاد آور میشود که:
۱ـ لازم نیست دلیل همه احکام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهی دلیل برخی از آنها الآن روشن نیست ولی گذشت زمان، آنرا روشن میسازد.
۲ـ در فلسفه احکام، تنها نباید نظر به فواید و آثار مادّی آنها داشت و تنها به بعد اقتصادی و بهداشتی و… توجه کرد و از آثار روحی و معنوی آخرتی آن غافل بود.
۳ـ کسی که خدا را حکیم و دستورهایش را بر اساس حکمت میداند، نباید بخاطر اینکه امروز دلیل حکمی را نمیداند از انجام آن تخلّف کند. مریض، اگر بگوید: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمیکنم، از درد خواهد مرد. البته باید دارو را مصرف کند و در صدد شناخت هم باشد.
۴ـ در هر جا که از قرآن و حدیث، دلیل محکمی بر فلسفه حکمی نداریم، بهتر است ساکت باشیم و با یک سری توجیهات و حدسیّات دلیل تراشی نکنیم.
۵ـ اگر از بعضی اسرار جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم که دلیل همه چیز را بدانیم.
۶ـ از مدار عادی خارج نشویم و به دامن وسوسهها نیفتیم، همچنانکه مردم در مراجعه به پزشک، خود را در اختیار او قرار میدهند یا برای تعمیر اتومبیل خود، مکانیک را سؤال پیچ نمیکنند (چون به آگاهی پزشک و مکانیک، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دینی هم که به قانون خدا گردن مینهند، باید بپذیرند و عمل کنند. چرا که خداوند، هم مهربانتر است، هم داناتر و حکیمتر. هم آینده را میداند، و هم آثار ظاهری و باطنی و نهان و آشکار را.
۷ـ اگر گوشهای از اسرار حکم خدا را دانستیم، نباید خیال کنیم بر همهی اسرار واقف گشتهایم. آنکه دست خود را در دریا فرو میبرد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این همهی آب دریاست، بلکه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سر انگشت من رسیده است. آنکه فلسفهی حکمی را بفهمد، نمیتواند خیال کند که آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فکر محدود انسانی، میتوان به عمق احکامی که از علم بی انتهای خدا سر چشمه گرفته، پی برد؟
۸ـ همان عقلی که ما را به فهمیدن فلسفهی احکام دعوت میکند، همان میگوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.
اینک، پس از این مقدّمات، نمونه هایی را از قرآن و حدیث نقل میکنیم که اشاره به فلسفهی احکام دارد.
امّا قرآن:
دربارهی نماز میگوید:
نماز، انسان را از فحشاء و منکر باز میدارد.[۷] در جای دیگر میگوید: نماز را برای یاد و توجّه به من بپا دار.[۸] و در جای دیگر: با یاد خدا، دلها آرام میگیرد.[۹] درباره روزه میگوید:
روزه بر شما واجب شد، تا آنکه اهل تقوا شوید.[۱۰] چون بیشتر گناهان، از فوران غریزهی غضب و شهوت است.
روزه، جلوی طغیان آنها را میگیرد و تقوا پدید میآورد. و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان کاهش مییابد.
دربارهی حج میگوید:
به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند.[۱۱] فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست که جای شک و شبهه باشد.
درباره زکات میگوید:
از مردم و اموالشان زکات بگیر، تا آنان را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاک کنی.[۱۲] درباره قمار و شراب میگوید:
شیطان توسّط آنها میان شما دشمنی و کینه برقرار میکند و شما را از یاد خدا دور میسازد.[۱۳] و قصاص را، مایه حیات اجتماع میداند[۱۴] چرا که در جامعه، اگر جنایتکار، به کیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم کوب میشود و امنیّت (که حیات اجتماعی است) از میان میرود.
اینها نمونه هایی از آیات قرآن بود که به آثار و حکمتهای احکام الهی اشاره داشت.
امّا حدیث:
از میان انبوه احادیث دربارهی این موضوع، تنها به چند جمله از یکی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره میکنیم:[۱۵] »فرض اللّه الایمان تطهیرا من الشرک و الصلوهَ تنزیهاً عن الکِبر و الزکوه تسبیباً للرّزق…»
خداوند، ایمان را برای پاکسازی از شرک، واجب ساخت و نماز را برای پاک ساختن از تکبر، و زکات را بعنوان سبب سازی برای رزق و روزی و…
ایمان به خدا، انسان را از افکار شرک آلود و عشقهای پوچ و تکیهگاههای ناتوان نجات میبخشد.
نماز، که توجه به سرچشمهی همهی بزرگیها و استمداد از کانون قدرت و عظمت است، کبر را از انسان میزداید.
زکات، مهرههای از کار افتادهی جامعه را به کار میاندازد و محرومان و ورشکستگان را به نوا و قدرت میرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده میسازد و محبّت مال و دنیا، از دل زکات دهنده بیرون میرود.
[۱] . ذاریات/۵۶٫ [۲] . نحل/۳۶٫
منبع:andisheqom.com
نوشته فلسفه عبادت چیست؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
چکیده
برخی فتوا به شرک عبادی و خروج مسلمین از حوزه دین به دلیل استغاثه، توسل و شفاعت طلبی آنان نزد قبور میکنند و با این فتوا بهانهای نیرومند برای تکفیریان فراهم می آورند تا حکم به ارتداد و قتل مسلمین دهند. (1) پرسش اساسی در این جا این است چرا امور یاد شده موجب شرک عبادی است؟ برای پاسخ باید عبادت اصطلاحی را شناخت.طرح مسئله
یکی از ادلّه تکفیر انبوهی از مسلمین، اتهام به آنان درباره توسل جویی، استغاثه و شفاعت طلبی ایشان نزد قبور انبیا و اولیاست که آنان را مشرک محسوب میکنند و به عنوان فتوا میگویند: این کار موجب خروج از آیین اسلام خواهد شد. مانند این عبارت که با صراحت مینویسد:عبادت در لغت
ارباب لغت، ماده «ع.ب. د.» را با ساختارهای متنوع و کاربردهای گوناگون ذکر کردهاند. بخش عمدهای از مباحث آنان برای تعیین ساختار این واژه در دوکاربرد (عبد) به معنای مملوک (در برابر مولی) و «عبد» به معنای بنده (در برابر حق تعالی) است. (7)عبادت در دیدگاه قرآن پژوهان
نوعاً مفسران فریقین برای کشف معنای اصطلاحی عبادت، معنای لغوی آن را مدنظر قرار دادهاند. هر چند در مورد چگونگی کاربرد معنای لغوی این واژه برای معنای اصطلاحی آن اختلاف نظر دارند به همین رو، دسته بندی دیدگاههای آنان دشوارخواهد بود. از یک نظر میتوان دیدگاههای آنان را همانند دیدگاه لغت پژوهان- که عبادت را به معنای رام و خضوع و یا اطلاعت و فرمانبرداری دانستند- به دو گروه عمده تقسیم کرد:الف) معناشناسى عبادت بر محور خضوع و تذلل
هر چند مؤلف بحرالمحیط عبادت اصطلاحی را به معنای تذلل میداند و آن را به جمهور مفسران نسبت میدهد (36) اما با جست و جو در تفاسیر به این واقعیت میرسیم که مفسران متوجه این نکته بودهاند که عبادت اصطلاحی را نمیتوان تنها به معنای خضوع و تذلل بدون هیچ قید و شرطی دانست؛ چون چه بسا در مواردی خضوع صدق کند اما عبادت نامیده نشود؛ مانند: خضوع بنده در برابر مولاى (عرفی) خود یا خضوع انسان در برابر والدین، به همین رو، مفسران قیود یا شروطی را برای خضوعی که عبادت نامیده میشود در نظر گرفتهاند تا نوعی خاص از خضوع تحقق یابد؛ این نوع خاض از خضوع که عبادت اصطلاحی را پدید میآورد به دو دسته تقسیم میشود:ب) معناشناسی عبادت بر محور اطاعت
بیشتر قرآن پژوهان در این گروه نیز متوجه این نکته بودهاند که عبادت اصطلاحی را نمیتوان صرف اطاعت معنا کرد و ناگزیر باید قیود و شروطی را در اطاعت لحاظ کرد.ارزیابی دیدگاههای قرآن پژوهان
آنچه از دیدگاههای قرآن پژوهان درباره عبادت اصطلاحی بیان شد نوعاً برگرفته از آثار آنان در تفسیر پنجمین آیه از سوره حمد است؛ هرچند امکان دارد در لابه لای عباراتشان در جاهای دیگر اصلاح یا تغییری در این معنا صورت داده باشند.عبادت: انقیاد و تذلل در پیشگاه ربّ
عبادت بر دو رکن «انقیاد، رام بودن، تذلل» و مفاهیم شبیه به آنها و «رب به معنای مالک مدبر» (86) بنا شده. این دو رکن در معنای عبادت حضور دارند به گونهای که هرگز نمیتوان آنها را نادیده گرفت. بنابراین میتوان عبادت اصطلاحی را به معنای «حس انقیاد، رام بودن و تذلل در پیشگاه ربّ» معنا کرد.الف: واژههای جانشین:
قرآن کریم در برابر خضوع و تذلل، تعابیر استکبار و استنکاف را به کار برده که میتوان از باب یعرف الاشیاء بأضدادها صحت این رکن را اثبات کرد. قرآن در چند آیه این دو تعبیر را در سیاق آیات عبادت به کار برده است. مانند این آیه شریفه: (...إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ) (89) «قطعاً کسانی که از روی بزرگ پنداری و گردن کشی از عبادت من سرباز میزنند به زودی خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد.»ب: واژههای همنشین:
در قرآن کریم در یک سیاق، واژه «دعا» همنشین با «عبادت» به کار رفته که از قرابت معنایی این دو تعبیر حکایت میکند. مانند این آیه که میفرماید: (وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ) (96) «پروردگارتان گفت: مرا بخوانید دعایتان را اجابت میکنم، قطعاً کسانی که از روی تکبر از عبادت من سرباز میزنند، به زودی خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد.» باز در این مورد که عبادت و دعا در یک سیاق برای یک اندیشه به کار رفته است: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ.... یدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یضُرُّهُ وَمَا لَا ینْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ) (97) «و از میان مردم کسی است که خدا را یکسویه و در برخی شرایط عبادت میکند... به جای خدا چیزی را میخواند، [و میپرستد] که نه به او زیانی میرساند و نه به او سودی میبخشد. این است آن گمراهی که با حق فاصلهای دور و دراز دارد.» یا عبادت و دعا در یک سیاق که میفرماید: (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) (98) اگر در ماده «ع.ب.د» و «د.ع.و» در قرآن کریم کاوش کنیم به شواهد فراوان دیگری برای صحت این ادعا پی میبریم. (99)عبادت و خالقیت:
برخی از آیات که به این رابطه اشاره دارند عبارتند از:فرآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
" هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة أیام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، هود آیه 7 ، اوست خدایی که آسمان ها و زمین را در شش روز، شش دوره، شش مرحله آفرید در حالی که پایه های قدرت و عرش او بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارترید؟
در آیه دیگری می فرماید:
" الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، ملک آیه 2 ، خدایی اسـت که مرگ و زندگی را آفرید تا شماها را بیازماید که کدام یک از شما نیکو کارترید؟ "
آفرینش عالم، ماده و طبیعت بر خلاف عالم مجردات که آفرینششان دفعی و یک جا اسـت ، آفرینش تدریجی دارند و این آفرینش با همه مراحلش مقدمه آفرینش انسان بوده و انسان هم برای امتحان به اینجا آمده
از آیه اول استفاده می شود که آفرینش عالم، ماده و طبیعت بر خلاف عالم مجردات که آفرینششان دفعی و یک جا اسـت ، آفرینش تدریجی دارند و این آفرینش با همه مراحلش مقدمه آفرینش انسان بوده و انسان هم برای امتحان به اینجا آمده و اگر صحنه های آزمایش و امتحان انسان نبود ، آن هدف نهایی که بعداً خواهیم گفت تحقق پیدا نمی کرد.
بنابراین انسان موجودی اسـت که از طرفی دارای موهبت اختیار و استعداد رشد و تربیت اسـت و از سوی دیگر دارای استعداد انحطاط و تنزل. صحنه امتحان باید برای او فراهم بشود تا با استفاده از اختیار خود و حرکت در مسیر حسن اختیار و تلاش و کوشش ، مراحل کمال را طی کند ، یا اینکه خدای نکرده در مسیر کفر و ناسپاسی وارد بشود و سقوط کند.
از این منظر فلسفه آفرینش ، امتحان انسان اسـت.
هدف را می توان تقسیم بندی و مرحله بندی کرد. هدف های کوتاه مدت، میان مدت، بلند مدت یا هدف غائی، هدف نهایی اوج و آخرین نقطه رسیدن اسـت که دیگر هدفی بعد از آن وجود ندارد. اهداف متوسط یا کلی بینابین و اهداف نزدیک، جزئی و تفصیلی هستند.
در فلسفه آفرینش هم این سه هدف وجود دارد و بعد از هدف غائی دیگر هدفی وجود ندارد .
این سوال که بعد از آن چیست؟ سوال درستی نیست.
اهدافی که الان بررسی می کنیم اهداف کلی و اهداف متوسط اسـت وهدف غائی نیست. از خود قرآن استفاده خواهیم کرد و خواهیم گفت که هدف غائی از منظر قرآن چیز دیگری اسـت.
در فلسفه آفرینش هم این سه هدف وجود دارد و بعد از هدف غائی دیگر هدفی وجود ندارد
امتحان یا هر هدفی که بررسی می شود جزء اهداف متوسط و کلّی اسـت.
دومین هدفی که در قرآن به عنوان هدف آفرینش از آن یاد شده علم و معرفت اسـت. قرآن کریم می فرماید: " الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا أنّ الله علی کل شیء قدیر و أنّ الله قد احاط بکل شیء علما ، طلاق آیه 12 ، خداوند همان کسی اسـت که هفت آسمان را آفرید، همچنین از زمین مثل آنها را خلق کرد، امر او در میان آنها نازل می شود تا بدانید خداوند بر هر چیزی تواناست و علم او به همه موجودات احاطه دارد ". در این آیه فلسفه آفرینش را " لتعلموا" ذکر کرده.
چرا خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد؟ چرا هفت آسمان را؟ چرا زمین را؟ یا مثل هفت آسمان ، زمین ها را خلق کرده و چرا امر از آسمان به زمین نازل می شود؟
پاسخ لتعلموا اسـت یعنی تا بدانید که " أن الله علی کل شیء قدیر" که خدا بر همه چیز تواناست .
در آیه دیگر هم دارد که: " و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون " باز فلسفه آفرینش را ذکر می کند. عده زیادی از مفسرین گفتند " لیعبدون یعنی " لیعرفون " یعنی برای اینکه شما معرفت پیدا بکنید. شما را خلق کرد که به معرفت برسید.
هدف دومی که در قرآن و در روایات گاهی به آن اشاره شده علم و معرفت اسـت.
اینها را فعلاً به عنوان اهداف متوسط ذکر می کنیم.
عبودیت هدف غائی اسـت اما عبادت هدف متوسط و این دو با هم فرق می کنند.
یعنی عبادت برای رسیدن به عبودیت اسـت و خودش هدف نیست بلکه هدف متوسط اسـت
سومین هدفی که در قرآن مورد اشاره واقع شده به عنوان هدف آفرینش ، رحمت خداست. در بعضی از آیات می فرماید: غرض آفرینش این بوده که شما مشمول رحمت خدا قرار بگیرید. موجودات از رحمت بیکران الهی برخوردار بشوند.
در سوره هود آیه 118 و 119 می فرماید : " و لوشاء ربک لجعل الناس أمة واحدة و لایزالون مختلفین إلا من رحم ربک ولذلک خلقهم ، پروردگار اگر می خواست مردم امت واحدی می شدند ولی انسان ها همواره در اختلاف هستند و همیشه با هم اختلاف می کنند مگر آنچه که پروردگار رحمت به آنها نازل بفرماید. مگر آنان که مشمول رحمت بیکران خدا قرار بگیرند و برای همین رحمت هم ، خداوند آنها را خلق کرده ".
اهداف دیگری هم هست از جمله عبادت . اشتباهی که رخ داده این اسـت که عبادت هدف غائی گرفته شده. دربعضی کتاب ها گفته شده هدف غائی آفرینش ، عبادت اسـت. چرا؟ چون خداوند فرموده که ما شما را خلق نکردیم مگر برای عبادت سپس در توضیحش گفته اند پس عبودیت هدف نهایی اسـت که ما معتقدیم عبودیت هدف غائی اسـت اما عبادت هدف متوسط و این دو با هم فرق می کنند.
یعنی عبادت برای رسیدن به عبودیت اسـت و خودش هدف نیست بلکه هدف متوسط اسـت.
بنابر آنچه در روایات آمده است، گاهی یک نگاه می تواند حکم عبادت را برای انسان به همراه داشته باشد.
بنابر آنچه در روایات آمده است، گاهی یک نگاه می تواند حکم عبادت را برای انسان به همراه داشته باشد.
در روایاتی از ائمه اطهار (ع) دسته ای از نگاهها چون عبادت برشمرده شده اند. این روایات به شرح زیر است:
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیهِ وَ إِنْ کَانَا کَافِرَینِ؛
حضرت صادق علیه السّلام در حدیث مرفوعی فرمود: هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره مند شود،
و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند. (1)
اگر انسان قرآن را حفظ هم باشد از رو بخواند خوب است!
إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ
عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی فَأَقْرَؤُهُ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ قَالَ فَقَالَ لِی
بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أَفْضَلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَه؛
اسحاق بن عمار گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم من قرآن را حفظ دارم آن را از حفظ بخوانم بهتر است یا از روی قرآن؟
فرمود: بلکه آن را بخوان و نگاه به قرآن کن (و از روی آن بخوان) که بهتر است، آیا ندانسته ای که نگاه کردن در قرآن عبادت است؟ (2)
النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ مِنْ غَیرِ قِرَاءَه عِبَادَه؛ نظر در قرآن حتّی بدون خواندن عبادتست. (3)
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْطُوا أَعْینَکُمْ حَظَّهَا مِنَ الْعِبَادَه فَقَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا حَظُّهَا مِنَ الْعِبَادَه قَالَ النَّظَرُ فِی الْمُصْحَفِ وَ التَّفَکُّرُ فِیهِ وَ الِاعْتِبَارُ عِنْدَ عَجَائِبِه؛
رسول خدا (ص) فرمود: چشمانتان را از عبادات بهره مند سازید، پرسیدند: یا رسول الله! بهره چشم از عبادت چیست؟ فرمود: نگاه به قرآن و اندیش
ه در آن و پند گرفتن از شگفتی های آن. (4)
قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَه عَارِفاً فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِی عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ؛
هر که نظر به کعبه کند و عارف باشد بحق آنکه آن را بزرگ دانسته خداوند حق تعالی، گناهان او را بیامرزد و کفایت کند مهمات او را (5)
و در روایت دیگر آمده : هر که نظر کند به کعبه و حق حرمت ما که ائمه معصومانیم را بداند(اینگونه که ما را امامان واجب الاطاعه داند)
چنانکه حق و حرمت کعبه را می داند، حق سبحانه و تعالی همه گناهان او را بیامرزد و کفایت کند از او غم ها یا مهمات دنیا و آخرت را (6)
قَالَ الرِّضَا(علیه السلام):النَّظَرُ إِلَی ذُرِّیتِنَا عِبَادَه(7)
امام رضا (ع): نگاه به اولاد ما عبادت است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ:النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَه(8)
رسول اکرم (ص) : نگاه به صورت عالم عبادت است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ : نَظَرُ الْوَلَدِ إِلَی وَالِدَیهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَه؛
نگاه کردن فرزند از روی مهر و محبّت به پدر و مادر، عبادت محسوب می شود. (9)
پی نوشت ها:
[1] کافی ج 2 ص 613
[2] کافی ج2، ص: 614
[3] بحار ج 96 ص 65
[4] مجموعه ورام، ج1 ص: 250
[5] من لا یحضره الفقیه ج2 ص: 204
[6] کافی ج8 ص: 150
[7] وسائل الشیعه ج12 ص311
[8] عوالی الآللی، ج4، ص73
[9] بحار ج 71 ص ۸۴
باشگاه خبرنگاران جوان
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
در نظام اخلاقی اسلام انسان باید در برابر خدا و آفریده هایش فروتنی کند، و از تکبر و فخرفروشی بپرهیزد. البته باید در نظر داشت که تواضع به معنی خوار و ذلیل نشان دادن و کوچک کردن خود نیست .
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنی و هنگام ملاقات با کسی، در سلام کردن پیشی گیری، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنی گرچه حق با تو باشد.» (المصباح المنیر، ص 341; بحارالانوار ج 78، ص 176)
تواضع و فروتنی اهمیت خاصی در اخلاق اسلامی دارد تا آنجا که خداوند به پیامبرش امر می فرماید: «[ای رسول من!] پر و بال رحمتت [را] بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران». (شعراء: 215)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «تواضَعوا لِمَن تَعَلَّمُونَ مِنه، و تواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمونه؛ تواضع، هم نسبت به استادی داشته باشید که از او دانش می آموزید، هم نسبت به شاگردی که به او علم می آموزید» (نهج الفصاحه، کلام 1185)
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «چه می شود که شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود: تواضع است».
این فروتنی، در پاسخ به سوال دیگران هم خود را نشان می دهد، آن هم با گفتنِ «نمی دانم»
چه بسیار کسانی که از جواب های بی حساب و بدون تأمّل خویش، پشیمان شده اند. جواب گفتنِ بی درنگ هم، نوعی خودخواهی و غرور است. .. «مزن بی تأمّل به گفتار، دم»
نه انسان، دانای همه چیز است، نه بی نیاز از پرسیدن. اعتراف به جهل، نوعی کمال اخلاقی است.
کسی که از گفتنِ «لا أدری» شرم دارد، اما بدون شرم، حرف های حساب نکرده و نادرست می گوید، گرفتار نوعی احساس کاذب شخصیت و دچار غروری است که گاهی صاحبش را با مغز بر زمین می کوبد.
کدام یک شرم آورتر است؟ گفتنِ «نمی دانم»، یا دروغ بافی و نظر دادن درباره مباحثی که از حوزه علم و تخصص انسان بیرون است؟
دریغا که گاهی شیطان، چگونه از انسان سواری می کشد و او را به «مردم فریبی»، یا حتی «خود فریبی» سوق می دهد.
از حضرت علی علیه السلام روایت شده است: هر گاه از کسی سوالی شد، درباره چیزی که نمی داند، از گفتنِ «نمی دانم» شرم نکند. (غررالحکم، ج 6، ص 277)
این گام سلوک را از یاد نبریم. این، عصایی است که در مسیر طولانی علم آموزی، به شدّت به آن محتاجیم و بدون آن، زمین می خوریم. (جواد محدثى، سلوک دانشجویى، 1جلد)
حقیقت عبادت، نهایت خضوع و خشوع در برابر پروردگار است، کسی که لذت خضوع در حضور خدا را درک کند، در برابر خلق خدا نیز متواضع است. از احادیث اسلامی استفاده می شود که تواضع شرط قبولی طاعات و عبادت ها است.
از جمله در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش است و مقام والایی است... و هر کس برای خدا تواضع کند، خدا او را بر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد... و هیچ عبادتی برای خدا مورد قبول نخواهد بود، مگر اینکه باب آن تواضع است.
تواضع سبب استحکام روابط اجتماعی است و از تیره شدن دوستی ها و پیوندها به خاطر حسادت، جلوگیری می کند. معمولاً هرگاه نعمتی نصیب انسان می شود، مزاحمت های حسودان هم متوجه شخص می شود و گاه این حسادت ها تحمل زندگی را بر صاحب نعمت سخت می کند، ولی نعمت تواضع، حسادت حسودان را برنمی انگیزد. از امام حسن عسکری علیه السلام نقل است که فرمود: «تواضع، نعمتی است که سبب حسادت دیگران نمی شود».
ائمه معصوم علیهم السلام خود، اسوه فروتنی بوده اند. با دقت در سیره زندگی آنها، این خصلت به خوبی دیده می شود. چنان که حضرت علی علیه السلام را به خاطر شدت تواضعش، ابوتراب یعنی پدر خاک، انسان خاکی، لقب داده اند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنی و هنگام ملاقات با کسی، در سلام کردن پیشی گیری، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنی گرچه حق با تو باشد.» (المصباح المنیر، ص 341; بحارالانوار ج 78، ص 176)
نقل است که روزی امام رضا علیه السلام وارد حمام شد. شخصی که آن حضرت را نمی شناخت از او خواست تا بر بدنش کیسه بکشد و آن امام همام، بدون هیچ عذر و بهانه ای پذیرفت. در هنگام کار، مردم حضرت را شناختند و بر آن مرد خرده گرفتند. مرد معذرت خواست، ولی امام با مردم به سخن گفتن مشغول شد تا نگرانی مرد برطرف شود و کار کیسه کشیدن را تا آخر ادامه داد.
خوب است که خود را محکی بزنیم، ببینیم در چه مرتبه ای از تواضع و فروتنی قرار داریم. می گویید چطور؟ خوب کافی ست بررسی کنیم آیا ما در برابر مردم خوش برخورد و خوش رو هستیم؟ آیا در زمان دیدارمان با دیگران در گفتن سلام پیشی می گیریم و لبخند می زنیم؟ (اگر هستیم حتما مورد محبت خدا و پیامبرش هستیم چرا که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: محبوب ترین مردم در پیشگاه الهی و پیامبر خدا، کسی است که در گفتن سلام سبقت جوید) آیا وقت معاشرت با مردم با روی باز با آنها روبرو می شویم و با محبت از آنها جدا می شویم؟ و آیا از بحث و مجادله با دیگران دوری می کنیم؟ ....
همه ی اینها نشانه های تواضع است.
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «چه می شود که شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود: تواضع است».
صدقه تنها به پول نیست!
از کجا بفهمیم که دعاهایمان به صلاح است؟!
تابلوهای ورود ممنوع شهر تواضع!
تفاوت فروتنی یا ذلت پذیری
فرآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
اهداف انسان به سه دسته یا سه مرحله تقسیم می شود :
1- هدف غائی و هدف نهائی که آخرین نقطه ای اسـت که انسان برای رسیدن به آن تلاش می کند .
2- اهداف متوسط یا کلی یا میان برنامه اسـت که در واقع راه هایی هستند برای رسیدن به اوج قله که هدف غائی اسـت .
3- مرحله سوم که قاعده هرم و اهداف تفصیلی، جزئی و مفصلی می باشد که انسان با انجام آنها به اهداف متوسط نزدیک می شود.
اگر فرض کنیم هدف نهایی از آفرینش انسان رسیدن به مقام عبودیت یا رسیدن به مقام قرب إلی الله باشد آن وقت عبادت هدف متوسطی اسـت که انسان را به عبودیت و قرب إلی الله نزدیک می کند. مثلا در بین عبادات نماز قاعده آن هرم می شود که از مصادیق عبادت می باشد.
با نماز خواندن انسان عبادت می کند با عبادت کردن عبد می شود و به مقام عبودیت و مقام عبدالله و لقاء الله می رسد لذا داریم:
اگر فرض کنیم هدف نهایی از آفرینش انسان رسیدن به مقام عبودیت یا رسیدن به مقام قرب إلی الله باشد آن وقت عبادت هدف متوسطی اسـت که انسان را به عبودیت و قرب إلی الله نزدیک می کند
" الصّلوة معراج المومن ، نماز نردبانی اسـت که انسان را گام به گام به سمت هدف نهایی پیش می برد ، یا " الصلوة قربان کلّ تقیّ ، نماز وسیله تقرب هر انسان با تقوائی اسـت ".
هدف تفصیلی، انسان را به هدف متوسط می رساند و آن هدف متوسط هم انسان را به هدف غائی نزدیک می کند.
با این مقدمه باید گفت در قرآن هدف از خلقت انسان در آیات مکرر و به صورت های متعدد ذکر شده. در بعضی از آیات امتحان را معرفی کرده. در آیه 7 سوره هود این گونه آمده:
" هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة أیام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، خدا کسی اسـت که آسمان ها و زمین را در شش دوره (شش مرحله) خلق کرد در حالی که پایه های قدرت و عرش او بر آب قرار داشت تا شماها را بیازماید ".
پس خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید؟ ملاحظه می فرمایید که :
هو الذی خلق ... لیبلوکم ، خلق کرد تا بیازماید، یا در آیه دیگری در سوره ملک آیه 2 آمده:
" الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، خداوند مرگ و حیات را خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامیک نیکو کارترید؟
در آیه اول: "هو الذی خلق السموات و الارض، آفرینش عالم ماده و طبیعت ، آفرینش خلقی اسـت نه آفرینش امری. یعنی آفرینش تدریجی و مرحله ای اسـت نه دفعی. " إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون ".
نکته دوم اینکه آن خلق مقدمه آفرینش انسان بود.
" هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة أیام " تا شما را خلق کند و شما را بیازماید. این موجود برای اینکه به کمال شایسته خودش برسد حال چه به مقام والا ، چه سقوط هر دو مستلزم حضور در عالم ماده اسـت.
باید انسان مسابقه های سخت و نفس گیر را در اینجا داشته باشد تا گام به گام به سمت مقصد نهائی برود و در کوره های آزمایش آبدیده بشود و آنقدر حرارت ببیند که ناخالصی هایش پاک بشود تا زمانی که شایستگی تقرب إلی الله را پیدا می کند
اگر این عالم که عالم تدریج و تدرّج اسـت وجود نداشته باشد آزمایش امکان ندارد زیرا در عالم مجردات این گونه امتحان ها امکان ندارد. باید در عالم ماده که تعارضها، تزاحم ها ، راههای مختلف، درگیری های مختلف وجود دارد باشد تا انسان ها آزمایش بشوند تا با این آزمایش گوهر وجودیشان آبدیده و آشکار بشود . تا این درگیری ها و تعارض ها و تزاحمها نباشد انسان ورزیده و آبدیده نمی شود و امتحان پس داده نمی شود.
باید انسان مسابقه های سخت و نفس گیر را در اینجا داشته باشد تا گام به گام به سمت مقصد نهائی برود و در کوره های آزمایش آبدیده بشود و آنقدر حرارت ببیند که ناخالصی هایش پاک بشود تا زمانی که شایستگی تقرب إلی الله را پیدا می کند.
دو آیه ای که مطرح شد مربوط به اهداف متوسط و کلی بود .
هدف نهایی وغائی معمولاً یکی اسـت. اهداف متوسط متعدد هستند. اهداف تفصیلی که خیلی زیاد هم هستند اصلاً قابل احصا نیست.
دومین هدفی که در قرآن به آن اشاره شده و هدف کلی و بسیار مهمی اسـت علم ، معرفت و عرفان اسـت قرآن می فرماید:
" الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا أن الله علی کل شیء قدیر ، آسمان ها و زمین را خلق کرد تا علم و معرفت پیدا کنید ".
" و أن الله قد أحاط بکل شیء علما و بدانید که علم خداوند متعال همه چیز را فرا گرفته. آیه 12 سوره طلاق ".
ملاحظه می شود که هدف از آفرینش را خداوند متعال علم و معرفت قرار داده. بعضی از آیات هم در تفسیرش گفتند مراد معرفت اسـت ، مثل آیه:
" و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون " مفسرین گفتند لیعبدون ای لیعرفون ، یعنی معرفت.
خلاصه
دو هدف از اهداف آفرینش را از قرآن دریافتیم آزمایش و امتحان . آزمایش خود می تواند فلسفه های فراوانی داشته باشد.
منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی موجود در سایت رادیو معارف
فرآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
" هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة أیام و کان عرشه علی الماء لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، هود آیه 7 ، اوست خدایی که آسمان ها و زمین را در شش روز، شش دوره، شش مرحله آفرید در حالی که پایه های قدرت و عرش او بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارترید؟
در آیه دیگری می فرماید:
" الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملا ، ملک آیه 2 ، خدایی اسـت که مرگ و زندگی را آفرید تا شماها را بیازماید که کدام یک از شما نیکو کارترید؟ "
آفرینش عالم، ماده و طبیعت بر خلاف عالم مجردات که آفرینششان دفعی و یک جا اسـت ، آفرینش تدریجی دارند و این آفرینش با همه مراحلش مقدمه آفرینش انسان بوده و انسان هم برای امتحان به اینجا آمده
از آیه اول استفاده می شود که آفرینش عالم، ماده و طبیعت بر خلاف عالم مجردات که آفرینششان دفعی و یک جا اسـت ، آفرینش تدریجی دارند و این آفرینش با همه مراحلش مقدمه آفرینش انسان بوده و انسان هم برای امتحان به اینجا آمده و اگر صحنه های آزمایش و امتحان انسان نبود ، آن هدف نهایی که بعداً خواهیم گفت تحقق پیدا نمی کرد.
بنابراین انسان موجودی اسـت که از طرفی دارای موهبت اختیار و استعداد رشد و تربیت اسـت و از سوی دیگر دارای استعداد انحطاط و تنزل. صحنه امتحان باید برای او فراهم بشود تا با استفاده از اختیار خود و حرکت در مسیر حسن اختیار و تلاش و کوشش ، مراحل کمال را طی کند ، یا اینکه خدای نکرده در مسیر کفر و ناسپاسی وارد بشود و سقوط کند.
از این منظر فلسفه آفرینش ، امتحان انسان اسـت.
هدف را می توان تقسیم بندی و مرحله بندی کرد. هدف های کوتاه مدت، میان مدت، بلند مدت یا هدف غائی، هدف نهایی اوج و آخرین نقطه رسیدن اسـت که دیگر هدفی بعد از آن وجود ندارد. اهداف متوسط یا کلی بینابین و اهداف نزدیک، جزئی و تفصیلی هستند.
در فلسفه آفرینش هم این سه هدف وجود دارد و بعد از هدف غائی دیگر هدفی وجود ندارد .
این سوال که بعد از آن چیست؟ سوال درستی نیست.
اهدافی که الان بررسی می کنیم اهداف کلی و اهداف متوسط اسـت وهدف غائی نیست. از خود قرآن استفاده خواهیم کرد و خواهیم گفت که هدف غائی از منظر قرآن چیز دیگری اسـت.
در فلسفه آفرینش هم این سه هدف وجود دارد و بعد از هدف غائی دیگر هدفی وجود ندارد
امتحان یا هر هدفی که بررسی می شود جزء اهداف متوسط و کلّی اسـت.
دومین هدفی که در قرآن به عنوان هدف آفرینش از آن یاد شده علم و معرفت اسـت. قرآن کریم می فرماید: " الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الأمر بینهن لتعلموا أنّ الله علی کل شیء قدیر و أنّ الله قد احاط بکل شیء علما ، طلاق آیه 12 ، خداوند همان کسی اسـت که هفت آسمان را آفرید، همچنین از زمین مثل آنها را خلق کرد، امر او در میان آنها نازل می شود تا بدانید خداوند بر هر چیزی تواناست و علم او به همه موجودات احاطه دارد ". در این آیه فلسفه آفرینش را " لتعلموا" ذکر کرده.
چرا خداوند آسمانها و زمین را خلق کرد؟ چرا هفت آسمان را؟ چرا زمین را؟ یا مثل هفت آسمان ، زمین ها را خلق کرده و چرا امر از آسمان به زمین نازل می شود؟
پاسخ لتعلموا اسـت یعنی تا بدانید که " أن الله علی کل شیء قدیر" که خدا بر همه چیز تواناست .
در آیه دیگر هم دارد که: " و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون " باز فلسفه آفرینش را ذکر می کند. عده زیادی از مفسرین گفتند " لیعبدون یعنی " لیعرفون " یعنی برای اینکه شما معرفت پیدا بکنید. شما را خلق کرد که به معرفت برسید.
هدف دومی که در قرآن و در روایات گاهی به آن اشاره شده علم و معرفت اسـت.
اینها را فعلاً به عنوان اهداف متوسط ذکر می کنیم.
عبودیت هدف غائی اسـت اما عبادت هدف متوسط و این دو با هم فرق می کنند.
یعنی عبادت برای رسیدن به عبودیت اسـت و خودش هدف نیست بلکه هدف متوسط اسـت
سومین هدفی که در قرآن مورد اشاره واقع شده به عنوان هدف آفرینش ، رحمت خداست. در بعضی از آیات می فرماید: غرض آفرینش این بوده که شما مشمول رحمت خدا قرار بگیرید. موجودات از رحمت بیکران الهی برخوردار بشوند.
در سوره هود آیه 118 و 119 می فرماید : " و لوشاء ربک لجعل الناس أمة واحدة و لایزالون مختلفین إلا من رحم ربک ولذلک خلقهم ، پروردگار اگر می خواست مردم امت واحدی می شدند ولی انسان ها همواره در اختلاف هستند و همیشه با هم اختلاف می کنند مگر آنچه که پروردگار رحمت به آنها نازل بفرماید. مگر آنان که مشمول رحمت بیکران خدا قرار بگیرند و برای همین رحمت هم ، خداوند آنها را خلق کرده ".
اهداف دیگری هم هست از جمله عبادت . اشتباهی که رخ داده این اسـت که عبادت هدف غائی گرفته شده. دربعضی کتاب ها گفته شده هدف غائی آفرینش ، عبادت اسـت. چرا؟ چون خداوند فرموده که ما شما را خلق نکردیم مگر برای عبادت سپس در توضیحش گفته اند پس عبودیت هدف نهایی اسـت که ما معتقدیم عبودیت هدف غائی اسـت اما عبادت هدف متوسط و این دو با هم فرق می کنند.
یعنی عبادت برای رسیدن به عبودیت اسـت و خودش هدف نیست بلکه هدف متوسط اسـت.
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
در نظام اخلاقی اسلام انسان باید در برابر خدا و آفریده هایش فروتنی کند، و از تکبر و فخرفروشی بپرهیزد. البته باید در نظر داشت که تواضع به معنی خوار و ذلیل نشان دادن و کوچک کردن خود نیست .
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنی و هنگام ملاقات با کسی، در سلام کردن پیشی گیری، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنی گرچه حق با تو باشد.» (المصباح المنیر، ص 341; بحارالانوار ج 78، ص 176)
تواضع و فروتنی اهمیت خاصی در اخلاق اسلامی دارد تا آنجا که خداوند به پیامبرش امر می فرماید: «[ای رسول من!] پر و بال رحمتت [را] بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران». (شعراء: 215)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «تواضَعوا لِمَن تَعَلَّمُونَ مِنه، و تواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمونه؛ تواضع، هم نسبت به استادی داشته باشید که از او دانش می آموزید، هم نسبت به شاگردی که به او علم می آموزید» (نهج الفصاحه، کلام 1185)
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «چه می شود که شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود: تواضع است».
این فروتنی، در پاسخ به سوال دیگران هم خود را نشان می دهد، آن هم با گفتنِ «نمی دانم»
چه بسیار کسانی که از جواب های بی حساب و بدون تأمّل خویش، پشیمان شده اند. جواب گفتنِ بی درنگ هم، نوعی خودخواهی و غرور است. .. «مزن بی تأمّل به گفتار، دم»
نه انسان، دانای همه چیز است، نه بی نیاز از پرسیدن. اعتراف به جهل، نوعی کمال اخلاقی است.
کسی که از گفتنِ «لا أدری» شرم دارد، اما بدون شرم، حرف های حساب نکرده و نادرست می گوید، گرفتار نوعی احساس کاذب شخصیت و دچار غروری است که گاهی صاحبش را با مغز بر زمین می کوبد.
کدام یک شرم آورتر است؟ گفتنِ «نمی دانم»، یا دروغ بافی و نظر دادن درباره مباحثی که از حوزه علم و تخصص انسان بیرون است؟
دریغا که گاهی شیطان، چگونه از انسان سواری می کشد و او را به «مردم فریبی»، یا حتی «خود فریبی» سوق می دهد.
از حضرت علی علیه السلام روایت شده است: هر گاه از کسی سوالی شد، درباره چیزی که نمی داند، از گفتنِ «نمی دانم» شرم نکند. (غررالحکم، ج 6، ص 277)
این گام سلوک را از یاد نبریم. این، عصایی است که در مسیر طولانی علم آموزی، به شدّت به آن محتاجیم و بدون آن، زمین می خوریم. (جواد محدثى، سلوک دانشجویى، 1جلد)
حقیقت عبادت، نهایت خضوع و خشوع در برابر پروردگار است، کسی که لذت خضوع در حضور خدا را درک کند، در برابر خلق خدا نیز متواضع است. از احادیث اسلامی استفاده می شود که تواضع شرط قبولی طاعات و عبادت ها است.
از جمله در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش است و مقام والایی است... و هر کس برای خدا تواضع کند، خدا او را بر بسیاری از بندگانش شرافت می بخشد... و هیچ عبادتی برای خدا مورد قبول نخواهد بود، مگر اینکه باب آن تواضع است.
تواضع سبب استحکام روابط اجتماعی است و از تیره شدن دوستی ها و پیوندها به خاطر حسادت، جلوگیری می کند. معمولاً هرگاه نعمتی نصیب انسان می شود، مزاحمت های حسودان هم متوجه شخص می شود و گاه این حسادت ها تحمل زندگی را بر صاحب نعمت سخت می کند، ولی نعمت تواضع، حسادت حسودان را برنمی انگیزد. از امام حسن عسکری علیه السلام نقل است که فرمود: «تواضع، نعمتی است که سبب حسادت دیگران نمی شود».
ائمه معصوم علیهم السلام خود، اسوه فروتنی بوده اند. با دقت در سیره زندگی آنها، این خصلت به خوبی دیده می شود. چنان که حضرت علی علیه السلام را به خاطر شدت تواضعش، ابوتراب یعنی پدر خاک، انسان خاکی، لقب داده اند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « تواضع آن است که به کمتر از جایگاه شایسته خود در مجلس قناعت کنی و هنگام ملاقات با کسی، در سلام کردن پیشی گیری، و در گفتگوها از جر و بحث پرهیز کنی گرچه حق با تو باشد.» (المصباح المنیر، ص 341; بحارالانوار ج 78، ص 176)
نقل است که روزی امام رضا علیه السلام وارد حمام شد. شخصی که آن حضرت را نمی شناخت از او خواست تا بر بدنش کیسه بکشد و آن امام همام، بدون هیچ عذر و بهانه ای پذیرفت. در هنگام کار، مردم حضرت را شناختند و بر آن مرد خرده گرفتند. مرد معذرت خواست، ولی امام با مردم به سخن گفتن مشغول شد تا نگرانی مرد برطرف شود و کار کیسه کشیدن را تا آخر ادامه داد.
خوب است که خود را محکی بزنیم، ببینیم در چه مرتبه ای از تواضع و فروتنی قرار داریم. می گویید چطور؟ خوب کافی ست بررسی کنیم آیا ما در برابر مردم خوش برخورد و خوش رو هستیم؟ آیا در زمان دیدارمان با دیگران در گفتن سلام پیشی می گیریم و لبخند می زنیم؟ (اگر هستیم حتما مورد محبت خدا و پیامبرش هستیم چرا که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: محبوب ترین مردم در پیشگاه الهی و پیامبر خدا، کسی است که در گفتن سلام سبقت جوید) آیا وقت معاشرت با مردم با روی باز با آنها روبرو می شویم و با محبت از آنها جدا می شویم؟ و آیا از بحث و مجادله با دیگران دوری می کنیم؟ ....
همه ی اینها نشانه های تواضع است.
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم: «چه می شود که شیرینی عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند: شیرینی عبادت چیست؟ فرمود: تواضع است».
صدقه تنها به پول نیست!
از کجا بفهمیم که دعاهایمان به صلاح است؟!
تابلوهای ورود ممنوع شهر تواضع!
تفاوت فروتنی یا ذلت پذیری
فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان
جوانی، مناسب ترین زمان برای به دست آوردن توانایی ها و دانش هاست؛ دوران جوانی، فرصتی طلایی و در عین حال، کوتاهی است که اگر به خودشناسى و کمال یابى اختصاص یابد، سعادت دنیا و آخرت انسان، تأمین می گردد.
حضرت علی علیه السلام در خصوص اهمیت جوانی و تأثیر آن در زندگی فرمودند: «در ایام سلامت بدن، سرمایه اى فراهم و مهیا نساخته و در اوایل فرصت هاى زندگى و نیرومندى، درس عبرتى نگرفتند و درخشنده ترین ایام عمر را رایگان از کف دادند. آیا کسى که در جوانى اهل تن پرورى بوده، مى تواند در پیرى جز شکستگى و ذلت انتظارى داشته باشد؟!»
و نیز هشدار داد: «دو چیز است که فضیلت و برتری آنها را نداند، مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد؛ جوانی و سلامت».
جوانان معمولاً به جهت ویژگی های جوانی، عادت به عبادت طولانی ندارند، باید در عبادت رعایت میانه روی را بنمایند. امام صادق علیه السلام فرمود: «در جوانی، زیاد عبادت می کردم. پدرم به من فرمود: فرزندم! کمتر عبادت کن؛ زیرا خداوند بلندمرتبه اگر بنده ای را دوست بدارد، با عبادت کم نیز از او خشنود می گردد». این نکته، در توصیه امام علی علیه السلام به فرزندش نیز آمده است: «بیش از ظرفیت خویش، چیزی را بر خود تحمیل نکن».
از امام صادق علیه السلام نقل شده که بر جوان مسلمان فرض است که همواره در طلب علم باشد؛ در غیر این صورت، نه تنها ضرر کرده و جوانی اش را تباه ساخته، بلکه این امر، وی را مستوجب عذاب الهی خواهد نمود
حضرت علی علیه السلام ضمن تأکید بر غلبه تجربه و تفکر برای پیرمردان و ویژگی توانمندی و چابکی برای جوانان، این نکته را مورد عنایت قرار داده که قدرت جسمی، باید با تفکر همراه باشد. همچنین، حضرت، قدرت اندیشه و تجربه کهن سالان را در مقایسه با قدرت جسمی جوانان، دارای اولویت دانسته و فرموده: «اندیشه پیر را از چابکی و نیرومندی جوان بیشتر دوست دارم».
فرصت جوانی، زمان مناسبی برای پیمودن مسیر کمال و ارتباط معنوی با خداوند است؛ زیرا هنوز دوستی دنیا و وابستگى به لذت هاى مادى در دل جوان رسوخ نکرده است.امام علی علیه السلام در نامه خویش، فرزندش حسن-علیه السلام- را اینگونه توصیف می نماید: «رو به زندگی آوردی و تازه با روزگار روبه رو شده ای. دارای نیت پاک و روان پاکیزه هستی».
ونیز می فرماید: «همانا دلِ جوان، مانند زمینِ کشت ناشده است. آنچه در آن افکنده شود ، مى پذیرد . از این رو، پیش از آن که دلت سخت گردد و خِردت سرگرم شود، به تربیت تو همّت گماشتم پیش از اینکه دلت سخت و عقلت سرگرم شود».
جوانی بهار زندگی است و انسان توانایی جسمی و روحی دارد، بنابراین باید از جهالت خویش کاسته، بر دامنه آگاهی هایش بیفزاید؛ اما با عنایت به گستردگی علوم، یادگیری همه آنها میسر نیست. ازاین رو، جوان باید مطابق اهداف و آرمان های خویش، علومی خاص را تحصیل نماید و به کسب دانش هایی بپردازد که در زمان پیری برایشان مفید باشد: «بدان که دانش بى فایده را خیرى نیست و از علمى که شایسته آموختن نیست، فایده و منفعتى عاید نمى شود».
در جای دیگر نیز فرموده: «شایسته ترین چیزهایى که نوجوانان باید بیاموزند، چیزهایى هستند که هنگام بزرگ سالى به آنها نیاز دارند».
حضرت علی علیه السلام در خصوص اهمیت جوانی و تأثیر آن در زندگی فرمودند: «در ایام سلامت بدن، سرمایه اى فراهم و مهیا نساخته و در اوایل فرصت هاى زندگى و نیرومندى، درس عبرتى نگرفتند و درخشنده ترین ایام عمر را رایگان از کف دادند.»
از امام صادق علیه السلام نقل شده که بر جوان مسلمان فرض است که همواره در طلب علم باشد؛ در غیر این صورت، نه تنها ضرر کرده و جوانی اش را تباه ساخته، بلکه این امر، وی را مستوجب عذاب الهی خواهد نمود، آنجا که امام می فرماید:« دوست ندارم جوانان شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا دانشجو. اگر جوانی چنین نکند، کوتاهی کرده و اگر کوتاهی کرد، [عمر خویش را] تباه ساخته و اگر تباه سازد، گناه کرده است. اگر گناه کند، سوگند به آن کس که محمد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت، دوزخ نشین خواهد بود».
علی علیه السلام همگان، به ویژه جوانان را به پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله فراخوانده است: «به سیره پیامبرتان اقتدا کنید که برترین سیرت است و به سنّت او باشید که هدایت کننده ترین سنّت هاست».
حضرت از پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان برترین الگوی خویش یاد کرده است: «من در پی او بودم؛ چنان که بچه شتر در پی مادر است. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ای برپامی داشت و مرا به پیروی از آن می گماشت».
منابع:
- فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 110 و 191، نامه 31، حکمت 83.
- آقاجمال خوانساری، شرح غررالحکم ودرر الکلم، ج 7
- کلینی، الکافى، ج 2
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ح 817
- شیخ طوسی، امالى، ح 604.