مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

آه... قلبم شکست: راهکار غلبه بر شکست عشقی

جام جم سرا: به این نمونه‌های درخواست مشاوره توجه کنید:

  • پسری هستم ۲۲ ساله. خدمت سربازی رفتم و شغل هم دارم. چند ماه عاشق دختری بودم. چند وقت پیش که با او صحبت کردم گفت هیچ علاقه‌ای به من ندارد ولی من دوستش دارم و نمی‌توانم فراموشش کنم. زندگی‌ام به هم ریخته است. از درس و کار افتاده‌ام. چند جای دیگر برای خواستگاری رفتم ولی نپسندیدم. چه کار کنم؟
  • به پسری که به خواستگاری‌ام آمد، علاقه‌مند شدم، ولی مادرش راضی به ازدواج ما نشد. از همه نظر شرایطمان مثل هم بود. نمی‌توانم بدون او به زندگی ادامه دهم و او را فراموش کنم. بعد از گذشت یک ماه، حالم نه تنها بهتر نشده که بد‌تر هم شده است. چه کار کنم تا فراموشش کنم؟
  • دختری هستم ۲۲ ساله. ۴ سال پیش با آقایی ارتباط داشتم. بعد از ۳ سال متوجه شدم ازدواج کرده است. با این وجود نمی‌توانم او را فراموش کنم، دارم دیوانه می‌شوم. خواهش می‌کنم راهنمایی‌ام کنید.
  • دختری ۳۱ ساله هستم. مدتی با پسری ارتباط داشتم اما بعد از این مدت او از ازدواج با من سر باز زد و با فرد دیگری ازدواج کرد. بسیار کلافه و گوشه گیر شده‌ام. احساس می‌کنم به من خیانت شده و از احساسات من سوء استفاده کرده است. اکنون نیز نمی‌توانم او را فراموش کنم. لطفا راهنمایی‌ام کنید؟
  • جوانی ۲۹ ساله هستم. عاشق همکارم شدم. به او پیشنهاد ازدواج دادم. چند ماهی با هم حرف زدیم اما بعد از ۳ ماه، ناگهان پدرم فوت کرد. او هم به من جواب منفی داد و با فرد دیگری ازدواج کرد. این روز‌ها اصلا حالم خوب نیست؟ چه کار کنم؟

عشق ناکام

اگر شما جزو افرادی باشید که به هر دلیلی در عشق ناکام شده‌اید، به احتمال زیاد در یکی از این سه گروه قرار دارید:

۱ -به تازگی این تجربه را کسب کرده‌اید
۲ -از این تجربه مدت زیادی می‌گذرد
۳ - اکنون ازدواج کرده‌اید، اما تلخی یک شکست عشقی همچنان در کام شما مانده است و روی زندگی مشترک کنونیتان تاثیر می‌گذارد.

سپیده دانایی، در گزارشی به ارائه چند راهکار به این سه گروه پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

تازه شکست خورده‌ام، نمی‌توانم فراموشش کنم

اگر به تازگی ناکامی در عشق را تجربه کرده باشید، شدت ناراحتی و میزان هیجانات منفی در شما بسیار شدید‌تر است و حتی شاید هنوز دچار شوک هستید و پذیرفتن واقعیت برایتان مشکل است با این حال بهتر است:

۱ -واقعیت پایان ارتباط را بپذیرید: مرحله شوک و انکار بعد از قطع هر رابطه‌ای حتما پیش می‌آید. تنها راه پذیرش موقعیت فعلی، استقامت روی تصمیمی است که گرفته‌اید، یا پذیرش اتفاقی است که رخ داده. زمانی که فرد اطمینان نداشته باشد که رابطه پایان یافته یا نه؛ یا طرف مقابل‌گاه و بی‌گاه کدهای مثبت از خود نشان دهد؛ عشق وارد مرحله سوگواری نمی‌شود. وقتی شخص نمی‌تواند یک رابطه را، حتی به صورت ذهنی قطع کند، باید بررسی کند که این رابطه برایش چه معنایی دارد و چه چیز این از دست دادن برایش سخت است. به یاد داشته باشید که تحلیل، ویرانگر عشق است. وقتی فرد به این سوالات پاسخ می‌دهد و شرایط را تحلیل می‌کند درد فقدان را آسان‌تر تحمل خواهد کرد.

۲ -احساسات منفی خود را بپذیرید و بروز دهید: در وهله اول باید سوگواری را پذیرفت. به نظر می‌رسد چاره‌ای جز سوگواری و راهی جز گریستن وجود ندارد. آدم‌ها یک ظرفیت محدود از انرژی روانی دارند و وقتی کسی می‌میرد یا از دست می‌رود، سرمایه گذاری عاطفی که روی او کرده‌اند باید تا حدی از روی او برداشته شود. اشک‌های هیجانی سوگ، کارکرد عملی دارند و به بدن در تسکین استرس و پاک کردن زهرآگینی هیجان ناشی از سوگ کمک می‌کند.

۳ -ذهنتان را خالی کنید: گاهی هم پیش می‌آید که ذهن ما آن قدر از وقایع گذشته و اتفاقات پیش آمده، پر است که انگار ظرف ذهن پر شده و در حال لبریز شدن است و مرتب وقایع در ذهن مرور می‌شود و نمی‌توان به موضوع دیگری فکر کرد. بهترین کار در این زمان نوشتن است. یکی از مهم‌ترین فواید نوشتن، این است که شما وقتی قلم به دست می‌گیرید ناگهان احساساتی روی کاغذ می‌آید که خودتان از دیدن آن‌ها شگفت زده می‌شوید و در نتیجه به یک بینش و شناخت عمیق‌تر از خود می‌رسید. وقتی ذهن کاملاً خالی شد، آن کاغذ‌ها را دور بیندازید یا حتی بسوزانید.

۴ - حمایت اجتماعی دریافت کنید: بعد از یک جدایی سخت، شما به کسانی نیاز دارید که دوستتان داشته باشند و شما را درک کنند، چنین افرادی می‌توانند به شما احساسات خوبی تزریق کنند. سعی کنید بیشتر در جمع دوستان و اقوام دلسوزتان که شما را درک می‌کنند باشید، آن‌ها به شما کمک می‌کنند خود را یک فرد ارزشمند بدانید و بتوانید زود‌تر خودتان را پیدا کنید. همچنین می‌توانید به کار‌ها و علایق شخصی خود بپردازید تا انرژی و توجه شما معطوف آن‌ها شود.

زمان زیادی گذشته اما همچنان درگیرم!

اگر از ناکامی شما در عشق مدت زیادی می‌گذرد و همچنان دچار احساسات و هیجانات منفی هستید، طوری که گاهی ساعت‌ها به معشوق از دست رفته خود فکر می‌کنید و هرازچند گاهی وجودتان پر از اندوه می‌شود، خاطرات گذشته تازه می‌شود و ناامیدی دوباره به جانتان می‌افتد، عمل به این توصیه‌ها به شما کمک می‌کند:

۱ -مواظب باشید که عشق به نفرت تبدیل نشود: ممکن است بعد از مدت کوتاهی وارد مرحله نفرت شوید. فقط دوست دارید فریاد بزنید تا احساسات خود را خالی کنید، به شدت از همه چیز خشمگین هستید و هر قدر فرآیند جدایی بیشتر طول بکشد، این خشم بیشتر خواهد شد. هم از خودتان عصبانی هستید هم از او. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید، تا از آن‌ها انرژی بگیرید، سعی نکنید نفرت را جایگزین عشق کنید، چون خود همین نفرت در شما احساسات متناقضی را به وجود می‌آورد که برایتان دردسرساز می‌شود.

۲ -خاطرات را دور بریزید: تمام چیزهایی که ممکن است شما را به یاد معشوق بیندازد دور بریزید، مثل عکس‌ها، هدیه‌ها و حتی آهنگ‌ها و هر چیز دیگر که به او مربوط می‌شود.

۳ -بر ویژگی‌های مثبت خود تمرکز کنید: در این برهه به احتمال زیاد نظر مثبتی نسبت به خود ندارید و دائم درباره خود منفی صحبت می‌کنید و شاید خود را لایق زندگی ندانید. ولی بهتر است در گوشه‌ای بنشینید و فهرستی از ویژگی‌های مثبت خود تهیه کنید. با این کار دید مثبتی نسبت به خود پیدا می‌کنید و خود را سزاوار دوباره زیستن خواهید دانست.

۴ - از پیشگویی خودکام بخش بپرهیزید: پیشگویی خودکام بخش؛ این اصطلاح روان‌شناسی بدین معناست که گاهی مسئله و تفکری واقعیت می‌یابد، که فرد انتظار وقوعش را داشته است و به گونه‌ای رفتار می‌کند که باعث اتفاق افتادن آن می‌شود. فردی که بگوید: «من هرگز عشقی نخواهم یافت» احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش می‌یابد؛ زیرا مثلاً کمتر وارد گروه‌های اجتماعی می‌شود؛ برخورد دیگران را بیشتر کینه جویانه برداشت می‌کند، روابط سرد‌تر با دیگران برقرار می‌کند؛ از کوچک‌ترین رفتاری، برای خود فاجعه می‌سازد.

ازدواج کرده‌ام و هنوز ذهنم درگیر گذشته است

اگر در حال حاضر ازدواج کرده‌اید اما تلخی عشق نافرجام قبلی خود را همچنان در زندگیتان احساس می‌کنید، بهتر است از این راهکار‌ها استفاده کنید:

۱ - بدانید همه چیز را نمی‌توان فراموش کرد: هر چند همه چیز تمام شده است ولی نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را فراموش کنید. به خصوص اگر خاطرات خوبی با آن فرد داشته‌اید. به هر صورت، بخشی از آن خاطرات همیشه همراه شما خواهد بود. برای‌‌ رها شدن از گذشته، باید یاد بگیرید که ذهنتان را مدیریت کنید و هر لحظه نسبت به خودتان آگاه باشید و از مرور خاطرات گذشته نیزپرهیزکنید.

۲ - بدانید که هرگز عشق کافی نیست: در طول زندگی مشترک کنونی شاید بار‌ها به خاطر مسائل و مشکلات گوناگون به خود و دیگران گفته‌اید که اگر میان من و همسر کنونی‌ام عشق وجود داشت، چنین مشکلاتی به وجود نمی‌آمد. اگر چه عشق یکی از ارکان اصلی زندگی مشترک است اما برای اداره و ادامه دادن رابطه کافی نیست. خودتان به مرور می‌فهمید که زندگی به چیزهای دیگری نیز نیاز دارد. چیزهایی که احتمالاً در زندگی قبلیتان نبود و برای همین به شکست منجر شد.

۳ - از مقایسه کردن دوری کنید: مقایسه کردن می‌تواند احساس ناکامی و حسرت را در شما تقویت کند. بسیاری از افراد که عشقی نافرجام را تجربه کرده‌اند، بعد از ازدواج، دائم به مقایسه همسر خود با آن فرد می‌پردازند و براساس جهت گیری ذهنی مبنی بر ضعیف‌تر بودن همسرشان، دچار حس سرخوردگی می‌شوند. اما این را باید بدانید که افراد با هم متفاوت‌اند. همسرتان را از هیچ لحاظ (شکل، قیافه، وزن، استعداد و...) با آن فرد مقایسه نکنید، چون هر قدر این کار را بیشتر انجام دهید، بیشتر احساس حسرت می‌کنید. واقعیت دیگر این است که به علت بالا بودن هیجانات در شما، احساستان به آن فرد بدون نقص و البته کاذب است، پس مقایسه شما اساس واقعی ندارد.

۴ - ویژگی‌های منحصر به فرد همسرتان را ببینید: به جای آنکه دائم به چیزهایی فکر کنید که همسرتان ندارد، روی آن چیزهایی که باعث تمایز همسر کنونیتان می‌شود، تمرکز کنید. بدانید که هر کسی ویژگی‌هایی برای دوست داشته شدن دارد. ویژگی‌هایی را که باعث عشق ورزیدن شما نسبت به همسرتان می‌شود دریابید و آن‌ها را همیشه مورد تحسین قرار دهید.

۵ - مکان‌های دوست داشتنی تازه پیدا کنید: سعی نکنید با همسرتان به‌‌ همان رستوران یا پارکی که در گذشته می‌رفتید، سر بزنید، چون باعث می‌شود به جای اینکه حواستان به همسرتان باشد به یاد گذشته بیفتید. بهترین کار این است که محل‌های تفریحی جدیدی انتخاب کنید که تا به حال نرفته‌اید. آنجا بیشتر فرصت خواهید کرد که به همسرتان توجه و سعی کنید او را دوست داشته باشید.


ادامه مطلب ...

چه کم، چه زیاد، روابط عشقی شما ژنتیک است

جام جم سرا به نقل از ایسنا: بررسی‌های محققان دانشگاه‌های هنان و پکینگ چین نشان می‌دهد صرف‌نظر از سبک مو، زیبایی، لباس‌پوشیدن، صحبت‌کردن ملایم و شخصیت خود فرد، متغیرهای ژنتیکی نیز در شروع یا عدم‌شروع یک رابطه عاشقانه نقش دارند.

تیم علمی اعلام کرد رفتارهای مرتبط با عشق با سطوح سروتونین در مغز ارتباط دارد و در حیوانات، کاهش سطوح سروتونین توسط گیرنده 5-HT1A جذابیت جنسی جنس مونث را کاهش داده و خشونت وی در قبال جنس مذکر را افزایش می‌دهد.
یک ژن در جایگاه ویژه خود بر روی کروموزوم می‌تواند دارای چینش‌های گوناگونی باشد. به هر یک از این چیدمان‌های ژن در جایگاه ویژه آن بر روی کروموزوم دگره یا دگرچینه یا الل (allele) می‌گویند؛ به عبارتی اشکال مختلف ژن الل نام دارند.
الل G پلی‌مورفیسم متغیر ژنتیکی موسوم به C-1019G که به بیان بالاتر ژن 5-HT1A منجر می‌شود، با آرامش کاهش‌یافته ناشی از روابط نزدیک مرتبط است. C-1019G متغیری ژنتیکی در ژن 5-HT1A است.

محققان چینی حاضر در این بررسی، سلول‌های فولیکول مو را برای انجام فرآیند ژنوتیپ جمع‌آوری کردند. آن‌ها دی‌ان‌ای ژنومی سلول‌های فولیکول مو را استخراج کردند و سطح C1019G را از طریق واکنش زنجیره‌ای پلی‌مراز تقویت کردند. نتایج نشان داد افراد حامل الل G پلی‌مورفیسم C-1019G بیشتر احتمال داشت مجرد باشند.
این نتایج با این یافته‌ها که حاملان الل G در روابط نزدیک با دیگران کمتر آرامش دارند، مطابقت دارد. در واقع، بیشتر احتمال داشت حاملان این الل شخصیت‌های روان‌نژند و اختلالات روان‌پریشی مانند افسردگی حاد و اختلال شخصیتی مرزبندی‌شده داشته باشند. چون بدبینی و روان‌پریشی مولفه‌های تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری، کیفیت و ثبات روابط هستند، رابطه بین G و اختلالات روان‌شناختی ممکن است فرصت‌های روابط عاشقانه حاملان آن را کاهش داده یا منجر به ناکامی در روابط عاشقانه شود.

نتایج دانشمندان اهمیت متغیر C-1019G متعلق به ژن 5-HT1A را در تفاوت‌های فردی در شکل‌گیری رابطه عاشقانه نشان داده و سرنخی برای مشارکت ژنتیکی در روابط اجتماعی پیچیده در بافت‌های خاص ارائه می‌دهد. جزئیات این تحقیق در نشریه Scientific Reports منتشر شده است.


ادامه مطلب ...

سوء استفاده از دختر ۱۶ ساله برای پیروزی در رقابت عشقی

با توجه به این اظهارات این مرد، مأموران اقدام برای بررسی موضوع را در دستور کار قرار داده و دریافتند که برداشت از حساب شاکی پرونده از طریق اینترنت انجام گرفته است.

کارآگاهان پلیس فتا که احتمال داده بودند دزدی اینترنتی پول از حساب بانکی این مرد از سوی یک آشنای خانوادگی صورت گرفته باشد تحقیقات خود را در این شاخه متمرکز کردند و با بررسی‌های ویژه مشخص شد که عامل برداشت از حساب مرد جوان، دختر نوجوان خودش بوده است.
کارآگاهان برای پی بردن به علت ارتکاب این عمل از سوی دختر نوجوان او را به پلیس فراخوانده و تحت تحقیق قرار دادند. در حالی که دختر نوجوان ترسیده بود سعی کرد با اظهارات دروغ خود را بیگناه و بی‌اطلاع از ماجرای برداشت‌ها از حساب بانکی پدرش نشان دهد اما با ارائه دلایل غیر قابل انکار ناچار اعتراف کرده و سرقت اینترنتی از حساب پدرش را به گردن گرفت.
وی در حالی که از فاش شدن راز اقدامات خلاف خود بشدت ترسیده بود و از دست زدن به این کار پشیمان بود، گفت: مدتی قبل به پیشنهاد یکی از دوستانم برنامه شبکه مجازی لاین را روی گوشی تلفن همراهم نصب کردم. اوایل از اینکه بدون دیدن کسی امکان حرف زدن و بحث درباره موضوعاتی فراهم بود هیجان‌زده شده بودم اما یک روز شخصی که خود را دانشجوی جوانی معرفی می‌کرد خواست که در بخش خصوصی با هم حرف بزنیم. این‌گونه بود که آشنایی من با فرهاد شروع شد.

او افزود: ما همدیگر را ندیده بودیم اما احساس می‌کردم پسر مورد اعتمادی است. تحت همین برداشت‌ها بود که بعد از گذشت چند ماه وقتی پیشنهاد داد در پارک محله همدیگر را ببینیم با دودلی پذیرفتم. آن روز در پارک با وجود مخالفت‌های من او عکس دو نفره سلفی از ما گرفت و گفت می‌خواهد یادگاری داشته باشد. می‌گفت از من خوشش آمده و قرار است بزودی برای خواستگاری به خانه‌مان بیاید. در حالی که چند روزی از این ماجرا می‌گذشت پیامی از سوی او برایم فرستاده شد که از خواندن آن شوکه شدم. فرهاد تهدید کرده بود در صورتی که پول به او ندهم تمام عکس‌های خودش با من را در فضای مجازی منتشر خواهد کرد. از ترس خانواده‌ام شماره رمز اینترنتی پدرم را مخفیانه برداشته و گوشه‌ای یادداشت کردم، روز بعد وقتی او به محل کار رفت به یک کافی نت رفته و به صورت اینترنتی 400 هزار تومان شارژ خرید کردم. همچنین 520 هزار تومان پول به کارت عابربانک اعلام شده از سوی او واریز کردم. او تهدید کرده بود که در این باره نباید با کسی حرفی بزنم، من هم از ترس آبرو در این باره صحبتی نکردم تا اینکه چند روز بعد وقتی پدرم متوجه کسرشدن پول شده و شکایت کرد رازم فاش شد.

با توجه به این اظهارات از سوی دختر 16 ساله و نشانی‌هایی که از مشخصات ظاهری فرهاد در اختیار مأموران قرار گرفته بود مأموران با تله‌گذاری او را به محل قرار در ساری کشانده و به دام انداختند.
دانشجوی 21 ساله وقتی سردی دستبند را دور دستان خود حس کرد از ترس نزدیک بود قالب تهی کند، اما وقتی در جریان ماجرا قرار گرفت اعتراف کرد با دختر دانش‌آموز آشنایی دارد و قرار شده بود چند وقت دیگر با هم ازدواج کنند.
وقتی مأموران درباره اخاذی اینترنتی از او سؤال کردند او خود را بی‌اطلاع از ماجرا نشان داد.
در جریان بررسی‌های تکمیلی مأموران وقتی ساعت ارسال پیام تهدیدآمیز و شماره حساب از سوی آنان مورد بررسی قرار گرفت، مشخص شد که از آن شماره حساب دانشجوی دیگری به نام «محمد» که از دوستان نزدیک فرهاد بوده برداشت کرده است. بدین ترتیب محمد نیز بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفت. وی با اعتراف به اخاذی اینترنتی از دختر نوجوان گفت: وقتی این دختر را همراه دوستم دیدم به او علاقه‌مند شدم اما آشنایی او با فرهاد مانع بزرگی بر سر راه من بود. به همین دلیل با جلب اعتماد فرهاد گوشی او را برای مدتی قرض گرفتم و از خط تلفن همراه او پیام‌هایی را برای این دختر فرستادم. می‌خواستم رابطه آنها را به هم بزنم اما او برایم پول و شارژ فرستاد.
تحقیقات بیشتر در این زمینه ادامه دارد. (ایران)


ادامه مطلب ...

بلای جان زندگی: عشقی در بند تناقض و خالی از عواطف

این ارقام نشان از مشکلات گسترده و عظیم در روابط زوج‌ها دارد. مشکلاتی که شاید از گذشته‌های دور نیز وجود داشته اما حالا بسیار بیش از گذشته به آن دامن می‌زنند، بزرگش می‌کنند و در‌‌نهایت نیز راه به جدایی ختم می‌شود.
برای این مشکلات می‌توان عوامل درونی و برونی بسیاری را در نظر گرفت و هر فرد متناسب به نوع زندگی‌اش ممکن است با آن‌ها مواجه شود اما همواره اصلیترین مشکل را شاید بتوان در عدم وجود درک متقابل افراد از یکدیگر دانست. عدم درکی که حالا آفت زندگی‌های بسیاری است و بسیاری از زوج‌ها نیز بر آن تأکید می‌کنند. برای آگاهی از آنچه واقعا دارد در متن اجتماع می‌گذرد، نظر برخی شهروندان را جویا شده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:


درک متقابل را کم داریم
هادی یکی از افرادی که پای صحبتش نشستیم. او ٢٧ساله است و یک‌ سال از زندگی مشترکش می‌گذرد. هادی خدشه‌دار شدن رابطه میان زن و مرد را امری چند بعدی می‌داند. امری که باید عوامل متعددی را در بررسی آن مورد توجه قرار داد اما به گفته او همواره نقش درک متقابل بسیار پررنگ‌تر از بسیاری دیگر از موارد است.
او دراین‌باره می‌گوید: «یکی از اصلیترین مواردی که باعث شده به نوعی عشق‌ورزی میان زن و مرد در زمانه ما دچار اختلال شود این است که هر کس در طول رابطه تنها حق را به خود می‌دهد. برای این مورد نیز شاید بتوان دلایل متعددی را برشمرد اما بسیاری از افراد درکشان از زندگی مشترک خدشه‌دار شده است و همین خدشه‌دار شدن از زندگی در کنار یکدیگر عامل اصلی بسیاری از جدل‌ها است؛ این‌که دیگر نمی‌توانیم براحتی از خیلی چیز‌ها بگذریم. حال این گذشتن می‌تواند گذشت از خریدن لباس باشد یا نوع خاصی از رفتار.
به گفته این جوان ٢٧ ساله وقتی نتوانیم از چیزی بگذریم این به معنای آن است که رابطه دارای مشکل است. برای این امر هم می‌توان علاوه‌ بر موارد متعدد شخصی و روانی، گزینه‌های اقتصادی و اجتماعی بسیاری را نیز برشمرد. وقتی ما همچنان درگیر مشکلات اقتصادی هستیم و سایه این مشکلات به‌ حدی سنگین است که به راحتی در زندگیمان حس می‌شود، دیگر شاید نباید مانند قدیم توقع گذشت داشت.»


خالی بودن خزانه‌های عاطفی
محمود ١٣ ‌سال از ازدواجش می‌گذرد و برخلاف‌ هادی، عوامل اقتصادی و اجتماعی را از جمله عوامل حاشیه‌ای در این راستا می‌داند و می‌گوید: «به نظر من کم شدن میزان عشق‌ورزی میان زوج‌های ایرانی را می‌توان در دو عامل خلاصه کرد. نخستین عامل پر نکردن بانک عاطفی همسران توسط یکدیگر است و این باعث می‌شود یواش‌یواش خانم یا آقا به محض این‌که فرد دیگری پیدا شد و او حس کرد که می‌تواند این خلأ را پر کند، به سمتش برود و می‌بینیم که این مسأله در شرایط امروز بیش از پیش وجود دارد. همین عامل باعث شده است تا حس اعتماد میان دوطرف کم شود و آن‌ها نتوانند به راحتی کنار یکدیگر به زندگی ادامه دهند. دومین عامل را هم باید عدم درک متقابل طرفین دانست. این‌که دوطرف یکدیگر را نمی‌بینند و گویی تنها به فکر خود هستند، باعث می‌شود تا رابطه خراب شود. در این میان هرچند عوامل حاشیه‌ای نیز بسیار اثرگذارند، اما به گمان من تا زیربنایی برای یک رابطه وجود نداشته باشد، رابطه و عشقی شکل نمی‌گیرد و لازمه عشق‌ورزی نیز درک متقابل و وجود حس اعتماد است که اگر این‌ها نباشد افراد دیگر نمی‌توانند زیر یک سقف زندگی کنند و در‌‌نهایت نیز از یکدیگر جدا می‌شوند».


ایراد در یادگیری ارتباط موثر
فارغ از مواردی از این دست، عشق‌ورزی امر ریشه‌داری است و صرفا نباید آن را در زندگی امروز افراد جست. بلکه می‌تواند پایه‌ها و ریشه‌های قدیمی‌تر داشته باشد.
مانلی ازجمله افرادی است که به این مورد اشاره می‌کند. او ٢٩ ساله و مجرد است و معتقد است که دلیل افزایش طلاق و عدم وجود رابطه درست میان زوج‌ها این است که خیلی از ما ارتباط موثر را از کودکی یاد نگرفتیم و همین هم عاملی شده است تا نتوانیم به یکدیگر به راحتی عشق بورزیم.

ما از کلیشه‌های قدیمی فرار کرده‌ایم اما الگوهای تازه‌ای را پیدا نکرده‌ایم. سرگردانیم. از طرفی درگیر رسوم و نقش‌های قدیمی هستیم و از طرف دیگر می‌خواهیم مدرن باشیم. تناقض‌هایی داریم که هنوز برطرف نکرده‌ایم


او می‌گوید: «بسیاری از ما در فضایی زندگی کرده‌ایم که از بچگی همه چیز در پرده‌ای از حجب و حیا پنهان شده است. حجب و حیا اصلا بد نیست اما بد خواندن آن باعث شده تا ما محبت کردن را از یکدیگر دریغ کنیم و خجالت بکشیم. از نظر من، این اتفاق در آقایان بیشتر است. خیلی از مرد‌ها هستند که گفتن دوستت دارم و محبت کردن علنی را بد می‌دانند. برای همین هم سعی می‌کنند که در عمل و به طریقی دیگر دوست داشتنشان را نشان دهند. اما واقعیت این است که زن‌ها همیشه آدم‌هایی هستند که به ظواهر ماجرا هم اهمیت می‌دهند؛ آدم‌هایی که شنیدن دوستت دارم و حرف‌های عاشقانه را دوست دارند. من فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین دلیل‌هایی که عشق در زوج‌های جوان رنگ می‌بازد همین است که حرف‌های عاشقانه و شاید در حالت کلی‌تر حرف‌ زدن معنا ندارد. همه چیز خیلی زود رنگ عادت می‌گیرد و حرارتش را از دست می‌دهد. ما ایرانی‌ها عادت گفت‌وگو را از دست داده‌ایم. به دلیل مشغله‌های کاری، زوج‌های جوان شاید تنها آخر هفته یا تنها چند ساعت بعد از کار با هم هستند اما همین زمان محدود هم در خیلی از مواقع به سکوت می‌گذرد و حرفی رد و بدل نمی‌شود. آدم اگر بخواهد در کنار یک نفر دیگر هم باز احساس تنهایی کند، ترجیح می‌دهد به تنهایی زندگی کند و مسئولیتی هم نداشته باشد.»


در بند تناقض‌ها گیر کرده‌ایم
شیوا، ٣٢ساله است. ۵‌ سال از ازدواجش می‌گذرد و معتقد است این رفتار ممکن است به دلیل فرار از کلیشه‌های قدیمی و یافتن الگوهای جدید باشد. علاوه‌بر آن او معتقد است که نباید طلاق را صرفا نکته‌ای منفی دانست: «اگر منظورتان زیاد شدن طلاق است من الزاما آن را نکته‌ای منفی نمی‌دانم. چرا افراد باید در شرایط سخت با هم زندگی کنند؟ اما این درست است که دیگر آن پیوندهای محکم را نمی‌بینیم. فکر می‌کنم خیلی خودخواه شده‌ایم. یعنی زن‌ها خودخواه شده‌اند چون مرد‌ها قبلا هم کم و بیش خودخواه بودند؛ اما من این خودخواهی را بد نمی‌دانم. در یک مرحله وسط هستیم. یعنی از کلیشه‌های قدیمی فرار کرده‌ایم اما الگوهای تازه‌ای را پیدا نکرده‌ایم. دیگر ازخودگذشتگی معنا ندارد. معامله است. یک امتیاز می‌دهی، یک امتیاز می‌گیری. گاهی هم این وسط لجبازی‌ها باعث می‌شوند که همدیگر را آزار دهیم. آن وقت با هم بودن سخت می‌شود و سررشته زندگی را‌‌ رها می‌کنیم. سرگردانیم. نمی‌دانیم که می‌خواهیم با هم باشیم یا این‌که بتنهایی اهدافمان را دنبال کنیم. از طرفی آن رسوم دست‌وپاگیر و نقش‌های قدیمی از ما انتظار می‌رود و از طرف دیگر می‌خواهیم مدرن باشیم و هستیم و در دنیایی با ارتباطات گسترده زندگی می‌کنیم. تناقض‌هایی داریم که هنوز برطرف نکرده‌ایم و طول می‌کشد. فکر می‌کنم با این‌که الان در وضع بدی قرار گرفته‌ایم اما این روند به سمت بهتر شدن می‌رود. یعنی همه‌مان با تجربه‌هایی که در این دوراهی داریم یاد می‌گیریم چطور پیوند‌هایمان را قوی کنیم و زوج بودن را یاد می‌گیریم.» (شهروند)


ادامه مطلب ...

شکست عشقی خوردم، حالا دیگر به ازدواج تمایلی ندارم!

پاسخ مشاور: زندگی حاصل تجربیات مثبت و منفی افراد است. جدایی و پایان یک رابطه، آسیب‌های فراوانی دارد زیرا معمولا با از هم پاشیدن هر رابطه‌ای، اعتماد به نفس و آرامش طرفین به خطر می‌افتد. شکست عشقی نیز آدم را با خودش، عواطفش، فکر‌هایش و واقعیت آنچه که هست روبرو می‌کند که این امر هم می‌تواند فرد را افسرده کند و هم او را بسازد و از سویی به فرد این توانایی را می‌دهد تا مشکل‌های وجودی را حداقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگی‌اش را کنار بگذارد و به این باور برسد که هنوز لازم است از تجربیات دیگران بیاموزد و مهارت‌های برقرار کردن رابطه موفق و سالم را آموزش ببیند و در ‌‌نهایت یک بار دیگر هدف زندگی‌اش و معیارهای مهم‌ترین انتخاب زندگی‌اش یعنی ازدواج را مرور و تصحیح کند.


رابطه شکست خورده‌تان را بررسی کنید

توجه به گذشته خود و تاثیر آن بر شکل گیری زندگی آینده، نخستین گام‌های آمادگی برای ازدواج است. اگر خواهان برقراری رابطه‌ای سالم و صحیح با خواستگارانتان هستید اجازه ندهید خاطرات منفی گذشته، آینده شما را نیز به خطر بیندازد. رابطه شکست خورده خود را از آغاز تا پایان بررسی کنید و با صداقت کامل تمام اتفاقاتی را که در ‌‌نهایت به تخریب این رابطه منجر شده است مرور کنید.

احساس خشم و غمتان را سرکوب نکنید

در تنهایی و در ‌‌نهایت راستی و درستی سهم خود را در سه بعد رفتاری، احساسی و فکری در نابودی این رابطه ارزیابی کنید. خصوصا شروع رابطه را که آیا تحت نظر خانواده و با حفظ ارزش‌های جامعه و ملاک‌های مشخص و دقیق بوده است یا خیر؟ آیا تنها یک رابطه سراسر احساسی بوده است؟ برای رابطه از دست رفته، یک بار برای همیشه عزاداری کنید و از سرکوب احساس خشم و غم ناشی از رابطه قبلی خودداری کنید.
همچنین احساساتتان را با صحبت با فردی امین و آگاه بیرون بریزید و بروز دهید تا بتوانید دوباره رابطه‌ای سالم و صحیح با فرد دیگری برقرار کنید و برای ازدواج آماده شوید.


ملاک‌های قبلیتان برای ازدواج را منطقی‌تر کنید

روی ملاک‌های قبلی خود برای ازدواج مروری جدی داشته باشید و تلاش کنید این بار ملاک‌های منطقی‌تر و عاقلانه‌تری در انتخاب خود داشته باشید. اینکه تمام ذهن شما درگیر آدمی است که شما را ترک کرده و در ذهنتان با او زندگی می‌کنید، او را محاکمه می‌کنید و در واقع مدام خود را آزار می‌دهید، رفتار عاقلانه‌ای به نظر نمی‌آید. بهتر است آگاه باشید و در زمان حال زندگی کنید و با مدیریت ذهنتان اجازه ندهید افکار شما مدام در گذشته سیر کند یا با ترس‌های آینده درگیر باشد. دیدتان را وسیع کنید چراکه شما هنوز فرصت‌های زیادی برای ازدواج و تشکیل زندگی دارید.


باورکنید که انسان‌ها با هم متفاوتند

شکست عشقیتان را به عنوان یک فرصت خود‌شناسی در نظر بگیرید و خود را قربانی افکار آزاردهنده‌تان نکنید. همچنین اجازه ندهید فرصت‌ها از دست برود. برای رهایی کامل از آنچه در گذشته برای شما اتفاق افتاده، به سراغ کارهایی بروید که مدت‌هاست انجام نداده‌اید و انجام آن‌ها می‌تواند حس‌های جدید و خوبی را در شما ایجاد کند، نفرت و کینه را از شما دور کند، نگاهتان را به آدم‌ها عوض کند و به این باور برساند که انسان‌ها با هم متفاوتند.


مراقب وابستگی احساسی مجدد باشید

اگر تصمیم گرفتید به فرد دیگری برای ازدواج بیندیشید با توکل بر خدا و طلب یاری از او، برای جلوگیری از آسیب مجدد و پیشگیری از وابستگی، از‌‌ همان ابتدا هر روز و هر ساعت با هم صحبت نکنید و اجازه دهید شناختتان جلو‌تر از احساستان حرکت کند. با این حال و زیر سایه نظارت خانواده‌ها و در پی بیشتر شدن شناختتان از یکدیگر، کم کم احساسات را نیز وارد رابطه‌تان کنید و تصمیم نهایی را برای ازدواجتان بگیرید. (منیژه مسگری، کار‌شناس ارشد مشاوره خانواده/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.

201


ادامه مطلب ...

آسیب فرهنگی: ما مشتریان سریال‌های عشقی و پر از خیانت ترکی!

الف) پر واضح است که سواد به معنی خواندن و نوشتن یا تحصیلات‌عالی و آکادمیک، مراد نیست. سواد را که به معنی دانستگی و جویای ادراکی نو در میان دانسته‌های دیگران‌بودن بگیریم، خواهیم دید چه‌بسیار مهندسانی که در رشته‌شان دکترا گرفته‌اند یا بسیار پزشکانی که تخصص و فوق‌تخصص دارند، اما به غایت بی‌سوادند. چندسال پیش دوستی اصرار داشت مسئولیتی را در یکی از نشریات لایف‌استایل [سبک زندگی] برعهده بگیرم. به او گفتم آن جنس کاری که تو از من می‌خواهی با کم‌سوادی مخاطبت نمی‌خواند. اتفاقا گفت غالب مخاطبان ما پزشک و... هستند. بدیهی است دکتر و فوق‌لیسانس و... که فرهنگ و سواد فرهنگی و دانسته‌های جمعی او از هضم رابع گذشته باشد و شوق به تحصیل این دانستن و... در زمان و ذهنش جایگاهی ندارد، آدم باسوادی نیست.
ب) کم‌سوادیم چون تیراژ کتاب در ایران بدل به یک جوک دست‌سوم بی‌مزه شده که دیگر تذکردادن و بحث‌کردن و... هم در آن بی‌اثر است. این تیراژهای ۵٠٠، ۶٠٠ تایی که برخی مربوط به کتب اشخاصی است که حداقل نیم‌قرن است می‌نویسند یا ترجمه می‌کنند، بیانگر کم‌سوادی ما و مؤید این نکته است که با دانستن و فهم فرهنگی بیگانه‌ایم.

ما کم‌سوادیم چون حتی بخش فرهنگی طبقه متوسط شهری نیز فیلم‌های روز یا دیروز سینمای جهان را پیگیری نمی‌کنند. لازم نیست مردم دغدغه سینمایی داشته باشند. ما مشتری سریال‌های ترکی هستیم. به همین سادگی


تأسف‌آور‌تر از این تیراژهای مضحک، تلاش رسما مذبوحانه مؤلفان و مترجمان است که در این وانفسا بدل شده‌اند به ویزیتور و مشتری‌جورکن و بازاریاب درجه ششم کتاب‌های خود! و بیا و ببین چه دست‌وپاهایی که نمی‌زنند در فضای مجازی و فضای مطبوعات و... که شاید بتوانند چهار نفر را متقاعد کنند به خرید کتابشان. شأن مترجم و مؤلف هم در این میان گم‌گشته‌ای بیش نیست. رسما شوخی است. ناگفته پیداست که در فضای اینترنتی هم دوستان اغلب لایک می‌کنند و کتابی نمی‌خرند و این مسئله، به درام بلکه به تراژدی کتاب و سواد و فرهنگ در کشور ما رنگ کمدی هم می‌زند. کمدی سیاه یا طنز تلخ؟ کدام تعبیر را می‌پسندید؟
ج) ما کم‌سوادیم. چون نه عموم که حتی بخش فرهنگی طبقه متوسط شهری نیز فیلم‌های روز یا دیروز سینمای جهان را پیگیری نمی‌کنند. قطعا از آغاز دهه ٩٠ دیگر هیچ تبی در این زمینه در اجتماع قابل رؤیت نیست. دوستی را می‌شناسم که فیلم‌های سینمای جهان را از او می‌گیرم. مغازه‌ای کوچک داشت در فرهنگی‌ترین خیابان تهران. آن را بست. خودش می‌گفت لازم نیست مردم دغدغه سینمایی داشته باشند. بر فرض ٢٠٠ فیلم قابل بحث تاریخ سینما یا صد فیلم مطرح جهان یا... را بخرند. اگر ١٠ فیلم بر‌تر سینمای جهان و هرسال چندفیلم روز را می‌خریدند، من یک طبقه از این پاساژ را به‌نام ‌زده بودم! ایراد از دانلود هم نیست. ما مشتری سریال‌های ترکی هستیم. به همین سادگی. تیتر روزنامه‌ها را اگر در هفته‌های اخیر بازبینی کنید، لابه‌لای آن مکرر به وضعیت بد اقتصادی سینمای ایران اشاره شده. مردم ما سینما هم نمی‌روند. دلیلش هم فقط سانسور یا... نیست. دغدغه یا حوصله‌اش نیست.


د) به گمانم استفاده کالاهای فرهنگی اعم از فیلم، کتاب، ‌موسیقی، تئا‌تر و... هیچ‌گاه از بدل به عادت روزانه ما نشده. نمی‌گویم دغدغه یا دل‌مشغولی یا علاقه...، نه. یک عادت ساده اما نهادینه‌شده. از این‌رو اگر در سایر نقاط جهان تکنولوژی فراگیر می‌شود، عادات فرهنگی سر جای خود، با‌‌ همان قوت باقی می‌ماند اما در ایران ماهواره و اینترنت جایگزین کتاب، سینما، تئا‌تر و... می‌شود.

ما کم‌سوادیم چون اگر شلواری در آن سوی جهان با خشتکی در حوالی زانو و کمری در زیر باسن مد شود، با چنان سرعتی میان بخشی از ما فراگیر می‌شود که حیرت می‌کنی. گویی با یک کلیک، نصب در محل، تحویلت می‌دهند اما اگر از ظهور کتاب الکترونیکی در جهان سال‌ها بگذرد، اینجا ژست و پز آن را هم نمی‌بینی

اظهرمن‌الشمس است که ما در فضای سایبری دنبال کتاب و فیلم و... نیستیم. ما آنجا کم‌سواد، جوزده و سطحی، صرفا زمان را سر می‌بریم و وقت می‌کشیم. حتی این موج‌سواری ما در‌‌ همان حوزه هم عیان است. در سال ٩٣، رسما فیس‌بوک از مد افتاد و اینستاگرام مد شد. (دقت کنید، مد شد.)
ه) ما کم‌سوادیم چون بر فرض مثال اگر شلواری در آن‌سوی جهان با خشتکی در حوالی زانو و کمری در زیر باسن، مد شود، با چنان سرعتی میان بخشی از جماعت ذکور ما فراگیر می‌شود که حیرت می‌کنی. گویی با یک کلیک، نصب در محل، تحویلت می‌دهند اما اگر از ظهور e-book (کتاب الکترونیکی) در جهان سال‌ها بگذرد، اینجا انگار حتی بویی یا ادایی یا ژست و پز آن هم راه نمی‌یابد.
و) ما مردم کم‌سوادی هستیم. تیراژ مطبوعات در ایران به خودی‌خود یک طنز تمام‌عیار است. ملاحظه‌های مطبوعاتی و پرهیزهای حرفه‌ای اجازه نمی‌دهد و گرنه اگر تیراژ قابل اعلام و اعلان باشد، خواهید دید با جمع‌زدن تیراژ دو، سه روزنامه وزین قابل بحث کشور به عددی می‌رسیم که بیشتر مناسب صرفا یکی از مناطق ٢٢ گانه تهران است! نه کل تهران و نه سراسر کشور. همه ماجرا هم به فضای بسته و سانسور و... ربط ندارد. از روز ازل در مطبوعات در ایران تا امروز کمتر دوره‌ای فضا باز و آماده روزنامه‌نگاری بوده است. شاید در مجموع دو سال فضای مناسب داشته‌ایم. پس محدودیت‌ها همیشه بوده‌اند اما این بی‌اقبالی از سوی مخاطب مشخصا از دهه ٩٠ عیان است و نتیجه چنان شده که گاهی آدم می‌اندیشد قلم‌زدن در مطبوعات یک خودگویی و خودخندی بیش نیست.
مؤخره: یقه تکنولوژی را نگیریم و بی‌سوادی خود را در همگامی با سرعت روز جهان پنهان نکنیم. این اینترنت‌های کلنگی ما که حتی ١٢٨ آن را هم سرویس‌دهنده محترم با یک کرور آدم، اشتراکی در اختیارمان می‌گذارد و مدام کَمیت لنگی دارد و هزار مصیبت، با اینترنت در هیچ‌کجای جهان قابل‌قیاس نیست. اما به تیراژ کتاب در کشورهایی که سرعت نتشان رنگ از رخسار نید فور اسپید می‌برد، نگاهی بیندازید. به تیراژ مطبوعات در همین پاکستان بنگرید. به فروش فیلم‌ در سایر کشور‌ها نظری کنید. به رونق تئا‌تر، به اوضاع موسیقی، به....
ما افراد کم‌سوادی هستیم. یک‌بار هم که‌ شده وضع اسفبار خود را ببینیم، توجیه نکنیم. از دولت و وضعیت ارض و سما شکوه نکنیم، بر نهان و آشکار خود چشم بگشاییم و با اعتراف به واقعیت، گام اول را جهت تصحیح خود برداریم. (علی میرمیرانی/ شرق)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

وقتی شکست عشقی به جنون می‌کشد

فقط کافی است صفحه حوادث روزنامه‌ها را ورق بزنید، تا یک یا چند مورد از این قصه‌های تلخ را بخوانید. قصه‌هایی که برایتان روایت می‌کند که چطور یک جوان عاشق از معشوقش انتقام گرفته است.

«نه شنیدن از معشوق» یکی از دردآورترین اتفاقاتی است که هر فردی می‌تواند آن را در زندگی تجربه کند، با شنیدن همین کلمه 2 حرفی است که زندگی برخی از افراد به هم می‌ریزد، اگر جوان تا دیروز فردی شاد و پرانرژی بود به ناگاه آدمی غمگین و آشفته می‌شود که حتی از انجام امور شخصی‌اش بازمی‌ماند، اگر متنفر از سیگار بود، حالا پاکت پشت پاکت دود می‌کند، بی‌حوصله و کم‌طاقت شده و زود از کوره درمی‌رود.

معمولا بعد از گذر از گیجی و انکار شکست و خشم ناشی از طرد شدن، فرد شکست‌خورده آرام‌آرام به این فکر می‌کند که «چرا من؟»، «مگر او از من بالاتر است؟»، «من چه کم داشتم که به من نه گفت...» ژ«شاید من ایرادی دارم؟»، «نکند پای کسی دیگر در میان باشد» و... آنقدر احساس تشویش و ناراحتی کرده که حتی ممکن است دست به خودکشی یا انتقام بزند، در حالی که این «نه»، به معنای رسیدن به آخر دنیا نیست. ولی چرا چنین می‌شود و جوانان ما تاب شنیدن «نه» را ندارند.

شکست‌خوردگان انتقامجو معمولا حس می‌کنند سهم‌شان را از زندگی یا طرف مقابلشان آن‌گونه که سزاوار بوده، دریافت نکرده‌اند، به همین دلیل ممکن است دست به انجام کارهایی بزنند که شاید تاکنون حتی فکرش را هم نمی‌کردند. در وهله اول، فرد شکست‌خورده، یا به بیان بهتر «نه» شنیده، چون حس می‌کند به‌خاطر ظاهر نازیبایش جواب رد شنیده، به خود حمله می‌کند و برای رفع عیب‌های ظاهری حتی خود را به دست تیغ جراحی می‌سپارد.

گاهی این افراد گمان می‌کنند به دلیل نداشتن تمکن مالی از کسی که دوستش دارند پاسخ مثبت نگرفته‌اند به همین دلیل حتی به دزدی و به دست آوردن پول حرام متوسل می‌شوند.

خلاصه آن‌که برای جبران نواقص‌شان به هر چیزی متوسل می‌شوند تا دیگر کسی نتواند به آنها نه بگوید؛ و در بدترین شرایط نیز احتمال دارد، فرد به قصد خیانت، شروع به دوستی با جنس مخالف کند، سپس بعد از وابسته کردن طرف، زیر همه چیز بزند و از این که توانسته ‌ انتقام جانانه‌ای بگیرد، احساس رضایت و شادمانی کند.

در برخی موارد نیز فرد شکست‌خورده با آزار و اذیت و حتی کشتن طرف مقابلش یا رقیبی که او را مغلوب کرده است، می‌خواهد به خود و دیگران به اشتباه ثابت کند که عاشق واقعی است و... در حالی که همه این کارها به‌خاطر این است که آنها نتوانسته‌اند به این سوال ذهن‌شان پاسخ بدهند که «چرا من باید شکست عشقی بخورم؟»

جنون عشق

انتقامجویی عاشقانه نوعی از جنون آنی در بشر است که عقل عاشق بنا بر زمینه‌های قبلی برای لحظه‌ای زایل شده و به بروز رفتارهای ددمنشانه، بی‌رحمانه و شومی منجر می‌شود که آسیب بر جسم و روان دیگری، کمترین پیامد مخرب آن است. در بیشتر موارد، موضوع یک رابطه عشقی یک‌طرفه است، اگر چه گاهی نیز انصراف یکی از طرفین از ادامه رابطه دوستی یا نامزدی باعث می‌شود فرد انصراف‌دهنده مورد غضب و انتقام‌جویی ناجوانمردانه طرف مقابل قرار گیرد.

شخصیت‌های رشد نایافته

در آسیب‌شناسی این پدیده، اشاره به ویژگی‌های شخصیتی این افراد، نکات بسیار مهمی را روشن می‌کند. این افراد معمولا خصلت‌های مشترکی با هم دارند؛ از نظر اخلاقی رشد نایافته‌اند، شخصیت‌های خام و ضعیف و ناپخته‌ای هستند که هرگز متکی به خود نبوده و اعتماد به نفس‌شان همیشه زیرسوال است، کوچک‌ترین طرد و شکستی را به معنای از دست دادن کل زندگی‌شان تعبیر می‌کنند. انعطاف‌ناپذیری، لجاجت، سلطه‌گری افراطی، خودخواهی و انحصارطلبی مزمن‌شان باعث می‌شود دنیا را همیشه مطابق میلشان بخواهند و هرگز ‌غیر از خودشان به کس دیگری فکر نکنند و چنین است که اگر روزی، روزگار به کامشان نباشد تاب کنار آمدن با ناکامی‌ها را نداشته همچون بچه‌ها لج می‌کنند و برای انتقام کودکانه در کمال قساوت و بی‌رحمی نقشه می‌کشند. اینان شخصیت طبیعی ندارند اگرچه برخی از آنان مبتلا به اختلالات شخصیت هستند و تعدادی از آنها نیز سابقه نسبتا طولانی از رفتارهای ضداجتماعی در پرونده زندگی‌شان ثبت شده است.

پرخاشگری

یکی از وجوه تیره و منفی شخصیت بشر پرخاشگری است، اگرچه عده‌ای توانسته‌اند با بهره‌گیری از آموزه‌های دینی و اخلاقی بر این خصلت هیجانی فائق آیند و خردمندانه و هشیارانه آن را در جهت مسیری سازنده و جامعه‌پسند کنترل کنند؛ اما هنوز افرادی هستند که هشیارانه مبادرت به رفتار پرخاشگرانه کرده و هیجان خشم خود را به اشکال مختلف به دیگران منتقل می‌کنند، زیرا انتقام‌گیری شخصی در صدر انگیزه‌های رفتار خشونت‌آمیز آنان قراردارد. معمولا جوان پرخاشگر باانگیزه و قصد قبلی، قربانی خود را مورد آماج رفتار خشونت‌آمیز خود قرار می‌دهد و با تکیه بر هیجانات رام‌نشده و بدون تفکر به عاقبت کاری که انجام می‌دهد، صرفا به‌خاطر کسب لذت لحظه‌ای دست به انتقام می‌زند، غافل از این‌که ممکن است تجربه این لذت موقت، زندگی و آینده‌اش را تباه و نابود سازد.

سختی‌های دوران کودکی

دوران کودکی نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری عاطفه، محبت و دلبستگی در ذهن فرد دارد، یعنی از همان اولین‌باری که مادر فرزندش را در آغوش می‌گیرد، حس اعتماد و ایمنی در کودک ایجاد می‌شود. حال کودکی را در نظر بگیرید که مادرش را از دست بدهد یا به هر دلیلی از داشتن رابطه عمیق عاطفی با مادر محروم باشد، او نه‌تنها اعتمادی به دنیا نخواهد داشت بلکه آنجا را مکانی خواهد دید که همه چیزهای خوب را از او دریغ می‌کند. این احساس عدم امنیت در بزرگسالی فرد نیز ادامه می‌یابد و برای جبران این خلأ احساسی است که او به دنبال یک مادر جایگزین می‌گردد، در خلال یافتن این جایگزین است که احتمال دارد شکست‌های عشقی وحشتناک‌تر از جدایی از عشق اول (یعنی مادر) را تجربه کند. فرد با از دست دادن عشق دوم، که به نوعی یادآور فقدان مادر در دوران کودکی است، با اعتقاد راسخ بر این باور که دنیا جای وحشتناکی است و دومین مادر هم بی‌رحم است، برای گرفتن انتقام آماده می‌شود. این قضیه برای خانم ها، علاوه بر مادر، در مورد پدر نیز صادق است.

آستانه تحمل پایین

تغییر در شیوه‌های فرزندپروری یکی از دلایل موثر بر کاهش آستانه تحمل جوانان است. در نسل قدیم، افراد سریع وارد عرصه جوانی و بزرگسالی شده و برای پذیرش مسئولیت و برآوردن انتظارات خانواده آماده می‌شدند، این چنین وضعی باعث می‌شد فرزندان از کودکی بیاموزند خانواده صرفا منبع ارائه خدمات نیست، بلکه خدماتی را نیز باید دریافت کند، به واسطه همین تعهد بود که جوان دیروز تاب تحمل هر گونه مشکلی را داشت، اما امروزه اغلب خانواده‌ها وظیفه حمایت همه‌جانبه از فرزندانشان را برعهده گرفته و آنان را متعهد به انجام هیچ وظیفه‌ای نمی‌کنند.

بنابراین فرزندان امروز بدون آن‌که مسئولیتی قبول کنند یا چالشی را تجربه نمایند، یاد گرفته‌اند پرتوقع باشند و همیشه خواسته‌هایشان را مطالبه کنند. این الگوی غلط تربیتی و عادت کودکی باعث می‌شود فرد در سنین جوانی نتواند مسائل خود را در اجتماع حل و ارتباطاتش را بدرستی مدیریت کند.

تغییر در الگوهای زندگی دیگر عاملی است که باعث کاهش آستانه تحمل جوانان شده است. در گذشته کودکان با همبازی شدن با بچه‌های دیگر نکات مختلفی از زندگی اجتماعی را می‌آموختند و از این طریق قدرت تحمل، صبر، توانایی حل مساله در آنان پرورش و تقویت می‌شد، اما در حال حاضر کودکان در آپارتمان‌ها محصور شده‌اند و تک و تنها با پناه بردن به بازی‌های رایانه‌ای روزگار سپری می‌کنند. از سوی دیگر، چگونگی ارتباط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر، شیوه پاسخگویی و همراهی آنان به مشکلات و شکست‌های زندگی نیز در این امر بسیار دخیل است.

شکست‌خوردگان انتقامجو اغلب در گذشته از نظر عاطفی ضربه سنگینی خورده‌اند و چون توانایی حل مساله را نداشته‌اند، موضوع برایشان نوعی کینه و خشم انباشته‌شده‌ای ایجاد می‌کند که شکست عشقی دیگر، آنان را به فکر انتقام و تلافی وامی‌دارد. زمینه‌های دیگری چون عقده‌های دوران کودکی، نداشتن خانواده بسامان، خیانت یا طلاق و... نیز در این خصوص نقش مهمی دارند.

تعهد در دوستی‌های نامتعارف تا آشنایی‌های دوران نامزدی

متاسفانه امروزه تعهد در رابطه دوستی نقش بسیار کمرنگی دارد؛ اگرچه دختران و پسران با علم بر این مساله وارد یک رابطه دوستی می‌شوند، اما خواه یا ناخواه علاقه و صمیمیت طرفین باعث توقع و ایجاد شکل خفیفی از تعهد نسبت به یکدیگر می‌شود و وقتی همین تعهد رنگ باخته و از جانب یکی از طرفین زیر سوال می‌رود، ممکن است فرد مقابل با جریحه‌دار شدن عواطف و احساس قربانی بودن، بیش از هر فرد متعهدی به این مساله واکنش منفی نشان دهد. از سوی دیگر، اگرچه تعهد دوران نامزدی، غلظت بیشتری نسبت به دوستی دارد، اما هرگز به معنای تعهد محض نیست، چه بسا دختر و پسر در این دوران به سر می‌برند تا با آشنایی و شناخت بیشتر از یکدیگر برای ادامه یا خاتمه رابطه تصمیم بگیرند. به بیان دیگر، وقتی از تعهد در این دو نوع آشنایی صحبت می‌کنیم، باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که در بحث تعهد، بررسی آن روی یک تعهد ضعیف، متوسط و قوی معنادار بوده و صد البته لازم است جوانان با توجه به آن، ارتباطات خود را تنظیم کرده و برای عبور یا عدم عبوراز خط قرمزها تعیین تکلیف کنند.

«نه گفتن» و «نه شنیدن» را باید بیاموزیم

قدرت نه گفتن، یکی از ملزومات زندگی اجتماعی بشر است، قدرتی که بسیاری از ما فاقد آنیم. ما معمولا هیچ وقت حرف دلمان را نمی‌زنیم، مبهم سخن می‌گوییم و در جملاتمان، کلمات را آن‌طور که شایسته و بایسته است به کار نمی‌گیریم. مثلا جالب است بدانید کلمات «نه»، «شاید» و «بله» در هر زمان و موقعیتی، معنای متفاوتی دارد و گاه حتی به دلایلی به جای هم نیز استفاده می‌شود. مثلا، در شب اول مراسم خواستگاری، محال است شما جواب بله خانواده دختر را بشنوید حتی اگر داماد مورد پسند باشد، بی‌شک و بنابر مصلحت‌هایی با صحبت‌هایی مواجه خواهید شد که بیشتر در جهت دودلی و تردید یا جواب منفی و نه گفتن است؛ ابتدا‌ بله نمی‌شنوی چون نه یعنی شاید و شاید یعنی بله.

روان‌شناسان دلایل عمده‌ای را برای ناتوانی در بیان «نه» برمی‌شمرند که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: احساس نیاز در یاری رساندن به دیگران، جلب رضایت اطرافیان، سازگاری، ترس از هتک حرمت، ترس از دعوا و درگیری، ترس از دست رفتن فرصت، نگرانی از خراب شدن پل‌های پشت سر و...

بر این اساس، ما هیچ گاه جرات نه گفتن به اطرافیان را پیدا نمی‌کنیم چون این ویژگی در درونمان نهادینه شده و ضمنا می‌دانیم اولا تحمل شنیدن آن نیست، ثانیا یاد گرفته‌ایم هیچ «نه» گفتنی را جدی نگیریم و به هر طریقی شده با گریه و زاری، التماس و لجبازی و سماجت بسیار «نه» را به «بله» تغییر دهیم.

توانایی «نه گفتن» و «نه شنیدن»، از جمله مهارت‌های اجتماعی است که باید آنها را آموخت؛ زیرا افراد فاقد این مهارت‌ها، در صحنه اجتماعی دنیای امروز بسیار آسیب‌پذیر خواهند بود. بهترین زمان برای یادگیری این مهارت‌ها دوران کودکی است.

3 تا 4 سالگی، زمانی است که کودک به دنبال کسب استقلال است و می‌توان با فراهم آوردن زمینه اعتماد به نفس، آرام آرام این مهارت‌ها را در او شکل داد. فراموش نکنید مهارت «نه» گفتن و «نه» شنیدن باید از کودکی در فرد نهادینه و تقویت شود تا در بزرگسالی بتواند در شرایط سخت بار منفی روانی حوادث تلخ را تحمل کند.

شوخی با عشق ممنوع

متاسفانه در سال‌های اخیر، برخی باورهای به ظاهر روشنفکرانه اما در باطن کاملا نادرست و عوامانه، به عنوان اصول زندگی صحیح و عاقلانه در ذهن جوانان جا گرفته است. فارغ از چگونگی شکل‌گیری این ذهنیت‌ها، باید بگوییم چیزی که اشتباه است، همیشه اشتباه است و این که چه دلایل قبلی باعث آن شده، چیزی از اشتباه بودن آن کم نمی‌کند.

برخی از جوانان با بیان مقدمه‌ای چون «پس از آشنایی بیشتر می‌توانم به تو متعهدتر شوم»، «اگر همدیگر را خوب بشناسیم، مصمم‌تر به ازدواج می‌شوم»، و... وارد رابطه با جنس مخالف می‌شوند و ارتباطشان را آنقدر پیش می‌برند که بالاخره طرف مقابلشان را وابسته به خود می‌کنند و دقیقا همزمان با تبلور عشق در دیگری است که ساز ناسازگاری می‌نوازند و با استناد به دلایلی که شاید از همان ابتدای شروع رابطه نسبت به آنها نیز مطلع بودند، ختم رابطه را اعلام می‌کنند و با بهانه‌هایی چون «من هنوز به تو متعهد نیستم»، «تا به امروز با هم بودیم ولی از این پس راهمان جداست» و... مسئولیت عاشق کردن دیگران را از سرشان باز می‌کنند و دیگری را در غم عشق رها کرده و برای همیشه می‌روند؛ این در حالی است که همه ما در قبال کسانی که آنها را به خود وابسته کرده‌ایم، مسئولیم!

از دیگر گزاره‌های اشتباه در ذهن جوانان، راهبرد «در آب نمک خواباندن» فرد مقابل است. گاهی دختران و پسران، وقتی با موردی برای ازدواج مواجه می‌شوند، چون نمی‌توانند او را خوب سبک و سنگین کرده و تصمیم قطعی‌شان را برای بله یا نه گفتن بیان کنند، سعی می‌کنند با امروز و فردا کردن، جواب را به تعویق بیندازند، اگر چه این رفتار طبیعی است، اما طولانی کردن آن حس ناخوشایندی به طرف مقابل القا می‌کند، جالب‌تر آن که برخی، حتی وقتی نتیجه قطعی‌شان نه گفتن است، باز نمی‌توانند تصمیمشان را صریح و شفاف به طرف مقابل اعلام نمایند چون با خود فکر می‌کنند اگر این مورد را از دست بدهند، شاید دیگر نتوانند فرد مناسب و بهتری پیدا کنند و ناعادلانه‌تر آن که ممکن است رابطه را تا پیدا کردن جایگزینی بهتر ادامه دهند.

گاهی همین رفتارهای ناپخته و خودخواهانه باعث می‌شود فرد احساس کند از سوی فرد مقابلش مورد سوء‌استفاده قرار گرفته و به دلیل ظلم و نامهربانی که بر او روا شده، درصدد تلافی و انتقام برآید.

جواب منفی به معنای غرور نیست

برخی از جوانان، جواب منفی فرد مقابلشان را به پای غرور او می‌نویسند و او را فرد مغرور و خودپسندی می‌پندارند که از دماغ فیل افتاده است. اما براستی آیا واقعا فردی که جواب منفی می‌دهد، مغرور است؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است قضیه را از جهت مخالف آن بنگریم، اگر شما حق انتخاب و عاشق شدن دارید، اگر حق رد کردن و قبول کردن دارید، چرا این حق را به فرد مورد نظرتان نمی‌دهید، آیا او چون شما حق انتخاب ندارد؟ مگر نه غرور آن است که ما بی‌تفاوت به نظر دیگران، فقط به دنبال آرمان‌ها و معیارهای خود باشیم؛ حال خود قضاوت کنید شما مغرورید یا معشوق‌‌تان؟! برای وصال به محبوبتان تلاش کنید، اما هرگز نخواهید او را به زور عاشق خود نمایید. چون به زور عاشق کردن دیگران نه معقول است و نه ممکن اما به زور فراموش کردن عشق، هم معقول است و هم ممکن!

در عشق یکطرفه، وفاداری مفهومی ندارد

ارزشمندی عشق یک‌طرفه در قابلیت آن برای دوطرفه شدن است، اما اگر دوطرفه نشود، باید فراموش شود؛ فراموشی عشق در چنین حالتی هرگز به معنای عدم وفاداری یا سستی در عشق نیست، چون به عشقی باید وفادار بود که دوطرفه باشد. یادتان باشد معشوق اول هیچ برتری به معشوق دوم ندارد، هرگز تصور نکنید اولین عشق برایتان بهتر بوده است، چون عشقی عالی است که بتوانید با او مفهوم عشق متقابل را درک کنید. اگر امروز با رجوع به عقل و منطق‌تان نتوانید واقعیت‌های زندگی را با اختیار بپذیرید، تردیدی نداشته باشید که فردا، واقعیت‌ها در حالی به شما تحمیل خواهد شد که شاید دیگر قدرت نپذیرفتنشان را نداشته باشید.

به قضاوت بنشینید

گرچه شاید بتوانید با دلایل متعددی، معشوقتان را متهم و مسبب اصلی به هم خوردن رابطه‌تان بدانید، اما بی‌شک هیچ‌گاه نمی‌توانید خودتان را فریب دهید و به خود دروغ بگویید. به جای آن که همه تقصیرها را به گردن دیگران بیندازید، بهتر است در خلوتی بنشینید و تفکر کنید سهم‌تان در این اتفاق چه بوده است؟ کدام ویژگی شخصیتی و اخلاقی‌تان باعث جدایی و شکست عاطفی شده است؟ برای ادامه این رابطه چقدر تلاش کرده‌ا ید؟ چه روش‌های مساعد یا نامساعدی به کار گرفته‌اید؟ اگر دوست دارید رابطه را از سر برگیرید، دلایل منطقی‌تان چیست؟ و...

پاسخ به این پرسش‌ها قطعا مستلزم صداقتی بیرحمانه با خود است. نهراسید اگر بخواهید می‌توانید جرات مواجهه با این موضوع را داشته باشید، فقط کافی است بخواهید.

منطقی فکر کنید

جلسات خواستگاری یا دوران نامزدی برای شناخت هرچه بیشتر دختر و پسر و همچنین دو خانواده از یکدیگر است و این کاملا طبیعی است که در روند آشنایی، دو نفر با توجه به شناختی که از هم به دست می‌آورند، متوجه شوند هم‌کفو هستند یا خیر، بنابراین پس از ارزیابی و مشخص شدن نبود تفاهم، لازم است یکی از طرفین به دیگری جواب منفی دهد و اعلان هم‌کفو نبودن کند. قطعا شما یا فرد مورد علاقه‌تان به‌ دلایل مشخصی به این نتیجه رسیده‌اید که نمی‌توانید با یکدیگر ازدواج کنید. دلایل هرچه باشد قطعا برای یکی از طرفین مهم بوده است. گرچه ناراحت از جدایی هستید و این وضع طبیعی است، اما شما با یک تمرین ساده می‌توانید خود را به این امر متقاعد کنید که خود یا طرف مقابل‌تان حق داشته‌اید ‌و نباید بیش از این خود را برای ادامه و یا به هم خوردن رابطه به زحمت بیندازید.

به دور از احساسات و هیجانات به صورتی کاملا منطقی، خصوصیات و انتظارات نامزد سابق‌تان را فهرست کنید. حال خود را در وضعی تجسم کنید که با او ازدواج کرده‌اید و زیر یک سقف رفته‌اید؛ اینک با خصوصیات شخصیتی و اخلاقی همسرتان چگونه رفتار می‌کنید؟ آیا می‌توانید توقعات و انتظارات او را برآورده کنید؟ آیا توان مقابله و انطباق با برخی خصایص منفی او را دارید؟ آیا هم‌اکنون دوست داشتید با او ازدواج کنید یا ترجیح می‌دادید وارد زندگی نشوید؟ هیچ فکر کرده‌اید اگر نتوانید سازگار شوید چه باید کنید؟ و... اگر پاسخ‌هایتان چندان مناسب نباشد قطعا شما هم چون ما، خواهید گفت جدایی امروز بسیار خوشایندتر از فرداست. این تمرین در مورد فرد مقابل‌تان هم مصداق دارد شاید او هم، این‌چنین اندیشیده و به این تصمیم رسیده است که نمی‌تواند با شما زندگی مشترکی داشته باشد. به دیگر سخن بهتر است تا دیر نشده، بپذیرید تحمل ناراحتی «نه» شنیدن، بسیار راحت‌تر از تحمل دشواری‌های یک ازدواج ناموفق است.

با افکار منفی‌تان مبارزه کنید

درست است دل شکسته و ناراحت هستید، اما هرگز اجازه ندارید این مساله کوچک را به بحرانی شدید و حل نشدنی تبدیل کنید. شکست عشقی باعث هجوم افکار منفی به ذهنتان می‌شود، از ظاهر خود گرفته تا شرایط زندگی و خانوادگی‌تان را زیر سوال خواهید برد، همه اینها طبیعی است، اما این شمایید که می‌توانید با توسل به اراده قوی، سد راه افکار و باورهای اشتباه شوید و با آنها مبارزه کنید. اگر بتوانید باورهای غیرمنطقی‌تان را اصلاح کنید، خیلی راحت‌تر می‌توانید با جواب‌های منفی کنار بیایید؛ مثلا به جای این که بگویید: «حتما عیب بزرگی دارم که جواب منفی گرفتم»، «هیچ کس حاضر به زندگی با من نیست» و... می‌توانید به خود بگویید: «من معیارهای این فرد خاص را نداشتم»، «من می‌توانم با کسی بهتر از ایشان ازدواج کنم» و...

افسردگی‌تان را مدیریت کنید

افسردگی، احساس یاس و ناامیدی پس از شکست‌های عاطفی، نه‌تنها طبیعی است؛ بلکه گاهی بسیار مفید و سازنده است، گرچه برای بعضی‌ها هم بهانه‌ای می‌شود تا روح و جسم‌شان را در هر منجلابی فرو ببرند؛ البته حق انتخاب با شماست. سلامت زندگی هر فردی با انتخاب‌های خوب و بدش رقم می‌خورد، هرچند هر انتخابی نیز هزینه‌های خاص خود را دارد. از سر خشم و عصبانیت و گاهی حس انتقام نباید به سیم آخر بزنید و هر کاری را که قبل‌ترها شایسته خود نمی‌دانستید انجام دهید، با دادزدن، فحاشی، تهدیدکردن، مزاحمت‌های بی‌امان و.. راه به جایی نخواهید برد، فقط آخرین سرمایه‌های وجود خود را به باد می‌دهید و حرمت خود را زیر سوال می‌برید.

به جای حرکت بر مدار خشم و هیجانات منفی، سعی کنید شکست‌تان را فرصتی برای خودشناسی بدانید و با اعتماد به خود دوباره به پا خیزید، انرژی‌های منفی درونتان را بیرون بریزید و این بار با شیوه‌ای جدید راجع به خود و زندگی‌تان تفکر کنید تا اگر لازم است به دنبال تغییرات جدی در روش زندگی تان باشید، بی‌تردید این چنین است به بعضی‌ها هم می‌توانید نشان دهید که چه گوهر باارزشی را از دست داده‌اند.

با فکر انتقام مقابله کنید

شکست خورده‌اید؟ درست اما این چه کاری است که می‌خواهید شکست‌تان را با شکست دیگری جبران کنید. چرا حاضرید دوباره بدبخت شوید تا به نامزد سابق‌تان بفهمانید خیلی قوی هستید و هر کاری می‌توانید انجام دهید ولو این که به ضررتان باشد. واقعا این کینه چیست که به خاطر آن می‌خواهید خود را تا مرز پوچی و نیستی بکشانید!

انتقام کار ابلهان است. به جای این کار، می‌توانید خودسازی کنید و خودتان را رشد دهید، بی‌شک آن وقت است که بقیه حساب کار خود را می‌کنند. نه شما فرشته بوده‌اید نه نامزد سابق‌تان، پس این از خردمندی شماست که با عبرت از تجربه‌های تلخ، برای انتخابی دقیق‌تر قدم بردارید.

مواظب غرورش باشید

شما حق ندارید فرد مقابل‌تان را به دلیل علاقه‌ای که به شما دارد، مورد تحقیر و سرزنش قرار دهید یا برای رد کردنش، به او حمله و توهین کنید. خیلی محترمانه و قاطعانه جواب منفی‌تان را بدهید، در صورت سماجت بسیار، جریان ارتباط را قطع کنید و تا جایی که می‌توانید از او فاصله بگیرید. کش دادن رابطه باعث می‌شود فرد مقابل‌تان ماجرا را تمام نشده قلمداد کند و به عاقبت خوش آن بیش از قبل امیدوار شود.

بگذارید از احساسش حرف بزند

حق مسلم شماست با فردی زیر یک سقف بروید که او را شایسته همسری بدانید و علاقه فرد دیگری به شما نمی‌تواند مانع این حق شما شود. اگر کاری نکرده‌اید که به او آسیبی برسد، پس نگران چیزی نباشید. هر کسی مسئول احساسات خویش است اما باید آن‌قدر منطقی باشید که اجازه دهید او هم بتواند با این موضوع کنار بیاید. متکلم وحده نباشید، اجازه حرف زدن به او هم بدهید. هرگز حرفش را قطع نکنید یا با لحنی تند و شتاب‌زده پاسخگوی پرسش‌هایش نباشید. او به عنوان یک خواهان حق دارد برای رسیدن به شما، تمام تلاشش را بکند پس به او این فرصت را بدهید تا خودش را تخلیه کند اما در تمامی این مراحل، حواستان باشد اگر همه جوانب را سنجیده‌اید، روی موضع خودتان پافشاری کنید.

گاهی مشاوره لازم است

اگر خواستگار یا نامزدتان پایان رابطه را نپذیرفت و همچنان برای ادامه رابطه، اصرار و سماجت بسیاری داشت، بهتر است برای مجاب کردن ایشان، روشی دیگر را امتحان کنید. می‌توانید حل این مشکل را به علم روان‌شناسی بسپارید. مشاوره پیش از ازدواج و شرکت در جلسات مشاوره را مطرح کنید و به او یادآور شوید جواب قطعی شما مبتنی بر نتایج این جلسات است، چه بسا کمک‌های تخصصی یک متخصص بتواند او را در کنترل و شناخت احساساتش یاری برساند. البته یادتان باشد هرگز به او نگویید برای قانع کردنش لازم است با یک روان‌شناس مشورت کنید، بی‌تردید با نظر مخالف و احیانا جبهه‌گیری‌های او مواجه خواهید شد.

نسرین صفری/ مشاور خانواده

چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)


ادامه مطلب ...

دختری ۲۱ ساله‌ام، شکست عشقی خوردم، حالا دیگر به ازدواج تمایلی ندارم!

دختری ۲۱ ساله‌ام، شکست عشقی خوردم، حالا دیگر به ازدواج تمایلی ندارم!

دختری ۲۱ ساله‌ام. یک شکست عشقی سخت داشتم که منجر به افسردگی‌ام شد. بعد از ۲ سال به هر خواستگاری که می‌آید، بدون تحقیق جواب منفی می‌دهم و به ازدواج تمایلی ندارم. همه فامیل به همین دلیل سرزنشم می‌کنند.

پاسخ مشاور: زندگی حاصل تجربیات مثبت و منفی افراد است. جدایی و پایان یک رابطه، آسیب‌های فراوانی دارد زیرا معمولا با از هم پاشیدن هر رابطه‌ای، اعتماد به نفس و آرامش طرفین به خطر می‌افتد. شکست عشقی نیز آدم را با خودش، عواطفش، فکر‌هایش و واقعیت آنچه که هست روبرو می‌کند که این امر هم می‌تواند فرد را افسرده کند و هم او را بسازد و از سویی به فرد این توانایی را می‌دهد تا مشکل‌های وجودی را حداقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگی‌اش را کنار بگذارد و به این باور برسد که هنوز لازم است از تجربیات دیگران بیاموزد و مهارت‌های برقرار کردن رابطه موفق و سالم را آموزش ببیند و در ‌‌نهایت یک بار دیگر هدف زندگی‌اش و معیارهای مهم‌ترین انتخاب زندگی‌اش یعنی ازدواج را مرور و تصحیح کند.

مشاوره طلاق مشاوره خانواده مشاوره پس از ازدواج مشاوره ازدواج شکست عشقی
رابطه شکست خورده‌تان را بررسی کنید

توجه به گذشته خود و تاثیر آن بر شکل گیری زندگی آینده، نخستین گام‌های آمادگی برای ازدواج است. اگر خواهان برقراری رابطه‌ای سالم و صحیح با خواستگارانتان هستید اجازه ندهید خاطرات منفی گذشته، آینده شما را نیز به خطر بیندازد. رابطه شکست خورده خود را از آغاز تا پایان بررسی کنید و با صداقت کامل تمام اتفاقاتی را که در ‌‌نهایت به تخریب این رابطه منجر شده است مرور کنید.

احساس خشم و غمتان را سرکوب نکنید

در تنهایی و در ‌‌نهایت راستی و درستی سهم خود را در سه بعد رفتاری، احساسی و فکری در نابودی این رابطه ارزیابی کنید. خصوصا شروع رابطه را که آیا تحت نظر خانواده و با حفظ ارزش‌های جامعه و ملاک‌های مشخص و دقیق بوده است یا خیر؟ آیا تنها یک رابطه سراسر احساسی بوده است؟ برای رابطه از دست رفته، یک بار برای همیشه عزاداری کنید و از سرکوب احساس خشم و غم ناشی از رابطه قبلی خودداری کنید.
همچنین احساساتتان را با صحبت با فردی امین و آگاه بیرون بریزید و بروز دهید تا بتوانید دوباره رابطه‌ای سالم و صحیح با فرد دیگری برقرار کنید و برای ازدواج آماده شوید.

ملاک‌های قبلیتان برای ازدواج را منطقی‌تر کنید

روی ملاک‌های قبلی خود برای ازدواج مروری جدی داشته باشید و تلاش کنید این بار ملاک‌های منطقی‌تر و عاقلانه‌تری در انتخاب خود داشته باشید. اینکه تمام ذهن شما درگیر آدمی است که شما را ترک کرده و در ذهنتان با او زندگی می‌کنید، او را محاکمه می‌کنید و در واقع مدام خود را آزار می‌دهید، رفتار عاقلانه‌ای به نظر نمی‌آید. بهتر است آگاه باشید و در زمان حال زندگی کنید و با مدیریت ذهنتان اجازه ندهید افکار شما مدام در گذشته سیر کند یا با ترس‌های آینده درگیر باشد. دیدتان را وسیع کنید چراکه شما هنوز فرصت‌های زیادی برای ازدواج و تشکیل زندگی دارید.

باورکنید که انسان‌ها با هم متفاوتند

شکست عشقیتان را به عنوان یک فرصت خود‌شناسی در نظر بگیرید و خود را قربانی افکار آزاردهنده‌تان نکنید. همچنین اجازه ندهید فرصت‌ها از دست برود. برای رهایی کامل از آنچه در گذشته برای شما اتفاق افتاده، به سراغ کارهایی بروید که مدت‌هاست انجام نداده‌اید و انجام آن‌ها می‌تواند حس‌های جدید و خوبی را در شما ایجاد کند، نفرت و کینه را از شما دور کند، نگاهتان را به آدم‌ها عوض کند و به این باور برساند که انسان‌ها با هم متفاوتند.

مراقب وابستگی احساسی مجدد باشید

اگر تصمیم گرفتید به فرد دیگری برای ازدواج بیندیشید با توکل بر خدا و طلب یاری از او، برای جلوگیری از آسیب مجدد و پیشگیری از وابستگی، از‌‌ همان ابتدا هر روز و هر ساعت با هم صحبت نکنید و اجازه دهید شناختتان جلو‌تر از احساستان حرکت کند. با این حال و زیر سایه نظارت خانواده‌ها و در پی بیشتر شدن شناختتان از یکدیگر، کم کم احساسات را نیز وارد رابطه‌تان کنید و تصمیم نهایی را برای ازدواجتان بگیرید. (منیژه مسگری، کار‌شناس ارشد مشاوره خانواده/ خراسان)

شکست عشقی مشاوره ازدواج مشاوره پس از ازدواج مشاوره خانواده مشاوره طلاق


ادامه مطلب ...

اس ام اس عشقی | پیامک های عاشقانه احساسی و معنادار (جدید)

اس ام اس عشقی | پیامک های عاشقانه احساسی و معنادار (جدید)

اس ام اس عاشقانه جدید,اس ام اس عاشقانه دلتنگی

اس ام اس عاشقانه زیبا 

جمعه که خیس باشد،

دل آدم

برای هزار و یک نفر می گیرد

آن هزار نفر را می شود کاری کرد

آن یک نفر اما!

کار خودش را می کند…

اس ام اس های عاشقانه

با چی خالی کنم هر شب

یه بغضی قد یه کوهو؟

شبایی که بغل کردم یه قاب عکس بی روح و…

تو رفتی خاطرات تو…

رفیق اشک چشمامن!

در و دیوار این خونه غریبی می کنن با من!

قشنگترین “اس ام اس عاشقانه”

کسانی که شما را دوست دارند

حتی اگر هزار دلیل برای رفتن

داشته باشند…

ترکتان نخواهند کرد!

آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت…

اس ام اس عاشقانه دلتنگی

عشق مانند شن روان است،

اگر به آن چنگ بزنید از میان دستان

شما خواهد لغزید،

به آرامی پیمانه ای از آن بردارید

تا روح شما را لبریز کند

همچنان که شن

درجستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست

اس ام اس عاشقانه جدید

وقتی به تو خیانت می کنند

انگار بازوهایت را قطع کرده اند …

‌می توانی آنها را ببخشی ،

اما نمی توانی در آغوششان بگیری !

اس ام اس عاشقانه کوتاه

عشق یک عکس یادگاری نیست و یک مزاح شش ماهه یا یک‌ ساله نیست!

واقعیت عشق در بقای آن است، حقیقت عشق در عمق آن و این هر دو در اراده  انسانی‌ ست که می خواهد رفعت زندگی را به زندگی باز گرداند.

اس ام اس های عاشقانه

میخواهم هوای پشت پنجره ات باشم..

صبح زود در صف انتظار بنشینم..

تو بیدار شوی و پنجره ات را باز کنی..

و من سراسیمه وارد شوم..

آمیخته شدن با هوای اتاقت چه حالی دارد..

اس ام اس عاشقانه خفن

میان خاطرات بى شمارمان

اى آشنا!

به بودنت ادامه بده

از اولین آغوش

هزار شب هم که بگذرد

باز ستاره بى قرار وُ

مهتاب بى قرار وُ

این دل بى قرار است…

اس ام اس عاشقانه غمگین

من به دوست داشتنــت

عـــادت نخواهـــم کرد

از هزاران صبح هایے که

در کنـــار تو از خواب بیدار شوم

هر بار روزم از نو

روزیــــم از نو

آغــــاز خواهد شد

اس ام اس عاشقانه زیبا

گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است.

دل گفت که محرم تر از این عشق کدام است؟

بوسیدم و

 لب دادم و

آغوش کشیدم..

نامحرم من!

محرمی و کار تمام است..

اس ام اس عاشقانه جدید

عاشق که باشی

رفتن نمیدانی

.میمانی …

سر حرفت میمانی که گفته بودی

تا تهِ دنیا کنارش میمانی.

اس ام اس های عاشقانه

طعم لبهایت

آن عسل دامنه های عشق

روی لبم ماسیده

مزه اش می کنم ،

هلاهل را…

قشنگترین اس ام اس عاشقانه 

بعضی چیزها را باید هر روز

زنده‌اش کنی تا خودت زندگی کنی:

عشق را…

ایمان را…

زندگی را …

عاشقانه هاتون پر رنگ…

اس ام اس عاشقانه دلتنگی

شبے دارم چراغانے،

        شبے تابیدنے امشب

دلے نیلوفرے دارم،

        پرے بالیدنے امشب

 مشام شب پر ازبوے خوش محبوبہ هاے شب

  شبے شبدر

      شبے شب بو

شبے بوییدنے امشب

اس ام اس عاشقانه

تـو را نہ عــاشـقـانـہ،نـــہ عـــاقــلانـــہ،

و نـہ حـتـے عـاجـزانـہ ڪــہ تـــو را عــادلانہ

در آغوش مـے ڪشـم،

عـدل مگـر نہ آن اسـت

ڪہ هـر چیـز سـر جایش

اس ام اس عاشقانه جدید

براى آدمى کافى ست

با هر دلتنگى به امتحان کشیده شدن

دلتنگى براى یک شهر

دلتنگى براى یک صدا

حتى دلتنگى براى یک نفس

اس ام اس عاشقانه غمگین

هر چقدر غصه بخوری دنیا پاسخی

به دلت نمی دهد

شاد باش، شاد بودن اگر نتواند

مشکلاتت را کم کند اضافه نمی کند..

ارزش واقعی تو زمانی ست که در اوج مشکلات شاد باشی و برای راه حل بکوشی!

منبع:بیتوته


ادامه مطلب ...

محسن چاوشی: ماجرای عشقی خاصی نداشتم همکاری‌ام با فصل دوم «شهرزاد» قطعی نیست

محسن چاوشی: ماجرای عشقی خاصی نداشتم/ همکاری‌ام با فصل دوم «شهرزاد» قطعی نیست

محسن چاوشی در مصاحبه‌ای از روزهای سختی گفته که بدون مجوز در حوزه موسیقی فعالیت می‌کرده است و پیرامون مسائل بسیاری از جمله سینما و سریال شهرزاد نیز سخن گفته است. بخش‌هایی از این مصاحبه‌ را در ادامه می‌خوانید:

همسر محسن چاوشی زانکو چاوشی ترانه جدید محسن چاوشی بیوگرافی محسن چاوشی بیوگرافی اسپاکو یوسفی Mohsen Chavoshi Aspako Yousefi

محسن چاوشی متولد ۸ مرداد ۱۳۵۸ در خرمشهر است و اصالتی کردتبار دارد. که با توجه به شرایط کاری پدرش که کارمند شرکت نفت بود به خرمشهر مهاجرت کردند و محسن در خرمشهر متولد شد. وی فرزند پنجم خانواده و دارای دو خواهر و سه برادر است.بعد از اشغال خرمشهر در زمان جنگ، خانواده او به شهرهای کرمانشاه، مشهد و نهایتاً تهران مهاجرت کردند.
محسن چاوشی در سال ۱۳۸۸ با اسپاکو یوسفی ازدواج کرده است و پسری به نام زانکو دارند.
روزهای سخت، استودیو گلابی
… تصمیم گرفتیم توی حیاط خانه رضا (احمدوند) یک استودیو خانگی و خیلی خیلی کوچک درست کنیم. سقفش را با چوب و برزنت ساختیم که باران روی سرمان نریزد و یکی هم مسوول این بود که برود آب‌هایی که روی سقف جمع شده بود را خالی کند و خلاصه داستان‌هایی داشت برای خودش که یادم بیاید می‌گویم. باز هم رفتیم دنبال مجوز و باز هم به در بسته خوردیم. پیش احمدوند که می‌رفتم گاهی اوقات محسن یگانه هم می‌آمد آنجا کار ضبط می‌کرد. اما در واقع ورود و خروج‌مان به استودیوی احمدوند طوری بود که به هم نمی‌خوردیم و همدیگر را نمی‌دیدیم. من آن موقع معروف شده بود و «نفرین» بیرون آمده بود. یگانه به احمدوند گفته بود اگر ممکن است به چاوشی بگو که با هم ترانه‌ای بخوانیم. من یک تراک وسط کارش خواندم در حالی که او را ندیده بودم. بعد که منتشر و معروف شد تازه محسن یگانه را دیدم. «نشکن دلمو» را با هم خواندیم و همان کارهایی که در آن آلبوم بیرون آمد و پخش شد دست مردم.

ــ وضع مالی خوبی نداشتم. چند وقت کوتاهی که در استودیوی رضا فوادیان کار کردیم، همسایه‌ها شکایت کردند. حیاط مشترک با همسایه‌ها بود و به خاطر این طور چیزها رفتند شکایت کردند و شهرداری هم آمد و استودیو را خراب کرد. استودیو توی خیابان سرباز در میدان سپاه بود و بعد از اینکه استودیو را خراب کردند وسایل پیش رضا ماند. در واقع قرار بود که من توی این استودیو روی آلبوم بعدی کار کنم. خواهر رضا سرمایه‌گذار کار بود و حدود ۴ میلیون بابت این استودیو هزینه کرد. البته من قبل‌تر با آنها شرط کرده بودم که اگر آلبوم باز مجوز نگرفت شما هم مثل آن دوستان نروید و شکایت کنید. در نهایت آنجا هم داستانش اینطور شد و شهرداری زد خرد و خاکشیرش کرد. باز هم خودم ماندم و خودم بدون این که چیزی داشته باشم. دومین آلبوم هم به این بن‌بست خورد.

همسر محسن چاوشی زانکو چاوشی ترانه جدید محسن چاوشی بیوگرافی محسن چاوشی بیوگرافی اسپاکو یوسفی Mohsen Chavoshi Aspako Yousefi
ــ استودیو آفاق که مدیرش آقای امیرحسین شریفی تهیه‌کننده سینما و تلویزیون بود. پسر آقای شریفی، شاهرخ استودیوی کوچکی در یکی از اتاق‌ها درست کرده بود کار می‌کرد. اگر اشتباه نکنم عابد (بسطامی) من را به آنها معرفی کرد و آنها هم من را می‌شناختند. آن موقع آلبوم «خودکشی ممنوع» هم منتشر شده بود و خیلی همه گیر شده بود. شاهرخ شریفی خیلی تحویلم گرفت و گفت بیا اینجا کار کن و بمان و از وسیله‌ها استفاده کن. تقریبا همه چیز هم بود. یک روز آنجا بودم که شهاب اکبری از در آمد و با هم آشنا شدیم و به من گفت من کارهایت را دوست دارم و دوست دارم بی‌هیچ چشمداشت مالی با تو همکاری کنم و برایت کارتنظیم کنم. با هم دوست شدیم. شهاب خیلی پسر خوبی بود و هست. خلاصه آلبوم »متاسفم»‌ را شروع کردیم. استودیو آفاق که میدان کتابی بود به پاتوق و پایگاه ما تبدیل شده بود و اتفاقات جالبی آنجا می‌افتاد. شبانه‌روز مشغول تولید و ضبط «متاسفم» بودم و یکی از کارهایی که آنجا به دنیا آمد هم «سنتوری» بود. در واقع «متاسفم» در حال شکل‌گیری بود که «سنتوری»‌را کار کردم. این‌ها گل کارهای آن زمان من بودند و مهرجویی هم همان موقع آمد سراغ من.

سال ۸۵ – ۸۶ بود. به شهاب گفتم من نه مجوز دارم نه پولی که بتوانم سرمایه کارم کنم، اما دوست دارم کیفیت و تنظیم‌های کارهایم بهتر باشد. شهاب گفت اصلا چشمداشت مال یبه این موضوع ندارم. همین که بشود با هم همکاری کنیم خیلی هم عالی‌ست. خالصه ۹ ماه شباه روز استودیو بودیم. پولی در نمی‌آوردم آن زمان اما این قدری داشتم که بتوانم از پس خودم بربیایم. برای بعضی‌ها تک و توک موزیک می‌ساختم و پولی بابتش می‌گرفتم، البته قیمت‌ها مثل امروز نبود. شب و روز با شهاب توی استودیو آفاق بودیم. طوری که گاهی وقت‌ها هفته‌ای یک بار می‌رفتم خانه سری می‌زدم. مدام در حال کار بودیم و بعضی وقت‌ها شهاب وقت می‌کرد با نامزدش برود بیرون تفریح و میهمانی‌های فامیلی و دوباره شب برمی‌گشت استودیو. من از شهاب خیلی چیزها یاد گرفتم. چیزهایی که دیگران خیلی سخت به آدم یاد می‌دهند چون یاد گرفتن کسی مثل من مساوری بود با کم درآمد شدن دیگران. شهاب قبل از این که تنظیم کننده شود استودیو رولند را داشت. همان اول که تنظیم‌های شهاب را شنیدیم خوشم آمد. کارهای تر و تمیز و خوبی بودند و این طور در واقع همکاری ما با هم شروع شد. البته بعد به شهاب گفتم که ژانر من با این موسیقی که تو تنظیم می‌کنی فرق دارد و باید یک طور دیگری تنظیم کنی. خیلی با هم فکر کردیم که چطور کار کنیم یا از چه صداهایی بهره ببریم. رفت و آمد بچه‌هایی مثل حسین و امیر هم به استودیو شروع شد و خلاصه همه با هم فکر می‌کردیم که چطور باید دنیاهامان را بیشتر از گذشته به هم نزدیک کنیم و این دنیا را در بحث تنظیم برای فواد هم باز کردیم و او هم کم کم با فضای کارها آشنا شد. برای شهاب هم این شعرها و ژانر موسیقی که ما کار می‌کردیم جذابیت داشت به همین خاطر خیلی زود با آن اخت شد. بعدها از خود شهاب شنیدم از وقتی این کارها را با هم انجام داده‌ایم سلیقه‌ام عوض شده و دیگر نمی‌توانم هر کاری را تنظیم کنم. در این ۹ ماه خیلی اتفاقات زیادی افتاد و جو خیلی جالبی در آن استودیو وجود داشت. هر اتفاقی که فکرش را بکنید در این مدت افتاد. از خنده تا گریه. حرف و مشورت و موسیقی و هر چیزی که فکرش را بکنید.

موقع ضبط آهنگ «من کم تحملم» فقط من و شهاب توی استودیو بودیم. همیشه استودیو شلوغ بود و بچه‌ها آنجا بودند. منتظر می‌شدیم که بچه‌ها بروند تا استودیو خلوت شود و بتوانیم کار ضبط کنیم. به همین خاطر اصولا ضبط‌ها را آخر شب انجام می‌دادیم. شهاب خیلی آدم تودار و درون‌‌گرایی است و خیلی سخت می‌شود از درونش باخبر شد. برعکس من، خیلی سخت گریه می‌کند. من هر وقت دلم بخواهد می‌زنم زیر گریه و اصلا مهم نیست کجا و یا در چه موقعیتی هستم. می‌زنم زیر گریه. شهاب راحت می‌خندید اما خیلی سخت گریه می‌کرد و همیشه حسش را کنترل می‌کرد. یادم می‌آید آن شب حال خوبی نداشتم و این قدر حالم عجیب و غریب بود که نمی‌توانم تعریفش کنم. شهاب اتودهای اولیه موزیک را زده و آماده کرده بود تا من بخوانم و بعد تنظیمش کند. همیشه وقتی شهاب صدا می‌گرفت، چند خط می‌خواندم تا دستش باز باشد و بهترین وکال را انتخاب کند اما «کم تحلم» را فقط یک بار خواندم و از استودیو آمدم بیرون. دیدم شهاب نشسته پشت و میز و سرش را گذاشته روی میز. گفتم شهاب چطور بود؟ سرش را بلند کرد، دیدم دارد گریه می‌کند. این اولین بار بود که گریه شهاب را می‌دیدم.

همه درها روبه رویم بسته شده بود و به هر دری می‌زدم که بتوانم کاری انجام بدهم و زندگی‌ام را عوض کنم، اما نمی‌شد. فقط می‌دانستم که باید کار کنم و بخوانم. البته راهی جز این هم نداشتم و فقط امیدوار بودم که بالاخره یک روز اتفاق خوبی می‌افتد و روزنه‌ای باز می‌شود. کاملا حس می‌کردم و مطمئن بودم که اوضاع هیچ وقت در این شرایط باقی نمی‌ماند. از طرف دیگر هم خوشحال بودم که مردم با کارهایم ارتباط برقرار کرده‌اند. مسیج‌ها و کامنت‌های زیادی به دستم می‌رسید. روزنامه‌ها درباره‌ام می‌نوشتند و یا در اینترنت که تازه راه افتاده بود از من خبر و مطلب و… می‌گذاشتند و من همه آنها را می‌دیدم و انرژی می‌گرفتم. امروز هم همینطورم. خودم را از وقایع اطرافم منفک نمی‌دانم. چه اخباری که مربوط به من و حوزه موسیقی است، چه اخبار دیگر را. خیلی‌ها فکر می کنند در خلوت بودن یعنی بی خبر از همه جا و همه کس. در صورتی که اصلا اینطور نیست. خلاصه آن زمان هم نظرات مردم را می‌خواندم و ایمیلی داشتم که خیلی‌ها از آن طریق برایم نامه می‌فرستادند و من تک تک‌شان را می‌خواندم.

ماجرای عشقی خاصی نداشتم
من ماجرای عشقی خاصی نداشتم اما همیشه آماده عاشق شدن بودم. ولی این که خیلی‌ها می‌گویند فلانی زخم‌خورده از عشق بوده یا حتما کسی بلای عاطفی سرش آورده که این طور غمگین و پرسوز می‌خواند اصلا صحت ندارد. معشوقه‌ای وجودنداشت و من اگر می‌خواندم اتفاقا درباره فقدان این معشوقه بود. معشوقی که خیالی بود یا … اما خب به هر حال گه گاهی هم ارتباط‌های زودگذری شکل می‌گرفت ولی اصلا اینطوری نبودند که بخواهد تاثیر مستقیمی روی من داشته باشند یا من برای کس خاصی این‌ها را خوانده باشم.

من کلا آدم غمگینی هستم. هر طور که فکرش را می‌کنم می‌بینم آدمی مثل من طور دیگری نمی‌توانست بخواند. نمی‌توانستم با شکل و جنس دیگری عقده‌هایم را خالی کنم. عقده‌هایم را در این عاشقانه‌ها خالی می‌کردم. حتما قبل از من هم خواننده‌ها و موزیسین‌هایی بوده‌اند که بیشتر موزیک‌های آرام و غمگین می‌خوانده‌اند اما شاید فرق من با آنها «حس» من بود. غم یا بهتر بگویم اندوهی که آن زمان در من وجود داشت را سر این ترانه‌ها خالی می‌کردم و این جور تخلیه می‌شدم. اما در کنار این‌ها موسیقی و ذات موسیقی هم برایم بسیار مهم بود. این طور نبود که نسبت به کارم کم اطلاع باشم. نه. من می‌دانستم دقیقا دارم در چهمسیری حرکت‌ می‌کنم. حتی اگر انتخاب این مسری ناخودآگاه بود با این حال سعی می‌کردم که دانشم را هم در حوزه موسیقی و شعر و ادبیات بالاتر ببرم. واقعا هنوز هم حریصانه در حال یادیگری و بهتر و بیشتر کردن اندوخته‌هایم هستم.»

داستان «به تو گفتم یا نگفتم»
این ترانه هم داستان جالبی دارد. اواخر آلبوم «متاسفم» بود که یک روز نشسته بودم برا یخودم همین طوری چیزهایی می‌نوشتم. بهنظر خودم شعر نبود، اما یک لحظه به خودم آمدم دیدم انگار نوشتم و تمامش کردم. خلاصه تمام که شد گذاشتم روبه‌رویم و به صورت اتود خواندمش. شهاب استودیو نبود. وقتی آمد کار را شنید. گفت خیلی خوب است بیا همین را کار کنیم. من خیلی موافق نبودم به این دلیل که شعرش آنچنان شعر اسلوب‌دار و قرصی نبود. شهاب اما می‌گفت حال خوبی دارد خلاصه این شد که ترانه را با همان ملودی خواندم و شهاب توی استودیو تنظیمش کرد. محسن یگانه هم آمد استودیو و کار را شنید و خیلی خوشش آمد. خواست که این ترانه را با من هم‌خوانی کند. من هم خیلی راحت چون دیدم دوست دارد این ترانه را بخواند قبول کردم و با هم خواندیم.

 دنبال شهرت نبودم
دوست داشتم در وهله اول مردم موزیکم را گوش بدهند تا این که بیایم مدام از خودم عکس منتشر کنم و با عکس‌هایم خودم را معرفی کنم تا به اصطلاح چهره‌ام مشهور شود. البوم من هم که مجاز نبود و نمی‌شد رویش عکس و جزئیات منتشر کرد. برای جلد همین آلبوم هم عابد بسطامی طرح زد و داد چاپ کردند و با لیبل منتشر شد. بعضی روزها بچه‌ها می‌رفتند تا خبری از وضع آلبوم بگیرند و خوشحال برمی‌گشتند و می‌گفتند که خیلی گرفته و مدام در حال تکثیر و پخش است و من هم خوشحال می‌شدم. چون کارها دلی بود و پول وسط نبود هر کاری که دوست داشتیم و در خلوت جمعی‌مان شکل می‌گرفت انجام می‌دادیم. مثلا بعضی شعرها را با دکلمه شاعر ضبط می‌کردیم که بیت‌هایی از شعر را با صدای خودش آخر ترانه می‌خواند. خلاصه این طور کارها بستگی داشت که حال و هوا و فضای استودیو و کار چه باشد. اما تقریبا همه اتفاقاتی که می‌افتاد بی‌برنامه و برآمده از ناخودآگاه جمعی‌مان بود. دوست داشتیم همه با هم خوشحال شویم و هر کس یک گوشه کار را می‌گفت. شاید یکی از دلایل موفقیت آلبوم هم همین بود که همه بچه‌ها دلی کار کردند.

باورم این بود که وقتی پول وارد کار شود حس و هنر و همه چیز از بین می‌رود. من این قدر درآمد نداشتم که بخواهم عوض شوم و دغدغه‌هایم را فراموش کنم. امروز هم به هیچ عنوان خودم را بنده پول و شهرت و این چیزها نمی‌کنم. به مرور اتفاقاتی پیش آمد و شرایطی رقم خورد که باعث تنهایی و به نوعی گوشه‌گیری‌ام از این نوع ماجراها شد. البته همیشه اینطور بودم. یعنی شخصیت و اخلاقم این بود. اهل مهمانی و این طور چیزها هم نبودم. هنوز هم نیستم. بروم که چه بشود؟ چند دوست و همکار محدود داشتم که بیشتر وقتم را با آنها می‌گذراندم. هنوز هم همینطورم. این بودن هم نهایت صرف موزیک ساختن و شعر خواندن و این چیزها می‌شد. نمی‌خواستم هیچ چیز دیگری وقتم را را بگیرد و کار عبث انجام بدهم.

پدر و مادرم همین که می‌توانستند وضعیت من را تحمل کنند و به رویم نیاورند واقعا کمک بزرگی برایم محسوب می‌شد. هیچ وقت به من نگفتند که تو کار نمی‌کنی و درآمد نداری و از این حرف‌ها. خیلی هم به من کمک کردند. حتی با این که سنم زیاد بود، هنوز به من پول توی جیبی می‌دادند و پدرم نمی‌گذاشت دستم خالی بماند. من هم سعی می‌کردم این اواخری که برایتان تعریف کردم استودیو آفاق بودم، کمتر بروم خانه. کمتر می‌رفتم و با خودم می‌گفتم حالا که نمی‌توانم کمکی به آنها کنم حداقل سربارشان نباشم.

اوایل فقط توی خانه کار می‌کردم و طبیعتا فقط مادرم توی خانه بود و می‌شنید که موزیک می‌سازم و تمام آهنگ‌هایی که بعدها به عنوان آلبوم منتشر شد را مادرم از قبل شنیده بود. وقتی آلبوم اولم پخش شد مادرم رفته بود پیش برادرهایم بلژیک. هم مهرداد و هم فرهاد بلژیک هستند. مادرم از خانه مهرداد رفته بود به فرهاد سری بزند که فرهاد آلبوم را دانلود می‌کند و برای مادرم می‌گذارد و این‌طور که مادرم می‌گوید فرهاد اولین بار صدای من را با همان ترانه «نفرین» می‌شنود و گریه می‌کند. چند روز بعد که با فرهاد صحبت می‌کردم می‌گفت: «این خیلی قشنگه. اصلا باورم نمی‌شه که تو این کار رو کردی.» و کلی تشویقم کرد. خواهرهایم هم به هر صورت کارهایم را می‌شنیدند. رابطه چندانی با خانواده‌ام نداشتم. یعنی خیلی دم دستشان نبودم. مدام دنبال کارهای خودم بودم و آنها هم از طریق اینترنت متوجه شدند که معروف شده‌ام. مادرم خیلی خوشحال بود از این قضیه. پدر هم همینطور، اما به هر صورت مرد است و سعی می‌کرد خوشحالی‌اش را به روی خودش نیاورد. اما حالا از این که توی فامیل و همیسایه و آدم‌ها از من حرف می‌زنند افتخار می‌کند. خیالشان بالاخره از من راحت شد که راهم را پیدا کرده‌ام. همیشه به خاطر وضع درس و شکل زندگی‌ام نگران بودند و حالا خیالشان راحت است.

چرا ارشاد مجوز نمی‌داد؟
بعد از این که ارشاد آب پاکی را بابت مجوز روی دستمان ریخت دیگر پیگیری نکردیم. یک سری از تهیه‌کننده‌ها خودشان پیگیری می‌کردند و گاهی هم به من پیغام می دادند که کاری برای ارائه دارم یا نه. طبیعتا من هم بدون توقف در حال ساختن کارهای جدید بودم و یک لحظه هم بیکار نمی‌نشستم. پیشنهاد همکاری می‌دادند و می‌گفتند اگر برایت مجوز بگیریم حاضری با ما قرارداد ببندی؟ من هم می‌گفتم چرا که نه. همه این‌ها می‌رفتند دنبال مجوز و البته ناامید برمی‌گشتند.

… همین‌ زمان‌ها بود که با دوستی به نام محمدرضا آهاری آشنا شدم که قبلا هم البته با روزبه نعمت‌اللهی استودیو آفاق آمده بود. در همان دیدارها قرار شد یک سری کار با هم انجام دهیم. بعد از چند وقت همدیگر را دیدیم و آهاری به من گفت که اگر دوست داشته باشی می‌توانم به آوای باربد معرفی‌‌ات کنم که از این طریق بتوانی مجوز بگیری. من هم اقدام کردم و مجوز صادر نشد. سال۸۶ بود فکر کنم. خلاصه رفتیم و‌آمدیم و یکسری موزیک ساختیم و باز هم ارشاد مجوز نداد. از طرف دیگر هم دکتر رضا مهدوی از حوزه هنری پیغام داد که اگر نمی‌توانید از ارشاد مجوز بگیرید ما از طریق حوزه این توانایی را داریم که مجوز صادر کنیم، اما یک شرایطی دارد. یکی یاز شرایطش هم این بود که ما نمی‌توانستیم از ترانه‌هایی که سابقا استفاده می‌کردیم استفاده کنیم و صرفا می‌بایست روی اشعار کلاسیک کار می‌کردیم. جالب اینجاست قبل از این اتفاقات روی دو تا از غزل‌های مولانا کار کرده بودم و حسین صفا هم وقتی آن زمان این کارها را شنید خیلی استقبال کرد. دکتر مهدوی به من گفت که باید آلبوم را یک ماهه آماده کنید و تحویل بدهید. همزمان نامجو از حوزه هنری برای مجوز اقدام کرد. البته او هم مثل من قراردادش با آوای باربد بود و هر دو ما از طریق آوای باربد رفته بودیم برای مجوز حوزه.

قراردادی بستیم و مبلغی به عنوان پیش پرداخت پول گرفتم تا بروم آلبوم را آماده کنم. این ۱۵ میلیون پولی که بابت پیش پرداخت گرفتم و در واقع اولین پولی بود که تا آن روز بابت قرارداد آلبوم‌هایم می‌گرفتم.

… وقتی آن یکی خواننده که به همراه من آلبومش را برای مجوز ارائه داده بود مجوز گرفت خوشحال شدم که پس من هم می‌گیرم. روزی که قرار بود دکتر مهدوی مجوز کار من را صادر کند از کار اخراج شد یا جا به جا شد. دقیقا نمی‌دانم. بعدها وقتی پیگیری کردم گفت آنجا نیستم و نمی توانم پیگیری کنم و از این موضوع ناراحت بود. بعد از چند روز دوباره رفتم آوای باربد. یکی از دوستان به نام سعید هاشمی آنجا بود و گفت من می‌توانم شما را آشنا کنم با دوستان در حراست ارشاد.

… به واسطه آقای هاشمی وقت گرفتم و رفتم با رئیس حراست ارشاد آن زمان حرف زدم مشکل من در نهایت با حراست بود که مجوز را صادر نمی‌کرد. ده روز بعد از این جلسه برای مجوز آلبوم اقدام کردم و بالاخره برای اولین بار مجوز صادر شد.

از من پرسیدند که مشکلت چیست؟ من هم گفتم به من مجوز کار نمی‌دهند. گفتند در پرونده شما مثلا نوشته شده که شهر ری زندگی می‌کنی و … من را کسی دیگر اشتباه گرفته بودند. فکر می‌کردند کارهایی که از شبکه‌های خارج از کشور پخش می‌شد زیر نظر من بوده و من در این زمینه دستی داشته‌ام. ابدا اینطور نبود. کارها را خودشان بی اینکه روح من خبر داشته باشد از روی ایننترنت بر می‌داشتند و در سایت‌های عجیب و غریب‌شان منتشر می‌کردند. من هر گونه ارتباط با این شبکه‌ها را رد کردم و ثابت کردم که این حرف از اساس درست نیست. من اصلا نمی‌دانستم این‌ها مال کجا هستند و کوچک‌ترین ارتباطی با آنها نداشتم. کار دست مردم افتاده بود و این‌ها هم بی‌اجازه طبق معمول همیشه آن راپخش می‌کردند. خود من اصلا از این کار آنها را راضی نبودم. یادم می‌آید وقتی داخل اتاق شدم گفتند فکر نمی‌کردیم این شکلی باشی. فکر می‌کردیم ریش بلند و موی بلندی داشته باشی و کلا سر و ظاهرت یک جور دیگری باشد و خیلی متفاوت باشی. بعد از هفت سال رفتار خوبی با من داشتند.

… خیلی از همکارانم نامه می‌فرستادند که چاوشی نباید کار کند. به ارشاد اخبار کذب می‌دادند و از قول خودشان حرف‌های الکی می‌زدند که در کار مجوز گرفتن من خلل ایجاد کنند. دلیلش هم خیلی روشن بود. خلاصه پرونده‌ام قطور بود. در نهایت اعلام کردند که مشکل محسن چاوشی حل شده و می‌تواند برای مجوز اقدام کند.

از مجوز گرفتن خوشحال نشدم
بعد از آن هم تلاش و رفت و آمد احساس می‌کردم دارم اسیر می‌شوم. وقتی مجوز را دادند غمگین شدم. واقعا نمی‌دانم چرا اینطوری شدم. اما احساس کردم باید یک مدل دیگر کار کنم. قبل از آن خیلی بی‌پروا بودم و بعد از آن تا حدودی انگار ترسیدم. اگار که تماما خودم نبودم. آلبوم را در خانه ضبط کردم و با محمدرضا آهاری نشستیم و کارهایش را انجام دادیم. احساس می‌کردم دیگر خودم نیستم. آدم دیگری هستم که مجبور است بخشی از خودش را سانسور کند. آن دوره خیلی خوشحال‌تر بودم.

برای خواندن تیتراژ سریال وسواس دارم
قبل از هر چیزی بگویم که ما در کشورمان فیلم‌سازان بسیار خوب و مستعدی داریم که حضورشان برای سینمای ایران غنیمت بزرگی است. آدم‌های با اخلاقی در این حوزه وجود دارند که در کنار حرفه‌ای بودن، اخلاق‌مدار بودن را هم فراموش نکرده‌اند و همین باعث می‌شود من برای آنها حتی آنها که از نزدیک نمی‌شناسم احترام ویژه‌ای قائل باشم. اما این که چرا من در این بخش آن چنان پرکار نبوده‌ام دلیلش بیشتر آن است که برخوردم با یان پیشنهادها بیشتر از هر چیزی در وهله اول دلی است. باید حضورم در یک پروژه معنا و مفهوم درستی داشته باشد و صرفا این طور نباشد که چون من محسن چاوشی هستم به همه پیشنهادهایی که در این حوزه می‌شود جواب مثبت بدهم. این کار نتیجه‌ای که دلخواه من است را به همراه نخواهد داشت. موسیقی و صدا باید به عنوان یکی از عناصر فیلم به اصالت یک اثر سینمایی کمک کنند. منظورم از حضور درست این است و نه هیچ چیز دیگری. بخش دیگرش هم وسواس‌هایی است که دارم. باید فیلم و سناریو را دوست داشته باشم و بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم و خلاصه‌اش اینکه برایم جذاب باشد. بقیه‌اش مسائل آن چنان مهمی نیست. مساله مالی برای من جزو آخرین گزینه‌هاست. ترجیح می‌دهم جایی باشم که حضور مثمر ثمر باشد. امیدوارم توانسته باشم حرفم را واضح به گوش مردم برسانم.

 «شهرزاد» کامل‌ترین است
«شهرزاد»‌را بسیار دوست دارم. همان اول که سناریو فیلم را خواندم حس کردم کار باشخصیت و آبروداری است و با فیلم‌های دیگر در این ژانر فرق دارد. ضمن این که قبلا هم به این نکته اشاره کردم که دوستی من با محمد امامی و رابطه بسیار خوبی که بین ما به عنوان دو دوست برقرار است باعث شد بیشتر به این پروژه اعتماد کنم. این پروژه‌ها اگر خروار خروار پول هم پشت‌شان باشد اگر همدلی درست و اصولی در فضای آن وجود نداشته باشد، هیچ تضمیمی مبنی بر موفقیت در آنها وجود ندارد. تمام جذابیت‌های سینمایی این اثر یک طرف و تیم سازنده‌اش هم یک طرف این جذابیت‌های دوست‌داشتنی هستند. به هر صورت این اتفاق افتاد و امیدوارم ماحصل آن خوب شده باشد.

همکاری‌ام با فصل دوم «شهرزاد» قطعی نیست
سازندگان «شهرزاد»‌مصمم هستند که با توجه به موفقیت‌هایی که این سریال در جذب مخاطب و توجه بازارهای بین‌المللی به دست آورده، فصل دوم این سریال را هم جلوی دوربین ببرند و من هم در مقام یک بیننده از این موضوع حتما خوشحال خواهم شد و فصل دوم را هم تماشا خواهم کرد. اما درباره ادامه همکاری با این پروژه در فصل دوم، فعلا فکر می‌کنم تصمیم گرفتن درباره این موضوع کمی زود است و به فکر بیشترو صحبت‌های بیشتری نیاز دارد. باید دید چه پیش می‌آید. خیلی خوب است که وقتی آدم‌ها در یک پروژه با هم کار می کنند دوستی‌ها و روباط انسانی‌شان در پایان کار همان طور باشد که در شروع کار بوده و خوش‌بختانه این جو در سریال شهرزاد وجود دارد و همین امروز هم که با شما صحبت می‌کنم از تصمیمی که برای همکاری با محمد امامی و سریال «شهرزاد» گرفتم بسیار خوشحالم.

«کجایی» را بیشتر از همه دوست دارم
سخت است که بخواهم کاری را انتخاب کنم. هر کدام‌شان موقع تولد دنیای مخصوص به خودشان را داشتند و انگار در هر کدام از این قطعات با هم بزرگ شدیم و به هم وابسته. «کجایی»‌ اما حال ویژه‌تری برایم دارد. البته این دلبستگی‌ها خیلی طولانی مدت نیستند. همیشه سعی می‌کنم مدت وابستگی با کارهای گذشته‌ام خیلی طولانی نشود. این وابستگی کمی خطرناک است و مسیر را برای کارهای بعدی سخت می‌کند. ترجیح می‌دهم به جای شیفتگی، توقعم را از خودم مدام بالا و بالاتر ببرم. اما مثل همه مردم که با شنیدن این کار در خلوتشان حس و حال خاصی و شخصی داشتند، من هم با همه کارهایم به ویژه «کجایی»دنیای قشنگ و البته عجیبی داشتم.

Aspako Yousefi

همسر محسن چاوشی زانکو چاوشی ترانه جدید محسن چاوشی بیوگرافی محسن چاوشی بیوگرافی اسپاکو یوسفی Mohsen Chavoshi Aspako Yousefi

instagram Mohsen Chavoshi

Aspako Yousefi Mohsen Chavoshi بیوگرافی اسپاکو یوسفی بیوگرافی محسن چاوشی ترانه جدید محسن چاوشی زانکو چاوشی همسر محسن چاوشی


ادامه مطلب ...