مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردر

[ad_1]

 

کد مطلب: 424107

تمام شهر سان‌فرانسیسکو؛

بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟/ آشنایی با ۱۸ میلیاردر

بخش دانش و فناوری الف،24 آذر95

بیل گیتس با 82 میلیارد دلار ثروت و وارن بافت با 74 میلیارد دلار ثروت هر دو در کنار هم می‌توانند تمام شهر سان‌فرانسیسکو را بخرند.

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۸

 خبرآنلاین، سیلیکون ولی در شمال کالیفرنیا باعث شده است تا ثروتمندترین مردان دنیای فناوری در اینجا جمع شوند و از سوی دیگر کارگران فناور نیز در این منطقه بسیار گران سکنی گزینند که باعث شکایت آنها از بابت هزینه‌های زندگی شده است.

اما «پراپرتی شارک» با دو دو تا چهارتا کردن و ترسیم یک نقشه مدعی شده است که 18 میلیاردر می‌توانند 33 شهرک متعلق به این منطقه را بخرند. جالب‌ترین نکته اینکه بیل گیتس و وارن بافت در کنار هم می‌توانند کل شهر سان‌فرانسیسکو را از آنِ خود کنند.

هدف از این محاسبه، شمارش تعداد افراد محدودی است که ثروت فراوانی در دستشان قرارگرفته است.

ارزش املاک در سیلیکون ولی 846 میلیارد دلار تخمین زده می‌شود و ثروت 18 میلیاردر برگزیده نیز همین ثروت را در اختیاردارند.

گفته می‌شود فردی مانند مارک زاکربرگ با 50 میلیارد ثروت شخصی نه تنها می‌تواند کل منطقه پالو آلتو را بخرد، بلکه می‌تواند لس آنجلس هیلز را نیز از آنِ خود کند.

لری پیج نیز می‌تواند 4 شهر در جنوب سان‌فرانسیسکو را بخرد. (اسامی 18 میلیاردر را در اینفوگرافیک زیر بخوانید)

 

 

کلمات کلیدی : دانش و فناوری+ بیل گیتس

 

Iran, Islamic Republic of

۱۳۹۵-۰۹-۲۴ ۱۵:۱۴:۱۵

یک بیل گیتس برای کل اقتصاد ایران کافی است (4066486) (alef-3)

 

نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردربیل گیتس با میلیارد بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردربیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با میلیاردربیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با میلیاردر بیل گیتس با ثروتش چیکار می بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با …بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند آشنایی با ۱۸ میلیاردر بیل گیتس می تواند با بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردربیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردربیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف …بیل گیتس می‌تواند با است که میلیاردر می آنِ خود کند لری پیج نیز می بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف …بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف بیل گیتس می‌تواند با است که میلیاردر می بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف …بیل گیتس می‌تواند با است که میلیاردر می آنِ خود کند لری پیج نیز می بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف …بیل گیتس با میلیارد دلار ثروت و وارن بافت با میلیارد دلار ثروت هر دو در کنار هم می بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف … میلیاردر می گیتس می‌تواند با ثروتش نصف سان‌فرانسیسکو را بخرد آشنایی با ۱۸ بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف …اخباراخبار علمی بیل گیتس می‌تواند با ثروتش نصف سان‌فرانسیسکو را بخرد آشنایی با ۱۸ میلیاردر بیل گیتس با ثروتش چیکار می تواند کند؟ آشنایی با ۱۸ میلیاردر


ادامه مطلب ...

یک بجنوردی، یکشبه میلیاردر شد!

جام جم سرا:
وقتی این شهروند بجنوردی که دارای معدنی در آشخانه است قصد برداشت مبلغ یارانه خود را داشت متوجه می‌شود با وجود کسر مبلغ از حسابش همچنان حسابش به دلیل نامعلومی مسدود است. با مراجعه این شهروند به مسئولان او متوجه می‌شود که طبق سیستم بانکی در این نقل و انتقالات اشتباهی، علاوه بر اینکه چیزی عایدش نشده یک میلیارد تومان نیز به بانک بدهکار است و طبق سیستم بانکی باید این مبلغ را پرداخت کند!

به نقل از صبحانه، دیروز پس از پیگیری‌های خبرنگار، مدیر شعب بانک تجارت خراسان شمالی از چنین اتفاقی ابراز بی‌اطلاعی و صحبت درباره آن را به روز دیگری موکول کرد.

رضوان مهرجو پس از پیگیری‌های مجدد خبرنگار اظهارکرد: با بررسی‌های انجام گرفته مطلع شدیم این اشتباه به سبب جابجایی دیتا سنترهای بانک روی داده و مسئولان حراست و همچنین انفورماتیک شعبه مرکزی در تهران پیگیر این موضوع هستند.

مهرجو تصریح کرد: مانده حساب ۱۱ میلیاردی صرفا از طریق دستگاه‌های خود‌پرداز نمایش داده شده و وجود خارجی ندارد و به دلیل مسدود بودن حساب که توسط سیستم انجام شده هیچ انتقال وجهی انجام نگرفته است.

Share


ادامه مطلب ...

خودروی جوانترین میلیاردر جهان |عکس|

سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 16:57

مارک زوکربرگ، مدیرعامل فیسبوک جوان‌ترین میلیاردر جهان معرفی شده است. او دارای یک اتومبیل آکورا TSX به ارزش 30 هزار دلار است.


ادامه مطلب ...

یک خرید جزئی شهروندی را میلیاردر کرد! [+عکس]

جام جم سرا به نقل از مهر: شاید برای شما یا اطرافیانتان اتفاق افتاده باشد که مبلغی به اشتباه توسط فردی و یا شماره حسابی ناشناخته به حسابتان واریز شده باشد و یا اینکه شما اشتبا‌ها مبلغی را به حسابی واریز کرده باشید اما این بار اتفاقی عجیب برای یکی از کاربران دستگاه کارتخوان فروشگاهی افتاده است.

فردی با حساب بانکی نه چندان بالا برای خرید به یکی از فروشگاه‌ها مراجعه می‌کند و وقتی خرید الکترونیکی خود را انجام می‌دهد، متوجه می‌شود که مبلغی بیش از ۷ میلیارد تومان در حسابش موجود است!

رسید این خرید که در تصویر آمده است، نشان می‌دهد ۷۰ میلیارد و ۹۶۴ میلیون و ۲۴۲ هزار و ۳۳۵ ریال موجودی حساب این شهروند است اما این فرد می‌گوید مبلغی اندکی در حسابش پول داشته است.
او برای بررسی موضوع به دستگاه خود‌پرداز مراجعه می‌کند اما این بار با کمال تعجب می‌بیند که مبلغ مذکور از حساب وی ناپدید شده است!

بجز این موضوع که به نظر می‌رسد شرکت پرداخت الکترونیک شاپرک در این زمینه اشتباهی عمل کرده باشد، نکته جالب توجه تاریخ فیش صادر شده است: تاریخی که موعد آن هنوز نرسیده و مربوط به اول آذرماه امسال است!

این درحالی است که شرکت پرداخت الکترونیک شاپرک این روز‌ها در حال آماده سازی زمینه جهت اجرای طرح اخذ کارمزد از دارندگان پایانه‌های فروشگاهی است و این نگرانی وجود دارد که با افزایش حجم تراکنش‌ها، اشتباهاتی بزرگ برای مشتریان نظام بانکی ایجاد شود. این طرح به گفته یکی از اعضای شورای پول و اعتبار، با توجه به اینکه گزارش بانک مرکزی تکمیل شده است، اولین دستور کار جلسه آتی شورای پول و اعتبار خواهد بود.


ادامه مطلب ...

گره کور در معمای مرگ مرد میلیاردر

اواخر آذرماه سال جاری پسری نگران خود را به دادسرای امور جنایی تهران رساند و ادعا کرد که پدر پولدارش به طرز مرموزی گم شده است.

این پسر وقتی پیش روی بازپرس دادسرا ایستاد، گفت: ساعت ۱۱ صبح جمعه ۲۱ آذرماه امسال پدرم برای فروش زمین ۵ میلیارد تومانی‌اش که در محدوده سعادت‌آباد تهران قرار دارد خانه‌مان را در خیابان آذربایجان ترک کرد و دیگر برنگشت. هر چه چشم به راه ماندیم به خانه نیامد هر دقیقه دلنگرانیمان بیشتر می‌شد. چند بار به موبایلش زنگ زدم اما خاموش بود. دلواپس شدم از آنجا که می‌دانستم قرار است زمین را به مردی با نام «علیرضا» بفروشد و با او قرار داشت تا برای بازدید از زمین به سعادت‌آباد بروند ابتدا با علیرضا تماس گرفتم و ادعا کرد که به سعادت‌آباد رفته‌اند و زمین را بازدید کرده و در زمان برگشت پدرم را در میدان ونک پیاده کرده و دیگر خبری از او ندارد.
پسر جوان ادامه داد: همه جا را زیر پا گذاشتم. به همه بیمارستان‌ها رفتم و با همه بستگانمان تماس گرفتم اما اثری از پدرم نبود تا اینکه تصمیم گرفتم نزد شما آمده و به طرح شکایت بپردازم.
بازپرس جنایی تهران به تیمی از اداره ۱۱ پلیس آگاهی تهران دستور داد از سرنوشت این مرد که «داود» نام دارد رازگشایی کنند.
کارآگاهان با وجود تجسس‌های زیاد در چند شاخه و در حالی که فرضیه‌های مختلفی داشتند با گره کور مواجه شدند تا اینکه علیرضا که آخرین کسی بوده که داود را در جریان خرید زمین میلیاردی‌اش ملاقات کرده بود تحت تحقیق گرفتند.
این مرد ادعا کرد پس از بازدید زمین داود را در میدان ونک پیاده کرده است و دیگر از وی خبری ندارد. کارآگاهان که تصور می‌‌کردند این مرد داستان دروغینی را پیش روی آن‌ها قرار داده است تجسس‌های خود را روی وی متمرکز کردند تا اینکه پس از گذشت یک هفته علیرضا به اعترافات عجیبی دست زد و گفت: آذرماه امسال توسط مردی به نام «حسین» که دوست من بود با داود آشنا شدم و دریافتم که وی می‌خواهد زمین خود را در سعادت‌آباد بفروشد. به وی پیشنهاد خرید دادم از آنجا که ارزش زمین پنج میلیارد تومان است با وی قراردادی نوشتم که در ازای آن پنج میلیارد تومان فرش ماشینی به او تحویل بدهم. برای ضمانت ابتدا یک چک پنج میلیارد تومانی حامل به وی دادم تا پس از اینکه خرید قطعی شد فرش‌ها را به او تحویل داده و چک را پس بگیرم.
روز حادثه برای بازدید زمین به سراغ داود در خیابان آذربایجان رفتم او را سوار کردم ولی در مسیر دیدم که وی یک قرص را با شربت خورد یکی از دوستانش از کاشان برای او این دارو‌ها را تهیه کرده بود. هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که ناگهان داود ادعا کرد حالش بد است و سرش گیج می‌رود آنجا بود که وقتی به او نگاه کردم دیدم دهانش کف کرده است. او بی‌حال افتاد. خودرو را متوقف کردم. نزدیک اتوبان حکیم بودیم. وقتی به بدنش دست زدم دیدم کاملاً سرد است. خیلی ترسیده بودم نمی‌دانستم باید چه کار کنم سریع وارد اتوبان حکیم شدم و به سمت کرج حرکت کردم نرسیده به پمپ بنزین وردآورد گوشی موبایل و شیشه شربت را از خودرویم بیرون انداختم تا اینکه به «پیش‌آهنگی» در کمال‌شهر رسیدیم چون می‌دانستم یک استخر آن حوالی است جسدش را آنجا انداختم و با مقداری بنزین که داشتم همان جا جسدش را به آتش کشیدم و به خانه برگشتم. باور کنید من قاتل نیستم فقط ترسیده بودم و از شدت ترس او را به بیمارستان نبردم و جسدش را به آتش کشیدم.
با اعترافات هولناک این مرد، بازپرس وی را در اختیار اداره پلیس ویژه قتل قرار داد تا زوایای پنهان این جنایت روشن شود. بررسی‌های پلیسی نشان داد که اواخر آذرماه سال‌جاری مأموران پلیس کرج جسد سوخته مردنا‌شناسی را داخل استخر در پیش آهنگی پیدا کرده‌اند که جزو اجساد نا‌شناس در بهشت سکینه کمال‌شهر به خاک سپرده شده است.
بنابر این گزارش، بازپرس ویژه قتل با ارسال نامه‌ای به پزشکی قانونی خواستار اعلام علت مرگ داود شد و اگر علت مرگ هنوز در‌هاله‌ای از ابهام باشد باید دستور نبش قبر صادر شود تا پرده از جزئیات مرگ مرموز مرد ثروتمند برداشته شود. (روزنامه ایران)


ادامه مطلب ...

عکس های خوش گذرانی اوباما با میلیاردر انگلیسی که شوکه تان خواهد کرد!

عکس های دیدنی باراک اوباما در حال تفریح در جزیره موسکیتو

تصاویری جالب و بی‌سابقه از باراک اوباما، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا منتشر شده که وی را درحال تفریح و آموزش ورزش کایت سرفینگ به همراه ریچارد برانسون، میلیاردر انگلیسی نشان می‌دهد.

این عکس‌ ها که دیروز از سوی ریچارد برانسون، تاجر و سرمایه‌گذار بریتانیایی، منتشر شده، مربوط به تعطیلات آقای اوباما در جزیره موسکیتو متعلق به آقای برانسون است. تاریخ دقیق ثبت این عکس‌ها مشخص نیست، اما به طور حتم پس از پایان دوره ریاست جمهوری اوباما و مراسم تحلیف دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، گرفته شده است. ریچارد برانسون، تاجر بریتانیایی و بنیانگذار شرکت چندملیتی ویرجین، جزیره موسکیتو در بریتیش ویرجین آیلند در کاراییب را در سال 2007 به قیمت 10 میلیون پوند خریده است.

باراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباماباراک اوباما

/ فرادید


ادامه مطلب ...

مصاحبه و راز موفقیت محمد حسن سید شجاع، میلیاردر جوان

ساتین : سید محمد حسن سید شجاع متولد1361 در تهران ، یکی از جوانترین کارآفرینان نمونه ملی است. سیدمحمدحسن سیدشجاع در خانواده ای پرجمعیت در جنوب تهران متولد شد. پدرش تولیدکننده پوشاک بچه گانه بود و همیشه فرزندانش را به کسب روزی حلال تشویق می کرد.

محمدحسن، بعد از گرفتن دیپلم، راه بازار را در پیش گرفت و بعد از ده سال فروشندگی پارچه در بازار تهران، در سال 85 با پس اندازهایش، یک فروشگاه کوچک راه انداخت و از سال88، خود، تولید پوشاک را شروع کرد و در این کار چنان نبوغ از خود نشان داد که طی کمتر از دوسال، یکی از برندهای معتبر در بازار پوشاک را عرضه کرد و در سال91، کارافرین نمونه کشور معرفی شد.

هم اکنون 200 نفر بطور مستقیم و 200 نفر بطور غیرمستقیم از محل کسب و کار سیدشجاع، درآمد دارند.

میلیاردرهای ایرانی میلیاردر جوان کارآفرینان موفق کارآفرین جوان صاحب برند اریکا سید محمد حسن سید شجاع زندگینامه کارآفرینان راز ثروتمندان درامدسید محمد حسن سید شجاع ثروت سید محمد حسن سید شجاع بیوگرافی محمد حسن سید شجاع بیوگرافی سید محمد حسن سید شجاع آموزش کسب درآمد

زندگینامه کارآفرینان موفق – جوانان کارآفرین ایرانی

اریکا در سال 88 برند سال ایران شد، بالاتر از‌هاکوپیان و گراد. انتخاب‌کننده هم در وزرات بازرگانی بود. این انتخاب در همه‌ي رشته‌ها انجام شده بود و برند‌هایی چون تولی‌پرس، فرش شفقی تبریز، و چندین برند‌ معتبر دیگر هم حضور داشتند. سال 88 اولین سال این انتخاب بود و قرار است هر پنج سال یک بار هم برگزار ‌شود، بنابراین اریکا هم اکنون برند برتر عرصه‌ی پوشاک است.

در سال 89 محمدحسن سیدشجاع مدیر برتر در عرصه‌ی پوشاک شد و در همان جشنواره تندیس‌ این عنوان و تندیس جوان‌ترین مدیر کشور را از دست معاون رئیس جمهور دریافت کرد. در سال 90 اریکا در کنار گروه خودروسازی سایپا،‌ ایرانول، مس سرچشمه، عظیم‌زاده، پاکنوش و .. . . به عنوان یکی از ده شرکت برتر توسعه ملی انتخاب شد.

در همین سال، در مسابقه جهانی پوشاک که در دبی برگزار شد، ایتالیا اول شد، فرانسه دوم، اسپانیا سوم و برای اولین بار در تاریخ ایران، ایران چهارم شد و این بالاترین مقام ایران در عرصه پوشاک را،  این جوان مدیر با برندش اریکا به دست آورد. هم اکنون ترکیه‌از آنها دعوت کرده که در کنار برند‌های بزرگی چون بری‌بری، شنل و برند‌های بزرگ دیگر، حضور داشته باشند. اولین برند ایران در زمینه لباس هستند که‌ایزو 9002 گرفته‌اند و خط تولید‌شان کاملا ایزوله‌است.

این‌ها همه بخشي از موفقیت‌های محمد حسن سید شجاع است. در سال 89 به عنوان يكي از سه مشتری برتر بانک ملی از نظر گردش حساب برگزیده شد و به تائید هیات امنای بازار رضا، بهترین مغازه‌دار بازار انتخاب شده‌است. بيش از هزار نفر در مجموعه تولید و صدها نفر در مجموعه بازاریابی، فروش، حقوق و طراحی شرکت او مشغول به کار هستند و اولین برند ایران است که سبک فروش‌شان به صورت همایش است. همه‌ی اقدامات لازم برای معرفی مدل‌های مختلف تولیداتش انجام می‌دهد و تنها برندی است که‌این کار را به دقت و جدیت پیگیری می‌کند.

اینها همه فاز اول طرح‌های این جوان موفق و مدیر است. وقتی می‌پرسم آیا این که‌الان به دست آورده‌ای رویایت بود؟ می‌گوید: «نه، فعلا رویایم این است که در ده شهر مهم اروپا، اريكا به عنوان نمایندگی كشورمان حضور داشته باشد. انشاءالله‌از سال ۹۱ این کار را خواهم کرد.»
محمد حسن سید شجاع متولد سال 13۶۱ است.

·اولین رویایت چه بود؟
در پاساژي كه کار می‌کردم، بتوانم مغازه‌اي اجاره كنم.
·در چه رشته‌ای تحصیل کرده‌ای؟
من در رشته رياضي تحصيل كردم اما  هرچه که یاد گرفته‌ام از بازار و در حین کار کردن بود. روزی که به بازار رفتم هنوز به مدرسه می‌رفتم، بنابراین مجبور شدم درسم را در دبیرستان شبانه مروی بخوانم تا به کارم لطمه نخورد. درسم خوب بود. وقتی در سال سوم دبیرستان بودم در المپیاد ریاضی نفر سوم کشور شده بودم.
·چه سالی بود؟
سال 68. پدرم در توليدي پوشاک کودکان مشغول به كار بود و من از شش- هفت سالگی با پدرم به محیط‌های تولیدی می‌رفتم و کار پوشاک برایم ملموس و آشنا بود. خلاصه آانکه وقتی بخاطر فشار اقتصادي قرار شد بین ادامه تحصيل دادن و کار در بازار یکی را انتخاب کنم، ‌ مردی که تاثیر مهمی‌در زندگی من داشت، گفت: بازار هم مثل دانشگاه ‌است. شما در اینجا درس زندگی را بصورت عملي یاد می‌گیرید و آنجا درس‌های تئوري را. خودت انتخاب کن و ببین می‌خواهی بروی زندگي را تئوري یاد بگیری یا زندگی رابصورت عملي. آن جمله که ‌ایشان به من گفت خط زندگی مرا عوض کرد، چون من تصمیم داشتم زندگی را عملا یاد بگیرم. بنابراین ترجيح دادم کار را ادامه بدهم. حقوق بسیار پایینی می‌گرفتم، خیلی سخت بود و اذیت می‌شدم اما شخصيت مرا ساخت.

·ایشان تولیدی داشت؟
نه. او از ترکیه جنس می‌آورد و من در آنجا با برندهای روز دنیا آشنا ‌شدم. شاگرد مغازه بودم اما این مارک‌های معروف برایم مثل اسم و فامیل دوستانم بود و همه را حفظ می‌کردم.
اتفاقا خوب بود که‌ آنجا کارگاه تولیدی نبود چون دراین صورت ذهنم بسته می‌ماند. مدل‌های مختلف لباس می‌آمد ودر آن سن بچگی همه‌ی آنها در ذهنم می‌نشست و به‌این ترتیب من با کیفیت آشنا شدم.

اولين رمز موفقيتم اين بود كه ده سال بدون آنکه جابجا شوم و از این شاخه به‌ان شاخه بپرم، پیش يك‌نفر کار کردم. مغازه دارهای دیگر می‌دیدند که من چقدر دلسوزانه کار می‌کنم، از من می‌پرسیدند چقدر حقوق می‌گیری؟ می‌گفتم صدوشصت‌هزارتومان. گاهي مي‌گفتند بیا پیش ما کار کن. به تو صدوهشتاد تا دویست‌هزارتومان حقوق می‌دهیم اما من همان‌جا ماندم.

شب‌هایی بود که من به خانه می‌آمدم، غرغر می‌کردم و می‌گفتم من دیگر سر کار نمی‌روم چون ساعت كارم واقعا زياد بود. آن موقع ساعت کار بازار تا پنج بود. پنج که تعطیل می‌شدم صاحب مغازه مرا به دنبال حساب و کتاب می‌فرستاد و به پاساژهاي مختلف تهران مثل  آ.‌اس‌.پ،میلاد نور و تیراژه . . .  بوستان و من هم مجبور بودم بروم.

درآن زمان صاحب‌كارم صد تا تک‌تومانی به من می‌داد تا مثلا به‌ا.‌اس.‌پ بروم. من می‌آمدم میدان توپخانه، بیست تومان می‌دادم کرایه‌اتوبوس و در ونک پیاده می‌شدم و سی تومان می‌دادم  و با سواری به ‌ا‌. ‌اس.‌پ می‌رفتم و سی تومان هم می‌دادم و برمی‌گشتم. وقتی به ونک می‌رسیدم پولم تمام می‌شد، بنابراین باید از ونک تا پیروزی كه محل زندگي‌ام بود، پیاده می‌رفتم.

·اولين بار كي به فكر توليد افتادي؟
یک روز که برای گرفتن حساب به پاساژ  ونک رفته بودم، دیدم مانتو‌هایی آورده‌اند که چروک است و مدل خاصی است. همان مانتو‌های لینن که سفید و صورتی آن مد شده بود. آنجا دیدم که خانم‌ها با علاقه فراوان مانتو‌ها را می‌خرند. کمربندش کنف بود و به آان مهره‌های رنگی آویزان کرده بودند و با شلوار‌های گشاد می‌پوشیدند. از آن آقایی که صاحب مغازه بود پرسیدم اینها چیست؟ ‌گفت: «این مانتو‌ها را تازه ‌از ترکیه آاورده‌ام و خیلی خوش فروشند. اشتباه کردم که کم آورده‌ام.» بازار رضا صبح‌ها ساعت 9 باز می‌شد.

من ساعت 7 آمدم و به بازار پارچه‌فروشها رفتم و پارچه‌اش را پیدا کردم و شب مجددا به‌ آن مغازه رفتم و از آن آقا یکی دوتا از آن مانتو‌ها را امانت گرفتم. گفتم برای خواهرم می‌خواهم. مانتو‌ها را به صاحب کارم نشان دادم و گفتم این مانتو فروش خوبي خواهد داشت. گفت: «نه بابا. ما تاپ و  تی‌شرت فروش هستیم». گفتم:«من دیدم این مانتو ‌فروش خوبي دارد.» گفت: نه. گفتم: «از حقوقم چقدر مانده؟» ‌گفت: «صد هزار تومان» اين پول را گرفتم و یک طاقه سفید از آن پارچه را خریدم و پنجاه هزار تومان دادم و از آن پارچه بیست مانتو و بیست شلوار دوختند. گفتم بعد از هفت، هشت سال کار کردن یک قفسه به من بدهید که خودم آن را بفروشم.

موافقت كرد و گفت: می‌د‌هم اما می‌دانم که ضرر مي‌كني. خلاصه‌ آنکه آوردم و دادم خیاط آن مانتو‌ها و شلوار را دوخت. به خیاط گفتم پولش را وقتی فروختم به شما می‌دهم. روزی که‌این مانتو و شلوار آماده شد و به مغازه آمد، ساعت 10 بود و تا ساعت یازده‌ونیم  همه 20 دست مانتو و شلوار تمام شده بود. صاحب‌کارم تا این را دید لامپ مغزش روشن شد وتصميم گرفت خودش اين مانتو‌ها را توليدكند.

·وقتی آن کار را کردی و مانتو‌ها را فروختی چرا دوباره  ادامه ندادی؟
من از نظر مالی و وضعیت خانوادگی به حقوقی که می‌گرفتم احتیاج داشتم و توان توليد نداشتم. ضمن آن مكاني هم براي عرضه نداشتم ولي ايشان بیست‌هزار‌دست از آن مانتوهارا فروخت و اساسا بعد از آن جرقه، خط فکری‌اش عوض و مانتو فروش شد ولي من هم‌چنان شاگرد مغازه بودم. البته دو سال آخر مثل سال‌ها‌ی اول کارم نبودم. به روز و شیک لباس می‌پوشیدم. یک موتور هم خریده بودم و بعد از ساعت کارم مسافر کشی می‌کردم.

·چه چيزي باعث ميشد تو از ديگران متمايز بشي؟
پشت‌كار. ساعت پنج صبح بلند می‌شدم و به چهارراه خاقانی می‌ر‌فتم و آنجا می‌ایستادم و تا هشت کار می‌کردم. کارمندان که دیرشان می‌شد و دانشجو‌ها را می‌رساندم. روزی دو، سه تا مسافر می‌بردم و تا ساعت هشت صبح هم به بازار می‌رفتم و عصر هم که تعطیل می‌شدم به مولوی می‌رفتم و آنجا هم مسافر می‌بردم. حقوق بازار را به مادرم می‌دادم و درآمد مسافرکشی را برای خودم برمی‌داشتم. با دوستان‌مان بیرون می‌رفتیم و خرج می‌کردیم.

همین‌طور یک مدت کار کردم و با آقایی آشنا شدم که گفت یک مقدار تی‌شرت را از چین آورده‌است. گفت من کاتالوگ آن را به تو می‌دهم و شما برو ویزیتوری کن. من عصر‌ها را به‌این کار اختصاص دادم. به جاها‌ی مردانه‌فروشی می‌بردم و می‌فروختم. حدود ده‌هزارتا تی‌شرت برای ایشان فروختم و پولی به دستم رسید که با آن یک خط ثابت موبایل خریدم.

بياد مي‌آورم شب عید خیاطمان کار را اتو نکرده‌بود و می‌گفت فردا نمی‌رسم بدهم و پس‌فردا می‌دهم. من به کارگاه خیاطی می‌رفتم و تا صبح اتو می‌کردم. همان جنسی را که خودم اتوکرده بودم، صبح در مغازه می‌فروختم چون نمی‌دانم چرا یک عرقی به‌این کار داشتم. درصد نمی‌گرفتم اما دوست داشتم درآمد ما بیشتر از دیگر مغازه‌ها باشد و همه مرا به عنوان یک فروشنده سطح بالا به حساب بیاورند. من علاقه دارم هر کاری که می‌کنم باید اولین نفر باشم.

من آدم خيال‌پردازي هستم و در تخيلم یک حالت رقابتی برای خودم بوجود آورده‌ بودم و می‌گفتم باید بهترین فروشنده در این پاساژ باشم و این فرض را براي خودم گذاشته بودم که یک روز به‌ اینجا می‌آیند و وقتی می‌خواهند بهترین فروشنده بازار رضا را انتخاب کنند، من آنقدر فروشنده خوبی هستم که همه می‌گویند محمد حسن شجاعی بهترین است.

بعد از ده سال که پسر صاحب مغازه در ترکیه بود، دو مغازه در طبقه پایین خالی ماند و صاحب آن، آن را با قیمت بالاتری به ما اجاره داد. مغازه‌ای که‌اجاره‌اش دویست هزار تومان بود به ما داد پانصدهزارتومان.  گفت چقدر پول داری؟‌ گفتم سه‌میلیون. موتورم و موبایلم رافروختم و  شهریه دانشگاه خواهرم را قرض گرفتم  وبا يكي از دوستانم که ‌او هم شاگرد بود شريك شدم. یک میلیون‌ونیم من جور کردم و یک میلیون و نیم او و به ‌اميد خدا با هم شروع کردیم.

او هم مانتوفروش بود و از دوستانی بود که شب جمعه‌ها با هم بیرون می‌رفتیم و رفیق صمیمی‌بودیم. وقتی مغازه را باز کردیم، مغازه سرامیک بود و درست مثل حمام بود. دوستم گفت: «محمد حسن ما اینجا چه بفروشیم؟ همه پول‌مان را دادیم پول پیش مغازه.» گفتم: «خدا بزرگ است. چقدر پول داریم؟» گفت: «پنجاه هزار تومان.» رفتیم منیریه و با آن پنجاه هزار تومان هم کاغذ دیواری خریدیم تا مغازه شکل بوتیک پیدا کند.

رفتیم مولوی گونی خریدیم، از میدان محلاتی خاک‌رس خریدیم و گل درست کردیم، ویترین‌مان را گونی کشیدیم، با پوست تزیین‌اش کردیم و خلاصه آن ویترین خیلی خوشگل شد. خزخریدیم، تنه درخت گذاشتیم. پول نداشتیم مانکن بخریم، رفتیم مانکن شکسته‌های مغازه‌ها را گرفتیم. بالاتنه یا پایین تنه‌شان شکسته بود و آن را کنار گذاشته بودند. یا بعضی جاها شلوارفروش بودند و مانکن بالاتنه ‌اضافه داشتند، آنها را آوردیم، چسب زدیم، تعمیر کردیم و گذاشتیم در ویترین مغازه‌مان.

چون من ده سال پیش یک نفر کار کرده بودم، هرجا که رفتم و نسیه خواستم، دادند. گفتم پول ندارم،‌ جنس می‌برم و هفته به هفته می‌آیم حساب می‌کنم و پول‌تان را می‌دهم. یک میلیون، دو میلیون و پنج میلیون به ما اعتبار دادند و جنس گرفتیم. بازار این‌طوری است و آنجا بیشتر آدم را به آبرو می‌شناسند.

 مي‌دانيد مشكل جواناني كه در ابتداي راه هستند اين است كه سرمايه چند ميلياردي مرا مي‌بينند ولي زحمت‌هايي را كه من كشيده‌ام نمي‌بينند و خبر ندارند كه من يك كارگرزاده هستم كه تمام سرمايه‌ام در هنگام شروع كار همان موتور ويك خط موبايل بوده و البته‌ اعتبار و تجربه‌اي كه 10 سال زحمت پشت آن بوده.

·در آن ده سال که در مغازه آن آقا کار کرده بودی، درست است که برای او کار می‌کردی اما انگار این کار کردن برای خودت هم بود.

دقيقا. هرجا که رفتیم به خاطر سابقه خوبم اعتبار داشتم و خودم کار را شروع کرده‌ام و به من جنس نسیه دادند، چون عموما این استنباط را در ذهن‌شان داشتند که‌اگر قابل اعتماد نبودم صاحب مغازه ده سال در یک مغازه مرا نگه نمي‌داشت. آنها لطف کردند، به ما اعتماد کردند و به ما جنس امانی دادند و ما هم هر هفته می‌رفتیم دفتر فروش‌مان را باز می‌کردیم و فروش ما را می‌دیدند و پول‌شان را می‌دادیم.

شش ماه‌ اینطوری کارکردیم، پولی جمع کردیم، دکور شیکی زدیم و شروع کردیم به تولید. اول سه طاقه پارچه خریدیم و با این سه طاقه پارچه کار را شروع کردم. وقتی رفتم آن مغازه را زدم تمام مشتری‌های صاحب کار قبلی‌ام آمدند سراغ من. گفتند آقا مغازه‌تان عوض شده؟ کسی را غیر از من آنجا نمی‌دیدند و فکر می‌کردند من صاحب آن مغازه‌ام. لطف خدا شامل حال ما شد و با سه طاقه پارچه شروع کردیم، ‌مدل زدیم.

اول مدل‌هایی که می‌فروختند را بررسی می‌کردیم که کدام بیشتر ‌فروش مي‌رود و بعد رفتیم نظير آن مدل را می‌زدیم و دیگر از آنها نمی‌خریدیم. آنها هم فهمیدند و گفتند دیگر به تو مانتو ‌نمی‌دهیم، تومدل‌هایمان را کپی می‌کنی.  به هر حال من به آن کار نیاز داشتم و مجبور بودم خودم مدل‌هاي جديد طراحي كنم.
مدتي بعد شریکم از من جدا شد و من استقلال بيشتري درانتخاب طرح و مدل بدست آوردم و توانستم يك سال بعد یک مغازه در بازار بخرم و سال بعد بهترین مغازه پاساژ رضا را به عنوان کسی که كاسب موفق بازار اجاره كنم.

·چه سالی بود؟
سال 87.

·خودت تنها کار می‌کردی؟
بله، تنها. صبح‌ها پارچه را می‌خریدم و می‌فرستادم برای خیاطی و خودم می‌رفتم سر مغازه می‌ایستادم و ساعت 7 که تعطیل می‌شدم می‌رفتم به خیاطی سر می‌زدم تا ببینم چندتا دوخته و چکار کرده. در بازار یک مغازه بود که من همیشه چشمم دنبال آن بود. همیشه می‌گفتم خدایا چطور می‌شود این مغازه مال من باشد. آنجا دفتر و بهترین مغازه پاساژ بود.

صاحب پاساژ وقتی دید من این‌قدر خوب کار می‌کنم گفت همه برندها آن مغازه را می‌خواستند، به هیچ‌کس ندادم اما آن را به تو واگذار می‌کنم. خدا را شکر آن مغازه‌ الان چهار سال است که مال من است و به عنوان دومین مغازه‌ آن را خریدم. آن مغازه به نظرم بهترین مغازه تهران است، چون همه‌ی تهران است و بازارش، همه‌ی بازار است و پاساژ رضا، همه‌ی پاساژ رضا است و آن مغازه. بعد از آن دو مغازه دیگر خریدم و مغازه‌هایم شد چهار‌تا. آن موقع دیگر برای خودم کارخانه زده بودم.

*کی کارخانه زدی؟
سال 88 بود که به فکرم زد کارم را صنعتی کنم. طراح آوردم، در شیراز کارخانه زدم و الان هزاروصد نفر در کارخانه‌ی شیرازم کار می‌کنند. آنجا بزرگترین مجموعه تولیدی پوشاک کشور است. بعد دیدم مشتری‌ها می‌آیند تک‌تک می‌خرند و وقت مارا زياد مي‌گيرند، بنابراین تصمیم گرفتم همایش برگزار کنم. یک همایش در ساختمان جام جم برگزار کردم و افطاری دادم. تمام مشتری‌های عمده‌ام در شهرستان‌ها و تهران را دعوت کردم. آنجا برای اولین بار يكي از مجريان توامند صداوسيما را دعوت کردم که برنامه را اجرا کرد و مشتری‌های من خیلی از آن برنامه خوششان آمد و به فروش خوبي هم دست پيدا كردم.

·اسم اریکا را از کی روی تولیداتتان گذاشتید؟
مغازه ما سه ماه بدون اسم بود. یک بار توی یک گلفروشی بودم. یک خانم آمد آنجا و به گلفروش گفت چرا این گل باید در گلدان باشد؟ من وقتی آن را در باغچه می‌کارم خشک می‌شود. گلفروش گفت: این گل یک گل حساس است و فقط باید در گلدان باشد. اگر جلوی نور نباشد خشک می‌شود. این گل ‌ناز دارد. گفتم آقا اسم این گل چیست؟ گفت: اریکا. دلم گفت چه‌اسم جذاب و قشنگی است. تک هم هست.

برایم مهم بود که‌اسمی‌‌ را انتخاب کنم که در ایران تک باشد. در دوران شاگردی همه‌ی مغازه‌ها و اسم‌هایشان را هم دیده بودم و همه جای تهران را وجب به وجب بلد بودم و می‌دانستم این اسم در هیچ جا نیست. تا آن آقا گفت اریکا تصمیم گرفتم و فردا اسم مغازه‌ام را اریکا گذاشتم. گفتم با برچسب شبرنگ این اسم را در آوردند. براي خاص‌تر شدن  Iاریکا را کوچک کردم و نقطه پرچم ژاپن را روی آن گذاشتم. چون ژاپن براي من سمبل سخت‌كوشي، استقلال و اعتماد به خود بود.

·نکته دیگر اینکه ‌این اسم به نظر بین‌المللی می‌آید؟
بله، در حالی که یک کلمه‌ی کاملا ایرانی به معنی “با شکوه و با وقار”است و اسم یک گل هم هست كه در ساير نقاط جهان هم  به همين نام است و البته شركت‌هاي بسياري هم در جهان به‌اين نام وجود دارند. از اول دلم نمی‌خواست زارا یا منگو باشم و همیشه می‌خواستم خودم باشم بنابراین وقتی مانتو تولید می‌کردم با عشق روی آن مي نوشتم اریکا كه خداروشكر کم‌کم جا افتاد. خیلی مشتری داشتیم و برند را شناختند. محیط بازار یک محیط پرتردد بود و این به نفع ما بود كه  هم از تهران و هم شهرستان‌ها ما را می‌شناختند .

·لازم نبود این اسم را ثبت کنید؟
تا سال 88 ثبت نکرده بودیم وحتی پنج مغازه در تهران اسم‌شان را گذاشته بودند اریکا. جنس بی‌کیفیت تولید می‌کردند و به‌اسم اریکا می‌فروختند و این داشت اسم برند ما را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. اين باعث شد كه‌ اريكا را ثبت كرديم. البته براي ثبت اين نام هم وكيل شركت یک‌سال ‌رفت‌و‌آمد مي‌كرد تا ثابت کند این اسم فارسی است.

در نهايت حالا توانستيم از اين نام دفاع كنيم وتوليدي‌هايي كه‌اريكاهاي جعلي را توليد مي‌كردند طبق قانون كپي‌رايت به پاي ميز قانون بكشيم و طبق دستور قضايي علاوه بر اينكه تابلوهایشان  پایین كشيده مي‌شود، اقلام بی‌کیفیت‌شان هم توقیف و منهدم مي‌شود از 6 ماه تا 3 سال حبس نيز در انتظارشان است .

·اين يعني موفقيت‌هاي بيشتر؟
بله. امنيت در توليد باعث شد سال88 برند ملی شدیم و حالا در سال 90، در طی پنج سال به‌افتخارات بسياري رسیده‌ایم. اين تنديس‌هايي كه در اين قفسه مي‌بينيد يادگار اين افتخارات است.

·مشخصات و ویژگی‌های کار شما چیست؟
مانتوي اريكا از لحاظ کیفیت کاملا با کالاي خارجی رقابت مي‌كند اما از لحاظ قیمت رقيب  مانتوهای داخلي استو اين افتخار ماست كه تنها توليدكننده پوشاك ايراني هستيم كه موفق به كسب ايزو 9002 شده‌ايم.

·چطور كسي نمي‌تواند با شما رقابت كند؟
دليل رسيدن به‌اين مهم در جزء‌جزء سيستم اريكا نهفته ‌است. از خريد پارچه گرفته تا عرضه به مشتري. مثلا توليدي‌هاي مانتو در ايران پارچه خود را از پارچه‌فروشان بازار مي‌خرند كه در واقع واسطه‌اي هستند بين توليدكنندگان پارچه و توليدكنندگان مانتو در حاليكه ‌اريكا بخاطر تيراژ بالا مستقيما به توليدكننده پارچه در خارج سفارش مي‌دهد و طبيعتا نصف قيمت ديگران پارچه بدست ما مي‌رسد و همين مساله توان رقابت را در قيمت از رقباي ما مي‌گيرد.

·چگونه به‌اهداف خود مي‌رسيد؟
من یک عادت دارم که وقتي كاري را شروع مي‌كنم تا تمام نكنم آرام نمي‌گيرم و همانطور كه مي‌بينيد كه در دفترم يك وايت‌برد دارم كه ‌الان پشت سر شما قرار دارد و من اهدافم را روي آن مي‌نويسم كه هدفم همواره جلوي چشمم باشد تا لحظه‌اي از آن غافل نشوم.

·اين عدد “50 هزارتومان”روي وايت برد چيست؟
می‌خواهیم برای فصل بهار، صد و پنجاه هزار مانتو را در طول هفتاد روز تولید کنیم.
عظمت این كار را فقط یک تولیدکننده می‌تواند درك كند. من این صدوپنجاه‌هزار را تقسیم بر هفتاد روز، تقسیم بر قیمت، تقسیم بر پارچه کردم و همه را حساب کردم و پیش خودم حساب کردم در این هفتاد روز، اگر یک دقیقه بیکار باشم، پنجاه هزار تومان ضرر می‌کنم. اگر یک ساعت یک کار بی‌خود انجام بدهم، سه میلیون تومان ضرر می‌کنم. بعد رفتم زیر ساخت لازم را برای تولید این صد و پنجاه  هزار مانتو ایجاد کردم.  مطمئنا تا روز موعود به هدفم مي‌رسم.

الان می‌گویم در نیمه دوم سال 91 باید در رم، بارسلون، استانبول، دبی، مالزی، سنگاپور و فرانکفورت که سی و پنج هزار خانم ایرانی در آن زندگی می‌کنند باید شعبه داشته باشم. بحث مالی آن هم مهم نیست. مهم این است که هموطنان من در اين كشورها با افتخار تابلوی اریکا را به ديگران نشان بدهند. برایم مهم است که کاری را که می‌خواهم انجام بدهم، حتی با زحمت و شب نخوابیدن انجام بدهم. ساعت کاری من شش صبح است تا یازده شب. یازده می‌روم خانه، دوازده می‌خوابم و دوباره شش صبح در دفتر هستم.

·از كودكي مديريت را در خودم پرورش دادم
ما بچه جنوب شهر هستیم. همیشه تابستان‌ها مسابقات فوتبال را بین کوچه خودمان، کوچه روبه‌رویی و کوچه بالایی برگزار می‌کردیم. همه تيم‌ها جايزه‌اي به تیم برنده می‌دادیم. در این مسابقات من همیشه در تیم اجرایی بودم. از بچگی این حس در من وجود داشت که یک مجموعه را رهبری کنم که با هم رقابت کنند. يادم هست پسر بچه‌هایی که پنج شش سال از من بزرگ‌تر بودند از من می‌پرسیدند چکار کنند و بازی کی برگزار می‌شود و مرا به عنوان رئیس فدراسیون خودشان می‌شناختند. همیشه‌این حس مدیریت در من وجود داشت. هر وقت درس خواندم مبصر کلاس بودم.

·ماديات برایم مهم نیست
همواره به خودم مي‌گويم كه من يك كارگرزاده هستم، حتي اگر ميلياردر باشم و اين باعث شده با كمترين هزينه زندگي كنم. در عين حال بسيار آرمان‌گرا هستم. مثلا اگر به من بگویند همه ‌ایران تو را به عنوان بهترین تولید کننده مانتو بپذيرند و در عوض حقوقت ماهی پانصدهزارتومان باشد، قبول می‌کنم. ثروت برایم مهم نیست. وقتی این تندیس‌ها را می‌گیرم خستگی یک سال کار از تنم بیرون می‌رود. من عاشق كارم هستم  و با دل و روحم سعی می‌کنم مشتریان من راضی باشند.

·می‌خواهم اریکا را جهانی کنم
دوست دارم اریکا یک مارک جهانی باشد. اريكا برایم همه چیز است. من جوانی‌ و عمرم را گذاشته‌ام روی این برند و دوست دارم جهانی‌اش کنم. خیلی برایم مهم است که فردا یک نام نيك از من به یادگاری بماند. اميدوارم اريكا در تمام كشورهاي جهان شعبه داشته باشد.

·شعار اريكا
همواره‌اعتقاد داشتم كه ملت ايران با داشتن غناي فرهنگي شايسته ‌احترام است و به همين خاطر اريكا را نشان  احترام به مشتري مي‌دانم و همين را شعار اريكا كرده‌ام. به طور اكيد به  تمام فروشنده‌هاي يكصد شعبه‌اريكا در سراسر ايران توصيه كرده‌ام كه مشتري‌مداري را سر لوحه كار خود قرار دهند و شخصا به نظرات مصرف‌كنندگان محترم در خصوص جزء‌جزء كار از كيفيت دوخت و نوع پارچه گرفته تا نحوه برخورد فروشندگان با مشتري رسيدگي مي‌كنم. در اين خصوص از طريق ايميلم erikawomen@yahoo.com همواره آماده دريافت پيشنهادات و انتقادات تمام هموطنان عزيزم هستم.


ادامه مطلب ...

راز میلیاردر شدن دو ثروتمند مشهور ایرانی + عکس

به گزارش ساتین : ساعت 100 میلیونی یا تسبیح 1000 تومانی؟ تفاوت طرز پولدار شدن دو ثروتمند مشهور ایرانی نشان می دهد یک جای کار می لنگد.

 دستگیر که شد واکنش ها متفاوت بود. عده ای خوشحال شدند و گفتند یکی از رانت خواران دانه درشت بازداشت شده و لابد به تخلفات مالی اش رسیدگی می شود. عجیب آن بود کسانی از دستگیری اش ناراحت شدند که از برخورد با صاحبان سرمایه و کارآفرینان اما در این میان خیلی ها دو به شک بودند که باید از دستگیری اش خوشحال باشند یا ناراحت.

همسر بابک زنجانی نحوه اسدالله عسگراولادی میلیاردر های ایران شرکت بابک زنجانی زندگینامه اسدالله عسگراولادی راز میلیاردر شدن راز ثروتمندان راز بابک زنجانی راز اسدالله عسگراولادی دارایی بابک زنجانی دارایی اسدالله عسگراولادی ثروتمندان ایران ثروت بابک زنجانی ثروت اسدالله عسگراولادی بابک زنجانی

خیلی ها مطمئن نبودند که بابک زنجانی، همان جوان میلیاردر معروف که اسمش در سال های اخیر نقل محافل شده بود، سرمایه دار و کارآفرین است یا رانت خوار و مفسد اقتصادی و دستگیری اش برخورد نادرست با ثروتمندان و صاحبان سرمایه است یا برخورد درست و عادلانه با متخلفان عرصه اقتصاد.

بابک زنجانی، همان ثروتمند جوان چند هزار میلیاردی معروف، نامی است که این روزها زیاد شنیده می شود و خیلی ها بر سر اینکه بازداشت او از سوی قوه قضاییه، اقدام درستی بوده یا نه با هم اختلاف نظر دارند. اما سوال اصلی آنجا مطرح می شود که با رجوع به سابقه فعالیت اقتصادی زنجانی، اینکه کارش را از کجا شروع کرده، با چه کسانی خط و ربط داشته و از سوی چه کسانی احتمالا حمایت شده، بپرسیم که آیا واقعا می شود بابک زنجانی را سرمایه دار و کارآفرین دانست یا آنکه حجم رانت و رانت خواری و سفارش بازی در فعالیت های اقتصادی او آنقدر هست که قبل از سرمایه دار دانستنش، او را رانت خوار و مفسد اقتصادی بشناسیم.

حالا بعد از بازداشت بابک زنجانی از سوی قوه قضاییه و بعد از همه اما و اگرها بر سر درست یا نادرست بودن این بازداشت، تلاش کردیم بگوییم فعال اقتصادی بودن از نوع بابک زنجانی چه فرقی با فعال اقتصادی بودن از نوع اسدالله عسگراولادی و امثال او دارد و چرا بابک زنجانی همچون عسگراولادی، پیرمرد ثروتمند قدیمی، تنها یک سرمایه دار یا فعال اقتصادی شفاف و پاک دست و قابل دفاع نیست.

یک شب در برابر 70 سال

راز ثروتمند شدن اسدالله عسگراولادی

زندگینامه : اسدالله عسگراولادی متولد ۱۳۱۲ در چهارراه سیروس، تهران از برجسته‌ترین بازرگانان ایرانی، معروف‌ترین صادرکننده خشکبار ایران، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در تمام دوران پس از انقلاب , رئیس اتاق بازرگانی و صنایع ایران و چین است.

همسر بابک زنجانی نحوه اسدالله عسگراولادی میلیاردر های ایران شرکت بابک زنجانی زندگینامه اسدالله عسگراولادی راز میلیاردر شدن راز ثروتمندان راز بابک زنجانی راز اسدالله عسگراولادی دارایی بابک زنجانی دارایی اسدالله عسگراولادی ثروتمندان ایران ثروت بابک زنجانی ثروت اسدالله عسگراولادی بابک زنجانی

برادر وی حبیب‌الله عسگراولادی از سیاست‌مداران مهم ایران بود. او در خانواده بازاری با اصالت دماوندی متولد شد. خانواده او دارای پیشینه یهودی بودند که به اسلام گرویدند.

شروع کار

فعالیت اقتصادی را از بازار و 13-12 سالگی شروع کرد. اولین حقوقی که در دوره شاگردی گرفت روزی دو ریال بود.

کارمندی

سال های بعد از آن و پس از اتمام تحصیل، کارمند بود و در شرکتی کار می کردکه فعالیتش در زمینه صادرات بود. می گوید از همانجا به کار در عرصه صادرات علاقمند شده بود.

کارت بازرگانی

با وجود آنکه سنش کم بود، بعد از مصاحبه با رئیس اتاق بازرگانی توانست کارت بازرگانی بگیرد. دو سال بعد با قسط حجره ای به مبلغ چهار هزار تومان خرید و رشته خشکبار را انتخاب کرد. صادرات را از صفر با صادرات زیره شروع کرد و قسطی پنج تن زیره خرید.

دستش در جیب خودش است

اولین انبارش را در خیابان تختی تهران خرید و کارخانه زیره حساس را در مشهد تاسیس کرد که این کارخانه هنوز هم فعالیت می کند و آنقدر سابقه فعالیت شفاف دارد که در مبادلات زیره در جهان اثرگذار است. هیچ وقت از رانت و امکانات دولتی استفاده نکرد. همیشه می گویدکه از گرفتن وام ها و تسهیلات بانکی هم پرهیز می کند و تنها با دارایی و سرمایه خودش کار می کند.

اعتبار شخصی

چندین سال بعد صادرات پسته و کشمش را به کارش اضافه کرد و چون این کار سرمایه سنگینی می خواست، به اعتبار خوش حسابی اش از بازار نسیه جنس برمی داشت و پول آن را پس از فروش پرداخت می کرد.

کمک به بازار برای بهبود وضع کسب و کار

16 سال عضو هیات رئیسه اتاق بازرگانی ایران ونایب رئیس اتاق بود و هنوز هم است. در طول 54 سال تجارت، در ایران 10 کارخانه دارد که همچنان فعالیت می کنند. حوزه اصلی کار او از همان اول آغاز تا هم اکنون واردات و صادرات بوده است. هیچ وقت در فعالیت اقتصادی از این شاخه به آن شاخه نپرید و وارد حوزه های شبهه برانگیز و عجیب و غریب نشد.

اهل سادگی

ساده زیستی و عادی بودن همیشه برایش ارزش بوده است. در هیچ عکسی در کنار هواپیمای شخصی یا اتومبیل گرانقیمت دیده نمی شود، ساده می پوشد، ساده می گردد و اگرچه می گوید که ثروتمند است اا هرگز فخرفروشی حاصل از ثروت که در عرف عام مردم، ویژگی «نوکیسه» های اقتصادی است در عسگراولادی دیده نمی شود.

به عکس و رسانه علاقه ای ندارد

هیچ وقت شیفته عکس و خبر و مصاحبه نبود و نیست. همیشه می گوید من یک تاجر معمولی هستم. اگرچه همیشه شناخته شده بوده، اما این شناخته شده بودن نه به خاطر شهرت طلبی و تلاش برای پر رنگ شدن در رسانه ها بلکه به دلیل فعالیت طولانی مدت و قدمت دار اقتصادی اش در عرصه واردات و صادرات است.

همیشه عسگر اولادی بوده

هیچ وقت انگج و برچسب مفسد اقتصادی و رانت خوار به او نچسبید. نامش در حاشیه هیچ پرونده تخلف مالی و فساد اقتصادی شنیده نشد. هیچ وقت مورد اتهام یا تحت پیگرد قضایی قرار نگرفت. همیشه یکی از ثروتمندترین افراد ایران و در عین حال یکی از بی حاشیه ترین هایشان بوده است.


راز ثروتمند شدن بابک زنجانی

زندگینامه : بابک زنجانی با نام کامل (بابک مرتضی زنجانی) (متولد ۲۱ اسفند ۱۳۴۹) تاجر، کارآفرین و سرمایه‌دار ایرانی است که بیش از ۷۰ شرکت از جمله شرکت هلدینگ توسعه سورینت قشم، اولین بانک سرمایه‌گذاری اسلامی  در مالزی، سهامدار شرکت هواپیمایی انور ترکیه، موسسه مالی اعتباری در امارات و بانک ارزش تاجیکستان، برخی از دارایی‌های وی می‌باشد.

همسر بابک زنجانی نحوه اسدالله عسگراولادی میلیاردر های ایران شرکت بابک زنجانی زندگینامه اسدالله عسگراولادی راز میلیاردر شدن راز ثروتمندان راز بابک زنجانی راز اسدالله عسگراولادی دارایی بابک زنجانی دارایی اسدالله عسگراولادی ثروتمندان ایران ثروت بابک زنجانی ثروت اسدالله عسگراولادی بابک زنجانی

خود زنجانی در خصوص فعالیت‌های اقتصادی‌اش گفته: «هم‌اکنون در ایران و دیگر کشورهای دنیا با ۱۷هزار پرسنل مشغول ارائه تجارت و خدمات هستم.» وی در تاریخ ۹ دی ۱۳۹۲ توسط دادستانی کل کشور بازداشت شده است. براساس اظهارات بیژن نامدار زنگنه، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و کمیسیون اصل ۹۰، اتهامات وی بدهی بیش از دو و نیم میلیارد یورو به وزارت نفت و بانک مرکزی و همچنین جعل اسناد بانکی با پرداخت رشوه به بانک ملی تاجیکستان. نام وی همچنین در پرونده رضا ضراب، ایرانی دستگیرشده در ترکیه به اتهام قاچاق طلا مطرح شده است.

شروع کار

در بازار سکه و طلاکارش را شروع کرد و کارگاهی داشت با 20-15 کارگر. نقره و طلا را می خرید و پس از ساخت آنها را می فروخت.

دلالی

از طلاسازی و کسب به معنای عرفی آن فاصله گرفت. وارد خرید و فروش و دلالی سکه، طلا و ارز شد. کارگاه طلاسازی اش را فروخت و با پول آن به خرید و فروش ارز روی آورد.

رانندگی و رفاقت

پس از پایان دوره سربازی که به گفته خودش در آن دوره راننده رئیس بانک مرکزی بود، توزیع کننده دلار در بازار شد و روزانه 20 میلیون دلار در بازار توزیع می کردو حول و حوش 17 میلیون تومان دستمزد می گرفت. با سرمایه 800 میلیونی حاصل از توزیع دلار وارد صادرات سالامبور شد.

از بیت المال استفاده می کند

س از ورشکستگی در تجارت سالامبور و دو سال تحمل زندان، از ورشکستگی خلاص شد، در کیش کارخانه لوازم آرایشی سورینت را تاسیس کرد و شرکت های واردات و صادرات در ترکیه راه انداخت. از همانجا که می گوید راننده مرحوم نوربخش بوده و در بازار ارز توزیع می کرده تا آشنایی و همکاری اش با قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) و وزارت نفت و تامین اجتماعی، همه وهمه با شبهه و شائبه رانت خواری و استفاده از رانت و امکانات دولتی همراه است.

همسایه ها یاری کنید

در امارات موسسه مالی و اعتباری تاسیس کرد. هواپیمایی قشم ایرلاین ویک ایرلاین در ترکیه خرید. با کمک سفیر تاجیکستان در ایران و رئیس جمهور این کشور، در تاجیکستان بانک خرید و برای انتقال پول قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) و زیر مجموعه های وزارت نفت از خارج، ال سی های مدت دار باز کرد.

همیشه به دنبال منافع شخصی

مسیر فعالیت های اقتصادی اش پیچ در پیچ و خیلی جاها غیرقابل ردگیری است. از خریدو فروش طلا و ارز شروع کرد، وارد تجارت و صادرات و واردات شد، بانک زد، هواپیمایی خرید، برای ساخت فیلم های سینمایی پول داد، در وزارت نفت وتامین اجتماعی سروکله اش پیدا شد و در نهایت وارد عرصه ورزش شد و برای خودش باشگاه خرید، عرصه ای که خیلی ها آن را بهترین جا برای پولشویی و گم کردن رد پول های مسئله دار می دانند.

اهل نمایش

ساعت 100 میلیون تومانی به دست می بندد، در جت شخصی اش عکس می اندازد، دفتر شخصی عریض و طویلش در سورینت مجلل است و بروز و ظهور ثروتمند بودنش به چشم می زند. نمایش ثروت و اعلام سرمایه دار بودن در انظار عمومی از علاقمندی هایش است.

می میرد برای شهرت

عاشق شهرت است. این را می شود از مصاحبه های پی در پی اخیرش با رسانه های داخلی و حتی خارجی و از عکس های متعددی که از خودش با این و آن منتشر می کند، فهمید. همچنین چند وقت قبل بود که مصاحبه اش با تلویزیون فارسی بی بی سی کلی سروصدا راه انداخت و عکس های او با شخصیت های مختلف، بارها در رسانه ها بازنشر داده شد.

تا حالا «ب.ز» بوده

اولین بار مخفف نامش «ب.ز» در پرونده تخلف میلیاردی شنیده شد. اتهام تخلف مالی زیاد حول و حوش او هست، از بازنگرداندن پول نفتی که فروخته به وزارت نفت تا حضور پرسروصدایش در تخلفات تامین اجتماعی دوران مرتضوی و حالا هم که از سوی قوه قضائیه بازداشت شده است.


ادامه مطلب ...

3 دختر ثروتمند و میلیاردر ایرانی را بشناسیم + عکس

سه دختر ایرانی را  که همگی زیر ۳۰ سی سال سن دارند ولی هرکدام بالغ بر چند میلیارد تومان ثروت دارند.و یکی از ثروتمندان جوان به شمار می آیند.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

اولین دختر لیست ما ثریا دارابی است این فرد ثریا دارابی که اکنون ۲۹ ساله است در دنیای اینترنت چهره‌ای شناخته شده به حساب می‌آید.

آخرین ابتکار او سایتی به نام Zady است که هنوز فعالیتش را شروع نکرده ولی درآمدی ۳/۱ میلیون دلاری از مرکز آموزش ملی آمریکا داشته است.

ثریا دارابی پیش از این با راه‌انداختن سایت Foodspotting مشهور شد و ثروت زیادی به دست آورد. در این سایت کاربران می‌توانند، عکس‌ها غذاهای جالب و خوشمزه‌ای را که هر روز می‌خورند، به اشتراک بگذارند. این سایت شاید برای خیلی‌ها حکم وقت‌گذرانی را داشته باشد اما برای پایه‌گذار آن، سودی سه میلیون دلاری داشته است.حال حساب کنید در آمد ماهیانه این دختر به پول ایران چقدر میشود.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

دومین دختر امروز در لیست ما پریسا تبریز است این فرد  پریسا تبریز به عنوان برگ برنده امنیتی گوگل شناخته می‌شود، مدیر گروه مهندسی امنیت اطلاعات گوگل است و بهبود امنیت محصولات گوگل از جمله مرورگر کروم را بر عهده دارد. یک تیم از هکرها زیر نظر پریسا تبریز با ۲۹ سال سن برای پیدا کردن مشکلات امنیتی محصولات گوگل کار می‌کنند.و جالب است بدانید چندی پیش مدیر گوگل به تعریف از پریسا تبریزی پرداخت.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن

و سومین و آخرین دختر در لیست ما کسی نیست جز رکسانا ورزا  (Roxanne Varza) هم به عنوان یکی از چهره‌های جوان و خلاق مایکروسافت شناخته می‌شود که مسئولیت برخی پروژه‌های مهم این شرکت را در اروپا بر عهده دارد.و یکی از ثروتمندان هست و اینکه یکی از مقامات بلند پایه در شرکت مایکروسافت است که میتوانید افتخاری برای ایرانیان باشد.

کسب درآمد از سایت شغل رکسانا ورزا شغل ثریا دارابی شغل پریسا تبریز زندگینامه ثریا دارابی ثروت ثریا دارابی بیوگرافی رکسانا ورزا بیوگرافی ثریا دارابی بیوگرافی پریسا تبریز آموزش کسب درآمد آموزش پولدار شدن


ادامه مطلب ...

زندگینامه میلیاردر ایرانی لندن نشین + عکس

حسین مهجو در سن 12 سالگی از ایران خارج شد و در سال 1982 از سوی کشور بریتانیا به وی پناهندگی اعطا شد. او به عنوان یک شهروند بریتانیایی، کسب و کار موفقی به هم زده که 8.5 میلیون پوند ارزش دارد.

دیلی میل نوشت: مهجو از حسابداران برای گرفتن مالیات بر سود سرمایه اش شکایت کرده بود، اما دادگاه تجدید نظر، حکم او را تایید و او را به پرداخت مالیاتی سنگین تعیین شده ملزم کرد.

میلیونر ایرانی تبار، حسین مهجو ثروت خود را در بریتانیا به دست آورده است. وی ابتدا به عنوان یک کودک پناهنده از ایران به بریتانیا آمده بود و سپس تلاش کرد تا از پرداخت مالیات 850 میلیون پوندی خودداری کند .

میلیونر ایرانی میلیاردر ایرانی کارآفرین میلیونر روش حسین مهجو راز ثروتمندان دارایی حسین مهجو حسین مهجو ثروت حسین مهجو بیوگرافی حسین مهجو

این پناهنده در بریتانیا به یک کارآفرین میلیونر تبدیل شد اما دوستی این کشور را با تلاش برای فرار از پرداخت مالیات 850 هزار پوندی خود پاسخ داد. حسین مهجو در سن 12 سالگی از سرزمینش ایران،  فرار کرد و در سال 1982 با تلاش کمپین پلیس و یک روزنامه محلی پناهندگی گرفت.

او بدین ترتیب شهروند بریتانیا شد و در صنعت مد و لباس کسب و کار موفقی بهم زد و توانست یک قایق تفریحی و منزلی در ورسستر شایر با دو زمین تنیس برای خود خریداری کند.

او در ماه آوریل سال 2005، شرکت خود به نام بانک مد را ، به قیمت 8.5 میلیون پوند فروخت، اما تصمیم گرفت تا از پرداخت مالیات 10 درصدی سود سرمایه خود ، یعنی حدود 850،000 پوند خودداری کند.

او باید پرداخت این پول را به عنوان بهایی کوچک برای زندگی جدید خود تلقی می کرد. اما در عوض ، این مرد 54 ساله ، مبارزات قانونی طولانی مدتی را علیه حسابداران هاربر بارکر آغاز کرده. که چرا نتوانسته اند او را از دادن این مالیات معاف کنند.

او سعی کرد تقصیر را به گردن آلن پورنل بیاندزد، یک دوست صمیمی که با رشد تجارت او در صنعت مد به عنوان حسابدار برایش کار می کرد. آقای پورنل، 68 ساله تا زمان بازنشستگی اخیر خود برای هاربن بارکر کار می کرد.

دادگاه عالی در ابتدا به نفع مهجو حکم داد و در ماه مه گذشته بیش از 1 میلیون پوند را به او بخشید.  قاضی سیلبرگفت: آقای پورنل فردی صادق، شایسته و صالح است ، اما باید به مهجو توصیه می کرد تا مشاور مالیاتی متخصصی استخدام کند زیرا او در انگلیس ساکن نیست و این بدان معناست که در مورد دارایی های او قوانین متفاوتی اعمال می شود.

حکم قاضی جار وجنجال زیادی به پا کرد زیرا اینگونه القا می کرد که حسابداران موظفند به مشتریان ثروتمند خود برای فرار از مالیات کمک کنند و به آنان مشاوره بدهند. اما این هفته ، دادگاه تجدید نظر حکم مذکور را لغو کرد و مهجو را با یک صورتحساب مالیاتی چند میلیون پوندی تنها گذاشت.

یک حسابدار که نخواست نامش فاش شود، گفت: “این کار مهجو عین طمعکاری مطلق بود، زیرا وی تنها باید 10 درصد از سود خود را به عنوان مالیات بردرآمد پرداخت می کرد. بریتانیا زندگی او را نجات داده و پرداخت این پول راه مناسبی برای جبران محبت این کشور در حق او و دوستش بود.”

دوستی بین پونل و مهجو در سال 1981 آغاز شد زمانی که این دو بازی اسکواش را به طور منظم آغاز کردند. مهجو که به یک مدرسه شبانه روزی در غرب یورک شایر می رفت، بازی اسکواش را به صورت حرفه ای ادامه داد تا سال 1998که از ناحیۀ کمر مجروح شد.

رئیس ادارۀ درآمد و گمرک HMRC می گوید: “این پرونده نشان دهندۀ تبعات ناشی از به نتیجه نرسیدن توطئه های فرار از مالیات است.

بیشتر توطئه ها به سادگی جواب نمی دهد . ممکن است برای فرد خاطی تبعات قابل توجهی از جمله ، پرداخت جریمه ، تحمل مجازات های حقوقی و ضرر و زیان دیگری به بار بیاورد. هر وقت چیزی خوبتر از آن به نظر بیاید که حقیقت داشته باشد، قطعا احتمالی بوده و نتیجه آن مشخص نیست.

مهجو پدر دو فرزند در سال 1959 در تهران به دنیا آمده و اکنون هم محل سکونت فعلی وی در بریتانیا نیست.

وقتی او در سال 2005 شرکت خود را فروخت، برای نقشۀ فرار از مالیات برسود خود مبلغ 200 هزار پوند پول پرداخت کرد. این نقشه نه به توصیۀ هاربربارکر معتمد، که توسط یک شرکت حسابرسی در خارج از کشوربه وی پیشنهاد شده بود.

وی گفت: “با این حال، وقتی این توطئه شکست خورد مهجو، هم مجبور به پرداخت مالیات شد و هم ضرر وزیان زیادی به منافع وی وارد آمد، او به این دلیل از هاربربارکر شکایت کرده زیرا معتقد است آنها باید راه های بهتری را برای فرار از مالیات به وی نشان می دادند.

او به عنوان یک فرد بریتانیایی غیر مقیم ، می توانست به موجب “طرح اختیارات حامل” از پرداخت مالیات بر سود سرمایه خود به کلی معاف شود.

اما وی فعلا مجبور شده تا هم میلیون ها پوند برای هزینه های قانونی دادرسی پرداخت کند و هم همین مقدار پول را برای پیروزی بر هاربن بارکر بپردازد.

HMRC می گوید، بریتانیا سالانه مبلغی معادل 35 میلیارد پوند را به خاطر تخلفات مالیاتی سرمایه داران از دست می دهد.  دیوید مینت، عضو هاربن بارکر نیز می گوید”خوشحال است که سرانجام پس از سه سال کشمکش حقوقی عدالت برقرار شده است”.


ادامه مطلب ...