جام جم سرا به نقل از خراسان: بهتر بود پیش از ازدواج و در مراحل آشنایی تحقیقات بیشتری میکردید و به طور دقیقتری شرایط را میسنجیدید. به هر حال باز هم همسر شما احتمالا دارای شرایطی قابل قبول بوده که شما و خانوادهتان با این ازدواج موافقت کردهاید.
سوال من از شما این است: پیش از ازدواج برای تامین منابع اقتصادی و رفاهی زندگیتان بر اساس چه معیارهایی به توافق رسیدید؟ اینکه همسرتان در گذشته حادثهای برایشان پیش آمده است یا دوران نقاهت را پشت سر گذاشتهاند به تنهایی موضوعی نیست که شما را نگران کند اما اینکه خانواده همسرتان این موضوع را با توجه به اینکه در زندگی کنونی شما و همسرتان تاثیرگذار است، از شما پنهان کردهاند، مبحث جداگانهای است.
در صورتی که احساس میکنید همسرتان «هم اکنون» اعتیاد دارد، برای پی بردن به آن ابتدا بررسی رفتارهای روزمره وی در زمانهای مختلف حائز اهمیت است.
علایم ظاهری ابتلا به اعتیاد:
۱ - به حالت چشمها و نشانههایی نظیر سرخ شدن چشمها یا خیره شدن به نقطهای نامعلوم به مدت طولانی توجه کنید.
۲ - رفتار افرادی که اعتیاد دارند به طور غیرقابل پیش بینی و ناگهانی تغییر میکند. رفتارهایی مثل بیقراری، تغییرات ناگهانی خلق از خوشی به ناخوشی، پر حرفی و گاه تاخیر در حرکات و واکنش نشان دادن به محرکهای محیطی از نکات قابل توجه است.
۳ - عادات افراد مبتلا به اعتیاد تغییر چشمگیری دارد؛ به عنوان مثال میتوان به طولانی شدن زمان دستشویی و استحمام، تغییر در زمان خواب یا خوابیدن به مدت طولانی، اهمیت ندادن به نظافت شخصی، تغییر دوستان صمیمی و یا گریز از موقعیتهایی که لازم باشد زمان طولانی را صرف کند نظیر مهمانیها و... اشاره کرد. علاوه بر آن دیر حاضر شدن در محل کار، کم توجهی به مسئولیتهای کاری یا تحصیلی نیز میتواند از علایم دیگر باشد.
۴ - نشانههای محیط زندگی افرادی که مشکوک به اعتیاد هستند نیز قابل بررسی است. نشانههایی نظیر وجود بوهای غیر عادی در محل زندگی یا روی لباسها یا حتی دهان فرد، وجود سوزنها و سنجاقهای سیاه شده، قاشقهای خمیده و دود گرفته در گوشه و کنار خانه، لولههای خالی خودکار، وجودکبریتهای نیم سوخته در مکانهای غیرعادی و... باید بررسی شود.
علاوه بر نکاتی که به آن اشاره شد، مواردی همچون گم شدن بعضی اشیا در خانه، کاهش اعتماد به نفس، کاهش وزن و کم شدن اشتها، تغییر در صدا و لحن صحبت کردن، آثار کبودی، زخم یا تزریق در جاهای غیر معمول بدن و امتناع از مراجعه به پزشک حتی در مواقع ضروری قابل توجه میباشد.
به یاد داشته باشید علایم مصرف مواد مخدر سنتی مثل تریاک، هروئین و... معمولا زودرس و مشخص است. به طور مثال لبهای سیاه و رنگ تیره پوست و نشانههای بدنی بارز از جمله علایم مصرف مواد مخدر سنتی است اما مواد مخدر صنعتی نظیر شیشه به جز تغییرات کمی در اندازه مردمک چشم و یا لاغر شدن بیدلیل، نشانههای خاص و بارز دیگری ندارد. البته علایمی چون هیجانخواهی، سرخوشی، توهمهای دیداری یا شنیداری نظیر هذیان گفتن یا صحبتهای نامعقول نیز در دراز مدت بروز میکند.
به علاوه مصرف مواد مخدر سنتی به محل مناسب و تجهیزات خاصی نیاز دارد، در حالی که مواد مخدر صنعتی به خاطر بیبو بودن و سادگی مصرف نیاز به موارد ذکر شده ندارد و در هر زمان و مکانی قابل استفاده است.
در نظر داشته باشید علایم خماری و یا عدم مصرف بموقع در صورت اعتیاد به مواد مخدر سنتی بعد از ۴ تا ۱۲ ساعت به صورت آبریزش بینی، بیقراری و در نهایت تشنج نمایان میشود اما اعتیاد به مواد مخدر صنعتی، علایم خماری خاصی ندارد و فرد پس از گذشت حداکثر یک ماه دچار علایم محرومیت یا خماری میشود. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده)
جام جم سرا به نقل از ریتم زندگی: رابطه و آشنایی ما برمی گردد به ۱۷ سال قبل، یعنی دوستی مرتضی پاشایی با برادرم. اما همکاری و آشنایی نزدیکتر حدود ۵ سال است که بین ما به وجود آمده. به خاطر میآورم برادرم در منزل جشن تولد گرفته بود، گفت یکی از دوستانم را هم دعوت کردهام که صدای بسیار زیبایی دارد. آن دوست مرتضی پاشایی بود؛ او به خانه ما آمد و به افتخار برادرم ترانهای با ساز خواند و اجرا کرد و همه مهمانها با هیجان او را تشویق کردند و از اجرای زیبایش لذت بردند. همانجا به او گفتم که من مطمئنم شما به جاهای خیلی خوبی میرسید.
از آن شب به بعد مرتضی پاشایی را ندیدم تا چند سال بعد که قطعه «یکی هست» را منتشر کرد و من برای تبریک به ایشان پیامی دادم «که یادتان هست که گفتم موفق میشوید؟» همان موقع بعد از کمی گفتگو مرتضی به من گفت که این روزها در حال جمع کردن یک گروه و تدارک دیدن کنسرت هستم و میخواهم از شما برای طراحی لباسهایم کمک بگیرم، چون میدانست که من در این زمینه فعالیت میکنم و من پیشنهادش را قبول کردم و همکاری نزدیک ما آغاز شد.
اوایل اجراها زیاد نبود اما مطمئنم بودم که مرتضی ستاره درخشانی خواهد شد. از آنجایی که قبلا ویولن میزدم کمی گوش موسیقی داشتم و حس میکردم که صدای زیبایش مورد توجه قرار میگیرد. برای طراحی لباس کارم را آغاز کردم، میدانستم که علاقه زیادی به یکی از خوانندگان پاپ معروف دنیا دارد، برای همین در کارهایم فاکتورهایی را در نظر میگرفتم که شبیه ستاره مورد علاقهاش باشد. من از مرتضی خواهش کردم که فرم موهایش را تغییر بدهد. اصلا دلش نمیخواست این کار را انجام دهد و موهایش را کوتاه کند، ولی با اصرار من قبول کرد. تا دو ساعت اول بعد از کوتاهی، خودش از دیدن چهرهاش در آیینه شوکه شده بود، اما بعد به این نتیجه رسید که ای کاش زودتر این کار را میکردم. بخصوص وقتی واکنش دیگران را میدید که همه تایید میکردند و میگفتند چقدر با موی کوتاه زیباتر شدی.
زمان گذشت و این همکاری ادامه داشت. گاهی مرتضی معده درد شدید میگرفت و همین امر باعث شد که تصمیم بگیرد سراغ دکتری برود و آزمایش و عکسی تهیه کند. تا آن روز کذایی که معده درد شدیدی گرفت. این بار خیلی بدتر از دفعات قبل بود و به اصرار دوستان و خانوادهاش برای آزمایش و ویزیت پیش دکتر رفت و متوجه شدند که توموری در معده اوست. باز هم قضیه خیلی جدی به نظر نیامد و در تاریخ ۱۸ آبان ۹۲ در بیمارستان نیکان جراحی کوچکی انجام داد و به خانه آمد. بعد از چند روز جواب آزمایش و نمونه برداریها آماده شد. یک تیم پزشکی و روانکاو سراغ مرتضی آمدند. باورمان نمیشد که آنها پیام آور چه خبر تلخی هستند.
مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند |
ابتدا با او صحبت کردند و گفتند که به نظر ما تو خیلی قوی و با اراده هستی و میتوانی از پس مشکل جدیدی که پیش رو داری بربیایی. بیماری معده تو پیشرفتهتر از آن چیزی است که فکر میکنی و باید مراحل درمانی آغاز شود. مرتضی به آرامی پرسید یعنی سرطان؟ دکتر گفت سرطانِ سرطان که نه، ولی خب، تقریبا بله سرطان! شاید اسم سرطان خیلی سنگین و هولناک است اما تو با اراده میتوانی به آن غلبه کنی.
چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت. من و مادر مرتضی کنارش بودیم. او اتاق را ترک کرد و لحظاتی با خودش خلوت کرد. رفتیم تا ببینیم در چه شرایطی است. آن لحظه بود که صدای گریه آرامش را شنیدم و بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمد و فقط یک جمله گفت: «من نمیخواهم بمیرم.»
قرار بر آغاز دوره شیمی درمانی شد و اجراهای مرتضی روز به روز بیشتر و فشردهتر میشد. اما اصلا حاضر نبود لحظهای موسیقی را کنار بگذارد و میگفت انرژیای که از مردم و صحنه میگیرم مثل شیمی درمانی به درمانم کمک میکند.
قدر ثانیههایم را میدانم
مرتضی را از زمانی میشناختم که اصلا شناخته شده نبود، ولی این ویژگی او برای من کاملا شناخته شده و بارز بود. عشق به موسیقی، پشتکار و تواضع، بنابراین حتی سرطان هم نتوانست او را از علاقهاش جدا کند، بلکه این بیماری باعث شد که او سرعت کار و موفقیتش را بالاتر ببرد و از همه لحظاتش استفاده مفید بکند، خودش میگفت من قدر تک تک ثانیههایم را میدانم و میدانم که این لحظات ارزشمند است.
مرتضی قبل و بعد از شهرت
مرتضی هیچ فرقی با قبل نکرد، حتی آن دورهای که معروف نبود همین قدر متواضع و فروتن بود. حس میکردم درست شبیه همین مثال است که درخت هر چه پر بارتر افتادهتر و سر به زیرتر. به جرات میگویم افتادهترین آدمی که در زندگی دیدم مرتضی پاشایی بود. دلم نمیآید فعل بود را به کار ببرم. پس میگویم مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند.
با آنها هم به روش خودشان برخورد میکرد و به این تفاوت عقیده و سلیقه احترام میگذاشت. حس میکنم او با همه فرق داشت.
روند کاری او بعد از سرطان و تغییر رفتارش
به نظرم مراقب بود تا مبادا کسی را برنجاند، البته قبلا هم هرگز این کار را نمیکرد، اما مراقبتش بیشتر شده بود. همیشه میگفت من اصلا به مرگ فکر نمیکنم.
او این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است |
تا لحظات آخر به برنامه اجراهایش فکر میکرد. اول از همه ملودیها را از پشت تلفن برایم میگذاشت و گوش میدادم و به نظر افراد نزدیک زندگیاش توجه میکرد و اهمیت میداد.
تغیر استایل و کلاه و...
همیشه به ست بودن لباسهایش توجه میکردم، چون ظاهر برایش بسیار مهم بود. این به این معنی است که او آراستگی را دوست داشت و همان طور که گفتم از طرح لباسهای مایکل جکسون هم ایده میگرفتم و به نظرم میآمد که باید فرم لباسهایش با لقبش همخوانی داشته باشد. مرتضی لایق و شایسته واژه امپراتور است.
تغییر استایل بعد از بیماری
چون برایش ظاهر بسیار مهم بود، وقتی که موهایش را به خاطر شیمی درمانی از دست داد، گفت که میخواهم کلاه سرم کنم. پس کلاه باید به بقیه لباسهایش میآمد و همین امر باعث شد تا یک تغییر اساسی در تهیه و طراحی لباسها به وجود بیاید. همین جا باید بگویم مرتضی که تا این حد ظاهرش را آراسته میکرد و دلش نمیخواست مردم او را با چهره پریشان و بیمار ببینند و حتی وقتی پرستارها به اتاقش میآمدند عینکش را میزد، حال یک فرد بیمعرفت و از خدا بیخبر میآید و در آن حال دلخراش از مرتضی فیلم و عکس میگیرد. من آن فیلم را ندیدهام و هرگز نمیبخشیم کسی را که چنین بیرحمیای در حق مرتضی کرد...
احساس کلاه و عینک
مدام سوال میکرد بچهها ظاهرم بد نیست، همه ما میگفتیم نه، با موی کوتاه و کت آبی خیلی هم خوش تیپ هستی.
آن زمان شایعه سرطان او بسیار پیچیده بود و مرتضی خودش دوست نداشت کسی علت تغییر استایل و نام بیماری را بداند. ناراحت میشد و غصه میخورد و حتی به خود شما گفت باید یک گفتگو یا مطلبی بنویسید که در آن اشارهای به کلمه سرطان نشود، اما هوادارانم بدانند که من بیماری پیشرفته معده دارم و قاعدتا تحت درمانم. چون این شایعهها انرژی من را میگیرد، وقتی که از خواب بیدار میشوم و مادرم یا دوستی با صدای لرزان به من زنگ میزند و تا گوشی را برمیدارم با گریه میپرسد مرتضی زندهای؟ هم خودم شوکه میشوم و هم عزیزانم آسیب میبینند، اما وقتی که این شایعات بیشتر شد دیگر به آنها اهمیت نداد و با انرژی بیشتر کارش را ادامه داد.
این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است.
علایق مرتضی
اول موسیقی، موسیقی، موسیقی و بعد همیشه میگفت من عاشق غذا خوردن هستم، البته این اواخر از خوردن هر غذایی محروم شد، غذای خانگی را به شدت دوست داشت، اما روزهای آخر ناچار بود که از طریق سرم و دارو نیازهای بدنش را تامین کند.
به دنبال معجزه
او فقط میدانست بیماریاش سخت است، به پیمان عیسیزاده سرپرست گروه و دوستش اعتماد کامل داشت و تمام مدارکش را به او سپرد تا با دو سه تیم پزشکی در مورد بیماری و مراحل درمان صحبت کنند. پیمان با کشورهای مختلف و تیمهای پزشکی زیادی مشورت کرد و همه و همه همین نظر را داشتند؛ سرطان، شیمی درمانی، زمان محدود، معجزه.
شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد |
مرتضی به تیم پزشکیاش اعتماد کامل داشت اما این را میگفت که اگر کسی بیاید بگوید با هر مبلغی و در هر کجای دنیا امکان درمان تو وجود دارد، لحظهای تامل نمیکنم و همه داراییام را میدهم تا این بیماری از بین برود و درمان شود.
محبوبترین ترانه مرتضی
روز برفی؛ بعد از اینکه در بیمارستان نیکان جراحی شد و بعد از اینکه قرار شد از بیمارستان به خانه بیاید، همه دوستان به خانهاش رفتیم برای استقبال؛ آنجا روی کامپیوتر روز برفی را که خودش خوانده بود، برای اولین بار پخش کرد. وقتی از پشت کامپیوتر بلند شد، تقریبا هیچ کس در اتاق نبود، همه یکی یکی با گریه از اتاق بیرون رفتند اما خودش حتی قطرهای اشک نریخت. غم عجیبی در آن کار موج میزد، هیچ کس جرات نداشت حتی کلمهای در مورد این بیماری لعنتی حرفی بزند. حال آن غم ترانه روز برفی در وجود همه ما ریشه کرده.
خاکسپاری مرتضی
یکشنبه ساعت ۷:۳۰ شب مراسم خاکسپاری انجام شد، شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد.
همان طور که میدانید شنبه مرتضی را از بیمارستان بهمن برای شست و شو به بهشت زهرا بردند تا روز یکشنبه جمعیت بدرقه کنندگان مرتضی بعد از تالار وحدت بدون معطلی به قطعه هنرمندان بیایند. اما واقعا این جمعیت و این استقبال با شکوه قابل پیش بینی نبود و یکشنبه ظهر این اتفاق نیفتاد، چراکه حتی آمبولانس حاوی مرتضی نتوانست خودش را به در ورودی قطعه هنرمندان برساند و با آن وضعیت نمیشد که مراسم انجام شود، بنابراین دوباره پیکرش را به سردخانه برگرداندند و قرار بر این شد که خاکسپاری تا قبل از اذان انجام شود، اما هر چقدر صبر کردند بهشت زهرا خلوت نشد، بنابراین تا ساعت هفت و نیم شب صبر کردیم.
مادر مرتضی هرگز راضی نبودند که خاکسپاری فرزندشان انجام شود اما اطرافیان این مادر داغدیده را متقاعد کردند و به یادش آوردند که در دین اسلام هم این اتفاق قبلا افتاده و ایشان قبول کردند و ساعت هفت و نیم شب یک شب پاییزی تلخ با او وداعی ابدی کردیم و در تاریکی شب مرتضی پاشایی برای همیشه ترکمان کرد.
جا دارد که تشکر ویژهای کنم از علی لهراسبی که یک سال زندگی مرتضی را بعد از تشخیص سرطان مدیون او هستیم، مرتضی را از این دکتر به آن دکتر میبرد و ما توانستیم فرصت بیشتری برای بودن در کنار این موجود آسمانی و دوست داشتنی داشته باشیم. (فرشته ملک محمود/تماشاگران امروز)
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت 16:51
شهر «هشت بندی» از شهرهای نوپای استان هرمزگان است. این شهر در سال ۱۳۸۶ تأسیس شده و در فاصله ۶۵ کیلومتری شهرستان میناب و ۱۶۳ کیلومتری بندر عباس قرار دارد. بیشتر مردمان آن مهاجرانی از روستاها و کوهپایههای اطرافند و پیشه اغلب آنها کشاورزی است. تصاویری که در ادامه میبینید، برداشت هندوانه شب یلدا در مزارع این شهر را نشان میدهد.
یک پژوهش که توسط تیمی تحقیقاتی در دانشگاه «جان هاپکینز» امریکا صورت گرفته و نتایجش در آخرین شماره مجله علمی «ساینس» انتشار یافته نشان میدهد علت اصلی بروز سرطان در انسان بیشتر ناشی از «جهش تصادفی در دیانای» هنگام فرایند تقسیم سلولها در بدن است.
به گفته محققان امریکایی، اشتباه در تقسیم سلولها یا جهش تصادفی، عامل بروز دو سوم سرطانها است و فقط یک سوم باقی مانده به عوامل محیطی یا ژنهای ارثی معیوب ارتباط دارد. با وجود این، پژوهشگرانی که پژوهش مذکور را انجام دادهاند، هشدار میدهند که سبک زندگی نامناسب و رفتارهایی چون سیگار کشیدن میتواند به عامل بدشانسی اضافه شود.
آنها میگویند جابجایی اشتباهی عناصر تشکیل دهنده دیانای انسان با یکدیگر هنگام شبیه سازی سلولی، ناشی از بداقبالی یا «بدشانسی» است که برای فرد رخ میدهد. همچنین آنها به این نتیجه رسیدهاند که بدشانسی عامل بروز ۲۲ نوع سرطان از ۳۱ نوعی است که در پژوهش خود، آن را بررسی کردهاند. علاوه بر این، خطر ابتلا به انواع سرطان در اعضایی که میزان تقسیم سلولهای پایه در آنها بیشتر است، افزایش مییابد.
آنها در این زمینه به میزان تقسیم سلولهای پایه در روده بزرگ انسان اشاره کردهاند که چهار برابر میزان تقسیم سلولهای پایه در روده کوچک است. در نتیجه، ابتلا به سرطان روده بزرگ در انسان بیشتر از ابتلا به سرطان روده کوچک است؛ اما برعکس، میزان تقسیم سلولهای پایه در روده کوچک موشها بیشتر از روده بزرگ این حیوانات است و در نتیجه، میزان ابتلای آنها به سرطان روده کوچک نیز بیشتر از سرطان روده بزرگ است.
روزنامه «گاردین» چاپ انگلیس نوشت: نتایج این پژوهش مشخص میکند که چرا برخی افراد که زیاد سیگار میکشند یا سبک زندگی نامناسبی دارند، بیشتر عمر میکنند و به سرطان هم دچار نمیشوند؛ در واقع، این گونه افراد فقط «خوششانستر» از دیگران هستند و هنگام تقسیم سلولی، در دیانای آنها اشتباهی رخ نمیدهد.
«کریستین توماستی»، از مسئولان تیم تحقیقاتی دانشگاه جان هاپکینز در این باره گفت: «اگر دوسوم سرطانها به علت اشتباه در جهش دی انای هنگام تقسیم سلولهای پایه رخ میدهد، اصلاح سبک و عادات زندگی میتواند کمک بزرگی برای ممانعت از برخی سرطانها باشد، اما شاید این کارها برای بقیه سرطانها موثر نباشد.»
وی افزود: ما باید منابع بیشتری را برای یافتن راههایی به منظور تشخیص سرطانها در مراحل اولیه و قابل درمان اختصاص دهیم. (ایرنا)
به طور کلی میتوان کودک آزاری را اینگونه تعریف کرد:
«مجموعه رفتارها یا گفتارهایی که انجام دادن یا انجام ندادنشان باعث وارد شدن نوعی آسیب عاطفی، فیزیکی به کودک شود و این احساس را در او به وجود آورد که خوب و دوست داشتنی و مورد احترام نیست و ناخواسته است.»
آمارها نشان میدهد ۷۰ درصد آزارهایی که به کودکان از نظر عاطفی و جسمی وارد میشود، از سوی غریبهها نیست و در چارچوب خانواده و به وسیله مراقبان و افراد نزدیک اتفاق میافتد.
مصادیق عاطفی کودک آزاری
تو را نمیخواستم
ما موارد متعددی را میبینیم که والدین یا یکی از آنها مثلا به فرزند ۶ - ۷ سالهشان میگویند ما نمیخواستیم تو به دنیا بیایی و مامان اتفاقی تو را باردار شد و گرنه همین دو تا بچه برایمان کافی بود. البته حالا خیلی دوستت داریم.
برخی مادرها هم به محض بروز مشکلی با همسرشان، به کودک میگویند اگر تو نبودی، حتی یک روز هم با پدرت زندگی نمیکردم!
این حرفها احساس زیادی و ناخواسته بودن شدیدی به کودک میدهد و فکر میکند وجودش در این دنیا ناخواسته بوده یا باعث رنج مادرش شده است و اگر او به دنیا نمیآمد، والدینش میتوانستند زندگی راحت تری داشته باشند.
گاهی هم پدر یا مادر به بچه میگویندای کاش تو هیچ وقت به دنیا نمیآمدی یا خیلی وقتها میشنویم به کودک میگویند:«کی میشود من بمیرم و از دست تو راحت شوم...!»
سختی به خاطر تو
پدر و مادری که مدام به فرزندشان میگویند من به خاطر تو از تمام خوشیها و تفریحات چشم پوشی کردهام، او را آزار میدهند.
همه ما میدانیم وظیفه نگهداری و مراقبت از بچهها بر عهده والدین است و هر آنچه برای فرزندشان انجام میدهند جزو وظایفشان است.
این اصولی نیست که در این راه خود را از تمام لذتها، تفریح هاوارتباطها محروم کنند و اگربه دلیلی مجبور به انجام این کار هستند، بیان آن کار درستی نیست و مصداق کودک آزاری است.
به اسم صدا نزدن کودک
متاسفانه برخی پدر و مادرها فرزندشان را با عبارتها و واژههایی مثل:«هی بچه»، «هی پسر»،
«هی دختر» و... صدا میزنند. برخی هم ناسزایی چاشنی این لقب میکنند.
انتخاب نامی نامناسب
یکی از مصادیق کودک آزاری عاطفی که خیلیها از آن غافلند این است که نامی را روی کودک بگذاریم که بالقوه پتانسیل این را داشته باشد که دوستانش در مدرسه یا اطرافیان آن را تمسخر کنند.
گاهی اسمهایی برای کودکان انتخاب میشود که بسیار قدیمی و مهجور هستند و باعث میشوند همیشه از داشتن آن احساس سرافکندگی کنند.
مقایسه کودک با دیگران
برخی فکر میکنند این کار باعث پیشرفت و الگو برداری کودک میشود ولی این کار فقط احساس خودکم بینی را به کودک میدهد و این احساس را به کودک میدهد که از نظر والدینش دوست داشتنی نیست.
سکوت
قهر کردن پدر یا مادر که به آن تنبیه سکوت میگویند و قطع رابطه کلامی به مدت چند ساعت تا چندروز با کودک به نشانه دلخوری، آسیب شدیدی به او میزند.
سبک کلامی نادرست
در برخی خانوادهها، سبک کلامیای به عنوان یک فرهنگ رایج وجود دارد و اعضای آن به صورت عادی در جملههایشان دشنام به کار میبرند و فکر نمیکنند این خشونت کلامی چقدر میتواند برای بچه ازنظر روانی آزار دهنده باشد.
انتظارهای غیر واقع بینانه
برخی پدر و مادرها انتظارهای نامناسب با سن و توانایی از فرزند خود دارند.
مثلا «: توقع دارند نوزاد از شب تا صبح بدون اینکه بیدار شود بخوابد در حالی که چنین چیزی امکان ندارد. برخی هم از کودک نوپا انتظار دارند ۳۰ دقیقه بدون اینکه تکان بخورد، گوشهای بنشیند.
برآورده کردن چنین انتظارهایی فراتر از توانایی یک کودک و مصداق آزار است.
گاهی پدر یا مادر افسردهای را میبینیم که باعث میشوند فرزندشان از کودکی بترسد چون میترسند اگر زیاد بدود، راه برود، بلند حرف بزند و... حوصله پدر یا مادرش سر برود.
آزارهای عاطفی هنگام طلاق
طلاق ممکن است برای بچهها آسیب رسان باشد اما شیوه طلاق و تعامل همسران با هم و فرزندان، در شدت این آسیب تاثیر بسزایی دارد.
خیلی وقتها میبینیم یکی از والدین که معمولا پدر است، بچهها را گرو میگیرد تا همسر سابقش حاضر شود از گرفتن مهریهاش صرفنظر کند...!این رفتار یکی از بزرگترین جنایتهای عاطفی است.
برخی از پدر و مادرها هم روش ظالمانه دیگری را به کار میبرند و به فرزندشان میگویند:
«پدر یا مادرت تو را دوست ندارد که میخواهد طلاق بگیرد یا خانوادهاش خیلی آدمهای بدی هستند»
این رفتارها چنان آسیبهای عاطفی شدیدی به کودک وارد میکند که جبرانشان سخت خواهد بود.
محمد بیک/جام جم
محمدرضا جمالزاده اظهار داشت: بیست و ششمین کنگره فیزیوتراپی ایران با شعار «نیم قرن تجربه بالینی، پشتوانه بهبود کیفیت زندگی»، هم زمان با پنجاهمین سال تاسیس انجمن فیزیوتراپی ایران و با هدف به روز کردن اطلاعات و دانش فیزیوتراپیستها و سایر گروه پزشکی و ارائه نتایج تحقیقات انجام شده در زمینه نقش فیزیوتراپیست در پیشگیری و درمان بیماریها اردیبهشت سال ۱۳۹۴ برگزار میشود.
دبیر اجرایی بیست و ششمین کنگره فیزیوتراپی ایران گفت: کنگره سالیانه جنبه عمومی داشته و درباره محورهای مختلف مانند فیزیوتراپی در بیماریهای سیستم اسکلتی عضلانی، عصبی، اختلالات و انحرافات ستون فقرات، حرکات اصلاحی، صدمات ورزشی، اطفال، سالمندان، سلامت زنان، و... بحث و گفتوگو خواهد شد.
وی گفت: بیماریهای اسکلتی عضلانی کیفیت کار و زندگی افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهند. از جمله مواردی که این بیماریها را به دنبال دارد کم تحرکی است. کم تحرکی یکی از مشکلات مهم امروز کشورهاست که روز به روز در حال افزایش بوده و سلامت انسان را به خطر انداخته است. در این بین سازمانهای مختلفی در تلاش هستند تا به نحوی از شدت و عوارض آن در بین افراد جامعه از کودک تا افراد مسن بکاهند و فیزیوتراپی به عنوان یکی از رشتههای پزشکی میتواند به کمک این سازمانها آمده و ضمن شناسایی و مبارزه با عوامل ناتوان کننده در بهبود کیفیت زندگی نقش موثر ایفا نماید.
دبیر اجرایی بیست و ششمین کنگره فیزیوتراپی ایران افزود: امروزه فیزیوتراپی تنها کاربرد دستگاه در مراکز درمانی نیست بلکه فیزیوتراپی مجموعه خدماتی برای افراد جامعه است تا حداکثر حرکت و توانایی عملی خودرا در طول دوران زندگی حفظ نموده، و در صورت هر نوع کاهش حرکت و توانایی عملی ناشی از آسیبهای مختلف، آن راتوسعه و به حالت اولیه برگردانند. (مهر)
337
بنا بر تحقیقاتی که به سرپرستی دکتر هان بی. آلبرت، استاد دانشگاه جنوب دانمارک، انجام شده، 80 درصد از شرکتکنندههای این مطالعه که بیش از شش ماه است به دردهای کمر یا التهاب در نواحی ستون فقرات مبتلا هستند، پس از مصرف آنتیبیوتیکها کمتر از درد شکایت کردهاند. این افراد آنتیبیوتیکها را به مدت صد روز و هر روز سه بار خوردهاند.
دکتر آلبرت در این مورد میگوید: «افرادی که از داروهای دیگر استفاده کردهاند، چنین تغییری مشاهده نکردهاند.»
پژوهشهای جدید تائیدی بر تحقیقاتی هستند که پیش از این درباره تاثیر عفونتهای باکتریایی در ایجاد دردهای مزمن کمر انجام شده بود. گروه پژوهشی دانمارکی معتقد است این کشف به اندازه تشخیص طبقهبندی جدیدی از بیماریها ارزش دارد و به همان اندازه در رفع مشکل ممکن است موثر باشد.
برخی دردهای کمر به علت وجود پروپیونی باکتریوم رخ میدهند. این باکتریها معمولا در فولیکولهای مو یا لثهها زندگی میکنند و ممکن است پس از شانه یا مسواکزدن وارد جریان خون شوند و سپس تا دیسک کمر خود را برسانند و در نهایت تولید درد کنند. بیمارانی که با آنتیبیوتیک تحت درمان قرار گرفتند، پس از یک سال بهبود یافتند و درد کمتری در کمر و پاهایشان احساس کردند و در حال حاضر میتوانند به فعالیتهای روزانهشان بپردازند. به گفته دکتر آلبرت، درمان با آنتیبیوتیکها لزوما به بهبود تمام افراد مبتلا به کمردرد منجر نمیشود. این روش درمانی نباید برای کسانی که وجود عفونت در بدنشان به اثبات نرسیده یا کسانی که به آنتیبیوتیکها حساسیت دارند، به کار برود.
وی میافزاید: «بیمارانی که از این روش درمانی استفاده میکنند، دچار مقاومت در برابر آنتیبیوتیکها نخواهند شد؛ زیرا عفونت در دیسک میانمهرهای وجود دارد و به سایر اندامها سرایت نخواهد کرد.» محققان گروه بر سر این نکته متفقالقول هستند که سایر مطالعهها و پژوهشها باید روی انواع دیگر بیماریها انجام شود تا عوامل اصلی بیماریزا از لحاظ علمی شناسایی شوند و درمان مناسب برای آنها پیدا شود. (جام جم سرا/ندا فراهانی/سیب، ضمیمه سه شنبه روزنامه جام جم)
سپیده جلالی علوم سیاسی میخواند. او حرکت خیرخواهانه و البته همراستا با حفظ محیط زیست را از خانه و دانشگاه شروع کرده و حالا برخیها همانند او چشمشان دنبال درهای پلاستیکی است؛ درهای پلاستیکی رنگارنگی که توسط مردم شهر تبریز جمع میشود و از پول آن برای نیازمندان صندلی چرخدار میخرند:
آغاز حرکت
گاهی باید نگاه کرد. باید به شهر به دیوارها به صندوقها نگاه کرد: «من در سفری که سه سال پیش به ترکیه داشتم با یک نهاد مردمی آشنا شدم. صندوقهایی را دیدم در خیابان که مردم در آن درهای پلاستیکی میریختند. درهای کوچک و بزرگ و رنگی. فقط در بود. بعد که تحقیق کردم متوجه شدم این کار یک حرکت مردمی و خیرخواهانه است. این درها جمع میشود و بعد با پول فروش آن برای افراد نیازمند ویلچر تهیه میکنند. این حرکت را هم یک دانشجوی رشته پزشکی شروع کرده. یک روز در خیابان دیده که یک آقا مادرش را کول کرده وقتی دلیلش را میپرسد متوجه میشود که مادر نمیتواند راه برود و پولی هم برای خرید ویلچر ندارند. همین موضوع باعث شکل گرفتن این حرکت میشود. من هم از این ایده خیلی خوشم آمد. وقتی از ترکیه برگشتم این ایده همیشه توی ذهنم بود. تا اینکه اوایل زمستان سال ۹۲ خودم شروع کردم به در پلاستیکی جمع کردن. کم کم افراد خانوادهام و دوستانم و فامیل هم به من کمک کردند و شروع کردیم به جمع کردن درهای رنگی نوشابه و در شیشه سس و...»
طراحی پوستری برای فراخوان همگانی
هر حرکتی باید به چشم بیاید. باید مردم را کنجکاو کند و دنبال ایده بکشاند: «روزهای اول در شبکههای مجازی یک صفحه درست کردم. بعد که دیدم کافی نیست پوستری چاپ کردم که همه اهداف و انگیزهام را توضیح میداد. چند مرکز هم به صورت داوطلبانه اعلام کردند که میتوانند در جمع کردن درها به عنوان دریافت کننده به ما کمک کنند. یک کتابفروشی، انتشارات، نانوایی، خیریه و یک کافه جاهایی بودند که در پوستر به عنوان دریافت کننده نام بردیم. پوسترها را در جاهای مختلف شهر پخش کردیم. در مکانهای شلوغ مثل آموزشگاهها، مدرسهها، فروشگاهها و رستورانها. خدا را شکر کار گرفت و مردم استقبال کردند. پارکینگ خانه ما هم مرکز اصلی جمع کردن درها بود. هر کس هر چقدر که «در» داشت به این مراکز مراجعه میکرد. از سی تا سه هزار تا. تعدادش مهم نبود. مهم این بود که این حرکت داشت جا میافتاد. آدمهای مشخصی هم نبودند. از هر قشر و صنفی به ما کمک کردند. هدف مشخص بود. کار هم خیلی ساده بود. مردم به من که یک دختر دانشجو بودم اعتماد کردند. دیدند کار یک حرکت خیرخواهانه است. برای همین دیگر به چگونگیاش فکر نکردند. مهم هدف بود که خیلی روشن نوشته بودیم قرار است وقتی درها را فروختیم برای افراد نیازمند ویلچر بخریم. همین.»
۱۰۰ گونی «در»!
اولین قدم پیدا کردن مشتری است. درها باید خریدار داشته باشد تا به پول تبدیل شوند «قبل از چاپ کردن پوستر و جمع کردن درها به همه مراحل کار فکر کرده بودم. خریدار را پیدا کرده بودم و میدانستم که درها را برای بازیافت به کجا ببرم. قرار بود وقتی به یک تن رسید درها را برای فروش ببرم. قبل از اینکه درها را برای فروش ببرم از همه گونیها و درهای جمعآوری شده عکس گرفتم و همه جا پخش کردم تا مردم ببینند که چقدر در جمع شده. این کار انگیزهشان را چند برابر میکرد. اینکه میدیدند درها روی هم یک تن شده و بزودی تبدیل به پول و ویلچر میشود. برای بار اول هم مسئول خرید آن شرکت به خاطر هدف خیرخواهانهای که داشتیم با قیمت بالاتری درها را خریدند و توانستیم با پول آن یک تن در پلاستیکی ۶ صندلی چرخدار بخریم. در مراسمی هم از مردم دعوت کردیم و از ویلچرها رونمایی شد. میخواستم همه چیز روشن و شفاف باشد تا ببینند نتیجه چی شده و کار به کجا رسیده است.»
«روزهای اول این صندلیهای چرخدار فقط خریداری شد. یعنی برای آدم خاصی نخریدیم. نمیدانستیم که این صندلیها را باید به چه کسانی بدهیم. تا اینکه یک تعدادی را به ما معرفی کردند. بعد از اینکه تحقیق کردیم به کسانی که واقعاً احتیاج داشتند تعلق گرفت. جالب اینجا بود که سه نفر از کسانی که ویلچر احتیاج داشتند خودشان در این حرکت نقش داشتند و خودشان جزو کسانی بودند که «در» جمع میکردند.
حالا هم این شکلی است. مردم خودشان میآیند و اسم افراد نیازمند را میگویند ما هم تحقیق میکنیم و بعد از فروش درها ویلچرها را تحویل میدهیم. حتی ویلچر اهدایی هم داریم. چند وقت پیش آقایی ویلچرهای مادرش را که فوت کرده بود به یکی از مراکز جمعآوری درها تحویل داده بود. این اتفاقها هم میافتد که کارمان را جالبتر و جذابتر میکند. در مراسم رونمایی از ویلچرها هم فقط از صندلیها رونمایی میکردیم و بعد در خفا و به صورت ناشناس به در خانه افراد نیازمند میرفتیم و صندلیها را تحویل میدادیم.»
یک کار با چند هدف همیشه هیجانانگیزتر است و بیشتر به دل میچسبد: «کار ما مثلزدن یک تیر به چند هدف است. یک سر کار که خیر است. یکسری زباله دور ریختنی را جمع میکنیم و بازیافت میشود و از پول آن برای افراد نیازمند صندلی چرخدار میخریم. سر دیگر این کار جمعآوری زبالهها از روی زمین است. در این حرکت یکسری از درها در خانه و بعد از مصرف نوشابهها و دوغ و سس و ترشی و شامپو جمع میشود. یک بخشی از آن هم بچههای فعال محیط زیست از طبیعت و سواحل و کوه و دشت و حتی خیابانها جمع میکنند. این سر بطریها قرار بود در زمین بماند و بعد از چند صد سال تجزیه شود و به هیچ دردی هم نخورد اما حالا از آن پول در میآید. یک اتفاق دیگری هم که افتاد به جریان افتادن بحث تفکیک زبالهها بود. اینکه گروهی از مردم میپرسند خب ما درها را جمع میکنیم پس خودش چه میشود؟ الان در ذهن همه کسانی که «در» جمع میکردند این جرقه زده شده که زبالههای دیگر را هم جمع کنند و از آن پول در بیاورند. حالا برای همه عادت شده. بیشتر بچههای مدارس تبریز به این موضوع عادت کردهاند. حتی یکی از ویلچرها را یک هفته در یک مدرسه گذاشتیم تا بچهها ببینند با این کار تفکیک زباله چه کار مهمی انجام دادهاند. الان بچههای دانشگاه ما چه بومیها و چه غیر بومیها بعد از چند روز تعطیلی و سفر با کلی در بطری به دانشگاه میآیند. خودم هم همیشه جیبهایم پر از در است. دیگر برایمان عادت شده. همین مهم است. اینکه عادت کنیم زبالهها را از روی زمین برداریم و دور نریزیم.»
قدمهای کوچک و بزرگ
تازه کار شروع شده. برای همین سپیده جلالی به همین قدمهای کوچک قانع است و البته کارهایی که بعد از این حرکت میخواهد انجام بدهد و البته نه به این زودیها، خیلیها پیشنهاد کردند که کارهای دیگری هم اضافه کنیم. ولی از روزهای اول به قدمهای کوچک اما استوار اعتقاد دارم. میگویم فعلاً این کار را سر و سامان دهم بعد میروم سراغ کار دیگری. فعلاً میخواهم روی همین در بطریها کار کنم و چند وقتی همین طوری کار کنیم و فقط سرعت و تعداد را بالا ببریم.
ما در ۱۰ ماه توانستیم ۶ ویلچر بخریم. این زمان خوبی است اما ایدهآل من این است که در زمان کمتری تعداد بیشتری صندلی چرخدار بخریم. بعد از این کار هم میخواهم به کاغذها و مسأله تفکیک آن فکر کنم و یک حرکتی را شروع کنم. باید اصولی و منطقی کار را شروع کنم. الان موضوعی که خیلی مهم است این است که مردم به من اعتماد کردهاند و حالا مرا میشناسند. این اعتماد ساده به دست نیامده پس باید قدم دوم را محکم بردارم و مردم را دوباره دنبال این هدف بکشانم.
از ۹ سالگی دغدغه محیط زیست دارم. از آن زمان تا حالا هیچ وقت هیچ آشغالی روی زمین نریختهام و هر وقت آشغالی دیدهام از روی زمین برداشتهام. از همان ۹ سالگی به خودم قول دادم من نباید کسی باشم که دستش را از شیشه ماشین بیرون میآورد و در خیابان و طبیعت آشغال میریزد. در گروه و تشکل محیط زیستی هم نبودهام. فقط یک موضوع شخصی است. همیشه گفتهام باید اول از خودم و خانوادهام شروع کنم و بعد یک جامعه را دعوت به راهانداختن یک حرکت کنم.
همیشه به صورت جدی در طبیعت پاکسازی میکنم. هر جا که میروم جنگل، ساحل و کوه همان مسیر خودم را تمیز میکنم. میگویم همین که مسیر رفت و برگشتم را پاک میکنم پس من دینم را به زمین ادا کردهام. قدمهایی که روی آن میگذارم بیدلیل نگذاشتهام. یک جوری از زمین و طبیعت تشکر و قدردانی میکنم. کلی هم در مسیر پاکسازی در بطری جمع میکنم. (اکرم احمدی/بانو)
دکتر پویان امینی شکیب افزود:در مواقعی که تشخیص این بیماری به موقع رخ ندهد می تواند منجر به مرگ بیمار شود.
وی سرطان سلول های سنگفرشی حفره های دهانی را از شایع ترین سرطان های دهان اعلام کرد و گفت: حدود 70 درصد افرادی که مبتلا به درجات بالای این سرطان ( درجه 4) می شوند، در مدت کم تر از پنج سال فوت می کنند.
او با اشاره به اینکه استعمال دخانیات و قلیان احتمال بروز این بیماری را افزایش می دهد، گفت: دخانیات، تنباکو و مصرف مشروبات الکی از عوامل خطرزای این بیماری هستند.
امینی با تاکید بر اینکه هر چه تشخیص این بیماری زودتر محقق شود درمان موثرتر و شاخص بقای عمر بیشتر خواهد بود گفت: وزارت بهداشت به دنبال اجرای طرح غربالگری سرطان دهان برای شناسایی افراد و درمان آن است.
وی، زخم های قرمز رنگ و ضایعات سفید رنگ در دهان، فرو رفتگی مخاط دهان و برجستگی سطح حفره های دهان را از جمله علائم این بیماری اعلام کرد و گفت: این موارد معمولا روی پوشش زبان، کف دهان و کام مشاهده می شود.
عضو هیات علمی دانشکده داندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران تاکید کرد:در صورتی که زخم و یا ضایعات در دهان بیش از 2 هفته باقی بماند حتما به دندانپزشک مراجعه کرد. (ایرنا)
خیلیها در مواجهه با سردردهای شدید و ناگهانی نگران میشوند که نکند این عارضه در آنها به معنای ابتلا به بیماری مزمنی باشد. در حالی که بروز سردرد همیشه جدی نیست و زمانی خطرناک میشود که بروز آن علامتی از یک بیماری زمینهای مانند سردرد ناشی از تومور، مننژیت یا خونریزی مغز باشد.
البته نباید مضطرب شوید زیرا بسیاری از سردردها خطرناک نیست و معمولا عامل میگرنی یا عصبی (تنشی) دارد که با روشهای درمانی و مصرف دارو قابل کنترل و درمان است، ولی ضروری است در هر شخص مبتلا به سردرد، احتمال ارتباط با یک بیماری زمینهای کاملا مرتفع شده و سپس برای درمان و کنترل سردرد اقدام شود.
دکتر محمد روحانی، متخصص مغز و اعصاب نیز معتقد است برخلاف باور رایج، بیشتر سردردها به علت تومور مغزی نیست. بعلاوه همه تومورهای مغزی نیز با سردرد بروز نمیکند. سردردی که بتازگی شروع شده و شدتی داشته باشد که فرد را از خواب بیدار کند یا همراه با استفراغ و علائم عصبی چون دوبینی، تاری دید، افت سطح هوشیاری، تشنج و ضعف اندامها باشد، باید دقیق بررسی شود. در بیماری که سرطان دارد نیز باید سردرد ناشی از تومور مد نظر قرار گیرد و تصویربرداری مناسب مغزی انجام شود.
علائم خطر با چاشنی سردرد
به گفته این متخصص در صورت بروز هر یک از علائم خطر همراه با سردرد باید بیمار بسرعت به پزشک متخصص مغز و اعصاب مراجعه کند. چرا که این نشانهها زنگ خطر سردرد محسوب شده و احتمال وجود علل زمینهای دیگر در شخص را مطرح میکند. وی این علائم را برمیشمرد: سردرد با شروع ناگهانی و برقآسا به طوری که در کمتر از یک دقیقه به حداکثر شدت خود برسد و سردردی که بتازگی شروع شده باشد، بویژه در افراد بالای 50 سال باید جدی گرفته شود. سردرد جدید در بیمار مبتلا به هرگونه سرطان یا نقص ایمنی، تب و سفتی گردن نیز باید مورد بررسی جدی قرار گیرد. همچنین سردرد با علائمی چون دوبینی، تاری دید، افت سطح هوشیاری، تشنج و ضعف اندامها خطرناک محسوب میشود. در این راستا هر گونه معاینه غیرطبیعی مغز و اعصاب نیز باید جدی گرفته شود.
این متخصص مغز و اعصاب تاکید میکند: سردردی که شدت آن به صورت روزافزون در حال افزایش است و نیز تغییر در شدت و کیفیت سردرد در بیماری که قبلا سردرد داشته است، خطرناک تلقی میشود. سردرد همراه با حساسیت پوست ناحیه گیجگاه نیز در افراد بالای 50 سال به بررسی دقیق پزشکی نیاز دارد.
سردرد پس از ضربه مغزی
یکی از اتفاقات ناگهانی که ممکن است با مشکلات مغزی خطرناکی نیز همراه باشد ضربه مغزی است. بیشک در شرایطی که ضربه مغزی با خونریزی داخلی همراه باشد نجات جان فرد آسیبدیده سخت میشود. به همین علت دکتر روحانی تاکید میکند: در فردی که دچار تروما یا ضربه مغزی میشود ابتدا باید از طریق تصویربرداری مغز نظیر سیتیاسکن یا امآرآی، خطر خونریزی مغزی و سایر آسیبها رد شود. البته گاهی در افراد مسن، با ضربه نهچندان شدید مغزی نیز ممکن است نوعی خونریزی به صورت تاخیری ایجاد شود (بعد از چند هفته از ضربه) که باعث سردرد و گاهی خواب آلودگی میشود و با تصویربرداری مغز قابل تشخیص است.
خطری که خانمهای چاق را تهدید میکند
یکی از علل مهم سردرد، بویژه در خانمهای جوان و میانسال چاق، سردرد به علت افزایش فشار داخل مغز است که گاهی به آن تومور کاذب مغزی نیز گفته میشود.
به گفته این متخصص مغز و اعصاب با ابتلا به تومور کاذب مغزی، بیمار علاوه بر سردرد، تاری گذرای دید، وزوزگوش و دوبینی را نیز تجربه میکند. البته این نوع سردرد در حالت درازکش شدیدتر بوده و با نشستن تخفیف مییابد. جالب آن که در معاینه بیمار، تورم عصب بینایی در ته چشم وجود دارد در حالی که تصویربرداری مغز طبیعی است و شواهدی از تومور را نشان نمیدهد.
وی میافزاید: تشخیص این بیماری از طریق بررسی مایع مغزی نخاعی ممکن است. در صورت تاخیر در تشخیص و درمان سریع این بیماری، خطر آسیب جدی به اعصاب بینایی و کوری وجود دارد. بیشک، کاهش وزن به درمان این بیماری کمک میکند.
سردردهای مننژیتی
سردردی را که با درد گردن همراه است نباید کم اهمیت شمرد. گرچه سردرد همراه با دردگردن علتهای زیادی دارد و فقط یکی از دلایل آن ابتلا به مننژیت است.
این متخصص مغز و اعصاب با بیان مطلب فوق میگوید: در صورت وجود تب، سردرد و درد گردن باید به مننژیت یا التهاب پردههای مغز توجه داشت. البته گاهی، آرتروز گردن یا بیرونزدگی دیسکهای گردن باعث سردرد و گردندرد میشود. گاهی نیز سردردهای تنشی همراه با درد پشت سر و گردن است.
سردردهای صبحگاهی، خطرناک یا کم خطر؟
همه سردردهای صبحگاهی خطرناک نیست، ولی سردردهایی که فقط صبحها وجود دارد، ممکن است به عللی مانند تومور مغزی یا وقفه تنفسی حین خواب مربوط شود که باعث افزایش فشار داخل مغز میشود. به همین علت هم این نوع سردردها باید بررسی شود.
در سردردهای ناشی از سرفه نیز باید به علتهای مهمی نظیر پارگی عروق مغزی یا نقایص تکاملی اتصال مغز به گردن توجه کرد که در این موارد نیز مراجعه سریع به متخصص مغز و اعصاب و انجام امآرآی مغز ضرورت دارد.
این متخصص مغز و اعصاب با تاکید بر این که هنگام مواجهه با سردردهای مشکوک و وجود هرگونه علامت خطر باید هر چه سریعتر به پزشک مراجعه کرد، اظهار میکند: مهمترین مساله در مواجهه با سردرد، تشخیص علت آن است و تا پیش از آن باید از مصرف خودسرانه مسکن پرهیز کرد. بیشک، پس از ارزیابی سردرد تحت نظر پزشک، بسته به علت آن درمان مناسب انجام میگیرد.
پونه شیرازی/گروه سلامت