خبرگزاری آریا -
بخش عمده باهوش بودن این است که بدانید سختکوشی ارزش پایین تری از کار هوشمند دارد
بخش عمده باهوش بودن این است که بدانید سختکوشی ارزش پایین تری از کار هوشمند دارد. نتایج مطالعاتی که روی کودکان انجام شد نشان می دهد نوشیدن آب بیشتر، توانایی آنها در تکمیل وظایف ذهنی را افزایش می دهد، پس در آغاز روز مطمئن شوید مغزتان دچار کم آبی نشده باشد.
هوش و ذکاوت انعطاف پذیر است و در طول یک روز چیزهای زیادی برای تقویت آن پیش روی ماست. برای اینکه ذهن تان دقیق تر فکر کند به 3 چیز نیاز دارید:
1- آموزش های لازم در خصوص فرآیندهای خوب فکر کردن را ببینید.
2- اطلاعات زیادی داشته باشید.
3- بر روی یک مسئله یا ایده تمرکز کنید.
برای مثال، توماس ادیسون به دلیل زیر می توانست به اختراع لامپ فکر کند:
1- تفکر منطقی را آموخته بود.
2- درباره مهندسی الکترونیک چیزهای زیادی می دانست.
3- تمام تمرکزش را بر حل مسئله گذاشته بود.
در اینجا مجموعه کارهایی را ذکر کرده ایم که می توانید هر روز آنها را انجام دهید و به ذهن خود کمک کنید تا با دقت و هوش بیشتری فکر کند.
ظرف 30 دقیقه پس از بیدار شدن 2 لیوان آب بنوشید
به دلیل اینکه ساعت ها خواب بودید، بدن تان حدود 6 تا 9 ساعت هیچ آبی دریافت نکرده است. آب برای تصفیه مواد زائد و حفظ تعادل مایعات بدن لازم است. نوشیدن دو لیوان بزرگ آب کمبود مایعات ناشی از خواب را جبران می کند.
نتایج مطالعاتی که روی کودکان انجام شد نشان می دهد نوشیدن آب بیشتر، توانایی آنها در تکمیل وظایف ذهنی را افزایش می دهد؛ پس در آغاز روز مطمئن شوید مغزتان دچار کم آبی نشده باشد.
هنگام خوردن صبحانه خلاصه ای از یک کتاب را بخوانید
کتاب خواندن عالی است اما زمان خوردن صبحانه مناسب خواندن چیزی کوتاه تر است. به جای خواندن تیتر خبر روزنامه ها که تاثیر بسیار کمی بر زندگی و هوش شما دارند، سعی کنید خلاصه کتاب های پرفروش را بخوانید. یکی از روش های پیدا کردن خلاصه کتاب ها، جستجوی عبارت «خلاصه کتاب...» در گوگل (Google) است.
در طی زمان رفت و آمدتان به کتاب های صوتی گوش دهید
حتی اگر زمان رفت و آمدتان 10 دقیقه هم باشد، سعی کنید در این زمان به کتاب های صوتی گوش دهید. فرقی ندارد پیاده یا با ماشین یا حتی با دوچرخه به محل کارتان یا بیرون می روید. در این زمان چه کوتاه و چه بلند می توانید به انواع کتاب های صوتی مورد علاقه تان گوش دهید. این کتاب ها را یا در موبایل تان داشته باشید یا سی دی آنها را تهیه کرده و در خودرو به آنها گوش دهید. گوش دادن به کتاب های صوتی قدرت تفکر شما را تحریک می کند و از روش های مناسب پرورش تفکر هوشمندانه است.
در حین کار چای سبز بنوشید
در حالی که کافئین باعث ایجاد اضطراب در بسیاری از افراد می شود اما چای سبز دربرگیرنده ال تیانین است. تحقیقات نشان می دهد که ال تیانین به منظم سازی ضربان قلب و فشار خون کمک می کند. همچنین این اسید آمینه منجر به کاهش اضطراب و افزایش امواج مغزی آلفا در مغز می شود.
قهوه می تواند موجب القای حس اضطراب شود؛ در حالی که مصرف چای سبز با کیفیت باعث تمدد اعصاب می شود بدون اینکه احساس خواب آلودگی در فرد ایجاد کند. به همین دلیل است که ال تیانین به عنوان مکملی برای کمک به آرامش و افزایش سلامت قلب و عروق در صنعت پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد.
در طول روز چرت بزنید
چرت زدن به مغزتان کمک می کند نیروی تازه ای بگیرد. تحقیقات نشان داده که چرت زدن در طول یادگیری، سرعت آن را افزایش می دهد. ذهن شما الگو و روندی دارد که زمان خواب آلودگی و هنگام نیاز به خواب را تعیین می کند.
می توانید این روند را در افراد عادی مشاهده کنید که معمولا بین ظهر تا ساعت 4 بعدازظهر احساس خواب آلودگی بیشتری می کنند. این زمان برای چرت زدن بسیار مناسب است و هوشیاری و بهره وری شما را برای بقیه روز افزایش می دهد.
در طول روز شکر مصرف نکنید
در واقع اگر می توانید مصرف شکر را به طور کل قطع کنید اما اگر به هر دلیلی نمی توانید این کار را انجام دهید، سعی کنید هنگامی که نیاز به تمرکز بیشتری دارید از این ماده غذایی استفاده نکنید.
بالا و پایین رفتن قند خون برای حفظ عملکرد قوی و هوشمندانه ذهن مناسب نیست. اسیدهای چرب عملکرد خوبی دارند. سعی کنید چیزهای شیرینی که برای ناهار می خورید را به مواد غذایی اساسی تری همچون ماهی یا تخم مرغ تغییر دهید.
فقط یکی دوبار در طول روز در شبکه های اجتماعی فعالیت کنید
مغز انسان این قابلیت را دارد که خود را با اطلاعاتی که واردش می شود تطبیق دهد. اگر مغزتان را با اطلاعات پراکنده و بی برنامه بمباران کنید، طبیعتا حواس تان پرت می شود و تمرکز خود را از دست می دهید اما با وارد کردن اطلاعات ثابت و مشخص به ذهن تان، عملکرد مغزی خود را بالا ببرید. اگر نیاز دارید کاری را به تعویق بیندازید برنامه ریزی کنید و در چرخش های بی فکرانه خود گم نشوید.
به جای تماشای فیلم یا سریال، بازی کنید
تماشای تلویزیون یک فعالیت انفعالی است. با این کار مغز شما فقط اطلاعات را تحلیل می کند اما آنها را پردازش نمی کند و با آن اطلاعات هیچ تعاملی ندارد. این سرگرمی را با بازی جایگزین کنید.
نتایج مطالعه ای در سال 2014 نشان می دهد که حتی بازی ساده ای مانند سوپرماریو (Supper Mario) تاثیر قابل مشاهده ای بر شکل گیری و انعطاف پذیری مغز دارد. به جای اینکه بگذارید ذهن تان به صورت منفعلانه ای در خواب غفلت باشد، هر جا که می توانید آن را به صورت فعالانه درگیر کنید.
به جای تماشای تلویزیون، یک کتاب بخوانید
خواندن کتاب، مانند بازی کردن، تمرین فعالی برای مغز است. در حالی که تماشای تلویزیون مصرف غیرفعال اطلاعات است، خواندن کتاب مستلزم این است که مغز شما به صورت فعال تصاویر ذهنی از آنچه می خوانید را بسازد.
خواندن کتاب، مانند بازی کردن، تمرین فعالی برای مغز است
کمی برنامه نویسی کنید
برنامه نویسی، شیوه عالی برای یادگیری تفکر منطقی و در چارچوب است. یادگیری برنامه نویسی کار سختی است اما نرم افزارهایی برای یادگیری برنامه نویسی وجود دارند که آموزش آ« را برای تان ساده و جالب می کند.
این را به عنوان گام بعدی برای یادگیری تفکر هوشمندانه در نظر بگیرید. برنامه نویسی یک مزیت یادگیری اضافه است که می توانید در وقت آزاد خود آن را تمرین کنید. همچنین می تواند توانمندی های شغلی شما را در بازار کار افزایش دهد.
در طول روز چند نرمش ساده انجام دهید
ذهن و جسم به شدت با یکدیگر در ارتباطند. تناسب فیزیکی بدن به عملکرد صحیح ذهن کمک می کند؛ با این حال مجبور نیستید برای بهره مند شدن از این مزیت هر روز به باشگاه بروید. (هر چند که اگر بخواهید می توانید در باشگاه ثبت نام کنید.)
انجام چند حرکت شنا در طول روز و پیاده روی یا انجام حرکات پرشی تاثیر فوق العاده ای بر بدن و بالطبع بر ذهن تان دارد. سعی کنید برخی از تمرین های فیزیکی را هر یک ساعت یا بیشتر انجام دهید؛ حتی اگر این تمرین ها فقط بلند شدن، کشیدن بدن و منقبض کردن ماهیچه هایتان باشد که برای 5 تا 10 ثانیه انجام می دهید.
وقت تان را با افراد باهوش تر از خودتان بگذرانید
عادت ها از لحاظ اجتماعی مسری هستند. این واقعیت شناخته شده ای در دنیای علوم است که چاقی برای مثال از طریق شبکه های اجتماعی گسترش می یابد.
عادت ها و الگوهای تفکر افرادی که با آنها وقت می گذرانید بر شما تاثیر خواهند گذاشت. سعی کنید تا آنجا که می توانید با افراد باهوش تر از خودتان در ارتباط باشید، زیرا در این صورت می توانید از آنها بهره مند شوید.
با افرادی که با شما مخالفند صحبت کنید
با افرادی که در خصوص موضوعی با شما اختلاف نظر دارند به صورت دوستانه وارد بحث شوید. گفتگو و بحث کردن با آنها برای شما این فرصت را مهیا می کند که:
* استدلال های شما را روشن و واضح می کند.
* متقاعد می شوید که در اشتباه هستید.
در هر دو صورت شما برنده اید. در صورت اول طرف مقابل را با بیان دلایل خود متقاعد می کنید و در صورت دوم به این باور می رسید که منطق شما نادرست است.
در طبیعت پیاده روی کنید
پیاده روی در دل طبیعت مزایای زیادی دارد، از جمله اینکه:
* در طبیعت اکسیژن بیشتری وجود دارد که گیاهان از خود تولید می کنند.
* زمانی که اطراف تان پر از گل و گیاه است، آرامش ذهنی می یابید.
* پیاده روی به گردش خون شما کمک می کند.
اگر زمان ناهارتان را در پارک پیاده روی کنید، ذهن تان در ادامه روز عملکرد هوشمندانه تری دارد.
10 دقیقه پایان روز را به برنامه ریزی برای فردا اختصاص دهید
اگر از روز قبل برای فردا برنامه ریزی کنید، روز تان را با چند برنامه آغاز می کنید. این کار به شما این امکان را می دهد که به صورت پربارتری کار کنید. افراد زیادی تمام روز مشغولند اما واقعا مولد و پربار نیستند. بخش عمده باهوش بودن این است که بدانید سختکوشی ارزش پایین تری از کار هوشمند دارد.
منبع: هفته نامه آسیا /برترینها
دانش > فناوری - همشهری آنلاین:
فناوری جدیدی میتواند تشخیص دهد که آیا زیستنشانههایی مانند اثر انگشت مورد استفاده برای تعیین هویت در گوشیهای موبایل، به فردی زنده تعلق دارد یا اثری جعل شدهاست؟
براساس گزارش دیسکاوری، فناوری جدید از حسگرهایی دقیق برخوردار است که میتواند اصل یا تقلبی بودن اثر انگشت یا دیگر نشانگرهای زیستی که به عنوان ابزار تعیین هویت در اسمارتفونها و دیگر تجهیزات الکترونیک مورد استفاده قرار میگیرند را تعیین کند.
اثر انگشت جعلی و دیگر انواع جعل نشانگرهای زیستی در جوامع امنیتی تهدیدی بزرگ به شمار میرود. به تازگی گروهی از محققان ژاپنی نشان دادند جعل اثر انگشت یک فرد با استفاده از یک سلفی که در آن دست فرد به نشانه صلح بالا گرفته شده تا چه حد سادهاست. چند سال پیش نیز یک هکر اثر انگشت وزیر دفاع آلمان را با استفاده از تصاویر موجود در رسانهها جعل کرد. همین هکر توانست با استفاده از چسب چوب اثر انگشت جعلی ایجاد کرده و آیفون را فریب دهد.
محققان دانشگاه ویرجینیای غربی با آگاهی از این ضعف در نشانگرهای زیستی، فناوری جدیدی را براساس پدیدهای به نام ردیابی حیات ابداع کردهاند.
به گفته ماتیو والنتی مدیر مرکز فناوریهای شناسایی در دانشگاه وست ویرجینیا، نشانههای بسیار ظریفی وجود دارند که تنها میتوان آنها را در بدن افراد زنده یافت. برای مثال در پوست انگشت فرد حفرههای بسیار ریزی وجود دارد و میتوان از الگوریتمهای ارزیابی سیگنالها برای ردیابی عرق درون این حفرهها استفاده کرد. نسخه جعلی ثر انگشت از چنین حفرههایی برخوردار نیست.
این فناوری کلیدیترین بخش فعالیت شرکت نکستآیدی بیومتریک است که نرمافزاری را برای شناسایی اثر انگشتهای جعلی با دقت 98 درصدی ارائه کردهاست. به گفته ولنتی با پیشرفت تکنولوژی و افزایش کیفیت دوربینها جعل اثر انگشت از روی تصاویر آسانتر میشود، و در چنین شرایطی نرمافزار جدید میتواند چارهساز باشد.
گفتوگو با گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» در مرکز 24 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سیدسروش طباطباییپور:
مدتی بود برای صفحهی جوانهی هفتهنامهی دوچرخه، دنبال نوجوانهای موفق میگشتم تا با آنها گفتوگویی ترتیب دهم. کجا دنبالشان بودم؟ خب معلوم است، روی زمین؛ اما کجا پیدایشان کردم؟ خب معلوم است؛ توی آسمان!
اما چرا آسمان؟ الآن تعریف میکنم: در این چندماه خبرهای ریز و درشتی از موفقیت نوجوانها به چشمم میخورد؛ اماتوجهم را چندان به خودش جلب نمیکرد. خب معلوم است دیگر، اگر هر نوجوانی تلاش کند، میتواند موفقیت را در آغوش بگیرد، آن هم سفت و محکم؛ جوری که هرگز از دستش فرار نکند!
اما خبر برگزیدگان هفدهمین جشنوارهی سراسری نمایش عروسکی کانون پرورش فکری در مهر امسال، یک نکتهی هیجانانگیز داشت:
گروه نمایش عروسکی «نمکی بلا و دیو ناقلا» از مرکز 21 فراگیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران، امسال در ساری گُل کاشته بود.
اما چرا گُل؟ آخر صداپیشههای این نمایش که همه روشندل بودند، بین 473 گروه، مقام اول جشنواره را در این بخش کسب کردند؛ و نمایششان هم در کل، برگزیده شد و گروه جایزه گرفت.
به شما حق میدهم. این خبر هم چندان عجیب نیست؛ آخر این روزها نوجوانهای با نیازهای ویژه آنقدر با اعتمادبهنفس و پرتلاش شدهاند که موفقیت آنها در چنین جشنوارههایی، چندان هم تعجبآور نیست.
اما ماجرا وقتی هیجانانگیز شد که فهمیدم چند نوجوان روشندل باحال با چند نوجوان سرحال، دست به دست هم و با تلاشهای لیلا مکانی، طاهره جودکی و دیگر مربیان مرکز فراگیر 21، قصد دارند این گروه نمایش عروسکی را نگه دارند و همچنان فعالیت کنند.
بهترین آدمهای دنیا
قرار مصاحبه گذاشته شد؛ بعدازظهر یکی از روزهای آخر پاییز بود و هوا، گرمِ گرم! برای دیدن بچهها کلی هیجان داشتم و دمای بدنم حسابی بالا رفته بود؛ آخر اتفاقی که همیشه منتظرش بودم، در این مرکز افتاده بود؛ دوستی بچههایی با نیازهای ویژه با دیگر بچهها. درک متقابل این دو گروه نوجوان و موفقیت دستهجمعیشان لذتبخش است.
«یگانه» که از نعمت بینایی برخوردار است، میگوید: «از ته دلم میگویم که به بهانهی این نمایش، من با بهترین آدمهای دنیا آشنا شدم، بچههایی که روح و دلشان روشن و زلال است و...» «معصومه» هم که دلش روشن است، دست یگانه را میفشارد و جواب میدهد: «ما هم در کنار بچههای سالم شاد و خوشحالیم که ما را درک میکنند...»
یک دریا همدلی
حالا با من همعقیدهاید که تنها درآسمانها میشود اینهمه یکدلی و مهربانی پیدا کرد! این گفتوگو، در آسمانها گرفته شد، در آسمانها تنظیم شد و در آسمانها خوانده خواهد شد.
در جایی که من به همراه رضوان کیخواه، فاطمهزهرا محمدی، فرزانه قائمی و معصومه سارانی، تعدادی از صداپیشگان این نمایش و یگانه قرهداغی، ساغر کیانمهر و زهرا نصرالله، گروهی از عروسکگردانهای این نمایش دور هم جمع شدیم و باهم گفتوگو کردیم.
حالا شما را هم در این زمستان سرد، به جمع گرممان دعوت میکنم تا بخشی از حرفهای دلنشین نوجوانهای آسمانی مرکز 21 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بشنوید و کیف کنید:
همهی گلها در یک گلدان!
از مرکز 21 کانون بگویید و اینکه چهطور اینجا دور هم جمع شدید؟ [روی صندلیهای رنگیرنگی نشستهایم و فاطمهزهرا، معصومه و فزرانه روبهروی من هستند ؛ بقیه هم اطرافم]
رضوان: مدرسهی ما نزدیک این مرکز بود و ما گاهی اینجا میآمدیم. اینجا کتابهای «بریل» هم هست و برای بچههایی مثل من خیلی خوب بود.
فرزانه: من قبل از آشنایی با این مرکز، غیر از درس، فعالیت دیگری نداشتم و کمی گوشهگیر بودم. تنها گاهی داستان کوتاه مینوشتم. اما از وقتی اینجا آمدم زندگیام از حالت روزمره خارج شد. حجم درسها هم زیاد بود و حسابی خستهام میکرد. این کتابخانه، تنها جایی است که فکرم را آزاد میکند تا دیگر به درس فکر نکنم و به فعالیتهای دیگر بپردازم. [بچهها میخندند]
فاطمهزهرا: البته ما صداپیشهها در یک مدرسه درس میخوانیم؛ مدرسهی حضرت عبدالعظیمع؛ از دبستان با هم هستیم، اما این مرکز ما را به هم نزدیکتر کرد. در مدرسهی ما، هم نابینا هست و هم کمبینا.
معصومه: من در گروه بچهها نبودم. یک روز خانم مکانی (کارگردان نمایش و مربی مسئول مرکز 21) به مدرسهی ما آمد و برای نقش دیو از بچهها تست صدا گرفت. مرا انتخاب کرد و به بهانهی تمرین نمایش، من هم اینجا آمدم. [به اطرافش نگاه میکند و لبخند میزند.]
یگانه: در این مرکز، فعالیتهای متنوعی اجرا میشود. یکی از آنها نمایش است. من هم به نمایش علاقهمندم. آخر مادرم کارگردان نمایش عروسکی است. من هم از روزی که چشم باز کردم، همیشه در پشتصحنهی نمایشهای عروسکی بودم. نمایش نمکی و دیو ناقلا هم اولین نمایشم نبود، اما موفقترین کارم بود. [همه با هم به زهرا توجه میکنند تا ادامه بدهد.]
زهرا: من عاشق بازیگری هستم و خانم مکانی مرا به آرزویم رساند. برای اولینبار، این نمایش، شهریورماه در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد و مورد استقبال هم قرار گرفت. فوقالعاده بود.
خیلیها آرزوی دیدن یک نمایش در تئاترشهر را دارند، اما من بهخاطر این نمایش در 13سالگی، روی صحنهی این سالن با شکوه رفتم. من هم به این کتابخانه میآمدم و خانم مکانی شاید بهخاطر همین علاقه، مرا هم به گروه دعوت کرد.
ساغر: من هم بهعنوان بازیدهندهی دیو انتخاب شدم. البته قبلتر خواهر بزرگترم پای مرا به این مرکز باز کرده بود و وقتی فهمیدم در این نمایش، ما با بچههای روشندل، همراهیم خیلی خوشحال شدم. اوایل، تواناییهای آنها را باور نمیکردم، اما از آنها یاد گرفتم که در هر شرایطی اگر تلاش کنم میتوانم موفق شوم.
عکسها: یونس پناهی
معصومه: باید اعتراف کنم که در کنار بچههای سالم، تلاشم چندبرابر شد. من فهمیدم که با وجود مشکلات بیشتر، اگر تلاش کنم از بچههای سالم چیزی کمتر ندارم. من در کنار بچههای سالم شادترم. [به طرف چپ نگاه میکند و زیر لب میگوید: یگانه، تو بگو.]
یگانه: این یک واقعیت است که به بچههای نابینا، روشندل میگویند؛ چون واقعاً دلهای روشنی دارند. من این موضوع را وقتی فهمیدم که به بهانهی اجرای نمایش عروسکی، با آنها همراه شدم و الآن از صمیم قلب خوشحالم که بین دوستانم، کلی از بچههای روشندل هم وجود دارند. [دستان فرزانه را میفشارد.]
فرزانه: برای شرکت در هفدهمین جشنوارهی نمایش عروسکی، برای اولین بار با بچهها به یک سفر چند روزه رفتیم، سفر به ساری. بودن در کنار بچههای عادی خیلی لذتبخش بود. چون محیط برای ما ناآشنا بود، بچههای بینا خیلی به ما کمک کردند. ساغر خیلی هوای مرا داشت. [ساغر میخندد.]
فاطمهزهرا: نمایشنامه به خط بریل بود و نقشها مشخص. خانم مکانی هم با سختگیریهای بهجا، کاری کردند که بهخوبی از پس کار برآییم. اما در اجرا، بچههای بینا خیلی کمکحالمان بودند. ما با هم مکملهای خوبی بودیم.
فرزانه: از این ذهنیت خیلی گله دارم و با رفتار ترحمآمیز مخالفم. کلی نابینا میشناسم که در زندگی خیلی موفقاند. همین معلم ادبیات خودمان؛ خانم ظرافت را میگویم! او نابیناست و مشغول تحصیل در دورهی دکتری ادبیات است.
معصومه: شاید ما حس بینایی نداشته باشیم؛ اما در عوض بقیهی حسهای ما قویتر است. اگر یک نابینا تواناییهای خودش را بهکار بیندازد، از خیلیها سرتر میشود.
یگانه: نابینایان در وهلهی اول باید خودشان را قبول داشته باشند؛ بعد تواناییهایشان را به خانوادههایشان ثابت کنند و بعد به جامعه. شرکت در چنین برنامههای گروهی هم خیلی اثرگذار است.
فاطمهزهرا: البته بعضی از نابینایان از شرایطشان سوءاستفاده هم میکنند و باعث میشوند نگاه همسالانمان به ما همراه با ترحم شود.
معصومه: بعضی از خانوادهها نمیتوانند با معلولیت کودکشان کنار بیایند و این یعنی ناامیدی. اما خانوادهی من از اول تا حالا پابهپا، همراه من بودند و با تشویقهای پیدرپیشان، به من امید میدادند.
فرزانه: خانوادهی من در سهماهگی متوجه مشکل من شدند و از همان زمان، دنبال راههای درمان من بودند و وقتی فهمیدند که فعلاً درمانی وجود ندارد، برای رشد دیگر تواناییهای من کمک کردند.
فاطمهزهرا: من هم خودم را به مادر و پدرم اثبات کردم. من سالها در مدرسه شاگرد ممتاز شدم و خانوادهام را به خودم امیدوارتر کردم. علاوه بر درس و هنر، در ورزش هم قدم برداشتم.یکی از خواهرهایم هم خیلی به من کمک کرد.
فاطمهزهرا: بله. الآن عضو تیم ملی گلبال نوجوانان هستم. [همه برایش کف زدند.]
رضوان: اتفاقاً من و فاطمهزهرا دنبال این بودیم که به «رادیونمایش» برویم؛ اما نشد، باید از این بهبعد بیشتر به این موضوع فکر کنیم.
فاطمهزهرا: من که فکر میکنم موفق میشویم. آخر صدای بچهها عالی است.
یگانه: در همین نمایش، صدای بچهها آنقدر خوب بود که شخصیتهای نمایش را زنده میکرد.
رضوان: ما خیلی مظلوم هستیم؛ چون فقط میتوانیم در رشتهی علومانسانی ادامهی تحصیل بدهیم. آن هم بهخاطر اینکه در کشور ما، دیگر رشتههای تحصیلی در دورهی دبیرستان، برای نابینایان مناسبسازی نشده است. البته نابینایان در برخی هنرستانها هم میتوانند ادامهی تحصیل بدهند.
رضوان: ریاضیمحض میخواندم.
فرزانه: من اگر بینا هم بودم در رشتهی علومانسانی تحصیل میکردم تا حقوق بخوانم.
معصومه: من عاشق معماری هستم.
فاطمهزهرا: به کامپیوتر علاقه دارم.
زهرا: بعضیها با تولدشان خیلی چیزها را تغییر میدهند.
ساغر: تولد یک نشریه، ساده است اما 16سال پایدار ماندن یک نشریهی نوجوانانه، خیلی کار بزرگی است.
فاطمهزهرا: امروز و در دوچرخه، ما توانستیم تواناییهای نابینایان را به همه ثابت کنیم. امیدوارم دوچرخه سالها بماند و بتواند تواناییهای نوجوانان را به خودشان و بزرگترها ثابت کند.
معصومه: دوچرخهی عزیز! تولدت مبارک.
فرزانه: همیشه چرخت برای نوجوانان بچرخد.
رضوان: کاش شرایطی فراهم شود که ما هم بتوانیم دوچرخه بخوانیم.
یگانه: تولد دوچرخه، باعث تولد ذوق خیلی از نوجوانان شده؛ پس دوچرخهجان، تولدت مبارک.
[دلم نمیآمد گفتوگو را تمام کنم. اما زود شب شده بود و هوا تاریک. وقتی بچهها بخشی از نمایش را زنده، اجرا میکردند، در فکر آرزوی رضوان بودم. یعنی میتوانیم کاری کنیم که نوجوانان روشندل کشورمان هم خبرنگار افتخاری دوچرخه شوند.]
از راست به چپ: فرزانه، ساغر، معصومه، یگانه، فاطمهزهرا، رضوان، زهرا و طاهره جودکی
***
دم غروب بود و والدین بچهها بعد از چند ساعت انتظار، از روی صندلیهای رنگیرنگی و کوچک مرکز، بلند شده بودند و به هم تعارف میکردند:
-...نهبهخدا! مزاحم نمیشیم. تا خونه راهی نیست. قدمزنان با هم میریم.
- اگه بذارم، اصلاً به همسرم گفتم با ماشین بیاد تا بتونیم بچهها رو تا یهجایی برسونیم...
با دهان باز، مشغول تماشای این همه محبت بودم. انگار هر پدر و مادری، خودش را در قبال دیگر بچههای مرکز هم، مسئول میدانست. از زبان خانم جودکی شنیدم که این اتفاق، هر روز میافتد.
خدمتگزار مرکز، با دستانی پر سراغم آمد و گفت: «دوچرخهی شما فقط مخاطب نوجوان نداره ها، این حرفرو از قول من به تحریریه بگو.» و چای و شیرینی و لبخند به من تعارف کرد. خیلی چسبید!
سینی را از دستش گرفتم و دردلم به دوچرخه و همهی مخاطبان ریز و درشتش، افتخار کردم. سر چرخاندم؛ بالأخره سر خانم «طاهره جودکی» هم خلوت شد؛ سراغش رفتم. او یکی از مربیان فعال و علاقهمند این مرکز است که امکان این دیدار را هم او فراهم کرده بود.
وقتی اصل حالش را پرسیدم، منظورم را گرفت و با لبخند گفت: «قبلاً در مرکز پارچین مشغول به کار بودم. بهخاطر بُعد مسافت، مدتی اینجا مشغول شدم تا محل خدمتم را تعیین کنند. اما این بچهها و تواناییهایشان، هوش از سرم برد و مرا ماندگار کرد. الآن بیشاز یکسال است که در این مرکز، در کنار بچهها هستم و هر روز کلی انرژی مثبت میگیرم.»
اینجا مثل بقیهی مراکز کانون، بچهها میتوانند از امکانات ما استفاده کنند. اما تنها تفاوت مراکز فراگیر با بقیهی کتابخانههای کانون این است که در این مراکز امکانات و برنامههای خاص برای بچههای با نیازهای ویژه هم تدارک دیده شده. امکاناتی مثل دستگاهها و کامپیوترهای مخصوص نابینایان، کتابهایی به خط بریل، بازیهای مخصوص و...
حتی به محل ورود و خروج بچهها با ویلچر هم توجه شده. تازه، مربیان این مراکز هم برای ارتباط با کودکان و نوجوانان با نیازهای خاص، بهشکل مداوم آموزش میبینند و تواناییهایشان بهروز میشود.
بله، و همین موضوع باعث شده که ارتباط بین این دو گروه، خیلی عمیق و صمیمی شود. در مرکز ما نوجوانهای معمولی نگاهشان به ویژگیها نوجوانهای با نیازهای ویژه کاملاً تغییر کرده و آنها را درک کردهاند.
بچههای با نیازهای خاص، شاید با محدودیتهایی مواجه باشند، اما در عوض، تواناییهای خیرهکنندهای هم دارند. بهخاطر همین بهجای ترحم، هر دو گروه به هم محبت میکنند و هوای هم را دارند.
خیلی از برنامهها مشترک است. مثلاً همین نمایش که توجه مخاطبان را جلب کرد، صداپیشهها، نابینا یا کمبینا هستند و عروسکگردانها، بینا.
یا اینکه در کتابخانه، در کنار همهی کتابهای بریل ، نسخههای معمولی آن هم هست و گاهی در یک زمان مشخص، هر دو گروه از بچهها یک کتاب را میخوانند و با هم نقدش میکنند.
پر هستند از انرژی مثبت؛ این بچهها تواناییهای ویژهای هم دارند، حسهای این بچهها از بقیه دقیقتر است، درک بالایی دارند، عاشق مطالعه هستند و تشنهی خواندن؛ انگار هدف این بچهها از بقیه مشخصتر است...
خانم «مکانی» سالهاست که در مراکز فراگیر کار میکنند و این روزها بهخاطر دوقلوهایش، مرخصی است. ایشان خیلی پیگیر هستند و برای بچهها خیلی انرژی میگذارند. شکلگرفتن همین گروه، ابتکار ایشان بود. در صدای این گروه از بچهها، توانایی ویژهای کشف کردند و برای بچهها دوره گذاشتند تا بتوانند از صدایشان استفاده کنند.
چیزی که مرا آزار میدهد، کمبود کتابهای بریل است برای نوجوانها.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۲۹
اگر به محیط اجتماعی پیرامون خود توجه کافی داشته باشید، مطمئنا متوجه میشوید که تعداد افراد راست دست به مراتب بیشتر بوده و افراد چپ دست تقریبا در هر جمعی خاص تلقی میشوند.
همه ما میدانیم مغز انسان از دو نیمه مساوی تقسیم شده است و این واقعیت علمی بر کسی پوشیده نیست. نیمکره چپ، زبان و صحبتکردن انسان و همچنین تواناییهای حرکتی را کنترل میکند، در حالی که بخش مهمی از وظیفه نیمکره راست به تفکرات و اعمال بصری وابسته به فضا و حجم اختصاص پیدا میکند. البته واقعیت علمی دیگری نیز درباره مغز ما وجود دارد که کمتر کسی به آن آگاهی دارد. برتری جانبی مغزی و یا تسلط برخی از فرآیندهای شناختی در یکی از نیمکرههای مغز را باید یکی از ویژگیهای متمایزکننده انسانها و عامل بهبود تواناییهای روان شناختی در آنها دانست. اما آیا عادت به استفاده از یک دست به جای دیگری، در ایجاد برتری جانبی مغزی و غالب شدن یک نیمکره بر دیگری تاثیر داشته است؟ ابزارهای سنگی باستانی ساخته شده توسط نخستین اجداد ما، سرنخهای خوبی را برای محققین باقی گذاشته و از وجود افراد راست دست زیاد در طول تاریخ خبر میدهند.
نخستین ابزارهای سنگی باستان به حدود 3.3 میلیون سال قبل بازگشته و در عصر مدرن کنونی در کشور کنیا در قاره آفریقا یافت شدهاند. در نظر داشته باشید این ابزارها آنچنان ساده و ابتدایی نبوده و ساخت آنها به مهارت و زبردستی نیاز داشته است. با توجه به تحقیقات صورت گرفته، نیمکره چپ مغز که مسئولیت برنامهریزی و اجرا را بر عهده دارد، شدیدا حین فرآیند ساخت ابزار درگیر است.
بدون تطبیق مجموعه مهرههای چپ و راست، آزمایش و تشخیص تفاوت اندازه و شکل آنها به منظور فهم دست ارجح برای انجام کارهای دستی غیر ممکن است. از طرفی دیگر دندانها به دلیل ساختارشان، در طول گذر زمان از تجزیه و فرسودگی بهتر در امان بوده و در فسیلها زمینههای بهتری را برای انجام آزمایش فراهم میکنند. در مطالعات اولیه، محققان به خطوطی در سمت مقابل دندانهای متعلق به فسیل انسانهای اولیه ساکن در اروپا پی بردند. آنها فرض کردند که این آثار زمانی ایجاد شدهاند که یک ماده در یکی از دستان قرار گرفته و بین دندانهای جلویی گرفتار شده است. در ادامه با استفاده از ابزارهای سنگی، اعمالی بر روی آن صورت گرفته است. به عبارت دیگر این ابزارهای سنگی، گهگاه ضرباتی را به دندانها وارد کرده و خطوطی را بر روی آنها ایجاد کرده اند.
این اعمال در جریان آزمایشاتی که در آنها افراد شرکتکننده از محافظ دندان استفاده میکردند، باز هم تکرار شدند. نتایج نشان دادند که خطوط مورب راست در زمان کشیدن ماده بر روی دندان با دست چپ و ضربه زدن به آنها با دست راست ایجاد شدهاند. به این ترتیب میتوان خطوط مورب راست را شاخص خوبی برای ارجحیت دادن دست راست به دست چپ در بیشتر افراد دانست. مطالعه جدید بر روی یک استخوان فک فوقانی باستانی انجام شده و قدیمیترین شواهد را پیرامون افراد راست دست فراهم کرده است. این استخوان فک بسیار قدیمی بوده و به یک هومو (Homo) تعلق دارد.
محققین مطالعه، به وجود خطوطی بر روی ردیف جلویی دندانها اشاره کردهاند. آنها از میکروسکوپهایی بسیار قدرتمند و همچنین دوربینهای دیجیتال برای مشاهده و آزمایش این خطوط و الگودهی در جهت آنها بهره بردهاند. در کمال تعجب حدود نیمی از خطوط به صورت مورب راست بوده و در چهار دندان ردیف جلو شدیدا به چشم میخوردند. دندانهای پیشین چپ و راست، دندان دوم سمت راست و دندان تیز سمت راست چهار دندان مد نظر را تشکیل میدهند. گویا این هومو هابیلس جزو افراد راست دست بوده است.
این مشاهده سبب شد تا افراد محقق به ایجاد خطوط مورب به وسیله دست راست عقیده پیدا کنند. آنها همچنین پیشنهاد دادند که چهار دندان جلویی دارای بیشترین خطوط مورب راست، در مرکز تمرکز بیشتر فعالیتها قرار داشتند. فک هومو هابیلس در نتایج تحقیقات پیرامون ازدیاد افراد راست دست اهمیت فوقالعادهای داشت، چرا که قدیمیترین شواهد را درباره استفاده از دست راست و ارجح دانستن آن برای انجام کارها به نمایش گذاشت. اهمیت دیگر آن را باید در پیشنهاد برای تشکیل سطوح اصلی سازمان مغز، برای اولین بار در حداقل 1.8 میلیون سال قبل دانست.
با تشکیل این سطوح و در ادامه بهبود مرحله به مرحله تواناییهایی ذهنی، انسان قادر شد تا مهارتهای اولیه بسیار مهم همچون ساخت ابزار سنگی را به خوبی یاد گرفته و در ادامه راه را برای توسعه زبان و صحبت کردن باز کند. پس، تعدد افراد راست دست به این معنی است که قضایای بیشتری پشت این نحو بهرهبردن از دست وجود داشته و همه چیز به یک انتخاب ساده و تنها ارجحیت دادن یک دست به دست دیگر ختم نمیشود. در نهایت میتوان نتیجه گرفت استفاده از دست راست برای انجام بیشتر کارها، به ساختار ذهن انسان بازمیگردد و به همین دلیل است که افراد راست دست حدود 90 درصد جامعه جهانی را تشکیل میدهند؛ مطمئنا افراد چپ دست، از ساختار ذهنی متفاوتی بهره میبرند.
مرجع : وبسایت گجت نیوز
دوستان نادرست را کنار بگذارید
با
آدمهای نادرست نشست و برخاست نکنید و هیچوقت برای بودن با کسی که ارزش
شما را نادیده میگیرد اصرار نورزید. یادتان باشد آنهایی که در زمان خوشی
کنار شما میمانند هیچوقت قابل اعتماد نیستند. مهم کسانی هستند که در
ناخوشیها و ناملایمات زندگی کنارتان بوده و می توان آنها را دوستان واقعی
نامید.
از مشکلاتتان فرار نکنید
نیازهای خودتان
را پنهان نکنید و به خودتان دروغ نگویید. دردناکترین مسئله این است که
وقتی شدیدا درگیر دوست داشتن دیگران هستید، خودتان را فراموش می کنید و
یادتان میرود که شما هم فردی منحصر بفرد هستید.
باید به دیگران کمک کنید اما در کنار آن از خودتان غافل نشوید. سعی نکنید تظاهر به چیزی داشته باشید که نیستید. خودتان را تغییر ندهید تا آدمها دوستتان داشته باشند و مطمئن باشید آنهایی که باید، دوستتان خواهند داشت.
از اشتباه کردن نترسید
اینکه کاری انجام دهید اما اشتباه کنید، بهتر از این است که هیچ کاری انجام ندهید. خودتان را بخاطر اشتباهات گذشتهتان سرزنش نکنید.
ممکن است فرد نادرستی را در گذشته دوست داشتهاید و بخاطر مسائل نادرستی گریه کردهاید اما هر اتفاق بدی هم که بیفتد، اشتباهات به ما کمک میکنند فرد یا چیزهایی را پیدا کنیم که برایمان مناسب هستند.
خوشبختی خریدنی نیست
سعی
نکنید خوشبختی را بخرید. خیلی از چیزهایی که آرزو داریم داشته باشیم گران
هستند. اما حقیقت این است که چیزهایی که واقعاً ما را خوشحال و راضی
میکنند مانند عشق، خنده و تلاش در جهت علایقمان کاملاً رایگان هستند.
سعی نکنید برای خوشبختیتان به دیگران تکیه کنید. اگر با کسی که درونتان است خوشبخت و شاد نباشید، با هیچ رابطه با دوامی هم خوشحال و راضی نخواهید بود.
وقت تلف نکنید
فکر
نکنید آماده نیستید. هیچکس هیچوقت وقتی فرصتی پیش میآید، کاملا آماده
نیست چرا که بیشتر موقعیتهای عالی زندگی ما را مجبور میکند که فراتر از
محدوده امن خود قدم برداریم و این یعنی احساس راحتی نخواهیم داشت.
به دلایل نادرست درگیر هیچ ارتباطی نشوید. روابط باید هوشمندانه انتخاب شوند. تنها بودن خیلی بهتر از این است که با فردی نادرست باشید. توجه داشته باشید که هیچ نیازی به عجله کردن نیست.
از طرفی سعی نکنید با همه رقابت کنید. نگران کارهایی که دیگران از شما بهتر انجام میدهند، نباشید. سعی کنید هر روز رکورد خودتان را بالا ببرید. موفقیت مبارزهای بین خودتان و خودتان است.
حسادت نکنید
به دیگران حسادت نکنید. حسادت هنر شمردن نعمتهای دیگران به جای نعمتهای خودتان است و باید قدر داشته هایتان را بدانید.
دست از شکایت و دلسوزی برای خودتان بردارید و کینه توزی نکنید. زندگیتان را با نفرت پیش نبرید چون آخر کار خودتان را خیلی بیشتر از کسانی که از آنها نفرت دارید، اذیت خواهید کرد.
بخشش به این معناست که اجازه نمیدهید دیگران با اعمال خود خوشبختی شما را نابود کنند.
وقتتان را برای اثبات خود تلف نکنید
نگذارید
دیگران شما را تا سطح خودشان پایین بکشند و برای راحتی کسانی که نمی
خواهند خودشان را بالا بکشند، استانداردهایتان را پایین نیاورید.
وقتتان را برای توضیح دادن خودتان به دیگران تلف نکنید و هیچوقت بدون وقفه انداختن کاری را پشت سر هم انجام ندهید.
زیبایی لحظات کوچک را نادیده نگیرید
سعی
نکنید فقط به دنبال عناصر ایدهآل و بینقص بگردید. دنیای واقعی به افراد
ایدهآلگرا جایزه نمیدهد، بلکه به کسانی پاداش میدهد که کار انجام دهند.
آسانترین راه را دنبال نکنید. زندگی آسان نیست، مخصوصاً وقتی برای به دست آوردن چیز با ارزشی برنامهریزی میکنید، راه آسان را انتخاب نکنید.
اگر همه چیز بر وفق مرادتان نیست، تظاهر نکنید که اینطور است. هیچ اشکالی ندارد که هر از گاهی شکست بخورید. لازم نیست همیشه وانمود کنید که قوی هستید و نیازی هم نیست که مداوم ثابت کنید که همه چیز خوب پیش میرود.
دیگران را بخاطر مشکلاتتان مقصر ندانید
هیچوقت دیگران را سرزنش نکنید و برای اشتباهاتتان به دنبال مقصر نگردید. شهامت پذیرفتن اشتباهاتتان را داشته باشید.
لازم نیست برای همه، "همهکس" باشید. اینکار غیرممکن است و فقط خستهتان خواهد کرد. اما لبخند زدن به دیگران میتواند دنیا را تغییر دهد. شاید نه کل دنیا را، ولی دنیای آن آدمها را مطمئناً تغییر میدهد.
نگرانی مشکلات
آینده را حل نمیکند و فقط لذتهای امروز را از شما خواهد گرفت و هرگز روی
چیزی که نمیخواهید اتفاق بیفتد متمرکز نشوید.
خبرگزاری آریا -
17 روش شاد بودن در محل کار
تجربه شادی در محل کار خیلی راحت نیست. اما هر کاری روشی دارد. اگر قوانین شاد بودن را بدانید به راحتی می توانید در کنار کار و کسب درآمد، شاد و سرحال هم باشید.
1. خود را با دیگران مقایسه نکنید
هر کسی کار را به گونه ای متفاوت از دیگران شروع و به روش خود هم پیشرفت می کند. این به شما یا هیچ فرد دیگری ارتباطی ندارد که دیگران در مسیر شغل خود به کجا خواهند رسید و نمی توانید دیگران را با خود مقایسه کنید. انسان ها همه با هم فرق دارند. در نتیجه، مقایسه خود با دیگران فقط وقت تلف کردن است.
2. نگران مسایلی نباشید که کنترلی روی آنها ندارید
با اینکه آگاهی داشتن از مسایل پیرامون همچون وضعیت اقتصادی، وضع بازار یا کارهایی که دیگران انجام می دهند، گاهی مهم است اما باید همیشه روی مسایلی که قابل کنترل هستند، همچون افکار و کارهای خود تمرکز کنید.
3. حد و مرز خو د را بدانید و حفظ کنید
هنگامی که تصور می کنید در دنیا هیچ چیز به اندازه شغلتان مهم نیست، در واقع بخشی از خود را می کُشید. شغل شما می تواند حریم خشم و ثبات اخلاقی را در شما از بین ببرد.
4. بیش از حد به خود یا تیم خود قول ندهید
اینکه مشتاق انجام یک کار و به پایان رساندن یک پروژه باشید بسیار عالیست اما قول ها و تعهداتی که نتوانید از عهده آنها بر بیایید را به خود یا گروه کاری خود ندهید. عدم توجه به تعهدات باعث شکست و ناامیدی می شوند.
5. توجه کنید همه انسان ها 24 ساعت در شبانه روز دارند
هر زمان احساس می کنید وقت کم آورده اید و به ساعات بیشتری در زندگی نیاز دارید، به یاد بیاورید که باقی انسان ها نیز همین اندازه وقت دارند و شبانه روز انسان های موفق بیش از 24 ساعت ندارد. هیچکس وقت بیشتری در اختیار ندارد پس دست از شکایت بردارید و درست برنامه ریزی کنید.
6. خیلی خود را جدی نگیرید
توانایی خندیدن نقاط ضعف و عیوب خود نه تنها باعث می شود تا انسان شادتر و قدرتمندتری باشیم، بلکه باعث جذب دیگران نیز می شویم. اگر نتوانید خودتان به مشکلات بخندید، دیگران پشت سرتان مسخره می کنند و به شما می خندند.
7. خیال پردازی کردن در طول روز
اینکه خیال پردازی و کار کردن نفی کننده یکدیگر هستند، طرز فکر قرن بیست میلادی است. وقتی به افکار خود اجازه خیال پردازی می دهید، در واقع افکار خود را در راستای پیشرفت و داشتن ایده های منحصربه فرد هدایت می کنید.
8. متنفر نباشید
تنفر همچون انگلی است که همه انرژی و سلامتی شما را می خورد. اگر در اطرافتان مسایل آزاردهنده وجود دارند که می توانید تغییر دهید، دست به کار شوید. اگر کاری از دست شما بر نمی آید، بهتر است فراموش کنید و ببخشید.
9. اجازه ندهید گذشته بر آینده تاثیر بگذارد
تمرکز کردن روی اشتباه های گذشته مثل این است که هنگام رانندگی همه حواس خود را به آینه عقب بدهید. در این حالت، تا زمانی می توانید پیش بروید که با مانعی برخورد و تصادف نکنید.
10. سعی نکنید در همه بحث ها «برنده» باشید
بعضی از بحث ها به هیچ وجه ارزش ادامه دادن و جنگیدن را ندارند. در این موارد بهترین کار عقب نشینی است و اجازه دهید طرف مقابل فکر کندبرنده شده است. مهم «برنده شدن» در بحث نیست، مهم این است از مساله پیش آمده درس بگیرید و برای دفعه بعد آماده باشید.
11. هیچ کس غیر از شما نمی تواند شما را شاد کند
با اینکه به طور کلی کار کردن سخت است اما اگر در شغل خود احساس بدبختی می کنید، خودتان مقصر هستید. شما به خودتان مدیون هستید تا شغلی پیدا کنید که با روحیه شما بیشتر هماهنگی دارد و می تواند موجب شادی شما شود. یا دست کم در شغلی که دارید همه تلاش خود را بکنید تا شاد باشید.
12. بیشتر مواقع لبخند بزنید و بخندید
برخلاق اعتقاد معمول مردم، لبخند زدن یا خندیدن در نتیجه شادی به وجود نمی آیند، بلکه بخشی از پروسه ایجاد و تقویت احساس شادی در انسان هستند. همیشه به دنبال دلیلی برای لبخند زدن باشید. هرگز خنده های خود را سرکوب نکنید.
13. انرژی ارزشمند خود را در راستای غیبت و بدجنسی هدر ندهید
پیش از اینکه بخواهید در مورد کسی غیبت کنید یا به غیبت دیگران گوش کنید از خود بپرسید: 1) آیا حقیقت دارد؟ 2) آیا این کار درست است؟ 3) آیا این کار لازم است؟ 4) آیا خوشم می آید کسی همین حرف ها را در مورد من بگوید؟
14. نگران طرز فکر دیگران در مورد خود نباشید
شما قدرت خواندن فکر دیگران را ندارید و نمی توانید به طور قطعی و واقعی بگویید دیگران در مورد شما چه فکری می کنند. چه اهمیتی هم دارد؟ وقت ارزشمند خود را برای چنین مسایل پوچی هدر ندهید.
15. به یاد داشته باشید همه شرایط خوب یا بد قابل تغییر هستند
ذات طبیعت بر اساس تغییر استوار است. هیچ چیز ثابت نمی ماند؛ همه چیز ناپایدار و گذرا است. هر چیز آزاردهنده یا خوشحال کنند یا بین این دو، همه تغییر می کنند. همه چیز تمام می شود.
16. دورریختن وسایلی که نیاز ندارید
شما حدود یک سوم از عمر خود را در محل کار سپری می کنید. بنابراین باید این محیط را برای خود شاد کنید. در راستای این هدف باید وسایل اضافی، نالازم و زشت را دور بریزید.
17. همیشه امید داشته باشید بهترین ها در راه هستند
توجه کرده اید برخی از پیرزن ها پس از بیوه شدن تازه برای خود دوست پیدا می کنند، مسافرت می روند، درس می خوانند یا ... و اعتقاد دارند زندگی جریان دارد و همیشه بهترین ها در راه هستند. پس شما هم به آینده امیدوار باشید.
منبع:برترین ها
دکتر سالار معینی کرمانشاهی*: در بازاریابی دو مفهوم بسیار عمیقی وجود دارد به نام های ادراک و انتظار مصرف کننده، که هر کدام نقش بسیار ویژه در راستای رسیدن به ارزش های برند ایفا می کنند و موجبات برند شدن را فراهم می آورند.
انتظار یعنی پیش بینی حس مصرف کننده در زمان قبل از مصرف، به معنای دیگر یعنی من می خواهم که از این برند و محصولاتش این ارزش، فایده و یا حس را تجربه کنم. عواملی چون تبلیغات برند، تبلیغات دهان به دهانِ پیرامون برند، استفاده قبلی از محصولات و یا خدمات برند و حتی استفاده از یک محصول و یا خدمات از برندهای رقیب همگی عواملی هستند که بر روی سطح انتظار مشتری تأثیرگذارند.
در بازاریابی ادراک چیست؟ تجربه حاصل شده از استفاده یک کالا و یا خدمت را گویند. از دو تعریف ساده اما مهم و تأثیرگذار انتظار و ادراک می توانیم به یک رابطه عجیب پی ببریم:
• اگر سطح انتظار مشتری از سطح ادراکش بالاتر باشد مشتری ما اصطلاحاً یک مشتری ناراضی است.
• اگر سطح انتظار مشتری برابر با سطح ادراکش باشد مشتری ما اصطلاحاً یک مشتری راضی است.
• اگر سطح انتظار مشتری از سطح ادراکش پایین تر باشد مشتری ما اصطلاحاً یک مشتری مشعوف است.
نکته کلیدی این ارتباط در این مهم نهفته شده است که گفتار و کردار برندها از منظر مشتری می بایستی قابل درک، ملموس و از همه مهم تر متناسب باشد و از بسط این دو مفهوم می توانیم پی ببریم که آنها چه رابطه ای می توانند با برند داشته باشند! اگر بخواهم عرض خودم را ساده بیان کنم می گویم که یک نام خوش و نیک، ارزش خود را از کجا و چگونه بدست خواهد آورد. این موضوع را با جمله ی از فلیپ کاتلر دنبال می کنیم، یک نام تجاری، واژه، نشان، نماد و یا طرح و ترکیبی از آنها برای معرفی کالای یک فروشنده یا گروهی از تولید کنندگان است که باعث خواهد شد نسبت به رقبا متمایز گردد. از این تعریف این نکته برمی آید که اساس برندینگ بر سه اصل استوار است تمایز، انتظار و ادراک.
آن هنگام که یک کالا و یا خدمت را خریداری می کنیم با کمک گرفتن از اطلاعات خود و دیگران و با دقت به خواسته های خود نسبت به آن محصول (انتظارات) در راستای رفع یک نیاز دست به انتخاب و تحقق فعل خرید خواهیم زد. در بازاریابی، اصل، دقیقاً همین فرایند بسیار ساده است.
روند بسیار ساده است: شناخت نیاز مصرف کننده از جانب شرکت، ایجاد تفاوت بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب توسط شرکت برای مصرف کننده و در نهایت انتخاب محصول توسط مصرف کننده اما خواستگاه برند و برندینگ صرفاً فروش محصول نیست. ارزش برندها در برداشت ذهنی و احساسی مخاطبانشان است که در قلب و ذهن آنان نشسته باشد.
به عنوان مثال در گذشته اگر اتوموبیلی از جانب مصرف کنندگان انتخاب می شد شاید به دلیل کیفیت ساخت خوب و یا سرعت بالایش می بود اما مصرف کنندگان امروزی از ماشین سواری استفاده می کنند که احساس و تصور آنان در راستای انتخاب یک نام تجاری خاص(برند)، بالا بردن وجه اجتماعی شان است، یا آن ماشین سواری دارای ویژگی ظاهری خاص زنان است و یا بیان کننده یک سبک زندگی خاص باشد مثل علاقمندان به کویر.
این نوع مدل ذهنی از انتخاب، به طور معمول در اغلب انتخاب های جوامع مصرفی عصر حاضر حاکم است و همین مدل موجبات ضرورت بازاریابی رابطه ای را فراهم آورده است. بازاریابی که در آن رضایت همگان محال است و برندها در آن موظف به شناخت دقیق مشتریان خود هستند، نه هر شخصی که ممکن است از چنین محصولی استفاده نماید.
در مجموع برندها در فرایند برندینگ خود برای شرکت و سازمان یک مسئولیت ایجاد می کنند در قابل قول و وعده که خود را موظف به انجام آن می دانند. این قول با شاخص های دو طرفه ارزیابی و انتخاب می شود، هم از منظر صاحب برند و هم از منظر بازار مصرف و مخاطبان. تجربه امروز ما بیان کننده این حقیقت است که اگر از موضوع برندینگ و برند شدن غافل شویم به ناچار از دنیای رقابت حذف خواهیم شد. در حقیقت برندینگ در عصر حاضر تجلی بازاریابی در قالب پایه های احساسی است و ادامه فعالیت های بازاریابی می بایستی به توسعه نام تجاری و خلق ارزش برای شرکت منتج شود. برندینگ و بازاریابی دو مقوله ی جدا از هم نیستند بلکه این دو تکمیل کننده هم اند.
به طور قطع ما می دانیم که وظیفه شرکت ها در بازاریابی ایجاد نیاز نیست و اساس این تفکر کاملاً اشتباه است، در ذات بشر نیاز مستتر است و وظیفه پایه ای بازاریابی در شرکت ها پاسخ به نیازهای کشف شده و یا در حالت بسیار مطلوب کشف نیازهای پاسخ داده نشده است.
شاخصی که ما می توانیم نیازهای انسانی را بواسطه آن طبقه بندی کنیم هرم بسیار مشهور آبراهان مازلو (Abraham Maslow) است که به نام هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو معروف است که نیازهای انسانی را در 5 تا 7 طبقه تقسیم بندی می نماید. این سلسله مراتب از نیازهای ابتدایی در طبقه پایینی شروع شده و هرچه بالاتر میرود نیازهای پیچیدهتر انسانی را معرفی میکند که به ترتیب عبارتاند از: نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی، نیازهای عاطفی، نیازهای اجتماعی - احترامی و نیازهای خودشکوفایی. طبق نظریه مازلو، هر «نیاز» هرچقدر پایینتر قرار داشته باشد، قویتر است و بدون ارضای نیازهای هر طبقه نمیتوان به طبقه بالاتر دست یافت.
سئوال؛ این روزها، موفق شدن از طریق محصول (کالا/ خدمات) جدید، چرا تا این حد دشوار است؟
جواب این سئوال بسیار ساده است؛ به دلیل اینکه در دنیای امروز به اکثر نیازهای انسان و جامعه هدف به شکل های گوناگون پاسخ داده شده است. به جد می توان گفت که موفق شدن از طریق محصول جدید بسیار مشکل است و تقریباً تنها راه قابل تصور و منطقی که ارزش افزوده بسیار زیادی را به همراه خواهد داشت گزینه ی نیست جز خلق تمایز و مزیت رقابتی و ابزار واقعی، مناسب و تأثیرگذار. این استراتژی برندینگ و برند شدن است. در عصر رقابت، انتخاب شدن در بازار توسط مصرف کننده، برقرار بودن و پایدار ماندن با عنایت به مفهوم و ذات برندینگ که همان توجه به انتظارات، ادراک و تجربیات مصرف کنندگان و بازار هدف است، میسر خواهد بود.
خبرگزاری آریا -
در کارآفرینی استرس فراوانی وجود دارد،اما قابل مهار است
اگر قصد دارید کارآفرین باشید ، آن هم به تنهایی این مطلب مناسب شماست ، 5 آموزه از کارآفرینی که به تنهایی کار میکند .
اخیرا اولین سالگرد کارآفرینی خودم را جشن گرفتم. برخی از مسائل سختتر از آنچه تصور میکردم، بود؛ اما برخی از مسائل آنقدرها هم که دیگران میگفتند سخت نبود، اما بعضی از آنها واقعا برایم شگفتانگیز و لذتبخش بودند.
گرچه حرفهی من مراحل اولیهی خود را پشت سر میگذارد، اما آغازی آموزنده داشت. در اینجا چند نمونه از هزاران درسی که تا کنون در این مسیر آموختهام را برایتان بازگو میکنم:
1.استرس فراوانی وجود دارد. اما قابل مهار است.
یکی از مسائلی که من دست کم گرفته بودم، همین استرس بود که در راستای پیشرفت حرفهایی، افزایش مییافت. خودم هستم و خودم، گرچه فشار تامین زندگی دیگران بر عهدهام نیست، اما اگر حرفهام سودآور نباشد، چگونه از عهدهی هزینههای خودم برآیم. این احساس با دریافت حقوق ماهیانه از شرکتی که در آن استخدام هستید، کاملا متفاوت است.
نکته همینجاست، من عاشق این تعامل مطلق و مستقیم بین تلاش و پاداشم هستم. بدینسان هر چه بیشتر کار کنم، درآمد بیشتری خواهم داشت. همین حس، مهار نابرابری زمان و ارزش کلی آن را نمایان میکند، زیرا انتخاب و تصمیم من است که چطور از آن بهره ببرم.
2.منعطف است.
من همچنین انعطافی که راستای اشتغال به چنین حرفههایی پدید میآید را دوست دارم. من تمایل دارم تا در فواصل متناوب کار کنم و حرفهام مستلزم برگزاری جلسات بیپایان نباشد، مهمتر از همه، بدین ترتیب هنگامی که ذهنم در پربازدهترین زمان است، کار میکنم و هنگامی که انگیزه ندارم دست از کار میکشم. ساعت کاری من اکنون متمرکزتر است، بنابراین میتوانم بازده ذهنیام را به ساعات خاصی اختصاص دهم.
در محیط اداری، احساس میکنم مجبورم برای ساعات خاصی حضور فیزیکی داشته باشم، حتی اگر عملا کاری برای انجام دادن نباشد یا آمادگی ذهنی وجود نداشته باشد که در واقع اتلاف زمان است. اکنون که در خانه کار میکنم، پیاده نمودن این برنامهی متناوب میسر است و مزایای دیگری نیز دارد، از جمله پوشیدن لباس راحت، خوردن ناهار در آشپزخانهی خودم، بودن در کنار سگم که دور و برم میچرخد.
3.مجبور نیستم تنها باشم.
یکی از مسائلی که مشوران دربارهی کارآفرینی به من گوشزد مینمودند، حس انزوا بود، گاه این انزوا ناشی از تنها ماندن در تمام طول روز و یا به احساس عدم فعالیتهای جمعی و یا عدم بهرهگیری از ایدههای جمع باز میگردد. در واقع این مسئله برای شخص من به دو دلیل اصلی چندان مشکل بزرگی نبود.
نخست اینکه، من درونگرا هستم، بنابراین از تنهایی لذت میبرم (بعلاوه، در ساعاتی که کار نمیکنم وقت خود را با همسرم و پسر پرانرژی 3 سالهام سپری میکنم). دوم اینکه، برای پیشگیری از چنین معضلی به طور منظم در جلساتی که به صورت اینترنتی برگزار میشود شرکت میکنم یا در همایشهای حرفهایی حضور پیدا میکنم. سعی میکنم یک یا دوبار در هفته قرارهای حرفهایم را در قالب صرف قهوه یا ناهار بگنجانم و حداقل یکبار در ماه در همایشهای رسمی یا غیر رسمی همچون صبحهای خلاقانه ... شرکت کنم.
4. مالک دهکدهی شخصی هستید.
این نکتهایی که در آخر ذکر کردم یکی دیگر از چالشهای کارآفرینی است: چگونه باید از آخرین اطلاعات حیطهی تخصصی خود آگاه شد و تازه نفس به حرفهی خود ادامه داد و پیشرفت نمود. اطلاع از رویداردهای محلی بعلاوهی حضور حسابشده در برخی از همایشهای حرفهایی نه تنها انرژی خلاقانه و روحیهی الهامبخشی را تقویت میکند، بلکه دربر گیرندهی آموزههای تخصصی و حرفهایست.
من اهمیت چندانی برای دسترسی به منابع فراوانی که کارفرمایان برای پیشرفت سرمایهگذاری میکنند، از قبیل برنامههای آموزشی معین و حضور در کلاسهای مختلف حرفهایی، قائل نیستم. اکنون در تلاشم تا شبکهی کارشناسی غیررسمی خود را گسترش داده و تقویت نمایم تا نیازهای خود را مرتفع سازم: این شبکه متشکل از افرادیست که آنها را باور دارم، متخصصان مرتبط با حرفهام و ناصحانی متشکل از مدیران و همکاران سابقم، دوستان و همکلاسیهایم، مٔولفم، هنرورم، مربی زندگیایم یعنی خواهرم و حتی پدرشوهر با استعدادم در زمینهی ریاضی. این جمع، دهکدهی شخصی من را میسازد و یکی از ارزشمندترین منابع اطلاعاتی من است.
یکی دیگر از منابع موثق که اعتماد بسیاری به آن دارم، شبکهی حرفهای من، مجموعهایی از همسالان، اعضای تیم و مدیرانی هستند که شرکتی که سابقا در آن استخدام بودند را رها کرده تا شرکتی جدید، کارفرمایی تازه و یا حتی تجارت خود را آغاز نمایند، میشود. حتی تصورش هم برایم غیر ممکن است که بدون ارتباط با این افراد چگونه ممکن بود در اولین سال آغاز حرفهام اینقدر موفق شوم.
5.مجبورید درخواست نمائید.
آخرین درسی که آموختم این بود که باید از دیگران درخواست کمک نمائید. این که دامنهی این درخواستها چقدر میتواند گسترده باشد، شگفتآور است، درخواست معارفه، درخواست کمک، درخواست اطلاعات، درخواست ملاقات، درخواست کار. این درخواستها همچنان میتواند ادامه داشته باشد، اما بدترین پاسخ به آنها "نه" است، اما از اینکه در اغلب مواقع پاسخها "بله" بود متحیر میشدم.
اکثر مردم سخاوتمندانه کمک مینمودند، به ویژه آنهایی که خود نیز قصد آغاز داشتند یا آنهایی که دوباره از اول آغاز نموده بودند و من از بخشندگی افراد خواه در ارتباطات نزدیک، خواه رسمی و حتی ارتباطلات واسطهایی که زمان و رهنمونهای خود را در اختیارم قرار میدادند، پیگیر شرایطم بودند و معرفم میشدند متحیر شده بودم.
فقط یک سال و اندی از آغاز حرفهی مخاطرهآمیز من میگذرد، میدانم که آموزهها، چالشها و اتفاقات خوشایند بیشماری پیش روی من است. تصور میکنم اساس همهی این آموزهها بر این امر استوار است که باید از مسیر لذت برد و با آغوش باز شرایط را پذیرفت. در دوران کودکی تصور میکنیم قادر به انجام هر کاری هستیم؛ تمام زندگی پیش روی ماست و باور داریم که غیر ممکن وجود ندارد، میخواهیم رقصندهی باله، شاهزاده خانم، دکتر شویم یا مانند الهامات پسرم که میخواهد آتشنشان و ستارهشناس شود. به مدرسه که میرویم، یاد میگیریم، یا به ما میگویند در این مسیر موفق میشوی یا در این مسیر موفق نخواهی شد. به مرور زمان، دهانهی قیف تنگ و تنگتر میشود تا جایی فقط یک رشته را انتخاب میکنیم و در نهایت یک حرفه خاص. جهش من به سوی خوداشتغالی دهانهی قیف را بزرگتر و بزرگتر نمود تا جایی که اکنون آزادم تا عناوین شخصی و شرحیات خودم را بنویسم یا عناوین شخصی مختلفی داشته باشم. به همین دلیل عمیقا سپاسگزارم.
منبع :success.com
خبرگزاری آریا -
همه دوست دارند شاد باشند ولی همه از شاد بودن خود احساس راحتی نمیکنند
اغلب گفته میشود که همه دوست دارند شاد باشند و بااینحال این به آن معنی نیست که همه از شاد بودن خود احساس راحتی کنند. برای بعضیها شاد بودن تجربهای فوقالعاده است و برای بعضی دیگر احساسی است که به عذابوجدان ختم میشود.
همین مسئله باعث میشود شادی این افراد به احساس افسردگی، ناراحتی و حتی بیچارگی ختم شود. از نظر منطقی این هیچ معنا و مفهومی ندارد. اصلاً چرا باید داشته باشد؟
خراب کردن شادی خود
این باعث میشود بعضی شادی خودشان را خراب کنند و خوشحالیشان به محض آمدن از بین میرود. آنوقت فرد به جای اینکه احساس خوشحالی کند، احساس بیچارگی خواهد کرد و درنتیجه کل تجربه خودش از شادی را خراب میکند.
اما میتواند به این معنی هم باشد که فرد اجازه نمیدهد چیزی در زندگیاش تا حد زیادی جلو رود. ازآنجاکه این احساس گناه خیلی قوی است، فرد میخواهد تا جایی که میتواند هر تجربهای که برایش احساس شادی میآورد را کوتاه کند.
این اتفاق هم در سطح خودآگاه و هم ناخودآگاه افراد ممکن است بیفتد اما نتیجه هر دو آنها یکی خواهد بود. در این موقعیتها فرد هر کاری از دستش برمیآید برای خراب کردن خوشحالی خود انجام میدهد.
دو محرک استرس
این مسئله به دو صورت روی زندگی افراد تاثیر میگذارد. یکی از راه تعارض درونی است که در بالا به آن اشاره شد و دیگری از راه تجربیات بیرونی است. بااینکه اینها به نظر جدا از هم میرسند اما بر هم تاثیر دارند.
از احساس گناه درونی بخاطر شاد بودن، فرد این نگرش را به دیگران نیز منتقل کرده و رفتار آنها را به طریقی خاص تفسیر میکند. ممکن است تصور کند که دیگران بخاطر شاد بودنش او را رد کرده یا قبول نمیکنند.
و با این حال، دنیا از آدمها با دیدگاههای مختلف تشکیل شده است اما این افراد بخاطر نگرش خاصی که دارند، همه را اینطور میبینند.
تایید
همه اینها به مورد تایید قرار گرفتن برمیگردد. نگرش آنها این است که فقط زمانی که شاد نیستند مورد قبول دیگران قرار میگیرند. البته این چیزی است که فرد به ندرت نسبت به آن آگاهی دارد. این اتفاق معمولاً در سطح ناخودآگاه افراد میافتد.
شما هر که باشید و هر کاری که بکنید، اینکه مورد تایید همه قرار بگیرید امکانپذیر نیست. و با اینحال برای کسی که نمیتواند شاد باشد، مورد قبول دیگران قرار گرفتن حکم مرگ و زندگی را دارد.
این نگرش از دید یک فرد بالغ به نظر پوچ و مسخره میآید. اما اگر یک بچه این نگرش را داشته باشد، تا حدی منطقی است.
پسرفت
و فقط به این دلیل که فرد ظاهری بزرگسال دارد به این معنی نیست که از نظر احساسی نیز کاملاً بالغ شده است. خیلی اوقات ممکن است فرد احساس کند بچه است. در این شرایط است که فرد به زمانی در زندگیاش برمیگردد که مورد قبول دیگران قرار گرفتن برایش حکم مرگ و زندگی را داشت.
این سالهای کودکی فرد و واکنش والدین او در زمانهای شادی است که تاثیری فوقالعاده زیاد روی او داشته است.
کودکی
در طول دوران کودکی، نفس فرد، پیوستگیهایی با شادی برای او شکل داده است. اگر بخاطر خوشحال بودن مورد تایید قرار میگرفت، شادی بعنوان متعارف برایش طبقهبندی میشد اما اگر مورد پذیرش قرار نمیگرفت، ناراحت بودن برایش متعارف و درنتیجه ایمن میشد.
بدیهی است که در حالت دوم فرد یاد میگیرد که شاد بودن به هیچ عنوان احساس مطمئنی نیست و فقط زمانیکه ناراحت است میتواند احساس امنیت داشته باشد.
این اتفاق ممکن است به صورت منظم و یا فقط یکبار در یک حادثه بسیار آسیبزا برای فرد افتاده باشد.
نمونهها
بااینکه روشهای مختلفی برای تجربه این احساس در بچهها وجود دارد اما الگوهایی خاص برای آن وجود دارد. شاید یکی از والدین کودک دچار درد احساسی بوده و درنتیجه نمی توانسته است شادی یک نفر دیگر را ببیند. شاد دیدن یک فرد دیگر، غم خودش را به یاد او میآورده است.
یا شاید هم یکی از والدین کودک حسود بوده است و درنتیجه تصور میکرده است اگر کس دیگری بدرخشد یا توجه دیگران جلب کند، موقعیت خودش به خطر میافتد و به جای کار کردن روی مشکل خودش، به طریقی مخرب رفتار میکرده است.
حتی ممکن است یک ناراحتی عمومی در کل خانواده کودک وجود داشته است. ازاینرو این مسئله فقط بر مبنای یک اتفاق خاص نبوده و در حقیقت یک روش زندگی بوده است. به همین دلیل فرد هیچ انتخاب دیگر یا حتی درک اینکه زندگی میتواند طور دیگری باشد، نداشته است.
آگاهی
بااینکه کودکی فرد ممکن است برای سالیان پیش بوده باشد اما این تجربیات اولیه بر قسمت عمدهای از بزرگسالی او هم تاثیر داشته است. در زمان کودکی از این احساس ناراحتی کودک احساس امنیت میکرده است اما در بزرگسالی دیگر همه چیز به همین جا ختم نمیشود.
و بااینکه فرد خیلی وقت است آن سالها را پشت سر گذاشته است، ذهن او هنوز زندگی را همانطور میبیند. یعنی آن احساسات و پیوستگیهایی که برای شادی در کودکی ایجاد کرده است باید رها شود. یک متخصص روانشناس یا یک دوست دانا میتواند در این زمینه به فرد کمک کند.
منبع:مردمان
هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من
هیچ کدام این این فِرَق به طور کامل به حقیقت دست نیافتهاند. در این معرکهی آراء و ورطهی حیرت و سرگردانی، به نظر میرسد بهترین راه برای دریافت صحیح و تلقی درست از این موضوع را میتوان در مکتب کسی یافت که به حق میگوید: مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ (کلینی، 1365، 97/1).
همچنین از مردم میخواهد که از او از آسمانها بپرسند چرا که او به راه آسمانها آشناتر از راه زمین است أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ (نهجالبلاغه، خطبه 189).
امیرمؤمنان (علیهالسلام) معارف عمیقی در ارتباط با معرفت خداوند بیان کردهاند. آن چه که میتوان آن را به عنوان مبنا و مقدمه از کلمات آن حضرت (علیهالسلام) استخراج کرد، آنجاست که حضرت میفرماید:
«من اعتمد علی الرّأی و القیاس فی معرفة الله ضلّ و تشعّبت علیه الأمور؛ کسی که در راه شناخت خداوند بر رأی خود و قیاس اعتماد و تکیه کند گمراه شود و کارها بر او پراکنده شود»؛ (تمیمی آمدی، 1361، 81)
همچنین آن حضرت میفرمایند:
«من تعمّق لم ینب الی الحقّ؛ کسی که درباره خدای تعالی تعمّق (زیادهروی) کند به سوی حق بازنگردد»؛ (همان، 61)
از این دو کلام ارزشمند به سادگی استخراج میگردد که آن حضرت تفکر قیاسی و تعمق در مورد خداوند را آنگاه که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند با مخلوقات باشد مردود دانسته و انجام چنین کاری را موجب انحراف از مسیر حق و افتادن به تاریکیهای حیرت میدانند.
همچنین آن حضرت تفکر و تحقیق در کیفیت فعل الهی را نیز مردود دانسته و از آن پرهیز میدهند:
«فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَأَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَ الِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً؛ پس هر کس دل از همه چیز خالی بدارد و اندیشه به جریان بیندازد تا بداند که عرش خود را چگونه برپا داشتی و مخلوقاتت را چگونه آفریدی و آسمانها را در فضا چگونه معلق نگه داشتی، و چگونه زمینت را بر موج آب گستردی، چنین شخصی با چشمانی خیره و عقل سرگشته و گوش واله و فکر حیرتزده باز پرس میگردد»؛ (شریف رضی، بیتا، خطبه 160، 255»
به عبارت دیگر، درست است که خداوند ظاهر و باطن است و درست است که از حیث این اسامی دارای اشتراک لفظی با مخلوقات است، لیکن از نظر معنا کاملاً متفاوت است. علی (علیهالسلام) بر این موضوع تصریح کرده و فرمودهاند:
«الظَّاهِرِ فَلَا شَیْءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَیْءَ دُونَهُ؛ خداوند ظاهر است و چیزی والای او وجود ندارد، و باطن است و چیزی ورای او نیست»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 94، 187)
همچنین آن حضرت در توضیح ظاهر و تمایز آن با صفت محسوسش فرمودهاند:
«وَالظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ وَالْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ؛ او ظاهر است نه به واسطه دیدن، و باطن است نه به واسطه لطیف بودن؛ خطبه 150، 267»
و نیز فرمودهاند:
«الظَّاهِرُ لَا یُقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا یُقَالُ فِیمَ لَا شَبَحٌ فَیُتَقَصَّى وَ لَا مَحْجُوبٌ فَیُحْوَى؛ آشکار است و نتوان گفت که از چه، نهان است و نتوان گفت که در چه. شبحی نیست که پدید آید و انحلال یابد و در پردهای نهان نیست که در چیزی محاط شده باشد»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 161)
همانگونه که آشکار است آن حضرت کاملاً ظهور خداوند را با ظهور مخلوق متمایز دانسته و گونهای خاص از ظهور را مدنظر دارند که قابل سرایت به مخلوق نبوده و حتی متصوَّر آن نیز نمیتوان شد. درست است که خداوند ظاهر است منتها نه ظاهری که ما تصور آن را در ذهن داریم و همو باطن است لیکن نه باطنی که درک ما بدان میرسد. این را میتوان در یک کلام خلاصه کرد که خداوند و صفات او در درک انسانی نگنجند و قوای فاهمهی ما را راهی به فهم خداوند نیست. حال این عدم ادراک تا چه مرتبه و مرحله از قوای فاهمه را دربرمیگیرد؟! به عبارت دیگر، این عدم امکانِ فهم، تنها به حواس ظاهری محدود میگردد و یا حواس باطنی را نیز در بر خواهد گرفت؟ همچنین در صورتی که قوای باطنی را نیز شامل گردد، آیا همه حسهای باطنی در این عجزِ از فهم مشترکند یا برخی از آنها که ظرفیت بالاتری نسبت به بقیه دارند از این موضوع استثنا بوده و توان ادراک آنها را دارند؟ در صورت امکان درک برای برخی از حواس، این درک از منظَر علی (علیهالسلام) دارای چه خصوصیات و مقولاتی است؟ تمام اینها سؤالاتی است که ما بر آنیم تا با استفاده از بیانات گوهربار امیرمؤمنان (علیهالسلام) به تبیین آن پرداخته و تا حد زیادی رویکرد علی (علیهالسلام) را نسبت به آن آشکار سازیم:
با توجه به بسیاری از بیانات علی (علیهالسلام) در منابع حدیثی ما و به طور خاص کتاب شریف نهجالبلاغه مشخص میگردد که رویکرد اصلی علی (علیهالسلام) در مورد امکان درک احاطی از خداوند، نفی مطلق آن بوده و آن حضرت، تمامی حواس بشری را از درک احاطی او قاصر میداند. ما در این جستار به تفکیک به این موضوع پرداخته و آشکار میسازیم که در هر سه مرحله: حواس مادی، وهم و عقل، درک تمثیلی و تشبیهی خداوند میسور نبوده و امام علی (علیهالسلام) از تلاش برای درک در هر یک از این مراحل پرهیز دادهاند.