جام جم سرا به نقل از آی بانو: «هری هریسون»، یکی از پرفروشترین نویسندهها در زمینه آموزش به والدین به حساب میآید. یکی از کتابهای او بیش از ۳/۵ میلیون بار به چاپ رسیده است. در بیش از ۲۵ برنامه تلویزیونی حضور داشته است و در بیش از ۷۵ شبکه رادیویی شرکت کرده است. کتابهای این نویسنده در بیش از ۳۵ کشور جهان به چاپ رسیده است. این مطلب او درباره روشهای برخورد محکم با بچههاست:
امروزه به نظر میرسد بسیاری از والدین درواقع نمیخواهند نقش پدر و مادر را ایفا کنند! البته منظورم این نیست که فرزندانشان را دوست ندارند بلکه منظورم این است نمیخواهند محکم باشند و تربیت بچهها را جدی بگیرند! چرا که فکر میکنند گفتن «نه» موجب ریختن اشک و گریه فرزندشان میشود و یا عبارتی چون «تو دیگه دوست من نیستی» یا «ازت متنفرم» را بشنوند. بعد از بیان این عبارات و دیدن واکنش فرزندشان، به شدت احساس گناه کرده و به سمتشان رفته و با نوازش و قربان صدقه بهشان قول میدهند که حتما در اسرع وقت خواستهشان را برآورده میکنند!
مشکل اینجاست. یک قانون طبیعی وجود دارد و آن این است که فرزندان برای رضایت والدین تا آنجا که بتوانند تلاش میکنند و برای بشر لازم است این قانون ادامه داشته باشد. فرزندان کارهایی انجام میدهند که تمایلی به انجامش ندارند اما برای راضی نگه داشتن والدینشان انجامش را بر خود لازم میدانند. یک نوجوان به این علت به سمت الکل و مواد مخدر نمیرود چون میترسد شدت خشم پدرش بیشتر از فشار و دعوت دوستانش به این کار باشد. و این گونه یاد میگیرند که چطور تصمیم سنجیدهای بگیرند، و اینگونه خود را آماده کنند تا وارد دنیای بزرگسالی شوند.
قوانین به هر حال موجب ناراحتی کودکان و بزرگسالان میشود. گفتن «نه» چه به کودک ۲ ساله و چه به نوجوان ۱۶ ساله موجب خشم و عصبانیتشان میشود. اگر شما هم از آن دسته والدینی هستید که دیدن عصبانیت فرزندشان موجب ناراحتی و دل رحمیشان میشود پس باید منتظر عواقبش باشید: فراموش کردن قوانین و پذیرفتن هر چه بیشتر درخواستهایشان (حتی خرید ماشین به هنگام جشن فارغ التحصیلیشان!)
چرا والدین دست به چنین رفتارهایی میزنند؟ چون طاقت دیدن عصبانیت فرزندشان را ندارند! امروزه والدین آنقدر درگیر مشغلههای زندگی و کاری خودشان هستند که صحبت درمورد مدرسه فرزندانشان را چیز مسخرهای میدانند. آنها ترجیح میدهند در مقابل خواست فرزندانشان کوتاه بیایند تا اینکه بخواهند به آنها درسهایی از احترام، صداقت، اخلاق و ارزشها بدهند، علتش هم این است که این چیزها درسهای سختی به شمار میآیند و البته باعث دلخوری فرزندانشان نیز میشوند!
والدین محکم ده چیز را هرگز فراموش نمیکنند:
۱- فرزندان، ذاتا تروریست عاطفی محسوب میشوند! آنها میتوانند احساس ضعف و درماندگی والدینشان را حس کنند و میدانند که چگونه از این وضعیت به نفع خود بهره برداری کنند (مستقیم به سمت قلب نشانه میگیرند!). آنها استاد فریب دادن هستند و اگر میگویند از شما متنفرند به این خاطر است که مطمئن هستند این عبارت جواب میدهد!
۲-باید به خاطر بسپاریم اگر میخواهیم فرزندانمان را به شیوهای درست تربیت کنیم لازم است در مقابل عصبانیتشان بایستیم و در این راه ثابت قدم باشیم.
۳-فراموش نکنید نوجوانان خصوصا از لحاظ عاطفی مثل دیوانهها هستند! در این سن و سال مغزشان همچنان در حال رشد است پس سعی نکنید برایشان دلیل و برهان بیاورید تا قانع شوند چون در این حالت انگار دارید برای مغز یک کلم برهان میآورید! شما نمیتوانید طرز تفکر آنها را تغییر بدهید اما قطعا میتوانید در واکنش خود تغییر ایجاد کنید.
۴ -اجازه دهید فرزندتان عصبی بشود اما نه به شکلی توهین آمیز و نپخته.
۵ -نیاز نیست با جوش و خروش بسیار خشم خود را بیان کنید. زمانی که رفتارآنها موجب خشمتان میشود در حد اعتدال عصبانیتتان را نشانشان دهید و بخواهید تا برخوردشان را تغییر دهند. مساله مهم این است که دریابیم «چه کسی» باید «چه کسی» را راضی نگه دارد.
۶- هنگامی که فرزندتان عصبی میشود حتما بر این قضیه که متوجه گفتهها و رفتارشان در حین عصبانیت باشند، پافشاری کنید.
۷-بدانید که خشم فرزندتان موقتی است و دلیل این عصبانیتها هر روز متفاوت از روز قبل است.
بدانید هرچه واکنشتان نسبت به عصبانیت فرزندتان کمتر باشد و هرچه بیشتر با این خشم کنار بیایید، هر دویتان کمتر درگیر تداوم مشکلتان میشوید.
۸- هرگز علت گفتن «نه» را توضیح ندهید. تنها گفتن «اینجا خانه من است، اینها قوانین اینجا هستند، و نه» کافی است. اگر بخواهید بیش از اینها به فرزندتان بگویید و یا دلیل و برهان بیاورید شک نکنید که آنها همراه با این توضیحاتتان وارد بحث و جدل میشوند.
۹- میتوانید بخاطر رفتارهای فرزندتان عصبی شوید، حتی میتوانید سرشان داد بکشید و بخاطر رفتارهای بدشان تنبیهشان کنید اما اینها به این معنی نیستند که فرزندتان را دوست ندارید.
۱۰- والدین بیباک میدانند رها کردن فرزندان آن هم درست زمانی که فرزندشان به آنها به عنوان یک دوست نیاز دارد نه تنها بیشهامتی است بلکه یک شکست به شمار میآید. بدون وجود مسائلی چون قانون، تنبیه، نظم و انتظار، در پرورش فرزندانمان، نسلی که از کودکانمان به وجود میآید نسلی خواهد بود که در آن فرزندانمان برای همیشه کودک باقی خواهند ماند.
جام جم سرا به نقل از ایران: کودک مدام بهانه میگیرد؛ بهانههایی که تقریباً دیگر برای جمع غیر قابل تحمل است. کوهی از اسباب بازی روبهروی کودک جمع کردهاند. اما او وسایل بازی خودش را میخواهد. یک لحظه ماشین شارژی اش را میخواهد و با گریههای بیامان اسم ماشینش را مدام بر زبان میآورد. یک بار داد میزند: تبلتم رو میخوام. بار دیگر با اخمهای درهم میگوید: مامان الان میخوام با پوو (همان شخصیت دنیای مجازی) بازی کنم، پوو غذا میخواد. یک بار دلش میخواهد وسط مهمانی گل کوچک بزند. بار دیگر داد میزند: خستهام بریم خونه. خلاصه هیچکس زبان این کودک را نمیفهمد.
جمع هر کاری برای آرام کردن این کودک انجام میدهد، اما تقریباً همه اقدامات بیفایده و یا موقتی است. میزبان هم توقع دارد تا پدر و مادرش با او جدیتر برخورد کنند اما مادر تنها به همین بسنده میکند که به گونهای کشدار بچهاش را خطاب قرار دهد و لب زیریناش را بگزد و دوباره گرم صحبت با دیگران بشود! یا پدر در حالی که دندانش را خلال میکند، بگوید که اگر پسر خوبی باشد برایش ماشین اسباب بازی بهتری میخرد.
اما کودک بیتوجه، مشغول کار خود است! امان نمیدهد لحظه به لحظه در حال غرغر کردن است. با صدای بلند حرف میزند. گریه میکند. لجبازی میکند. قهر میکند.
پدر و مادر میخندند و قربان صدقه پسر میروند. در نهایت این کودک است که پیروز میدان میشود و خانواده اش خیلی زود شامشان را خوردهونخورده، برمیخیزند و مهمانی را ترک میکنند.
«نه» نمیشود گفت!
این وضعیت تقریباً حالا در خیلی از خانوادههای ایرانی دیده میشود. کودکانی که حرف اول و آخر را در خانه میزنند و یا به عبارتی کودکان و نوجوانانی که قدرت فوقالعادهای در خانه دارند و هیچ کس هم نمیتواند روی حرف آنها «نه» بیاورد.
کارشناسان اجتماعی نام این پدیده را «فرزندسالاری» در خانوادههای امروزی ایران گذاشتهاند. موضوعی که این روزها یکی از مهمترین معضلات خانوادههای ایرانی شده است؛ چرا که حالا در خانوادههای ایرانی قدرت تصمیمگیری با فرزندانی شده که فقط خودشان را میبینند و برایشان همفکری با پدر و مادر اهمیتی ندارد.
در آن سو هم پدر و مادر خانواده ایرانی هستند که به خاطر عشق و علاقه ای که به فرزند دارند بیشتر از حد انتظار به کودک توجه میکنند و در نتیجه کودکانی تحویل جامعه داده میشوند که همان انتظار را هم از جامعه دارند.
براساس تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی ۷۰ درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند.
دکتر «محمدباقر علیزاده اقدم» جامعه شناس در این باره میگوید: «توجه بیش از حد خانوادهها به کودکان نتایج خوبی ندارد. متأسفانه امروزه سبک تربیتی خانوادههای ایرانی عوض شده است. اگر در گذشته سبک تربیتی خانوادهها استبدادی بوده و پدر و مادرها با استبداد به فرزندشان حکم میکردند، امروز سبک تربیتی خانوادهها تسلیمی شده است. یعنی کودک هر چه را بخواهد پدر و مادر تسلیم میشوند و آن را برای کودکانشان تهیه میکنند. این هم به این علت است که خانواده دیگر حوصله بحث با کودک را ندارد و البته خانواده امروز هم فردگرا شده است».
او میافزاید: «پدر و مادر در مواجهه با فرزندان فکر خودشان هستند، چرا که به خواسته کودک اهمیت میدهند تا کودک را از سرشان باز کنند و وقت بیشتری برای خودشان داشته باشند. این روش تربیتی اشتباه است. خانواده امروز ایرانی باید به سمت سبک تربیتی تعاملی پیش رود تا با همفکری و تعامل با هم بتوانند به نتیجه دلخواه برسند».
وی می گوید: در خانوادههای فرزندسالار پس از گذشت مدتی فرزند، خود را محور و مرکز تمام فعل و انفعالات خانواده میداند و براین اساس، خواستههای خود را در اولویت خواست خانواده تلقی میکند و خانواده با هر مشکلی که دارد، سعی میکند آن را برآورده کند.
فرزندسالاری مقولهای است که در خانوادههای متوسط و بالای شهری ایجاد شده و در حال حاضر افزایش یافته است. اکثر این والدین در کودکی در خانوادههای پدرسالار رشد کردهاند، به همین دلیل احساس میکنند که آن شیوه رفتاری را نباید در مورد فرزندان خود بازتولید و به نوعی میکوشند فضای لازم را برای تحقق خواستههای فرزندان فراهم کنند.
خانواده ایرانی با فرزندانش تعامل ندارد
شاید برای خیلی از خانوادههای ایرانی این اتفاق افتاده باشد که کودکانشان در خیلی از موارد گزینشی عمل کنند. مثلاً اگر بخواهند به مهمانی خانوادگی میروند. اگر نخواهند هیچ کس نمیتواند آنها را متقاعد کند که خانواده را در مهمانی همراهی کند. یا اعلام میکنند برخی از افراد نباید به خانه ما بیایند. حتی در ساعتهایی که خانواده دور هم نشسته انتخاب شبکه تلویزیونی در دستان این کودکان است و آنها هستند که تعیین میکنند که خانواده کدام شبکه را ببیند یا کدامیک را نبیند.
همچنین تهیه و سبک غذای مورد نظر بسیاری از خانوادهها بر اساس سلیقه فرزند با ایجاد تغییرات عمده به سمت فست فودها گرایش پیدا کرده است. آنقدر امکانات رفاهی دارند که دیگر نمیشود این کودکان را با یک کادوی ارزانقیمت خوشحال کرد. این موضوع حالا آفت خانواده ایرانی شده است.
علیزاده در این باره معتقد است: قاطع نبودن در گفتار و نحوه برخورد والدین در ارتباط با فرزندانشان و نداشتن روحیه تعامل با کودک موجب میشود که این رفتارها کودکان را به طرف معاملهکردن بر سر قدرت و به دست آوردن خواستهای بیمورد سوق دهد. زمانی که کودک با همرأیی والدین حاضر نیست اسباب بازی خود را با همبازیش به اشتراک بگذارد و از تقسیم شادی و بازی با دیگری امتناع میورزد و این رفتار او با حمایت ضمنی والدین صورت میگیرد، از همان آغاز بذر فردگرایی، خساست و خودخواهی در دل او کاشته شده و ریشه احسان، تعاون، همکاری، مهر و محبت و بخشش در درون او خشکیده میشود. کودکان خانوادههای فرزندسالار همان انتظاری را که از خانواده خود دارند، از جامعه نیز دارند؛ به همین دلیل پس از ورود به جامعه دچار یأس و ناامیدی و دلمردگی شده و همچنین شکننده و دچار آسیب میشوند و این مسأله باعث میشود ارتباط خود را با جامعه قطع کنند که عوارض و عواقبی را به دنبال دارد.(هدی هاشمی)
جام جم سرا به نقل از خراسان: اگر بتازگی پدر و مادر شدهاید یا سن فرزندتان به جوانی نرسیده است و از بینظمیهایش گلایه دارید، علیرضا عبدی، کارشناس و مشاور خانواده توصیههایی برای منضبط کردن فرزندان بر حسب سنشان دارد که میخوانید.
از ابتدای زندگی تا ۲ سالگی
نوزادان و نوپایان به طور طبیعی کنجکاو هستند و انتظار منظم بودن از آنها در این سن، کمی آرمان گرایانه به نظر میرسد. با این حال، عاقلانه این است که فقط چیزهای خطرناکی که او را به استفاده کردن وسوسه میکند، از جلوی چشم او دور کنید و تلاش کنید در این زمینه الگوی خوبی برای او باشید. فراموش نکنید که کودکان با تماشا کردن بزرگسالان به خصوص والدینشان، رفتارهای درست را یاد میگیرند. سعی کنید که رفتار خودتان به سرمشقی برای کودک تبدیل شود. منظم و مرتب بودن وسایل خودتان در خانه بسیار بیشتر از دستور دادن به کودک به جمع کردن اسباب بازیهایش، او را تشویق میکند تا اسباب بازیهایش را در اتاق پخش نکند و به نظم اهمیت بدهد.
از ۳ تا ۵ سالگی
هنگامی که کودک شما بزرگتر میشود و میتواند ارتباط میان رفتارهایش و پیامدهای آنها را درک کند، آموزش دادن قواعد خانه و تمرین منظم شدن را به او شروع کنید. پیش از اینکه کودک را برای انجام رفتارهای اشتباه تنبیه کنید، به او توضیح دهید که از او چه انتظاری دارید.
اگر چه در برخی موارد برای والدین راحتتر است که رفتارهای نامناسبگاه گاهی کودک را نادیده بگیرند، اما چنین برخوردی آموزش انضباط به کودک را مختل میکند. در این سن میتوانید از روش تنها گذاشتن به عنوان یک روش تنبیهی استفاده کنید؛ برای مثال به کودکی که اتاقش را بههم میریزد، باید بگویید رفتارش غیرقابل قبول است و او را به محلی مخصوص برای تنها گذاشتن ببرید. او را برای یک یا دو دقیقه به حال خود رها کنید و توجه داشته باشید که تنها گذاشتن کودک بیشتر از این مدت بیاثر است.
نکته مهم این است که از هر نوع تنبیه جسمی کودک در هر سنی خودداری کنید؛ به خصوص نوزادان و نوپایان نمیتوانند رابطهای میان رفتارشان و تنبیه جسمی برقرار کنند. آنها تنها درد تنبیه جسمی را احساس خواهند کرد. حفظ تداوم و ثبات در آموزش انضباط به کودک بسیار مهم است و والدین باید با اتفاق نظر تصمیم بگیرند که چه قواعدی را در خانه به اجرا بگذارند. والدین در عین حال که برای کودک روشن میکنند که چه رفتارهایی به تنبیه خواهد انجامید، نباید پاداش دادن را نیز فراموش کنند.
انضباط فقط با تنبیه کردن به دست نمیآید بلکه تقدیر از رفتار خوب کودک هم در ایجاد آن موثر است، برای مثال گفتن این جمله به کودک «آفرین که اسباب بازیهایت را خودت جمع کردی» موثرتر از تنبیه کردن او خواهد بود.
از ۶ تا ۸ سالگی
تنها گذاشتن و تعیین کردن تنبیههای منطقی و غیر جسمی برای مثال محروم کردن فرزند از یک وسیله مورد علاقهاش، برای این گروه سنی موثر است.
فرزندتان باید باور داشته باشد که شما به حرفی که میزنید، عمل میکنید. البته میتوانید گاهی به فرزندتان فرصت دیگری برای اصلاح رفتارش بدهید یا تا حد معینی خطاهای او را بپذیرید، اما در بیشتر موارد باید به آنچه میگویید، عمل کنید.
از ۹ تا ۱۲ سالگی
فرزندان در این گروه سنی را میتوان با واکنش دادن در برابر رفتارهایشان، منضبط کرد. با بزرگتر شدن فرزند و تقاضای او برای مستقلتر شدن و مسئولیت پذیری، آموزش دادن به فرزند درباره پیامدهای رفتارهایش روشی موثر و مناسب برای منضبط کردن او است؛ برای مثال اگر فرزند کلاس پنجمی شما، تکلیفهای مدرسهاش را پیش از خواب انجام نداده است، به نظر شما آیا باید او را مجبور کرد تا بیدار بماند و تکالیفش را انجام دهد؟
پاسخ شما بهتر است منفی باشد چراکه به این ترتیب فرصت آموختن یک درس مهم زندگی به فرزندتان را از دست خواهید داد. اگر بچهتان تکلیف مدرسهاش را انجام نداده است، بهتر است روز بعد به مدرسه برود و پیامد این کار را که نوعی بیانضباطی است، خودش تحمل کند. طبیعی است که والدین بخواهند بچهشان را از اشتباهی که مرتکب شده است، نجات دهند، اما برای آینده فرزند بهتر است که گاهی بگذارید او شکست بخورد.
به این ترتیب فرزندتان متوجه خواهد شد که رفتار نامناسبش چه پیامدهایی برای او خواهد داشت و احتمالا دوباره این اشتباهات را مرتکب نخواهد شد. البته اگر میبینید فرزندتان از پیامدهای منفی رفتارهایش درس نمیگیرد، باید به او برای اصلاح رفتارهایش کمک کنید.
از ۱۳ سالگی و بالاتر
تا این سن باید پایههای تربیتی فرزندتان را پی ریزی کرده باشید. در این سن نوجوانتان میداند که از او چه انتظاری دارید و وقتی از مجازات رفتار بد صحبت میکنید، منظورتان چیست. تلاشتان را برای رعایت نظم توسط نوجوانتان کم کنید چراکه اهمیت انضباط برای نوجوانان به اندازه کودکان کم سنتر مهم است. همان طور که برای یک کودک ۴ ساله، باید زمان خواب را معین و آن را اعمال کرد، برای نوجوانتان نیز باید حدودی را معین کنید. برای نوجوانتان قواعدی را درباره تکالیف مدرسه، دیدار دوستان و ساعتی که باید به خانه بازگردد تعیین کنید و با او از پیش درباره آنها صحبت کنید تا مطمئن شوید که سوءتفاهمی وجود ندارد.
نوجوانتان ممکن است گاهی از این قواعد شکایت کند، اما در عین حال درخواهد یافت که شما کنترل اوضاع را به دست دارید. هنگامی که نوجوانتان قاعدهای را زیر پا میگذارد، ممکن است بهترین مقابله محروم کردن نوجوان از امتیازات باشد، اما در عین حال باید با او صحبت کنید تا دریابید چرا او این قاعده را رعایت نکرده است.
توجه داشته باشید که باید تا حدی کنترل کارها را به نوجوانتان بسپارید. با این کار نه تنها درگیر مبارزه با او نخواهید شد، بلکه باعث خواهید شد که نوجوان به تصمیماتی که شما باید بگیرید، احترام بگذارد.
برای مثال به نوجوان در سنین پایینتر میتوانید اجازه دهید درباره دکوراسیون اتاقش تصمیم بگیرد. در نوجوانان و در سنین بالاتر میتوانید حوزه استقلال فرزندتان را گستردهتر کنید و برای مثال درباره زمان خوابیدن او انعطاف پذیرتر باشید. (مجید حسینزاده)
جام جم سرا: با بیان اینکه نقش پدر در آموزش رفتارهای شایسته مردانه به فرزند پسر انکارناپذیر است گفت: وقتی که صحبت تربیت پسران است، پدران به نسبت مادرها از امتیاز ویژهای برخوردارند.
وی یادآور شد: مادران به طور قطع میتوانند به کودکان خود آموزش دهند که چگونه انسان خوبی باشند، ولی پدرها میتوانند مرد بودن را به آنها نشان دهند.
زارع نیستانک با تاکید بر اهمیت صرف وقت بیشتر پدران با پسران گفت: وقت گذاشتن پدرها برای فرزند پسر بسیار در تربیت آنها مؤثر است. پسرها میتوانند پیامها را سریع دریافت کنند و هنگامی که وقت خود را با پدرشان میگذرانند، دوست داشتن و امنیت را درک میکنند.
به گفته این روانشناس، یکی از روشهایی که میتوان به پسرها چگونگی رفتار با زنها را آموزش داد، رفتار خود پدرها با همسرشان است، هنگامی که پدر با همسرش، بر سر موضوعی به مشکل برمیخورد، باید قادر به اعتراف اشتباهش باشد و در صورت لزوم عذرخواهی کند و با احترام با همسرش رفتار کند.
زارع نیستانک با اشاره به تحقیقات انجام شده در این باره گفت: مطالعات نشان میدهند که کشتی گرفتن و شوخی کردنهای فیزیکی پدر با پسر، به آنها کنترل و تنظیم احساسات را میآموزد. بوسیدن و در آغوش گرفتن پسرها نیز به طور باور نکردنی در تقویت قدرت و اعتماد به نفس آنها موثر است. (ایسنا)
این روزها زمانی که پدر یا مادری میخواهد تکنیکهای عملی و تربیتی والدین خود را روی فرزندش اعمال متعجبانه متوجه میشود که این تکنیکها نه تنها گاهی جواب نمیدهد بلکه پاسخ عکس میدهد.
زهرا غنمی، کارشناس علوم تربیتی در ادامه، نکاتی را درباره تشویق و تنبیه کودک مطرح میکند. او میگوید لازم است والدین امروزی، آگاهی مختصری از مهمترین مقوله تعلیم و تربیت کودک یعنی تشویق و تنبیه داشته باشند تا در تربیت فرزندانشان موفقتر عمل کنند.
اهمیت آشنایی با مفهوم تشویق و تنبیه
تشویق به زبان ساده یعنی فعالیتی که برای ایجاد انگیزه در کودکان برای انجام رفتارهای درست و مطلوب استفاده میشود. تشویق میتواند از قول دادن برای رفتن به پارک تا خرید یک اسباب بازی یا یک خوراکی باشد.
تنبیه هم درست برعکس تشویق، زمانی رخ میدهد که بخواهیم کودک را متوجه اشتباه بودن رفتارش کنیم و در اصطلاح عامیانه جریمهاش کنیم. تنبیه فعالیتی است که کودک را در شرایط سخت قرار میدهد به گونهای که بین رفتار نامطلوب و این شرایط سخت ارتباط برقرار کند تا دیگر آن را تکرار نکند.
نمونه کاملا ملموس و به یادماندنی تنبیه برای پدر و مادرهای امروزی، نوشتن ۲ خط از غلطهای املاییشان در دوران دبستان است یا زندانی شدن در دوران کودکی در یک اتاق تاریک برای چند دقیقه یا ترس از سپرده شدن به نمکی و هاپو!
با این حال، اینکه در نظام تربیتی امروزی جامعه ما جایگاه تنبیه و تشویق کجاست و آیا تنبیه و تشویقهای اعمال شده روی خود ما، امروز هم برای فرزندانمان جواب میدهد یا خیر، مسئلهای است که لازمه رسیدن به جواب آن آشنایی بیشتر با تشویق، تنبیه و انواع آنهاست.
تشویق یعنی چه؟
تشویق به طور خلاصه به معنای دادن یک فاکتور مثبت به کودک برای پایداری یک رفتار مطلوب در او است که خود به ۲شکل میتواند انجام بگیرد.
تشویق مثبت
تشویق مثبت به معنای ایجاد یک حالت مطلوب برای پایداری یک رفتار مطلوب در کودک است. به طور مثال، فرض کنید که کودک شما همیشه هنگام غذا خوردن شما را اذیت میکند و عملکرد مطلوبی ندارد. در تشویق مثبت، زمانی که کودک یک رفتار صحیح را مطابق خواسته شما انجام داد برای اینکه به او نشان دهید رفتار او درست است و تمایل دارید که بعد از این هم، این رفتار را به همین شکل انجام دهد، او را تشویق میکنید و به طور مثال بعد از غذا خوردن او را به پارک میبرید یا با او بازی میکنید.
تشویق منفی
حذف یک حالت نامطلوب برای پایداری یک رفتار مطلوب در کودک را تشویق منفی میگویند. به طور مثال، فرض کنید فرزند شما امتحان سختی دارد و شما به او اجازه میدهید که به جای مرتب کردن اتاقش، زمان بیشتری را به درس خواندن اختصاص بدهد. توجه داشته باشید که این نوع تشویق تحت شرایط خاص مورد استفاده قرار میگیرد و تا حد امکان نباید خیلی از آن استفاده شود.
چند اصل مهم در تشویق کردن
تشویق خوب، تشویقی است که در کوتاهترین فاصله زمانی نسبت به رفتار کودک اعمال شود. به طور مثال، در همان لحظهای که کودکتان اتاقش را تمیز میکند او را تشویق کنید.
* تشویق باید مطابق با قوانین کلی تربیتی باشد، مثلا قول دادن به فرزند ۷سالهتان برای خرید تلفن همراه به ازای گرفتن یک معدل خوب نابه جاست زیرا به طور کلی تلفن همراه یک وسیله پرخطر برای کودک محسوب میشود. حتی اگر شوق و انگیزه را در او افزایش دهد.
* نحوه تشویق میتواند به انتخاب کودک باشد، اما یادتان باشد که تصمیم نهایی را والدین باید بگیرند.
* بهتر است تشویق را مطابق درجه خوب بودن رفتارهای کودک طبقه بندی کنید به طور مثال به ازای معدل ۲۰ یک دوچرخه و معدل ۱۹ یک لباس مورد علاقه برای او بخرید.
* تشویقهایتان را مطابق سلایق و رده سنی کودکتان قرار دهید تا هم جذابتر و هم تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
* تشویق را تا حد امکان در حضور دیگران انجام دهید چراکه تشویق در جمعهای فامیلی و دوستانه تأثیر بسیار بیشتری دارد.
* رفتارهایی که از آنها در موقعیتهای تشویقی استفاده میکنید در مواقع عادی استفاده نکنید. بگذارید کودک بداند که برای مثال؛ رفتن به پارک را تنها در ازای نوشتن تکالیف دریافت میکند. ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که شما باید هوشمند باشید و حتی اگر به صورت اتفاقی گذرتان به پارک افتاد سریع رفتار مثبتی از کودک را به یادش بیاورید و بگویید که این پارک آمدن به خاطر فلان رفتار مناسب تو است.
تنبیه یعنی چه؟
تنبیه به معنای دادن یک فاکتور منفی به کودک برای حذف یک رفتار نامطلوب در او است که مانند تشویق به ۲شکل میتواند انجام گیرد.
تنبیه مثبت
تنبیه مثبت یا محروم کردن؛ به معنای حذف یک حالت مطلوب برای حذف یک رفتار نامطلوب است. به طور مثال فرض کنید فرزندتان در مقابل جمع رفتار بیادبانهای نشان داده که مستحق تنبیه است. در تنبیه مثبت میتوانید او را از رفتن به پارک به همراه دیگر خواهر و برادرانش یا استفاده از یکی از اسباب بازیهایش محروم کنید.
تنبیه منفی
تنبیه منفی یا جریمه کردن به معنای ایجاد یک حالت نامطلوب برای حذف یک رفتار نامطلوب است. به طور مثال اگر فرزندتان آداب غذا خوردن را رعایت نمیکند برای جریمه کردن کودکتان او را به مدت یک ساعت در اتاقش تنها بگذارید یا از او بخواهید لباسهایش را خودش بشوید و اتاقش را تمیز کنید.
چند اصل مهم در تنبیه کردن
* تنبیه را در مقابل دیگران انجام ندهید چرا که باعث شکستن عزت نفس و کاهش اعتماد به نفس کودکتان خواهد شد.
* برای اعمال تنبیه، کمی صبر کنید یا فرصت جبران اشتباه را به کودک بدهید چرا که ممکن است خودش هم از اشتباهش ناراحت شده باشد.
* همیشه از یک تنبیه استفاده نکنید زیرا تنبیه تکراری ممکن است به مرور زمان خوشایند شود. به طور مثال حبس در اتاق فرصت مناسبی شود برای انجام شیطنتهای کودکانه و تنبیه اثر خود را نگذارد.
* در حین تنبیه از حمایت عاطفی غافل نشوید. بگذارید کودکتان احساس کند که اگر در اتاق حبس شده، به این دلیل نیست که شما دیگر دوستش ندارید بلکه این تنبیه نتیجه رفتار اشتباه خود او است.
* یادتان باشد تنبیه بدنی آخرین و البته پر آسیبترین تنبیه است.
* بابت رفتاری که کودکتان نمیداند غلط است، تنبیه قائل نشوید؛ مثلا اگر کودکتان از یک کلمه رکیک استفاده کرد، به او بگویید که این کلمه خوبی نیست و بلافاصله پس از اولین رویداد او را تنبیه نکنید.
منحصر به فرد بودن شیوههای تشویق و تنبیه برای هر کودک
با این حال و هر چند استفاده از تشویق مثبت به معنای جایزه دادن و تنبیه منفی به معنای جریمه کردن در شیوههای تربیتی گذشته پرکاربردتر بوده است، اما در شیوههای جدید فرزندپروری، آشنایی با هر ۴ روش ذکر شده برای والدین ضروری است.
اگر احساس میکنید یک روش تنبیه یا تشویق روی کودکتان موثر نیست اصرار نداشته باشید که حتما از آن استفاده کنید بلکه از شیوههای دیگر بهره ببرید. همچنین در شناخت علایق و استعدادها و نقاط قوت و ضعف فرزندتان کوشا باشید زیرا همین علایق میتواند زمینه ساز یک تنبیه یا تشویق اثرگذار و مفید باشد پس تنبیه یا تشویقهای موثر برای یک کودک با ویژگیهای منحصر به فرد با کودک دیگر متفاوت است.(خراسان)
اگر همه جوابهای شما به پرسشهای مذکور، «نه» بوده است دستکم این گزارش را درباره تربیت جنسی کودکان پیش دبستانی بخوانید، چون آمارها نشان میدهد ۵۰ درصد طلاقها مستقیم یاغیر مستقیم به مشکلات جنسی زوجها مربوط میشوند و بیشتر این زوجها کسانی هستند که از تربیت صحیح جنسی در خردسالی بیبهره ماندهاند.
.
تربیت جنسی هم مانند تربیت عقلانی، سیاسی، اجتماعی و… یکی از انواع تربیت است و شامل همه آگاهیها و آموزشهایی میشود که هر یک از ما باید آنها را از دوران اولیه زندگی، در جهت رشدی متناسب و متعادل غریزه جنسی فرا گیرند و غفلت درباره آن عواقبی ناخوشایند را در بزرگسالی برجای خواهد گذاشت که از آن جمله میتوان به اختلالات جنسی، زندگی مشترک ناموفق و حتی گرایش به بزه اشاره کرد.
اما با وجود اهمیت تربیت جنسی در دوران خردسالی، این مقوله در هر خانوادهای جزو مرزهای ممنوع گفتوگو محسوب میشود و کودکان به محض رسیدن به نوجوانی آن را به شیوهای نادرست از همسالان خود یا مراجعی مانند سایتهای غیراخلاقی و… فرامی گیرند.
تربیت جنسی در سنین پیش دبستانی، دبستان، نوجوانی و بلوغ کاملا با هم متفاوت است و والدین باید دقت کنند که راهکارهای رائه شده در این گفتگو صرفا برای تربیت جنسی کودکان در سنین پیشدبستانی کاربرد دارد و ممکن است برخی از قید و شرطهای آن برای دیگر گروههای سنی متفاوت باشد.
چرا اینجوری میکنی بچه؟!
دکتر محسن فرمهینی فرهانی، دکترای علوم تربیتی و استاد دانشگاه، تربیت جنسی را در سن پیش دبستانی به ۵ بخش شامل کنترل عادتهای جنسی، ارائه پاسخهای متناسب و درخور کودکان در مواجهه با پرسشهای جنسی، کمک به تکمیل و شکلگیری هویت جنسی، پیشگیری از بیداری زودرس جنسی و رعایت بهداشت جنسی تقسیم میکند و درباره نخستین بخش که مربوط به کنترل عادتهای جنسی کودکان است، توضیح میدهد: والدین باید عادتهای صحیح جنسی را به کودکان بیاموزند و از ایجاد عادتهای نادرست جلوگیری کنند.
او در این باره به ذکر چند مثال میپردازد و میگوید: کودکان در سنین ۳ تا ۴ سالگی تمایل دارند بدنشان را بپوشانند و اگر والدین این احساس را درک کنند میتوانند از آن برای آموزش به کودکان در پوشاندن بخشهایی از اندامشان استفاده کنند.
وی دیگر مثالهای کنترل عادات جنسی به برخورد مناسب با کودکانی که خودشان را به اشیاء اطراف میکشند یا اندام تناسلیشان را لمس میکنند میپردازد و میگوید: باید جلوی این حرکتها را در کودکان بگیرید چون زمینهساز رفتارهای نامناسب بعدی خواهند شد.
تو از آسمون افتادی فینگیلی!
پاسخهای درخور و شایسته به سوالات جنسی کودکان در تربیت جنسی آنها نقشی بسزا دارد. وقتی شما در پاسخ به کودکتان که میپرسد: «از کجا آمدهام؟» میگویید: «من تو را از فروشگاه خریدم» یا «تو از آسمان افتادی»، وقتی او به شما میگوید: «این نوزاد چه طور به دنیا آمده؟» و شما میگویید: «توی کوچه پیدایش کردهایم» وقتی او از شما میپرسد: «فرق دختر و پسر چیست؟» و شما او را تنبیه کنید، انتظار نداشته باشید او در بزرگسالی عاقل و منطقی و واقع بین باشد یا پس از این همه دروغ به شما اعتماد کند.
به گفته فرمهینی فرهانی، هدف کودکان از پرسش ممکن است کنجکاوی یا وقت گذرانی یا جلب توجه باشد و پدر و مادر باید باشناختی که از روحیه کودک به دست آوردهاند این هدف را تشخیص دهند. پاسخ به پرسشهای کودکان به دو شیوه مستقیم و غیر مستقیم است که معمولا از شیوه مستقیم پس از بلوغ و از شیوه غیر مستقیم پیش از بلوغ استفاده میشود.
چرا فکر میکنید بچهها چیزی نمیفهمند؟ اتفاقا بر خلاف تصور ما، بچهها از سنین خیلی پایین، حرفها و رفتارهای ما را میسنجند و معنی آن را بخوبی درک میکنند |
او توضیح میدهد: در صورتی که هدف کودک کنجکاوی باشد پدر و مادر باید دلیل این کنجکاوی را پیدا کنند و بعد صادقانه، بدون مواخذه کودک وشرح و بسط اضافه یا پرداختن به جزئیات غیرضروری به پرسشهای کودک پاسخ دهند و از دروغگویی یا ربط دادن پاسخها به خرافات پرهیز کنند.
با این حال همیشه پرسشهایی وجود دارد که ممکن است در پاسخ دادن به آنها هرچند محافظهکارانه عمل کنید اما همچنان صلاح نمیدانید پاسخ آنها را مستقیما به کودک بدهید و پیراهی برای بیان غیرمستقیم آنها میگردید که در این گونه، نگهداری حیوانی یا گیاهی در خانه و بردن کودکانه باغ وحش و… میتواند در روشن شدن نگرش آنها درباره مسائل جنسی موثر باشد.
من چی هستم؟
به نظرتان دختری که از کودکی با پسرها بازی کرده است، لباسهای پسرانه پوشیده، با اسباب بازیهای پسرانه بازی کرده و خلاصه مثل یک پسر با او رفتار شده چه جور تصوری درباره جنسیتش دارد؟ او حق دارد در بزرگسالی آرزوی تغییر جنسیت داشته باشد؟ درباره پسری که آرایشش کردهاند، لباسهای دخترانه به او پوشاندهاند یا عروسک دستش دادهاند، چه نظری دارید؟ این وظیفه ما و شماست که به بچهها بفهمانیم متناسب با جنسیتشان رفتار کنند و به گونهای با آنها رفتار کنیم که از هویتشان راضی باشند.
بیداری همیشه خوب نیست
سالها پیش از پسربچهای شنیدهام که پدر و مادرش را فریب میدهد و شبها که آنها تلویزیون تماشا میکنند خودش را به خواب میزند اما زیر چشمی فیلم تماشا میکند. این پسربچه ۵ سال بیشتر نداشت اما راه فریب دادن پدر و مادرش را یاد گرفته بود!
بدتر از همه این است که والدین او حتی وقتی پای تلویزیون نشسته بود به سانسور اهمیتی نمیدادند و معتقد بودند بچهها از خردسالی باید با همه چیز آشنا شوند، اما دکتر فرهانی نظرش کاملا خلاف این است و اعتقاد دارد این دست آشناییهای زودهنگام، به بیداری زودرس جنسی میانجامد که اصلا به نفع کودکان نیست.
او هشدار میدهد: در جلوگیری از بیداری جنسی، والدین باید به محافظهکاری در ارتباطشان جلوی چشم فرزندان و مراقبت نامحسوس از فرزندان در ارتباط با خودشان توجه داشته باشند.
فرمهینی فرهانی میگوید: مناسبات جنسی همسران نباید جلوی فرزندان انجام شود. پدر و مادر باید در انتخاب لباسی که در منزل میپوشند دقت کنند و اتاق خواب و استراحتشان را از اتاق کودکان جدا کنند.
آنها باید به بچهها یاد بدهند بدون در زدن وارد اتاق خواب بزرگترها نشوند و به هم گوشزد کنند از شوخیهایی که بار جنسی دارند در حضور کودکانشان بپرهیزند.
این چه جور کارتونی بود؟!
والدین وظیفه دارند فیلم یا کارتونی که کودکان تماشا میکنند را بررسی کنند و بدانند که خیلی وقتها کارتونهای خارجی نیز بار جنسی دارند و حتی برخی از کارتونها برای بزرگسالان ساخته میشوند و پر از صحنههای ناخوشایند هستند و به همین دلیل خرید فیلم و کارتون غیرمجاز برای کودکان از دستفروشهای خیابانی، کار درستی نیست.
با کی حموم برم؟
چرا فکر میکنید بچهها چیزی نمیفهمند؟ اتفاقا بر خلاف تصور ما، بچهها از سنین خیلی پایین، حرفها و رفتارهای ما را میسنجند و معنی آن را بخوبی درک میکنند و به همین دلیل است که فرمهینی فرهانی تاکید میکند: والدین باید شستشوی بدن را به فرزندان بیاموزند و از حدود ۳سالگی مسوولیت استحمام پسرها به پدر و دخترها به مادر سپرده شود.
۷ تا ۱۱ سالگی، سن اختفای جنسی است و اگر کودکان تحریک نشوند از نظر جنسی فعال نیستند، اما این دلیل نمیشود که خیال کنید میتوانید پرهیزهای جنسی را که مطرح کردیم در این سن نادیده بگیرید، لابد شما هم قبول دارید که همیشه و در هر سنی مرزهایی در زندگی وجود دارد که عبور از آنها، به نفع ما و اطرافیان نخواهد بود.(زوجها)
توجه به آسیبهای اجتماعی و برنامهریزی برای رفع آن آسیبها نیازمند شناسایی دقیق عوامل موثر بر آن آسیبها است. یکی از گروههای درگیر با مسأله آسیبهای اجتماعی، جوانان هستند. آمارهای منتشر شده حاکی از آن است که با وجود بهبود وضع زندگی از نظر معیشتی و خدمات بهداشتی در جهان میزان جرایم ارتکابی جوانان با سرعت بیشتری رو به افزایش است و در هر جامعهای نیز تنوع آن با جامعه دیگر متفاوت است.
در ایران نیز نوجوانان و جوانان برخی از اشکال نابهنجاری را تجربه میکنند. غیبت از مدرسه، دروغگویی مداوم، خیانت در امانت، فرار از خانه، مزاحمت، ولگردی، تکدیگری، اعتیاد و... بخشی از مواردی است که میتواند نوجوانان و جوانان و به تبع آن خانوادهها را درگیر خود کند؛ اما در کنار عوامل متعددی که برای این قبیل مسائل مطرح میشود، نمیتوان بر نقش خانواده تاکید نداشت.
خانواده نیز مانند گروه دوستان یا شبکههای اجتماعی مختلفی که فرد با آن در ارتباط است میتواند زمینهساز بروز جرم شود.
عوامل خانوادگی مؤثر بر تربیت مجرم
محققان و دانشمندان به این حقیقت دست یافتهاند که خانوادهها یکی از عوامل بروز ناهنجاری در جامعه هستند که موجبات ارتکاب جرم را در جامعه فراهم میسازند و جرمشناسان نیز تایید میکنند که خانواده از مهمترین کانونهای آموزش بزهکاری اطفال به شمار میرود. چرا که فرد در محیط خانواده رشد و شخصیت وی در آن شکل خواهد گرفت به قول «دورکیم» جرم پدیدهای طبیعی ناشی از عوامل استثنایی است که در ساخت اجتماع و فرهنگ خاص آن وجود دارد. درواقع افراد در محیط خانه و خانواده بر رفتار همدیگر تأثیر بسزایی دارند و به نوعی از یکدیگر تاثیر و تقلید میپذیرند که میتوان نمونه بارز آن را الگوگیری و الگوپذیری عنوان کرد.
بر این اساس میتوان به برخی از عوامل اثرگذار در این زمینه اشاره داشت:
تبعیض:
تجربه نشان داده است که تبعیض در خانواده و توجه بیشتر به برخی از فرزندان و توجه کمتر نسبت به برخی دیگر، سبب ایجاد عقده کهتری و زمینهساز به وجود آمدن نفرت و بدبینی در کودک و نوجوان و حتی جوان میشود. همچشمی و رقابت موجود در خانواده تاثیر مخرب فراوانی در روحیه کودکان به جای میگذارد و موجب آن میشود که فرزندان خانواده از طرف اولیا با یکدیگر مقایسه شوند و این مقایسه دارای پیامدهای ناخوشایندی است که یکی از آنها ایجاد حس کهتری است.
خشونت:
درگیری اولیای خانواده با یکدیگر به وجود آوردن صحنههای خشونت آمیز، طلاقهای عاطفی و... پیامدهای ناگواری را برای کودکان و نوجوانان دربر دارد. به نظر روانشناسان زمینه اصلی خیانتها و خشونتها در جامعه، اعمال خشونتآمیز و تنبیههای بدنی است که والدین در منزل انجام میدهند، زیرا مشاهده صحنههای ناگوار از طرف فرزندان در خانوادهها عقدههای روانی را در آنها شکل میدهد.
توجه بیش از حد والدین:
توجه بیش از حد به بعضی یا همه فرزندان باعث میشود آنها از چنین وضعیتی سوءاستفاده کنند و از دیگران در بیرون از خانواده چنین رفتارهایی را توقع داشته باشند. محبت بیش از اندازه، همان اثر و نتیجه را دارد که بیمهری یا کهتری را میتواند در بر داشته باشد.
کمبود سرمایههای فرهنگی و اجتماعی در خانواده:
بعضی از خانوادهها گاه به دلیل شرایط اقتصادی و گاه به دلایل دیگر نمیتوانند خود را با وضعیت جدید و اجتماعی وفق دهند و فرزندانشان از آنچه که در جامعه درحال رخ دادن است بیاطلاع خواهند بود و همین امر موجب ایجاد شکاف میان فرد و جامعه و در نهایت بروز آسیب از جانب وی میشود.
از دست دادن والدین:
چه به صورت یتیم شدن باشد و چه به صورت طلاق و داشتن خواهران و برادران ناتنی و داشتن نامادری و در هر حال کمتوجهی به نوجوانان از عوامل ناسازگاری است، داشتن پایگاه عاطفی و احساس امنیت در محیط خانه از مهمترین عوامل پیشگیری از وقوع بزه و نابهنجاری میان نوجوانان و جوانان است.
عدم حضور والدین در خانواده:
نقشی که اولیای خانواده خصوصا مادر در تربیت عاطفی و روانی کودکان و نوجوانان دارد بر هیچ کسی پوشیده نیست، لذا در صورت وجود خلأ و عدم حضور هر یک از والدین در محیط خانواده، باعث بروز مشکلات تربیتی برای سایر افراد خانواده خصوصا نوجوانان و جوانان خواهد شد.
بیسوادی:
تنها داشتن سواد خواندن و نوشتن و حساب کردن کافی نیست، بلکه باید به کودک و نوجوان اجتماعی شدن و توجه به قوانین نیز آموخته شود. عدم اطلاعات کافی از قوانین و مقررات اجتماعی در بروز اینگونه انحرافات تأثیرگذارند. از آنجایی که خانواده اساسیترین نهاد اجتماعی است و همچنین اولین رکن رشد و پرورش به شمار میرود، به همین دلیل هرگونه اختلالی در خانواده، در میان کودکان، نوجوانان، جوانان نیز رسوخ میکند و موجبات انحراف آنها را از قوانین و مقررات فراهم میسازد. بنابراین یکی از مهمترین عوامل در پیشگیری از وقوع جرم و آسیبهای اجتماعی توجه به شکلگیری خانوادههایی با شرایط مطلوب برای تربیت فرزندان است. (شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
شاید یکی از مهمترین نگرانیهای پدر و مادرها در جامعه شلوغ و پر همهمه امروزی، تربیت و سلامت جنسی نوجوانشان باشد. در شرایطی که کارشناس خبره در این زمینه کم است و بسیاری از افراد مدعی، با اطلاعات ناقص و در بیشتر موارد نادرست خود موجب انحراف افکار عمومی میشوند، جا دارد با توجه ویژه و عمیق به مبانی دینی و پیشرفتهای علمی و انطباق آنها با موازین شرعی، زمینه آموزش جوانان و نوجوانانمان را فراهم سازیم.
دوره نوجوانی از بحرانیترین دورههاست و زمان دلبستگیهای بزرگ واندیشه درباره آنهاست. تاثیرات نیرومند احساسات مربوط به تمایلات جنسی، جای بسیاری از تصورات و مفاهیم ذهنی را میگیرد، آثار دلبستگی جنسی در رفتار آنان آشکارا منعکس میشود، اغلب نوجوانان مهربان، دلسوز و دقیق که به تاثیرات و اضطرابات جنسی متمایل شدهاند، نسبت به اطرافیان کینه جو، عصبانی، و بیعاطفه میشوند، و این تحولات ممکن است در نتیجه ارضا نشدن میل جنسی و فقدان اقدامات لازم از قبیل: ورزش، کار، گردش، یا سیری بیش از حد جنسی باشد.
مسلم است که طبیعت نوجوانان در دوره بلوغ جنسی تغییر مییابد، آنها بیشتر عصبانی و سرکش میشوند و این تغییرات با ظهور میل جنسی اعم از امیال ارضا شده یا نشده در برخی از آنها آشکار است.
یک طبقه بندی علمی
متخصصان اطفال امریکا نوعی طبقه بندی کلی را مطرح میکنند که برای ادامه مباحث ما در رابطه با دوره نوجوانی مفید است، به این صورت که به سنین ۱۰ یا ۱۱ تا ۱۴ سالگی در دخترها و ۱۲ تا ۱۵ سالگی در پسرها، اوایل نوجوانی و به دو سال پس از آن، اواسط نوجوانی و ادامه این سنین تا زمان شروع بزرگسالی را اواخر نوجوانی میگویند.
آغاز دوران بلوغ که با اوایل نوجوانی آغاز میشود، دوران دگرگونیهای عظیمی است. در این دوران نه تنها تغییرات جسمی مهمی در نوجوان پدید میآید، بلکه دگرگونیهای برجسته اجتماعی و روانی نیز در او ایجاد میشود. سه نقطه عطف زندگی هر کسی را میتوان تولد، بلوغ و مرگ نامید. نظر به اهمیت حیاتی این دوران در زندگی نوجوان به ویژه از نظر جنبههای تربیتی، ضروری است که برخی از حقایق خاص این دوران تشریح شود تا هم نوجوان به موقعیت حیاتی خود پی ببرد و به تکالیف، وظایف و مسئولیتهای شرعی، اجتماعی و اخلاقی که از این پس به او تعلق میگیرد، آگاهی یابد و هم اولیا و مربیان از این طریق به درک روحی نوجوان خود نایل آیند.
مهمترین نگرانیهای دوره اول بلوغ عبارتند از: نگرانی درباره عادی بودن، نگرانی درباره خصایص جنسی، نگرانی درباره قد، نگرانی درباره وزن، نگرانی درباره ناحیه تناسلی، و نگرانی درباره خصایص ثانوی جنسی (مانند رشد پستان در دختران، و ریش و سبیل در پسران) که در این زمینه والدین و مربیان با دادن آگاهیهای مناسب باید منشا این نگرانیها را از نوجوانان بزدایند.
والدین و بلوغ فرزندان
بیشتر والدین از آشفتگی دوران بلوغ آگاهند و دوران بلوغ را با احساساتی متناقض به خاطر میآورند، مانند بهترین زمان یا بدترین زمان، سن دانایی یا سن نادانی، بهار امید یا زمستان ناامیدی که این احساسات حاکی از فراز و نشیبهای روح یک نوجوان است. او گاهی شاداب، خوشحال، سرزنده و گاهی پژمرده، اندوهگین و ساکت است.
نوجوانان به دلیل احساس توانایی برای عمل جنسی، تشدید انگیزههای جنسی، کنجکاوی در مورد موضوعات جنسی، تلاش برای تعیین نقش جنسی و ترس شدید از نتایج فعالیت جنسی، به امور جنسی حساسند. این حساسیت مفرط که با ترشح هورمونهای جنسی توأم است تمایلات جنسی نوجوان را تشدید میکند؛ اگر طریقه مشروع و قانونی برای تشفی امیال جنسی مقدور نباشد، امکان انحراف نوجوان زیاد است، این انحراف اغلب به صورت کامجوییهای بدلی (خود ارضایی، همجنسبازی، نظربازی) تجلی میکند.
برای حل چنین مشکلاتی باید قبل از هر چیز به ارزیابی پرداخت. در ارزیابی و شناخت مشکلات جنسی باید ابتدا تاریخچه زندگی فرد را به دست آورد و براساس آن روشهای تغییر رفتار را انتخاب و شیوههایشناختی همچون افزایش بصیرت فرد را در سرلوحه برنامهها قرار داد. با توجه به اینکه تربیت نفس در دوران نوجوانی از عوامل سلامت روان و رفتار دوره جوانی است، این موضوع بر بسیاری از جنبههای شخصیت جوانان نیز تاثیر میگذارد و جوانان امروز باید با درک موضوع و مطالعه، به تربیت نفس خود بکوشند. (سلامت)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
چالشهای جمعیتی در قالب محورهایی نظیر جمعیت و شهرنشینی، جمعیت و اشتغال، جمعیت و محیط زیست، توزیع درآمد و فقر، امنیت غذایی، سواد و آموزش، برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان، سیاست اجتماعی، بهداشت و سلامت، تغییر ساختار سنی جمعیت و پیامدهای آن و آینده باروری در ایران مطرح و مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. جمعیت ایران هماکنون جزو ده کشوری است که بسرعت به سمت کهنسالی در حال حرکت است و از این جهت در جایگاه ششم جهان قرار دارد. به گونهای که در 20 سال آینده، وارد مرحله اول سالمندی جمعیتی خواهد شد و در ده سال آینده، مرحله دوم سالمندی را تجربه خواهد کرد. این خطری بالقوه برای کشور محسوب میشود؛ زیرا کاهش جمعیت به معنای کاهش نیروی انسانی کارآمد و فعال است و چاره آن وارد کردن نیروی کار و کارشناسان فنی از دیگر کشورهاست، که خود راه دیگری برای ورود فرهنگ بیگانه به کشور است.
پیامدهای کاهش جمعیت
مهمترین نیاز اولیه توسعه اقتصادی، وجود نیروهای جوان، فعال و کارآمد است، از آنجا که کاهش جمعیت موجب پیری جمعیت میشود که خود مانعی برای رشد و توسعه اقتصادی خواهد بود. به عبارت دیگر، در شرایط کنونی که جامعه اسلامی ما با معضل کاهش جمعیت مواجه است میتوان این امر را عامل مهمی برای عقبماندگی و عدم توسعه کشور دانست.با کاهش و رشد منفی جمعیت، جمعیت جامعه پیر میشود و از نشاط و سرزندگی لازم برخوردار نخواهد بود؛ زیرا جوانان مایه پویایی و سرزندگی جوامع هستند و اغلب نوآوریها، خلاقیتها و نیز جهشهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از سوی نیروهای جوان به منصه ظهور میرسد.
آسیبهای اخلاقی و تربیتی
از یک سو، به آسیبهای اخلاقی و تربیتیای که متوجه خانوادههای کمجمعیت، بویژه تکفرزندی است و از سوی دیگر، به منافع و فوایدی که در خانوادههای پرجمعیت وجود دارد، باید توجه کرد زیرا کودکان در خانوادههای کمجمعیت، بویژه تکفرزندی، همواره با سلسله خواستها و انتظارات بیپایانی رشد میکنند که همه یا اکثر آنها برآورده میشود. از این رو، فرزندان در چنین خانوادههایی با مفاهیم ارزشی و اخلاقیای نظیر قناعت، ایثار، گذشت، کمک به همنوعان، صبر، شکیبایی، تحمل و مدارا بیگانه خواهند بود. از سوی دیگر، به دلیل اصالت رفاه و لذت، والدین نیز فرزند بیشتر را «مزاحم» تلقی میکنند. والدین در چنین خانوادههایی، از نعمت فرزندان، بیبهره خواهند بود.
برخی آسیبهای تکفرزندی
1ـ فرزندسالاری: در خانوادههای تکفرزندی، بیش از حد به خواستهها و مطالبات فرزند توجه شده و اغلب افراط و زیادهروی والدین در برآوردن خواستههای تنها فرزندشان مشاهده میشود. این توجه بیش از حد والدین و قرار دادن فرزند در کانون توجهات اثرات سوئی بر شخصیت کودک دارد. این گونه کودکان غالبا حساس، زودرنج، پرتوقع و کمصبر هستند، نمیتوانند عواقب اشتباهات خود را آزموده و مسئولیت عمل خود را بپذیرند. این کودکان از جامعه پیرامونشان انتظار دارند همانند والدین با آنها رفتار کرده و چتر حمایتی خود را بر سر آنان بگسترانند. تکفرزندها کمتر با مشکلات مواجه شده و در معرض تجربه کردن شکست، ناکامی، رانده شدن و... قرار نمیگیرند و شرایطی را که لازمه بلوغ روحی و روانی است تجربه نمیکنند. در بسیاری از اوقات از آنجا که دنیای واقعی کاملا مطابق میل و خواستههای کودکان و پاسخگوی توقعاتشان نیست، دچار سرخوردگی و ناسازگاری میشوند. به علاوه فرزندسالاری مانع شکلگیری شخصیت فعال فرزند میشود.
2 ـ بلوغ زودرس: فرزند در دوره اولیه کودکی بیشتر نیازمند حضور والدین خود است. ولی در دومین دوره کودکیاش نقش همسالان بارزتر میشود و مهارتهای زیادی را از آنان میآموزد. وجود خواهر یا برادر بزرگتر نیز میتواند زمینه مناسب برای کسب مهارتهای اجتماعی شدن او را فراهم کند. حال اگر فرزند تک باشد به ناچار باید در کنار بزرگسالان پرورش یابد. در نتیجه او تجربهای از کودکی و نوجوانی خود نداشته و با بازیها، کارها و نقشهای این گروه سنی آشنا نیست. وی از لحاظ روحی و روانی بسیار سریعتر رشد کرده و دنیا را از دید بزرگسالان میبیند. حضور در چنین خانوادهای که فقط شامل افراد بالغ است سبب بلوغ زودرس کودک میشود. از عوارض بلوغ زودرس این است که افراد در سنین کودکی در مقابل استرسهای زمان جوانی قرار گرفته و نمیدانند چه باید بکنند.
3ـ کم شدن روابط اجتماعی و جامعهپذیری ناقص : فضای زندگی خانوادگی توأم با فرصتهای کافی برای روابط متقابل متنوع بوده، برای فرزندان الگوهای رفتاری و زمینههای تبادل تجارب و تمایلات و عواطف را به وجود آورده و از عوامل موثر در بهبود مهارت در روابط اجتماعی است. اما در خانوادههای هستهای و محدود و با فرزندان کم و به خصوص تکفرزند، برخورداری از فضای زندگی خانوادگی ممکن نیست.گرایش به انزوا، افسردگی، ضعف در برقراری ارتباط با همسالان، توجه بیش از حد به بازیهای رایانهای و انفرادی و ترس یا تنفر از حضور در گروههای اجتماعی از جمله خصوصیات تکفرزندهاست. محدودیت روابط اجتماعی در خانوادههای تکفرزند میتواند دنیای روانی و اجتماعی افراد را محدود جلوه دهد و در این شرایط اگر مشکلی برای فرد به وجود آید ممکن است پیامدهای تهدیدکنندهای پدید آورد، زیرا فرد میترسد با از دست دادن یک نقطه امید و اتکا نتواند به کانون دیگری چشم امید داشته باشد. همچنین وقتی روابط محدود است، جزئیات آن میتواند اشتغال ذهنی زیادی برای افراد ایجاد کند.
4 ـ کاهش انسجام خانواده: یکی از مؤلفههای خانواده منسجم، پیوندهای عاطفی و میزان وابستگی فرزندان به والدین و بالعکس است. به همان میزان که وابستگی متعادل ضروری و دارای مزایای فراوان است افراط و تفریط در آن دارای آسیب بوده و مشکلزاست. در خانوادههای تکفرزند میزان وابستگی افراط و تفریط دارد. به این معنا که گاهی اوقات فرزند به سبب اشتغال والدین مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرد و گاهی نیز در کانون توجه بیش از حد والدین است. تعدد فرزندان میتواند سبب ایجاد هماهنگی لازم و شکلگیری وابستگی متعادل باشد. کاهش وابستگی فرزندان به خانه و خانواده در خانوادههای تکفرزند سبب احساس تنهایی عمیق، ترویج فرهنگ استقلالطلبی، کم شدن قبح تکزیستی و تجرد، کاهش قداست و اهمیت تشکیل خانواده و افزایش سن ازدواج میشود. در حاشیه شهرها که اصولا خانوادهها جدا شده از شبکه خویشاوندی هستند شاهد افزایش کودکآزاری، کودکان رها شده و افزایش بزه هستیم.
5 ـ تضعیف شبکه ارتباطی: خویشاوندی، تجربه و ادراک مستقیم روابط انسانی در قالب زندگی «خانوادگی» به شکل سنتی آن، احساس ناشی از داشتن «خواهر» یا «برادر» و در شبکه روابط خویشاوندی مثل«عمو»، عمه، دایی و خاله است که عامل پیوندها و ثبات عاطفی در روابط اجتماعی نخستین هستند. سیاست تکفرزندی میتواند تبعات مخرب عاطفی داشته و نسل بر آمده از این خانوادهها به سمت انزوا و تنهایی سوق داده میشوند.به علاوه خانوادههایی با فرزندان بیشتر با نشاطتر هستند و در یک خانواده کامل که به مثابه یک سیستم است هر نسبتی اعم از برادر، خواهر، عمو، عمه، خاله و دایی در آن حضور دارند. بر اساس تحقیقات روانشناسان، رفتارهای پسری که خواهر دارد بههنجارتر از رفتارهای پسری است که خواهر ندارد.
ثریا نعمتیشهری / جامجم
پدر گریس که مردی سختگیر بود ابروانش را به هم گره زد و با تحکم گفت: «گریس، تو اخلاق من رو خوب میشناسی. یا کل غذات رو میخوری یا از دسر خبری نیست.»
او این جمله را با تمام قوا بر زبان راند تا قطعا مطمئن شود دختر کوچکش از او اطاعت خواهدکرد. پس از گذشت چند لحظه، پدر برای سفت تر کردن میخی که کوبیده بود، گریس را تهدید کرد که درصورت نخوردن بقیه غذایش، به او اجازه تماشای تلویزیون هم نخواهد داد. حال دیگر نوبت مادر گریس بود که وارد میدان شود. او برخلاف پدر با روش زورگویی موافق نبود و وقتی بداخلاقیها و سختگیریهای شوهرش را در مورد دخترکوچولویش میدید، سعی میکرد پناهگاه گریس باشد و با نازونوازشهای بیش از حد و لوس کردن گریس، جبران بداخلاقیهای پدر را بکند. برای همین رو به همسرش کرد و گفت: «طفلک گریس بیشتر شامش رو خورده. چرا براش قلدری میکنی؟» پدر گریس از این حرف برآشفته شد و گفت: «قلدری میکنم؟ تا وقتی تو مادرشی، وضع گریس بهتر از این نمیشه!»
این قبیل مکالمات برای بسیاری از ما آشناست. پدر و مادرهای فراوانی را میشناسیم که روشهای تربیتی متفاوت از هم را در مورد فرزندانشان اعمال میکنند. هر یک، عملکرد خود را قبول دارند و از کرده دیگری راضی نیستند. در نتیجه اگر فرزندشان قدمی خطا بردارد، بلافاصله دیگری را محکوم به مدیریت اشتباه خواهندکرد.
معمولا بچههایی که پدر و مادر خود را کاملا متفاوت از یکدیگر میبینند، خصوصا در دوران کودکی و نوجوانی، ترجیح میدهند به آغوش والد مسامحه کارتر پناه ببرند و سختگیریهای آن دیگری را دور بزنند، اما این وضع در شکلگیری شخصیتشان تاثیری بسیار منفی خواهد داشت و آنها یاد میگیرند در زندگی آیندهشان هم از مشکلات و سختیها فرارکنند و در پی راحتطلبی باشند. از این گذشته، زندگی زناشویی زن و شوهری که در مورد روش تربیت فرزندان با یکدیگر توافق ندارند هم دچار خدشه خواهد شد. پس اگر شما و همسرتان هم در زمره این قبیل پدر و مادرها هستید، به شما توصیه میکنیم با به کار بستن این روشها به بهبود وضعتان کمک کنید:
1 ـ قضاوت نکنید: هیچ دو نفری مانند هم نیستند و هر کس از خصوصیات جسمی گرفته، تا روانی و فکری با دیگری متفاوت است. شرایط خانوادهای که شما در آن رشد کردهاید با خانواده همسرتان متفاوت بوده است. پس تعجب نکنید اگر طرز فکر و تصمیمگیری خود را جدا از همسرتان دیدید. شاید شما در خانوادهای مستبد بزرگ شده باشید و به همین دلیل، اعمال استبداد برای فرزندتان را درست نمیدانید؛ از آن سو، همسرتان در خانوادهای بیقید بزرگ شده و خیری از این سهلانگاریها ندیده و از این رو ترجیح میدهد قوانینی خشک و مطلق را برای تربیت فرزندش اعمال کند. هیچ کدام از شما دو نفر مقصر نیستید و متفاوت بودن نظراتتان کاملا طبیعی است. قضاوت نکنید که روش کدام یک از شما دونفر درست است و سعی کنید منطقی راجع به طرز فکرتان بیندیشید و اشتباهاتتان را نیز بپذیرید.
2 ـ فرزندتان را با خودتان مقایسه نکنید: پدر و مادرهای زیادی را میبینیم که روشی صددرصد غلط را درمورد فرزندشان اعمال میکنند و هنگامی که فرد دیگر لب به اعتراض میگشاید، پاسخ میدهند که در مورد خودشان همین روش انجام شده و به خوبی جواب داده؛ به همین دلیل، آنها هم همین شیوه تربیتی را برای فرزند بختبرگشتهشان به کار میگیرند. مردی دو دختر فوقالعاده باهوش داشت. او به طرز وحشتناکی به دخترانش برای درس خواندن سخت میگرفت و توقع بسیار بالایی از آن دو داشت. هرگاه همسرش سختگیریهایش را مورد انتقاد قرار میداد، تنها یک جواب قاطعانه از مرد میشنید: «سختگیریهای پدرم مرا به مدرک دکترا در سن کم رساند و من هم همین کار را در مورد دو دخترم خواهم کرد.» با این حال، وضع دخترانش آن گونه که مرد میخواست پیش نرفت و هر دو از درس خواندن متنفر شدند. هرگز اصرار نداشته باشید روش تربیتی که در مورد شما یا افراد دیگر جواب داده، به طور کامل برای فرزند شما هم پاسخگو باشد. ماهیت هر فرد، متفاوت از افراد دیگر است.
3 ـ کتابهای یکسان بخوانید: برای آن که بتوانید نظریاتی نزدیکتر به همسرتان پیداکنید، میتوانید کتابهایی درخصوص تربیت کودک و نوجوان تهیه کرده و هردو مطالعه کنید. به طور طبیعی، افرادی که طرفدار کتابهایی مشابهاند، از طرز فکری نزدیک به هم برخوردار میشوند. همیشه این را به یادآورید که بزرگتری کردن برای بچهها کمی ذاتی است و بیشتر آن اکتسابی خواهدبود و شما هم پا به پای بچهها رشد میکنید. پس مطالعه کتاب و صحبت با مشاوران آگاه میتواند همچون چراغی روشنگر مسیرتان باشد.
4 ـ قبول کنید که بخشی از تربیت فرزندان در دست همسرتان است: پدر و مادر نقشهای متفاوتی در شکل دادن خانواده دارند و همین تفاوتهاست که پناهگاهی کامل برای بچهها میسازد. هرگز سعی نکنید همه چیز را تحت نظارت خود داشته باشید و بپذیرید که نظر همسرتان هم محترم است. بتدریج، بچهها متوجه میشوند که والدینشان تا چه اندازه به انجام وظایف خود پایبندند. پس نقش خود را ایفا کنید و در اعمال عملکردهایی که باید از سمت همسرتان برای بچهها صورت بپذیرد، دخالت نکنید. (جام جم سرا/ لیلا رعیت/ منبع: Todaysparent/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)