جام جم سرا به نقل از مهرخانه: وقوع انقلاب اسلامی آغاز تحول نگرشی و سبک زندگی در میان توده مردم بوده که فهم آنان از عناصر اصلی مناسک دینی و عزاداری متحول و خود این مناسک را با تغییرات محتوایی و صوری بسیاری مواجه نموده است. بهگونهای که از اواخر دهه ۷۰ اشکال جدید هیئتهای دینی و مداحی گسترش یافته که ساختار و عناصر هویتی آنها با انواع سنتی تفاوت بسیار دارد.
در این پژوهش با استفاده از روش پژوهش کمی و کیفی ویژگیهای گونههای مختلف هیئتهای مذهبی زنان و ویژگی اجتماعی– فرهنگی شرکتکنندگان آن بررسی و مطالعه شده است. به طور کلی سه شکل از هیئتهای زنانه از هم تمیز داده شده و ویژگیهای هر شکل مورد بررسی قرار گرفته است.
مناسک به عنوان یک عمل دینی و فرهنگی، مبتنی بر مجموعهای از نظام باورها و اعتقادات بوده که حامل فرهنگ دینی و نمادهای قدسی است، و میتواند وضع فرهنگ و اجتماع را به خوبی بازنمایی کند. به گونهای که با بررسی مناسک دینی میتوان ارتباط گفتمان دینی غالب در میان زنان با زمینههای اجتماعی و فرهنگی و مکانیسمهای تأثیر و تأثر متقابل آنها با یکدیگر را فهمید.
هیئتهای مذهبی با ساختار دوگانه خود که همواره مرکب از موعظه و مداحی بودهاند، مهمترین کانون در میان توده مردم برای انجام مناسک عزاداری و اشاعه و تبلیغ منابع نظری اعتقادات شیعی بوده و این خود تا حدود زیادی متأثر از ساختارهای اجتماعی و تکوین تاریخی شیعیان و به ویژه نوع نگاه دستگاه حکومت و اقبال آنان به جریان شیعه بوده است. به همین دلیل هم علیرغم نقشی که در بازتولید هویت شیعی به طور عام و هویت زنانه به طور خاص (که هر دو آمیزهای از هویت دینی و بیشتر ملی هستند) دارد، همیشه جریانی از تغییر و تحول را در بطن خویش داشته است؛ تغییر و تحولاتی که بیش از همه تحتتأثیر تحول زندگی مردم و نگرشها و ذهنیتشان از عناصر اصلی مناسک دینی است.
در دهههای اخیر به واسطه وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن جنگ و بازسازی، تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری در کل جامعه، و در جامعه زنان به طور خاص، روی داده که به دنبال آن هیئتهای جدید به نحو بسیار وسیعی شروع به رشد کردند. سبک جدید مداحی و عزاداری ابتدا در کل جامعه و به دنبال آن در صور دینداری زنان در این دوران گسترش یافت.
از سوی دیگر در اثر گسترش نوگرایی و نوسازی در عرصههای جهانی، تحولاتی در زمینههای فرهنگی و ساختاری از جمله در جامعه ما نیز روی داد که سبب دگرگونی نقشهای اجتماعی و آگاهیهای زنان و نیز تغییر نگرش آنان نسبت به الگوهای سنتی اخلاقی و اعتقادی در بسیاری از حوزههای زندگی خصوصی و اجتماعی گردید. به همین دلیل هیئتها و مجالس مذهبی سنتی به عنوان یک نهاد دینی و مذهبی در جهت حل مسئله معنا و به عنوان مبنایی برای ایمان مذهبی در مورد این افراد، کارکرد اصلی خود که تثبیت و تقویت اعتقادات و نیز ایجاد آرامش و اطمینان است را از دست داده و دیگر پاسخگوی نیازهای آموزشی، اخلاقی و روانی آنها نیستند و همین امر سبب شد تا این افراد هیئتهایی مطابق با سلیقه و نیاز خود برپا کنند.
از این رو در نیمه دوم دهه ۷۰ با گسترش چشمگیر این هیئتها با دگرگونی کیفی بسیاری در عناصر هویتی آنها مواجه بودهایم. در این پژوهش میخواهیم بدانیم گونههای مختلف هیئتهای مذهبی زنان در جامعه فعلی تهران کدامند و هر یک از این گونهها چه ارتباطی با ویژگیهای فرهنگی ـ اجتماعی زنان دارند؟
روششناسی
این پژوهش به روش میدانی و با استفاده از تکنیکهای مشاهده آزاد، پرسشنامه (برای تعیین ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی شرکتکنندگان)، مصاحبه نیمهساختمند با مداحان و شرکتکنندگان انجام گرفته است. در بخش بررسی ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی شرکتکنندگان؛ سن، میزان تحصیلات، طبقه اجتماعی و شغل، ویژگیهای موردنظر بودند.
هیئتهای مورد مطالعه در این پژوهش شامل کلیه مجالسی است که تحت عنوان هیئت فعالیت دارند و یا مجالس پراکنده مداحان معروف و برجسته در سطح بخشهای مختلف شهر (شمال، جنوب، شرق و مرکز) تهران است که به طور دورهای و زمانبند برگزار میگردد.
نمونهها براساس شهرت و معروفیت مداح و یا خود هیئت انتخاب شدهاند تا مخاطبین بر اساس شناختشان از نوع مجلس، در مراسم شرکت کرده باشند.
طبق تعریف موجود در اساسنامه ثبت هیئتهای مذهبی سازمان تبلیغات اسلامی، «هیئت، تشکیلات مردمی است متشکل از اقشار مختلف مردم اعم از زن و مرد که اساساً با محوریت ترویج فرهنگ قرآن و عترت و برگزاری مراسم در مناسبتهای مذهبی در اعیاد و وفیات ائمه معصومین(ع) و یا با هدف زنده نگه داشتن سنت عزاداری در طول سال و به صورت خاص در ایام شهادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین(ع) تحت ساختار مردمی فعالیت مینماید. فعالیت هیئت مذهبی غیر حزبی و غیر انتفاعی است». و مداحی یعنی: «اجرای برنامهای که محتوای آن عبارت از روضهخوانی، مناجاتخوانی، ادعیهخوانی، مرثیهخوانی و مولودیخوانی در هیئتها و مجالس مذهبی است.»
سنخشناسی هیئتهای زنان در تهران
در مجموع با توجه به موقعیت اجتماعی، فرهنگی زنان، سه شکل از هیئتهای مذهبی زنانه شناسایی شده و مورد پژوهش قرار گرفتهاند: هیئتهای سنتی، هیئتهای عامهپسند نوین و هیئتهای معرفتگرا.
هر یک از این هیئتها و سبکهای مناسکی به سبب ویژگیهای متفاوت دینورزان آنها، رویکردهای متفاوت به دین داشته و در نتیجه گفتمانهای دینی و اخلاقی گوناگونی پدید آمده است.
دستهای از هیئتها که ویژگیها، ارزشها و سازمان گروهیشان از سنت مرسوم در هیئتهای جاافتاده و قدیمی پیروی میکنند، «هیئتهای سنتی» نامیده میشوند. این دسته از هیئتها اگرچه با سلیقه و نیاز بخش زیادی از متن و عامه مردم همخوانی دارد، اما به جهت خصلت نخبهگرا و واجد اجتناب از هر گونه تغییر و تنوع در صورت و محتوا و نیز پیروی از چارچوبهای حاکم بر اشکال قدیمیتر هیئتها، سنتی نامیده شدهاند. تعیین حدود چارچوبهایی که معیارها و هنجارهای اصلی این هیئتها را میسازند بر عهده نخبگان دینی بوده و ذائقه مردم نقش چندانی در ویژگیهای این چارچوب ندارد. بلکه برعکس افراد برای شرکت در این هیئتها اغلب هنجارها و ضوابط خاص از پیش تعیینشده را مراعات میکنند.
سازمان:
این هیئتها زمانمند و باثباتاند و اغلب در تمام طول سال به صورت دورهای یا دههای دایر هستند و در منازل و حسینیههای شخصی برگزار میشود. اگرچه امروزه هیئتهایی از این نوع در برخی مساجد و حسینیهها نیز برگزار میگردد.
هیئتهای سبک سنتی، در قیاس با دیگر گونهها، از نظم و ثبات بیشتری، هم به لحاظ محتوای مجالس، آداب و قوانین؛ و هم به لحاظ سازمان و تقسیم کار، برخوردار بوده و بر خلاف مراسم هیئتهای سنتی عمومی (مردانه) که به دلیل تکلف زیاد در طول سال استمرار ندارند و منحصر به مقاطع مشخص و محدود از سال هستند، اغلب هیئتهای زنانه با برنامه زمانبندی مشخص در تمام طول سال دایرند.
این مراسم دارای ساختار سخنران/مداح بوده و ادعیهخوانی و سخنرانی بخش اعظم مراسم را تشکیل میدهد. مداحی و مرثیهخوانی (روضهخوانی) به عنوان بخش حاشیهای این مراسم محسوب میشود. در بخش ادعیهخوانی ادعیهای که خوانده میشود بسته به مناسبت زمانی مراسم شامل دعای توسل، سوره انعام، زیارت عاشورا، حدیث کساء و... است. اما دعای توسل و حدیث کساء و عاشورا به جهت کارکردی که در جهت قضای حوائج دارند از کاربرد بیشتری برخوردار هستند.
در سخنرانیها نیز اغلب به بیان احکام و مسائل فقهی و شرعی و اخلاقی پرداخته میشود. بیان احکام و مسائل شرعی مربوط به همسرداری و احکام زنان، از جمله فراوانترین موضوعات مطروحه در این مناسک هستند. رویکرد این سخنرانان به مسائل مذکور یک رویکرد کاملاً سنتی و اغلب عوامانه است. این نوع هیئتها کاملاً مناسکی هستند؛ به این معنا که بخش اعظم برنامه آنها به خواندن نمازها مثل نماز قضا، نماز صاحبالزمان و... همچنین ذکر صلوات یا خواندن ادعیه گوناگون اختصاص دارد. در میان انواع سهگانه هیئتهای زنانه، سبک سنتی رویکرد سیاسیتری دارد.
مخاطب:
اغلب مداحانی که مورد مصاحبه قرار گرفتند قائلند به این که این قشر (مخاطبانشان) اغلب خانهدار، کمسواد تا تحصیلات متوسطه و مسنند و بیشتر طالب مراسم روضه و سوگواری بوده و به شعرهای سنگین و عرفانی سطح بالا و نیز سخنرانیهای سنگین و عمیق معرفتی، رغبت نشان نمیدهند و بسته به محل هیئت، خاستگاه طبقاتی مخاطبان هم متفاوت است.
حضور و مشارکت جوانان در این هیئتها به شکل چشمگیری کمرنگ است؛ مگر مراسمیکه در مدارس و بنا به دعوت متولیان آن برگزار میشود. با اینکه حضور جوانان در مراسم جشنها و مولودیخوانی در مقایسه با روضهها بیشتر است، اما واکنشهای احساسی زنان در مراسم سوگواری و عزاداری به مراتب بیشتر است. از آنجا که ادعیه به زبان عربی و یا خارج از فهم و حوصله برخی زنان مسنتر و کمسوادتر است، بسیار اتفاق میافتد که برخی از شرکتکنندگان هنگام وعظ و یا خواندن ادعیه به کارهای دیگر مثل ذکر صلوات یا تسبیح و یا صحبت با یکدیگر مشغول هستند؛ به طوری که اغلب این جلسات با سر و صدای بسیاری از سوی مخاطبان همراه است.
نوع پوشش زنان در این نوع هیئتها اغلب پوشش سنتی (چادر) و بسیار ساده، یکنواخت و بدون آرایش است. به دلیل توجه زیاد مخاطبان به فقه و اصول دینی، چنانچه کسی این هنجارها را رعایت نکند مورد انتقاد قرار میگیرد. بخشی از زنان به انگیزه ثواب و امر دینی در این مناسک حضور دارند، اما بسیاری دیگر به جهت پر کردن اوقات، دید و بازدید با دوستان و همسایگان، و انجام مراودات اجتماعی و... به این اماکن میآیند. بویژه که اغلب، زنان مسنی هستند که به اقتضای سن و سالشان مسئولیت بچهداری و خانهداری چندانی هم نداشته و بیش از هر چیز به گپ زدن با همسن و سالان خود نیاز دارند و این مکان برای این دسته از زنان فرصت خوبی فراهم میکند تا ضمن یک مشارکت اجتماعی مجاز و مقبول فرهنگی در یک جمع همفکر و همرنگ به تجدید قوا بپردازند و احتمالاً با مشارکت در فعالیتهای خیریهای مثل تهیه جهیزیه و جمعآوری اعانه برای مستمندان، فعالتی فراتر از زندگی روزمرهشان داشته باشند.
مداحی:
مداحان این مراسم اغلب خانهدار و برخی مدرس یا آموزشگر قرآن و آموزشدیدگان دروس ابتدایی حوزه بوده و سطح سواد اغلبشان پایین است، اما در میان آنها، به ویژه آن دسته که مورد تأیید سازمان تبلیغات هستند، برخی تا سطوح متوسط حوزه سواد دینی دارند.
برخلاف مداحی سنتی مردان که در آن فرآیند آموزش، نقش محوری دارد، در هیئتهای سنتی زنانه آموزش مداحی جایگاه چندانی ندارد. داشتن مختصری صدای رسا و مناسب و آشنایی با متون روایی و دینی کافی است تا شخصی به مداحی بپردازد. در واقع مداحی بنوعی برای آنها یک شغل و حرفه و در معدود مواردی یک علاقه و تبریکجویی محسوب میشود. در اکثر این مجالس سخنران و مداح یکی است. شیوه ها و سبکهای مداحی اغلب تقلیدی از مداحان معروف مرد است؛ اگرچه در سالهای اخیر کلاسهایی جهت آموزش مداحی گذاشته شده که علاقهمندان را آموزش میدهد، اما این آموزش مباحث خاصی در خصوص دستگاهها و الحان آوازی را شامل نشده و صرفاً دربرگیرنده روانخوانی و صوت و لحن قرآن و ادعیه و تفسیر آنها، کتب احادیث و روایات و سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) و «مکارم الاخلاق» و کتب «مقتل» و اشعار مرثیه و مدیحه و مولودیخوانی و سرود است.
ادبیات:
در این مجالس به دلیل نوع مخاطبان، در بخش مداحی و مولودیخوانی بیشتر اشعار ساده و تصنیف و اشعاری که توسط ناشران مذهبی و سازمان تبلیغات چاپ شده، خوانده میشود؛ اگرچه به علت افزایش کلی سطح آگاهی و بینش زنان، اشعار غنیتر و پرمحتواتر هم مطرح میشود.
در مولودیخوانیها اشعار و غزلیات یا تصنیفهای محلی سنتی و قدیمی شاد با تغییراتی در اسامی و القاب، با طنینهای ضربی ترکیب شده و موسیقی شادی را ایجاد میکند که مخاطبان با کف و کِل با آن همراهی میکنند. از ادوات موسیقی خبری نیست و آن را مذموم شمرده و در شأن مجالس دینی و اهل بیت نمیدانند.
در مراسمیکه به طور پیوسته و ماهانه برگزار میشود، ادعیهخوانی و نماز امام زمان، نماز قضا و مناجاتخوانی، قسمت اعظم مراسم را شامل شود. وجه عاطفی غالب در این مجالس، سوگواری و عزاداری بوده و متضمن اشعاری حاوی ذکر مصیبت اهلبیت، رفع حوائج و مشکلات و دعا برای گرفتاریها و توسل به ائمه برای مشکلات است.
به گفته خود مداحان، قشری که آنها برایشان مداحی میکنند بیشتر خانهدار، کمسواد تا تحصیلات متوسط و مسنند و اغلب طالب مراسم روضه و سوگواری هستند؛ اگرچه برگزاری مولودیخوانی در مقایسه با سالهای قبل (قبل از سالهای ۱۳۷۰) بیشتر شده است.
قالب مداحیهای سنتی زنانه، به ویژه مراسم سوگواری، ضمن آنکه در کلیت خود شباهت بسیاری با قالب مداحی کلاسیک و حرفهای مردان دارد، تفاوتهایی نیز دارد. در مداحی سنتی مردانه از ادبیات آیینی استفاده میشود که به جهت تصریح ساختار الفاظ و درونمایه انحصاریاش از آن جز در مقام معصوم نمیتوان استفاده کرد و اغلب قالبهای شعری مانند غزل، مثنوی و قصیده رواج دارد. چنین قالبهای شعری در مداحیهای زنانه نیز کم و بیش مشاهده میشود، اما در مداحیهای زنانه، از قدیم متداول بوده (و هست) که در مراسم جشنها و مولودیخوانیها مداح در وصف ائمه و شخصیتهای دینی برخی قسمتهای تصنیفها یا ترانههای خوانندگان مجاز یا غیرمجاز را تغییر داده و با همان آهنگ و مضمون اجرا میکند (همان شیوهای که امروزه در هیئتهای مردانه تحت عنوان مداحی عامهپسند معروف است).
همچنین در ادبیات کاربردی مداحیهای زنانه، عبارات و بندهایی که تکیهکلامهای زنانه محسوب میشوند و در ادبیات مداحیهای کلاسیک مردانه کاربرد ندارند، بسیار مشاهده میشوند مانند «دورت بگردم»، «فدات بشم» و... (البته امروزه در ادبیات مداحان عامهپسند مرد نیز این خصایص وارد شده است).
شاید بتوان گفت که یکی از وجه تمایزات مهم مداحی سنتی مردانه با مداحی عامهپسند، ورود همین خصایص مداحیهای زنانه به ادبیات هیئتهای مردانه است. چنین پدیدهای در مراسم زنانه کاملاً متداول و ملموس بوده و با کف و در مواردی با کِل شرکتکنندگان شادی و شعف مجلس دو چندان میشود. تفاوت دیگر این است که در مناسک عزاداری خصوصاً در مقوله عاشورا، ادبیات و درونمایه اشعار مداحیهای مردانه اغلب از دو عنصر تراژدی و حماسه تشکیل شده است، اما در مداحیهای زنانه حتی در مورد واقعه و نبرد عاشورا نیز عنصر تراژدی رنگ غالب را دارد و بخش حماسی آن بسیار کمرنگ است. این ویژگی در ادبیات مداحان عامهپسند نیز وارد شده است.
بخش دیگری از هیئتها از این شکل جاافتاده و قدیمی عدول کرده و اشکال و الگوهای نوینی را صورتبندی کردهاند که متأثر از اوضاع روزمره زندگی شهری و روند نوگرایی در فرهنگ مردم و تحت تأثیر سلیقه بازار (به معنای کلاسیک عرضه و تقاضا) هستند و از حیث جلب مخاطب شمولیت بیشتری دارند؛ چراکه هنجارها و قواعد تعیینشده هیئتهای سنتی را نداشته و طیف وسیعی از علائق و سلائق را در خود جای میدهند. این دسته هیئتها «عامهپسند نوین» نامیده شدهاند. در این ۲ گونه هیئت، بعد عاطفه مناسک اهمیت اولیه را دارد.
سازمان:
اینگونه هیئتها زمانبندی منظم داشته و به صورت ماهانه یا دههای است و در حسینیههای شخصی و منازل برگزار میشوند و به دلیل تناقض نوع و کیفیت این مجالس با اصول و معیارهای حاکم بر مساجد و حسینیهها، این مجالس در این مکانها برگزار نمیشوند.
معروفترین مداحان این سبک در سازمانها و نهادهای خیریه دولتی با برگزاری برنامههای دایمی و زمانمند و به مدیریت خود سازمان یا نهاد، جهت مصارف خیریه برنامه اجرا میکنند.
در این مراسم مداح کارتهای تبلیغی خود را توزیع و اغلب آمادگی خود را جهت اجرای برنامههای مذهبی و غیرمذهبی (مثلاً در جشنها و عروسیها و...) اعلام میکند. ساختار مرسوم وعظ/مداحی در هیئتهای سنتی در این دسته از هیئتها به مداح/نوازنده تغییر شکل میدهد.
وجه غالب عواطف در اینگونه از مجالس با این شعار که «خداوند دوست دارد دلهای مؤمنان شاد شود» جشن و شادی بوده و اغلب مجالس، مولودیخوانی است؛ با این حال در مناسبتهای عزا و سوگواری نیز این هیئتها فعالند. در اینگونه مراسم مداح علاوه بر مدیحهسرایی، تصنیفخوانی و ترانهخوانی نیز اجرا میکند. در این مراسم مداح یا نوازندگان با توزیع کارتهای تبلیغی آمادگی خود را جهت اجرای برنامههای مذهبی و غیرمذهبی (مثلاً در جشنها و عروسیها و...) و یا آموزش اعلام میکنند.
مخاطب:
برخلاف نمونههای سنتی و مسجدی، دایره مخاطبان هیئتهای عامهپسند زنانه، طیفهای گستردهای از اقشار و طبقات مختلف و سنین را در برمیگیرد؛ اعم از پیر و جوان، خانهدار و شاغل و با سطح تحصیلات متفاوت و بسته به محله برگزاری هیئت، طبقات اجتماعی متفاوت در اینگونه هیئتها مشارکت دارند؛ اگرچه به علت هزینههای بالای این نوع مراسم، طبقات پایین اجتماعی کمتر بانی چنین مراسمی هستند.
مسائل و احکام فقه و شرع در این نوع دینداری نه تنها مطرح نیست، بلکه در برخی موارد بر ضد شریعت نیز هست. در این شکل هیئتها هم همانند هیئتهای سنتی وجه اعتبار بسیاری از مناسک و اعتقادات نقلی است؛ اما نه نقل سنت یا واعظ |
همچنین برخلاف هیئتهای عامهپسند مردانه که مخاطبان اصلی آن جوانان و نوجوانان هستند، در نمونههای زنانه این هیئتها سنین مختلف یکسان قابل مشاهدهاند. شرکتکنندگان اغلب حجاب غیر سنتی و پوشش غیر چادر دارند. ضمن آنکه تیپ و ظاهر آنها بسیار مد روز، متنوع و رنگارنگ است که چندان شباهتی با هنجارهای متداول در مجالس سنتی ندارد.
حضور زنان باحجاب و پوشش چادر در مجالس و هیئتهای عامهپسند بسیار کمتر از سایر هیئتهاست. سطح سواد و تحصیلات در مخاطبان این قشر از پراکندگی بسیاری برخوردار است. اغلب زنان مخاطب خانهدار هستند. اما زنان شاغل نیز تا حدودی (کمتر) در این مراسم حضور دارند. در این مجالس نیز انگیزههای متفاوتی زنان را گرد هم میآورد، که با انگیزه زنان در هیئتهای سنتی مشابهت زیادی دارد.
مداحی:
یکی از اساسیترین وجه تمایزات مداحی در این گونهها با هیئتهای سنتی، شخصیت دینی- فرهنگی مداح و نیز اجرای مداحی است. بهگونهای که وجه نمایشی و توجه به ابعاد زیباییشناسانه مراسم بسیار قابل توجه است. از شاخصهای اینگونه مجالس جذابیت زیاد، نوآوری، لباسهای نمایشی مداح و گروه نوازنده، هیجان بالا و جذابیت مراسم، ورود سازهای مختلف مثل دف، تنبک، دایره، فلوت، گیتار در مراسم مولودیخوانی و در مراسم عزاداری دف، سنج و نی و نیز دستمزد بالای مداح است.
مخاطبان اغلب به صورت فعال و هیجانی در مراسم شرکت میکنند. در هیئتهای عامهپسند نوین برنامه اصلی مراسم مداحی بوده و هدف اولیه مداح ایجاد شور و هیجان به ویژه در مناسبتهای جشن و شادی است و اغلب با ذکر ائمه و یا ذکرهای مقدس، شور هیجان و احساسات بسیار بالایی برانگیخته میشود. به همین دلیل در این مداحیها بهویژه در مولودیخوانیها آهنگهایی با طنین ضربی اهمیت خاصی دارند؛ چراکه با این نوع آهنگها احساسات بسیاری در مخاطبان برانگیخته میشود.
برای اغلب مداحان این فعالیت شغل و حرفه بسیار پردرآمد است و در این راه با رقیبان بسیاری مواجه هستند. به همین دلیل سعی میکنند برای جذب مخاطب و مشتری بیشتر و گرمتر کردن مجالس، نوآوریهای بیشتری را، هم در زمینه هنری (اغلب) و هم در زمینه انجام مناسک و آیینهای جدید دینی (مثل سفره علی و...)، به کار گیرند.
یکی از این برنامهها جشن عروسی عروسان بهزیستی است که در آن یک یا چند دختر خانم نیازمند که لباس عروس پوشیدهاند، در میان مجلس روی صندلی مینشینند و بعد مداح همراه با اجرای دف زنان و یا سایر نوازندگان، با خواندن اشعاری متناسب، برای جهیزیه آنها ابتدا کالاهای مورد نیاز و سپس پول و در آخر برای آنها طلا و زیورآلات جمعآوری میکند. بخش سخنرانی در این مراسم مشهود نیست و اگر هم باشد مربوط به موضوعاتی غیر از احکام، مسائل فقهی و اعتقادی است و متن ادعیه هم گذرا و سطحی و فقط برخی قسمتهای دعا خوانده میشود.
ادبیات:
وجه غالب ادبیات در هیئتهای عامهپسند همانند هیئتهای سنتی، عاطفی و احساسی است. با این تفاوت که در هیئتهای عامهپسند نوین اشعار به گونهای انتخاب میشوند که جنبه هنری و نمایشی مراسم رعایت شود. اشعار ریتمداری که بتوان به صورت آواز و همراه گروه نوازنده خواند، کاربرد بیشتری دارند. به ویژه ترانههای معروف و محبوب عمومی و تصنیفهای محلی و قدیمی را با اشعار و اسامی دینی ترکیب کرده و در مداحیها به کار میگیرند. اگرچه این تکنیک در کار مداحان سنتی هم از قدیم به چشم میخورد، اما درهیئتهای عامهپسند این کاربرد چشمگیرتر بوده و حد و مرز چندانی ندارد.
اشعار مداحیها نیز شامل اشعار و ترانههای خوانندگان (مجاز یا غیرمجاز) تصنیفهای معروف محلی و قدیمی، با ترکیبهای جدید دینی و همراه با الفاظ و اسامی مقدس، اشعار عامهپسند مداحان مرد و حتی آیات قرآن در قالب شعرهای شاد و برخی اشعار که به نام ادعیه (مثل حدیث کساء) معروف هستند، و همراه با آهنگهای ضربی و شاد اجرا میشوند.
بخش زیادی از اشعار و ادبیات انتخابی در این مداحیها، تقلیدی و متعلق به مداحان مرد معروف و محبوب است. به همین دلیل از همان ویژگیها مانند بهرهگیری از ادبیات به اشکال محاورهای، سلطنتی، و عرفانی و یا اذکار عربی، برخوردار است، اما تمایزاتی نیز دارد مثلاً واژهها و لحنهای حماسی و پهلوانی در آن اغلب وجود ندارد. همچنین از لحاظ درونمایه شعری نیز از واژههای غالیانه، تأکید بر جنونمندی، واژهها و صفات دور از شأن شیعیان مثل سگ (کلب)، دیوانه و نظایر آن کمتر استفاده میشود. وجه تشابه مداحیهای سنتی و عامهپسند، توجه به ابعاد ظاهری و عاطفی وقایع و شخصیتهای مقدس است.
گفتمان دینی:
در گفتمان دینی این هیئتها، دین در حب و عشق و ارادت و توسل به ائمه خلاصه میشود و اینگونه مجالس برای شرکتکنندگان نوعی تجربه دینی محسوب میشود که اغلب برای توسل به جهت رفع حوائج و نیازهای آنها کارکرد دارد و موجب غلیان احساسات و عواطف مذهبی آنها شده و نیازی هم به پشتوانههای عقلی و دینی ندارد. به همین دلیل بخش سخنرانی که همیشه برای آشنایی توده مردم با احکام دین و معارف بوده، به دلائل مختلف نادیده گرفته میشود.
مسائل و احکام فقه و شرع در این نوع دینداری نه تنها مطرح نیست، بلکه در برخی موارد بر ضد شریعت نیز هست. در این شکل هیئتها هم همانند هیئتهای سنتی وجه اعتبار بسیاری از مناسک و اعتقادات نقلی است؛ اما نه نقل سنت یا واعظ؛ بلکه نقل یک رؤیای صادقه. نمونهای از این مراسم که به اعتبار یک رؤیا در بسیاری از این هیئتها مرسوم شده است سفره حضرت علی است که دختر جوان ناشنوایی آن را در عالم رؤیا دیده است. مراسم سفره حضرت علی شامل سفرهای سبزرنگ است که نام چهارده معصوم روی آن نوشته شده و روی آن دو پارچ آب به رنگ آبی، یک عدد قرآن، یک مفاتیح، ظرفی که داخل آن نذورات ریخته میشود و چند عدد شمع روشن گذاشته میشود. زنان در اطراف آن حلقه زده و با ذکر یا علی به صورت بلند و شورانگیز برای حوائج خود نذر میکنند و مبلغی هم پیشتر میپردازند و چنانچه حوائج آنها برآورده شود مبلغ دیگری را میپردازند.
چنانچه مجلسی تحت عنوان یکی از ائمه و با محوریت مناسک خاصی (از قبیل ادعیهخوانی یا قرائت قرآن و...) برگزار شود، دعای مربوطه در مقایسه با مداحی و مرثیهخوانی کاملاً در حاشیه قرار میگیرد. در نتیجه این هیئتها مناسکی هم نیستند. مذهب در این قسم هیئتها امری کاملاً فردی و بیتفاوت نسبت به امر به معروف و نهی از منکر است. به همین دلیل در این قبیل هیئتها اغلب هنجار رفتاری خاصی وجود ندارد و بیشترین تنوع در مخاطب، سبک ظاهر و شکل را در خود میپذیرد.
دسته سوم هیئتها، که برخلاف دو گونه پیشین بعدشناختی و معرفتی مناسک اهمیت بیشتری دارد، «هیئتهای معرفتگرا» نامیده شدهاند. در اینگونه از هیئتها نیز ساختارهای از پیش تعیینشده هیئتهای سنتی به طور کامل رعایت نمیشود. ضمن آنکه دایره مخاطبان و سلائق آنها به افرادی محدود میشود که از حیث دانش و معرفت واجد سرمایهای باشند.
عناصر این هیئتها تلفیقی از دو گونه پیشین بوده، اما در برخی از موارد نیز با آنها متفاوت است. به نحوی که سبب شده تا این هیئتها تقسیمبندی جداگانهای را به خود اختصاص بدهند. از جمله ساختار و محتوای جلسه، نوع ادبیات مورد استفاده در مداحی، ویژگیهای فرهنگی- اجتماعی مداح و مخاطبان و گرایش دینی آنها در این مجالس، کاملاً متفاوت از دو نوع قبلی است.
از یک سو پررنگ بودن بخش سخنرانی و مناسکی آن وجه تشابه آن با هیئتهای سنتی است و از سوی دیگر به دلیل حضور آلات موسیقی و نحوه اجرا و ترکیب تیم اجرای مداحی (در جشنها و مولودیها) که مرکب از مداح و دفزنان است، با هیئتهای عامهپسند نوین تشابه دارند.
فراوانی این هیئتها در مقایسه با دو گونه قبلی به دلائلی کمتر از دیگر هیئتهای زنانه است. مخاطبانی که این نوع هیئتها جذب میکنند، زنانی هستند که اغلب تحصیلات عالی (یا دانش و آگاهیهای خاصی از قبیل آشنایی با ادبیات عرفانی و اشعار مولانا و حافظ) دارند. از سوی دیگر مداحان بسیار کمی، به دلیل نداشتن سواد کافی، برنامه ارائه میکنند؛ چراکه آشنایی با ادبیات عارفانه و اشعار عرفانی شعرای برجسته، لازمه ورود به این حیطه بوده و این در حالی است که اکثر مداحان به دلیل سواد کم و نیز بازار پررونقتر مداحی در دو گونه دیگر، جهتگیری فعالیتهایشان در این راستا نیست.
سازمان:
زمانمندی این نوع هیئتها برخلاف دو گونه قبلی دورهای و ماهانه نیست، بلکه اغلب به مناسبتهای خاص مانند ایام فاطمیه، لیالی قدر، ایام محرم و... برگزار شده و مکان برگزاری آنها اغلب ثابت و در حسینیههای شخصی و منازل است.
ترتیب و شعائری که به طور سنتی در هیئتهای مذهبی زنانه انجام میشود، در این مجالس نیز رعایت میگردد. با این تفاوت که در ابتدای مراسم، غیر از تلاوت آیات قرآن، اشعار عرفانی از برخی عرفا نیز خوانده میشود.
ساختار مراسم در مجالس عزاداری به صورت سخنران/مداح و در جشنها ساختار سهگانه سخنران/مداح/دفزن است که در آن، بخش سخنرانی و ادعیهخوانی بخش غالب بوده و مداحی در حاشیه مجلس است.
وجه عاطفی غالب این هیئتها مانند هیئتهای سنتی سوگواری است. یکی از همین مداحان میگوید: «مخاطبان ما در زندگیشان شادی و رفاه دارند، و در جستجوی آن نیستند. اینان به دنبال معنا و معرفت هستند که آن را در مناسبتهای مذهبی مثل ایام محرم، فاطمیه، عرفه و لیالی قدر جستجو میکنند که این مناسبتها اغلب سوگواری و هنگام مناجات است و نه شادی».
مناسک با کارکردهای دینی حضور قابل توجهی در این دسته دارد و انواع دعاها، زیارتنامهخوانیها و نمازها در این هیئتها برگزار میشوند. به همین دلیل این هیئتها مناسکی هستند.
مخاطب:
مخاطبان این نوع جلسات به لحاظ سنی و نوع پوشش و وضعیت ظاهری شباهت بسیاری با مجالس عامهپسند دارند. از تمام گروههای سنی و اغلب با حجاب مانتو هستند. اگرچه زنان بسیاری نیز با حجاب کامل سنتی (یا چادر) در این جمع حضور دارند.
اغلب مخاطبان (بیش از ۶۰ درصد) دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر بوده و همچنین زنان شاغل در ردههای شغلی بالا مانند وکیل، استاد، پزشک و حتی هنرپیشه نیز در میان آنها مشاهده میشود و بیشتر آنها از طبقه اجتماعی بالا و متوسط به بالا هستند.
مخاطبان این نوع جلسات دینی اغلب از اعضای کلاسهای خاصی مثل تفسیر عرفانی قرآن و نهجالبلاغه و مثنویخوانی هستند که با مفاهیم قرآنی و اشعار عرفانی آشنایی دارند. استقبال مخاطبان از بخش سخنرانی و مناسک بیشتر از مداحی است. به همین دلیل میتوان گفت که انگیزه اصلی مخاطبان بیشتر کسب دانش، معرفت دینی و عرفانی است تا انگیزههای دیگر از قبیل مشارکت اجتماعی، اهداف اقتصادی و یا به جهت دعا برای حوائج.
گفتمان دینی:
این هیئتها اگرچه از لحاظ ساختار و محتوا مشابهتهایی با هیئتهای سنتی دارند، اما قرائت متفاوتی از دین و دینداری در بین آنها به چشم میخورد که فاصله آنها را با رویکرد عوامانه و احساسی هیئتهای سنتی نشان میدهد.
مناسک با کارکردهای دینی حضور قابل توجهی در آن دارد و انواع دعاها و زیارتنامهخوانیها و نمازها در این هیئتها برگزار میشود. اما بر وجه عقلانی و معرفتی دین بیشتر از وجوه عاطفی آن تأکید میشود.
منابع سخنرانیها در این هیئتها اغلب قرآن، حدیث، نهجالبلاغه و... با رویکرد عرفانی است. در قرائت دینی اینان نیز دین فردی بوده و احکام و شریعت اگرچه انکار نمیشوند، اما مطرح هم نمیگردند.
مداحی:
در هیئتهای معرفتگرا مهارت مداح در آشنایی با اشعار مختلف عرفا و شعرا در زمینههای مختلف دینی مهم است؛ چراکه مهمترین وجه تمایز این مداحان با مداحان عامهپسند همین مهارت بوده و اغلب خود مداح در مقایسه با مداحان عامهپسند و یا سنتی، از پایگاه تحصیلی، فرهنگی و اقتصادی بالاتر برخوردار است.
از سوی دیگر نحوه حضور شخص مداح و نیز تیم موسیقی که شامل دفزنان میشود، (در جشنها و مولودیها) همانند هیئتهای عامهپسند، بسیار امروزی بوده و از طرحهای نو و امروزی و نیز از شاخصها و جنبههای زیباییشناسانه روز استفاده میشود.
در یک نمونه از این هیئتها خلق نمادهای جدیدی مشاهده شد. به این صورت که در مجالس شادی اغلب شرکتکنندگان پیراهن زرد و سفید و آبی میپوشیدند. که در این راستا به کارکردهای روانی و عاطفی آن توجه داشتند؛ پیراهن زرد و آبی به نشانه شادی و رنگ سفید برای ایجاد آرامش و اطمینان روحی کاربرد دارد. این اولین جلوه حضور نمادها در هیئتهای زنانه است که یک نماد فردی، نامتعارف و بیسابقه نیز هست. در اینگونه جلسات گاهی به جای مداحی، اشعار به صورت دکلمه و بدون لحن هم خوانده میشود و یا مخاطبین برخی از اشعار مداحی را به صورت کُر اجرا میکنند.
ادبیات:
جدای از برخی تشابهاتی که میان اشعار این هیئتها با سایر هیئتهای زنانه وجود دارد، از قبیل استفاده از ترانهها و تصنیفهای قدیمی و محلی؛ در هیئتهای معرفتی اغلب اشعار عرفانی شعرای مشهور با آهنگهای ابتکاری و در مواردی تقلیدی خوانده میشود. ابعاد وقایع تاریخی و زندگی ائمه از زاویه متعالی و معرفتیتر مورد توجه قرار میگیرد. همچنین جایگاه زنان مقدس در این اشعار متعالیتر و نقش آنها فعالتر و مستقلتر است.
حدیث شریف کساء به روایت سه هیئت زنانه
شاید اگر بخواهیم گفتمان دینی این سه گونه دینداری را معرفی کنیم بهترین شاخص نحوه اجرای این دعای معروف است که در بسیاری از هیئتهای دینی زنانه با اشکال و مضامین مختلف خوانده میشود و در هر هیئتی بسته به میزان بهرهمندی از معرفت و درک دینی مخاطبان و خود مداح (این دو هریک تابعی از دیگری هستند) به شکل خاصی اجرا میشود.
در هیئتهای سنتی اغلب تنها متن عربی این دعا روخوانی میشود و در هر بخش که به نام هر یک از اهل کساء که پنج تن هستند، میرسند به زبان حال، با روضههایی آن شخصیت دینی را برای حوائج و نیازها به شفاعت میخوانند. در واقع چنانچه مخاطب با زبان عربی آشنا نباشد (که بیشتر آنها هم به دلیل سطح سواد اندکشان آشنا نیستند) آنچه سبب میشود مخاطب با این دعا ارتباط برقرار کند همان نامها و اسامی آشنا در متن دعا و روضههایی است که مداح میخواند.
در هیئتهای معرفتگرا نیز حدیث روخوانی میشود، اما از آنجایی که اعضای هیئت سواد بالاتری دارند، ترجمه دعا خوانده نمیشود؛ بلکه فرازهایی از دعا تفسیر شده و شرح داده میشود.
در هیئتهای عامهپسند اصولاً متن حدیث کساء خوانده نمیشود، بلکه آنچه به عنوان این دعا خوانده میشود قطعه شعری است که مداح به همراه اجرای دف نوازندگان و کفزدن مخاطبان با شور و احساسات بسیار بالا میخواند. ضمن آنکه پس از ذکر نام پنج تن اهل کساء، حضرت ابالفضل نیز در انتها وارد این جمع میشود و یا تعبیری که از شخصیت امام علی(ع) دارند در گونههای مختلف تفاوت دارد.
همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا زنان بیش از سایر ائمه متوسل به حضرت علی (ع) میشوند، مداح سنتی اظهار میکند: چون امام علی (ع) ابوالائمه است، اما همین معنا در هیئتهای معرفتگرایانه به دلیل آن است که امام علی (ع) پیر طریقت بوده و در هیئتهای عامهپسند دامادی پیامبر بیش از دو خصلت دیگر مورد توجه است.
لازم به ذکر است این پژوهش با عنوان کامل «گونهشناسی هیئتهای مذهبی زنانه در تهران»، توسط ابراهیم فیاض، عباس کاظمی و مژگان دستوری انجام شده و سال ۱۳۸۸ در نامه علوم اجتماعی منتشر شده است.
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود. تصاویر استفاده شده در این گزارش نیز، تزئینی است.
جام جم سرا به نقل از خراسان: قبل از هر چیز باید مسئلهای مهم را به شما خاطر نشان کنم: باید به دیگران حق انتخاب بدهید و نگرانی آنها را برای ازدواج با خودتان کاملا درک کنید.
گفتهاید که در بین دختران مجرد به دنبال انتخاب همسر هستید، آن هم بعد از تجربه ناموفقی که داشتهاید. معمولاً در چنین مواقعی، این نگرانی در طرف مقابل شما ایجاد میشود که این آقا که یک بار تجربه ازدواج اشتباه داشته است، چه تضمینی وجود دارد که در ازدواج دومش نیز شکست نخورد.
این نگرش از آنجا به وجود میآید که دیگران هنگام مواجهه با فردی که تجربه طلاق داشته گمان میکنند که این فرد در نجات زندگی مشترک خود ناتوان بوده است بنابراین صلاحیت ازدواج مجدد را ندارد.
این واکنشی طبیعی است و کمتر کسی را خواهید یافت که در چنین موقعیتی نگرانی بابت این مسئله نداشته باشد.
درس گرفتن از رفتارهای اشتباه گذشته
شما باید طرف مقابلتان را مجاب کنید که از شکست در زندگی مشترک خود درس گرفتهاید، توانمندتر و با تجربهتر شدهاید و قرار است از وقوع دوباره اشتباهاتی که در زندگی قبل داشتهاید، جلوگیری کنید. شاید این موضوع را در جلسات خواستگاری مطرح کردهاید، اما استدلالهای شما آن قدر منطقی و اطمینان بخش نبودهاند و شما با جواب منفی مواجه شدهاید. پس برای این مسئله باید ابتدا به بررسی همه جانبه تجربه زندگی زناشویی قبلی خود بپردازید. باید در این مرحله با صداقت تمام عمل کنید تا بتوانید بهترین نتیجه را بگیرید. از چه زمانی زندگی شما شروع به سرد شدن کرد؟ شما و همسرتان هرکدام چه تأثیری در ایجاد و شدت گرفتن تنشها داشتید؟ چه شد که نتوانستید تنشها را حل کنید و زندگی زناشویی خود را نجات دهید؟ اشتباهات شما در زندگیتان کدامها بودند؟ با پاسخ به این قبیل سؤالات میتوانید اشتباههای خود را در تجربه طلاق بیابید و در صورتی که شخصی از شما در این مورد سؤال کرد با اطمینان کامل به او پاسخ دهید.
ازدواج با دختران مجرد یا خانمهای مطلقه؟
قبول کنید شرایط خاصی دارید که هر فردی نمیتواند با آن کنار بیاید. این نگرانی در دیگران وجود دارد و شما باید به آن احترام بگذارید. توجه داشته باشید که در ازدواج دوم اگر افراد با گاردهای دفاعی و نگرانیهای حل نشده مربوط به ازدواج اول همسر خود، وارد زندگی مشترک شوند، سراسر زندگی مملو از رفتارهای دفاعی و تلافیجویانه خواهد شد. بنابراین در انتخابهای خود برای رفتن به خواستگاری دقت کنید. جمله بالا به این معنا نیست که نباید به سمت خانمهایی بروید که به نوعی تجربه مشترک با شما دارند چه بسا که آنها در درک شرایط شما بسیار بهتر از خانمهای مجرد عمل میکنند اما مهم این است فردی که برای خواستگاری رفتن انتخاب میکنید، چه مجرد و چه اگر مانند شما تجربه ناموفقی داشته باشد، دارای درک و بینش بالایی باشد. به نظر میرسد شما باید مسئله طلاق خود را قبل از رفتن به خواستگاری به خانواده طرف مقابل اعلام کنید تا نظر مثبت یا منفی آنها را درباره این موضوع، همان زمان بشنوید چرا که اگر این خواستگاری رفتنهای ناموفق ادامه دار شود، به عزت نفس شما آسیب میرساند.
فردی که با علم به تجربه ناموفق شما در زندگی مشترکتان اجازه میدهد به خواستگاریاش بروید، آمادگی زندگی با شرایط شما را در خود احساس کرده است یا میتواند به وجود آورد.
در نظر داشته باشید در صورتی که با خانمی به توافقهای اولیه دست پیدا کردید، بهتر است برای شناسایی چالشها و تنشهای احتمالی و یافتن راه حل آنها و از همه مهمتر توانمندسازی خود و همسرتان به یک مشاور متعهد پیش از ازدواج مراجعه کنید. (جواد غفوری نسب - کارشناس ارشد مشاوره خانواده)
جام جم سرا: بیشتر از یک دهه است که از بیمه شدن زنان خانهدار صحبت میشود و در برهههای مختلف درباره چگونگی اجرایش چانهزنی میشود، ولی حاصل این همه جلسه و نشست و گذشت زمان چیزی نیست جز یک اسم نخ نما از بیمه زنان خانهدار و یک دلزدگی و بیاعتمادی نسبت به آن.
با این حال، دولتها که عوض میشوند هر کدام برای زنده کردن این طرح، عزم جزم میکنند و برای احیا کردن آن از روزنههای جدیدی وارد میشوند، مثل این روزها که معاونت امور زنان ریاست جمهوری پیشنهادی را به قوه قضاییه ارائه کرده تا بیمه زنان خانهدار به عنوان مهریه برای زنان در نظر گرفته شود. البته این موضوع فعلا در حد پیشنهاد است و دولتیها بیش از این وارد جزئیاتش نشدهاند، ولی حتی اگر پس از طی مراحل قانونی فراوان و زمانبر این پیشنهاد عملی نیز بشود، هیچ زنی مجبور به انتخاب بیمه به عنوان مهریهاش نخواهد بود، بلکه جایگزین کردن بیمه با مهریه فقط گزینهای خواهد بود برای زنانی که نسبت به کارایی مهریه در زندگیشان خوشبین نیستند.
اما همین که این پیشنهاد از جانب معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری مطرح شده یک پیغام آشکار برای زنان دارد و آن این که طرح بیمه زنان خانهدار آنچنان از به نتیجه رسیدن مایوس شده که از این پس باید به راهحلهای جایگزین برای آن فکر کرد. البته شهیندخت مولاوردی، معاون رئیس جمهور در امور زنان در یک سالی که در این پست قرار گرفته هیچ گاه از مختومه شدن کامل پرونده بیمه زنان خانه دار سخن نگفته، گرچه بارها از موانع موجود بر سر راه آن حرف زده است. این روزها هم که زمزمه ورود بیمه زنان خانهدار به عقدنامهها و نشستن آن به جای مهریه مطرح است، میشود از این زمزمهها، موانع موجود بر سر راه اجرای بیمه زنان خانهدار را بخوبی استنباط کرد؛ گرچه حرفهایی از این دست تاکنون کم نبوده است.
مثلا تابستان پارسال یکی از شرکتهای بیمه پیشنهاد داد بیمه زنان خانهدار به عنوان یکی از شروط ضمن عقد در قبالههای ازدواج درآید. به این نحو که شوهر یک زن خانهدار، بیمهنامه زنان خانهدار را از شرکت بیمه بخرد و و هر ماه مبلغی را به عنوان سپرده واریز کند و در نهایت نیز این مبالغ از مهریه زن کم شود. البته از ظاهر نپخته این پیشنهاد همان زمان هم میشد فهمید که راه به جایی نمیبرد، چون طرح بیمه زنان خانهدار از ابتدا قصدش این بود تا خانهداری را به عنوان یک شغل رسمی جا بیندازد و زنان خانهدار بعد از مثلا 30 سال خانهداری به کمک حق بیمههایی که در این مدت پرداخت کردهاند از مزایای بازنشستگی بهرهمند شوند.
در واقع طرح بیمه زنان خانهدار دنبال آتیهسازی برای زنان خانهدار بود تا در ازای زحماتی که در خانه میکشند، از یک پشتوانه بیچون و چرا برخوردار شوند. در این یک دهه نیز بحثها در مورد این بیمه به نتیجه نرسیده چون دولت نمیتوانسته این پشتوانه بیچون و چرا را فراهم کند که علت ناتوانی دولت نیز مضیقههای مالیاش بوده است.
این مضیقه مالی هنوز هم وجود دارد، طوری که دولت همچنان نتوانسته منابع مالی مطمئن برای تامین هزینههای مورد نیاز این بیمه را تامین کند، یعنی نتوانسته منابعی بیابد که از طریق آن بخشی از حق بیمه زنان خانهدار را پرداخت کند و از فشار حق بیمهها بر زنان بکاهد.
پروین هدایتی، معاون سرمایههای اجتماعی معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در دولت دهم بود که حالا در گفتوگو با جامجم از تلاشهای آن دوره برای تامین منابع مالی مورد نیاز میگوید که هیچ کدامش نیز به نتیجه نرسیده است. به گفته او، تلاش بر این بود تا حق بیمه زنان خانهدار به حداقل برسد تا خانوادهها توان پرداختش را داشته باشند، برای همین یکی از پیشنهادها این بود که یارانه خانمها به جای این که به حساب سرپرست خانوار واریز شود به عنوان حق بیمه به حساب شرکت بیمه ریخته شود. پیشنهاد دیگر نیز دنبال این بود تا حق عائلهمندی مردان به جای اضافه شدن به فیش حقوقی آنها به عنوان حق بیمه همسرانشان به حساب شرکتهای بیمه واریز شود.
فاطمه آلیا، عضو فراکسیون زنان مجلس نیز در گفتوگو با جامجم به پیشنهادهایی مشابه اشاره میکند که این فراکسیون در گذشته ارائه کرده، ولی هیچکدامش تاکنون عملی نشده است. از جمله اختصاص درصدی از فروش سیگار، دریافت وجه از کسانی که برای چندمین بار به حج میروند یا این که مردان در زمان عقد ازدواج متعهد شوند حق بیمه همسران خود را بپردازند.
به نتیجه نرسیدن این پیشنهادها یک نشانه است برای دولت، برای این که مطمئن شود اجرای بیمه زنان خانهدار باید مثل بقیه امور کشور بودجه ثابت داشته باشد، وگرنه توسل به این منابع نامطمئن نمیتواند دردی از بیمه زنان خانهدار درمان کند، همان طور که تاکنون نکرده است.
چرا صورت مساله را پاک میکنید؟
بیمه شدن زنان خانهدار در ازای کسر شدن از مهریهشان، یعنی همین پیشنهادی که بتازگی به قوه قضاییه ارائه شده نیز به نظر نمیرسد راهحل مطمئنی برای به سرانجام رساندن طرح بیمه زنان خانهدار باشد. اگر از دید پروین هدایتی که چهار سال در معاونت امور زنان پست اجرایی داشته به موضوع نگاه کنیم، این کار پاک کردن صورت مساله و نادیده گرفتن اصل طرح بیمه زنان خانهدار است؛ طرحی که هدفش مشارکت دادن جدی دولت در حمایت از زنان خانهدار و تقبل بخشی از هزینههای مورد نیاز از منابع دولتی بود.
هدایتی معتقد است اگر بخواهیم بیمه زنان خانه دار را به عنوان یک شرط ضمن عقد یا به عنوان بخشی از مهریه زنان به شوهران واگذار کنیم، اصل موضوع دچار خدشه میشود در حالی که چالش اصلی که تامین منابع مالی از سوی دولت است، باقی میماند. در واقع او معتقد است اگر مردان این حق بیمه را بپردازند بدون این که دولت سهم خود را پرداخت کند، ماجرای بیمه زنان خانهدار کاملا به انحراف میرود، در حالی که اگر قرار بود چنین شود یعنی مردان حق بیمه کامل زنان خود را بپردازند، دیگر نیازی به ورود دولت به بحث نبود.
فاطمه آلیا، عضو فراکسیون زنان مجلس نیز تحلیلی مشابه دارد و معتقد است این پیشنهاد جدید نوعی فرافکنی است و یک راهحل انحرافی برای طرح بیمه زنان خانهدار. او میگوید آنچه زنان خانهدار انتظارش را دارند بیمه شدن سالانه 200 هزار زن خانهدار (با اولویت زنان سرپرست خانوار) است که بخشی از حق بیمهها را نیز دولت تقبل کند، نه پیشنهادهای این چنینی که همه بار بیمه را بر دوش خانوادهها میاندازد. ایرادی که این نماینده مجلس به این پیشنهاد وارد میداند این است که اگر مردی بخواهد همسرش را بیمه کند و این موضوع را در عقدنامه بگنجاند دیگر نیازی به اجازه دولت ندارد، ضمن این که همه مردها نیز حاضر به این کار نخواهند شد چون این اقدام بشدت به شرایط فرهنگی و اقتصادی افراد وابسته است.
پیشنهاد جدید معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری را از ورای این نظرات نیز میتوان تحلیل کرد مثلا از زاویه علم حقوق که نشان میدهد بر این پیشنهاد، ایراد حقوقی نیز وارد است. پژمان پیروزی، استاد حقوق دانشگاه در گفتوگو با جامجم توضیح میدهد چون از نظر قانونی هر چیزی که مالیت داشته باشد میتواند به عنوان مهریه تعیین شود، تعیین بیمه به عنوان مهریه بیاشکال است، اما تضمینی نیست مرد این حق بیمه را بپردازد، درست مثل مهریه که تعداد زیادی از مردان از پرداخت آن طفره میروند.
این استاد دانشگاه در عین حال میگوید اگر قرار باشد بیمه زنان خانهدار را به عنوان مهریه درنظر بگیریم، یعنی بخشی از مهریه را حذف کنیم و به جایش بیمه را قرار دهیم، این بازی با الفاظ است چون این بیمه همان مهریه است و فقط اسمش عوض شده است. به همین علت پژمان پیروزی تاکید دارد که چون جامعه اسلامی موظف است از حقوق زنان دفاع و موجبات زندگی بیدغدغه آنها را فراهم کند، بیمه زنان باید متولی دولتی داشته باشد نه این که مردم آن را به دست بگیرند.
منتظر لایحه هستیم
مشکل بیمه زنان خانهدار این است که دولت تولیگریاش را برعهده نگرفته و نتوانسته منبع مالی مورد نیاز آن را تامین کند. پس فقط یک راه باقی ماند، یعنی همان راهی که شورای نگهبان پس از رد کردن طرح بیمه زنان خانهدار آن را مطرح کرد. شورای نگهبان ایراد گرفت که چرا نمایندگان مجلس کوشیدهاند پول مورد نیاز این طرح را از بودجه سالانه تامین کنند و پیشنهاد داد دولت لایحهای ارائه کند تا بیمه زنان خانهدار مثل بقیه امور کشور ردیف بودجه مخصوص به خود داشته باشد تا با رفت و آمد دولتها و درسالهایی که دولت مضیقه مالی دارد، بیمه زنان خانهدار متوقف نشود.
اگر این چنین شود بیمه زنان خانهدار نیز مثل حقوق کارمندان دولت هیچوقت بدون بودجه نمیماند و به صورت خودکار پرداخت میشود، اما چون تاکنون لایحه مربوط به این بیمه تهیه نشده، این روزنه امید نیز مسدود شده است. فاطمه آلیا، عضو فراکسیون زنان مجلس اما میگوید مجلس منتظر این لایحه است و آمادگی تصویب آن را نیز دارد. او نیز معتقد است گره کار بیمه زنان خانه دار به دست این لایحه باز میشود، گرجه هنوز به مجلس ارسال نشده است. پس حالا که این چنین است، به بیمه زنان خانهدار فقط باید زمانی امیدوار شد که دولت لایحه مربوط به آن را تهیه کرده و به مجلس فرستاده باشد، چون در غیر این صورت با پیشنهادهای نصفه و نیمهای چون گنجاندن این بیمه در عقدنامهها و امید بستن به مردان برای پرداخت آن، آتیه زنان خانهدار تامین نخواهد شد.
مریم خباز / گروه جامعه
جام جم سرا: شوهر زنی که جنینش را سقط کرده بود، وقتی در برابر بازپرس عموزاد از شعبه چهارم دادسرا قرار گرفت، گفت: چند سال پیش با دختر مورد علاقهام ازدواج کردم اما پس از گذشت دو سال بین ما اختلاف خانوادگی بهوجود آمد. صبر کردم چون همسرم باردار بود و احتمال دادم با دنیا آمدن بچهمان اخلاق و رفتار سمیه تغییر کند. 27 شهریور ماه گذشته درد زایمان سمیه را گرفت و من او را برای زایمان به بیمارستان بردم. در آنجا از پزشک معالج شنیدم دو روز است جنین در شکم همسرم مرده است. جا خوردم و پس از کورتاژ به اتفاق وی به خانه برگشتیم.
این مرد افزود: امسال خیلی اتفاقی از طریق بستگان متوجه شدم سمیه خودش قاتل بچهام بوده و پیش از اینکه بچه به دنیا بیاید وی به پزشکی سالخورده که در خانهاش سقطجنین انجام میدهد، مراجعه کرده و جنین را کشته است. حالا از این پزشک و همسرم شکایت دارم.
با ادعاهای تکاندهنده این مرد، تیمی از مأموران پلیس آگاهی وارد عمل شدند و در نخستین گام پزشک سالخورده به نام علیرضا 85 ساله را که در حوالی میدان فردوسی زندگی میکند تحت نظر قرار دادند و دیدند زنان باردار به آنجا رفت و آمد دارند.
کارآگاهان برای اینکه اطمینان پیدا کنند این پزشک به صورت غیرقانونی دست به سقط جنین میزند با وی قرار صوری گذاشتند و پس از اطمینان، پزشک بازنشسته را دستگیر کردند.
صبح روز گذشته این پزشک سالخورده در برابر بازپرس عموزاد قرار گرفت و گفت: اگر نوزادی در شکم مادرش میمرد من آن را کورتاژ میکردم.
وی درخصوص آمپولی که باعث مرگ جنین در شکم مادران میشود و از آنان پول میلیونی میگیرد، گفت: اگر آمپول تزریق میکردم به خاطر این بود که مادر درد نکشد.
سمیه نیز که نزد این پزشک کورتاژ کرده بود در بازجوییها خود را بیگناه دانست و گفت: جنین من مرده بود و همسرم به من تهمت میزد و من این پزشک را نمیشناسم.
به گزارش جام جم سرا، بنا بر همین گزارش، بازپرس پزشک را همراه پروندهاش جهت انجام تحقیقات بیشتر به دادسرای جرایم پزشکی فرستاده است. (ایران)
جام جم سرا: هنوز هم نوع نگاه بسیاری از مردم نسبت به بیماران مبتلا به ایدز، نگاهی فراتر از یک بیمار است. خیلیها همچنان به این بیماری با نگاهی ترسناک و رازآلود نگاه میکنند و حتی گاهی مبتلایان این بیماری را شماتت میکنند، در حالی که یک بیمار مبتلا به ویروس اچ.آی.وی به هر دلیلی هم که به این بیماری مبتلا شده باشد، یک بیمار است که به حمایتهای اجتماعی گسترده نیاز دارد. تبعیض در ارائه خدمات به این بیماران و رها کردن مبتلایان ناشناخته در جامعه، فقط بخش کوچکی از مشکلات ایدز در جامعه ایران است و در این شرایط اصلا دور از انتظار نیست که در سالهای آینده نیز تعداد این گروه از بیماران افزایش پیدا کند.
دکتر فرداد درودی، مدیر کشوری دفتر برنامه مشترک سازمان ملل در زمینه ایدز نیز به همین موضوع تاکید دارد و معتقد است که اگر کشور ما در زمینه مقابله با ایدز با روند فعلی حرکت کند، آمار مبتلایان به ویروس اچ.آی.وی در سالهای آینده افزایش پیدا میکند.
البته او تاکید میکند که در ایران، ظرفیتهای خوبی وجود دارد که تا سال 2020 آمار مبتلایان به این بیماری کاهش چشمگیری داشته باشد و حتی تا سال 2030 نیز آمار مبتلایان جدید به ایدز در ایران به صفر نزدیک شود، البته به شرطی که بیماریابی و درمان همه بیماران مبتلا به ایدز در اولویت قرار بگیرد. به مناسبت روز جهانی ایدز، گفتوگویی با نماینده سازمان ملل در ایران در امور مرتبط با ایدز انجام دادهایم که درپی میآید.
حدود سه دهه قبل، بیش از هزار شهروند ایرانی که بیماری ایدز نداشتند، به دلیل انتقال خون آلوده به ویروس اچ . آی . وی مبتلا شدند. اول از همه میخواهم بدون ملاحظات سیاسی پاسخ بدهید که شما به عنوان یک ناظر جهانی در امور مرتبط با ایدز در ایران، چقدر این احتمال را میدهید که دوباره یک شهروند ایرانی به دلیل انتقال خون آلوده به ایدز مبتلا بشود؟
بعید میدانم دیگر چنین اتفاقی تکرار شود، چون وضع انتقال خون در ایران و کیفیت آن بهبود پیدا کرده و احتمال تکرار آن اشتباه بعید است. پس از آن اتفاق هم دیگر مورد مشابهی از این خطاها وجود نداشته است.
آمارها درباره تعداد مبتلایان به ایدز در ایران ، تطابق چندانی با یکدیگر ندارد. شما فکر میکنید آمار واقعی چقدر باشد؟
ما آمار واقعی و غیرواقعی نداریم، ما بیماران تخمینی و بیماران ثبتشده داریم. به طور کلی برای اینکه بخواهید برای کنترل و درمان هر بیماری برنامهریزی کنید، باید تعداد بیماران درگیر آن بیماری را بدانید، اما برای مبتلایان اچ.آی.وی، یک مدل ریاضی مخصوص از سوی برنامه مشترک سازمان ملل در زمینه ایدز و با همکاری سازمان جهانی بهداشت معرفی شده است. براساس این مدل ریاضی و براساس آمار تخمینی حدود 80 هزار بیمار مبتلا به ایدز در کشور داریم، اما براساس سیستم پایش و رصد ایران که از حدود 15 سال پیش آغاز شده، حدود 27 هزار بیمار مبتلا به ایدز در ایران ثبت شده است که حدود 5000 نفر از آنها هم فوت کردهاند.
فاصله بین این 80 هزار بیمار تخمینی و 27 هزار بیمار ثبتشده، افرادی هستند که شناسایی نشدهاند و حتی احتمال دارد از بیماری خود خبر نداشته باشند.
این آمار تخمینی از تعداد بیماران ایرانی که عنوان کردید، در مقایسه با متوسط آمارهای جهانی چه وضعی دارد؟
در برخی کشورهای جهان، اپیدمی ایدز گسترده شده و آمار مبتلایانشان از ما بیشتر است و ما به نسبت آنها وضع بهتری داریم، اما در برخی کشورها هم اچ.آی.وی متمرکز و بین گروههای خاص با رفتار پرخطر بیشتر است که ما در زمره این کشورها قرار داریم، مثل معتادان تزریقی که شیوع این بیماری در آنها بالاتر از دیگر گروههای جامعه است.
اما اگر از من بپرسید آیا این 80 هزار بیمار، کم است یا زیاد، میگویم یک نفرش هم زیاد است. بعضی بیماریها وقتی گسترده شوند، اثر آن در جامعه به چشم میآید. مثلا فرض کنید یکباره ده میلیون نفر به سرماخوردگی مبتلا شوند، درست است که سرماخوردگی کشنده نیست ولی شما حساب کنید تعداد کارمندانی را که باید به دلیل سرماخوردگی مرخصی بگیرند.
اما در مورد ویروس اچ.آی.وی، به این دلیل که واکسن و درمان قطعی ندارد و میتواند بیماری پخش شود ـ همانطور که میتواند کنترل شود ـ بنابراین وقتی حتی یک مورد جدید مبتلا به اچ.آی.وی داریم، یعنی در زمینه پیشگیری ضعیف عمل کردهایم.
آیا درست است که گفته میشود موج جدید انتقال ایدز در ایران شروع شده است؟ یعنی پس از موج اول انتقال ایدز از طریق خونهای آلوده و پس از آن از راه تزریق مشترک در بین معتادان و موج سوم انتقال ویروس از طریق رابطه جنسی، حالا موج جدیدی شروع شده که درواقع، ترکیبی از دو موج گذشته است؛ طوری که حالا معتادان تزریقی از طریق رابطه جنسی، بیماری را منتقل میکنند.
در فرآیند تکمیل یک اپیدمی چنین اتفاقهایی رخ میدهد. مثلا در گذشته، نمای ایدز در ایران، بیشتر مردانه و انتقال هم از طریق اعتیاد تزریقی بود، اما حالا کمکم موارد جنسی و تعداد مبتلایان زن هم در حال افزایش است.
البته ما اسم موج را روی تغییرات اپیدمی نمیگذاریم و این اصطلاح بیشتر یک واژه رسانهای است، اما باید مراقب باشیم که همین کلمه موج ممکن است این مفهوم را به ذهن منتقل کند که موجی در گذشته بوده که آمده و تمام شده است، اما واقعیت این است که اگر مراقب نباشیم، همان موج دوباره برمیگردد و اتفاقا بدتر هم برمیگردد. یعنی جدای از اینکه باید با برنامههای کاهش آسیب، روشهای مقابله با انتقال از طریق اعتیاد تزریقی را حفظ کنیم و خدماتمان را از بعد کمی و کیفی گسترش دهیم، همچنین نیاز است که با موارد ابتلا از طریق جنسی هم مقابله کنیم.
پس این موج جدید صحت دارد؟
اگر منظور از این موج این است که موارد ابتلا از طریق جنسی افزایش پیدا کرده است و در این بین، معتادان تزریقی نیز یکی از عاملان مهم این انتقال باشند، با چنین تعریفی این حرف درست است.
پس با این حساب، باید انتظار داشته باشیم تعداد زنان مبتلا به ایدز هم در ایران افزایش پیدا کند و دیگر این بیماری از آن چهره مردانهاش خارج شود، چون افزایش انتقال از طریق جنسی بهطور مستقیم زنان را تهدید خواهد کرد.
بله، متاسفانه الان حدود یک سوم موارد جدید ابتلا مربوط به خانمهاست و حتی موارد ثبت شده هم همین را تائید میکند، در حالی که در گذشته این بیماری در ایران، سیمایی مردانه داشت.
چرا تعداد زنان مبتلا به ایدز در ایران افزایش پیدا کرده است؟
چند احتمال وجود دارد؛ یک احتمال این است که مراکز دیدهور و سیستم پایش بیماری در ایران، بیشتر از قبل خانمها را رصد میکنند یا خانمها به دلیل کاهش انگ در جامعه، بیشتر به مراکز درمانی مراجعه کردهاند یا اینکه احتمال دارد اپیدمی ایدز در ایران به صورت کلاسیکی که در جهان وجود دارد، نزدیک میشود. البته همه این موارد را مطالعات باید تعیین کند، اما چون مطالعه دقیقی نشده است، نمیتوانیم با قطعیت درباره دلیل اصلیاش حرف بزنیم.
در مورد دلیل سوم بگویید. چرا فکر میکنید احتمال دارد کشور ما به سمت اپیدمی ایدزی که در برخی کشورهای جهان مرسوم است، نزدیک شده باشد؟
اپیدمی کلاسیک ایدز در کل دنیا به این شکل است که 50 درصد مبتلایان ایدز، مرد هستند و 50 درصد مبتلایان را هم خانمها تشکیل میدهند. برای کشور ما تا چند سال پیش 90 درصد مبتلایان، آقا و فقط 10 درصد خانمها بودند، اما حالا تعداد خانمها افزایش پیدا کرده و در واقع، رفتهرفته شکل کلاسیک اپیدمی را به خود گرفته است.
این شکل اپیدمی، متاثر از روش انتقال ایدز هم هست. یعنی اکنون در دنیا بیشتر موارد انتقال ایدز از طریق جنسی است و به همین دلیل هم معمولا تعداد خانمها و آقایان مبتلا به ایدز برابر است. اما فقط از راه انتقال جنسی ویروس، خانمها به دلیل آناتومی و فیزیولوژی بدنشان آسیبپذیرترند و بیشتر در معرض ابتلا به ایدز از طریق رابطه جنسی هستند. البته این حرف به این معنی نیست که آقایان مصون هستند، ولی در کل، آسیبپذیری خانمها برای انتقال ویروس اچ.آی.وی در رابطه جنسی بیشتر است. البته فعلا عمده راه انتقال ایدز در ایران، کماکان اعتیاد تزریقی، سپس رابطه جنسی و در نهایت انتقال از طریق مادر به کودک است.
این تغییر شکل اپیدمی ایدز در ایران که درباره آن صحبت میکنید، چه تاثیراتی میتواند بر روند مقابله با ایدز داشته باشد؟
نکته مهم این تغییر شکل اپیدمی ایدز در ایران این است که خانمها فقط خودشان تنها نیستند و بچهدار میشوند. بنابراین وقتی از عفونت خانمها صحبت میکنیم، درباره عفونت نسل آینده هم حرف میزنیم.
اما الان خوشبختانه پیشرفت علم در زمینه اچ.آی.وی به نقطهای رسیده که میتواند از انتقال این ویروس به جنین جلوگیری کند. یعنی اگر مادری که اچ.آی.وی دارد، در سه ماهه اول بارداری تحتکنترل و درمان باشد، بچه او سالم به دنیا میآید. همین موضوع به ما کمک میکند که دنبال نسلی عاری از اچ.آی.وی باشیم که برخی کشورها به این هدف نزدیک شدهاند. یعنی در این کشورها، دیگر موارد جدید ابتلا به ایدز از سوی کودکان نیست.
وقتی کودکی با اچ.آی.وی به دنیا میآید، ناخودآگاه بار عاطفی سنگینی به خانواده تحمیل میشود.
همچنین امید به زندگی در کودکان مبتلا به ایدز بسیار پایین است، بنابراین شاخص مرگ و میر کودکان در جامعه هم تحتالشعاع قرار میگیرد. در این شرایط ما با میزان بالایی از مرگ و میر کودکان مواجه خواهیم بود.
علاوه بر آن، داروهای این کودکان هم گرانتر و دسترسی به آن سختتر است.
سیستم ایمنی کودکان مبتلا به ایدز نیز بسیار ضعیف است و آنها مستعد سرایت عفونتهای فرصتطلب هستند. از اینرو این اتفاق هم بار مالی سنگین و هم بار اجتماعی و بهداشتی بالایی دارد، در حالی که میتوانیم پیشگیری کنیم و به نقطهای برسیم که کودک یک مادر مبتلا به اچ.آی.وی، سالم به دنیا بیاید. با وجود این من مطمئنم ایران میتواند درصورت تمرکز بیشتر بر امر پیشگیری، تا یکی دو سال آینده به جایی برسد که انتقال از مادر به فرزند به صفر برسد. اما در کل میبینید که اگر شکل اپیدمی عوض شود و زنان بیشتری درگیر ایدز شده و شناسایی نشوند، در نتیجه نسل آینده هم با مشکلات زیادی روبهرو خواهد شد.
آماری از میزان تحصیل و شغل و ازدواج مبتلایان به ایدز در ایران دارید؟
نه، فقط آمار سن، جنس و راه انتقال را داریم، اما آمار دیگری نداریم.
اگر خاطرتان باشد تولید داروی آیمود برای درمان این بیماران، سروصدای زیادی به پا کرد ولی در نهایت، تب آن خوابید. آیا این داروی ساخت داخل که ادعا میشد ایدز را درمان میکند، مورد استفاده بیماران قرار میگیرد؟
من در جریان جزئیات آیمود نیستم. فقط میدانم کارشناسان همان موقع هم اعلام کردند این دارو، ضدویروس اچ.آی.وی نیست بلکه سیستم ایمنی بدن بیمار را تقویت میکند.
وضع درمان این بیماران در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا آنها به درمانهای روز دنیا دسترسی دارند؟
برخی داروهای ضدویروس اچ.آی.وی در کشور تولید میشود و برخی دیگر از سازمان ملل و صندوق جهانی وارد میشود. هر بیماری که به اچ.آی.وی مبتلا میشود، بلافاصله وارد مرحله درمان نمیشود، بلکه باید یک سری شاخصها را داشته باشد تا درمان دریافت کند. مثلا میزان گلبول سفید خونش تا یک حدی پایین آمده باشد که این شاخصهای جهانی هم مدام در حال تغییر است، اما هماکنون این شاخصها به شکلی درآمده که افراد بیشتری تحت درمان قرار میگیرند. یعنی شاخصها را طوری تعریف کردهاند که تعداد بیماران بیشتری بتوانند وارد مرحله درمان شوند. وزارت بهداشت ایران هم این شاخصهای جدید درمانی را قبول کرده است، بنابراین باید تعداد بیماران بیشتری تحت مداوا قرار بگیرند.
اما نکته مهم این که در وهله اول باید مبتلایان بیشتری شناسایی شوند و در صورتی که آن شاخصها را دارند، سریعتر وارد مرحله درمان شوند تا با کاهش ویروس در بدنشان، میزان سرایت در جامعه هم کاهش پیدا کند.
واقعیت این است که سیستم درمانی ما نیاز به تقویت دارد. کلا درمان بیماران مبتلا به اچ.آی.وی در خاورمیانه و شمال آفریقا نیاز به بهبود دارد؛ بهطوریکه ما کمترین میزان پوشش درمانی را در خاورمیانه و شمال آفریقا داریم و فقط حدود 11 درصد در بزرگسالان بیمار، خدمات درمانی میگیرند، چون خیلی از آنها شناسایی نشدهاند.
البته بحث درمان، دو قطب مهم دارد؛ بخش اول به پزشک، مسئولان و افرادی برمیگردد که درمان را ارائه میدهند و بخش دوم هم به خود بیمار برمیگردد که باید درمانهایش را ادامه بدهد، در حالی که بخشی از بیماران، درمان را به دلایلی مثل عوارض جانبی داروها نیمهکاره رها میکنند.
پوشش درمانی این بیماران در کشور ما براساس شاخصهای جدیدی که سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده، بسیار پایین است.
یعنی الان فقط حدود 10 تا 12 درصد مبتلایان به ایدز در ایران که واجد شرایط درمان هستند، درمان میگیرند، اما بسیاری از آن جمعیت 90 درصد باقیمانده، اصلا شناسایی نشدهاند که بخواهند درمان بگیرند.
در حقیقت، اگر با همین روند فعلی جلو برویم، تعداد مبتلایان به ایدز در ایران 100درصد افزایش پیدا میکند، اما اگر اقدامات پیشگیرانه را انجام بدهیم، این ظرفیت در کشور ما وجود دارد که بیماری شکسته شود.
پس به اعتقاد شما مشکل اصلی در نظام درمان بیماران مبتلا به ایدز در ایران، ضعف در بیماریابی است؟
بله. ماجرا این است، تعداد افرادی که تحتدرمان قرار گرفتهاند، پیگیری درمانشان خوب بوده، اما سیستم بیماریابی در ایران مناسب نیست، ولی پیگیری خود بیمار برای تکمیل شدن درمان خوب است.
مشکل کار کجاست؟ آیا باید بیماران را غربالگری کنیم یا بودجه کافی در ایران برای بیماریابی در زمینه ایدز وجود ندارد؟
بیماریابی به برنامهریزی، اعتبار مالی و نیروی انسانی نیاز دارد و البته راه آن غربالگری نیست.
در مورد اچ.آی.وی، ما برنامه جدیدی داریم با عنوان پایان دادن به اچ.آی.وی تا سال 2030 و برای این کار به یکسری برنامه تا پایان سال 2020 نیاز داریم. یعنی برای اینکه به اهداف سال 2030 برسیم، نیاز داریم که سریعتر به یکسری اهدافمان تا سال 2020 برسیم. این پنج سال، پنجره فرصت ماست که اگر بتوانیم از این فرصت استفاده کنیم، اچ.آی.وی تا سال 2030 کنترل میشود، اما اگر نتوانیم، اچ.آی.وی بزرگتر از دفعه قبل برمیگردد.
برنامه عملیاتی که برای این هدف داریم و ایران هم بخشی از این عملیات است، عبارت است از اینکه در برنامه جهانی «90، 90، 90» میخواهیم تا سال 2020، شرایط بهگونهای شود که 90 درصد افرادی که اچ.آی.وی دارند از بیماری خودشان آگاه باشند، 90 درصد افرادی که نیاز به درمان دارند، تحتدرمان قرار بگیرند و 90 درصد افرادی که تحتدرمان هستند، 90 درصد میزان ویروس در آنها کاهش پیدا کند.
آیا با برنامه پیشگیرانهای که شما عنوان میکنید، کشور ما میتواند به این هدف نائل شود؟
اگر شرایطش فراهم شود، میتوانیم زودتر از سال 2020 به این هدف نزدیک شویم. گرچه مثلا در مورد نوزادان، هر سال کمتر از 20 مورد زن باردار مبتلا به اچ.آی.وی را پیدا میکنیم، آن هم در حالی که باید هزار زن باردار مبتلا پیدا کنیم، ولی با این وجود فکر میکنم با توجه به زیرساختهای مناسب بهداشتی در ایران، میتوانیم دستکم در مورد نوزادان، موارد ابتلای جدید را تا سال 2020 به صفر برسانیم.
اگر براساس رویه فعلی حرکت کنیم چطور؟
اگر ما با همین وضع فعلی پیش برویم، پیشبینیهای علمی این است که این اپیدمی در سطح جهان تا سال 2030 کنترل نمیشود و با شیب پیوستهای میزان موارد جدید ابتلا به اچ.آی.وی و موارد مرگ مبتلایان نیز افزایش پیدا خواهد کرد.
فقط در صورتی میتوانیم بیماری را تا سال 2030 کنترل کنیم که بتوانیم برنامه 90، 90، 90 را تا سال 2020 اجرا کنیم. در سال 2001 آمار مبتلایان در آن سال بیش از سه میلیون نفر بود، در سال 2013 نیز آمار مبتلایان جدید به اچ . آی . وی، حدود دو میلیون و صد هزار نفر بوده است، اما تا سال 2020 میخواهیم این تعداد به 500 هزار نفر و تا سال 2030 به 200 هزار نفر برسد. اگر چنین اتفاقی بیفتد آنوقت میتوانیم بگوییم که این 200 هزار مورد ابتلا با وجود جمعیت 7.5 میلیاردی جهان، چیزی حدود صفر است.
اگر به این هدف برسیم، علاوه بر اینکه بیماری را کنترل کردهایم، توانستهایم به طور کلی زیرساختهای بهداشتی و دانش خودمان را برای مقابله با بیماریهای نوپدید، ارتقا بدهیم. این یک هدف والاست که باید در ایران هم اجرا شود.
آیا میزان انگ و تبعیض نسبت به بیماران مبتلا به ایدز در ایران کاهش پیدا نکرده است؟
واقعا وضع بهتر شده و باید در این زمینه از همه خبرنگاران و رسانهها تشکر کرد که فرهنگسازی کردهاند.
همچنین باید از خود افراد مبتلا به ایدز هم تشکر کرد که با حضور در سخنرانیها و جلسات مختلف، اطلاعات در مورد بیماری ایدز را در اختیار دیگران قرار میدهند.
اما همچنان تاخیر در ارائه خدمات پزشکی به این بیماران وجود دارد که جامعه پزشکی ما باید بیشتر به این مساله بپردازد. مثلا بیماران مبتلا به اچ.آی.وی وقتی برای انجام عمل جراحی مراجعه میکنند، برخی پزشکان آنها را پذیرش نمیکنند یا با تاخیر پذیرش میکنند. در حالی که ما در طب یک قانون داریم که پزشک باید همواره احتیاط استاندارد را رعایت کند. یعنی پزشک باید با این پیشفرض کار کند که همه بیمارانش مبتلا به اچ.آی.وی و هپاتیت هستند، بنابراین پزشک باید نکات ایمنی و بهداشتی را بهگونهای رعایت کند که بیماری به خودش یا دیگر بیماران، منتقل نشود.
البته ما یک مورد هم گزارش نداشتهایم که کسی بر اثر دندانپزشکی به اچ.آی.وی مبتلا شده باشد، ولی متاسفانه این موضوع بیشتر به صورت قصه تکرار شده است.
بیماران مبتلا به ایدز در ایران، همچنان از نظر اقتصادی و فشار اجتماعی، مشکلاتی را تحمل میکنند. چون هر چه باشد آنها بخشی از درآمدشان را صرف هزینههای درمان میکنند و هر شغلی را هم نمیتوانند انتخاب کنند.
چطور میشود دید آن بخش از جامعه را که هنوز فکر میکند یک فرد مبتلا به ایدز گناهکار است و باید طرد شود، تغییر داد؟
برای رسیدن به این هدف، نقش فعال خود بیمار خیلی مهم است که بتواند با داشتن شغل و خانواده، مثل همه مردم زندگی متعادلی داشته باشد و برای جامعه مفید باشد.
اما برای رفع انگ و تبعیض نسبت به این بیماران، جامعه هم باید از این بیماران حمایت کند. مثلا یک خانم مبتلا به ایدز بتواند بدون ترس از اینکه او را مورد بازخواست قرار دهند و درباره نحوه ابتلایش بپرسند و همچنین بدون آنکه حس کند به او انگ میزنند، بتواند بدون دغدغه به مراکز درمانی برود و درمانش را پیگیری کند. این کار به نفع جامعه هم هست، چون سطح ایدز در جامعه کاهش پیدا میکند.
پاسخ این پرسش موافقان و مخالفان زیادی دارد، میخواهم بدانم از دیدگاه شما آیا یک فرد مبتلا به ایدز باید نوع بیماریاش را مخفی کند یا بدون نگرانی به همه بگوید؟
من و شما نمیتوانیم به این پرسش پاسخ بدهیم. انتخاب با خودشان است، اما توصیه ما این است، در جایی که باید اقدامات پزشکی و جراحی انجام شود، بیماران مبتلا به ایدز، بیماریشان را اعلام کنند که اتفاقا همین کار را هم انجام میدهند.
امین جلالوند / گروه جامعه
جام جم سرا: یک دفعه خدمه لیبر با یک مژده بزرگ به طرفمان آمد: بیاین خانم دکتر. این جفت همون مریضه. هنوز نبردم تو چاه مخصوص جفت بندازم. از خوشحالی میخواستم ببوسمش. جفت را مانند یک شیء گران بها بغل کردم و توی سطل فرمالین انداختم.»
این یکی از روایتهای مستند «دکتر زویا طاووسیان» است؛ او دکترای تخصصی جراحی زنان و زایمان دارد و مانند خیلی از همکارانش مقدمات ورود هزاران کودک را به این دنیا فراهم کرده؛ اما این تنها مهارت او نیست. این پزشک متخصص بجز درمان بیماری و جراحی، توانایی دیگری هم دارد که او را از بقیه متمایز کرده: دستش با نوشتن آشناست و ذهنش جزئیترین خاطرات سالهای طبابت را به یاد میسپارد؛ بجز زبان تیغ، زبان قلم را هم میشناسد و خیلی وقتها خودش میشود راوی اتفاقهایی که بین او و بیمارانش رخ دادهاند. اتفاقهایی که شماری از آنها نوشته شده و خیلی هایشان جایی گوشه ذهن این خانم دکتر نویسنده پنهان شدهاند.
اگر اهل کتاب و مطالعه باشید شک نکنید که خانم دکتر از همان صفحههای کاغذی کتاب هم میتواند دست شما را بگیرد و تا کنار تخت زایمان، همراهیتان کند تا از دریچه چشمان یک پزشک شاهد شگفتانگیزترین صحنه آفرینش باشید؛ لحظه تولد یک انسان.
یک صبح زیبای پائیزی پای صحبتهای دکتر زویا طاووسیان مینشینیم و تقویم خاطراتش را ورق میزنیم؛ از روزهایی که یک دختر دبستانی بوده میگوییم، از روزهای سخت رزیدنتی تخصصی عبور میکنیم و میرسیم به امروز؛ همین لحظهای که او پشت میز طبابتش نشسته و سومین کتابش روی میز مقابل ماست.
بله دقیقاً همین طور بود. اصلاً یکی از دلایل علاقه من به پزشکی این بود که وقتی بچه بودم خیلی مریض میشدم؛ از نظر جسمی بچه خیلی ضعیفی بودم مخصوصاً در دوران دبستان. بعد چون آن موقع ساکن شهرستان دماوند بودیم و دماوند جزو مناطق خیلی محروم حساب میشد، درمانگاههای زیادی نداشت و در همان درمانگاههای کم هم پزشک همزبان نداشتیم. بیشتر پزشکها پاکستانی و هندی بودند و ارتباط برقرار کردن با آنها کار راحتی نبود. همین موضوع باعث میشد که خیلی وقتها برای درمان به تهران مراجعه کنیم؛ حالا اگر زمستان بود، برف و سرما هم سد راهمان میشد و دردسرهای زیادی درست میکرد. به خاطر همین از همان روزهای بچگی در رؤیاهایم خودم را در لباس سفید پزشکها میدیدم.
دلایل زیادی داشت یکی اینکه پدرم خیلی دوست داشت این تخصص را بگیرم. دلیل دیگر علاقه شخصی خودم بود. علاقهای که در دوران تحصیل در رشته پزشکی عمومی در من زنده شده بود. ببینید در این دوره فضا طوری است که دانشجویان پزشکی وارد محیط بیمارستان میشوند، در بخشهای مختلف درگیر کار میشوند و علائقشان را پیدا میکنند. البته چون در بخش زنان یک سیستم نظامی خیلی سفت و سخت حاکم است و بیشتر دانشجوهای پزشکی خاطره خوبی از دوران دوماههای که برای کارورزی یا کارآموزی به بخش زنان میروند ندارند اما من جذب این رشته و این فضای خاص شدم.
لحظه تولد بچهها و کمک به مادرانی که قرار بود برای نخستین بار کودکشان را بعد از 9 ماه انتظار در آغوش بگیرند. به این ترتیب علاوه بر آن دوره هفت ساله پزشکی عمومی، چهار سال هم دوره تخصصی و جراحی زنان و زایمان را گذراندم. بعد از آن هم روال این است که باید به تعهدهایی که زمان دانشگاه دادیم عمل کنیم. آن زمان دوره تخصص ضریب K برای ما نصف دوران تحصیل بود، من این دوسال را در یکی از شهرهای کوچک اراک گذراندم؛ شهرستان شازند.
بله؛ اتفاقاً مادر دوتا دختر دوقلو هم بودم. من در 20 سالگی ازدواج کردم و در 23 سالگی مادر شدم. یعنی بیشتر دوران تحصیلم را درحالی که مادر بودم گذراندم. هنوز یادم نرفته که 20 روز مانده به امتحان «پره انترنتی» که در واقع امتحان انترن شدن برای دانشجوهای پزشکی است، دختران من به دنیا آمدند. وقتی تخصصم را شروع کردم بچهها دوسال و نیمه بودند، دوره تخصص مخصوصاً سال اول تخصص دوره خیلی سختی است، حالا این وسط بچه هاهم کوچک بودند، کشیکها زیاد و طولانی بود، خیلی وقتها من 36 ساعت کشیک بودم و فقط 10- 12 ساعت به خانه و زندگیام میرسیدم. حتی بچهها را مدتی در مهد کودک شبانه روزی میگذاشتم.دوره خیلی سختی بود اما خوشبختانه همسرم و خانوادههایمان خیلی کمک کردند و هوایمان را داشتند.
احساس کردم باید مردم را با زندگی دانشجویان پزشکی آشنا کنم؛ با مشکلات، سختیها و اتفاقهای تلخ و شیرین کارشان. دوست داشتم خاطراتی که در طول 4 سال رزیدنتی بر من گذشته بود در جایی ثبت شود. از آنجایی که نوشتن را هم دوست داشتم، به این فکر افتادم که این اتفاقها را مستند کنم. البته یکی از دلایل دیگر این کار، تماشای سریال روزگار قریب بود که بر اساس خاطرات دکتر قریب ساخته شده بود و برای من خیلی جالب بود که بخشی از خاطرات پزشکی ما در آن سالها از طریق این خاطرات مستند شده است.
بله شاید قبل از نوشتن، قصه گفتن را دوست داشتم. قبل از اینکه مدرسه بروم یکی از بهترین تفریحات و بازی هایم این بود که در یک اتاق در بسته و به تنهایی برای خودم با صدای بلند قصه بگویم. قصههایی که هیچوقت ننوشتم اما حتی بعضی وقتها تک تک آنها را با جزئیات به یادم میآورم. بعد که مدرسه رفتم این علاقه در کلاس انشا جهت گرفت و پرورش پیدا کرد. تا دوره دانشگاه که من به نوشتن به صورت جدیتری نگاه کردم چون در دانشگاه فضای بیشتری برای نوشتن بود.کانونهای مختلف فرهنگی وجود داشت، کانون شعر و داستان و... اما وقتی دوره تخصصیام شروع شد، نوشتن را عملاً برای مدت زیادی رها کردم. فقط گاهی اتفاقهای مهم آن دوران را به صورت یادداشتهایی کوچک گوشه سررسیدم مینوشتم. از احساساتم که بیشتر تلخ بودند مینوشتم. چون دوره تخصص برخلاف دوره پزشک عمومی فضای سرد و سنگینی داشت. مجموعه آن یادداشتها را سالها بعد یعنی بعد از 9 سال و بعد از بارها بازنویسی با عنوان «مورتالیته و جیغ سیاه» منتشر کردم.
نه قبل از آن کتابی به اسم «ندای درون» منتشر کرده بودم تقریباً اواخر سال 89 که مجموعه داستان بود. شخصیتهای این کتاب هم از فضای پزشکی دور نبودند. در حقیقت خیلی وقتها دغدغههایم و چیزهایی که دیدهام خود به خود تبدیل به داستان میشوند.
این کتاب هم یک رمان بلند است که باز هم در فضای پزشکی میگذرد و درباره جراحی است که خودش دچار مشکل شده و برای حل مشکلش با یک سری قوانین دست و پاگیر مواجه میشود. شخصیتهای اصلی همه این داستانها زن هستند. شاید چون بیشتر خاطراتم با زنان است و در این سالها در فضای زنانه کار کرده ام. البته من اصراری ندارم که در فضای کاری خودم داستان بنویسم، اما انکار نمیکنم که محیط زندگی پیرامون من جنبههای داستانی زیادی دارد و بسیار پرکشش است. از طرف دیگر مخاطب با این محیط کاری چندان آشنا نیست و سختیها و مرارتهای دنیای پزشکی را نمیداند و به نظرم این کتابها توانسته تا اندازهای این موضوع را برای آنها روشن کند.
همیشه چه در دوره تحصیل و چه در حال حاضر خیلی موافق سزارین نبوده و نیستم؛ مخصوصاً سزارینهای امروز که بیشتر در شرایط غیرضروری یا به دلخواه پزشک و بیمار صورت میگیرند اما آمارشان کم هم نیست. علتهای مختلفی هم میتواند داشته باشد. شاید چون پزشکها وقت و انرژی کمتری در این نوع زایمان میگذارند ولی در زایمان طبیعی هم پزشک و هم مادر باید صبور باشند. البته من نمیگویم زایمان طبیعی به هر قیمتی؛ چون بعضی وقتها بچه خیلی درشت است یا لگن مادر خیلی کوچک است و نمیتوان این کار را انجام داد. اما در کل 70 درصد زنان میتوانند طبیعی زایمان کنند و این کار را نمیکنند.
سعی کردم طبیعی زایمان کنم اما چون بچهها دوقلو بودند و یک هفته هم از وقت زایمانم گذشته بود و هنوز درد نداشتم و سلامتی بچهها هم در خطر بود مجبور به سزارین شدم.
بله دقیقاً. نخستین بچه دختر بود که آبان 81 وقتی رزیدنت سال اولی بودم به دنیا آوردم. تازه دو ماه از تخصصم گذشته بود. رزیدنت سال بالایی کنارم ایستاده بود. من تا قبل از آن، زایمان دیده بودم اما این بچه را خودم به دنیا آوردم به تنهایی. بچه مانند یک ماهی کوچولو سرخورد توی دست من. البته خیلی هم راحت نبود استرس زیادی داشتم، همکارم هم مدام داد و بیداد میکرد و اشتباهاتم را میگفت. بعد از تولد بچه، من هم پابه پای مادر و بچه تازه به دنیا آمده گریه میکردم.
الان نه. اما یک موقعی داشتم. مثلاً همان دوره رزیدنتی تخصصی بیشتر از 2000 بچه به دنیا آوردم. حالا خودتان حساب کنید که چند سال گذشته و چند تا بچه دیگر به جمع آن 2000 تا اضافه شدهاند.
جزئیات تک تک اتفاقها در خاطرم است. مثلاً نخستین نوزادی که مرده بود، یک پسر بود. مادرش سه پسر دیگر به دنیا آورده بود و همه داخل شکم مادر مرده بودند. من سال اولی بودم. بچه را از شکم مادر خارج کرده بودم اما مادر نمیگذاشت بچه را ببرند. او را بغل کرده بود و با گریه میگفت بگذارید برایش لالایی بخوانم. آنقدر فضا تلخ و سنگین بود که من و رزیدنت سال بالاییام شدیدتر از خود مادر گریه میکردیم |
نه هیچوقت. این فرآیند تولد آنقدر جالب است که هیچوقت تکراری نمیشود. بگذارید خاطرهای را تعریف کنم. یک بار در همان دوران رزیدنتی من ساعت 7 شب رفتم اتاق عمل که یک مریض را سزارین کنم و ساعت 7 صبح از اتاق عمل آمدم بیرون. چون آن شب تعداد سزارینهای اورژانسی خیلی خیلی زیاد بود و فقط 12 مریض را من سزارین کردم. آنقدر با عجله این کار را انجام میدادم که در فاصله جراحی دو مریض، فقط فرصت داشتم لباس جدید بپوشم و دستهایم را بشویم. نماز نخواندم، شام نخوردم و نخوابیدم. صبح دیگر اصلاً نمیدیدم که دارم چکار میکنم!
یک بار وقتی که هنوز دانشجوی پزشکی عمومی بودم با همسرم در قطار بندرعباس- تهران، این اتفاق برایم افتاد. نزدیکیهای سیرجان بود که صدای داد و فریاد را از یکی از کوپهها شنیدیم و متوجه شدیم که پسربچه سه سالهای از بالای تخت افتاده و سرش آسیب دیده. من کارهایی که بلد بودم را انجام دادم تا موقعی که قطار به ایستگاه بعدی رسید و بچه را به بیمارستان منتقل کردند.
بله متأسفانه. هم مادر و هم نوزاد. که خیلی اتفاق تلخی است. جزئیات تک تک این اتفاقها همیشه در خاطرم است. مثلاً نخستین نوزادی که مرده بود، یک پسر بود. مادرش قبل از او سه پسر دیگر به دنیا آورده بود و همه در ماه 9 داخل شکم مادر مرده بودند. این پسر هم همان سرنوشت را داشت. آن موقع من سال اولی بودم. بچه را از شکم مادر خارج کرده بودم اما مادر نمیگذاشت بچه را ببرند. او را بغل کرده بود و با گریه میگفت بگذارید من برایش لالایی بخوانم. حسرت لالایی خواندن برای بچهام در دلم مانده. آنقدر فضا تلخ و سنگین بود که من و رزیدنت سال بالاییام حتی شدیدتر از خود مادر گریه میکردیم.
بله یک بار در همان دوران رزیدنتی، شب خیلی پرحادثهای در بیمارستان داشتیم و کلاً همه از نظر روحی و جسمی خسته و به هم ریخته بودند. وسط این شلوغیها، خانم جوان 20 سالهای را روی ویلچر به پذیرش آوردند که نا نداشت راه برود. چهارماهه باردار بود و در شرایط جسمی واقعاً بدی قرار داشت. معاینات اولیه مشخص کرد که خونریزی داخل شکمی دارد. بعد از سونوگرافی اورژانسی هم متوجه شدیم که مقدار زیادی خون و مایع داخل شکم جمع شده و قلب جنین هم دیده نمیشود. در آن شرایط، استادی که اتفاقاً مدیر گروه ما هم بودند از روی تجربهای که داشتند تشخیص پارگی رحم را برای این زن جوان دادند. در بیشتر موارد پارگی رحم باید رحم را خارج کرد. چون آن شب بیمارستان شلوغ بود و سال بالاییها سر عملهای دیگری بودند، من همراه ایشان به اتاق عمل رفتم. حالا باید این موضوع را با خانوادهاش در میان میگذاشتیم و از آنها رضایت میگرفتیم. اما هیچکدام از اعضای خانوادهاش یعنی پدر و مادرش و همسرش راضی به خارج کردن رحم نبودند. لحظه به تندی میگذشت بیمار در وضعیت خیلی بدی قرار داشت. بالاخره استادم موفق شد همسر این خانم را راضی کند و عمل را شروع کردیم. وقتی شکم زن باز شد با مورد عجیبی مواجه شدیم. رحم زن یک رحم غیر طبیعی بود و دوتا شاخ داشت که یکی از شاخهایش که کوچکتر بود پاره شده بود. جنین در این شاخه لانه گزینی کرده بود ولی چون کم کم بزرگتر شده بود و دیگر فضا برای رشد نداشت رحم پاره شده بود. ما این شاخ اضافه را برداشتیم و بقیه رحم را حفظ کردیم. خوشبختانه زن زنده ماند و سال بعد دوباره به بیمارستان ما مراجعه کرد البته این بار برای زایمان یک بچه دیگر. (ایران بانو)
جام جم سرا: حجاب یک میراث فرهنگی است و از میراث فرهنگی هم باید به شیوهای فرهنگی حراست کرد و هم از ابزارهای قانونی دیگر در حراست آن، یاری گرفت. یعنی باید کاری کرد تا مردم به حجاب به عنوان یک فرهنگ نگاه کنند و به آن عشق بورزند و داوطلبانه انتخابش کنند؛ حجابی که برای آنها نه محدودیت که مصونیت میآورد و به جای طردشدگی، پذیرش اجتماعی را به دنبال دارد.
در حوزه آموزش هیچ ابزاری بهتر از تلویزیون نیست، این رسانه امروز در دورافتادهترین نقاط کشور نیز در دسترس است و خاصیتش این است که مردم حرفهایش را باور میکنند و از آن تأثیر میگیرند. بیشتر مردم وقتی ماجرایی را از تلویزیون میبینند تردید نمیکنند که حق با گوینده است و وقتی میخواهند برای حرفهایی که میزنند مدرک بیاورند میگویند خودشان آن را از تلویزیون دیدهاند یا شنیدهاند.
تلویزیون رسانه قدرتمند تصویری است که همین تصویر میتواند برگ برنده دیگری برایش باشد چون افراد با دیدن، بهتر متقاعد میشوند و از طریق چشمها بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرند و بعید نیست طالب چیزی بشوند که میبینند. پس رسانهای چنین قدرتمند میتواند آثاری عمیق بر جا بگذارد و با زبانی نرم چیزهایی را آموزش دهد که با هیچ تحکمی قابل آموزش نیست. این قدرت در حوزه ترویج حجاب نیز جاری است؛ به طوری که تلویزیون قادر است مستقیم و غیرمستقیم از حجاب بگوید و بر تعداد دوستداران آن بیفزاید.
«مدینه» و «ستایش»؛ نماد زنانی محجبه و فعال
البته در سالهای اخیر از این قابلیت تلویزیون در حد مطلوبی استفاده شده و شخصیتهای محجبه در تلویزیون بیشتر ظاهر میشوند و زنان چادری چه در فیلمها، چه در سریالها و چه در برنامههای زنده بیشتر حضور دارند. شاید فی البداهه بشود به سریالهای «مدینه» و «ستایش» اشاره کرد که این روزها هر دو از شبکه تماشا در حال بازپخش هستند.
در این دو مجموعه، دو زن با حجاب کامل جلوی دوربین ظاهر شده و روایتگر نقشهایی شدند که به دل مینشست. مدینه زنی است با اعتقادات و باورهای دینی که وقتی خانواده اش دچار مشکل میشود، با سختکوشی و تکیه بر اعتقادات مذهبی از مشکلات عبور میکند و نمادی از امید، آگاهی، دینباوری و اخلاق میشود.
ستایش نیز زنی جوان است که در سالهای ابتدایی زندگی مشترک همسرش را از دست میدهد و به علت عشق به همسر ازدسترفتهاش و قولی که به او داده، دو فرزندش را با مشقت بزرگ میکند تا مطابق اعتقادات مادی و مستبدانه پدر شوهرش بزرگ نشوند.
این دو زن هر دو نماد مقاومت، تلاش و امید بودند، دو زن که حجاب ویژگی اصلی ظاهر آنها و اعتقادات دینی و اخلاقی، ویژگی اصلی باطن آنها بود. گرچه، شخصیت مثبت این دو، به منزله مثبت بودن تمام فضای مجموعههای مذکور نیست و یا اینکه نمیتوان انتقادی به این دو مجموعه گرفت.
در دهه های ۶۰ و۷۰ نیز سریالهایی در تلویزیون پخش میشد که همین تأثیر عمیق را بر مخاطب داشت که اتفاقاً شخصیتهای جذاب آن نیز زنانی باحجاب بودند؛ مجموعههایی چون «سایه همسایه»، «در پناه تو» و «در قلب من» از این جمله بودند. «در پناه تو» روایت زندگی چند جوان دانشجو بود که دو نفر از آنها با هم ازدواج کردند اما چون از یک طبقه فکری نبودند ناچار به طلاق شدند. این طلاق نیز بیشتر عبرتآموز بود و میشد از آن درس گرفت که نباید در ازدواج بر اساس ظاهر آدمها قضاوت کرد و بیگدار به آب زد ولی نکته جذاب این سریال، حضور شخصیت مریم (لعیا زنگنه)، دختری با حجاب و کاملاً آراسته بود. در زمان پخش این سریال، حجاب مریم تأثیر زیادی بر مخاطبان جوان بهویژه دخترها داشت و خیلی از دبیرستانیها و دانشجویان سعی میکردند به سبک مریم افشار چادر بپوشند و از روسریهای رنگی استفاده کنند.
در سریال «در قلب من» نیز از چادر بهخوبی استفاده شد و خانوادهای که جلال اجلالی، ثریا قاسمی، لعیا زنگنه و پارسا پیروزفر نقشهایش را ایفا میکردند، تحت تأثیر همین حجاب و البته اعتقادات مذهبی باطنی، از خانواده دیگر سریال که مستول نیز بود، خوشتر بودند. البته برقرار کردن رابطه حتمی میان حجاب، فقر و خوشبختی کار درست و منصفانهای نیست، همان طورکه ربط دادن همه بدبختیها به ثروت و بدحجابی کاری دور از قواعد اعتدال است ولی تلویزیون به عنوان رسانهای که رسالتش ترویج حجاب و عفاف است، باید مخاطبان را به این نتیجه برساند که داشتن حجاب و عفاف یکی از لازمههای داشتن آرامش و رسیدن به خوشبختی است؛ آن هم برای جامعه ایرانی و اسلامی ما که این باور قرنهاست در تار و پودش بافته شده است. در آثار دیگری نیز حجاب، محور مرکزی کار بود؛ به طور مثال، مجموعه «وزیر مختار» با بازی سعید نیکپور و ایرج راد و اکبر عبدی، موضوعی تاریخی را درباره غیرت مردم ایران در دفاع از زنان محجبه روایت میکرد.
تبلیغ غیرمستقیم حجاب
مهدی ناظمی اردکانی عضو دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز بر این نقش تأکید میکند و میگوید همه رسانهها موظف به گسترش نمادهایی از فرهنگ هستند و رسانه ملی موظفتر از بقیه رسانهها، زیرا رسانهای است که باید پیامهای رهبری را در جامعه ترویج کند. او معتقد است اگر رهبری، چادر را حجاب برتر میدانند، تلویزیون نیز مثل آنچه که تاکنون کرده باید شخصیتهای مثبت فیلمها، سریالها، مستندها و برنامهها را به خانمهای چادری اختصاص دهد تا از این طریق باعث نفوذ حجاب در جامعه شود.
این همکار دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی در واقع منظورش تبلیغ غیرمستقیم چادر و حجاب است و به آموزش ضمنی این پیام به مخاطبان باور دارد. به گفته او، تبلیغ غیرمستقیم تأثیر زیادی بر مخاطبان میگذارد، مثل اینکه آنها بانوانی را در تلویزیون ببینند که جزو متخصصان و نخبگان و افراد موفق جامعه هستند و با حجاب چادر همه پله های ترقی را طی کردهاند.
زهره الهیان نماینده مردم تهران در مجلس هشتم و فعال حوزه زنان نیز تحلیلی مشابه از نقش تلویزیون دارد و معتقد است حجاب باید به عنوان یک آموزه ثابت در برنامه های تلویزیون مد نظر باشد و از حجاب به ویژه چادر به عنوان عامل مصونیت زنان یاد شود؛ البته همه اینها به روشهای غیرمستقیم و نرم و نه دستوری و باعث دلزدگی و اغلب در قالب های هنری مثل فیلمنامههای جذاب. منیره نوبخت عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان نیز نقشی شبیه به این برای تلویزیون قائل است و گرچه میگوید در دو سه دهه گذشته از مسائل فرهنگی به ویژه موضوع حجاب غفلت شده و این حضور کمرنگ را میشد در برخی از برنامههای تلویزیون نیز مشاهده کرد اما در سالهای اخیر توجه به حجاب در رسانه ملی بیشتر شده که البته بهتر از این نیز میتواند بشود. وی نیز به ترویج حجاب به صورت غیرمستقیم معتقد است، مثل تولید برنامه هایی برای بررسی آسیبهای ناشی از بدحجابی و یا حتی برگزاری مناظرههایی با موضوع حجاب و عفاف و انعکاس دادن نظرات مختلف مردم در این مناظرهها.
البته نوبخت یک شرط برای برنامه سازی در تلویزیون قائل است و آن اینکه سیاست ترویج حجاب به تولید برنامه های ساختگی منجر نشود؛ برنامه تصنعی از نگاه او، برنامهای است که زنان در آن واقعاً باحجاب نیستند و به حجاب اعتقاد ندارند، اما بر حسب سیاستهای رسانه با حجاب جلوی دوربین ظاهر میشوند.
در واقع او معتقد است برنامه هایی میتواند افراد را به سمت حجاب جلب کند که مردم درباره آن احساس نکنند که ساختگی است؛ موضوعی که زهره الهیان نیز به آن معتقد است و میگوید برای جلوگیری از مصنوعی شدن برنامهها باید از نیروهای ارزشی استفاده کرد که در زندگی شخصی خود به رعایت حجاب پایبندند.
بار سینما بر دوش سیما
استفاده از بانوانی که در قلب خود به حجاب اعتقاد دارند و در ظاهر نیز به آن پایبندند، نکته ای کلیدی است که باید مورد توجه باشد. حرف این کارشناسان درست است چون عالم بازیگری در همه جای دنیا، جهانی رنگارنگ است و کسانی که جلوی دوربین قرار میگیرند و از این طریق شناخته و معروف میشوند، عوالم و سبک و سیاق خاص خود را دارند. همین میشود که یک چهره محجبه محبوب در تلویزیون در برهه ای از زمان به واسطه نقشش در یک فیلم یا سریال، گروه وسیعی را تحت تأثیر مشی زندگی خود قرار میدهد اما اندکی بعد چهره ای متفاوت از او در زندگی شخصیاش یا در رسانه ای بجز تلویزیون منتشر میشود و همه آن آثار خوب قبلی را از بین میبرد. بازیگران و مجریان این چنینی کم نیستند، کسانی که تلویزیون موفق شده از آنها الگویی خوب برای مردم بسازد ولی مشی آنها در زندگی شخصی با این چهره ایده آل در تناقض قرار گرفته و همه تلاشها را نقش بر آب کرده است.
در فیسبوک، اینستاگرام، وایبر و در همه شبکه های اجتماعی امروزی میشود این چهره های متفاوت و نفی کننده حجاب را دید. البته شاید عده ای بر اصل آزادی افراد در انتخاب سبک زندگی و نوع پوشش دست بگذارند و محدود کردن چهره های تلویزیونی در خارج از فضای تلویزیون را نوعی تجاوز به حریم خصوصی آنها تلقی کنند اما باید گفت این نه دخالت است و نه ایجاد محدودیت، بلکه یک خواسته منطقی از جانب کسانی است که دوست دارند چهره محبوبشان در تلویزیون به نقشی که زیر سایه حجاب آن را ایفا کرده، همیشه پایبند باشد و لااقل در انظار عمومی آن طور که انتظار میرود، ظاهر شود.
رعایت این نکته مهم است چون نباید تصاویری که مردم به آن دل بسته اند و از آن الگو گرفته اند یکباره فرو بریزد و نابود شود و مردم دوباره بدون الگو بمانند ولی واقعیت است که هماهنگ نبودن رسانهها با هم فعلاً این مشکل را به وجود آورده است.
مهدی ناظمی اردکانی همکار دبیرخانه شورای فرهنگی و منیره نوبخت عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان، هر دو از این بابت به سینما انتقاد دارند و میگویند این رسانه در راستای سیاستهای تلویزیون حرکت نمیکند.
ناظمی اردکانی که معتقد است بار اصلی ترویج حجاب به دوش سیماست و بسیاری از فیلمهای سینمایی، رسانه های مکتوب، تئاتر و حتی سایتها، ترویج حجاب را در اولویت ندارند، میگوید مفهوم رسانه ملی این است که بقیه رسانهها باید همگام با آن حرکت کنند و پیامهای رسانه ملی را تقویت کنند، نه اینکه در جهت تضعیف پیام های آن حرکت کنند. نوبخت نیز توضیح میدهد که ظاهر شدن افراد با چهره های متفاوت در رسانه های مختلف به باور مردم در مورد حجاب ضربه میزند؛ این تناقض موجب آسیب رساندن به نقشه فرهنگی کشور در حوزه حجاب و عفاف میشود. بر این اساس نوبخت پیشنهاد میدهد که در عرصههای هنری از یک سو حجاب باید دغدغه ای اصلی و برنامه ای اساسی باشد و از سوی دیگر دستاندرکاران باید به تربیت نیروهای معتقد و پایبند به باورهای دینی و اعتقادی بپردازند و از این افراد در رسانهها استفاده کنند. پس طبق گفته کارشناسان، کلید ترویج حجاب در دست رسانهها به ویژه تلویزیون است؛ به این شرط که همه رسانهها همگام با هم پیش بروند(مریم خباز/مجله سروش)
جام جم سرا: یک باور غلط عمومی که موجب شده میزان درآمد مردان در ادارات و سازمانها بیش از زنان باشد این است که مردان در زمینه مالی معاملات بزرگتری انجام داده و تصمیمات بهتری میگیرند در حالی که نتایج یک تحقیق جدید نشان داده زنان در مواقع تصمیمگیریهای مالی و انجام معاملات با توجه به اینکه شرایط و جزئیات بیشتری را میسنجند، بهتر عمل میکنند.
واقعیت این است که ضررهای معاملات همواره غیرقابل انکار است و بدون شک به زمینه مذاکرات و مسائل و فاکتورهای بسیار دیگری وابسته است و تنها به این که یک کارمند زن یا مرد، تصمیمگیرنده بوده مربوط نمیشود.
به نقل از سایسنترال، کارشناسان 51 مطالعه از کشورهای مختلف شامل ایالات متحده، هلند، آلمان، هند و چین را مورد بازبینی قرار دادند. در این تحقیقات که در مجموع 10 هزار و 888 شرکت کننده داشت 4956 زن و 6232 مرد حضور داشتند. در این میان برخی افراد تاجر یا تحصیلکرده، بیسواد و برخی دانشجو بودند. یافتهها نشان داد نتایج مذاکرات و معاملات مالی به شرایط این مذاکرات و افراد حاضر در آنها وابسته است.
نتایج یافتهها نشان داد زمانی که این معاملات توسط زنان رهبری میشد و آنها کاملا به شرایط معامله آگاه بوده و تجربه حرفهای کافی نیز در این زمینه داشتند عملکرد بهتری نسبت به مردان داشتهاند. این نگاه تبعیض آمیز در مباحث اقتصادی نسبت به زنان همواره به سود مردان بوده است.
کارشناسان در این مطالعه میگویند که برخورد مردان در این زمینهها همواره رقابتی، مدعی و سودجویانه بوده است. در مقابل در محیط کار از زنان شاغل توقع میرود که نقش سنتی همیشگی خود یعنی سازگاری دائمی را ایفا کنند و از آنها انتظار میرود که سازگاری بیشتری در محیط کار داشته باشند در حالی که بسیاری اوقات این انتظارات نابهجا و افراطی است و زمانی که رفتار آنها با انتظارات یک اجتماع سنتی هماهنگ نباشد در معرض خطر طرد اجتماعی قرار میگیرند.
در این تحقیقات تاکید شد که این تفکرات جنسیتی در خصوص نقش شغلی زنان باید اصلاح و اعتقادات جانبدارانه مردانه نیز در محیط های کاری حذف شوند. (ایسنا)
جام جم سرا: همایون هاشمی درباره اینکه آیا دولت میتواند برای دریافت یارانه کارتن خوابهای شهر تهران که فاقد شناسنامه و مدارک هویت هستند کاری انجام دهد، پاسخ داد: امکان پرداخت رایانه برای تمامی افراد مجهول الهویه که فاقد شناسنامه هستند و به دلیل قرار گرفتن در طیف آسیبهای اجتماعی اکنون کارتن خواب شده و یا در مراکز و مددسراهای شهرداری تهران نگهداری میشوند، فراهم شده است.
در حالی که رئیس سازمان بهزیستی کشور از هر گونه ابراز نظر درباره آمارهای آسیبهای اجتماعی خودداری کرد اما تنها آماری که هاشمی حاضر شد آن را در اختیار رسانهها قرار دهد آمار زنان کارتن خواب بوده است که ۵ درصد کل کارتن خوابها را تشکیل میدهند.
هاشمی در پاسخ به سوالی درباره یارانه بچههای بدون شناسنامه، از برنامههای تازه سازمان بهزیستی برای حمایت از این بچهها خبر داد و گفت: بررسی وضعیت کارتن خوابهایی که در روزهای سرد زمستان مهمان مددسراها و سامان سراهای شهرداری تهران هستند، نشان میدهد که اغلب این افراد به دلیل قرار گرفتن در سایه آسیبهای اجتماعی از خانواده رانده شدهاند و همین موضوع سبب شده است که در شهر تهران این افراد در معرض مسائل زیادی قرار گیرند که یکی از آنها نداشتن مدارک هویت است.
به گفته حسین زارع صفت مدیر عامل سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شرایط بد اقتصادی سبب بیخانمانی افراد نمیشود، اما از آنجا که آنها اغلب دارای اعتیاد هستند، حمایت اجتماعی خانواده را ازدست میدهند و دوستان و فامیل آنها را به حال خود رهامی کنند. تا آنجا که این افراد مجبور به ترک دیار و خانواده شده و درحالی که پذیرش اجتماعی وجود ندارد، خود فرد هم برای بازگشت به خانواده تلاش نمیکند و در این شرایط بیخانمانی شکل میگیرد.
زارع صفت اکثر کارتن خوابهای شهر تهران فاقد هویت هستند. به این معنا که یا به دلیل مسائلی همچون اعتیاد و طرد شدن از خانواده و یا به دلیل مسیری که در زندگی طی کردهاند، هویتشان را کتمان میکنند. واقعیت آن است که زندگی مسیری دارد که در آن ممکن است شکست وجود داشته باشد و شرایط پیش بینی نشدهای رقم بخورد که فرد در برابر آنها دست به اقداماتی بزند که منجر به بیخانمانی شود. به طور مثال بررسیهای ما نشان داده که فردی که به دلیل شرایط اقتصادی دچار ورشکستگی شده از شهرستان به تهران میآید و حتی بدون آنکه بخواهد؛ به سمتی میرود که در آن گرفتار چرخه آسیبهای اجتماعی میشود.
به گفته این مدیر شهرداری تهران، افرادی هستند که از جانب خانواده دچار آسیب بوده و مسائلی چون اختلاف، طلاق، سبب طرد آنها شده و کار به جایی میرسد که خانواده دیگر آنها را نمیپذیرد و خانواده را ترک میکنند و به تهران میآیند. آنچنان این افراد دچار درهم تنیدگی میشوند که دیگر نمیخواهند کسی هویت آنها را بشناسد و کار به جایی میرسد که خودشان هویت خودشان را از شناسنامه گرفته تا کارت ملی و هر آنچه دارند از بین میبرند و یا از آنها دزدیده میشود و جایی هم وجود ندارد هویتشان را تایید کند اما شهرداری هم نمیتواند برای آنها هویت تامین کند.
زارع صفت خاطرنشان کرد: شاید باورش سخت باشد که با وجود نامه نگاری و تشکیل جلسات متعدد در این رابطه هنوز نتیجه خوبی برای گرفتن یک برگه هویت برای این افراد نشدهایم. بدون برگه احراز هویت، این افراد که همگی نیازمند هستند، حتی از دریافت یارانه محروم هستند و امکان ارائه تسهیلات درمانی برایشان در بیمارستانها و مراکز درمانی وجود ندارد. به طوری که با وجود ورود سازمانهای بالادستی درخصوص این موضوع هنوز هم بسیاری از بیخانمانها به دلیل نداشتن برگه هویت از کار کردن محرومند و هیچ کس حتی برای کارگری آنها را نمیپذیرد. (فارس)
جام جم سرا: رئیس سازمان غذا و دارو با بیان این مطلب گفت: ایران از نظر جمعیت هفدهمین کشور جهان است اما از نظر مصرف لوازم آرایشی هفتمین کشور دنیاست، واردات رسمی لوازم آرایشی حدود یک میلیارد دلار در سال است اما بیش از این میزان مواد آرایشی قاچاق وارد کشور میشود.
رسول دیناروند افزود: در مورد بازار لوازم آرایشی میتوانم اعلام کنم که ما بدترین وضع را از نظر قاچاق، در فرآوردههای آرایشی داریم و متأسفانه در مورد اقلامی که به فرآوردههای آرایشی و بهداشتی معروف هستند، بیشتر بازار در اختیار قاچاق است.
معاون وزیر بهداشت در پاسخ به این پرسش فارس که میزان قاچاق لوازم آرایشی به کشور چقدر است، گفت: نمیتوانم آمار بدهم اما میتوانم بگویم که سهم بازار قاچاق در مورد این اقلام از همه اقلام دیگر بیشتر است و شاید اگر بگویم بازار واقعی و رسمی این کالاها نسبت به قاچاق، کدام وزنش بیشتر است، شاید بتوان گفت قاچاق از واردات رسمی لوازم آرایشی بیشتر است.
وی ادامه داد: در واقع واردات رسمی لوازم آرایشی سهمش بسیار کمتر از قاچاق است.
دیناروند افزود: راه حل جلوگیری از قاچاق لوازم آرایشی این است که تولیدات با کیفیت در کشور راه بیفتد و برندهای معروف دنیا را بتوانیم به صورت ساماندهی شده وارد کنیم تا نیازمند اینکه به صورت قاچاق بیایند نباشد یا حتی زمینه اینکه این برندها در داخل کشور تولید شوند با توجه به اینکه متأسفانه بازار بزرگی در ایران دارند باید فراهم شود.
رئیس سازمان غذا و دارو در پاسخ به پرسش دیگر خبرنگار فارس در مورد جایگاه ایران از نظر مصرف لوازم آرایشی گفت: ما از نظر جمعیت کشور هفدهم جهان هستیم ولی از نظر مصرف لوازم آرایشی کشور هفتم دنیا هستیم و با اینکه هفدهمین کشور پر جمعیت دنیا هستیم از نظر مصرف دارو جزو ۵۰ کشور پر مصرف دنیا هم نیستیم.
وی ادامه داد: این آمارها نشان میدهد که متأسفانه مصرف لوازم آرایشی در کشور ما بالاست که البته بخش بزرگی از این بازار نیز در اختیار قاچاق است. بازار رسمی واردات لوازم آرایشی حدود یک میلیارد دلار در سال است.
دیناروند گفت: بازار لوازم آرایشی رشد سالانه خود را هم دارد البته باید به این نکته توجه کنیم که از نظر تعداد اقلام آرایشی کشور هفتم هستیم چون بیشتر لوازم آرایشی مصرفی در کشور ما جزو لوازم آرایشی گرانقیمت نیستند و بیشتر بازار در اختیار اقلام ارزان قیمت چینی است.(فارس)