جام جم سرا: گفته میشود 7 درصد از جمعیت عمومی جهان مبتلا به افسردگی هستند و تنها درصد کمی از بیماران اقدامات درمانی لازم را انجام میدهند. اگرچه افسرده بودن قرار گرفتن در یک شرایط منفی است و بطور جدی زندگی انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد ولی همچنان آمار مبتلایان به آن، روز به روز در حال افزایش است. به همین خاطر روانشناسان برجسته دلایل متعددی را برای در آغوش گرفتن افسردگی عنوان میکنند زیرا پذیرش افسردگی یک گام بزرگ در غلبه بر بیماری است.
افسردگی کمک میکند به چیزهایی که واقعاً مهم هستند، تمرکز کنیم
افراد کمی متوجه جنبههای مهم زندگی شان هستند اما به محض اینکه افسرده میشوند سطوح مختلف زندگی را بطور عمیقی تجزیه و تحلیل میکنند. اغلب افراد تمایل دارند هر چیزی را بدون فکر کردن دربارهاش بدست آورند. برخی از انسانها بویژه کسانی که شخصیت هنری دارند هنگام افسردگی بیشتر روی مسائل اساسی زندگی تمرکز میکنند.
به عنوان مثال گفته میشود داروین از افسردگی مزمن رنج میبرد و این غم و اندوه عمیق به او کمک کرد همه چیز را تجزیه و تحلیل کند در واقع افسردگی ویژگیای بود که به داروین کمک کرد، نظریه تکامل را مطرح کند. بنابراین افسردگی برای برخی افراد ابزاری برای رسیدن به هدفهای مهم و بیشتر است اینکه فرد احساس کند به چیزهای بیشتری برای رسیدن به اهدافش نیاز دارد و تا قبل از آن حتی با وجود شادی و خوشحالی قادر به تغییرشان نبوده است در چنین شرایطی مهم و اساسی جلوه داده شده و قابل تغییر هستند.
افسردگی گاهی اوقات مادر خلاقیت میشود
گفته میشود برخی از بزرگترین نویسندگان و نقاشان زمانی که خلق افسردهای داشتند و احساساتشان بشدت صدمه دیده بود بهترین شاهکار دنیای هنر را خلق کردهاند.
این موضوع تقریباً قانون ناشناختهای در جهان است. هنگامی که انسان سطح بالایی از غم و اندوه و افسردگی را تجربه میکند تمایل زیادی به حرکت در مسیرهای پیچیده و جدید پیدا میکند.
این دقیقاً چیزی است که به عنوان پارادوکس بزرگ، باعث افسردگی میشود. برخی از این افراد اغلب با نداشتن تمرکز، اراده و انگیزه همراه هستند و به همین خاطر چند روز یا هفته را در رختخواب یا داخل خانه سپری میکنند و مسائل مهمی به ذهن شان الهام شده و فوران میکند.
افسردگی به بیماران کمک میکند واضح و آشکار فکر کنند
یکی دیگر از افسانههای شایع درباره افسردگی این است که این بیماری از فکر کردن درست و واضح جلوگیری میکند اما واقعیت این است که برخی افراد در چنین شرایطی با تمرکز بر محیط اطراف چیزها را کاملاً متفاوت میبینند. این جنبه از افسردگی بخصوص اگر افسردگی پس از یک رویداد دردناک مانند از دست دادن عزیزان اتفاق بیفتد، دیده میشود.
افسردگی گاهی بهترین محرک است
افسردگی معمولاً با اندوه عمیق و اضطراب همراه است. این نوع احساسات صفات اساسی افسردگی است. با این حال آنچه که اغلب ما درک نمیکنیم، این است که افسردگی یکی از مهمترین شرایطی است که به ایجاد انگیزه در فرد کمک میکند.
اگرچه این یک قاعده کلی نیست و تا حد زیادی از فردی به فرد دیگر متفاوت است (بستگی به شیوه هر فرد در فکر کردن و مقابله با مسائل دارد) افسردگی گاهی اوقات فرد را مجبور میکند شادی را پیدا کند و بیشتر از قبل ارزش شادی را درک کند.
به گزارش جام جم سرا، غم و اندوه فرد را ناتوان میکند به همین خاطر افسردگی این امکان را میدهد که شادی را بیش از پیش درک کنیم. همگی با عبارت «ارزش واقعی چیزها را نمیدانی تا زمانی که از دست شان ندادهای» آشنا هستیم، این عبارت نشان دهنده بروز افسردگی است و کمک میکند تا زیباییها را کشف کرده و از هر چیزی لذت ببرید و شادی کنید.
افسردگی و دلیل زندگی کردن را یاد بگیرید
از آنجا که افسردگی اغلب با فقدان میل به زندگی همراه است و یک فرد افسرده فقط سیاه و سفیدهای جهان را میبیند، افسردگی به او کمک میکند دلیل زندگی و ادامه مسیر را ببیند. مقاومت در برابر مشکلات زندگی مهم است، افسردگی این امکان را فراهم میکند تا با نگاه به گذشته وتجزیه و تحلیل گذشته نگرش انسان به زندگی تغییر کند مثلاً انسان به گذشتهاش نگاه میکند و میبیند که چه چیزی را اشتباه انجام داده است و چگونه میتوان همه چیز را بهتر انجام داد در این مفهوم افسردگی کمک میکند تا از اشتباهات گذشته درس بگیریم.
افسردگی و درک ارزش سلامتی و خانواده
وقتی افراد افسرده هستند به این باور تمایل دارند که هیچچیز خوبی در این دنیا وجود ندارد با این حال اغلب دوستان و خانواده حمایت واقعی شان را تا زمانی که به حضورشان نیاز است ، نشان میدهند. افسردگی یک آزمون خوب برای بهتر دیدن افرادی است که در کنار او می مانند و نخستین نشانههای ضعفاش را درک میکنند. افسردگی بدان معنی است که شما به حمایت معنوی و عاطفی نزدیکان و خانوادهتان نیاز دارید و سلامتی تان برای آنها مهم است. متأسفانه بسیاری از انسانها زمانی ارزش با هم بودن و حمایت معنوی و عاطفی دیگران را درک میکنند که دیگر خیلی دیر شده است.
افسردگی و تحریک قوه تحلیل
هنگامی که افسردگی به یک عامل خارجی مرتبط است معمولاً منجر به ترویج و تقویت قوه تحلیل در فرد میشود به این معنی که فرد در مورد عواملی که باعث افسردگی او شده فکر میکند و در نتیجه با مشاهده مسائل و مشکلات دست به تحلیل میزند. به عبارت دیگر به جای نگاه کردن به تصویر بزرگتر، مشکلات را به قطعات کوچکتر و ریز تقسیم و آنها را تحلیل میکنند که این امر به درک بهتر مشکلات کمک میکند. تحلیل مسائل پیرامونی نوعی مکانیزم است که اغلب افراد آن را به کار میگیرند و در مقابله با افسردگی فعالتر میشوند. به همین دلیل است که گفته میشود مبتلایان به بیماری افسردگی باید افسردگی را در آغوش گرفته و بهترین درسهای زندگی را از آن یاد بگیرند.
افسردگی چیزی نیست که کسی بخواهد آن را آرزو کند اما این بدان معنی نیست که افراد افسرده هیچ دیدگاه مثبتی در زندگی ندارند. کسانی که مبتلا به افسردگی هستند باید سعی کنند ذهن شان را باز نگه دارند و همه جوانب مثبت و منفی زندگی را در مقایسه با شرایط عینی شان بسنجند در چنین حالتی است که از نتیجه تجزیه و تحلیل هر دو شرایط شگفت زده خواهند شد و از پیشرفت بیماری جلوگیری به عمل خواهد آمد و از همه مهمتر آمار افسردگی مزمن روز به روز رشد نخواهد شد.(فریبا خان احمدی/ایران)
جسد این بازیگر مطرح دنیای سینما هنگامی که با یک کمربند در اتاق خوابش دار زده شده بود، بدون هیچ یادداشتی پیدا شد.
شاید تصور افسردگی و خودکشی شخصی که بارها در فهرست پردرآمدترین بازیگران هالیوود قرار گرفته بود و همواره بازیهایش در نقشهای کمدی و شاد مردم را سرگرم میکرد غیرقابل باور باشد، ولی آنچه این مساله را باورپذیر میکند، مرور تاریخچه خودکشی افراد مشهور است.
اصلا چرا رابین ویلیامز خودکشی کرد؟ آیا مرگ خودخواسته بین افراد مطرح شایعتر است؟ چرا افراد افسرده دست به خودکشی میزنند؟ آیا اطرافیان فرد میتوانند مانع از خودکشی او شوند؟
البته ویلیامز تنها چهره شناخته شدهای نیست که دست به خودکشی زده بلکه افسردگی، مصرف مواد و الکل، اختلالات شخصیتی و... عواملی است که زمینه خودکشی دیگر چهرهها را نیز رقم زده است. به عنوان مثال ارنست همینگوی، نویسنده برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، با اسلحه شکاری به زندگی خود پایان داد، جسد هیث لجر، بازیگر جوان هالیوود که بیش از همه برای بازی در نقش جوکر در فیلم «شوالیه تاریکی» شهرت داشت در آپارتمانش واقع در منهتن پیدا شد و بسیاری علت مرگ او را خودکشی ناشی از اعتیاد به مواد مخدر و افسردگی دانستند، فلیپ سیمور هافمن، بازیگر و برنده اسکار با تزریق مواد مخدر در حمام آپارتمانش خودکشی کرد، تونی اسکات، کارگردان مطرح دنیای سینما براثر افسردگی ناشی از ابتلا به سرطان خود را از بالای یک پل در لسآنجلس به پایین پرت کرد و جسد او کمتر از سه ساعت بعد از آب گرفته شد و البته خودکشی لیلا پهلوی و چندین سال بعد خودکشی برادر بزرگترش یعنی علیرضا پهلوی به دلیل ابتلا به افسردگی حاد از جمله مرگهای خودخواسته افراد مشهور است. آنچه مسلم است هر انسانی که بههر دلیلی دست به خودکشی میزند حتما به نقطه ناامیدی مطلق رسیده و بهنظرش تنها راه نجات، خاتمهدادن به زندگی خود بوده است.
دکتر محمدرضا خدایی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در گفتوگو با جامجم در این باره میگوید: در خودکشی دو مساله تهدید به خودکشی و اقدام به خودکشی که میتواند به صورت موفق یا ناموفق باشد، مطرح است. معمولا تهدید به خودکشی در زنان بیشتر از مردان است، اما اقدام به خودکشی در مردان بیشتر از زنان دیده میشود. زنان بیشتر با خوردن قرص، دارو یا سمهای خوراکی و مردان بیشتر با پرتکردن خود از بلندی، استفاده از سلاح، خوردن دارو و حلقآویزکردن (روشی که آقای ویلیامز انتخاب کرد) خودکشی میکنند. البته دلیل خودکشی این بازیگر شصتوسه ساله را نمیتوان فقط افسردگی دانست، بلکه عوامل دیگری مثل مصرف مواد و الکل، اختلالات شخصیتی و حتی ابتلا به بیماری پارکینسون از جمله عوامل تاثیرگذار محسوب میشود.
خودکشی یک کمدین
به باور خیلیها افسردگی و اقدام به خودکشی آن هم از جانب یک کمدین که خنداندن مردم وظیفه شغلی اوست، باور نکردنی است، اما دکتر خدایی معتقد است: اختلال افسردگی هیچ ارتباطی به موقعیت اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و... ندارد و فارغ از هر موضوعی به دلیل تغییرات آنزیمی در مغز ایجاد میشود؛ هر چند که نقش وراثت و عوامل شخصیتی و محیطی را نمیتوان نادیده گرفت.
همه افسردهها گوشه گیر نیستند
دکتر خدایی با بیان این که ابتلا به افسردگی علائم متفاوتی دارد، ادامه میدهد: به طور کلی خلق افسرده، انرژی پایین، بدخوابی یا کمخوابی، بیاشتهایی، اختلال در تمرکز، احساس پوچی، انزوا و... نشانههای اصلی ابتلا به اختلال افسردگی به حساب میآید و میتواند این حس را به بیمار القا کند که تنها راهحل خلاصی از مشکلات، پایان دادن به زندگی یا در واقع پاک کردن صورت مساله است و هر چه سن افراد بیشتر میشود این تصمیم هم میتواند جدیتر مطرح شود. بنابراین شاید بیقراری و گوشهگیری یکی از علائم ابتلا به افسردگی باشد، اما این اختلال در چند دسته طبقهبندی میشود و لزوما در همه افراد افسرده این حالت مشاهده نمیشود. این موضوع درباره رابین ویلیامز هم کاملا صادق است چرا که بسیاری از دوستان او اذعان داشتهاند نمیتوان این کمدین محبوب را در قالب یک فرد افسرده تصور کرد. به همین دلیل هم از خودکشی او متعجب شدهاند، اما فراموش نکنیم بسیاری از مشکلات روانشناختی در ظاهر افراد مشخص نیست، بویژه افرادی مثل رابین ویلیامز که به دلیل نوع شغلشان مجبورند نقش بازی کنند.
به گفته دکتر خدایی، برخی افراد مبتلا به افسردگی در صورت ابتلا به یک بیماری جسمی مثل سرطان، قطع عضو یا همین پارکینسون که رابین ویلیامز مراحل ابتدایی آن را سپری میکرد، دست به خودکشی میزنند چرا که ظرفیت پذیرش این موضوع و از همه مهمتر مطرح کردنش را ندارند.
قضاوتهای نادرست
تقریبا همه ما در زندگی روزمره با افرادی روبهرو میشویم که در رفاه مالی به سر میبرند، شغل خوبی دارند، جایگاه اجتماعی قابل قبولی را کسب کردهاند، زندگی خانوادگی موفقی دارند و از همه نظر ایدهآل هستند، اما از زندگیشان راضی نیستند. این اتفاق در مورد افراد مشهور ملموستر است چرا که شخصیتی نوگرا و تنوعطلب دارند و میزان رضایتمندیشان از وضع موجود کمتر از دیگران است. در واقع شاید آنها در زندگی به آسایش رسیده باشند، اما آرامش ندارند. بنابراین در چنین شرایطی ممکن است دچار افسردگی شوند و در صورت درمان نشدن و نداشتن حمایتهای لازم دست به خودکشی بزنند. بنابراین زندگی اجتماعی افراد و آنچه که ما از رفتار و ظاهرشان برداشت میکنیم لزوما نمیتواند لایههای پیچیده شخصیتی آنها را فاش کند.
نقش پیشگیرانه خانواده و دوستان
اگر فرد افسرده احساس کند مورد حمایت (منظور حمایت منطقی است نه از نوع مادرانه و همهجانبه) خانواده و اطرافیان است و به این اطمینان برسد که از جانب آنها درک میشود، معمولا اقدامات درمانی را جدیتر دنبال میکند و احتمال کمتری وجود دارد که به فکر خودکشی و انجام آن بیفتد. در مقابل هر چه فرد احساس تنهایی بیشتری داشته باشد و توجه لازم را از خانواده و دوستان نگیرد به خودکشی جدیتر فکر میکند و حتی احتمال زیادی وجود دارد که برای انجام آن اقدام کند. البته در مورد تفکرات خودکشی در افراد سالمند یا افسردهای که احساس ناامیدی بیشتری میکنند، باید هوشیار باشیم و علت را جویا شویم و اگر فرد فکر خودکشی در سر دارد حتما از یک روان درمانگر کمک بگیریم.
پریسا اصولی / جامجم
جامجمسرا: ابراهیم غفاریحق، روانشناس عمومی، با بیان این مطلب گفت: در سالمندی حوصله فرد کمتر میشود و حرفها را چندبار تکرار میکنند و ارتباطها محدودتر میشوند. برای اینکه سالمندان دوران خوشی را طی کنند، خانواده نقش مهمی دارد. افراد خانواده باید از ویژگیهای این دوران آگاه باشند تا باعث ایجاد ناراحتی و سوء تفاهم برای سالمند نشود، زیرا گاه بهدلیل ناآگاهی آنها، رفتارهایی میکنند که باعث افسردگی در سالمند میشود.
وی ادامه داد: از عوامل ایجاد نشاط در سالمندی انجام فعالیت جسمانی منظم مانند ورزش است که باعث دور شدن افسردگی در سالمند میشود. همچنین باید احساسات مثبت در آنها ایجاد کنیم تا به شادمانی درونی و سلامت عاطفی دست پیداکنند.
غفاریحق افزود: از دیگر عوامل دلخوشی سالمندان، حمایتهای اجتماعی است. سالمندانی که خانوادهای ندارند از حمایت کمتری برخوردارند و این عدم حمایت باعث بروز افسردگی میشود، البته این حمایت باید توام با احترام به آنها باشد. مسائل مالی هم در این دوران اهمیت دارد بنابراین، داشتن یک شغل نیمه وقت و سبک کمک زیادی به آنها میکند.
این روانشناس خاطرنشان کرد: سالمندان باید بکوشند در فعالیتهای اجتماعی و داوطلبانه شرکت کنند تا باعث ایجاد تحرک و علاوه بر آن گسترش روابط اجتماعیشان شود و با دوری از افسردگی، دوران سالمندی موفقی را طی کنند. (باشگاه خبرنگاران)
جام جم سرا: درباره سالمندی با همه اهمیت و تاثیری که در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی دارد کمتر سخن گفته شده است، با آنکه میدانیم سرنوشت محتومی است که برای بسیاری از افراد رخ میدهد. با از دست دادن شغل و تحلیل قوا و تقلیل کارکردهای اجتماعی و خانوادگی، در منزلت و هویت اجتماعی سالمندان تغییرات زیادی به وجود میآید که شاید با بحران همراه باشد.
دشواریها و مسائل مختلف از قبیل تنهایی، بیماری، از دست دادن شغل، تغییر ساختار نظام خانواده از حالت گسترده به خانواده زن و شوهری به دلیل ازدواج فرزندان و تغییرات سریع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به وجود میآید که حاصل آن ازدیاد فاصله سالمندان و دیگر اعضای خانواده به خصوص نسل جوان است.
متاسفانه سالمند که در گذشته در طیف عاطفی و انجام روابط خویشاوندی فردی جدا از خانواده به حساب نمیآمد و دارای عزت و احترام و قداست بود اکنون دچار انزوای اجتماعی شده است و عزت و احترامی که در گذشته برای سالمندان قائل میشدند در برخی خانوادهها فراموش شده است.
سالمندی دوره دگرگونی و از دست دادن برخی ویژگیهاست. تعداد کمی از سالمندان میتوانند خود را با این تغییرات سازگار کنند و بیشتر سالمندان با وقایع خاص یا ترکیبی از رخدادها که فراتر از تحمل یا توانایی و مهارتهای آنان است مواجه و دچار یک حس درماندگی میشوند که در برخی مواقع به افسردگی منتهی میشود.
شواهد زیادی وجود دارد که در نیمه دوم زندگی روابط اجتماعی به طور منظم کاهش مییابد. بیشتر این تغییرات در پی از دست دادن برخی از روابط اجتماعی و به دلیل بیوگی، بیماری و مرگ یکی از افراد خانواده است. با این وجود شواهدی وجود دارد که بیشتر افراد سالخورده پیوندهای عمیق خود را تا سالهای آخر زندگی خود حفظ میکنند. روابط اجتماعی باعث ایجاد احساس خوب در سالمندان میشود.
چگونه از افسردگی جلوگیری کنیم؟
پدربزرگ یا مادربزرگها از طریق تعامل با نوههایشان معنای جدید و مطلوبی را کسب میکنند و در جای دیگر هم در ارتباط با فرزندانشان به این نیازشان پاسخ میدهند. بر اساس نظریه «دلبستگی»، کودک به انگاره دلبستگی که معمولا مادر است، دلبسته است. بر همین اساس میتوان از دلبستگی بزرگسالان (زن و شوهر) به هم نیز سخن گفت و استنباط کرد که دلبستگی در دوره پیری هم ادامه مییابد اما این بار انگاره دلبستگی فرزندان و نوهها هستند. بنابر این تعامل اجتماعی با فرزندان و نوهها و حمایت اجتماعی نقش قدرتمندی در تقویت سلامت جسمی و روانی سالمندان دارد.
یکی دیگر از راههای موثر و مهم برای درمان افسردگی و بحران معنا در دوره سالمندی، روی آوردن به مذهب و شعائر مذهبی و انجام فرایض دینی است که خوشبختانه در فرهنگ و کشور ما از این نعمت زیاد بهره برده میشود. چرا که نام و یاد خداوند باعث آرامش دلها میشود. همچنین تمرینات ورزشی زیر نظر پزشک را فراموش نکنید و سعی کنید به جای ورزش کردن در خانه به پارک بروید و با دیگر دوستان یا همکاران قدیمی ورزش کنید. (دکتر تقی پورابراهیمی، استادیار دانشگاه شهید بهشتی/خراسان)
جام جم سرا: دکتر امیرحسین جلالی در گفتوگو با جامجم با تاکید بر این که برخی از نشانههای افسردگی در کودکان و بزرگسالان مشترک است، افزود: همچنین افسردگی در کودک ممکن است با نشانههایی مانند انزوا، بیعلاقگی به انجام فعالیتهای اجتماعی و بازی با همسالان بروز پیدا کند. از سوی دیگر بروز ترسهای جدید مثل ترس از تاریکی، تنهایی یا از دست دادن والدین نیز باید شک والدین نسبت به بروز افسردگی در کودک را برانگیزد.
وی تاکید کرد: معمولا روش درمان افسردگی در کودکان و بزرگسالان مشترک است. یعنی دارو درمانی نیز با در نظر گرفتن نوع و میزان دارو برای کودک صورت میگیرد.
جام جم سرا: بسیاری از جوانان به دنبال فارغالتحصیل شدن از مدرسه یا دانشگاه حملات پنیک یا افسردگی را تجربه میکنند و به نوعی خود را نزدیک به خط پایان میبینند بهخصوص اگر برنامه اشتغال تنظیم شدهای نداشته باشند احساسات ناخوشایندی سراغ شان رفته و افسرده و ناامید میشوند. این نوع افسردگی که به <افسردگی فارغالتحصیلی> معروف است بر روند زندگی روزمره تأثیر میگذارد. بنابراین توجه به سلامت روان بعد از پایان دوره تحصیلی از مسائل حائز اهمیت است.
به گفته «ویکی هیز» مدیر مرکز مشاوره خدمات روانشناختی در دانشگاه میشیگان؛ افسردگی فارغالتحصیلی خیلی شایعتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. به نظر میرسد ترک دانشگاه خیلی سختتر از ورود به دانشگاه است و این مرحله دورهای جدید در زندگی است، زیرا بیشتر مردم زندگی بدون وجود ساختار نظام آموزش و پرورش را پیش از این دوره هرگز تجربه نکردهاند.
«تیفانی میلر» روانشناس و روان درمانگر در نیویورک میگوید: تغییر رفتار از علائم شایع افسردگی در دورهگذار است. تغییر در رفتار اجتماعی از جمله گذراندن زمان زیاد در تنهایی یا دوری از ملاقات دوستان نزدیک همگی ناراحتیهای روحی و روانی ایجاد میکند. این نوع تغییر در روابط اجتماعی بستگی به افراد دارد اما در هر حال معمولاً تغییرات بسیار شدید است. توجه به نوع ارتباط و گوش دادن به سخنان فارغالتحصیلان ناامیدی واقعی آنها را نشان میدهد. به گفته این روان درمانگر دوستان و اعضای خانواده باید به عبارتهایی مانند «من نمیتوانم هیچ چیزی را درست کنم ، من زحمت نکشیدم و من ارزش آن را ندارم» گوش دهند. این عبارات نشان میدهد که فرد در معرض خطر است.
علائم افسردگی در این گروه از افراد، شامل تغییر در اشتها و خواب است بنابراین، چنانچه بیکاری پس از فارغالتحصیلی در کیفیت زندگی تأثیر بگذارد باید آن را به رسمیت شناخت و علت آن را کشف کرد و بر آن غلبه کرد.
افسردگی فارغالتحصیلی از کجا میرسد
از دست دادن هویت، یکی از دلایل اصلی افسردگی فارغالتحصیلی است. صرف نظر از برنامههای مربوط به اشتغال، فارغالتحصیلی علامت پایان یک دوره است. این علامت ممکن است پایان دوره کار علمی یا پایان زندگی تحصیلی باشد. در هر صورت فارغالتحصیل شدن نشانه تغییر در روال کار و هویت است. اغلب فارغالتحصیلان دبیرستانی یا حتی دانشگاهی با خروج از دنیای درس و تحصیل مجبورند هویت شان را دوباره کشف کنند. به گفته میلر، نبود برنامه اشتغال این کشف مجدد را ظاهراً سخت و غیرممکن میسازد.
گاهی اوقات شکلگیری و استحکام هویت، زمانی اتفاق میافتد که فرد در تعریف خود از عباراتی مانند «من یک معلم هستم، من یک کارگر هستم، من یک نقاش یا بنا هستم و...» استفاده میکند وقتی از کسی پرسیده میشود شما که هستید و چه کار میکنید اگر پاسخی برای این سؤالها نداشته باشد نشان دهنده آن است که هنوز بخشی از هویت فرد تشکیل نشده است.
دانشگاه فرصتی برای برنامهریزی اهداف بلند مدت و حرفهای است. گاهی اوقات افراد فارغالتحصیل به پدر و مادر و حتی استادان شان میگویند فرصتهای بیپایان و بالقوهای دارند اما این نوع انتظارات غیر واقعی از بازار کار و تواناییها فرصت دستیابی به موفقیت را به تعویق میاندازد.
به گفته «تیفانی میلر» روانشناس امریکایی در برخی اوقات افسردگی به خاطر انتظارات غیرواقعی از تواناییهای خویش و رؤیاهای غیرقابل تحقق اتفاق میافتد. به عنوان مثال دانشجویی را در نظر بگیرید که با معدل خوب فارغالتحصیل میشود و دوره کارآموزی را هم سپری میکند اما این موضوع آینده کاری او را تضمین نمیکند و به این معنا نیست که بعد از پایان دوره تحصیل با یک شغل رؤیایی مواجه خواهد شد، متأسفانه این مسألهای است که اغلب افراد به سختی آن را درک میکنند.
از سوی دیگر، یکی از دلایل اصلی و واضحی که منجر به افسردگی پس از پایان دوره تحصیلی میشود گذراندن یک دوره فشار مالی است. اینکه آیا پدر و مادر بعد از پایان دانشگاه به لحاظ مالی آنها را حمایت خواهند کرد یا نه، از جمله افکاری است که ذهن جوانان را درگیر میکند چون در ظاهر انتظار میرود فرزندان قادر باشند بعد از گرفتن دیپلم یا مدرک دانشگاهی از نظر مالی خودشان را تأمین کنند.
این مسأله فشار عاطفی زیادی را به آنها تحمیل میکند و این فشار روانی زمانی بیشتر میشود که جوانان از وامهای دانشجویی استفاده کرده و بعد از پایان دانشگاه توانایی پرداخت آن را نداشته باشند.
هر پدر و مادری بعد از پایان دوره تحصیلی به فرزندش افتخار میکند اما درست چند ماه بعد زمانی که آنها در حال برنامهریزی برای اوقات بیکاریشان هستند احساس ناامیدی سراغ اعضای خانواده میرود بنابراین والدین باید به خاطر داشته باشند که وارد شدن به بازار کار مانند چند دهه پیش نیست. به همین دلیل گاهی ممکن است آنها نتوانند مشکل وارد شدن به بازار کار را درک کنند. اگر والدین از اهداف و تلاشهای فرزندشان برای ورود به بازار کار و اشتغال آگاه نباشند، فشار بیشتری را به فرزندانشان تحمیل خواهند کرد.
برخورد با افسردگی فارغالتحصیلی
راههای بسیاری برای غلبه بر علائم این نوع افسردگی و رسیدن به روشنایی در انتهای این تونل تاریک وجود دارد.
یکی از بهترین روشها برای جلوگیری از افسردگی فارغالتحصیلی، نگرش واقع بینانه است. جوانان باید درباره مشاغلی که در حال حاضر در جامعه وجود دارد، واقع بین باشند و توجه کنند، انتخاب برخی مشاغل حتی در حد پایینتر از تحصیلات دانشگاهی نقطه شروعی برای ورود به بازار کار و کسب تجربه است.
به گفته «میلر»، یکی از نکات کلیدی این است که فارغالتحصیلان هم با خود هم با خانواده شان در مورد بازار فعلی و مهارت هایشان صادق باشند، زیرا رسیدن به اهداف حرفهای بلافاصله پس از تمام کردن دانشگاه امری بعید است.
در حالی که برخی افراد احساس میکنند دستاوردهایشان نسبت به گذشته وضعیت بهتری پیدا کرده ولی برخی دیگر از فارغالتحصیلان احساس دلسردی میکنند، زیرا به اعتقاد این گروه موفقیت آنها در درس و تحصیل به جهان واقعی شان ارتباطی نداشته است. این جور افراد به جای تمرکز بهطور خاص به مدرک تحصیلی یا رزومه کاری، باید برای غلبه بر موانع اشتغال تمرکز و برای کسب موفقیت بهتر راهکارهایی را تدوین کنند برای غلبه بر موانع باید قبول کرد که این هم یکی دیگر از چالشهای زندگی است و مانند چالشهای گذشته باید بر آن غلبه کرد.
در این دوره از زندگی، خانواده برای برخی از فارغالتحصیلان منبع فشار و برای برخی دیگر منبع حمایت تلقی میشود، در هر صورت برقراری ارتباط با خانواده برای غلبه بر علائم افسردگی مفید است اما اگر والدین تلاشهای فرزندشان را برای یافتن کار درک نکردند، لازم است با آنها صحبت شود تا سرخوردگی فرزندانشان را درک کنند.
صرفهجویی در پول و هزینههای شخصی یکی دیگر از روشهای کمک به اقتصاد خانواده است. استفاده از امکانات دوران کودکی و کم کردن میزان توقع از والدین به غلبه بر علائم بحران کمک میکند و توصیه میشود جوانان به والدین شان نشان دهند که به خاطر حمایت شان سپاسگزار هستند اما لازم است در عین حال حقوق خود را به عنوان یک بزرگسال حفظ کنند.
میلر میگوید: برخی از خانوادهها این شرایط را کاملاً درک کرده و میپذیرند و فکر میکنند زمان آن رسیده که فرزندان شان دوباره مانند روزهای کودکی به آغوش خانواده بازگردند و آزادیها و حقوق خاص شان را حفظ میکنند. این طرز تلقی والدین با احساس اضطراب در جوانان مبارزه کرده و از بسیاری لحاظ به آنها کمک میکند.
در صورت تداوم نشانههای افسردگی به منظور بهبود وضعیت باید از یک روانشناس یا روان درمانگر بهره گرفت. گفتوگوی مناسب و حرفهای در برخورد با این گروه بسیار مهم است.
«تیفانی میلر» روان درمانگری که در این زمینه خدمات مشاورهای ارائه میدهد، میگوید: افسردگی بالینی اغلب توسط عوامل استرسزا شروع و هر عامل استرسزای بیرونی خوب یا بد باعث ایجاد اضطراب و استرس میشود اما افسردگی فارغالتحصیلی با عوامل استرس زای بزرگی همراه است. هماهنگ شدن با تغییرات بزرگ زندگی مانند فارغالتحصیلی احتیاج به زمان دارد زیرا نه تنها زندگی شغلی در حال تغییر است بلکه هویت فرد نیز در حال تغییر است و او برای نخستین بار در زندگی با مفهوم «خداحافظ دانشآموز یا دانشجو» روبهرو میشود. پذیرش این تغییر سختترین کاری است که افراد تا آن دوره از زندگی شان انجام میدهند. همچنین از دست دادن سیستم پشتیبانی با پایان مدرسه و دانشگاه به معنای پایان سیستم حمایتی دوستان و احتمالاً خانواده است که مقابله با این تغییرات و ایجاد سیستم پشتیبانی جدید شرایط سختی را بوجود میآورد. (فریبا خان احمدی/ایران)
جام جم سرا به نقل از ایسنا:بر اساس آمارها 10 درصد از کودکان انگلیسی که در سنین 5 تا 16 سال قرار دارند از مشکلات روانی رنج میبرند و 4 درصد از این کودکان نیز مشکلاتی مانند استرس و افسردگی دارند.
راههای متعددی برای تشخیص مشکلات روانی در کودکان وجود دارد که مهمترین آنها ناراحتی مدام و نگرانیهای بیدلیل کودک است که به موضوع خاصی مربوط نمیشود. همچنین والدین میتوانند عکسالعمل کودکشان را هنگامی که مسأله ناراحتکنندهای روی میدهد ببینند. برای مثال زمانی که کسی میمیرد طبیعی است که اقوام و اطرافیان او ناراحت میشوند اما اگر احساس کردید عکسالعمل کودکتان به این اتفاق بسیار شدید و افراطی است و یا مدت زیادی طول کشیده است، این موضوع یکی از نشانههای افسردگی است.
به گزارش نشنال هلث سرویس، دکتر «دیوید کینگسلی» مشاور نوجوانان در یک موسسه انگلیسی معتقد است در صورتی که عواطف کودک بر عملکرد روزانه او تأثیر گذاشت، نشانهای از بیماری و مشکلات روانی است که باید پیگیری و درمان شود. همچنین به اعتقاد وی اگر نوجوانی قادر به انجام تکالیفش در مدرسه نبود و علاقهاش را به فعالیتهایی که در گذشته به آنها علاقه داشت از دست داده بود؛ این تغییر نیز یکی از علائم اصلی ابتلا به افسردگی عنوان میشود. بنابراین با شناسایی این علائم میتوانید افسردگی را در کودکتان تشخیص دهید.
اگر احساس کردید کودکتان از افسردگی رنج میبرد شاید اندکی مقابله با آن سخت باشد اما در این زمینه اولین راه صحبت کردن با آنها است. تلاش کنید تا مشکلاتشان را شناسایی کنید و اینکه چه چیزی علت بروز این مشکل است را بیابید. نسبت به مشکلات کودک بیتوجه نباشید چرا که شاید برای شما موضوع بیاهمیتی باشد اما احتمالاً برای فرزندتان مشکل بزرگی است.
در صورتی که راههای فوق کارساز نبود از مشاوران خانواده، از اقوام و نیز از روش رفتار درمانی شناختی که نوعی از گفتار درمانی است زیر نظر یک متخصص کمک بگیرید. در صورت مراجعه به پزشک اگر این افسردگی حاد باشد داروهای شیمیایی و مناسب اطفال یا نوجوانان تجویز میشود.
همه کودکان و نوجوانان نیازمند دریافت حس احترام، ارزشمندی و دوست داشته شدن از سوی دیگران هستند و نیاز شدیدی به برقراری ارتباط با والدینشان دارند.
جام جم سرا به نقل از ایسنا: افسردگی میتواند در قالب علائم جسمی مثل سردرد، کمردرد، درد عضلات و مفاصل، درد قفسه سینه، درد در سیستم گوارشی، خستگی، بیخوابی و ... نیز بروز کند. کارشناسان سلامت روان معتقدند بخشهای احساسی مغز که تحت تاثیر افسردگی قرار میگیرند به بروز احساس درد در بدن کمک میکنند. به همین دلیل نیز افسردگی، شما را نسبت به محرکهای فیزیکی درد حساستر میسازد.
متخصصان همچنین معتقدند که افسردگی وضعیت پلاکتهای خونی را نیز تغییر داده و در برخی بیماران موجب بروز بیماریهای قلبی و عروقی میشود.
به نقل از هلتیرمیشیگان، بسیاری از مراجعات به مراکز درمانی در واقع مرتبط با همین علائم فیزیکی افسردگی هستند چرا که اغلب مردم فکر میکنند دچار یک مشکل جسمی شدهاند در حالی که عامل این دردها ریشه در افسردگی دارند. البته بسیاری از ناراحتیها و مشکلات جسمی مانند سردرد میتوانند سرچشمههای دیگری نیز داشته باشند و بنابراین هنگام تشخیص افسردگی باید علائم جسمی و روانی را با هم در نظر گرفت.
این نوسانات معمولا هفتهها یا ماهها طول میکشد و با آن چه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند، بسیار متفاوت است:
خلق افسرده: احساس شدید افسردگی
خلق شیدا: احساس شادمانی بسیار
خلق مختلط: بهعنوان مثال خلق افسرده همراه با بیقراری و فعالیت بیش از اندازه ناشی از شیدایی.
شیوع اختلالات دو قطبی
در حدود یک نفر از هر 100 بزرگسال در طول زندگی خود دچار این اختلال میشود. معمولا این اختلالات بعد از سنین نوجوانی اتفاق میافتد. در سنین بالاتر از 40سال این اختلالات غیرمعمول است. مردان و زنان به یک اندازه در معرض ابتلا به این اختلالات قرار دارند.
انواع اختلال دو قطبی
اختلال دو قطبی نوع 1
حداقل یک دوره خلق شیدا به مدت یک هفته وجود دارد. اگرچه بیشتر مبتلایان دوره افسردگی را هم تجربه میکنند ولی بعضی از آنها فقط دوره شیدایی را تجربه میکنند. دورههای شیدایی بدون درمان بین 3 تا 6 ماه به طول میانجامند. دورههای افسردگی در صورتی که مداوا نشوند12 -6 ماه ادامه پیدا میکنند.
اختلال دو قطبی نوع 2
در این نوع بیش از یک دوره افسردگی شدید وجود دارد. در صورتی که شدت خلق شیدایی کم است. این نوع به نام شیدایی خفیف (Hypomania) نامیده میشود.
اختلال دو قطبی با تناوب سریع (Rapid cycling)
در این دسته بیش از 4 بار نوسان روحی در طول یکسال وجود دارد. این نوع در حدود 10درصد افراد مبتلا به اختلالات دوقطبی دیده میشود و میتواند با هرکدام از انواع یک یا 2 همراه باشد.
اختلال خلق ادواری (Cyclothymia)
در این نوع شدت نوسان خلق به اندازه اختلال دوقطبی نیست، اما میتواند زمان طولانیتری ادامه یابد. این حالت میتواند منجر به اختلالات دو قطبی شود.
علل اختلالات دوقطبی
دلیل قطعی برای این اختلالات شناخته نشده، اما تحقیقات نشان میدهد که اختلالات دوقطبی منشأ ارثی دارد. به عبارتی ژنها بیشتر از تربیت در این اختلالات موثرند. ممکن است مشکل فیزیکی در قسمتی از مغز که کنترل حالات روحی را به عهده دارد عامل این اختلالات باشد. به این دلیل است که این اختلالات با دارو قابل درمان هستند. نوسانات خلقی ممکن است گاهی توسط استرس یا بیماری به وجود بیایند.
علایم اختلالات دو قطبی
علایم بیماری بستگی به این دارد که خلق شما به سمت افسردگی یا شیدایی تغییر کرده باشد.
علایم اختلال دو قطبی شامل دو نوع علایم است:
- علایم مانیا یا هیپومانیا (شیدایی): برای حداقل یک هفته، شامل حداقل 3 علامت از علایم زیر وجود داشته باشد:
- تحریکپذیری، خلق شاد
- حواسپرتی
- اعتماد به نفس بالا احساس بزرگ منشی
- کاهش نیاز به خواب
- پرحرفی یا تندتند حرف زدن
- پرش افکار
- بیقراری یا افزایش فعالیتهای معطوف به هدف (از جمله فعالیتهای اجتماعی، تحصیلی و جنسی)
- درگیری بیش از حد در امور لذتبخش که گاهی با عواقب ناراحتکننده و زیانبار همراه است.
- علایم افسردگی: برای حداقل 2 هفته، شامل حداقل 5 علامت از علایم زیر باشد:
- خلق افسرده یا بیعلاقگی شدید یا در اطفال به صورت تحریکپذیری
- کاهش انگیزه برای انجام کارها
- کاهش وزن (افزایش یا کاهش اشتها) - در کودکان به صورت وزن نگرفتن
- بیخوابی یا پرخوابی
- بیقراری یا کندی جسمی- روانی
- احساس خستگی و کمبود انرژی
- احساس بیارزشی یا گناهکار بودن
- کاهش تمرکز بلاتصمیمی
- افکار مکرر در مورد مرگ یا خودکشی
-افسردگی: احساس افسردگی احساسی است که همه ما در طول زندگی آن را تجربه کردهایم. این احساس میتواند به ما در شناخت و برخورد با مشکلات زندگی کمک کند.
اما در افسردگی بالینی یا اختلالات دوقطبی این احساس افسردگی بسیار شدیدتر است. در این حالت احساس افسردگی برای مدت طولانی باقی میماند و حتی انجام امور عادی زندگی را سخت یا غیرممکن میسازد. در صورتی که شما افسرده شده باشید متوجه این تغییرات در خود شدهاید:
علایم روانی
- احساس غمگینی که از بین نمیرود.
- احساس نیاز به گریستن بدون هیچ دلیلی
- از دست دادن تمایل و رغبت به همه چیز
- لذت نبردن از چیزهایی که قبلا لذت میبردید.
- احساس بیقراری و آشفتگی
- از دست دادن اعتماد به نفس
- احساس بیارزشی و ناامیدی
- زودرنجی و تحریکپذیری
- فکرکردن به خودکشی
- علایم فکری
- از دست دادن قدرت فکر کردن مثبت و امیدوارانه
- از دست دادن قدرت تصمیمگیری حتی در موارد ساده
- مشکل تمرکز کردن
- علایم جسمی
- کمشدن اشتها و وزن
- مشکل خوابیدن
- بیدار شدن زودتر از موقع
- احساس خستگی کامل
- یبوست
- عدم تمایل به رابطه جنسی
- علایم رفتاری
- مشکل در شروع و به پایان رساندن کارها ، حتی کارهای روزمره
- گریه کردن زیاد یا احساس نیاز به گریه و عدم توانایی گریستن
پرهیز از مواجهه با افراد
شیدایی یا هیجان
در مطالب بالا اختلالات دوقطبی موضوعات شیوع، انواع، علل و علایم اختلالات دوقطبی مورد توجه قرار گرفت و در ادامه به علایم روانی فکری جسمی و رفتاری و شیوههای درمان و مراقبتهای شخصی خواهیم پرداخت.
شیدایی یک احساس خوشحالی، افزایش انرژی و خوشبینی بیش از اندازه است. این حالت میتواند آنقدر شدید باشد که فکر کردن و قضاوت شما را تحتتاثیر قرار دهد. ممکن است تفکرات عجیبی درباره خود داشته باشید، تصمیمات بدی بگیرید و به صورت شرمآور، بیمحابانه، مضر و گاهی خطرناک رفتار کنید. مانند حالت افسردگی، در این حالت هم زندگی فرد مختل میشود و میتواند روابط و کار فرد را تحت تاثیر قرار دهد. در صورتی که این حالت خیلی شدید نباشد به آن شیدایی خفیف میگویند.
در صورتی که شما شیدا شوید ممکن است حالات زیر را در خود مشاهده کنید:
علایم روانی:
بسیار شاد و مهیج
-عصبی و برانگیخته شدن توسط کسانیکه در خوشبینی شما شریک نمیشوند
-احساس برتری نسبت به سایرین
علایم فکری
-پر از ایدههای جدید و مهیج
-پریدن از یک ایده به ایده دیگر (پرش افکار)
-شنیدن صداهایی که افراد دیگر نمیشنوند
علایم جسمی
-ناتوان از خوابیدن یا بینیازی به خواب
-پرانرژی
علایم رفتاری
-برنامهریزیهای بلندپروازانه و غیرواقعی
-بسیار فعال و پرجنب و جوش
-رفتارهای نامعمول
-حرفزدن سریع - دیگران ممکن است متوجه صحبتهای شما نشوند
-تصمیمات عجولانه و گاهی با نتایج مصیبتبار
-ولخرجی
-احساس صمیمیت زیاد
-بروز بیش از حد احساسات
اگر شما در اواسط دوره شیدایی برای نخستینبار باشید، ممکن است متوجه هیچ چیز غیر عادی نشوید. حتی دوستان و خانواده شما نیز ممکن است، متوجه نشوند.
حتی ممکن است اگر کسی سعی کند در این مورد نظری ابراز کند، ناراحت شوید. در این حالت شما به تدریج در انجام امور روزمره و ارتباط با افراد دچار مشکل میشوید.
اختلال دو قطبی یک ناراحتی با شیوع زیاد است و افراد زیادی را در تمام دنیا ازجمله ایران رنج میدهد.
آسیبیکه این بیماری در زندگی انسان بر پیکره جسمی، اجتماعی و فرهنگی - روانی او وارد میکند بسیار شدیدتر از بیماریهای جسمی دیگر است. اختلال دو قطبی در مراحل مختلف عوارض مختلفی در بر دارد:
در مرحله افسردگی این اختلال بیانگیزگی و بیعلاقگی و خلق تنگ باعث میشود که فرد اشتغال و... خود را از دست بدهد و بسیار از زندگی و همقطارانش عقب بیفتد. گاهی شدت افسردگی بهحدی است که حتی باعث اقدام به خودکشی میشود.
در مرحله شیدایی رفتارهای معطوف به هدف فرد افزایش مییابد، ازجمله اینکه میل جنسی او افزایش یافته و همراه با کاهش قدرت قضاوتی که در این شرایط بر او مستولی میشود، باعث بیبند و باری و به وجود آمدن رفتارهای دور از شأَن از وی میشود که خیلی وقتها آبروی وی را زیر سوال میبرد. ولخرجی و دست و دلبازیهای وی باعث از دست دادن اموال و... میشود.
بیخوابی، عصبانیت، پرخاشگری، پرحرفی، بیمبالاتیها و اقدامات ناگهانی ضربات شدیدی برسلامت شخص وارد میکند. لذا درمان قاطع اختلال دو قطبی ضروریست.
اختلال دو قطبی یک بیماری درازمدت است لذا درمانی طولانیمدت را میطلبد. اختلال دو قطبی میتواند بسیار نوساندار باشد (از افسردگی به شیدایی یا برعکس) بنابراین ممکن است مرتبا نوع درمان عوض شود. گاهی درمان ضدافسردگی و گاهی ضد شیدایی. آنچه در این درمان ثابت میماند درمان تثبیتکننده خلق است.
درمان دارویی
مهمترین داروهای تثبیتکننده خلق شامل: لیتیم، سدیم والپروئات وکاربامازپین و لاموتریژین است که توسط روانپزشک با توجه به خصوصیات بیماری و خود بیمار انتخاب میشود.
ممکن است همزمان داروهای دیگری نیز استفاده شوند ازجمله داروهای کاهنده یا افزاینده میل جنسی، داروهای ضد افسردگی (از جمله SSRIs,TCAs,bupropion,...)، خوابآورها، ضداضطرابها و داروهای ضدسایکوز(OLANZAPINE,RISPERIDONE,ZIPRASIDONE,…) در مواردی که روانپریشی نیز بر دردهای بیمار افزوده شده باشد.
از نقش روان درمانی در درمان نباید غافل شد چه بسا بسیاری از علایم تشدید کننده، مشکلات به وجود آمده از بیماری، کاهش اعتماد به نفس، اضطراب داشتن این بیماری، سایکواجوکیشنpsychoedjucation برای ادغام این ناراحتی در زندگی بیمار بسیار حایز اهمیت است.
مدت درمان
درمان ابتدایی اگر شدت اختلال دو قطبی شدید نباشد معمولا ٩ ماه تا یکسال است، ولی در روان درمانیها باید به او آموزش داده شود که مترصد علایم آغازین بیماری باشد (علایمی مثل: کاهش نیاز به خواب، پرحرفی، ولخرجی، افسردگی، افزایش انرژی، میلجنسی و...).
پس از آن بسیاری از روانپزشکان درمان را پس از دادن اطلاعات فوق قطع میکنند ولی در مواردی که اختلال دو قطبی شدید بوده باشد این درمان را حداقل برای ٥/ ٢تا ٥ سال ادامه میدهند.
در موارد عودکننده درمان طولانی مدت لازم است. (درمان پیشگیریکننده از موارد عود اختلال دو قطبی).
متاسفانه بسیاری از بیماران به علت توجیه نشدن یا اشکالات فرهنگی درخصوص مصرف دارو پس از بهبود اولیه با این تفکر که: بیماری درمان شده و دیگر عود نمیکند، درمان نگهدارنده را رها میکنند و نهایتا دوباره عوارض اختلال دوقطبی گریبانگیرشان میشود.
به طور کلی درمان شامل ٤ قسمت است:
١-درمان حاد بیماری (اختلال دو قطبی)
٢- درمان نگهدارنده maintainance
٣-درمان پیشگیری کنندهprophylactic
٤- درمان عوارض
قسمت بزرگی از درمان، مبارزه با افکار و باورهای غلط ازجمله اعتیادآور بودن داروهای روانپزشکی، بعضی از داروهای عطاری (و به اصطلاح درمانهای گیاهی بدون مجوز از وزارت بهداشت)، سر کتاب باز کردن، رمالی، دعانویسی، احضار ارواح و... است.
مراقبتهای شخصی
استفاده از رژیم غذایی مناسب
*نوشیدن مرتب نوشیدنیهای غیر شیرین. این کار به نگه داشتن سطح آب و نمک بدن شما کمک میکند.
*غذا خوردن منظم - این کار به تعادل مایعات بدن کمک میکند.
*کاهش مصرف کافیین در چای، قهوه و نوشابه، این مواد با افزایش ادرار سطح لیتیوم را بالا میبرند.
تثبیت کنندههای دیگر خلقی
اگرچه لیتیوم موثرترین تثبیتکننده است، اما داروهای دیگری نیز وجود دارد. سدیم والپروت به اندازه لیتیوم موثر است.
*رعایت بهداشت خواب.
بهترین دارو برای من کدام است؟
شما باید در این مورد با روانپزشک خود مشورت کنید، اما چند قاعده کلی وجود دارد،
*لیتیوم، سدیم والپروت و اولانزاپین معمولا برای درمان طولانی مدت تجویز میشوند.
*کارمازپین برای مواقعی که نوسان خلق سریعتر و متناوبتری دارید، پیشنهاد میشود.
*ترکیب دارویی نیز گاهی لازم است.
بهطور کلی بهترین دارو به وجود شما بستگی دارد. یک دارو ممکن است برای یک نفر مناسب باشد ولی در شخص دیگری اثر خوبی نداشته باشد. اما برای اولین تجویز اصولا دارویی تجویز میشود که تاثیر بیشتری در دیگران نشان داده است.
بدون دارو چه اتفاقی میافتد؟
لیتیوم ٣٠ تا ٤٠ درصد از احتمال عود بیماری کم میکند، اما هرچه تعداد دورههای شیدایی شما بیشتر باشد، احتمال عود آن هم بیشتر است. با افزایش سن، احتمال عود دورهها همچنان ثابت میماند. حتی ممکن است شما برای مدت طولانی مشکلی نداشته باشید، اما همواره خطر بازگشت وجود دارد.
از چه موقع شروع به مصرف دارو کنیم؟
پس از گذراندن یک دوره، نمیتوان گفت که دورههای بعدی چه زمانی باز میگردند. ممکن است شما مایل به مصرف دارو در این مرحله نباشید مگر اینکه دوره شما بسیار شدید بوده باشد. اگر برای بار دوم مبتلا شوید به احتمال ٨٠درصد دورهها عود خواهند کرد. اغلب روانپزشکان در این حالت داروهای تثبیتکننده را پیشنهاد میدهند.
برای چه مدت یک داروی تثبیتکننده باید مصرف شود؟
برای حداقل ٢سال بعد از یک دوره اختلال و تا ٥ سال در حالتهای زیر میتوان ادامه داد.
*عود مکرر دورهها
*دوره جنون
*استفاده از الکل یا مواد مخدر
*داشتن استرس در خانه یا محل کار
در صورت ادامه داشتن مشکل، ممکن است مجبور شوید برای مدت طولانیتری به مصرف دارو ادامه دهید. اطلاعات بیشتر درباره مصرف داروهای تثبیتکننده در کتابچههای مربوطه وجود دارد.
روشهای درمانی روانشناسی
در فاصله بین دورههای شیدایی یا افسردگی، درمانهای روانشناسی میتواند موثر باشد. این درمانها باید حدود ١٦ جلسه یک ساعته به مدت ٦ تا ٩ ماه باشند.
این درمانها شامل موارد زیر است:
*تربیت روانی(Psycho education) - دانستن بیشتر در مورد اختلالات دو قطبی
*تحت نظر داشتن حالت روحی، کمک کردن به شما برای شناخت زمانهای تغییر حالت روحی
*استراتژی خلقی، کمک کردن برای جلوگیری از تغییر حالت روحی به شیدایی یا افسردگی کامل
*کمک برای افزایش مهارتهای سازگاری
*شناخت و رفتار درمانی(CBT) برای افسردگی.(دکتر محمد والی پور - متخصص روانپزشکی/شهروند)
کمتر حرف میزند و در شش ماه ده کیلوگرم وزن کم کرده است. نسبت به مسائل زناشویی میلی نشان نمیدهد. از وقتی او تغییر رفتار داده است، زندگی من و فرزندانم تحتتاثیر او عوض شده و روزهای بدی را میگذرانیم. با او نزد روانپزشک رفتم و بعد از تشخیص افسردگی، دارودرمانی را شروع کرده اما همسرم همچنان غمگین است و ساعات زیادی از روز را میخوابد. نمیدانم چگونه میتوانم کمک کنم تا او همان همسر قبلی شود.
پاسخ مشاور: افسردگی مانند هر اختلال روانی دیگری ممکن است در طول زندگی برای خیلی از ما اتفاق بیفتد. اختلالهای روانی هم مانند بیماریهای جسمانی، بعضی مواقع سر زده وارد میشوند و زندگی فرد و اطرافیانش را تحتتاثیر خود قرار میدهند. با توجه به اینکه مشکلات روحی، نمود چندان زیاد عینی ندارند، گاهی اطرافیان فرد را بیمار تلقی نمیکنند.
مثلا اگر کسی بیماری ریوی داشته باشد و مدام سرفه کند، همه میدانند که شرایط عادی ندارد، خوابش به هم ریخته و مشکلاتی را تحمل میکند اما فردی که روان افسردهای دارد، چون حالات درونیاش قابل رویت نیست، خیلی کمتر درک میشود. نکته مهم بیماریهای روحی این است که برای درمان نیاز به کمک اطرافیان دارند. اگر در یک بیماری بدنی، اطرافیان فرد باخرید دارو، ایجاد شرایط استراحت و... به او کمک میکنند، در بیماری روحی مثل افسردگی، همه اعضای خانواده، مخصوصا همسر باید خود را برای یک دوره نسبتا طولانی حمایتی از فرد بیمار آماده کند. برای اینکه شما زنی شاد مانند سالهای قبل داشته باشید، نیازمند این هستید، برای درمان بیماری او اقدام کنید.
شما به دکتر مراجعه کردهاید و احتمالا ریشه بیماری پیدا شده است.گاهی تغییرات هورمونی علت چنین اختلالی است مانند افسردگی پس از زایمان که با دارو تا حد زیادی درمان میشود اما حتی اگر علت افسردگی داروی خاصی باشد یا مشکلات بدنی و هورمونی این وضع را ایجاد کرده باشد، باز هم کمک رفتاری شما بیتاثیر نخواهد بود.
به همسرتان بفهمانید که شرایط او را درک میکنید و قرار است با تمام توان به او کمک کنید تا بر بیماریاش غلبه کند. افراد اگر بدانند مشکل کبدی دارند، راحتتر با آن کنار میآیند تا اگر بفهمند مشکل روحی دارند و باید به روانپزشک مراجعه کنند و داروی اعصاب بخورند برایشان سخت است! این تابو را برای همسر خود بشکنید و به او بگویید داروهای او نوعی آنتیبیوتیک روحی است، نه چیز دیگر!
او را تشویق کنید که ورزش کند، اگر امتناع کرد، برنامه دستهجمعی بگذارید و همراهیاش کنید. صبح روز تعطیل بهجای خواب تا ظهر میتوانید همه با هم به کوه بروید. به مرور زمان این تمرینات ورزشی روحیه همسرتان را تغییر خواهد داد.
در ارتباط با فرد افسرده، ممکن است حس کنید انرژی زیادی صرف میکنید، اما پاسخی دریافت نمیکنید یا به عبارتی از خودگذشتگی زیادی میکنید، اما طرف مقابل به آن توجه ندارد و نیازهای روانی شما را در نظر نمیگیرد. صبور باشید. شما بزودی نتیجه همراهی خود با همسرتان را خواهید دید.
با فرزندانتان هم هماهنگ باشید.آنها باید بدانند شرایط مادرشان با گذشته فرق کرده و باید برای بازگشت مادر به شرایط قبل، همکاری کنند.
امیدتان را از دست ندهید، جلسات روانپزشکی را ادامه بدهید و در تمام طول مسیر چون یک حامی مهربان کنار همسرتان بمانید.
ندا داوودی / چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)